This will BLOW your MIND! - English Addict EXTRA - LIVE Lesson + CHAT - Wed 28th SEPT 2022

We are on.

ما در حال هستیم.

We are back. Hello, everyone. This is English addict.

ما برگشتیم. سلام به همه این معتاد انگلیسی است.

Coming to you live from the birthplace of the English language, which just happens to be.

آمدن به شما زندگی می کنند از زادگاه زبان انگلیسی، که اتفاقا می باشد.

Oh, my goodness. Yes, it is true.

اوه خدای من. بله این درست است.

This is England

اینجا انگلستان است

Hi, everybody.

سلام، همه.

This is Mr. Duncan in England. How are you today?

این آقای دانکن در انگلیس است. امروز چطوری؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم.

Are you happy?

آیا شما خوشحال هستید؟

Are you feeling happy today? I hope you are feeling good.

آیا امروز احساس خوشبختی می کنید؟ امیدوارم حالتون خوب باشه

I hope you are feeling perky.

امیدوارم احساس سرحالی داشته باشید

Ooh. Ooh.

اوه اوه

Now that's a word.

حالا این یک کلمه است.

I bet this morning when you woke up, you did not realise that you were going to hear

شرط می بندم امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدید، متوجه نشدید که قرار است

such an interesting word, like perky.

چنین کلمه جالبی را بشنوید.

If a person is feeling perky, it means they feel rather lively.

اگر فردی احساس سرحالی داشته باشد، به این معنی است که نسبتاً سرزنده است.

They have a lot of energy.

انرژی زیادی دارند.

I feel perky today.

امروز احساس سرحالی دارم

I hope you are feeling very good.

امیدوارم حالتون خیلی خوب باشه

My name is Mr. Duncan.

اسم من آقای دانکن است.

I talk about English.

من در مورد انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I am one of those up there.

ممکن است بگویید من یکی از آن بالا هستم.

Up there.

اون بالا.

Oh, there it is. Yes, up there.

اوه، آنجاست. بله، آن بالا.

I'm an English addict, you see.

من یک معتاد انگلیسی هستم، می بینید.

And I have a feeling you might be one of those as well.

و من احساس می کنم ممکن است شما نیز یکی از این افراد باشید.

So now we know who I am.

بنابراین اکنون می دانیم که من کی هستم.

I would like to find out

من می خواهم بدانم

who you are.

شما کی هستید.

Please feel free to join in on the live chat today.

لطفاً امروز با خیال راحت به چت زنده بپیوندید.

Yes, we are back and I am with you

بله، ما برگشتیم و من به

normally on Sunday and also Wednesday.

طور معمول یکشنبه و چهارشنبه با شما هستم.

As you can see right now, I am here on Wednesday

همانطور که در حال حاضر می بینید، من چهارشنبه اینجا هستم

because it is you see, it is Wednesday.

زیرا می بینید، چهارشنبه است.

We have made it all the way to the middle of the week.

ما تمام راه را به وسط هفته رساندیم.

And what a week

و چه هفته ای

it has been so far.

بوده تا الان.

It has been quite a busy week.

هفته کاملا شلوغی بود

Hectic.

گیج کننده

And in some ways

و از جهاتی

disastrous.

فاجعه بار است.

Anyway, let's not talk about the bad things.

به هر حال بیایید در مورد چیزهای بد صحبت نکنیم.

There are too many bad things to talk about at the moment.

در حال حاضر چیزهای بد زیادی وجود دارد که بتوان در مورد آنها صحبت کرد.

I could spend two, maybe 3 hours talking

من می توانم دو، شاید 3 ساعت را صرف صحبت کردن

about all the bad stuff that is going on in the world at the moment.

درباره همه چیزهای بدی کنم که در حال حاضر در جهان در حال وقوع است.

But instead, I will try to bring some good things your way on the live stream.

اما در عوض، سعی خواهم کرد چیزهای خوبی را در جریان زنده به شما بیاورم.

Hello, everyone. Hello. Also to the live chat.

سلام به همه سلام. همچنین به چت زنده.

Oh, a very interesting situation

اوه، یک موقعیت بسیار جالب

taking place on the live chat.

در چت زنده رخ می دهد.

Very interesting, in fact.

در واقع بسیار جالب است.

Hello, Tommy.

سلام تامی

Guess what?

حدس بزن چی شده؟

This is a most unusual occurrence.

این غیرعادی ترین اتفاق است.

May I say it isn't very often that you are first on the live chat,

می‌توانم بگویم خیلی وقت‌ها پیش نمی‌آید که شما اولین نفر در چت زنده هستید،

but here you are first on the live chat.

اما در اینجا شما اولین نفر در چت زنده هستید.

Well, good.

خب خوبه

Well done, Tomek.

آفرین تومک

You are first.

شما اول هستید

Today you have the fastest finger on the Internet at this moment.

امروز شما سریع ترین انگشت را در اینترنت در این لحظه دارید.

Also, we have Vitesse, we have Beatrix,

همچنین، ما Vitesse را داریم، ما Beatrix،

Palmira, Claudia is here as well.

Palmira را داریم، کلودیا نیز اینجاست.

Did you enjoy your Sunday meal, Claudia?

آیا از غذای یکشنبه خود لذت بردی، کلودیا؟

I wonder what is cooking in your pot today?

من نمی دانم امروز در قابلمه شما چه می پزید؟

What are you cooking?

چی می پزی؟

Claudia, please let me know.

کلودیا، لطفا به من اطلاع دهید.

Also, we have said Sica.

همچنین سیکا را گفته ایم.

We have.

ما داریم.

Oh, hello.

اوه سلام.

Also to Palmira.

همچنین به پالمیرا.

Nice to see you back here

خوشحالم که شما را دوباره به اینجا می بینم که به

where you belong.

آن تعلق دارید.

It's so nice to see you here as well.

خیلی خوشحالم که شما را اینجا هم می بینم.

I've made some changes, by the way, to my camera.

اتفاقاً من تغییراتی در دوربینم ایجاد کردم.

Wait there a moment.

یه لحظه صبر کن

This is what we do.

این چیزیست که ما انجام میدهیم.

You see, in the film industry.

ببینید، در صنعت سینما.

Because. Because I own three cameras.

زیرا. چون من سه دوربین دارم.

I am now officially a film maker.

من الان رسما یک فیلمساز هستم.

So this is what we do.

بنابراین این کاری است که ما انجام می دهیم.

You see, we have to make sure that we can put everything in the shot.

می بینید، ما باید مطمئن شویم که می توانیم همه چیز را در شات قرار دهیم.

So quite often you will see filmmakers doing this.

بنابراین اغلب می بینید که فیلمسازان این کار را انجام می دهند.

They are making sure that they can fit everything on the screen.

آنها مطمئن می شوند که می توانند همه چیز را روی صفحه نمایش قرار دهند.

So quite often, Steven Spielberg will do this quite often.

بنابراین اغلب، استیون اسپیلبرگ این کار را اغلب انجام می دهد .

He's he's making sure that you can fit everything on the screen.

او مطمئن است که شما می توانید همه چیز را روی صفحه نمایش قرار دهید.

Who else does it?

چه کسی دیگر آن را انجام می دهد؟

Well, I suppose I.

خب، فکر می کنم من.

Who's the other guy?

آن پسر کیست؟

You know the other one?

دیگری را می شناسید؟

No, not him. The other one.

نه، اون نه. یکی دیگر.

No, no, not him.

نه، نه او.

The other one. The other guy. You know who I am on about!

یکی دیگر. پسر دیگر. شما می دانید که من در مورد چه کسی هستم!

Quentin Tarantino?

کوئنتین تارانتینو؟

Yes. That's him.

آره. خودشه.

He always does this as well.

او همیشه این کار را نیز انجام می دهد.

He's he has to make sure that the shot will fit on the screen.

او باید مطمئن شود که عکس روی صفحه قرار می گیرد.

So that's what I've been doing this morning.

پس این کاری است که من امروز صبح انجام داده ام.

