'FEELING FRUITY' / fruit + vegetable idioms / English Addict - 215 - LIVE chat - Sun 25th Sept 2022

Oh, did you miss me during the week?

اوه، دلت برای من تنگ شده بود؟

Well, don't worry, because I am back right now.

خب نگران نباش چون الان برگشتم

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

Another live English stream.

یک پخش زنده انگلیسی دیگر.

This, in fact, is something called English addict.

این در واقع چیزی به نام اعتیاد انگلیسی است.

Coming to you live from the birthplace of the English language,

از زادگاه زبان انگلیسی

which just happens to be England.

که اتفاقاً انگلستان است، به شما می‌آیم.

Oh, we beep, beep,

اوه، بیپ، بیپ،

beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep.

بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ

Oh. Oh.

اوه اوه

Hmm. What?

هوم چی؟

Hi, everybody. This is Mr. Duncan in England.

سلام به همه. این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today? Are you okay? I hope so.

امروز چطوری؟ حالت خوبه؟ امیدوارم.

Are you feeling happy?

آیا احساس خوشبختی می کنید؟

I hope you are feeling happy today.

امیدوارم امروز احساس خوشبختی کرده باشید.

We are back together.

ما دوباره با هم هستیم.

I want to see those smiles.

من می خواهم آن لبخندها را ببینم.

Some people might say, Mr.

ممکن است برخی بگویند، آقای

Duncan, there is not much to smile about these days.

دانکن، این روزها چیز زیادی برای لبخند زدن وجود ندارد.

Well, I always say that if you look carefully,

خب، من همیشه می گویم که اگر با دقت نگاه کنی،

go as deep

تا

as you can into your soul, you will find a smile somewhere.

جایی که می توانی به درون روحت بروی ، یک جایی لبخند می یابی.

Something to be happy about.

چیزی برای خوشحالی

Hi, everybody.

سلام به همه.

Yes, we are back together again.

بله، ما دوباره با هم برگشتیم.

And yes, we are alive.

و بله، ما زنده ایم.

Did you miss me during the week?

در طول هفته دلت برای من تنگ شده بود؟

I'm ever so sorry for not being here during the week.

من همیشه متاسفم که در طول هفته اینجا نیستم.

Lots of things going on.

چیزهای زیادی در جریان است.

I'm sure you don't need me to tell you what is happening at the moment.

مطمئنم نیازی نیست که من به شما بگویم در حال حاضر چه اتفاقی دارد می افتد.

Lots of things going on here in England and also in my personal life

چیزهای زیادی اینجا در انگلیس و همچنین در زندگی شخصی من

and Steve's personal life.

و زندگی شخصی استیو می گذرد.

We might talk about that today. We might not.

ممکن است امروز در مورد آن صحبت کنیم. ما ممکن است نه.

It depends.

We will see what happens right here live.

بستگی دارد.

ما خواهیم دید که دقیقاً در اینجا چه اتفاقی می افتد.

Yes, we are here live right now.

بله، ما در حال حاضر اینجا هستیم.

It is live.

زنده است.

I'm just checking to make sure we are live.

من فقط چک می کنم تا مطمئن شوم زنده هستیم.

Oh, yes.

آه بله.

Can you believe it?

می تونی باور کنی؟

We are actually live at 2:08 o'clock

ما در واقع در ساعت 2:08

on Sunday, September the 25th,

یکشنبه، 25 سپتامبر،

25th October is coming.

25 اکتبر در راه است.

And I have to say, I always get excited when October approaches,

و باید بگویم، من همیشه با نزدیک شدن به اکتبر هیجان زده می شوم،

because October means only one thing.

زیرا اکتبر فقط یک چیز دارد.

We are once again celebrating the anniversary of this,

ما یک بار دیگر سالگرد این را جشن می گیریم،

this everything that you're watching now, all of this started

این همه چیزهایی که اکنون در حال تماشای آن هستید ، همه اینها از

way back in 2006.

سال 2006 شروع شد.

There are some people who were not born

برخی از افراد هستند که

at the start of my life, English lessons

در ابتدای زندگی من متولد نشده اند، درس های انگلیسی

and also my recorded English lessons.

و همچنین انگلیسی ضبط شده من درس ها.

And I suppose the birth of my YouTube channel

و من فکر می کنم تولد کانال یوتیوب من

so long ago, 2006.

خیلی وقت پیش، 2006 بود.

When people talk about the early 2000s,

وقتی مردم در مورد اوایل دهه 2000 صحبت می کنند،

it seems such a long time ago now, doesn't it?

به نظر خیلی وقت پیش می آید، اینطور نیست؟

A few days ago we were talking about September 11th,

چند روز پیش درباره 11 سپتامبر صحبت می‌کردیم،

and it is amazing to think it was so long

و شگفت‌انگیز است که فکر کنیم خیلی وقت

ago, 20, 21 years.

پیش، 20، 21 سال پیش بود.

It doesn't seem possible, is it?

به نظر ممکن نیست، اینطور است؟

21 years ago,

21 سال پیش،

once again, proving that time really does fly.

یک بار دیگر، ثابت کرد که زمان واقعاً پرواز می کند.

It is actually going by faster than you realise.

در واقع سریعتر از آنچه تصور می کنید پیش می رود.

So my name is Duncan. I talk about English.

پس اسم من دانکن است. من در مورد انگلیسی صحبت می کنم.

I like English.

من انگلیسی را دوست دارم.

You might say that I am one of those up there.

ممکن است بگویید من یکی از آن بالا هستم.

I am an English addict and I have a feeling

من یک معتاد انگلیسی هستم و احساس

you might be one of those as well.

می کنم شما نیز یکی از این افراد هستید.

So here we are.

We are back together again.

بنابراین ما اینجا هستیم.

ما دوباره با هم برگشتیم.

Yes, we've made it all the way to the end of another week,

بله، ما آن را به پایان یک هفته دیگر رساندیم،

a very exhausting few days.

چند روز بسیار طاقت فرسا.

I will be honest with you.

من با شما صادق خواهم بود.

Yes, it's Sunday.

بله، یکشنبه است.

Beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep,

بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ،

beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, you.

بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بوق، بیپ، بیپ، شما.

We are back together again everybody.

دوباره همه با هم برگشتیم

It's lovely to see you here with all of your lovely faces

دیدن شما در اینجا با تمام چهره های دوست داشتنی شما

staring back at me on my computer screen.

که روی صفحه کامپیوترم به من خیره شده اند بسیار دوست داشتنی است.

It's ever so nice to have your company.

همیشه خیلی خوب است که شرکت شما را داشته باشید.

I hope you will stay with us. Lots of things coming up.

امیدوارم با ما بمانید. چیزهای زیادی در راه است.

We are looking at idioms,

ما به اصطلاحات،

expressions, words, phrases

عبارات، کلمات، عبارات

connected to things that we see everyday in our lives.

مرتبط با چیزهایی که هر روز در زندگی خود می بینیم نگاه می کنیم.

Fruit

میوه

and vegetables

و سبزیجات

is what we are looking at today besides many other things.

همان چیزی است که ما امروز در کنار بسیاری چیزهای دیگر به آن نگاه می کنیم.

Maybe there is something that you want to mention, maybe something from your own

شاید چیزی باشد که بخواهید به آن اشاره کنید، شاید چیزی از

experience of the past few days.

تجربه چند روز گذشته خودتان.

Of course, I suppose I should also mention what's been happening here.

البته، من فکر می کنم باید به اتفاقاتی که در اینجا رخ می دهد نیز اشاره کنم.

Well, last weekend, of course, a lot of people were building up

خب، البته، آخر هفته گذشته، افراد زیادی

to the funeral of Queen Elizabeth,

برای تشییع جنازه ملکه الیزابت

the second the queen of England, who sadly passed away.

، دومین ملکه انگلیس که متأسفانه درگذشت، آماده بودند.

And a lot of people were watching, apparently,

و افراد زیادی تماشا می‌کردند، ظاهراً

I don't know if this is official,

من نمی‌دانم این رسمی است یا نه،

but apparently over 5 billion people

اما ظاهراً بیش از 5 میلیارد نفر

were watching the funeral

مراسم تشییع

of the Queen of England last week.

جنازه ملکه انگلیس را در هفته گذشته تماشا می‌کردند.

Can you believe it?

می تونی باور کنی؟

5 billion.

5 میلیارد.

So that is around maybe 60.

بنابراین شاید حدود 60.

61% of the world's population

61 درصد از جمعیت جهان

were watching the Queen's funeral.

تشییع جنازه ملکه را تماشا می کردند.

That doesn't seem possible.

این امکان پذیر به نظر نمی رسد.

Visit.

بازدید کنید.

So it just shows how many people these days are

بنابراین فقط نشان می دهد که این روزها چند نفر در

watching their TVs or maybe their computers or their mobile devices

حال تماشای تلویزیون یا شاید رایانه یا دستگاه های تلفن همراه خود هستند

because that is the thing that allows us all

زیرا این چیزی است که به همه ما امکان می دهد

to keep in touch and to watch things

در تماس باشیم و کارهایی را تماشا

that in the past might have been almost impossible to do.

کنیم که در گذشته انجام آنها تقریباً غیرممکن بود.

So that is another wonderful thing about technology.

بنابراین این یکی دیگر از چیزهای شگفت انگیز در مورد فناوری است.

A lot of people criticise technology.

بسیاری از مردم از فناوری انتقاد می کنند.

They say it is evil and wicked,

آنها می گویند شیطان و شرور است،

but it isn't because you can also experience

اما به این دلیل نیست که می توانید

nice things as well on the Internet.

چیزهای خوبی را نیز در اینترنت تجربه کنید.

So I think a lot of people

بنابراین، فکر می‌کنم بسیاری از مردم

were watching last week

هفته گذشته را تماشا می‌کردند،

when I say last week, it was only last Monday, although it seems

وقتی می‌گویم هفته گذشته، فقط دوشنبه گذشته بود، اگرچه به

it seems a very long time ago now, do you think?

نظر می‌رسد اکنون خیلی وقت پیش است، فکر می‌کنید؟

Well, I think so.

خب، من اینطور فکر میکنم.

Anyway, here we are together again and we have the live chat as well.

به هر حال ما دوباره با هم هستیم و چت زنده را هم داریم.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Also, who was first today?

همچنین امروز چه کسی اولین بود؟

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

We have a new champion. Mhm.

ما یک قهرمان جدید داریم. مهم

Hello to Lewis

سلام به لوئیس

Min Dennis.

مین دنیس.

That didn't sound right

درست

did it.

به نظر نمی رسید.

Did that.

I did. I'll try that again.

این کار را کرد.

من کردم. دوباره آن را امتحان خواهم کرد.

Hello to Lewis Mendez

سلام به لوئیس مندز

is here today

امروز اینجاست

and also you are first on today's live chat.

و همچنین شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Congratulations to you.

تبریکات فراوان به شما.

Well done Lewis.

آفرین لوئیس

You are here first today.

امروز اول اینجا هستی

I hope you are having a very nice time.

امیدوارم لحظات بسیار خوبی را سپری کرده باشید.

Are you still in Brittany?

آیا هنوز در بریتانی هستید؟

Are you still there or have you gone back?

هنوز اونجا هستی یا برگشتی؟

I have to say, my family on my father's side,

باید بگویم، خانواده من از طرف پدرم،

my family

خانواده من

originated in Brittany in France.

در بریتانی در فرانسه ریشه دارند.

So, yes, I do have a little bit of French blood,

بنابراین، بله، من کمی خون فرانسوی دارم

a little bit of my ancestry

، کمی اصل و نسب من

is French and my family came from Brittany.

فرانسوی است و خانواده من از بریتانی آمده اند.

On my father's side, we have a French name.

از طرف پدرم ما یک اسم فرانسوی داریم.

Oh, I bet you didn't know that.

اوه، شرط می بندم تو این را نمی دانستی.

Yes, my family name is actually French.

بله، نام خانوادگی من در واقع فرانسوی است.

Oh, interesting.

اوه جالبه

Anyway, Louis, it is nice to see you back here where you belong.

به هر حال، لویی ، خوشحالم که تو را به اینجا که به آن تعلق داری، برگشتم.

Also, we have Claudia.

همچنین، ما کلودیا را داریم.

I suppose I should ask the very important question,

فکر می کنم باید سوال بسیار مهم را بپرسم،

and we all know what that question is.

و همه ما می دانیم که این سوال چیست.

That way, of course we do.

به این ترتیب، البته ما انجام می دهیم.

We know what that question is.

ما می دانیم که این سوال چیست.

And the question is, what's cooking?

و سوال اینجاست که آشپزی چیست؟

Claudia What have you got in the past?

کلودیا در گذشته چه داشتی؟

What's cooking?

آشپزی چیست؟

Claudia Is it something spicy and hot?

کلودیا چیزی تند و تند است؟

Is it something salty or not? Or.

چیز شوری هست یا نه؟ یا.

Claudia What

کلودیا

is in the

در

pot? What

گلدان چیست؟

Claudia what do you have in your pot today?

چه کلودیا امروز در گلدانت چی داری؟

Or maybe anyone, if you are cooking something delicious

یا شاید هر کسی، اگر در حال پختن غذای خوشمزه

for your breakfast or maybe your lunch or maybe your evening meal, please let me know.

برای صبحانه یا شاید ناهار یا شاید عصر خود هستید، لطفاً به من اطلاع دهید.

Claudia, what have you got in your pot today?

کلودیا، امروز در گلدانت چه داری؟

Florence is also here. We have Vitesse.

فلورانس هم اینجاست. ما ویتسه داریم.

Hello. Vitesse.

سلام. ویتسه

Sadly, you weren't first today.

متاسفانه امروز نفر اول نبودی

Unfortunately, Mohsen is here.

متاسفانه محسن اینجاست.

Nice to see so many regular viewers with us today.

خوشحالم که امروز بینندگان زیادی را با ما می بینم.

And of course, we will have some new people as well.

و البته، چند نفر جدید نیز خواهیم داشت.

If you see anyone new in the live chat,

اگر فرد جدیدی را در چت زنده می بینید،

please say hello to them just in case I don't notice them.

لطفاً به او سلام کنید فقط در صورتی که متوجه او نشدم.

And then you can make them feel welcome.

و سپس می توانید به آنها احساس خوش آمد گویی کنید.

And they will come back again and again and hello also Paolo.

و آنها بارها و بارها باز خواهند گشت و همچنین سلام پائولو.

Hello, Paolo. Nice to see you back.

سلام، پائولو. خوشحالم می بینم برگشتی.

Maria martinez hello is hello is hello is

ماریا مارتینز سلام سلام سلام آیا

am I okay?

من خوبم؟

I'm not sure Gazi is here as well.

مطمئن نیستم گازی هم اینجا باشد.

Benjamin Perez, nice to see you back as well.

بنجامین پرز، خوشحالم که دوباره شما را می بینم.

Where you belong right here on the live chat.

جایی که شما دقیقاً در اینجا در چت زنده به آن تعلق دارید.

Inaki We also have beaches.

ایناکی سواحل هم داریم.

Florence

فلورانس

We also have Tan Huang.

ما همچنین Tan Huang را داریم.

I believe you are watching in Vietnam.

من فکر می کنم شما در ویتنام تماشا می کنید.

If I'm not mistaken, lots of people are here.

اگر اشتباه نکنم، افراد زیادی اینجا هستند.

Willian is here as well.

ویلیان هم اینجاست.

Nice to see so many people.

از دیدن این همه آدم خوشحالم

If I'm not reading your name out,

اگر نام شما را نمی خوانم،

it is not because I'm ignoring you honestly.

به این دلیل نیست که صادقانه شما را نادیده گرفته ام.

It's just because I didn't notice you on the live chat because it moves so fast.

فقط به این دلیل است که من در چت زنده متوجه شما نشدم زیرا خیلی سریع حرکت می کند.

Hello.

Also, Jemmy, nice to see you here as well.

سلام.

همچنین، جمی، خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

You apparently Jemmy is munching

ظاهراً شما جمی در حال خوردن

cocoa grapes, which is a type of Japanese fruit.

انگور کاکائویی است که نوعی میوه ژاپنی است.

Apparently, no.

ظاهرا نه

And he's eating them whilst watching me. Well, of course,

و او در حالی که من را تماشا می کند آنها را می خورد. خوب، البته،

whatever it is, if

هر چه که هست، اگر

it makes you feel relaxed whilst watching this, enjoy yourself.

در حین تماشای آن احساس آرامش می کنید، از خودتان لذت ببرید.

I know what I had last night.

میدونم دیشب چی داشتم

I had something very nice.

من یه چیز خیلی خوب داشتم

I had some ice cream.

بستنی خوردم

It isn't very often that I have ice cream.

خیلی وقت‌ها پیش نمی‌آید که من بستنی می‌خورم.

I used to like eating ice cream all the time,

من همیشه دوست داشتم بستنی

but these days I don't have it very often.

بخورم، اما این روزها زیاد آن را نمی‌خورم.

But last night I had some delicious hot.

ولی دیشب یه غذای خوشمزه خوردم

Well, when I say hot, it's melted fudge.

خوب، وقتی می گویم داغ، فاج ذوب شده است.

It was melted fudge.

فاج ذوب شده بود.

Ice cream and caramel salted caramel.

بستنی و کارامل نمکی.

Absolutely delicious.

کاملا خوشمزه

So that's what I had last night.

پس این چیزی است که من دیشب داشتم.

And I wish I could have some more.

و ای کاش می توانستم بیشتر داشته باشم.

So how about however you are relaxing today whilst watching me?

پس چطور امروز در حالی که من را تماشا می کنید در حال استراحت هستید؟

Don't worry

نگران نباشید

if it makes you happy, do it.

اگر شما را خوشحال می کند، این کار را انجام دهید.

That's what I say.

این چیزی است که من می گویم.

As long as it's legal,

تا زمانی که قانونی است،

please don't do anything illegal whilst watching my live stream.

لطفاً هنگام تماشای پخش زنده من، کاری غیرقانونی انجام ندهید.

I don't want to get into trouble.

من نمی خواهم به دردسر بیفتم.

Don't just sit here. Hello, Duchess.

فقط اینجا ننشین سلام دوشس

I suppose I should salute you.

فکر کنم باید بهت سلام کنم

Or maybe I should give you a little bow as well.

یا شاید هم باید تعظیم کوچکی به شما بدهم.

Christina.

کریستینا

Hello, Christina.

سلام کریستینا

Lina is here.

لینا اینجاست

Hello, everyone. Happy to see and hear you again.

سلام به همه از دیدن و شنیدن دوباره شما خوشحالم.

I'm going to join every other Sunday

since or from today.

از امروز یا از امروز هر یکشنبه در میان می‌پیوندم.

Oh, nice to see you back. Thank you very much.

اوه، خوشحالم که شما را برگشتم. بسیار از شما متشکرم.

Very nice.

بسیار خوب.

We also have Marwan.

مروان هم داریم.

Marwan.

مروان.

It's nice to see you back as well.

خوشحالم که دوباره شما را می بینم.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Also to Christina.

همچنین به کریستینا.

We also have book lover.

عاشق کتاب هم داریم.

Oh, I don't recognise your name.

اوه، من نام شما را نمی شناسم.

Is it your first time here?

آیا اولین بار است که اینجا هستید؟

Very nice also.

خیلی هم قشنگه

So here we are then. It's been a very strange few days

پس ما اینجا هستیم. چند روز خیلی عجیبی بود

for everyone here, but especially us.

برای همه اینجا، مخصوصا ما.

And when I say us, I mean Mr. Steve and myself.

و وقتی می گویم ما، منظورم آقای استیو و خودم است.

As you know, we have a little bit of a drama, sadness, news.

همانطور که می دانید، ما کمی درام، غم و اندوه، اخبار داریم.

But what we are trying to do,

اما کاری که می‌خواهیم انجام دهیم،

and I know I'm probably not expressing myself very well

و می‌دانم که احتمالاً خودم را خیلی خوب بیان نمی‌کنم،

because we are still in a little bit of shock

زیرا

at the moment because of the sad passing of Mr.

در حال حاضر به دلیل درگذشت غم‌انگیز

Steve's mother.

مادر آقای استیو هنوز در شوک کمی هستیم.

But we are trying to deal with it.

اما ما سعی می کنیم با آن مقابله کنیم.

I have to say, and I'm going to be honest with you,

باید بگویم، و من با شما صادق خواهم بود،

neither of us

هیچ کدام از

were expecting to be affected

ما انتظار نداشتیم که تحت

so much by that particular event.

تأثیر آن رویداد خاص قرار بگیریم.

So I have to say, we are still finding it very hard to deal with, to cope with.

بنابراین، باید بگویم، ما هنوز هم برای ما بسیار سخت است که با آن کنار بیاییم.

If I was honest with you, we have moments

اگر با شما صادق بودم، لحظاتی داریم

where I suppose we suddenly realise what is actually happened.

که فکر می کنم ناگهان متوجه می شویم که واقعا چه اتفاقی افتاده است.

The feeling becomes very strong

این احساس بسیار قوی

and it's very hard to keep your emotions locked away.

می شود و حفظ احساسات خود بسیار سخت است.

I will be honest with you.

من با شما صادق خواهم بود.

Hello. Two.

سلام. دو

Oh, hello, Max Po.

اوه، سلام، مکس پو.

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

It seems like a very long time since we saw you here.

به نظر می رسد خیلی وقت است که شما را اینجا دیده ایم.

Hello to Max.

سلام به مکس

Max Po.

مکس پو.

It's nice to see you back once again.

خوشحالم که دوباره شما را می بینم.

Very nice.

بسیار خوب.

We have some big elections coming up.

انتخابات بزرگی در پیش داریم

Yes, Italy is voting for a new government.

بله، ایتالیا در حال رای دادن به دولت جدید است.

Apparently they are going to go right.

ظاهراً قرار است درست پیش بروند.

It's funny how the word right can be used in different way.

خنده دار است که چگونه می توان از کلمه حق به شکل های مختلف استفاده کرد.

So if you are going right, it means you are turning in a certain direction.

بنابراین اگر به سمت راست می روید، به این معنی است که در جهت خاصی می چرخید.

For example, I my right

به عنوان مثال، من سمت راست من

will be this way, but of course on the screen

به این صورت خواهد بود، اما البته در صفحه

it will be your left.

نمایش، سمت چپ شما خواهد بود.

But of course, when we are talking about political views or opinions,

اما مسلماً وقتی از دیدگاه ها یا نظرات سیاسی صحبت می

we often see a right as a direction

کنیم، غالباً حق را به عنوان جهت

of thought or opinion.

گیری فکر یا عقیده می بینیم.

So it would appear that in Italy

بنابراین به نظر می رسد که در ایتالیا

they are about to go right

آنها در شرف

with their political leaders

همراهی با رهبران سیاسی خود

and the way in which the country is run.

و شیوه اداره کشور هستند.

And of course, let's not forget also we have Brazil as well.

و البته فراموش نکنیم که برزیل را هم داریم.

They are entering towards their main elections as well.

آنها به سمت انتخابات اصلی خود نیز وارد می شوند.

Some very interesting things happening there as well and very interesting.

اتفاقات بسیار جالبی نیز در آنجا رخ می دهد و بسیار جالب است.

Hello to Jade.

سلام به جید.

Hello, Jade.

سلام جید.

Jade, Jade is here.

جید، جید اینجاست.

Hello to you.

Nice to see you back as well.

درود بر تو.

از بازگشت شما نیز خوشحالم.

A lot of people joining in.

افراد زیادی در حال پیوستن هستند.

Thank you.

It's always nice to see you here today.

متشکرم.

همیشه خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Anything you want to talk about?

هر چیزی که بخواهی در موردش صحبت کنی؟

Did you watch the queen's funeral?

تشییع جنازه ملکه را تماشا کردید؟

Did you see it?

دیدی؟

Mr. Steve wanted to watch all of it

آقای استیو می خواست همه آن را تماشا کند

and it did go on for a very long time.

و برای مدت طولانی ادامه داشت.

So Steve was was very insistent.

بنابراین استیو خیلی اصرار داشت.

He really did want to watch all of it.

او واقعاً می خواست همه آن را تماشا کند.

So we sat for over 7 hours

بنابراین ما بیش از 7 ساعت به

watching the Queen's funeral because, of course, there were

تماشای تشییع جنازه ملکه نشستیم زیرا البته

there were two parts of the actual ceremony and service.

دو بخش از مراسم و خدمات واقعی وجود داشت.

So you had one part of it which was in London,

بنابراین شما بخشی از آن را داشتید که در لندن بود،

and then they went off to another part called Windsor,

و سپس آنها به قسمت دیگری به نام ویندزور

where another service was held as well.

رفتند، جایی که مراسم دیگری نیز برگزار شد.

So it did take a very long time

بنابراین زمان زیادی طول کشید

for it to take place, and a lot of people were watching.

تا این اتفاق بیفتد و افراد زیادی تماشا کردند.

I still can't believe 5 billion people.

من هنوز نمی توانم 5 میلیارد نفر را باور کنم.

Apparently it was the most watched, the most viewed thing ever

ظاهراً این پربیننده ترین و پربیننده ترین چیزی بود که تا به حال

in the history of everything

در تاریخ همه چیز به

besides my live stream, of course.

غیر از پخش زنده من، البته.

I like to think that the whole world is watching this.

من دوست دارم فکر کنم که تمام دنیا این را تماشا می کنند.

Even though my YouTube analytics

اگرچه تجزیه و تحلیل های یوتیوب

say otherwise, no, it doesn't look like

من خلاف این را می گویند، نه، به نظر نمی رسد که

everyone in the world is watching me, unfortunately.

همه در جهان مرا تماشا کنند، متأسفانه.

Mr. Steve will be here very soon.

آقای استیو خیلی زود اینجا خواهد آمد.

Today we are looking at words and phrases

امروز ما به کلمات و عبارات

connected to vegetables and fruit.

مرتبط با سبزیجات و میوه ها نگاه می کنیم.

Very interesting subject.

موضوع خیلی جالبیه

I'm sure you will agree.

من مطمئن هستم که شما موافق خواهید بود.

Stefano. Hello, Stefano.

استفانو. سلام استفانو

Hello. From Italy.

سلام. از ایتالیا.

I have already cast

من قبلاً

my vote in the Italian election.

در انتخابات ایتالیا رای داده ام.

So when you cast your vote, you put forward your vote.

