COVID English Conversations: Advanced English Listening Lesson

Vanessa: Hi, I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com.

ونسا: سلام، من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com.

Are you experiencing a lockdown or quarantine in your country? Let's talk about it.

آیا در کشور خود قرنطینه یا قرنطینه را تجربه می کنید؟ بیایید در مورد آن صحبت کنیم.

Vanessa: It's true that we are living in very unusual

ونسا : درست است که ما در حال حاضر در زمان های بسیار غیرعادی زندگی می کنیم

times right now. It doesn't matter where you're from, what your native language is, what your

. مهم نیست اهل کجا هستید ، زبان مادری‌تان چیست، چه

background is, you are most likely experiencing the same lockdown and quarantine type situation

پیشینه‌ای دارید، به احتمال زیاد همان وضعیت قرنطینه و قرنطینه‌ای را تجربه می‌کنید

that everyone else in the world is experiencing right now. For me, I live in the US in the

که همه افراد دیگر در دنیا در حال حاضر تجربه می‌کنند. برای من، من در ایالات متحده در

state of North Carolina, and we're experiencing this in some ways, but also in a different

ایالت کارولینای شمالی زندگی می کنم، و ما این را به جهاتی تجربه می کنیم، اما همچنین به روشی متفاوت

way than people from other areas in the US and other areas of the world. So today I want

از مردم مناطق دیگر در ایالات متحده و سایر مناطق جهان. بنابراین امروز می خواهم

to bring you a special present. This is a long video, but I hope you will enjoy it because

یک هدیه ویژه برای شما بیاورم. این یک ویدیو طولانی است، اما امیدوارم از آن لذت ببرید زیرا

I have some special guests for you today. It was my pleasure to be able to interview

امروز چند مهمان ویژه برای شما دارم. خوشحالم که توانستم با

four online YouTube English teachers who you probably know and ask them about what the

چهار معلم انگلیسی آنلاین YouTube که احتمالاً آنها را می شناسید مصاحبه کنم و از آنها بپرسم که

lockdown has been like in their country and just in their daily lives.

قرنطینه در کشورشان و فقط در زندگی روزمره آنها چگونه بوده است.

Vanessa: So our first guest today is Emma from mmmEnglish.

ونسا: بنابراین اولین مهمان امروز ما اِما از mmmEnglish است.

The second guest is Gabby from Go Natural English. My third guest is Jack from To Fluency,

مهمان دوم گبی از Go Natural English است. مهمان سوم من جک از To Fluency

and my fourth guest is Lucy from the channel English with Lucy. At the end of this video,

و مهمان چهارم من لوسی از کانال English with Lucy است. در پایان این ویدئو،

my husband, Dan, and I will talk a little bit about our personal experience with the

من و همسرم، دن، کمی در مورد تجربه شخصی خود از

lockdown and quarantine here in the US at least in our state of North Carolina. So I

قرنطینه و قرنطینه در ایالات متحده، حداقل در ایالت کارولینای شمالی، صحبت خواهیم کرد. بنابراین

hope that you'll be able to enjoy this video. Make sure that you click CC to be able to

امیدوارم که بتوانید از این ویدیو لذت ببرید. اطمینان حاصل کنید که روی CC کلیک کنید تا بتوانید

watch the full subtitles so that you can understand and catch every word that we say.

زیرنویس‌های کامل را تماشا کنید تا بتوانید هر کلمه‌ای را که می‌گوییم بفهمید و متوجه شوید.

Vanessa: During this video, I'm going to be posting

ونسا: در طول این ویدیو، من قصد دارم

some important expressions at the bottom of the screen, but if you want to catch every

عبارات مهمی را در پایین صفحه پست کنم، اما اگر می‌خواهید

single word, you can always click CC and look at the subtitles so that you can catch everything.

تک تک کلمات را بگیرید، همیشه می‌توانید روی CC کلیک کنید و به زیرنویس‌ها نگاه کنید تا بتوانید همه چیز را ببینید.

It's great to improve your listening skills, vocabulary, grammar, everything, and just

این عالی است که مهارت های شنیداری، واژگان، گرامر، همه چیز را بهبود ببخشید و فقط

spend a little bit of time feeling like we are in this together. We can do it. All right,

کمی وقت بگذارید و احساس کنید که در این با هم هستیم. ما می توانیم آن را انجام دهیم. خوب،

let's go on and meet our first guest who is Emma from mmmEnglish.

بیایید ادامه دهیم و اولین مهمانمان را که اِما از mmmEnglish است ملاقات کنیم.

Vanessa: All right, today I am lucky to have the wonderful

ونسا: بسیار خوب، امروز خوش شانس هستم که مهمان فوق العاده ای

guest, Emma from mmmEnglish. Thank you so much for joining me Emma.

، اما از mmmEnglish را دارم. خیلی ممنون که به من پیوستید اما

Emma: No worries. I'm excited to have a chat on

اما : نگران نباش. من هیجان زده هستم که

the other side of the world. We're doing a lot of these lightly.

در آن سوی دنیا گپ بزنم. ما خیلی از اینها را ساده انجام می دهیم.

Vanessa: Yeah, so right now it's 10:00 AM for you and

ونسا: بله، پس در حال حاضر ساعت 10:00 برای شما و

10:00 PM for me. So we are literally on opposite sides of the earth, but experiencing some

10:00 شب برای من است. بنابراین ما به معنای واقعی کلمه در دو طرف زمین هستیم، اما

similar things. I thought that we could have a chat about the world circumstances right

چیزهای مشابهی را تجربه می کنیم. فکر می‌کردم که می‌توانیم در مورد شرایط جهان

now with Coronavirus and how that's affecting all of us. Doesn't matter what country we're

در حال حاضر با کرونا و اینکه چگونه بر همه ما تأثیر می‌گذارد، گپ بزنیم. مهم نیست در چه کشوری

in. So my first question for you is, I'm curious what kind of regulations or changes have happened

هستیم. بنابراین اولین سوال من از شما این است که کنجکاو هستم که در محل زندگی شما چه نوع مقررات یا تغییراتی رخ داده است

where you live? First of all, where do you live, but also what kind of changes have happened

؟ اول از همه، کجا زندگی می کنید، اما چه نوع تغییراتی برای شما اتفاق افتاده است

for you? Emma:

؟ اما:

First things first. Well, I'm in Australia. I live in Perth, which is on the west coast

اول از همه. خوب، من در استرالیا هستم. من در پرث زندگی می کنم، که در ساحل

of Australia, similar time zone to Singapore, and we have been really, really fortunate

غربی استرالیا، منطقه زمانی مشابه سنگاپور است، و ما به

in Australia for a couple of reasons. The first reason is we're really isolated. We

چند دلیل در استرالیا واقعاً خوش شانس بوده ایم. دلیل اول این است که ما واقعاً منزوی هستیم.

are that far down the bottom end of the earth. No one comes through here on the way to somewhere

ما تا این حد در انتهای زمین هستیم. هیچ کس از اینجا در راه به جای

else. It's just Australia is the final destination. And I think that for us in a situation like

دیگری نمی آید. فقط استرالیا مقصد نهایی است. و من فکر می‌کنم که برای ما در موقعیتی مانند

we're in now, that is a huge advantage because we just don't have as many people coming through.

الان، این یک مزیت بزرگ است زیرا ما افراد زیادی نداریم.

And I feel like we were so lucky about that. Vanessa:

و من احساس می کنم در این مورد خیلی خوش شانس بودیم. ونسا:

Especially I Perth. Emma:

به خصوص من پرت. اما:

Yeah, sometimes that's really frustrating. It's like, "Oh God, we're so far away from

آره، گاهی اوقات این واقعاً خسته کننده است. مثل "وای خدا، ما از

everything," but right now it's quite handy. But we also had the huge advantage to be able

همه چیز خیلی دوریم" اما در حال حاضر کاملاً مفید است. اما ما همچنین از این مزیت بزرگ برخوردار بودیم

to see what was happening before it got to us. So before it got really serious. I think

که می‌توانستیم قبل از اینکه به ما برسد، ببینیم چه اتفاقی می‌افتد . بنابراین قبل از اینکه واقعا جدی شود. من فکر می کنم

that Australians generally, we're pretty easy going people. We don't take each other or

که استرالیایی ها به طور کلی، ما مردمی بسیار راحت هستیم. ما همدیگر

a government or anything too seriously, which is a good thing and can be a bad thing. But

یا دولت یا هر چیز دیگری را خیلی جدی نمی‌گیریم، که خوب است و می‌تواند بد باشد. اما

I really think that Australians wouldn't have responded so well and so quickly to this problem

من واقعاً فکر می‌کنم که استرالیایی‌ها به این خوبی و به این سرعت به این مشکل پاسخ نمی‌دادند

if we couldn't see what was happening in Italy, in China, in South Korea, in Spain beforehand,

اگر ما نمی‌توانستیم از قبل ببینیم در ایتالیا ، چین، کره جنوبی، اسپانیا چه اتفاقی می‌افتد،

and I think that was a huge plus for us as well.

و فکر می‌کنم این یک امتیاز بزرگ بود. برای ما نیز

Emma: So at the moment anyway, to answer your question,

اما: بنابراین در حال حاضر، برای پاسخ به سوال شما،

we are allowed to go out in groups of twos or if you all live in the same house, a family,

ما اجازه داریم به صورت گروهی دو نفره بیرون برویم یا اگر همه در یک خانه، یک خانواده زندگی

you can all go out together, and a lot of the restaurants or all of the restaurants,

می کنید، همه می توانید با هم بیرون بروید و بسیاری از رستوران ها یا همه رستوران ها،

gyms, cinemas and things are closed. Vanessa:

سالن های ورزشی، سینما و همه چیز بسته است. ونسا:

Can you order a takeout from restaurants? Emma:

آیا می‌توانید از رستوران‌ها غذای بیرون‌بر سفارش دهید؟ اما:

You can. You can do that. So it's interesting to think how some businesses or some industries

تو میتونی تو می توانی آن را انجام دهی. بنابراین جالب است فکر کنیم که چگونه برخی از کسب و کارها یا برخی صنایع

are able to really quickly adapt to a situation like this. So, yeah, we can order takeouts.

می توانند به سرعت خود را با شرایطی مانند این تطبیق دهند. بنابراین، بله، می‌توانیم بیرون‌بر سفارش دهیم.

I've been spending a lot of time cooking or doing things at home, which I normally don't

من زمان زیادی را صرف آشپزی یا انجام کارهایی در خانه کرده ام که معمولاً آنقدرها انجام نمی

do that much. So I've been taking advantage of cooking in the kitchen and home meals and

دهم. بنابراین من از آشپزی در آشپزخانه و غذاهای خانه و

that kind of thing. Vanessa:

این چیزها استفاده کرده ام. ونسا:

Yeah, I guess that leads into my second question of has your daily life changed much since

آره، حدس می‌زنم این به سوال دوم من می‌انجامد که آیا از زمانی که

all of these regulations and changes have happened in the government level?

همه این مقررات و تغییرات در سطح دولت اتفاق افتاده، زندگی روزمره شما تغییر زیادی کرده است؟

Emma: Yeah, it's interesting because I work at home

اما: آره، جالب است چون من در

in my home office. I film in my house. I film all of my YouTube videos and things in my

خانه در دفتر کارم کار می کنم. من در خانه ام فیلمبرداری می کنم. من از همه ویدیوهای یوتیوب و چیزهایی که در خانه ام است فیلم می کنم

house. So really not a lot has changed with me in terms of work, but my social life has

. بنابراین واقعاً از نظر شغلی چیز زیادی با من تغییر نکرده است ، اما زندگی اجتماعی من به

been affected obviously. All of our social lives have been affected. So for me, that's

وضوح تحت تأثیر قرار گرفته است. همه زندگی اجتماعی ما تحت تأثیر قرار گرفته است. بنابراین برای من،

been the biggest change is not being able to go out and see friends and do the things

این بزرگترین تغییر این است که نمی‌توانم بیرون بروم و دوستان را ببینم و کارهایی را انجام

that I would normally do, but yeah, not a huge amount of change for me as of yet.

دهم که معمولاً انجام می‌دهم، اما بله، هنوز تغییر زیادی برای من ایجاد نشده است.

Vanessa: Yeah, I guess especially because you already

ونسا: آره، حدس می‌زنم، مخصوصاً چون

are used to working from home and the people you work with, you work with remotely I imagine.

قبلاً به کار کردن از خانه و افرادی که با آنها کار می‌کنید عادت کرده‌اید، تصور می‌کنم از راه دور با آنها کار می‌کنید.

So that's convenient. Emma:

پس این راحت است. اما:

Yeah, exactly. Exactly. My whole team, actually, no one who I work with is based here in Perth

آره دقیقا. دقیقا. کل تیم من، در واقع، هیچکس که با او کار می کنم، اینجا در پرث،

where I am. We're across time zones, across countries and are already quite familiar with

جایی که من هستم، مستقر نیست. ما در مناطق زمانی، در سراسر کشورها هستیم و در حال حاضر با این روش کاملاً آشنا هستیم

working this way. So it hasn't changed how we do things really, but it has changed the

. بنابراین نحوه انجام ما واقعاً تغییری نکرده است، اما

way that we support our communities I guess. In particular, language communities that I've

فکر می‌کنم نحوه حمایت از جوامع خود را تغییر داده است. به‌ویژه، جوامع زبانی که من آن‌ها را

run or that I'm a part of, we've done a lot to change the way that we deliver things,

اداره کرده‌ام یا بخشی از آن‌ها هستم، ما کارهای زیادی انجام داده‌ایم تا روش ارائه چیزها،

deliver lessons, deliver content to support all of our students who are now at home with

ارائه درس‌ها، ارائه محتوا را برای حمایت از همه دانش‌آموزانمان که اکنون در خانه هستند، تغییر دهیم. با

lots more time, but able to connect more than previously, and I think that's a really exciting

زمان بسیار بیشتر، اما قادر به اتصال بیشتر از قبل، و من فکر می کنم این یک فرصت واقعا هیجان انگیز

opportunity for language learners. Vanessa:

برای زبان آموزان است. ونسا:

Yeah, all of a sudden, there's more free time and the internet is really a great way to

بله، ناگهان، زمان آزاد بیشتری وجود دارد و اینترنت واقعاً راهی عالی

be able to fill that and you can fill it positively with education.

برای پر کردن آن است و می‌توانید آن را با آموزش به طور مثبت پر کنید .

Emma: Yeah.

اما: آره

Vanessa: I'm curious where you live, do you have any

ونسا: من کنجکاوم کجا زندگی می کنی، آیا

outdoor space where you can go like a yard or any kind of private areas like that?

فضای بیرونی داری که بتوانی مانند حیاط یا هر نوع فضای خصوصی مانند آن بروی؟

Emma: So I live in an apartment and I've got a couple

اما: بنابراین من در یک آپارتمان زندگی می کنم و

of big balconies which I can be outside on, which is nice. I also live right near the

چند بالکن بزرگ دارم که می توانم بیرون از آن باشم، که خوب است. من هم دقیقا نزدیک ساحل زندگی می کنم

beach. Just over the way. And for us we're quite lucky in that it's... We're coming out

. درست سر راه و برای ما بسیار خوش شانس هستیم که این ... ما

of summer and so it's still quite long and the sun is shining, the weather is still really

از تابستان بیرون می آییم و بنابراین هنوز کاملاً طولانی است و خورشید می درخشد، هوا هنوز واقعاً

good, so there's a lot of outdoor activities that we can still do, obviously within just

خوب است، بنابراین تعداد زیادی فعالیت در فضای باز وجود دارد که می توانیم انجام دهیم. هنوز هم، بدیهی است که فقط

in groups of two or not gathering in large places and things like that, but we're still

در گروه‌های دو نفره جمع می‌شویم یا در مکان‌های بزرگ و چیزهایی از این قبیل جمع نمی‌شویم، اما ما همچنان می‌توانیم

able to make the most of the parks and things like that.

از پارک‌ها و چیزهایی از این قبیل بهترین استفاده را ببریم.

Vanessa: It's interesting that those types of places

ونسا: جالب است که آن نوع مکان‌ها

are still open where you are because I live in the mountains where there's a lot of nature

در جایی که شما هستید هنوز باز هستند، زیرا من در کوه‌هایی زندگی می‌کنم که در آن مسیرهای طبیعی زیادی وجود دارد

trails and it seems like the perfect place to go during a time like this, but it seems

و به نظر می‌رسد بهترین مکان برای رفتن در چنین زمانی است، اما به نظر

like at the same time, that's all that anyone can do right now. So there were so many people

می‌رسد در همان زمان است. زمان، این تمام کاری است که هر کسی در حال حاضر می تواند انجام دهد. بنابراین افراد زیادی

doing that, but they closed like national parks and a lot of the hiking areas are closed

این کار را انجام می‌دادند، اما آنها مانند پارک‌های ملی بسته شدند و بسیاری از مناطق پیاده‌گردی بسته شده‌اند،

off because people didn't really treat it respectfully I imagine. But if the beach or

زیرا تصور می‌کنم مردم واقعاً با آن رفتار محترمانه نداشتند. اما اگر در ساحل یا

places where you're at, people are still trying to maintain some distance, then it can still

مکان‌هایی که در آن هستید، مردم همچنان سعی می‌کنند مقداری فاصله را حفظ کنند، باز هم

be used. Emma:

می‌توان از آن استفاده کرد. اما:

Yeah. Well, that's the thing. There was a news story a couple of weeks ago about Bondi

آره خب، موضوع همین است. چند هفته پیش خبری در مورد

Beach in Sydney, which is a really famous beach, being absolutely covered in people.

ساحل بوندی در سیدنی منتشر شد که یک ساحل واقعاً معروف است و کاملاً در بین مردم پوشیده شده است.

And so the government came out and had to say, "Come on guys, we've told you that you're

و بنابراین دولت بیرون آمد و مجبور شد بگوید: "بچه ها بیایید، ما به شما گفته ایم که این

not going to do this. We're going to have to close the beach." And so over here, there's

کار را نمی کنید. ما باید ساحل را ببندیم." و بنابراین اینجا،

fewer people in the city where I live, but the government has also been saying, "You

مردم کمتری در شهری که من زندگی می‌کنم وجود دارد، اما دولت همچنین گفته است: "شما

really have to follow the rules. Otherwise, we are going to have to close down the beaches."

واقعاً باید قوانین را رعایت کنید. در غیر این صورت، ما مجبور خواهیم شد سواحل را ببندیم."

Vanessa: Yeah, as long as people are doing that, then

ونسا: بله، تا زمانی که مردم این کار را انجام می‌دهند،

it's usable. And at the end of summer, the perfect thing to do to refresh your mind a

قابل استفاده است. و در پایان تابستان، بهترین کار برای اینکه کمی ذهن خود را تازه کنید

little bit. Emma:

. اما:

Yeah, I feel like if I didn't have that space, I would be feeling a lot more frustrated right

بله، احساس می کنم اگر آن فضا را نداشتم، در حال حاضر خیلی بیشتر احساس ناامیدی می

now. So fortunately and fingers crossed, it stays that way.

کردم. بنابراین خوشبختانه و انگشتان دست روی هم رفته، همینطور باقی می ماند.

Vanessa: Yeah, especially living in an apartment, it's

ونسا: بله، به خصوص زندگی در یک آپارتمان،

essential to be able to get outside and have some open space.

ضروری است که بتوانید بیرون بروید و فضای باز داشته باشید.

Emma: Yeah, sure it is.

اما: آره، حتما همینطوره.