I've been rearranging my main camera, so everything looks slightly different.

من دوربین اصلی خود را دوباره تنظیم کرده ام، بنابراین همه چیز کمی متفاوت به نظر می رسد.

I think actually you can see more of me on the screen

من فکر می کنم در واقع شما می توانید بیشتر از من روی صفحه نمایش ببینید

and that's it, really.

و واقعاً تمام.

Did you enjoy that?

آیا از آن لذت بردید؟

Do you feel better now?

الان احساس بهتری داری؟

I've told you all of those things.

من همه این چیزها را به شما گفته ام

Elisabeth is here.

الیزابت اینجاست

That is a great name.

این یک نام عالی است.

You know what?

میدونی چیه؟

Elisabeth would be a great name

الیزابت یک نام عالی

for a monarch.

برای یک پادشاه خواهد بود.

It would.

این کار را خواهد کرد.

Hello. Also to Christina.

سلام. همچنین به کریستینا.

We have Christina. We have Angel. Hello, Angel.

ما کریستینا را داریم. ما فرشته داریم سلام فرشته.

Or should I say hello, Angel?

یا باید سلام کنم فرشته؟

You are today's Angel

شما فرشته امروزی

on the livestream.

در پخش زنده هستید.

Hello, Angel.

سلام فرشته.

Nice to see you here. Eric is here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. اریک اینجاست

We also have

you as well.

شما را هم داریم

Welcome. It's nice to see you here. Wow.

خوش آمدی. خوشحالم که شما را اینجا می بینم. وای.

So many people are joining in. I wonder.

افراد زیادی در حال پیوستن هستند.

I wonder what is cooking today

نمی‌پرسم امروز

in Claudia's pot,

در قابلمه کلودیا چه می‌پزد

shall we ask? Should we find out?

، بپرسیم؟ آیا باید بفهمیم؟

Should we try to find out what is cooking in Claudia's pot?

آیا باید تلاش کنیم تا بفهمیم در قابلمه کلودیا چه چیزی پخته می شود؟

Would you like to know?

آیا دوست دارید بدانید؟

I know I would.

می دانم که این کار را خواهم کرد.

If I can find the button.

اگه بتونم دکمه رو پیدا کنم

Where's my button? Gone.

دکمه من کجاست؟ رفته.

I don't believe it.

من آن را باور نمی کنم.

I've lost.

من باختم

I've lost my Claudia.

من کلودیامو گم کردم

My Claudia has vanished.

کلودیا من ناپدید شده است.

What's cooking, Claudia?

چه آشپزی است، کلودیا؟

It's vanished. How.

از بین رفته است چگونه.

How is that happened?

چطور این اتفاق افتاد؟

It's not fair.

این عادلانه نیست.

Come back.

برگرد.

Claudia is.

کلودیا است.

I don't know why it's disappeared.

نمی دانم چرا ناپدید شده است.

It's vanished. It's not there.

از بین رفته است آنجا نیست.

I'm a bit sad now, to be honest with you,

راستش را بخواهم الان کمی ناراحتم

because I wanted to say what's cooking, Claudia?

چون می خواستم بگویم آشپزی چیست، کلودیا؟

What have you got in your pot?

تو گلدانت چی داری؟

What's cooking, Claudia?

چه آشپزی است، کلودیا؟

Is it something spicy and hot?

آیا چیزی تند و تند است؟

Is it something salty or not?

چیز شوری هست یا نه؟

Oh, Claudia, what is in your pot?

اوه، کلودیا، در گلدان شما چیست؟

So what is in the pot today?

پس امروز در گلدان چیست؟

I wonder. Claudia, please let us know.

من تعجب میکنم. کلودیا، لطفا به ما اطلاع دهید.

We are talking about two words today.

امروز در مورد دو کلمه صحبت می کنیم.

The words mind and

کلمات ذهن و

blow.

ضربه.

You might be surprised to find out how many words and phrases

شاید تعجب کنید که بدانید چند کلمه و عبارت

are connected to those two words.

به این دو کلمه مرتبط است.

Claudia today is having some meat. Hmm.

کلودیا امروز کمی گوشت می خورد. هوم

I don't mind if I have a little taste

راستش را بخواهید اگر ذره ای

of that, to be honest.

ذوق آن را داشته باشم بدم نمی آید.

What else are you having today with lettuce salad?

امروز با سالاد کاهو چه چیز دیگری می خورید؟

You know what?

میدونی چیه؟

I have a feeling because the weather is getting better where you are.

من یک احساس دارم زیرا هوا در جایی که شما هستید بهتر می شود.

Claudia, maybe you are having more cold food

کلودیا، شاید شما بیشتر غذای سرد می خورید

because during the warm seasons and we have some here as well,

زیرا در فصول گرم سال و ما هم اینجا داریم،

quite often during the warm seasons,

اغلب در فصول گرم،

people will eat cold food,

مردم غذاهای سرد،

salads, vegetables, cold meat.

سالاد، سبزیجات، گوشت سرد می خورند.

So there are lots of things you can eat during the the hot summer days.

بنابراین چیزهای زیادی وجود دارد که می توانید در روزهای گرم تابستان بخورید.

And quite often people will have food that is not hot, they will have cold food.

و اغلب مردم غذاهایی می‌خورند که گرم نیستند، غذای سرد می‌خورند.

And salad is a good example of that.

و سالاد مثال خوبی برای آن است.

To be honest.

صادقانه بگویم.

Mm hmm.

مم هوم

Vitesse is going already.

ویتسه در حال حاضر می رود.

Unfortunately, I have some urgent business.

متأسفانه، من یک کار فوری دارم.

Anyway, thank you for popping in and saying hello.

به هر حال ممنون که اومدی و سلام کردی.

Can I also

میتونم بهش هم

say hello to.

سلام کنم

Oh, Beatrice is now going to the doctor, so I will catch the class later on.

اوه، بئاتریس اکنون به دکتر می رود، پس من بعداً کلاس را خواهم گرفت.

That's okay.

اشکالی ندارد.

It would appear that quite a lot of people are already on

به نظر می رسد که افراد زیادی در حال حاضر در

here. Hmm.

اینجا هستند. هوم

Interesting.

جالب هست.

Today we have meet Cristina.

امروز با کریستینا آشنا شدیم.

Hello, Cristina.

سلام کریستینا

Can I say hello to you, by the way?

اتفاقاً می توانم به شما سلام کنم؟

Because I want to send you my best wishes.

چون می خواهم بهترین آرزوهایم را برایت بفرستم.

I know at the moment you are recovering

من می دانم که شما در حال بهبودی

from the dreaded Luigi.

از لوئیجی مخوف هستید.

We all know what it is.

همه ما می دانیم که چیست.

There are many people around the world still suffering with.

بسیاری از مردم در سراسر جهان هنوز هم از آن رنج می برند.

You know what?

میدونی چیه؟

You know what?

میدونی چیه؟

So I hope you are feeling better today.

پس امیدوارم امروز حالتون بهتر باشه

I am recovering from the virus.

من در حال بهبودی از ویروس هستم.

I always feel weak and tired.

من همیشه احساس ضعف و خستگی می کنم.

Cristina, can I send you my best wishes?

کریستینا، می توانم بهترین آرزوهایم را برایت بفرستم؟

And I'm sure everyone here today on the live

و من مطمئن هستم که همه کسانی که امروز اینجا در

chat will also do the same thing as well.

چت زنده هستند نیز همین کار را خواهند کرد.

Very nice to see you here.

خیلی خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Anyway, I hope you can enjoy the livestream even if you are resting.

به هر حال امیدوارم از پخش زنده لذت ببرید حتی اگر در حال استراحت هستید.

You can always close your eyes and listen.

شما همیشه می توانید چشمان خود را ببندید و گوش دهید.

I will try my best to send some of my positive wishes.

من تمام تلاشم را می کنم تا برخی از آرزوهای مثبت خود را ارسال کنم.

Your way. I will try.

راه تو - مسیر تو. من تلاش خواهم کرد.