بنابراین وقتی رای خود را می دهید، رای خود را مطرح می کنید.

You put your vote maybe in a box.

شما رای خود را شاید در یک جعبه قرار دهید.

Maybe you will cast your vote electronically.

شاید شما به صورت الکترونیکی رای خود را بدهید.

Because nowadays we have so much technology around,

از آنجایی که امروزه تکنولوژی بسیار زیادی در اطراف ما وجود دارد،

you can do almost everything and anything using technology.

شما می توانید تقریباً همه چیز و هر کاری را با استفاده از فناوری انجام دهید.

So a lot of people can also vote by just using electronic devices as well.

بنابراین بسیاری از مردم نیز می توانند تنها با استفاده از دستگاه های الکترونیکی رای دهند.

Very interesting.

بسیار جالب.

Yes, it was a very strange week.

بله، هفته بسیار عجیبی بود.

We did sit for a long time.

مدت زیادی نشستیم

Florence says, Mr.

فلورانس می گوید، آقای

Duncan, that was too long.

دانکن، این خیلی طولانی بود.

How could you sit watching the Queen

چگونه می توانید

for 7 hours?

7 ساعت به تماشای ملکه بنشینید؟

Well, well, well. We didn't watch the Queen.

خب خب خب. ما ملکه را تماشا نکردیم.

We watched the actual service and of course, now we have a king.

ما سرویس واقعی را تماشا کردیم و البته اکنون یک پادشاه داریم.

It doesn't feel any different.

هیچ حس متفاوتی ندارد.

A lot of people have asked me through the messages and the comments, Mr.

افراد زیادی از طریق پیام ها و نظرات از من پرسیده اند، آقای

Duncan, what do you think about the king?

دانکن، نظر شما در مورد پادشاه چیست؟

Well, I have to be honest with you.

خوب، من باید با شما صادق باشم.

Nothing feels different.

هیچ چیز متفاوت احساس نمی شود.

Everything feels the same.

همه چیز یکسان است.

If I was honest with you, everything seems exactly the way it was before.

اگر با شما روراست بودم، همه چیز دقیقاً مثل قبل به نظر می رسد.

So that is what is happening. Yes.

پس این چیزی است که اتفاق می افتد. آره.

I had to cast my vote.

باید رای می دادم

When you make your choice

وقتی

during an election, you make a choice somehow.

در جریان انتخابات انتخاب می کنید، به نوعی انتخاب می کنید.

Maybe you are choosing a new political party to run your country.

شاید شما در حال انتخاب یک حزب سیاسی جدید برای اداره کشور خود هستید.

You make your choice depending on what your political views are.

شما بسته به دیدگاه سیاسی خود انتخاب می کنید.

So you normally choose a government or a person.

بنابراین شما معمولاً یک دولت یا یک شخص را انتخاب می کنید.

If you are electing one person, then you choose the person

اگر یک نفر را انتخاب می کنید، آنگاه فردی را انتخاب می کنید

whose opinions or ideals match yours.

که نظرات یا آرمان های شما مطابقت دارد.

To cast your vote.

برای دادن رای شما

Beatriz says, I understand.

بئاتریز می گوید، فهمیدم.

Oh, I think this is actually a message for Cristina.

اوه، من فکر می کنم این در واقع یک پیام برای کریستینا است.

I understand you.

من شما را درك ميكنم.

I continue missing my parents in spite of the fact that they passed away many years ago.

من همچنان دلتنگ پدر و مادرم هستم علیرغم اینکه سال ها پیش از دنیا رفتند.

But they are everyday present in my life and in my heart.

اما آنها هر روز در زندگی من و در قلب من حضور دارند.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Well, this is one of the things about losing someone.

خوب، این یکی از چیزهایی است که در مورد از دست دادن کسی وجود دارد.

I think one of the hardest parts in life

من فکر می کنم یکی از سخت ترین قسمت های زندگی

for one of the hardest things in life is losing someone close to you.

برای یکی از سخت ترین چیزهای زندگی از دست دادن یکی از نزدیکان است.

And I suppose most people would agree that your parents

و فکر می‌کنم اکثر مردم موافق هستند که والدین

are the closest thing you have.

شما نزدیک‌ترین چیزی هستند که شما دارید.

So losing them is is a big thing.

بنابراین از دست دادن آنها چیز بزرگی است.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

And I think that's what we're feeling here.

و من فکر می کنم این چیزی است که ما اینجا احساس می کنیم.

So Mr. Steve and myself, because Mr.

بنابراین آقای استیو و من، چون

Steve's mother sadly died a few days ago,

مادر آقای استیو متأسفانه چند روز پیش فوت کرد،

and I think we are still recovering from the shock.

و فکر می‌کنم هنوز در حال بهبودی از شوک هستیم.

To be honest, it is very hard to deal with.

صادقانه بگویم، مقابله با آن بسیار سخت است.

I will be honest with you.

من با شما صادق خواهم بود.

I've never experienced anything like this in my life.

من هرگز در زندگی ام چنین چیزی را تجربه نکرده ام.

Would you like to see a little bit of nature before we lead into Mr.

آیا دوست دارید قبل از اینکه به آقای استیو برسیم کمی طبیعت را ببینید

Steve?

؟

Here is something that cheered me up a few days ago.

این چیزی است که چند روز پیش من را خوشحال کرد.

And let's be honest.

و بیایید صادق باشیم.

Not only myself, but all of us.

نه تنها خودم، بلکه همه ما.

I think we all need a little bit of cheering up for various reasons.

فکر می کنم همه ما به دلایل مختلف به کمی شادی نیاز داریم.

So here is something that I saw

بنابراین این چیزی است که

out of my bathroom window the other day.

روز گذشته از پنجره حمام خود دیدم.

Isn't it amazing the sorts of things you see?

آیا چیزهایی که می بینید شگفت انگیز نیست؟

Look at that.

به آن نگاه کنید.

So outside my window

بنابراین بیرون از پنجره من

and I don't know how I didn't notice this before,

و من نمی دانم چگونه قبلاً متوجه این موضوع

but there is actually a nest of pigeons.

نشده بودم، اما در واقع یک لانه کبوتر وجود دارد.

And if you look closely, you can see there is an adult pigeon.

و اگر دقت کنید، می بینید که یک کبوتر بالغ وجود دارد.

But also there are two chicks as well.

اما دو جوجه نیز وجود دارد.

Two baby pigeons.

دو تا بچه کبوتر

And they are all sitting in a nest,

و همه در لانه ای نشسته اند

which is outside my bathroom window.

که بیرون پنجره حمام من است.

So I was there cleaning my teeth

بنابراین من آنجا بودم و دندان هایم را تمیز می کردم

and I suddenly noticed that there was a nest with birds.

و ناگهان متوجه شدم که لانه ای با پرندگان وجود دارد.

And I've never seen a pigeon nest before.

و من قبلا لانه کبوتر ندیده بودم.

So I felt quite lucky that I was able to actually see this,

بنابراین من کاملاً خوش شانس بودم که توانستم

this natural event taking place right outside my window.

این واقعه طبیعی را که درست بیرون پنجره من رخ می دهد، ببینم.

Very strange.

خیلی عجیب.

Very strange feeling, actually seeing it happen.

احساس بسیار عجیبی است، در واقع دیدن آن اتفاق می افتد.

And then about two days ago,

و سپس حدود دو روز پیش

the pigeons suddenly disappeared.

، کبوترها ناگهان ناپدید شدند.

So I would imagine that the babies left the nest,

بنابراین من تصور می کنم که نوزادان از لانه خارج شده اند،

even though they don't look big enough.

حتی اگر به اندازه کافی بزرگ به نظر نمی رسند.

But apparently they can grow very quickly.

اما ظاهرا آنها می توانند خیلی سریع رشد کنند.

So that's one of the reasons why you never see

بنابراین این یکی از دلایلی است که چرا شما هرگز

baby pigeons or chicks

بچه کبوترها یا جوجه ها را در

flying around because, well,

حال پرواز نمی بینید زیرا، خوب،

they normally wait in the nest until they are fully grown.

آنها معمولاً در لانه منتظر می مانند تا کاملاً رشد کنند.

So that's the reason why. Isn't that amazing?

پس به همین دلیل است. آیا این شگفت انگیز نیست؟

And you can see the mother is cleaning,

و می توانید ببینید که مادر در حال تمیز کردن

preening, the chick.

، مراقبت از جوجه است.

Isn't that amazing?

آیا این شگفت انگیز نیست؟

I've never seen that before ever in my life.

من هرگز در زندگی ام آن را ندیده بودم.

So it is a rather strange experience

بنابراین،

to see an actual nest with young

دیدن یک لانه واقعی با

pigeons being looked after by their mother.

کبوترهای جوان که توسط مادرشان نگهداری می شوند، تجربه نسبتاً عجیبی است.

Isn't that great?

این عالی نیست؟

I love that

من عاشق آن

English addict on a Sunday.

معتاد انگلیسی در یکشنبه هستم.

We are looking at a couple of subjects today.

امروز در حال بررسی چند موضوع هستیم.

We also have a little wildlife to look at in a few moments.

ما همچنین کمی حیات وحش داریم که تا چند لحظه دیگر به آن نگاه کنیم.

And of course, Mr.

و البته، آقای

Steve will be here in a few moments time as well.

استیو نیز تا چند لحظه دیگر اینجا خواهد بود.

So don't go away.

پس نرو

Please stay tuned.

لطفا با ما همراه باشید.

Keep your mouse

موس خود

away from your hand.

را از دست خود دور نگه دارید.

Please don't click away.

لطفا دور کلیک نکنید.

Stick around.

بچسبید.

You never know.

شما هرگز نمی دانید.

You might actually like it.

ممکن است واقعاً آن را دوست داشته باشید.

Monday we were on the beach

دوشنبه ما در ساحل

and we are hoping to actually get away

بودیم و امیدواریم در دو یا سه هفته آینده واقعاً دور شویم

and travel somewhere over the next maybe two or three weeks.

و به جایی سفر کنیم .

We will see what happens because between you and me, we really do

ما خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد زیرا بین من و شما واقعاً

need a holiday.

به تعطیلات نیاز داریم.

Here we go. He's here.

در اینجا ما می رویم. او اینجاست.

Prepare yourself.

خودتان را آماده کنید.

Hello.

سلام.

Hello, everyone.

سلام به همه

From across the realms,

از سراسر قلمروها

the world.

، جهان.

And of course, hello to Mr. Duncan. Hello, Mr. Steed.

و البته سلام به آقای دانکن. سلام آقای استید.

I've already said hello to today.

من قبلاً به امروز سلام کرده ام.

Several times in my own special way.

چندین بار به روش خاص خودم.

Yes, and.

بله و.

But now I'm here with you and with you.

اما حالا من اینجا با تو و با تو هستم.

So here we are.

بنابراین ما اینجا هستیم.

And we are.

و ما هستیم.

As I mentioned a few moments ago.

همانطور که چند لحظه پیش اشاره کردم.

We really do need.

ما واقعا نیاز داریم

We need.

نیاز داریم.

And I can't express this enough.

و من نمی توانم این را به اندازه کافی بیان کنم.

We really do need need

ما واقعا به

a holiday.

تعطیلات نیاز داریم.

We've got to have one, Steve.

ما باید یکی داشته باشیم، استیو.

We keep telling ourselves this.

این را مدام به خود می گوییم.

And I think one of the reasons why we don't have a holiday

و من فکر می کنم یکی از دلایلی که ما تعطیلات نداریم این

is because sometimes I think we're just too lazy to do it.

است که گاهی اوقات فکر می کنم برای انجام آن تنبل هستیم.

However, we have been, we have been busy over

با این حال، ما بوده ایم،

the last few days to various reasons.

در چند روز اخیر به دلایل مختلف مشغول بوده ایم.

We are going

to have a holiday.

میریم تعطیلات

We've got we've got to get in the car.

ما باید سوار ماشین بشیم

We've got to get somewhere.

باید به جایی برسیم

We've got to be somewhere else

ما باید جای دیگری باشیم

and maybe go to the beach

و شاید به ساحل برویم

and build some sand castles like we did in that video that you just watched.

و چند قلعه شنی بسازیم مانند آنچه در آن ویدیویی که شما همین الان تماشا کردید.

So we've got to have we?

پس باید داشته باشیم؟

Absolutely, we will, because we're still thinking about planning our big

قطعاً، ما این کار را خواهیم کرد، زیرا ما هنوز در مورد برنامه ریزی برای

meet up in Paris at some point.

ملاقات بزرگ خود در پاریس در مقطعی فکر می کنیم.

But that's next year. That's probably next year.

اما این سال آینده است. احتمالاً سال آینده است.

But yes, we haven't actually

اما بله، ما در واقع

been away on a proper holiday for.

برای تعطیلات مناسب دور نبوده ایم.

We've been away for sort of a days and. Yes, like that.

ما یک جور روزی نبودیم و بله مثل همان.

But an actual holiday where you're going away somewhere different and you are actually relaxing.

اما یک تعطیلات واقعی که در آن شما به جای دیگری می روید و در واقع در حال استراحت هستید.

You're having you're having time to to just

شما وقت دارید تا

relax everything, your body and your mind.

همه چیز، بدن و ذهنتان را آرام کنید.

The last time we went away was I think it was June 2009, 18.

آخرین باری که رفتیم فکر می‌کنم 18 ژوئن 2009 بود.

So even that wasn't really a holiday.

بنابراین حتی آن هم واقعاً تعطیلات نبود.

That's it.

خودشه.

It was a work event.

یک رویداد کاری بود.

So we need to take a break.

پس باید استراحت کنیم.

We've got to we're not sure ten years before

ما باید مطمئن نیستیم که ده سال قبل از

we went to last go away on holiday that we booked

اینکه آخرین بار برای تعطیلات برویم،

just for ourselves on holiday, say abroad somewhere a long time ago.

فقط برای خودمان در تعطیلات رزرو کرده ایم، مثلاً مدت ها پیش در جایی خارج از کشور.

It's got to be ten years.

ده سال باید بگذرد

I'm not sure if it's ten years. Many of us go to Turkey.

من مطمئن نیستم که ده سال است. بسیاری از ما به ترکیه می رویم.

That was the last proper holiday we had.

این آخرین تعطیلات مناسبی بود که داشتیم.

That must have been, I think that was 2012 or 2011 ago.

این باید باشد، فکر می کنم سال 2012 یا 2011 پیش بود.

Ten years? Yes.

ده سال؟ آره.

I mean, we've had sort of two or three night breaks in the UK.

منظورم این است که ما دو یا سه شب استراحت در بریتانیا داشته ایم.

Yes, everyone has a short break, but

بله، همه یک استراحت کوتاه دارند، اما

there is nothing better

هیچ چیز بهتر از این نیست که

than actually having a proper break away from everything.

در واقع یک استراحت درست و به دور از همه چیز داشته باشید.

Not that we hate where we are,

نه اینکه از جایی که هستیم متنفریم،

but I think you do need to have a change of scenery.

اما فکر می‌کنم باید مناظر را تغییر دهید.

So when you go away on holiday, we often describe it

بنابراین وقتی در تعطیلات به آنجا می روید، ما اغلب آن را

as having a change of scenery.

به عنوان تغییر مناظر توصیف می کنیم.

You're looking at something different.

شما به چیز متفاوتی نگاه می کنید. چند روزی

You are experiencing a different environment for a few days.

است که محیط متفاوتی را تجربه می کنید .

So we're thinking of maybe going to the coast.

بنابراین ما به این فکر می کنیم که شاید به ساحل برویم.

We'll see what the weather's like because of course taking a holiday in the UK

ما خواهیم دید که آب و هوا چگونه است زیرا مطمئناً تعطیلات در

as we're approaching October

بریتانیا با نزدیک شدن به

is going to be a big risk. Yes.

اکتبر خطر بزرگی خواهد بود. آره.

I mean, if we do get, say, a week of forecasted

منظورم این است که اگر مثلاً یک هفته

good weather, then we could we could good.

آب و هوای خوب را پیش بینی کنیم، می توانیم خوب باشیم.

We could look at going to the south coast.

می‌توانیم به سواحل جنوبی نگاه کنیم.

I'd like to go to Devon and Cornwall.

من می خواهم به دوون و کورنوال بروم.

Yeah, I think we've probably missed that opportunity.

بله، فکر می کنم ما احتمالاً این فرصت را از دست داده ایم.

I think going south is also better because you're still near the warmer

فکر می‌کنم رفتن به جنوب بهتر است زیرا شما هنوز نزدیک هستید هر

the warmer weather or the heat is further south

چه هوا گرم‌تر باشد یا گرما بیشتر در جنوب باشد

because next week, apparently next week, Steve,

زیرا هفته آینده، ظاهراً هفته آینده، استیو،

it looks as if it's going to get pretty.

به نظر می‌رسد که قرار است زیبا شود.

Here it is. So, yeah.

ایناهاش. پس آره.

And we need to get some some oil because our heating here

و ما باید مقداری نفت تهیه کنیم زیرا گرمایش ما در

is powered by oil, not gas.

اینجا با نفت کار می کند نه گاز.

How much is it now?

الان چنده؟

Well, I you see, I've been monitoring the price of oil very carefully,

خوب، می بینید، من قیمت نفت را با دقت،

very carefully in time, perfectly to get the lowest price.

بسیار دقیق و به موقع، کاملاً برای به دست آوردن کمترین قیمت، رصد کرده ام.

As we know, gas has been going up tremendously in price.

همانطور که می دانیم قیمت گاز به شدت افزایش یافته است .

Yes, but we don't have gas here because we're not on the gas main.

بله، اما ما اینجا بنزین نداریم چون روی گاز نیستیم.

We're in the countryside.

ما در حومه شهر هستیم

So it's oil for us now.

پس الان برای ما نفت است.

As we know, the price of oil has gone up, but it's come down

همانطور که می دانیم، قیمت نفت افزایش یافته است، اما

quite a lot over the last few months.

طی چند ماه اخیر بسیار کاهش یافته است.

And that's it's not it's still more expensive than last year,

و این به این دلیل نیست که هنوز گرانتر از سال گذشته

but not anywhere near as expensive as gas.

نیست، اما به اندازه گاز گران نیست.

So we need to buy some oil needs, buy because we're very low in the tank.

بنابراین ما باید مقداری نفت مورد نیاز خود را بخریم، زیرا در مخزن بسیار کم هستیم.

And if we get a spell of cold weather, it's probably going to be weeks,

و اگر هوای سرد داشته باشیم، احتمالاً هفته‌ها،

ten days before they can deliver anyway. So it's coming.

ده روز طول می‌کشد تا به هر حال آنها بتوانند تحویل بدهند. پس در راه است.

The price is coming down.

قیمت داره پایین میاد

So I'm you know, I'm reluctant to buy it yet until it's really at a price.

بنابراین می دانم، من هنوز تمایلی به خرید آن ندارم تا زمانی که واقعاً به قیمتی برسد.

I feel as though I can buy it at and be,

احساس می‌کنم که می‌توانم آن را بخرم و

you know, you don't want to buy it this week and then in two weeks time, it's gone down a lot.

باشم، می‌دانی، نمی‌خواهی این هفته آن را بخری و بعد از دو هفته، خیلی افت کرده است.

Well, moving on the other hand, if you happen to be freezing cold, either. No.

خوب، از طرف دیگر حرکت کنید، اگر اتفاقاً سردتان می شود، یا. نه.

And also you don't want to wait another 24 hours.

و همچنین شما نمی خواهید 24 ساعت دیگر صبر کنید.

And it certainly goes up because you know how volatile things are at the moment.

و مطمئناً افزایش می یابد زیرا می دانید که در حال حاضر اوضاع چقدر فرار است.

Look at the pound, volatile.

به پوند نگاه کنید، فرار.

There's a good word.

Yes, look at the pound. Look at the pound.

حرف خوبی هست

بله، به پوند نگاه کنید. به پوند نگاه کن

The pound used to be worth more

پوند قبلاً ارزش بیشتری داشت

and now it's worth very little.

و اکنون ارزش بسیار کمی دارد.

It's almost equal to the dollar, the American dollar.

تقریباً برابر است با دلار، دلار آمریکا.

That hasn't happened.

این اتفاق نیفتاده است.

Well well, I.

خوب، من.

I don't remember it ever happened.

یادم نمی آید که این اتفاق افتاده باشد.

Apparently, it's never happened.

ظاهراً هرگز اتفاق نیفتاده است.

Yes. And it's losing value compared to the euro as well.

آره. و در مقایسه با یورو نیز ارزش خود را از دست می دهد.

And our chancellor of the exchequer,

و رئیس خزانه داری ما

the man in charge of all the finances, whose name I still can't pronounce, we can't pronounce it

، مردی که مسئول تمام امور مالی است، که هنوز نمی توانم نامش را تلفظ کنم، نمی توانیم آن را باکلاس تلفظ کنیم

classy.

.

Something

has announced all these tax cuts

چیزی همه این کاهش مالیات ها را

in the UK to try and boost the economy,

در بریتانیا اعلام کرده است تا اقتصاد را تقویت کند،

but it has made the markets very nervous because they don't believe it's going to work.

اما بازارها را بسیار عصبی کرده است، زیرا آنها باور ندارند که این امر به نتیجه خواهد رسید.

So the pound he announced all these tax cuts on Friday and the pound dropped even further.

بنابراین پوند او همه این کاهش مالیات را در روز جمعه اعلام کرد و پوند حتی بیشتر کاهش یافت.

So confidence in the UK economy is very low.

بنابراین اعتماد به اقتصاد انگلستان بسیار پایین است.

Yes, I know everything is a bit crap right now and we've noticed also

بله، من می دانم که در حال حاضر همه چیز کمی مزخرف است و ما همچنین متوجه شده ایم

that the prices are starting to go up.

که قیمت ها شروع به بالا رفتن کرده اند.

Bread, it's amazing.

نان، شگفت انگیز است.

Bread has gone up by a few pence. So already.

نان چند پنی بالا رفته است. بنابراین در حال حاضر.

So everything is slowly becoming more and more expensive.

بنابراین همه چیز کم کم گرانتر می شود.

But our pound, the British pound,

اما پوند ما، پوند انگلیس

it used to be one of the strongest currencies in the world.

، قبلا یکی از قوی ترین ارزهای دنیا بود.

You could travel anywhere and live like a king.

شما می توانید به هر جایی سفر کنید و مانند یک پادشاه زندگی کنید.

But. But now not.

ولی. اما اکنون نه.

It's not quite as easy as that, is it?

به همین راحتی هم نیست، اینطور است؟

No, I don't know what that's going to mean when we. Yes.

نه، نمی‌دانم وقتی ما می‌خواهیم این به چه معنا باشد . آره.

When we go on holiday abroad, it's going mean that we get less money. Yes.

وقتی برای تعطیلات به خارج از کشور می رویم، به این معنی است که پول کمتری دریافت می کنیم. آره.

For whatever the local currency is. Yes.

برای هر پولی که باشد. آره.

We used to have a lovely accent.

قبلا لهجه دوست داشتنی داشتیم.

Well, the euro, if you think the pound is bad,

خوب، یورو، اگر فکر می کنید پوند بد است

the euro is just sinking.

، یورو در حال سقوط است.

But yes, but the pound is sinking compared to the euro.

اما بله، اما پوند در مقایسه با یورو در حال سقوط است.

So that shows how bad the pound is. Yes.

بنابراین این نشان می دهد که پوند چقدر بد است. آره.

So you can see the money, the British money

بنابراین شما می توانید پول را ببینید، پول بریتانیا

is is becoming quite,

در حال تبدیل

I want to say, worthless, a token of living.

شدن به یک نشانه زندگی است.

Talking of living like a king. Yes.

صحبت از زندگی مانند یک پادشاه. آره.

Somebody made a comment about the queen's funeral.

یک نفر در مورد تشییع جنازه ملکه نظر داد.

Oh, okay. Yes.

اوه، باشه آره.

Yes, we did.

بله ما انجام دادیم.

I heard you saying, Mr. Duncan, I was actually listening.

شنیدم که گفتی آقای دانکن، من واقعا داشتم گوش می دادم.

Oh, my goodness.

اوه خدای من.

I came on today instead of rushing into the garden and quietly coming down here.

امروز به جای اینکه با عجله وارد باغ شوم و بی سر و صدا از اینجا پایین بیایم، آمدم.

Good that

خوب است که

we did fact watch.

ما واقعیت را تماشا کردیم.

I did watch seven and a half hours of it.

من هفت ساعت و نیم آن را تماشا کردم.

And I was transfixed.

و من متحیر شدم

Yes, transfixed at the spectacle.

بله، در این نمایش متحیر شدم.

Transfixed.

It means you can't take your eyes off something.

تبدیل شده است.

یعنی نمی توانی چشم از چیزی بردار.

It's so incredible to look at.

نگاه کردن به آن بسیار باورنکردنی است.

I found it quite incredible.

من آن را کاملاً باورنکردنی یافتم.

It was a bit long, but it was a bit long.

کمی طولانی بود، اما کمی طولانی بود.

In fact, a lot of people have commented how long it was.

در واقع ، افراد زیادی نظر داده اند که چقدر طولانی بوده است.

In fact, it's rumoured that the king knew

در واقع، شایعه شده است که پادشاه می‌دانست که

King is going to, you know,

کینگ می‌خواهد، می‌دانید

change all that in the future

، همه اینها را در آینده تغییر خواهد داد

so that when he dies, it won't be anywhere near as long.

تا زمانی که او بمیرد ، به این اندازه نزدیک نباشد.

Well, the thing here the thing about here is

خوب، چیزی که در اینجا در مورد آن وجود دارد این است

we were also having the many, many days of people

که ما همچنین روزهای بسیار زیادی را با

going through Westminster Hall as well,

مردم در تالار وست مینستر می‌گذرانیم،

which itself has become a little bit controversial.

که خود کمی بحث‌برانگیز شده است.

There are two people very well known here.

دو نفر در اینجا بسیار شناخته شده هستند.

I'm going to say that you've never heard of them,

من می خواهم بگویم که شما هرگز نام آنها را نشنیده اید،

but they are big celebrities here.

اما آنها در اینجا افراد مشهور بزرگی هستند.

And apparently they jumped into the queue.

و ظاهراً به صف پریدند.

They jumped ahead of all those common

جلوتر از همه عوام

people like like us who had to queue.

