20 Advanced English Vocabulary Words and Phrasal Verbs

Vanessa: Hi, I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com.

ونسا: سلام، من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com.

Are you ready to expand your vocabulary?

آیا برای گسترش دایره لغات خود آماده هستید؟

Let's do it.

بیایید آن را انجام دهیم.

Vanessa: Last week I shared a special conversation video with you where my husband Dan and I

ونسا: هفته گذشته یک ویدیوی گفتگوی ویژه با شما به اشتراک گذاشتم که در آن من و شوهرم دن

played a board game called Codenames.

یک بازی رومیزی به نام Codenames انجام دادیم.

Throughout this game, you learn some new vocabulary, but we didn't really explain the vocabulary

در طول این بازی، شما مقداری واژگان جدید یاد می گیرید، اما ما واقعاً واژگان

as we were playing the game.

را در حین انجام بازی توضیح ندادیم.

We were just playing the game naturally.

ما فقط بازی را طبیعی انجام می دادیم.

So today I'd like to take 20 of those vocabulary words and explain them in detail, give you

بنابراین امروز می خواهم 20 مورد از آن لغات واژگان را بردارم و آنها را با جزئیات توضیح دهم، چند مثال به شما بدهم

some examples and help you to integrate them into your own conversations.

و به شما کمک کنم تا آنها را در مکالمات خود ادغام کنید.

As I was creating this lesson for you, I realized that most of these expressions we used in

همانطور که داشتم این درس را برای شما ایجاد می کردم، متوجه شدم که بیشتر این عباراتی که

the Codenames board game video were phrasal verbs.

در ویدیوی بازی رومیزی Codenames استفاده کردیم، افعال عبارتی بودند .

I guess phrasal verbs are commonly used, of course in daily conversation, but especially

من حدس می‌زنم که افعال عبارتی معمولاً استفاده می‌شوند، البته در مکالمات روزانه، اما به ویژه

in games.

در بازی‌ها.

So I hope that this will help to expand your phrasal verb vocabulary and help you feel

بنابراین امیدوارم که این به گسترش واژگان فعل عبارتی شما کمک کند و به شما کمک کند احساس

comfortable.

راحتی کنید.

Vanessa: All right, let's get started with the first expression, number one, to pick

ونسا: بسیار خب، بیایید با اولین عبارت، شماره یک،

up.

شروع کنیم.

There are a lot of different meanings for this phrasal verb, to pick up.

معانی مختلفی برای این فعل عبارتی، برداشتن وجود دارد.

In fact, there are several meanings for all of the expressions that we're going to talk

در واقع، معانی مختلفی برای همه عباراتی که امروز در مورد آنها صحبت خواهیم کرد

about today, but I'd like to focus on specifically how it was used in the conversation.

وجود دارد، اما من می خواهم به طور خاص روی نحوه استفاده از آن در مکالمه تمرکز کنم.

This means to learn something naturally without studying.

این بدان معناست که چیزی را به طور طبیعی بدون مطالعه یاد بگیرید .

This could be in a good way or it could be in a bad way.

این می تواند در یک راه خوب یا می تواند در جهت بد باشد.

So let me give you some sample sentences.

بنابراین اجازه دهید چند جمله نمونه به شما بگویم.

In the conversation lesson I said, "You'll pick it up."

در درس مکالمه گفتم: "تو آن را می گیری."

That means that you'll learn naturally without studying.

این بدان معناست که شما به طور طبیعی بدون مطالعه یاد خواهید گرفت .

Dan was trying to explain some of the rules of the board game and I said, "Ah, you'll

دن سعی می کرد برخی از قوانین بازی رومیزی را توضیح دهد و من گفتم: "اوه، شما آن را

pick it up."

انتخاب خواهید کرد."

That means you'll learn the rules as we're playing without studying them.

این بدان معناست که شما قوانین را در حالی که ما در حال بازی هستیم بدون مطالعه آنها یاد خواهید گرفت.

This is in a positive way.

این در جهت مثبت است.

You want to be able to pick up new ideas in English, new expressions.

شما می خواهید بتوانید ایده های جدید را به زبان انگلیسی، عبارات جدید انتخاب کنید.

When you're listening to my videos or when you're listening to the radio, you'll probably

وقتی به ویدیوهای من گوش می‌دهید یا وقتی به رادیو گوش می‌دهید، احتمالاً

pick up new expressions.

عبارات جدیدی را دریافت خواهید کرد.

You didn't study them.

شما آنها را مطالعه نکردید.

You just simply learned them naturally.

شما به سادگی آنها را به طور طبیعی یاد گرفتید.

Vanessa: This is positive, but we could also use this in a more negative way.

ونسا: این مثبت است، اما ما می‌توانیم از آن به روشی منفی‌تر نیز استفاده کنیم.

My five year old daughter picked up some bad habits when she visited our neighbor's house.

دختر پنج ساله من وقتی به خانه همسایه ما رفت، عادت های بدی به خود گرفت.

That means that maybe our neighbors were using some bad words or they were fighting with

یعنی شاید همسایه‌های ما از کلمات بد استفاده می‌کردند یا با هم دعوا

each other.

می‌کردند.

Well, these are bad habits, so she picked up the bad habits when she visited the neighbor's

خوب، اینها عادت های بدی هستند، بنابراین او وقتی به خانه همسایه رفت، عادت های بد را برداشت

house.

.

This is a negative thing.

این یک چیز منفی است.

You don't want to naturally learn bad behavior, but you know, it happens.

شما نمی خواهید به طور طبیعی رفتار بد را یاد بگیرید، اما می دانید، این اتفاق می افتد.

So what we're going to do with each of these expressions is you're about to see a clip

بنابراین کاری که ما با هر یک از این عبارات انجام می دهیم این است که شما در شرف دیدن یک کلیپ

from the original conversation where we used the expressions.

از مکالمه اصلی هستید که در آن از عبارات استفاده کردیم.

You're going to see Dan and I having that board game conversation, and I hope that it

شما قرار است من و دن را در حال مکالمه بازی روی تخته ببینید، و امیدوارم که

will help you to just see how they're used in the original context.

به شما کمک کند تا ببینید چگونه از آنها در زمینه اصلی استفاده می شود.

All right, let's watch the clip.

باشه بیا کلیپ رو ببینیم

Dan: Give each other a one word hint to guess the right word or the word we're trying to

دن: به یکدیگر یک اشاره یک کلمه ای بدهید تا کلمه درست یا کلمه ای را که می خواهیم به آن

think of.

فکر کنیم حدس بزنیم.

Vanessa: Yeah, you'll pick it up.

ونسا: آره، تو آن را برمی‌داری.

Dan: Give each other a one word hint to guess the right word or the word we're trying to

دن: به یکدیگر یک اشاره یک کلمه ای بدهید تا کلمه درست یا کلمه ای را که می خواهیم به آن

think of.

فکر کنیم حدس بزنیم.

Vanessa: Yeah, you'll pick it up.

ونسا: آره، تو آن را برمی‌داری.

Vanessa: Number two, to be a stretch.

ونسا: شماره دو، یک کشش.

You might know that stretching is the kind of exercise that you do before you go running.

شاید بدانید که کشش نوعی تمرین است که قبل از دویدن انجام می دهید.

You need to stretch your muscles.

باید عضلات خود را کشش دهید.

This expression though, it's a little bit different, but it has a similar idea.

این عبارت اگرچه کمی متفاوت است، اما ایده مشابهی دارد.

This means that it's far from reality.

این بدان معناست که از واقعیت دور است.

We used this expression a lot in the conversation lesson.

این عبارت را در درس مکالمه زیاد به کار بردیم.

We were specifically talking about connecting words together and sometimes the words didn't

ما به طور خاص در مورد اتصال کلمات به یکدیگر صحبت می‌کردیم و گاهی اوقات کلمات به

exactly connect so easily, so we said some words are a stretch.

این راحتی به هم متصل نمی‌شدند، بنابراین گفتیم برخی کلمات کشدار هستند.

This means that they might not connect so easily.

این بدان معنی است که آنها ممکن است به این راحتی متصل نشوند .

If you've already watched that lesson, then you know what I'm talking about, but it's

اگر قبلاً آن درس را تماشا کرده‌اید، می‌دانید که در مورد چه چیزی صحبت می‌کنم، اما

still interesting and useful to use.

همچنان استفاده از آن جالب و مفید است.

Vanessa: We can also say, I know that it's a stretch, but could you walk my dog for the

ونسا: ما همچنین می‌توانیم بگوییم، می‌دانم که کشش دارد، اما آیا می‌توانی سگ من را تا

next two weeks while I'm gone?

دو هفته آینده در حالی که من رفته‌ام پیاده‌روی کنی؟

This is kind of a lot to ask of somebody.

این خیلی چیزهاست که از کسی بخواهیم.

Two weeks walking your dog, that's a lot of extra work.

دو هفته پیاده روی با سگ، کار اضافی زیادی است .

You're also assuming that your friend is available, that your friend has time, that your friend

شما همچنین فرض می کنید که دوست شما در دسترس است ، دوست شما وقت دارد، دوست شما

wants to do it, so you're adding the expression, I know that it's a stretch, but could you

می خواهد این کار را انجام دهد، بنابراین عبارت را اضافه می کنید، من می دانم که این یک کشش است، اما آیا می توانید در

help me with this big task?

این کار بزرگ به من کمک کنید؟

So you're already letting them know, I know it's a big deal.

بنابراین شما از قبل به آنها اطلاع داده اید، من می دانم که این یک مشکل بزرگ است.

I know that this is a lot to ask you and you're adding that expression, I know that it's a

من می دانم که این سؤال از شما زیاد است و شما آن عبارت را اضافه می کنید، می دانم که این یک

stretch.

کشش است.

Vanessa: Or if you have a business meeting and your boss says, "Okay, I need all of the

ونسا: یا اگر یک جلسه کاری دارید و رئیستان می گوید: "خوب، من نیاز دارم که همه

reports finished by three o'clock."

گزارش ها تا ساعت سه تمام شود."

Well, if there's a lot to do, you might say, "Well, it's going to be a stretch to finish

خوب، اگر کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد، می توانید بگویید: "خب، این کار طولانی است تا

the reports by three o'clock."

