Interesting English Idioms | Everyday Phrases to describe how you FEEL

Well hey there I'm Emma from mmmEnglish

خوب سلام، من اِما از

and today we are gonna be going over eighteen

mmmEnglish هستم و امروز بیش از هجده

everyday conversational idioms that will help you to describe

اصطلاح مکالمه روزمره را بررسی خواهیم کرد که به شما در توصیف

feelings and emotions. These are really useful idioms,

احساسات و عواطف کمک می کند. این اصطلاحات واقعاً مفید هستند، اصطلاحاتی

ones that I use all the time to describe

که من همیشه برای توصیف

sadness,

غم،

happiness,

شادی،

fear,

ترس،

disgust,

انزجار،

anger

خشم

and surprise.

و تعجب از آنها استفاده می کنم.

So that's six different emotions and for each one,

بنابراین، این شش احساس مختلف است و برای هر یک،

there's gonna be three idioms.

سه اصطلاح وجود دارد.

Now I've got a really fun and great little challenge for you at the

اکنون در پایان یک چالش بسیار سرگرم‌کننده و کوچک برای شما دارم،

end so make sure you stick with me all the way through.

بنابراین مطمئن شوید که تا آخر راه با من همراه هستید.

It's gonna be an emotional roller coaster. 

این یک ترن هوایی احساسی خواهد بود.

Have you heard that idiom before? It's a bonus one.

آیا قبلاً این اصطلاح را شنیده اید؟ این یک جایزه است.

I've added the meaning to it on the worksheet that I've created

من معنی آن را در برگه‌ای که برای شما ایجاد کرده‌ام اضافه کرده‌ام

for you. The link is down in the description.

. لینک در توضیحات پایین است.

I've got all of the idioms that we're going over today

من همه اصطلاحاتی را دارم که امروز به

with the meaning and some examples to help you know

همراه معنی و چند مثال توضیح می‌دهیم تا به شما کمک کند بدانید چه

when and how to use them.

زمانی و چگونه از آنها استفاده کنید.

Plus there's a little mini quiz to help you put everything

به‌علاوه یک مسابقه کوچک کوچک وجود دارد که به شما کمک می‌کند همه چیزهایی را

that you learn into practice.

که یاد می‌گیرید در عملیات قرار دهید.

Are you ready to get into it?

آیا برای ورود به آن آماده هستید؟

Let's go!

بیا بریم!

Happy,

شاد،

sad,

غمگین،

angry.

عصبانی.

These are all really common adjectives that we can use

همه این‌ها صفت‌های بسیار رایجی هستند که می‌توانیم

to talk about our feelings in English

برای صحبت درباره احساسات خود به زبان انگلیسی

but so common that they can sort of feel a little dull especially if

از آنها استفاده کنیم، اما آنقدر رایج هستند که ممکن است کمی کسل‌کننده به نظر

they're the only adjectives that you use

برسند، به خصوص اگر تنها صفاتی باشند که شما

to talk about these feelings.

برای صحبت درباره این احساسات استفاده می‌کنید.

But to be totally honest, these words actually describe a really

اما برای اینکه کاملا صادق باشیم، این کلمات در واقع

wide range of emotions because we can say:

طیف وسیعی از احساسات را توصیف می‌کنند، زیرا می‌توانیم بگوییم:

I'm really happy that I get to finish work early tonight

واقعاً خوشحالم که امشب زود کارم را تمام

or

I'm really happy I just won a trip to Italy.

می‌کنم یا واقعا خوشحالم که یک سفر به ایتالیا بردم.

The idioms that we're going to go through in this lesson

اصطلاحاتی که در این درس می‌خواهیم مرور کنیم

will help you talk about that range of emotions

به شما کمک می‌کند در مورد آن طیف از احساسات

but also help to make your English more interesting,

صحبت کنید، اما همچنین به شما کمک می‌کند تا انگلیسی‌تان را جالب‌تر،

more fun, more meaningful.

سرگرم‌کننده‌تر، و معنادارتر کنید.

Thanks very much. Bye!

خیلی ممنون. خدا حافظ!

Oh my gosh, I just got the promotion at work.

