Advanced English Conversation: Vocabulary, Phrasal Verb, Pronunciation

Vanessa: Hi, I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com.

ونسا: سلام، من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com.

Let's have a real English conversation, let's go.

بیایید یک مکالمه انگلیسی واقعی داشته باشیم، بیایید برویم.

Today I have something super special to share with you.

امروز یک چیز فوق العاده ویژه برای به اشتراک گذاشتن با شما دارم.

I'm going to share a real English conversation.

من قصد دارم یک مکالمه واقعی انگلیسی را به اشتراک بگذارم.

A little over two years ago my husband, Dan, and I bought our first house.

کمی بیش از دو سال پیش من و شوهرم، دن، اولین خانه خود را خریدیم.

And today you are going to meet our realtor, Brandi.

و امروز قرار است با مشاور املاک ما، برندی، ملاقات کنید .

A realtor, or sometimes we call them a real estate agent, is a professional who helps

یک مشاور املاک، یا گاهی اوقات ما آنها را یک مشاور املاک می نامیم، حرفه ای است که به

you to find and buy a house.

شما کمک می کند تا خانه ای پیدا کنید و بخرید.

In the US if you want to buy a house, you need to hire a realtor.

در ایالات متحده اگر می خواهید خانه بخرید، باید یک مشاور املاک استخدام کنید.

If this job isn't common in your country, don't worry, you'll learn a lot about it today.

اگر این شغل در کشور شما رایج نیست، نگران نباشید، امروز چیزهای زیادی در مورد آن یاد خواهید گرفت.

Brandi is really passionate about her job and how her job has completely changed her

برندی واقعاً به شغل خود علاقه مند است و اینکه چگونه شغل او زندگی خانواده اش را کاملاً تغییر داده

family's life.

است.

I'm sure that you also have things that you're passionate about, so it's a good experience

من مطمئن هستم که شما نیز چیزهایی دارید که به آنها علاقه دارید، بنابراین تجربه خوبی است که

to listen carefully and imitate the way that we speak.

با دقت گوش کنید و از نحوه صحبت کردنمان تقلید کنید .

During our conversation you will see some subtitles down here for some important vocabulary,

در طول مکالمه ما زیرنویس هایی را در اینجا برای برخی از واژگان مهم

phrasal verbs, and pronunciation.

، افعال عبارتی و تلفظ خواهید دید.

After you watch the conversation, there will be a vocabulary lesson where my husband, Dan,

بعد از تماشای مکالمه، یک درس واژگان وجود دارد که در آن من و شوهرم، دان،

and I explain in detail some of the important phrases so that you don't waste your time

برخی از عبارات مهم را با جزئیات توضیح می دهیم تا وقت خود را با

studying unimportant words.

مطالعه کلمات بی اهمیت تلف نکنید.

Ingrain these in your memory.

اینها را در حافظه خود بگنجانید.

It's great to hear them in the conversation, but when you also hear us explaining them

شنیدن آن‌ها در مکالمه بسیار خوب است، اما وقتی در درس واژگان ما را نیز توضیح می‌دهیم

in the vocabulary lesson, it will be even easier to remember them and use them yourself.

، به خاطر سپردن و استفاده از آن‌ها آسان‌تر خواهد بود.

After the vocabulary lesson, you will have a phrasal verb lesson where you will learn

بعد از درس لغت، یک درس فعل عبارتی خواهید داشت که در آن

some of the most important phrasal verbs from the conversation with Brandi, so that you

تعدادی از مهم ترین افعال عبارتی را از مکالمه با برندی یاد می گیرید تا

can use them in your daily conversation.

بتوانید در مکالمه روزانه خود از آنها استفاده کنید.

And finally, after the phrasal verb lesson, you will have a pronunciation lesson so that

و در نهایت بعد از درس فعل عبارتی، یک درس تلفظ خواهید داشت تا

you can speak more like an American and speak clearly and understandably.

بتوانید بیشتر شبیه آمریکایی ها صحبت کنید و واضح و قابل فهم صحبت کنید.

You can always click CC on this lesson to view the full subtitle so that you don't miss

همیشه می توانید برای مشاهده زیرنویس کامل این درس روی CC کلیک کنید تا

any words.

هیچ کلمه ای را از دست ندهید.

And of course, to help you remember everything from today's long lesson, I have created a

و البته، برای کمک به شما در به خاطر سپردن همه چیز از درس طولانی امروز، من یک

free PDF worksheet where you will remember all of the vocabulary, phrasal verbs, pronunciation,

کاربرگ PDF رایگان ایجاد کرده ام که در آن همه واژگان، افعال عبارتی، تلفظ،

sample sentences, and you'll be able to answer Vanessa's challenge question at the bottom

جملات نمونه را به خاطر خواهید آورد و می توانید به سوال چالشی ونسا پاسخ دهید.

of the free PDF worksheet.

پایین کاربرگ PDF رایگان. برای دانلود آن کاربرگ رایگان امروز

You can click on the link in the description to download that free worksheet today.

می توانید روی لینک موجود در توضیحات کلیک کنید .

And if you enjoy this lesson, I invite you to join me in the Fearless Fluency Club where

و اگر از این درس لذت می برید، از شما دعوت می کنم در باشگاه تسلط بی باک به من بپیوندید، جایی

you can finally learn real American English and speak confidently.

که در نهایت می توانید انگلیسی واقعی آمریکایی را یاد بگیرید و با اطمینان صحبت کنید.

Our course member Ildikó said, "This course is fantastic.

عضو دوره ما ایلدیکو گفت: "این دوره فوق العاده است.

I like the most that you teach us real English."

من بیشتر از همه دوست دارم که شما انگلیسی واقعی را به ما آموزش دهید."

Thank you Ildikó.

ممنون ایلدیکو

surprised her.

او را شگفت زده کرد

She said, "What surprised me even more was the wonderful community and the opportunity

او گفت: "چیزی که من را بیشتر متعجب کرد این بود که انجمن فوق العاده و فرصتی

to meet and interact with so many friends from around the world.

برای ملاقات و تعامل با دوستان بسیاری از سراسر جهان

and to speak confident English.

و صحبت کردن با اعتماد به نفس انگلیسی.

My course uses the Conversation Breakdown Method.

دوره من از روش شکست مکالمه

This method helps you to catch the real meaning of conversations and be able to express yourself

استفاده می کند. این روش به شما کمک می کند معنی واقعی مکالمات و بتوانید

with the same type of expressions and terms and pronunciation so that you can be understandable.

با همان نوع عبارات و اصطلاحات و تلفظ خود را بیان کنید تا قابل درک

Today's YouTube video is just a short sample of the course.

باشید ویدیوی امروز یوتیوب فقط یک نمونه کوتاه از دوره است.

There are five modules in the full course, and today you're only seeing half of one of

در دوره کامل پنج ماژول وجود دارد و امروز شما فقط نیمی از یکی از ماژول ها را می بینید

the modules.

.

So let's test the Conversation Breakdown Method in the Fearless Fluency Club and let's meet

پس بیایید روش شکست مکالمه را در باشگاه تسلط بی باک آزمایش کنیم و با

Brandi.

برندی آشنا شویم.

Hi everyone.

سلام به همه.

Brandi: Hello.

برندی: سلام

Vanessa: I'm here with Brandi.

ونسا: من اینجا با برندی هستم.

Brandi is a real estate agent, realtor, but also a friend now.

برندی یک ملک است. مشاور املاک، مشاور املاک و همچنین اکنون یک دوست.

So let's start by talking about the definition.

پس بیایید با صحبت در مورد تعریف شروع کنیم.

What is a real estate agent or a realtor?

مشاور املاک یا مشاور املاک چیست

Brandi: Okay.

So a realtor and real estate agent are almost interchangeable.

Vanessa: Okay.

Brandi: So all real estate agents in order to get

؟ بنابراین همه بنگاه‌های املاک برای اینکه

on our listing service, which means the access to properties, we have to be a realtor, which

به خدمات فهرست‌بندی ما دسترسی پیدا کنند، یعنی دسترسی به املاک، باید یک مشاور املاک باشیم،

is this organization that has a set of ethics.

که این سازمانی است که یک سری اصول اخلاقی دارد.

Vanessa: Oh.

ونسا: اوه

Brandi: And so we have to follow certain ethical guidelines

برندی: و بنابراین ما باید از دستورالعمل های اخلاقی خاصی پیروی

to make sure that we don't mislead clients and we share all the important facts about

کنیم تا مطمئن شویم که مشتریان را گمراه نمی کنیم و همه حقایق مهم در مورد یک خانه را به اشتراک می گذاریم

a house.

.

And when it comes to our activities we essentially are the ... I like to think of myself as a

و وقتی نوبت به فعالیت‌های ما می‌رسد، اساساً ... من دوست دارم خودم را به عنوان یک

consult.

مشاور در نظر بگیرم.

So I help consult people in buying and selling their home.

بنابراین من در خرید و فروش خانه با مردم مشورت می کنم .

Vanessa: Okay.

ونسا: باشه.

So it is essential if someone wants to buy or sell a house that they contact a consult

بنابراین، اگر کسی می‌خواهد خانه‌ای بخرد یا بفروشد ضروری است که با مشاور

or a real estate agent, a realtor, to help them in that process?

یا مشاور املاک، مشاور املاک تماس بگیرد تا در این فرآیند به او کمک کند؟

Brandi: So technically people can buy and sell on

برندی: بنابراین از نظر فنی مردم می توانند به تنهایی خرید و فروش

their own.

کنند.

Vanessa: Oh?

ونسا: اوه؟

Brandi: If they want to.

برندی: اگر بخواهند.

Though I do think that working with a realtor, you have somebody who does it as a job and

اگرچه من فکر می کنم که کار با یک مشاور املاک، شما شخصی را دارید که آن را به عنوان شغل انجام می دهد و

somebody who has seen hundreds of experiences of buying and selling and really understand

کسی که صدها تجربه خرید و فروش را دیده است و واقعاً درک می کند

how the market works.