Hello, OMICS.

سلام، OMICS.

Perez. Oh, hello to you as well.

پرز اوه، به شما هم سلام.

Thank you very much for joining me in Mexico.

از اینکه به من در مکزیک پیوستید بسیار سپاسگزارم.

A big hello to you.

یک سلام بزرگ به شما

Thank you for joining me here today.

از اینکه امروز در اینجا به من ملحق شدید متشکرم.

Hello, Nordstrom.

سلام نوردستروم

Hello, Mr. Duncan.

سلام آقای دانکن

Was Avatar also rereleased in the UK?

آیا آواتار در بریتانیا هم منتشر شد؟

Can I just tell you something?

فقط میتونم یه چیزی بهت بگم؟

I've never seen Avatar the movie.

من هرگز فیلم آواتار را ندیده ام.

I've never seen it. Never seen it. Never watched it.

من هرگز آن را ندیده ام. هرگز آن را ندیده است. هرگز آن را تماشا نکردم.

A lot of people have seen it.

افراد زیادی آن را دیده اند.

Apparently, they say it's really, really, really, really good.

ظاهراً می گویند واقعاً، واقعاً، واقعاً، واقعاً خوب است.

But I haven't seen it.

اما من آن را ندیده ام.

So I know nothing about the movie.

بنابراین من چیزی در مورد فیلم نمی دانم.

But yes, you are right. It is.

اما بله حق با شماست. این است.

I think it is being rereleased in certain cinemas across the country.

فکر می کنم در حال اکران مجدد در سینماهای خاصی در سراسر کشور است.

In fact, I've noticed there is a trend at the moment,

در واقع، من متوجه شده ام که در حال حاضر یک روند وجود دارد،

a trend taking place in cinemas

یک روند در

where they are rerun releasing

سینماهایی که در آن

very popular movies.

فیلم های بسیار محبوب اکران می شوند، در حال اکران هستند.

So one good example is E.T.

بنابراین یک مثال خوب E.T.

the Extra-Terrestrial.

فرازمینی

Uh oh.

اوه اوه

And don't forget.

و فراموش نکنید.

Be good.

خوب باش.

The Extra-Terrestrial

The Extra-

is also being rereleased here, and it would appear to be a little bit of a trend

Terrestrial نیز در اینجا در حال اکران مجدد است، و به نظر می رسد

at the moment where they are rereleasing old movies or classic

در لحظه ای که آنها فیلم های قدیمی یا فیلم های

popular movies into the cinemas.

محبوب کلاسیک را مجدداً در سینما اکران می کنند، روند کمی وجود دارد.

I think it is another way of trying

فکر می‌کنم این راه دیگری است

to get people to go back to the cinemas

برای اینکه مردم را وادار به بازگشت به سینما کنیم،

because a lot of people apparently aren't even bothering anymore.

زیرا بسیاری از مردم ظاهراً دیگر حتی اذیت نمی‌شوند.

Since we had two years of lockdown, a lot of people decided

از آنجایی که دو سال قرنطینه بودیم، بسیاری از مردم تصمیم

that they could just stay at home and watch all of the movies on the television instead.

گرفتند که فقط در خانه بمانند و به جای آن همه فیلم‌ها را از تلویزیون تماشا کنند.

So that's what they are doing.

بنابراین این کاری است که آنها انجام می دهند.

You see, that is what they are doing.

ببینید، این همان کاری است که آنها انجام می دهند.

But no, I haven't seen Avatar and I know there is a sequel coming out.

اما نه، آواتار را ندیده‌ام و می‌دانم که دنباله‌ای در راه است.

I think that is later this year.

فکر می کنم اواخر امسال باشد.

Avatar two.

آواتار دو.

Wow. Such imagination

وای. چنین تخیلی

to come up with that title.

برای آمدن با آن عنوان.

But no, I've never seen it.

اما نه، من هرگز آن را ندیده ام.

Never seen it.

هرگز آن را ندیده است.

I have no interest in it. Even I don't know why, but.

من هیچ علاقه ای به آن ندارم. حتی من نمی دانم چرا، اما.

No, I think maybe that's too many people were talking about it, you see.

نه، فکر می‌کنم شاید افراد زیادی در مورد آن صحبت می‌کردند.

That's what happens when people talk about something and they talk about it too much.

این چیزی است که وقتی مردم در مورد چیزی صحبت می کنند و بیش از حد در مورد آن صحبت می کنند، اتفاق می افتد.

I normally become bored,

من معمولاً حوصله‌ام سر می‌رود،

so if I keep being told

بنابراین اگر مرتباً به

that I have to go and see a certain movie

من می‌گویند که باید بروم و فیلم خاصی را

quite often I won't go to see it because I am sick and tired

اغلب ببینم، آن را تماشا نمی‌کنم، زیرا

of hearing about people, talking about it.

از شنیدن در مورد مردم و صحبت کردن درباره آن خسته شده‌ام.

Am I being unreasonable there?

آیا من در آنجا غیرمنطقی هستم؟

Am I just a little bit?

آیا من فقط کمی هستم؟

Maybe we will see what happens.

شاید ببینیم چه می شود.

So yes.

درنتیجه بله.

Very interesting.

بسیار جالب.

I can't remember the last time I went to the cinema.

آخرین باری که سینما رفتم یادم نمی آید.

I think it must have been

فکر می کنم

five years ago since I went to the cinema last time.

از آخرین باری که به سینما رفتم پنج سال پیش بود.

A very long time indeed.

واقعا یک مدت طولانی

When I worked,

وقتی کار می کردم،

I went to see Avatar with my teenage pupils.

با دانش آموزان نوجوانم به دیدن آواتار رفتم.

But it was not a movie that I like.

اما فیلمی نبود که من دوستش داشته باشم.

Mhm. Yes, that's the same feeling I get.

مهم بله، این همان احساسی است که من دارم.

I don't think I would enjoy it.

فکر نمی کنم از آن لذت ببرم.

I'm not into all of that CGI.

من اهل همه این CGI نیستم.

There is far too much CGI

computer generated images in movies these days.

این روزها تصاویر تولید شده توسط کامپیوتر CGI در فیلم ها بسیار زیاد است.

He really does bore me.

او واقعا مرا خسته می کند.

I'm bored by CGI.

من از CGI حوصله ام سر رفته است.

I want to see real things.

من می خواهم چیزهای واقعی را ببینم.

I want to see real people, real places,

من می‌خواهم افراد واقعی، مکان‌های واقعی را ببینم،

not computer generated images that look

نه تصاویری که توسط کامپیوتر تولید شده‌اند که

totally fake.

کاملا جعلی به نظر می‌رسند.

If I was honest with you.

اگر با شما صادق بودم

So I'm not interested.

بنابراین من علاقه ای ندارم.

No interest whatsoever. It's very strange.

هیچ علاقه ای نداره خیلی عجیب است.

All of these superhero movies, I also have no interest in them.

همه این فیلم های ابرقهرمانی، من هم هیچ علاقه ای به آنها ندارم.

The main reason being

دلیل اصلی این است که

I'm not 12.

من 12 ساله نیستم.

I'm always amazed how many older,

من همیشه تعجب می کنم که چگونه بسیاری از افراد مسن و

mature people are actually crazy about superhero movies.

بالغ واقعاً دیوانه فیلم های ابرقهرمانی هستند.

I always find that slightly worrying

من همیشه آن را کمی نگران کننده

and also a little bit sad as well.

و همچنین کمی غم انگیز می دانم.

Am I being unreasonable?

آیا من غیر منطقی هستم؟

Am I being unreasonable or is it a fair point to make?

آیا من غیرمنطقی هستم یا این یک نکته منصفانه است؟

I don't know.

من نمی دانم.

Oh, we also have joining us today.

اوه، ما نیز امروز به ما ملحق شده ایم.

Yes, he is back here.

بله، او به اینجا بازگشته است.

Luis Mendez is here today.

لوئیس مندز امروز اینجاست.

Hello, Luis. Nice to see you here as well.