اوه خدای من، من همین الان در محل کارم ترفیع گرفتم.

Emma, that's fantastic!

اما، این فوق العاده است!

You must be over the moon!

شما باید بالای ماه باشید!

Over the moon.

روی ماه.

Over the moon is when you are really pleased about something.

بالای ماه زمانی است که شما واقعاً از چیزی راضی هستید.

You're ecstatic.

شما به وجد آمده اید.

If you just won a trip to Italy, you would be over the moon.

اگر به تازگی برنده سفری به ایتالیا شده باشید، بر روی ماه خواهید بود.

How was your meeting?

جلسه شما چطور بود؟

It was great! They gave me the time off so I'm happy as Larry.

عالی بود! آنها به من مرخصی دادند بنابراین من به عنوان لری خوشحال هستم.

Now this one is quite an Australian expression actually,

حالا این یکی در واقع یک عبارت استرالیایی است،

I think, unless anyone's going to jump in and say

من فکر می‌کنم، مگر اینکه کسی بخواهد بپرد و بگوید

that they use it too but I really love this expression,

که آن‌ها هم از آن استفاده می‌کنند، اما من واقعاً این عبارت را دوست دارم،

happy as Larry.

مثل لری خوشحالم.

It's kind of got that rhyming pattern in it.

به نوعی آن الگوی قافیه را در آن دارد.

To be honest, we don't really know who Larry is

راستش را بخواهید، ما واقعاً نمی‌دانیم لری کیست،

but we all generally agree that he's a really happy guy

اما همه ما به طور کلی موافقیم که او مردی واقعاً شاد است،

so we all want to be as happy as Larry.

بنابراین همه ما می‌خواهیم به اندازه لری شاد باشیم.

You can use it anytime you're feeling happy

می‌توانید هر زمان که احساس شادی می‌کنید،

not crazy, crazy happy, not ecstatic

نه دیوانه، دیوانه‌وار خوشحال، نه هیجان‌زده،

but just right there in the middle.

بلکه درست در وسط از آن استفاده کنید.

There's a public holiday coming up and I'm going away

یک تعطیلات رسمی در راه است و من

with my friends so I'm as happy as Larry.

با دوستانم می روم بنابراین به اندازه لری خوشحالم.

I had no idea that I'd enjoy my new job so much.

نمی‌دانستم که از شغل جدیدم تا این حد لذت ببرم.

I'm a very happy camper.

من یک کمپینگ بسیار خوشحال هستم.

So this one is kind of similar to 'happy as Larry'

بنابراین این یکی به نوعی شبیه «خوشحال به عنوان لری» است

a happy camper indicates that you're really content,

که یک کمپینگ شاد نشان می‌دهد که شما واقعاً راضی هستید،

really satisfied rather than extremely happy

واقعاً راضی هستید و نه بسیار خوشحال،

but interestingly,

اما جالب اینجاست که

'happy camper' is often used in the negative form as well.

«خوشحال» اغلب به شکل منفی نیز استفاده می‌شود.

So for example when the company reshuffled

بنابراین، برای مثال، وقتی شرکت سازمان را

the organisation, the team

تغییر داد، تیم

were not happy campers. They were unhappy.

از اردونشینان راضی نبود. آنها ناراضی بودند.

But it's really important to note that this is an exception.

اما توجه به این نکته بسیار مهم است که این یک استثناست.

'A happy camper' can be used in the negative,

«یک کمپینگ شاد» را می‌توان به صورت منفی استفاده کرد،

we wouldn't use the negative form with 'over the moon'

ما از شکل منفی با «بر روی ماه»

or 'happy as Larry'. We wouldn't say

یا «شاد مثل لری» استفاده نمی‌کنیم. نمی‌توانیم بگوییم

I'm not as happy as Larry.

که من به اندازه لری خوشحال نیستم.

For some reason. I don't know why.

بنا به دلایلی نمی دانم چرا.

So remember if you want to use an idiom to describe happiness

بنابراین به یاد داشته باشید که اگر می‌خواهید از اصطلاحی برای توصیف شادی استفاده

you can say: over the moon,

کنید، می‌توانید بگویید: بالای ماه،

happy as Larry

مثل لری خوشحالم

or that you're a happy camper.