که بازار چگونه کار می کند.

What a good deal is, what isn't a good deal, what important repairs are, what non-important

چه معامله خوب است، چه معامله خوبی نیست، چه تعمیرات مهم است، چه تعمیرات غیر مهم

repairs are.

.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Brandi: So some people try and sell on their own and

برندی: بنابراین برخی افراد خودشان سعی می‌کنند بفروشند و

sometimes it works, sometimes it doesn't, and then they connect with a realtor to engage

گاهی کار می‌کند، گاهی اوقات نمی‌شود، و سپس با یک مشاور املاک ارتباط برقرار

their expertise.

می‌کنند تا تخصصشان را درگیر کنند.

And then for buyers, at least in our state, it's pretty common that the seller pays the

و سپس برای خریداران، حداقل در ایالت ما ، بسیار رایج است که فروشنده

realtor commission for the buyers.

کمیسیون مسکن را برای خریداران می پردازد.

So for buyers, the buyers don't actually have to pay anything out of pocket.

بنابراین برای خریداران، خریداران در واقع مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

The seller pays the commission so it's beneficial for buyers especially.

فروشنده کمیسیون را می پردازد، بنابراین به ویژه برای خریداران مفید است.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

I remember when we bought this house, it didn't feel like we were paying you anything.

یادم هست وقتی این خانه را خریدیم، این احساس را نداشتیم که به شما پولی می دهیم.

It was so weird.

خیلی عجیب بود

You were helping us so much and then there was no exchange of money.

خیلی به ما کمک می کردی و بعد پولی رد و بدل نشد.

So if we had decided, "Hey, we're not going to buy a house at all," would you just be

بنابراین، اگر تصمیم گرفته بودیم، "هی، ما اصلاً قصد خرید خانه نداریم"، آیا

out then?

آن موقع بیرون بودید؟

You would've helped us all that time for nothing?

تو تمام آن مدت بیهوده به ما کمک می کردی؟

Brandi: Yes, and it happens a lot.

برندی: بله، و این خیلی اتفاق می افتد.

Vanessa: Oh no.

ونسا: اوه نه.

Okay.

باشه.

But in the end, the expectation is that that person will buy and then you'll make a cut

اما در نهایت، انتظار این است که آن شخص بخرد و بعد شما

of whatever the price of the house is- Brandi:

هر چه قیمت خانه است، بریدید- برندی:

Yes.

بله.

Vanessa: -that they got.

ونسا: -این را گرفتند.

Okay.

باشه.

Because it seems like every country has a different way of dealing with buying property,

زیرا به نظر می رسد که هر کشوری روش متفاوتی برای خرید ملک دارد،

but in the US it's pretty common to use a realtor who knows what they're doing.

اما در ایالات متحده استفاده از یک مشاور املاک که می داند در حال انجام چه کاری است بسیار رایج است.

That's your job, to know all those ins and outs.

این وظیفه شماست، دانستن همه اینها و نکات بیرونی.

Especially for us as a first time buyer having no idea of the process, it was so helpful

مخصوصاً برای ما به عنوان اولین خریدار که هیچ ایده ای از روند کار

to have someone who was just guiding you.

نداریم، داشتن شخصی که فقط شما را راهنمایی می کند بسیار مفید بود.

Especially when we've got other stuff going on in our life.

مخصوصاً وقتی چیزهای دیگری در زندگی مان در جریان است.

You don't have time to know every detail about who is the best person to sign these papers

شما وقت ندارید همه جزئیات را بدانید که چه کسی بهترین فرد برای امضای این اوراق است

or what's the next step?

یا قدم بعدی چیست؟

It was really nice to have help.

واقعاً خوب بود که کمکی داشته باشم.

So thank you.

پس متشکرم.

Brandi: Yeah, you're welcome.

برندی: آره، خوش اومدی.

And I feel like my role too is also to help make it as stress free as possible for all

و من احساس می‌کنم که نقش من نیز کمک به ایجاد استرس برای همه

parties.

طرف‌ها است.

So as much as possible if a repair is needed and a seller doesn't have time to be there,

بنابراین تا آنجا که ممکن است اگر تعمیری نیاز باشد و فروشنده وقت حضور در آنجا را نداشته باشد،

I'll meet the repair person at the house because buyers and sellers, they have jobs, they have

من با تعمیرکار در خانه ملاقات خواهم کرد زیرا خریداران و فروشندگان، شغل دارند،

things they have to do.

کارهایی دارند که باید انجام دهند.

And so if a buyer can't make an inspection because their schedule is really busy, I go

و بنابراین اگر خریدار نمی تواند بازرسی انجام دهد زیرا برنامه آنها واقعاً شلوغ است، من

to the inspection for them.

برای آنها به بازرسی می روم.

Of course there's a report, though I want to be there to be able to help explain to

البته یک گزارش وجود دارد، اگرچه من می‌خواهم آنجا باشم تا بتوانم به آنها کمک

them what's important, what's not important, those kind of things.

کنم که چه چیزهایی مهم است، چه چیزهایی مهم نیستند، از این قبیل چیزها.

So I feel like another job for a realtor is really just to make it as easy and as smooth

بنابراین احساس می‌کنم کار دیگری برای یک مشاور املاک این است که آن را تا حد امکان آسان و

as possible.

روان کند.

Vanessa: Yeah, and that's what a good realtor should

ونسا: بله، و این کاری است که یک مسکن خوب باید

do.

انجام دهد.

Brandi: Yes.

برندی: بله.

Not all do that.

همه این کار را نمی کنند.

Vanessa: That's the ideal.

ونسا: این ایده آل است.

Brandi: Yes.

برندی: بله.

Vanessa: So now that we kind of have a general overview,

ونسا: پس اکنون که به نوعی مرور کلی داریم،

I'm curious about you personally.

من شخصاً در مورد شما کنجکاو هستم.

How did you get into this?

چگونه وارد این موضوع شدید؟

Or why did you get into being a real estate agent?

یا چرا به یک مشاور املاک تبدیل شدید؟

Brandi: Yeah.

برندی: آره.

So I was bartending, so I was serving drinks at the Grove Park Inn which is this beautiful

بنابراین من بارمن می‌کردم، بنابراین در مهمانخانه گرو پارک که این

resort in our area.

استراحتگاه زیبا در منطقه ماست، نوشیدنی سرو می‌کردم.

And I met this woman named Samantha and she was there with her team and we just started

و من با این زن به نام سامانتا ملاقات کردم و او با تیمش آنجا بود و ما تازه شروع به

talking and they were ordering a lot of drinks.

صحبت کردیم و آنها نوشیدنی های زیادی سفارش می دادند.

Vanessa: So they were talking a lot.

ونسا: پس آنها زیاد صحبت می کردند.

Brandi: They were having a really good time and we

برندی: آنها واقعاً اوقات خوبی را سپری می کردند و ما در

ended up talking a little bit and getting to know each other.

نهایت با هم کمی صحبت کردیم و با هم آشنا شدیم.

And I asked, "Well, why are you here?"

و من پرسیدم: "خب چرا اینجایی؟"

It's normally a question that I ask just to kind of engage customers.

معمولاً این سؤالی است که من فقط برای جلب نظر مشتریان می پرسم.

And she said, "Oh, we're celebrating a huge business success."

و او گفت: "اوه، ما یک موفقیت بزرگ تجاری را جشن می گیریم ."

And I was like, "Oh, what was that business success?

و من می گفتم: "اوه، آن موفقیت تجاری چه بود ؟

I want to know."

می خواهم بدانم."

And she's like, "Oh.

و او می‌گوید: "اوه.

Well, I was the top agent in all of Western North Carolina."

خب، من مامور ارشد تمام کارولینای شمالی غربی بودم ."

And I was like, "Like top real estate agent?"

و من اینطور گفتم: "مثل مشاور املاک برتر؟"

And she's like, "Yeah, yeah."

و او مانند "آره، آره."

And I was like, "How many houses did you sell last year?"

و من می گفتم "سال گذشته چند خانه فروختی ؟"

And she's like, "54."

و او مانند "54."

And I was like- Vanessa:

و من مثل ونسا بودم

That's a house a week almost.

: تقریباً هفته ای یک خانه است.

Brandi: That's more than a house a week technically.

برندی: این از نظر فنی بیش از یک خانه در هفته است.

So I was like, "Wow."

بنابراین من مثل "وای" گفتم.

And then I was like, "I think people make 3% and then house prices are like this.

و بعد من اینطور گفتم: "فکر می کنم مردم 3 درصد درآمد دارند و بعد قیمت خانه ها اینگونه است.

That's a lot of money."

این پول زیادی است."

Vanessa: It's a pretty lucrative business, especially

ونسا: این یک تجارت بسیار پرسود است، به خصوص

if you do it well.

اگر آن را به خوبی انجام دهید.

Brandi: Yeah.

برندی: آره.

I was like, "Wow, that's amazing."

من مثل "وای، این شگفت انگیز است."

And then I just tapped back in to my past, and I always helped my dad and my mom find

و سپس به گذشته ام باز گشتم و همیشه به پدر و مادرم کمک می کردم

their houses.

خانه هایشان را پیدا کنند.

Vanessa: Oh.

ونسا: اوه

Brandi: Back in the day before the internet was as

برندی : در روزگاری که اینترنت به همان

huge as it was, I would look through ... there was these flyers.

اندازه بزرگ بود، نگاه می‌کردم... این آگهی‌ها وجود داشت.

And I would look through the flyers and highlight all the different properties for sale or rent

و من از طریق آگهی ها نگاه می کردم و تمام املاک مختلف برای فروش یا اجاره را برجسته می کردم

and help my parents find them.

و به والدینم کمک می کردم آنها را پیدا کنند.