سلام، لوئیس. خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

If you are wondering about the weather today, we have some very strange weather.

اگر از حال و هوای امروز می‌پرسید، هوای بسیار عجیبی داریم.

We had rain well, we've had a lot of rain for the past two days.

باران خوبی داشتیم، در دو روز گذشته باران زیادی داشتیم.

But now outside it is cloudy.

اما الان بیرون هوا ابری است.

It is overcast.

ابری است.

And you will notice there are lots of clouds in the sky.

و متوجه خواهید شد که ابرهای زیادی در آسمان وجود دارد.

It is a little bit dull outside today, I will be honest with you,

امروز بیرون کمی کسل کننده است، من با شما صادق خواهم بود،

but we have had quite a lot of rain over the past

اما ما در چند ساعت گذشته بارندگی بسیار زیادی داشتیم

few hours, but today it's looking a little better.

، اما امروز کمی بهتر به نظر می رسد.

It's not beautiful, but it is better.

قشنگ نیست ولی بهتره

And you might notice also some of the trees are now

و ممکن است متوجه شوید که برخی از درختان اکنون

starting to change colour as autumn arrives.

با فرا رسیدن پاییز شروع به تغییر رنگ کرده اند.

Yes, we are now officially

بله، ما اکنون

heading directly

به طور رسمی مستقیماً

into autumn.

به پاییز می رویم.

As you can see, lots of red leaves on the trees.

همانطور که می بینید، تعداد زیادی برگ قرمز روی درختان وجود دارد.

That's what's happening right now here in England,

این چیزی است که در حال حاضر اینجا در انگلیس اتفاق می افتد،

amongst other things.

در میان چیزهای دیگر.

I'm sure you know all about what is happening at the moment in this country.

من مطمئن هستم که شما همه چیز را در مورد آنچه در حال حاضر در این کشور اتفاق می افتد می دانید.

In fact, lots of dramatic things happening around the world

در واقع، بسیاری از اتفاقات دراماتیک در سراسر جهان

with changes of government in certain countries.

با تغییر دولت در برخی کشورها رخ می دهد.

Some very interesting times are coming our way.

زمان های بسیار جالبی در راه است.

Not necessarily good times, but they still might be interesting

لزوما اوقات خوبی نیست، اما هنوز هم ممکن است

to those who like to follow those sorts of stories.

برای کسانی که دوست دارند این نوع داستان ها را دنبال کنند جالب باشد.

We will see.

خواهیم دید.

Hello.

سلام.

Hello. Mhm.

سلام. مهم

I like your name by the way.

اتفاقا اسمت را دوست دارم

The last time I went to the cinema says

آخرین باری که به سینما رفتم می‌گوید

Christina was many years ago before the virus.

کریستینا سال‌ها پیش قبل از ویروس بود.

I saw the film Once Upon a Time in Hollywood

من فیلم روزی روزگاری در هالیوود

by Quentin Tarantino, the person I mentioned earlier.

اثر کوئنتین تارانتینو را دیدم، شخصی که قبلاً به آن اشاره کردم.

Can I just say that is a movie.

فقط می توانم بگویم که یک فیلم است.

It is a movie I wanted to see.

فیلمی است که می خواستم ببینم.

Apparently it's supposed to be very good and it's all connected to the kidnapping

ظاهراً قرار است خیلی خوب باشد و همه اینها به آدم ربایی

and unfortunately, the murder of Catherine

و متأسفانه قتل کاترین

Tate, the daughter of Roman Polanski.

تیت، دختر رومن پولانسکی مرتبط است.

Am I right?

That but apparently that's what it's all about.

درست میگم؟

این اما ظاهراً موضوع همین است.

It has Brad Pitt.

برد پیت دارد.

It also has Leonardo DiCaprio, who apparently is very good in the movie.

لئوناردو دی کاپریو را هم دارد که ظاهراً در فیلم خیلی خوب است.

So that is a movie that I would like to see.

بنابراین این فیلمی است که من دوست دارم آن را ببینم.

But I haven't seen it yet.

ولی من هنوز ندیدمش

But apparently it is supposed to be very good.

اما ظاهراً قرار است خیلی خوب باشد.

It is based on true events, things that really happened.

این بر اساس رویدادهای واقعی است، چیزهایی که واقعاً اتفاق افتاده است.

However, a lot of the things that happened in the movie

با این حال، بسیاری از اتفاقاتی که در فیلم رخ

are also fictitious, which means they are not true or real.

داده نیز ساختگی هستند، یعنی واقعی یا واقعی نیستند.

So it is a combination of those things.

بنابراین ترکیبی از آن چیزها است.

A combination of those actual things,

ترکیبی از آن چیزهای واقعی،

and that is a good movie that I would like to see.

و این فیلم خوبی است که من دوست دارم آن را ببینم.

So today we are talking about some very interesting subjects.

بنابراین امروز در مورد موضوعات بسیار جالب صحبت می کنیم.

We are looking at two particular words.

ما به دو کلمه خاص نگاه می کنیم.

We are looking at the word mind

ما در حال نگاه کردن به کلمه ذهن

and also blow

و همچنین دمیدن

steady.

ثابت هستیم.

I know what you're thinking out there.

میدونم اون بیرون به چی فکر میکنی

I know some of you, your level of English is a little higher than others

من برخی از شما را می شناسم ، سطح زبان انگلیسی شما کمی بالاتر از دیگران است

and you might be thinking some very rude things.

و ممکن است به چیزهای بسیار بی ادبانه ای فکر کنید.

I hope you are not.

امیدوارم نباشی

So we will be doing that today.

بنابراین ما امروز این کار را انجام خواهیم داد.

We'll be talking all about those two subjects, the word mind

ما در مورد این دو موضوع صحبت خواهیم کرد ، کلمه ذهن

and also below as well,

و همچنین در زیر،

right after this lovely image which I'm sure you will enjoy.

درست بعد از این تصویر دوست داشتنی که مطمئنم از آن لذت خواهید برد.

At least I hope you will

حداقل امیدوارم

No Mr Steve today. Unfortunately, I'm ever so sorry about that.

امروز از آقای استیو خبری نگیرید. متأسفانه من همیشه از این بابت بسیار متاسفم.

But there he was anyway, doing the thing he loves doing

اما به هر حال او آنجا بود و کاری را انجام می داد که دوست دارد انجام دهد

and that is cutting the grass.

و آن بریدن چمن است.

We are back. Hello there.

ما برگشتیم. سلام.

Did you enjoy those videos?

آیا از آن ویدیوها لذت بردید؟

I hope you really, really did.

امیدوارم واقعاً این کار را کرده باشید.

A lot of people now talking about the movie.

الان خیلی ها درباره فیلم صحبت می کنند.

I just mentioned Once Upon a Time in Hollywood by Quentin

من فقط به روزی روزگاری در هالیوود اثر کوئنتین

Tarantino, apparently, yes, it is based on real events,

تارانتینو اشاره کردم، ظاهراً، بله، بر اساس اتفاقات واقعی است،

but many of the things that happen in the movie are not real

اما بسیاری از چیزهایی که در فیلم اتفاق می افتد واقعی نیستند

or they have been exaggerated.

یا در آنها اغراق شده است.

Sometimes that happens.

گاهی این اتفاق می افتد.

Even if you tell a true story

حتی اگر یک داستان واقعی

of something that really happened quite often,

از چیزی که واقعاً اغلب اتفاق افتاده است

you will change some of the situations or the events.

بگویید، برخی از موقعیت ها یا رویدادها را تغییر خواهید داد.

So the story will make more sense.

بنابراین داستان معنای بیشتری پیدا خواهد کرد.

But no, I haven't seen that movie.

اما نه، من آن فیلم را ندیده ام.

I would like to see it very much if I get the chance.

خیلی دوست دارم اگر فرصتی پیدا کنم ببینمش.

And yes, of course, Quentin Tarantino is well known for his violent movies.

و بله، البته، کوئنتین تارانتینو به خاطر فیلم های خشن خود به خوبی شناخته شده است.