یا اینکه شما یک کمپینگ شاد هستید.

Okay let's talk about some idioms for sadness.

خوب بیایید در مورد برخی اصطلاحات برای غم و اندوه صحبت کنیم.

And again, sadness can move from feeling a little down

و دوباره، غم و اندوه می‌تواند از احساس کمی

about your day to downright awful, you know

نسبت به روزتان به وحشتناکی تبدیل شود، می‌دانید که

feeling like life is super hard, something dramatic has happened,

احساس می‌کنید زندگی فوق‌العاده سخت است، یک اتفاق دراماتیک رخ داده است

something awful has happened so there's some

، یک اتفاق وحشتناک رخ داده است، بنابراین در

really big extremes here. We've got to be careful about

اینجا افراط‌های بسیار بزرگی وجود دارد. ما باید مراقب

how we use these idioms.

نحوه استفاده از این اصطلاحات باشیم.

And our first one is a heavy heart.

و اولین مورد ما یک قلب سنگین است.

With a heavy heart, he spoke at his father's funeral.

او با دلی سنگین در مراسم خاکسپاری پدرش سخنرانی کرد.

Have you ever had that feeling where it seems like

آیا تا به حال این احساس را داشته‌اید که به نظر می‌رسد

there's something heavy on your chest, maybe it's

چیزی روی سینه‌تان سنگین است، شاید

hard to breathe or just your heart feels heavy and that's this

نفس کشیدن سخت است یا فقط قلبتان سنگین است و این

feeling that comes through in this idiom.

احساسی است که در این اصطلاح به وجود می‌آید.

It's a terrible feeling to experience and definitely

تجربه کردن احساس وحشتناکی است و قطعاً

on the more extreme side of sadness.

در سمت شدیدتر غم و اندوه است.

Let's see if we can lift the mood a little.

بیایید ببینیم آیا می توانیم روحیه را کمی بالا ببریم.

They thought they were buying their dream house

آنها فکر می کردند خانه رویایی خود را می خرند

but another couple offered more for it.

اما زوج دیگری برای آن پیشنهاد بیشتری دادند.

They've both been feeling down in the dumps all week.

هر دوی آنها در تمام طول هفته در زباله‌دانی احساس ناراحتی می‌کنند.

They're really sad, they're really disappointed.

آنها واقعاً غمگین هستند، آنها واقعاً ناامید هستند.

I'm a bit bummed by missing my best friend's birthday.

من از از دست دادن تولد بهترین دوستم کمی ناراحتم.

So this just means that you're low on energy, a little disappointed,

پس این فقط به این معنی است که انرژی شما کم است، کمی ناامید

a bit sad so it's not as bad as down in the dumps

، کمی غمگین هستید، بنابراین اوضاع به اندازه ی زباله ها بد نیست

and this one is definitely not as extreme as

و این یکی قطعاً به اندازه

a heavy heart, right? So it's really not appropriate to say:

یک قلب سنگین افراطی نیست، درست است؟ بنابراین واقعاً مناسب نیست که بگوییم:

He's a bit bummed because his friend died, right?

او کمی بداخلاق است زیرا دوستش مرده است، درست است؟

That would sound really insensitive.

این واقعاً غیر حساس به نظر می رسد.

And similarly, it seems a little over the top to say:

و به طور مشابه، به نظر می رسد کمی فراتر از این باشد که بگوییم

It's with a heavy heart that I tell you,

: با قلب سنگینی که به شما می گویم،

I can't come to your birthday.

نمی توانم به تولدت بیایم.

It's quite dramatic so just be wary of

این کاملاً دراماتیک است، بنابراین فقط مراقب

how and when it's appropriate to use these idioms.

نحوه و زمان مناسب استفاده از این اصطلاحات باشید.

Now our next emotion is fear

اکنون احساس بعدی ما ترس است

and again fear is felt in a range. There's anxious and nervous

و دوباره ترس در یک محدوده احساس می شود.

right through to utter terror.

تا حد وحشت کامل، مضطرب و عصبی وجود دارد.