گزارش ها را تا ساعت سه به پایان برسانیم."

It's going to be kind of far from reality.

قرار است به نوعی دور از واقعیت باشد.

It's going to be pretty difficult.

خیلی سخت میشه

It's not impossible, but it's a little difficult.

غیرممکن نیست، اما کمی سخت است.

It's going to be a stretch to finish the reports by three o'clock.

پایان دادن به گزارش ها تا ساعت سه طولانی است.

All right, let's see the original clips that you can see how to use, to be a stretch.

بسیار خوب، بیایید کلیپ های اصلی را که می توانید نحوه استفاده از آن را ببینید، تا یک کشش باشد.

Vanessa: There are three cards here on the table that relate to that word.

ونسا: سه کارت در اینجا روی میز وجود دارد که به آن کلمه مربوط می شود.

Some of them might be closely related, some of them might be a stretch.

برخی از آنها ممکن است ارتباط نزدیکی داشته باشند، برخی از آنها ممکن است کشش داشته باشند.

Vanessa: There are three cards here on the table that relate to that word.

ونسا: سه کارت در اینجا روی میز وجود دارد که به آن کلمه مربوط می شود.

Some of them might be closely related, some of them might be a stretch.

برخی از آنها ممکن است ارتباط نزدیکی داشته باشند، برخی از آنها ممکن است کشش داشته باشند.

Vanessa: The next expression is, to mark off.

ونسا: عبارت بعدی علامت گذاری است.

This is another phrasal verb and it means you're noting something as completed.

این یک فعل عبارتی دیگر است و به این معنی است که شما چیزی را به عنوان تکمیل شده یادداشت می کنید.

It's the same as to check off something, you are marking it off.

مثل این است که چیزی را چک کنید، آن را علامت گذاری کنید.

So let's take a look at some sample sentences.

پس بیایید نگاهی به چند جمله نمونه بیندازیم.

In the conversation I said, "I'm going to mark it off."

در مکالمه گفتم: "من آن را علامت گذاری می کنم."

That means that I had a list of words and I'm simply going to check that word or cross

این بدان معناست که من یک لیست از کلمات داشتم و به سادگی آن کلمه را بررسی می کنم یا

it off.

آن را خط می زنم.

As you can see, there are a lot of phrasal verbs that have a similar meaning ... to mark

همانطور که می بینید، افعال عبارتی زیادی وجود دارند که معنای مشابهی دارند ... علامت گذاری

off something, to check off something, to cross off something.

کردن چیزی، علامت زدن چیزی، خط زدن چیزی.

This means that I'm just noting this word is finished, this word is completed.

این به این معنی است که من فقط می دانم که این کلمه تمام شده است، این کلمه کامل شده است.

Vanessa: You can also say, "I feel satisfied when I mark off items from my to do list."

ونسا: همچنین می توانید بگویید: " وقتی مواردی را از لیست کارهایم علامت گذاری می کنم احساس رضایت می کنم."

If you're the kind of person who likes to make lists in the morning of every day, you

اگر از آن دسته افرادی هستید که دوست دارید در صبح هر روز لیست تهیه کنید، می

say, "Today, these are the three things I want to accomplish."

گویید: "امروز، این سه چیز هستند که من می خواهم انجام دهم."

Well at the end of the day, hopefully you will be able to mark off, I did this, I did

خب در پایان روز، امیدوارم بتوانید علامت گذاری کنید، من این کار را

this, I did this.

کردم، این کار را کردم، این کار را کردم.

You'll be able to mark them off and you'll feel satisfied because you accomplished what

شما می توانید آنها را مشخص کنید و احساس رضایت خواهید کرد زیرا آنچه را که

you wanted to accomplish.

می خواستید به انجام رساندید.

All right, let's watch the clips so you can see how to use this.

بسیار خوب، بیایید کلیپ ها را تماشا کنیم تا بتوانید نحوه استفاده از آن را ببینید.

Vanessa: So that means that this word is finished.

ونسا: یعنی این کلمه تمام شده است.

All right, I'm going to mark it off on my paper.

بسیار خوب، من آن را روی کاغذم علامت گذاری می کنم.

Vanessa: So that means that this word is finished.

ونسا: یعنی این کلمه تمام شده است.

All right, I'm going to mark it off on my paper.

بسیار خوب، من آن را روی کاغذم علامت گذاری می کنم.

Vanessa: The next expression is, to give away.

ونسا: عبارت بعدی این است که بخشش کنی.

There are a couple of different ways to use this expression, but in the conversation we

چند روش مختلف برای استفاده از این عبارت وجود دارد، اما در

were talking about revealing a surprise.

گفتگو ما در مورد فاش کردن یک شگفتی صحبت می کردیم.

So I said, "I can't give it away."

بنابراین گفتم: «نمی‌توانم آن را بدهم».

When you are the person who is giving a clue to someone else in this game, you can't give

هنگامی که شما فردی هستید که در این بازی به شخص دیگری سرنخ می دهید، نمی توانید

away what the answer is.

پاسخ دهید.

You need to keep it a secret.

شما باید آن را مخفی نگه دارید.

You can't reveal the secret.

شما نمی توانید راز را فاش کنید.

I can't give it away, I need to keep it a secret.

من نمی توانم آن را از دست بدهم، باید آن را مخفی نگه دارم.

Or you might say, it was amazing that none of my students gave away the Christmas surprise.

یا ممکن است بگویید، شگفت انگیز بود که هیچ یک از شاگردان من سورپرایز کریسمس را تقدیم نکردند.

Vanessa: So many years ago when Dan and I were teaching English to elementary school

ونسا: سال‌ها پیش وقتی من و دن به بچه‌های دبستانی در کره انگلیسی آموزش می‌دادیم

kids in Korea, for Christmas I wanted to give him a special Christmas present.

، برای کریسمس می‌خواستم یک هدیه ویژه کریسمس به او بدهم.

I went to all of his students and each student said something special to him.

به سراغ همه شاگردانش رفتم و هر شاگردی حرف خاصی به او زد.

A lot of them said, "Oh, you're so kind, teacher.

خیلی از آنها گفتند: "اوه، تو خیلی مهربونی معلمی.

Oh, you're so funny.

اوه، تو خیلی بامزه ای.

I love your class."

من عاشق کلاست هستم."

Just a little comment like this, and I filmed all of them.

فقط یک کامنت کوچک مثل این، و من از همه آنها فیلم گرفتم.

There were probably 50, 60, 70 students.

احتمالاً 50، 60، 70 دانشجو بودند.

Usually kids aren't good at keeping secrets, but do you know what?

معمولا بچه ها در حفظ اسرار خوب نیستند، اما آیا می دانید چیست؟

I couldn't believe that none of the students gave it away.

باورم نمی شد که هیچ یک از دانش آموزان آن را ندادند.

So when I actually gave him that video as a Christmas present, he had no idea.

بنابراین وقتی من واقعاً آن ویدیو را به عنوان هدیه کریسمس به او دادم ، او هیچ نظری نداشت.

I was pretty shocked because I thought that for sure one of the students will say, "Teacher

من خیلی شوکه شدم زیرا فکر می کردم مطمئناً یکی از دانش آموزان خواهد گفت: "معلم

Daniel, we filmed a video for you."

دانیال، ما یک ویدیو برای شما فیلمبرداری کردیم."

But no, everyone kept their mouth shut.

اما نه، همه دهانشان را بسته بودند.

No one gave it away.

کسی آن را نداد.

So this is a great way to use this expression, to give away something.

بنابراین این یک راه عالی برای استفاده از این عبارت است، برای دادن چیزی.

Another phrasal verb.

یک فعل عبارتی دیگر.

All right, let's watch the video so you can see how to use this and its original context.

بسیار خوب، بیایید ویدیو را تماشا کنیم تا نحوه استفاده از این و زمینه اصلی آن را مشاهده کنید.

Dan: Well, cheese comes in a wheel.

دن: خب، پنیر در چرخ می آید.

You call it a cheese wheel.

شما به آن می گویید چرخ پنیر.

You call it a cheese wheel.

شما به آن می گویید چرخ پنیر.

Vanessa: Don't make me make a facial expression, I can't give it away.

ونسا: مجبورم نکن حالت صورتم رو در بیارم، نمیتونم ازش بگذرم.

Dan: Wheel.

دن: چرخ.

Dan: Well, cheese comes in a wheel.

دن: خب، پنیر در چرخ می آید.

You call it a cheese wheel.

شما به آن می گویید چرخ پنیر.

You call it a cheese wheel.

شما به آن می گویید چرخ پنیر.

Vanessa: Don't make me make a facial expression, I can't give it away.

ونسا: مجبورم نکن حالت صورتم رو در بیارم، نمیتونم ازش بگذرم.

Dan: Wheel.

دن: چرخ.

Vanessa: The next expression, another phrasal verb, is to clash with something.

ونسا: عبارت بعدی، یک فعل عبارتی دیگر ، برخورد با چیزی است.

This means that it doesn't go with or it goes against something.

این به این معنی است که با چیزی مطابقت ندارد یا بر خلاف آن است.

In the conversation I said, "It's not going to clash with the other words."

در مکالمه گفتم: "این با کلمات دیگر تضاد ندارد."

I wanted to make sure that my word, my hint, or my clue, it went well with the other words.

می‌خواستم مطمئن شوم که حرفم، اشاره‌ام یا سرنخ‌ام، با کلمات دیگر همخوانی دارد.

So I used the expression, to clash with.

بنابراین من از عبارت برای درگیری استفاده کردم.

It didn't clash with the other words.

با کلمات دیگر تضاد نداشت.

Vanessa: Let's take a look at another example.

ونسا: بیایید به مثال دیگری نگاهی بیندازیم.

The green striped shirt and the yellow polka dotted pants clashed with each other.

پیراهن راه راه سبز و شلوار خال خالی زرد با هم درگیر شدند.

So this means they don't look good together.

بنابراین این بدان معناست که آنها با هم خوب به نظر نمی رسند.

If you wore those two things together, it would look a little bit strange.

اگر این دو لباس را با هم بپوشید کمی عجیب به نظر می رسید.

So we can say in this situation, they don't go well together.