A lot of people don't like his movies because they are a little violent in places.

بسیاری از مردم فیلم های او را دوست ندارند زیرا آنها در جاهایی کمی خشن هستند.

I suppose most people think of Pulp Fiction.

فکر می کنم بیشتر مردم به پالپ فیکشن فکر می کنند.

Pulp Fiction, which was actually

پالپ فیکشن، که در واقع

that was a very long time ago, wasn't it?

خیلی وقت پیش بود، اینطور نیست؟

It seems like a movie that was made maybe in the 1990s.

به نظر می رسد فیلمی است که شاید در دهه 1990 ساخته شده باشد.

It seems like a very, very old distant movie,

به نظر یک فیلم بسیار بسیار قدیمی از راه دور است،

but one that caused a lot of controversy

اما در زمان اکرانش جنجال‌های زیادی برانگیخت

at the time when it was released, because his his films do tend

، زیرا فیلم‌های او

to be a little bit violent, to say the least.

حداقل می‌توان گفت کمی خشن هستند.

Today we are looking at two words which may or may not be violent.

امروز ما به دو کلمه نگاه می کنیم که ممکن است خشونت آمیز باشد یا نباشد.

In fact, one of them can be used in a violent way.

در واقع می توان از یکی از آنها به صورت خشونت آمیز استفاده کرد.

So we will see what happens as we go along.

بنابراین در ادامه خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

We are looking at words and phrases

ما به کلمات و عبارات

connected to two words mind and also

مرتبط با دو کلمه ذهن و همچنین در

below.

زیر نگاه می کنیم.

Oh, Mr.

اوه، آقای

Duncan, are you intrigued by what I'm talking about?

دانکن، آیا شما مجذوب چیزی هستید که من در مورد آن صحبت می کنم؟

I hope you are.

امیدوارم که باشی

If you're not, I'm sorry.

اگر نیستی، متاسفم.

I will try better next time.

دفعه بعد بهتر تلاش خواهم کرد.

The word mind as a noun is the control centre of thought.

کلمه ذهن به عنوان یک اسم مرکز کنترل فکر است.

You might describe it as the paradigm of consciousness and reasoning.

شما ممکن است آن را به عنوان پارادایم آگاهی و استدلال توصیف کنید.

So quite often when we describe the mind or we talk about the mind,

بنابراین اغلب وقتی ذهن را توصیف می‌کنیم یا در مورد ذهن صحبت می‌کنیم،

it is everything that is going on up there.

این همه چیزی است که در آن بالا می‌گذرد.

All the things, all the thoughts, all of the questions you might have,

همه چیزها، همه افکار، همه سوالاتی که ممکن است داشته باشید

the things you ask yourself at night as you are falling asleep.

، چیزهایی که شب هنگام به خواب رفتن از خود می پرسید .

Maybe there are many thoughts going around

شاید

and then around in your mind as you try to get to sleep.

وقتی سعی می‌کنید بخوابید، افکار زیادی در ذهن شما می‌چرخند.

The mind is the control centre of thought

ذهن مرکز کنترل فکر است

and I suppose also you could say that it is the paradigm, it is the construct,

و فکر می کنم شما نیز می توانید بگویید که این پارادایم است، این سازه است

the idea of all of those thoughts,

، ایده همه آن افکار،

all of the feelings, all of the things that we've experienced

همه احساسات، همه چیزهایی است که ما در خود تجربه

in our life, things you might think of, things

کرده ایم. زندگی، چیزهایی که ممکن است به آنها فکر کنید، چیزهایی

you might remember, things that you recall,

که ممکن است به خاطر بسپارید، چیزهایی که به یاد می آورید،

good things, bad things,

چیزهای خوب، چیزهای بد،

everything up here, the mind.

همه چیز اینجا، ذهن.

And it still is something that we don't understand.

و هنوز چیزی است که ما نمی فهمیم.

We don't understand much about the mind.

ما چیز زیادی از ذهن نمی فهمیم.

We try to, but

ما سعی می کنیم، اما

it isn't easy.

آسان نیست.

Now we have another definition of the word mind to mind.

حال ما تعریف دیگری از کلمه ذهن به ذهن داریم.

Something as a verb is to take care of something.

چیزی به عنوان فعل مراقبت از چیزی است.

For example, can you mind my baby tonight?

به عنوان مثال، آیا می توانید امشب به کودک من اهمیت دهید؟

Can you mind my baby tonight?

می تونی امشب به بچه من اهمیت بدی؟

This means that you are asking someone to take care

این بدان معنی است که شما از کسی می خواهید که

or look after your baby.

از کودک شما مراقبت یا مراقبت کند.

You can mind the dog, maybe the dog

شما می توانید به سگ فکر کنید، شاید سگی

that you own.

که مالک آن هستید.

It will be on its own whilst you go on holiday.

در حالی که شما به تعطیلات می روید به تنهایی خواهد بود.

So you might ask your friends or neighbours to mind the dog.

بنابراین ممکن است از دوستان یا همسایگان خود بخواهید که به سگ توجه کنند.

They will have to look after the dog, mind something

آنها باید مراقب سگ باشند، به چیزی فکر کنند

to accept or reject reject uses.

که استفاده را بپذیرند یا رد کنند.

So mind can be used as an indicator of rejecting

بنابراین ذهن می تواند به عنوان شاخصی برای رد

or accepting something to accept or reject.

یا پذیرش چیزی برای پذیرش یا رد استفاده شود.

The uses of mind can be used as an indicator.

استفاده از ذهن می تواند به عنوان یک شاخص استفاده شود.

For example, do you mind if I open the window?

مثلاً اگر پنجره را باز کنم اشکالی ندارد؟

Do you mind if I open the window?

اشکالی ندارد که پنجره را باز کنم؟

So in that sentence we are saying, do you do you allow it?

پس در آن جمله می گوییم آیا اجازه می دهید؟

Do you accept the thing that I want to do?

آیا کاری را که من می خواهم انجام دهم قبول داری؟

Do you mind if I open the window?

اشکالی ندارد که پنجره را باز کنم؟

Does it bother you if I do it?

اگه اینکارو بکنم اذیتت میکنه؟

And of course, if we allow something to happen, we can say this.

و البته اگر اجازه دهیم اتفاقی بیفتد، می توانیم این را بگوییم.

I don't mind.

من مشکلی ندارم.

I don't mind if you smoke.

برای من مهم نیست که شما سیگار بکشید.

I don't mind.

من مشکلی ندارم.

It means I am okay with it.

یعنی من باهاش ​​مشکلی ندارم

It doesn't matter if you want to do it.

مهم نیست که بخواهی این کار را انجام دهی.

I don't mind.

من مشکلی ندارم. برای

It is fine by me

من خوب

to be aware of something is to mind.

است که از چیزی آگاه باشم.

So maybe something you have to be careful of or something you have to look out for.

بنابراین شاید چیزی که باید مراقب آن باشید یا چیزی که باید مراقب آن باشید.

Or maybe something you might come across

یا شاید چیزی که ممکن است با آن مواجه شوید

that could be dangerous or harmful.

که می تواند خطرناک یا مضر باشد.

So to be aware of something is to mind, for example,

بنابراین آگاهی از چیزی این است که به ذهن خود فکر کنید،

mind your head as you go under the bridge,

مثلاً وقتی زیر پل می روید

mind the gap between the platform and the train.

، به شکاف بین سکو و قطار توجه کنید.

So maybe if you are stepping on to a train

بنابراین شاید اگر از جایی که مردم ایستاده اند به قطار می روید

from the place where people are standing,

there might be a gap between those two things.

، ممکن است بین این دو چیز فاصله باشد.

You will have to be careful.

شما باید مراقب باشید.

You have to mind the gap

شما باید به شکاف

just in case you fall over and injure yourself.

فکر کنید فقط در صورت سقوط و آسیب به خود.

So the word mind, as you can already see, can be used

بنابراین، کلمه ذهن، همانطور که قبلاً می بینید، می تواند

in many different ways.