I found my parents almost every house.

تقریباً در هر خانه ای پدر و مادرم را پیدا کردم.

Vanessa: Really?

ونسا: واقعا؟

Brandi: Yeah, as a 12 year old.

برندی: بله، به عنوان یک نوجوان 12 ساله.

Vanessa: Wow.

ونسا: وای.

So it is inside of you.

بنابراین در درون شماست.

Destiny.

سرنوشت.

Brandi: I was like "I loved this growing up."

برندی: من اینطور بودم که "من این را در بزرگ شدن دوست داشتم."

And then I was like, "If she can do it, she's nice and all, but I don't see that she has

و بعد من اینطور گفتم: "اگر او بتواند این کار را انجام دهد، خوب است، اما من نمی بینم که او

something that I don't have."

چیزی دارد که من ندارم."

So I guess it was just an opportunity for me to be like, "I can do it too."

بنابراین حدس می‌زنم این فقط یک فرصت برای من بود که بگویم «من هم می‌توانم این کار را انجام دهم».

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Brandi: And so long story short, I was actually seven

برندی: و خلاصه، من در واقع هفت

months pregnant when I decided I wanted to do that.

ماهه باردار بودم که تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم.

Vanessa: Great time to make a big life change.

ونسا: زمان خوبی برای ایجاد یک تغییر بزرگ در زندگی است.

Brandi: Yeah, and I already had one baby.

برندی: بله، و من قبلا یک بچه داشتم.

So I was like, "It's now or never."

بنابراین من اینطور گفتم: "الان است یا هرگز."

While he's inside of me, it's going to be easier than when he's not.

در حالی که او درون من است، آسان تر از زمانی است که او نیست.

So I signed up immediately for a real estate course.

بنابراین من بلافاصله برای یک دوره املاک ثبت نام کردم .

So I worked full time five days a week, Monday through Friday, and then I would drive two

بنابراین پنج روز در هفته، دوشنبه تا جمعه، تمام وقت کار می‌کردم ، و سپس دو

hours away to go to real estate school Saturday and Sunday.

ساعت رانندگی می‌کردم تا شنبه و یکشنبه به مدرسه املاک بروم .

And so I did that for eight weeks and then I graduated and I got my license eight days

و بنابراین من این کار را به مدت هشت هفته انجام دادم و سپس فارغ التحصیل شدم و هشت روز

before I gave birth.

قبل از زایمان مجوزم را گرفتم.

Vanessa: Oh my goodness.

ونسا: اوه خدای من.

That just makes me a little stressed thinking about it.

این فقط باعث می شود که فکر کردن به آن کمی استرس داشته باشم .

Brandi: So most people don't pass that exam on their

برندی: بنابراین اکثر مردم در اولین تلاش خود در آن

first try.

امتحان موفق نمی شوند.

Vanessa: But you were like, "This is it.

ونسا: اما تو اینطور

I got to do it now."

گفتی: "اینم همینه. الان باید انجامش بدم."

Brandi: I was like, "I literally don't have an option.

برندی: من می گفتم: "من به معنای واقعی کلمه گزینه ای ندارم.

I can't do this with a one week old baby."

من نمی توانم این کار را با یک نوزاد یک هفته ای انجام دهم."

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Brandi: And so I'm like, "I'm just going to study

برندی: و بنابراین من می گویم، "من فقط می خواهم

super hard and try not to panic in the test room."

بسیار سخت درس بخوانم و سعی کنم در اتاق آزمون وحشت نکنم ."

Vanessa: But you did it.

ونسا: اما تو این کار را کردی.

Brandi: I did it.

برندی: من این کار را کردم.

Vanessa: Wow.

ونسا: وای.

Wow.

وای.

So at that time, I guess talking with Samantha must have been just a page turning that this

بنابراین در آن زمان، حدس می‌زنم صحبت کردن با سامانتا فقط یک صفحه بود که نشان می‌داد

is a new career.

این یک حرفه جدید است.

This is a new option for me that I didn't know existed before, or didn't think about

این یک گزینه جدید برای من است که قبلاً نمی دانستم وجود دارد یا به

as a path.

عنوان یک مسیر فکر نمی کردم.

Brandi: Yeah, I never really thought about it because

برندی: بله، من واقعاً هرگز به آن فکر نکردم، زیرا

I owned my own business for a while.

مدتی صاحب کسب و کار خودم بودم.

I was a yoga studio owner and I loved that.

من صاحب استودیو یوگا بودم و این را دوست داشتم.

And so I kind of just like, "Well, I'm just going to do that again eventually."

و بنابراین من دقیقاً دوست دارم، "خب، من فقط در نهایت این کار را دوباره انجام خواهم داد."

And bartending was just my in between because since we had just moved from a different state.

و بارتنینگ فقط در بین من بود، زیرا ما به تازگی از ایالت دیگری نقل مکان کرده بودیم.

And then when I met her, I was like, "That sounds like a great thing to be able to support

و سپس وقتی او را ملاقات کردم، اینطور گفتم: "این به نظر یک چیز عالی است که بتوانم

my family really abundantly."

واقعاً خانواده ام را به وفور حمایت کنم."

And yeah, I ended up joining her team because she-

و بله، من به تیم او ملحق شدم زیرا او -

Vanessa: Cool.

ونسا: باحال.

Brandi: -got me information as a good realtor does,

برندی: - همانطور که یک مشاور املاک خوب این کار را انجام می دهد، اطلاعاتی را برای من به دست آورد، و همانطور که یک مشاور املاک خوب انجام می دهد،

and followed up as a good realtor does.

آن را پیگیری کرد.

Vanessa: Yep.

ونسا: بله.

Brandi: And she was like, "Oh, so are you thinking

برندی: و او می گفت: "اوه، پس آیا به

about buying a house?"

خرید خانه فکر می کنی؟"

And I was like, "Actually, I'm in real estate school."

و من اینطور گفتم: "در واقع، من در مدرسه املاک و مستغلات هستم ."

She's like, "Oh."

او مانند "اوه" است.

Vanessa: You inspired me.

ونسا: تو به من الهام دادی.

I am here now.

من الان اینجا هستم.

Brandi: She literally followed up while I was at school.

برندی: زمانی که من در مدرسه بودم، او به معنای واقعی کلمه پیگیری کرد.

I was on lunch break when she happened to call and I was like, "Oh, the universe."

در تعطیلات ناهار بودم که او زنگ زد و گفتم: "اوه، کیهان."

Vanessa: It is crazy how if you have one real estate

ونسا: این احمقانه است که اگر یک مشاور املاک داشته

agent, they will follow you throughout your life.

باشید، آنها در طول زندگی شما را دنبال می کنند.

My parents used to live in Pittsburgh, Pennsylvania, and the house that they bought there when

پدر و مادر من قبلاً در پیتسبورگ، پنسیلوانیا زندگی می کردند و خانه ای را که

I was two years old, when we moved to South Carolina, even 20 years later, they still

در دو سالگی من در آنجا خریدند، وقتی به کارولینای جنوبی نقل مکان کردیم ، حتی 20 سال بعد، هنوز

would get Christmas cards from him.

از او کارت های کریسمس می گرفتند.

And it's like, "We don't even live in the same state."

و مثل این است که "ما حتی در یک ایالت زندگی نمی کنیم ."

This kind of networking connection to those people is insane, especially if you're like

این نوع ارتباط شبکه ای با آن افراد دیوانه کننده است، به خصوص اگر مانند

Samantha, good at networking and keeping up with potential customers, but also in a friendly

سامانتا باشید، در شبکه سازی و همگام شدن با مشتریان بالقوه خوب باشید، اما همچنین به روشی دوستانه

way.

.

Brandi: Yeah.

برندی: آره.

Vanessa: Not just like, "Are you going to buy something?"

ونسا: نه فقط مثل اینکه "میخوای چیزی بخری؟"

But really just connecting.

اما واقعاً فقط در حال اتصال

Brandi: And that's important.

برندی: و این مهم است.

Vanessa: Yes, not being too pushy.

ونسا: بله، زیاد زورگو نیستم.

Brandi: To not be pushy, because I think a lot of

برندی: برای اینکه زور نزنم، چون فکر

people that goes over their head.

می‌کنم خیلی‌ها از سرشان می‌گذرند.

They're like, "So who do you know looking to buy, sell, or invest in real estate?"

آنها می گویند، "پس چه کسی را می شناسید که به دنبال خرید، فروش یا سرمایه گذاری در املاک و مستغلات است؟"

That's a script.

این یک فیلمنامه است.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Well, I feel like something I really appreciated the first time we talked to you is we had

خوب، احساس می‌کنم چیزی که اولین باری که با شما صحبت کردیم واقعاً از آن قدردانی کردم این است که

also contacted Samantha when we were looking for a house.

وقتی دنبال خانه می‌گشتیم با سامانتا هم تماس گرفته بودیم .

We stumbled upon her contact information and had talked with her and we'd kind of been

ما به طور تصادفی به اطلاعات تماس او رسیدیم و با او صحبت کرده بودیم و یک سال بود که

looking for a place on and off for a year, just looking at listings.

به دنبال مکانی بودیم و فقط به لیست ها نگاه می کردیم.

And I think we'd driven by maybe two places, maybe looked at a place or two.

و من فکر می کنم شاید از دو مکان رانندگی کرده بودیم، شاید به یک یا دو مکان نگاه کرده بودیم.

But then when we talked to you, you were like, "Okay, this seems like something you really

اما وقتی با شما صحبت کردیم، گفتید: "خوب، به نظر می رسد این چیزی است که واقعاً

want.

می خواهید.

How about next week you try to find three places that you like and we can walk in them

چطور است که هفته آینده سعی می کنید سه مکان را پیدا کنید که دوست دارید و ما می توانیم در آنها قدم بزنیم

and just get a real grasp for what you want after looking at concrete places?"

