Annoying Habits of Neighbours / English Addict ep-222/ LIVE chat / Sunday13th November 2022

Oh, hello there.

اوه، سلام.

Here we are again with another live stream.

در اینجا دوباره با یک پخش زنده دیگر هستیم.

And yes, we are with you

و بله، ما امروز با شما

today, as live as live can be,

هستیم، همان طور که می توان زنده باشد،

except for this moment where I'm in the garden talking to you now.

به جز این لحظه که اکنون در باغ هستم و با شما صحبت می کنم.

So all of this is pre-recorded.

بنابراین همه اینها از قبل ضبط شده است.

Isn't it strange?

عجیب نیست؟

World leaders from around

رهبران جهان از سراسر

the planet have been meeting together to talk about the environment.

این سیاره با هم ملاقات کرده اند تا در مورد محیط زیست صحبت کنند.

And here I am in the garden in mid November

و من در اواسط نوامبر

in my T-shirt.

با تی شرت در باغ هستم.

It's incredible.

باورنکردنیه.

I'm standing out here.

من اینجا ایستاده ام

I'm wearing no coat, no warm clothing.

من نه کت می پوشم نه لباس گرم.

I have my T-shirt.

من تی شرتم را دارم

And today the temperature is quite high.

و امروز دما بسیار بالاست.

In fact, it's around 17 degrees.

در واقع حدود 17 درجه است.

Can you believe it?

می تونی باور کنی؟

So we are just a few weeks away from Christmas,

بنابراین ما فقط چند هفته با کریسمس فاصله داریم

and here I am, standing in the garden

و من اینجا هستم که در باغ ایستاده ام و

wearing just one layer of clothing.

فقط یک لایه لباس پوشیده ام.

Today we are looking at many subjects.

امروز ما به موضوعات زیادی نگاه می کنیم.

We also have the game that we started last week.

بازی را هم داریم که هفته گذشته شروع کردیم.

Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید.

We will be playing that again.

ما دوباره آن را بازی خواهیم کرد.

So stick around.

پس بچسبید

Please don't go away.

لطفا دور نشو

Do not click off because you might miss something interesting.

کلیک نکنید زیرا ممکن است چیز جالبی را از دست بدهید.

This is English addict.

این معتاد انگلیسی است.

Coming to you live from the birthplace of English, which just happens to be

از زادگاه انگلیسی ها که اتفاقاً

England.

انگلستان است به شما می آیند.

Okay.

باشه.

I am.

من هستم.

And. Mm

و. مم

hmm. Oh, there you are.

هوم اوه، شما اینجا هستید.

Nice to see you today.

خوشحالم که امروز شما را می بینم.

Welcome back.

خوش برگشتی.

And it's nice to see you right here, right now live.

و خوشحالم که شما را همین جا می بینم، همین حالا به صورت زنده.

Yes. Hi, everybody.

آره. سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England. How are you today?

این آقای دانکن در انگلیس است. امروز چطوری؟

Are you okay? I hope so. Are you feeling happy?

حالت خوبه؟ امیدوارم. آیا احساس خوشبختی می کنید؟

I hope you are.

امیدوارم که باشی

You have a smile.

شما یک لبخند دارید.

I want to see those smiles today because I'm.

من می خواهم امروز آن لبخندها را ببینم زیرا هستم.

I'm feeling a little bit miserable.

یه کم احساس بدبختی میکنم

I will explain what that is all about a little bit later on.

من کمی بعد توضیح خواهم داد که همه چیز در مورد چیست .

But first of all, can I say hi there. Welcome.

اما اول از همه، می توانم سلام کنم. خوش آمدی.

Yes, this is life as life can be.

بله، این همان زندگی است که زندگی می تواند باشد.

You can see just just up there, if you look, you can see the time.

شما می توانید همین بالا را ببینید، اگر نگاه کنید، می توانید زمان را ببینید.

It's 2:06 o'clock on the sun.

ساعت 2:06 روی خورشید است.

And my name is Mr. Duncan.

و اسم من آقای دانکن است.

I am one of those up there.

من یکی از اون بالا هستم

That little thing spinning around.

آن چیز کوچکی که به دور خود می چرخد.

I am an English addict. And I have a feeling

من یک معتاد انگلیسی هستم. و من این احساس را

that you might be one of those as well.

دارم که ممکن است شما نیز یکی از این افراد باشید.

I talk about the English language.

من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

I love English so much.

من انگلیسی را خیلی دوست دارم.

I like all of the words from A to Z.

من همه کلمات از A تا Z را

And I know what you're going to say, Mr.

دوست دارم. و می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای

Duncan and Mr.

دانکن و آقای

Duncan, you don't pronounce

دانکن، شما

the last letter of the alphabet like that.

حرف آخر الفبا را اینطور تلفظ نمی کنید.

It's Z, Mr.

این Z است، آقای

Duncan, not Z.

دانکن، نه Z.

Well, can I just say you are wrong, because in American English they say Z.

خوب، آیا می توانم بگویم اشتباه می کنید، زیرا در انگلیسی آمریکایی

In British English we say Z

می گویند Z. در انگلیسی بریتانیایی

for the last letter of the alphabet.

برای حرف آخر الفبا Z می گوییم.

So already we are only just a few seconds into today's live stream already.

بنابراین در حال حاضر فقط چند ثانیه به پخش زنده امروزی رسیده ایم.

You are learning things because that's what it's all about.

شما در حال یادگیری چیزهایی هستید، زیرا موضوع این است.

You see, it's all about learning about the English language

ببینید، همه چیز در مورد یادگیری زبان انگلیسی

and enjoying this beautiful language as well.

و لذت بردن از این زبان زیباست.

Sir, my name is Duncan.

آقا اسم من دانکن است.

I love English very much and I have a feeling maybe.

من انگلیسی را خیلی دوست دارم و شاید احساسی دارم.

Perhaps you are one of those as well.

شاید شما هم یکی از این افراد باشید.

Here to join is life.

اینجا برای پیوستن به زندگی است.

We have lots of things to talk about today,

ما امروز چیزهای زیادی برای صحبت داریم،

many things to do, including

کارهای زیادی برای انجام دادن، از جمله

our new

contest, our little competition that we are running during the live stream.

مسابقه جدیدمان، رقابت کوچکمان که در جریان پخش زنده برگزار می کنیم.

Fill in the blank.

جای خالی را پر کنید.

So I will give you some sentences later on.

پس بعداً چند جمله به شما خواهم گفت.

And all you have to do is make your own choice of words to put in the sentence,

و تنها کاری که باید انجام دهید این است که کلمات خود را برای قرار دادن در جمله انتخاب کنید

to complete the actual sentence itself.

تا خود جمله واقعی را کامل کنید.

It sounds easy, but can I just say it's not is easy

آسان به نظر می رسد، اما فقط می توانم بگویم که

as it seems.

آنطور که به نظر می رسد آسان نیست.

Nice to see you all here today.

خوشحالم که امروز همه شما را اینجا می بینم.

Yes, we have made it all the way to the end of another weekend and another week.

بله، ما آن را به پایان یک آخر هفته و یک هفته دیگر رساندیم.

And and as I mentioned a few moments ago, we are also approaching mid November,

و همانطور که چند لحظه پیش اشاره کردم ، به اواسط نوامبر نیز نزدیک می شویم،

even though outside it seems like late spring,

اگرچه بیرون به نظر اواخر بهار است،

to be honest, it's very warm outside.

صادقانه بگویم، بیرون بسیار گرم است.

Yesterday was lovely and warm today, not so warm, but it is still rather mild.

دیروز امروز دوست داشتنی و گرم بود، نه چندان گرم، اما هنوز نسبتا ملایم است.

It is a sunny, warm,

یک روز آفتابی، گرم و

sunny day.

آفتابی است.

Beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, gimme, gimme, gimme, gimme, gimme, gimme, gimme,

بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، گیم، گیم، گیم، گیم، گیم، گیم، گیم، گیم، گیم، گیم، گیم، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ،

gimme, gimme, gimme do we are back together again It's so nice to see you here.

بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، جیم

It is lovely because without you there would be none of this.

دوست داشتنی است زیرا بدون تو هیچ کدام از اینها وجود نخواهد داشت.

Can I just remind you once again to give me

آیا می توانم فقط یک بار دیگر به شما یادآوری کنم که برای پخش زنده امروز

a super duper wonderful 100%

یک سوپر دوپر فوق العاده 100%

like for today's livestream?

لایک کنید؟

So please click that like button as often as you want.

بنابراین لطفاً هر چند وقت یکبار که می خواهید روی دکمه لایک کلیک کنید.

Although please only click it once because you can only really give me one.

اگر چه لطفا فقط یک بار روی آن کلیک کنید زیرا واقعاً فقط می توانید یکی را به من بدهید.

Like I'm afraid each person is only allowed

مثل اینکه می ترسم هر نفر فقط

to give one like so show your appreciation right now and

یک لایک بدهد، پس همین الان قدردانی خود را نشان دهید و

give me a lovely thumbs up on YouTube.

در یوتیوب به من تشکر کنید.

Because without those things you see,

زیرا بدون آن چیزهایی که می بینید،

I would find it really hard to survive.

زنده ماندن برای من واقعاً سخت است.

I don't know what's going on today.

نمی دانم امروز چه خبر است.

I have a very dry mouth.

من دهنم خیلی خشکه

My mouth is dry and there is a reason for that.

دهانم خشک است و دلیلی برای آن وجود دارد.

I will be telling you all about what happened yesterday

من همه چیز را به شما خواهم گفت که دیروز چه اتفاقی

to put me in such a bad, sulky misery.

افتاد که مرا در چنین بدبختی بد و غم انگیزی قرار داد.

Purple mood this morning.

حال و هوای بنفش امروز صبح.

I will tell you later on we went out last night, Mr.

بعداً به شما خواهم گفت که ما دیشب بیرون رفتیم، آقای

Steve and myself.

استیو و من.

We were going to see a show.

قرار بود نمایشی ببینیم.

We went also to an Indian restaurant.

به یک رستوران هندی هم رفتیم.

Before that, however,

البته قبل از آن

things did not go as planned for various reasons.

به دلایل مختلف همه چیز طبق برنامه پیش نمی رفت.

We will be talking all about that and also showing you the evidence as well.

ما در مورد آن صحبت خواهیم کرد و همچنین شواهد را به شما نشان خواهیم داد.

There will be photographs

عکس هایی

of the event also coming up later on.

از این مراسم نیز در آینده منتشر خواهد شد.

So please don't go away.

پس لطفا نروید

You might actually enjoy it, to be honest.

راستش ممکن است واقعاً از آن لذت ببرید.

We also have the live chat.

چت زنده هم داریم

Without you, there would be none of this.

بدون تو هیچ کدام از اینها وجود نخواهد داشت.

So basically, technically, it's your fault

بنابراین اساساً، از نظر فنی، تقصیر شماست که

this exists because of you.

این به خاطر شما وجود دارد.

It's your fault I blame you.

تقصیر توست که من تو را مقصر می دانم.

It's all down to you, to be honest.

صادقانه بگویم همه چیز به شما بستگی دارد.

Hello. Live chat.

سلام. چت زنده.

Who was first?

اول کی بود؟

Oh, very interesting situation taking place here on the live chat.

اوه، موقعیت بسیار جالبی در اینجا در چت زنده رخ می دهد.

Very interesting.

بسیار جالب.

We have Lewis Mendez or should I say

ما لوئیس مندز را داریم یا باید بگویم

Lewis Mendez is here today.

لوئیس مندز امروز اینجاست.

You are first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Congratulations to you.

تبریکات فراوان به شما.

Well done, Lewis. You are first on today's live chat.

آفرین، لوئیس. شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

We also have Paolo.

ما پائولو را هم داریم.

We have Beatrice.

ما بئاتریس را داریم.

We have Claudia. Hello, Claudia.

ما کلودیا را داریم. سلام، کلودیا.

I wonder and you know what I'm going to ask?

من تعجب می کنم و می دانید چه می خواهم بپرسم؟

I wonder what

من تعجب می کنم که امروز در قابلمه خود چه

you have

می

boiling, simmering

پزید، می جوشید

or roasting in your pot today.

یا کباب می کنید؟

What's cooking?

آشپزی چیست؟

Claudia, what have you got in the pot?

کلودیا، چه چیزی در گلدان داری؟

What's cooking, Claudia?

چه آشپزی است، کلودیا؟

Is it something spicy and hot?

آیا چیزی تند و تند است؟

Is it something salty or not?

چیز نمکی هست یا نه؟

Or Claudia

یا کلودیا

What is in the pot?

در گلدان چیست؟

What do you have in your part today?

امروز چه کاری در اختیار دارید؟

Please let us know, Claudia Because to be honest with you, I'm always interested

لطفاً به ما اطلاع دهید، کلودیا، زیرا برای صادق بودن با شما، من همیشه علاقه مند هستم

to find out what you have cooking in your pots.

که بدانم شما در قابلمه های خود چه می پزید.

We also have Mr.

ما همچنین آقای

Steve coming later on.

استیو را داریم که بعداً می آید.

Don't forget Steve is here.

فراموش نکن استیو اینجاست.

I have had some lovely messages saying, Mr.

من چند پیام دوست داشتنی داشتم که می گفت، آقای

Duncan, I can't begin to tell you how happy I am to see Mr.

دانکن، نمی توانم شروع کنم به شما بگویم که چقدر خوشحالم که آقای

Steve with you on Wednesdays.

استیو را در چهارشنبه ها با شما می بینم.

Yes, Steve is now joining me

بله، استیو هم‌اکنون

on Wednesday as well as Sunday.

چهارشنبه و یکشنبه به من می‌پیوندد.

Of course, it isn't as long as Sunday,

البته به اندازه یکشنبه

but he will make an appearance on Wednesdays as well as Sunday.

نیست، اما او در روزهای چهارشنبه و یکشنبه ظاهر می شود.

So don't forget if you miss my Wednesday live stream.

پس فراموش نکنید اگر پخش زنده چهارشنبه من را از دست دادید.

Well, you are missing Mr. Steve.

خوب، شما دلت برای آقای استیو تنگ شده است.

That's all I can say.

این تمام چیزی است که می توانم بگویم.

Hello also to Mohsin.

سلام به محسن هم.

Hello, my roots.

سلام ریشه های من

Hello, my roots.

سلام ریشه های من

Sroka, I haven't seen you for a while.

سروکا، مدتی است که تو را ندیده ام.

Where have you been? It's nice to see you back.

کجا بودی؟ خوشحالم که دوباره شما را می بینم.

We also have the School of the Future.

مدرسه آینده را هم داریم.

Hello, School of the Future?

سلام مدرسه آینده؟

Yes, I can read French.

بله، من می توانم فرانسوی بخوانم.

You might be surprised to find that out too. Mr. Duncan.

ممکن است شما هم تعجب کنید که متوجه شوید . آقای دانکن

We also have Tran Van.

ترن وان هم داریم.

Hello, Tran of Van watching in

سلام، Tran of Van در حال تماشای

Vietnam.

ویتنام.

A big hello to you.

یک سلام بزرگ به شما

Can I say hello to Vietnam, Mama?

آیا می توانم به ویتنام سلام کنم، مامان؟

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

And everyone watching their rhubarb.

و همه در حال تماشای ریواس خود هستند.

My jet is here. Hello, Mr. Duncan.

جت من اینجاست سلام آقای دانکن

I hope you have a wonderful day.

امیدوارم روز فوقالعاده ای داشته باشید.

I am curious about today's topic.

من در مورد موضوع امروز کنجکاو هستم.

Well, today's topic is neighbours.

خوب، موضوع امروز همسایگان است.

We all have them.

همه ما آنها را داریم.

It doesn't matter if you live in a large apartment block

فرقی نمی‌کند که در یک بلوک آپارتمانی بزرگ زندگی

or maybe you have a country mansion somewhere

می‌کنید یا شاید یک عمارت روستایی در جایی

nearby, there will be a neighbour.

نزدیک دارید، همسایه‌ای وجود دارد.

It doesn't matter where you live, how much money you have,

فرقی نمی کند کجا زندگی می کنید، چقدر پول دارید،

somewhere nearby there will be a neighbour somewhere near.

جایی در این نزدیکی یک همسایه در جایی نزدیک خواهد بود.

And sometimes you know what I'm going to say?

و گاهی میدونی چی میخوام بگم؟

You know where I'm coming from.

میدونی از کجا میام

Neighbours can be rather

همسایه ها حداقل می توانند

annoying to say the least.

آزاردهنده باشند.

Neighbours can be annoying, they can get on your nerves.

همسایه ها می توانند آزاردهنده باشند، می توانند اعصاب شما را به هم بریزند.

Of course there is always two sides to every argument.

البته همیشه برای هر بحثی دو طرف وجود دارد.

Sometimes neighbours can be very useful as well.

گاهی اوقات همسایه ها نیز می توانند بسیار مفید باشند.

They can help you out when you need something.

زمانی که به چیزی نیاز دارید می توانند به شما کمک کنند.

They might be there.

آنها ممکن است آنجا باشند.

They might one day save your life.

ممکن است روزی جان شما را نجات دهند.

It's happened as well.

همینطور اتفاق افتاده

There have been many situations even around here where I live, where one neighbour

حتی در اطراف محل زندگی من، موقعیت‌های زیادی پیش آمده است، که یکی از

has heard another neighbour

همسایه‌ها شنیده است که همسایه

having problems or maybe they've fallen over or they've had an accident in the garden

دیگری مشکل دارد یا ممکن است زمین بخورد یا در باغ تصادف کرده باشد

and then that neighbour, the neighbour has come to their rescue.

و سپس آن همسایه ، همسایه به کمک آنها آمده است. .

So neighbours are not always annoying.

بنابراین همسایه ها همیشه آزاردهنده نیستند.

They can be nice sometimes.

آنها گاهی اوقات می توانند خوب باشند.

So today

بنابراین

to set a rather negative tone to today's live stream.

امروز یک لحن نسبتاً منفی به پخش زنده امروزی بدهید.

Annoying things that neighbours can do

کارهای آزاردهنده ای که همسایه ها می توانند انجام دهند،

because there are many things neighbours, we all have them.

زیرا همسایه ها کارهای زیادی دارند، همه ما آنها را داریم.

Sometimes we can avoid them and sometimes

گاهی اوقات می‌توانیم از آنها دوری کنیم و گاهی

we find it very hard not to, so that is today's main topic.

برایمان خیلی سخت است که این کار را نکنیم، بنابراین این موضوع اصلی امروز است.

As I mentioned.

همانطور که اشاره کردم.

Also we have the super new feature film in the Blank.

همچنین ما فیلم بلند فوق العاده جدید را در Blank داریم.

It's very popular last week and I know some of

این هفته گذشته بسیار پرطرفدار است و می دانم که برخی از

you think that I don't listen to your suggestions, but I do.

شما فکر می کنید که من به پیشنهادات شما گوش نمی دهم، اما گوش می دهم.

I do.

انجام میدهم.

I read them, I read them all,

من آنها را می خوانم، همه آنها را می

and sometimes I even take notice of them

خوانم و حتی گاهی اوقات به آنها توجه می

and I will follow your suggestions.

کنم و به پیشنهادات شما عمل خواهم کرد.

So yes, today.

پس بله، امروز

Today we have it again.

امروز دوباره آن را داریم.

The wonderful super fill in the blanks.

فوق العاده فوق العاده جاهای خالی را پر می کند.

We also have Zika. Hello to you.

زیکا هم داریم. درود بر تو.

Hello to Roo Ball.

سلام به رو بال.

I am watching on the bus

من در

on my way home whilst I am watching your live stream, I'm always interested

حال تماشای جریان زنده شما در اتوبوس در مسیر بازگشت به خانه هستم، همیشه علاقه مندم

to find out where you are, where you are watching and what you are doing.

بدانم کجا هستید، کجا تماشا می کنید و چه کار می کنید.

It is always interesting for me being the person presenting at this end

برای من همیشه جالب است که کسی هستم که در این پایان ارائه می‌دهم که

to find out what you are doing at that end where you are.

بدانم در آن انتهای جایی که هستید چه می‌کنید.

So it's always interesting.

بنابراین همیشه جالب است.

You see, I always like to know what you are up to

ببینید، من همیشه دوست دارم بدانم که

today, by the way,

امروز در چه حالی هستید،

I don't want to forget this because I might get into trouble.

اتفاقاً نمی خواهم این را فراموش کنم زیرا ممکن است به مشکل برسم.

Today is Remembrance Sunday,

امروز یکشنبه یادبود است

and this is where people gather and they remember those who died.

و اینجاست که مردم گرد هم می آیند و از کشته شدگان یاد می کنند.

Well, normally it's for the First World War.

خب، معمولاً برای جنگ جهانی اول است.

So the ending of the First World War.

بنابراین پایان جنگ جهانی اول.

But to be honest, these days we often use

اما صادقانه بگویم، این روزها ما اغلب از

Remembrance Day or Remembrance Sunday

روز یادبود یا یکشنبه

as a way of remembering all those

به عنوان راهی برای یادآوری همه کسانی

who lost their lives during wars past

که در جنگ‌های گذشته

and I suppose present as well.

و من فکر می‌کنم در حال حاضر جان خود را از دست داده‌اند، استفاده می‌کنیم.

And I noticed the other day we were walking the other day, Mr.

و روز دیگر متوجه شدم که روز دیگر، آقای استیو و من در حال پیاده‌روی بودیم

Steve and myself, and we noticed that some of the students from the nearby school

، و متوجه شدیم که برخی از دانش‌آموزان مدرسه مجاور

here in Much Wenlock had made a lovely tribute

اینجا در Much Wenlock ادای احترامی دوست‌داشتنی

as a way of marking Remembrance Day.

برای بزرگداشت روز یادبود انجام داده‌اند.

Would you like to see it?

دوست دارید آن را ببینید؟

Okay.

باشه.

The amazing thing is they are not actually flowers.

نکته شگفت انگیز این است که آنها در واقع گل نیستند.

They are poppies that have been made out of recycled plastic.

آنها خشخاش هایی هستند که از پلاستیک بازیافتی ساخته شده اند.

It's amazing, but it is also true as well.

این شگفت انگیز است، اما همچنین درست است.

So I thought that was a lovely gesture

بنابراین من فکر کردم که این یک حرکت دوست داشتنی

by the children of the local school here in Much Wenlock,

توسط بچه های مدرسه محلی اینجا در Much Wenlock بود،

and they did it as a tribute, as a way

و آنها این کار را به عنوان ادای احترام، به عنوان

of commemorating remembrance Sunday.

راهی برای بزرگداشت روز یکشنبه انجام دادند.

Normally we have a ceremony on the 11th of November,

معمولاً ما در 11 نوامبر مراسمی داریم،

but also we have a special ceremony

اما همچنین مراسم ویژه ای

in London and many places across the UK where people will lay wreaths

در لندن و بسیاری از نقاط در سراسر بریتانیا داریم که در آن مردم تاج های گل را

to remember those who lost their lives during the war.

به یاد کسانی که در طول جنگ جان خود را از دست داده اند، می گذارند.

And, well, I suppose over the years there have been many wars

و خب، من فکر می‌کنم در طول سال‌ها جنگ‌های زیادی رخ داده است

and some of them are still going on today.

و برخی از آنها هنوز هم ادامه دارند.

So I thought that was a lovely gesture.

بنابراین من فکر کردم که این یک حرکت دوست داشتنی بود.

Talking of lovely things outside at the moment.

صحبت از چیزهای دوست داشتنی بیرون در حال حاضر.

Oh, my goodness.

اوه خدای من.

I really have to share this with you.

من واقعاً باید این را با شما به اشتراک بگذارم.

We are having the most amazing thing, Autumn.

ما شگفت انگیزترین چیز را داریم، پاییز.

We are heading towards winter at the moment.

در حال حاضر به سمت زمستان می رویم.

In fact, some people say that we have already arrived at winter.

در واقع برخی می گویند که ما به زمستان رسیده ایم.

But look at that.

اما به آن نگاه کنید.

That is the view outside.

این منظره بیرون است.

And it is 16 Celsius

و در حال حاضر 16 درجه سانتیگراد

at the moment in mid-November.

در اواسط نوامبر است.

It's crazy.

این دیوانه است.

I can't believe it. How how can this be real?

من نمی توانم آن را باور کنم. چگونه این می تواند واقعی باشد؟

So we are having some amazing weather at the moment.

بنابراین در حال حاضر هوای شگفت انگیزی داریم.

Here's another view.

در اینجا یک دیدگاه دیگر وجود دارد.

So that is the more familiar view from my studio window.

پس این نمای آشناتر از پنجره استودیوی من است.

And you can see everything is looking lovely today.

و می توانید ببینید که امروز همه چیز زیبا به نظر می رسد.

Mr. Steve, by the way, has been outside.

اتفاقاً آقای استیو بیرون بوده است.

He will be showing us what he's been up to as well, because he's been very busy

او همچنین به ما نشان خواهد داد که چه کاری انجام داده است، زیرا در

over the past couple of days planting his new trees in the garden,

چند روز گذشته بسیار مشغول کاشت درختان جدید خود در باغ بوده است،

and he's feeling rather pleased with himself,

و حداقل از خودش احساس رضایت

to say the least.

می کند.

This is English addict.

این معتاد انگلیسی است.

Every Sunday we are here, together, live.

هر یکشنبه ما اینجا هستیم، با هم، زندگی می کنیم.

I'm here. You're here.

من اینجا هستم. شما اینجا هستید.

Mr. Steve will be with us.

آقای استیو با ما خواهد بود.

We also might have the sheep as well. It may be the cows.

ما همچنین ممکن است گوسفند را نیز داشته باشیم. ممکن است از گاوها باشد.

In fact,

در واقع

something very funny happened in the garden yesterday.

دیروز یک اتفاق بسیار خنده دار در باغ رخ داد.

Mr. Steve was was busy planting his trees

آقای استیو مشغول کاشت درختانش

and he was also putting some, some new soil on top of the ground as well.

بود و همچنین مقداری خاک جدید روی زمین می گذاشت.

And he had the soil in large plastic bags.

و او خاک را در کیسه های پلاستیکی بزرگ داشت.

But the strange thing was, every time Steve

اما نکته عجیب این بود که هر بار استیو

moved the bags, the sound that was made

کیسه‌ها را جابه‌جا می‌کرد، صدایی که

by the material moving around inside the plastic,

از حرکت مواد در داخل پلاستیک ایجاد می‌شد

it made the sheep go crazy

، گوسفندها را دیوانه می‌کرد،

because they thought the farmer was nearby

زیرا فکر می‌کردند کشاورز نزدیک است

and maybe he was about to give them some food.

و شاید می‌خواست به آنها غذا بدهد. .

So the sheep all came over to to the fence where Mr.

بنابراین گوسفندها همه به حصاری که آقای

Steve was working. And it was hilarious. It was so funny.

استیو در آن کار می کرد رسیدند. و خنده دار بود خیلی خنده دار بود.

So suddenly there there were about 30,

بنابراین ناگهان حدود 30،

maybe 35 sheep all by the fence at the back of the house.

شاید 35 گوسفند همه کنار حصار پشت خانه بودند.

Sadly, I did not capture that moment on video, but it was hilarious and I'm sure Mr.

متأسفانه، من آن لحظه را در ویدیو ثبت نکردم، اما خنده دار بود و مطمئن هستم که آقای

Steve will be talking more about that a little bit later on.

استیو کمی بعدتر در مورد آن صحبت خواهد کرد .

Yes, we are here and we are talking all about English today.

بله، ما اینجا هستیم و امروز در مورد انگلیسی صحبت می کنیم.

We have lots of things to talk about.

ما چیزهای زیادی برای صحبت داریم.

We have the subject of neighbours,

ما موضوع همسایه‌ها،

good neighbours, but neighbours.

همسایه‌های خوب، اما همسایه‌ها را داریم.