Vanessa: So I'm curious, looking to the future, what

ونسا: بنابراین من کنجکاو هستم، به آینده نگاه

do you think life is going to be like after the pandemic has passed? Assuming that it

می کنم، فکر می کنید زندگی پس از پایان همه گیری چگونه خواهد بود؟ با فرض اینکه

will pass in some way, hopefully at some point. What do you think life's going to be like

به نوعی بگذرد، امیدوارم در یک نقطه ای. به نظر شما زندگی از

in your hypothetical opinion? Emma:

نظر فرضی شما چگونه خواهد بود؟ اما:

Oh, I didn't know. I've been thinking about this quite a lot lately. I think that one

اوه، من نمی دانستم. من اخیراً خیلی به این موضوع فکر کرده ام . من فکر می‌کنم یکی

of the most exciting changes is what's happening in our workforce and the way that people are

از هیجان‌انگیزترین تغییرات آن چیزی است که در نیروی کار ما اتفاق می‌افتد و روشی که مردم

having to very quickly learn how to work from home, work remotely when their team is not

باید به سرعت یاد بگیرند که چگونه از خانه کار کنند، از راه دور زمانی که تیمشان در اطرافشان نیست کار

around them. And for lots of businesses, that's really, really challenging. Lots of industries,

کنند. و برای بسیاری از مشاغل، این واقعاً چالش برانگیز است. در بسیاری از صنایع، انجام

that's quite hard to do. But for many, I think it was almost like a stubbornness by lots

این کار بسیار سخت است. اما برای بسیاری، من فکر می‌کنم این تقریباً مانند سرسختی بسیاری

of very traditional companies too who didn't believe that they could trust their staff

از شرکت‌های بسیار سنتی بود که باور نداشتند می‌توانند به کارکنان خود اعتماد کنند

or that it was possible for everyone to be as productive and as effective at home. So

یا اینکه برای همه ممکن است در خانه به همان اندازه مولد و مؤثر باشند. بنابراین

I think it's really exciting that we've been forced into this situation where everyone's

فکر می‌کنم واقعاً هیجان‌انگیز است که ما مجبور شده‌ایم در این شرایط قرار بگیریم که همه

been put to the test a little to see is this possible? Can it work? What are all of the

کمی مورد آزمایش قرار گرفته‌اند تا ببینیم آیا این امکان وجود دارد؟ آیا می تواند کار کند؟ همه

tools that we need to make it work? Emma:

ابزارهایی که برای کارکرد آن نیاز داریم چیست؟ اما:

And the reason why I think that's really exciting is because it creates a much more level playing

و دلیل اینکه من فکر می‌کنم واقعاً هیجان‌انگیز است این است که زمینه بازی بسیار مساوی‌تری

field for a whole bunch of people in our society. Women, people who are raising families, for

را برای گروهی از افراد جامعه ما ایجاد می‌کند. زنان، افرادی که در حال تشکیل خانواده هستند، برای

people with disabilities or other challenges that they have in their labs that mean they

افراد دارای معلولیت یا سایر چالش‌هایی که در آزمایشگاه‌های خود دارند، به این معنی که آنها

need a little bit more flexibility in the way that they do things. And so I feel like

به کمی انعطاف‌پذیری بیشتری در نحوه انجام کارها نیاز دارند. و بنابراین من احساس می‌کنم که

this has been a really interesting opportunity for them to experience that and to prove to

این یک فرصت واقعاً جالب برای آنها بوده است تا آن را تجربه کنند و به

their managers, bosses, companies, that it might be a possible way forward for them.

مدیران، روسا، شرکت‌هایشان ثابت کنند که ممکن است راهی برای آنها باشد.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Emma: Yeah, I don't know what you think about that,

اما: آره، نمی‌دانم در مورد آن چه فکر می‌کنی،

but I definitely feel like that's one of the biggest positives that is coming out of this

اما من مطمئناً احساس می‌کنم که این یکی از بزرگترین نکات مثبتی است که از این وضعیت بیرون می‌آید

situation. Vanessa:

. ونسا:

Yeah, I hadn't really thought about people who might be at some kind of disadvantage

بله، من واقعاً در مورد افرادی که ممکن است به نوعی در مضیقه باشند فکر نکرده بودم که

how this could help them in their career, but even thinking about people who live in

چگونه می تواند به آنها در حرفه آنها کمک کند، اما حتی به افرادی که در مناطق دور افتاده زندگی می کنند فکر نمی کردم

some far away remote area, if a company is more used to hiring online and allowing people

، اگر یک شرکت بیشتر به آن عادت کرده باشد. استخدام آنلاین و اجازه دادن

to work remotely, why not hire someone who lives far away as well who maybe doesn't have

به افراد برای کار از راه دور، چرا فردی را استخدام نکنید که در دوردست ها زندگی می کند و شاید

access to a really great company, but if they're allowed to work remotely, maybe all of a sudden

به یک شرکت واقعا عالی دسترسی نداشته باشد، اما اگر به آنها اجازه داده شود از راه دور کار کنند، شاید به طور ناگهانی

people in other areas have access to a great job or all of those types of things. That

افرادی در شرکت های دیگر کار کنند. مناطق به یک شغل عالی یا همه این چیزها دسترسی دارند. دیدن

would be really good thing to see. Emma:

آن واقعاً چیز خوبی خواهد بود. اما:

Yeah, we can see this whole boom in the technology and the tools that we need to support us through

بله، ما می‌توانیم کل این رونق را در فناوری و ابزارهایی که برای حمایت از ما نیاز داریم از

this as well and I think, yeah, exactly. Like you said, people in regional areas or rural

این طریق نیز ببینیم و فکر می‌کنم، بله، دقیقاً. همانطور که شما گفتید، افرادی که در مناطق منطقه ای یا مناطق روستایی

areas who previously had to move to big cities to these big job opportunities, maybe that

هستند که قبلا مجبور بودند برای این فرصت های شغلی بزرگ به شهرهای بزرگ نقل مکان کنند، شاید

will change. I think that's really exciting. Vanessa:

این تغییر کند. من فکر می کنم که واقعا هیجان انگیز است. ونسا:

Yeah. Emma:

آره. اما

A lot of things have been shaken up by this. I don't think we have had the chance to really

: خیلی چیزها با این کار متزلزل شده است. فکر نمی‌کنم واقعاً فرصت

anticipate it. So we've had to respond really quickly. Socially, things have changed a lot,

پیش‌بینی آن را داشته باشیم. بنابراین ما مجبور شدیم خیلی سریع پاسخ دهیم . از نظر اجتماعی، همه چیز بسیار تغییر کرده است، از نظر

environmentally, things are changing a lot, politically, all of these things, economically

زیست محیطی، همه چیز در حال تغییر است، از نظر سیاسی، همه این چیزها، از نظر اقتصادی

obviously, and I think really it's a once in a lifetime opportunity for us to try something

بدیهی است، و من فکر می کنم واقعاً این یک فرصت در طول زندگی برای ما است که چیز متفاوتی را امتحان کنیم

different. You're forced into something different. Vanessa:

. شما مجبور به چیزی متفاوت هستید. ونسا:

Everyone around the world is doing it. Emma:

همه در سراسر جهان این کار را انجام می دهند. اما:

Everyone's doing it. But the really most interesting part I think is being able to think about

همه دارند این کار را می کنند. اما واقعاً جالب‌ترین بخش من فکر می‌کنم این است که بتوانیم به این فکر

what we take back to normal after this is finished, after the pandemic's over, after

کنیم که پس از پایان این کار، پس از پایان همه‌گیری، پس

they find a vaccine and the fear and the stress and the worry reduces a little. But there's

از یافتن واکسن و ترس و استرس و نگرانی، چه چیزی را به حالت عادی برمی‌گردانیم. اما

so many different things that I'm constantly thinking I caught like this aspect of this

چیزهای بسیار متفاوتی وجود دارد که من دائماً فکر می کنم که این جنبه از

new life that we have. So how can I take that back into what I was doing, what is normal?

زندگی جدیدی را که داریم به دست آورده ام. پس چگونه می توانم آن را به کاری که انجام می دادم برگردانم، چیزی که طبیعی است؟

So a lot of that is to do with like the social side of things and I guess just slowing things

بنابراین بسیاری از آن‌ها مربوط به جنبه اجتماعی چیزها است و من حدس می‌زنم فقط کمی سرعت کارها را کاهش می‌دهد

down a little. Emma:

. اما:

Before all of this happened, I was working hours and hours and hours and hours a day,

قبل از اینکه همه اینها اتفاق بیفتد، من ساعت ها و ساعت ها و ساعت ها و ساعت ها در روز کار می کردم،

rushing round, then trying to go out and meet friends and do this and go there and buy this

با عجله دور می زدم، سپس سعی می کردم بیرون بروم و دوستان را ملاقات کنم و این کار را انجام دهم و به آنجا بروم و این

and all of these things, and I was constantly running around and rushing and trying to make

و همه این چیزها را بخرم. مدام به اطراف می دوید و عجله می کردم و سعی می کردم

all of these things fit into the limited number of hours I had in my day. And what I've really,

همه این چیزها را در تعداد محدودی که در روز داشتم جا بیاورم. و چیزی که من واقعاً

really appreciated is just the opportunity to slow that down and to do some more things

واقعاً قدردانی کرده‌ام، فقط فرصتی است که سرعت آن را کم کنم و کارهای دیگری را انجام دهم

that are just for me or just focusing on me a little bit. More sleep or a little bit more

که فقط برای من هستند یا فقط کمی روی من تمرکز می‌کنند. خواب بیشتر یا کمی

exercise. Like I said, I'm doing a bit more cooking, which before I was like, "I'm too

ورزش بیشتر. همانطور که گفتم، من کمی بیشتر آشپزی می‌کنم، که قبلاً می‌گفتم: «برای این کار خیلی

busy for that." I'm enjoying that as well. So I'm thinking carefully about what parts

شلوغ هستم». من هم از آن لذت می برم. بنابراین من با دقت به این فکر می‌کنم که چه بخش‌هایی

of this experience now I have wanted to try and take back into new normal once all of

از این تجربه را اکنون می‌خواهم امتحان کنم و وقتی همه اینها تمام شد، به حالت عادی جدید برگردم

this is over. Vanessa:

. ونسا:

Yeah, I think it will seem, like you mentioned, if you're a go, go, go kind of person, to

آره، فکر می‌کنم به نظر می‌رسد، همان‌طور که اشاره کردی، اگر اهل رفتنی، برو، یک جور آدمی برو،

just jump back into that might seem hectic. It was hectic before but you see it as hectic

شاید دوباره به آن بپری که ممکن است گیج کننده به نظر برسد. قبلاً گیج کننده بود، اما اکنون آن را گیج کننده می بینید

now, which will be an interesting shift. We'll see exactly what happens, but it's very interesting.

، که تغییر جالبی خواهد بود. خواهیم دید دقیقا چه اتفاقی می افتد، اما بسیار جالب است.

Emma: Perfect. It's very nice. But it's a very idealistic

اما: عالی. خیلی خوبه. اما این نگاه بسیار ایده

way of looking at our current situation. Vanessa:

آلیستی به وضعیت فعلی ماست. ونسا:

Yeah, I like that positive attitude though because there's so many negative things or

بله، من این نگرش مثبت را دوست دارم، زیرا چیزهای منفی زیادی وجود دارد یا

all of the fear and stress, so just thinking about the positives we can take away, it's

تمام ترس و استرس وجود دارد، بنابراین فقط به چیزهای مثبتی که می توانیم از بین ببریم فکر کنیم،

really... Yeah, it's good for the morale. Emma:

واقعاً... بله، برای روحیه خوب است. اما:

I'm always trying to think more positively of that. In this situation it’s all you

من همیشه سعی می کنم مثبت تر به آن فکر کنم. در این شرایط این تنها کاری است که

can do. Vanessa:

می توانید انجام دهید. ونسا:

Yes. Well, thank you so much Emma for this chat and thank you for sharing it with all

بله. خوب، از اِما برای این گپ بسیار سپاسگزارم و از شما برای به اشتراک گذاشتن آن با همه

of my students as well. I hope they get a chance to, I'm sure all of them have already

دانش آموزانم نیز سپاسگزارم. من امیدوارم که آنها فرصتی پیدا کنند، مطمئن هستم که همه آنها قبلا

seen mmmEnglish, but if you haven't, make sure you check it out. I'll post links and

mmmEnglish را دیده اند، اما اگر شما ندیده اید، حتما آن را بررسی کنید. من لینک ها و

all of that as well. Well, thank you so much. I hope we get to

همه اینها را ارسال خواهم کرد. خب خیلی ممنون امیدوارم

chat again sometime in the future. Emma:

در آینده دوباره چت کنیم. اما:

Wow, absolutely. Have a really good sleep. Vanessa:

وای، قطعا. واقعاً خواب خوبی داشته باشید. ونسا:

Have a good day. Emma:

روز خوبی داشته باشی. اما:

You too. Vanessa:

تو هم همینطور. ونسا:

Bye. Well, today I am lucky to be here with Gabby from Go Natural English, another amazing

خداحافظ. خب، امروز من خوش شانس هستم که با گبی از Go Natural English، یکی دیگر از

English teaching channel. You've been around YouTube for quite awhile.

کانال های آموزشی شگفت انگیز انگلیسی، اینجا هستم. شما مدت زیادی در اطراف YouTube بوده اید.

Gabby: It's almost 10 years. Hi everyone.

گبی : تقریباً 10 سال است. سلام به همه.

Vanessa: Amazing. Well, I'm so glad that you're here.

ونسا: شگفت انگیز. خوب، من خیلی خوشحالم که شما اینجا هستید.

Thank you so much for taking your valuable time today.

از اینکه امروز وقت ارزشمند خود را اختصاص دادید بسیار سپاسگزارم .

Gabby: Thank you. I'm really excited to be here with

گابی: ممنون. من واقعا هیجان زده هستم که اینجا با

you, Vanessa. Thank you. Vanessa:

شما هستم، ونسا. متشکرم. ونسا:

Yes, so even though we're living far apart, we are experiencing similar life circumstances

بله، بنابراین با وجود اینکه ما دور از هم زندگی می کنیم، در حال حاضر شرایط زندگی مشابهی را تجربه می کنیم

right now. So I'm curious for you, what kind of regulations or changes have happened in

. بنابراین من برای شما کنجکاو هستم که

the last month where you live? First of all, what area or what country are you living in

در ماه گذشته که در آن زندگی می کنید چه نوع مقررات یا تغییراتی رخ داده است؟ اول از همه، در کدام منطقه یا چه کشوری زندگی

so people can get an idea and what kind of changes have happened over the last month

می کنید تا مردم بتوانند ایده بگیرند و چه نوع تغییراتی در یک ماه گذشته

for you? Gabby:

برای شما رخ داده است؟ گبی:

It's been very interesting because last month, I was in Kansas City for a few weeks and then

خیلی جالب بود، زیرا ماه گذشته، من برای چند هفته در کانزاس سیتی بودم و

went back to Los Angeles right as the virus was unfolding and new regulations and orders

درست زمانی که ویروس در حال گسترش بود و مقررات و دستورات جدید در حال اجرا بود، به لس آنجلس برگشتم

were coming into play. And so we decided, my boyfriend and I, we decided to come back

. و بنابراین تصمیم گرفتیم، من و دوست پسرم، تصمیم گرفتیم

to the Kansas City area from LA. So when LA had this roll outs of new orders, we thought,

از لس آنجلس به منطقه کانزاس سیتی بازگردیم. بنابراین وقتی لس آنجلس این سفارش‌های جدید را داشت، فکر کردیم،

"Okay, maybe we should go back to Missouri where things are a little bit more calm and

"خوب، شاید باید به میسوری برگردیم، جایی که اوضاع کمی آرام‌تر و

peaceful and less people." And so we're actually in the Kansas City area right now, and it's

آرام‌تر است و جمعیت کمتری دارد." و بنابراین ما در حال حاضر در منطقه کانزاس سیتی هستیم و

interesting because across the United States, we've had these say at home orders, right?

جالب است زیرا در سرتاسر ایالات متحده، این سفارشات را در خانه داشته ایم، درست است؟

And it happened first in Los Angeles and then here in Kansas City. It was about a week behind

و ابتدا در لس آنجلس و سپس اینجا در کانزاس سیتی اتفاق افتاد. اینجا حدود یک هفته عقب بود

here. So we had a little more time to prepare, but we have been staying at home just like

. بنابراین کمی زمان بیشتری برای آماده شدن داشتیم، اما مانند

most people in the US. Vanessa:

اکثر مردم ایالات متحده در خانه مانده‌ایم. ونسا:

Yeah, and probably you have a little more space there too.

بله، و احتمالاً شما هم کمی فضای بیشتری در آنجا دارید.

Gabby: Yes.

گبی: بله.

Vanessa: Maybe you feel a little more comfortable.

ونسا: شاید کمی احساس راحتی کنی.

Gabby: A bit.

گبی : کمی.

Vanessa: Or space there to maybe feel...

ونسا: یا فضایی برای احساس...

Gabby: Yes!

گابی: بله!

Vanessa: ... a little more comfortable.

ونسا: ... کمی راحت تر.

Gabby: A bigger yard to play in, yes.

گبی: یک حیاط بزرگتر برای بازی، بله.

Vanessa: That is essential. So you have some private

ونسا: این ضروری است. بنابراین شما

or personal outdoor space that you can go to like a yard?

فضای بیرونی خصوصی یا شخصی دارید که می توانید مانند یک حیاط به آن بروید؟

Gabby: Exactly. Yeah. So personal stories, I have

گابی: دقیقا. آره بنابراین داستان های شخصی، من

a house in the Kansas City area and I have some family in the Kansas City area, so I

یک خانه در منطقه کانزاس سیتی دارم و خانواده ای در منطقه کانزاس سیتی دارم، بنابراین خیلی

go back and forth a lot. So it just seems like an easy place to kind of hunker down

رفت و آمد می کنم. بنابراین به نظر می رسد مکان آسانی برای غوطه ور شدن

during stay at home and just have more space to walk around in the yard or be outside,

در طول اقامت در خانه باشد و فقط فضای بیشتری برای قدم زدن در حیاط یا بیرون رفتن داشته باشید،

so Vanessa:

بنابراین ونسا:

I'm curious because you teach online, I imagine most of your work related things are at home

من کنجکاو هستم زیرا شما آنلاین تدریس می کنید، من بیشتر کارهای شما را تصور می کنم. چیزهای مرتبط در خانه

or at least not out and in an office. So how has your daily life changed since all of this?

یا حداقل بیرون و در دفتر نیستند. پس چگونه زندگی روزمره شما از این همه تغییر کرده است؟

I know you've moved back and forth a little bit, but as far as just your daily habits,

می دانم که کمی به این سو و آن سو حرکت کرده اید، اما در مورد عادت های روزانه تان

has an awful lot changed for you? Gabby:

، آیا چیزهای زیادی برای شما تغییر کرده است؟ گابی:

Honestly, because for so many years I've been working from home. I mean I know it's a big

راستش را بخواهید، چون سال‌ها از خانه کار می‌کردم. منظورم این است که می‌دانم کار از راه دور

change for many people to be working from home, working remotely. But I've been doing

برای بسیاری از مردم تغییر بزرگی است . اما من مدت زیادی است که

this for so long, I just kind of feel like it's another day at my home office. You know,

این کار را انجام می دهم، فقط احساس می کنم روز دیگری در دفتر خانه ام است. می دانید،

speaking of work, not like, you know, free time or social life, but work life is pretty

صحبت از کار است، نه مانند، می دانید، اوقات فراغت یا زندگی اجتماعی، اما زندگی کاری

much the same. It's, I feel very lucky in that regard.

تقریباً یکسان است. این است، من در این زمینه بسیار خوش شانس هستم.

Vanessa: Yeah, I do too. Just to be already comfortable

ونسا: آره، من هم همینطور. فقط برای اینکه از قبل

with working from home and that you can continue doing that.

با کار از خانه راحت باشید و بتوانید این کار را ادامه دهید.

Gabby: Yeah.

گبی: آره.

Vanessa: It's really a good position to be in and hopefully

ونسا : واقعا موقعیت خوبی است و امیدوارم

helpful for English learners. We can keep giving them English lessons.

برای زبان آموزان انگلیسی مفید باشد. ما می توانیم به آنها درس های انگلیسی بدهیم.

Gabby: Absolutely. Yeah, and I think more and more

گابی: قطعا. بله، و فکر می‌کنم

people are looking to the internet and YouTube and online courses to learn from nowadays

افراد بیشتری به اینترنت و یوتیوب و دوره‌های آنلاین برای یادگیری از این روزها

and it's becoming more and more normal and I love that because that's what we do.

نگاه می‌کنند و این روز به روز عادی‌تر می‌شود و من عاشق آن هستم زیرا این کاری است که ما انجام می‌دهیم.