و فقط درک واقعی از چه چیزی داشته باشیم. می خواهید بعد از دیدن مکان های بتنی؟

And just that wording to me felt like, "Oh, I'm kind of excited to actually see places."

و فقط این جمله برای من احساس می کرد: "اوه، من از دیدن واقعاً مکان ها به نوعی هیجان زده هستم."

Even though I know, not with a thought like, "These are my three dream houses," but just

با وجود اینکه می‌دانم، نه با فکری مانند «اینها سه خانه رویایی من هستند»، بلکه دقیقاً

like, "We're going to analyze these places and see how you really feel about them."

مانند «ما این مکان‌ها را تحلیل می‌کنیم و می‌بینیم که واقعاً چه احساسی نسبت به آنها دارید».

And that felt to me less definite like, "I have to find the perfect place and that's

و این به نظرم کمتر قطعی بود، مثل: "من باید مکان عالی را پیدا کنم و

the only place I can look in."

این تنها جایی است که می توانم به آن نگاه کنم."

It's like, "Oh, let's look at these places and get a real feeling for how you feel about

مثل این است که "اوه، بیایید به این مکان ها نگاه کنیم و احساس واقعی خود را نسبت به

them."

آنها احساس کنیم."

Instead of just, I felt really serious.

به جای فقط، احساس کردم واقعاً جدی هستم.

"I need to find the perfect place before I go in it."

"من باید قبل از رفتن به آن مکان مناسب را پیدا کنم ."

So I appreciated that not pushy, but let's just get a feeling for what you really want.

بنابراین من قدردانی می‌کنم که سخت‌گیرانه نیست، اما بیایید احساسی نسبت به آنچه واقعاً می‌خواهید داشته باشید.

And I think that helped us to get the ball rolling in a real way.

و فکر می‌کنم این به ما کمک کرد تا توپ را به شکلی واقعی به دست بیاوریم.

Brandi: Yeah.

برندی: آره.

Vanessa: So that was a really comforting kind of conversation.

ونسا: پس این یک نوع مکالمه واقعا آرامش بخش بود.

Brandi: I mean not that House Hunters on HGTV, our

برندی: منظور من این نیست که شکارچیان خانه در HGTV،

network here, should be how we look at houses.

شبکه ما در اینجا، باید نگاه ما به خانه ها باشد.

But I think House Hunters ... I loved that growing up by the way.

اما من فکر می کنم شکارچیان خانه ... اتفاقاً من آن را دوست داشتم که بزرگ شدم.

Vanessa: Yeah?

ونسا: آره؟

Brandi: I was obsessed with HGTV.

برندی: من با HGTV وسواس داشتم.

I would watch all these weird home things.

من تمام این چیزهای عجیب و غریب خانه را تماشا می کردم.

So I guess it was in my blood.

بنابراین حدس می‌زنم در خون من بود.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Brandi: As a teenager, who does that?

برندی: به عنوان یک نوجوان، چه کسی این کار را انجام می دهد؟

Anyways.

به هر حال.

I'd stay up until midnight watching Curb Appeal.

تا نیمه شب بیدار می ماندم و Curb Appeal را تماشا می کردم.

But anyways.

اما به هر حال.

So yeah, but on there what I learned too is that people start ... when you look at different

بله، اما چیزی که من یاد گرفتم این است که مردم شروع می کنند... وقتی به خانه های مختلف نگاه می کنید

houses, you're like, "Oh.

، می گویید: "اوه.

Well I like this and I don't like this and I like this about out this house, but not

خانه، اما نه

this house."

این خانه."

And eventually after you see enough, you really start getting a feel.

و در نهایت پس از اینکه به اندازه کافی دیدید، واقعاً احساس می کنید.

I mean, you can also get to the point where you've seen too many and then it gets a little-

منظورم این است که شما همچنین می توانید به نقطه ای برسید که تعداد زیادی از آنها را دیده اید و سپس کمی می شود -

Vanessa: Overwhelming.

ونسا: بسیار زیاد .

Brandi: Yeah.

برندی: آره.

But if you just see a few, it starts to give you an idea.

اما اگر فقط چند مورد را ببینید، به شما ایده می دهد.

Like you said, a concrete feeling of, "Yes.

همانطور که شما گفتید، یک احساس عینی از "بله.

This is what I like.

این چیزی است که من دوست دارم.

This is what I don't like."

این چیزی است که دوست ندارم."

I think we saw one house that was gorgeous.

فکر می کنم خانه ای را دیدیم که بسیار زیبا بود.

It was a little bit higher price point but you were just like, "There's just something

قیمت آن کمی بالاتر بود، اما شما می‌گفتید: "فقط چیزی

about the feeling of it."

در مورد احساس آن وجود دارد."

Vanessa: Too overwhelmingly big or that sense that

ونسا: خیلی بزرگ یا آن حسی که به

you get.

شما دست می دهد.

Brandi: It's a lot to take care of for you guys.

برندی : بچه ها باید از آنها مراقبت کنیم.

And so when you found this one, you were like, "Oh, this is perfect.

و بنابراین وقتی این یکی را پیدا کردید، چنین گفتید: "اوه، این عالی است.

It's nice.

خوب است.

Though it's also concise."

اگرچه مختصر نیز است."

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Brandi: Is maybe a good word for it.

برندی : شاید کلمه خوبی برای آن باشد.

Vanessa: It's not big, especially for an American house.

ونسا : بزرگ نیست، مخصوصا برای یک خانه آمریکایی.

But it was a good step up from where we were before.

اما این یک گام خوب از جایی بود که قبلا بودیم .

Brandi: You were at a tiny apartment.

برندی: تو در یک آپارتمان کوچک بودی.

Vanessa: Yeah, I mean.

ونسا: بله، منظورم این است.

Brandi: So this is a lot more space.

برندی: پس این فضا خیلی بیشتر است.

Vanessa: This is double or more than double the space,

ونسا: این فضا دو برابر یا بیش از دو برابر است

which to us felt huge.

که برای ما بسیار بزرگ است.

Brandi: The other one would've been quadruple.

برندی : دیگری چهار برابر می شد.

Vanessa: Yeah, and I think that is something to think

ونسا: بله، و من فکر می کنم این چیزی است که باید

about.

در مورد آن فکر کرد.

Where are you now?

شما حالا کجا هستید؟ خانه

What kind of lifestyle change will your new house give you?

جدید شما چه نوع تغییر سبک زندگی را به شما خواهد داد؟

And do you want that?

و آیا شما آن را می خواهید؟

Brandi: Yes.

برندی: بله.

Vanessa: So yeah.

ونسا: پس آره.

So I'm curious, I have already been through this because we were your clients.

بنابراین من کنجکاو هستم، من قبلاً این را پشت سر گذاشته ام زیرا ما مشتریان شما بودیم.

But for students too, a lot of people live in the US and maybe would be in this process

اما برای دانشجویان نیز، بسیاری از مردم در ایالات متحده زندگی می کنند و شاید در این روند باشند

or don't live in the US and have bought houses in their own home country, just to kind of

یا در ایالات متحده زندگی نکنند و خانه هایی را در کشور خود خریداری کرده باشند، فقط برای

compare from how the US does it.

مقایسه با نحوه انجام این کار ایالات متحده.

If I wanted to buy a house and I called you and said, "Hey, Brandi.

اگه خواستم خونه بخرم بهت زنگ زدم و گفتم هی برندی

You were recommended to me.

به من توصیه شدی

I'm looking to buy a house."

دنبال خونه میگردم.

What happens at that point?

در آن نقطه چه اتفاقی می افتد؟

What's the process that you would go through with someone?

روندی که می خواهید با کسی طی کنید چیست؟

Brandi: Gotcha.

برندی: گوچا.

Well first I like to listen a lot in the very beginning because it's not about me.

خب اولاً من دوست دارم در همان ابتدا خیلی گوش بدهم چون به من مربوط نیست.

Right?

درست؟

It's about them and what they want.

این مربوط به آنها و آنچه آنها می خواهند است.

So the first thing that I do is ask them a bunch of things.

بنابراین اولین کاری که انجام می دهم این است که از آنها یک سری چیزها را بپرسم.

So kind of just be ready to share with the realtor, "Okay, this is what I'm looking for."

پس فقط آماده باشید تا با مشاور املاک در میان بگذارید ، "خوب، این چیزی است که من به دنبالش هستم."

So have a list of your needs and your wants and that kind of thing and be ready to go

بنابراین فهرستی از نیازها و خواسته های خود و این نوع چیزها داشته باشید و آماده باشید تا به

there.

آنجا بروید.

So that's the first thing that I do, is a thorough needs analysis.

بنابراین این اولین کاری است که انجام می دهم، تجزیه و تحلیل کامل نیازها است.

And then the next step, and I honestly think that connecting with a mortgage lender after

و سپس مرحله بعدی، و من صادقانه فکر می کنم که ارتباط با یک وام مسکن پس

you talk to a realtor is a good idea because the realtor will be able to recommend a mortgage

از صحبت با یک مسکن ایده خوبی است زیرا مشاور املاک می تواند یک وام دهنده وام مسکن را توصیه کند

lender.

.

Because often big banks and people that you bank with can be a little bit slower.

زیرا اغلب بانک‌های بزرگ و افرادی که با آنها بانک می‌کنید می‌توانند کمی کندتر عمل کنند.

They work on salary, not commission.

آنها با حقوق کار می کنند نه کمیسیون.

So local lenders are typically more motivated to actually help you and get you to closing.

بنابراین وام دهندگان محلی معمولاً انگیزه بیشتری دارند تا واقعاً به شما کمک کنند و شما را به تعطیلی بکشانند.

Whereas big banks, they just work on a salary.

در حالی که بانک های بزرگ فقط با حقوق کار می کنند.

They're not as motivated.

آنها آنقدرها با انگیزه نیستند.

Vanessa: Oh.