به روش های مختلف استفاده شود.

Mr. Steve would like this one

آقای استیو می‌خواهد این یکی

to be mindful

حواسش باشد

is to use clear and reasoned thought.

این است که از فکر روشن و منطقی استفاده کند.

So maybe if your mind, your way of thinking

پس شاید اگر ذهن شما، طرز

is clear and you can make sense of things

فکرتان روشن باشد و بتوانید مسائل را معنا کنید

and stay calm at the same time,

و در عین حال آرام بمانید، به

it means you are feeling or being mindful.

این معنی است که احساس می کنید یا حواس دارید.

Mindful.

متفکر.

I feel more mindful after a good night's sleep.

من بعد از یک خواب خوب شبانه احساس هوشیاری بیشتری دارم.

So maybe in the morning when you wake up, maybe you find that during the day

بنابراین شاید صبح وقتی از خواب بیدار می شوید، شاید متوجه شوید که در طول روز

you are able to think clearly, you are able

می توانید به وضوح فکر کنید،

to concentrate better on things.

بهتر می توانید روی چیزها تمرکز کنید.

You become more mindful.

حواس تان بیشتر می شود.

Quite a lot of people these days feel anxious,

بسیاری از مردم این روزها احساس مضطرب،

restless, worried, concerned about everything that's happening around them,

بی قراری، نگرانی، نگرانی در مورد همه چیزهایی که در اطرافشان اتفاق می افتد،

maybe in the world or in their own private life.

شاید در دنیا یا در زندگی خصوصی خودشان هستند.

So to be mindful means

بنابراین ذهن‌آگاه بودن

to be more calm, to see things

به معنای آرام‌تر بودن، دیدن چیزها

in a more clear way, to be mindful,

به شکل واضح‌تر، حواس‌پرتی است،

another use of the word mind

استفاده دیگر از کلمه ذهن

as a noun mind

به‌عنوان اسم اسم

is a position of responsibility for something.

ذهن، مسئولیت چیزی است.

So a person might be a minder.

بنابراین ممکن است یک فرد مراقب باشد.

You look after something or someone may be

شما از چیزی مراقبت می کنید یا ممکن است شخصی مراقب

a person who looks after, Oh, I see.

چیزی باشد، اوه، می بینم.

Just a moment.

I have to just do something here.

فقط یک لحظه.

فقط باید اینجا یه کاری بکنم

That was easy.

آن آسان بود.

They've gone. No.

آنها رفته اند. نه.

Who else do I have to get rid of?

دیگه باید از دست کی خلاص بشم؟

Oh, yes, I think I have to get rid of them as well.

اوه، بله، فکر می کنم باید از شر آنها نیز خلاص شوم.

Bye bye. Bye bye.

خداحافظ. خداحافظ.

Bye bye. There we go.

خداحافظ. ما میرویم آنجا.

Where was I?

کجا بودم؟

As I now own minder is a position of responsibility for something

از آنجایی که من در حال حاضر ذهن خود را دارم ، مسئولیت چیزی است که

perhaps a famous celebrity, not me.

شاید یک سلبریتی مشهور باشد، نه من.

Unfortunately.

متاسفانه

Sadly, I am not a famous celebrity,

متأسفانه، من یک سلبریتی مشهور

so I don't need to have a minder.

نیستم، بنابراین نیازی به داشتن یک متذکر ندارم.

I do not need to have a minder.

من نیازی به داشتن مراقب ندارم.

You see, in my normal life, in my normal life, I don't need anyone to care of me

ببینید، در زندگی عادی من، در زندگی عادی ام، نیازی ندارم که کسی از من مراقبت کند،

because I'm not a celebrity, but quite often a person who is famous

زیرا من یک سلبریتی نیستم، اما اغلب فردی هستم که مشهور است

or might have lots of people following them in the streets.

یا ممکن است افراد زیادی در خیابان آنها را دنبال کنند. .

If they recognise who they are, they will need someone to take care of them.

اگر آنها تشخیص دهند که چه کسی هستند، به کسی نیاز دارند که از آنها مراقبت کند.

Another word we can use is bodyguard guard.

کلمه دیگری که می توانیم استفاده کنیم محافظ بادیگارد است.

A person can also be a bodyguard as well.

یک شخص می تواند محافظ نیز باشد.

So when we say that someone is a minder,

بنابراین وقتی می گوییم کسی مراقب است، به

it means they are looking after the welfare

این معنی

or the safety of a person who is out in public.

است که او مراقب رفاه یا امنیت فردی است که در انظار عمومی است.

They are a mind, a very nice

آنها یک ذهن هستند، یک ذهن بسیار

another one.

خوب.

It's a very strange one today, don't you think as a phrase

امروز خیلی عجیب است، فکر نمی کنید به عنوان یک عبارت

we can say that you lose your mind,

می توانیم بگوییم که عقلت را از دست می دهی،

you lose your mind.

عقلت را از دست می دهی.

To lose your mind is to lose control

از دست دادن ذهن به معنای از دست

of your senses or your actions.

دادن کنترل حواس یا اعمالتان است.

You lose your mind.

عقلت رو از دست میدی

You stop having control over your senses.

کنترل حواس خود را متوقف می کنید.

You stop being able to control yourself.

شما دیگر قادر به کنترل خود نیستید.

Are we still on, by the way?

اتفاقاً آیا ما هنوز ادامه می دهیم؟

Are we still on?

آیا ما هنوز ادامه داریم؟

I'm just making sure.

من فقط مطمئنم

So as a phrase, if you lose your mind, it means you lose control of your senses.

بنابراین به عنوان یک عبارت، اگر ذهن خود را از دست بدهید، به این معنی است که کنترل حواس خود را از دست می دهید.

You go a little bit crazy.

یه کم دیوونه میشی

Even something

حتی چیزی

can blow your mind.

می تواند ذهن شما را منفجر کند.

Something can

چیزی می تواند

blow your mind.

ذهن شما را منفجر کند.

If something blows your mind It leaves you feeling stunned

اگر چیزی ذهن شما را منفجر کند باعث می شود که شما

and and amazed.

متحیر و شگفت زده شوید.

Something you can't believe.

چیزی که نمی توانید باور کنید.

Something you saw that makes you feel surprised or shocked.

چیزی که دیدید و باعث می‌شود شما متعجب یا شوکه شوید.

Maybe something you can't even begin to understand

شاید چیزی که حتی نمی توانید آن را درک کنید

is something that blows your mind you can't believe it is happening.

چیزی است که ذهن شما را به هم می زند و نمی توانید باور کنید که اتفاق می افتد.

It is incredible.

آن باور نکردنی است.

It blows your mind.

ذهنت را به هم می زند.

Something leaves you feeling stunned

چیزی شما را مبهوت

and amazed.

و شگفت زده می کند.

We might also say a mind blowing experience.

همچنین ممکن است بگوییم یک تجربه شگفت انگیز.

If you have a mind blowing experience,

اگر تجربه‌ای مهیج دارید،

it means to experience and

به معنای تجربه کردن و

well, experience

خوب، تجربه

and an experience that you cannot comprehend the experience

و تجربه‌ای است که نمی‌توانید

of something you can't comprehend, something you can't take in,

تجربه چیزی را که نمی‌توانید درک کنید، چیزی که نمی‌توانید انجام دهید،

something amazing.

چیزی شگفت‌انگیز را درک کنید.

It's a very strange one today.

امروز خیلی عجیب است.

Can I just say today's live chat is very strange

فقط می توانم بگویم چت زنده امروز بسیار عجیب است

as a question you might ask someone on.

زیرا ممکن است از کسی بپرسید.

Are you out of your mind?

عقلت را از دست داده ای؟

You might ask a person if they are feeling okay, are you okay?

ممکن است از شخصی بپرسید که آیا احساس خوبی دارد، آیا شما خوب هستید؟

Are you doing things that seem strange or unusual?

آیا کارهایی انجام می دهید که عجیب یا غیرعادی به نظر می رسند؟

Are you out of your mind?