Vanessa: Yeah. Yeah. It seems like this is the perfect

ونسا: آره. آره به نظر می رسد این زمان عالی

time to spend more time enriching yourself if you have a little bit extra time.

برای صرف زمان بیشتری برای غنی سازی خود است، اگر کمی وقت اضافی دارید.

Gabby: Definitely, now is the time. If you have to

گابی: قطعا الان وقتشه. اگر مجبورید

stay at home and have a little extra free time because you're not going out, then learn

در خانه بمانید و به دلیل بیرون نرفتن کمی وقت آزاد داشته باشید،

something new. Vanessa:

چیز جدیدی یاد بگیرید. ونسا:

Yeah. Have you found yourself at all picking up other activities or, I know a lot of people,

آره. آیا اصلاً متوجه شده‌اید که مشغول انجام فعالیت‌های دیگری هستید یا، من می‌دانم که بسیاری از مردم،

at least around here have gotten pets or they like started a garden cause you're at home

حداقل در این اطراف حیوانات خانگی پیدا کرده‌اند یا دوست دارند یک باغ راه‌اندازی کنند، زیرا شما زیاد در خانه هستید

a lot. Gabby:

. گبی:

It's really funny because my dad gave me a stack of books and magazines about country

این واقعا خنده دار است زیرا پدرم مجموعه ای از کتاب ها و مجلات در مورد

living, which is, it's very Missouri this is kind of a rural area, if people don't know,

زندگی روستایی به من داد، یعنی، این منطقه بسیار میسوری است، این یک منطقه روستایی است، اگر مردم نمی دانند،

Kansas city is a big city, but anyway, some people like my dad are into raising chickens

شهر کانزاس یک شهر بزرگ است، اما به هر حال ، برخی از افراد مانند پدر من به پرورش مرغ

and having a garden and so I've become a little obsessed with the idea having a garden and

و داشتن باغ علاقه دارند و بنابراین من کمی در فکر داشتن باغ و مرغ وسواس شده ام

chickens. I don't have any yet, but hopefully soon.

. من هنوز ندارم، اما امیدوارم به زودی.

Vanessa: Yeah, I think at least around here the stores

ونسا: آره، فکر می‌کنم حداقل اینجا فروشگاه‌ها

have, I don't know if there's specific, there's not really specific chicken stores, but places

دارند، نمی‌دانم فروشگاه‌های خاصی وجود دارد یا نه، واقعاً فروشگاه‌های مرغ خاصی وجود ندارد، اما مکان‌هایی

where you get chickens have just sold out because so many people are wanting to kind

که جوجه می‌گیرید به تازگی فروخته شده‌اند، زیرا بسیاری از مردم می‌خواهند به

of spend more quiet time, go back to the traditional ideas.

نوعی خرج کنند. زمان آرام تر، به ایده های سنتی برگردید.

Gabby: It's very interesting.

گابی: خیلی جالب است.

Vanessa: Yeah. I guess people like your dad are ahead

ونسا: آره. من حدس می زنم افرادی مانند پدر شما از همه چیز جلوتر هستند

of the curve. Gabby:

. گبی:

Well, he was ahead of the curve before even it started. Yeah.

خوب، او حتی قبل از شروع آن از منحنی جلوتر بود . آره

Vanessa: Yeah, I'm curious, what do you think is going

ونسا: آره، من کنجکاو هستم، فکر می‌کنید

to happen in the future after, at least the major part of their pandemic has passed? What

در آینده چه اتفاقی می‌افتد، حداقل بخش عمده‌ای از همه‌گیری آن‌ها تمام شود؟ به

do you think life's going to be like? Similar difference.

نظر شما زندگی قرار است چگونه باشد؟ تفاوت مشابه.

Gabby: I think it will be a little different than

گبی: فکر می کنم کمی متفاوت از

before. I think that we may not go out as much as before. Maybe it will take a while

قبل باشد. من فکر می کنم که ما ممکن است به اندازه قبل بیرون نرویم. شاید مدتی طول بکشد

to get back to where we were or maybe people will be a little bit more hesitant to go out

تا به جایی که بودیم برگردیم یا شاید مردم برای بیرون رفتن

or do things in large groups or too close together to other people. You know? I think

یا انجام کارها در گروه‌های بزرگ یا بیش از حد نزدیک به افراد دیگر کمی تردید کنند. میدونی؟ فکر می‌کنم

long answers short, just people will be a little bit more cautious because I don't think

پاسخ‌های طولانی کوتاه است، فقط مردم کمی محتاط‌تر خواهند بود، زیرا فکر نمی‌کنم

the virus will go away completely, we'll have to just be aware of washing our hands more

ویروس به طور کامل از بین برود، فقط باید حواسمان به شستن دست‌هایمان بیشتر

often and you know, just taking care of ourselves if we do get sick, not pushing ourselves too

باشد و می‌دانی، فقط مراقب باشیم. خودمان اگر مریض شدیم، نه اینکه زیاد به خود فشار بیاوریم

hard, I hope that it will become more normal to maybe work from home if you're not feeling

، امیدوارم که اگر احساس خوبی ندارید از خانه کار

well or take time off if you're not feeling well and you know for people to really be

کنید یا اگر احساس خوبی ندارید مرخصی بگیرید و می دانید که برای مردم عادی تر می شود. واقعا

healthy. Vanessa:

سالم باشی ونسا:

Yeah, yeah, the idea of continue. It's hard to just shake the idea that, "Oh, I shouldn't

آره، آره، ایده ادامه دادن. تکان دادن این ایده سخت است که "اوه، من نباید

stand too close to my neighbor". All those things that, it feels weird now, but it also

خیلی نزدیک همسایه‌ام بایستم". همه آن چیزهایی که اکنون احساس عجیبی می کند، اما در

feels weird to hug a neighbor because we've got so used to that distancing so people were

آغوش گرفتن همسایه نیز احساس عجیبی دارد، زیرا ما به آن فاصله گذاری عادت کرده ایم تا مردم

not jumped back in. Gabby:

دوباره به داخل نپرند. گابی:

Yeah. People are not really hugging or shaking hands these days, and I think you're right.

آره. این روزها مردم واقعاً در آغوش نمی گیرند و دست نمی دهند و فکر می کنم حق با شماست.

It will be. It will be a little strange to start doing that again. I think there's going

خواهد بود. شروع دوباره این کار کمی عجیب خواهد بود . من فکر

to be some very awkward monks months ahead where we're like, do we shake hands? Or? Cause

می کنم چند ماه آینده راهب های بسیار بدی خواهند داشت که ما در آنجا هستیم، آیا دست می دهیم؟ یا؟ علت

"hi". Vanessa:

"سلام". ونسا:

Yeah. Yeah. It even feels weird like that now because at least where I live, there's

آره. آره حتی الان چنین احساس عجیبی دارد، زیرا حداقل در جایی که من زندگی می کنم،

not an awful lot of cases, or at least it's not people I'm personally know, so when you

موارد افتضاح زیادی وجود ندارد، یا حداقل افرادی نیستند که من شخصا آنها را می شناسم، بنابراین وقتی

see your neighbors, it just feels weird like, Oh, I want to help you in your garden or give

همسایه های خود را می بینید، فقط احساس عجیبی می کنید، اوه، من می‌خواهم در باغتان به شما کمک کنم یا به

you some food, or all those types of things, but kind of keep our distance.

شما غذا بدهم، یا همه چیز، اما به نوعی فاصله خود را حفظ کنید.

Gabby: Yeah, right. It's really interesting, I think

گبی: آره، درسته. واقعاً جالب است، من فکر

we're all just kind of figuring it out together at the same time and it's good to talk about

می‌کنم همه ما به طور همزمان داریم آن را با هم کشف می‌کنیم و خوب است که در مورد

it, I'm really glad that you know we're having this talk and that you'll talk with other

آن صحبت کنیم، من واقعاً خوشحالم که می‌دانید ما این صحبت را انجام می‌دهیم و با آن صحبت خواهید کرد. سایر

English teachers and many other people in the comments too. I'm sure will have this

معلمان انگلیسی و بسیاری از افراد دیگر نیز در نظرات. من مطمئن هستم که این

discussion continuing, but it's interesting to figure out what is life going to be like

بحث ادامه خواهد داشت، اما جالب است که بفهمیم زندگی

in the following months and years. Vanessa:

در ماه ها و سال های آینده چگونه خواهد بود. ونسا:

Yeah. I'm curious especially too for children, how they're going to be in the future, will

آره. من به ویژه برای کودکان کنجکاو هستم که در آینده چگونه خواهند بود، آیا

this be a traumatic event where they'll be afraid to touch other people or get close.

این یک رویداد آسیب زا خواهد بود که در آن از لمس دیگران یا نزدیک شدن می ترسند.

Gabby: Or children who we're in school and they're

گبی: یا بچه هایی که ما در مدرسه هستیم و آنها

learning from home and they, I mean there's so many children who are not going back to

از خانه یاد می گیرند و آنها، منظورم این است که بچه های زیادی هستند که

school until maybe next year, it's crazy. Vanessa:

شاید تا سال آینده به مدرسه برنمی گردند، این دیوانه است. ونسا:

Yeah. Yeah. Even for my two year old the other day he said, mommy, I touched our neighbor's

آره. آره حتی برای بچه دو ساله ام روز قبل گفت مامان، من توپ همسایه مان را لمس کردم

ball. It's okay. It's okay. He doesn't know why. We don't want him to do that. It doesn't

. مشکلی نیست. مشکلی نیست. او نمی داند چرا. ما نمی خواهیم او این کار را انجام دهد.

quite understand, but that might linger after all of this has passed.

کاملاً نمی‌فهمد، اما ممکن است پس از گذشتن همه این‌ها باقی بماند.

Gabby: Right? Like these kids will grow up thinking

گابی: درسته؟ مثل این بچه ها با این فکر بزرگ می

they can't touch anything. Vanessa:

شوند که نمی توانند چیزی را لمس کنند. ونسا:

It'll be quite interesting. I'm sure it will affect us and kids and everyone else for quite

خیلی جالب خواهد بود. من مطمئن هستم که برای مدتی ما و بچه ها و همه افراد دیگر را تحت تأثیر قرار خواهد داد

awhile. Gabby:

. گبی:

Yeah, but I think just taking it day by day and just trying to help each other out and

بله، اما من فکر می‌کنم فقط سعی کنیم به هم کمک کنیم

being kind and yeah, that's all we can do really.

و مهربان باشیم و بله، این تنها کاری است که می‌توانیم انجام دهیم.

Vanessa: Yeah, I agree. Just sharing kindness is a

ونسا: بله، موافقم. فقط به اشتراک گذاشتن مهربانی

great idea. Well thank you so much Gabby for sharing your thoughts and just kind of what's

ایده خوبی است. خب از شما بسیار سپاسگزارم گابی برای به اشتراک گذاشتن افکار و اتفاقاتی

going on in your life because... Gabby:

که در زندگی شما می گذرد زیرا... گابی:

Of course... Vanessa:

البته... ونسا:

No matter where we live. We're all doing this. Gabby:

مهم نیست کجا زندگی می کنیم. همه ما این کار را می کنیم. گابی:

Of course. Yeah. I loved meeting on, online like this, this is so cool. It's a great substitute

البته. آره من دوست داشتم اینجوری آنلاین ملاقات کنم، این خیلی باحاله. این یک جایگزین عالی

for face to face meetings and you know, we're not even in the same city so of course we

برای جلسات چهره به چهره است و می دانید، ما حتی در یک شهر نیستیم

would probably do this anyway online. But it's great.

، بنابراین مطمئناً احتمالاً به هر حال این کار را به صورت آنلاین انجام خواهیم داد. ولی عالیه

Vanessa: A good excuse.

ونسا : بهانه خوبی است.

Gabby: Yes.

گبی: بله.

Vanessa: Yes. Well thank you so much. I hope everyone

ونسا: بله. خوب خیلی ممنون امیدوارم همه

gets a chance to check out. Go natural English, YouTube channel.

فرصت بررسی پیدا کنند. به انگلیسی طبیعی بروید، کانال YouTube.

Gabby: Thank you!

گابی: ممنون!

Vanessa: Keep learning, enriching yourself with all

ونسا: به یادگیری ادامه دهید، خود را با

the time that we have now to not go out and be social. You can learn online.

تمام زمانی که در اختیار داریم غنی کنید تا بیرون نروید و اجتماعی باشید. می توانید به صورت آنلاین یاد بگیرید.

Gabby: Yes, thanks so much Vanessa.

گابی: بله، خیلی ممنون ونسا.

Vanessa: My pleasure. All right, I'm here with Jack

ونسا : خوشحالم. بسیار خوب، من با جک

from the wonderful YouTube channel ToFluency who is another English teacher on the YouTubes,

از کانال فوق العاده یوتیوب ToFluency که یکی دیگر از معلمان انگلیسی در یوتیوب است، اینجا هستم،

so thanks for joining me Jack. Jack:

بنابراین از اینکه به من پیوستید متشکرم جک. جک:

Sure thing, Vanessa, glad to be here. Vanessa:

حتماً، ونسا، خوشحالم که اینجا هستم. ونسا:

So we are surprisingly living in the same city, which is unlike any of the other people

بنابراین ما به طور شگفت انگیزی در یک شهر زندگی می کنیم که شبیه هیچ یک از

who are in this video. But even though we're in the same city, we are living different

افراد دیگر در این ویدیو نیست. اما با وجود اینکه ما در یک شهر هستیم، زندگی متفاوتی داریم

lives but experiencing the same thing, this quarantine business. So I'm curious for you,

اما تجربه یکسانی داریم، این تجارت قرنطینه. بنابراین، من برای شما کنجکاو هستم،

even though they're similar to me, what kind of regulations or changes have happened for

حتی اگر آنها شبیه من هستند، چه نوع مقررات یا تغییراتی برای

you over the last month or so since the quarantine or just the pandemic has been going on?

شما در طول یک ماه گذشته یا بیشتر از زمانی که قرنطینه یا فقط بیماری همه گیر در جریان است، برای شما اتفاق افتاده است؟

Jack: Yeah, it's hard to think about the timeframe

جک: بله، فکر کردن در مورد

of it all because I remember there was before the lockdown happened and the city basically

بازه زمانی همه چیز سخت است، زیرا به یاد دارم که قبل از وقوع قرنطینه وجود داشت و شهر اساساً

said, we are implementing these guidelines at Kate and I had done some of that as well.

می‌گفت، ما این دستورالعمل‌ها را در کیت اجرا می‌کنیم و من نیز برخی از آن‌ها را انجام داده بودم.

So we, we were a little bit aware of, we thought it was going to happen. My son wasn't feeling

بنابراین ما، کمی آگاه بودیم، فکر می‌کردیم این اتفاق می‌افتد. پسرم حال

very well, so we took him out of school as a precaution and then suddenly it, it started

چندان خوبی نداشت، بنابراین برای احتیاط او را از مدرسه خارج کردیم و سپس ناگهان شروع شد

and those, those guidelines were something that I was expecting, and it's been interesting

و آن دستورالعمل ها چیزی بود که انتظارش را داشتم و

for me as well to compare them to other cities around the world and other countries. I'm

برای من هم جالب بود که آنها را با آنها مقایسه کنم. شهرهای دیگر جهان و سایر کشورها. من

from the UK, I live in America. So just like comparing what everyone is doing in that regard.

از انگلستان هستم، من در آمریکا زندگی می کنم. بنابراین درست مانند مقایسه کارهایی که همه در این زمینه انجام می دهند.

Vanessa: Yeah, and even within the U S it seems like

ونسا: بله، و حتی در داخل ایالات متحده به نظر می رسد که

different cities and States are dealing with it in different ways.

شهرها و ایالت های مختلف به روش های مختلف با آن برخورد می کنند.

Jack: That's right. And it's interesting also to

جک : درست است. و همچنین جالب است که

see how cities are dealing with that and then how that compares to the state and then the

ببینیم شهرها چگونه با آن برخورد می‌کنند و سپس چگونه با ایالت و سپس

country and the different advice and guidelines are being passed down. But yeah, I feel in

کشور مقایسه می‌شود و توصیه‌ها و دستورالعمل‌های مختلف ارائه می‌شود. اما بله، من احساس می‌کنم

terms of the guidelines have been set, they've been pretty general in terms of what other

از نظر دستورالعمل‌ها تنظیم شده‌اند، از نظر آنچه که

people are facing right now. And it started with no large gatherings and then it started

افراد در حال حاضر با آن روبرو هستند، بسیار کلی بوده‌اند. و بدون تجمع بزرگ شروع شد و سپس

to be a little bit more strict with schools closing. Certain businesses are allowed to

با بسته شدن مدارس کمی سختگیرانه تر شد . برخی از کسب و کارها مجاز

be open and some of that has changed slightly, but a lot of it is just it's down to essential

به باز بودن هستند و برخی از آنها کمی تغییر کرده است، اما بسیاری از آنها فقط به موارد

versus non essential. Vanessa:

ضروری و غیر ضروری بستگی دارد. ونسا:

Yeah, so you can, there's not a specific amount of time you can be outside or even saying,

بله، پس می توانید، زمان خاصی وجود ندارد که بتوانید بیرون باشید یا حتی بگویید،

for example, Emma in Australia said that they can only have gatherings of two people. I

مثلاً، اما در استرالیا گفت که آنها فقط می توانند دو نفر جمع شوند. من

feel like the U S hasn't really implemented something that specific. It's just don't gather

احساس می کنم که ایالات متحده واقعاً چیزی به این خاصیت را اجرا نکرده است. فقط

in large groups of more than 10 or something a little more vague than other places.

در گروه های بزرگ بیش از 10 نفر یا چیزی کمی مبهم تر از جاهای دیگر جمع نشوید.

Jack: Yeah, so a good, a good example is in the

جک: بله، خوب، یک مثال خوب این است که در

UK you can go outside to exercise once per day. So you have your very specific hour,

بریتانیا می توانید یک بار در روز برای ورزش به بیرون بروید . بنابراین شما ساعت بسیار مشخصی دارید،

let's say when you can go exercise and the cracking down on people even just like stop

بیایید بگوییم چه زمانی می‌توانید ورزش کنید و با مردم سرکوب کنید، حتی مانند

in and have taking a break. Where as here there's no general guideline to that. So we're

توقف و استراحت. جایی که در اینجا هیچ دستورالعمل کلی برای آن وجود ندارد. بنابراین ما

spending a lot of time outside in our neighborhood, especially in the yard.

زمان زیادی را در بیرون از محله خود، به خصوص در حیاط می گذرانیم.

Vanessa: Especially with kids, you have to get out

ونسا: به خصوص با بچه ها، باید

of the house or else you just go stir crazy. Jack:

از خانه بیرون بروی وگرنه دیوانه می شوی. جک:

Oh yeah. It's bad for everyone. Yeah. And luckily right now the weather's just incredible.

اوه بله. برای همه بد است. آره و خوشبختانه در حال حاضر آب و هوا باورنکردنی است.

Vanessa: I can't imagine if this had happened in the

ونسا: نمی توانم تصور کنم اگر این اتفاق در

middle of the winter, we would be going crazy. Jack:

وسط زمستان رخ می داد، دیوانه می شدیم. جک:

Yeah. Vanessa:

آره. ونسا:

So I'm curious about your daily life. You kind of hinted, you live in a neighborhood,

پس من در مورد زندگی روزمره شما کنجکاو هستم. یه جورایی اشاره کردی، تو یه محله زندگی

you have kids. How has your daily life changed in the last month or so?

میکنی، بچه داری. زندگی روزمره شما در یک ماه گذشته چگونه تغییر کرده است؟

Jack: Well, we're, we feel very fortunate that we've

جک: خوب، ما احساس خوشبختی می کنیم که همه ما در

all been healthy throughout this, this period. And also that I do what I do, which is, similar

این دوره سالم بوده ایم. و همچنین اینکه من همان کاری را انجام می دهم که انجام می دهم، یعنی

to what you do. And my wife also has a job that allows her to work from home. But with

شبیه آنچه شما انجام می دهید. و همسرم هم شغلی دارد که به او اجازه می دهد از خانه کار کند. اما با

that, with the two children I'm working, my wife's working, they have to have schoolwork

آن، با دو فرزندی که من کار می کنم، همسرم کار می کند، آنها باید تکالیف مدرسه را

done and there's no, there's no way that we can get childcare at this time. It's been,

انجام دهند و هیچ، هیچ راهی وجود ندارد که بتوانیم در این زمان از کودک مراقبت کنیم. این

it's been a challenge but it, it's actually been really nice at the same time because,

یک چالش بوده است، اما در عین حال واقعاً خوب بود زیرا،

Vanessa: How so?