ونسا: اوه

Brandi: And then so a realtor can sometimes recommend

برندی: و پس از آن یک مشاور املاک گاهی می تواند به کسی توصیه کند

somebody that they were work with a lot.

که با او کار زیادی داشته است.

They work really well together.

آنها واقعاً خوب با هم کار می کنند.

They know that they're going to hit the deadlines appropriately and not be late.

آنها می دانند که ضرب الاجل ها را به درستی انجام می دهند و دیر نمی کنند.

And then so getting that mortgage loan would be the next step.

و سپس گرفتن آن وام مسکن قدم بعدی خواهد بود.

And then once you're approved, because especially in our market, I think it's like this globally

و پس از تایید شما، زیرا به خصوص در بازار ما، من فکر می کنم در حال حاضر در سطح جهانی اینگونه است

right now.

.

It's just a really strong housing market in general.

به طور کلی بازار مسکن واقعاً قوی است .

I don't know about globally, but definitely within the continental US.

من در مورد جهانی نمی دانم، اما قطعا در قاره آمریکا.

Right?

درست؟

Though I guess US and Hawaii and Alaska are doing good too.

اگرچه من حدس می‌زنم ایالات متحده، هاوایی و آلاسکا نیز خوب عمل می‌کنند.

I have some friends there.

من چند دوست آنجا دارم.

But anyways so basically once you have that approval and you're ready to go, like literally

اما به هر حال اساساً هنگامی که آن تأییدیه را دریافت کردید و آماده رفتن شدید، مثل اینکه به معنای واقعی کلمه

could make an offer, that's when you start touring properties.

می‌توانید یک پیشنهاد ارائه دهید، آن موقع است که گشت و گذار در ملک را شروع می‌کنید.

Drive bys are great.

درایو بای ها عالی هستند.

Though honestly in today's market, it really just depends.

اگر چه صادقانه در بازار امروز، آن را واقعا فقط بستگی دارد.

Vanessa: Like it might already be sold?

ونسا: ممکن است قبلا فروخته شده باشد؟

Brandi: Yeah.

برندی: آره.

Vanessa: Don't have the time to-

ونسا : وقت ندارم-

Brandi: I'll drive by today and we'll make an offer

برندی: من امروز رانندگی می کنم و فردا پیشنهاد می دهیم

tomorrow.

.

No, let's just go today and offer today.

نه، همین امروز برویم و امروز پیشنهاد بدهیم.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Brandi: Because sometimes right now we're talking

برندی: چون گاهی اوقات در حال حاضر داریم صحبت می‌کنیم

... like in California, people post in real estate groups that I'm in on Facebook and

... مانند کالیفرنیا، مردم در گروه‌های املاک و مستغلات که من در فیس‌بوک هستم پست می‌کنند و

people are receiving 50+ offers sometimes.

مردم گاهی اوقات بیش از 50 پیشنهاد دریافت می‌کنند.

Vanessa: That's crazy.

ونسا: این دیوانه است.

Brandi: I mean just an insane amount.

برندی: منظورم فقط یک مقدار دیوانه کننده است.

So you really want to get in there as soon as possible obviously.

بنابراین شما واقعاً می خواهید در اسرع وقت وارد آنجا شوید.

And then even here, we're not that hot.

و حتی در اینجا، ما آنقدرها هم داغ نیستیم.

But recently I've been involved in 11 offers.

اما اخیراً در 11 پیشنهاد شرکت داشتم.

There's five offers.

پنج پیشنهاد وجود دارد

So it's still, it's a lot.

پس هنوز هم هست، زیاد است.

It's a lot of competition so it's good, at least right now in today's market, to move

این رقابت بسیار زیاد است، بنابراین خوب است، حداقل در حال حاضر در بازار امروز، به سرعت حرکت کنیم

quickly.

.

Vanessa: Do you think today's market means post-COVID,

ونسا: آیا فکر می‌کنید بازار امروز به معنای پس از کووید است،

that kind of has changed to make the market different?

این نوع تغییر کرده تا بازار را متفاوت کند؟

Is that what you mean by the changing market?

آیا منظور شما از تغییر بازار همین است؟

People leaving cities, and that's kind of what I imagine is people want to leave New

مردم شهرها را ترک می‌کنند، و این چیزی است که من تصور می‌کنم مردم می‌خواهند شهر نیویورک را ترک کنند

York City and move to the mountains to Asheville or something like that.

و به کوه‌ها به آشویل یا چیزی شبیه به آن بروند.

Or is it just in general the way the world is this current moment?

یا آیا به طور کلی جهان این لحظه کنونی است؟

Brandi: Yeah.

برندی: آره.

So when I say today, I literally mean today because tomorrow there could be a political

بنابراین وقتی می‌گویم امروز، به معنای واقعی کلمه امروز است، زیرا فردا ممکن است یک اعلامیه سیاسی وجود داشته باشد

announcement that changes the market forever.

که بازار را برای همیشه تغییر دهد.

Vanessa: Ah.

ونسا: آه.

Brandi: We don't know what tomorrow's market will

برندی: ما نمی دانیم که بازار فردا

look like quite literally.

به معنای واقعی کلمه چگونه خواهد بود.

We don't know if the mortgage rates are going to go up, because right now they're still

ما نمی دانیم که آیا نرخ های وام مسکن قرار است بالا برود یا نه، زیرا در حال حاضر آنها هنوز

at a historic low and it happened for a little while now though.

در پایین ترین سطح تاریخی هستند و این اتفاق برای مدتی کوتاه رخ داده است.

So with rates being so low, it's a great time to get a mortgage.

بنابراین با توجه به پایین بودن نرخ ها، زمان بسیار خوبی برای گرفتن وام مسکن است.

That's why so many people are buying.

به همین دلیل است که افراد زیادی خرید می کنند.

Vanessa: Like the interest rate?

ونسا: مثل نرخ بهره؟

Brandi: Interest rate.

برندی: نرخ بهره.

Yeah.

آره

So the interest rate, basically the amount that you pay now for a $300,000 house is significantly

بنابراین، نرخ بهره، اساساً مبلغی که اکنون برای یک خانه 300000 دلاری می پردازید، به میزان قابل توجهی

less than what you would've paid five years ago for a $300,000 house.

کمتر از آن چیزی است که پنج سال پیش برای یک خانه 300،000 دلاری می پرداختید.

So for the same amount of money, you're paying less per month.

بنابراین برای همان مقدار پول، ماهیانه کمتر پرداخت می کنید.

Vanessa: Because that percentage of interest is just

ونسا: چون این درصد علاقه

so low over the 15 or 30 years.

در 15 یا 30 سال بسیار کم است.

Brandi: And so the monthly payments are a lot lower.

برندی: و بنابراین پرداخت های ماهانه بسیار کمتر است.

I mean, you're talking sometimes really significant differences.

منظورم این است که شما گاهی اوقات از تفاوت های واقعاً قابل توجهی صحبت می کنید .

If you're talking 5% versus 3% over a 30 year time, it makes a really, really big difference.

اگر در طول 30 سال 5% در مقابل 3% صحبت می کنید، تفاوت واقعاً بسیار بزرگی ایجاد می کند.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Brandi: Especially with those big numbers.

برندی: به خصوص با آن اعداد بزرگ.

So yeah, so the market could shift.

بنابراین بله، بنابراین بازار می تواند تغییر کند.

There's some whispers of inventory rising because of the economy in the next few months.

برخی از زمزمه ها از افزایش موجودی به دلیل اقتصاد در چند ماه آینده وجود دارد.

But people are also seeing the economy will stay strong because the stock market's been

اما مردم همچنین می بینند که اقتصاد قوی خواهد ماند، زیرا بازار سهام

doing well so the wealthy have enough to purchase.

خوب عمل می کند و ثروتمندان به اندازه کافی برای خرید دارند.

Vanessa: It seems so complex.

ونسا: خیلی پیچیده به نظر می رسد.

Brandi: It's super complex.

برندی : فوق العاده پیچیده است.

That's why literally the market of today is the market of today.

به همین دلیل است که به معنای واقعی کلمه بازار امروز، بازار امروز است.

Of course it's probably tomorrow's market.

البته احتمالاً بازار فردا است.

Is it next week's market?

آیا بازار هفته آینده است؟

I don't really know.

من واقعا نمی دانم.

So it can change at any point.

بنابراین می تواند در هر نقطه تغییر کند.

But as of right now, yes, post-COVID, a lot of people are moving from places that they

اما در حال حاضر، بله، پس از کووید، بسیاری از مردم از مکان‌هایی که

disagree with their policies to places where they agree with policies, both directions.

با سیاست‌هایشان مخالف هستند به مکان‌هایی که با سیاست‌ها موافق هستند، در هر دو جهت حرکت می‌کنند.

Vanessa: Oh.

ونسا: اوه

Brandi: If that makes sense.

برندی: اگر منطقی باشد.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Brandi: And not to get too political about it, but

برندی: و نه اینکه زیاد در مورد آن سیاسی شویم، اما

when people want or like a certain policy in a certain region, they want to live there.

وقتی مردم سیاست خاصی را در منطقه خاصی می خواهند یا دوست دارند، می خواهند در آنجا زندگی کنند.

Vanessa: Yeah, that makes sense.

ونسا: آره، منطقی است.

You want to live near people who get you and you understand.

شما می خواهید در کنار افرادی زندگی کنید که شما را درک می کنند و درک می کنید.

Brandi: And large acreage is also going really quickly

برندی: و سطح وسیعی از زمین نیز اکنون به سرعت

now.

در حال پیشرفت است.

Vanessa: Oh.

ونسا: اوه

Brandi: Because people are now seeing the value in

برندی: زیرا مردم اکنون ارزش

having a bunch of space after maybe they've lived in an apartment for the last year and

داشتن یک دسته فضا را بعد از اینکه شاید در سال گذشته در یک آپارتمان زندگی

been stuck in their apartment with whatever neighbors they have.