So I don't want to make this too depressing to be honest,

بنابراین صادقانه بگویم نمی‌خواهم این موضوع را خیلی ناامیدکننده جلوه

but I think it's

دهم، اما فکر می‌کنم

very fair to talk about the annoying things

بسیار منصفانه است که در مورد کارهای آزاردهنده‌ای

that neighbours sometimes do and they can be annoying.

که گاهی همسایه‌ها انجام می‌دهند و می‌توانند آزاردهنده باشند، صحبت کنیم.

It's true

این درست است

and I think Mr.

Steve will definitely have something to say about that.

و من فکر می کنم که آقای

استیو قطعا در این مورد حرفی برای گفتن خواهد داشت.

I think he will.

من فکر می کنم او خواهد شد.

So last night we went out.

پس دیشب رفتیم بیرون

We will talk more about this in a moment.

در یک لحظه در این مورد بیشتر صحبت خواهیم کرد.

But last night we went out for a meal

اما دیشب برای صرف غذا

and we were going to see a show as well.

بیرون رفتیم و قرار بود نمایشی هم ببینیم.

We actually went to the show,

ما در واقع به نمایش رفتیم،

but unfortunately, Natalie, the meal

اما متأسفانه، ناتالی، غذا

did not go as planned.

طبق برنامه پیش نرفت.

There were, to say the least, some slight problems

حداقل می توان گفت، مشکلات جزئی وجود داشت

which we will be taking a look at in a few moments from now.

که تا چند لحظه دیگر نگاهی به آنها خواهیم داشت.

And, of course, Mr.

و البته آقای

Steve will be here as well.

استیو نیز اینجا خواهد بود.

I was trying to find some sheep, but I couldn't.

سعی می کردم چند گوسفند پیدا کنم، اما نتوانستم.

And fortunately, where were the sheep?

و خوشبختانه گوسفندها کجا بودند؟

Mr. Duncan, you don't have any sheep videos

آقای دانکن، شما هیچ ویدیویی از گوسفند ندارید

the show is today, which is a shame, really.

که نمایش امروز برگزار می شود، واقعاً مایه شرمساری است.

But there you go.

اما شما بروید.

You can't have everything in this life.

شما نمی توانید همه چیز را در این زندگی داشته باشید.

We are getting some really funny messages coming up

ما در حال دریافت چند پیام واقعا خنده دار

concerning today's subject about neighbours

در مورد موضوع امروز در مورد همسایگان

Claudia.

کلودیا هستیم.

Claudia says my neighbour used to have the annoying habit

کلودیا می‌گوید همسایه‌ام عادت آزاردهنده‌ای

of throwing their cigarettes so they would smoke their cigarettes

داشت که سیگارهایش را پرتاب می‌کرد تا سیگارشان را دود می‌کردند

and then they would throw them out of their window.

و سپس آنها را از پنجره بیرون می‌اندازند.

And sometimes, of course, they would land on Claudia's balcony

و البته گاهی اوقات آنها در بالکن کلودیا فرود می آمدند

or even worse, go into her window.

یا حتی بدتر به پنجره او می رفتند.

We can't have that.

ما نمی توانیم آن را داشته باشیم.

That is not very neighbourly.

این خیلی هم همسایه نیست.

That's not very nice behaviour.

این رفتار خیلی خوبی نیست

And then Claudia says, But they don't do it anymore because they are

و سپس کلودیا می گوید، اما آنها دیگر این کار را نمی کنند زیرا

dead.

مرده اند.

Well, I suppose that's one way of stopping it

خب، من فکر می کنم این یکی از راه های متوقف کردن

all. All I'm worried about now

همه چیز باشد. تنها چیزی که الان نگرانم

is that maybe Claudia is the person who is responsible for it.

این است که شاید کلودیا مسئول آن باشد.

You didn't push him out of his window, did you?

تو او را از پنجره بیرون نکردی، نه؟

Because I'm getting a bit worried now.

چون الان دارم کمی نگرانم.

I'm getting concerned.

دارم نگران میشم

So if you see any blue flashing lights outside your window, Claudia,

بنابراین، اگر نور چشمک زن آبی در بیرون پنجره خود دیدید، کلودیا،

all I can say is run.

تنها چیزی که می توانم بگویم این است که اجرا کنید.

Run like crazy.

دیوانه وار بدوید

Hello? Lemon tree.

سلام؟ درخت لیمو.

Lemon tree. I seem to remember your name.

درخت لیمو. انگار اسمت یادم میاد

Have you been watching me in the past and have you decided to return, I wonder?

آیا در گذشته مرا تماشا کرده اید و آیا تصمیم به بازگشت گرفته اید؟

It's interesting that.

جالبه که

Hello, Lemon Tree.

سلام درخت لیمو

I'm sure I recognise your name.

مطمئنم اسمت رو میشناسم

Hello. Also fun junky.

سلام. همچنین آشغال سرگرم کننده.

Hello fun junkie.

سلام معتاد سرگرم کننده.

It's a very interesting title you have there that's a little bit similar to mine.

این عنوان بسیار جالبی است که شما در آنجا دارید که کمی شبیه به عنوان من است.

English addict.

معتاد انگلیسی

So you are addicted to having fun.

بنابراین شما معتاد به تفریح ​​هستید.

I I'm addicted to the English language

من به زبان انگلیسی معتاد هستم

and I have a feeling you might be as well because that's the reason

و این احساس را دارم که ممکن است شما هم باشید زیرا به همین دلیل است

why you are here.

که اینجا هستید.

Palmira is also here.

پالمیرا هم اینجاست.

Nice to see you back where you belong.

خوشحالم که شما را به جایی که به آن تعلق دارید برگشتم.

Lewis Mendez is talking to Pal, asking

لوئیس مندز با پال صحبت می کند،

about some of the chapels and

درباره برخی از کلیساها می پرسد و

talking about the Ottoman Empire.

درباره امپراتوری عثمانی صحبت می کند.

Of course, the Ottoman Empire was a very large empire

البته، امپراتوری عثمانی امپراتوری بسیار بزرگی بود

that ruled the world right up until,

که تا اوایل قرن بیستم بر جهان حکومت می کرد،

I think it was the early 20th century,

before I think it was the First World War that disrupted their rule.

قبل از اینکه فکر کنم جنگ جهانی اول بود که حکومت آنها را مختل کرد.

But yes, the Ottoman Empire spread across from Turkey

اما بله، امپراتوری عثمانی در سراسر ترکیه

and quite a lot of Europe as well,

و بسیاری از اروپا

and also the Middle East.

و همچنین خاورمیانه گسترش یافت.

Hello to Magdalena.

سلام به ماگدالنا.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Very nice to see you here.

خیلی خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

We have Mr. Steve coming up in a few moments.

چند لحظه دیگر آقای استیو را داریم.

We are looking at annoying things

ما به دنبال کارهای آزاردهنده‌ای هستیم

that neighbours do a little bit later on

که همسایه‌ها کمی بعد انجام می‌دهند

and of course we will be playing our new game

و البته بازی جدید خود را

called Fill in the Blanks.

با نام پر کردن خالی‌ها انجام خواهیم داد.

All of that coming soon.

همه اینها به زودی

Don't go away.

نرو

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

You certainly are, Mr. Duncan. You certainly are.

شما مطمئناً هستید، آقای دانکن. شما قطعا هستید.

Here we are.

اینجا هستیم.

Then we are back together again.

بعد دوباره با هم برگشتیم.

And yes, this is English addict.

و بله، این معتاد انگلیسی است.

And you know what is coming next?

و میدونی بعدش چی میشه؟

You know who is coming that to. Me

شما می دانید که به سراغ چه کسی می آید. من

and am in the room.

و تو اتاقیم

He we go and here he is.

او ما می رویم و او اینجاست.

Hello, Mr. Duncan.

سلام آقای دانکن

Who I've just got here by the skin of my teeth. Why?

کسی که من به تازگی با پوست دندانم به اینجا رسیده ام. چرا؟

Because I've been busy.

چون سرم شلوغ بود

If you say you've got here by the skin of your teeth, it means you just got there in time.

اگر می گویید از روی پوست دندان به اینجا رسیده اید، به این معنی است که به موقع به آنجا رسیده اید.

Right?

But you should know that you.

درست؟

اما باید بدانید که شما.

Your wanted here.

شما در اینجا می خواهید

Yes, but, Mr.

بله، اما آقای

Duncan, I am wanted outside. I'm wanted in the kitchen.

دانکن، من در بیرون تحت تعقیب هستم. من در آشپزخانه تحت تعقیب هستم.

I wanted everywhere.

همه جا می خواستم

That's two places.

اونم دو جا

Yes. Well, driving, you name it.

آره. خوب، رانندگی، شما آن را نام ببرید.

I'm wanted, Mr. Duncan. I'm in demand.

من تحت تعقیب هستم، آقای دانکن. من تقاضا دارم

And I've literally just got here because I just remembered

و من به معنای واقعی کلمه به اینجا رسیدم زیرا تازه به یاد

I've been putting I've just driven to get the me on.

آوردم که برای سوار شدن به من سوار شده ام.

Just not wave that penny my.

فقط آن پنی من را تکان نده.

To get the me around.

برای به دست آوردن من

Mr. Duncan I've been doing that.

آقای دانکن من این کار را می کردم.

Took me 10 minutes to throw everything into the slow cooker.

10 دقیقه طول کشید تا همه چیز را در آرام پز بریزم.

As usual, Steve has decided to do two things,

طبق معمول، استیو تصمیم گرفته دو کار انجام دهد،

almost forgetting that he's supposed to be here on a live stream.

تقریباً فراموش کرده که قرار است در یک پخش زنده اینجا باشد.

How could you forget this?

چطور تونستی اینو فراموش کنی؟

Hello. Hello.

سلام. سلام.

Welcome. By the way, that smell is the cooking.

خوش آمدی. به هر حال، آن بوی پخت و پز است.

It's what's in the pot, Mr.

این همان چیزی است که در ظرف است، آقای

Steve. Only I can smell that.

استیو. فقط من می توانم آن را بو کنم.

And it smells delicious.

و بوی خوش می دهد.

I can smell onions.

بوی پیاز را حس می کنم.

Onions, minced beef.

پیاز، گوشت چرخ کرده.

So we are having chilli con carne. We are.

بنابراین ما در حال خوردن فلفل دلمه ای هستیم. ما هستیم.

Oh and it's on, they're on the slow cooker because if I had waited

اوه و روشن است، آنها روی اجاق گاز آهسته هستند زیرا اگر من

until after this live stream we would not have had enough time for it to cook.

تا بعد از این پخش زنده صبر می کردم، زمان کافی برای پخت آن نداشتیم.

No, we would have had raw food.

نه، ما غذای خام می‌خوردیم.

Which we've never, ever had before.

چیزی که قبلاً هرگز نداشته ایم.

But it's lovely to be here. And

اما اینجا بودن دوست داشتنی است. و

yes, and it's lovely to be outside in this gorgeous

بله، و دوست داشتنی است که در این هوای پاییزی زیبا در ماه نوامبر در خارج از خانه باشید،

autumn weather in November

where it's so warm, it must be 16 degrees out there today.

جایی که هوا بسیار گرم است، امروز باید 16 درجه باشد.

It doesn't feel like winter is approaching.

انگار زمستان نزدیک نیست.

It feels like summer is approaching.

انگار تابستان نزدیک است.

It's bizarre. Well, last night we went out.

عجیب است. خب دیشب رفتیم بیرون

Mr. Duncan?

آقای دانکن؟

Yes. Mr.

آره. آقای

Duncan was only wearing a t shirt.

دانکن فقط تی شرت پوشیده بود.

A t shirt top?

تاپ تی شرت؟

Yes. No sleeves, just a t shirt on

آره. بدون آستین، فقط یک تی شرت به تن کنید

because it was so warm in November.

زیرا در ماه نوامبر بسیار گرم بود.

Yes. Freakish, I suppose we should talk about

آره. عجیبه، فکر می کنم باید در مورد

what happened

اتفاقی

last night.

که دیشب افتاد صحبت کنیم.

Last night to say that last night was a disaster, an adventure.

دیشب که بگویم دیشب یک فاجعه بود، یک ماجرا.

Well, I choose the word disaster.

خب من کلمه فاجعه را انتخاب می کنم.

Negative, positive.

منفی مثبت.

Mr. Steve is choosing adventure.

آقای استیو در حال انتخاب ماجراجویی است.

Adventure?

ماجرا؟

We decided to go and see a show last night.

تصمیم گرفتیم دیشب بریم و یه نمایش ببینیم.

First of all, I thought I was going to see Aladdin

اول از همه، فکر می‌کردم می‌خواهم علاءالدین را ببینم،

because that is what is

زیرا این همان چیزی است که

on at the theatre in Wolverhampton.

در تئاتر ولورهمپتون وجود دارد.

Unfortunately it wasn't.

متاسفانه اینطور نبود.

It was Peter Pan instead.

در عوض پیتر پن بود.

I knew it was Peter Pan. I didn't, I didn't.

می دانستم پیتر پن است. نکردم، نکردم.

I did not know.

نمیدونستم.

Of course she did. Yes, of course she did.

البته او این کار را کرد. بله، البته او انجام داد.

He's joking. I'm not joking.

او شوخی می کند. شوخی نمی کنم.

I didn't know what you as I asked you yesterday afternoon, what is it we're going to see?

دیروز بعدازظهر از شما پرسیدم، نمیدانستم شما چیست؟

Because I couldn't remember.

چون یادم نمی آمد

And you said Peter Pan and I thought I was going to see Aladdin.

و تو گفتی پیتر پن و من فکر کردم می‌خواهم علاءالدین را ببینم.

You see Aladdin professional.

علاءالدین حرفه ای را می بینید.

Peter Pan amateur.

پیتر پن آماتور.

Well, you knew we were going to see an amateur show, Mr. Duncan.

خوب، شما می دانستید که ما قرار است یک نمایش آماتور ببینیم، آقای دانکن.

I bought the ticket, so you shouldn't complain.

من بلیت خریدم، پس نباید شکایت کنی.

I bought the ticket for you.

بلیط رو برات خریدم

You did?

25, £25.

شما انجام دادید؟

25، 25 پوند.

Eat £25. 50.

25 پوند بخور 50.

That's crazy.

این دیوانه است.

For just expensive, but just. Amateur.

فقط گران است، اما فقط. آماتور.

I that's that's like the same price that you'd pay to go and see cats.

من این همان قیمتی است که برای رفتن و دیدن گربه ها باید پرداخت کنید.

When it was on at a professional theatre.

زمانی که در یک تئاتر حرفه ای اجرا می شد.

So you have, there's a lot of costs involved.

بنابراین شما باید، هزینه های زیادی درگیر است.

I mean, you know, they were using wires to fly in Peter Pan.

منظورم این است که آنها از سیم برای پرواز در پیتر پن استفاده می کردند.

Yeah. And the children.

آره و بچه ها

So that's expense.

پس این هزینه است.

So I the only thing I found amusing because a lot of a lot of it was, was on wire.

بنابراین من تنها چیزی که برایم سرگرم کننده بود، زیرا بسیاری از آن ها بودند، روی سیم بود.

So, so people were on wires, but I was waiting for one of them,

بنابراین، بنابراین، مردم روی سیم بودند، اما من منتظر بودم تا یکی از آنها،

hopefully of the kids to actually first just fall

امیدوارم بچه ها در واقع ابتدا

from the wire and go splat on the stage.

از سیم بیفتند و روی صحنه بروند.

I think that would have been interesting.

من فکر می کنم که جالب بود.

That would have made everything a little bit more interesting.

این همه چیز را کمی جالب تر می کرد.

However, I'm jumping ahead.

با این حال، من می پرم جلو.

I'm because before then

من چون قبل از

we were going for an Indian meal.

آن ما برای یک غذای هندی می رفتیم.

As you know, we all love food Mr.

همانطور که می دانید همه ما عاشق غذا هستیم آقای

Steve loves food.

استیو عاشق غذا است.

I like food.

من غذا دوست دارم.

We like Indian food with our friend Martin.

ما با دوستمان مارتین غذاهای هندی دوست داریم.

Who said he's going to be on today.

چه کسی گفت که او امروز خواهد بود.

I haven't seen him yet.

من هنوز او را ندیده ام.

We might well see him. Yes, but.

شاید خوب ببینیمش بله اما.

Yes. So I just to set the scene I booked this week

آره. بنابراین من فقط برای تنظیم صحنه ای که این هفته قبل رزرو کردم

ago, 6:00 show starts at 730.

، نمایش ساعت 6:00 از 730 شروع می شود.

We bought a carrier for six plenty of time.

ما یک باربری را برای شش زمان زیاد خریدیم.

What could possibly go wrong?

چه چیزی ممکن است اشتباه باشد؟

Well, the first thing that went wrong

خب، اولین چیزی که اشتباه

was that Steve forgot or didn't realise everything. You.

شد این بود که استیو همه چیز را فراموش کرد یا متوجه نشد. شما.

That there was a football match taking place in Wolverhampton.

اینکه یک مسابقه فوتبال در ولورهمپتون برگزار می شد.

Wolves were playing at home.

گرگ ها در خانه بازی می کردند.

They were playing Arsenal.

آنها با آرسنال بازی می کردند.

And of course you book these shows a long time in advance, weeks in advance,

و البته شما این برنامه ها را از مدت ها قبل، هفته ها قبل رزرو می کنید،

and we could only go Saturday, Saturday night because that was the only night

و ما فقط می توانستیم شنبه، شنبه شب برویم، زیرا آن شب تنها شبی بود

that our friend Martin could actually go.

که دوست ما مارتین واقعاً می توانست برود.

So we could only go Saturday night.

بنابراین ما فقط می توانستیم شنبه شب برویم.

Then we found out there was a match on my immediate

سپس متوجه شدیم که من

thought was the traffic will be a nightmare,

فکر می‌کردم که ترافیک یک کابوس خواهد بود،

but the traffic was the least of our.

اما ترافیک کمترین میزان ما بود.

Worries because we, we arrived in Wolverhampton and it was crowded full of people,

نگرانی چون ما، به ولورهمپتون رسیدیم و پر از جمعیت بود،

not necessarily people who were

نه لزوماً افرادی که

sober.

هوشیار بودند.

Let's just say a lot of people when they go to see a football match

بیایید بگوییم که بسیاری از مردم وقتی برای دیدن یک مسابقه فوتبال می روند،

because it was an evening match, so the match hadn't even started.

زیرا مسابقه عصر بود، بنابراین مسابقه حتی شروع نشده بود.

When we arrived in town, but

وقتی به شهر رسیدیم،

a lot of people were already drunk in the streets.

اما بسیاری از مردم قبلاً در خیابان ها مست بودند.

So we went to the lovely Indian restaurant.

بنابراین به رستوران هندی دوست داشتنی رفتیم.

We went in there and then realised quite quickly that it was going to be very busy in there.

ما به آنجا رفتیم و بعد خیلی سریع متوجه شدیم که آنجا خیلی شلوغ خواهد بود.

Yes, we had booked, don't forget.

بله، رزرو کرده بودیم، فراموش نکنید.

Well yes we had booked, but there were

خوب بله، رزرو کرده بودیم، اما

thousands of people wandering the streets of Wolverhampton

هزاران نفر در خیابان های ولورهمپتون سرگردان بودند و

looking for a place to eat and some of them came in to where we were sitting.

به دنبال جایی برای غذا خوردن بودند و برخی از آنها به جایی که ما نشسته بودیم آمدند.

Oh, the most drunkest, loudest

اوه، مست ترین و پر سر و صداترین

football British fans you could imagine

طرفداران بریتانیایی فوتبال که می توانید تصور کنید که

descending upon this lovely Indian restaurant

به این رستوران هندی دوست داشتنی می آیند

that we had planned to have a lovely relaxing meal with before the show.

که ما قبل از نمایش برنامه ریزی کرده بودیم که یک غذای آرامش بخش دوست داشتنی با آن بخوریم.

Let's just say,

بیایید بگوییم،

well, well, it didn't go very well.

خوب، خوب، خیلی خوب پیش نرفت.

When you really say let's just say that there has to be something afterwards.

وقتی واقعاً می گویید بیایید بگوییم که بعد از آن باید چیزی وجود داشته باشد.

I was hoping you'd say something.

امیدوارم چیزی بگی

Well, it was a bit of a disaster, first of all, that we sat down at the table eventually,

خب، اول از همه، کمی فاجعه بود که سر میز نشستیم،

then realised to our horror, that there was no food actually being served.

سپس با وحشت متوجه شدیم که واقعاً هیچ غذایی سرو نمی شود.

You could give your order,

شما می‌توانید سفارش خود را بدهید،

but there was no, no, no food being served for one hour an hour.

اما نه، نه، هیچ غذایی برای یک ساعت در ساعت سرو نمی‌شد.

They told us an. Hour, which was no good.

به ما گفتند ساعتی که خوب نبود.

So we found out after spending three quarters of an hour in there that the food wouldn't

بنابراین ما بعد از گذراندن سه ربع ساعت در آنجا متوجه شدیم که غذا تا

come for another hour, which would have meant we'd have missed the start of the show.

یک ساعت دیگر نمی‌آید، که به این معنی بود که شروع نمایش را از دست می‌دادیم.

And to make things worse, I've got to move on.

و برای بدتر شدن اوضاع، باید ادامه دهم.

Steve Yes, that's fine.

استیو بله، خوب است.

To make things worse. But

تا اوضاع بدتر شود. اما

they, they brought over a trolley

آنها یک چرخ دستی را آوردند که روی آن

with no food on the trolley.

هیچ غذایی وجود نداشت.

And I don't know why they it, but we have a photograph to prove it as well.

و من نمی دانم چرا آنها این را نشان می دهند، اما ما یک عکس نیز برای اثبات آن داریم.

There it is. There.

ایناهاش. آنجا.

I am wondering why there is no food.

من تعجب می کنم که چرا غذا نیست.

They brought the trolley, but they didn't bring any food. Why?

چرخ دستی را آوردند اما غذا نیاوردند. چرا؟

Everyone was very distressed, but they basically let too many people in

همه بسیار مضطرب بودند، اما اساساً به افراد زیادی اجازه ورود

and they hadn't got enough staff to serve everybody.

دادند و کارکنان کافی برای خدمت به همه را نداشتند.

So walked out and basically.

بنابراین راه افتاد و اساسا.

Sat behind me, but I thought that was so funny.

پشت سرم نشست، اما به نظرم خیلی خنده دار بود.

They brought the trolley over and normally that should have lots of food on it.

آنها چرخ دستی را آوردند و معمولاً باید مقدار زیادی غذا روی آن باشد.

And lots of drunk football fans all abusing the staff.

و بسیاری از هواداران مست فوتبال که همگی از کارکنان سوء استفاده می کنند.

It was disgraceful actually.

واقعا افتضاح بود

Disgraceful behaviour.

رفتار شرم آور

Who would have thought football fans would be so horrible?

چه کسی فکر می کرد هواداران فوتبال تا این حد وحشتناک باشند؟

Who would have thought it? It was disgusting.

کی فکرش را می کرد؟ چندش آور بود.

The language, foul mouthed.

زبان، دهان ناپسند.

Disgusting. Yes.

چندش آور. آره.

And they were trying to demand tables and things like that.

و سعی می کردند میز و چیزهایی از این قبیل را مطالبه کنند.

And anyway, we left and we had to eat. We have got to.

و به هر حال ما رفتیم و مجبور شدیم بخوریم. ما باید.

We've got to stay.

ما باید بمانیم

There's a story.

داستانی هست

I've got something else to show.

من چیز دیگری برای نشان دادن دارم

Steady, show. Away.

ثابت، نشان دهید. دور.

Do not do not do not spill the beans too quickly.

حبوبات را خیلی سریع نریزید.

Well, we want to pull people with our story.

خوب، ما می خواهیم مردم را با داستان خود بکشیم.

I want to keep the viewers here by teasing them.

من می خواهم با تمسخر تماشاگران را در اینجا نگه دارم.

Well, we went out last night with Martin and Mr.

خب دیشب با مارتین و آقای

Steve and myself.

استیو و من رفتیم بیرون.

We couldn't have a curry.

ما نمی توانستیم کاری داشته باشیم.

So instead we went to the local corner shop

بنابراین به جای آن به مغازه گوشه

where we got

محلی رفتیم که در

a sandwich.

آنجا ساندویچ گرفتیم.

We had a sandwich eat each.

هر کدام یک ساندویچ خوردیم.

Would you like to see the photograph of Mr.

آیا دوست دارید عکس آقای

Steve, myself and our lovely friend Martin?

استیو، من و دوست دوست داشتنی ما مارتین را ببینید؟

Now, if your mother was here now,

حالا، اگر مادرت الان اینجا بود،

she would ask if Martin is married.

می‌پرسید که آیا مارتین ازدواج کرده است؟

She always asked that about any of our friends.

او همیشه این را در مورد یکی از دوستان ما می‌پرسید.

If we have a male friend that we're seeing or going out with, she would always ask,

اگر دوست مذکری داشته باشیم که با او می‌بینیم یا با او بیرون می‌رویم، او همیشه می‌پرسد

Is he married?

آیا او ازدواج کرده است؟

No, I'm not going to that.

نه، من به آن سمت نمی روم.

No, mother, he is not gay. No.

نه مادر، او همجنسگرا نیست. نه.

Because that was your mum's way of asking.

چون روش مامانت پرسیدن بود.

Yes, he is.

بله، او است.

He is. He is eu.

او هست. او eu است.

Anyway is it. Yeah, right.

به هر حال هست. بله درسته.

Yeah. So here it is.

آره پس اینجاست.

Here's the photograph of us standing on the street

این عکس ما است که

in Wolverhampton on a busy Saturday night

در یک شنبه شب شلوغ در خیابانی در ولورهمپتون ایستاده ایم

with thousands of drunk football fans all around us.

و هزاران هوادار مست فوتبال در اطراف ما هستند.

And here's the photograph right now, I think.

و این عکس در حال حاضر است، فکر می کنم.

I think that's brilliant.

من فکر می کنم که فوق العاده است.

There we are eating on the streets.

آنجا ما در خیابان غذا می خوریم.

We were, we were.

ما بودیم، بودیم.

And people were avoiding as they were scared of us because we were eating on the streets,

و مردم از ما دوری می‌کردند، زیرا از ما می‌ترسیدند، زیرا ما در خیابان

because if you eat on the streets, people think you're a bit scary.

غذا می‌خوردیم، زیرا اگر در خیابان غذا بخورید، مردم فکر می‌کنند شما کمی ترسناک هستید.

So there we go.

بنابراین ما به آنجا برویم.

Isn't that brilliant?

آیا این درخشان نیست؟

Yes. So there we were last night and the young the young, handsome guy with the glasses.

آره. پس دیشب آنجا بودیم و آن جوان جوان و خوش تیپ با عینک بود.

That's me.

منم.

And then there's Steve in the middle.

و سپس استیو در وسط است.

And then on the end, on the left, it's Martin.

و سپس در انتها، در سمت چپ، مارتین است.

And we were all eating sandwiches.

و همه داشتیم ساندویچ میخوردیم.

We had to have sandwiches.

باید ساندویچ می خوردیم.

We couldn't have our curry.

ما نمی توانستیم کاری خود را داشته باشیم.

And you can't see the rest of the scene

و شما نمی توانید بقیه صحنه را ببینید

because there were hundreds and hundreds of drunk people all around us.

زیرا صدها و صدها نفر مست در اطراف ما بودند.

So that's what happened last night.

پس دیشب همین اتفاق افتاد.

It didn't go very well.

خیلی خوب پیش نرفت

It went even worse for Martin later because his car broke down on the way home.

بعداً برای مارتین بدتر شد زیرا ماشینش در راه خانه خراب شد.