مثل ما که باید صف می کشیدند پریدند.

We weren't there, by the way.

اتفاقاً ما آنجا نبودیم.

We didn't go down to London, but many people did.

ما به لندن نرفتیم، اما خیلی ها رفتند.

And they had to wait for many, many hours to to view the queen lying in state.

و آنها مجبور بودند ساعت های زیادی منتظر بمانند تا ملکه را در حالت دراز کشیده ببینند.

But apparently a couple of celebrities, they jumped the queue, they pushed ahead.

اما ظاهراً یک زن و شوهر از افراد مشهور، آنها از صف پریدند، آنها را جلو انداختند.

And now it's it's a huge thing.

و حالا این یک چیز بزرگ است.

In fact, it's the only thing that people are talking about now in relation to the queen,

در واقع، این تنها چیزی است که مردم اکنون در مورد ملکه صحبت می کنند،

to television presenters who supposedly jump the queue.

با مجریان تلویزیون که ظاهراً از صف می پرند.

Yes. Whereas some people like David Beckham apparently stood in the queue for 12 hours.

آره. در حالی که برخی از افراد مانند دیوید بکهام ظاهراً 12 ساعت در صف ایستادند.

He did not, which I actually don't believe.

او این کار را نکرد، که من در واقع باور ندارم.

We don't believe it now.

ما الان باور نداریم

We're very sceptical of these stories because I don't believe for a second

ما به این داستان‌ها خیلی بدبین هستیم، زیرا من حتی یک لحظه هم باور نمی‌کنم

that there were people, just average people queuing.

که مردمی وجود داشته باشند، فقط افراد متوسطی در صف هستند.

And in the middle of all those average people was David Beckham.

و در میان آن همه افراد متوسط ، دیوید بکهام قرار داشت.

I don't believe it's. Yes, for 12 hours.

من باور نمی کنم که باشد. بله به مدت 12 ساعت

I don't believe that.

من این را باور نمی کنم.

I don't think that happened. I'm sorry.

فکر نمی کنم این اتفاق افتاده باشد. متاسفم.

I don't believe it says in 2008, the pound was the same value as the euro.

من باور نمی کنم که در سال 2008 می گوید ، پوند همان ارزش یورو بود.

And Lewis remembers because he went to London that year.

و لوئیس به خاطر می آورد زیرا در آن سال به لندن رفت.

So, yes, it has happened before, but not it's never been equal with the dollar.

بنابراین، بله، قبلاً اتفاق افتاده است، اما هرگز با دلار برابر نبوده است.

No, but the dollar's very, very strong at the moment.

نه، اما دلار در حال حاضر بسیار بسیار قوی است.

It's been very it's been getting stronger and stronger all year. Yes.

خیلی گذشته است که در طول سال قوی تر و قوی تر شده است. آره.

Because they're putting interest rates up.

چون نرخ بهره را بالا می برند.

So what is now happening is if we travel abroad,

بنابراین آنچه که اکنون اتفاق می افتد این است که اگر به خارج از کشور سفر کنیم

the our pound doesn't get much of anything.

، پوند ما چیز زیادی دریافت نمی کند.

It's in fact, in some cases, it gets very little.

در واقع، در برخی موارد، بسیار کم می شود.

We're going to have to go to somewhere like Turkey where who's whose

ما باید به جایی مانند ترکیه برویم

the value of their currency has dropped dramatically.

که ارزش پول آنها به شدت کاهش یافته است.

If we're going to get, you know, a lot of money to spend.

اگر قرار باشد، می دانید، پول زیادی برای خرج کردن به دست آوریم.

Yeah.

آره

Somebody asked an interesting question or made an interesting comment earlier.

یک نفر سوال جالبی پرسیده یا نظر جالبی قبلا داده بود.

William Williams said,

ویلیام ویلیامز گفت،

talking of

صحبت

the queen thought that the queen was

از ملکه فکر می کرد که ملکه

only only reigned in the UK,

فقط در انگلستان سلطنت می کرد

was only the Queen in the UK.

، فقط ملکه در بریتانیا بود.

But well just you know, if people don't know this, some people might not know

اما خوب می دانید، اگر مردم این را ندانند، ممکن است برخی از مردم

the Queen and now of course

ملکه را نشناسند و البته اکنون

the king is head of state in not just the UK but the whole of the Commonwealth countries

پادشاه نه تنها در بریتانیا بلکه در کل کشورهای مشترک المنافع

of which there are around 56 oh

که حدود 56 اوه وجود دارد، رئیس دولت است.

colonies.

مستعمرات

But what other x colonies were when,

اما در زمانی که،

you know, Britain had an empire, a lot of them decided to stay in

می دانید، بریتانیا یک امپراتوری داشت، چه مستعمرات دیگری بودند ، بسیاری از آنها تصمیم گرفتند

what's this commonwealth of countries which are 56 and to

در این کشور مشترک المنافع بمانند که 56 نفر و

about and a half billion people.

حدود و نیم میلیارد نفر جمعیت دارند.

So it's a sort of a loose sort of connexion of countries

بنابراین این نوعی ارتباط سست کشورهاست

and the head of state in those countries is still the queen.

و رئیس دولت در آن کشورها هنوز ملکه است.

So the queen and now the king is not the head of just state in the UK,

بنابراین ملکه و اکنون پادشاه، رئیس یک کشور عادلانه در بریتانیا

but also of the whole 56 Commonwealth countries,

نیست، بلکه در کل 56 کشور مشترک المنافع،

including Australia, Australia at the moment they want to kick

از جمله استرالیا، استرالیا، در لحظه ای که می خواهند

the English or British monarchy out, India as well.

سلطنت انگلیس یا بریتانیا و هند را نیز بیرون کنند.

India, well, India have already done that.

هند، خوب، هند قبلاً این کار را انجام داده است.

Well, I know that they're still part of the Commonwealth.

خوب، من می دانم که آنها هنوز هم بخشی از کشورهای مشترک المنافع هستند.

Part of the Commonwealth, yes.

بخشی از کشورهای مشترک المنافع، بله.

Yeah.

آره

See, that one's always a bit confusing for me because we were kicked out of India, but we are still

ببینید، این یکی همیشه برای من کمی گیج کننده است، زیرا ما را از هند بیرون کردند، اما ما

they are still part of the Commonwealth, which I find quite interesting.

هنوز هم بخشی از کشورهای مشترک المنافع هستیم، که به نظر من بسیار جالب است.

But you have countries like there is another one, isn't it, one of the Caribbean countries

اما شما کشورهایی دارید مثل یک کشور دیگر، اینطور نیست، یکی از کشورهای کارائیب است

I want to say I'm sure you think a lot

که می‌خواهم بگویم مطمئن هستم که

are still I think Jamaica is still in the Commonwealth

هنوز هم خیلی فکر می‌کنید، فکر می‌کنم جامائیکا هنوز در کشورهای مشترک المنافع است

that thinking of coming out, which of course a lot of countries now

که به فکر بیرون آمدن است. البته بسیاری از کشورها اکنون

are talking

در مورد این صحبت می کنند

about now the queen is gone because maybe they didn't want to come out of the Commonwealth

که ملکه رفته است زیرا شاید آنها به

of countries because of out of respect for the Queen.

دلیل احترام به ملکه نمی خواستند از کشورهای مشترک المنافع خارج شوند.

But now they might come out because we've got a king.

اما حالا ممکن است بیرون بیایند چون ما یک پادشاه داریم.

So they're seeing an opportunity.

بنابراین آنها یک فرصت را می بینند.

Yeah.

آره

Whilst there is this strange transition

در حالی که این انتقال عجیب

between the Queen and king

بین ملکه و پادشاه وجود دارد

that then I think a lot of people are now taking their chances

که در آن زمان فکر می‌کنم بسیاری از مردم اکنون از شانس خود استفاده می‌کنند

and finding the opportunity to maybe make a few changes.

و فرصتی برای ایجاد چند تغییر پیدا می‌کنند.

Yes, here and there.

بله، اینجا و آنجا.

But interestingly enough, the king,

اما جالب اینجاست که پادشاه،

our new king, is supposedly going to make radical changes to the monarchy.

پادشاه جدید ما، ظاهراً قرار است تغییرات اساسی در سلطنت ایجاد کند.

He's very keen on downsizing everything. Yes.

او بسیار مشتاق است همه چیز را کوچک کند. آره.

And apparently where the queen used to we used to live in Balmoral in Scotland.

و ظاهراً جایی که ملکه قبلاً زندگی می کرد ما در Balmoral در اسکاتلند زندگی می کردیم.

Apparently, he's going to sell the offer something and turn into a public.

ظاهراً او قصد دارد این پیشنهاد را چیزی بفروشد و به عمومی تبدیل شود.

Apparently, I

ظاهراً

find that very hard to believe.

باورش برایم سخت است.

Apparently that anyway.

ظاهراً به هر حال.

And we won't go into that.

و ما وارد آن نمی شویم.

But actually there are places, a lot of royal palaces you can visit.

اما در واقع مکان‌هایی وجود دارد که می‌توانید از کاخ‌های سلطنتی زیادی دیدن کنید.

Anyway, I'm always amazed that you can actually visit Windsor Castle.

به هر حال، من همیشه شگفت زده هستم که شما واقعاً می توانید از قلعه ویندزور دیدن کنید.

Yes. So they open it to the public and quite often

آره. بنابراین آنها آن را برای عموم باز می کنند و اغلب

or when she was alive, the Queen would often stay there.

یا زمانی که او زنده بود ، ملکه اغلب در آنجا می ماند.

She she always saw that as a proper home.

او همیشه آن را به عنوان یک خانه مناسب می دید.

And it's the most amazing place.

و شگفت انگیزترین مکان است.

I've never been to Windsor Castle, but having seen it

من هرگز به قلعه ویندزور نرفته‌ام، اما

last week during the service, where where all of the

هفته گذشته آن را در طول خدمت دیدم، جایی که

the the horses and the guards were marching

همه اسب‌ها و نگهبانان به

towards Windsor Castle.

سمت قلعه ویندزور حرکت می‌کردند.

It was amazing.

شگفتآور بود.

I was I was actually awestruck by by the appearance of that building.

من واقعاً از ظاهر آن ساختمان شگفت زده شدم.

And that was on television.

و این در تلویزیون بود.

So imagine what it must be like being there, actually being there in person.

بنابراین تصور کنید که حضور در آنجا، در واقع حضور در آنجا چگونه باید باشد.

And you can visit Windsor Castle.

و می توانید از قلعه ویندزور دیدن کنید.

You can actually go inside and walk around.

شما در واقع می توانید به داخل بروید و راه بروید.

I went there as a boy.

من به عنوان یک پسر به آنجا رفتم.

Christine says.

I would Christine.

کریستین می گوید.

من کریستین.

It says, I was struck by the sound of bagpipes at the end of the season.

می‌گوید، آخر فصل از صدای کوله‌پشتی‌ها هول شدم .

It was the low was very touching. The lone piper.

پایین بود بسیار لمس کننده بود. پیپر تنها.

Yeah.

Because because every night the queen would, would have the lone piper

آره

چون هر شب ملکه تنها پیپر را می‌داشت

and he would play at the end of every day that she was there.

و او در پایان هر روزی که او آنجا بود بازی می‌کرد.

Yeah.

آره

So at the end of the day it's the sunset.

بنابراین در پایان روز غروب خورشید است.

And then the night began to fall.

و سپس شب شروع به سقوط کرد.

He would play that same lament at night, the lone piper.

او همان نوحه را در شب می نواخت، پیپر تنها.

And that's the reason why it was such a big part of the funeral.

و به همین دلیل است که بخش بزرگی از تشییع جنازه بود.

At the end of the service, the piper started playing and he walked away

در پایان سرویس ، پیپر شروع به نواختن کرد و او از آنجا دور شد

and you could hear here the piper fading into the distance.

و در اینجا می‌توانی صدای محو شدن پیپر را از دور بشنوی.

And that was an incredibly even I found the thing very moving, very poignant.

و این به طرز باورنکردنی حتی به نظر من این موضوع بسیار تکان دهنده، بسیار تکان دهنده بود.

It's something very moving.

این چیزی است که بسیار تکان دهنده است.

It means it touches you in your heart

این بدان معناست که از

emotionally and normally.

نظر احساسی و به طور عادی در قلب شما تأثیر می گذارد.

I'll be honest, I can't stand the sound of bagpipes.

راستش را بخواهید، نمی توانم صدای کوله ها را تحمل کنم.

I think it has to be it has to be the worst

من فکر می کنم باید بدترین

sound ever produced by anything.

صدایی باشد که تا به حال توسط هر چیزی تولید شده است.

You're not a fan.

تو طرفدار نیستی

But I found the lone piper,

اما من متوجه شدم که

the lone bagpipe player to be very moving.

پیپر تنها، نوازنده ی کوله باری تنها بسیار متحرک است.

The sound of it as it faded away was really quite it struck me, I have to say,

صدای آن در حالی که محو شد واقعاً مرا تحت تأثیر قرار داد، باید بگویم،

even though I'm not a fan of the bagpipe types,

با وجود اینکه من طرفدار انواع کوله پشتی نیستم،

they're all steel drums as well.

آنها همگی طبل های فولادی هستند.

So those are the two instruments

بنابراین این دو ساز هستند

that I don't like, bagpipes normally.

که من آنها را دوست ندارم، به طور معمول کیسه پاپ.

And steel drums.

و طبل های فولادی.

Those drums, the la la la la la la la la la la la la la la la la la la la la la.

آن طبل، لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا.

I'm not a fan of steel drums, but yes, bagpipes are strange sound.

من طرفدار طبل‌های فولادی نیستم، اما آره، گودی‌ها صدای عجیبی دارند.

It's just a very odd looking instrument.

این فقط یک ساز بسیار عجیب و غریب است.

You can't quite understand how it works.

شما نمی توانید کاملاً درک کنید که چگونه کار می کند.

It just looks very, very odd.

فقط خیلی خیلی عجیب به نظر می رسد.

Someone's wearing this with all these pipes and this sort of bag

یک نفر این را با این همه لوله و این نوع کیف می پوشد

where all the name comes from.

که همه نام از آنجا آمده است.

Yes, well, that's where the sound comes from.

بله، خوب، صدا از آنجا می آید.

And of course, when they first start playing

و البته، وقتی برای اولین بار شروع به بازی می

it, they have to do that.

کنند، باید این کار را انجام دهند.

What don't

چه چیزی

they have to get the air into the bag?

ندارند که هوا را وارد کیسه کنند؟

It makes that noise very annoying, Mr. Duncan.

این صدا را بسیار آزاردهنده می کند، آقای دانکن.

I know.

میدانم.

Just like the bagpipes. Yes.

درست مثل کوله پشتی. آره.

Palmira says Hello, Palmira

پالمیرا می گوید سلام، پالمیرا

says that there are going to apparently in November,

می گوید که ظاهراً در ماه

the population of the world is going to tip over into 8 billion people.

نوامبر جمعیت جهان به 8 میلیارد نفر خواهد رسید.

I'm sorry.

متاسفم.

I remember when it was six, it was when I was growing up.

یادم می آید که شش ساله بودم، زمانی که بزرگ می شدم.

It was I think it was less than that when I was at school.

فکر می کنم زمانی که در مدرسه بودم کمتر از آن بود.

I think when I was at school, it's about 20.

فکر می کنم وقتی در مدرسه بودم، حدود 20 بود.

There were just 20 people in the whole world.

فقط 20 نفر در کل جهان بودند.

I can't.

من نمی توانم.

But yes, maybe somebody could look that up.

اما بله، شاید کسی بتواند آن را بررسی کند.

World population in 1970.

جمعیت جهان در سال 1970.

That's when I was, you know, nine, I'm sure it was.

آن موقع بود که من نه ساله بودم، مطمئنم که اینطور بود.

I remember I remember them talking about it and saying that,

یادم می‌آید که در مورد آن صحبت می‌کردند و می‌گفتند

you know, it's going to get to nine or ten.

، می‌دانی، به نه یا ده می‌رسد.

It actually has the.

در واقع آن را دارد.

Exactly what do you mean it's going to get to nine or ten when?

دقیقا منظورت چیه کی به نه یا ده میرسه؟

I think by the time I can't remember what they said, oh, the public

فکر می‌کنم تا زمانی که نمی‌توانم به یاد بیاورم چه گفتند، آه،

the actual increase is actually slowing down.

مردم، افزایش واقعی در واقع کند می‌شود.

It's not going up exponentially anymore, but it's going up.

دیگر به صورت تصاعدی بالا نمی رود، اما در حال افزایش است.

It's going up.

داره بالا میره

But apparently the rate of growth is slowing.

اما ظاهراً سرعت رشد در حال کاهش است.

It was only six a couple of years ago.

فقط شش سال پیش بود.

It wasn't where they were, not a couple of years ago.

جایی که آنها بودند، چند سال پیش نبود.

There were those 2 billion people come from.

آن 2 میلیارد نفر از مردم بودند.

And certain countries are,

و برخی از کشورها

you know, including China being one of them, aren't

، از جمله چین که یکی از آنهاست، به

having enough young people being born

اندازه کافی جوان به دنیا

to replace it can't be people.

نیامده اند تا جایگزین آن شوند.

You can't have old people being born.

شما نمی توانید افراد مسن را به دنیا بیاورید.

Yes. But apparently the birth rate has dropped a bit to low in a lot of countries.

آره. اما ظاهراً نرخ زاد و ولد در بسیاری از کشورها تا حدودی کاهش یافته است.

Well, that's why they relax the laws you see on the single child policy in China,

خب، به همین دلیل است که آنها قوانینی را که در مورد سیاست تک فرزندی در چین می بینید، کاهش می

they suddenly realised, look, can all Chinese people, you know what

دهند، ناگهان متوجه شدند، ببینید، آیا همه چینی ها می توانند، می

we told you a few years ago about not having more than one kid?

دانید چند سال پیش به شما در مورد نداشتن بیش از یک فرزند چه گفته بودیم؟

Could you please just

آیا می توانید فقط

spend a few

چند

hours, get to try and make some more babies?

ساعت وقت بگذارید، تلاش کنید و چند نوزاد دیگر ایجاد کنید؟

That's amazing, isn't it, when your government is telling you you've got to procreate,

این شگفت‌انگیز است، اینطور نیست، وقتی دولت شما به شما می‌گوید که باید تولید مثل کنید،

that's incredible.

باور نکردنی است.

Yeah.

آره

And Nystrom makes an interesting observation, in my opinion.

و نیستروم به نظر من مشاهده جالبی می کند.

One of the reasons why the Queen was so adored is she had effectively no power.

یکی از دلایلی که ملکه بسیار مورد تحسین قرار گرفت این بود که او عملاً هیچ قدرتی نداشت.

Well, that's correct.

خوب، درست است.

She's head of state, but she doesn't have any power yet to change the laws.

او رئیس دولت است، اما هنوز هیچ قدرتی برای تغییر قوانین ندارد.

And that's what the monarchy in the UK is.

و این همان چیزی است که سلطنت در بریتانیا است.

Well, certainly the Queen is very well known for never getting involved in politics,

خب، مطمئناً ملکه به این دلیل که هرگز در سیاست دخالت نمی‌کند بسیار مشهور است،

but there is a word to describe that she does have

اما کلمه‌ای برای توصیف وجود دارد که او

what people describe as or the monarchy does have

چیزی را دارد که مردم آن را توصیف می‌کنند یا سلطنت دارای

what's described as soft power. Yes.

چیزی است که به عنوان قدرت نرم توصیف می‌شود. آره.

So by just visiting countries

بنابراین با سفر به کشورها

and being there, going to foreign countries and talking,

و حضور در آنجا، رفتن به کشورهای خارجی و صحبت کردن

there is a kind of power and they call it a soft power,

، نوعی قدرت به وجود می آید و به آن می گویند قدرت نرم

which is like an influencing effect.

که مانند یک اثر تأثیرگذار است.

So if the queen comes to visit your country, then often

بنابراین اگر ملکه برای بازدید از کشور شما بیاید، اغلب

what happens is that trade deals may follow later.

اتفاقی که می افتد این است که معاملات تجاری ممکن است بعداً دنبال شود.

Not that the Queen would have been discussing that in any shape or form.

نه اینکه ملکه به هر شکل یا شکلی در مورد آن بحث می کرد.

No, but the fact that the Queen came to visit your country has an influence

نه، اما این واقعیت که ملکه برای بازدید از کشور شما آمده است، تأثیری

on what that particular country might decide to do in terms

بر تصمیم آن کشور خاص در

of relations with the UK.

رابطه با بریتانیا دارد.

And they describe that as soft power. Yes.

و آنها آن را به عنوان قدرت نرم توصیف می کنند. آره.

So it's kind of because you'll connected somehow with British royalty,

بنابراین به این دلیل است که شما به نحوی با خانواده سلطنتی بریتانیا ارتباط خواهید داشت، فکر می‌کنم

it almost gives your your own nation

این امر تقریباً باعث تحسین ملت خودتان می‌شود

a little bit of kudos, I suppose.

.

But but of course, we have a whole new kettle of fish

اما البته، ما یک کتری ماهی کاملاً جدید

with with

با

Charles King Charles, because he is quite outspoken.

چارلز کینگ چارلز داریم، زیرا او کاملاً صریح است.

And in the past he's got very much involved

و در گذشته او به شدت درگیر

with a lot of political arguments

بحث های سیاسی زیادی بود

to do, mainly with the environment,

که باید انجام دهد، عمدتاً در مورد محیط،

but he is someone who often will voice his opinion or voice

اما او کسی است که اغلب نظر خود را بیان می کند یا

his opinion through a third party, which of course, now he can't do.

نظر خود را از طریق شخص ثالث بیان می کند، که البته اکنون می تواند. انجام دهید.

It's almost as if a giant hand has gone over his his mouth.

انگار یک دست غول پیکر روی دهانش رفته است.

He can't make any opinions about anything.

او نمی تواند در مورد چیزی نظر بدهد.

So destroy the independence you have at Lewis, that is.

پس استقلالی را که در لوئیس داری نابود کن.

I did.

من کردم.

That is what indeed what I meant, that China's population

در واقع منظور من این بود که جمعیت

maybe China's population is suffering

چین شاید جمعیت چین رنج می برند

because it's not having enough

زیرا به اندازه کافی

new people being born. Hmm.

افراد جدید به دنیا نمی آیند. هوم

Maybe I didn't make myself clear.

شاید من خودم را روشن نکردم.

Yes, it's that losing population.

بله، این همان از دست دادن جمعیت است.

Yeah, but India is still growing.

بله، اما هند همچنان در حال رشد است.

Yeah, in fact, they are.

بله، در واقع، آنها هستند.

They think.

آنها فکر میکنند.

They think that the population of India will now overtake that of China.

آنها فکر می کنند که اکنون جمعیت هند از چین پیشی خواهد گرفت.

So we need to stay friends with India.

بنابراین ما باید با هند دوست بمانیم.

And I think it's also a point of view of the number of genders as well so you have maybe more male

و من فکر می‌کنم که این دیدگاه به تعداد جنسیت‌ها نیز مربوط می‌شود، بنابراین ممکن است تعداد افراد مرد

subjects or

a part of the population, so more men or more males and females.

یا بخشی از جمعیت بیشتر باشد، بنابراین مردان یا زنان و مردان بیشتر.

I think that actually happened in Japan.

فکر می‌کنم این اتفاق در ژاپن افتاد.

I think there is actually a genuine shortage

من فکر می‌کنم

of of women or females in Japan.

در ژاپن واقعاً کمبود زنان یا زنان وجود دارد.

So there are many more males to females.

بنابراین تعداد نر به ماده بسیار بیشتر است.

And that's also caused a problem as well because there are lots of lonely men

و این نیز باعث ایجاد مشکل شده است، زیرا مردان تنها زیادی

for a beautiful wife,

برای یک همسر زیبا

although I think sometimes they have those robots as well.

وجود دارند، اگرچه من فکر می کنم گاهی اوقات آنها نیز این ربات ها را دارند.

Don't know those robot they are.

آن ربات ها را نمی شناسم.

Maybe they're going to become very.

شاید آنها قرار است بسیار تبدیل شوند.

Yes, they're certainly popular here.

بله، آنها مطمئناً در اینجا محبوب هستند.

So I've heard a lot from my own experience.

بنابراین من از تجربه خودم چیزهای زیادی شنیده ام.

Use them for I've no idea.

استفاده از آنها برای من هیچ ایده.

But I know I can't believe that.

اما می دانم که نمی توانم این را باور کنم.

I wonder if it's the same thing, the same.

تعجب می کنم که آیا این همان چیزی است، همان.

The notion of robots are going to go up, the population of humans will come down.

مفهوم روبات ها بالا می رود ، جمعیت انسان ها پایین می آید.

Love robots.

عاشق ربات ها

See, I think that's going to happen in the future because whenever you think of technology that anything,

ببینید، من فکر می‌کنم این اتفاق در آینده خواهد افتاد، زیرا هر زمان که به فناوری فکر می‌کنید که هر چیزی،

anything to do with technology, Steve,

هر چیزی که به فناوری مربوط می‌شود، استیو،

there is always one question that people ask, can I have sex with it?

همیشه یک سوال وجود دارد که مردم می‌پرسند، آیا می‌توانم با آن رابطه جنسی داشته باشم؟

Yes, it is anything.

بله، هر چیزی است.

That's what the Internet is.

اینترنت یعنی همین.

Let's face it, I said anything that comes along, anything.

بیایید با آن روبرو شویم، من هر چیزی که پیش بیاید، هر چیزی را گفتم.

That's the first question most people ask, especially men.

این اولین سوالی است که بیشتر مردم به خصوص مردان می پرسند.

I read a book, science fiction because I like science fiction.

من یک کتاب، علمی تخیلی می خوانم، زیرا داستان علمی تخیلی را دوست دارم.

I always use that's the only type of fiction I ever used to read with science fiction.

من همیشه از این تنها نوع داستانی است که با داستان علمی تخیلی خوانده ام استفاده می کنم.

And there is

و یک کتاب خاص وجود دارد که

one particular book I can't remember who it was by what it was cold

من نمی توانم به خاطر بیاورم که چه کسی بود، چه سرد بود

and whatever, you know, I can't remember

و هر چه بود، می دانید، نمی توانم به خاطر بیاورم

if I'm talking 40, 50 years ago, it wasn't Carl Sagan, was it?

