Learn the English Phrases TO SHAKE IN YOUR BOOTS and TO GIVE SOMEONE THE BOOT

In this English lesson I wanted to help you

در این درس انگلیسی می‌خواستم به شما کمک کنم

learn the English phrase, to shake in your boots.

که عبارت انگلیسی را یاد بگیرید، به لرزش در چکمه‌هایتان.

If you say that someone is shaking in their boots

اگر بگویید کسی در چکمه های خود می لرزد

or if you are shaking in your boots,

یا اگر در چکمه های خود می لرزید، به

it means that you are scared.

این معنی است که ترسیده اید.

There are two things that make me shake in my boots.

دو چیز وجود دارد که باعث می شود در چکمه هایم تکان بخورم.

The first is heights.

اولین مورد ارتفاع است.

I don't like going up to the top of tall buildings.

من دوست ندارم از بالای ساختمان های بلند بالا بروم.

I am afraid of heights.

من از ارتفاع می ترسم.

I don't like going to the top of towers in big cities,

من دوست ندارم در شهرهای بزرگ به بالای برج ها بروم،

it makes me afraid.

این باعث ترسم می شود .

It makes me shake in my boots a little bit.

این باعث می شود که کمی در چکمه هایم تکان بخورم.

I don't know where this phrase comes from though.

من نمی دانم این عبارت از کجا آمده است.

But I can imagine someone standing and they're so scared

اما می توانم تصور کنم کسی ایستاده و آنقدر ترسیده

that they're shaking and maybe they were wearing boots.

است که می لرزد و شاید چکمه پوشیده است.

And someone started using this phrase

و یکی شروع کرد به استفاده از این عبارت

that when you're afraid you shake in your boots.

که وقتی می ترسی در چکمه هایت می لرزی.

The other thing that makes me shake in my boots, snakes.

چیز دیگری که باعث می شود در چکمه هایم تکان بخورم، مارها هستند.

I do not like snakes.

من مارها را دوست ندارم.

They are my least favorite animal in the entire world.

آنها کمترین حیوان مورد علاقه من در کل جهان هستند.

Snakes make me shake in my boots.

مارها مرا در چکمه هایم می لرزانند.

They make me afraid.

آنها مرا می ترسانند.

I don't like them, I don't like them at all.

من آنها را دوست ندارم، اصلاً آنها را دوست ندارم.

The next phrase I wanted to teach you is the phrase,

عبارت بعدی که می‌خواستم به شما یاد بدهم عبارت است

to give someone the boot.

از چکمه به کسی.

Sometimes people don't do a good job at work

گاهی اوقات افراد در محل کارشان کار خوبی انجام نمی دهند

and eventually the boss will give them the boot.

و در نهایت رئیس چکمه را به آنها می دهد.

That means that they are fired.

یعنی اخراج شده اند.

It means they've lost their job.

یعنی کارشان را از دست داده اند.

I know in my life,

می‌دانم که در زندگی‌ام

a few people that I've worked with have gotten the boot.

، چند نفری که با آنها کار کرده‌ام، چکمه را دریافت کرده‌اند.

Not from my current job, but from jobs when I was younger.

نه از شغل فعلی ام، بلکه از مشاغلی که در جوانی بودم.

I worked with someone

من با کسی کار کردم

who instead of doing the work we were supposed to do,

که به جای انجام کارهایی که قرار بود انجام دهیم

he would just sleep all the time.

، همیشه می خوابید.

And eventually that person got the boot, okay?

و در نهایت آن شخص چکمه را گرفت، باشه؟

So notice I flipped the phrase there.

بنابراین توجه کنید که من عبارت را در آنجا ورق زدم.

The boss would give someone the boot.

رئیس چکمه را به کسی می داد.

The person who is losing their job

کسی که کارش را از دست می دهد

we would say that they got the boot, okay?

، می گوییم که چکمه را گرفته است، خوب؟

There's no boot involved at all.

اصلاً بوت در کار نیست.

But if you give someone the boot,

اما اگر چکمه را به کسی بدهید،

I think it's like you're kicking them out the door.

فکر می کنم مثل این است که او را از در بیرون می کنید.

That's probably where the phrase came from.

احتمالاً این عبارت از همین جا آمده است.

And if you got fired from somewhere,

و اگر از جایی اخراج شدی،

maybe it's like you got kicked in the butt

شاید مثل این است که لگدی به لبت

and you lost your job,

خورده و شغلت را از دست داده ای،

so you got the boot.

پس چکمه را به دست آورده ای.

So two different versions of the phrase.

بنابراین دو نسخه متفاوت از عبارت.

Anyways, to review,

به هر حال مرور کردن

to shake in your boots

، چکمه هایت تکان دادن

means to be scared or to be afraid.

یعنی ترسیدن یا ترسیدن.

And if you give someone the boot

و اگر چکمه را به کسی بدهید به

it means that you are firing them,

این معنی است که او را اخراج می کنید،

that they are no longer working for you.