So we were stuck until gone midnight with a broken down car, having spent

بنابراین ما تا نیمه شب با یک ماشین خراب گیر کرده بودیم،

probably an hour trying to get off the car park because of all the football fans,

احتمالاً یک ساعت تلاش کرده بودیم تا از پارکینگ خارج شویم، به خاطر همه طرفداران فوتبال

we just you know, let's just say it was a bit

، فقط شما می دانید، بگذارید بگوییم که کمی

different from our usual lives around this area.

با زندگی معمول ما متفاوت بود. این منطقه.

Somebody asked Wolverhampton is about 25 miles from here.

شخصی از ولورهمپتون پرسید که حدود 25 مایل از اینجا فاصله دارد.

20, 25 miles. Yeah. Probably about

20، 25 مایل. آره احتمالا حدود

30 kilometres.

30 کیلومتر.

35 kilometres or something.

35 کیلومتر یا چیزی

So it takes about 40 minutes if you travel from here, travel from here

بنابراین اگر از اینجا سفر کنید حدود 40 دقیقه طول می کشد ، از اینجا

to Wolverhampton, it's about 40 minutes.

به ولورهمپتون سفر کنید، حدود 40 دقیقه است.

That's where we used to live.

جایی که ما قبلاً زندگی می کردیم.

Yes, well I lived there for 30 years.

بله، خوب من 30 سال آنجا زندگی کردم.

I live there anymore because basically not to put too fine

من دیگر آنجا زندگی می‌کنم، زیرا اساساً برای اینکه خیلی

a point on it, it's not the nicest place in the world to.

خوب به آن توجه نکنم، این بهترین مکان در جهان نیست.

Live last night.

But anyway, congratulations to Bilson Operatic,

دیشب زنده

اما به هر حال، به Bilson Operatic

who put on quite a fantastic show.

که نمایش فوق العاده ای را ارائه کرد، تبریک می گویم.

I mean, it's not necessarily a show that we would like normally go to see Peter Pan,

منظورم این است که لزوماً نمایشی نیست که ما معمولاً دوست داشته باشیم به دیدن پیتر پن برویم،

but we were supporting them and I thought they made a fabulous effort full of kids.

اما ما از آنها حمایت می‌کردیم و فکر می‌کردم که آنها تلاش فوق‌العاده‌ای پر از بچه‌ها انجام دادند.

They always do.

آنها همیشه انجام می دهند.

Kids certain contractually.

بچه ها به صورت قراردادی معین

I don't know why we went to see this, because to.

من نمی دانم چرا ما برای دیدن این رفتیم، زیرا به.

Support. Them, we could have just bought the tickets and not gone.

پشتیبانی. آنها، ما می توانستیم بلیط ها را بخریم و نرویم.

But we'd have we'd have had a less exciting night and just.

اما ما باید یک شب کمتر هیجان انگیز و فقط داشته باشیم.

Trying to make a point, though, it's the kids with three grown

با این حال، سعی می‌کنیم نکته‌ای را بیان کنیم، این بچه‌هایی هستند که سه

adult men with surrounded by screaming children as well.

مرد بالغ دارند و بچه‌هایی که جیغ می‌کشند نیز احاطه شده‌اند.

Well, that's what you do.

خوب، این کاری است که شما انجام می دهید.

What happens in amateur theatre just. Didn't seem right.

اتفاقی که فقط در تئاتر آماتور می افتد. درست به نظر نمی رسید

What happens in amateur theatre is that people are all members

اتفاقی که در تئاتر آماتور می افتد این است که مردم همه اعضای

of different societies and you all go to see each other's shows.

جوامع مختلف هستند و همه شما به دیدن نمایش های یکدیگر می روید.

You sell tickets to friends in other societies and they then they come to see you.

شما به دوستان در جوامع دیگر بلیط می فروشید و آنها به دیدن شما می آیند.

And that's how it all works.

و همه چیز اینگونه است.

That's how it all works. Well, you can.

همه چیز اینگونه است. خوب، شما می توانید.

You can buy the tickets and just not go. Yeah, but.

می توانید بلیط ها را بخرید و فقط نروید. آره ولی.

Because you are still supporting them.

چون هنوز از آنها حمایت می کنید.

But yeah, I must admit when pressed.

اما بله، باید اعتراف کنم وقتی فشار داده می شود.

25 quid.

25 لیوان

Each anyway.

به هر حال هر کدام

Yes it's going up and up and up Mr. Duncan.

بله، آقای دانکن بالا و بالا و بالا می رود.

Yeah. Like Peter Pan. Was he right? Yes.

آره مثل پیتر پن. راست می گفت؟ آره.

Well, yeah, yes.

خوب، بله، بله.

But I thought, I thought we were going to see Aladdin you see.

اما من فکر کردم، فکر می‌کردم قرار است علاءالدین را ببینیم.

I thought Aladdin.

فکر کردم علاءالدین.

I like Aladdin.

من علاءالدین را دوست دارم.

I like having being rude. I'm not being rude.

من دوست دارم بی ادب باشم من بی ادب نیستم

So there it was.

پس آنجا بود.

That was all.

این همه بود.

That was a wonderful adventure last night

این یک ماجراجویی فوق العاده بود دیشب

in the metropolis of Wolverhampton

در کلانشهر ولورهمپتون

and to me it was fun to make things worse.

و برای من بدتر کردن همه چیز سرگرم کننده بود.

Wolves, Wolverhampton, Wanderers lost.

وولوز، ولورهمپتون، واندررز شکست خوردند.

They did.

They were, as they say, thrashed two nil, I believe.

انجام دادند.

به اعتقاد من، آنها، به قول خودشان، دو صفر را کوبیدند.

Well, fortunately we weren't.

خب، خوشبختانه ما نبودیم.

If you were thrashed, if a football team thrashes another team

اگر شما را کوبیدند، اگر یک تیم فوتبال تیم دیگری را کوبید

or it just means that they beat them

یا فقط به این معنی است که آنها آنها را

quite substantially.

به طور قابل توجهی شکست داده اند.

Yes. And very obviously, it was you know,

آره. و خیلی واضح است که می دانید،

they they really do beat them. Yes.

آنها واقعاً آنها را شکست می دهند. آره.

So I'm surprised there wasn't substantial violence.

بنابراین من تعجب می کنم که خشونت قابل توجهی وجود نداشت.

And when we came out. It may have been we may have missed. It.

و وقتی بیرون آمدیم ممکن است ما از دست داده باشیم. آی تی.

When we came out, they were all coming out of the football match, but luckily we got home alright.

وقتی بیرون آمدیم، همه آنها از مسابقه فوتبال بیرون می آمدند، اما خوشبختانه به خانه رسیدیم.

So anyway, that's our boring story. And it's not boring.

بنابراین به هر حال، این داستان خسته کننده ماست. و خسته کننده نیست.

Why not? Well, it was exciting.

چرا که نه؟ خب هیجان انگیز بود

Different stories. Well, I wouldn't.

داستان های مختلف خوب، من نمی خواهم.

I wouldn't even call it exciting.

من حتی آن را هیجان انگیز نمی دانم.

I just thought walking through the streets was surrounded

من فقط فکر می کردم قدم زدن در خیابان ها

by thousands of people who were not

توسط هزاران نفر احاطه شده است که در

were not high up on the scale

of being nice and social.

مقیاس خوب و اجتماعی بودن بالا نیستند.

That's all I'm saying.

این تمام چیزی است که من می گویم.

I can't wait until the World Cup starts.

من نمی توانم تا شروع جام جهانی صبر کنم.

Can I just say if you're watching in Qatar at the moment,

فقط می توانم بگویم اگر در حال حاضر در قطر تماشا

you you have no idea what you have.

می کنید، نمی دانید چه چیزی دارید. اگر اصلاً ایده ای ندارید، به

Let yourself in for British English

خودتان اجازه دهید که در انگلیسی بریتانیایی

call on what you want football fans

آن چیزی را که می خواهید طرفداران فوتبال بخوانید

if you you have absolutely no idea.

.

What the thing is they won't they'll find it difficult to get hold of alcohol.

چیزی که وجود دارد این است که آنها به سختی می توانند الکل را بدست آورند.

Well.

خوب.

But the thing is, they will because there are bars that will be open, especially for the fans.

اما موضوع این است که آنها این کار را خواهند کرد زیرا بارهایی وجود دارد که باز خواهند بود، به ویژه برای طرفداران.

Maybe they won't be able to consume such a large quantities as they do.

شاید آنها نتوانند به اندازه آنها مقدار زیادی مصرف کنند.

They might ration the beer they might only give so much beer to each fan.

آنها ممکن است آبجو را جیره بندی کنند که فقط به هر طرفدار آنقدر آبجو بدهند.

Do we eat pork?

آیا ما گوشت خوک می خوریم؟

Says Pedro. Hello, Pedro.

پدرو می گوید. سلام پدرو

We do, yes.

ما انجام می دهیم، بله.

Sometimes I must admit, we don't eat pork that often, you know, for no reason.

گاهی اوقات باید اعتراف کنم که ما بدون دلیل اغلب گوشت خوک نمی خوریم.

It's not it's not religious or moral.

این نیست که مذهبی یا اخلاقی نیست.

It's just that we don't eat it very often.

فقط این است که زیاد آن را نمی خوریم.

We do like. It.

ما دوست داریم آی تی.

We do like beef.

ما گوشت گاو را دوست داریم.

I've got a friend that cooks a lovely pork dish.

من دوستی دارم که یک غذای خوشمزه با گوشت خوک درست می کند.

It's like a curried pork with rice and beans.

مثل گوشت خوک کاری شده با برنج و لوبیا.

It's delicious.

خوشمزه است.

It lives in Birmingham.

در بیرمنگام زندگی می کند.

In fact, I'm going to go and see him to get that.

در واقع، من می روم و او را می بینم تا آن را دریافت کنم.

He said, Next time I cook, the next time I go to visit, and he will specifically cook this meal for me.

گفت دفعه بعد که آشپزی می کنم دفعه بعد که می روم عیادت و مخصوصاً این غذا را برای من درست می کند.

So sorry.

خیلی متاسفم.

Any Muslim watching us.

هر مسلمانی که ما را تماشا می کند.

So. We know you think you can't eat pork but.

بنابراین. می دانیم که فکر می کنید نمی توانید گوشت خوک بخورید اما.

And Jews they forget the Jews.

و یهودیان یهودیان را فراموش می کنند.

Jews also don't eat pork.

یهودیان نیز گوشت خوک نمی خورند.

I didn't know that. Yes, of course not.

من این را نمی دانستم. بله، البته نه.

It's not kosher.

کوشر نیست.

No, it's all fish or fish.

نه، همه چیز ماهی یا ماهی است.

Shellfish as well.

صدف هم همینطور.

Slash, to be honest with you, I don't like shellfish either.

اسلش، راستش را بخواهم، من صدف را هم دوست ندارم.

Yes, yes.

بله بله.

It's thrash not slash thrash.

این تراش است نه اسلش تراش.

Michael H.

مایکل

A S.H. The.

اچ اس.اچ. .

Slashing is what happens after the match.

Slashing چیزی است که بعد از مسابقه اتفاق می افتد.

If you thrash if he thrash somebody.

اگر کوبید اگر او کسی را کوبید.

Yes, it means a heavy defeat.

بله به معنای شکست سنگین است.

Yes, it means that they lose badly. Yes.

بله به این معنی است که بد می بازند. آره.

And it's quite embarrassing.

و این کاملا شرم آور است.

The word thrash just to hit or beat violently.

کلمه thrash فقط برای ضربه زدن یا ضرب و شتم شدید.

But we can use it also figuratively

اما می‌توانیم از آن به‌طور مجازی

to say defeat someone, defeat

برای گفتن شکست دادن یک نفر، شکست دادن

someone like last night Arsenal

کسی استفاده کنیم، مثل شب گذشته که آرسنال

thrashed Wolverhampton Wanderers two nil.

ولورهمپتون واندررز را دو صفر شکست داد.

That's what that that is what the press are saying,

این همان چیزی است که مطبوعات می گویند،

that is what commentators have said that it was a a very easy victory and.

این همان چیزی است که مفسران گفته اند که این یک پیروزی بسیار آسان بود و.

Yeah.

آره

So that's it that that's not us saying, that that's the,

پس این چیزی است که ما نمی گوییم،

the opinion of people that went to watch the match match.

این نظر مردمی است که برای تماشای مسابقه رفته اند.

They said that wolves were thrashed because they should have at least scored something.

می گفتند گرگ ها را کوبیدند چون حداقل باید گل می زدند.

They're not having a good time to be honest.

آنها زمان خوبی برای صادق بودن ندارند.

Well, because they've just sacked well have sacked most of that, most of their senior staff.

خوب، چون آنها به تازگی اخراج کرده اند، بیشتر آن ها، بیشتر کارکنان ارشد خود را اخراج کرده اند.

So that's never a good sign when that happens.

بنابراین وقتی این اتفاق می افتد، هرگز نشانه خوبی نیست.

It's never good.

هیچ وقت خوب نیست

It's never good when that happens.

وقتی این اتفاق می افتد هرگز خوب نیست.

You don't want to start sacking your staff if you are running a football team.

اگر یک تیم فوتبال را اداره می کنید، نمی خواهید کارمندان خود را اخراج کنید .

Oh, Big Jemmy.

اوه، جیمی بزرگ.

Jimmy's an Arsenal fan.

جیمی طرفدار آرسنال است.

Okay. In an Arsenal fan for 20 years.

باشه. 20 سال در یک هوادار آرسنال.

So Jemmy, please, my mum, God rest her soul, will also be pleased

پس جمی، خواهش می کنم، مامان من، خدا روحش را حفظ کند، او هم راضی خواهد بود که

she was an Arsenal fan as well, so she would be very pleased.

او هم طرفدار آرسنال بود، بنابراین او بسیار راضی خواهد بود.

I'm sure she was watching the match. Probably.

من مطمئنم که او بازی را تماشا می کرد. شاید.

She probably influenced it in some way.

او احتمالاً به نوعی بر آن تأثیر گذاشته است.

I'm just just I was just completely taken

من فقط کاملا غافلگیر شدم که گفتی

by surprise you saying, God, God rest her soul.

، خدایا، خدا روحش را حفظ کند.

It just seems like a very strange thing.

فقط یک چیز بسیار عجیب به نظر می رسد.

She was a believer, so I guess. I'm not saying she wasn't.

او یک مؤمن بود، بنابراین حدس می‌زنم. من نمی گویم او نبود.

She's just you saying it just sounds funny.

او فقط می گویید که خنده دار به نظر می رسد.

I've got very religious since my mother has passed

من از زمانی که مادرم فوت کرده است، بسیار مذهبی هستم،

because you you know, you start to think about what could be afterwards.

زیرا می دانید، شما شروع به فکر کردن به این می کنید که بعد از آن چه می شود.

St Steve is Steve is determined to be with her forever

St Steve is Steve مصمم است که برای همیشه

and ever in eternity, which of course sounds good.

و همیشه در ابدیت با او باشد، که البته خوب به نظر می رسد.

It's brilliant.

فوقالعادهست.

So Arsenal Arsenal would and Jemmy

بنابراین آرسنال آرسنال این کار را خواهد کرد و

is a big fan of the Arsenal, as they say up the Arsenal.

جمی طرفدار بزرگ آرسنال است، همانطور که آنها می گویند آرسنال.

I hope you celebrated last night.

امیدوارم دیشب جشن گرفته باشید

I wonder if you were able to watch the match.

تعجب می کنم که آیا شما توانستید مسابقه را تماشا کنید؟

No, no, I doubt it.

نه نه من شک دارم

The 8 hours ahead are probably 8 hours ahead in Hong Kong.

8 ساعت پیش رو احتمالاً 8 ساعت جلوتر در هنگ کنگ است.

Around you, at least? Probably.

در اطراف شما، حداقل؟ شاید.

I would think so.

من اینطور فکر می کنم.

No, it would have been yeah.

نه، بله می شد

You might have been able to get up early and watch it I guess.

شاید بتونی زود بیدار بشی و ببینی.

But anyway, I wondered if you did watch it, whether you would be watching it

اما به هر حال، من تعجب کردم که آیا شما آن را تماشا کردید، آیا بعداً آن را از تلویزیون تماشا خواهید کرد یا خیر

on television recorded later.

.

Big news by the way, from the United States.

اتفاقاً خبر بزرگی از ایالات متحده است.

Yes, yes.

بله بله.

The Democrats have taken the Senate.

دموکرات ها سنا را تصاحب کرده اند.

So we weren't sure.

بنابراین ما مطمئن نبودیم.

Well, they weren't sure over there.

خوب، آنها در آنجا مطمئن نبودند.

Well, to be honest, we don't really care here because it's another country.

خوب، راستش را بخواهید، ما واقعاً به اینجا اهمیت نمی دهیم زیرا کشور دیگری است.

But since they've taken it

اما از آنجایی که آنها آن را گرفته اند،

so a lot of people were saying it was not going to be taken.

بنابراین بسیاری از مردم می گویند که قرار نیست گرفته شود.

They were saying that the Republicans would steal it at the last moment, but they didn't.

می گفتند جمهوری خواهان در آخرین لحظه آن را می دزدند، اما نکردند.

So Joe Biden is really happy at the moment.

بنابراین جو بایدن در حال حاضر واقعا خوشحال است.

He's he's dancing around, having fun thinking,

او در حال رقصیدن در اطراف، سرگرمی و فکر کردن است،

yes, yes, we've done it.

بله، بله، ما این کار را انجام دادیم.

And still it's going to be gridlock, though,

و با این حال، همچنان این مشکل خواهد بود،

because they haven't got the other one, the other house, something.

زیرا آنها یکی دیگر، خانه دیگر، چیزی را ندارند.

Oh, yeah.

اوه، آره

House of Representatives. So that they're not in control of that one.

مجلس نمایندگان. به طوری که آنها کنترل آن یکی را ندارند.

So it doesn't look.

Well, I don't think that one's fully decided yet.

بنابراین به نظر نمی رسد.

خب، من فکر نمی‌کنم که یک نفر هنوز کاملاً تصمیم گرفته باشد.

But if that one goes Republican, then it means gridlock.

اما اگر آن یکی جمهوری خواه باشد، به معنای بن بست است.

Gridlock

in trying to set

در تلاش برای تعیین

policies and things like that because one one side will vote for it and the other side won't.

خط مشی ها و مواردی از این دست به بن بست رسید زیرا یک طرف به آن رأی می دهد و طرف دیگر رأی نمی دهد.

And yet they and they often this often happens in these midterms.

و با این حال آنها و آنها اغلب این اتفاق در این میان ترم ها می افتد.

Apparently, you get gridlock.

ظاهراً گرفتار گریدلاک می شوید.

So, you know, one no party, the party in power

بنابراین، می دانید، هیچ حزبی، حزبی که در قدرت است،

can't make any decisions

نمی تواند هیچ تصمیمی بگیرد

and can't put any policies through properly

و نمی تواند هیچ سیاستی را به درستی در

gridlock.

بن بست قرار دهد.

That means like it like cars being in gridlock, it means you can just move.

این بدان معناست که مانند ماشین‌هایی که در حالت مسدود هستند، به این معنی است که شما فقط می‌توانید حرکت کنید.

You can't do. Anything.

شما نمی توانید انجام دهید. هر چیزی.

Everything is just locked in one place.

همه چیز فقط در یک مکان قفل شده است.

Nothing move.

هیچ چیز حرکت نمی کند.

There is no way that anything can can move forward

هیچ راهی وجود ندارد که هر چیزی بتواند به جلو

or even backwards, which might be a good thing when you think about it.

یا حتی به عقب حرکت کند، که ممکن است وقتی به آن فکر می کنید چیز خوبی باشد.

It might be a good thing after all.

بالاخره ممکن است چیز خوبی باشد.

Well, let's hope they all start working together and and,

خوب، بیایید امیدوار باشیم که همه آنها با هم کار کنند و،

you know, democracy will survive.

می دانید، دموکراسی زنده بماند.

Hopefully, this is a good sign that democracy is

امیدواریم این نشانه خوبی باشد که دموکراسی

still at least partially alive and well.

هنوز تا حدی زنده و سالم است.

There's one person who's very unhappy, though, isn't it, Donald Trump.

یک نفر هست که خیلی ناراضی است، اینطور نیست، دونالد ترامپ.

He's very, very unhappy already calling for re-elections and fraud and all that nonsense.

او خیلی خیلی ناراضی است که از قبل خواستار انتخابات مجدد و تقلب و این همه مزخرف است.

So let's hope

پس بیایید امیدوار

it all goes away and order is restored.

باشیم که همه چیز از بین برود و نظم برقرار شود.

I think it's safe to say that.

من فکر می کنم گفتن این موضوع راحت است.

He's democracy in the world, and.

او دموکراسی در جهان است، و.

I think it's safe to say that he is now a spent force.

فکر می کنم به جرات می توان گفت که او اکنون یک نیروی مصرف شده است.

Let's hope so. Yes.

بیایید امیدوار باشیم. آره.

Because we don't want that kind of. Well, I think it is.

چون ما چنین چیزی را نمی خواهیم. خوب، من فکر می کنم آن است.

I think that's literally what everyone's saying today is that it's over.

من فکر می کنم این به معنای واقعی کلمه همان چیزی است که امروز همه می گویند این است که تمام شده است.

He just comes across now as a miserable old man.

او اکنون به عنوان یک پیرمرد بدبخت به نظر می رسد.

You have young blood coming up.

خون جوانی داری

Whether that's a good thing or a bad thing, only time will tell.

این که آیا این یک چیز خوب یا بد است، فقط زمان مشخص خواهد کرد.

So to your

پس به شما

in the garden, Mr.

در باغ، آقای

Steve. Steve has been a busy day.

استیو. استیو روز شلوغی بوده است.

It'll be out in the garden yesterday and also all of last week.

دیروز و همچنین تمام هفته گذشته در باغ خواهد بود.

Steve has been planting his trees in the garden.

استیو در حال کاشت درختان خود در باغ بوده است.

How is it going? It's finished.

حالش چطوره؟ تمام شد.

I've put the last three in today

من سه مورد آخر را در کار امروز

and backbreaking work.

و کمرشکن قرار داده ام.

I'm covered in mud.

من پوشیده از گل هستم.

That's probably the smell.

احتمالا بو همین است.

I'm covered in Manurewa, covered in mud,

من در Manurewa پوشیده شده ام، پوشیده از گل،

sand, dirt and dust.

شن، خاک و گرد و غبار.

I've enjoyed it because I love doing anything like that. Mr.

من از آن لذت بردم زیرا من عاشق انجام چنین کاری هستم. آقای

Duncan You know, I like going out in the garden there I am watering them.

دانکن می دانید، من دوست دارم در باغ بیرون بروم و به آنها آب بدهم.

I've been doing it.

من آن را انجام داده ام.

I've were hoping that these will shoot up a metre a year

من امیدوار بودم که اینها یک متر در سال بالا بیایند

and we will have

و ما

shelter, I say, or privacy from, from the neighbours.

از همسایه ها پناه بگیریم.

So yes you'll have to, you have to do a shot of the finished look there.

بنابراین بله، شما باید این کار را انجام دهید، باید یک عکس از ظاهر تمام شده در آنجا انجام دهید.

The old stumps, the old trees.

کنده های قدیمی، درختان کهنسال.

You can see that in the middle there.

می توانید آن را در وسط آنجا ببینید.

I have to say the new trees look rather healthy.

باید بگویم درختان جدید نسبتا سالم به نظر می رسند.

They are a type of through the golden through. Yeah.

آنها نوعی از طریق طلایی هستند. آره

So they'll be nice and bright and light and they can I turn and I sort of

بنابراین آنها زیبا و روشن و سبک خواهند بود و می توانم آنها را بچرخانم و من

orange colour golden in colour in the winter so they'll look different.

در زمستان به نوعی رنگ نارنجی طلایی رنگ می کنم تا متفاوت به نظر برسند.

I love conifers, they're my favourite plants people.

من عاشق مخروطیان هستم، آنها گیاهان مورد علاقه من هستند.

People always criticise conifers and say they're boring.

مردم همیشه از درختان سوزنی سوز انتقاد می کنند و می گویند کسل کننده هستند.

I love conifers.

من عاشق درختان مخروطی هستم.

I just like I just love them.

من فقط دوست دارم آنها را دوست دارم.

I always have done since a child.

من از بچگی همیشه این کار را کرده ام.

So you can see them all there.

بنابراین می توانید همه آنها را آنجا ببینید.

How many in total?

در کل چند؟

18. 18.

18. 18.

So you've been busy this week and you planted the last ones this morning.

بنابراین شما این هفته مشغول بودید و آخرین ها را امروز صبح کاشتید.

Planted the last three this morning.

سه تای آخر را امروز صبح کاشت.

Now all I've got to do is level the ground out

اکنون تنها کاری که باید انجام دهم این است که زمین را هموار

and I will then at a distance I will grass the remaining area

کنم و سپس از فاصله دور قسمت باقی مانده را چمن می اندازم

and then we'll just sit back and wait.

و سپس فقط می نشینیم و منتظر می مانیم.

For them to grow. From the ground.

برای رشد آنها. از زمین. دیروز

Something very interesting happened to the sheep yesterday.

یک اتفاق بسیار جالب برای گوسفند افتاد.

Yes, I mentioned this early, a brief briefly.

بله، من به طور خلاصه به این موضوع اشاره کردم.

I mentioned it when you were emptying the bag with some of the soil inside

وقتی کیسه را با مقداری خاک داخل

some of the compost, and the sheep went crazy.

مقداری کمپوست خالی می‌کردید به آن اشاره کردم و گوسفندها دیوانه شدند.

They thought you were the farmer bringing the food.

آنها فکر می کردند شما کشاورز هستید که غذا را می آورد.

And suddenly the.

و ناگهان

The sheep all came running to the fence, didn't they?

گوسفندها همه دوان دوان به طرف حصار آمدند، نه؟

Yeah, because I was mixing soil to put, to put the plants in the bed.

آره، چون خاک را مخلوط می‌کردم تا گیاهان را در بستر بگذارم.

The soil is improving.

خاک در حال بهبود است.

You have to have to empty these packets.

شما باید این بسته ها را خالی کنید.

A little grit.

کمی شن.

I wanted to mix grit with the soil so that it's good for drainage.

من می خواستم شن و ماسه را با خاک مخلوط کنم تا برای زهکشی خوب باشد.

Every time I shook this packet grit, the sheep

هر بار که این شن بسته را تکان می دادم،

were getting very excited.

گوسفندها بسیار هیجان زده می شدند.

They all came over and.

همه آمدند و

Herded over towards the fence because they thought

به سمت حصار می روند زیرا فکر می کردند

That's the same sound they hear when the farmer gives them whatever type of feed,

این همان صدایی است که وقتی کشاورز به آنها هر نوع خوراکی می دهد می شنوند،

they sometimes go out and shake packets of feed onto the ground.

آنها گاهی بیرون می روند و بسته های خوراک را روی زمین تکان می دهند.

Yeah, whatever it is, the cattle love.

آره، هر چه که هست، گاوها دوست دارند.

It, especially this time of year because there is very little grass left.

مخصوصاً در این فصل از سال چون علف کمی باقی مانده است.

So the farmers now coming regularly to bring them food.

بنابراین کشاورزان در حال حاضر مرتب می آیند تا برای آنها غذا بیاورند.

And I think they thought Mr.

و من فکر می کنم آنها فکر می کردند که آقای

Steve yesterday was the farmer,

استیو دیروز کشاورز است،

but he wasn't, he was just planting his trees.

اما اینطور نبود، او فقط درختانش را می کاشت.

But it was so funny seeing and also hearing them.

اما دیدن و همچنین شنیدن آنها بسیار خنده دار بود.

They were going. Mad every time.

آنها درحال رفتن بودند. هر بار دیوانه

But I mean, they they disappeared completely from the field.

اما منظورم این است که آنها به طور کامل از میدان محو شدند.

I couldn't see them yesterday at one point and I though I never want to mix this sorry now.