بنابراین می توان گفت در این شرایط، آنها با هم خوب پیش نمی روند.

They clash with each other.

با هم درگیر می شوند.

All right, let's take a look at how this is used in the original conversation.

بسیار خوب، بیایید نگاهی به نحوه استفاده از این در گفتگوی اصلی بیندازیم.

Vanessa: Another hint.

ونسا: یک نکته دیگر.

Dan: Another hint.

دان: یک نکته دیگر.

Vanessa: I have another hint ready.

ونسا: من یک راهنمایی دیگر آماده کرده ام.

Dan: Okay.

دن: باشه.

Vanessa: Let me make sure that it's not going to clash with any of the other words.

ونسا: بگذارید مطمئن شوم که با هیچ یک از کلمات دیگر تضاد ندارد.

Vanessa: Another hint.

ونسا: یک نکته دیگر.

Dan: Another hint.

دان: یک نکته دیگر.

Vanessa: I have another hint ready.

ونسا: من یک راهنمایی دیگر آماده کرده ام.

Dan: Okay.

دن: باشه.

Vanessa: Let me make sure that it's not going to clash with any of the other words.

ونسا: بگذارید مطمئن شوم که با هیچ یک از کلمات دیگر تضاد ندارد.

Vanessa: The next expression, the next phrasal verb, is to start out with.

ونسا: عبارت بعدی، فعل عبارتی بعدی ، شروع کردن با آن است.

This is used when you're starting a series of events.

این زمانی استفاده می شود که شما در حال شروع یک سری رویداد هستید.

So other things are going to happen after that first event.

بنابراین اتفاقات دیگری قرار است بعد از اولین رویداد رخ دهد.

I said, "I'm going to start out with gear."

گفتم: با وسایل شروع می کنم.

Gear was the word that I chose, so I pointed to that word.

دنده کلمه ای بود که من انتخاب کردم، بنابراین به آن کلمه اشاره کردم.

This means I'm going to choose other words after the word gear, but that's just the first

این به این معنی است که من بعد از کلمه چرخ دنده، کلمات دیگری را انتخاب خواهم کرد، اما این اولین مورد

one.

است.

So that's why I use this phrasal verb, start out with.

بنابراین به همین دلیل است که من از این فعل عبارتی، با شروع استفاده می کنم.

Vanessa: Let's look at another example.

ونسا: بیایید به مثال دیگری نگاه کنیم.

When you make bread, you need to start out with all of the ingredients.

وقتی نان درست می‌کنید، باید با تمام مواد اولیه شروع کنید.

This is a simple thing.

این یک چیز ساده است.

Of course, you need to start out with a good recipe, and of course you need to start out

البته، شما باید با یک دستور غذا شروع کنید، و البته باید

with all of the ingredients.

با تمام مواد اولیه شروع کنید.

Ideally put all of the ingredients on your table, and then you can start the process

در حالت ایده آل همه مواد را روی میز خود قرار دهید و سپس می توانید

of making bread.

فرآیند تهیه نان را شروع کنید.

So this is the first thing in a series of events.

بنابراین این اولین مورد از یک سری رویدادها است.

Start out with all of the ingredients and then you are at least on the right path.

با تمام مواد اولیه شروع کنید و حداقل در مسیر درستی قرار می گیرید.

All right, let's watch the original clip.

باشه بیا کلیپ اصلی رو ببینیم

Dan: So I'm going to start out with gear.

دن: پس من با وسایل شروع می کنم.

Vanessa: Good work.

ونسا: کار خوبی است.

Dan: That's easy.

دن: این آسان است.

Vanessa: All right, we got gear.

ونسا: باشه، ما وسایل گرفتیم.

Dan: So I'm going to start out with gear.

دن: پس من با وسایل شروع می کنم.

Vanessa: Good work.

ونسا: کار خوبی است.

Dan: That's easy.

دن: این آسان است.

Vanessa: All right, we got gear.

ونسا: باشه، ما وسایل گرفتیم.

Vanessa: The next expression is a little slang and it is, to be lame.

ونسا: عبارت بعدی کمی عامیانه است و لنگ بودن است.

Lame usually refers to someone who can't walk and it's not a very kind expression, but in

لنگ معمولاً به کسی اطلاق می شود که نمی تواند راه برود و این بیان خیلی مهربانانه نیست، اما در

this situation it just means something that's not cool.

این شرایط فقط به معنای چیزی است که جالب نیست.

This is very casual.

این خیلی اتفاقی است.

So in the conversation, Dan said, "It's lame of me to do this."

بنابراین در مکالمه، دن گفت: " لنگ است که این کار را انجام دهم."

He just simply meant it's not cool of me to do this.

او فقط منظورش این بود که انجام این کار از من خوشایند نیست.

In the board game, you're trying to think of a clue for multiple words, but he only

در بازی رومیزی، شما سعی می‌کنید سرنخی برای چند

made a clue for one word.

کلمه در نظر بگیرید، اما او فقط برای یک کلمه سرنخ ایجاد کرد.

This is kind of easy, kind of simple.

این یه جورایی آسونه، یه جورایی ساده.

It's not very amazing.

خیلی شگفت انگیز نیست.

So he said, "It's lame to do this."

پس گفت: این کار لنگ است.

It's not so cool to do this.

انجام این کار چندان جالب نیست.

Vanessa: Well, let's take a look at another way that we commonly use this.

ونسا: خوب، بیایید نگاهی به راه دیگری بیندازیم که معمولاً از آن استفاده می کنیم.

If your friend is telling you about her date that she had last night, she might say, "My

اگر دوستتان در مورد قرار ملاقات دیشب به شما می گوید، ممکن است بگوید: "

boyfriend said he was going to come at 6:00 PM, but he didn't come until 7."

دوست پسرم گفت که قرار است ساعت 6 بعد از ظهر بیاید، اما تا ساعت 7 نیامد."

You can reply, "Wow, that's lame."

شما می توانید پاسخ دهید، "وای، این لنگ است."

That means that's not cool.

این به این معنی است که جالب نیست.

This is not acceptable.

این قابل قبول نیست.

Especially if he didn't call you in advance.

به خصوص اگر از قبل با شما تماس نگرفته باشد.

He didn't have a good excuse.

بهانه خوبی نداشت.

You could just say, "Wow, that's lame."

شما فقط می توانید بگویید: "وای، این لنگ است."

So when someone tells you something that you think is not cool, you can just simply say,

بنابراین وقتی کسی به شما چیزی می گوید که فکر می کنید جالب نیست، می توانید به سادگی بگویید:

"Oh, that's lame."

"اوه، این لنگ است."

I'm sure you're going to hear this all the time in movies and TV shows, so now you know

مطمئنم که این را همیشه در فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی خواهید شنید، بنابراین حالا می‌دانید

what it means.

معنی آن چیست.

All right, let's watch the original clip.

باشه بیا کلیپ اصلی رو ببینیم

Dan: I have a hint ready.

دان: من یک اشاره آماده دارم.

Vanessa: Okay.

ونسا: باشه.

Dan: I'm going to try to make it easy.

دان: من سعی می کنم آن را آسان کنم.

It's kind of lame of me to do this, but ... Dan: I have a hint ready.

یه جورایی از من لنگه که اینکارو بکنم، اما... دن: یه راهنمایی آماده دارم.

Vanessa: Okay.

ونسا: باشه.

Dan: I'm going to try to make it easy.

دان: من سعی می کنم آن را آسان کنم.

It's kind of lame of me to do this, but ... Vanessa: The next expression, the next phrasal

یک جورهایی از من لنگ است که این کار را انجام دهم، اما... ونسا: عبارت بعدی، فعل عبارتی بعدی

verb, is to go with something.

، رفتن با چیزی است.

You might think that this means you are leaving the house with someone, to go with someone,

ممکن است فکر کنید که این بدان معناست که با کسی از خانه بیرون می روید تا با کسی بروید،

but no, in this situation it just means to choose, to choose something.

اما نه، در این شرایط فقط به معنای انتخاب کردن، انتخاب چیزی است.

So in the conversation with Dan, the original conversation, I said, "I'm going to go with

بنابراین در گفتگو با دان، گفتگوی اصلی، گفتم: "با برنج می روم

rice."

."

Go with rice, and rice is just the option that I chose.

با برنج بروید و برنج فقط گزینه ای است که من انتخاب کردم.

We often use this in restaurant situations when you're ordering.

ما اغلب از این در موقعیت های رستوران استفاده می کنیم که شما سفارش می دهید.

So you could say, "I'm going to go with the daily special and a glass of wine."

بنابراین می توانید بگویید: "من می خواهم با ویژه روزانه و یک لیوان شراب بروم."

This just means I would like to order those two things.

این فقط به این معنی است که من می خواهم آن دو چیز را سفارش دهم.

If you'd like to check out some more expressions and common questions that are used at restaurants,

اگر می‌خواهید عبارات و سؤالات رایج دیگری را که در رستوران‌ها استفاده می‌شود، بررسی کنید،

especially if you're going to order food in the US, make sure you check out this video

به‌ویژه اگر می‌خواهید در ایالات متحده غذا سفارش دهید ، حتماً این ویدیویی را

I made up here because you can learn all about restaurant situations.

که من در اینجا ساخته‌ام ببینید، زیرا می‌توانید همه چیز را در مورد آن بدانید. موقعیت های رستوران

Vanessa: Before we look at the clip.

ونسا: قبل از اینکه به کلیپ نگاه کنیم.

Let's look at another example.

بیایید به مثال دیگری نگاه کنیم.

When you're talking about your vacation, you might say, "We decided to go with the city

وقتی در مورد تعطیلات خود صحبت می کنید، ممکن است بگویید: "ما تصمیم گرفتیم به جای موزه گردی با تور شهر برویم

tour instead of the museum tour."

."

This means we decided to choose the city tour instead of the museum tour.

یعنی تصمیم گرفتیم به جای موزه گردی، تور شهر را انتخاب کنیم.

It's just another way to say to choose something.

این فقط یک راه دیگر برای گفتن برای انتخاب چیزی است.

All right, let's watch the original clip.

باشه بیا کلیپ اصلی رو ببینیم

Dan: She didn't get the last one.