I really hope that you haven't felt utter terror too often in life.

من واقعاً امیدوارم که شما اغلب در زندگی احساس وحشت مطلق نکرده باشید.

Sometimes that can scare the living daylights out of you

گاهی اوقات این می‌تواند روشنایی‌های روز را از شما بترساند،

so this idiom describes a terrifying feeling, it's

بنابراین این اصطلاح احساس وحشتناکی را توصیف می‌کند،

right at the top of our scale. You know when it's

درست در بالای مقیاس ماست. شما می دانید که

3am in the morning and the phone rings randomly.

ساعت 3 صبح است و تلفن به طور تصادفی زنگ می خورد.

Something must be wrong.

یه چیزی باید اشتباه باشه

You get worried, terrified.

نگران می‌شوید، وحشت می‌کنید.

When my brother called me at 3am,

وقتی برادرم ساعت 3 صبح با من تماس

it scared the living daylights out of me.

گرفت، روشنایی روز را از من ترساند.

'I jumped out of my skin' is a little less severe.

«از پوستم بیرون پریدم» کمی شدیدتر است.

Maybe you've just walked into a room and

شاید به تازگی وارد اتاقی شده اید

a sibling or a friend is jumped out from behind a wall to scare you

و خواهر یا برادر یا دوستی را از پشت دیوار بیرون پریده اند تا شما را بترسانند

right? You get such a fright.

درست است؟ چنین ترسی به شما دست می دهد.

I nearly jumped out of my skin.

نزدیک بود از پوستم بیرون پریدم.

I quite like this next idiom too, it's used to describe  

این اصطلاح بعدی را هم کاملاً دوست دارم، برای

a feeling of unease or discomfort, nervousness.

توصیف احساس ناراحتی یا ناراحتی، عصبی بودن استفاده می‌شود.

That sound gives me the heebie jeebies.

این صدا جیبی های هیبی را به من می دهد.

Say it, it's fun to say, heebie jeebies.

بگو، گفتنش جالب است، هیبی جیبی.

You know when all the hairs on your arms prickle and they

می‌دانی وقتی همه موهای روی بازوهایت خار می‌زنند و سیخ

stand up on end, that's the heebie jeebies.

می‌شوند، این همان جیبی‌های هیبی است.

So to talk about fear we have:

بنابراین، اگر درباره ترس صحبت کنیم:

it scared the living daylights out of me.

این ترس باعث شد تا روشنایی روز از من بیرون بیاید.

I jumped out of my skin

and

I got the heebie jeebies.

از روی پوستم پریدم و جیبی های هیبی را گرفتم.

So our next set of idioms are about the feeling of disgust,

بنابراین مجموعه بعدی اصطلاحات ما درباره احساس انزجار است،

a really strong feeling of revulsion and disapproval.

یک احساس واقعاً شدید از انزجار و عدم تایید.

And our first disgusting idiom is

و اولین اصطلاح منزجر کننده ما این است

to make you want to vomit.

که شما را وادار به استفراغ کنیم.

So this is really gross, right? It is so disgusting,

پس این واقعاً ناخوشایند است، درست است؟ خیلی منزجر کننده است،

whatever this thing is is so disgusting

این چیز هر چه هست آنقدر منزجر کننده

it makes you want to be sick, to throw up, to vomit.

است که میل به مریض شدن، بیرون انداختن، استفراغ می کند.

The smell was so foul it made me want to vomit.

بو آنقدر بد بود که دلم می خواست استفراغ کنم.

Okay that's not really a great image so let's move along.

بسیار خوب، این واقعاً تصویر عالی نیست، پس بیایید ادامه دهیم.

Actually, this next one is not much better,

در واقع، این بعدی خیلی بهتر نیست،

it's just not quite as graphic.

آنقدرها هم گرافیکی نیست.

Something can make your stomach turn.

چیزی می تواند معده شما را بچرخاند.

I can't watch those medical shows that show you close-ups of

من نمی‌توانم آن برنامه‌های پزشکی را که نمای نزدیک از

knee and hip surgeries in the middle of an operation.

جراحی‌های زانو و لگن را در وسط یک عمل نشان می‌دهند، تماشا کنم.