کرده‌اند و با هر همسایه‌ای در آپارتمان خود گیر کرده‌اند، می‌دانند.

I'm really glad I don't.

من واقعا خوشحالم که این کار را نمی کنم.

Vanessa: That would be so tough.

ونسا: خیلی سخت است.

Brandi: Yeah.

برندی: آره.

With all the lockdowns and stuff, I think it's really brought awareness to people's

با تمام قفل‌ها و چیزهای دیگر، من فکر می‌کنم که این واقعاً باعث آگاهی از

living situations and people have realized they either love it or they don't.

موقعیت‌های زندگی مردم شده است و مردم متوجه شده‌اند که یا آن را دوست دارند یا ندارند.

And I think most people, after a year being stuck in one place, are kind of like, "You

و من فکر می کنم اکثر مردم، پس از یک سال گیر افتادن در یک مکان، به نوعی مانند "می

know?"

دانید؟"

Vanessa: "I kind of want more space."

ونسا: "من به نوعی فضای بیشتری می خواهم."

And we live in the mountains where- Brandi:

و ما در کوه هایی زندگی می کنیم که در آن- برندی

It wouldn't be terrible.

: وحشتناک نیست.

Vanessa: -people are selling acreage.

ونسا: مردم در حال فروش زمین هستند.

They're selling big plots of land.

آنها زمین های بزرگ را می فروشند.

Brandi: The property I was talking to her earlier

برندی : ملکی که امروز با او صحبت می

today about was, it's 150 acres.

کردم، 150 هکتار است.

And so again, there's a lot of people wanting different chunks and different splits of this.

و بنابراین باز هم، افراد زیادی وجود دارند که خواهان تکه‌های مختلف و تقسیم‌بندی‌های مختلف از این هستند.

Vanessa: Oh.

ونسا: اوه

Brandi: And it's expensive, though also a lot of people

برندی: و گران است، اگرچه بسیاری از مردم

want it because it's such a large tract of land.

آن را می خواهند، زیرا زمین بسیار بزرگی است .

Vanessa: Yeah, that's like a whole mountain side.

ونسا: آره، مثل یک کوه کامل است.

Brandi: It's literally a whole mountain with a creek

برندی: به معنای واقعی کلمه یک کوه کامل با یک نهر به

and up, and then the views.

بالا و سپس مناظر است.

It's all cleared and it's gorgeous.

همه چیز پاک شده و فوق العاده است.

Vanessa: That sounds amazing.

ونسا : شگفت انگیز به نظر می رسد.

Brandi: Yeah, it's really cool.

برندی: آره، واقعا عالیه.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

I mean those kinds of things two years ago might have been less sought after.

منظورم این است که این نوع چیزها دو سال پیش ممکن بود کمتر مورد توجه قرار گیرند.

I mean that sounds like a pretty unique situation, but in general.

منظورم این است که به نظر یک موقعیت بسیار منحصر به فرد است، اما به طور کلی.

Brandi: No, it would've been.

برندی: نه، می شد.

Because there's another property, it was 100 acres.

چون ملک دیگری هم هست، 100 جریب بود.

It was listed for $750, actually less than this one was listed for, and the views were

قیمت آن 750 دلار بود، در واقع کمتر از آنچه در لیست ذکر شده بود، و منظره ها

incredible and the house was 10 times better.

باورنکردنی بود و خانه 10 برابر بهتر بود.

It was this beautiful old Victorian house and it was super magical, and it sat on the

این خانه زیبای قدیمی ویکتوریایی بود و فوق العاده جادویی بود و سال ها در

market for years.

بازار بود.

Vanessa: What?

ونسا: چی؟

Brandi: And it just sold because the market's crazy

برندی: و فقط فروخته شد چون بازار الان دیوانه شده است

now.

.

But people didn't- Vanessa:

اما مردم این کار را نکردند - ونسا:

It's like that's what people want now.

مثل این است که مردم اکنون این را می خواهند.

Brandi: Yeah.

برندی: آره.

But a few years ago people are like, "Why do I want to live in the middle of nowhere

اما چند سال پیش مردم می‌گویند: " چرا می‌خواهم با 100 هکتار در وسط ناکجاآباد زندگی

with 100 acres?"

کنم؟"

Vanessa: Wow.

ونسا: وای.

Brandi: Now people are like, "Please.

برندی: حالا مردم مثل "لطفا،

Yes."

بله."

Vanessa: That's so interesting.

ونسا: خیلی جالب است.

So yeah, it can just change.

بنابراین بله، فقط می تواند تغییر کند.

Brandi: Yeah.

برندی: آره.

Vanessa: Very quickly.

ونسا: خیلی سریع.

Brandi: In a few months.

برندی: چند ماه دیگر.

Again, years for that to sell.

باز هم، سالها برای فروش.

And then all of a sudden they were getting so much interest, they ended up getting a

و سپس ناگهان آنقدر علاقه دریافت کردند که در نهایت به

really good price in it.

قیمت بسیار خوبی در آن دست یافتند.

So yeah.

پس آره.

Vanessa: Wow.

ونسا: وای.

That's so strange because I feel like if that is how people are feeling who are buying now,

این خیلی عجیب است زیرا احساس می‌کنم اگر مردمی که الان خرید می‌کنند چنین احساسی دارند،

I remember we felt like that even a year and a half ago.

به یاد دارم که ما حتی یک سال و نیم پیش هم چنین احساسی داشتیم .

Is it just a bubble right now?

آیا در حال حاضر فقط یک حباب است؟

Is it really high price for the past or historically or whatever and are we just spending too much

آیا واقعاً برای گذشته یا از نظر تاریخی یا هر چیز دیگری قیمت بالایی دارد و آیا ما فقط

money?

پول زیادی خرج می کنیم؟

And then you never know what the future holds.

و پس از آن هرگز نمی دانید آینده چه چیزی در انتظار شماست.

Brandi: And you just found out you have 20% equity

برندی: و شما تازه متوجه شدید که اساساً 20 درصد سهام دارید

essentially.

.

Vanessa: Crazy.

ونسا: دیوانه.

But those things can always ... you never know what's going to happen.

اما آن چیزها همیشه می توانند ... شما هرگز نمی دانید چه اتفاقی قرار است بیفتد.

Brandi: Yeah.

برندی: آره.

I mean, it's amazing.

منظورم این است که شگفت انگیز است.

You don't, right?

شما نمی کنید، درست است؟

Because at that time ... there was this meme that basically it was a skeleton on a chair

زیرا در آن زمان ... این میم وجود داشت که اساساً اسکلت روی یک صندلی بود

and it said, "Buyers waiting for the market to crash."

و می گفت: "خریداران منتظر سقوط بازار هستند ."

Vanessa: Oh my goodness.

ونسا: اوه خدای من.

Brandi: Because people keep saying that like, "Oh,

برندی: چون مردم مدام این جمله را می گویند: "اوه،

it's a bubble.

این یک حباب است.

It's a bubble."

این یک حباب است."

It just keeps going to stronger and stronger and stronger and stronger.

این فقط قوی تر و قوی تر و قوی تر و قوی تر می شود.

And we're like, "We don't know, that's why it's today's market."

و ما می گوییم، "ما نمی دانیم، به همین دلیل است که بازار امروز است."

Vanessa: Wow.

ونسا: وای.

So if you want it and you find the best thing for you, just do it.

بنابراین اگر آن را می خواهید و بهترین چیز را برای خود پیدا می کنید، فقط آن را انجام دهید.

Brandi: Yeah, especially with mortgage interest rates

برندی: بله، به خصوص با نرخ بهره

so low.

بسیار پایین.

And even if it does pop if you're planning on staying there a few years, it's going to

و حتی اگر این اتفاق بیفتد، اگر قصد دارید چند سال در آنجا بمانید،

go back up.

دوباره بالا خواهد رفت.

It's just how inflation works essentially.

اساساً تورم چگونه کار می کند.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

The market is always going to be changing and shifting.

بازار همیشه در حال تغییر و تغییر است.

Brandi: Yep.

برندی: بله.

Vanessa: So let's say that the bank has said, I don't

ونسا: پس بیایید بگوییم که بانک گفته است، من

know the exact terminology, but the bank has said you are approved to buy a house for $300,000.

اصطلاحات دقیقی را نمی دانم، اما بانک گفته است که شما مجاز به خرید خانه به قیمت 300000 دلار هستید.

You find a house that's that much.

شما خانه ای پیدا می کنید که این مقدار است.

Great, you want to buy it.

عالیه میخوای بخری

But there's three other people who also want to buy it.

اما سه نفر دیگر نیز می خواهند آن را بخرند.

Like our situation, five other people, whatever it was.

مثل وضعیت ما، پنج نفر دیگر، هر چه بود.

What happens at that point?

در آن نقطه چه اتفاقی می افتد؟

Because it seems like right now that's really common, that you're going to have other people

از آنجا که به نظر می رسد در حال حاضر واقعاً رایج است، که می خواهید افراد دیگری

putting offers on the same house that you want.

را در همان خانه ای که شما می خواهید پیشنهاد دهند.

Do you fight it, duke it out?

آیا شما با آن مبارزه می کنید، دوک آن؟

What happens?

چه اتفاقی می افتد؟

Brandi: So what is stressful about those situations

برندی: بنابراین آنچه در آن موقعیت ها استرس زا است این

is that all the offers are blind.

است که همه پیشنهادات کور هستند.

And so we had this conversation, right?

و بنابراین ما این گفتگو را داشتیم، درست است؟

Vanessa: "What are other people going to offer?

ونسا: "افراد دیگر چه پیشنهادی دارند؟

I don't know.

من نمی دانم.

How much do we want to offer?"

چقدر می خواهیم ارائه دهیم؟"

Brandi: Yeah.

برندی: آره.