ونسا: چطور؟

Jack: Well part of it is, I can be flexible with

جک: خوب بخشی از آن این است

when I work, my wife's school teaching, she has certain hours that she has to do stuff.

که وقتی کار می‌کنم، می‌توانم انعطاف‌پذیر باشم، در تدریس مدرسه همسرم، او ساعات خاصی دارد که باید کارهایی را انجام دهد.

Our children, it's both good and bad that the word we have to in regards to them being

بچه های ما هم خوب است و هم بد که حرفی که باید بزنیم در مورد اینکه

able to entertain each other, they have company cause they can't play with other children.

بتوانند همدیگر را سرگرم کنند، همراهی می کنند چون نمی توانند با بچه های دیگر بازی کنند.

But then when it's, when there are times of the day when everyone's a little about on

اما زمانی که این اتفاق می افتد، زمانی که زمان هایی از روز وجود دارد که همه کمی

edge, it's just, it's madness. Just before dinner time for example, when let's say I'm

سرگردان هستند، این فقط دیوانگی است. به عنوان مثال، درست قبل از زمان شام، وقتی فرض کنید می‌خواهم

trying to finish a video, my wife gets a call from her lead teacher to say, you know, we

یک ویدیو را تمام کنم، همسرم از معلم اصلی خود تماس می‌گیرد و می‌گوید، می‌دانید، ما اکنون

need this done now. And then the children are hungry on one of them is tired, one of

باید این کار را انجام دهیم. و بعد بچه ها گرسنه می شوند، یکی از آنها خسته است، یکی از

them hasn't napped. It's everything like comes together at one point.

آنها چرت نمی زند. انگار همه چیز در یک نقطه جمع می شود.

Jack: But we're, we're managing pretty well and

جک: اما ما خیلی خوب مدیریت می

we're actually in a routine that we haven't been in for a long time because we don't have

کنیم و در واقع در روتینی هستیم که مدت زیادی است در آن نبوده ایم، زیرا مجبور نیستیم

to do the school drop off, we don't have to do certain things that the commitments that

مدرسه را ترک کنیم، نداریم. انجام برخی کارها از جمله تعهداتی که

we have classes, soccer practice or that kind of stuff.

ما در کلاس داریم، تمرین فوتبال یا این چیزها.

Vanessa: Yeah everything has come to a halt.

ونسا: بله همه چیز متوقف شده است.

Jack: So we, we've just gotten to a really good

جک: بنابراین، ما در حال حاضر به یک روال بسیار خوب رسیده ایم

routine at the moment that's more or less working for everyone. And yeah, everyone's

که کم و بیش برای همه کارآمد است. و بله، همه

been quite flexible at the same time. Vanessa:

در همان زمان کاملاً انعطاف پذیر بوده اند. ونسا

It's really great that you guys can flexibly work and first of all have jobs that are still

: واقعاً عالی است که شما بچه‌ها می‌توانید انعطاف‌پذیر کار کنید و اول از همه مشاغلی داشته باشید که هنوز

continuing but be able to work from home as well. So what do you think, I guess we should

ادامه دارند، اما بتوانید از خانه نیز کار کنید. پس شما چه فکر می‌کنید، حدس می‌زنم باید

say when this is over and not if this is ever over, but when this is over, what do you think

بگوییم که چه زمانی تمام می‌شود و نه اگر تمام شود، اما وقتی این تمام شد، فکر می‌کنید

the future looks like? What's your prediction? Jack:

آینده چگونه به نظر می‌رسد؟ پیش بینی شما چیست؟ جک

It's, I mean it's very difficult isn't it? Because we're in very uncertain times and

: اینه، یعنی خیلی سخته، نه؟ زیرا ما در زمان‌های بسیار نامطمئنی به سر می‌بریم و

there are different things to consider with this. And you know, you, this is from a very

در این مورد باید موارد مختلفی را در نظر گرفت. و می دانید، شما، این از دیدگاه بسیار

American perspective as well. When I, when I think about what's going to happen and think

آمریکایی نیز هست. وقتی به اتفاقاتی که قرار است بیفتد فکر می‌کنم و

about the UK, but yeah, it's, I feel that these lock-downs are going to probably continue

به بریتانیا فکر می‌کنم، اما بله، اینطور است، احساس می‌کنم که این قفل‌ها احتمالاً ادامه خواهند

in terms of it's already been extended as a lot longer than most people thought.

داشت، زیرا قبلاً بسیار طولانی‌تر از آن چیزی که بیشتر مردم فکر می‌کردند تمدید شده است.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Jack: And then it just seems like everyone is saying

جک: و بعد به نظر می رسد که همه

there's going to be that second wave, well, she's likely going to come in in the fall.

می گویند که موج دوم وجود دارد، خوب، او احتمالاً در پاییز وارد خواهد شد.

So we're preparing in many ways for this to be extended over the long term. And from that

بنابراین ما از بسیاری جهات آماده می شویم تا این در دراز مدت تمدید شود. و از این رو

we, I say we, Kate and I've talked about this a lot, my wife and I, and we were actually

ما، می گویم ما، کیت و من، من و همسرم در مورد این موضوع زیاد صحبت کرده ایم، و در واقع

watching The Big Shore together last night. Have you seen that movie?

دیشب با هم The Big Shore را تماشا می کردیم. آیا آن فیلم را دیده اید؟

Vanessa: No, I haven't.

ونسا: نه، نداشتم.

Jack: Well it's, it's based on the 2008 crash.

جک: خب، این بر اساس تصادف سال 2008 است.

Vanessa: Oh, okay.

ونسا: اوه، باشه.

Jack: But there's certain parts of it where you,

جک: اما بخش‌های خاصی از آن وجود دارد که شما

you watch it and you think this is just like what's going on at the moment in terms of

آن را تماشا می‌کنید و فکر می‌کنید این دقیقاً شبیه آنچه در حال حاضر از نظر اقتصادی در حال وقوع

the economy, but also that was during the SARS outbreak. So there was a scene when one

است، اما همچنین در زمان شیوع سارس است. بنابراین صحنه ای بود که یکی

of the characters was wearing a mask and they ridiculed him because he was wearing a mask

از شخصیت ها نقاب زده بود و او را به دلیل نقاب زدن

in America. But now that has come around where we're all being told to wear masks outside.

در آمریکا مسخره کردند. اما اکنون این اتفاق افتاده است که به همه ما گفته می شود بیرون از خانه ماسک بزنیم.

But just to go back to that, I see there's so many different ways that it can play out

اما برای بازگشت به آن، می بینم که راه های بسیار متفاوتی وجود دارد که می تواند انجام شود

and you can just take any kind of industry and think, okay, how's that going to be affected

و شما فقط می توانید از هر نوع صنعتی استفاده کنید و فکر کنید، بسیار خوب، این موضوع چگونه تحت تاثیر قرار خواهد گرفت

and what's the knock on effects of that? Vanessa:

و تاثیر آن چه خواهد بود؟ ونسا:

Right. Jack:

درسته. جک:

So you can think about the travel industry and it's very difficult to picture this time

بنابراین می توانید به صنعت سفر فکر کنید و تصور این زمان

next year. The travel industry being back to normal.

در سال آینده بسیار دشوار است. بازگشت صنعت سفر به حالت عادی

Vanessa: Yeah. Even in a year, who knows what's going

ونسا: آره. حتی در یک سال، چه کسی می داند قرار است چه

to happen? What do you think about the education side of it? Because you have two kids in the

اتفاقی بیفتد؟ نظر شما در مورد جنبه آموزشی آن چیست؟ چون شما دو بچه در

education system there. My kids are too young for that now. So for you, what do you think

سیستم آموزشی آنجا دارید. بچه های من الان برای این کار خیلی کوچک هستند. بنابراین برای شما،

is going to happen with education? Not so much even will they go back to school in the

فکر می کنید با آموزش چه اتفاقی می افتد؟ حتی در پاییز به مدرسه باز

fall, but do you think that remote education will be integrated at all into whatever the

نمی‌گردند، اما آیا فکر می‌کنید که آموزش از راه دور در سیستم جدید ادغام

new system is, even if it's completely safe to go back to school? Just because that's

می‌شود، حتی اگر بازگشت به مدرسه کاملاً ایمن باشد ؟ فقط به این دلیل که این

what's been going on. They've been remotely educating for awhile. What do you think about

چیزی است که اتفاق افتاده است. آنها مدتی است که از راه دور آموزش می بینند. شما در مورد

that? Jack:

آن چه فکر میکنید؟ جک:

Yeah, I think it's interesting because you can, some people are seeing the advantages

بله، من فکر می کنم جالب است زیرا می توانید، برخی از مردم مزایای

to it, where, I mean the biggest advantage is you don't have to travel and just the fact

آن را می بینند، جایی که، منظورم بزرگترین مزیت این است که شما مجبور نیستید سفر کنید و فقط این واقعیت است

that you can work remotely, but at the same time, I see a lot of frustration with it and

که می توانید از راه دور کار کنید، اما در عین حال زمان، من ناامیدی زیادی از آن می‌بینم و

it seems like it's been just, just put onto people in such a big way that they haven't

به نظر می‌رسد که این اتفاق افتاده است، فقط آن‌قدر بزرگ روی مردم قرار دهید که آن‌ها

had time to ease into this and get used to the resources available. But what surprised

وقت نداشته باشند به این موضوع بسنده کنند و به منابع موجود عادت کنند. اما چیزی که

me is that how, how good it has been with the limited time that I've had. So the kind

من را شگفت زده کرد این است که چگونه، چقدر خوب بوده است با زمان محدودی که داشته ام. بنابراین،

of resources we're getting from both the schools that my children go to just been, they've

نوع منابعی که ما از هر دو مدرسه ای که فرزندانم به آنها می روند دریافت می کنیم،

been excellent and they have enjoyed it. I've been surprised at how well it's worked. Yeah.

بسیار عالی بوده اند و از آن لذت برده اند. من از اینکه چقدر خوب کار می کند شگفت زده شده ام. آره

Vanessa: So they're engaged even though it's just a

ونسا: پس با اینکه فقط یک

screen. Is it the teacher that they see or did they see all of the students? What's that

صفحه نمایش است، نامزد کرده اند. آیا معلمی است که می بینند یا همه دانش آموزان را دیده اند؟ این چه

like? Jack:

شکلی است؟ جک:

Usually they do it on a grid and they can see every student. And the benefit of this

معمولاً آنها این کار را روی یک شبکه انجام می دهند و می توانند هر دانش آموزی را ببینند. و مزیت این کار

from a teacher point of view is that you can mute everybody. So then, so instead of when

از دیدگاه معلم این است که می توانید همه را بی صدا کنید. بنابراین، به‌جای

you ask a question, you can just say, okay, so my daughter just had a Spanish lesson and

اینکه سؤالی بپرسید، فقط می‌توانید بگویید، خوب، پس دخترم فقط یک درس اسپانیایی داشت

she's, she's three and a half, they teach in preschool. So today's lesson was Spanish

و او سه سال و نیم است، آنها در پیش‌دبستانی تدریس می‌کنند. بنابراین، درس امروز اسپانیایی بود

and I was listening and it was just incredible because they get everyone to repeat stuff

و من داشتم گوش می‌دادم و باورنکردنی بود، زیرا آنها همه را وادار می‌کنند چیزهایی را تکرار کنند

and Emma was repeating it and then they'll unmute Emma and say, all right Emma, how'd

و اما داشت آن را تکرار می‌کرد و سپس صدای اِما را قطع می‌کنند و می‌گویند، خوب اما،

you say it's snowing? And she just said it and they're completely engaged and my sister's

چطور گفتی برف می‌بارد؟ و او فقط این را گفت و آنها کاملا نامزد شده اند و به خواهرم

been given our children lessons as well, doing craft projects. So they've been for two hours

نیز درس هایی برای فرزندانمان داده شده است و پروژه های صنایع دستی انجام می دهد. بنابراین آنها هر بار دو

at a time in front of the screen interacting with my sister and she's going through all

ساعت جلوی صفحه نمایش بوده اند و با خواهرم در تعامل بوده اند و او در حال انجام تمام

these different projects that they're doing, asking questions or having discussions and

این پروژه های مختلف است که انجام می دهند، سؤال می پرسند یا بحث می کنند و

it's, it's, it's been incredible. Some of that that's been going on.

این، این است، باورنکردنی بوده است. برخی از آن چیزهایی که در حال انجام است.

Vanessa: That's really sweet too, that your sister

ونسا: این هم واقعاً شیرین است، که خواهرت

would do that. I. mean, probably a good way to connect, but that's so kind.

این کار را می کند. یعنی احتمالاً راه خوبی برای اتصال است، اما این خیلی مهربان است.

Jack: Oh, everyone's winning because the children

جک: اوه، همه برنده هستند زیرا بچه ها

love it. We love it. And she just loves that she loves to be, you know, with them. So,

آن را دوست دارند. ما خوشمون میاد. و او فقط دوست دارد که دوست دارد با آنها باشد. بنابراین،

yeah we... Vanessa:

بله، ما... ونسا:

It's not a bad idea for like remote relationships. Even for like my two and a half year old.

این ایده بدی برای روابط از راه دور نیست. حتی برای دو سال و نیم من.

Let's do a puzzle together and just pretend like they're there, but it's just a screen.

بیایید با هم یک پازل بسازیم و فقط وانمود کنیم که آنها آنجا هستند، اما این فقط یک صفحه است.

Jack: Yeah. And if you're going to .

جک: آره. و اگر قصد دارید .

Vanessa: It's a screen.

ونسا: این یک صفحه نمایش است.

Jack: Yeah. And if you're going to do that, I recommend

جک: آره. و اگر می‌خواهید این کار را انجام دهید، توصیه می‌کنم

having a computer setup and then sitting down at a desk because we found any type of Zoom

یک راه‌اندازی رایانه داشته باشید و سپس پشت میز بنشینید، زیرا متوجه شدیم که هر نوع

time with my sister on a phone just turns into a battle where they're both trying to

زمان زوم با خواهرم روی تلفن فقط به نبردی تبدیل می‌شود که هر دو در تلاش برای

get it and they're holding it, they want to be over here, they want to be over there and

رسیدن به آن هستند. آن را نگه می‌دارند، می‌خواهند اینجا باشند، می‌خواهند آنجا باشند و

it keeps them centered. Vanessa:

آن‌ها را در مرکز نگه می‌دارد. ونسا:

Sure. It's already fixed on the desk. This is where you're going to stay. That's really

حتما. از قبل روی میز ثابت شده است. این جایی است که شما قرار است بمانید. این واقعا

interesting. I'm kind of surprised. Maybe just sounds like you were a little surprised

جالب است. یه جورایی تعجب میکنم شاید به نظر می رسد که شما هم کمی متعجب شده اید

too that they're actually engaged with the class or with your sister doing projects because

که آنها واقعاً با کلاس درگیر هستند یا با خواهرتان در حال انجام پروژه ها هستند زیرا

you'd kind of think that maybe it's not for everyone, but that most kids would just think,

به نوعی فکر می کنید که شاید برای همه مناسب نباشد ، اما بیشتر بچه ها فقط فکر می کنند:

"Oh no one's here. I can do whatever I want." Jack:

"اوه نه یکی اینجاست. من می توانم هر کاری بخواهم انجام دهم." جک:

Yeah, I think the craving that kind of interaction too, the type of work where they have to work

آره، من فکر می‌کنم ولع این نوع تعامل نیز وجود دارد، نوع کاری که در آن آنها باید به تنهایی

through things on their own. You can tell they're not as engaged into that and you have

کارها را انجام دهند. می توانید بگویید که آنقدرها درگیر این موضوع نیستند و شما

to be with them and try and lead them down. But when it's a class they're definitely engaged.

باید با آنها باشید و سعی کنید آنها را پایین بیاورید. اما وقتی کلاس است قطعا نامزد هستند.

Vanessa: Yeah. I guess that's a kind of thing that

ونسا: آره. حدس می‌زنم این چیزی است

I've heard as kind of a complaint about this remote learning is it's not really homeschooling

که من به عنوان یک نوع شکایت در مورد این آموزش از راه دور شنیده‌ام این است که واقعاً آموزش در خانه

because that would mean you're coming up with the curriculum as the parent, but you're kind

نیست زیرا به این معنی است که شما به عنوان والدین برنامه درسی را ارائه می‌کنید، اما شما به

of just the intermediary. You're being given the information, which could be a little tough,

نوعی فقط میانجی. اطلاعاتی به شما داده می‌شود ، که می‌تواند کمی سخت باشد،

but sounds like kind of working for you guys so far.

اما به نظر می‌رسد تا کنون برای شما کار کرده است.

Jack: Well, yeah to the best of its ability. I mean,

جک: خوب، بله، تا حد توانش. منظورم این است که

everyone needs this space. Vanessa:

همه به این فضا نیاز دارند. ونسا:

Is that possible? Jack:

امکانش هست؟ جک:

Not really, no. It's very difficult to get that time, but then it's just shown that people

نه واقعا، نه. بدست آوردن آن زمان بسیار دشوار است ، اما بعداً نشان داده می شود که

are having to get creative and to do things in different ways. So for me, I want to have

مردم باید خلاق باشند و کارها را به روش های مختلف انجام دهند. بنابراین برای من، من می خواهم

certain time to exercise. If I start exercising, like, "Oh, I'm just going to sneak off and

زمان خاصی برای ورزش داشته باشم. اگر شروع به ورزش کنم ، مثلاً "اوه، من فقط می خواهم یواشکی بیرون بیایم و

do something," then within two minutes they're jumping on my back if I'm doing pushups. But

کاری انجام دهم"، در عرض دو دقیقه اگر در حال انجام تمرینات فشاری باشم، آنها به پشت من می پرند. اما

then you just have to think how can you get them involved so everyone's doing things together.

پس از آن فقط باید فکر کنید که چگونه می توانید آنها را درگیر کنید تا همه کارها را با هم انجام دهند.

Vanessa: Sure. A level of creativity and patience has

ونسا: حتما. سطح خلاقیت و صبر

to double. Jack:

باید دو برابر شود. جک:

Yeah. Vanessa:

آره. ونسا:

Well, very interesting to hear how things are going even just across the city from me.

خوب، خیلی جالب است که از من شنیدم که اوضاع حتی در سراسر شهر چطور پیش می‌رود.

So thank you so much, Jack, for sharing about your daily life, your predictions for the

بنابراین از شما بسیار سپاسگزارم، جک، برای به اشتراک گذاشتن زندگی روزمره خود، پیش بینی های خود برای

future. I'm curious to hear what other people from around the world, especially with kids,

آینده. من کنجکاو هستم که بشنوم افراد دیگر از سراسر جهان، به ویژه با بچه ها،

have experience with remote learning and all of that. Every country does it a little differently,

چه تجربه ای در مورد یادگیری از راه دور و همه اینها دارند . هر کشوری این کار را کمی متفاوت انجام می دهد،

but kids are still kids. Jack:

اما بچه ها هنوز بچه هستند. جک:

Yeah, I think a lot depends as well on the parent's job. So Kate and I are a little bit

آره، فکر می کنم خیلی به شغل والدین هم بستگی دارد . بنابراین من و کیت کمی

more flexible and we can spend more time with them. But I know people who are having to

انعطاف پذیرتر هستیم و می توانیم زمان بیشتری را با آنها بگذرانیم. اما من افرادی را می شناسم که مجبورند

do that while having to log 10 hours a day at home.

این کار را انجام دهند در حالی که مجبورند 10 ساعت در روز در خانه ثبت نام کنند.

Vanessa: Oh my goodness.

ونسا: اوه خدای من.