اگر 40، 50 سال پیش صحبت می کردم، کارل سیگان نبود، ?

No, because you know Carl Sagan.

نه، چون کارل سیگان را می شناسید.

I love Carl Sagan. Yes. But anyway. Yeah.

من عاشق کارل سیگان هستم. آره. ولی به هر حال. آره

So I think he could have been the same guy

بنابراین فکر می‌کنم او می‌توانست همان مردی باشد

that wrote science fiction, the stainless steel rat. Huh?

که داستان‌های علمی تخیلی نوشت ، موش استیل ضد زنگ. متعجب؟

There was a whole series of books by him.

یک سری کتاب از او بود.

I can't remember his name.

اسمش یادم نمیاد

Any one's a science fiction fan.

هر کسی طرفدار داستان های علمی تخیلی است. انتقام

The stainless steel wrapped stainless steel rats revenge.

موش های فولادی ضد زنگ پیچیده شده است .

A series of books by I can't remember his name.

یه سری کتاب از اسمش یادم نمیاد

Maybe somebody will.

شاید کسی بخواهد

I remember when we first met, I was going through some of your book collection and I found that one book

یادم هست وقتی برای اولین بار همدیگر را دیدیم، داشتم تعدادی از مجموعه کتاب های شما را مرور می کردم و آن یک کتاب را پیدا

and I asked you, this is a very strange title for a book, and you said it was science fiction.

کردم و از شما پرسیدم که این عنوان بسیار عجیبی برای یک کتاب است و شما گفتید علمی تخیلی است.

So I remember you telling me about that Philip K Dick as well.

پس یادم می آید که درباره فیلیپ کی دیک هم به من گفتی.

He's a famous.

او یک معروف است.

But anyway, just going back, can I just what I was going to say,

اما به هر حال، فقط به عقب برمی گردم، می توانم آنچه را که می خواستم بگویم،

he wrote a book and it was

او کتابی نوشت

and it was about these

و درباره این

aliens that would come to earth.

موجودات فضایی بود که به زمین می آمدند.

And they had this ability

و آنها این توانایی را

they could read your mind and they would morph.

داشتند که می توانستند ذهن شما را بخوانند و تغییر شکل دهند.

They didn't look human, but they could read your mind and they would morph into

آنها انسانی به نظر نمی رسیدند، اما می توانستند ذهن شما را بخوانند و

what was the ideal partner for you.

به شریک ایده آل شما تبدیل شوند.

Oh, I like the sound of that.

اوه، من صدای آن را دوست دارم.

I know. I used to think, wouldn't that be wonderful? Yes.

میدانم. من قبلا فکر می کردم، آیا این فوق العاده نیست؟ آره.

You know, this alien comes down, that a blob.

میدونی، این بیگانه پایین میاد، اون یه لکه.

Okay.

And I read your mind and then suddenly

باشه.

و من ذهن شما را خواندم و سپس ناگهان

this perfect Adonis,

این آدونیس کامل،

I think,

فکر می‌کنم،

and that is physically and mentally the perfect partner for you,

و از نظر جسمی و ذهنی شریکی عالی برای شماست،

because they read your mind, they know what's right for you.

زیرا آنها ذهن شما را می‌خوانند، می‌دانند چه چیزی برای شما مناسب است.

That's in that I am imagine a world like that.

این در این است که من چنین دنیایی را تصور می کنم.

Yeah, everybody had that perfect part.

آره، همه اون قسمت عالی رو داشتند.

So whatever your dream partner

بنابراین هر چه که شریک

or husband or wife, girlfriend, boyfriend,

یا همسر رویایی شما، دوست دختر، دوست پسر،

whatever they would be in your mind, you could actually have it.

هر چیزی که در ذهن شما باشد، در واقع می توانید آن را داشته باشید.

You could actually have your your perfect partner, your perfect other half.

شما در واقع می توانید شریک کامل خود را داشته باشید، نیمه دیگر کامل خود را.

Harry Harrison.

هری هریسون

There we go. Oh, okay.

ما میرویم آنجا. اوه، باشه

Mr. Trump, thank you for that.

آقای ترامپ از این بابت متشکرم.

Harry Harrison is the name.

نام هری هریسون است.

He's probably not alive anymore, but he wrote a series of science

او احتمالاً دیگر زنده نیست، اما یک سری کتاب علمی

fiction books called The Stainless Steel Rat.

تخیلی به نام موش از جنس استنلس استیل نوشت.

And they were just

و آنها

I just liked them.

فقط من آنها را دوست داشتم.

They're very good, very, very inventive.

آنها بسیار خوب، بسیار، بسیار مبتکر هستند.

Well, never turned them into a film, as they always say.

خوب، همانطور که همیشه می گویند هرگز آنها را به فیلم تبدیل نکنید .

If you can imagine it, you can actually create it.

اگر بتوانید آن را تصور کنید، در واقع می توانید آن را ایجاد کنید.

It can be realities up here. Yeah.

این می تواند واقعیت های اینجا باشد. آره

And we can have that. Yeah.

و ما می توانیم آن را داشته باشیم. آره

So a lot of things that you see or you saw in science fiction

بنابراین بسیاری از چیزهایی که چند سال پیش در داستان‌های علمی تخیلی می‌بینید یا می‌دیدید

a few years ago have not really become reality the way we communicate with each other.

، آنطور که ما با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنیم، واقعاً به واقعیت تبدیل نشده‌اند.

So you might say that we are now living in an age

بنابراین ممکن است بگویید که ما اکنون در عصری زندگی می کنیم

where certain types of science fiction have actually become reality.

که انواع خاصی از داستان های علمی تخیلی واقعاً به واقعیت تبدیل شده اند.

You think of mobile phones, you are now carrying a computer

شما به تلفن های همراه فکر می کنید، اکنون یک کامپیوتر

in your hand, a very powerful piece of equipment in your hand.

در دست دارید، یک قطعه تجهیزات بسیار قدرتمند در دستتان.

Another

series of science fiction books, which I loved was by Asimov.

سری دیگر از کتاب های علمی تخیلی که من آن را دوست داشتم از آسیموف بود.

Yes. Foundation.

آره. پایه.

Yes. Now, that's very deep,

آره. حال، این نوشته بسیار عمیق،

very deep writing, very complex writing.

بسیار عمیق، نوشتن بسیار پیچیده است.

And there's a series of books in that.

و یک سری کتاب در آن وجود دارد.

And it's

و در

actually it reminds me a bit of Star Wars.

واقع من را به یاد جنگ ستارگان می اندازد.

But anyway, Robert

اما به هر حال، رابرت

is in Tenerife now.

اکنون در تنریف است.

Robert, talking of holidays, there is a place,

رابرت، از تعطیلات صحبت می‌کنیم، جایی وجود دارد،

Robert Diaz in Tenerife because Tenerife is a great place

رابرت دیاز در تنریف، زیرا تنریف مکانی عالی

for Britons, Brits to go on holiday in winter.

برای بریتانیایی‌ها، بریتانیایی‌ها برای رفتن به تعطیلات در زمستان است.

Yes, because it's very warm there in the winter

بله، چون آنجا در زمستان بسیار گرم است،

because it's quite far south and

زیرا در جنوب بسیار دور است و

I have been there.

من آنجا بوده ام.

You haven't.

But it's one of the holiday destinations which I have said to Mr.

شما نداشتید.

اما این یکی از مقاصد تعطیلات است که من به آقای دانکن گفته‌ام

Duncan that we may well visit if we are going to go on a winter holiday

که اگر قرار است به تعطیلات زمستانی برویم، ممکن است از آنجا دیدن کنیم،

because obviously I have to get my mum funeral out of the way first. Yes.

زیرا بدیهی است که ابتدا باید مراسم خاکسپاری مادرم را از سر راه بردارم. آره.

Which is two weeks tomorrow. No, week tomorrow.

که فردا دو هفته است. نه فردا هفته

That's one of the things that's hanging over our heads.

این یکی از چیزهایی است که بالای سر ما آویزان است.

And I don't mean that in a horrible or bad way.

و منظور من این نیست که به روشی وحشتناک یا بد باشد.

I just mean there are things that you're waiting to, to I don't know.

منظورم این است که چیزهایی وجود دارد که شما منتظر آنها هستید، من نمی دانم.

I suppose the word is closure.

فکر می کنم کلمه بسته است.

So because we are now waiting for for Mr.

بنابراین چون ما الان منتظریم تا

Steve's mother's funeral to take place and we have to wait

مراسم خاکسپاری مادر آقای استیو برگزار شود و باید منتظر باشیم

until I think it's next, not next Monday, it's next Monday.

تا فکر کنم روز بعد باشد، نه دوشنبه آینده، دوشنبه آینده.

Next Monday, third of 3rd of October.

دوشنبه آینده سوم مهرماه.

3rd of October.

3 مهر.

And obviously that's very going to be very emotional.

و بدیهی است که این بسیار احساسی خواهد بود.

I'm currently

الان دارم

writing a eulogy for my mother, a eulogy.

برای مادرم مداحی می نویسم، مداحی.

So I've been planning with my sister and the vicar of the church where my mum

بنابراین من با خواهرم و معاون کلیسایی که قرار است

is to to go.

مادرم به آنجا برود برنامه ریزی کرده ام.

I'm thinking of a word that she used to.

دارم به کلمه ای فکر می کنم که او قبلا استفاده می کرد.

Yeah, she's together every week and so we view as a parish.

بله، او هر هفته با هم است و بنابراین ما به عنوان یک محله نگاه می کنیم.

A parish, a service. Yes, she was a parishioner.

یک محله، یک خدمت. بله، او اهل محله بود.

That's it.

خودشه.

We've been planning the service for my mother

ما خدمات را برای مادرم برنامه ریزی کرده ایم

and that includes, as you know, if you have a funeral service,

و این شامل، همانطور که می دانید، اگر مراسم تشییع جنازه دارید

there are certain follows a certain template. Hmm.

، الگوی خاصی دنبال می شود. هوم

There are going to be some hymns, some music when you go in,

وقتی وارد می‌شوید، سرودها، موسیقی،

some hymns and Bible readings.

سرودها و خواندن کتاب مقدس وجود خواهد داشت.

And there's all at least here in the UK, I don't know about other countries

و همه چیز حداقل اینجا در بریتانیا وجود دارد، به هر حال در مورد کشورهای دیگر نمی دانم که در

anyway where there is a eulogy where you talk about a short

آن مداحی وجود دارد که در آن شما در مورد کوتاهی صحبت می کنید که

we sort of did all this last week, didn't we didn't talk about that it's only ten things

ما هفته گذشته همه این کارها را انجام دادیم، آیا ما در مورد آن صحبت نکردیم. فقط ده چیز است

why you talk about the life of that person

که چرا شما در مورد زندگی آن شخص صحبت می

and try and sum it up in about 5 minutes and I'm going to be doing that.

کنید و سعی می کنید آن را در حدود 5 دقیقه خلاصه کنید و من این کار را انجام خواهم داد.

I'm currently writing that.

من در حال حاضر در حال نوشتن آن هستم.

So but but after that but the point to go and have a holiday

بنابراین، اما بعد از آن، اما نکته ای که باید برویم و تعطیلات داشته باشیم،

this is the point we were trying to get to after after Mr.

این همان نقطه ای است که ما سعی می کردیم بعد از

Steve's mum's funeral.

تشییع جنازه مادر آقای استیو به آن برسیم.

We are we are going to try and just take a break

ما سعی می کنیم

from everything, because it has been a weird one.

از همه چیز کمی استراحت کنیم، زیرا یک اتفاق عجیب و غریب بوده است.

When September started,

زمانی که سپتامبر شروع شد،

neither of us had any idea that the month

هیچ یک از ما نمی دانستیم که

was going to be the month that it turned out to be.

ماه قرار است همان ماه باشد.

And very difficult. Very difficult.

و خیلی سخته خیلی سخت.

Not easy.

آسان نیست.

I have to let you know, Roberto, if we go to if we go to Tenerife.

اگر به تنریف برویم، باید به شما اطلاع بدهم، روبرتو .

Oh, yes.

آه بله.

It's it's although sadly our pound will not go very far.

اگرچه متأسفانه پوند ما خیلی دور نخواهد بود.

It probably won't

احتمالاً اکنون این کار را نخواهد

now because I would imagine if it's, if it's a Spanish territory, it's probably the euro.

کرد زیرا من تصور می کنم اگر این سرزمین باشد، اگر یک قلمرو اسپانیا باشد، احتمالاً یورو است.

Is it the euro there?

اونجا یورو هست؟

But you've got the euro. Yes.

اما شما یورو دارید. آره.

And a new government.

و دولت جدید.

So Spain. Yes. Of that.

پس اسپانیا آره. از آن.

Oh, no, no, not Spain. Sorry, sorry.

اوه، نه، نه، نه اسپانیا. متاسفم متاسفم.

For a moment, I was going I was going to Italy then you see I was in Italy.

یه لحظه داشتم میرفتم میرفتم ایتالیا بعد میبینی ایتالیا بودم.

You were Spain. I was in Italy.

تو اسپانیا بودی من در ایتالیا بودم.

They're going right wing, apparently.

آنها ظاهراً به جناح راست می روند.

Yeah. Yeah, quite possibly. Yes.

آره بله، به احتمال زیاد. آره.

All right.

Bye bye, Lina. See you.

خیلی خوب.

خداحافظ لینا به امید دیدار.

See you next time.

بعدا می بینمت.

Oh, I see the off.

اوه، من می بینم که خاموش است.

Um, but, yes, there's a very large volcano in Tenerife.

اوم، اما، بله، یک آتشفشان بسیار بزرگ در تنریف وجود دارد.

Christina says, where I trekked years ago.

کریستینا می گوید، جایی که سال ها پیش پیاده روی کردم.

Yes, I went there. It is fascinating.

بله، من رفتم آنجا. جذاب است.

You are actually.

شما در واقع هستید.

It's so high.

خیلی بالاست

You look down and there's clouds are below you.

به پایین نگاه می کنی و ابرهایی زیر سرت هستند.

You're looking down on top of the clouds and there's a big

شما به بالای ابرها نگاه می کنید و

there's a big cable car that goes right at the top.

یک تله کابین بزرگ وجود دارد که درست در بالای آن می رود.

So so the volcano is is inactive.

بنابراین آتشفشان غیر فعال است.

It's inactive for now.

فعلا غیر فعال است

Uh, where do we go to on holiday?

اوه، تعطیلات کجا بریم؟

That lovely island where we, you know,

آن جزیره دوست داشتنی که در آن ما، می دانید

which is volcanic.

، آتشفشانی است.

And then they've got the sleds that go down many Madeira.

و سپس آنها سورتمه هایی دارند که در بسیاری از مادیرا پایین می روند.

Madeira, that's it.

مادیرا، همین.

But if Madeira Madeira is a lovely, lovely island as well.

اما اگر مادیرا مادیرا یک جزیره دوست داشتنی و دوست داشتنی نیز باشد.

Is that was that is that Portuguese or is Madeira Spanish?

این همان پرتغالی بود یا مادیرا اسپانیایی؟

Yeah, Mindanao.

آره، میندانائو.

Yes, it is.

بله همینطور است.

It's Portuguese, right? I thought so.

پرتغالی است، درست است؟ من اینطور فکر کردم.

That's part of Portugal.

این بخشی از پرتغال است.

So we're going to pick one of those two. Mm.

بنابراین ما یکی از آن دو را انتخاب می کنیم. مم

But just some somewhere when you are there there will be nothing to remind you

اما فقط بعضی جاهایی که آنجا هستید ، هیچ چیز برای یادآوری

of, of,

of the, the rather solemn, unhappy and depressing moments that we've had.

، لحظه های نسبتاً جدی، ناخوشایند و افسرده کننده ای که ما داشته ایم وجود نخواهد داشت.

So, so some of it just, just completely takes us away from everything.

بنابراین، برخی از آن‌ها فقط، ما را کاملاً از همه چیز دور می‌کند.

So it might be in this country, it might be abroad.

بنابراین ممکن است در این کشور باشد، ممکن است در خارج از کشور باشد.

We will see what happens.

ما خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

We began to take a holiday anyway.

به هر حال شروع کردیم به تعطیلات.

Yes, just because of the end of my work, because I finished

بله، فقط به خاطر پایان کارم، چون کارم

finished working for the company I've worked for for the last 26 years. Yes.

را برای شرکتی که در 26 سال گذشته در آن کار کرده ام به پایان رساندم. آره.

That's come to an end.

که به پایان رسیده است.

So I'm at the moment I'm not employed.

بنابراین من در حال حاضر شاغل نیستم.

So we were going to take a nice holiday

بنابراین قرار بود تعطیلات خوبی داشته باشیم

to reset everything but then about what to do in the future.

تا همه چیز را بازنشانی کنیم، اما در مورد اینکه در آینده چه کنیم.

But then life got in the way, got in the way of reality.

اما پس از آن زندگی مانع شد، در مسیر واقعیت قرار گرفت.

Got in the way. Yes,

سر راه افتاد بله

sir. Mr.

قربان. آقای

Duncan, I always ask this every Sunday around the week.

دانکن، من همیشه هر یکشنبه در طول هفته این را می پرسم.

I mean, it's it's hard to begin to talk about today.

منظورم این است که شروع صحبت در مورد امروز سخت است.

Mr. DUNCAN Because I began to talk about it today. Mr. DUNCAN.

آقای دانکن چون امروز شروع کردم به صحبت در مورد آن. آقای دانکن

Well, I still I still can't believe there's 8 billion people there are going to be 8 billion.

خوب، من هنوز هم نمی توانم باور کنم که 8 میلیارد نفر وجود دارد و 8 میلیارد نفر می شوند.

Have you ever thought of that?

آیا تا به حال به آن فکر کرده اید؟

In any walk you walk into town or you walk into an area where there are people

در هر پیاده‌روی وارد شهر می‌شوید یا وارد منطقه‌ای می‌شوید که در آن مردم وجود دارند

and you never really think of how many people there are around you.

و هرگز واقعاً به چند نفر در اطراف شما فکر نمی‌کنید.

Like, for example, much.

مثلاً خیلی.

Wenlock is a small place and I think sometimes it is easy just to forget

ونلاک مکان کوچکی است و فکر می‌کنم گاهی اوقات به راحتی می‌توان فراموش کرد

how many people there are just scurrying and running around like ants

که چند نفر آنجا هستند که مثل مورچه‌ها

on this giant blue pebble in space.

روی این سنگ‌ریزه آبی غول‌پیکر در فضا می‌دوند و می‌دوند.

It's very strange.

خیلی عجیب است.

8 billion. That's right. It's a lot of people.

8 میلیارد. درست است. این خیلی از مردم است.

But apparently five

اما ظاهراً پنج

5000 people were born during that two weeks morning of the queen.

5000 نفر در آن صبح دو هفته ای ملکه به دنیا آمدند .

5000, apparently, he's not what we had on

5000، ظاهراً او آن چیزی نیست که ما

on the programme that we like to watch

در برنامه داشتیم که دوست داشته باشیم تماشا

and yeah.

کنیم و بله.

So just in that two weeks of 5000 more people,

بنابراین فقط در آن دو هفته 5000 نفر بیشتر،

so it must be that two 3000 people a week are born in the world.

پس باید هفته ای دو 3000 نفر در دنیا متولد شوند.

And imagine there's a person born every every second.

و تصور کنید در هر ثانیه یک نفر متولد می شود.

Yes. Wonder how many people are born every second.

آره. تعجب می کنم که در هر ثانیه چند نفر به دنیا می آیند.

So between between the beginning and the end of the sentence.

بنابراین بین ابتدا و انتهای جمله.

Well, they used to say one person dies every second or every minute, didn't they?

خوب می گفتند هر ثانیه یا هر دقیقه یک نفر می میرد ، نه؟

Okay. So I don't know if that's so.

باشه. بنابراین من نمی دانم که آیا این چنین است.

There must be more people being born every minute if the population's going up.

اگر جمعیت افزایش یابد، باید در هر دقیقه افراد بیشتری متولد شوند.

Yeah, they used to say somebody dies every minute or every second.

بله، می گفتند هر دقیقه یا هر ثانیه یک نفر می میرد.

Can't remember that.

نمی توانم آن را به خاطر بسپارم.

That's a lot of people anyway.

به هر حال این افراد زیادی هستند.

Patricia

پاتریشیا

or a.k.a. Claudia.

یا با نام مستعار کلودیا.

Hello, Claudia. What's cooking, by the way?

سلام، کلودیا. به هر حال آشپزی چیست؟

What's in your pot?

در گلدان شما چیست؟

I didn't see it. She's going to the beach.

من آن را ندیدم. او به ساحل می رود.

Oh, uh, today,

اوه، اوه، امروز،

which I will point out, because they're an English.

که من به آن اشاره خواهم کرد، زیرا آنها انگلیسی هستند.

English teaching channel is b e a

کانال آموزش زبان انگلیسی b e a

beach is a type of food.

beach یک نوع غذا است.

Have you don't mind?

اشکالی نداره؟

I have to point B, so it's B double e,

من باید به نقطه B اشاره کنم، بنابراین B ​​double e،

c h is a type of tree and b e

c h یک نوع درخت است و b e

a c h is the place where you go to be by the C.

a c h جایی است که می روید تا کنار C باشید.

Well, I'm glad to hear that you're doing that.

خب، خوشحالم که می شنوم که دارید این کار را می کنید.

Oh, maybe Pelosi is going.

اوه، شاید پلوسی می رود.

That's her break is to go to to to sit near a Beach Tree.

استراحت او این است که به آنجا برود تا نزدیک درخت ساحل بنشیند.

Yes, maybe. Maybe that is your break. Yes.

بله شاید. شاید این استراحت شما باشد. آره.

Uh, so write that we love all your contributions

اوه، پس بنویسید که ما همه مشارکت‌های شما

to the live stream, which are many, and we want to know what you're cooking today.

در جریان زنده را دوست داریم، که بسیار زیاد است، و می‌خواهیم بدانیم امروز چه می‌پزید.

That's what's in the pot.

این چیزی است که در قابلمه است.

Because Mr.

چون آقای

Duncan wants to sing you that lovely little song.

دانکن می خواهد آن آهنگ دوست داشتنی را برای شما بخواند.

Yes, I did it at the start of today's live stream because I just wanted to cheer myself up.

بله، من این کار را در شروع پخش زنده امروز انجام دادم زیرا فقط می خواستم خودم را شاد کنم.

I wanted to get into it because I wasn't with you on Wednesday.

من می خواستم وارد آن شوم زیرا چهارشنبه با شما نبودم.

Oh, we've got.

اوه، ما داریم.

It's eggplant.

بادمجان است.

Oh, Mr. Duncan.

اوه، آقای دانکن.

Favourite eggplant with, you know.

بادمجان مورد علاقه با، شما می دانید.

Yes, eggplant with onions, carrots and tomato sauce.

بله، بادمجان با پیاز، هویج و سس گوجه فرنگی.

Oh, that sounds I like the sound of that.

اوه، به نظر می رسد که من صدای آن را دوست دارم.

I have to be honest with you.

من باید با شما صادق باشم.

I do like the sound of eggplant.

من صدای بادمجان را دوست دارم

You know, I like eggplant.

میدونی من بادمجان دوست دارم

It's also known as.

همچنین به عنوان شناخته شده است.

I can't thank Mr. Duncan.

من نمی توانم از آقای دانکن تشکر کنم.

It's not it's not cucumber, is it?

خیار نیست، اینطور نیست؟

No, it's like cucumber.

نه، مثل خیار است.

Then go on then. It's the.

بعد ادامه بده این است.

Well I was, I guess I was getting mixed up you see with the other one.

خوب من بودم، حدس می‌زنم داشتم با دیگری قاطی می‌شدم .

So there's eggplant and there's the zucchini.

پس بادمجان هست و کدو سبز.

But that's not the same thing is it. Eggplant?

اما این همان چیزی نیست. بادمجان؟

Other name is why you were asking me, but I thought, you know,

نام دیگر این است که چرا از من می پرسید، اما من فکر کردم، می دانید،

I was just saying, well, that was leading me on to saying that

من فقط می گویم، خوب، این باعث شد که

I always get confused between us because zucchini is another type of.

بگویم همیشه بین ما گیج می شود زیرا کدو سبز نوع دیگری از آن است.

It looks the same, doesn't it?

به نظر یکسان است، اینطور نیست؟

It looks like something you can plant.

به نظر چیزی است که می توانید بکارید.

Is that that purple of purple isn't it.

آیا آن بنفش بنفش نیست.

Yeah, purple.

آره بنفش

It's a fruit. It's long vegetable.

این یک میوه است. سبزی بلند است

It's often used as a tool. Is it.

اغلب به عنوان یک ابزار استفاده می شود. آیا آن است.

Yes, it's often used as a rude emoji, but please tell us

بله، اغلب به عنوان یک شکلک بی ادب استفاده می شود، اما لطفاً به ما بگویید

what is also known as eggplant

که بادمجان نیز شناخته می شود

or I can't think them, but there's cheese with it as well. Mr.

یا نمی توانم آنها را فکر کنم، اما پنیر نیز همراه آن وجود دارد. آقای

Duncan. Hmm.

دانکن هوم

Eggplant.

بادمجان.

Onions, carrots, tomato sauce.

پیاز، هویج، سس گوجه فرنگی.

Oh, that sounds.

اوه، به نظر می رسد.

Ooh, I bet you're doing that in a pot in the oven.

اوه، شرط می بندم که این کار را در یک قابلمه در فر انجام می دهید.

Certainly all nice and crispy around the outside.

مطمئناً بیرون همه چیز زیبا و ترد است.

And I think you have to have some some maybe some olive oil or some sort of oil on top as it's baking.

و من فکر می کنم شما باید مقداری، شاید مقداری روغن زیتون یا نوعی روغن روی آن هنگام پخت داشته باشید.

Absolutely delicious.

کاملا خوشمزه

Nids-Cram has estimated the number of people in the world

Nids-Cram تعداد افرادی را

who are currently having sex, so it's no wonder everything is moving.

که در حال حاضر رابطه جنسی دارند در جهان تخمین زده است، بنابراین جای تعجب نیست که همه چیز در حال حرکت است.

That might be the reason why we keep having those earthquakes.

این ممکن است دلیلی باشد که چرا ما به آن زلزله ها ادامه می دهیم.