دن: او آخرین مورد را دریافت نکرد.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

I'm going to go with ... there's both rice and kitchen on the table, but I feel like

من می روم با ... روی میز هم برنج هست و هم آشپزخانه، اما احساس می کنم

rice is a lot more specific.

برنج خیلی خاص تر است.

Dan: She didn't get the last one.

دن: او آخرین مورد را دریافت نکرد.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

I'm going to go with ... there's both rice and kitchen on the table, but I feel like

من می روم با ... روی میز هم برنج هست و هم آشپزخانه، اما احساس می کنم

rice is a lot more specific.

برنج خیلی خاص تر است.

Vanessa: The next expression and, you guessed it, phrasal verb, is to use up.

ونسا: عبارت بعدی و، درست حدس زدید ، فعل عبارتی، استفاده کردن است.

This means to use something completely.

این به معنای استفاده کامل از چیزی است.

There's nothing left.

چیزی باقی نمانده

In the original conversation I said, "We only used up two guesses."

در گفتگوی اولیه گفتم: "ما فقط از دو حدس استفاده کردیم."

That means that we have a limited amount of guesses and two of those are completely used

این بدان معناست که ما حدس‌های محدودی داریم و دو تا از آن‌ها کاملاً استفاده شده

or are completely used up.

یا کاملاً مصرف شده‌اند.

Let's take a look at another example.

بیایید به مثال دیگری نگاهی بیندازیم.

If you use up the milk, please throw away the container.

در صورت مصرف شیر، لطفا ظرف را دور بیندازید .

Don't put it back in the fridge.

آن را دوباره در یخچال قرار ندهید.

If you use it up, throw it away or recycle it, but don't put it back in the fridge.

اگر از آن استفاده کردید، آن را دور بیندازید یا بازیافت کنید، اما آن را دوباره در یخچال قرار ندهید.

If this is a common issue in your house, then you'll probably think about this phrasal verb

اگر این یک مسئله رایج در خانه شما است، احتمالاً به این فعل عبارتی زیاد فکر خواهید کرد

a lot.

.

If you use up the toilet paper, please take the roll out of the stand and put in a new

اگر از دستمال توالت استفاده می کنید، لطفاً رول را از پایه بیرون بیاورید و یک کاغذ جدید قرار دهید

one.

.

If you use something up, it's polite to replace it.

اگر از چیزی استفاده می کنید، مودبانه است که آن را جایگزین کنید.

All right, let's look at the original clips so you can see how this was used.

بسیار خوب، بیایید به کلیپ های اصلی نگاه کنیم تا بتوانید نحوه استفاده از آن را ببینید.

Vanessa: Okay, so we only used two wrong guesses.

ونسا: باشه، پس ما فقط از دو حدس اشتباه استفاده کردیم.

So we have five more.

بنابراین ما پنج مورد دیگر داریم.

Vanessa: Okay, so we only used up two wrong guesses.

ونسا: باشه، پس ما فقط از دو حدس اشتباه استفاده کردیم .

So we have five more.

بنابراین ما پنج مورد دیگر داریم.

Vanessa: The next expression and phrasal verb is, to jump out at.

ونسا: عبارت بعدی و فعل عبارتی ، به بیرون پریدن است.

This means it's just easy to see something.

این بدان معنی است که دیدن چیزی آسان است.

So in the conversation we said, "Nothing is jumping out at me."

بنابراین در مکالمه گفتیم: "هیچ چیز به سمت من نمی پرد."

We were looking at the different words and no specific word was easily visible.

ما به کلمات مختلف نگاه می کردیم و کلمه خاصی به راحتی قابل مشاهده نبود.

Maybe you are trying to connect different things and there wasn't one that was an obvious

شاید شما سعی می کنید چیزهای مختلفی را به هم وصل کنید و پاسخ واضحی وجود نداشت

answer.

.

Well, nothing's jumping out at me.

خوب، هیچ چیز به من نمی پرد.

If your teacher asks you, well, look at the page and try to find the answer to this question.

اگر معلم شما از شما می پرسد، خوب، به صفحه نگاه کنید و سعی کنید پاسخ این سوال را پیدا کنید.

After 10 minutes, maybe you don't have the answer.

بعد از 10 دقیقه شاید جوابی نداشته باشید .

You could say, "Nothing jumped out at me.

شما می توانید بگویید، "هیچ چیز به من نپرداخت.

I have no idea what the answer is."

من نمی دانم پاسخ چیست."

And then she might say, "Oh, you're looking at the wrong chapter.

و سپس ممکن است بگوید: "اوه، شما به فصل اشتباهی

Look at this chapter."

نگاه می کنید. به این فصل نگاه کنید."

So it means something on the page is almost jumping out at you, so it's easily visible.

بنابراین به این معنی است که چیزی در صفحه تقریباً به سمت شما می پرد، بنابراین به راحتی قابل مشاهده است.

Vanessa: Or you could say Dan's red hair jumps out at you.

ونسا: یا می توان گفت موهای قرمز دن به سمت شما می پرد.

So he's easy to find.

بنابراین پیدا کردن او آسان است.

Whenever I go to a place where there's a lot of people and I'm looking for Dan, I always

هر وقت به جایی می روم که آدم های زیادی هستند و دنبال دن می گردم، همیشه

look for his hair because it jumps out at me.

دنبال موهایش می گردم چون به سمتم می پرد.

It's unusual.

غیر معمول است.

It's usually big and curly and red, so it's easy for me to see.

معمولاً بزرگ و مجعد و قرمز است، بنابراین دیدن آن برای من آسان است.

It jumps out at me.

به سمت من می پرد.

All right.

خیلی خوب.

Let's take a look at the original clip from the conversation.

بیایید نگاهی به کلیپ اصلی این گفتگو بیندازیم.

Vanessa: Nature's such a broad word, but I chose it.

ونسا: طبیعت کلمه بسیار گسترده ای است، اما من آن را انتخاب کردم.

Dan: Oh, all right.

دن: اوه، باشه.

Well, nothing's seriously jumping out at me except for butterfly.

خوب، هیچ چیز به طور جدی به سمت من نمی پرد، جز پروانه.

Vanessa: Nature is such a broad word, but I chose it.

ونسا: طبیعت کلمه بسیار گسترده ای است، اما من آن را انتخاب کردم.

Dan: Oh, all right.

دن: اوه، باشه.

Well, nothing's seriously jumping out at me except for butterfly.

خوب، هیچ چیز به طور جدی به سمت من نمی پرد، جز پروانه.

Vanessa: The next expression is not a phrasal verb.

ونسا: عبارت بعدی یک فعل عبارتی نیست .

It is, Hail Mary.

این است، سلام مریم.

This means a final desperate attempt to do something.

این به معنای تلاش ناامیدانه نهایی برای انجام کاری است.

It might seem like this has some Catholic origins because we're talking about Mary,

ممکن است به نظر برسد که این ریشه کاتولیک دارد زیرا ما در مورد مریم، مادر عیسی صحبت می کنیم

the mother of Jesus, and there are some Catholic beginnings to this expression.

، و برخی از آغازهای کاتولیک برای این عبارت وجود دارد.

But the main reason that we use this expression is because of American football, where we

اما دلیل اصلی استفاده از این عبارت به خاطر فوتبال آمریکایی است که

throw the ball.

توپ را در آن پرتاب می کنیم.

We don't kick the ball, you throw the ball.

ما به توپ لگد نمی زنیم، شما توپ را پرتاب کنید.

In this situation it's when you're about to lose the game, you have no other options.

در این شرایط زمانی است که شما در شرف شکست بازی هستید، هیچ گزینه دیگری ندارید.

So one of the players throws the ball almost blindly at the other end of the field hoping

بنابراین یکی از بازیکنان توپ را تقریباً کورکورانه در انتهای دیگر زمین پرتاب می کند به این امید

someone please catch it because we only have 10 seconds left in the game, we're going to

که کسی لطفاً آن را بگیرد زیرا ما فقط 10 ثانیه از بازی باقی مانده است، ما می

lose.

باختیم.

That's called a Hail Mary pass.

به آن پاس درود مریم می گویند.

I never thought that I'd be explaining sports or American football on this channel, but

هرگز فکر نمی کردم که در این کانال ورزش یا فوتبال آمریکایی را توضیح دهم،

it's really related to this expression.

اما واقعاً به این عبارت مربوط می شود.

Vanessa: So we often integrate this into just other situations in life.

ونسا: بنابراین ما اغلب این را در موقعیت های دیگر زندگی ادغام می کنیم.

Dan said, "You get a Hail Mary guess."

دن گفت: "درود مری را حدس میزنی."

That means at the end of the game, you're about to lose, you don't know what you're

این بدان معناست که در پایان بازی، شما در شرف شکست هستید، نمی‌دانید قرار است

going to do.

چه کاری انجام دهید.

Well in the rules of the game, you get one final desperate attempt.

خوب در قوانین بازی، شما یک تلاش ناامیدانه نهایی را دریافت می کنید.

This is one final guess and if you get it, you could win.

این یک حدس نهایی است و اگر آن را بدست آورید، می توانید برنده شوید.

If you don't, you're definitely going to lose.

اگر این کار را نکنید، قطعاً ضرر خواهید کرد.

So it's kind of a desperate attempt, a Hail Mary guess.

بنابراین این یک نوع تلاش ناامیدانه است، یک حدس درود مری.

Vanessa: Let's take a look at another example.

ونسا: بیایید به مثال دیگری نگاهی بیندازیم.

After she broke up with him, he sent her flowers and chocolate and a love note as a Hail Mary

پس از جدایی او از او، او برای او گل و شکلات و یک یادداشت عاشقانه به عنوان تلاش درود مریم

attempt to win her back.

برای به دست آوردن او فرستاد.

So in this situation, she has already broken up with him.

بنابراین در این شرایط، او قبلاً از او جدا شده است.

Their relationship is finished, but he wants one final desperate attempt.

رابطه آنها به پایان رسیده است، اما او یک تلاش ناامیدانه نهایی را می خواهد.

Please don't break up with me.

لطفا از من جدا نشو

So he sends her all these nice things as a Hail Mary attempt.

بنابراین او همه این چیزهای خوب را به عنوان تلاش درود مریم برای او می فرستد.