من دیروز نتوانستم آنها را در یک نقطه ببینم و فکر می کنم هرگز نمی خواهم اکنون این متاسفم را مخلوط کنم.

And I just shook the back and they, I came running down from some land.

و من فقط پشتش را تکان دادم و آنها، از زمینی دوان دوان آمدم پایین.

It was amazing. It was amazing. Yes.

شگفتآور بود. شگفتآور بود. آره.

And but they soon got bored and went off when they realised I hadn't got anything for them.

و اما آنها به زودی خسته شدند و زمانی که متوجه شدند من چیزی برای آنها ندارم رفتند.

Didn't they come this morning. Yes.

امروز صبح نیامدند آره.

Yes. They came over this morning. Yes.

آره. امروز صبح آمدند آره.

They didn't seem quite as excited.

آنها چندان هیجان زده به نظر نمی رسیدند.

I think they've realised now that they have no reason to get excited.

فکر می کنم الان فهمیده اند که دلیلی برای هیجان ندارند.

I'm crying wolf.

دارم گریه میکنم گرگ

They must be saying he's crying wolf, which is the last thing they want to see is a wolf.

حتما می گویند که او گرگ گریان است، که آخرین چیزی است که می خواهند ببینند یک گرگ است.

Here is something exciting, Steve, because we have our new contest, our new game.

اینجا یک چیز هیجان انگیز است، استیو، زیرا ما مسابقه جدیدمان، بازی جدیدمان را داریم.

Oh, fill in the blanks coming up a little bit later on.

اوه، جاهای خالی را کمی بعد پر کنید.

But first of all, we are going to talk about a subject that I know is very close

اما اول از همه در مورد موضوعی صحبت می کنیم که می دانم بسیار

to your heart, conifers and valley.

به دل شما می نشیند، درختان سوزنی برگ و دره.

Passing.

گذراندن

Ford Mustangs.

فورد موستانگ.

Very close to my heart.

خیلی به قلبم نزدیکه

But also sometimes

اما گاهی

it makes you a little annoyed and angry.

اوقات شما را کمی آزرده و عصبانی می کند.

We are talking about neighbours today.

ما امروز در مورد همسایگان صحبت می کنیم.

Oh, neighbours.

آهای همسایه ها

I think I mentioned this to yesterday.

فکر کنم دیروز به این موضوع اشاره کردم.

We will talk about things that neighbours do that can be annoying.

ما در مورد کارهایی که همسایگان انجام می دهند و ممکن است آزاردهنده باشد صحبت خواهیم کرد.

Mentioning no names.

بدون ذکر نام

Claudia said earlier that one of heaven I wish I could speak.

کلودیا قبلاً گفته بود که کاش می‌توانستم صحبت کنم.

One of her neighbours used to throw cigarettes

یکی از همسایه‌هایش سیگارهایی را که تمام می‌کردند پرت می‌کرد

that they finished so they would smoke their cigarette and they would throw it out the window

تا سیگارشان را دود می‌کردند و از پنجره بیرون می‌اندازند

and sometimes it would land on her balcony or go into a window.

و گاهی در بالکن او فرود می‌آمد یا به پنجره می‌رفت.

And she said he doesn't do it anymore because now he's dead.

و او گفت که دیگر این کار را انجام نمی دهد زیرا اکنون مرده است.

From the smoking probably.

از سیگار کشیدن احتمالا.

Well, I was worried at first.

خب من اولش نگران بودم

I thought maybe Claudia had gone up and done.

فکر کردم شاید کلودیا بالا رفته و تمام کرده است.

Done. Charles Bronson.

انجام شده. چارلز برونسون

Sandra.

Yes. Says that.

ساندرا

آره. می گوید که.

Haven't the plants too close together?

آیا گیاهان خیلی نزدیک به هم نیستند؟

Well, I'm forming a hedge.

خوب، من در حال تشکیل یک پرچین هستم.

No, they're not.

نه، آنها نیستند.

Because depending on

زیرا بسته به

how high you want, it sets, determines the distance you put them apart.

اینکه چقدر می خواهید، قرار می گیرد، تعیین کننده فاصله ای است که آنها را از هم جدا می کنید.

So I've sent them 60 centimetres apart

بنابراین من آنها را با فاصله 60 سانتی متر از هم

because I want them to be just over brown, three metres tall.

فرستادم زیرا می خواهم کمی بیش از قهوه ای و سه متر قد داشته باشند.

And that is the correct distance for that.

و این فاصله صحیح برای آن است.

If they were going to grow, you know, like ten metres then yes they would have been wider apart.

اگر قرار بود رشد کنند، می‌دانید، به اندازه ده متر، بله، از هم بازتر بودند.

But I need a lowish hedge.

اما من به یک پرچین کم نیاز دارم.

So you have to put plants closer together for that to form a nice neat hedge.

بنابراین شما باید گیاهان را به هم نزدیکتر کنید تا یک پرچین زیبا و منظم تشکیل دهند.

It should look nice.

باید زیبا به نظر برسد

According to everything I've read.

با توجه به همه چیزهایی که خوانده ام.

That's what I've. Done.

این چیزی است که من دارم. انجام شده.

It should look very nice in around 2030. Yes.

در حدود سال 2030 باید بسیار زیبا به نظر برسد. بله.

So join us.

پس به ما بپیوندید

Join us in 2038 years from now.

در 2038 سال آینده به ما بپیوندید.

And we will have

و

the most amazing trees, a lovely bush,

شگفت‌انگیزترین درختان را خواهیم داشت، یک بوته دوست‌داشتنی،

a lovely row of trees

یک ردیف درخت دوست‌داشتنی

hiding all of those horrible, stinky neighbours.

که همه آن همسایه‌های وحشتناک و بدبو را پنهان می‌کند.

Back lead and says, Where did I get the sofa from?

سرب عقب می زند و می گوید مبل را از کجا آوردم؟

I bought it from a local

من آن را از یک

garden centre.

مرکز باغ محلی خریدم.

So obviously you dig out the soil to put the pot in from the hole.

بنابراین بدیهی است که شما خاک را بیرون می آورید تا گلدان را از سوراخ داخل کنید.

You use that and then I mix it with some mulch

شما از آن استفاده می‌کنید و من آن را با مقداری مالچ از

Pete type

نوع پیت

stuff, Rotterdam vegetation, but also some grit as well to help with drainage.

، پوشش گیاهی روتردام، و همچنین مقداری شن برای کمک به زهکشی مخلوط می‌کنم.

And I've got that over from the local garden centre.

و من آن را از مرکز باغ محلی دریافت کرده ام.

Talking of neighbours and talking of growing trees to block the neighbours out.

صحبت از همسایه ها و صحبت از رشد درختان برای جلوگیری از ورود همسایه ها.

We like blocking the neighbours out.

ما دوست داریم همسایه ها را مسدود کنیم.

Because sometimes let's face it, sometimes neighbours can be annoying

زیرا گاهی اوقات اجازه دهید با آن روبرو شویم، گاهی اوقات همسایه ها می توانند آزاردهنده باشند

and that's what we're talking about now, annoying things neighbours do.

و این چیزی است که ما اکنون در مورد آن صحبت می کنیم، کارهای آزاردهنده همسایه ها.

And let's

و اجازه دهید

face it, Steve, the list is quite.

با آن روبرو شویم، استیو، لیست کاملاً است.

Long isn't it.

طولانی نیست

Everything isn't everything your neighbour does annoying automatically

همه چیز همان چیزی نیست که همسایه شما به طور خودکار آزاردهنده است

because you don't really want to have neighbours really do you.

زیرا شما واقعاً نمی خواهید همسایه هایی داشته باشید که واقعاً شما را دوست دارند.

Most people I don't know. Maybe people love neighbours.

اکثر مردم را نمی شناسم. شاید مردم همسایه ها را دوست دارند.

Maybe it's just us and people.

شاید فقط ما و مردم باشیم.

I think sometimes people do like being the other people, but maybe not all the time.

من فکر می کنم گاهی اوقات مردم دوست دارند دیگران باشند، اما شاید نه همیشه.

And I think that that is the line, isn't it?

و من فکر می کنم که این خط است، اینطور نیست؟

There is a line that you draw.

یه خطی هست که میکشی

I like people, but I wouldn't like to be with lots of people all the time.

من مردم را دوست دارم، اما دوست ندارم همیشه با افراد زیادی باشم.

However, if you live near people,

با این حال، اگر در نزدیکی افراد زندگی می کنید،

sometimes they can be annoying and that's what we're looking at.

گاهی اوقات آنها می توانند آزاردهنده باشند و این چیزی است که ما به آن نگاه می کنیم.

Annoying things that neighbours do.

کارهای آزاردهنده ای که همسایه ها انجام می دهند.

We test witnesses waded in already with something annoying.

ما شاهدان آزمایش قبلاً با چیزی آزاردهنده وارد شدند.

Well, well, you haven't said it's annoying, but I'm guessing it is my neighbour.

خوب، خوب، شما نگفتید که آزاردهنده است، اما حدس می زنم همسایه من باشد.

Or is it or is it a joke? I think it's a joke.

یا این است یا شوخی است؟ فکر کنم شوخی باشه

Right.

درست.

Well, the joke basically is my neighbour just got arrested for growing weed

خب، اساساً شوخی این است که همسایه من به خاطر پرورش علف هرز دستگیر شده است

and I guess

و حدس می‌زنم

that my property line isn't where I thought it was.

که خط ملک من در جایی که فکر می‌کردم نیست.

Of course the inference or the suggestion is

البته استنباط یا پیشنهاد این است

that Vitus himself was the one growing the weed.

که خود ویتوس عامل رشد علف هرز بوده است.

Oh that's, that's what I think.

اوه، این چیزی است که من فکر می کنم.

So the joke is the police got the wrong person.

بنابراین شوخی این است که پلیس فرد اشتباهی را انتخاب کرده است.

Well, there is one.

خب یکی هست

Something that's often contested between

چیزی که اغلب بین همسایگان مورد مناقشه قرار می گیرد

neighbours is the property line.

، خط مالکیت است.

The boundary.

مرز.

The boundary or the property line.

مرز یا خط ملک.

And there have been in this area where we live

و در این منطقه مشکلاتی وجود داشته است که ما

problems with neighbours pinching or you know allegedly

با همسایه‌هایی که نیشگون می‌گیرند یا می‌دانید که

stealing a few inches of ground to put fences in.

گویا چند اینچ از زمین را برای نصب حصار

Apparently farmers often do this.

دزدیده‌اند، زندگی می‌کنیم. ظاهراً کشاورزان اغلب این کار را انجام می‌دهند.

Farmers often do this. Apparently.

کشاورزان اغلب این کار را انجام می دهند. ظاهرا

Allegedly. You know.

گفته می شود. میدونی.

I don't want to upset the farmers because they all own gardens.

من نمی خواهم کشاورزان را ناراحت کنم زیرا همه آنها باغ دارند.

Somebody puts a new fence in and what they do is they

یک نفر یک حصار جدید می گذارد و کاری که انجام می دهد این است که

they move it a few inches or a foot

آن را چند اینچ یا یک قدم

further onto the neighbours property. Yes.

جلوتر به ملک همسایه منتقل می کند. آره.

And then arguments can can start

و سپس استدلال ها می توانند به

because of boundary.

دلیل مرز شروع شوند.

Disputes.

Boundary disputes, property line. Deaths.

اختلافات

اختلافات مرزی، خط ملک. فوت‌شدگان.

So it can happen.

بنابراین ممکن است اتفاق بیفتد.

And I never argue with anyone who, who has a licence for a firearm.

و من هرگز با کسی که مجوز اسلحه دارد بحث نمی کنم.

I've always found that a good thing in life.

من همیشه این را یک چیز خوب در زندگی یافته ام.

Never upset anyone.

هرگز کسی را ناراحت نکن

Sue Katz here.

سو کاتز اینجاست.

Hello, Sue Katz. Nice to see you here.

سلام سو کاتز خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

How is your lovely garden going?

باغ دوست داشتنی شما چطور پیش می رود؟

Well, this is what Sue Katz is saying.

خوب، این چیزی است که سو کاتز می گوید.

Oh, I love not having neighbours near to my house.

اوه، من دوست دارم همسایه ای نزدیک خانه ام نداشته باشم.

Well, you see, this is my dream, Mr. Duncan.

خوب، می بینید، این رویای من است، آقای دانکن.

I know it's nice here you are lucky.

من می دانم که اینجا خوب است که شما خوش شانس هستید.

I know it's nice here, Mr. Good.

میدونم اینجا خوبه آقای خوب.

It's my dream to one day, you know, from the profits, obviously,

رویای من این است که روزی، معلوم است، از سود حاصل

from your YouTube channel, to invest it in a property

از کانال یوتیوب شما، آن را در ملکی

with at least ten acres of ground around us.

با حداقل ده هکتار زمین در اطراف خود سرمایه گذاری کنم.

So I don't want to be able to see, smell

بنابراین من نمی خواهم بتوانم اینجا را ببینم، بو

here, smell anybody.

کنم، کسی را بو کنم.

What are you saying? Are you saying our neighbours are very smelly.

چی میگی؟ می گویید همسایه های ما خیلی بدبو هستند؟

And also plant conifers of all different varieties everywhere. And

و همچنین درختان مخروطی از انواع مختلف را در همه جا بکارید. و

yeah, that, that is my, that is my plan

بله، این من است، این همان برنامه من

down the line.

But of course not being not working at the moment that's going to,

است.

اما مطمئناً کار نکردن در لحظه ای که قرار است انجام شود،

is not going to help my plans to

به برنامه های من

to fund our lifestyle

برای تأمین بودجه سبک زندگی خود در

out of the country surrounded by acres of land with no neighbours.

خارج از کشور که توسط هکتارها زمین احاطه شده است بدون همسایه کمکی نمی کند.

So we'll just go move in with Sue Cat instead. Yeah.

بنابراین ما به جای آن با سو گربه نقل مکان می کنیم. آره

We'll just, we'll just go move in.

ما فقط می‌رویم.

Maybe you can build a tree house at the bottom of your garden and we can live in that.

شاید شما بتوانید یک خانه درختی در پایین باغ خود بسازید و ما بتوانیم در آن زندگی کنیم.

That sounds like fun to me. I can do that. No problem.

این به نظر من سرگرم کننده است. از عهده اش بر می آیم. مشکلی نیست

But having said that, I would rather be here

اما با گفتن این حرف، ترجیح می دهم اینجا باشم

than where we were last night in Wolverhampton.

تا جایی که دیشب در ولورهمپتون بودیم.

I'd forgotten how awful it is, having

فراموش کرده بودم که چقدر افتضاح است، داشتن

lots of people around you, busy place, noisy, lots of pollution.

افراد زیادی در اطرافت، مکان شلوغ، پر سر و صدا، آلودگی زیاد.

And then suddenly we arrived back here last night

و ناگهان دیشب به اینجا برگشتیم

and we had a lovely fresh Shropshire

و دوباره شراپشایر تازه و دوست داشتنی داشتیم

again.

Except I didn't this morning.

.

جز اینکه امروز صبح این کار را نکردم.

It was lovely because somebody had decided what I was outside.

دوست داشتنی بود چون یکی تصمیم گرفته بود من در بیرون چه باشم.

I know what you're going to say.

میدونم چی میخوای بگی

They had decided to light a fire.

تصمیم گرفته بودند آتش روشن کنند.

This is this is on our list, by the way, on fire.

این در لیست ما است، اتفاقاً آتش گرفته است.

Well, we are actually starting out.

خوب، ما در واقع شروع می کنیم.

Should we do the list? Well, we can do.

آیا باید لیست را انجام دهیم؟ خوب، ما می توانیم انجام دهیم.

Yes, I'm lucky, says Lewis.

لوئیس می گوید: بله، من خوش شانس هستم.

My neighbours are, good and pleasant.

همسایه های من خوب و دلپذیر هستند.

Well, that's it.

خب همین.

You see, if you get nice neighbours then it doesn't matter where you live.

می بینید، اگر همسایه های خوبی پیدا کنید، مهم نیست کجا زندگی می کنید.

It's such. It's so wonderful.

این چنین است. خیلی فوق العاده است.

If you've got neighbours, you get on with and they, you know, they respect you, you respect them,

اگر همسایه‌هایی داشته باشید، با آنها کنار می‌آیید و آنها، می‌دانید، به شما احترام می‌گذارند، به

they respect your space, your air, everything

آنها احترام می‌گذارید، به فضا، هوا، همه چیز

and that that's nice and you can talk to them

و این که خوب است و می‌توانید با آنها صحبت کنید

and you know. Yes.

و می‌دانید، احترام می‌گذارند. آره.

So I'm glad that you've got good neighbours.

بنابراین خوشحالم که شما همسایه های خوبی دارید.

Lewis So here we go.

لوئیس پس ما اینجا هستیم.

Let's have a look at our list, shall we do lots of things?

بیایید نگاهی به لیست خود بیندازیم، آیا ما باید کارهای زیادی انجام دهیم؟

Maybe you would like to add your own thoughts and comments to the list.

شاید بخواهید افکار و نظرات خود را به لیست اضافه کنید.

Here is the first one.

اینجا اولین مورد است.

Steve, you're going to love this straight away.

استیو، تو فوراً عاشق این می‌شوی.

Straightaway I can see Mr.

بلافاصله می توانم آقای استیو را ببینم

Steve, his face is going to change.

، چهره اش در حال تغییر است.

Loud music. Yes, I have music.

موسیقی با صدای بلند. بله، من موسیقی دارم.

Not something that we suffer from.

چیزی نیست که ما از آن رنج ببریم.

Here, not here.

اینجا نه اینجا

But in the past we have.

اما در گذشته داشته ایم.

It is apparently one of

ظاهراً

if not the number one cause of neighbourhood

یکی از دلایل شماره یک اختلافات محله‌ای است

disputes, people phoning up the council complaining about their neighbours.

، افرادی که به شورا تلفن می‌زنند و از همسایگان خود شکایت می‌کنند.

This is, I think, top of the list.

این به نظر من بالای لیست است.

People playing loud music into the wee

مردم تا ساعات پایانی شب موسیقی با صدای بلند پخش می کنند

hours of the night of the morning.

.

The wee hours into the early morning.

از ساعات اولیه تا صبح زود.

You say the wee hours, it means 1 to 3:00.

شما می گویید ساعت های آخر یعنی 1 تا 3:00.

4:00 rock. We mean small.

ساعت 4:00 سنگ. منظور ما کوچک است.

So the wee hours, I think it's probably Scottish.

بنابراین در ساعات اولیه، فکر می کنم احتمالاً اسکاتلندی است.

I don't know

نمی دانم

but yes.

اما بله.

Yes we, we just mean small in in Scottish terms.

بله، ما فقط در اصطلاح اسکاتلندی منظور ما کوچک است.

That's it.

خودشه.

So the wee hours means early

بنابراین ساعات اولیه به معنای

hours of the morning, the ones that use the 3:00.

ساعات اولیه صبح است، آنهایی که از ساعت 3:00 استفاده می کنند.

Falls, five, six, 7:00, 8:00 Rock, nine, ten, 11:00, 12:00.

سقوط، پنج، شش، 7:00، 8:00 سنگ، نه، ده، 11:00، 12:00.

We're going to rock around the clock tonight.

امشب شبانه روز به تکان می پردازیم.

I think there's I don't think there can be anyone

فکر نمی‌کنم

who who has not had a neighbour that has annoyed them by playing loud music.

کسی باشد که همسایه‌ای نداشته باشد که با پخش موسیقی بلند او را آزار دهد.

I would say that

من می‌توانم بگویم که

at some

point in your life you're going to live near a neighbour

در مقطعی از

زندگی‌تان در نزدیکی همسایه‌ای زندگی می‌کنید

that plays loud music or has lots of parties or parties you can excuse.

که موسیقی بلند می‌نوازد یا مهمانی‌ها یا مهمانی‌های زیادی دارد که می‌توانید بهانه کنید.

You see, this is the thing.

می بینید، موضوع همین است.

Well, as long as it's not every weekend have.

خوب، تا زمانی که آن را هر آخر هفته نیست.

You got part, have you got that as a specific thing.

شما بخشی، آیا شما آن را به عنوان یک چیز خاص.

Well play loud music is sort of in there.

خوب پخش موسیقی با صدای بلند به نوعی در آنجا وجود دارد.

Yeah.

So people have parties, obviously, people have birthdays,

آره

بنابراین مردم جشن می گیرند، بدیهی است که مردم تولد دارند،

people get married, they want to celebrate certain things.

مردم ازدواج می کنند، آنها می خواهند چیزهای خاصی را جشن بگیرند.

As long as, you know, if if the neighbour comes round, knocks on your door

تا زمانی که می دانید، اگر همسایه آمد، در خانه شما

or puts a note through the door and says, or just to let you know,

را زد یا یادداشتی از در گذاشت و گفت، یا فقط به شما اطلاع دهد،

we're having a party, you know, on

ما یک مهمانی داریم، می دانید،

Saturday, apologise in advance.

شنبه، عذرخواهی کنید. پیشرفت.

There's going to be some loud music, but you know, we'll make sure that by midnight it's finished.

قرار است موسیقی بلندی پخش شود، اما می دانید، ما مطمئن خواهیم شد که تا نیمه شب تمام شده است.

So that's showing respect.

پس این نشان دهنده احترام است.

You and you understand people want to have a party.

شما و شما درک می کنید که مردم می خواهند یک مهمانی برگزار کنند.

People want to do things now to be a killjoy and stop people having fun.

مردم می خواهند اکنون کارهایی را انجام دهند که باعث شادی مردم شوند و از تفریح ​​مردم جلوگیری کنند.

Just if they people come to you and just, you know, tell you what they're going to do,

فقط اگر آن‌ها به سراغ شما بیایند و فقط، می‌دانید، به شما می‌گویند که قرار است چه کاری انجام دهند،

that you know, that, you know, bother them because you can make other plans.

که می‌دانید، این، می‌دانید، آنها را آزار می‌دهند، زیرا می‌توانید برنامه‌های دیگری بچینید.

You can say, well, the neighbours are have or they might even invite you to the.

می توانید بگویید، خوب، همسایه ها دارند یا حتی ممکن است شما را به آن دعوت کنند.

Party and say that well that's, that's the way of making everything go right,

مهمانی بگیر و بگو که خب، این راه درست کردن همه چیز است،

that's the way you say we're having a party tomorrow night.

این راهی است که شما می گویید فردا شب مهمانی داریم.

There'll be lots of wine and beer and food.

شراب و آبجو و غذا زیاد خواهد بود.

You can come in, pop in if you like, and then it makes it nicer.

می‌توانید وارد شوید، اگر دوست دارید وارد شوید، و سپس آن را زیباتر می‌کند.

It makes it a little bit more

این باعث می شود کمی دوستانه تر شود

friendly.

.

But even if they don't want you there, at least they've told you

اما حتی اگر آنها شما را در آنجا نخواهند، حداقل به شما گفته اند

and you can make other plans if you don't want to be involved by having that party.

و اگر نمی خواهید با برگزاری آن مهمانی درگیر شوید، می توانید برنامه های دیگری بچینید .

It's the same if people decide they want to have building.

اگر مردم تصمیم بگیرند که بخواهند ساختمان داشته باشند، یکسان است.

Work anyway again. Right. Okay.

به هر حال دوباره کار کن درست. باشه.

I don't know how Steve does this, but I've spent all morning preparing this.

من نمی‌دانم استیو چگونه این کار را انجام می‌دهد، اما من تمام صبح را صرف آماده کردن آن کرده‌ام.

Look, we have the live chat.

ببینید، ما چت زنده داریم.

I play the saxophone and the electric bass, but my neighbours do not complain.

من ساکسیفون و باس الکتریک میزنم، اما همسایه هایم شکایت نمی کنند.

Well, maybe they're just in their houses, all with their fingers, their ears going, Oh.

خوب، شاید آنها فقط در خانه هایشان هستند، همه با انگشتانشان، گوش هایشان می رود، اوه.

Maybe they're plotting revenge.

شاید دارند نقشه انتقام می کشند.

I wish they would stop playing saxophone and bloody music

ای کاش ساکسیفون را کنار می گذاشتند و همیشه موسیقی خونی

all the time were like that.

اینطور بود.

Maybe they're plotting revenge.

شاید دارند نقشه انتقام می کشند.

Because what happens is, even then, even if the neighbours are not saying anything,

زیرا اتفاقی که می افتد این است که حتی در آن زمان، حتی اگر همسایه ها چیزی

they could be seething, it could be all boiling away, they could be getting more and more angry.

نگویند، ممکن است در حال جوشیدن باشند، ممکن است همه چیز در حال جوشیدن باشد، آنها ممکن است بیشتر و بیشتر عصبانی شوند.

And then one day they'll do something.

و سپس یک روز آنها کاری انجام می دهند.

Maybe they just enjoy the sound of your instrument.

شاید آنها فقط از صدای ساز شما لذت می برند.

Maybe you have a lot of sex appeal. Oh

شاید جذابیت جنسی زیادی داشته باشید. اوه

yeah.

بله.

You see, it has.

ببینید، دارد.

I can do jokes as well.

من هم می توانم شوخی کنم.

Yes, but anyway.

بله، اما به هر حال.

Yes, but you don't want to be a killjoy.

بله، اما شما نمی خواهید یک killjoy باشید.

Everybody has a party from time to time.

همه گهگاهی مهمانی دارند.

Everybody does thing you know, they have to do certain things that might cause a disturbance.

همه کارهایی را انجام می دهند که شما می دانید، آنها باید کارهای خاصی را انجام دهند که ممکن است باعث اختلال شود.

But as long as you are told yes, then it's not a problem for me.

اما تا زمانی که به شما گفته شود بله ، برای من مشکلی نیست.

I think that's a good expression as well.

به نظر من این بیان خوبی هم هست.

If someone is a killjoy, it means they are a person who always likes to spoil

اگر کسی یک killjoy است، به این معنی است که او کسی است که همیشه دوست دارد

or ruin other people's fun and enjoyment.

تفریح ​​و لذت دیگران را خراب یا خراب کند.

He is another one. Steve Oh dear.

او یکی دیگر است. استیو اوه عزیز.

I know.

میدانم.

I definitely know that

من قطعا می دانم که

you are going to enjoy this one.

شما از این یکی لذت خواهید برد.

The next one is No.

مورد بعدی

No, no, no, no.

نه. نه، نه، نه، نه.

I think I think barking dogs

فکر می کنم پارس کردن سگ ها

annoys you more than me, right? Yes.

شما را بیشتر از من آزار می دهد، درست است؟ آره.

Yeah.

آره

Go. Mm.

برو مم

Yeah, yeah.

آره آره.

That's it.

خودشه.

And of course in England everybody's got a dog since it seems.

و البته در انگلستان از آنجایی که به نظر می رسد همه سگ دارند.

Well here.

خب اینجا

Definitely it seems everyone now every person,

قطعاً به نظر می رسد که همه اکنون هر فرد،

every member of the population of England

هر عضو جمعیت انگلیس

has at least two dogs on average.

به طور متوسط ​​حداقل دو سگ دارد.

We are very unusual and strange.

ما بسیار غیرعادی و عجیب هستیم.

We are people think we are strange.

ما مردمی هستیم که فکر می کنیم عجیب هستیم.

They think we are very weird because we do not have a dog.

آنها فکر می کنند ما خیلی عجیب هستیم چون سگ نداریم.

We don't.

We go out and we walk and we don't have to worry about a dog or dogs

ما نمی کنیم.

ما بیرون می‌رویم و راه می‌رویم و لازم نیست نگران این باشیم که سگ

chasing other people or jumping up on them

یا سگی افراد دیگر را تعقیب کند یا

and getting mowed all over their lovely, nice clothes.

روی آنها بپرد و لباس‌های زیبا و دوست‌داشتنی‌شان را کنده کنند.