I could be so many people.

من می توانستم افراد زیادی باشم.

Aubergine Thank you, Beatrice.

بادمجان متشکرم، بئاتریس.

Since aubergines Yes, that is right.

از آنجایی که بادمجان ها بله، درست است.

It's purple isn't it?

بنفش است اینطور نیست؟

It is.

این است.

It can be very potent, very purple as well.

می تواند بسیار قوی، بسیار بنفش نیز باشد.

Yeah.

آره

So yeah, these are estimates of 1.55.

بنابراین بله، اینها برآوردهای 1.55 است.

3 million people are currently having sex.

3 میلیون نفر در حال حاضر رابطه جنسی دارند.

They're making love around the world and making love.

آنها در سراسر جهان عشق ورزی می کنند و عشق می ورزند.

But think how many animals are also doing that at the same time?

اما فکر کنید چند حیوان نیز همزمان این کار را انجام می دهند ؟

I'm not thinking of that.

من به آن فکر نمی کنم.

Why are you thinking of that?

چرا به آن فکر می کنید؟

Well, I'm just saying, how many organisms

خوب، من فقط می گویم،

are currently copulate eating,

در حال حاضر چند موجود زنده در حال غذا خوردن هستند،

which is the sort of scientific word for having sex

که نوعی کلمه علمی برای داشتن رابطه جنسی

around the world?

I don't think I didn't that we were going to go on to that subject.

در سراسر جهان است؟

فکر نمی‌کنم که فکر نمی‌کردم که قرار بود به آن موضوع برویم.

No. Well, I only mentioned it because of the populations

نه. خوب، من فقط به دلیل جمعیتی

around the world that have too many men there are just too many men.

در سراسر جهان که مردان زیادی دارند، به آن اشاره کردم، مردان نیز بسیار زیاد هستند.

But you need to make more ladies.

اما شما باید خانم های بیشتری بسازید.

More girls, apparently,

ظاهراً دختران بیشتر،

right?

درست است؟

Yes. So

آره.

well, maybe somebody watching could make it

خوب، شاید کسی که تماشا می کند بتواند آن را

1.5, five, three and a bit many.

1.5، پنج، سه و کمی زیاد کند.

Yes, please.

بله لطفا.

I want to know what you're doing when you're watching.

می‌خواهم بدانم وقتی تماشا می‌کنی چه کار می‌کنی؟

Encourage people to continue to encourage people to do that.

مردم را تشویق کنید که به تشویق مردم به انجام این کار ادامه دهند.

Because I want them to watch us. Yeah.

چون می خواهم ما را تماشا کنند. آره

And then give them something else to do.

و سپس به آنها کار دیگری بدهید تا انجام دهند.

No, don't you keep your clothes on and don't do it.

نه، لباس هایت را نپوش و این کار را نکن. قبل از شروع

You can at least wait until we're finished here before you start.

، حداقل می توانید صبر کنید تا کار ما در اینجا تمام شود.

Okay.

باشه.

Good idea.

ایده خوبی است.

I think so.

So we're talking about Mr. Duncan, the subject of today.

من هم اینچنین فکر میکنم.

بنابراین ما در مورد آقای دانکن ، موضوع امروز صحبت می کنیم.

Well, it's interesting, because we are talking about words, phrases and idioms

خوب، جالب است، زیرا ما در مورد کلمات، عبارات و اصطلاحات

connected to fruit,

مرتبط با میوه،

fruit and vegetables.

میوه و سبزیجات صحبت می کنیم.

Isn't that straight?

درست نیست؟

Fruits and vegetables?

میوه ها و سبزیجات؟

So were just talking about

پس فقط در مورد

Claudia's giant purple eggplant.

بادمجان بنفش غول پیکر کلودیا صحبت می کردیم.

And now we are talking about fruit and veg.

و اکنون در مورد میوه و سبزیجات صحبت می کنیم.

There are lots of ways of using those words in words connected to those.

راه های زیادی برای استفاده از آن کلمات در کلمات مرتبط با آن ها وجود دارد.

But particular things you see, Valerie's here is alive.

اما چیزهای خاصی که می بینید، والری اینجا زنده است.

Claudia, the lady who's looking after

کلودیا، خانمی که از پدرم مراقبت می کند

my father is vegetarian. Oh.

، گیاهخوار است. اوه

So I am cooking a vegetarian dish.

بنابراین من در حال پختن یک غذای گیاهی هستم.

Obviously They're not vegan.

واضح است که آنها گیاهخوار نیستند.

Otherwise you wouldn't be putting cheese on it.

وگرنه روی آن پنیر نمی ریختید.

But they're vegetarian.

اما آنها گیاهخوار هستند.

So that sounds.

بنابراین به نظر می رسد.

And of course you can.

و البته می توانید.

Somebody pointed out that you can you can stuff aubergines with meat. Yes.

یکی اشاره کرد که می توانید بادمجان ها را با گوشت پر کنید. آره.

Which makes a very good dish.

که غذای بسیار خوبی درست می کند.

I can't remember who said that.

یادم نمیاد کی گفته

And I think it was William.

و فکر کنم ویلیام بود.

I like to stiff my aubergine and.

من دوست دارم بادمجانم را سفت کنم و.

No, Inaki said that.

نه، ایناکی گفت.

Okay.

باشه.

Yes, that sounds delicious.

بله، به نظر خوشمزه می رسد.

Have you got time to fly over?

آیا برای پرواز بر فراز آن زمان دارید؟

I wish you could always send some to us.

ای کاش همیشه می توانستید برای ما بفرستید.

Please do.

لطفا انجام بدهید.

I know you taunting us with your recipes? Yes.

میدونم با دستور پختت ما رو مسخره میکنی؟ آره.

Eggplant. Eggplant.

بادمجان. بادمجان.

Well, we found a new place to eat, by the way, here in much Wenlock a few months ago.

خوب، ما یک مکان جدید برای غذا خوردن پیدا کردیم، اتفاقاً، اینجا در ونلوک چند ماه پیش.

A new cafe.

یک کافه جدید

But it's it's actually no ordinary cafe because it's also a wine bar as well.

اما در واقع این یک کافه معمولی نیست زیرا یک بار شراب نیز هست.

It's quite, dare I say, sophisticated.

به جرأت می توانم بگویم کاملاً پیچیده است.

So that's part of the reason why we didn't go there, because we're not very sophisticated.

بنابراین این بخشی از دلیلی است که ما به آنجا نرفتیم، زیرا ما خیلی پیچیده نیستیم.

But last week we went

اما هفته گذشته ما رفتیم

and they have of the most amazing food, some beautiful

و آنها شگفت انگیزترین غذاها را دارند، چند

cakes, beautiful quiches, quiche.

کیک زیبا، کیچ های زیبا، کیش.

It is a crusty pie made egg.

این یک پای تخم مرغی است.

And you can put anything inside.

و می توانید هر چیزی را داخل آن قرار دهید.

Oh, and very, very nice place.

اوه، و بسیار، بسیار خوب است.

Rather sophisticated.

نسبتا پیچیده

Yeah, it's a bit more up market. Something is up-market.

آره، بازار کمی بیشتر شده است. چیزی در بازار بالا رفته است.

It means it's probably a bit more expensive, a bit posher,

این بدان معناست که احتمالاً کمی گران‌تر است ، کمی شیک‌تر است،

nicer class of people probably go there. Mhm.

احتمالاً طبقه بهتری از مردم به آنجا می‌روند. مهم

Which is why they're probably farmers out. Yes.

به همین دلیل است که آنها احتمالاً کشاورز هستند. آره.

Well they seem, they seem to like us anyway.

خوب به نظر می رسد، به نظر می رسد به هر حال ما را دوست دارند.

Fetus's.

جنین.

Just made a joke

فقط یک شوخی کردم

which is one we've heard before.

که قبلاً شنیده بودیم.

But it's very funny.

ولی خیلی خنده داره

I'm on a strict seafood diet.

من رژیم غذایی سخت دریایی دارم.

Oh, I see. Food and I eat it.

اوه می فهمم. غذا و من میخورمش

Yeah.

So that I think that deserves a little ripple of applause.

آره

به طوری که من فکر می کنم که سزاوار کمی تحسین است.

I think.

So that's one of your best, better ones or laughter, because of course,

من فکر می کنم.

بنابراین، این یکی از بهترین، بهتر یا خنده‌های شماست، زیرا البته،

to explain that joke, for those who you don't see

برای توضیح آن جوک، برای کسانی که

that joke, seafood as in

آن شوخی را نمی‌بینند، غذاهای دریایی

the way that the testers put that down.

مانند روشی که آزمایش‌کنندگان آن را بیان کرده‌اند.

Seafood is fish. Yeah, prawns, that sort of thing.

غذای دریایی ماهی است. آره، میگو، از این جور چیزها.

Anything that comes out of the sea you describe as seafood.

هر چیزی که از دریا بیرون می آید را به عنوان غذای دریایی توصیف می کنید.

But of course, if you split that word up

اما البته، اگر این کلمه را تقسیم کنید

and instead of saying SCA four seas,

و به جای گفتن SCA چهار دریا،

effectively seeing you and eat it.

در واقع شما را ببینم و آن را بخورید.

So that's a funny joke.

پس این یک شوخی خنده دار است.

So that's a play on word the visual stimulation of seeing something

بنابراین این یک بازی با کلمه، تحریک بصری دیدن چیزی

compared with the type of animal that's caught in

در مقایسه با نوع حیوانی است که در دریا گرفتار شده است

the sea such as crabs.

، مانند خرچنگ.

I've caught crabs performing the cool crab I have.

من خرچنگ ها را در حال اجرای خرچنگ باحالی که من دارم شکار کرده ام.

Yes, many times I've gone to the beach and I've come away and I've got crabs.

بله، من بارها به ساحل رفته ام و آمده ام و خرچنگ گرفته ام.

Yeah, well I've told you to your close on. Yes.

بله، من به شما گفته ام که نزدیک خود باشید. آره.

Christine is going by Christine to see you next week and the next time.

کریستین به کریستین می رود تا هفته آینده و دفعه بعد شما را ببیند .

Well strangely enough we're having quite a we eat a lot of vegetarian food at home.

خیلی عجیب است که ما در خانه غذاهای گیاهی زیادی می خوریم.

We in fact, we twice this week we've had lentils because Ameera

ما در واقع این هفته دو بار عدس خوردیم چون آمیرا

says rice, vegetables.

می گوید برنج، سبزیجات.

But we have we've been having a very sort of Indian dish,

اما ما یک نوع غذای هندی می خوردیم ،

a very common Indian dish, which is rice

یک غذای هندی بسیار رایج، که برنج

with lentils it's very nice lentils with rice.

با عدس است، عدس بسیار خوبی با برنج است.

And so cooking the lentils, green and red lentils with cooking,

و به این ترتیب پختن عدس، عدس سبز و قرمز همراه با پختن،

mixing them up with vegetables, nice spices, tomatoes, all that in there.

مخلوط کردن آنها با سبزیجات، ادویه های خوب، گوجه فرنگی، و همه چیزهایی که در آنجا وجود دارد.

And then we're having it with rice.

و سپس آن را با برنج میل می کنیم.

That's a very traditional Indian dish, but

این یک غذای بسیار سنتی هندی است، اما

we are not vegetarian or vegan, for that matter.

ما گیاهخوار یا وگان نیستیم.

I know we we mentioned this subject so often on this livestream, but no, we're not.

می‌دانم که ما اغلب در این پخش زنده به این موضوع اشاره کردیم، اما نه، اینطور نیست.

We do like our meat. There is nothing I enjoy more than

ما گوشتمان را دوست داریم از هیچ چیز بیشتر از عشق لذت نمی برم

love.

.

I'm not saying that. I'm not going to say that.

من این را نمی گویم. من این را نمی گویم.

But there's nothing I enjoy more than having a nice, big, juicy

اما هیچ چیز من بیشتر از این نیست که یک تکه گوشت خوب، بزرگ و آبدار را

piece of meat

nicely cooked, right, Mr.

خوب بپزم، درست است، آقای

Duncan? Right. Mr.

دانکن؟ درست. آقای

Steve is it?

استیو هست؟

How long have we got? 40 minutes.

چقدر وقت داریم؟ 40 دقیقه.

Oh, no, we about the time is always worried about the time because I get hungry.

اوه، نه، ما در مورد زمان همیشه نگران زمان هستیم زیرا من گرسنه می شوم.

That's what your mother used to do. Your mother used to always go.

این کاری بود که مادرت انجام می داد. مادرت همیشه می رفت.

And about what time is it?

و حدودا ساعت چنده؟

How be in my eulogy?

در مداحی من چگونه باشد؟

How long have we got?

چقدر وقت داریم؟

How? What time?

چگونه؟ چه زمانی؟

How long are we late?

چقدر دیر کردیم

Your mother would often worry.

مادر شما اغلب نگران است.

About what time it was, but I would say

در مورد اینکه ساعت چند بود، اما می‌توانم بگویم

we don't have to worry today about it.

که امروز نباید نگران آن باشیم.

But I'm going at 4:00

اما من ساعت 4 می روم

because my stomach is rumbling.

چون شکمم غرغر می کند.

I've been in the garden working hard.

من در باغ بوده ام و سخت کار کرده ام.

Okay, this has got to do it.

خوب، این باید انجام شود.

And strange, strange.

و عجیب و غریب.

Attack, attack.

حمله حمله.

Well, attack.

You attacking me.

خب حمله کن

تو به من حمله میکنی

I didn't attack you. You're attacking me.

من به شما حمله نکردم داری به من حمله میکنی

I take that personally.

من آن را شخصا می دانم.

Attacking me in front of my lovely viewers.

در مقابل تماشاگران دوست داشتنی به من حمله می کنند.

I'm not a gardener.

من باغبان نیستم

That's all I can say.

این تمام چیزی است که می توانم بگویم.

Talking of things that you might grow in the garden if you like.

صحبت از چیزهایی که اگر دوست داشته باشید ممکن است در باغ پرورش دهید.

That nicely said. Grade Mr.

که قشنگ گفته درجه آقای

Duncan, that you see, we went from one thing there to another thing

دانکن، که می بینید، ما از یک چیز به یک چیز دیگر رفتیم

and you almost didn't notice.

و شما تقریباً متوجه نشدید.

In fact, it is only me now I'm telling you that

در واقع، الان فقط من به شما می گویم که

it has spoilt the whole thing.

همه چیز را خراب کرده است.

But yes, we are looking at fruit and vegetables

اما بله، ما به میوه و سبزیجات

or more to the point,

یا بیشتر به نقطه نظر،

words and phrases connected to fruit and vegetables.

کلمات و عبارات مرتبط با میوه و سبزیجات نگاه می کنیم.

So first of all, I suppose we can use the word,

بنابراین اول از همه، فکر می کنم می توانیم از کلمه استفاده کنیم،

but if you have fruit first, so fruit.

اما اگر اول میوه دارید، پس میوه.

Well, first of all, as an insult, a person might be called a fruit.

خب اولاً به عنوان یک توهین ممکن است به یک نفر گفته شود میوه.

It is a very.

این بسیار است.

If you're a fruit cake.

اگر کیک میوه ای هستید

Oh, no, I'm just just let me just do the bit.

اوه، نه، من فقط به من اجازه می‌دهم این کار را انجام دهم.

I'm doing that a fruit is a very derogatory

من این کار را می کنم که یک میوه یک کلمه بسیار تحقیر آمیز است،

a very bad word

یک کلمه بسیار

for for a person who is gay, is it? Yes.

بد برای فردی که همجنسگرا است، اینطور است؟ آره.

I didn't that you didn't know.

من نفهمیدم که تو نمیدونستی

Okay.

So it's not a very nice word, but you can also feel

باشه.

بنابراین این کلمه خیلی خوبی نیست، اما شما همچنین می توانید احساس کنید

or appear fruity.

یا میوه ای به نظر برسید.

And this one is quite ooh, you know something that's fruity.

و این یکی کاملا اوه، شما چیزی می دانید که میوه ای است.

Maybe a person has a mellow voice, mellow

شاید یک نفر صدایی ملایم داشته باشد، صدایی ملایم

and comforting a mellow voice.

و آرام بخش.

They have a fruity voice.

صدای میوه ای دارند.

Some people say that my voice is quite fruity.

بعضی ها می گویند صدای من کاملا میوه ای است.

Do that. Yeah.

این کار را انجام دهید. آره

I don't ever recall hearing that. Mr. Duncan.

من هرگز به یاد ندارم که آن را شنیده باشم. آقای دانکن

Also something that is erotically stimulating.

همچنین چیزی که از نظر شهوانی محرک است.

It might be fruity.

ممکنه میوه ای باشه

Ooh. Something that makes you feel a little excited, fruity.

اوه چیزی که شما را کمی هیجان زده می کند، میوه ای.

Something you can describe of those fruity candy that look at that fruity girl. Hmm.

چیزی که می توانید از آن آب نبات های میوه ای که به آن دختر میوه ای نگاه می کنند، توصیف کنید. هوم

And it just means that she looks sort of ripe and appealing

و این فقط به این معنی است که او به نوعی رسیده و جذاب

and sweet, like fruit.

و شیرین مانند میوه به نظر می رسد.

So fruit is something that people like to eat,

بنابراین میوه چیزی است که مردم دوست دارند بخورند،

that he's got a certain feeling to it sweet,

که او احساس خاصی نسبت به آن دارد، شیرین،

juicy, round edges, nice and juicy, you know.

آبدار، لبه های گرد، خوب و آبدار، می دانید.

And if you describe somebody as fruity,

و اگر کسی را میوه ای توصیف کنید، به

it means they're very attractive in a sexual way.

این معنی است که از نظر جنسی بسیار جذاب است.

You are you are very much attracted to them.

شما بسیار جذب آنها هستید.

They are quite fruity, aren't you fruity.

آنها کاملا میوه ای هستند، شما میوه ای نیستید.

Ooh la la. Yes.

آه لا لا. آره.

You look very fruity in that dress.

تو اون لباس خیلی میوه ای به نظر میرسی

Very fruity.

بسیار میوه ای

Yes. So, you know, don't say it's your sister.

آره. پس میدونی، نگو خواهرت.

Yeah. It's no. Or to your mother,

آره این نیست. یا به مادرت،

but say it to you. No.

اما به تو بگو. نه.

Well, maybe somebody that you would like to get to know a little better, but.

خوب، شاید کسی که دوست دارید کمی بهتر با او آشنا شوید، اما.

Okay. Okay, let's move on. Okay.

باشه. باشه بریم جلو باشه.

To be a fruit cake.

کیک میوه ای بودن

This is something we are often described as.

این چیزی است که ما اغلب به عنوان آن توصیف می کنیم.

People often say you to Mr.

مردم اغلب به آقای

Steve and Mr.

Denton, you are a couple of fruit cakes

استیو و آقای

دنتون می گویند شما چند کیک میوه ای هستید

to appear crazy or slightly mad.

تا دیوانه یا کمی دیوانه به نظر برسید.

That's it.

خودشه.

If you say of your fruit cake, it's a sort of

اگر از کیک میوه ای خود می گویید،

it's not a particularly nasty phrase.

یک جورهایی عبارت بسیار بدی نیست.

I think it's a sort of mild way of saying you're a nutter. Yes.

من فکر می‌کنم این نوعی روش ملایم برای گفتن این است که شما یک دلسرد هستید. آره.

I think I think it can be used as an insult.

فکر می کنم می توان از آن به عنوان توهین استفاده کرد.

Yeah, it is definitely an insult to say to him, don't talk to him is a fruit cake.

آره قطعا توهین بهش هست که باهاش ​​حرف نزن کیک میوه ایه.

Yes. So it's quite insulting as well.

آره. بنابراین کاملاً توهین آمیز است.

It just means that they behave oddly.

فقط به این معنی است که آنها رفتار عجیبی دارند.

It doesn't mean that you are literally mad.

این بدان معنا نیست که شما به معنای واقعی کلمه دیوانه هستید.

It just means that you might have strange ideas or strange

این فقط به این معنی است که شما ممکن است ایده های عجیب یا

customs or appearance or you might be

آداب و رسوم یا ظاهر عجیبی داشته باشید یا ممکن است

somebody who is unpredictable in the way that you behave.

فردی باشید که در رفتار خود غیرقابل پیش بینی باشد.

Maybe you are one of those conspiracy theorists.

شاید شما یکی از آن نظریه پردازان توطئه باشید.

Yeah, I just think that the world is is a big organisation and everything is planned

بله، من فقط فکر می کنم که جهان یک سازمان بزرگ است و همه چیز برنامه ریزی شده است

and they might say don't know him, he's, he's a bit of a fruitcake.

و ممکن است بگویند او را نمی شناسم ، او یک کیک میوه است.

It just means that you've got some, maybe some slightly warped ideas of how the world is

این فقط به این معنی است که شما ایده‌هایی، شاید کمی مبهم در مورد چگونگی جهان دارید

or yeah,

یا بله،

he might be a bit paranoid about things.

او ممکن است در مورد چیزها کمی پارانوئید باشد.

Yeah. To fruitcake, you haven't taken notice of him.

آره برای کیک میوه، شما به او توجه نکرده اید.

He's a fruitcake. That's it.

او یک کیک میوه است. خودشه.

Or her, of course.

یا او البته

Or her or them.

یا او یا آنها.

Or they them to cherry pick.

یا آنها را به چیدن گیلاس.

So now we are looking at things.

بنابراین اکنون ما در حال بررسی چیزها هستیم.

Now we are looking at fruit.

حالا ما به میوه نگاه می کنیم.

I never sometimes it just shows how my brain works.

من هرگز گاهی اوقات فقط نشان نمی دهد که مغز من چگونه کار می کند.

Sometimes I can't remember if a cherry is a fruit or vegetable.

گاهی اوقات یادم نمی آید که گیلاس میوه است یا سبزی.

Is that my brain doing that?

آیا مغز من این کار را می کند؟

But sometimes I see I see cherries and I think

اما گاهی اوقات می بینم که گیلاس می بینم و

fruit or vegetable for a moment.

یک لحظه به میوه یا سبزی فکر می کنم.

But then I remember you say, well, they are fruit.

اما بعد یادم می‌آید گفتی، خوب، میوه هستند.

It is, yeah.

این است، بله.

There are certain things which is difficult to categorise as fruit or vegetables.

چیزهای خاصی وجود دارد که به سختی می توان آنها را به عنوان میوه یا سبزیجات طبقه بندی کرد.

I mean, tomatoes. There's but there's one.

منظورم گوجه فرنگی است. هست اما یکی هست

Is it a fruit or vegetable?

میوه است یا سبزی؟

I mean, we think it's a vegetable, but is it, you know, technically, is it

منظورم این است که ما فکر می‌کنیم این یک سبزی است، اما آیا از نظر فنی،

I don't know what makes a fruit or vegetables are not going into that.

نمی‌دانم چه چیزی باعث می‌شود یک میوه یا سبزی وارد این موضوع نشود.

But you can quite have some things that are obvious, like carrots.

اما شما می توانید چیزهایی مانند هویج را کاملاً واضح داشته باشید.

Yeah, potatoes and clearly a vegetable because it grows on the ground.

بله، سیب زمینی و به وضوح یک سبزی است زیرا روی زمین رشد می کند.

Yes, that's it.

آره همینه.

So that's why I always assume fruit.

بنابراین به همین دلیل است که من همیشه میوه را فرض می کنم.

Fruit grows on trees,

میوه ها روی درختان

vegetables grow on the land or underground.

رشد می کنند، سبزیجات در زمین یا زیر زمین رشد می کنند.

So you often think of fruit trees as trees, but you don't have tomato trees.

بنابراین اغلب درختان میوه را درخت می‌دانید، اما درخت گوجه‌فرنگی ندارید.

Tomato plants, yes.

گیاه گوجه فرنگی، بله.

So they think so.

بنابراین آنها چنین فکر می کنند.

I always still even now, even though people keep telling me they are not

من همیشه حتی الان هنوز هم هستم، اگرچه مردم مدام به من می گویند که آنها

vegetables, I still think that tomatoes are vegetables.

سبزی نیستند، من هنوز فکر می کنم که گوجه فرنگی سبزیجات است.

Yes. Chocolate, according to Vitesse, chocolate is a bean,

آره. شکلات، طبق گفته Vitesse، شکلات یک دانه است،

obviously comes from the cocoa bean, which grows on a tree.

بدیهی است که از دانه کاکائو که روی یک درخت رشد می کند، می آید.

And so every test sees that as chocolate.

و بنابراین هر آزمایشی آن را به عنوان شکلات می بیند.

Or is he telling a joke? I'm not sure. I don't know.

یا داره جوک میگه؟ مطمئن نیستم. من نمی دانم.

But I don't know if chocolate of fruit trees.

اما من نمی دانم اگر شکلات درختان میوه.

A vegetable.

سبزی.

Yes, we don't know.

بله، ما نمی دانیم.

Maybe somebody could look it up and tell us. So here we go.

شاید کسی بتواند آن را جستجو کند و به ما بگوید. پس بزن که بریم.

We have a phrase used to cherry pick something.

ما یک عبارتی داریم که برای چیدن گیلاس استفاده می شود.

So quite often if you have to gather certain

بنابراین اغلب اگر مجبور هستید انواع خاصی از میوه ها را جمع آوری کنید

types of fruit, you have to do it very carefully.

، باید با دقت این کار را انجام دهید.

And in this particular situation, if you are picking

و در این شرایط خاص، اگر در حال چیدن

cherries, you have to do it very carefully.

گیلاس هستید، باید با دقت این کار را انجام دهید.

You have to select the right ones.

شما باید موارد مناسب را انتخاب کنید.

So as an actual expression to cherry pick means to select

بنابراین به عنوان یک بیان واقعی برای چیدن گیلاس به معنای انتخاب

things carefully with purpose.

دقیق چیزها با هدف است.

So quite often a person will try to make an argument, won't they?

بنابراین اغلب یک فرد سعی می کند بحثی را مطرح کند، اینطور نیست؟

And they will choose certain things

و آنها چیزهای خاصی را انتخاب می

that make their argument strong.

کنند که استدلال آنها را قوی می کند.

But then the other person might disagree and say, Oh, well, you are just cherry picking.

اما ممکن است طرف مقابل مخالفت کند و بگوید، اوه، خوب، شما فقط در حال چیدن گیلاس هستید.