We use this as an adjective to describe something, a Hail Mary guess or a Hail Mary attempt to

ما از این به عنوان یک صفت برای توصیف چیزی استفاده می کنیم، یک حدس زدن درود مریم یا تلاش Hail Mary برای به

win her back.

دست آوردن او.

All right, let's take a look at the original clip so that you can see how this was used.

خوب، بیایید نگاهی به کلیپ اصلی بیندازیم تا بتوانید نحوه استفاده از آن را ببینید.

Dan: I think in the rules you get a Hail Mary guess at the end.

دن: فکر می‌کنم در قوانین، شما در پایان یک حدس درود می‌گیرید.

Vanessa: Oh yeah?

ونسا: اوه آره؟

Dan: Yeah.

دن: آره

There's one Hail Mary guess at the end.

در پایان یک حدس Hail Mary وجود دارد.

Dan: I think in the rules you get a Hail Mary guess at the end.

دن: فکر می‌کنم در قوانین، شما در پایان یک حدس درود می‌گیرید.

Vanessa: Oh yeah?

ونسا: اوه آره؟

Dan: Yeah.

دن: آره

There's one Hail Mary guess at the end.

در پایان یک حدس Hail Mary وجود دارد.

Vanessa: The next expression is, a toss up.

ونسا: عبارت بعدی، پرتاب کردن است.

Note that this is a noun we need, a, in front of this expression.

توجه داشته باشید که این یک اسم است که ما به آن نیاز داریم، a، در مقابل این عبارت.

It kind of looks like a phrasal verb, right?

به نوعی شبیه یک فعل عبارتی به نظر می رسد، درست است؟

Toss can be a verb.

پرتاب می تواند یک فعل باشد.

Up can be a preposition.

بالا می تواند حرف اضافه باشد.

But in this situation it's a noun, a toss up.

اما در این وضعیت یک اسم است، یک پرتاب.

It means an outcome can't be predicted between two options.

یعنی نمی توان نتیجه را بین دو گزینه پیش بینی کرد .

You have no idea if this one's going to win or if this one's going to win or which one's

شما نمی دانید که آیا این یکی برنده می شود یا این یکی برنده می شود یا کدام

going to be better.

یک بهتر است.

It is unpredictable which one is going to be chosen.

غیرقابل پیش بینی است که کدام یک قرار است انتخاب شود.

All right, let's look at some examples.

بسیار خوب، بیایید به چند نمونه نگاه کنیم.

Vanessa: In the original conversation we said, "It's a toss up between earth and fog."

ونسا: در گفتگوی اولیه گفتیم، "این یک پرتاب بین زمین و مه است."

I think my original clue was nature and Dan was trying to guess which word is related

فکر می کنم سرنخ اصلی من طبیعت بود و دن سعی می کرد حدس بزند کدام کلمه مربوط

to nature, earth or fog.

به طبیعت است، زمین یا مه.

And he said, "It's a toss up."

و او گفت: این یک پرتاب است.

Both words are equally related to nature, earth and fog.

هر دو کلمه به یک اندازه با طبیعت، زمین و مه مرتبط هستند.

I don't know.

من نمی دانم.

It's a toss up.

این یک پرتاب است.

Let's look at another example.

بیایید به مثال دیگری نگاه کنیم.

Both teams are playing so well.

هر دو تیم خیلی خوب بازی می کنند.

It's a toss up who will win.

این یک بازی پرتاب است که برنده خواهد شد.

We don't know who will win, because both teams are playing so well.

ما نمی دانیم چه کسی برنده خواهد شد، زیرا هر دو تیم بسیار خوب بازی می کنند.

So make sure you use this as a noun.

بنابراین مطمئن شوید که از این به عنوان یک اسم استفاده می کنید.

It's a toss up.

این یک پرتاب است.

When you hear this as a verb, it's generally a physical action.

وقتی این را به عنوان یک فعل می شنوید، به طور کلی یک عمل فیزیکی است.

He tossed up the ball into the air.

او توپ را به هوا پرتاب کرد.

Okay.

باشه.

But this is as a noun.

اما این به عنوان یک اسم است.

It's a toss up who will win.

این یک بازی پرتاب است که برنده خواهد شد.

I don't know.

من نمی دانم.

All right.

خیلی خوب.

Let's look at the original conversation clip.

بیایید به کلیپ اصلی گفتگو نگاه کنیم.

Dan: Earth.

دن: زمین.

Earth is a little more nature.

زمین کمی طبیعت بیشتر است.

Vanessa: Yeah, that's a little hard.

ونسا: آره، کمی سخت است.

Dan: I mean, it was a toss up.

دن: منظورم این است که این یک پرتاب بود.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

I feel like if it were butterfly and earth, I probably would have said a different word.

احساس می کنم اگر پروانه و زمین بود ، احتمالاً کلمه دیگری می گفتم.

Dan: Because We say mother earth.

دان: چون ما می گوییم زمین مادر.

Dan: Earth.

دن: زمین.

Earth is a little more nature.

زمین کمی طبیعت بیشتر است.

Vanessa: Yeah, that's a little hard.

ونسا: آره، کمی سخت است.

Dan: I mean, it was a toss up.

دن: منظورم این است که این یک پرتاب بود.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

I feel like if the word butterfly and earth, I probably would have said a different word.

احساس می کنم اگر کلمه پروانه و زمین بود ، احتمالاً کلمه دیگری می گفتم.

Dan: Because we say mother earth.

دان: چون می گوییم زمین مادر.

Vanessa: The next expression is, early on.

ونسا: عبارت بعدی اوایل است.

This expression is almost exactly the same thing as just the word early.

این عبارت تقریباً دقیقاً همان کلمه اولیه است.

In the conversation we said, "It's early on in the game."

در گفت و گو گفتیم: « اوایل بازی است.

This means it's almost the beginning of the game.

یعنی تقریباً شروع بازی است.

It's early on in the game.

اوایل بازی است.

In this sentence, you can also say, "It's early in the game."

در این جمله هم می توانید بگویید « اوایل بازی است».

Using on is not a requirement in this sentence.

استفاده از on در این جمله الزامی نیست.

It's just another way to say this expression.

این فقط راه دیگری برای بیان این عبارت است.

It's early in the game or it's early on in the game, but let's look at another sentence

اوایل بازی است یا اوایل بازی است، اما بیایید به یک جمله دیگر نگاه کنیم

where you need to say early on and you can't say early.

که در اوایل باید بگویید و نمی توانید اوایل بگویید.

Vanessa: I knew early on that this lesson would help my vocabulary grow.

ونسا: اوایل می دانستم که این درس به رشد واژگان من کمک می کند.

In the situation we're talking about, at the beginning when you first clicked on this video,

در شرایطی که ما در مورد آن صحبت می کنیم، در ابتدا که برای اولین بار روی این ویدیو کلیک

you realized quickly, you realized early on this video is going to help my vocabulary

کردید، به سرعت متوجه شدید، اوایل متوجه شدید که این ویدیو به رشد واژگان من کمک

grow.

می کند.

I'm going to watch it.

من می روم آن را تماشا کنم.

Even though it's a little bit long, I'm going to watch it.

با وجود اینکه کمی طولانی است، من آن را تماشا خواهم کرد.

So you realized or you knew early on in the video, or we don't have to say that, just

بنابراین شما متوجه شدید یا در اوایل ویدیو می‌دانستید، یا لازم نیست این را بگوییم، فقط

I realized early on that this vocabulary video would help me improve.

اوایل متوجه شدم که این ویدیوی واژگانی به بهبود من کمک می‌کند.

We can't say in this situation, "I realized early that this video would help me."

در این شرایط نمی توانیم بگوییم "من زود متوجه شدم که این ویدیو به من کمک می کند."

I realized early, it feels a little bit strange.

من زود متوجه شدم، کمی عجیب است.

So this expression is important to listen for when you're watching movies, TV shows,

بنابراین هنگام تماشای فیلم، برنامه های تلویزیونی،

listening to podcasts, listening to music.

گوش دادن به پادکست ها، گوش دادن به موسیقی، این عبارت مهم است.

When you hear people use early on, just make a little note of that situation, because you

وقتی می شنوید که مردم در اوایل استفاده می کنند، فقط کمی آن موقعیت را یادداشت کنید، زیرا می

can use it in that situation as well.

توانید در آن موقعیت نیز از آن استفاده کنید.

All right, let's watch the original clip.

باشه بیا کلیپ اصلی رو ببینیم

Dan: There's too many ... I'm going to pass.

دن: خیلی زیاده... من میرم.

Vanessa: Oh, okay.

ونسا: اوه، باشه.

All right.

خیلی خوب.

Dan: I'm scared.

دن: من می ترسم.

Last time made me nervous.

دفعه قبل عصبیم کرد

Vanessa: All right, so you're going to have one ...

ونسا: خیلی خب، پس تو یکی خواهی داشت ...

Dan: It's early on.

دن: خیلی زوده.

Yeah, I don't know.

بله، من نمی دانم.

To me ... Vanessa: One waiting?

به من... ونسا: یکی منتظره؟

Dan: There's too many ... I'm going to pass.

دن: خیلی زیاده... من میرم.

Vanessa: Oh, okay.

ونسا: اوه، باشه.

All right.

خیلی خوب.

Dan: I'm scared.

دن: من می ترسم.

Last time made me nervous.

دفعه قبل عصبیم کرد

Vanessa: All right, so you're going to have one ...

ونسا: خیلی خب، پس تو یکی خواهی داشت ...

Dan: It's early on.

دن: خیلی زوده.

Yeah, I don't know.

بله، من نمی دانم.

To me ... Vanessa: One waiting?

به من... ونسا: یکی منتظره؟

Vanessa: The next expression is, to go on.

ونسا: عبارت بعدی ادامه دادن است.

This is another phrasal verb and it simply means to happen, but there is another layer

این یک فعل عبارتی دیگر است و به سادگی به معنای اتفاق افتادن است، اما لایه دیگری

to this phrasal verb.

برای این فعل عبارتی وجود دارد.

It's usually when something dramatic is happening or you kind of expect that maybe something

معمولاً زمانی است که یک اتفاق دراماتیک در حال رخ دادن است یا به نوعی انتظار دارید که ممکن است

dramatic is happening.