So dogs or killing you by biting your throat out?

پس سگ یا کشتن شما با گاز گرفتن گلو؟

Yeah, which happens several times a year. Yes. To people.

بله، که چندین بار در سال اتفاق می افتد. آره. به مردم.

Only recently, somebody in the UK because somebody had a dog that wasn't on the lead

فقط اخیراً، یکی در بریتانیا، چون یک نفر سگی داشت که پیشرو نبود

and is attacked, man, it was just walking through the park and killed him.

و مورد حمله قرار گرفت، مرد، فقط داشت در پارک قدم می زد و او را کشت.

Yes. Did and didn't it. To his throat.

آره. کرد و نکرد تا گلویش.

Yes. Every year this happens, somebody, somebody's dog is loose and said I would say

آره. هر سال این اتفاق می‌افتد، سگ فلانی شل می‌شود و می‌گوید

to at least two or three people and get killed by other people's dogs that are not being controlled.

حداقل به دو یا سه نفر می‌گویم و توسط سگ‌های دیگران که کنترل نمی‌شوند کشته می‌شوند.

And you know what they say?

و میدونی چی میگن؟

They always say, oh, he's never done that before.

آنها همیشه می گویند، اوه، او قبلاً این کار را نکرده است.

He's never he's never ripped anyone's throat out before.

او هرگز قبلاً گلوی کسی را دریده نبوده است.

It's very unusual. He doesn't normally do that.

خیلی غیرعادی است. او به طور معمول این کار را نمی کند.

Yeah, but they're animals

بله، اما آنها حیوانات هستند

so they can react as any time.

بنابراین می توانند مانند هر زمان واکنش نشان دهند.

So yeah,

پس بله،

dogs are fine, they're under control.

سگ ها خوب هستند، آنها تحت کنترل هستند.

And yeah, it's, it's just,

و بله، این است، فقط،

I think it's all about respect should all come down to respect.

من فکر می کنم همه چیز در مورد احترام است که همه باید به احترام خلاصه شوند.

If you're living next door to somebody else,

اگر در همسایگی شخص دیگری زندگی می کنید

you should do unto others as you would wish to be done to you.

، باید با دیگران همان کاری را انجام دهید که دوست دارید با شما رفتار کنند.

My goodness. Are misquoting the Bible. No.

خدای من. کتاب مقدس را اشتباه نقل می کنند نه.

Is that from the Bible?

آیا این از کتاب مقدس است؟

It is. It is from the Bible. Yeah. Well, that's it.

این است. از کتاب مقدس است. آره خب همین.

And then everybody gets on with everybody else and you know respect.

و بعد همه با بقیه کنار می آیند و شما احترام می دانید.

Respect is due, respect is shown and then everyone has a lovely, happy life.

احترام لازم است، احترام نشان داده می شود و سپس همه یک زندگی دوست داشتنی و شاد دارند.

They just need a bit of respect.

آنها فقط به کمی احترام نیاز دارند.

I speak t find out what it means to me then.

من صحبت می کنم تا بفهمم آن وقت برای من چه معنایی دارد.

But unfortunately you often get neighbours who think that they've got to try and assert themselves

اما متأسفانه اغلب همسایه‌هایی را می‌بینید که فکر می‌کنند باید تلاش کنند و خودشان را نشان دهند

because they want to be, see they want to dominate an area that they're in

چون می‌خواهند باشند، می‌بینند که می‌خواهند بر منطقه‌ای که در آن هستند تسلط پیدا

and they just think that their way to do it is to intimidate and annoy people

کنند و فقط فکر می‌کنند که راهشان برای انجام آن ارعاب و ارعاب است و مردم را آزار می دهند

because they think if we let our dog bark, if we have parties and don't tell anyone,

زیرا فکر می کنند اگر بگذاریم سگمان پارس کند، اگر مهمانی داشته باشیم و به کسی نگوییم،

you know, that you know, we're going to push ourselves out like that and they'll just

می دانید که می دانید، ما خودمان را اینطور بیرون می آوریم و

they'll just have to put up with it.

آنها فقط خواهند داشت. برای تحمل کردن آن

There are some neighbours who just enjoy being a pain in the arse.

برخی از همسایه ها هستند که فقط از دردسرساز بودن لذت می برند.

Let's face it, there are some neighbours who just enjoy it.

بیایید با آن روبرو شویم ، برخی از همسایه ها هستند که فقط از آن لذت می برند.

They just like annoying people.

آنها فقط افراد مزاحم را دوست دارند.

So barking dogs.

پس پارس سگ ها

Sue Cat says I'm annoyed when people walk their dog

سو کت می‌گوید وقتی مردم سگ خود را بدون سرب راه می‌برند، اذیت می‌شوم

without having any lead.

.

Yes, can you believe it?

بله باورتون میشه؟

We have sheep and cattle in the back of our house

ما گوسفند و گاو در پشت خانه خود داریم

and there are still people, the occasional idiot

و هنوز مردم هستند، احمقی های گاه و بیگاه

that walks with their dog and they don't even have it on a leash.

که با سگ خود راه می روند و حتی آن را به بند ندارند.

Despite the fact there are signs everywhere and everyone around here would know that the

علیرغم این واقعیت که همه جا علائمی وجود دارد و همه در این اطراف می دانند که

the country code is dogs must be on a lead.

کد کشور سگ است باید در سرنخ باشد.

It's the most basic rule.

این اساسی ترین قانون است.

Particularly walking through a farmer's field.

به خصوص قدم زدن در مزرعه کشاورز.

Somebody else is field that they are allowed to walk through.

شخص دیگری میدانی است که به آنها اجازه داده می شود از آن عبور کنند.

The farm has allowed them to walk through that actually.

مزرعه به آنها اجازه داده است که در واقع از آن عبور کنند.

Yeah.

And they don't even respect the farmer's

آره

و حتی

land by keeping their dogs on a leash

با بند نگه داشتن سگ هایشان

or sticking to the footpath.

یا چسبیدن به مسیر پیاده روی زمین کشاورز را محترم نمی شمارند.

But we have had situations in the past, we've had two sheep

اما ما در گذشته موقعیت هایی داشتیم، دو گوسفند را داشتیم

in the killed by someone's dog.

که توسط سگ کسی کشته شده بود.

So it has happened right here at the back of our house.

بنابراین درست اینجا در پشت خانه ما اتفاق افتاده است.

It has happened in the past. Yes.

در گذشته اتفاق افتاده است. آره.

And it's always some some idiot who says, oh, it's okay, our dog.

و همیشه یک احمق است که می گوید، اوه، اشکالی ندارد، سگ ما.

It never, never attacks sheep.

هرگز، هرگز به گوسفند حمله نمی کند.

But as I always say, there is a first time for everything.

اما همانطور که همیشه می گویم، برای هر چیزی یک بار اول وجود دارد.

Barking dogs.

پارس سگ ها

There we go. Yes, people have said that.

ما میرویم آنجا. بله، مردم این را گفته اند.

Yes, that's a good one.

بله، این یکی خوب است.

Here's another one. Steve, this is just for you.

اینم یکی دیگه استیو، این فقط برای توست.

Oh, Steve. Magdalene has mentioned a good one, but yes.

اوه، استیو. مجدلیه یک مورد خوب ذکر کرده است، اما بله.

Well, I will mention that Magdalena has said, I bet this is one you haven't got on your list.

خوب، من اشاره می کنم که ماگدالنا گفته است، شرط می بندم این یکی است که شما در لیست خود ندارید.

What she's referring to

آنچه او به آن اشاره

is the fact that she has.

می کند این واقعیت است که او دارد.

Oh, how do you make electricity with the sun?

آه، چگونه با خورشید برق می سازی؟

Oh, I can't think.

اوه، نمی توانم فکر کنم.

Well, they called me solar panels.

خوب، آنها به من می گفتند پانل های خورشیدی.

Solar panels? That said, photovoltaic cells.

پنل های خورشیدی؟ گفته شد، سلول های فتوولتائیک.

Solar panels is what we would commonly call those.

پنل های خورشیدی همان چیزی است که ما معمولا آن را می نامیم.

And the neighbour's tree

و درخت همسایه

casts a shadow over them.

بر آنها سایه افکنده است.

So therefore, obviously it's not they're not making as much electricity as they used to.

بنابراین، بدیهی است که آنها به اندازه قبل برق تولید نمی کنند.

So yes, the neighbours should be cutting down trees that are too tall,

بنابراین بله، همسایه ها باید درختان خیلی بلند را قطع کنند،

which is probably another thing to mention thing for neighbours who grow trees.

که احتمالاً برای همسایگانی که درخت می کارند، نکته دیگری است که باید ذکر شود.

Is that on your list? I'm getting confused.

آیا این در لیست شماست؟ دارم گیج میشم

What's the annoying thing though?

اما چه چیزی آزار دهنده است؟

The annoying thing is that Magdalena can't make as much electricity from. Her.

نکته آزاردهنده این است که ماگدالنا نمی تواند آنقدر برق تولید کند. او

Solar panels because the neighbour has let the tree grow very tall.

پنل های خورشیدی چون همسایه اجازه داده تا درخت خیلی بلند شود.

Couldn't you put them on your roof?

نمی توانستی آنها را روی پشت بام خود بگذاری؟

Well, it must be a very tall. Well, it must be very tall.

خب باید خیلی بلند باشه خب باید خیلی بلند باشه

They knew that.

آنها این را می دانستند.

That tall.

آن قد بلند

Well, we couldn't put them on our roof because.

خوب، ما نتوانستیم آنها را روی پشت بام خود بگذاریم زیرا.

The neighbour has a very, very tall tree which is twice as tall as the house.

همسایه درخت بسیار بسیار بلندی دارد که دو برابر خانه بلندتر است.

But we have also we've got Wenlock Edge,

اما ما Wenlock Edge را نیز داریم،

we could ask Shropshire Council if they can take Wenlock Edge away,

می‌توانیم از شورای Shropshire بپرسیم که آیا آنها می‌توانند Wenlock Edge را بردارند،

but they won't.

اما آنها این کار را نمی‌کنند.

I'm pretty sure they won't. Yes.

من تقریبا مطمئن هستم که آنها این کار را نخواهند کرد. آره.

And of course it makes them less efficient.

و البته کارایی آنها را کم می کند.

So you spent all that money? It's annoying. Yes.

پس این همه پول خرج کردی؟ این آزاردهنده است. آره.

You can kill the tree.

شما می توانید درخت را بکشید.

I know somebody who goes around killing trees for neighbours.

من کسی را می شناسم که برای همسایه ها درختان را می کشد.

Okay.

They inject

باشه.

poison into the bark or something and it kills the tree.

به پوست یا چیزی سم تزریق می کنند و درخت را می کشد.

That's something you could think about back then. It was.

این چیزی است که می توانید در آن زمان به آن فکر کنید. بود.

It was that.

They're not going to say who it is obviously now,

همین بود.

آنها نمی خواهند بگویند که مشخصاً اکنون چه کسی است،

I know that my sister knows somebody as well who kill the neighbours.

من می دانم که خواهرم نیز کسی را می شناسد که همسایه ها را می کشد.

Trees went out at night and injected into the box employees and.

درختان شب بیرون رفتند و به کارمندان جعبه تزریق کردند و.

There are people.

مردم هستند.

You know what?

میدونی چیه؟

I always like to think that I'm never surprised by human behaviour.

من همیشه دوست دارم فکر کنم که هرگز از رفتار انسان شگفت زده نمی شوم.

There are people that go around you pay people to murder trees.

افرادی هستند که در اطراف شما به مردم پول می دهند تا درختان را بکشند.

Yes, apparently.

بله، ظاهرا.

Tree assassin.

قاتل درخت.

The only trouble is, of course, if the tree dies, they don't have it removed.

البته تنها مشکل این است که اگر درخت بمیرد، آن را حذف نمی کنند.

There's the risk that in a storm it might blow down

این خطر وجود دارد که در طوفان ممکن است منفجر شود

and demolish a house.

و خانه ای را خراب کند.

I just think that's so funny.

فقط فکر می کنم خیلی خنده دار است.

Yeah. A hit man for trees.

آره مرد کتک کاری برای درختان

Anyway, another one.

به هر حال یکی دیگه

Steve, this is nice that you'll like this one.

استیو، خوب است که این یکی را دوست خواهید داشت.

Lightning round. Yes.

گرد صاعقه. آره.

So it's autumn at the moment

بنابراین در حال حاضر پاییز است

and the leaves are falling off the deciduous trees.

و برگها از درختان برگریز می ریزند.

People rake them up.

مردم آن ها را بالا می برند.

And then what should you do with leaves?

و سپس با برگها چه باید کرد؟

Well, really, you should compost them.

خوب، واقعا، شما باید آنها را کمپوست کنید.

Yeah. Leaves of make fabulous composition.

آره برگ از ترکیب افسانه.

Sort of lay them on your sort of flowerbeds

آنها را روی تخت گل های خود

and let the worms do what they do.

بگذارید و بگذارید کرم ها همان کاری را که می کنند انجام دهند.

Coming up, pulling the leaves and but around here,

بالا آمدن، کشیدن برگها و اما در اطراف

a lot of people like to burn the leaves, which creates vast plumes of smoke.

، بسیاری از مردم دوست دارند برگها را بسوزانند، که دودهای وسیعی ایجاد می کند.

Because the leaves normally a damp and damp.

از آنجا که برگ ها به طور معمول مرطوب و مرطوب است.

Yes. You know, if you burn anything that's damp, it produces twice as much smoke.

آره. می دانید، اگر چیزی را که مرطوب است بسوزانید ، دو برابر دود تولید می کند.

It's why why do you burn leaves come out.

به همین دلیل است که می سوزانید برگ ها بیرون می آیند.

Can someone can someone give me a good reason

آیا کسی می تواند دلیل خوبی به من بدهد که

why you would decide to burn leaves?

چرا شما تصمیم به سوزاندن برگ ها دارید؟

It's not as if they're radioactive it's not as if they will kill all of your garden.

اینطور نیست که آنها رادیواکتیو هستند، بلکه انگار همه باغ شما را خواهند کشت.

In fact, in many, many cases, Steve, I think I think leaves would be good for the garden.

در واقع، در بسیاری از موارد، استیو، من فکر می کنم برگ ها برای باغ خوب هستند.

Leaves are brilliant for the garden.

برگ ها برای باغ درخشان هستند.

You don't want them on the lawn because out there rot the grass

شما آنها را روی چمن نمی‌خواهید زیرا آنجا علف‌ها پوسیده می‌شوند،

but break them up just like I did that last year

اما آنها را می‌شکنید درست مثل من در سال

because we get a lot of leaves blowing over from the neighbour's tree.

گذشته چون برگ‌های زیادی از درخت همسایه می‌وزند.

Oh, dear.

اوه عزیزم.

And a lot piles of them.

و تعداد زیادی از آنها.

I got about four great big green ben

من سال گذشته حدود چهار چین بزرگ سبز بن

folds of them last year, but I don't mind because I can put them on my garden.

از آنها گرفتم، اما من مشکلی ندارم زیرا می توانم آنها را در باغ خود قرار دهم.

And then after six months or so, they vanished into the soil.

و سپس پس از شش ماه یا بیشتر، آنها در خاک ناپدید شدند.

The worms have done their business.

کرم ها کار خود را کرده اند.

Come up and pull them all in and it feeds all the plants and it stops the weeds growing as well.

بالا بیایید و همه آنها را به داخل بکشید و همه گیاهان را تغذیه می کند و رشد علف های هرز را نیز متوقف می کند.

It's, it's it's the most natural thing that could happen.

این طبیعی ترین چیزی است که می تواند اتفاق بیفتد.

And yet there seem to be

و با این حال به نظر می رسد

some people around here

افرادی در اطراف اینجا

and maybe where you live who, who take all of the leaves.

و شاید جایی که شما زندگی می کنید هستند که همه برگ ها را می گیرند.

And for some reason, they decide to to have long,

و به دلایلی، آنها تصمیم می گیرند که آتش های طولانی و

slow bonfires.

آرام داشته باشند.

Some people just like burning things. Yes.

برخی افراد فقط سوزاندن چیزها را دوست دارند. آره.

Some people just love burning things, which is fine.

برخی از مردم فقط عاشق سوزاندن چیزها هستند، که خوب است.

But then if you're outside, use it.

اما اگر بیرون هستید، از آن استفاده کنید.

You're having to breathe in all that smoke.

تو باید در این همه دود نفس بکشی.

It's all the time.

این همه وقت است.

The last three or four days people have been doing it.

سه چهار روز گذشته مردم این کار را انجام داده اند.

I never actually got to my chest a bit this morning.

من واقعاً امروز صبح هرگز به سینه ام نرسیدم.

I was outside and there was a a neighbour a few doors down, had a billowing fire and

من بیرون بودم و همسایه‌ای چند در پایین‌تر بود، آتشی بلند بود و

I could feel it.

The smoke on my chest, which is not very good, particularly

من می‌توانستم آن را حس کنم.

دود روی قفسه سینه من که خیلی خوب نیست، به خصوص

if you've got asthma and things like that, there's no need to burn it anyway because we have that.

اگر آسم و مواردی از این قبیل دارید، به هر حال نیازی به سوزاندن آن نیست، زیرا ما آن را داریم.

We the the refuse collectors, we have a green bin

ما زباله جمع کن ها، یک سطل سبز داریم

you can put all your garden waste into and they'll come and collect it for you.

که می توانید تمام زباله های باغ خود را در آن بریزید و آنها می آیند و برای شما جمع آوری می کنند.

But leaves are brilliant.

اما برگها درخشان هستند.

They just just make make a little pile of leaves and leave them.

آنها فقط یک توده کوچک از برگ درست می کنند و آنها را رها می کنند.

And then suddenly you've got lovely,

و سپس ناگهان

lovely mulch or compost.

مالچ یا کمپوست دوست داشتنی و دوست داشتنی دارید.

Net tree leaves.

برگ درخت خالص.

I mean, what tree is that?

منظورم این است که آن درخت چیست؟

Magdalena Not good for compost.

Magdalena برای کمپوست خوب نیست.

Maybe all all of them.

شاید همه آنها.

But then all.

اما بعد همه

Don't most trees produce nuts?

آیا اکثر درختان آجیل تولید نمی کنند؟

Yeah.

آره

Well, you know, read some, you know. Yes.

خوب، می دانید، کمی بخوانید، می دانید. آره.

What kind of a nut it.

چه نوع مهره ای است.

Madeleine, we would like to know. I'm always interested.

مادلین، مایلیم بدانیم. من همیشه علاقه مندم.

You've got a couple of nuts here.

شما اینجا چند تا آجیل دارید.

Yeah, here's another one, Steve.

آره، اینم یکی دیگه، استیو.

Okay, home improved months. Oh, right.

خوب، ماه ها خانه بهبود یافته است. درسته.

Everyone's had this.

همه این را داشتند

A neighbour who decides to do some building work in their house

همسایه ای که تصمیم می گیرد چند کار ساختمانی در خانه خود انجام دهد

and they decide that they're going to do it from

و تصمیم می گیرند که

very early in the morning until very late at night.

از صبح زود تا پاسی از شب این کار را انجام دهند.

And there you are, trying to sleep,

و در اینجا هستید، سعی می کنید بخوابید،

trying to relax and someone is banging

سعی می کنید آرام شوید و کسی در حال

or soaring

کوبیدن یا اوج گرفتن است

or using some electric drill. You

یا از مته برقی استفاده می کند.

do need the sound effects, Mr.

آیا به جلوه های صوتی نیاز دارید، آقای

Duncan?

Well, yes, I've been practising them all morning.

دانکن؟

خوب، بله، من تمام صبح آنها را تمرین کرده ام.

I thought my saw was very good. Well, again.

به نظر من اره من خیلی خوب بود. خب بازم

You don't mind.

شما مهم نیست.

Long as you know, in advance or in advance

تا زمانی که می دانید، همسایه قرار است از قبل یا از قبل

the neighbour is going to do that and then you can plan to be out or you can say, well that's fine.

این کار را انجام دهد و سپس می توانید برای بیرون رفتن برنامه ریزی کنید یا می توانید بگویید، خوب است.

The neighbours told me that.

همسایه ها به من گفتند.

So it diffuses the situation.

بنابراین اوضاع را پراکنده می کند.

But most neighbours don't.

اما اکثر همسایه ها این کار را نمی کنند.

They don't bother, they're just not going to do it.

آنها زحمت نمی کشند، آنها فقط این کار را انجام نمی دهند.

I'm just going to bang bang away until early hours of the morning.

من فقط تا ساعات اولیه صبح می خواهم بنگ بنگ دور کنم.

Bang, bang, bang, bang, bang.

بنگ، بنگ، بنگ، بنگ، بنگ.

Dick has said I said, I think this is a joke.

دیک گفته من گفتم، فکر می کنم این یک شوخی است.

Last holiday a dog bit me.

تعطیلات گذشته یک سگ مرا گاز گرفت.

Fortunately, it's not caught any sickness.

خوشبختانه، هیچ بیماری گرفتار نشده است.

I'm hoping that's a joke.

امیدوارم شوخی باشه

And I'm

و

hoping you didn't get bitten by a dog when you were on.

امیدوارم وقتی سوار بودی توسط سگ گزیده نشده باشی.

What's the first thing you think of if you get bitten by a dog on.

اگر سگ شما را گاز بگیرد اولین چیزی که به آن فکر می کنید چیست؟

Holiday, I turn into a werewolf. Close.

تعطیلات، من تبدیل به یک گرگینه می شوم. نزدیک.

Oh, rabies. Oh, yes.

اوه هاری آه بله.

Do we still have rabies?

آیا هنوز هاری داریم؟

We do indeed.

ما واقعا انجام می دهیم.

We never hear of it.

ما هرگز از آن نمی شنویم.

You hunt.

شما شکار می کنید.

Tens of thousands of people die every year for babies.

سالانه ده ها هزار نفر برای نوزادان جان خود را از دست می دهند.

During the 1970s, it seemed like everyone everyone who came back

در طول دهه 1970، به نظر می رسید همه کسانی که

from holiday was foaming at the mouth

از تعطیلات برمی گشتند از دهانشان کف می زد

because they all had rabies.

زیرا همه آنها هاری داشتند.

But you never hear of it anymore anyway.

اما به هر حال دیگر هیچوقت از آن نمی شنوید.

But that's not something to do with neighbourly disputes.

اما این به اختلافات همسایگی مربوط نمی شود.

Really catching rabies off your neighbour.

واقعاً در حال ابتلا به هاری از همسایه خود هستید.

No, no.

نه نه.

Unless your neighbour bites you.

مگر اینکه همسایه شما را گاز بگیرد.

And is foaming at the mouth at the same time.

و همزمان در دهان کف می کند.

Home improvements can be annoying, especially

بهبود خانه می تواند آزاردهنده باشد، به خصوص

when someone changes their house in a big way.

زمانی که شخصی خانه خود را به طور گسترده تغییر می دهد.

And I think this is a common dispute

و من فکر می کنم که این روزها یک بحث رایج

nowadays, Steve, because lots of people, especially those

است، استیو، زیرا بسیاری از مردم، به خصوص آنهایی

who want to make their house look different from all the rest,

که می خواهند خانه خود را متفاوت از بقیه جلوه دهند،

they want to have lots of extravagant building work

می خواهند کارهای ساختمانی زیادی داشته باشند

to change the shape or the size of their house.

تا شکل یا اندازه خانه خود را تغییر دهند. خانه

So quite often that does cause dispute.

بنابراین اغلب اوقات باعث اختلاف می شود.

Lemon Tree says, there we go. You see, because you could have

درخت لیمو می گوید، ما می رویم. می بینید، چون می توانید

some your windows could be open.

برخی از پنجره های شما باز باشد.

You could have washing, hanging out.

شما می توانید شستن، پاتوق کردن داشته باشید.

And you know, your washing you'll have to redo washing.

و می دانید، شستشوی شما باید شستشو را دوباره انجام دهید.

The smell come in the house.

بو در خانه می آید.

It's not good for your chest if you've got, you know, chest problems.

اگر مشکل قفسه سینه داشته باشید، برای سینه شما خوب نیست.

But there you go.

اما شما بروید.

Yes It's I feel as they were moaning today, Mrs..

خانم فرانچسکا می‌گوید: بله، احساس می‌کنم امروز همان‌طور که ناله می‌کردند

Francesca says, I wonder why when my neighbour begins their home

، تعجب می‌کنم که چرا وقتی

improvements in the morning at 8:00

همسایه‌ام صبح ساعت 8 صبح تعمیرات خانه‌اش

and they finish as soon as I wake up.

را شروع می‌کند و به محض اینکه من از خواب بیدار می‌شوم، کار را تمام می‌کنند.

Well, that can also be annoying.

خوب، این نیز می تواند آزاردهنده باشد.

Well, maybe.

خوب شاید.

Maybe you can sleep later when they're not doing.

شاید بتوانید بعداً بخوابید وقتی آنها این کار را نمی کنند.

But I know what you mean.

اما می دانم منظور شما چیست.

These things can be annoying, especially when they are using

این موارد می توانند آزاردهنده باشند، به خصوص زمانی که از

noisy machines.

ماشین های پر سر و صدا استفاده می کنند.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

Maybe something that we've all done from time to time.

شاید کاری که همه ما هر از گاهی انجام داده ایم.

I think we've done it as well and maybe, maybe we have been annoying the neighbours

فکر می‌کنم ما هم این کار را انجام داده‌ایم و شاید، شاید همسایه‌ها را اذیت کرده‌ایم

without even realising arrive home late at night. Yes.

بدون اینکه متوجه شویم شب دیر به خانه می‌رسیم. آره.

Maybe you come home in your car.

شاید با ماشینت به خانه بیایی.

Rev up the engine. So you make noise.

دور موتور را بالا ببر پس سر و صدا میکنی

Maybe You have to open the garage door and it makes a lot of noise as you're opening it.

شاید مجبور باشید درب گاراژ را باز کنید و وقتی در حال باز کردن آن هستید، صدای زیادی ایجاد می شود.

Or maybe you get out in the car with some of your friends

یا شاید شما با چند نفر از دوستانتان در ماشین پیاده می شوید

and they're all drunk and you're all shouting loudly.

و آنها همگی مست هستند و شما با صدای بلند فریاد می زنید.

You could have a neighbour that works nights

می‌توانید همسایه‌ای داشته باشید که شب‌ها کار می‌کند

and comes back late at night out

و شب دیر

comes back, say in the early hours of the morning after their shift.

وقت برمی‌گردد، مثلاً در ساعات اولیه صبح بعد از شیفتش.

You're fast asleep 4 a.m.

شما ساعت 4 صبح به خواب شدید

and the neighbour comes back from their night shift

و همسایه از شیفت شب برمی گردد

and wakes you up with their car.

و شما را با ماشینش بیدار می کند.

Annoying to bike.

دوچرخه سواری آزاردهنده

Very annoying. Yeah, that's right.

بسیار آزار دهنده. آره درست است.

I mean, you know, that's happened.

منظورم این است که می دانید، این اتفاق افتاده است.

People around around here have complaining about that.

مردم اطراف اینجا از این موضوع شکایت دارند.

Can I say hello to y guy?

آیا می توانم به شما سلام کنم؟

Hello, y guy.

سلام، ای پسر.

Mr. Duncan, please say my name.

آقای دانکن لطفا اسم من را بگویید.

Please call my name.

لطفا اسم من را صدا کنید

Hello, y.

سلام، y.

So then I write more notes.

پس من یادداشت های بیشتری می نویسم.

O Magdalene of Walnut. Seem to you.

ای مجدلیه گردو. به نظر شما.

Have fancy having a tree

به داشتن یک درخت علاقه داشته باشید آیا

do you get free nuts off the tree is what I want to know.

آجیل رایگان از درخت دریافت می کنید چیزی است که من می خواهم بدانم. اگر کلسترول دارید،

Walnuts are very good for your palm if your cholesterol.