You are choosing those points very carefully

شما آن نکات را با دقت انتخاب می کنید

because you want to win the argument.

زیرا می خواهید در بحث پیروز شوید.

But maybe there are many other things you could say in in response

اما شاید بسیاری از چیزهای دیگر وجود داشته باشد که می توانید در پاسخ بگویید

that would completely undo that are thoughts and ideas quite.

که کاملاً افکار و ایده ها را خنثی می کند.

I always think of religious people.

من همیشه به افراد مذهبی فکر می کنم.

Yes. Religious people will always cherry pick from.

آره. افراد مذهبی همیشه از گیلاس چیدن می کنند.

I suppose I would use the Bible as a good example.

فکر می کنم از کتاب مقدس به عنوان مثال خوبی استفاده کنم.

They always cherry pick.

آنها همیشه گیلاس می چینند.

Pick out the bits that support their argument. Yes.

بیت هایی را انتخاب کنید که از استدلال آنها حمایت می کنند. آره.

Whereas leaving out the things which are there

در حالی که چیزهایی را که در آنجا هستند

which won't support that argument. Yes.

که از آن استدلال حمایت نمی کنند، کنار بگذاریم. آره.

So they will say oh God said that you shouldn't do this.

پس می گویند وای خدا گفته که این کار را نکن.

But then elsewhere in the book it says the opposite thing

اما بعداً در جای دیگری از کتاب چیزی برعکس می‌گوید

or it doesn't seem to actually mind if you do it.

یا به نظر می‌رسد واقعاً برایتان مهم نیست که این کار را انجام دهید.

So all they or that specifically there might point out

بنابراین همه آنها یا آن‌ها به‌طور خاص ممکن است به

bits from the Bible, for example, that seem to show that

بخش‌هایی از کتاب مقدس اشاره کنند، برای مثال، که به نظر می‌رسد نشان می‌دهد که

their sexuality wrong

تمایلات جنسی آنها اشتباه است

and therefore the rule is it's wrong,

و بنابراین قاعده این است که اشتباه است،

but then they will miss out and forget about the other bits of the Bible

اما آن‌وقت آنها بخش‌های دیگر کتاب مقدس را از دست می‌دهند و فراموش

that they say that, for example, the treatment of women.

می‌کنند. می گویند که مثلاً رفتار با زنان.

Oh, I say, which we don't.

اوه، من می گویم، که ما نمی کنیم.

So you're going to tell me that there's a part of the Bible.

بنابراین شما به من خواهید گفت که بخشی از کتاب مقدس وجود دارد.

It says, Look, just be gay being gay, you know, I was just saying that,

می‌گوید، ببین، فقط همجنس‌گرا باش که همجنس‌گرا، می‌دانی، من فقط می‌گفتم که

you know, in support of you know, it's got to be careful what we say here.

، می‌دانی، برای حمایت از تو، باید مراقب حرف‌هایی که اینجا می‌زنیم باشیم.

But that is the sort of thing.

اما این یک چیز است.

So you there might be a subject area

بنابراین ممکن است یک حوزه موضوعی

or a book or something, but you've got an argument you want to make

یا یک کتاب یا چیز دیگری وجود داشته باشد، اما استدلالی دارید که می‌خواهید مطرح کنید

and you only pick out the bits from there that support your argument.

و فقط بخش‌هایی را از آنجا انتخاب می‌کنید که استدلال شما را تأیید می‌کنند.

You cherry pick, you pick out the best bits. Yeah.

شما چیدن گیلاس، بهترین تکه ها را انتخاب می کنید. آره

It's like picking the best cherries off the tree.

مثل چیدن بهترین گیلاس از درخت.

That's it. But you conveniently leave out

خودشه. اما شما به راحتی

things that don't support your argument.

چیزهایی را که استدلال شما را تایید نمی کند کنار می گذارید.

That's climate science. There's another one.

این علم آب و هوا است. یکی دیگه هست

Oh, well, any debate? Any debate.

اوه، خوب، هر بحثی؟ هر بحثی

So there's a lot of

بنابراین

research out there about climate change.

تحقیقات زیادی در مورد تغییرات آب و هوایی وجود دارد.

Some of it will be showing that climate change is happening and it's manmade.

برخی از آن‌ها نشان می‌دهند که تغییرات آب و هوایی در حال رخ دادن است و آن را ساخته دست بشر است.

Other research will be showing that it isn't.

تحقیقات دیگر نشان خواهد داد که اینطور نیست.

But then when you

اما زمانی که

give a talk on it, you will only pick out the bits that support you.

درباره آن صحبت می کنید ، فقط بخش هایی را انتخاب می کنید که از شما حمایت می کنند.

If you're in favour of climate change being caused by humans,

اگر طرفدار این هستید که تغییرات آب و هوایی توسط انسان ایجاد شود

you will only pick out the research bits that support that

، فقط بخش‌های تحقیقاتی را انتخاب می‌کنید که از آن پشتیبانی می‌کنند

and you'll conveniently forget about the ones that don't support it.

و به راحتی مواردی را که از آن پشتیبانی نمی‌کنند فراموش می‌کنید.

I'm not making any, any judgement on climate change being manmade.

من هیچ قضاوتی در مورد تغییرات آب و هوایی که ساخته دست بشر است نمی‌کنم.

I'm just using that as an example.

من فقط از آن به عنوان مثال استفاده می کنم.

Yes. To say that yes, I'm nothing.

آره. بگویم که بله، من هیچی نیستم.

Nobody thinks that's your view.

هیچ کس فکر نمی کند این دیدگاه شماست.

No. Yeah, I think.

نه. آره، فکر می کنم.

Why isn't there a gay religion, by the way?

راستی چرا دین همجنسگرایان وجود ندارد؟

You know, just just have literally everything about it.

می دانید، فقط به معنای واقعی کلمه همه چیز را در مورد آن داشته باشید.

You can write your own book and it's all just.

شما می توانید کتاب خود را بنویسید و همه چیز درست است.

Just incredibly gay.

فقط فوق العاده همجنسگرا

So I did like that, though.

بنابراین من آن را دوست داشتم، هر چند.

I actually thought you were going to tell me that there's a bit of the Bible.

من در واقع فکر کردم که می خواهید به من بگویید که کمی از کتاب مقدس وجود دارد.

It's just that it's just it's not even in the Ten Commandments

فقط این فقط در ده

of facts.

It was the anyway, they were getting into it.

فرمان حقایق نیست.

به هر حال این بود، آنها وارد آن شدند.

But I'm just saying I'm just saying.

اما من فقط می گویم که فقط می گویم.

But, you know, there's lots of things in the Ten Commandments which people do do.

اما، می دانید، چیزهای زیادی در ده فرمان وجود دارد که مردم انجام می دهند.

If it's messy, it's not bad.

اگر نامرتب است، بد نیست.

Guys don't look at you they next door neighbours new car because that is one of the sins in the ten

بچه ها به شما نگاه نمی کنند، آنها همسایه های همسایه ماشین جدید هستند، زیرا این یکی از گناهان ده

commandments looking at your neighbour's new car,

فرمان است که به ماشین جدید همسایه خود نگاه می کنید،

coveting your neighbours as possessions or something.

طمع به همسایگان خود به عنوان دارایی یا چیزهای دیگر.

You covet their house.

شما به خانه آنها طمع دارید.

I never don't remember that one.

هیچ وقت اون یکی رو یادم نمیاد

Yeah that is.

بله همینطور است.

No, we're not going to get into a religious argument.

نه، ما وارد بحث مذهبی نمی شویم.

I just have.

من فقط دارم.

No, I'm not I'm not arguing about anything.

نه، من در مورد چیزی بحث نمی کنم.

Whatever you sort of put it out there.

هر چیزی که شما آن را در آنجا قرار دهید.

I just I just said the being being gay isn't in the Ten Commandments.

من فقط گفتم که همجنس گرا بودن در ده فرمان نیست.

You'd think it would be.

شما فکر می کنید که می شود.

And they wouldn't, you know.

و آنها این کار را نمی کنند، می دانید.

So I guess number four or five,

بنابراین حدس می‌زنم شماره چهار یا پنج

is it before or after thou shalt not kill?

، قبل از کشتن است یا بعد از آن؟

Isn't it just interesting anyway?

به هر حال فقط جالب نیست؟

Yeah, that wasn't. Yeah.

آره، اینطور نبود. آره

So cherry pick means to pick out

بنابراین چیدن گیلاس به معنای انتخاب

areas.

مناطق است.

You've got an argument to make and you've got a point to make which you believe in.

شما استدلالی دارید که باید مطرح کنید و نکته ای را باید بیان کنید که به آن اعتقاد دارید.

There's that and you pick out the bits from all the wealth of information about that subject

این موضوع وجود دارد و شما تکه هایی را از کل اطلاعات فراوان در مورد آن موضوع

which support your ideas and conveniently

که از ایده های شما پشتیبانی می کند، انتخاب می کنید و به راحتی

leave out the bits that don't support your ideas.

مواردی را که از ایده های شما حمایت نکنید

And that's what cherry picking is it?

و چیدن گیلاس همینه؟

That's it.

خودشه.

So like for example, saying, oh, in the Bible it says Don't be gay,

مثلاً می‌گویید، اوه، در کتاب مقدس می‌گوید همجنس‌گرا نباشید،

but it also says you can kill your kids if they are insolent, but we don't do that.

اما همچنین می‌گوید اگر بچه‌هایتان گستاخ باشند، می‌توانید آن‌ها را بکشید ، اما ما این کار را نمی‌کنیم.

But no one ever mentions that one anyway.

اما به هر حال هیچ کس به آن یکی اشاره نمی کند.

Yeah, but climate change will be born.

بله، اما تغییرات آب و هوایی متولد خواهد شد.

You might be talking about a particular person that you

شما ممکن است در مورد یک شخص خاص صحبت کنید

somebody that maybe there's somebody at work, somebody in your family.

که ممکن است کسی در محل کار شما باشد، کسی در خانواده شما.

People are talking about them and you're say, in support of that person.

مردم در مورد آنها صحبت می کنند و شما در حمایت از آن شخص می گویید.

People are criticising this particular person a lot and they're saying, Oh, but they're so kind.

مردم خیلی از این شخص خاص انتقاد می کنند و می گویند، اوه، اما آنها خیلی مهربان هستند.

I remember when they did this for me or I remember when they did that,

یادم می‌آید زمانی که آنها این کار را برای من انجام می‌دادند یا زمانی را به یاد می‌آورم که آن‌ها این کار را انجام می‌دادند،

and then someone else might say, Well, you're cherry picking all the good bits.

و بعد یکی دیگر ممکن است بگوید، خوب، تو داری همه چیزهای خوب را می‌چینی.

I remember when he kicked me or when he stole something from me.

یادم می آید وقتی مرا لگد زد یا چیزی از من دزدید.

So you just pick out the bits to support your argument

بنابراین شما فقط تکه‌هایی را انتخاب می‌کنید تا از استدلال خود

to be in favour of something on or not to be in favour of something.

در مورد طرفداری یا عدم حمایت از چیزی حمایت کنید.

I hope we've explained that.

امیدوارم توضیح داده باشیم

Yeah, I think we've, we've almost over explained it

بله، فکر می‌کنم، تقریباً بیش از حد آن را به خوبی توضیح داده‌ایم،

well I think the live chat might have frozen.

فکر می‌کنم گپ زنده ممکن است متوقف شده باشد.

I'm not sure. No.

مطمئن نیستم. نه

Right.

Just I think everyone's just stunned.

. درست است.

فقط فکر می کنم همه مات و مبهوت هستند.

Everyone is just going.

همه فقط دارن میرن

Everyone's talking about eggplants, to be honest.

راستش همه در مورد بادمجان صحبت می کنند.

Yes. Well, why not eggplants as a brilliant.

آره. خوب، چرا بادمجان به عنوان یک درخشان نیست.

I love eggplants.

من عاشق بادمجان هستم.

We should have eggplant today where everyone around the world eats eggplant and nothing else.

ما باید امروز بادمجان داشته باشیم که همه در سراسر دنیا بادمجان می خورند نه چیز دیگر.

But think of all the

اما به تمام این فکر کنید که

Inaki says the sewers will be overflowing next day.

ایناکی می گوید فاضلاب روز بعد سرریز خواهد شد.

Nigerian women are fruity.

زنان نیجریه ای میوه ای هستند.

Yeah, there you go.

بله، شما بروید.

What about Nigerian men?

مردان نیجریه ای چطور؟

How about their fruity? Okay,

میوه ای آنها چطور؟ خوب،

maybe that's for another another time.

شاید برای زمان دیگری باشد.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Steve Blow, a raspberry.

استیو بلو، تمشک.

Oh, it's a very rude sound, mainly to one's mouth and tongue.

اوه، این صدای بسیار بی ادبانه است، عمدتاً به دهان و زبان.

So what you do is you put your you can't I can't speak while I do it, by the way.

بنابراین کاری که شما انجام می دهید این است که شما نمی توانید صحبت کنید.

So I do it then.

No, my skills would be very wet.

پس من آن را انجام می دهم.

نه، مهارت های من بسیار خیس خواهد بود.

I know that, isn't it? That's a raspberry.

من این را می دانم، اینطور نیست؟ این تمشک است.

That is not a raspberry.

اون تمشک نیست

If this is a raspberry.

اگر این تمشک است.

Oh Oh, you need to wipe down your equipment

اوه اوه، شما باید تجهیزات خود را پاک کنید

and then

و سپس

I think I think I do a better raspberry than you do.

فکر می کنم من فکر می کنم تمشک بهتری از شما انجام می دهم.

And yes, raspberry.

و بله، تمشک.

If you blow a raspberry, that's what you are doing.

اگر تمشک را باد کنید، این همان کاری است که انجام می دهید.

You are making a rude sound with your your mouth and your tongue.

با دهان و زبانت صدای بی ادبی می دهی .

Why would you make that sound, Mr.

چرا این صدا را در می آورید، آقای

Duncan?

دانکن؟

Well, maybe if you disagree with someone or maybe if you want to insult another person,

خوب، شاید اگر با کسی مخالف هستید یا شاید اگر می خواهید به دیگری توهین کنید،

maybe they are talking about something and you disagree with it.

شاید او در مورد چیزی صحبت می کند و شما با آن مخالف هستید.

You might go,

شما ممکن است بروید،

yes, because you don't agree with them.

بله، زیرا شما با آنها موافق نیستید.

Well, maybe you've you've just discovered

خوب، شاید شما به تازگی متوجه شده

that you can't win the argument.

اید که نمی توانید در بحث پیروز شوید.

That's your response, because you have no argument to make.

این پاسخ شماست، زیرا هیچ استدلالی برای ارائه ندارید.

So you have to just make a rude sound instead.

بنابراین باید به جای آن فقط یک صدای بی ادبانه تولید کنید.

Yes, maybe.

بله شاید.

Yes, yes.

بله بله.

Often used to

اغلب برای ساکت کردن کسی استفاده می شود،

silence somebody if they're making an argument

اگر او در حال بحث و جدل است

and you maybe losing children do it.

و ممکن است شما فرزندان خود را از دست بدهید این کار را انجام دهید.

Children do it.

Yes. Children do it quite often to each other.

بچه ها این کار را می کنند.

آره. بچه ها اغلب این کار را با یکدیگر انجام می دهند.

Yes, it means shut up basically, doesn't it?

بله، اساساً به معنای ساکت شدن است، اینطور نیست؟

It also it also sounds like a fart.

همچنین به نظر می رسد مانند گوز.

It means shut up, doesn't it really?

یعنی خفه شو، اینطور نیست؟

Maybe maybe someone who's had too many aubergines

شاید کسی که بیش از حد بادمجان

and they eat and then the next day they are sitting on the toilet

خورده باشد و بخورد و روز بعد روی توالت نشسته باشد

making a very.

و غذای زیادی درست کند.

Yes, I think that's the idea.

بله، فکر می کنم این ایده است.

It's a rude sound. It sounds like,

صدای بی ادبی است. به نظر می رسد،

you know, something coming from your rear end

می دانید، چیزی از قسمت پشتی شما می

and it's designed to try and shut somebody out. Yes.

آید و برای تلاش برای بسته کردن کسی طراحی شده است. آره.

Because if you don't like them or they're saying something you don't like or they're

چون اگر آنها را دوست ندارید یا چیزی می گویند که شما دوست ندارید یا در

winning an argument or something, there's a very famous scene in

یک بحث یا چیزی برنده می شوند ، یک صحنه بسیار معروف در

a film called Blazing Saddles.

فیلمی به نام زین های شعله ور وجود دارد.

It's all about cowboys in the Wild West.

همه چیز درباره گاوچران در غرب وحشی است.

And there's a great scene where all of the cowboys are sitting around the campfire

و یک صحنه عالی وجود دارد که در آن همه گاوچران ها دور آتش نشسته

and they're all eating baked beans, which supposedly this is what we are

اند و همگی در حال خوردن لوبیا پخته هستند، که ظاهراً این همان چیزی است که

led to believe, that cowboys eat a lot of baked beans, which I think they did.

ما به این باور رسیده ایم، که گاوچران ها لوبیای پخته زیادی می خورند، که فکر می کنم آنها این کار را کردند.

You don't know whether they did or not.

نمیدانی این کار را کردند یا نه.

They didn't have McDonald's beans is is what's in the common

آنها لوبیای مک دونالد نداشتند چیزی است که در

sort of understanding of of cowboys is that they ate a lot of beans.

درک رایج کابوی ها این است که آنها لوبیا زیادی می خوردند.

So there is a sentence I didn't think we would be saying today, but yes, cowboys anyway,

بنابراین یک جمله ای وجود دارد که فکر نمی کردم امروز بگوییم، اما بله، به هر حال گاوچران ها،

that the cowboys are sitting around the campfire and suddenly they all start farting.

که گاوچران ها دور آتش نشسته اند و ناگهان همه آنها شروع به گوز زدن می کنند.

But you can tell that it's not they're not real farts.

اما شما می توانید بگویید که آنها گوز واقعی نیستند.

It's just somebody going, oh, right.

این فقط کسی است که می رود، اوه، درست است.

I think we've heard enough of that.

من فکر می کنم ما به اندازه کافی از آن شنیده ایم.

Yes. So

آره. بنابراین

if you don't like what somebody is saying, you make that sound

اگر از چیزی که کسی می گوید خوشتان نمی آید، آن صدا را در

and then we go.

می آورید و سپس ما می رویم.

So, yes, they make that sound, says Beatrice, where they are.

بئاتریس می‌گوید، بله، آن‌ها این صدا را تولید می‌کنند، جایی که هستند.

You don't have a name for it.

اسمی براش نداری

Off menu thing.

چیز خارج از منو

Yes. Blowing up.

آره. منفجر کردن.

You have raspberry tart blowing a fart, says Mr., which is a nice little rhyme.

آقای می گوید: شما تارت تمشکی دارید که گوز می دمد، که قافیه کوچکی است.

Actually, I like that raspberry raspberry tart blowing a fart.

در واقع، من آن تارت تمشک را دوست دارم که گوز می دمد.

I like that said that could be a cockney rhyming slang couldn't.

من این را دوست دارم که می‌تواند یک قافیه عامیانه باشد.

Goodness.

We've got we've got one of those coming next.

خوبی.

ما باید یکی از آنهایی را داریم که بعداً می آیند.

Really. Yes.

واقعا آره.

Can you believe it.

می تونی باور کنی.

If you that apples and pears, a country rhyming slang.

اگر شما که سیب و گلابی، یک کشور قافیه عامیانه.

You mention that and then we have one look rhyming slang, they're apples and pears.

شما به آن اشاره می کنید و سپس ما یک نگاه به عامیانه قافیه داریم، آنها سیب و گلابی هستند.

So when we say I'm up the apples

بنابراین وقتی می گوییم من از سیب

and pears, I'm going up the stairs.

و گلابی بالا می روم، از پله ها بالا می روم.

Not that you would say that, but

نه اینکه شما این را بگویید، اما

somebody might for it's sort of a joke.

ممکن است کسی به نوعی شوخی باشد.

You might be a cockney living in London.

شما ممکن است در لندن زندگی کنید.

Alright, all right.

باشه، باشه

But the only reason that is a rhyming slang that it right

اما تنها دلیلی که یک عامیانه قافیه ای است که این

that phrase is used is that it does rhyme

عبارت درست استفاده می شود این است که

just like

درست مثل

I was.

I, uh, lost it.

من قافیه می کند.

من آن را گم کردم

Now it's gone.

حالا دیگر رفته است.

Who made that? Oh, right.

چه کسی آن را ساخته است؟ درسته.

What is it?

چیست؟

Yes, raspberry tart.

بله تارت تمشک

Blowing a fart is a is a is a rhyme.

دمیدن گوز یک قافیه است.

It has to be foetus and no it's not actually change it.

باید جنین باشد و نه در واقع آن را تغییر نمی دهد.

This trumpet chime.

این بوق بوق.

Yes, but that is apples and pears is something

بله، اما سیب و گلابی چیزی است

that you would not use in any other country apart the UK.

که شما در هیچ کشور دیگری به جز بریتانیا از آن استفاده نمی کنید.

And we don't really use it here, but it's just words and phrases

و ما واقعاً در اینجا از آن استفاده نمی‌کنیم، بلکه فقط کلمات و عباراتی است

connected to fruit and vegetables in this case to fruits or to

که به میوه و سبزیجات در این مورد به میوه‌ها یا

yeah, to fruits.

بله، به میوه‌ها مرتبط است.

Not about us.

در مورد ما نیست.

By the way, when I said to fruits, I don't mean this.

در ضمن وقتی به میوه ها گفتم منظورم این نیست.

So apples and pears, rhyming slang for going, oh,

پس سیب و گلابی، قافیه عامیانه برای رفتن، آه،

this stand, they're blowing a raspberry.

این ایستاده، تمشک می دمند.

It's just to reiterate, that is just the sound you make when you don't agree with somebody.

این فقط برای تکرار است، این فقط صدایی است که وقتی با کسی موافق نیستید تولید می کنید.

There's no sort of rhyme or anything or or connexion to being a cut me in that it's just a sound people make.

هیچ نوع قافیه یا هیچ چیز یا ارتباطی با من نیست که فقط صدایی است که مردم می سازند.

Yeah, children make it be yours.

بله، بچه ها آن را مال شما می کنند.

Mainly because the sound is called rasp

عمدتاً به این دلیل که صدا راسپ

or a s p.

یا a s p می نامند.

So the actual sound, the proper definition of that sound is rasp.

بنابراین صدای واقعی ، تعریف مناسب آن صدا، رسپ است.

So I think that's the reason why they say raspberry.

بنابراین فکر می‌کنم به همین دلیل است که می‌گویند تمشک.

Could be. Could be.

می تواند باشد. می تواند باشد.

Yeah, yeah, yeah. Okay.

آره، آره، آره باشه.

Mm hmm.

مم هوم

It's very nice.

خیلی خوبه.

Here's another to be rotten to the core.

اینجا یکی دیگه تا تهش پوسیده.

Oh, a thoroughly bad person.

اوه، یک شخص کاملا بد.

You might describe an evil, wicked person.

شما ممکن است یک فرد شرور و شرور را توصیف کنید.

Maybe. I don't know. Maybe Hitler.

شاید. من نمی دانم. شاید هیتلر

You might say that Hitler was rotten to the core. Yes.

ممکن است بگویید که هیتلر تا ته دل پوسیده بود. آره.

So like an apple. Maybe an apple.

پس مثل یک سیب شاید یک سیب

If an apple.

If you cut into a fruit and it looks all right on the outside and you cut into it, sometimes you do that.

اگر یک سیب

اگر میوه‌ای را برش دهید و از بیرون درست به نظر برسد و آن را برش دهید، گاهی اوقات این کار را می‌کنید.

It's horrible when you do that.

وقتی این کار را می کنی وحشتناک است.

Like A potato or sometimes a sweet potato or maybe even an aubergine,

مثل سیب زمینی یا گاهی اوقات یک سیب زمینی شیرین یا شاید حتی یک بادمجان،

it looks alright on the outside and an apple does

از بیرون خوب به نظر می رسد و سیب

you cut it but it's, it's rotten. Mhm.

آن را می برید اما پوسیده است. مهم

Right the way to the centre. The core is the centre

درست در راه مرکز هسته مرکزی است

like the core of the

مانند هسته

earth, the right that the centre of the earth.

زمین، سمت راست که مرکز زمین است.

And the implication is that that is bad.

و مفهوم این است که این بد است.

Obviously if an apple is rotten to the core it's bad and it has to be thrown out.

بدیهی است که اگر یک سیب تا هسته گندیده باشد، بد است و باید بیرون انداخته شود.

So it's rotten all the way through.

بنابراین در تمام طول راه پوسیده است.

So a person can also be rotten all the way through.

بنابراین یک فرد همچنین می تواند در تمام طول راه پوسیده باشد.

If they have a bad character, bad character, the nasty, evil people.

اگر آنها شخصیت بدی دارند، شخصیت بدی دارند ، افراد بدی دارند.

But you might not be able to tell from the outside.

اما ممکن است نتوانید از بیرون تشخیص دهید.

So it's you know, they might look all right on the outside, but it's,

بنابراین می دانید، آنها ممکن است از بیرون خوب به نظر برسند، اما این،

you know, they're rotten, you know, that a horrible person, they're not literally rotten.

می دانید، آنها فاسد هستند، می دانید، این یک فرد وحشتناک است، آنها به معنای واقعی کلمه فاسد نیستند.

It's a it's a what?

این یک چیست؟

It's a it's a it's a phrase. An idiom.

این یک عبارت است. یک اصطلاح.

Yeah, that's right.

آره درست است.

So you're saying that person is rotten to the core because they are they are bad and say something bad.

بنابراین شما می گویید که آن شخص تا هسته پوسیده است زیرا او بد است و چیز بدی می گوید.

You can also say an organisation or an organisation.

شما همچنین می توانید بگویید یک سازمان یا یک سازمان. اگر فساد زیاد، رشوه خواری و فساد زیاد باشد،

A certain organisation can also be rotten to the core

یک سازمان خاص نیز می تواند تا هسته پوسیده شود

if there is a lot of corruption, a lot

a lot of bribery and corruption.

.

Yes, a government might be rotten to the core

بله، یک دولت ممکن است تا هسته پوسیده باشد

because there's a lot of corruption going on.