یک اتفاق دراماتیک در حال رخ دادن باشد.

So let's take a look at some examples.

پس بیایید به چند نمونه نگاه کنیم.

I said, "They have fist fights going on."

گفتم: آنها دعوای مشت دارند.

Fist fights means you are punching someone.

دعوای مشت به این معنی است که به کسی مشت می زنید.

This is pretty dramatic, right?

این خیلی دراماتیک است، درست است؟

It's not just a conversation, it's something dramatic.

این فقط یک گفتگو نیست، چیزی دراماتیک است.

So I was talking about gangsters or the mafia or these different violent groups have fist

بنابراین من در مورد گانگسترها یا مافیا یا این گروه های مختلف خشونت آمیز صحبت می کردم که درگیری های مشتی

fights going on.

در جریان است.

Vanessa: Or we could say, "Go outside and find out what's going on."

ونسا: یا می‌توانیم بگوییم، "بیرون برو و ببین چه خبر است."

In this situation, you don't know anything about this context except because I chose

در این شرایط، شما چیزی در مورد این متن نمی دانید، به جز اینکه من

to use the phrasal verb, to go on, you can assume that maybe there's a lot of loud noise.

از فعل عبارتی استفاده کردم، می توانید فرض کنید که شاید صدای بلند زیادی وجود داشته باشد.

Maybe there was a big crash.

شاید یک تصادف بزرگ رخ داده است.

Maybe there's a lot of people outside and that's unusual.

شاید افراد زیادی بیرون باشند و این غیرعادی است.

Something that you suspect to be dramatic is happening.

چیزی که به نظر شما دراماتیک است در حال رخ دادن است.

Go outside and find out what's going on.

برو بیرون ببین چه خبره

Hopefully it's going to be a safe situation, but you never know.

امیدوارم وضعیت امنی باشد، اما هرگز نمی دانید.

Just find out what is this unusual dramatic thing that's happening.

فقط دریابید که این اتفاق دراماتیک غیرعادی چیست که در حال وقوع است.

All right, let's take a look at the original clips that you can see how it was used.

خوب، بیایید نگاهی به کلیپ های اصلی بیندازیم که می توانید نحوه استفاده از آن را ببینید.

Vanessa: What else punches?

ونسا: چه مشت دیگری می زند؟

Gangsters may be punched.

ممکن است گانگسترها مشت شوند.

They got some fist fights going on.

آنها چند مشت دعوا کردند.

Vanessa: What else punches?

ونسا: چه مشت دیگری می زند؟

Gangsters may be punched.

ممکن است گانگسترها مشت شوند.

They got some fist fights going on.

آنها چند مشت دعوا کردند.

Vanessa: The next expression is a fun idiom and it's, by the seat of your pants.

ونسا: عبارت بعدی یک اصطلاح سرگرم کننده است و آن کنار صندلی شلوار شماست.

Let me tell you a little bit about the origins of this expression.

بگذارید کمی در مورد ریشه این عبارت برای شما بگویم.

So it means that you're doing something without a plan.

بنابراین به این معنی است که شما کاری را بدون برنامه انجام می دهید.

But why in the world is it by the seat of your pants?

اما چرا این دنیا کنار صندلی شلوار شماست؟

So generally this expression is used in its full form, to fly by the seat of your pants.

بنابراین به طور کلی این عبارت به شکل کامل آن برای پرواز در کنار صندلی شلوار استفاده می شود.

This refers back to a time at the beginning of aviation when pilots didn't really have

این به زمانی در ابتدای هوانوردی برمی گردد که خلبانان واقعاً

a lot of technology to help them fly correctly.

فناوری زیادی برای کمک به پرواز صحیح نداشتند.

They often had to just use their own intuition.

آنها اغلب مجبور بودند فقط از شهود خود استفاده کنند.

Maybe they had to look out the window, maybe they had to just kind of follow their heart.

شاید باید از پنجره به بیرون نگاه می کردند، شاید هم باید به نوعی از قلب خود پیروی می کردند.

So they were doing something without a plan.

بنابراین آنها بدون برنامه کاری انجام می دادند.

They didn't have maybe a control tower, telling them where to go.

آنها شاید یک برج مراقبت نداشتند که به آنها بگوید کجا بروند.

This is the early stages of aviation.

این مراحل اولیه هوانوردی است.

So they said that pilots had to fly by the seat of their pants.

بنابراین آنها گفتند که خلبانان باید کنار صندلی شلوار خود پرواز کنند.

They didn't have a plan, they just had to go for it and hope that it was okay.

آنها برنامه ای نداشتند، فقط باید دنبال آن می رفتند و امیدوار بودند که خوب باشد.

Vanessa: So we've kind of brought this expression into modern times to simply mean that I don't

ونسا: بنابراین ما به نوعی این عبارت را وارد دوران مدرن کردیم تا به این معنی باشد که من

have a plan.

برنامه ای ندارم.

I'm doing it by the seat of my pants.

کنار صندلی شلوارم دارم انجامش میدم.

So let's look at some examples.

پس بیایید به چند نمونه نگاه کنیم.

Dan said, "Frogs live by the seat of their pants."

دن گفت: "قورباغه ها کنار نشیمن شلوارشان زندگی می کنند ."

So it was kind of a weird way to use this, but it's kind of true, right?

بنابراین این یک روش عجیب و غریب برای استفاده از این بود، اما درست است، درست است؟

Frogs don't have a plan.

قورباغه ها برنامه ای ندارند.

They just live however they want to live.

آنها فقط هر طور که می خواهند زندگی کنند.

They just go on each day, each moment without a plan.

آنها فقط هر روز و هر لحظه را بدون برنامه پیش می برند.

So they live by the seat of their pants.

بنابراین آنها روی صندلی شلوار خود زندگی می کنند.

He could've also said, "Frogs just kind of fly by the seat of their pants."

او همچنین می‌توانست بگوید: "قورباغه‌ها به نوعی کنار صندلی شلوارشان پرواز می‌کنند."

That would mean the same thing.

این به همین معنی خواهد بود.

It doesn't mean they're flying in the sky.

این بدان معنا نیست که آنها در آسمان پرواز می کنند.

It just means that they go through life without a plan.

این فقط به این معنی است که آنها بدون برنامه زندگی را طی می کنند.

Vanessa: Let's look at another example.

ونسا: بیایید به مثال دیگری نگاه کنیم.

"I totally forgot about my presentation, so I just flew ...", which is the past tense,

"من کلاً ارائه خود را فراموش کردم، بنابراین فقط پرواز کردم ..."، که زمان گذشته است،

"I just flew by the seat of my pants."

"من فقط کنار صندلی شلوارم پرواز کردم."

When you got in front of the class, you realized, I have nothing prepared.

وقتی جلوی کلاس آمدی، متوجه شدی، من چیزی آماده ندارم.

I totally forgot about this.

اینو کلا فراموش کردم

Well, you know what you have to do?

خب میدونی باید چیکار کنی؟

You have to fly by the seat of your pants.

باید کنار صندلی شلوارت پرواز کنی.

You just have to go for it and hope that it turns out well.

شما فقط باید به دنبال آن بروید و امیدوار باشید که خوب شود.

So you could say, "I flew by the seat of my pants."

بنابراین می توانید بگویید: "من کنار صندلی شلوارم پرواز کردم ."

Kind of funny expression, right?

نوعی بیان خنده دار، درست است؟

But when you hear it now you'll know, it means this person was not prepared, didn't have

اما وقتی آن را می شنوید، می دانید، یعنی این شخص آماده نبود،

a plan.

برنامه ای نداشت.

It's a lovely one to integrate into your own conversations.

ادغام کردن در مکالمات خود دوست داشتنی است .

All right, let's watch the original clip.

باشه بیا کلیپ اصلی رو ببینیم

Dan: Frogs.

دن: قورباغه ها

I'd say they kind of just live by the seat of their pants.

من می‌توانم بگویم که آنها فقط روی صندلی شلوارشان زندگی می‌کنند.

They're not really making routines.

آنها واقعاً روال درست نمی کنند.

Dan: Frogs.

دن: قورباغه ها

I'd say they kind of just live by the seat of their pants.

من می‌توانم بگویم که آنها فقط روی صندلی شلوارشان زندگی می‌کنند.

They're not really making routines.

آنها واقعاً روال درست نمی کنند.

Vanessa: The next expression is, to be hit or miss.

ونسا: عبارت بعدی این است که ضربه یا از دست دادن.

You can imagine a target.

شما می توانید یک هدف را تصور کنید.

If you hit the target, great, you have succeeded.

اگر به هدف زدید، عالی است، موفق شده اید.

But if you miss the target, you failed.

اما اگر هدف را از دست بدهید، شکست خورده اید.

So here we're talking about just unpredictable results, to be hit or miss.

بنابراین در اینجا ما در مورد نتایج غیرقابل پیش‌بینی صحبت می‌کنیم که باید ضربه بخورند یا از دست بدهند.

You don't know if you're going to hit it.

نمی دانی که قرار است به آن ضربه بزنی یا نه.

You don't know if you're going to miss it.

شما نمی دانید که آیا آن را از دست خواهید داد.

But we don't really use this with a target per se.

اما ما واقعاً از این با هدف فی نفسه استفاده نمی کنیم .

We use it in other situations.

ما از آن در موقعیت های دیگر استفاده می کنیم.

So let's look at some examples.

پس بیایید به چند نمونه نگاه کنیم.

Dan said, "Our knowledge is very hit or miss."

دان گفت: "دانش ما خیلی ضربه خورده یا از دست رفته است."

In the game that we were playing, we really needed to know each other and to guess each

در بازی‌ای که انجام می‌دادیم، واقعاً نیاز داشتیم همدیگر را بشناسیم و نظر همدیگر را حدس بزنیم

other's minds.

.

Sometimes we knew immediately.

گاهی اوقات ما بلافاصله می دانستیم.

Great, that was hit.

عالی بود ضربه خورد

But sometimes, as you'll see if you haven't watched that video, it was completely miss.

اما گاهی اوقات، همانطور که خواهید دید اگر آن ویدیو را تماشا نکرده باشید، کاملاً از دست رفته است.