گردو برای کف دست شما بسیار مفید است .

Uh, they give me indigestion, and so I don't eat walnuts.

اوه، آنها به من سوء هاضمه می دهند، و بنابراین من گردو نمی خورم.

But finally, they're very good.

ولی بالاخره خیلی خوبن

Somebody around, he's got to warn that tree. Hi.

یکی در اطراف، او باید به آن درخت هشدار دهد. سلام.

Yes, I think they took it down and it annoyed the neighbours because it was on a public footpath

بله، فکر می کنم آن را پایین آوردند و همسایه ها را اذیت کرد چون در مسیر پیاده روی عمومی بود

and they used to go and collect the walnuts for Christmas.

و برای کریسمس می رفتند و گردو جمع می کردند .

But apparently they've destroyed it.

اما ظاهراً آن را از بین برده اند.

I've never seen a walnut.

من تا حالا گردو ندیدم

True? No, I Don't know what it looks like.

درست است، واقعی؟ نه، نمی دانم چه شکلی است.

I mean, I can I can imagine I can imagine the tree,

یعنی من می توانم تصور کنم که می توانم درخت را تصور کنم،

but I've never seen walnuts actually growing on the tree.

اما من هرگز گردو را ندیده ام که واقعاً روی درخت رشد کند.

I don't like walnuts.

من گردو دوست ندارم

It's like eating bark.

مثل خوردن پوست درخت است.

It's like eating the outer surface of a tree.

مثل خوردن سطح بیرونی یک درخت است.

So here's another one. Steve, you mentioned this,

پس اینم یکی دیگه استیو، شما به این اشاره کردید،

having a noisy

داشتن یک

car, motorcycle and this kind of happen again.

ماشین، موتور سیکلت پر سر و صدا و این نوع دوباره اتفاق می افتد.

You mentioned night shifts.

شما به شیفت شب اشاره کردید.

Maybe a person who has to leave the house very late at night and come back in the early morning

شاید فردی که مجبور است شب خیلی دیر از خانه خارج شود و صبح زود برگردد

and they have a noisy car or a motorcycle.

و ماشین یا موتورسیکلت پر سر و صدا داشته باشد.

Motorbikes do tend to be noisy.

موتورسیکلت ها معمولاً پر سر و صدا هستند.

And if even if it is just a low powered motorcycle

و حتی اگر فقط یک موتورسیکلت کم قدرت باشد

because the engine is on the outside, there's nothing hiding the sound of the engine.

زیرا موتور در بیرون است، هیچ چیز صدای موتور را پنهان نمی کند.

So motorcycles do do quite often

بنابراین موتورسیکلت ها اغلب

cause a lot of disturbance?

مزاحمت های زیادی ایجاد می کنند؟

I think. So.

من فکر می کنم. بنابراین.

He's one for people that maybe live in flats.

او برای افرادی است که شاید در آپارتمان زندگی می کنند.

Mm hmm.

مم هوم

Maybe live in a block of flats.

شاید در یک بلوک آپارتمان زندگی کنید.

Somebody above you with apartment.

یک نفر بالای سر شما با آپارتمان.

An apartment that somebody particularly

آپارتمانی که به خصوص

if they've got, say, hard floors

اگر کسی مثلاً کف‌های سخت داشته باشد

and not carpets, could be walking around in high heels

و فرش نباشد، می‌تواند با کفش‌های پاشنه بلند در آن قدم

or they could have a dog or something like that.

بزند یا سگ یا چیزی شبیه به آن داشته باشد.

Then, you know, you can the sound coming through the ceiling, a.

سپس، می دانید، می توانید صدایی که از سقف می آید، a.

Dog wearing high heels. Well,

سگی که کفش پاشنه بلند می پوشد. خب،

it's very kinky.

خیلی گره خورده است.

Very kinky. You know, it's.

خیلی گره خورده می دانید، این است.

Yeah. So yeah, that can be annoying.

آره بنابراین بله، این می تواند آزار دهنده باشد.

We've had that on holiday. Yes.

ما آن را در تعطیلات داشته ایم. آره.

When somebody was clearly doing exercises

وقتی کسی به وضوح در آپارتمان ما تمرینات را انجام می داد

in the in the in the apartment us.

.

But we, we assumed it was exercise.

اما ما فرض کردیم ورزش است.

Always.

At the same time it's something like 6:00 in the morning.

همیشه.

در همان زمان چیزی حدود 6:00 صبح است.

The boom, boom, boom, boom, boom, boom, boom, boom, boom, boom, boom, boom, boom, boom, boom, boom.

رونق، رونق، رونق، رونق، رونق، رونق، رونق، رونق، بوم، رونق، رونق، بوم، بوم، رونق.

And it would get faster and faster and then suddenly would stop.

و سریع‌تر و سریع‌تر می‌شد و ناگهان متوقف می‌شد.

Like a skipping rope or something, something like. That.

مانند طناب پرش یا چیزی شبیه به. که

And the person doing the exercise must must've been really relieved to finish their exercise

و شخصی که این تمرین را انجام می دهد باید واقعاً برای پایان دادن به تمرینش راحت شده باشد

because they would let out a loud moan.

زیرا ناله بلندی می دهد.

I assume. Again.

فرض می کنم. از نو.

I assume they were exercising.

حدس می زنم ورزش می کردند.

Fights,

دعوا،

neighbours, having fights, rowing.

همسایه ها، دعوا کردن، پارو زدن.

Maybe you maybe again you live in a flat or an apartment

شاید شما دوباره در یک آپارتمان یا یک آپارتمان زندگی می

and you

کنید و می

can hear the neighbours rattling through the walls.

توانید صدای تلق همسایه ها را از بین دیوارها بشنوید.

Yeah.

We once heard our neighbours arguing next door

آره

ما یک بار شنیدیم که همسایه‌هایمان با هم دعوا می‌کنند

we went round and we said

، دور زدیم و

could you please

shout a bit louder because we can't hear you.

گفتیم می‌توانی کمی بلندتر فریاد بزنی چون صدایت را نمی‌شنویم.

We're trying to listen at the wall, but we can't quite hear you.

ما سعی می کنیم به دیوار گوش کنیم، اما نمی توانیم کاملا صدای شما را بشنویم.

So could you, could you please shout at each other a little louder so we can hear you?

پس می توانید، لطفاً می توانید کمی بلندتر بر سر همدیگر فریاد بزنید تا صدای شما را بشنویم؟

Because we used to.

چون عادت داشتیم

We used to have neighbours and the husband this I'm not making fun of this.

ما قبلا همسایه داشتیم و شوهرم این را مسخره نمی کنم.

But he was quite, quite nasty.

اما او کاملاً بداخلاق بود.

He was always shouting and screaming at his wife and calling all sorts of names.

او همیشه سر همسرش فریاد می زد و فریاد می زد و همه چیز را صدا می کرد.

And we used to all get but listen, by the wall, you could get a glass if you get a glass.

و همه ما می‌گرفتیم، اما گوش می‌دادیم، کنار دیوار، اگر لیوان بگیری، می‌توانی یک لیوان بگیری.

Is that. Work?

آیا آن است. کار؟

Yes, it does.

He put it on wall and you can actually hear what they're saying.

بله، این کار را می کند.

او آن را روی دیوار گذاشت و شما واقعاً می توانید آنچه را که می گویند بشنوید.

And some of it was fairly nasty.

و برخی از آن نسبتاً بد بود.

He wasn't he wasn't actually a very nice person.

او واقعاً آدم خوبی نبود.

He's dead now.

الان مرده

Another one, Steve, that's a very sort of here's another one.

یکی دیگر، استیو، این یک نوع دیگر است.

Steve Oh. Have we got a section on

استیو اوه آیا ما بخشی در مورد

lovely things that neighbours do.

کارهای دوست داشتنی که همسایه ها انجام می دهند داریم؟

Not really. Okay.

نه واقعا. باشه.

Well it's annoying things especially things like that

خوب، این چیزهای آزاردهنده است، به خصوص چیزهایی مانند آن

that I spent ages making that look like the roof of a house.

که من سال ها را صرف ساختن آن ها شبیه سقف خانه کردم.

So I don't know if anyone's noticed, that's what I've done, but that's actually a roof of a house.

بنابراین نمی‌دانم آیا کسی متوجه شده است یا نه، این کاری است که من انجام داده‌ام، اما این در واقع سقف یک خانه است.

And also there that is also the of a house.

و همچنین در آنجا نیز خانه ای است.

So I would like to say that I spent a very long time getting all of those letters

بنابراین می‌خواهم بگویم که من زمان زیادی را صرف کردم تا همه آن حروف را

at a different size to create that

در اندازه‌های مختلف برای ایجاد آن

lovely effect about 35 minutes.

جلوه دوست‌داشتنی در حدود 35 دقیقه صرف کنم.

Well done. But what a waste of time, Mr. Duncan.

آفرین. اما چه اتلاف وقت، آقای دانکن.

That's not a waste of time now, because everyone knows that.

اکنون این اتلاف وقت نیست، زیرا همه این را می دانند.

Look at all the effort I put in to that.

به تمام تلاشی که برای این کار کردم نگاه کنید.

You see, here's another one.

ببینید، اینجا یکی دیگر است.

Oh, you'll like this one, Steve.

اوه، شما این یکی را دوست خواهید داشت، استیو.

Your mother used to have problems with this particular thing.

مادرت قبلا با این موضوع مشکل داشت.

Nosy, intrusive,

فضول، سرزده،

busybody.

پرمشغله.

Could be add gossips to that.

می توان شایعات را به آن اضافه کرد.

Somebody mentioned gossiping neighbours.

یکی از همسایه های شایعه پراکنی نام برد.

Yes, I suppose so. But These.

بله، من هم همینطور فکر میکنم. اما اینها.

These are people who are always watching you.

اینها افرادی هستند که همیشه شما را زیر نظر دارند.

They're watching what you're doing.

آن‌ها به کاری که شما انجام می‌دهید نگاه می‌کنند.

And your mum used to have that problem

و مادرت قبلاً این مشکل

didn't she, with one of her neighbours and that she would meet her neighbour,

را داشت، مگر نه، با یکی از همسایه‌ها و اینکه او با همسایه‌اش ملاقات می‌کرد،

your mum would meet her neighbour and she, the neighbour would tell your mum what your mum does.

مادرت همسایه‌اش را ملاقات می‌کرد و او ، همسایه به مادرت می‌گفت که مادرت چه کار می‌کند.

Oh I noticed that.

اوه من متوجه شدم

Your curtains. Yes. On the back, the curtain.

پرده های تو آره. در پشت، پرده.

So you tend to, you tend to close, you close your curtains early don't you.

بنابراین شما تمایل دارید، شما تمایل به بستن، پرده های خود را زود می بندید، نه.

He used to say to my mother or oh she would to tell she could you know,

به مادرم می‌گفت یا اوه که می‌توانست بگوید می‌دانی

see into the windows and say oh what do you have, do you always have breakfast at that time.

، به پنجره‌ها نگاه می‌کنی و می‌گوید آه چه داری، آیا همیشه آن ساعت صبحانه می‌خوری؟

When we visit.

وقتی بازدید می کنیم.

Oh there were people there the other day.

آه، آن روز مردم آنجا بودند.

Did you have visitors the other day.

آیا روز گذشته بازدید کننده داشتید؟

With a with are they, is that your son

با آنها هستند، این است که پسر شما

and his very attractive lover.

و معشوق بسیار جذاب او.

Staring neighbours.

خیره شدن همسایه ها

I mean people always you, you always have a little sneaky look at what the neighbours are doing.

منظورم این است که مردم همیشه شما هستند، شما همیشه کمی یواشکی به کارهایی که همسایه ها انجام می دهند نگاه می کنید.

Yes, but you don't necessarily tell them.

بله، اما لزوماً به آنها نمی گویید.

But these are people who take it to another level.

اما اینها افرادی هستند که آن را به سطح دیگری می برند.

People you don't actually let on to your neighbour that you have been looking

افرادی که در واقع با صحبت کردن در مورد کارهایی که ما انجام دادیم به همسایه خود که به آنها نگاه می کردید اجازه نمی دهید

by actually talking about the very things that we did.

.

Oh you had some, some people came around the other day.

اوه شما چند نفر داشتید، چند نفر آن روز آمدند.

Is it, is that family. Is it.

آیا آن خانواده است. آیا آن است.

I noticed you had some new furniture.

من متوجه شدم که شما چند مبلمان جدید دارید.

Yeah.

Delivered a new, a new sofa is what happened to the other one.

آره

تحویل مبل جدید و جدید همان اتفاقی است که برای دیگری افتاد.

Was it was it worn. Did you stain it.

آیا پوشیده بود رنگش کردی

Did you have an accident in the night?

آیا در شب تصادف کردید؟

So nosy, intrusive busybodies that was watching.

آنقدر شلوغ و سرزده که تماشا می کرد.

They've got binoculars, some of them.

آنها دوربین دوچشمی دارند، برخی از آنها.

I've got their binoculars and they're watching.

من دوربین دوچشمی آنها را دارم و آنها دارند نگاه می کنند.

Unbelievable. Imagine doing. That.

باور نکردنی. تصور کنید انجام می دهید. که

Imagine doing that.

تصور کنید این کار را انجام دهید.

If your your house is higher up than other neighbours, you've got that advantage.

اگر خانه شما بالاتر از سایر همسایگان است ، از این مزیت برخوردار هستید.

That would be disgraceful thing to do.

این کار شرم آور خواهد بود.

It would be disgraceful if you lived in a place,

اگر در جایی زندگی می کردی،

I don't know, say as high as our house,

نمی دانم، بگو به بلندی خانه ما، شرم آور است،

because our house is above everyone else.

چون خانه ما بالاتر از همه است.

And imagine if we did that.

و تصور کنید اگر این کار را انجام دهیم.

Imagine if I used to stand or I would stand.

تصور کنید قبلا می ایستادم یا می ایستادم.

I imagine it.

من آن را تصور می کنم.

Well, but you often looking at the birds people, if they saw you, would misinterpret that. Yes.

خوب، اما شما اغلب به پرندگان نگاه می کنید، اگر مردم شما را ببینند، آن را اشتباه تعبیر می کنند. آره.

And you're often looking at birds

و شما اغلب به پرندگان

and other people's trees in their gardens because you can see something interesting.

و درختان دیگران در باغ آنها نگاه می کنید زیرا می توانید چیز جالبی ببینید.

But if they were to see it, they might think you were looking at them.

اما اگر قرار بود آن را ببینند، ممکن است فکر کنند که شما به آنها نگاه می کنید.

Yeah.

And they interpret it and then send their husband man to shanty.

آره

و آن را تفسیر می کنند و سپس مرد شوهر خود را به کانکس می فرستند.

Well certainly in early spring.

خب حتما در اوایل بهار

Early spring one of my neighbours came round and say, we saw you looking through the binoculars.

اوایل بهار یکی از همسایه‌هایم آمد و گفت، دیدیم که با دوربین دوچشمی نگاه می‌کنی.

And I was saying I was just admiring the tits. Yeah.

و من می گفتم که من فقط جوانان را تحسین می کنم. آره

And he punched me.

و او به من مشت زد.

That's a joke for for Vitesse,

البته این یک شوخی برای ویتسه

of course.

You were referring to the blue tits or any other type of tit, certain bird.

است.

منظور شما به تالارهای آبی یا هر نوع دیگری از تیغ، پرنده خاصی بود.

I was not.

من نبودم.

I was told about his wife in the shower. Here we go.

در مورد همسرش در حمام به من گفتند. در اینجا ما می رویم.

It's another one. Steve, would you like another one?

این یکی دیگر است. استیو، یکی دیگر می‌خواهی؟

So we've had intrusive neighbours.

بنابراین ما همسایه های سرزده داشته ایم.

Who mean before we play the the the the the not the sentence game. No.

منظور این است که قبل از اینکه ما بازی the the the not the جمله را انجام دهیم. نه.

Is that what was called.

این چیزی است که نامیده می شد.

I haven't seen.

We will be playing. Not that that's not the sentence.

من ندیده ام

بازی خواهیم کرد نه اینکه این جمله نیست.

You tell me today.

تو امروز به من بگو

Maybe he's coming on at the end because he knows that's when we play the play the is it the word game.

شاید او در پایان وارد بازی می‌شود، زیرا می‌داند که در آن زمان است که ما بازی را به عنوان بازی کلمه بازی می‌کنیم.

What are you calling it now.

حالا اسمشو چی میزاری

Fill in the blank. Fill in the blanks.

جای خالی را پر کنید. جاهای خالی را پر کنید.

Send ends. Game.

ارسال به پایان می رسد. بازی.

No, it's.

Morning on time.

نه، این است.

صبح به موقع

Fill in the blanks sentence game.

بازی جملات جاهای خالی را پر کنید.

Let's see if we can get Tom to.

بیایید ببینیم آیا می توانیم تام را به این موضوع برسانیم.

Come on.

بیا دیگه.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Neighbours that are ignorant and selfish.

همسایه هایی که نادان و خودخواه هستند.

So this is a short one. This is a quick one.

پس این کوتاه است. این سریع است.

People who I think a lot of neighbours do not want to talk

افرادی که فکر می کنم بسیاری از همسایه ها نمی خواهند با

to their next door neighbours and they often pretend not to see them.

همسایه های همسایه خود صحبت کنند و اغلب وانمود می کنند که آنها را نمی بینند.

It's happened to us.

برای ما اتفاق افتاده است.

Well, I know it has.

خوب، می دانم که دارد.

We've had neighbours who've seen us and that they, they run into the house

ما همسایه‌هایی داشته‌ایم که ما را دیده‌اند و آن‌ها، وارد خانه می‌شوند

or they hide somewhere so, so they can't see us.

یا جایی پنهان می‌شوند، بنابراین نمی‌توانند ما را ببینند.

I mean I would imagine, can you imagine living near us.

منظورم این است که من تصور می کنم، می توانید تصور کنید که در نزدیکی ما زندگی می کنید.

You would want to see us every day.

دوست داری هر روز ما رو ببینی

We are lovely. Neighbours. We are the best neighbours.

ما دوست داشتنی هستیم همسایه ها. ما بهترین همسایه ها هستیم

Make any noise.

هر سروصدایی ایجاد کنید

We don't make any sense. We don't like fires.

ما هیچ حسی نداریم ما آتش را دوست نداریم

We are ideal neighbours.

ما همسایه های ایده آل هستیم

We have. No.

Dogs. You have dogs? No, no.

ما داریم. نه

. سگ ها. سگ داری؟ نه نه.

No children.

بی فرزند.

No children.

بی فرزند.

Nobody ever comes to visitors.

هیچ کس هرگز به بازدیدکنندگان نمی آید.

We don't have parties. Ever, Steve.

ما مهمانی نداریم همیشه، استیو.

Suddenly we sound quite sad.

ناگهان صدای ما بسیار غمگین می شود.

We are ideal.

ما ایده آل هستیم.

We are. We are ideal neighbours. Yes.

ما هستیم. ما همسایه های ایده آل هستیم آره.

And you know, we should be lucky that they've got us.

و می دانید، ما باید خوش شانس باشیم که آنها ما را گرفته اند.

Because what happens if we sound up one day and sells it to a large family?

چون اگر یک روز صدا را بالا ببریم و آن را به یک خانواده پرجمعیت بفروشیم چه اتفاقی می افتد؟

They've got six dogs. Yes.

آنها شش سگ دارند. آره.

Cats.

گربه ها

They were always having parties.

آنها همیشه مهمانی داشتند.

And they like burning things all the time.

و دوست دارند همیشه چیزها را بسوزانند.

We want respect. Respect.

ما احترام می خواهیم. توجه.

Yes, give us respect.

بله، به ما احترام بگذارید.

But can you imagine being our neighbour?

اما آیا می توانید تصور کنید همسایه ما باشید؟

I would imagine a lot of people would pay anything just to say that.

تصور می‌کنم خیلی‌ها فقط برای گفتن این حرف پول می‌دهند.

They live next door to us.

آنها در همسایگی ما زندگی می کنند.

But I think sometimes if you don't make any noise and you don't make any disturbance,

اما من فکر می کنم گاهی اوقات اگر سر و صدا نکنید و مزاحمتی ایجاد

you don't have parties, you don't play music, you don't have a loud car, you have dogs.

نکنید، مهمانی ندارید، موسیقی پخش نمی کنید، ماشین بلند ندارید، سگ دارید.

I think sometimes neighbours think that you're a bit, Oh, we can do anything to them.

من فکر می کنم گاهی اوقات همسایه ها فکر می کنند که شما کمی هستید، اوه، ما می توانیم هر کاری با آنها انجام دهیم.

They're not going to complain.

آنها قرار نیست شکایت کنند.

They're very good at spotting weakness.

آنها در تشخیص ضعف بسیار خوب هستند.

Yes, I think, they think that you weak and then you won't react.

بله، فکر می کنم، آنها فکر می کنند شما ضعیف هستید و بعد شما واکنشی نشان نمی دهید.

So they think they can get away with doing even more.

بنابراین آنها فکر می کنند که می توانند با انجام کارهای بیشتر کنار بیایند.

But you.

اما شما.

I can only be pushed so far Mr.

من فقط می‌توانم تا آنجا پیش بروم، آقای

Duncan and I. Yes, they Mr. Steve becomes quite violent.

دانکن و من. بله، آنها آقای استیو کاملاً خشن می‌شود.

He will give you a nasty slap across your face.

او یک سیلی بد به صورت شما خواهد زد.

Snake neighbours.

همسایه های مار

Naked.

برهنه

See, now that is something I probably wouldn't mind.

ببینید، حالا این چیزی است که احتمالاً برایم مهم نیست.

It depends

بستگی

on the neighbour.

به همسایه داره

So maybe it maybe you would like to see what evil are neighbours in the garden

پس شاید دوست داشته باشید ببینید همسایه‌هایی که در باغ هستند،

having having a little sunbathe

داشتن کمی آفتاب

a natural.

گرفتن طبیعی است.

It depends of what they look like.

این بستگی به شکل ظاهری آنها دارد.

Of course. Yeah.

البته. آره

You know, they have a good idea what they look like naked.

می دانید، آنها تصور خوبی دارند که برهنه چگونه به نظر می رسند.

If you see someone, you don't have to really undress them to know what they look like naked.

اگر کسی را می بینید، لازم نیست واقعاً لباس او را در بیاورید تا بدانید برهنه به نظر می رسد.

You normally have a pretty good idea whether that everything underneath those clothes.

شما معمولاً ایده خوبی دارید که آیا همه چیز زیر آن لباس است یا خیر.

Most men wouldn't.

بیشتر مردها این کار را نمی کنند.

Is something you might enjoy.

چیزی است که ممکن است از آن لذت ببرید.

Wouldn't complain if the if the you know, the wife attractive wife next to him

اگر همسر جذابی که در

was to be sunbathing topless in the garden or on their flat roof. Hmm.

کنارش بود در حال آفتاب گرفتن برهنه در باغ یا پشت بام تختشان بود، شکایت نمی کرد. هوم

I think most men would be quite happy with that.

من فکر می کنم که اکثر مردان از این موضوع کاملاً راضی هستند.

They would.

آنها انجام می دهند.

I wouldn't

من نمی

say it would be, you know, us, it would be.

گویم این می شود، می دانید، ما، می شود.

The handsome mechanic.

مکانیک خوش تیپ

Might make us sick. But.

ممکن است ما را بیمار کند ولی.

Yes, exactly. So, you know.

بله دقیقا. بنابراین شما می دانید.

But that's.

اما همین است.

Okay.

باشه.

Here's another my says I've got a gorilla.

یکی دیگر از من می گوید من یک گوریل دارم.

Yes, I can. Really.

بله می توانم. واقعا.

Is that true or are you joking with us, Michael?

آیا این درست است یا داری با ما شوخی می کنی، مایکل؟

Well, you can't own a gorilla.

خوب، شما نمی توانید صاحب یک گوریل باشید.

That's impossible.

غیرممکن است.

It's first of all I think you'll find. It's illegal.

اول از همه فکر می کنم شما پیدا خواهید کرد. غیرقانونی است.

I don't know where Michael is.

من نمی دانم مایکل کجاست.

You don't own gorillas, Steve.

تو صاحب گوریل نیستی، استیو.

Do you live in a mountain rainforest or something like that?

آیا شما در یک جنگل بارانی کوهستانی یا چیزی شبیه به آن زندگی می کنید؟

Yeah. I'm pretty sure you don't own a gorilla.

آره من تقریباً مطمئن هستم که شما صاحب گوریل نیستید.

I need proof.

I need a picture of you with your gorilla

من نیاز به مدرک دارم

من به یک عکس از شما با گوریل خود

and also a copy of today's newspaper

و همچنین یک نسخه از روزنامه امروز نیاز دارم

to prove that you actually own a gorilla.

تا ثابت کنم شما واقعاً صاحب یک گوریل هستید.

Otherwise, I'm not going to believe you.

در غیر این صورت من حرف شما را باور نمی کنم.

I think you are lying.

فکر کنم دروغ میگی

Jemmy Ricardo says My neighbours are the best.

جیمی ریکاردو می گوید همسایه های من بهترین هستند.

I live next to a cemetery.

من در کنار یک قبرستان زندگی می کنم.

Said that would be an ideal place to live, wouldn't it?

گفت که این یک مکان ایده آل برای زندگی خواهد بود، اینطور نیست؟

As long as you weren't scared of

تا زمانی که از

cemeteries or.

قبرستان نمی ترسیدی یا.

Yeah.

آره

Connotations with dead people and.

معانی با افراد مرده و.

What's going to happen, do. They.

چه اتفاقی می افتد، انجام دهید. آنها.

But it depends on how far.

اما بستگی به فاصله دارد.

But that would be ideal wouldn't it.

اما این ایده آل خواهد بود.

Yes, I think it's perfect.

بله، به نظر من کامل است.

All you've got is people quietly coming to visit their long lost dead relatives.

تنها چیزی که دارید این است که مردمی بی سر و صدا برای دیدن بستگان مرده خود که مدت هاست از دست داده اند می آیند.

So they're not going to have parties. Yes.

بنابراین آنها قرار نیست مهمانی داشته باشند. آره.

No, that's not what.

نه، این چیزی نیست.

That's it, Mr. Jenkins. Okay.

همین، آقای جنکینز. باشه.

Thank you very much. Well, if we could just buy a church.

بسیار از شما متشکرم. خوب، اگر می توانستیم یک کلیسا بخریم.

Ricardo, we're going to live next to a cemetery.

ریکاردو، ما در کنار یک قبرستان زندگی می کنیم.

Because no one else, no one goes to church anymore.

چون هیچ کس دیگر، هیچ کس دیگر به کلیسا نمی رود.

All these empty churches all around the country, you can buy one and you could have your own.

همه این کلیساهای خالی در سراسر کشور، می توانید یکی بخرید و می توانید کلیساهای خود را داشته باشید.

Well, you just keep the bodies in the cemetery, and that seat is perfect.

خوب، شما فقط اجساد را در قبرستان نگه دارید، و آن صندلی عالی است.

In fact, we have a saying quite often.

در واقع، ما اغلب یک ضرب المثل داریم.

It's like it's like it's a graveyard in here.

انگار اینجا قبرستان است.

If somewhere is really quiet, you might say

اگر جایی واقعاً ساکت است، ممکن است

it's like a graveyard in here.

بگویید اینجا مانند یک قبرستان است.

Well, imagine if you actually did live

خوب، تصور کنید اگر واقعاً

in a graveyard, how quiet it would be.

در یک قبرستان زندگی می کردید، چقدر ساکت می شد.

It would be completely dead.

کاملاً مرده خواهد بود.

Do you really live next

آیا واقعاً

door to a cemetery, Ricardo, or is that a

در کنار یک قبرستان زندگی می کنید، ریکاردو، یا این یک

a Vitesse style joke? Hmm.