Jack: And I see them at the end of the day and-

جک: و من آنها را در پایان روز می بینم و-

Vanessa: That is impossible.

ونسا: این غیرممکن است.

Jack: It's impossible, that's the thing. And that's

جک: غیرممکن است، موضوع همین است. و به

why I feel very fortunate that we can be flexible and spend that time with them.

همین دلیل است که من بسیار خوش شانس هستم که می توانیم انعطاف پذیر باشیم و آن زمان را با آنها بگذرانیم.

Vanessa: Yeah, for sure and for those people it would

ونسا: بله، مطمئناً و برای آن افراد

be the perfect time for them to be able to have a babysitter come over. But we can't

زمان مناسبی است که بتوانند یک پرستار بچه بیاورند. اما ما نمی توانیم

do that. Jack:

این کار را انجام دهیم. جک:

Exactly yeah. Vanessa:

دقیقاً آره. ونسا:

Kind of this strange cycle. But we are all pushing through. So thank you so much for

نوعی از این چرخه عجیب. اما همه ما در حال پیشروی هستیم. بنابراین از شما برای

sharing Jack. I appreciate it. Jack:

اشتراک گذاری جک بسیار سپاسگزارم. من از آن قدردانی می کنم. جک

My pleasure. Vanessa:

: خوشحالم. ونسا:

Anyone who hasn't found Jack's YouTube channel yet, make sure you check it out and continue

هرکسی که هنوز کانال یوتیوب جک را پیدا نکرده است، حتماً آن را بررسی کرده و

learning to use this free time to have remote education. All of us are doing it well.

به یادگیری استفاده از این زمان آزاد برای آموزش از راه دور ادامه دهید. همه ما به خوبی این کار را انجام می دهیم.

Jack: Yeah, well thank you.

جک: آره، ممنون.

Vanessa: Well thanks so much and I'll talk to you later.

ونسا: خیلی ممنون و بعداً با شما صحبت خواهم کرد.

Jack: Yeah. Bye-bye.

جک: آره. خداحافظ.

Vanessa: Bye. All right, I am here with the wonderful

ونسا: خداحافظ. بسیار خوب، من اینجا با لوسی فوق العاده

Lucy from English with Lucy. The wonderful- Lucy:

از انگلیسی با لوسی هستم. شگفت انگیز - لوسی:

Hello. Vanessa:

سلام. ونسا:

Thanks so much for joining me. Lucy:

خیلی ممنون که به من ملحق شدید. لوسی:

Thank you for having me. It's such an honor to be here.

از اینکه من را در اختیار دارید متشکرم. حضور در اینجا باعث افتخار است.

Vanessa: Oh it's my honor to talk with you. So even

ونسا: اوه باعث افتخار من است که با شما صحبت می کنم. بنابراین، حتی

though you are living far away on the other side of the ocean, we are experiencing some

اگر شما در آن سوی اقیانوس در دوردست ها زندگی می کنید ، ما شرایط مشابهی را تجربه می کنیم،

similar circumstances as is probably everyone watching this. So I'm curious in this strange

زیرا احتمالاً همه کسانی که این را تماشا می کنند. بنابراین من کنجکاو هستم در این

quarantine times, what kind of regulations or changes have happened where you live? First

دوران عجیب قرنطینه، چه نوع مقررات یا تغییراتی در محل زندگی شما اتفاق افتاده است؟

of all, where do you live and then what kind of changes have happened in your area?

اول اینکه کجا زندگی می کنید و بعد چه تغییراتی در منطقه شما رخ داده است؟

Lucy: So I live in Bedfordshire, which is a county

لوسی: بنابراین من در بدفوردشایر زندگی می کنم، که یک شهرستان

near London in England. And there have been quite a few changes. But I will say from the

در نزدیکی لندن در انگلستان است. و تغییرات نسبتا کمی وجود داشته است. اما من از

beginning that I live on a farm in England. So some of the changes haven't quite reached

ابتدا می گویم که من در یک مزرعه در انگلستان زندگی می کنم. بنابراین برخی از تغییرات کاملاً به من نرسیده

me. So life is quite unaffected compared to how other people's lives are affected.

است. بنابراین زندگی در مقایسه با نحوه تأثیرگذاری بر زندگی دیگران کاملاً بی‌تأثیر است .

Vanessa: So you're not in the middle of a city in a

ونسا: پس شما در یک

small apartment? Lucy:

آپارتمان کوچک وسط شهر نیستید؟ لوسی:

No, and when we do have to drive to a city or a town, it's unbelievable how different

نه، و وقتی مجبوریم به شهر یا شهرکی برسیم، باور نکردنی است که چقدر

everything is. It feels like the apocalypse. Vanessa:

همه چیز متفاوت است. شبیه آخرالزمان است. ونسا:

No one's anywhere. Lucy:

هیچکس جایی نیست. لوسی:

Yeah, and I think one big thing is that people don't make eye contact as if that's going

بله، و من فکر می‌کنم یک چیز مهم این است که مردم ارتباط چشمی برقرار نمی‌کنند که انگار این کار

to spread the disease. Vanessa:

باعث گسترش بیماری می‌شود. ونسا

The virus will shoot out of your eyes. I'm going to get you.

: ویروس از چشمان شما خارج می شود. میام دنبالت.

Lucy: Yeah. So we are you being told in America

لوسی: آره. پس در آمریکا به شما می گویند

to stay six feet apart? Vanessa:

که شش فوت از هم فاصله داشته باشید؟ ونسا:

Yes. Lucy:

بله. لوسی:

But we use the metric system, so we're being told two meters apart, which I think is similar.

اما ما از سیستم متریک استفاده می کنیم، بنابراین به ما گفته می شود که دو متر از هم فاصله دارند، که فکر می کنم مشابه است.

Vanessa: About the same, yeah.

ونسا : همینطور، آره.

Lucy: Yeah. I've forgotten, whereabouts are you?

لوسی: آره. یادم رفته کجایی؟

Vanessa: I live on the east coast in North Carolina,

ونسا: من در ساحل شرقی کارولینای شمالی زندگی می‌کنم،

so it's not even a big city, but still it's pretty deserted like any city I guess in the

بنابراین حتی یک شهر بزرگ هم نیست، اما هنوز هم مانند هر شهر دیگری که در بریتانیا حدس می‌زنم، بسیار متروک است

UK too. But strange thing to have to stay away from people, especially people that you

. اما چیز عجیبی است که باید از افراد، به خصوص افرادی که

previously knew. All of a sudden they have something and you have to avoid them.

قبلاً می شناختید دوری کنید. ناگهان آنها چیزی دارند و شما باید از آنها دوری کنید.

Lucy: Yeah, and everybody has different standards

لوسی: بله، و همه معیارهای متفاوتی

of how seriously they're taking the recommendations. So it's kind of awkward at first like, "Are

برای جدی گرفتن توصیه ها دارند. بنابراین در ابتدا یک جور ناخوشایند است مانند "آیا

we doing the two meters? Are we're doing more?" But I guess my biggest problem at the moment

ما دو متر را انجام می دهیم؟ آیا بیشتر انجام می دهیم؟" اما فکر می کنم بزرگترین مشکل من در حال حاضر

is I'm really missing my mom. Vanessa:

این است که واقعا دلم برای مادرم تنگ شده است. ونسا:

Oh sure. So generally even families aren't really getting together if you don't know

اوه حتما. بنابراین به طور کلی حتی خانواده ها واقعاً دور هم جمع نمی شوند اگر شما نمی دانید

live together? Lucy:

با هم زندگی می کنید؟ لوسی:

No. You have to stick with your household. So, for anyone that's not in your household,

نه. شما باید به خانواده خود بچسبید. بنابراین، برای هر کسی که در خانواده

you're not allowed to visit them. If you do bump into each other, you've got to be two

شما نیست، شما مجاز به ملاقات با آنها نیستید. اگر به یکدیگر برخورد کنید، باید دو

meters apart. If I wanted to go on a walk outside of the farm then I would be able to

متر از هم فاصله داشته باشید. اگر می خواستم بیرون از مزرعه پیاده روی کنم، می توانستم

go with my fiance Will, but that would be it.

با نامزدم ویل بروم، اما همین می شد.

Vanessa: Oh, interesting. So that's actually a regulation

ونسا: اوه، جالب است. بنابراین این در واقع مقرراتی است

that you can't meet with people because here it's not a regulation that you can't, but

که نمی‌توانید با مردم ملاقات کنید، زیرا در اینجا مقرراتی نیست که نمی‌توانید انجام دهید، اما

it's generally suggested. Lucy:

به طور کلی پیشنهاد می‌شود. لوسی

It's funny isn't it? Vanessa:

: خنده دار است، نه؟ ونسا:

So we are together sometimes but- Lucy:

پس ما گاهی با هم هستیم اما- لوسی:

Yeah, I think it's hard for them to tell us absolutely don't do this. I think there's

آره، فکر می کنم برای آنها سخت است که به ما بگویند مطلقاً این کار را نکن. من فکر می‌کنم

a lot of ethical boundaries maybe, but we're advised no meetings of more than two people,

شاید مرزهای اخلاقی زیادی وجود داشته باشد، اما به ما توصیه می‌شود که بیش از دو نفر جلسه نداشته

but we're also advised to not mix with other households. So it's a bit hard to understand,

باشیم، اما همچنین به ما توصیه می‌شود که با خانواده‌های دیگر اختلاط نکنیم . بنابراین درک آن کمی سخت است،

but there've been lots of really good things our government has done because we've obviously

اما دولت ما کارهای واقعا خوبی انجام داده است، زیرا

got a lot of people that now can't go to work. You're only allowed to go to work if it's

آشکارا افراد زیادی داریم که اکنون نمی توانند سر کار بروند. شما فقط در صورتی مجاز به رفتن به سر کار هستید که

essential or if you can still maintain the, what's it called? Self-isolation.

ضروری باشد یا اگر هنوز بتوانید آن را حفظ کنید، اسمش چیست؟ ایزوله سازی شخصی.

Vanessa: Oh sure. If you can still self-isolate while

ونسا: اوه حتما. اگر هنوز هم می توانید در حین کار خود را ایزوله

you're working. Lucy:

کنید. لوسی:

Yeah. Whilst you're working. So for example, gardeners can still work and window cleaners

آره. در حالی که شما در حال کار هستید. برای مثال، باغبان‌ها هنوز هم می‌توانند کار کنند و شیشه‌شوی‌ها

can still work as long as they don't have contact, but they are doing something which

تا زمانی که تماسی با هم ندارند، هنوز هم می‌توانند کار کنند، اما آنها کاری انجام می‌دهند که

is called furloughing, which is a word that I've just learnt. I've never had written before.

به آن مرخصی می‌گویند، کلمه‌ای که من تازه یاد گرفتم. من تا حالا ننوشته بودم

But it's basically, if you have to stop working the government will pay up to 80% of your

اما اساساً، اگر مجبور به توقف کار شوید ، دولت تا 80 درصد

monthly salary up to £2,850 a month I think. Which is a lot. That's a high salary.

حقوق ماهیانه شما را تا سقف 2850 پوند در ماه پرداخت خواهد کرد. که بسیار است. این حقوق بالاست

Vanessa: You can survive and probably not change much

ونسا: شما می توانید زنده بمانید و احتمالاً

of your lifestyle. Lucy:

سبک زندگی خود را تغییر نمی دهید. لوسی:

Yeah. So for anyone who is employed by someone, if their employer is choosing to put them

آره. بنابراین برای هر کسی که توسط فردی استخدام شده است، اگر کارفرمای آنها تصمیم بگیرد که آنها را

on this scheme, employee has to pay them now, but then they can claim back the money later

در این طرح قرار دهد، کارمند باید اکنون به آنها پول بدهد، اما بعداً می توانند پول را

from the government. So I'm surprised that the government have been so generous with

از دولت پس بگیرند. بنابراین من تعجب می کنم که دولت با این رقم سخاوتمند بوده

that figure, but I think it's really good. Vanessa:

است، اما فکر می کنم واقعا خوب است. ونسا:

Yeah. People in the US don't listen to that. Lucy:

آره. مردم ایالات متحده به آن گوش نمی دهند. لوسی:

No, no sorry. Vanessa:

نه، نه متاسفم. ونسا:

They’ll get jealous. Lucy:

آنها حسادت خواهند کرد. لوسی:

But it's not good for everyone because we have a lot of self-employed people and there

اما این برای همه خوب نیست زیرا ما افراد خوداشتغال زیادی داریم و

are quite specific regulations on who can claim.

مقررات کاملاً مشخصی وجود دارد که چه کسی می تواند ادعا کند.

Vanessa: Talking about being self-employed, I imagine

ونسا: در مورد خوداشتغالی صحبت می کنم، تصور

that's the category you fall under. Lucy:

می کنم این همان دسته ای است که شما در آن قرار می گیرید. لوسی:

Yeah, I'm a company and I employ myself. But I'm not taking any money from the government

بله، من یک شرکت هستم و خودم را استخدام می کنم. اما من هیچ پولی از دولت

because my business isn't really affected by this.

نمی گیرم زیرا تجارت من واقعاً تحت تأثیر این موضوع قرار نمی گیرد .

Vanessa: Sure. So has your daily life been affected

ونسا: حتما. بنابراین آیا زندگی روزمره شما بسیار تحت تأثیر قرار گرفته است

much? You said you live far enough away from the city, but I guess you still go to the

؟ گفتی که به اندازه کافی دور از شهر زندگی می کنی، اما حدس می زنم هنوز هم در مواقع لزوم به

grocery store and places like that when you need to?

خواربار فروشی و مکان هایی از این قبیل می روید؟

Lucy: So my whole world hasn't changed too much.

لوسی: پس کل دنیای من زیاد تغییر نکرده است.

Honestly, I lived quite a solitary life anyway because we live on a farm. My fiance's a farmer,

راستش من به هر حال زندگی کاملا انفرادی داشتم چون در مزرعه زندگی می کنیم. نامزد من کشاورز است،

I work from home and anyone who I do work with, I work with remotely. So over emails

من در خانه کار می کنم و با هرکسی که کار می کنم، از راه دور کار می کنم. بنابراین از طریق ایمیل

and Skype and things like that. And I also never ever go to the supermarket because I

و اسکایپ و مواردی از این قبیل. و همچنین هرگز به سوپرمارکت نمی روم

have a shopping delivery because the closest supermarket is still 30 minutes away. So that's

زیرا تحویل خرید دارم زیرا نزدیکترین سوپرمارکت هنوز 30 دقیقه با شما فاصله دارد. پس این

a long round trip. I'd have to take out a whole afternoon to do a week shop. So normally

یک سفر رفت و برگشت طولانی است. من باید یک بعدازظهر کامل را بیرون بروم تا یک هفته خرید کنم. بنابراین به طور معمول

at 7:30 on a Monday morning I have a shopping delivery. But this has been quite difficult

در ساعت 7:30 روز دوشنبه صبح یک تحویل خرید دارم . اما این کار

since the lockdown's come in. Vanessa:

از زمان شروع قرنطینه بسیار دشوار بوده است. ونسا:

Sure, everyone wants that now. Lucy:

مطمئناً، همه اکنون این را می خواهند. لوسی:

Everyone wants it and the prime minister, before he became ill he was doing a daily

همه می‌خواهند و نخست‌وزیر، قبل از اینکه بیمار شود

broadcast in the afternoon and one day he said, "And I really recommend that everyone

، بعدازظهر یک برنامه روزانه پخش می‌کرد و یک روز گفت: "و من واقعاً توصیه می‌کنم همه

uses online delivery services." Explosions everywhere.

از خدمات تحویل آنلاین استفاده کنند." انفجار همه جا

Vanessa: Wow.

ونسا: وای.

Lucy: I was in a queue. I tried to go on to edit

لوسی: من تو صف بودم. سعی

an order that I've made and I was number 63,000 in a queue to get onto the website.

کردم سفارشی را که انجام داده‌ام ویرایش کنم و شماره 63000 در صف ورود به وب‌سایت بودم.

Vanessa: What? 63,000?

ونسا: چی؟ 63000؟

Lucy: Yes, it was overloaded and then the orders

لوسی: بله، بیش از حد بار شده بود و بعد سفارشاتی

that we had made didn't arrive, so it was chaos. So now they're doing priority customers,

که ما داده بودیم نرسید، بنابراین هرج و مرج بود. بنابراین اکنون آنها مشتریان اولویت‌دار را انجام می‌دهند،

so people who are vulnerable, definitely people who are older, people who have underlying

بنابراین افرادی که آسیب‌پذیر هستند، قطعاً افراد مسن‌تر، افرادی که

health conditions and people that maybe are a single parent, but with children they are

بیماری‌های زمینه‌ای دارند و افرادی که ممکن است تک‌والد باشند، اما فرزندانشان

meant to be given the priority. Sometimes it's not reaching them. So I am going to the

در اولویت قرار دارند. گاهی اوقات به آنها نمی رسد. بنابراین من

supermarket now. Vanessa:

اکنون به سوپرمارکت می روم. ونسا:

So this is the new life you're actually going back into.

پس این زندگی جدیدی است که در واقع به آن باز می گردید.

Lucy: Yeah.

لوسی: آره.

Vanessa: When you go to the store or other places that

ونسا: وقتی به فروشگاه یا مکان‌های دیگری

are more public like that, are people wearing masks and gloves or what's that like? Because

که بیشتر عمومی هستند می‌روید، آیا مردم ماسک و دستکش می‌پوشند یا این چه شکلی است؟ چون

I know that's a little different everywhere. Lucy:

می دانم که همه جا کمی متفاوت است. لوسی:

Yeah. It's funny because masks aren't a part of our culture, I know in some countries,

آره. خنده دار است زیرا ماسک بخشی از فرهنگ ما نیست، من می دانم که در برخی کشورها،

especially in Asia, wearing a mask is quite normal, but it's not a part of our culture.

به ویژه در آسیا، پوشیدن ماسک کاملا طبیعی است، اما بخشی از فرهنگ ما نیست.

And so no one really has them. And if we do have them then they're not necessarily the

و بنابراین هیچ کس واقعا آنها را ندارد. و اگر ما آنها را داشته باشیم، لزوماً آنها

right ones. So Will, my fiance, gave me a mask to wear and I was like, "Will, this is

مناسب نیستند. بنابراین ویل، نامزدم، ماسکی به من داد تا بپوشم و من اینطور گفتم: "ویل،

a dust mask for doing woodwork. I don't think that's going to do much." But he made me wear

این ماسک گرد و غباری برای انجام کارهای چوبی است. فکر نمی‌کنم کار زیادی انجام دهد." اما

it anyway and I did go to the supermarket and there was a huge queue outside of people

به هر حال او مرا مجبور کرد آن را بپوشم و من به سوپرمارکت رفتم و یک صف بزرگ بیرون از افراد به

two meters apart and it looked really low, but actually because it was so spaced out,

فاصله دو متر از هم بود و واقعاً کم به نظر می رسید، اما در واقع چون فاصله زیادی داشت،

it went down quite quickly and they're doing it so that there's a limited amount of people

خیلی سریع پایین آمد و آنها این کار را به گونه ای انجام دهید که هر بار تعداد محدودی از افراد

allowed in the shop at each time. And yeah, it did take a long time because also you don't

مجاز به ورود به مغازه باشند. و بله ، زمان زیادی طول کشید زیرا همچنین نمی

want to crowd someone. If I want to look at the tomatoes, but someone is already looking

خواهید کسی را شلوغ کنید. اگر من بخواهم به گوجه فرنگی نگاه کنم، اما کسی قبلاً به

at the tomatoes. I have to wait my turn. It's an interesting experience and I try not to

گوجه فرنگی نگاه می کند. باید منتظر نوبتم باشم تجربه جالبی است و سعی

go too often. Vanessa:

می کنم زیاد نروم. ونسا:

Yeah, it does seem like it's meant to help, at the same time, a little inconvenient. Here

بله، به نظر می رسد که قرار است کمک کند، در عین حال، کمی ناخوشایند. در اینجا

they've put arrows on the ground in grocery stores so that you have to follow certain

در خواربارفروشی ها فلش هایی را روی زمین گذاشته اند تا شما مجبور شوید الگوهای خاصی را دنبال کنید

patterns. It's a recent thing. Lucy:

. این یک چیز اخیر است. لوسی

What the fuck? Vanessa:

: لعنتی؟ ونسا:

Yeah, I haven't been to the store in maybe two months. I don't know. It's been forever.