عقلت را از دست داده ای؟

Maybe a person makes a suggestion

شاید یک نفر پیشنهادی بدهد

and maybe this is a suggestion.

و شاید این یک پیشنهاد باشد.

They make is strange or aren't.

می سازند عجیب است یا نیست.

You might ask that person, Are you out of your mind?

ممکن است از آن شخص بپرسید، آیا از ذهن خود خارج شده اید؟

Are you crazy?

دیوانه ای؟

What wrong with you?

مشکلت چیه؟

Then there is the phrase Out of sight, out of mind.

سپس عبارت Out of sight, out of mind وجود دارد.

This means that when you are not with a person

این بدان معنی است که وقتی با شخصی

or when you are away from someone, you will stop thinking about them.

نیستید یا زمانی که از کسی دور هستید، دیگر به او فکر نمی کنید.

They will not be in your thoughts.

آنها در افکار شما نخواهند بود.

Your thoughts will not include them.

افکار شما شامل آنها نخواهد شد.

So when that person is not near you,

بنابراین وقتی آن شخص نزدیک شما نیست،

they are also out of your mind.

او نیز از ذهن شما خارج است.

And we often say out sight out of mind.

و ما اغلب می گوییم دور از ذهن.

It means that the person is nowhere

این بدان معنی است که شخص در جایی

to be seen, but also they are

دیده نمی شود، اما

nowhere in your thoughts as well

در افکار شما نیز

to be of sound mind.

جایی نیست که ذهن سالمی داشته باشد.

If a person is of sound mind,

اگر فردی عقل سلیم داشته باشد،

it means they are not crazy, they are sane.

یعنی دیوانه نیست، عاقل است.

They are a person whose thoughts and decisions can be trusted

آنها فردی هستند که می توان به افکار و تصمیمات آنها اعتماد کرد

because they are of sound mind. So.

زیرا آنها دارای عقل سالم هستند. بنابراین.

So when we talk about sound in this particular sentence,

بنابراین وقتی در این جمله خاص در مورد صدا صحبت می

we are using sound to mean something that is complete

کنیم، از صدا به معنای چیزی استفاده می کنیم که کامل است

and is in one piece, something that is sound.

و در یک قطعه است، چیزی که صدا است.

So we describe a person as having sound mind.

بنابراین ما یک فرد را دارای ذهن سالم توصیف می کنیم.

We are saying that they are saying

ما می گوییم

they are not crazy, they are not insane, they're not mad.

آنها می گویند دیوانه نیستند، دیوانه نیستند، دیوانه نیستند.

They are of sound mind.

آنها عقل سلیم دارند.

Moving on now to some more words.

اکنون به سراغ چند کلمه دیگر می رویم.

This time we are looking at

این بار به

below words and phrases.

کلمات و عبارات زیر نگاه می کنیم.

I'm sure you can think of some of your own.

من مطمئن هستم که شما می توانید به برخی از خود فکر کنید.

I would imagine

تصور

I'm saying nothing else, nothing else.

می‌کنم هیچ چیز دیگری نمی‌گویم، هیچ چیز دیگری.

That's all I need to say.

این تمام چیزی است که باید بگویم.

So when we talk about the word blow,

بنابراین وقتی در مورد کلمه ضربه صحبت

we can describe it as the force of wit and

می کنیم، می توانیم آن را به عنوان نیروی شوخ طبعی

the force of wind as it affects the natural surrounding.

و نیروی باد به عنوان تأثیر آن بر محیط طبیعی توصیف کنیم.

This is blow.

این ضربه است

So maybe the wind will blow.

پس شاید باد بیاید.

The wind is strong.

باد شدید است.

It might cause things to move

ممکن است باعث حرکت چیزها شود

the wind will blow.

باد می وزد.

It is forcing things to move.

این است که چیزها را مجبور به حرکت می کند.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

The wind is blowing in a northerly direction.

باد در جهت شمال می وزد.

So in this particular sentence, we are describing which way

بنابراین در این جمله خاص، ما توضیح می دهیم

the wind is blowing, how it is blowing, the direction that it is blowing in.

که باد از کدام طرف می وزد، چگونه می وزد، جهتی که در آن می وزد

The wind is blowing in a northerly direction.

. باد در جهت شمالی می وزد.

The wind blew my neighbour's tree down

باد درخت همسایه‌ام را به پایین پرتاب کرد

and in that particular sense we are using it

و به این معنی خاص، ما از آن در زمان گذشته استفاده می‌کنیم،

in the past tense in

the event of blunt force

در صورت برخورد نیرویی

as one thing strikes another

که یک چیز به چیز دیگر برخورد کند

is blow.

، ضربه است.

You might hit something very hard with an object.

ممکن است با یک جسم به چیزی بسیار محکم ضربه بزنید.

This is described as a blow.

این به عنوان یک ضربه توصیف می شود.

You hit something very hard.

خیلی محکم به چیزی زدی

He was killed by a blow to the head.

بر اثر اصابت ضربه ای به سرش کشته شد.

He fell to the floor after just one blow.

او تنها پس از یک ضربه روی زمین افتاد.

So anything that strikes another thing may be an object

بنابراین هر چیزی که به چیز دیگری برخورد کند ممکن است یک شی

or maybe part of your body, perhaps your fist.

یا شاید بخشی از بدن شما باشد، شاید مشت شما باشد.

We can say that you blow, you cast a blow,

می‌توانیم بگوییم که می‌زنی، ضربه می‌زنی،

you blow

using force

با استفاده از

tomahawk.

فورس تاماهاوک می‌زنی.

Oh, that's very good. Yes.

اوه، این خیلی خوب است. آره.

Tomahawk has come up with another one to blow your own trumpet.

Tomahawk یکی دیگر را برای دمیدن در شیپور خود آورده است.

If you blow your own trumpet, it means you are boasting.

اگر بوق خودت را بزنی، به این معناست که داری لاف می زنی.

You are talking about something you've done.

شما در مورد کاری صحبت می کنید که انجام داده اید.

A sudden shock

یک شوک ناگهانی

or traumatic experience

یا تجربه آسیب زا را

can be described as a figurative blow.

می توان به عنوان یک ضربه فیگوراتیو توصیف کرد.

So something that affects you, maybe a shock,

بنابراین چیزی که شما را تحت تأثیر قرار می دهد، شاید یک شوک،

maybe something you've heard suddenly can be described.

شاید چیزی که ناگهان شنیده اید را می توان توصیف کرد.

Also as a blow, something that shocks you, maybe an unexpected event,

همچنین به عنوان یک ضربه، چیزی که شما را شوکه می کند، شاید یک اتفاق غیرمنتظره،

something you were not expecting to happen can be described as a blow,

چیزی که انتظارش را نداشتید می تواند به عنوان یک ضربه،

a shock, a sudden,

یک شوک، یک رویداد ناگهانی و

tragic event that affects you deeply.

غم انگیز توصیف شود که عمیقاً شما را تحت تأثیر قرار می دهد.

It can be described also as a blow.

می توان آن را به عنوان یک ضربه نیز توصیف کرد.

It gives you a nasty surprise.

یه سورپرایز بد بهت میده

This month's poor sales figures have been a blow.

آمار فروش ضعیف این ماه ضربه بزرگی بوده است.

They've been something negative, a negative event,

آنها چیزی منفی بوده اند، یک رویداد منفی،

something that has caused shock or surprise.

چیزی که باعث شوک یا تعجب شده است.

It has a deep effect on those around you.

تأثیر عمیقی بر اطرافیان شما می گذارد.

This month's poor sales figures have been a blow.

آمار فروش ضعیف این ماه ضربه بزرگی بوده است.

We have felt the blow caused by the financial crash.

ضربه ناشی از سقوط مالی را احساس کرده ایم.

You might find a lot of people saying that

ممکن است افراد زیادی را پیدا کنید که می گویند

over the next few days for various reasons,

طی چند روز آینده به دلایل مختلف،

especially here in the UK, this month's

به خصوص در اینجا در بریتانیا،

poor sales figures have been a blow.