So we were not on the same page.

بنابراین ما در یک صفحه نبودیم.

We just didn't understand what each other were thinking.

ما فقط نفهمیدیم همدیگر چه فکری می کنیم.

So we could say our knowledge was hit or miss.

بنابراین می‌توانیم بگوییم دانش ما ضربه خورده یا از دست رفته است.

Vanessa: Let's look at another example.

ونسا: بیایید به مثال دیگری نگاه کنیم.

The singer's new songs are really hit or miss.

آهنگ های جدید این خواننده واقعا ضربه خورده یا از دست رفته.

Some are amazing and some are just okay.

برخی شگفت انگیز هستند و برخی دیگر خوب هستند.

So if you get a new album from someone who you enjoy, a musician who you enjoy and you

بنابراین اگر آلبوم جدیدی از کسی دریافت کنید که از او لذت می برید، موسیقیدانی که از او لذت می برید و

listen to one song, "Oh this is so great, I love this!"

به یک آهنگ گوش می دهید، "اوه این خیلی عالی است، من این را دوست دارم!"

And then the next song ... not so great.

و سپس آهنگ بعدی ... نه چندان عالی.

And they listen to another one, "Oh this is great!"

و به یکی دیگر گوش می دهند، "اوه این عالی است!"

And another one, not so great.

و یکی دیگر، نه چندان عالی.

Well, this could be a great time to use this expression.

خوب، این می تواند زمان خوبی برای استفاده از این عبارت باشد.

The new songs are hit or miss.

آهنگ های جدید ضربه خوردند یا از دست رفتند.

Some of them are great, some of them are not.

برخی از آنها عالی هستند، برخی از آنها نه.

All right, let's watch the original clip so that you can see how to use this.

خیلی خب، بیایید کلیپ اصلی را ببینیم تا نحوه استفاده از آن را مشاهده کنید.

Dan: How well do we know each other's brain?

دان: چقدر مغز همدیگر را می شناسیم؟

It's very hit or miss.

خیلی ضربه خورده یا از دست رفته.

Dan: How well do we know each other's brain?

دان: چقدر مغز همدیگر را می شناسیم؟

It's very hit or miss.

خیلی ضربه خورده یا از دست رفته.

Vanessa: The next expression is another wonderful idiom and it's, on the back burner.

ونسا: عبارت بعدی یک اصطلاح فوق‌العاده دیگر است و در پشت مشعل است.

On your oven, on the stove top, at least in the US, there's generally four burners.

روی اجاق شما، روی اجاق گاز، حداقل در ایالات متحده، به طور کلی چهار شعله وجود دارد.

Two are in the front and two are in the back.

دو در جلو و دو در عقب هستند.

The ones in the front you probably use more often and the ones in the back you don't use

آنهایی که در جلو قرار دارند احتمالاً بیشتر استفاده می‌کنید و آنهایی که در پشت هستند

as often.

اغلب استفاده نمی‌کنید.

They're a little further away, so this expression uses that idea.

آنها کمی دورتر هستند، بنابراین این عبارت از این ایده استفاده می کند.

It means that something is postponed or it's just a low priority.

به این معنی است که چیزی به تعویق افتاده یا فقط یک اولویت کم است.

It's on the back burner.

در پشت مشعل است.

In the conversation with Dan, I said, "I'll keep it on the back burner."

در گفتگو با دن گفتم: « آن را روی پشتیبان نگه می دارم».

That means that I'll kind of postpone this.

یعنی من این را به تعویق می اندازم.

It's not my top priority right now, but I'll still remember it.

در حال حاضر این اولویت اصلی من نیست، اما هنوز آن را به خاطر خواهم داشت.

I'm not going to completely forget that I have it on this figurative stove top, but

من نمی خواهم به طور کامل فراموش کنم که آن را روی این اجاق گاز فیگوراتیو دارم، اما

it's just not my top priority right now.

در حال حاضر اولویت اصلی من نیست.

Vanessa: We can often use this in negative situations, especially related to people.

ونسا: اغلب می‌توانیم از آن در موقعیت‌های منفی، به‌ویژه مربوط به افراد استفاده کنیم.

So you might say, "He always chooses to watch soccer, so his girlfriend feels like she is

بنابراین ممکن است بگویید: "او همیشه فوتبال را انتخاب می کند ، بنابراین دوست دخترش احساس می کند که او

on the back burner."

در پشت آتش است."

This means soccer is his priority, and spending time with her is not a priority.

این بدان معناست که فوتبال اولویت اوست و وقت گذرانی با او در اولویت نیست.

It's a low priority.

این یک اولویت پایین است.

This might not be true in his mind, but she feels like she is on the back burner.

این ممکن است در ذهن او درست نباشد، اما او احساس می‌کند که در پشت آتش است.

So if you personally feel like you have been pushed to the back burner, this means that

بنابراین اگر شخصاً احساس می کنید که به عقب رانده شده اید ، به این معنی است که

you are not someone's priority.

شما در اولویت کسی نیستید.

It's a negative feeling, right?

این یک احساس منفی است، درست است؟

You want to be a priority, especially to the people you care about.

شما می خواهید در اولویت باشید، به خصوص برای افرادی که به آنها اهمیت می دهید.

So you might use this in a conversation with someone to say, I feel like I've been on the

بنابراین ممکن است از این در مکالمه با کسی استفاده کنید تا بگویید، احساس می‌کنم

back burner recently.

اخیراً پشت سر گذاشته‌ام.

We really need to spend more quality time together.

ما واقعا باید زمان با کیفیت بیشتری را با هم بگذرانیم.

Vanessa: Or you could just use this for an idea.

ونسا: یا فقط می توانید از این برای یک ایده استفاده کنید.

Let's put that idea on the back burner and let's focus on this other project first.

بیایید این ایده را در پشت مشعل قرار دهیم و ابتدا روی این پروژه دیگر تمرکز کنیم.

In that situation, it's not negative.

در آن شرایط، منفی نیست.

It just means it's not our top priority.

فقط به این معنی است که این اولویت اصلی ما نیست.

Let's postpone it and then we'll get to it later.

بیایید آن را به تعویق بیندازیم و بعداً به آن خواهیم پرداخت .

All right, let's see how this was used in the original conversation clip

بسیار خوب، بیایید ببینیم که چگونه از این در کلیپ گفتگوی اصلی استفاده شده است

Dan: And I think we're doing fine.

.

I'm still going to pass for now.

فعلاً همچنان می روم.

Vanessa: You're going to pass.

ونسا: داری میگذری.

Okay, so you still got that sitting on the back burner?

خوب، پس شما هنوز آن را در پشت مشعل نشسته اید؟

Dan: Yeah, it's on the back burner.

دن: آره، پشت مشعل است.

Vanessa: All right, I'll ... Dan: If I can remember.

ونسا: باشه، من... دن: اگه یادم بیاد.

Dan: And I think we're doing fine.

دن: و من فکر می کنم که ما خوب کار می کنیم.

I'm still going to pass for now.

فعلاً همچنان می روم.

Vanessa: You're going to pass.

ونسا: داری میگذری.

Okay, so you still got that sitting on the back burner?

خوب، پس شما هنوز آن را در پشت مشعل نشسته اید؟

Dan: Yeah, it's on the back burner.

دن: آره، پشت مشعل است.

Vanessa: All right, I'll ... Dan: If I can remember.

ونسا: باشه، من... دن: اگه یادم بیاد.

Vanessa: The next expression is, to be clear cut.

ونسا: عبارت بعدی این است که واضح باشد.

This means it is completely free from doubt.

این بدان معنی است که کاملاً عاری از شک است.

If you cut something with scissors, well it's not very easy to put that back together.

اگر چیزی را با قیچی برش دهید، خیلی آسان نیست که آن را دوباره کنار هم قرار دهید.

There is an obvious line on one side of something, on the other is another.

یک خط آشکار در یک طرف چیزی وجود دارد، در طرف دیگر یک طرف دیگر.

It is free from doubt which side is on which side.

خالی از تردید است که کدام طرف در کدام طرف است.

So let's take a look at some examples.

پس بیایید به چند نمونه نگاه کنیم.

In the conversation, I said, "That's a pretty clear cut no."

در گفتگو، من گفتم: "این یک نه کاملا واضح است."

That means that there's no doubt the answer is no.

این بدان معناست که بدون شک پاسخ منفی است.

It's a clear cut no.

این یک قطع واضح است.

There's not any hesitation.

هیچ تردیدی وجود ندارد

I'm not thinking maybe it's true, maybe it's not.

فکر نمی کنم شاید درست باشد، شاید هم نباشد.

Nope, it is a clear cut no.

نه، این یک قطع واضح است.

Vanessa: Let's look at another example.

ونسا: بیایید به مثال دیگری نگاه کنیم.

This is true for my life.

این برای زندگی من صادق است.

From an early age, it was clear cut that I wouldn't become an engineer.

از کودکی مشخص بود که مهندس نمی شوم.

My dad's an engineer, but from an early age I wasn't showing signs that I was really gifted

پدرم مهندس است، اما از سنین پایین علائمی نشان نمی‌دادم که واقعاً استعداد

or interested in math and science, the things that you really need to know a lot about if

یا علاقه‌ای به ریاضیات و علوم دارم، چیزهایی که اگر می‌خواهید مهندس شوید، واقعاً باید در مورد آن‌ها بدانید

you're going to be an engineer.

.

So from an early age, or we could say early on, it was obvious that I wasn't going to

بنابراین از سنین پایین، یا می‌توانیم بگوییم در اوایل،

be an engineer or it was clear cut that I wouldn't be an engineer.

واضح بود که من مهندس نمی‌شوم یا مشخص بود که مهندس نمی‌شوم.

All right, let's take a look at the original conversation.

خوب، بیایید نگاهی به گفتگوی اصلی بیندازیم .

Dan: Probably didn't wear a bikini, just saying.

دن: احتمالاً بیکینی نپوشید، فقط گفت.

I don't think so.

من اینطور فکر نمی کنم.

Vanessa: I think you know enough about him to say that's a pretty clear cut no.

ونسا: فکر می‌کنم شما آنقدر درباره او می‌دانید که می‌گویید این یک نه کاملا واضح است.