بله، شاید دو ماه است که به فروشگاه نرفته ام . من نمی دانم. برای همیشه بوده است.

My husband's been going, either I was really, really pregnant or just had a newborn. So

شوهرم رفته است، یا من واقعاً باردار بودم یا تازه متولد شده بودم.

it made sense for him to go anyway. But I've heard that if you, for example, want a bag

بنابراین منطقی بود که او به هر حال برود. اما شنیده ام که اگر مثلاً کیسه ای می خواهید

to put the apples in, you have to follow the arrows all the way to the other side to get

که سیب ها را در آن قرار دهید، باید فلش ها را تا آن طرف دنبال کنید

the bag and then follow the arrows. So it's maybe not so intuitive right now, but the

تا کیسه را بگیرید و سپس پیکان ها را دنبال کنید. بنابراین شاید در حال حاضر چندان شهودی نباشد، اما

idea is nice. Lucy:

ایده خوب است. لوسی:

Oh my God. Yeah. It's been interesting to see how it's just slowly changed and the restrictions

اوه خدای من. آره جالب است که ببینیم چگونه به آرامی تغییر می کند و محدودیت

are getting stronger and stronger because at first I don't think we all really believed

ها قوی تر و قوی تر می شوند زیرا در ابتدا فکر نمی کنم همه ما واقعاً باور

that it was going to be such a big deal. I remember saying myself back in March like,

داشتیم که قرار است چنین اتفاق بزرگی باشد. به یاد دارم که در ماه مارس به خودم گفتم:

"It'd be fine. I think it'd be fine." But now, yes were not fine.

"خیلی خوب است. فکر می کنم خوب باشد." اما حالا، بله خوب نبودند.

Vanessa: It's serious.

ونسا : جدی است.

Lucy: Yes. But we definitely have to stay far away

لوسی: بله. اما قطعا باید از صندوقدار دور باشیم

from the cashier. The person that's, what do you call the cashier in America?

. اون آدمی که تو آمریکا به صندوقدار چی میگی؟

Vanessa: The cashier.

ونسا : صندوقدار.

Lucy: Okay. Store clerk, isn't it that?

لوسی: باشه. کارمند فروشگاه، اینطور نیست؟

Vanessa: It kind of feels a little old fashioned. And

ونسا: به نظر می رسد کمی قدیمی شده است. و

maybe in the official title it says, "I'm a store clerk," but yeah, cashiers. Do they

شاید در عنوان رسمی نوشته شده باشد "من کارمند فروشگاه هستم" اما بله، صندوقدار. آیا

have any kind of barrier? I know some places have put up a glass barrier at the bank or

آنها هر نوع مانعی دارند؟ من می دانم که برخی از مکان ها یک مانع شیشه ای در بانک یا

something. Lucy:

چیزی ساخته اند. لوسی:

Yeah, we do have that actually. Yeah we do. One thing that's become really popular that

بله، ما واقعاً آن را داریم. بله ما انجام می دهیم. یکی از چیزهایی که واقعاً محبوب شده است و به

I think is really good is well because people are struggling to find the food they want

نظر من واقعاً خوب است، خوب است زیرا مردم برای یافتن غذای مورد نظر خود

in the supermarkets and also to get the delivery slots. We are or people in general in the

در سوپرمارکت‌ها و همچنین برای دریافت جایگاه‌های تحویل در تلاش هستند . ما یا مردم به طور کلی در

UK are using local providers more. So obviously I'm a farmer's wife to be, so I'm very passionate

بریتانیا بیشتر از ارائه دهندگان محلی استفاده می کنند. بنابراین بدیهی است که من همسر یک کشاورز هستم، بنابراین من بسیار علاقه مند به

using farm shops, but all the local farm shops are noticing booming trade and they're doing,

استفاده از مغازه های مزرعه هستم، اما همه مغازه های مزرعه محلی متوجه تجارت پررونق شده اند و این کار را انجام می دهند،

you can phone them up to say what you want and they'll pack a box and pass it over the

می توانید با آنها تماس بگیرید تا آنچه را که می خواهید بگویید . یک جعبه بسته بندی می کنم و آن را از روی

fence to you. The local butchers are doing deliveries and all of these kind of service

حصار برای شما می گذرانم. قصابان محلی در حال تحویل و همه این نوع ارائه دهندگان خدمات هستند

providers that were overlooked before, like milkman. I don't know if you have milk delivery

که قبلاً نادیده گرفته شده بودند، مانند شیرفروش. من نمی دانم که آیا شما خدمات تحویل شیر

services in the US. Vanessa:

در ایالات متحده دارید یا خیر. ونسا:

No, but that sounds really quaint and amazing. Lucy:

نه، اما واقعاً عجیب و شگفت انگیز به نظر می رسد. لوسی:

In little glass bottles. Vanessa:

در بطری های شیشه ای کوچک. ونسا:

Is that a real service? Lucy:

آیا این یک سرویس واقعی است؟ لوسی:

Oh yeah, the milk man. It's a running joke in my village that my mom had an affair with

اوه، مرد شیر. این یک شوخی در دهکده من است که مادرم با شیرفروش رابطه داشته است

the milkman because I'm blonde and so is the milkman and my dad isn't. But that's not true.

زیرا من بلوند هستم و شیرفروش هم همینطور و پدرم نه. اما این درست نیست.

Vanessa: Usually we just say the mailman like, "Oh

ونسا: معمولاً ما فقط به پستچی می گوییم: "اوه

you look like the m-" Lucy:

تو شبیه مردی هستی-" لوسی:

Yeah, exactly. No, and we've always used a milkman. He's very nice and well loved in

بله، دقیقا. نه، و ما همیشه از شیرفروش استفاده کرده ایم . او در روستا بسیار خوب و دوست داشتنی است

the village. Vanessa:

. ونسا:

I imagine he is well loved. It kind of reminds me of something that might have happened at

من تصور می کنم که او بسیار دوست داشتنی است. به نوعی مرا به یاد چیزی می اندازد که ممکن است

the turn of the century. Lucy:

در آغاز قرن رخ داده باشد. لوسی:

They use electric milk floats now, so the little vans that they drive are electric.

آنها اکنون از شناورهای شیر برقی استفاده می کنند، بنابراین وانت های کوچکی که رانندگی می کنند برقی هستند.

So you don't hear them. They're just *vroom*. They're very modest.

بنابراین شما آنها را نمی شنوید. آنها فقط *vroom* هستند. اونا خیلی متواضعن

Vanessa: The mysterious milk coming, arriving at your

ونسا : شیر مرموز می آید و به در

door. Lucy:

خانه شما می رسد. لوسی:

Yeah. It's a really good low carbon footprint because you have driven to you in an electric

آره. این یک ردپای کربن بسیار خوب است زیرا شما با یک ون برقی از یک کارخانه لبنیات محلی به سمت شما رانندگی کرده اید

van from a local dairy. Vanessa:

. ونسا:

Oh, that's cool. Lucy:

اوه، عالیه. لوسی:

Brilliant. Yeah and they bring goods and services and so milkman were in decline and now-

درخشان. بله و آنها کالاها و خدمات می آورند و بنابراین شیرفروش رو به زوال بود و اکنون -

Vanessa: The business to be in.

ونسا : کسب و کاری که باید وارد شود.

Lucy: Yeah, curiously it's cool.

لوسی: آره، عجیب است.

Vanessa: Yeah, I'm curious to hear if other people

ونسا: بله، من کنجکاو هستم که بدانم آیا افراد

from other countries too, if local businesses, especially food businesses have gained in

دیگر از کشورهای دیگر نیز، آیا کسب و کارهای محلی، به ویژه مشاغل مواد غذایی محبوبیت پیدا کرده اند یا خیر،

popularity because that is true. People want to avoid going to stores and it's maybe more

زیرا این درست است. مردم می‌خواهند از رفتن به فروشگاه‌ها اجتناب کنند و شاید

convenient to get something. You have a CSA type programs?

گرفتن چیزی راحت‌تر باشد. شما برنامه های نوع CSA دارید؟

Lucy: What's that?

لوسی: اون چیه؟

Vanessa: You get like a weekly box of vegetables usually

ونسا: شما مانند یک جعبه هفتگی سبزیجات معمولاً

from a farm and you sign up for a membership and they-

از یک مزرعه دریافت می کنید و برای عضویت ثبت نام می کنید و آنها-

Lucy: Yes. Lots of those around.

لوسی: بله. خیلی از اطرافیان

Vanessa: Community supported agriculture I think is

ونسا: من فکر می کنم کشاورزی با حمایت جامعه همان

what it stands for. Lucy:

چیزی است که مخفف آن است. لوسی:

Oh okay. Vanessa:

اوه باشه. ونسا:

But you can say sign up for something like that.

اما شما می توانید بگویید برای چنین چیزی ثبت نام کنید.

Lucy: I mean there are lots of farms that do vegetable

لوسی: منظورم این است که مزارع زیادی وجود دارند که جعبه سبزیجات را تولید می کنند

boxes. They're normally run by farm shops. There's a really successful one that's near

. آنها معمولاً توسط مغازه های مزرعه اداره می شوند. یک موفقیت واقعاً در نزدیکی

us. They have a barn that they sell the food for them and then they also do deliveries

ما وجود دارد. انباری دارند که غذا را برایشان می فروشند و

on a certain day. Yeah, and they've been, I mean it's a luxury now if you get stuff

در یک روز معین هم تحویل می دهند. بله، و آن‌ها بوده‌اند، منظورم این است که اگر

with them because they're so popular. No, it's really cool. I'm really glad that people

با آنها چیزهایی بخرید، به دلیل محبوبیت بسیار لوکس است. نه واقعا عالیه من واقعا خوشحالم که مردم

are going back and are happy to pay a little bit more for something that is more local

به عقب برمی گردند و خوشحال هستند که برای چیزی که محلی تر است

and kind of meat that's being responsibly produced as well. I like that.

و گوشتی که مسئولانه تولید می شود کمی بیشتر بپردازند. من آن را دوست دارم.

Vanessa: Sure, and not transported halfway across the

ونسا: مطمئنا، و در نیمه راه به سراسر

globe. Lucy:

جهان منتقل نشده است. لوسی:

Yeah, that is good because the moment we're noticing in our supermarkets that we get a

بله، این خوب است، زیرا لحظه ای که در سوپرمارکت هایمان متوجه می شویم که

lot of meat from New Zealand, which couldn't be further. Yeah. So it is nice that people

مقدار زیادی گوشت از نیوزلند دریافت می کنیم، که نمی تواند بیشتر از این باشد. آره بنابراین خوب است که مردم

are using British products more. Vanessa:

بیشتر از محصولات بریتانیایی استفاده می کنند. ونسا:

That's a pleasant positive turn of events. And that kind of leads to my final question

این یک چرخش مثبت و خوشایند از وقایع است. و این به سوال آخر من منجر می شود

because I'm curious what you think is going to happen after all this passes, but even

زیرا من کنجکاو هستم که فکر می کنید بعد از گذشت این همه چیز قرار است چه اتفاقی بیفتد، اما حتی

with food, do you think people will continue to go to those local shops after all of this

با غذا، آیا فکر می کنید مردم پس از این همه بخش اصلی به رفتن به آن مغازه های محلی ادامه دهند.

main part of the pandemic has passed? What's your prediction?

همه گیری گذشت؟ پیش بینی شما چیست؟

Lucy: I think so. I think so because it's about

لوسی: من اینطور فکر می کنم. من فکر می‌کنم اینطور است، زیرا این در مورد

forming a habit isn't it? And once you get used to something, it becomes kind of just

ایجاد یک عادت است، اینطور نیست؟ و هنگامی که به چیزی عادت کردید، به نوعی فقط

part of your day or your week. I really hope that food delivery services, whether they're

بخشی از روز یا هفته شما می شود. من واقعاً امیدوارم که خدمات تحویل غذا، چه

from supermarkets or from local providers become more popular because instead of lots

از سوپرمارکت‌ها باشد و چه از سوی ارائه‌دهندگان محلی، محبوب‌تر شوند، زیرا به‌جای اینکه تعداد زیادی

of families all driving to the supermarket and coming home, it's just one van doing a

از خانواده‌ها به سوپرمارکت رانندگی کنند و به خانه برگردند، فقط یک ون است که یک

calculated route, which I think is quite good. Clears up the roads, because that's one thing

مسیر حساب شده را انجام می‌دهد، که به نظر من کاملاً خوب است. خوب جاده ها را پاکسازی می کند، زیرا این چیزی است که

we've noticed. The roads had been so clear. I walk my dog normally with a lead, but I

ما متوجه شده ایم. جاده ها خیلی صاف بود من سگم را به طور معمول با سرب راه می اندازم، اما الان

don't even have to do now because there are no cars around.

حتی مجبور نیستم این کار را انجام دهم زیرا ماشینی در اطراف نیست.

Vanessa: So even now in a rural area there's noticeably

ونسا: پس حتی در حال حاضر در یک منطقه روستایی ترافیک به طور قابل توجهی

less traffic? Lucy:

کمتر است؟ لوسی:

Oh yeah. Way less, but there are a lot more, I wonder if you know what this is, MAMILS.

اوه بله. خیلی کمتر، اما تعداد بسیار بیشتری وجود دارد، نمی دانم آیا می دانید این چیست، MAMILS.

Vanessa: Is this a different way to say mammals?

ونسا: آیا این روش دیگری برای گفتن پستانداران است؟

Lucy: No. It's M-A-M-I-L-S. It's something that

لوسی: نه. این M-A-M-I-L-S است. این چیزی است

is a recent phenomenon. It's the middle-aged men in Lycra.

که یک پدیده اخیر است. این مردان میانسال در Lycra هستند.

Vanessa: This is an actual acronym?

ونسا: این یک مخفف واقعی است؟

Lucy: Yeah. You'll hear it mentioned on the radio.

لوسی: آره. آن را در رادیو خواهید شنید.

People are getting really annoyed about the amount of MAMILS because men, it seems to

مردم در مورد مقدار MAMILS واقعاً اذیت می شوند زیرا مردان، به نظر می

be predominantly males but there are lots of females as well, have taken to cycling.

رسد که عمدتاً مرد هستند، اما تعداد زیادی از زنان نیز وجود دارند که به دوچرخه سواری رفته اند.

But it's unbelievable. There are so many of them.

اما باور نکردنی است. از آنها بسیاری وجود دارد .

Vanessa: All of a sudden everyone just pulled their

ونسا: یکدفعه همه

bike out of the garage or out of somewhere to-

دوچرخه‌شان را از گاراژ بیرون کشیدند یا از جایی بیرون کشیدند-

Lucy: Oil it up, squeezed into their Lycra and yeah,

لوسی: آن را روغن کنید، در لایکرای خود فشار دهید و بله،

they're going everywhere. And so we've been told by the government-

همه جا می‌روند. و بنابراین توسط دولت به ما گفته شده است -

Lucy: And yeah, that going everywhere and I think

لوسی: و بله، همه جا رفتن و فکر می کنم

it's, so we've been told by the government that we're allowed one hour of exercise per

همینطور است، بنابراین از طرف دولت به ما گفته شده است که اجازه داریم روزانه یک ساعت ورزش کنیم

day. It's either one exercise session or one hour long session, I can't remember. And people

. این یا یک جلسه تمرین است یا یک جلسه یک ساعته، یادم نمی آید. و مردم

are taking that really seriously. Like they feel like they deserve that hour. They're

آن را واقعا جدی می گیرند. مثل اینکه احساس می کنند لیاقت آن ساعت را دارند. آنها

entitled to the hour - Vanessa:

حق دارند ساعت را داشته باشند - ونسا:

And if you're wearing Lycra, maybe that should be like 30 minutes.

و اگر لایکرا می پوشید، شاید 30 دقیقه باشد.

Lucy: Then my mother, my dad once bought a pair

لوسی: بعد مادرم، پدرم یک بار یک

of Lycra shorts for running in, which you should never run in lycra shorts, and she

شورت لایکرا برای دویدن خرید، که هرگز نباید با شورت لایکرا بدوید، و او

cut out the crotch area so when he put them on he couldn't wear them.

ناحیه فاق را برید تا وقتی آن را پوشید نتواند آن را بپوشد.

Vanessa: She did that just so that he couldn't wear

ونسا: او این کار را انجام داد تا او نتواند

them? Lucy:

آنها را بپوشد؟ لوسی:

Yes. Not for any other reason. Lucy:

بله. نه به هیچ دلیل دیگری لوسی:

He wouldn't wear them. So he put them on and she'd ruined them. And it actually was a big

او آنها را نمی پوشید. بنابراین او آنها را پوشید و او آنها را خراب کرد. و در واقع

issue in our house for awhile. He was really upset, but she hated them so much and he wasn't

برای مدتی در خانه ما یک مسئله بزرگ بود. او واقعاً ناراحت بود، اما او خیلی از آنها متنفر بود و او گوش نمی داد

listening. Vanessa:

. ونسا:

Oh man. What are you going to do, how are you going to dissuade him from doing this?

اوه مرد. می خواهی چکار کنی، چطور می خواهی او را از این کار منصرف کنی؟

Only one way. Lucy:

فقط یک راه. لوسی:

I know! Everyone else thought that day yet. Yeah. I wonder if people are going to maintain

میدونم! بقیه هنوز به آن روز فکر می کردند. آره من نمی دانم که آیا مردم می خواهند

the social distancing regulation? Like not shaking hands, not kissing. I'm quite happy

مقررات فاصله گذاری اجتماعی را حفظ کنند؟ مثل دست ندادن، نبوسیدن. من با آن کاملا

with that. The less I have to touch people, the better.

راضی هستم. هر چه کمتر به مردم دست بزنم ، بهتر است.

Vanessa: Yeah. It seems like there's been so many,

ونسا: آره. به نظر می رسد که این تعداد زیاد بوده است،

at least for me because I have a newborn. My neighbors are dying to hold him and like

حداقل برای من چون یک نوزاد تازه متولد شده دارم. همسایه‌های من می‌میرند که او را نگه دارند و دوست

be close and - Lucy:

دارند نزدیک باشند و - لوسی:

Yes. Vanessa:

بله. ونسا:

So I, it will be a little bit weird though when this passes to feel like it's okay because

پس من، کمی عجیب و غریب خواهد بود، اما وقتی این اتفاق می‌افتد، احساس می‌کنیم که مشکلی نیست، زیرا

maybe it's not and we felt like it wasn't okay for so long.

شاید اینطور نیست و ما برای مدت طولانی احساس می‌کردیم که خوب نیست.

Lucy: Yes. Because I hear that one thing, especially

لوسی: بله. چون شنیده ام که یک چیز مخصوصاً در

with newborn babies, is people want to kiss them.

مورد نوزادان تازه متولد شده این است که مردم می خواهند آنها را ببوسند.

Vanessa: Impossible not to kiss the little cheeks.

ونسا: نبوسیدن گونه های کوچک غیرممکن است.

Lucy: Ah the cheeks. I love the cheeks. And then

لوسی: آه از گونه ها. من عاشق گونه ها هستم. و

also when they look like they have elastic bands around their wrists, you know when they

همچنین وقتی به نظر می رسد که نوارهای الاستیک دور مچ خود دارند، می دانید چه زمانی

get chubby. Vanessa:

چاق می شوند. ونسا:

He has the little baby rolls. But yeah, it's going to be weird to feel like we don't have

او رول های بچه کوچک دارد. اما بله، عجیب خواهد بود که

some kind of complex after this. Like, Oh, is this okay? And not be kind of traumatized.

بعد از این احساس کنیم که نوعی عقده نداریم. مثل، اوه ، این خوب است؟ و به نوعی آسیب دیده نباشید.

Lucy: Yeah. Yeah. It's going to be weird. I wonder

لوسی: آره. آره عجیب خواهد بود. من تعجب می

how long this will go on for. We're meant to be getting married in September.

کنم که این تا کی ادامه خواهد داشت. قرار است در سپتامبر ازدواج کنیم.