که دیگر برای شما کار نمی کند.

And if you get the boot,

و اگر چکمه

it means that you have been fired by your boss

را گرفتید به این معنی است که توسط رئیستان اخراج شده

and you no longer work at the place where you worked.

اید و دیگر در محلی که کار می کردید کار نمی کنید.

Hey, let's look at a comment from a previous video.

سلام، اجازه دهید به یک نظر از یک ویدیوی قبلی نگاه کنیم.

This comment is from Alexei.

این نظر از الکسی است.

And Alexei says this, "I love your term, bite-sized lesson.

و الکسی این را می گوید: "من عاشق ترم شما هستم

A bite-sized lesson that anyone can chew," thanks again.

. درس لقمه ای که هر کسی می تواند بجود."

And my response was, "It's a great phrase.

و پاسخ من این بود: "این یک عبارت عالی است.

We often refer to smaller things

ما اغلب به چیزهای کوچکتر

as bite-size or bite-sized."

به اندازه لقمه یا بایت اندازه اشاره می کنیم."

You could probably use both terms, I think.

به نظر من، احتمالاً می توانید از هر دو اصطلاح استفاده کنید.

Yeah, we refer to a lot of things in English

بله، ما به بسیاری از چیزها در انگلیسی

as if they are food.

به گونه ای اشاره می کنیم که گویی غذا هستند.

When you refer to smaller things

وقتی به چیزهای کوچک‌تری اشاره

you can say that they're bite-size.

می‌کنید، می‌توانید بگویید که اندازه آن‌ها اندازه هستند.

Maybe you have a few bite-sized tasks to do

شاید

before you go to work tomorrow,

قبل از اینکه فردا به سر کار بروید،

maybe you have a few little chores to do.

چند کار کوچک باید انجام دهید، شاید چند کار کوچک برای انجام دادن داشته باشید.

We say things like food for thought.

ما چیزهایی مانند غذا برای فکر می گوییم.

We say things like, "Oh, I need to chew on that for a bit."

ما چیزهایی مانند "اوه، من باید آن را کمی بجوم" می گوییم.

Alexei kind of mentioned that phrase here as well.

الکسی در اینجا هم به نوعی به آن عبارت اشاره کرد.

When you're thinking about something

وقتی به چیزی

you can say that you need to chew on it

فکر می کنید، می توانید بگویید که

before you make a decision.

قبل از تصمیم گیری باید آن را بجوید.

So yeah, we use a lot of verbs and words referring to food

بنابراین بله، ما وقتی در مورد چیزهای دیگر صحبت می کنیم از افعال و کلمات زیادی برای اشاره به غذا استفاده

when we talk about other things.

می کنیم.

English is a little bit of a weird language that way.

انگلیسی از این نظر کمی زبان عجیب و غریب است.

English is a language where we often talk

انگلیسی زبانی است که ما اغلب

about things by using small images or stories.

با استفاده از تصاویر یا داستان های کوچک در مورد چیزهایی صحبت می کنیم.

You know, that's why we have so many idioms.

می دانید، به همین دلیل است که ما اصطلاحات زیادی داریم.

You know, don't put the cart before the horse.

میدونی گاری رو جلوی اسب نذار.

Don't count your chickens before they hatch.

جوجه های خود را قبل از بیرون آمدن نشمارید.

They're all like little mini stories,

همه آنها مانند داستان های کوچک کوچک هستند،

they're bite-sized stories,

آنها داستان های کوچکی هستند،

that kind of mean something in English

که در زبان انگلیسی معنی خاصی دارند

and it makes the language a little bit challenging to learn.

و یادگیری زبان را کمی چالش برانگیز می کند.

We say things like it's raining cats and dogs.

ما چیزهایی می گوییم مانند باران گربه و سگ.

We actually don't say that one very often anymore.

ما در واقع دیگر آن را خیلی اوقات نمی گوییم.

But you could, if it was raining hard,

اما می‌توانستید، اگر باران شدیدی می‌بارید،

say it's raining cats and dogs.

بگویید که باران گربه‌ها و سگ‌ها می‌بارد.

So we use a lot of imagery.

بنابراین ما از تصویرسازی زیادی استفاده می کنیم. اگر منظور من را بدانید،

We use a lot of phrases that kind of paint word pictures,

ما از عبارات زیادی استفاده می کنیم که به نوعی تصاویر کلمات را نقاشی

if you know what I mean, to talk about different things.

می کنند، برای صحبت در مورد چیزهای مختلف.

You know, "Superman" goes faster than a speeding bullet.

می دانید، "سوپرمن" سریعتر از یک گلوله تند می رود.

Those kinds of things are the things that we say

این نوع چیزها همان چیزهایی هستند که وقتی انگلیسی صحبت می کنیم می گوییم

when we're speaking English.

.

It makes the language hard to learn.

یادگیری زبان را سخت می کند.