زیرا فساد زیادی در جریان است.

We've just got rid of one those we've just got rid we've just kicked out

ما به تازگی از شر

a government that we saw is rotten to the core.

یکی خلاص شده ایم.

There was a big giant worm inside the apple

یک کرم غول پیکر بزرگ درون سیب وجود داشت

and we all know who that was.

و همه ما می دانیم که آن کیست.

Yeah. So there we go.

آره بنابراین ما به آنجا برویم.

That's often used to describe a bad person.

این اغلب برای توصیف یک فرد بد استفاده می شود.

A bad person that might be that they're always cheating

یک فرد بد که ممکن است همیشه

on their husbands or lives.

به همسر یا زندگی خود خیانت کند.

Could be somebody at work, like, as you say, could Hitler

آیا ممکن است کسی در محل کار باشد، مانند، همانطور که شما می گویید، آیا هیتلر می تواند

at work? Yeah.

در محل کار باشد؟ آره

My God.

خدای من.

They used work with Hitler.

آنها از کار با هیتلر استفاده کردند.

There are other world leaders that you you might have to describe in a similar fashion.

رهبران جهان دیگری نیز وجود دارند که ممکن است مجبور شوید آنها را به روشی مشابه توصیف کنید.

That must have been a long 9 to 5. That's all I can say.

این باید 9 به 5 طولانی باشد. این تنها چیزی است که می توانم بگویم.

Yes, it is paving.

بله سنگفرش است.

When you cut an apple in half and you've got this lovely, juicy apple that you want to eat

وقتی یک سیب را از وسط نصف کردید و این سیب آبدار و دوست داشتنی را دارید که می خواهید بخورید

and there's only one left and I'm going to have that apple tonight.

و فقط یک سیب باقی می ماند و من امشب آن سیب را می خورم.

You cut it into the knife and it's rotten all the way through.

شما آن را در چاقو برش می دهید و تمام طول آن پوسیده است.

Yeah. And you have to throw it in the bin.

آره و باید آن را در سطل زباله بیندازید.

Talking of apples and how healthy fruit is, Mr.

صحبت از سیب و میوه سالم، آقای

Duncan is a new word.

دانکن یک کلمه جدید است.

I've learnt this week. I learnt a new word.

من این هفته یاد گرفتم یک کلمه جدید یاد گرفتم.

A new word connected with apples and fruit with the skins.

واژه ای جدید که با سیب و میوه با پوست پیوند خورده است.

The skins on. Oh, oh, is it?

پوست روی. اوه، اوه، این است؟

This is what you were telling me last night because you said from now on we have to eat potatoes

این چیزی است که شما دیشب به من می گفتید زیرا گفتید از این به بعد باید سیب زمینی را

with the skin still off and apples, which sounds disgusting

با پوست و سیب بخوریم که به نظر منزجر کننده است

because they're full of flavonoids or flavonoids.

زیرا آنها پر از فلاونوئیدها یا فلاونوئیدها هستند.

Flavonoids, which apparently are very healthy,

فلاونوئیدها، که ظاهراً بسیار سالم هستند

uh, molecules or chemicals contained within

، مولکول‌ها یا مواد شیمیایی موجود

the skins of particularly apples, berries and

در پوست سیب، توت‌ها و

potatoes, the skin.

سیب‌زمینی، مخصوصاً در پوست هستند.

So, I mean, we do know you should be eating the skins.

بنابراین، منظورم این است که ما می دانیم که شما باید پوست ها را بخورید.

Fruits.

They're very good for you as long as they're not covered in pesticides.

میوه ها

آنها برای شما بسیار خوب هستند تا زمانی که آفت کش ها پوشیده نشده باشند.

Yeah, but yes.

بله، اما بله.

So I don't know how I got onto that, Mr.

بنابراین من نمی دانم چگونه به این موضوع رسیدم، آقای

Duncan, because it's a new word you said.

دانکن، زیرا این کلمه جدیدی است که شما گفتید.

You've got a great word.

حرف خیلی خوبی زدی

That's a good word. That flavonoids.

این کلمه خوبی است. که فلاونوئیدها

Okay.

If you're thinking of a healthy life, healthy guts, avoiding

باشه.

اگر به زندگی سالم، روده های سالم فکر می کنید ، از

having to go and see the doctor,

رفتن و ملاقات با پزشک خودداری می کنید، ظاهراً

an apple a day apparently really does keep the doctor away,

یک سیب در روز واقعاً دکتر را دور نگه می دارد،

which is a you know, unless, of course,

که البته می دانید، مگر

that is covered in bird poop, in which case it won't.

اینکه پرنده پوشیده شده باشد. مدفوع، در این صورت نمی شود.

Yeah.

آره

You will be going to the nearest hospital to wash your fruit and vegetables before you eat.

شما به نزدیکترین بیمارستان می روید تا میوه و سبزیجات خود را قبل از غذا بشویید.

We can't.

We can't stress this enough.

ما نمی توانیم.

ما نمی توانیم به اندازه کافی بر این موضوع تاکید کنیم.

Please don't forget, please, if you are going to eat fruit and vegetables

لطفاً فراموش نکنید، لطفاً اگر قرار است میوه و سبزی

or potatoes, of course, because they are covered in dirt.

یا سیب زمینی بخورید، البته چون خاکی است.

Oh, here's a good one from Nystrom

اوه، اینجا یکی خوب از Nystrom است

connected with

که با

fruit falling off the tree, a win for it.

میوه در حال سقوط از درخت مرتبط است، که یک برد برای آن است.

So it's on the screen.

بنابراین روی صفحه نمایش است.

It's been on the screen for a fortnight and is.

دو هفته است که روی پرده است و هست.

Yes, yeah. Experience a windfall yeah.

بله، بله. یک چیز بادآورده را تجربه کنید بله

So to be

بنابراین به

paying attention Mr..

توجه آقای.

AS Pay attention to this this is, this is it.

AS توجه به این است، این است.

You see where this is where we are. We're inside this box.

می بینید اینجا کجا هستیم. ما داخل این جعبه هستیم

So I'm so fixated on the live stream.

بنابراین من در جریان زنده بسیار متمرکز هستم.

So when we mentioned windfall, it's very interesting

بنابراین وقتی به پول بادآورده اشاره کردیم، بسیار جالب است

because it's fruit, something that's fallen from the tree.

زیرا میوه است، چیزی که از درخت افتاده است.

It's very easy to get or something that's easy defined.

به دست آوردن آن بسیار آسان است یا چیزی که به راحتی تعریف می شود.

So it's often used as a positive phrase.

بنابراین اغلب به عنوان یک عبارت مثبت استفاده می شود.

You have a windfall, an unexpected

شما یک پول بادآورده دارید، یک

surprise is something that benefits you.

غافلگیری غیرمنتظره چیزی است که به نفع شماست.

And it's almost as if it falls from the tree. Yes.

و تقریباً انگار از درخت می افتد. آره.

So no effort to experience a windfall.

بنابراین هیچ تلاشی برای تجربه یک پول بادآورده نیست.

The fruit that falls from a tree is generally described

میوه ای که از درخت می افتد به طور کلی به عنوان میوه بادآورده توصیف می

as windfall, and it's easy to pick up some of that.

شود و برداشتن مقداری از آن آسان است.

You can get very easily or as an idiom,

شما می توانید خیلی راحت یا به عنوان یک اصطلاح

you can use it as good fortune,

، از آن به عنوان خوش شانسی،

something fortunate, something good, nice that happened.

چیزی خوش شانس، چیزی خوب، خوب که اتفاق افتاده استفاده کنید.

It came your way.

سر راهت اومد

And already someone has mentioned,

و قبلاً کسی اشاره کرده است،

I think it was Nick Tram mentioned windfall tax.

من فکر می کنم این مالیات بادآورده توسط نیک ترام ذکر شده است.

So maybe something that is returned to you

بنابراین شاید چیزی که به شما برگردانده شود

or maybe something that comes back or maybe a discount that is given. Yes.

یا شاید چیزی که برگردد یا شاید تخفیفی داده شود. آره.

Windfall tax.

مالیات بادآورده

Yes, we're getting that in the UK right now with changes to taxation.

بله، ما در حال حاضر در بریتانیا با تغییراتی در مالیات دریافت می کنیم.

Some of us are a sudden announcement that maybe the rate of tax is being.

برخی از ما یک اعلامیه ناگهانی هستیم که شاید نرخ مالیات در حال بودن است.

I'm not getting any ascribed as a windfall tax.

من هیچ کدام را به عنوان مالیات بادآورده تلقی نمی کنم.

I'm not getting anything.

من چیزی نمیگیرم

It's something you didn't expect.

چیزی است که انتظارش را نداشتید.

Almost free, no effort required.

تقریباً رایگان، هیچ تلاشی لازم نیست.

Give me anything.

هر چیزی به من بده

If somebody if you suddenly came into money, somebody gave you some money,

اگر کسی به طور ناگهانی پول به دست آورد، کسی به شما پول داد،

you could say that was a windfall.

می توانید بگویید که این یک پول بادآورده بود.

You weren't expecting it.

تو انتظارش را نداشتی

No effort required to. Get it?

هیچ تلاشی لازم نیست. آن را دریافت کنید؟

It just came your way. Yes.

تازه سر راهت اومد آره.

Something easily obtained or something.

چیزی که به راحتی به دست می آید یا چیزی.

It comes by surprise, but something positive.

غافلگیر کننده است، اما چیزی مثبت است.

Waitresses eating an apple, right?

پیشخدمت هایی که سیب می خورند، درست است؟

How about that?

درباره آن چطور؟

We're talking about apples and somebody is eating.

ما در مورد سیب صحبت می کنیم و یک نفر در حال خوردن است.

Well, I hope you're eating the skin, Beatrice, because apparently

خوب، من امیدوارم که شما پوست را می خورید، بئاتریس، زیرا ظاهراً

that's what you've got to do to get the maximum health benefit.

این کاری است که باید انجام دهید تا حداکثر سود را برای سلامتی داشته باشید.

You've got to eat the skin, but make sure you wash the apple first.

شما باید پوست آن را بخورید، اما مطمئن شوید که ابتدا سیب را بشویید.

We can't stress that enough.

ما نمی توانیم به اندازه کافی به آن استرس داشته باشیم.

We'll buy organic ones.

ما ارگانیک میخریم

Yes, but grow them yourself, even wash those just in case that the farmer

بله، اما خودتان آنها را پرورش دهید، حتی آن ها را بشویید تا شاید کشاورز

might might have sneezed on the apple.

روی سیب عطسه کرده باشد.

So to squeeze every last breath

بنابراین برای فشار دادن آخرین نفس

to squeeze every last drop from something.

برای فشار دادن آخرین قطره از چیزی.

You squeeze.

شما فشار می دهید.

Not humans.

نه انسان ها.

No, but it's a figure of speech.

نه، اما این یک شکل گفتاری است.

Yes. To squeeze every last drop from something.

آره. فشار دادن آخرین قطره از چیزی.

So imagine if you're crushing a grape or a plum, some fruit.

بنابراین تصور کنید که در حال له کردن یک انگور یا آلو، مقداری میوه هستید.

You're trying to get orange juice and you want to get every last drop.

شما در حال تلاش برای گرفتن آب پرتقال هستید و می خواهید آخرین قطره آن را بگیرید.

You squeeze it very tightly

شما آن را خیلی محکم فشار می دهید

until every last drop of juice

تا آخرین قطره آب

takes a lot of effort, a lot of time to do that.

میوه تلاش زیادی بکند، زمان زیادی برای انجام این کار.

But we can also use it figuratively to show that you will work.

اما ما همچنین می توانیم از آن به صورت مجازی استفاده کنیم تا نشان دهیم که شما کار خواهید کرد.

Maybe if you are the boss of a company

شاید اگر رئیس یک شرکت

and you are making your workers work extra hours

هستید و کارگرانتان را مجبور می کنید ساعات بیشتری کار کنند

and you are trying to get all of the work out of them as much as you can.

و سعی می کنید تا جایی که می توانید همه کار را از آنها انجام دهید.

You might say that you are squeezing every last drop

ممکن است بگویید که آخرین

of the energy.

قطره انرژی را فشار می دهید.

Energy or effort. Yes. Good one.

انرژی یا تلاش آره. یکی خوبه

Yes. To take or get as much as you can

آره. گرفتن یا گرفتن تا جایی که می توانید

from people on something or people.

از مردم در مورد چیزی یا افراد.

Yes, squeeze. Squeeze.

بله، فشار دهید. چلاندن، فشار دادن.

You could say that you watching us squeezing every last drop out of Mr.

می توان گفت که ما را تماشا می کنی که آخرین قطره ها را از آقای

Duncan by making him on for 2 hours.

دانکن بیرون می کشیم و او را به مدت 2 ساعت در می آوریم.

I'm only

joking if I didn't have much juice to start with, to be honest.

راستش من فقط دارم

شوخی می کنم اگر برای شروع خیلی آب نداشتم .

Censoring as eating some black grapes.

سانسور مانند خوردن مقداری انگور سیاه.

I mean.

Yes, again, I hope with the skins on. Yes.

منظور من این است که.

بله، دوباره، امیدوارم با پوسته های روشن. آره.

Apple pie, Palmira is has has

پای سیب،

had an apple pie made for myself.

پالمیرا یک پای سیب برای خودم درست کرده است.

Apple pie and custard. It sounds good.

پای سیب و کاسترد. خوب به نطر میاد.

That sounds lovely.

به نظر دوست داشتنی میاد.

Do you put cloves?

میخک میزنی؟

Cloves in your apple pie?

میخک در پای سیب شما؟

My mother always used to cloves in the apple pie.

مادرم همیشه از میخک در پای سیب استفاده می کرد.

So clothes that are kind of that spice

بنابراین لباس هایی که نوعی ادویه

with a very pale look, like pungent sailor,

با ظاهری بسیار کم رنگ هستند، مانند ملوانی تند،

like sticks and like little black sticks.

مانند چوب و مانند چوب سیاه کوچک.

And you put those in your apple pie and it gives it a certain flavour and aroma.

و آنها را در پای سیب خود قرار می دهید و طعم و عطر خاصی به آن می دهد.

And the oil from cloves is often used to,

و روغن میخک اغلب

as if to distil here, is often used for toothache.

برای تقطیر در اینجا استفاده می شود، اغلب برای دندان درد استفاده می شود.

Oh, clove oil, put that on.

اوه، روغن میخک، آن را بپوش.

It's supposed to get rid of toothache interest and think I'm right in that,

قرار است علاقه دندان درد را از بین ببرد و فکر کند که من در این مورد حق دارم،

if you will correct me if I'm wrong.

اگر اگر اشتباه می کنم مرا اصلاح کنید.

The traditional remedy for toothache.

درمان سنتی برای دندان درد.

Interestingly.

جالب است.

So here we go. We've had we've had fruit.

پس بزن که بریم. داشتیم میوه هم داشتیم

Would you like some this?

آیا این را می خواهید؟

Oh, sorry.

Inaki says I squeeze every last drop out of the live streams.

اوه ببخشید.

ایناکی می‌گوید من آخرین قطره‌ها را از جریان‌های زنده بیرون می‌کشم.

I watch them more once. Yes.

من یک بار دیگر آنها را تماشا می کنم. آره.

So you getting every bit of learning out of it that you possibly could.

بنابراین شما هر ذره ای از آن را یاد می گیرید که احتمالاً می توانید.

So you can watch like Mr.

بنابراین می‌توانید مانند

Duncan's lessons, one of his lessons of, one of his live streams.

درس‌های آقای دانکن، یکی از درس‌های او، یکی از پخش‌های زنده او را تماشا کنید.

You could just watch it once and you'll learn a few things.

شما فقط می توانید آن را یک بار تماشا کنید و چند چیز را یاد خواهید گرفت.

But then if you watch it twice or three times, you'll get more

اما اگر آن را دو یا سه بار تماشا کنید،

and more information and more and more learning out of it.

اطلاعات بیشتر و بیشتر و یادگیری بیشتر و بیشتری از آن خواهید داشت.

So you're squeezing every last drop out of that,

بنابراین شما آخرین قطره را از آن، آن یک درس، بیرون می کشید

that one lesson.

.

Thank you for that. That's a very good

بابت آن تشکر می کنم. این یک راه بسیار خوب

way of expressing that particular phrase.

برای بیان آن عبارت خاص است.

A good analogy, fruit and vegetables, words and phrases.

یک تشبیه خوب، میوه و سبزیجات، کلمات و عبارات.

We have some vegetables now.

الان مقداری سبزی داریم.

Oh, Mr.

اوه، آقای

Steve, this is something that you are definitely not

استیو، این چیزی است که شما قطعاً آنطور

that you thought there was a compliment coming then,

نیستید که فکر می کردید در آن زمان تعارفی در راه است،

but there wasn't.

اما نبود.

It was a classic case of misdirection.

این یک مورد کلاسیک از هدایت اشتباه بود.

Cool a cucumber to be relaxed and calm.

یک خیار را خنک کنید تا آرام و آرام باشد.

Maybe a person who is laid back, chilled.

شاید فردی که آرام است، سرد شده است.

They are a person who rarely becomes angry or flustered by anything.

آنها فردی هستند که به ندرت از چیزی عصبانی یا متزلزل می شوند.

They are cool as a cucumber, confident,

آنها مانند یک خیار خونسرد، با اعتماد به نفس، اعتماد به

self-assured.

نفس هستند.

They are as cool as a cucumber because a cucumber has that reputation.

آنها به اندازه یک خیار باحال هستند زیرا خیار این شهرت را دارد.

If you catch it up, you put it on your skin, it cools the skin,

اگه بگیری میذاری روی پوستت، پوست رو

cucumber juice is supposed to be cooling, isn't it?

خنک میکنه، آب خیار قراره خنک بشه، نه؟

You put cucumber slices on your eyes

برش های خیار را روی چشم هایتان

to cool your eyes and reduce the bags under your eyes.

می گذارید تا چشم هایتان خنک شود و کیسه های زیر چشمتان کم شود.

So cucumber that reputation, of course,

بنابراین، خیار که شهرت دارد، البته،

cool as a cucumber has a nice

خیار که خنک است،

feels nice when you're saying it, doesn't it.

وقتی آن را می گویید، حس خوبی دارد، اینطور نیست.

Cool as a cucumber it sort of

مثل خیار خنک است و

scans

almost rhymes.

تقریباً قافیه ها را اسکن می کند.

But it does mean if you say somebody is relaxed,

اما به این معنی است که اگر می‌گویید کسی آرام،

unruffled, cool as a cucumber

بی‌آرام، خونسرد است

as a matter what's happening, you could be driving along in the car

، می‌توانید در ماشین در حال رانندگی

and people could be cutting you up and knowing you but you just

باشید و مردم ممکن است شما را سرکوب کنند و شما را بشناسند، اما شما

don't react. That's cool as a cucumber.

واکنشی نشان نمی‌دهید. مثل خیار عالیه

You might also describe it, I suppose, as a simile as well.

شما همچنین ممکن است آن را به عنوان یک تشبیه نیز توصیف کنید.

Simile?

تشبیه؟

Yes, it'd be something is a hot potato.

بله، ممکن است چیزی یک سیب زمینی داغ باشد.

There are many hot potatoes at the moment, especially when we talk about

در حال حاضر سیب زمینی های داغ زیادی وجود دارد، به خصوص وقتی در مورد

current affairs, opinions, political points of view.

امور جاری، نظرات، دیدگاه های سیاسی صحبت می کنیم.

There are many hot potatoes, a controversial topic

سیب زمینی های داغ زیادی وجود دارد، یک موضوع یا موضوع بحث برانگیز

or issue, something that is not easy to talk about or express.

، چیزی که صحبت کردن یا بیان آن آسان نیست.

Maybe a controversial point of view

شاید یک دیدگاه بحث برانگیز

might be described as a hot potato, or maybe a topic

ممکن است به عنوان یک سیب زمینی داغ توصیف شود، یا شاید موضوعی

that is not easy to talk about without arguing.

که بدون بحث در مورد آن صحبت کردن آسان نیست.

It is a hot potato, a controversial topic or issue.

این یک سیب زمینی داغ، یک موضوع یا موضوع بحث برانگیز است.

Let's think of an example.

بیایید به یک مثال فکر کنیم.

Let's talk about the monarchy, for example.

مثلاً در مورد سلطنت صحبت کنیم.

Yes, it's a bit of a hot potato.

بله، کمی سیب زمینی داغ است.

It would do well to discuss the role of the monarchy in future.

بهتر است درباره نقش سلطنت در آینده صحبت کنیم.

Life is a hot.

زندگی داغ است.

Would have been a hot potato during the two week period of mourning for the Queen

در طول دو هفته عزاداری ملکه، سیب زمینی داغی بود،

because it would have seemed inappropriate to talk about

زیرا صحبت در مورد

something.

چیزی نامناسب به نظر می رسید.

Yes, a controversial subject that well,

بله، موضوع بحث برانگیزی که خوب،

in the United in the United States, there is abortion.

در ایالات متحده در ایالات متحده، سقط جنین وجود دارد.

Yes, that is very hot potato.

بله، آن سیب زمینی بسیار داغ است.

And also, I suppose, gender. Gender rights.

و همچنین، من فکر می کنم، جنسیت. حقوق جنسیتی

Yes. For women, men and all of those in between.

آره. برای زنان، مردان و همه کسانی که در این بین هستند.

So that is a bit of a hot potato.

بنابراین این یک سیب زمینی داغ است.

The implication is people get some people get very upset.

مفهوم این است که مردم باعث می شوند که برخی افراد بسیار ناراحت شوند.

Talking about religion. Talking about religion.

صحبت از دین صحبت از دین

Yeah.

If you're with friends or family, I would say never talk about politics or religion

آره

اگر با دوستان یا خانواده هستید، من می گویم هرگز در مورد سیاست یا مذهب صحبت نکنید،

because they are hot potato subjects that areas

زیرا آنها موضوعات داغی هستند

which could create a lot of argument and discourse and upsets.

که می تواند بحث و گفتمان و ناراحتی زیادی ایجاد کند.

But quite often it's the current thing that rightfully

اما اغلب این موضوع فعلی است که به

so at the moment, a hot potato in this country is immigration.

درستی در حال حاضر، یک سیب زمینی داغ در این کشور مهاجرت است.

Yes, I'm sure in many countries it is a thing that lots of people are talking about.

بله، من مطمئن هستم که در بسیاری از کشورها این موضوعی است که افراد زیادی در مورد آن صحبت می کنند.

But in this country, immigration is racism, a hot potato, a hot potato.

اما در این کشور، مهاجرت نژادپرستی است، یک سیب زمینی داغ، یک سیب زمینی داغ.

It is very current.

بسیار جاری است.

Controversial and controversial. Yes.

جنجالی و بحث برانگیز. آره.

In Inaki says in Spanish, you say as a leftist.

در ایناکی به اسپانیایی می‌گوید، شما به عنوان یک چپ‌گرا می‌گویید.

Oh, dear, I like that one. Cool is Alexis.

اوه عزیز من اون یکی رو دوست دارم باحال الکسیس

Yeah.

Lettuces are normally wet and sort of cool. Yes.

آره

کاهوها معمولا مرطوب و خنک هستند. آره.

Crisp and cool.

ترد و خنک.

Palmeiras says they've got an old saying Cool

پالمیراس می گوید آنها یک ضرب المثل قدیمی دارند که

is a Belgian.

کول بلژیکی است.

Interesting. Do you mean the chocolate?

جالب هست. منظورت شکلاته؟

Belgian chocolate or do you mean the Belgian people?

شکلات بلژیکی یا منظورتان مردم بلژیک است؟

I didn't know Belgian people got a reputation for being cool,

نمی‌دانستم مردم بلژیک به خونسردی و بی‌نظمی بودن شهرت دارند

unruffled.

.

Often people say about British people can seem a bit

اغلب مردم در مورد مردم بریتانیا می گویند که ممکن است کمی باحال به نظر برسد

cool, a bit, you know, don't react to things.

، می دانید که به چیزها واکنش نشان ندهید.

Yeah, I'm not sure about that.

بله، من در مورد آن مطمئن نیستم.

Uh hmm.

اوه هوم

Thank you. Yes.

متشکرم. آره.

Hot potato.

Apparently, hot potato.

سیب زمینی داغ.

ظاهراً سیب زمینی داغ.

Butch Cassidy is portrayed by a black actor.

بوچ کسیدی توسط یک بازیگر سیاهپوست به تصویر کشیده شده است.

Oh, yes, of course.

اوه، بله، البته.

Racism and also the way that people are represented in in storytelling.

نژادپرستی و همچنین شیوه ای که مردم در داستان سرایی نشان داده می شوند.

So maybe traditionally, if a character was of a certain ethnic group

بنابراین، شاید به طور سنتی، اگر شخصیتی از یک گروه قومی خاص بود

and then decides to make a new version

و سپس تصمیم گرفت نسخه جدیدی بسازد

and then they have someone from a different ethnicity, I suppose, for example,

و سپس یک نفر از قومیت دیگری داشته باشد، به عنوان مثال، فکر می‌کنم در لحظه‌ای که همه درباره آن صحبت می‌کنند،

a good one would be Little Mermaid

شخصیت خوبی می‌تواند پری دریایی کوچک باشد.

at the moment everyone's talking about like, oh, they yeah, it's

مثل، اوه، آنها بله، این

everyone, literally every person on the planet at the moment.

همه هستند، به معنای واقعی کلمه همه افراد روی این سیاره در حال حاضر.

I haven't heard about that.

من در مورد آن نشنیده ام.

He's talking about the Little Mermaid because the new version, she is black.

او در مورد پری دریایی کوچک صحبت می کند زیرا نسخه جدید، او سیاه است.

But everyone's saying, oh, she's not.

اما همه می گویند، اوه، او نیست.

They're all saying they will agree it was white and she didn't have.

همه آنها می گویند که موافق خواهند بود که سفید بود و او نداشت.

So to me that doesn't matter.

بنابراین برای من که مهم نیست.

For my point of view, it doesn't really matter as long as the the film is good.

از نظر من، تا زمانی که فیلم خوب باشد، واقعاً مهم نیست.

But but it's a hot potato because it causes controversy. Yes.

اما این یک سیب زمینی داغ است زیرا باعث بحث و جدل می شود. آره.

And sometimes, of course, it's done on purpose.