Vanessa: Oh. I hope by then.

ونسا: اوه امیدوارم تا اون موقع

Lucy: Fingers crossed. We can postpone it. There's

لوسی: انگشتان روی هم قرار گرفتند. ما می توانیم آن را به تعویق بیندازیم.

no issue. But I've been growing my hair, especially for the wedding and I'm really getting tired

مشکلی نیست اما من موهایم را مخصوصاً برای عروسی بلند کرده ام و واقعاً از این کار خسته شده ام

of it. Vanessa:

. ونسا:

You can only take a couple more months. Lucy:

فقط می توانید چند ماه دیگر وقت بگذارید. لوسی

It's started tickling the bottom of my back now and if it goes any further.

: الان شروع به غلغلک دادن به پایین کمرم کرده است و اگر بیشتر از این پیش برود.

Vanessa: Yeah, if you postpone until next year, you're

ونسا: بله، اگر به سال آینده موکول کنید،

going to have world's longest hair flowing behind you. You don't even need a veil.

بلندترین موی دنیا پشت سرتان جاری خواهد شد. شما حتی نیازی به حجاب ندارید.

Lucy: Especially as all the, Oh, this is something

لوسی: به خصوص، اوه، این در واقع یک چیز

funny actually, that's happened during lockdown. Men can't get their hair cut. Now women, it

خنده دار است، که در طول قرنطینه اتفاق افتاده است. مردان نمی توانند موهای خود را کوتاه کنند. حالا خانم ها

doesn't matter that much, apart from maybe the roots I think some women are struggling

خیلی مهم نیست، جدا از ریشه هایی که فکر می کنم بعضی خانم ها با آن دست و پنجه

with, but all the men have started shaving their heads.

نرم می کنند، اما همه مردها شروع به تراشیدن سرشان کرده اند.

Vanessa: Oh, shaving their heads, really?

ونسا: اوه، تراشیدن سرشان، واقعا؟

Lucy: It's only been a couple of weeks. How fast

لوسی : فقط چند هفته است.

does their hair grow? But they've all been putting it on their social media and some

موهای آنها چقدر سریع رشد می کند؟ اما همه آنها آن را در رسانه های اجتماعی خود قرار داده اند و

girlfriends seem to be better at it than others. Some kind of lawn mower stripes.

به نظر می رسد که برخی از دوست دخترها در آن بهتر از دیگران هستند. نوعی نوار چمن زنی.

Vanessa: This has not caught on in the US yet, but

ونسا: این موضوع هنوز در ایالات متحده رخ نداده است، اما

we're usually a couple of weeks behind. So maybe in a couple weeks that will happen.

ما معمولاً چند هفته عقب هستیم. بنابراین شاید ظرف چند هفته این اتفاق بیفتد.

Vanessa: Oh yeah, I saw a funny picture that was like

ونسا: اوه بله، من یک عکس خنده‌دار دیدم که شبیه

a little comic and it showed men lining up to go to a barber shop after this is finished

یک کمیک کوچک بود و مردانی را نشان می‌داد که بعد از اتمام این کار برای رفتن به آرایشگاه صف کشیده‌اند

and everyone had crazy hair and the barber was just in shock. How am I going to deal

و همه موهای دیوانه داشتند و آرایشگر فقط در شوک بود. چگونه می خواهم

with this? Because that's all you can do. Lucy:

با این موضوع کنار بیایم؟ زیرا این تنها کاری است که می توانید انجام دهید. لوسی:

Will is starting to feel it a little bit, I think it was like back in 2007, 2008 when

ویل دارد کمی آن را احساس می‌کند، فکر می‌کنم مثل سال 2007، 2008 بود که

men had like sweeping side fringes and stuff and they click it like this. He's starting

مردها حاشیه‌های کناری جارویی داشتند و این‌طور روی آن کلیک می‌کردند. او شروع

to look a little bit early two thousands for my liking and his liking, but we'll get through

کرده است کمی زود به دنبال دو هزار نفر برای علاقه من و علاقه او باشد، اما ما از

this difficult time. Vanessa:

این دوران سخت عبور خواهیم کرد. ونسا:

Because it's either that or shave your head. So we've got two options.

چون یا همین است یا سرت را بتراش. بنابراین ما دو گزینه داریم.

Lucy: No. He can't shave it just in case the wedding

لوسی: نه. او نمی تواند آن را بتراشد فقط در صورتی که عروسی برگزار

does go ahead. No, we're not doing that. Vanessa:

شود. نه، ما این کار را نمی کنیم. ونسا:

Wow. Well thank you so much for sharing your life and thoughts and predictions. We'll see

وای. خوب از شما برای به اشتراک گذاشتن زندگی و افکار و پیش بینی های خود بسیار سپاسگزارم. خواهیم دید

what happens. Hopefully your wedding can still happen and Will won't resort to having to

چه اتفاقی می افتد. امیدوارم عروسی شما همچنان برگزار شود و ویل مجبور به

shave his head. Lucy:

تراشیدن سرش نشود. لوسی:

Pray for me. Vanessa:

برام دعا کن ونسا:

Or you. Lucy:

یا تو. لوسی:

Yeah, I know it's lovely to talk. Thank you for having me on.

آره، میدونم حرف زدن دوست داشتنیه. از اینکه مرا همراهی کردید متشکرم

Vanessa: Oh, my pleasure. I hope you continue to have

ونسا: اوه، خوشحالم. امیدوارم همچنان

an okay quarantine there on a lovely farm. At least you've got some nice space outside

در یک مزرعه دوست داشتنی قرنطینه خوبی داشته باشید. حداقل فضای خوبی در بیرون

to roam freely. Lucy:

برای پرسه زدن آزاد دارید. لوسی:

Yeah, it's good. We are in a fortunate position. I really do feel for people who don't have

آره، خوبه. ما در موقعیت خوش شانسی قرار داریم. من واقعاً برای افرادی که

any outside space and people with animals who don't have outside space because that

هیچ فضای بیرونی ندارند و افرادی با حیوانات که فضای بیرونی ندارند احساس می کنم زیرا این

must be so frustrating having to tell your dog like I'm so sorry, but we can't. Because

باید بسیار خسته کننده باشد که به سگ خود بگویید مثل اینکه خیلی متاسفم، اما ما نمی توانیم.

you can't explain to a dog, can you? Vanessa:

چون نمی تونی به سگ توضیح بدی، می تونی؟ ونسا:

Yeah, I didn't even think about that with with dogs.

بله، من حتی به این موضوع با سگ ها فکر نمی کردم .

Vanessa: I was just thinking about the crazed three

ونسا: من فقط به این فکر می کردم که

year old children running around in an apartment going insane.

بچه های سه ساله دیوانه ای که در آپارتمانی می دوند و دیوانه می شوند.

Lucy: Yeah, how do you explain to like a two year

لوسی: آره، چطور به بچه دو ساله توضیح میدی

old, no we can't go to the park. My dogs become really entitled. I mean cause I've been going

، نه ما نمیتونیم بریم پارک. سگ های من واقعاً حق دارند. منظورم این است که

out quite a lot on a run in the morning and like another walk in the evening just because

صبح‌ها برای دویدن زیاد بیرون رفته‌ام و بعد از ظهر دوست دارم پیاده‌روی کنم، فقط به این دلیل که

even though my life hasn't changed, I feel like I should make the most of it and that

اگرچه زندگی‌ام تغییر نکرده است، اما احساس می‌کنم باید از آن نهایت استفاده را ببرم و

now at like seven o'clock if I haven't taken him on his additional walk, he like gets all

اکنون در مثلاً ساعت هفت، اگر او را به پیاده‌روی اضافی نبرده‌ام، او همه

up in my face. Vanessa:

را به صورت من بلند می‌کند. ونسا:

I deserve this now. Lucy:

من الان لایق این هستم. لوسی:

Yeah, poor old me. Mom! Vanessa:

آره، بیچاره من. مامان! ونسا:

So maybe dogs that have space are the real winners here. They get all the attention,

پس شاید سگ هایی که فضا دارند برنده واقعی اینجا باشند. آنها همه توجه را به خود جلب می کنند،

all the time. Lucy:

همیشه. لوسی:

Yes, definitely. Vanessa:

بله، قطعا. ونسا:

Well, thank you Lucy. Lucy:

خب، ممنون لوسی. لوسی

You're welcome! Vanessa:

: خوش اومدی! ونسا:

I really appreciate your time. For those of you who may be one person out there in the

من واقعا قدردان وقت شما هستم. برای کسانی از شما که ممکن است یک نفر در

world who has not yet run across your channel, go check out Lucy's channel. Yeah, I appreciate

جهان هستید که هنوز کانال شما را رد نکرده است، به کانال لوسی مراجعه کنید. بله، من

it. Thanks so much for your time. I hope we can chat again soon in the future.

آن را قدردانی می کنم. به خاطر وقتی که گذاشتید بسیار ممنون. امیدوارم بزودی در آینده دوباره چت کنیم.

Lucy: Yeah, it'd be lovely to catch up. Maybe post-quarantine

لوسی: آره، خیلی دوست داشتنی است که به عقب برسیم. شاید پس از قرنطینه

and see how things change again. Yes. Vanessa:

و ببینیم که چگونه اوضاع دوباره تغییر می کند. آره. ونسا:

Yes. See what has happened on the hair front. Lucy:

بله. ببینید چه اتفاقی در جلوی مو افتاده است. لوسی:

Yeah, I'll be back. Vanessa:

آره، برمی گردم. ونسا:

Well, thanks so much. I'll talk to you later. Lucy:

خب، خیلی ممنون. بعدا باهات صحبت میکنم لوسی

All right, bye. Vanessa:

: باشه، خداحافظ. ونسا:

Bye. Vanessa:

خداحافظ. ونسا:

My final guest is my husband. Dan. Dan:

آخرین مهمان من شوهرم است. دن. دن:

Hello. Vanessa:

سلام. ونسا:

Thanks so much for joining me. Dan:

خیلی ممنون که به من ملحق شدید. دن

You're welcome. Vanessa:

: خوش اومدی. ونسا:

We have a couple minutes of silence in our house, so I thought that we would -

ما چند دقیقه در خانه مان سکوت داریم ، بنابراین فکر کردم که این کار را می کنیم -

Dan: I know, it's a miracle.

دن: می دانم، این یک معجزه است.

Vanessa: I know.

ونسا: میدونم.

Dan: Except Theo did just start crying a little

دن: به جز اینکه تئو کمی شروع کرد به گریه کردن

bit, but hopefully he'll keep it down. Vanessa:

، اما امیدوارم این کار را ادامه دهد. ونسا:

Hopefully we can a little conversation for a couple minutes talking about the world situation

امیدواریم بتوانیم چند دقیقه با هم صحبت کنیم و در مورد وضعیت جهانی

that we find ourselves in with the virus and a lockdown, kind of quarantine situation.

که با ویروس و یک قرنطینه در آن قرار داریم صحبت کنیم.

So would you like to explain a little bit about any kind of regulations or changes that

بنابراین می خواهید کمی در مورد هر نوع مقررات یا تغییراتی

have happened in our city or in the US lately? Dan:

که اخیراً در شهر ما یا در ایالات متحده رخ داده است توضیح دهید؟ دن:

Yeah. I think in our state, it's been a little bit more lax than some places.

آره من فکر می کنم در ایالت ما، نسبت به بعضی جاها کمی سست تر بوده است.

Vanessa: North Carolina?

ونسا: کارولینای شمالی؟

Dan: North Carolina. So they're still allowing

دن: کارولینای شمالی. بنابراین آنها هنوز هم به

essential businesses to be open, which it's a little bit loosey-goosey on what that means

کسب و کارهای ضروری اجازه می دهند که باز باشند، که این موضوع دقیقاً به چه معناست تا حدودی ضعیف است

exactly. Vanessa:

. ونسا:

Loosey-goosey? Dan:

لوسی-گوسی؟ دن:

Loosey-goosey. Yeah. It's a little unclear, although, I mean there's still restaurants

لوسی-گوسی. آره کمی نامشخص است ، اگرچه منظورم این است که هنوز رستوران‌ها

open, but you have to drive up and pick up the food and do takeout. You can't go into

باز هستند، اما باید با ماشین سوار شوید و غذا را بردارید و غذای خود را بیرون بیاورید. شما نمی توانید

the restaurant. Vanessa:

به رستوران بروید. ونسا

It is official that restaurants have to close businesses. I think the rule in North Carolina

: رسمی است که رستوران ها باید مشاغل خود را تعطیل کنند. من فکر می‌کنم قانون

was, or at least in our County, is that if you are in contact with someone for 10 minutes

کارولینای شمالی یا حداقل در شهرستان ما این است که اگر ۱۰ دقیقه یا بیشتر با کسی در تماس هستید

or more, so if you are a haircutter, if you are a massage therapist, like a tattoo artists,

، بنابراین اگر یک آرایشگر هستید، اگر یک ماساژدرمان هستید، مانند هنرمندان خالکوبی،

these kinds of jobs, then you can't do your job.

این نوع مشاغل، پس نمی توانید کار خود را انجام دهید .

Dan: And this is statewide.

دن: و این در سراسر ایالت است.

Vanessa: Yes. So every state's different.

ونسا: بله. بنابراین هر ایالت متفاوت است.

Dan: Yeah.

دن: آره

Vanessa: Every city or county kind of has some different

ونسا: هر شهر یا شهرستانی

rules. But something I noticed that's different in the US, at least where we live compared

قوانین متفاوتی دارد. اما چیزی که من متوجه شدم که در ایالات متحده متفاوت است، حداقل جایی که ما در مقایسه

to some of the other interviews that you just watched with other countries, is that we don't

با برخی از مصاحبه‌های دیگری که اخیراً با کشورهای دیگر تماشا کردید، متفاوت است، این است که ما

have a specific rule that says you can only be with two people. So only two people can

قانون خاصی نداریم که بگوید شما فقط می‌توانید با دو نفر باشید. پس فقط دو نفر می

be together. Dan:

توانند با هم باشند. دن:

Oh. Vanessa:

اوه ونسا:

So Emma mentioned that in Australia - Dan:

بنابراین اما در استرالیا به آن اشاره کرد - دن:

That seems really intense. Vanessa:

این واقعاً شدید به نظر می رسد. ونسا

There's a specific rule that says you can only be in groups of two people or a family.

: یک قانون خاص وجود دارد که می گوید شما فقط می توانید در گروه های دو نفره یا یک خانواده باشید.

And then Lucy mentioned that in the UK too, but we do not have that rule.

و سپس لوسی به این موضوع در بریتانیا نیز اشاره کرد، اما ما آن قانون را نداریم.

Dan: Yeah, I think that's too far, personally.

دن: آره، من فکر می کنم که شخصاً خیلی دور است.

Vanessa: It's a little, that is quite strict.

ونسا : کمی است، بسیار سختگیرانه است.

Dan: Yeah.

دن: آره

Vanessa: But in the UK they also had a rule that said

ونسا: اما در بریتانیا نیز قانونی داشتند که می‌گفت

you can only exercise outside. So outside your personal property for one hour, go for

شما فقط می‌توانید بیرون ورزش کنید. بنابراین خارج از ملک شخصی خود به مدت یک ساعت،

a bike ride, go for a run for one hour per day. And in the US we do not have this.

دوچرخه سواری کنید، روزی یک ساعت به دویدن بروید . و در ایالات متحده ما این را نداریم.

Dan: Yeah. Although they are closing down a lot

دن: آره اگرچه آنها بسیاری

of public spaces, which is a little annoying to me because they closed down our local park.

از فضاهای عمومی را می بندند، که برای من کمی آزاردهنده است زیرا آنها پارک محلی ما را تعطیل کردند.

And to me, I feel like if you're outside, that's a lot better than being closed inside

و برای من، احساس می‌کنم اگر بیرون باشی، خیلی بهتر از این است که در داخل

with somebody. It's better for people's mental health and wellbeing to be outside and be

با کسی بسته باشی. بهتر است برای سلامت روان و رفاه مردم بیرون باشد و

able to use these spaces like the walking trail around our lake, you know, if somebody

بتوانید از این فضاها مانند مسیر پیاده روی اطراف دریاچه ما استفاده کنید، می دانید، اگر

is not exactly six feet, that's not the end of the world, in my opinion, when they're

کسی دقیقاً شش فوت نباشد ، به نظر من این پایان دنیا نیست، وقتی آنها دارند

walking outside. Vanessa:

بیرون راه می روند ونسا:

Mm-hmm (affirmative). I think that it is interesting because we live in the mountains and I mentioned

Mm-Hmm (تأیید کننده). من فکر می کنم جالب است زیرا ما در کوهستان زندگی می کنیم و

with some of the other interviews that they've closed the national park, which means you

با چند مصاحبه دیگر اشاره کردم که پارک ملی را بسته اند، یعنی شما

can't go on a hike. Usually you see nobody when you go hiking.

نمی توانید پیاده روی کنید. معمولاً وقتی به کوهنوردی می روید، کسی را نمی بینید.

Dan: A lot of times, yeah.

دن : خیلی وقت ها، آره.

Vanessa: But you can't go into the national park. I

ونسا: اما شما نمی توانید به پارک ملی بروید.

understand closing playgrounds and any kind of equipment that you touch.

من بستن زمین های بازی و هر نوع وسیله ای را که لمس می کنید درک می کنم.

Dan: Yeah.

دن: آره

Vanessa: But it's quite difficult for people who have

ونسا: اما برای افرادی

no outdoor space to find somewhere to be able to go for a walk or go for a run. If you have

که فضای بیرونی ندارند پیدا کردن جایی که بتوانند برای پیاده روی یا دویدن بروند بسیار دشوار است.

a dog, it'd probably be really challenging. Dan:

اگر سگ دارید، احتمالاً واقعاً چالش برانگیز خواهد بود. دن:

Yeah, we're really fortunate that we have a nice open backyard and that we can spend

آره، ما واقعاً خوش شانسیم که حیاط خلوت باز و زیبا داریم و می‌توانیم

a lot of time outside and even though it's the same space over and over again, you know,

زمان زیادی را بیرون بگذرانیم و حتی با وجود اینکه بارها و بارها همان فضا است، می‌دانی،

we still have a lot of fun just walking around our neighborhood or being in our backyard.

ما هنوز هم فقط از راه رفتن لذت می‌بریم. اطراف محله ما یا بودن در حیاط خلوت ما.

Vanessa: Yeah. So I'm curious, how has your and mine

ونسا: آره. بنابراین من کنجکاو هستم که بعداً زندگی روزمره من و شما چگونه

subsequently, daily life changed then? All these regulations, how much did they change

تغییر کرده است؟ همه این مقررات،

your life in the last month or so? Dan:

در یک ماه گذشته چقدر زندگی شما را تغییر داده است؟ دن:

Yeah, so technically it hasn't changed that much because we already worked from home and

بله، از نظر فنی خیلی تغییر نکرده است ، زیرا ما قبلاً در خانه کار کرده‌ایم و

do a lot of stuff at home, but it still feels like a lot.

کارهای زیادی را در خانه انجام می‌دهیم، اما هنوز هم خیلی چیزها به نظر می‌رسد.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Dan: Like maybe just even just the mental weight

دان: شاید فقط وزن ذهنی

of knowing that if I go to the grocery store, I have to ... for a long time, like before

این که بدانم اگر به خواربارفروشی بروم، باید برای مدت طولانی ... مثل قبل

in America it's a little different than some other countries, they thought it's not a big

در آمریکا کمی متفاوت از برخی کشورهای دیگر باشد، آنها فکر می کردند که این یک خواربار فروشی نیست.

deal to wear a mask. But right from the beginning I thought, yeah, it's a good idea to wear

ماسک زدن کار بزرگی است اما از همان ابتدا فکر کردم، بله، استفاده از ماسک ایده خوبی است

a mask. Vanessa:

. ونسا:

Yeah, you've been wearing a mask for a long time.

بله، شما مدت زیادی است که ماسک زده اید .

Dan: But you'll get looked at really funny in America

دن: اما اگر این کار را بکنید در آمریکا واقعاً خنده‌دار به

if you do that, but not anymore. It's starting to become more accepted.