And there are terms other than cash that can be incentives, but sometimes you don't want

و شرایط دیگری غیر از پول نقد وجود دارد که می تواند مشوق باشد، اما گاهی اوقات شما نمی خواهید

to waive those terms.

از این شرایط چشم پوشی کنید.

And so an example would be an inspection period.

و بنابراین یک مثال می تواند دوره بازرسی باشد.

You found some things in the inspection that you wanted addressed and they addressed them.

شما در بازرسی مواردی را پیدا کردید که می خواستید رسیدگی شود و آنها به آنها رسیدگی کردند.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Brandi: And that happens a lot.

برندی: و این خیلی اتفاق می افتد.

Even if it's a great condition house, as this one was, there's still going to be some items

حتی اگر خانه‌ای با شرایط عالی باشد، همانطور که این یکی بود، هنوز هم مواردی وجود دارند

that you want fixed or repaired or might help you renegotiate from the price.

که می‌خواهید آن‌ها را تعمیر یا تعمیر کنید یا ممکن است به شما در مذاکره مجدد در مورد قیمت کمک کند.

So some people ... in different states it's different by the way, so very different.

بنابراین برخی از مردم ... در ایالت های مختلف، اتفاقاً متفاوت است، بنابراین بسیار متفاوت است.

So we have an inspection period where you can choose three weeks, 30 days, whatever

بنابراین ما یک دوره بازرسی داریم که در آن می توانید سه هفته، 30 روز، هر

it is, and you can get as many inspections as you want.

چه که باشد، انتخاب کنید و می توانید هر تعداد که می خواهید بازرسی دریافت کنید.

In other states, their rules are you have to choose what inspections you want up front.

در سایر ایالت ها، قوانین آنها این است که شما باید انتخاب کنید که چه بازرسی هایی را می خواهید.

Vanessa: Oh.

ونسا: اوه

Before you find out the results of the inspections.

قبل از اینکه از نتایج بازرسی ها مطلع شوید.

Brandi: Yeah.

برندی: آره.

So in other states, people are like, "I'll waive all of the inspections," because that's

بنابراین در سایر ایالت‌ها، مردم می‌گویند «من از همه بازرسی‌ها چشم‌پوشی می‌کنم»، زیرا

a part of their offer and their contract.

این بخشی از پیشنهاد و قرارداد آنهاست.

Ours, luckily, is very different.

مال ما، خوشبختانه، بسیار متفاوت است.

I would be more stressed if it was that because- Vanessa:

اگر اینطور بود استرس بیشتری داشتم- ونسا:

Yeah.

آره.

Brandi: -telling people to waive their inspection

برندی: -گفتن به مردم که از بازرسی خود چشم پوشی کنند از نظر

is risky on my end too.

من هم خطرناک است.

Because I can be held liable if I encourage something and they find out something later.

چون اگر چیزی را تشویق کنم و بعداً متوجه چیزی شوند می توانم مسئول باشم.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Brandi: But anyway, so if it's multiple offers, obviously

برندی: اما به هر حال، بنابراین اگر پیشنهادات متعدد باشد، بدیهی است که

price is going to be the biggest factor that's going to motivate somebody.

قیمت بزرگترین عاملی خواهد بود که به کسی انگیزه می دهد.

Emotion is another thing.

احساس چیز دیگری است.

So the letter you wrote definitely helped, and the pictures and stuff.

بنابراین نامه ای که نوشتید قطعا کمک کرد، و تصاویر و چیزهای دیگر.

There's some legal iffiness about that because technically there's fair housing stuff that

در مورد آن برخی ناهنجاری های قانونی وجود دارد، زیرا از نظر فنی مسکن منصفانه ای وجود دارد که

people could get in trouble for.

مردم ممکن است برای آنها دچار مشکل شوند.

Vanessa: Like, "You didn't like-"

ونسا: مثل، "تو دوست نداشتی-"

Brandi: ...fair housing stuff that people could get

برندی: ... وسایل مسکن منصفانه ای که مردم ممکن است

in trouble for.

برایشان دچار مشکل شوند.

Vanessa: Oh, yeah.

ونسا: اوه، آره.

Like, you didn't like us because I have brown hair and-

مثل اینکه، ما را دوست نداشتی چون من موهای قهوه ای دارم و-

Brandi: Or skin color, whatever people want to say

برندی: یا رنگ پوست، هر چه مردم می خواهند بگویند

about why they didn't choose them.

که چرا آنها را انتخاب نکردند.

So, there's a little bit of stuff with that, but I leave it up to the buyer to decide if

بنابراین، چیزهای کمی در این مورد وجود دارد، اما من این را به خریدار واگذار می کنم تا تصمیم بگیرد که آیا

they want to write a letter or not, with keeping those things in mind.

می خواهد نامه ای بنویسد یا نه، با در نظر گرفتن این موارد.

Vanessa: So, how did you enjoy that with Brandi?

ونسا: خب، چطور از آن با برندی لذت بردی؟

Was it a little fast, a little tricky?

کمی سریع بود، کمی مشکل؟

Did you understand everything?

همه چیز را فهمیدی؟

Well, now you are going to get a vocabulary lesson where my husband Dan and I explain

خوب، حالا می خواهید یک درس لغات بگیرید که من و شوهرم دان

in detail some of the most important phrases from the conversation, so that you can also

برخی از مهم ترین عبارات مکالمه را به طور مفصل توضیح می دهیم تا بتوانید

use them in your daily life.

در زندگی روزمره خود نیز از آنها استفاده کنید.

You're also going to be able to see a short clip from the original conversation with Brandi,

همچنین می‌توانید یک کلیپ کوتاه از مکالمه اصلی با برندی

so that you can see it in its original context.

را ببینید تا بتوانید آن را در متن اصلی آن ببینید.

Let's get started with the vocabulary lesson.

بیایید با درس واژگان شروع کنیم.

Welcome to the Fearless Fluency Club, Vocabulary Lesson.

به باشگاه تسلط بی باک، درس واژگان خوش آمدید .

Today, I'm here with my husband, Dan.

امروز با شوهرم دن اینجا هستم.

Dan: Hello.

دن: سلام.

Vanessa: We're going to be explaining 17 useful daily

ونسا: ما 17 عبارت مفید روزانه

English expressions that you heard in the conversation with Brandi.

انگلیسی را که در گفتگو با برندی شنیدید را توضیح خواهیم داد.

We're going to be going over these in detail, and then you're going to see a clip from the

ما قرار است این موارد را با جزئیات مرور کنیم، و سپس شما یک کلیپ از

original conversation, so that you can see the context and also get a better idea about

گفتگوی اصلی را مشاهده خواهید کرد، تا بتوانید زمینه را ببینید و همچنین ایده بهتری در مورد

how to use this yourself.

نحوه استفاده از آن به دست آورید.

Are you ready to get started?

برای شروع آماده اید؟

Dan: I'm ready.

دن: من آماده ام.

Vanessa: Let's do it.

ونسا: بیا انجامش بدیم.

The first expression that we're going to talk about is to be on one's own, or to be on your

اولین بیانی که در مورد آن صحبت خواهیم کرد این است که خودت باشی یا خودت باشی

own.

.

This means that you're doing something independently, without help, you're doing it by yourself.

این بدان معناست که شما کاری را مستقل انجام می دهید، بدون کمک، خودتان آن را انجام می دهید.

So, for example, in the conversation with Brandi, most people use a realtor or a real

بنابراین، به عنوان مثال، در گفتگو با برندی، اکثر افراد برای فروش خانه خود از مشاور املاک یا مشاور

estate agent to sell their house.

املاک استفاده می کنند.

But she said that some people try to sell their house on their own.

اما او گفت که برخی از مردم سعی می کنند خانه خود را به تنهایی بفروشند.

That means they do the marketing, they schedule all of the visits, it's just by themselves.

یعنی آنها بازاریابی را انجام می دهند، همه بازدیدها را برنامه ریزی می کنند ، فقط خودشان هستند.

They do it on their own.

خودشان این کار را می کنند.

Before we talk about any other examples for this expression, I want you to notice the

قبل از اینکه در مورد مثال های دیگری برای این عبارت صحبت کنیم، می خواهم به

grammar in the middle of this phrase.

دستور زبان وسط این عبارت توجه کنید.

We can change one word.

ما می توانیم یک کلمه را تغییر دهیم.

They did it on their own.

خودشان این کار را کردند.

I did it on my own.

من این کار را به تنهایی انجام دادم.

He did it on his own.

او این کار را به تنهایی انجام داد.

Notice how the subject, I, matches the word in the middle, that's going to be our possessive

توجه کنید که چگونه فاعل، I، با کلمه وسط مطابقت دارد ، این ضمیر ملکی ما خواهد بود

pronoun.

.

I did it on my own.

من این کار را به تنهایی انجام دادم.

He did it on his own.

او این کار را به تنهایی انجام داد.

That always needs to match, when you use this expression.

وقتی از این عبارت استفاده می کنید، همیشه باید مطابقت داشته باشد.

Let's talk about some other examples for this phrase.

بیایید در مورد چند مثال دیگر برای این عبارت صحبت کنیم.

How would you use this?

چگونه از این استفاده می کنید؟

Dan: Sometimes we say, on your own, or you are

دان: گاهی اوقات می گوییم، خودت، یا

on your own.

تو خودت.

So, if you say this to somebody else, likely you are maybe somebody's teacher.

بنابراین، اگر این را به شخص دیگری بگویید، احتمالاً معلم کسی هستید.

So, if you're teaching somebody how to do something, and then you say, you're on your

بنابراین، اگر به کسی یاد می‌دهید که چگونه کاری را انجام دهد، و سپس می‌گویید، خودتان هستید

own, that means now it's time for you to do it by yourself independently.

، به این معنی است که اکنون زمان آن رسیده است که خودتان آن را به‌طور مستقل انجام دهید.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Dan: I would say, on your own, or on my own, often

دن: من می گویم، به تنهایی یا به تنهایی، اغلب

is a good thing.