و البته گاهی عمدا انجام می شود.

Sometimes these things are done because they want

گاهی اوقات این کارها به این دلیل انجام می شود که آنها می

to get a reaction, because then more people will be talking about it.

خواهند واکنش نشان دهند، زیرا در این صورت افراد بیشتری در مورد آن صحبت می کنند.

It's like us.

مثل ماست

I always say to Steve we must do something really controversial

من همیشه به استیو می‌گویم که باید

during one of our live streams and then everyone will talk about it.

در یکی از پخش‌های زنده‌مان کاری واقعاً بحث‌برانگیز انجام دهیم و سپس همه در مورد آن صحبت کنند.

And then then the following week everyone will come

و سپس هفته بعد همه می آیند

and watch us to find out

و ما را تماشا می کنند تا

what the fuss was all about.

بفهمند سر و صدا برای چه بوده است.

And then suddenly we'll have millions of people watching.

و سپس ناگهان ما میلیون ها نفر را تماشا خواهیم کرد.

So maybe one day, I don't know.

پس شاید یک روز، من نمی دانم.

Maybe we appear and we're in blackface with giant weeks.

شاید ما ظاهر می شویم و با هفته های غول پیکر سیاه شده ایم.

You say so.

شما اینطور می گویید.

That's terrible. That's an awful thing to do, anyone.

این وحشتناک است. این کار وحشتناکی است، هر کسی.

But we'd never do that.

اما ما هرگز این کار را نمی کنیم.

We're not going to do that.

ما این کار را نمی کنیم.

We're not going to do it.

ما این کار را نمی کنیم.

Imagine if we did.

تصور کنید اگر این کار را می کردیم.

That's what we said this morning.

این همان چیزی است که امروز صبح گفتیم.

I'm not saying we're going to do it and I don't agree with it.

من نمی گویم که این کار را انجام خواهیم داد و با آن موافق نیستم.

Oh, my goodness.

اوه خدای من.

Maybe I've got to I've got to now explain all of this

شاید مجبور شده باشم اکنون باید همه اینها را توضیح دهم

and apologise for everything that I didn't mean.

و بابت همه چیزهایی که قصد نداشتم عذرخواهی کنم.

But that's what I'm just saying.

اما این چیزی است که من فقط می گویم.

I would say, well, maybe Mr.

من می گویم، خوب، شاید آقای

Steve says, I don't know. Mr.

استیو می گوید، من نمی دانم. آقای

Steve says the the monarchy, England must be abolished.

استیو می گوید که سلطنت، انگلستان باید لغو شود.

He doesn't think that.

او این فکر را نمی کند.

But that's just an example of something you could say to do with Belgian horses.

اما این فقط یک نمونه از کاری است که می توانید بگویید که با اسب های بلژیکی انجام دهید.

Oh okay.

اوه باشه

The were very calm. Oh

خیلی آرام بودند اوه

Lithuania appeared.

لیتوانی ظاهر شد.

Yeah.

They're not Palomino.

آره

آنها پالومینو نیستند.

Whose Palomino was Palomino.

پالومینو که پالومینو بود.

I love Paladino's.

من عاشق پالادینو هستم.

They must be the most the most beautiful horse that exists at the Palomino.

آنها باید زیباترین اسبی باشند که در پالومینو وجود دارد.

Have you ever seen the beautiful horses?

آیا تا به حال اسب های زیبا را دیده اید؟

People are really talking about eating apples.

مردم واقعاً در مورد خوردن سیب صحبت می کنند.

Uh, Santa Reno eats a lot of them in the winter.

اوه، سانتا رنو در زمستان مقدار زیادی از آنها را می خورد.

They are a sort of.

آنها نوعی هستند.

I agree with you.

من با شما موافقم.

Their apples are a sort of a winter fruit because you can store apples,

سیب آنها نوعی میوه زمستانی است زیرا می توانید سیب را ذخیره کنید،

grow in the summer, but you can store them.

در تابستان رشد کنید، اما می توانید آنها را ذخیره کنید.

My father used to do that.

پدرم این کار را می کرد.

We used to have apple trees when I grew up

وقتی من بزرگ شدم درخت سیب داشتیم

and my father used to store them.

و پدرم آنها را ذخیره می کرد.

You could put them in, sort of wrap them in paper, put them in a box

می توانید آن ها را داخل آن قرار دهید، به نوعی در کاغذ بپیچید، در جعبه

and put them in a cold place.

قرار دهید و در جای سرد قرار دهید.

And they would keep all winter apples keep in the fridge.

و تمام سیب های زمستانی را در یخچال نگه می داشتند.

Like if you buy apples, they'll keep for like a month

مثلا اگر سیب بخرید، یک ماه

in the fridge way beyond their sell by date.

بیشتر از تاریخ فروششان در یخچال نگهداری می شود.

That's the one thing if you keep them

این تنها چیزی است که اگر آنها را

cold apples will keep them for weeks and weeks, months, in some cases, years,

سرد نگه دارید، سیب آنها را برای هفته ها، هفته ها، ماه ها، در برخی موارد، سال ها نگه می دارد،

which is why they're seen as a fruit to do eat in the winter, because you pick them in the summer

به همین دلیل است که آنها را میوه ای برای خوردن در زمستان می دانند، زیرا آنها را در تابستان می چینید.

and then in the winter you don't have any fruit because it's not growing.

و سپس در زمستان هیچ میوه ای ندارید زیرا رشد نمی کند.

But the apples will store.

اما سیب ها ذخیره می شوند.

Well, and you can keep on eating them.

خوب، و شما می توانید به خوردن آنها ادامه دهید.

That's great.

عالیه.

So, yes. So here's another one.

درنتیجه بله. پس اینم یکی دیگه

We've got a vegetable carrot.

ما یک هویج سبزیجات داریم.

Of course, we

البته ما دوست داریم که

like carrots to be led by a carrot and stick.

هویج توسط یک هویج و چوب هدایت شود.

So quite often to encourage a person to do something, quite often

بنابراین اغلب اوقات برای تشویق یک فرد به انجام کاری،

you will give them some sort of incentive or reason to do something.

اغلب به او انگیزه یا دلیلی برای انجام کاری می دهید.

Quite often it will be money

اغلب اوقات این تبلیغ پول خواهد بود

promotion.

.

Maybe they the the

شاید آنها به

you might be promised a promotion if you do something,

شما قول ارتقای رتبه در صورت انجام کاری داده باشند،

but if you do something, we will increase

اما اگر کاری را انجام دهید، ما

your pay by a certain amount. Hmm.

حقوق شما را به میزان مشخصی افزایش می دهیم. هوم

Yes. And it's like the donkey, isn't it? Right.

آره. و مثل الاغ است، اینطور نیست؟ درست.

You put the carrot in front of the donkey

هویج را جلوی الاغ می گذارید

and the donkey moves forward because it's trying to get the carrot. Yes.

و الاغ جلو می رود چون سعی می کند هویج را بگیرد. آره.

So you are encouraging the donkey to walk forward,

پس شما الاغ را تشویق می کنید که جلو برود

getting something or somebody to do something? Yes.

، کاری یا کسی را وادار به انجام کاری می کنید؟ آره.

So quite often they would put a carrot on a piece of string

بنابراین اغلب آنها یک هویج را روی یک تکه نخ می گذاشتند

and then hold the string on on the piece, a piece of wood or a stick.

و سپس نخ را روی آن قطعه، یک تکه چوب یا یک چوب نگه می داشتند.

And then they would put the carrot in front.

و بعد هویج را جلو می گذاشتند.

And so the donkey would always try to take the carrot.

و بنابراین الاغ همیشه سعی می کرد هویج را بردارد.

It means to get somebody to do something by giving them

این به معنای وادار کردن کسی به انجام کاری با دادن

something to do

کاری به او برای

something nice to go for an incentive, a

انجام یک کار خوب است تا انگیزه ای انجام دهد،

as it says here on the screen, to lure or persuade

همانطور که اینجا روی صفحه می گوید، برای فریب دادن یا متقاعد کردن

using a pleasant reward, something nice.

با استفاده از یک پاداش دلپذیر، چیزی خوب.

Quite often we think of money, but the stick is the is the opposite of that is that if you

اغلب ما به پول فکر می کنیم، اما چوب برعکس آن است، این است

if you're leading by a stick, it means that you're cajoling somebody.

که اگر با چوب رهبری می کنید، به این معنی است که دارید کسی را مسخره می کنید.

You are trying to bully them into doing something.

شما سعی می کنید آنها را برای انجام کاری قلدری کنید.

So instead of saying to them

بنابراین به جای اینکه به آنها بگویید

that by giving them a carrot,

که با دادن یک هویج به آنها

the reward, if you do something, you get something, you get a pay rise or you get a promotion.

پاداش می دهید، اگر کاری انجام دهید، چیزی دریافت می کنید، افزایش حقوق دریافت می کنید یا ترفیع می گیرید.

You're saying that you do the opposite.

شما می گویید برعکس عمل می کنید.

You say to your employee, you do this or you will get the sack or I will demote you.

به کارمندت می گویی، این کار را می کنی یا اخراج می کنی یا من تو را تنزل می دهم.

So the stick means it's like hitting somebody

بنابراین چوب به این معنی است که مانند ضربه زدن به کسی است

to punish by by not.

که توسط آن تنبیه نشده است.

That's two ways of trying to get somebody to do something for you.

این دو راه برای تلاش برای وادار کردن کسی به انجام کاری برای شما است.

You either give them something that they would like as reward or you punish them.

یا چیزی به آنها می دهید که دوست دارند به عنوان پاداش یا مجازاتشان می کنید.

Yet you use force force so you treat them to something nice or you beat them.

با این حال شما از زور استفاده می کنید، بنابراین با آنها رفتار خوبی می کنید یا آنها را شکست می دهید.

The carrot and the stick.

هویج و چوب.

So the two

بنابراین، دو

ways of motivating people to do something,

راه برای ایجاد انگیزه در افراد برای انجام کاری،

particularly at work anyway,

به‌ویژه در محل کار،

they're got to move on

باید ادامه دهند،

because we are running out of time and I'm getting hungry to be like two peas in a pod.

زیرا زمان ما در حال تمام شدن است و من گرسنه می‌شوم که مانند دو نخود در یک غلاف باشم.

A lot of people say that we are we are just like two peas

بسیاری از مردم می گویند که ما دقیقاً مانند دو نخود

in a pod to be well suited

در یک غلاف هستیم که از

or similar in appearance or behaviour.

نظر ظاهر یا رفتار مناسب یا شبیه به هم باشیم.

So I think we are, we are definitely like two peas in a pod.

بنابراین من فکر می کنم ما هستیم، ما قطعاً مانند دو نخود در یک غلاف هستیم.

Oh we

اوه ما

yes two peas.

بله دو نخود.

About two, two things if you could imagine a pea pod

در مورد دو، دو چیز اگر بتوانید یک غلاف نخود را

with all the peas in there, very similar. Mm.

با تمام نخودها در آنجا تصور کنید، بسیار شبیه. مم

Very similar.

بسیار شبیه.

Comfortable together like two peas number it means yes

راحت بودن با هم مانند دو عدد نخود به این معنی است که بله

two people are well suited or they even look the same

دو نفر مناسب هستند یا حتی از نظر ظاهر یا رفتار یکسان به نظر می رسند

in appearance or behaviour.

.

Those two are like two peas in a pod.

آن دو مانند دو نخود در غلاف هستند.

It means that they are very well suited.

به این معنی است که آنها بسیار مناسب هستند.

They behave in a similar way, maybe they even dress the same.

آنها رفتار مشابهی دارند، شاید حتی یکسان لباس می پوشند.

The implication is that you look like look the same.

مفهوم این است که شما شبیه به هم هستید.

Yes, it very suited.

بله، بسیار مناسب است.

Well-suited to in a pod.

به خوبی در یک غلاف مناسب است.

Finally we have those two get on together.

بالاخره این دو تا با هم کنار می آیند.

That's the other thing you can say

این چیز دیگری است که می توانید

to people can get on well together like two peas in a pod.

به مردم بگویید که می توانند مانند دو نخود در یک غلاف با هم خوب باشند.

It is peas in a pod.

نخود در غلاف است.

They're together. They have to be two.

آنها با هم هستند. آنها باید دو نفر باشند.

There is no conflict.

درگیری وجود ندارد.

No conflict.

بدون درگیری

It implies there's no conflict going on between those people.

این نشان می دهد که هیچ درگیری بین آن افراد وجود ندارد.

Spill the beans, right?

لوبیاها را بریزید، درست است؟

You spill the beans

شما لوبیاها

to reveal a secret or a hidden plan.

را می ریزید تا یک راز یا یک نقشه پنهان را فاش کنید.

Maybe you spill the beans.

شاید لوبیاها را بریزید.

Maybe you have something planned.

شاید شما برنامه ای دارید.

But you don't want to tell anyone just yet.

اما شما هنوز نمی خواهید به کسی بگویید.

You do not want to spill the beans.

شما نمی خواهید لوبیاها را بریزید.

And then the opposite is to spill

و سپس برعکس

the beans is to reveal the secret.

ریختن لوبیاها افشای راز است.

So you keep it hidden or you reveal it.

بنابراین شما آن را پنهان نگه می دارید یا آن را آشکار می کنید.

You do not want to spill the beans.

شما نمی خواهید لوبیاها را بریزید.

You do spill the beans.

شما لوبیاها را میریزید

You decide to tell everyone your secrets

شما تصمیم می گیرید رازهای خود را به همه

or your hidden plan is part of the same is husk.

بگویید یا برنامه پنهان شما بخشی از همان پوسته است.

The same is part.

همان بخشی است.

I suppose it's very similar.

فکر کنم خیلی شبیه باشه

Something hard, a protective surrounding of a type of maybe pea or nut.

چیزی سخت، محیطی محافظ از نوعی نخود یا آجیل.

Technically, we are not the same.

از نظر فنی ما مثل هم نیستیم.

You don't say a pea husk, you say a pod.

نمی گویید پوسته نخود، می گویید غلاف.

A husk is something hard on the outside

پوسته چیزی است سخت در قسمت

of something like the husk of a fruit.

بیرونی چیزی مانند پوسته میوه.

Uh, maybe.

اوه، شاید

Maybe like a nut looking like a nut might have a husk

شاید مثل مهره ای که شبیه یک آجیل است ممکن است پوسته

or a or I'm thinking of something like what am I thinking of a

یا پوسته ای داشته باشد یا من به چیزی فکر می کنم شبیه به چیزی که به آن فکر می کنم

One of those things, it falls in the tree.

یکی از آن چیزها، در درخت می افتد.

You get milk inside the coconut.

داخل نارگیل شیر میگیرید.

A coconut has a husk on it.

یک نارگیل یک پوسته روی آن دارد.

It's a dry, hard, outer coating.

این یک پوشش خشک، سخت و بیرونی است.

Its husk is no recently it's dry and hard,

پوسته آن اخیراً خشک و سفت نیست،

whereas a pod is normally

در حالی که غلاف معمولاً

something like a pea pot is normally soft and sort of fleshy.

چیزی شبیه گلدان نخودی است که معمولاً نرم و گوشتی است.

Yes, but quite often the outer coating or protective

بله، اما اغلب اوقات پوشش بیرونی یا پوشش محافظ

covering of a thing coughed and as you

یک چیز سرفه می کرد و همانطور که شما

said, a nut or maybe a seed or something.

گفتید، یک مهره یا شاید یک دانه یا چیز دیگری.

Husk. Yeah, is dry and hard. A husk is dry and hard.

پوسته. آره خشک و سخته پوسته خشک و سخت است.

The pot is normally more sort of

گلدان معمولاً

sort of fleshy.

گوشتی تر است.

I feel as if I am a husk of my former self.

احساس می کنم پوسته ای از خود سابقم هستم.

What I what I used to be like in the past, I am now

همان چیزی که در گذشته بودم، اکنون

I am no longer I am a husk,

هستم، دیگر یک پوسته،

a dried shell, yes, of a man.

یک پوسته خشک شده، بله، یک مرد نیستم.

Nothing inside is empty.

هیچ چیزی داخلش خالی نیست

That's the feeling.

این احساس است.

Anyway, Steve, it's time to say goodbye.

به هر حال استیو، وقت خداحافظی است.

At last, I mean.

بالاخره منظورم اینه

Oh, what a shame.

آه چه خجالت آور.

Good. That's.

خوب یعنی.

That's good.

خوبه.

That's nice, Mr. Steve. I'm glad. I'm joking.

خیلی خوب است، آقای استیو. من خوشحالم. من شوخی میکنم.

I'm glad you're thinking.

خوشحالم که فکر می کنی

Yes, I know we know you're joking, Mr. Steve.

بله، می دانم که می دانیم که دارید شوخی می کنید، آقای استیو.

It would you would actually say that, would you?

واقعاً این را می گویید، آیا؟

You wouldn't actually be pleased that.

شما در واقع از این خوشحال نمی شوید.

Anyway, it's time for us to go, Mr.

به هر حال وقت رفتن ماست، آقا

is going to make a delicious tea because I am thirsty and I'm hungry.

چون من تشنه ام و گرسنه ام، چایی خوشمزه درست می کند.

So I'm going to have a little snack and I'm going to have an apple.

بنابراین من می خواهم یک میان وعده بخورم و یک سیب بخورم.

I think I'm going to have an apple because I bought some apples

فکر می‌کنم یک سیب بخورم چون چند سیب خریدم

because I've read the whole thing and I forgot that's not a posh glass.

چون همه چیز را خوانده‌ام و فراموش کرده‌ام که یک لیوان شیک نیست.

You're drinking water out of Mr.

داری از آقا

and Mrs. my new baby.

و خانم بچه جدیدم آب میخوری.

That from I don't know I don't remember his having posh glasses

از آنجایی که من نمی‌دانم، یادم نمی‌آید که لیوان‌های شیک او

like that wasn't a drink when you put in there wouldn't be wine wouldn't

مانند آن را داشته باشد، نوشیدنی نبود وقتی در آنجا می‌گذارید، شرابی وجود ندارد،

you get very good to give you it's actually a bit glass is it for a woman?

آیا خیلی خوب نیست که به شما بدهم، در واقع یک لیوان است. برای یک زن؟

I would say because for a woman,

من می گویم به این دلیل که برای یک زن،

because

men's B glasses are more sort of, you know, tougher looking.

چون

عینک B مردانه ظاهری سخت تر دارد.

Yes. Okay.

آره. باشه.

Right. Lovely to be here, everyone I've enjoyed today.

درست. دوست دارم اینجا باشم، همه کسانی که امروز از آنها لذت برده ام.

I hope you have too and I hope you've learnt something and more importantly that you have learnt something.

امیدوارم شما هم داشته باشید و امیدوارم چیزی یاد گرفته باشید و مهمتر از آن اینکه چیزی یاد گرفته باشید.

What we've learnt today, we've learnt that you must, you must eat your apples

آنچه امروز آموختیم، آموخته ایم که باید ، باید سیب هایت را

with the skin burnt and I can't express this enough.

با پوست سوخته بخوری و من نمی توانم این را به اندازه کافی بیان کنم.

You must clean the skin, you must wash the apple before you eat it.

باید پوست آن را تمیز کنید، قبل از خوردن سیب باید آن را بشویید.

Please, please, please, please, please.

لطفا، لطفا، لطفا، لطفا، لطفا.

I beg you, I beg you.

التماس می کنم، التماس می کنم.

It's because, you know, little insects might have peeled all over it.

به این دلیل است که، می دانید، حشرات کوچک ممکن است روی آن پوست کنده شده باشند.

I had a friend that never used to wash any fruit.

دوستی داشتم که هرگز میوه ای نمی شست.

It didn't matter what she brought.

مهم نبود چه آورده

Strawberries, anything she said.

توت فرنگی، هر چیزی که او گفت.

I never wash my fruit.

من هرگز میوه هایم را نمی شوم.

Oh, I thought that was going to be a moral.

اوه، من فکر می کردم که این یک امر اخلاقی است.

I thought it was interesting that because I always tell you on the package

به نظرم جالب بود چون همیشه روی

packages to wash the fruit because you don't know what's.

بسته بندی ها به شما می گویم میوه ها را بشویید چون نمی دانید چیست.

Been crawling over that fruit do you.

روی آن میوه خزیده اید.

Anyway, enough of that.

به هر حال بسه

So what happened to the friend?

پس چه اتفاقی برای دوست افتاد؟

Oh, she's all right. And no bad consequences.

اوه حالش خوبه و بدون عواقب بد

I have it.

دارمش.

So the moral of the story, you probably don't need to tonight

بنابراین از نظر اخلاقی داستان ، احتمالاً نیازی به امشب

after.

بعد از آن ندارید.

After all of those warnings.

بعد از تمام آن هشدارها

Have a good week, everyone, and see you will be here next week.

هفته خوبی داشته باشید، همه، و ببینید هفته آینده اینجا خواهید بود.

Even though it's the eve of my mother's funeral.

با اینکه شب مراسم خاکسپاری مادرم است.

Yes, but we'll see what happens.

بله، اما باید ببینیم چه می شود.

We'll be everything we're doing at the moment.

ما هر کاری که در حال حاضر انجام می دهیم خواهیم بود.

We are just taking it one day at a time.

ما فقط یک روز آن را مصرف می کنیم.

There was a song by Lena martell,

آهنگی از لنا مارتل وجود داشت،

one day at a time, Sweet Steve love.

یک روز در یک زمان، Sweet Steve love.

That's all that we can do.

این تمام کاری است که ما می توانیم انجام دهیم.

We take every day as each one arrives.

ما هر روز را با رسیدن هر یک مصرف می کنیم.

Well done. I hate.

آفرین. متنفرم.

I haven't finished yet. Is finished.

هنوز تموم نکردم تمام شده است.

Finished yet? Let me finish this song.

هنوز تمام شد؟ بگذار این آهنگ را تمام کنم.

Well, wait, wait. I've got to go.

خب صبر کن صبر کن من باید بروم.

You have to wait one day at a time.

شما باید یک روز در یک زمان صبر کنید.

We. Pedro's here.

ما پدرو اینجاست

But we're going.

اما ما می رویم.

Okay?

We're going to like Pedro, but nice to see you anyway.

باشه؟

ما پدرو را دوست خواهیم داشت، اما به هر حال از دیدن شما خوشحالم.

Hello, Pedro.

سلام پدرو

Hello, Mr. Jenkins. Mr. Cesar Pedro

سلام آقای جنکینز. آقای سزار پدرو

seven

Comfort says beyond the break, is that something you're going to drink?

هفت

کامفورت فراتر از استراحت می گوید، آیا این چیزی است که می خواهید بنوشید؟

Do you actually want to go? Yes, I do, actually.

واقعا میخوای بری؟ بله، من، در واقع.

Yeah. Okay.

Oh, look at that.

آره باشه.

اوه، به آن نگاه کنید.

Beyond The wake has given us a load of nice.

Beyond The wake بار خوبی به ما داده است.

Are those emojis?

این ایموجی ها هستند؟

Are they lots of fruit? Yeah,

آیا آنها میوه زیادی دارند؟ بله،

not emojis, but me to call things you can you can describe them as emojis.

ایموجی نیست، اما من می‌توانم چیزهایی را که می‌توانید بنامم، می‌توانید آنها را به عنوان ایموجی توصیف کنید.

Yes. That's okay.

آره. اشکالی ندارد.

Have a lovely week, everyone, and see you this time next week.

هفته خوبی داشته باشید، همه، و شما را در این زمان هفته آینده می بینیم.

This time next week. We will be 2 hours earlier than this.

هفته ی بعد همین موقع. ما 2 ساعت زودتر از این خواهیم بود.

Next week we will be saying exactly the same thing this time next week as we are now, which is.

هفته آینده، این بار هفته آینده دقیقاً همان چیزی را خواهیم گفت که الان هستیم، یعنی همین.

Thank you, Mr. Steve.

ممنون آقای استیو.

See you next week. Oh,

هفته آینده می بینمت. اوه،

you know, sometimes I'm surprised that anyone

می دانید، گاهی اوقات از اینکه کسی

watches us anymore.

دیگر ما را تماشا می کند تعجب می کنم.

It just

این فقط

never fails to.

هرگز شکست نمی خورد.

To cheer me up, knowing that someone out

برای خوشحال کردن من، با دانستن اینکه کسی

there wants to watch us.

آنجا می خواهد ما را تماشا کند.

Thank you for your company today.

از شرکت امروز شما متشکرم.

We've enjoyed it.

ما از آن لذت برده ایم.

I hope you've enjoyed it. It's nice to be back with you.

امیدوارم از آن لذت برده باشید. خیلی خوبه که با تو برگشتم

I know things are not great at the moment.

می دانم که در حال حاضر اوضاع عالی نیست.

Everything is weird.

همه چیز عجیب است.

If there is ever a word

اگر کلمه ای

to describe 2022, I think weird

برای توصیف 2022 وجود داشته باشد، فکر می کنم عجیب و غریب

might be a suitable word to use.

ممکن است کلمه مناسبی برای استفاده باشد.

Time to go see when?

وقتشه بریم ببینم کی؟

Wednesday.

چهار شنبه.

I'm back on Wednesday.

من چهارشنبه برگشتم

So you don't have very long to wait before I'm back with you.

پس خیلی وقت ندارید که منتظر بمانید تا من با شما برگردم.

So I will see you on Wednesday from 2 p.m.

بنابراین من شما را چهارشنبه از ساعت 14 می بینم.

UK time.

به وقت انگلستان

Unless of course

مگر اینکه

something else happens.

اتفاق دیگری بیفتد.

Another event occurs.

اتفاق دیگری رخ می دهد.

We will see what happens.

ما خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

So I will see you then.

پس اونوقت میبینمت

Take care of yourself. Enjoy the rest of your weekend.

مراقب خودت باش. از تعطیلات آخرهفتهات لذت ببر.

Enjoy the start of the week and I will see you on Wednesday.

از شروع هفته لذت ببرید و چهارشنبه شما را می بینم.

This is Mr.

این آقای

Duncan in the birthplace of English, saying, thanks for watching.

دانکن در زادگاه انگلیسی است که می گوید، ممنون که تماشا کردید.

See you soon.

به زودی میبینمت.

And of course, you know what's coming next.

و البته، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

Is that it?

این است؟

Okay...

باشه...

ta ta for now

فعلا