They make my stomach turn.

باعث می شوند شکمم بچرخد.

The thought of it sends you these feelings that your stomach

فکر کردن به آن این احساس را به شما می‌دهد که معده‌تان به

sort of is twisting and turning and upside down

نوعی می‌پیچد و می‌پیچد و وارونه می‌شود

and you feel a little ill.

و کمی احساس بیماری می‌کنید.

No thank you. I don't like that one either.

نه ممنون اون یکی رو هم دوست ندارم

Not quite as graphic as the last one but still not a pleasant feeling.

مثل قبلی کاملاً گرافیکی نیست اما هنوز احساس خوشایندی نیست.

Okay to make your skin crawl.

خوب است که پوست شما بخزد.

This one would also fit into the fear category I think

من فکر می‌کنم این یکی نیز در دسته‌بندی ترس قرار می‌گیرد،

because it's that similar,

زیرا این همان

uneasy uncomfortable feeling that you get.

احساس ناراحت‌کننده مشابه و ناراحت‌کننده‌ای است که به شما دست می‌دهد.

I remember watching a documentary on Netflix last year

یادم می‌آید سال گذشته یک مستند در نتفلیکس تماشا کردم

when they showed the picture of a serial killer and honestly

که تصویر یک قاتل زنجیره‌ای را نشان دادند و صادقانه بگویم

he looked so scary, he made my skin crawl.

که او خیلی ترسناک به نظر می‌رسید، او باعث شد پوست من بخزد.

If you have a phobia of insects or leeches like me,

اگر فوبیا از حشرات یا زالوهایی مانند من،

spiders and bugs and things, they might make your skin crawl.

عنکبوت‌ها، حشرات و چیزها دارید، ممکن است باعث خزیدن پوست شما شوند.

The thought of spiders and snakes makes your skin crawl.

فکر عنکبوت و مار باعث می شود پوست شما بخزد.

All right let's leave disgust behind

بسیار خوب، بیایید انزجار را پشت سر بگذاریم

and move on to the next emotion

و به خشم هیجانی بعدی برویم

anger.

.

My neighbour had just got a new car,

همسایه‌ام به‌تازگی یک ماشین جدید گرفته بود،

he pulled up onto the street out the front of our house

به خیابان جلوی خانه‌مان آمد

and then got out to admire it and out of nowhere

و سپس پیاده شد تا آن را تحسین کند و از هیچ جایی

someone hit the back of the car.

یک نفر به عقب ماشین برخورد کرد.

Oh my gosh,

اوه خدای من،

he flew off the handle.

او از روی دستگیره پرواز کرد.

So this expression is used to describe someone who's really angry.

بنابراین این عبارت برای توصیف شخصی که واقعاً عصبانی است استفاده می‌شود.

If anyone is in this state, it's best to stay out of their way right?

اگر کسی در این وضعیت است، بهتر است از راه خود دور بمانید، درست است؟

He flew off the handle when someone

وقتی شخصی به ماشینش برخورد کرد، او از روی دستگیره پرواز کرد

rammed into his car.

.

Now keep in mind, it's not he flew off his handle,

حالا به خاطر داشته باشید، این نیست که او از دسته‌اش پرواز کرد، از

flew off the handle, okay?

روی دسته پرواز کرد، خوب؟

To be 'up in arms about something' it also describes

"در آغوش گرفتن در مورد چیزی" همچنین

feeling really angry but it's less aggressive than

احساس عصبانیت واقعی را توصیف می کند، اما نسبت

to 'fly off the handle'. Sounds less aggressive, right?

به "پرواز کردن از روی دسته" تهاجمی کمتری دارد. کمتر تهاجمی به نظر می رسد، درست است؟

You think about throwing your arms up in the air, we do this

شما به این فکر می کنید که دستان خود را به هوا پرتاب کنید، ما این کار را

when we're frustrated, we're annoyed about something,

زمانی انجام می دهیم که ناامید هستیم، از چیزی

we're irritated.

عصبانی هستیم، عصبانی هستیم.