شوخی به سبک ویتس است؟ هوم

I think you're being serious because there's no emoji afterwards

من فکر می کنم شما جدی می گویید زیرا بعد از آن هیچ ایموجی وجود ندارد

to suggest that it was a joke talking about us.

که نشان دهد این یک شوخی بود که درباره ما صحبت می کرد.

Help, please.

کمک لطفا.

Neighbour who tested positive for COVID please

همسایه ای که آزمایش کووید او مثبت شد لطفاً

keeps knocking on my door I am avoiding him like the plague.

مدام در خانه ام را می زند من مانند طاعون از او دوری می کنم.

Oh, tense.

اوه تنش

I think you're trying to break all records

فکر می‌کنم

today with the most number of jokes that you can put on in one live stream.

امروز سعی می‌کنید با بیشترین تعداد جوک‌هایی که می‌توانید در یک پخش زنده انجام دهید، همه رکوردها را بشکنید.

I'm not quite sure if if is a good thing for a joke, but yes, we understand.

من کاملاً مطمئن نیستم که آیا برای شوخی چیز خوبی است یا خیر، اما بله، ما درک می کنیم.

I mean. Children Yeah, right.

منظور من این است که. بچه ها آره درسته

Children Oh, you've got that.

بچه ها اوه، شما این را دارید.

That's the next one. I'm not to mention. There it. Is.

اونم بعدی من نمی خواهم به آن اشاره کنم. وجود دارد. است.

Yes. Children.

آره. فرزندان.

Possibly the worst thing ever to happen to humanity

احتمالاً بدترین اتفاقی که تا به حال برای بشریت رخ داده

ever was when Adam and Eve,

است زمانی بوده که آدم و حوا هستند،

not Duncan and Steve, Adam and Eve.

نه دانکن و استیو، آدم و حوا.

They picked that apple off the tree.

آن سیب را از درخت چیدند.

The snake was going, Ooh, try the snake, try it, try the apple.

مار می رفت، اوه، مار را امتحان کن، امتحان کن ، سیب را امتحان کن.

Clever said nice.

زرنگ گفت خوبه

And they did.

و انجام دادند.

And now we have kids all the time and they can be annoying,

و اکنون ما همیشه بچه‌هایی داریم و آنها می‌توانند آزاردهنده باشند،

especially when they're playing outside your house with the ball.

به خصوص وقتی بیرون از خانه شما با توپ بازی می‌کنند.

And the ball keeps in your garden and you have to keep rubbing it back.

و توپ در باغ شما باقی می ماند و شما باید به مالیدن آن ادامه دهید.

Or maybe they are screaming and shouting.

یا شاید هم دارند جیغ می زنند و فریاد می زنند.

I knew somebody, in fact, was my mother.

می دانستم که در واقع یک نفر مادر من است.

She had somebody that was a neighbour

او یکی از همسایگانش را داشت

that played ice hockey and they used to practise in their garden

که هاکی روی یخ بازی می‌کرد و آنها در باغشان

with the hockey stick and the pucks, they call them pucks.

با چوب هاکی و چمدان‌ها تمرین می‌کردند، به آنها می‌گویند پوک.

Then they're sort of round, hard sort of rubber

سپس آنها به نوعی گرد و سخت

pucks they that they.

لاستیکی هستند.

Use like this.

اینجوری استفاده کن

Disks and they used to practise in their back garden and uh,

دیسک‌ها و آن‌ها در باغچه پشتی‌شان تمرین می‌کردند و اوه،

but they, they would keep coming over, they'd miss the nets

اما آنها مدام می‌آمدند، تورها را از دست می‌دادند

and they would fly over and hit against the wall of the house.

و پرواز می‌کردند و به دیوار خانه برخورد می‌کردند.

And it to, you know, my mother didn't like that.

و می دانید که مادرم این را دوست نداشت.

And she, some mum went out once into the garden to put something into the bin.

و او، یک مادر، یک بار به باغ رفت تا چیزی را در سطل زباله بگذارد.

And one of these pucks flew right past her head.

و یکی از این پوکه ها درست از کنار سرش گذشت.

She knew she got hit by them, so

او می دانست که توسط آنها ضربه خورده است، بنابراین

she had to complain about that and they sort of stopped for a while.

مجبور شد از این موضوع شکایت کند و آنها برای مدتی متوقف شدند.

This is what happens, isn't it, when you complain to a neighbour

این همان چیزی است که اتفاق می افتد ، نه، وقتی از همسایه شکایت می کنید،

they sort of initially a bit shocked and they stopped doing it.

آنها در ابتدا کمی شوکه می شوند و دیگر این کار را نمی کنند.

Yeah.

But then they start doing it again later because they,

آره

اما بعداً دوباره شروع به انجام این کار می‌کنند،

they get emboldened, they think well I can do what I like. Yes.

زیرا جسارت می‌کنند، فکر می‌کنند خوب می‌توانم کاری را که دوست دارم انجام دهم. آره.

Why should I stop doing that thing.

چرا باید از انجام آن کار دست بردارم.

That's annoying my neighbour.

این همسایه من را آزار می دهد.

You have to be careful when you start these things as well.

هنگام شروع این کارها نیز باید مراقب باشید.

When you complain to a neighbour you have to make sure that first of all you have to make sure

وقتی از همسایه شکایت می کنید، باید مطمئن شوید که اول از همه باید مطمئن شوید که

the person will not beat you up or attack you.

آن شخص شما را کتک نمی زند یا به شما حمله نمی کند.

So always pick on someone very frail or overweight

بنابراین همیشه فردی بسیار ضعیف یا دارای اضافه وزن را انتخاب کنید

and they can't chase you down the road, something like that.

و او نمی تواند شما را در جاده تعقیب کند، چیزی شبیه به آن.

But kids can be very annoying. What's more important?

اما بچه ها می توانند بسیار آزاردهنده باشند. چه چیزی مهمتر است؟

Sorry,

با عرض پوزش،

what's more annoying

چیزی که آزاردهنده

than children playing is adults who are with their children.

تر از بازی کودکان است، بزرگسالانی است که با فرزندان خود هستند.

And the adults are just as noisy as the kids.

و بزرگترها هم مثل بچه ها پر سر و صدا هستند.

Oh, come.

اوه، بیا

Oh, get on the swing, get on the swing.

اوه، سوار تاب شو، سوار تاب شو.

Go, go on stream as loud as you can.

برو، تا جایی که می‌توانی به استریم برو.

I think sometimes that I mean, when we were growing up,

فکر می‌کنم گاهی اوقات منظورم این است که وقتی ما بزرگ می‌شدیم،

children were certainly when my parents were growing up, children were seen and not heard.

مطمئناً بچه‌ها وقتی پدر و مادرم بزرگ می‌شدند ، بچه‌ها دیده می‌شدند و شنیده نمی‌شدند.

It is true.

درست است.

That it was very seen as very a bad thing to do,

این کار بسیار بدی تلقی می شد

to let your children scream and chant in public,

که اجازه دهید فرزندانتان در ملاء عام فریاد بزنند و شعار دهند،

but not anymore.

اما دیگر نه.

Know how they do anything.

بدانید که آنها چگونه هر کاری را انجام می دهند.

Now it's yeah, that's right.

حالا بله، درست است.

And I mean, probably it was too austere

و منظورم این است که احتمالاً

back in the days when my parents were growing up because, you know,

در روزهایی که پدر و مادرم در حال بزرگ شدن بودند، خیلی سخت بود ، زیرا، می‌دانید، فکر می‌کنم

children were very much sort of too downtrodden, I think.

، بچه‌ها خیلی تحت فشار بودند .

Yeah, but but but when we grew up, we were always

آره، اما وقتی بزرگ

told, you know, not to play too loudly, not to annoy the neighbours.

شدیم، همیشه به ما می‌گفتند که زیاد بلند بازی نکنیم، همسایه‌ها را اذیت نکنیم.

My mum and dad would come out and say, you know, be quiet, you know, if you were making too much noise.

مامان و بابام بیرون میومدن و میگفتن اگه زیاد سر و صدا میکردی ساکت باش.

But I don't think they often bother now.

اما من فکر نمی کنم که آنها اغلب اذیت می شوند.

No, I have to be honest.

نه، باید صادق باشم.

Like if might, you know, see how much noise we can get my children to make.

اگر ممکن است، می دانید، ببینید چقدر می توانیم فرزندانم را وادار به ایجاد سر و صدا کنیم.

Yeah, it's almost like an aggressive sort of move.

بله، این تقریباً شبیه یک نوع حرکت تهاجمی است.

Well, they're just so proud that. Their.

خوب، آنها فقط به این افتخار می کنند. آنها

Their son or daughter was able to put a long thing into a hole, and that's it.

پسر یا دخترشان توانستند یک چیز دراز را در یک سوراخ بگذارند و تمام.

How crude, Mr. Duncan? But crude.

چقدر خام، آقای دانکن؟ اما خام.

But they seem proud of them.

اما به نظر می رسد که به آنها افتخار می کنند.

And it's it's a very basic thing.

و این یک چیز بسیار اساسی است.

There you go. That is true.

شما بروید. این درست است.

It is another thing.

چیز دیگری است.

There are 8 billion of us now.

الان 8 میلیارد نفر هستیم.

We mentioned that last year. Yes.

سال گذشته به آن اشاره کردیم. آره.

And apparently by 2030 there will be 10 billion people on the planet.

و ظاهراً تا سال 2030 10 میلیارد نفر روی این سیاره خواهند بود.

Is it 2050? 2030?

2050 هست؟ 2030؟

Was it nothing to say in 2013 at all right. Yes.

در سال 2013 اصلاً چیزی برای گفتن نبود؟ آره.

Everyone keeps having babies, not returning a borrowed item.

همه به بچه دار شدن ادامه می دهند، نه چیزی که قرض گرفته اند.

We all know this.

همه ما این را می دانیم.

Oh, that's a good one, Mr. Duncan.

اوه، این خیلی خوب است، آقای دانکن.

We have seen that only right out.

ما آن را فقط به درستی دیده ایم.

Straight out onto the field.

مستقیم به میدان بروید

Or returning it. But it's damaged.

یا برگرداندن آن. اما آسیب دیده است.

Yes, it can happen.

بله، ممکن است اتفاق بیفتد.

But I think more commonly

اما فکر می‌کنم معمولاً

a neighbour will come round and they will borrow something from you.

یکی از همسایه‌ها می‌آید و چیزی از شما قرض می‌گیرد.

Like a lawnmower.

مثل ماشین چمن زنی.

A lawnmower, or maybe a garden tool,

یک ماشین چمن زنی، یا شاید یک ابزار باغبانی،

maybe a spade or a pair of shears for cutting the hedge.

شاید یک بیل یا یک جفت قیچی برای بریدن پرچین.

And then they don't bring them back to you.

و سپس آنها را به شما باز نمی گردانند.

They keep them in their garage.

آنها را در گاراژ خود نگه می دارند.

And then maybe one or two years later,

و شاید یکی دو سال بعد،

you're still expecting that neighbour to, to return it.

شما هنوز هم انتظار دارید که همسایه آن را برگرداند.

But they don't, they, it's almost as if they are keeping it.

اما آنها این کار را نمی کنند، تقریباً انگار دارند آن را نگه می دارند.

They now think it belongs to them or that. Yes.

آنها اکنون فکر می کنند که متعلق به آنهاست یا آن. آره.

Yeah exactly. So that is.

بله دقیقا. پس همین است.

And friends do that sometimes don't they.

و دوستان گاهی اوقات این کار را نمی کنند.

They, they borrow.

آنها، قرض می گیرند.

Well in the old days they used to gone overseas and told.

خوب در قدیم آنها به خارج از کشور می رفتند و می گفتند.

Those.

You know about ten and 20 years ago you would lend

آن ها

شما می دانید که حدود ده و 20 سال پیش

a seed to somebody and then the weeks would go by and they wouldn't return it.

یک بذر را به کسی قرض می دادید و سپس هفته ها می گذشت و آنها آن را پس نمی دادند.

And then after a while you've forgotten who you lend to in the first place.

و بعد از مدتی فراموش کرده اید که در وهله اول به چه کسی قرض می دهید.

That is the good thing about having employees.

این نکته مثبت داشتن کارمند است.

Yes, you can't lend to someone.

بله، شما نمی توانید به کسی قرض بدهید.

You can just send it to them in an email.

شما فقط می توانید آن را در یک ایمیل برای آنها ارسال کنید.

I mean, you know, it's you've got to be tolerant of people.

منظورم این است که می دانید، باید با مردم مدارا کنید.

Everyone's got to live their life.

همه باید زندگی خود را بگذرانند

But as I said before, it's all about showing respect.

اما همانطور که قبلاً گفتم، همه چیز برای نشان دادن احترام است.

I think there won't be neighbour problems if you just show a bit of respect

من فکر می کنم اگر کمی احترام قائل شوید

and you think, well, what I want, that being what I want that being done to me,

و فکر کنید، خوب، من چه می خواهم، آن چیزی که می خواهم با من انجام شود، مشکلی برای همسایگان وجود نخواهد داشت،

and if the answer is no, then maybe you shouldn't be doing it.

و اگر پاسخ منفی است ، شاید نباید انجامش نمیده

It's more like your quote from the Bible.

بیشتر شبیه نقل قول شما از کتاب مقدس است.

That's it.

In the beginning there was darkness.

خودشه.

در ابتدا تاریکی وجود داشت.

I didn't remember saying that.

یادم نبود اینو بگم

And then, well, haven't finished, that's why.

و بعد، خوب، تمام نشده است، به همین دلیل است.

And then suddenly your neighbour.

و سپس ناگهان همسایه شما.

That's a nice new lights for the front of the house.

این یک چراغ جدید خوب برای جلوی خانه است.

And then there was like this.

و بعد اینجوری شد

It took him seven days to put the lights in, so not returning a borrowed item.

هفت روز طول کشید تا او چراغ ها را در آن قرار دهد، بنابراین کالای قرضی را پس نداد.

We are coming towards the end of this. Yes.

به پایان این امر نزدیک می شویم. آره.

Neighbours could also be annoying when they are breaking.

همسایه ها نیز ممکن است هنگام شکستن آزاردهنده باشند.

Oh right.

درسته.

Yeah. Flexing rides. This is.

آره سواری های انعطاف پذیر. این هست.

There's always this thing fixing neighbours always try to outdo each other.

همیشه این مشکل وجود دارد که همسایه ها همیشه سعی می کنند از یکدیگر پیشی بگیرند.

If one person has a car, the other neighbour will try get a bigger car.

اگر یک نفر ماشین داشته باشد ، همسایه دیگر سعی می کند ماشین بزرگتری بخرد.

If one person has an extension built on the house,

اگر یک نفر بر روی خانه اکستنشن ساخته شده باشد

the other neighbour will try to have a larger extent upmanship.

، همسایه دیگر سعی خواهد کرد تا وسعت بیشتری داشته باشد.

Yes, one. Upmanship. We often call it.

بله، یکی. به روز بودن. ما اغلب به آن زنگ می زنیم.

We call it keeping it with the Joneses.

ما آن را نگه داشتن آن نزد جونزها می نامیم.

Keeping up with the Joneses. Yeah, it's one upmanship.

همگام با جونزها آره، این یک کار برتر است.

Trying to compete with your neighbour with a better car,

تلاش برای رقابت با همسایه خود با یک ماشین بهتر،

a nicer, neater garden.

یک باغ زیباتر و تمیزتر.

You got a new driver, you have a block paved.

شما یک راننده جدید دارید، یک بلوک آسفالت شده دارید.

You do something to try and keep up with the Joneses, as you say.

شما کاری انجام می دهید که به قول خودتان سعی کنید با جونزها همگام شوید.

Yeah.

And that's that's how advertisers

آره

و به این ترتیب است که تبلیغ‌کنندگان

get us to buy things by trying to induce that kind of envy in you.

با تلاش برای القای این نوع حسادت در شما، ما را به خرید چیزها وادار می‌کنند.

That's part of the sort of

این بخشی از

one of the downsides of capitalism is that companies will use these psychological tricks

یکی از جنبه‌های منفی سرمایه‌داری است این است که شرکت‌ها از این ترفندهای

of envy to to try and get you to buy things so that, you know, you can

روان‌شناختی حسادت استفاده می‌کنند تا سعی کنند شما را به خرید چیزها وادار کنند تا بدانید،

you can have something that's slightly better than your neighbours sense.

می‌توانید چیزی داشته باشید که کمی بهتر از آن چیزی باشد که همسایگان شما احساس می‌کنند. .

But but the part I'm leading to is then they have to tell you about it,

اما بخشی که من به آن سوق می دهم این است که آنها باید در مورد آن به شما بگویند،

they have to tell you they have to, if they've been on holiday

آنها باید به شما بگویند که باید این کار را انجام دهند، اگر آنها در تعطیلات

to a far off place, they will have to bring it up in conversation.

به یک مکان دور رفته اند، آنها باید آن را در گفتگو مطرح کنند. .

Yes immediately.

بله بلافاصله.

Or maybe one of their sons or daughters have gone away to university,

یا شاید یکی از پسران یا دخترانشان به دانشگاه رفته باشد،

and maybe it's Oxford or Cambridge

و شاید آکسفورد یا کمبریج

or somewhere London and they have to mention it there.

یا جایی در لندن باشد و باید در آنجا به آن اشاره کنند.

So my daughter's just gone.

پس دخترم تازه رفته

She's just gone to London to study.

او به تازگی برای تحصیل به لندن رفته است.

They like to say London a lot.

آنها خیلی دوست دارند لندن بگویند.

Yeah, that seems to be the thing to say.

بله، به نظر می رسد این چیزی است که باید گفت.

If you want to impress your neighbour is that

اگر می خواهید همسایه خود را تحت تأثیر قرار دهید این است که

either

yourself or your husband or one of your children is work.

یا

خودتان یا شوهرتان یا یکی از فرزندانتان کار می کنید.

Or studying in London? Yes, it is.

یا تحصیل در لندن؟ بله همینطور است.

It sounds like that you you know, if you're going to London, you must be

به نظر می رسد که می دانید، اگر به لندن می روید، باید به

better than everybody else by default.

طور پیش فرض بهتر از بقیه باشید.

Yes, you must be that as the implication when you say

بله، شما باید به عنوان مفهومی که می

so, maybe if you live in, I don't know, somewhere in France.

گویید، شاید اگر در جایی در فرانسه زندگی می کنید، نمی دانم.

Do they say that in France?

آیا در فرانسه چنین می گویند؟

Do they say, oh, my, my son's going to to work in Paris

آیا آنها می گویند، اوه، من، پسرم می رود برای کار در پاریس

or similar?

یا مشابه؟

I wonder if they do that in other countries, whether the capital city is seen

من نمی دانم که آیا آنها این کار را در کشورهای دیگر انجام می دهند، آیا پایتخت به

as the almost the ultimate place to live and work.

عنوان تقریباً بهترین مکان برای زندگی و کار در نظر گرفته می شود.

If you're there, you've made it.

اگر آنجا هستید، موفق شدید.

You must be successful, you must be earning loads of money.

شما باید موفق باشید، باید پول زیادی به دست آورید.

And therefore that is a put down to you

و بنابراین این برای شما

because you can't come back and say, well, oh, well, you know, I just didn't move.

نادیده گرفته می شود زیرا نمی توانید برگردید و بگویید، خوب، اوه، خوب، می دانید، من حرکت نکردم.

I just work in Wolverhampton. London.

من فقط در ولورهمپتون کار می کنم. لندن.

Oh dear.

Like Steve London.

اوه عزیزم.

مثل استیو لندن.

London is possibly one of the worst places to visit.

لندن احتمالاً یکی از بدترین مکان ها برای بازدید است.

Well, I wouldn't say that

خوب، من نمی گویم که

I was.

Again, there's a little bit more to the sentence, unless,

من بودم.

باز هم، کمی بیشتر از جمله وجود دارد، مگر اینکه

of course, you only stay there for a short time.

، البته، فقط برای مدت کوتاهی در آنجا بمانید.

If you're going to stay there for a very short time and see other places, then by all means, visit London.

اگر قرار است برای مدت کوتاهی در آنجا بمانید و مکان های دیگر را ببینید، حتماً از لندن دیدن کنید.

But generally speaking, it's not the nicest place in the world if you're going to live there

اما به طور کلی، اگر می خواهید در آنجا زندگی

or try to have a life there because everything is so expensive.

کنید یا سعی کنید در آنجا زندگی کنید، این بهترین مکان در جهان نیست زیرا همه چیز بسیار گران است.

You can't just buy a house or rent a house in London.

شما نمی توانید فقط یک خانه بخرید یا خانه ای در لندن اجاره کنید.

It's thousands and thousands of pounds a month.

هزاران و هزاران پوند در ماه است.

I think.

I think if you if you're young and you want an exciting life,

من فکر می کنم.

فکر می‌کنم اگر جوان هستید و می‌خواهید یک زندگی هیجان‌انگیز داشته باشید

you know, you ought to be able to go out to theatres, pubs,

، می‌دانید، باید بتوانید به تئاتر، بارها،

clubs, bars, have a great social life.

کلوپ‌ها، بارها بروید و یک زندگی اجتماعی عالی داشته باشید.

And, you know, London would be great. Would be fantastic.

و، می دانید، لندن عالی خواهد بود. فوق العاده خواهد بود

But I think people tend to, you know,

اما من فکر می‌کنم که مردم تمایل دارند، می‌دانید،

it's a very fast paced way of life

این یک روش زندگی بسیار سریع

and lots of pollution, lots of people.

و آلودگی زیاد است، بسیاری از مردم.

And then maybe you can I mean, we wouldn't do it at our age,

و بعد شاید بتوانم منظورم این باشد که ما در سن خود این کار را انجام نمی‌دادیم،

but maybe when I was in my twenties or thirties, I could have done it,

اما شاید زمانی که بیست یا سی ساله بودم، می‌توانستم این کار را انجام دهم،

but I wouldn't do it now because people tend to move out of cities quite often when they get older

اما اکنون این کار را نمی‌کنم زیرا مردم تمایل دارند از شهرها اغلب وقتی بزرگتر می شوند،

because they want to get away from that unless it's Paris, of course,

زیرا می خواهند از آن دور شوند، مگر اینکه پاریس باشد، البته

which is beautiful and doesn't have lots of high rise block flats in the centre.

که زیبا است و تعداد زیادی آپارتمان های مرتفع در مرکز ندارد.

I have to be honest, I wouldn't compare Paris to London.

باید صادقانه بگویم، من پاریس را با لندن مقایسه نمی کنم.

It's weird, isn't it?

عجیب است، اینطور نیست؟

Having seen both cities, because Paris has been built

با دیدن هر دو شهر، زیرا پاریس با فضای زیادی ساخته شده

with with lots of space,

است،

even the streets and the boulevards and the areas where you can walk around.

حتی خیابان ها و بلوارها و مناطقی که می توانید در آن قدم بزنید.

There is lots of space.

فضای زیادی وجود دارد.

Where is London?

لندن کجاست؟

Everything is cramped.

همه چیز تنگ است.

Well, they've let all the skyscrapers can be built.

خوب، آنها اجازه داده اند که همه آسمان خراش ها ساخته شوند.

Can't they write anywhere in London?

آنها نمی توانند جایی در لندن بنویسند؟

But they can't build big, tall skyscrapers. That's it.

اما آنها نمی توانند آسمان خراش های بزرگ و بلند بسازند. خودشه.

I'm on about the streets as well, because London

من در مورد خیابان ها نیز هستم، زیرا لندن

basically is how it was when it was first created.

اساساً همان طور است که اولین بار ایجاد شد.

And they didn't they didn't plan ahead with cars and buses.

و آنها از قبل با ماشین ها و اتوبوس ها برنامه ریزی نکردند.

And unfortunately.

و متاسفانه

Says London's fantastic.

می گوید لندن فوق العاده است.

I think it depends depends what you want and what you want.

من فکر می کنم بستگی دارد که شما چه می خواهید و چه می خواهید.

It depends.

بستگی دارد.

Sometimes I think living here out in the country can be a bit boring.

گاهی اوقات فکر می کنم زندگی در این کشور می تواند کمی خسته کننده باشد.

So, yes, sometimes you want a

بنابراین، بله، گاهی اوقات شما می خواهید

bit of excitement in your life,

کمی هیجان در زندگی خود داشته باشید،

but definitely, yeah.

اما قطعا، بله.

So if you want to be.

پس اگر می خواهید باشید.

Jessica prefers London to Paris.

جسیکا لندن را به پاریس ترجیح می دهد.

Oh, you see, that's it.

اوه، می بینید، همین است.

You know, we're saying these things that other people have other opinions. Yes.

می دانید، ما این چیزها را می گوییم که دیگران نظرات دیگری دارند. آره.

Well, I'm not saying that this is the only way people should think.

خوب، من نمی گویم که این تنها راهی است که مردم باید فکر کنند.

It's just our opinion.

این فقط نظر ماست

Yeah. So your opinion. You've got to pay the.

آره پس نظر شما شما باید پرداخت کنید.

Yes in a second.

بله در یک ثانیه

Just give me a second.

فقط یک ثانیه به من فرصت بده

I'm hungry. Well, we haven't finished yet.

من گرسنه ام خب ما هنوز تموم نکردیم

Here's one more.

Getting a new neighbour.

اینم یکی دیگه

پیدا کردن یک همسایه جدید

Oh, oh, this is our worst fear.

اوه، اوه، این بدترین ترس ماست.

Oh, it. Worries you, doesn't it, when you get a new neighbour doesn't it.

اوه، آن را. شما را نگران می کند، اینطور نیست، وقتی همسایه جدیدی پیدا می کنید اینطور نیست.

You think. Oh oh yeah I hate it.

تو فکر می کنی. اوه اوه آره متنفرم

I hate seeing a for sale sign outside a neighbour's house

من از دیدن تابلوی فروش بیرون از خانه همسایه متنفرم

and then

و بعد

you worry yourself at night you think, oh who is going to buy that house?

شب نگران خودت می‌شوی و فکر می‌کنی اوه چه کسی آن خانه را می‌خرد؟

Would it be horrible people.

آیا این مردم وحشتناک هستند.

Will they will they make lots of noise?

آیا آنها سر و صدای زیادی ایجاد خواهند کرد؟

Will they have kids?

آیا آنها بچه دار خواهند شد؟

Dogs don't start

سگ ها شروع نمی شوند

is parties extensions.

پسوند مهمانی است.

Yeah it does worry you sometimes just if you particularly

بله، گاهی اوقات شما را نگران می کند، مخصوصاً

if you had a good neighbour and then they they move out.

اگر همسایه خوبی داشته باشید و آنها از آنجا نقل مکان کنند.

Yeah.

آره

You may be, I mean maybe it was only a person,

ممکن است شما باشید، منظورم این است که شاید فقط یک فرد بوده است،

single person living on their own, then they move out and in moves a big family.

یک فرد مجرد که به تنهایی زندگی می کند، سپس آنها از خانه خارج می شوند و یک خانواده بزرگ را نقل مکان می کنند.

And you've been used to years of peace and quiet and suddenly you've got to adjust. Yes.

و شما به سالها آرامش و سکوت عادت کرده اید و ناگهان باید خود را وفق دهید. آره.

You know what you're doing and maybe change what you're doing.

شما می دانید چه کاری انجام می دهید و شاید کاری را که انجام می دهید تغییر دهید.

So, yes, that's a good one. Mr. Duncan.

بنابراین، بله، این یک مورد خوب است. آقای دانکن

Getting a new neighbour and you try to befriend, befriend them.

پیدا کردن یک همسایه جدید و سعی می کنید با آنها دوست شوید.

Don't you become friends with them in the hope that they will like you

آیا با آنها دوست نمی شوید به این امید که شما را دوست داشته باشند

and then respect you and not do things that are no use?