آمار فروش ضعیف این ماه ضربه بزرگی بوده است.

They have been a shock.

آنها یک شوک بوده اند.

They have caused a lot of shock and surprise

آنها باعث شوک و تعجب زیادی

as a phrase said, to be blown away by something.

به عنوان یک عبارت گفته شده است که از چیزی منفجر شده است.

If you are blown away by something

اگر از چیزی متحیر شدید،

we can describe this as the feeling of shock and awe caused by an event or site,

می‌توانیم آن را به عنوان احساس شوک و ترس ناشی از یک رویداد یا سایت،

something you have seen, something you have experience

چیزی که دیده‌اید،

that might blow you away.

تجربه‌ای که ممکن است شما را غافلگیر کند، توصیف کنیم.

You are blown away by it.

شما از آن متحیر شده اید.

It is been a very surprising thing.

این یک چیز بسیار شگفت انگیز است.

It has been something or it was something that has left you feeling impressed.

چیزی بوده یا چیزی بوده که شما را تحت تاثیر قرار داده است.

It has left a deep impression on you.

تاثیر عمیقی روی شما گذاشته است.

You were blown away by it.

تو از آن غرق شدی

Maybe you went

شاید

to see a display of fireworks and the event was amazing.

برای دیدن یک نمایش آتش بازی رفتید و این رویداد شگفت انگیز بود.

You saw some incredible things.

چیزهای باورنکردنی دیدی

We can say that you were blown away by it.

می توانیم بگوییم که شما از آن غافلگیر شده اید.

This is an interesting one.

این یکی جالب است.

To blow off someone is to reject or snub a person

منفجر کردن کسی به معنای رد کردن یا رد کردن شخصی است

often used in American English.

که اغلب در انگلیسی آمریکایی استفاده می شود.

It can be used in other ways, but I'm not going to say that I'm not going to mention the other meaning.

می توان آن را به شکل های دیگری نیز به کار برد، اما نمی خواهم بگویم که معنای دیگر را ذکر نمی کنم.

But yes, in American English you can blow someone off because you are

اما بله، در انگلیسی آمریکایی شما می توانید کسی را به خاطر اینکه

well, you don't want to see them or you don't want to be with them.

خوب هستید، نمی خواهید او را ببینید یا نمی خواهید با او باشید، منفجر کنید.

You cancel an engagement,

شما نامزدی را لغو می کنید،

maybe a person who you don't really like and they want to see you,

شاید شخصی که واقعاً دوستش ندارید و می خواهند شما را ببینند،

but you make other plans instead.

اما به جای آن برنامه های دیگری می ریزید.

Something blows if we are showing disdain or disappointment

اگر نسبت به چیزی تحقیر یا ناامیدی نشان دهیم، چیزی ضربه می زند

towards something, this is often used in American English as well.

، این اغلب در انگلیسی آمریکایی نیز استفاده می شود.

Something really blows.

یه چیزی واقعا میزنه

Oh, it blows up.

اوه، منفجر می شود.

That means it's awful. I don't like it.

یعنی افتضاحه من آن را دوست ندارم.

It's terrible. It's awful,

این وحشتناک است. این وضعیت وحشتناک،

horrible, horrible situation.

وحشتناک، وحشتناک است.

Horrible thing that has happened.

اتفاق وحشتناکی که افتاده

It really blows

اگر چیزی را منفجر کنید، واقعاً

finally to blow up something if you blow up something.

منفجر می شود.

Well, first of all, if you are inflating a balloon,

خوب، اولاً اگر بالون را

you are blowing the balloon up

باد می کنید، بالون را

to inflate, to blow up something.

باد می کنید تا باد کند، چیزی را منفجر کنید.

Also, if you want to make something larger, perhaps a photograph,

همچنین، اگر می‌خواهید چیزی بزرگ‌تر بسازید، شاید یک عکس،

maybe there is a photograph and you want to see some of the detail

شاید عکسی وجود داشته باشد و می‌خواهید برخی از

of that photograph more clearly, they will make the photograph much larger.

جزئیات آن عکس را واضح‌تر ببینید ، عکس را بسیار بزرگ‌تر می‌کنند.

We can describe that also as a blow up.

ما می توانیم آن را نیز به عنوان یک انفجار توصیف کنیم.

You are taking a small picture and you are making it larger,

شما یک عکس کوچک می گیرید و آن را بزرگتر می کنید،

so the detail stands out much more.

بنابراین جزئیات بسیار بیشتر به چشم می آید.

Also, we can destroy something with explosives as well.

همچنین، ما می توانیم چیزی را با مواد منفجره نیز نابود کنیم.

If we destroy something using explosives that is also blow up,

اگر ما چیزی را با استفاده از مواد منفجره که منفجر هم هست تخریب

you might blow up a building,

کنیم، ممکن است یک ساختمان را

you might blow up a car, you blow something up,

منفجر کنید، ممکن است یک ماشین را منفجر کنید، چیزی را منفجر کنید،

you blow it up

آن را

using explosives.

با استفاده از مواد منفجره منفجر کنید.

Very nice.

بسیار خوب.

Yes. There are some bad words that you can use

آره. کلمات بدی وجود دارد که می توانید

with the word blow, but we won't be using them today.

با کلمه ضربه استفاده کنید، اما امروز از آنها استفاده نمی کنیم.

We will not.

ما نخواهیم.

So there you can see there are many ways of using the word

بنابراین در آنجا می توانید ببینید که روش های زیادی برای استفاده از کلمه

mind, the place where all your thoughts live

ذهن وجود دارد، مکانی که تمام افکار شما در آن زندگی می کنند

and also the word blow,

و همچنین کلمه blow

which is an expression that can be used in many ways.

که عبارتی است که می تواند به طرق مختلف استفاده شود.

Also, it describes the force of the wind,

همچنین، نیروی باد را توصیف می کند،

something that moves another thing normally

چیزی که چیز دیگری را به طور معمول

from the force of air pressure blow.

از نیروی دمش فشار هوا به حرکت در می آورد.

That is just about.

این فقط در مورد است.

Yes, and I know what you're going to say, Mr. Duncan.

بله، و من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای دانکن.

Why is it so short?

چرا اینقدر کوتاهه؟

Why is it a short one?

چرا کوتاه است؟

Well, there is no reason to be honest.

خوب، دلیلی برای صادق بودن وجود ندارد.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

Some information there.

برخی از اطلاعات وجود دارد.

I hope it has been useful.

امیدوارم مفید بوده باشد.

I'm back on Sunday with Mr. Steve

من یکشنبه با آقای استیو

and I will see Mr.

برگشتم و آقای

Steve here and I hopefully, hopefully will see you as well here on Sunday.

استیو را اینجا خواهم دید و امیدوارم، امیدوارم یکشنبه شما را نیز اینجا ببینم.

Also.

همچنین.

Thank you very much for the company.

از شرکت بسیار متشکرم.

See you soon.

به زودی میبینمت.

And we have a busy week next week, as you may or may not know,

و هفته آینده هفته شلوغی داریم، همانطور که ممکن است بدانید یا ندانید،

but we might talk about that a little bit more on Sunday.

اما ممکن است یکشنبه کمی بیشتر در مورد آن صحبت کنیم.

We will see what happens.

ما خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

Thank you for your company.

ممنون از همراهی شما

This is Mr.

Duncan in the birthplace of English, saying thank you for watching.

این آقای

دانکن در زادگاه انگلیسی است که می گوید از تماشای شما متشکرم.

And I hope you enjoyed this.

و امیدوارم از این کار لذت برده باشید.

Wherever you are in the world, enjoy the rest of your Wednesday and enjoy the rest of your week.

در هر کجای دنیا که هستید، از بقیه روز چهارشنبه خود لذت ببرید و از بقیه هفته لذت ببرید.

And of course, until the next time we meet, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که ما ملاقات می کنیم، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do...

بله، شما

ta ta for now

در حال حاضر ... تا تا تا