So there's a difference, right? 'Flying off the handle' is really angry

بنابراین تفاوت وجود دارد، درست است؟ «پرواز کردن از روی دستگیره» واقعاً عصبانی است،

but we can say she was up in arms about how messy the shared

اما می‌توانیم بگوییم که او از آشفتگی آشپزخانه مشترک در آغوش گرفته

kitchen was.

بود.

And lastly

و در نهایت

I'm at the end of my tether.

من در پایان کار خود هستم.

If you've got young kids

اگر بچه‌های خردسال دارید،

then this could be a really useful idiom for you.

این می‌تواند یک اصطلاح واقعاً مفید برای شما باشد.

Imagine that moment when your kids have been really naughty,

آن لحظه ای را تصور کنید که بچه های شما تمام روز واقعاً شیطون و

really disobedient all day. You've been asking them to

واقعاً نافرمانی بوده اند.

tidy their room, clean up all their toys all afternoon

تمام بعدازظهر از آنها خواسته‌اید اتاقشان را مرتب کنند، همه اسباب‌بازی‌هایشان را تمیز کنند،

and they're not doing it

اما آنها این کار را نمی‌کنند

and you keep hearing them yelling and screaming.

و مدام صدای داد و فریادشان را می‌شنوید.

It's driving you nuts, right? And then

این شما را دیوانه می کند، درست است؟ و سپس

A ball breaks through the kitchen window.

یک توپ از پنجره آشپزخانه می شکند.

And you yell at them.

و شما سر آنها فریاد می زنید.

I'm at the end of my tether with you!

من در پایان کارم با تو هستم!

meaning you've pushed me to my limit. I'm at the end of my ability

یعنی تو مرا به حدم رساندی من در پایان توانایی خود

to be patient with you, I've had enough.

برای صبور بودن با شما هستم، به اندازه کافی طاقت آوردم.

Cool so now you've got three idioms to use

جالب است، بنابراین اکنون سه اصطلاح دارید که

if someone is driving you crazy.

اگر کسی شما را دیوانه می کند، باید از آنها استفاده کنید.

Another idiom

اصطلاح دیگری

or maybe someone is making you really angry or annoyed or

یا شاید کسی شما را واقعاً عصبانی یا آزار می‌دهد یا

even if you're thinking about describing a situation

حتی اگر به توصیف موقعیتی

where you felt that way,

فکر می‌کنید که چنین احساسی داشتید،

use these idioms to add flavour and colour to the way

از این اصطلاحات برای اضافه کردن طعم و رنگ به روشی

that you're describing that situation.

که آن موقعیت را توصیف می‌کنید استفاده کنید.

Couldn't you believe that?

نمی توانستی این را باور کنی؟

I had to do a double-take there.

من مجبور شدم یک دوتایی در آنجا انجام دهم.

We've already been through fifteen idioms together.

ما قبلاً پانزده اصطلاح را با هم گذرانده ایم.

Time flies when you're having fun.

وقتی خوشحالی زمان عین برق و باد می گذره.

Before we get into our last emotion,

قبل از اینکه وارد آخرین احساس خود شویم،

let me know what you think about this video. Are you enjoying it?

نظرتان را درباره این ویدیو به من بگویید. آیا از آن لذت می برید؟

Hit that subscribe button, give it a like, all of these things help me

دکمه اشتراک را بزنید، آن را لایک کنید، همه این موارد به من کمک می‌کند

to know what lessons you really want to see here at mmmEnglish.

تا بدانم واقعاً می‌خواهید چه درس‌هایی را اینجا در mmmEnglish ببینید.

That came out of the blue.

که از آب در آمد.

I hope it didn't stop you dead in your tracks.

امیدوارم این باعث نشود که شما در مسیرتان بمیرید.

I've already used all three idioms that I'm going to go through now.

من قبلاً از هر سه اصطلاحی که اکنون می‌خواهم مرور کنم استفاده کرده‌ام.

I wonder if you picked up on any of them?

تعجب می کنم که آیا شما هر یک از آنها را انتخاب کردید؟

To do a double-take is to look again at something really quickly

انجام دوبار برداشتن به این معناست که دوباره به چیزی واقعاً سریع نگاه کنید،

like you see it and then you go back to normal

همانطور که می بینید و سپس به حالت عادی برمی گردید

and then you suddenly think oh my gosh what was that?