و سپس به شما احترام بگذارند و کارهایی که فایده ندارد انجام ندهند؟

That doesn't always out.

که همیشه بیرون نیست.

That is always our intention until they meet us and then they immediately dislike us completely.

همیشه قصد ما این است تا زمانی که ما را ملاقات کنند و سپس بلافاصله ما را کاملاً دوست نداشته باشند.

So getting a new neighbour can be a worrying thing.

بنابراین پیدا کردن یک همسایه جدید می تواند یک چیز نگران کننده باشد.

That's it, Steve.

همین است، استیو.

That's it.

Enough of the neighbours.

خودشه.

از همسایه ها بس است

Enough of the annoying things.

بس است چیزهای آزاردهنده.

Would you like to have some fun?

آیا دوست دارید کمی تفریح ​​کنید؟

Yes. Oh.

آره. اوه

This is always up for some fun, Mr.

این همیشه برای سرگرمی است، آقای

Duncan. Mr. Steve.

دانکن. آقای استیو

Want some fun?

کمی تفریح ​​می خواهید؟

Banner, this is Dog Barks. Elephant night.

بنر، این پارس سگ است. شب فیل.

Claudia. Your dog.

کلودیا سگ شما

Your dog barks.

سگ شما پارس می کند

There is a way of solving that, by the way.

اتفاقاً راهی برای حل آن وجود دارد.

You can put a muzzle on them, but stops them from barking.

می توانید یک پوزه روی آنها بگذارید، اما از پارس کردن آنها جلوگیری می کند.

Oh, of course. If it's a male dog,

اوه البته. اگر سگ نر است،

you can cut his testicles off.

می توانید بیضه های او را ببرید.

I don't.

Does that stop it barking?

من این کار را نمی کنم.

آیا این جلوی پارس کردن را می گیرد؟

Apparently it. Does.

ظاهراً همین است. میکند.

It stops them from being all wild and crazy.

آنها را از وحشی و دیوانه بودن باز می دارد.

I don't know what you do to female dogs.

من نمی دانم با سگ های ماده چه می کنید.

Probably get them.

احتمالا آنها را دریافت کنید.

Bring in a lover for them, maybe a male dog to keep them occupied.

برای آنها یک معشوقه بیاور، شاید یک سگ نر که آنها را مشغول کند.

But then he would need his testicles, you see.

اما در آن صورت او به بیضه هایش نیاز خواهد داشت.

So Claudia must have access to

بنابراین کلودیا باید به چیزهایی دسترسی داشته باشد

things that can put you

که می توانند شما

to sleep, uh, you know, from her dentistry.

را بخوابانند، اوه، می دانید، از دندانپزشکی او.

So maybe.

پس شاید.

Maybe you could put your doctor sleep at night with an injection.

شاید بتوانید پزشک خود را شب ها با تزریق بخوابانید.

You could pull all the.

شما می توانید همه را بکشید.

Anaesthetics. You could take all the dog's teeth out.

داروهای بیهوشی شما می توانید تمام دندان های سگ را بیرون بیاورید.

Uh, well, as long as it doesn't

اوه، خوب، تا زمانی

annoy the neighbours, then I can't see that being a problem.

که همسایه ها را آزار ندهد، نمی توانم آن را مشکل ساز ببینم.

That's that. You are worried about it.

همین است. شما نگران آن هستید.

So there you are, Claudia. Totally about your neighbour.

پس اینجا هستی، کلودیا. کاملا در مورد همسایه شما

He used to throw his cigarettes out the window and there you are

سیگارهایش را از پنجره پرت می کرد بیرون و شما

with your barking dog to keep the neighbours awake at night.

با سگ پارس خود هستید تا همسایه ها را شب بیدار نگه دارید.

See I used to have, I used to have a friend in,

ببینید من قبلا داشتم، قبلاً یک دوست

I used to know somebody and my cousin says I'm from Paris,

داشتم، قبلاً یک نفر را می شناختم و پسر عمویم می گوید من اهل پاریس هستم،

but I've got a friend in London and I can go in London.

اما یک دوست در لندن دارم و می توانم به لندن بروم.

Go to London to visit.

برای بازدید به لندن بروید.

Yeah.

Isn't that great?

آره

این عالی نیست؟

You want a friend in. In London?

در لندن دوست می خواهید؟

A friend in Paris?

دوستی در پاریس؟

Well, we have a friend in Paris, actually, don't we?

خوب، ما یک دوست در پاریس داریم، نه؟

Actually, I think it's, it's his dream to do that.

در واقع، من فکر می کنم که این رویای اوست که این کار را انجام دهد.

Wouldn't that be nice?

آیا این خوب نیست؟

You know, you could go visit each other in these wonderful

می دانید، می توانید به دیدن یکدیگر در این

capital cities and enjoy the best of both.

پایتخت های شگفت انگیز بروید و از بهترین های هر دو لذت ببرید.

What these cities have to offer, which is a lot.

آنچه این شهرها برای ارائه دارند، که بسیار است.

Sounds good. Anyway, Steve, it's time to play our game.

به نظر خوب می رسد. به هر حال، استیو، وقت آن است که بازی خود را انجام دهیم.

Yes, we've only got 5 minutes.

بله، ما فقط 5 دقیقه فرصت داریم.

Well, we can overrun slightly. You can. I'm hungry.

خوب، ما می توانیم کمی بیش از حد. تو می توانی. من گرسنه ام

You know, I've been working hard in the garden.

می دانی، من به سختی در باغ کار کرده ام.

Yes, I get it. Steve.

بله گرفتم. استیو

All right.

خیلی خوب.

Yeah. Carry on.

آره ادامه دادن.

Here we go.

Are you ready to play the new game? What's it called?

در اینجا ما می رویم.

آیا برای بازی جدید آماده هستید؟ اسمش چیه

Sentence game.

بازی جمله.

Mark to know the word game. No.

علامت گذاری کنید تا کلمه بازی را بدانید. نه

Fill in the blank. Fill in the blanks

. جای خالی را پر کنید. جاهای خالی را

with we are back

با ما

everyone English addicts on a Sunday.

یک شنبه به همه معتادان انگلیسی برمی گردیم پر کنید.

I hope you are enjoying this livestream today.

امیدوارم امروز از این پخش زنده لذت ببرید.

We are now going to play our new game that we started last week.

حالا قرار است بازی جدید خود را که هفته گذشته شروع کرده بودیم، انجام دهیم.

It is called

به آن

Fill in the Blanks.

پر کردن جاهای خالی می گویند.

I don't have any music for this yet.

من هنوز هیچ آهنگی برای این کار ندارم.

We might next week, so I'm going to show you a sentence.

هفته آینده ممکن است، بنابراین من یک جمله را به شما نشان خواهم داد.

All you have to do is add your own words to it.

تنها کاری که باید انجام دهید این است که کلمات خود را به آن اضافه کنید.

There are no rules.

مقرراتی در کار نیست.

You can add your words as long as the sentence is grammatically correct.

تا زمانی که جمله از نظر گرامری صحیح باشد می توانید کلمات خود را اضافه کنید.

Oh, Mr. Duncan, he was so strict.

اوه، آقای دانکن، او خیلی سختگیر بود.

Who gave me. Grammar?

کی به من داد گرامر؟

That's the important thing with this. Yes.

نکته مهم این است. آره.

So we don't normally do grammar and this is the nearest that we will ever

بنابراین ما معمولاً دستور زبان را انجام نمی دهیم و این نزدیکترین کاری است که تا به حال

to doing it.

به انجام آن خواهیم رسید.

Here it is.

Then straight away, straight off the bat, as they say,

ایناهاش.

سپس فوراً، مستقیماً از خفاش، همانطور که می گویند،

don't something to something off or something.

چیزی را به چیزی خاموش نکنید یا چیزی دیگر.

Oh, so I'm not sure if this is hard or easy,

اوه، بنابراین من مطمئن نیستم که آیا این سخت است یا آسان،

so there is no actual real answer.

بنابراین هیچ پاسخ واقعی واقعی وجود ندارد.

Although I will give you my suggestion in a few moments.

هرچند تا چند لحظه دیگر پیشنهادم را به شما خواهم داد.

Don't.

نکن.

So this is sort of I would say this is maybe a warning

بنابراین این یک جورهایی است که می‌توانم بگویم این شاید یک هشدار باشد

or maybe you are asking someone

یا شاید شما از کسی

as a way of reminding, reminding them.

به عنوان روشی برای یادآوری، یادآوری می‌پرسید.

I think my sandwich from last night just came up.

فکر کنم ساندویچ دیشب من تازه اومد.

My sandwich is birthday today, by the way.

اتفاقا ساندویچ من امروز تولده.

Is it? Yes.

آیا این است؟ آره.

Victoria, can I just say happy birthday, Victoria.

ویکتوریا، می توانم فقط بگم تولدت مبارک، ویکتوریا.

It's your birthday.

تولدت است

Yes, it means have a super duper do

بله، به این معنی است که داشتن یک سوپر دوپر

could do produce a birthday.

می تواند تولدی را تولید کند.

Well it must be a super duper birthday because Victoria is here.

خوب باید تولد فوق العاده دوپر باشد زیرا ویکتوریا اینجاست.

Yes. On the live stream.

آره. در پخش زنده

It's amazing that you are here on your birthday.

شگفت انگیز است که شما در روز تولد خود اینجا هستید.

It Obviously wasn't going very well and then you came on the live stream and now it's going very well. Yes.

بدیهی است که خیلی خوب پیش نمی رفت و بعد از آن به پخش زنده آمدید و اکنون خیلی خوب پیش می رود. آره.

You thought it's my birthday.

فکر کردی تولد منه

I'm going to cheer myself up and watch Mr.

من می خواهم خودم را شاد کنم و آقای

Duncan and Mr. Stevens.

دانکن و آقای استیونز را تماشا کنم.

Complaining about neighbours.

شکایت از همسایه ها

That's right. Yeah.

درست است. آره

Uh hmm.

اوه هوم

So Any suggestions yet?

بنابراین هنوز پیشنهادی دارید؟

Francisca, don't go to the Office of the Records

فرانسیسکا، به دفتر گرامر سوابق

Grammar.

نرو.

Think of grammar. The first part is good.

به گرامر فکر کنید. قسمت اولش خوبه

Don't go to.

نرو به

But there isn't the you say don't go to.

اما آن چیزی که شما می گویید به آن نروید وجود ندارد.

So maybe something else.

پس شاید چیز دیگری.

Maybe you are asking a person to remember something

شاید از شخصی می‌خواهید چیزی را به خاطر بسپارد

you are asking them to remember.

که از او می‌خواهید به خاطر بسپارد.

So what do you normally say?

پس معمولاً چه می گویید؟

If you ask someone to remember

اگر از کسی بخواهید چیزی را به خاطر بسپارد

something, you say don't want don't.

، می گویید نمی خواهم نکن.

Yeah.

آره

What could they. Yes.

چه می توانستند. آره.

To go to the house of babies.

برای رفتن به خانه نوزادان.

That's interesting.

جالبه.

Grammar. Think of grammar.

گرامر به گرامر فکر کنید.

It's got to be grammatically correct. Yes.

باید از نظر گرامری درست باشد. آره.

And also to work also, if you think if something that's rude,

و همچنین برای کار کردن، اگر فکر می کنید اگر چیزی بی ادبانه است

please, please put it on.

، لطفاً آن را قرار دهید.

We need to spice things up.

ما باید چیزها را چاشنی کنیم.

We are the cherry on the cake.

ما گیلاس روی کیک هستیم.

Victoria was having a wonderful day.

ویکتوریا روز فوق العاده ای داشت.

Oh, we are the cherry on the cake or the icing on the cake.

آخه ما گیلاس روی کیک هستیم یا مایه کیک.

Well, thank you.

خب ممنون

What a lovely thing to say. Isn't that lovely?

چه حرف قشنگی زدی دوست داشتنی نیست؟

Maybe you could send us a piece of your birthday cake.

شاید بتوانید تکه ای از کیک تولدتان را برای ما بفرستید.

That would be very nice indeed.

این واقعاً خیلی خوب خواهد بود.

Don't forget to play off the records.

فراموش نکنید که بدون رکورد پخش کنید.

Well, yeah,

خب آره

don't forget.

فراموش نکن

Oh, that's quite.

اوه، این کاملا است.

Don't forget to take off the food.

فراموش نکنید که غذا را بردارید.

So that could be right.

بنابراین می تواند درست باشد.

If you are asking a person not to overcook something,

اگر از شخصی بخواهید چیزی را زیاد نپزد،

will you take off the food?

آیا غذا را بردارید؟

So maybe you take it off the oven or off the stove?

پس شاید آن را از اجاق یا اجاق گاز بردارید؟

Yes, that's that's quite good.

بله، این خیلی خوب است.

Yes. You can take something off.

آره. شما می توانید چیزی را بردارید.

To take it off means to remove it, maybe to avoid damage.

برداشتن آن به معنای حذف آن است، شاید برای جلوگیری از آسیب.

Yes. Flour says don't forget

آره. آرد میگه یادت

to turn off.

نره خاموش کنی.

Turn off what could be turn off the lights you could put in there.

آن چیزی را که می‌تواند چراغ‌هایی را که می‌توانید در آنجا قرار دهید خاموش کنید.

Yes. Don't forget, you could turn off lots of things to that.

آره. فراموش نکنید، شما می توانید بسیاری از چیزها را در آن خاموش کنید.

Don't forget to turn off that works and then you can put anything at the end.

فراموش نکنید که آن را خاموش کنید و سپس می توانید هر چیزی را در پایان قرار دهید.

We actually have to answer that answer now.

در واقع اکنون باید به این پاسخ پاسخ دهیم.

Sue Ali.

از علی شکایت کن

Hello to Sue Ali.

سلام به سو علی.

Don't forget to turn off the lights.

فراموش نکنید که چراغ ها را خاموش کنید.

That's a good one.

این یکی خوب است.

So that gets them, Mr. Duncan, thumbs up.

بنابراین، آقای دانکن، آنها را تشویق می کند.

Oh, right.

درسته.

Well, teacher says you can put. Don't.

خوب، معلم می گوید شما می توانید قرار دهید. نکن.

Oh Oh, no, don't know.

اوه اوه، نه، نمی دانم.

That doesn't work.

این کار نمی کند.

Don't you don't go to.

نکنه نرو به

That's not grammatically correct.

این از نظر گرامری درست نیست.

Um, but you could have said don't forget

اوم، اما می‌توانستید بگویید فراموش نکنید

to show off the business.

که کسب و کار را به رخ بکشید.

Uh, indicating

اوه، نشان

that you want to tell people about your business. Hmm.

می دهد که می خواهید در مورد کسب و کار خود به مردم بگویید. هوم

Um, don't forget to cut

اوم، فراموش نکن

off the grass, lemon tree.

درخت لیمو علف را قطع کنی.

Don't forget to turn off.

فراموش نکنید که خاموش شوید.

To turn off the computer. Yes.

برای خاموش کردن کامپیوتر. آره.

Although these days, people say that you should never turn your computer off.

اگرچه این روزها مردم می گویند که هرگز کامپیوتر خود را خاموش نکنید.

Have you heard that? That's the latest thing, apparently.

آیا شما آن را شنیده اید؟ ظاهراً این آخرین مورد است .

Apparently, if you have a home, computer or desktop, you should never, ever turn it off.

ظاهراً اگر خانه، رایانه یا دسکتاپ دارید، هرگز و هرگز نباید آن را خاموش کنید.

You shouldn't have it running all the time.

شما نباید آن را همیشه در حال اجرا داشته باشید.

Then forget to turn off the stove, says Claudia.

کلودیا می گوید، پس فراموش کنید که اجاق گاز را خاموش کنید.

Don't forget to use the computer.

استفاده از کامپیوتر را فراموش نکنید.

Don't forget. To.

فراموش نکنید. به.

Michael has a good one, Michael Victorian.

مایکل یکی خوب دارد، مایکل ویکتوریان.

Don't forget to switch off.

فراموش نکنید که خاموش شوید.

Don't forget to switch off the light.

فراموش نکنید که چراغ را خاموش کنید.

Yes, switch off.

بله خاموش کن

You can also use. Some accent that as well.

همچنین می توانید استفاده کنید. برخی لهجه آن را نیز.

Hello Tomic. We thought you would

سلام تومیک. ما فکر می کردیم که شما

surface towards the end.

تا آخر ظاهر خواهید شد.

You can say switch off or turn off.

می توانید بگویید خاموش یا خاموش کنید.

Have you been here all? Yes.

همه اینجا بودی؟ آره.

So you can switch off the light.

بنابراین می توانید چراغ را خاموش کنید.

That means you are turning the light off.

یعنی شما چراغ را خاموش می کنید.

Switch off, turn off

خاموش

your disconnecting the light from the power supply

کنید، چراغ قطع

on this one. Don't lemon tree.

برق این یکی را خاموش کنید. درخت لیمو نخورید

Don't forget that.

این را فراموش نکنید.

Sorry, Victoria,

متاسفم، ویکتوریا،

don't try to get off the tracks.

سعی نکنید از مسیر خارج شوید.

Maybe there's a train coming, but.

شاید قطاری در راه باشد، اما

Yeah, but it works.

بله، اما کار می کند.

Don't try to

سعی نکنید

will fit in there.

در آنجا جا بیفتید.

You don't have to put forget don't try to

شما مجبور نیستید فراموش کنید، سعی نکنید

like you would try to get off the tracks by the way but

دوست داشته باشید که به هر حال سعی کنید از مسیر خارج شوید، اما

no don't try to get off the tracks.

نه، سعی نکنید از مسیر خارج شوید.

You tend to be rude, sort of make it sort of makes grammatical woes grammatically.

شما تمایل دارید که بی ادب باشید، به نوعی آن را از نظر گرامری دچار مشکل می کنید.

But yeah, maybe, maybe. Don't forget

اما بله، شاید، شاید. فراموش نکنید

to get off the tracks before the train comes.

که قبل از آمدن قطار از ریل خارج شوید.

Nick Tram says don't forget to switch off the pole and

نیک ترام می گوید فراموش نکنید که تیر را خاموش کنید و

we've all been there.

همه ما آنجا بوده ایم.

I'm so.

Angry.

من اینطور هستم.

خشمگین.

Don't forget to shut off the lights.

فراموش نکنید که چراغ ها را خاموش کنید.

Yes, you can turn off the lights.

بله، می توانید چراغ ها را خاموش کنید.

Shut off the lights the light switch off Switch.

چراغ ها را خاموش کنید سوئیچ چراغ خاموش سوئیچ.

Yes, shut off.

بله خاموش کن

I have my own suggestions Mine are

من پیشنهادات خودم را دارم. اگر می‌خواهید چیزی را خاموش کنید،

forget switch over

Don't forget to switch off the oven

خاموش کردن فر را فراموش نکنید،

quite often if you are going out to switch off

اغلب اوقات فر را خاموش

something is to disconnect from the power supply, from the electricity.

کنید .

Don't forget to switch off the button so some very good suggestions there.

فراموش نکنید که دکمه را خاموش کنید تا پیشنهادات بسیار خوبی وجود داشته باشد.

I thought that was quite, quite good.

من فکر می کردم که خیلی خوب بود.

Don't forget to turn off.

فراموش نکنید که خاموش شوید.

Don't forget to

فراموش نکنید

pull off the lights.

که چراغ ها را خاموش کنید.

Plug says very tense. Don't forget to pull off

Plug می گوید خیلی تنش دارد. فراموش نکنید که

the list.

از لیست خارج شوید.

Please don't finish a sentence.

لطفا یک جمله را تمام نکنید

Don't forget to take off

فراموش نکنید که

your coat You would say an overcoat Don't forget to take off the What could you say?

کت خود را در بیاورید شما می گویید پالتو را فراموش نکنید چه می توانید بگویید؟

Don't forget to take off the There's a lot of people but don't forget to take off

فراموش نکنید که افراد زیادی هستند، اما فراموش نکنید

the wrapping.

که بسته بندی را بردارید.

Wrapping.

کاغذ بسته بندی.

Maybe if you bought some food and it's inside some paper

شاید اگر مقداری غذا خریده اید و داخل مقداری کاغذ

or maybe some plastic, you have to take off the wrapping or the plastic first.

یا شاید مقداری پلاستیک است، ابتدا باید بسته بندی یا پلاستیک را بردارید.

A lot of people do that.

خیلی ها این کار را می کنند.

They put their food in the oven and they forget to remove part of the package.

غذای خود را در فر می گذارند و فراموش می کنند بخشی از بسته را بردارند.

And that will say that'll be instructions on the ready meal.

و این نشان می دهد که این دستورالعمل در مورد غذای آماده خواهد بود.

Don't forget to take off the wrapping. Hmm.

فراموش نکنید که بسته بندی را بردارید. هوم

Uh. Yeah.

اوه آره

That one. Works good.

آن یکی. خوب کار میکنه

I think, Mr.

من فکر می کنم، آقای

Steve, it is time.

استیو، زمان آن فرا رسیده است.

To forget to pull off the stunt.

فراموش کردن شیرین کاری.

Yeah, you're right.

درسته حق با تو هست.

It is time to go.

وقت رفتن است.

I think, because you had another one.

فکر کنم چون یکی دیگه داشتی

Well, I'm getting very mixed messages.

خوب، من پیام های بسیار متفاوتی دریافت می کنم.

First of all, it's late. It's five, four, four.

اول اینکه دیر شده. پنج، چهار، چهار است.

It's also getting dark.

هوا هم داره تاریک میشه

It's getting dark.

هوا داره تاریک میشه

And I need to just go tidy up outside.

و من فقط باید بروم بیرون را مرتب کنم.

Steve has a little bit more work to do outside, so we are going to call it a day.

استیو کمی کار بیشتری برای انجام دادن در خارج از خانه دارد، بنابراین ما می خواهیم آن را یک روز بنامیم.

How about one more now?

حالا یکی دیگه چطور؟

Well, it uh oh, oh, oh.

خوب، اوه اوه، اوه، اوه.

We'll be back on Wednesday.

چهارشنبه برمیگردیم

We could do it on Wednesday. All right, then. We'll do it on Wednesday.

ما می توانیم آن را چهارشنبه انجام دهیم. باشه پس چهارشنبه انجامش میدیم

We'll be back on Wednesday. Don't forget from 2 p.m.

چهارشنبه برمیگردیم از ساعت 14 فراموش نکنید

UK time, we are back on Wednesday and Mr.

به وقت انگلستان، ما چهارشنبه برگشتیم و آقای

Steve will also be with us on Wednesday as well.

استیو نیز چهارشنبه با ما خواهد بود.

I'm going somewhere on Wednesday. I'm sure.

چهارشنبه میرم جایی من مطمئن هستم.

I'll you I'm sure I'm going somewhere on Wednesday. Yes.

من شما را مطمئن هستم که چهارشنبه می روم جایی. آره.

Okay.

باشه.

So we won't be doing it on Wednesday cause Steve won't be here.

بنابراین ما این کار را چهارشنبه انجام نمی دهیم زیرا استیو اینجا نخواهد بود.

So I might be back.

پس شاید برگردم

I might be back. Oh.

شاید برگردم اوه

I'm definitely going somewhere on Wednesday.

حتما چهارشنبه میرم جایی

I can't think where, but I'm definitely going somewhere.

نمی توانم فکر کنم کجا، اما قطعاً به جایی می روم.

Okay.

Steve is going places on Wednesday,

باشه.

استیو چهارشنبه به جاهایی می‌رود،

but I will be here anyway, whatever happens.

اما من در هر صورت، هر اتفاقی بیفتد، اینجا خواهم بود.

Lovely, lovely, lovely to be here, Mr. Duncan.

دوست داشتنی، دوست داشتنی، دوست داشتنی بودن اینجا، آقای دانکن.

Thank you all. Have a wonderful week.

با تشکر از همه شما. هفته فوق العاده ای داشته باشید.

And you have learnt something today and you will hopefully learn something on Tuesday.

و امروز چیزی یاد گرفتید و امیدوارم روز سه شنبه چیزی یاد بگیرید.

I haven't seen Martin on today. No.

من امروز مارتین را ندیده ام. نه

Maybe. Maybe he decided not to watch.

احتمالا. شاید تصمیم گرفته بود تماشا نکند.

Maybe he's decided that the memory of last night is not one he wants to relive.

شاید او تصمیم گرفته است که خاطره دیشب خاطره ای نیست که بخواهد آن را زنده کند.

He had to sort out his car probably.

احتمالا باید ماشینش را مرتب می کرد.

But anyway. Yes. Lovely to be here.

ولی به هر حال. آره. دوست داشتنی اینجا بودن

See you.

به امید دیدار.

I'll try and be here on Wednesday if I'm back in time, Mr.

سعی می کنم اگر به زمان برگشتم، چهارشنبه اینجا باشم، آقای

Duncan.

But I probably won't be because I'm leaving at 11, okay.

دانکن.

اما احتمالا نخواهم بود چون ساعت 11 می روم، باشه.

And I probably won't be back to after to just to let you know.

و من احتمالاً به بعد بر نمی گردم تا فقط به شما اطلاع دهم.

You didn't know that until I just told you, did you?

شما تا زمانی که من به شما گفتم نمی دانستید، نه؟

It's all news to me.

برای من همش خبره

It's all news to you by everyone.

همه اینها برای شما خبری است.

Mr. Steve will not

آقای استیو

be here on Wednesday.

چهارشنبه اینجا نخواهد بود.

I thought he might be, but it's not so.

من فکر می کردم او ممکن است باشد، اما اینطور نیست.

Instead, it'll just be me. I'm sorry about that.

در عوض، فقط من خواهم بود. درباره ی آن قضیه متاسفم.

It will just be me on Wednesday.

چهارشنبه فقط من خواهم بود.

I'm ever sorry.

من همیشه متاسفم

I hope you can stand it.

امیدوارم بتونی تحمل کنی

I hope you can put up with me on my own on Wednesday.

امیدوارم روز چهارشنبه بتونی منو تحمل کنی

See you on Wednesday.

چهارشنبه می بینمت.

I'm back with you on Wednesday.

من چهارشنبه با شما برگشتم

Just in case you didn't hear me say that.

فقط در صورتی که نشنیدی که اینو گفتم

I will be with you from 2 p.m.

از ساعت 14 با شما هستم.

UK time on Wednesday. Thanks for your company.

چهارشنبه به وقت بریتانیا با تشکر از شرکت شما

Thanks for joining me today as the darkness falls

از اینکه امروز به من ملحق شدی متشکرم، در حالی که تاریکی در

across the land behind me, this is Mr.

سراسر زمین پشت سر من فرو می‌رود، این آقای

Duncan in the birthplace of English, saying, thanks for watching.

دانکن در زادگاه انگلیسی است که می‌گوید، از تماشای شما متشکرم.

See you soon.

به زودی میبینمت.

I want to share the picture.

من می خواهم تصویر را به اشتراک بگذارم.

Shall I share the photograph from the other night?

عکس آن شب را به اشتراک بگذارم؟

Again Okay, let me see if I can find it.

دوباره باشه، بذار ببینم میتونم پیداش کنم یا نه.

Of course, there was a gun once was.

البته یک بار اسلحه وجود داشت.

Where was it?

که در آن بود؟

Where?

جایی که؟

Where?

جایی که؟

There it is.

ایناهاش.

This is what happened last night.

این چیزی است که دیشب اتفاق افتاد.

Thank you very much for your company today

امروز از همراهی شما بسیار سپاسگزارم

and I will see you on Wednesday.

و چهارشنبه شما را می بینم.

Take care of yourselves.

مراقب خودت باش.

Please stay safe.

لطفا در امان باشید.

Stay happy and I will see you very soon.

شاد باشید و به زودی شما را می بینم.

And of course, until the next time we meet here.

و البته تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ببینیم.

You know what's coming next?

میدونی بعدش چی میشه؟

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

Oh, dear...

اوه عزیزم...

ta ta for now.

تا تا فعلا.