Dan: Probably didn't wear a bikini, just saying.

دن: احتمالاً بیکینی نپوشید، فقط گفت.

I don't think so.

من اینطور فکر نمی کنم.

Vanessa: I think you know enough about him to say that's a pretty clear cut no.

ونسا: فکر می‌کنم شما آنقدر درباره او می‌دانید که می‌گویید این یک نه کاملا واضح است.

Vanessa: The next expression and phrasal verb is, to throw off.

ونسا: عبارت بعدی و فعل عبارتی ، انداختن است.

This means to confuse someone or something.

این به معنای گیج کردن کسی یا چیزی است.

We could say, "That word is throwing me off."

می‌توانیم بگوییم: «این کلمه مرا از خود دور می‌کند».

In the conversation in the board game, we used this to talk about this word specifically

در مکالمه در بازی تخته، ما از این استفاده کردیم تا در مورد این کلمه صحبت کنیم به طور

is confusing me.

خاص من را گیج می کند.

It threw me off or it is throwing me off.

من را پرت کرد یا دارد من را پرت می کند.

We can imagine here that you are, let's say walking or trying to balance on a railroad

در اینجا می‌توانیم تصور کنیم که در حال پیاده‌روی یا تلاش برای حفظ تعادل در مسیر راه‌آهن هستید

track.

.

Well you're going in one direction, but if you get thrown off then you're not on the

خوب شما به یک جهت می روید، اما اگر پرت شوید، در

same path and it's kind of the same idea as being figuratively lost or confused.

همان مسیر نیستید و این همان ایده ای است که به طور مجازی گم شده یا گیج شده اید.

That word is throwing me off.

این کلمه مرا از خود دور می کند.

I was on a path and then I saw that word and now I'm not so certain.

من در مسیری بودم و بعد آن کلمه را دیدم و اکنون چندان مطمئن نیستم.

The answer is not clear cut anymore.

پاسخ دیگر مشخص نیست.

I felt thrown off.

احساس کردم پرت شدم

It's a little bit difficult to explain how this was used in the conversation if you haven't

اگر هنوز مکالمه را ندیده اید، توضیح نحوه استفاده از این در مکالمه کمی دشوار

seen the conversation yet.

است.

So let's look at another example.

پس بیایید به مثال دیگری نگاه کنیم.

Vanessa: The robber threw off the police by putting on a disguise.

ونسا: سارق با پوشیدن لباس مبدل پلیس را بیرون انداخت.

Maybe he put on some long hair and some different clothes.

شاید موهای بلند و چند لباس متفاوت پوشید.

Well in this situation he's confusing the police by putting on a disguise.

خوب در این شرایط او با پوشیدن لباس مبدل پلیس را گیج می کند.

He is throwing off the police.

او پلیس را دور می اندازد.

So the police are on a path.

بنابراین پلیس در مسیری قرار دارد.

They are going to find the robber, they're going to find the criminal and then all of

آنها می خواهند دزد را پیدا کنند، جنایتکار را پیدا می کنند و

a sudden they look around and there's no more clues.

ناگهان به اطراف نگاه می کنند و دیگر سرنخی وجود ندارد .

Where did he go?

او کجا رفت؟

He just vanished.

او فقط ناپدید شد.

Well, we can say the robber threw off the police.

خوب، می توان گفت سارق پلیس را بیرون انداخت .

That means because of his actions, because he put on a disguise, they're not on the right

این بدان معناست که به دلیل اعمال او، چون او لباس مبدل به تن کرده است، آنها دیگر در مسیر درستی

path anymore.

نیستند.

They don't know where they're going.

آنها نمی دانند به کجا می روند.

They're confused.

آنها گیج شده اند.

He threw them off.

آنها را پرت کرد.

This is a wonderful phrasal verb that you can use in a lot of situations.

این یک فعل عبارتی فوق العاده است که می توانید در موقعیت های زیادی از آن استفاده کنید.

All right, let's take a look at the original clip.

خوب، بیایید نگاهی به کلیپ اصلی بیندازیم .

Dan: Yeah.

دن: آره

Bases.

پایه ها

Bases.

پایه ها

Something about that word is just throwing me off.

چیزی در مورد این کلمه فقط من را پرت می کند.

Dan: Yeah.

دن: آره

Bases.

پایه ها

Bases.

پایه ها

Something about that word is just throwing me off.

چیزی در مورد این کلمه فقط من را پرت می کند.

Vanessa: The next and final expression is a wonderful idiom, to go over your head.

ونسا: عبارت بعدی و پایانی یک اصطلاح فوق‌العاده است که می‌خواهد بالای سر شما باشد.

This doesn't mean that an airplane is flying over your head.

این به این معنی نیست که یک هواپیما بالای سر شما پرواز می کند.

This just means that you don't understand some kind of complex idea.

این فقط به این معنی است که شما نوعی ایده پیچیده را درک نمی کنید.

It just went over your head.

فقط بالای سرت رفت

Let's take a look at some examples.

بیایید به چند نمونه نگاهی بیندازیم.

All the hints are going over my head.

تمام نکات بالای سرم می گذرد.

That means that in the board game, Dan was trying to give me hints.

یعنی در بازی رومیزی دن سعی می کرد به من نکاتی بدهد.

I was trying to give him hints and we just weren't understanding them.

من سعی می کردم به او نکاتی بدهم و ما آنها را درک نمی کردیم.

They were going over our head.

داشتند بالای سر ما می رفتند.

We often use this gesture that you see me making with a hand, that went over my head.

ما اغلب از این ژستی استفاده می کنیم که می بینید من با دست انجام می دهم و بالای سرم می رود.

You're kind of showing visually what this expression actually is.

شما به نوعی به صورت بصری نشان می دهید که این عبارت در واقع چیست.

Something is going over your head.

یه چیزی بالای سرت میگذره

It just means that you don't understand it.

این فقط به این معنی است که شما آن را درک نمی کنید.

Vanessa: Let's take a look at another example.

ونسا: بیایید به مثال دیگری نگاهی بیندازیم.

Because I studied this lesson, these 20 expressions won't go over my head anymore.

چون من این درس را خواندم، این 20 عبارت دیگر از سرم نمی رود.

That means if you hear these expressions in a podcast, in a song, in a movie, you're going

یعنی اگر این عبارات را در یک پادکست، در یک آهنگ، در یک فیلم بشنوید،

to understand them.

آنها را درک خواهید کرد.

They're not going to go over your head.

آنها قرار نیست از سر شما عبور کنند.

Maybe before this lesson, if you heard one of these expressions, if you heard clear cut

شاید قبل از این درس، اگر یکی از این عبارات را می‌شنیدید، اگر واضح می‌شنیدید

or to be on the back burner, you would have just kind of mentally skipped it and tried

یا می‌شنیدید که در پشت مشعل باشید، از نظر ذهنی آن را نادیده می‌گرفتید و سعی

to understand the general context.

می‌کردید زمینه کلی را درک کنید.

But now these expressions won't go over your head because you're going to understand them.

اما اکنون این عبارات از ذهن شما عبور نخواهد کرد زیرا آنها را درک خواهید کرد.

Wonderful.

فوق العاده است.

Great work.

کار عالی

All right, let's watch the original clips so you can see how this was used.

خوب، بیایید کلیپ های اصلی را تماشا کنیم تا بتوانید نحوه استفاده از آن را ببینید.

Dan: All the hints are going right over my head.

دن: تمام نکات درست بالای سرم می روند.

Lancelot.

لانسلوت.

Whose that?

اون مال کیه؟

Legs.

پاها

Where?

جایی که؟

What was the other one?

اون دیگه چی بود؟

Vanessa: Faces.

ونسا: چهره ها.

Dan: Faces!

دن: چهره ها!

Vanessa: That did not go over your head.

ونسا: این از سرت نرفته.

Dan: All the hints are going right over my head.

دن: تمام نکات درست بالای سرم می روند.

Lancelot.

لانسلوت.

Who's that?

اون کیه؟

Legs.

پاها

Where?

جایی که؟

What was the other one?

اون دیگه چی بود؟

Vanessa: Faces.

ونسا: چهره ها.

Dan: Faces!

دن: چهره ها!

Vanessa: That did not go over your head.

ونسا: این از سرت نرفته.

Vanessa: Great work using all of these expressions.

ونسا: کار عالی با استفاده از همه این عبارات.

I hope that they won't go over your head.

امیدوارم از سر شما نگذرند.

I hope that you'll be able to add them into your vocabulary.

امیدوارم بتوانید آنها را به دایره لغات خود اضافه کنید.

Congratulations for your hard work.

به خاطر زحمات شما تبریک می گویم.

Now I have a question for you.

حالا من یک سوال از شما دارم.

I want to know when something is used up in your house, do you get rid of it or do you

می خواهم بدانم وقتی چیزی در خانه شما تمام می شود از شر آن خلاص می شوید یا همان

just leave it there?

جا می گذارید؟

Do you know anyone who just leaves it there?

آیا کسی را می شناسید که آن را آنجا رها کند؟

Like the toilet paper roll or the milk jug?

مثل رول دستمال توالت یا کوزه شیر؟

What do you do when you use up something in your house?

وقتی از چیزی در خانه استفاده می کنید چه می کنید؟

Thank you so much for learning English with me and I'll see you again next Friday for

از اینکه انگلیسی را با من یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم و جمعه آینده برای

a new lesson here on my YouTube channel.

یک درس جدید در کانال یوتیوب من دوباره شما را می بینم.

Bye.

خدا حافظ.

Vanessa: The next step is to download my free ebook, Five Steps to Becoming a Confident

ونسا: گام بعدی دانلود کتاب الکترونیکی رایگان من، پنج قدم برای تبدیل شدن به یک سخنران مطمئن

English Speaker.

انگلیسی است.

You'll learn what you need to do to speak confidently and fluently.

شما یاد خواهید گرفت که برای صحبت کردن با اعتماد به نفس و روان باید چه کاری انجام دهید .

Don't forget to subscribe to my YouTube channel for more free lessons.

فراموش نکنید که برای دروس رایگان بیشتر در کانال یوتیوب من مشترک شوید .

Thanks so much.

خیلی ممنون.

Bye.

خدا حافظ.