نظر خواهید رسید، اما دیگر نه. شروع به پذیرش بیشتر شده است.

Vanessa: In the last like two weeks or so.

ونسا: در دو هفته گذشته یا بیشتر.

Dan: Yeah.

دن: آره

Vanessa: Everyone's started.

ونسا: همه شروع کردند.

Dan: But it's just kind of like a mental weight

دن: اما

to be walking around like "Ooh, who's touched that?", "Who's done that?" And it's just kind

راه رفتن در اطراف مانند "اوه، چه کسی آن را لمس کرده است؟"، "چه کسی این کار را کرده است؟" و

of like gotten to you psychologically. And then of course there's other things like places

از نظر روانی به نوعی به شما رسیده است. و البته چیزهای دیگری مانند مکان‌هایی

that we normally go, like the library, that's closed. A lot of the public parks that we

که معمولاً می‌رویم، مانند کتابخانه که بسته است، وجود دارد. بسیاری از پارک‌های عمومی که به آن‌ها

go to that's closed. Vanessa:

می‌رویم، بسته هستند. ونسا:

I think that also about one month ago when you watch this, we had a new baby. So a lot

فکر می‌کنم حدود یک ماه پیش، وقتی این را تماشا کردید، ما یک بچه جدید به دنیا آوردیم. بنابراین خیلی چیزها

in our personal lives has changed. But some things such as our family wants to come visit

در زندگی شخصی ما تغییر کرده است. اما برخی چیزها مانند خانواده ما می خواهند به دیدن

our baby. Dan:

کودک ما بیایند. دن:

Yeah. Vanessa:

آره ونسا:

My family hasn't been able to visit our baby yet and it would be really nice if our babysitter

خانواده من هنوز نتوانسته‌اند به ملاقات کودک ما بروند و خیلی خوب است که پرستار

could come to watch our two year old. Dan:

بچه ما برای تماشای کودک دو ساله ما بیاید. دن:

Yes. Vanessa:

بله. ونسا:

But she can't come to watch our two-year-old. Dan:

اما او نمی تواند برای تماشای کودک دو ساله ما بیاید. دن:

Well, she could, but it's not advisable. Vanessa:

خوب، او می تواند، اما توصیه نمی شود. ونسا: از نظر

Legally she can, but most people are choosing not to do those types of interactions unless

قانونی می‌تواند، اما اکثر مردم ترجیح می‌دهند این نوع تعاملات را انجام ندهند،

they're absolutely necessary. And it would just be nice. It's not necessary.

مگر اینکه کاملاً ضروری باشند. و این فقط خوب خواهد بود. لازم نیست.

Dan: Yeah, so that's not against the law yet.

دن: بله، پس این هنوز خلاف قانون نیست.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Dan: I hope it's not personally.

دن: امیدوارم شخصا اینطور نباشد.

Vanessa: But that's something that we choose not to

ونسا: اما این چیزی است که ما انتخاب نمی

do. But those are things that have changed in our daily lives. But honestly, we were

کنیم. اما اینها چیزهایی هستند که در زندگی روزمره ما تغییر کرده اند. اما صادقانه بگویم، ما

planning on staying at home, not doing that much, not really working that much during

قصد داشتیم در خانه بمانیم، این کار را انجام ندهیم، واقعاً در

March and April because we knew we were having a baby at the end of March and it would be

ماه های مارس و آوریل آنقدر کار نکنیم، زیرا می دانستیم که در پایان ماه مارس بچه دار می شویم و این

a crazy time and we'd want to kind of adjust to our new family life. So for us it's just

زمان دیوانه کننده ای خواهد بود و ما می خواهیم به نوعی با زندگی خانوادگی جدید خود سازگار شویم. بنابراین برای ما این

kind of an extra level. I feel like what you said, the mental weight is the biggest change.

فقط یک سطح اضافی است. احساس می کنم آنچه شما گفتید، وزن ذهنی بزرگترین تغییر است.

Dan: I think it's gotten weird with neighbors,

دان: فکر می‌کنم با همسایه‌ها هم عجیب شده است،

too because we have really friendly neighbors and a couple of them are children and you

زیرا ما همسایه‌های واقعاً دوستانه‌ای داریم و چند نفر از آنها کودک هستند و شما

want to just play with them and even if you're thinking about it a lot more. If they're playing

می‌خواهید فقط با آنها بازی کنید، حتی اگر بیشتر به آن فکر می‌کنید. اگر آنها

with the ball, they've touched all over the ball and you can't play ball with them, for

با توپ بازی می کنند، تمام توپ را لمس کرده اند و مثلاً نمی توانید با آنها توپ بازی کنید

example. Vanessa:

. ونسا:

Or our neighbors want to hold our new baby, but they can't hold the baby.

یا همسایه های ما می خواهند نوزاد جدید ما را در آغوش بگیرند، اما نمی توانند نوزاد را در آغوش بگیرند.

Dan: Yeah.

دن: آره

Vanessa: So in that situation, those are the people

ونسا: پس در آن موقعیت، اینها افرادی هستند که

we see the most often. They can't really interact with us in the way they did before. So that's

ما اغلب آنها را می بینیم. آنها واقعاً نمی توانند مانند گذشته با ما تعامل داشته باشند. پس

really, yeah, that's a bummer. But we're all in this situation at the same time.

واقعاً، آره، این یک مشکل است. اما همه ما در یک زمان در این وضعیت هستیم.

Vanessa: So what about in the future when the main

ونسا: پس در آینده چه می‌شود که قسمت‌های اصلی

parts - Dan:

- Dan:

Prediction time? Vanessa:

زمان پیش‌بینی؟ ونسا:

Yeah, when the main part of the lockdown or quarantine, all of this has passed.

آره، وقتی بخش اصلی قرنطینه یا قرنطینه تمام شده است.

Dan: I'm going to be guaranteed wrong about this.

دن: من در این مورد اشتباه می کنم.

Vanessa: Okay. What's your prediction? What's your

ونسا: باشه. پیش بینی شما چیست؟

wrong prediction? Dan:

پیش بینی اشتباه شما چیست؟ دن:

My wrong prediction is, well, what's your question exactly?

پیش‌بینی اشتباه من این است، خوب، سؤال شما دقیقاً چیست؟

Vanessa: Oh, what do you think is going to happen?

ونسا: اوه، فکر می کنی چه اتفاقی می افتد؟

Dan: What's going to happen, period? Yeah,

دن: چه اتفاقی قرار است بیفتد، نقطه؟ آره،

Vanessa: I don't want to say like, do you think it's

ونسا: نمی‌خواهم بگویم، فکر

going to be good or bad? Just what do you think will happen?

می‌کنی خوب می‌شود یا بد؟ فقط فکر می کنید چه اتفاقی می افتد؟

Dan: I think the virus is here to stay.

دن: من فکر می کنم که ویروس اینجا باقی مانده است.

Vanessa: Okay.

ونسا: باشه.

Dan: It's going to probably com back again in the

دن: احتمالاً در زمستان دوباره برمی گردد

winter, you know, it might mutate. So we're just going to have to deal with this. I have

، می دانید، ممکن است جهش پیدا کند. بنابراین ما فقط باید با این موضوع مقابله کنیم. برای

a hard time believing they'll be able to get rid of it anytime soon. So it will be more

من سخت است که باور کنم آنها بتوانند به زودی از شر آن خلاص شوند. بنابراین بیشتر

akin to like the flu, like influenza, or even the common cold, but just more serious. So

شبیه آنفولانزا، مانند آنفولانزا، یا حتی سرماخوردگی است، اما جدی تر است. بنابراین

I don't know. I kind of hope, I'm hoping that people start living a little more regularly,

من نمی دانم. من امیدوارم، امیدوارم مردم کمی منظم تر زندگی کنند،

but I don't think that's possible. Even if the government said that they're going to

اما فکر نمی کنم این امکان پذیر باشد. حتی اگر دولت گفته باشد که

stop lock downs, I think it's in people's heads now.

قفل ها را متوقف می کنند، فکر می کنم الان در سر مردم است .

Vanessa: I think it will be tough to get out, but I

ونسا: فکر می‌کنم بیرون رفتن سخت باشد، اما

have a feeling, at least - Dan:

حداقل یک احساسی دارم - دن:

In some people's heads. Vanessa:

در سر بعضی‌ها. ونسا:

...In the US, because there's not as many laws as there are in other countries. I think

...در ایالات متحده، زیرا به اندازه کشورهای دیگر قوانین زیادی وجود ندارد. من فکر می کنم

that in the US, probably after if the government said, okay, concerts can go, you can go to,

که در ایالات متحده، احتمالاً بعد از اینکه دولت گفت، خوب، کنسرت ها می توانند بروند، می توانید بروید،

can go on, you can go to restaurants again, you can do anything.

می توانید ادامه دهید، می توانید دوباره به رستوران بروید، می توانید هر کاری انجام دهید.

Dan: I don't think they'll do big groups for a

دن: فکر نمی‌کنم برای مدت طولانی گروه‌های بزرگ را

long time. Vanessa:

اجرا کنند. ونسا:

Well, when that happens, I think that people will be very hesitant for maybe like a month,

خوب، وقتی این اتفاق می‌افتد، فکر می‌کنم مردم شاید برای یک ماه خیلی مردد باشند،

this is my prediction, and then we'll realize, oh, we're so tired of just keeping to ourselves

این پیش‌بینی من است، و بعد متوجه می‌شویم، اوه، ما خیلی خسته شده‌ایم که فقط خودمان را نگه داریم

and they'll go out again. Dan:

و آن‌ها این کار را انجام خواهند داد. دوباره برو بیرون دان:

Or they might do it for a month and then they'll start doing it again and then the numbers

یا ممکن است یک ماه این کار را انجام دهند و سپس دوباره شروع به انجام آن کنند و سپس اعداد

will creep up again and then it will start being reported again and then people will

دوباره بالا می‌آیند و سپس دوباره گزارش می‌شود و سپس مردم

start cutting back. I don't know, I think there'll be kind of like an ebb and flow of

شروع به کاهش می‌کنند. نمی‌دانم، فکر می‌کنم یک جورهایی مانند جزر و مدی از

people going out and doing stuff and then staying back inside again.

مردم بیرون می‌آیند و کارهایی را انجام می‌دهند و دوباره داخل می‌مانند.

Vanessa: I'm curious.

ونسا: من کنجکاو هستم.

Dan: But I don't know how much, like especially

دن: اما نمی‌دانم چقدر، به ویژه

in the US where like so far it seems like the central government hasn't put down the

در ایالات متحده که تا کنون به نظر می‌رسد دولت مرکزی قرنطینه را متوقف نکرده است

lockdown. It's been state by state, and it just hasn't been quite as intense as some

. ایالت به ایالت بوده است، و آنقدر که بعضی

places it sounds like. Vanessa:

جاها به نظر می رسد شدید نبوده است. ونسا:

Yeah. For me, personally, I'm going to be really curious what happens with the education

آره. برای من، شخصا، واقعاً کنجکاو خواهم بود که چه اتفاقی برای سیستم آموزشی

system and what happens with businesses that aren't used to having all of their employees

می‌افتد و چه اتفاقی برای مشاغلی می‌افتد که عادت ندارند همه کارمندانشان

work from home when they can go back to work, if that's going to change how they do things.

از خانه کار کنند، در صورتی که می‌توانند به سر کار بازگردند. نحوه انجام کارها را تغییر دهند

Like maybe they'll let people work from home more often or ...

مثل اینکه ممکن است به مردم اجازه دهند بیشتر از خانه کار کنند یا ...

Dan: Maybe some office businesses, office-type

دن: شاید برخی از مشاغل اداری، مشاغل اداری

businesses, will let them work from home more often anyways.

، به هر حال به آنها اجازه دهند بیشتر از خانه کار کنند.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Dan: School is a big question though. I have no

دن: مدرسه یک سوال بزرگ است. هیچ

idea. Yeah, that's, cause that's a really hot spot for germ spread obviously.

نظری ندارم. بله، این است، زیرا به وضوح یک نقطه بسیار داغ برای انتشار میکروب است.

Vanessa: Yeah, and I think that if both of the parents

ونسا: بله، و من فکر می‌کنم که اگر هر دو والدین

work, it is extremely difficult right now for them to manage their work and also help

کار کنند، در حال حاضر مدیریت کار و کمک به

their kids do homeschooling. It's not traditional homeschooling but do schooling at home. But

بچه‌هایشان در آموزش خانه بسیار دشوار است. این آموزش خانگی سنتی نیست، اما آموزش را در خانه انجام دهید. اما

maybe there'll be some flexibility. Who knows? They might not be so strict with how many

شاید کمی انعطاف وجود داشته باشد. چه کسی می داند؟

days you miss at school if they can do stuff at home. I don't know. It'll be interesting

اگر بتوانند کارهایی را در خانه انجام دهند، ممکن است در مورد چند روزی که در مدرسه غیبت می کنید سختگیر نباشند . من نمی دانم.

to see. Dan:

دیدنش جالب خواهد بود دن:

Well I think a lot of places, I think I heard in Canada, they already canceled public school

خوب فکر می‌کنم خیلی جاها، فکر می‌کنم در کانادا شنیده‌ام، آنها قبلاً مدارس دولتی را

for the rest of the year. Vanessa:

برای بقیه سال لغو کرده‌اند. ونسا:

Like rest of the school year? Dan:

مثل بقیه سال تحصیلی؟ دن:

No, like this year. Vanessa:

نه، مثل امسال. ونسا:

Like 2020? Dan:

مثل 2020؟ دن:

Yeah. Vanessa:

آره ونسا:

Whoa, okay. Dan:

اوه، باشه. دن:

Pretty sure, we'll have to look that up. Vanessa:

مطمئناً، ما باید آن را بررسی کنیم. ونسا:

Fact check it. Dan:

واقعیت را بررسی کنید. دن:

But I don't know about America. Have you heard anything about that yet? We don't have kids

اما من از آمریکا خبر ندارم. آیا تاکنون چیزی در مورد آن شنیده اید؟ ما هنوز بچه

in school yet, so. Vanessa:

در مدرسه نداریم، بنابراین. ونسا:

Yeah. I haven't heard necessarily about, yeah, being canceled until the end of the year,

آره. من لزوماً در مورد، بله ، لغو تا پایان سال نشنیده‌ام،

but I not necessarily, I wouldn't be surprised because it seems like that's part of the mental

اما لزوماً نه، تعجب نمی‌کنم زیرا به نظر می‌رسد این بخشی از

weight is that there's always an unknown of what's going to happen.

وزن ذهنی این است که همیشه ناشناخته‌ای وجود دارد که قرار است چه اتفاقی بیفتد. رخ دادن.

Dan: It also seems like in general the government

دن: همچنین به نظر می رسد که به طور کلی

has been more like the things that they do control, they've been shutting that down more.

دولت بیشتر شبیه چیزهایی بوده است که آنها کنترل می کنند، آنها بیشتر آن را تعطیل می کنند.

Vanessa: Oh, like they control the school system -

ونسا: اوه، مثل اینکه آنها سیستم مدرسه را کنترل می کنند -

Dan: And the parks, and stuff like that.

دن: و پارک ها، و چیزهای مشابه.

Vanessa: Parks and stuff, yeah. It seems like every

ونسا: پارک ها و چیزهای دیگر، بله. به نظر می رسد که هر

country is dealing with it differently and in the US the main way is letting States kind

کشوری با آن به طور متفاوتی برخورد می کند و در ایالات متحده راه اصلی این است که به ایالت ها اجازه می دهد

of do their own thing because yeah, New York is different than North Carolina or California

کار خودشان را انجام دهند، زیرا بله، نیویورک با کارولینای شمالی یا کالیفرنیا

or Missouri or wherever you might be. So just interesting to see.

یا میسوری یا هر کجا که باشید متفاوت است. بنابراین فقط دیدن آن جالب است.

Dan: I like the little experiments too.

دن: من آزمایش های کوچک را هم دوست دارم.

Vanessa: Every state doing something differently?

ونسا: هر ایالت کاری متفاوت انجام می دهد؟

Dan: Yeah, I mean we have that in Europe, too.

دان: آره، منظورم این است که ما در اروپا هم چنین چیزی را داریم.

Like apparently Sweden is doing less than normal.

مانند ظاهراً سوئد کمتر از حد معمول کار می کند.

Vanessa: Oh yeah? It's an interesting to see how things

ونسا: اوه آره؟ دیدن اینکه اوضاع چطور پیش

are going. Dan:

می رود جالب است. دن:

And right now I think they have a higher case rate, but like it's, I don't know. I probably

و در حال حاضر فکر می‌کنم که آنها تعداد موارد بالاتری دارند ، اما من نمی‌دانم. من احتمالاً

shouldn't talk about it because I haven't looked into all the details.

نباید در مورد آن صحبت کنم زیرا تمام جزئیات را بررسی نکرده ام.

Vanessa: Well, that's kind of part of -

ونسا: خب، این یه جورایی بخشی از -

Dan: That's the whole problem with this thing.

دن: کل مشکل این موضوع همینه.

Vanessa: Yeah. Everyone is their own little expert.

ونسا: آره. هر کسی متخصص کوچک خودش است.

Right? Well thank you for joining me and talking about this strange daily situation that we

درست؟ خوب ممنون که به من ملحق شدید و در مورد این وضعیت عجیب و غریب روزانه که در آن قرار

find ourselves in. Dan:

داریم صحبت کردید. دن

You're welcome. I don't know how much I added but you know, well perspective. Everybody

: خوش آمدید. من نمی دانم چقدر اضافه کردم، اما شما می دانید، خوب دیدگاه. همه

gets to see my quarantine beard. Vanessa:

می توانند ریش قرنطینه ام را ببینند. ونسا:

Yeah. Chit chatting about daily life and yeah, trying to figure out how to do our new, new

آره. چت کردن در مورد زندگی روزمره و بله، سعی می کنیم بفهمیم چگونه هنجار جدید و جدید خود را انجام دهیم

norm. So I hope you appreciated this video. I hope it was interesting to you. Thank you

. پس امیدوارم از این ویدیو استقبال کرده باشید. امیدوارم براتون جالب بوده باشه با تشکر از

all for spending some of your precious time learning English with us. And I want to know

همه شما که مقداری از وقت گرانبهای خود را برای یادگیری زبان انگلیسی با ما صرف کردید. و من می خواهم

in the comments, how has daily life changed for you in the past month or maybe two months

در نظرات بدانم،

if your country has been, was ahead of everyone and started quarantining earlier.

اگر کشور شما از همه جلوتر بوده و زودتر قرنطینه را آغاز کرده است، در یک ماه یا شاید دو ماه گذشته زندگی روزمره برای شما چگونه تغییر کرده است.

Vanessa: What's your daily life look like? Is it different

ونسا: زندگی روزمره شما چگونه است؟

than before? Pretty normal? Let us know because we are all experiencing something pretty similar,

با قبل فرق داره؟ خیلی معمولی؟ به ما اطلاع دهید زیرا همه ما چیزی تقریباً مشابه را تجربه می کنیم

which is very unusual for the world. Vanessa:

که برای جهان بسیار غیرمعمول است. ونسا:

Thanks so much. Dan:

خیلی ممنون. دن

You're welcome. Vanessa:

: خوش اومدی. ونسا:

And see you again next Friday for a new lesson here on my YouTube channel. Bye.

و جمعه آینده دوباره شما را برای یک درس جدید اینجا در کانال یوتیوب من می بینم. خدا حافظ.

Dan: Bye.

دن: خداحافظ.

Vanessa: The next step is to download my free ebook,

ونسا: گام بعدی دانلود کتاب الکترونیکی رایگان من،

Five Steps to Becoming a Confident English Speaker. You'll learn what you need to do

پنج قدم برای تبدیل شدن به یک سخنران مطمئن انگلیسی است . شما یاد خواهید گرفت که

to speak confidently and fluently. Don't forget to subscribe to my YouTube channel for more

برای صحبت کردن با اعتماد به نفس و روان باید چه کاری انجام دهید. فراموش نکنید که برای دروس رایگان بیشتر در کانال یوتیوب من مشترک شوید

free lessons. Thanks so much. Bye.

. خیلی ممنون. خدا حافظ.