و ناگهان فکر می کنید خدای من این چه کاری بود؟

It's surprise, right? It's caught you by surprise

تعجب آور است، درست است؟ شما را غافلگیر کرده است

and we often use it with the verb do.

و ما اغلب از آن با فعل do استفاده می کنیم.

I did a double-take. I couldn't believe it

من دوتایی انجام دادم من نمی‌توانستم آن را باور کنم

and when something comes at you from out of the blue

و وقتی چیزی

it's like it came from nowhere, it was completely unexpected.

غیرمنتظره به سراغت می‌آید، انگار از ناکجاآباد آمده است، کاملاً غیرمنتظره بود.

They got married just a few weeks after meeting,

آنها فقط چند هفته پس از ملاقات با یکدیگر ازدواج کردند،

it was completely out of the blue.

کاملاً غیرممکن بود.

Now this one is almost quite literal, it's when you suddenly

اکنون این یکی تقریباً به معنای واقعی کلمه است، زمانی است که ناگهان

stop moving because you're so surprised by something.

از حرکت باز می ایستید زیرا از چیزی بسیار شگفت زده می شوید.

She stopped dead in her tracks when she saw Maria.

او وقتی ماریا را دید از مرگ ایستاد.

She hadn't seen her in over twenty years.

بیش از بیست سال بود که او را ندیده بود.

So all of these idioms helped to express shock or surprise

بنابراین همه این اصطلاحات به نوعی به بیان شوک یا

in some way. They're really great to add to stories and to make

تعجب کمک کردند. آنها واقعاً برای افزودن به داستان‌ها و

your English more interesting and exciting, right?

جالب‌تر و هیجان‌انگیزتر کردن انگلیسی شما عالی هستند، درست است؟

I stopped dead in my tracks. I couldn't believe it was her.

من در مسیرم مرده بودم. باورم نمی شد او باشد.

It came out of the blue.

از آب در آمد.

Okay so we've been through all of those different idioms.

بسیار خوب، پس ما همه این اصطلاحات مختلف را بررسی کردیم.

Now I've got a little challenge for you to help you put into practice

اکنون یک چالش کوچک برای شما دارم تا به شما کمک کنم تا

what you've been learning

آنچه را که یاد گرفته‌اید تمرین کنید،

so get your fingers ready to type. I want you to share a little

بنابراین انگشتان خود را برای تایپ آماده کنید. از شما می خواهم یک

story with me down in the comments.

داستان کوچک را در نظرات با من به اشتراک بگذارید.

Take me on an emotional roller coaster.

مرا سوار یک ترن هوایی احساسی کنید.

Tell me a story, maybe one that you've experienced,

به من داستانی بگو، شاید آن را تجربه کرده‌اید،

maybe it's a fictional one that you make up but tell me a story

شاید داستانی تخیلی است که می‌سازید، اما داستانی را برایم تعریف کنید

where the emotions go up, go down, go up and go down

که در آن احساسات بالا می‌روند، پایین می‌روند، بالا می‌روند و پایین می‌روند

and try to use one of the idioms from each section

و سعی کنید از یکی از اصطلاحات استفاده کنید. هر بخش

of this video.

از این ویدیو

And don't forget to download the free workbook that I've created

و فراموش نکنید که کتاب کار رایگانی را که برای شما ایجاد کرده‌ام دانلود

for you, it's got all of the idioms from this lesson,

کنید، این کتاب تمام اصطلاحات این درس،

their meanings, example sentences as well as a bonus little quiz

معانی آنها، جملات نمونه و همچنین یک مسابقه کوچک جایزه را دارد

to help you test what you learned.

تا به شما کمک کند آموخته‌هایتان را آزمایش کنید.

I'm super excited about my next video coming out

من بسیار هیجان زده هستم که ویدیوی بعدی من

on the mmmEnglish Channel.

در کانال mmmEnglish منتشر می شود.

I hope to see you in there. Bye for now!

امیدوارم شما را در آنجا ببینم. فعلا خداحافظ!