چیز خوبی است.

So, for example, sometimes we say, I'm on my own now, once you leave your parents' house.

مثلاً گاهی اوقات می گوییم من الان در حال خودم هستم، یک بار از خانه پدر و مادرت بیرون می روی.

So, if you live with your parents and they took care of all sorts of things, and then

بنابراین، اگر با پدر و مادرتان زندگی می کنید و آنها همه کارها را انجام می دادند، و بعد از آن

you move out and you have your own place and you do whatever you want, you could say, I'm

نقل مکان کردید و جای خود را دارید و هر کاری که می خواهید انجام می دهید، می توانید بگویید من الان

on my own now.

در حال خودم هستم.

I'm responsible.

من مسئولم

I think sometimes though too, it could just mean alone.

من فکر می کنم گاهی اوقات حتی ممکن است به معنای تنهایی باشد.

I was on my own on the way to the park, walking through the woods.

در راه پارک تنها بودم و در جنگل قدم می زدم .

But I would say maybe this is a little less common.

اما من می گویم شاید این کمی کمتر رایج باشد.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

I think it does have this sense of independence, maybe some freedom.

فکر می‌کنم این حس استقلال، شاید مقداری آزادی را دارد.

As we said, for a teacher, a teacher could say this or someone who maybe is a boss telling

همانطور که گفتیم، برای یک معلم، یک معلم می تواند این را بگوید یا کسی که شاید یک رئیس است

the employees, okay.

به کارمندان بگوید، باشه.

I have given you these skills, now you're on your own.

من این مهارت ها را به شما داده ام، حالا شما تنها هستید.

So, I can say this to you after you watch this English lesson, you are on your own.

بنابراین، می توانم این را به شما بگویم بعد از اینکه این درس انگلیسی را تماشا کردید، خودتان هستید.

That means, I have given you the tools that you need to use these expressions, but now

یعنی من ابزارهایی را که برای استفاده از این عبارات نیاز دارید به شما داده ام، اما اکنون

it's your choice.

این انتخاب شماست.

You need to decide what to do with these expressions.

شما باید تصمیم بگیرید که با این عبارات چه کار کنید.

Are you going to just forget about it, or are you going to write them down, write some

آیا قرار است آن را فراموش کنید، یا می خواهید آنها را یادداشت کنید، چند

sentences?

جمله بنویسید؟

Use them with someone else in the course, this course, the Fearless Fluency Club?

از آنها با شخص دیگری در دوره استفاده کنید، این دوره، باشگاه تسلط بی باک؟

A lot of people speak together.

خیلی ها با هم صحبت می کنند.

They choose to find a Skype speaking partner or speak in a group on Zoom.

آنها انتخاب می کنند که یک شریک صحبت در اسکایپ پیدا کنند یا در یک گروه در زوم صحبت کنند.

This is a great way to use these expressions.

این یک راه عالی برای استفاده از این عبارات است.

So, after this lesson, you are on your own.

بنابراین، پس از این درس، شما تنها هستید.

You need to be able to use this material yourself.

شما باید خودتان بتوانید از این مواد استفاده کنید.

We've given you the tools.

ما ابزار را به شما داده ایم.

All right, let's go to the original clip from the conversation with Brandi, so that you

خیلی خب بریم سراغ کلیپ اصلی از گفتگو با برندی

can see how it was originally used.

تا ببینی چطوری ازش استفاده شد.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

Brandi: So, some people try and sell on their own,

برندی: بنابراین، برخی افراد خودشان تلاش می‌کنند و می‌فروشند،

and sometimes it works, sometimes it doesn't, and then they connect with a realtor.

و گاهی کار می‌کند، گاهی اوقات نمی‌شود، و سپس با یک مسکن ارتباط برقرار می‌کنند.

Some people try and sell on their own.

برخی افراد به تنهایی تلاش می کنند و می فروشند.

Some people try and sell on their own.

برخی افراد به تنهایی تلاش می کنند و می فروشند.

Some people try and sell on their own.

برخی افراد به تنهایی تلاش می کنند و می فروشند.

Dan: The next expression is, to pay out of pocket,

دان: عبارت بعدی پرداخت از جیب،

or out of pocket expenses.

یا از جیب هزینه است.

This means that you pay for something from your personal funds, and this is almost always

این بدان معنی است که شما برای چیزی از سرمایه شخصی خود پرداخت می کنید، و این تقریباً همیشه

in a setting like in an organization, or in a business, or insurance.

در شرایطی مانند یک سازمان، یا در یک تجارت یا بیمه است.

So, what comes to my mind is if you work in a company and you go on a business trip.

بنابراین، آنچه به ذهن من می رسد این است که اگر در یک شرکت کار کنید و به یک سفر کاری بروید.

A lot of times the company will pay for certain things.

در بسیاری از مواقع شرکت برای برخی چیزها هزینه می کند .

Maybe they'll pay for your travel, maybe they'll pay for your food.

شاید هزینه سفر شما را بپردازند، شاید هم هزینه غذای شما را بپردازند.

But if you have to pay for it yourself in these situations, then you say, I had to pay

اما اگر در این مواقع باید هزینه آن را خودتان بپردازید ، پس می گویید من باید

for it out of pocket.

از جیب خود هزینه می کردم.

Or maybe if you're on a business trip and you're with your clients and you buy them

یا شاید اگر در یک سفر کاری هستید و با مشتریان خود هستید و برای آنها

drinks, but the company doesn't pay for that.

نوشیدنی می‌خرید، اما شرکت هزینه آن را پرداخت نمی‌کند.

You could say, yeah.

می توان گفت، بله.

I paid for those drinks out of pocket.

من برای آن نوشیدنی ها از جیب پرداختم.

It was from my own money.

از پول خودم بود

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Or those were an out of pocket expense.

یا اینها یک هزینه از جیب بود.

You can imagine your own pocket or your own wallet, and that's what you're paying from.

شما می توانید جیب خود یا کیف پول خود را تصور کنید ، و این چیزی است که از آن پول می پردازید.

You're not paying from the business' pocket, you're paying from your own pocket, it's out

شما از جیب کسب و کار پرداخت نمی کنید، از جیب خود می پردازید، این

of pocket.

از جیب است.

And like Dan said, we often use this in a business situation.

و همانطور که دان گفت، ما اغلب از این در یک موقعیت تجاری استفاده می کنیم.

This is really common in the US to use in an insurance situation.

این واقعاً در ایالات متحده برای استفاده در وضعیت بیمه رایج است.

So, your insurance will cover or will pay for certain things, but it might not pay for

بنابراین، بیمه شما موارد خاصی را پوشش می دهد یا پرداخت می کند، اما ممکن است برای

other things.

چیزهای دیگر پرداخت نکند.

So, for example, maybe your insurance doesn't cover birth control.

بنابراین، به عنوان مثال، شاید بیمه شما کنترل بارداری را پوشش نمی دهد.

You might say, we need to pay for birth control out of pocket.

ممکن است بگویید، ما باید هزینه پیشگیری از بارداری را از جیب خود بپردازیم.

This is a very common situation, and you're talking about an organization, the insurance,

این یک وضعیت بسیار رایج است، و شما در مورد یک سازمان، بیمه صحبت می کنید

you think they should cover this but they don't.

، فکر می کنید آنها باید این را پوشش دهند، اما این کار را نمی کنند.

So, you need to pay for it from your own personal money.

بنابراین، شما باید هزینه آن را از پول شخصی خود بپردازید.

Dan: Yeah.

دن: آره

Or they may even list some things as out of pocket expenses.

یا حتی ممکن است برخی چیزها را به عنوان هزینه های خارج از جیب فهرست کنند.

So, stuff you just have to pay for yourself.

بنابراین، چیزهایی که فقط باید برای خودتان بپردازید.

You're on your own, buddy.

تو خودت هستی رفیق

Vanessa: Yep.

ونسا: بله.

You're on your own.

تو خودت هستی

So, I want to let you know that if you go to a bar with some friends, whenever we can

بنابراین، می‌خواهم به شما اطلاع دهم که اگر با چند دوست به یک بار بروید، هر زمان

do that again, and each of you pays for your own drink, you wouldn't say I paid for my

که بتوانیم دوباره این کار را انجام دهیم، و هر کدام از شما هزینه نوشیدنی خود را پرداخت کنید، نمی‌گویید من برای

drink out of pocket.

نوشیدنی‌ام از جیب خود پول پرداخت کردم.

Dan: This is just with your friends casually.

دن: این فقط با دوستانت اتفاقی است.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

There's not a business that's paying for most of the expenses, and then a little bit of

هیچ کسب و کاری وجود ندارد که بیشتر هزینه ها را بپردازد، و سپس مقدار کمی از

it you are paying for it.

آن را شما برای آن پرداخت کنید.

We usually use this in a business situation or insurance.

ما معمولاً از این در یک موقعیت تجاری یا بیمه استفاده می کنیم.

There might be some other situations where there is an organization paying for most of

ممکن است شرایط دیگری وجود داشته باشد که در آن سازمانی برای بیشتر آن هزینه می پردازد

it, but a small percentage you need to pay out of pocket.

، اما درصد کمی را باید از جیب خود بپردازید.

You don't say out of my pocket, just out of pocket.

شما نمی گویید از جیب من، فقط از جیب.

All right.

خیلی خوب.

Let's watch the original clips that you can see how it was used in the conversation with

بیایید کلیپ های اصلی را تماشا کنیم که نحوه استفاده از آن را در گفتگو با

Brandi.

برندی مشاهده می کنید.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

Brandi: So, for buyers, the buyers don't actually

برندی: بنابراین، برای خریداران، خریداران در واقع

have to pay anything out of pocket.

مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

The seller pays the commission.

فروشنده کمیسیون را پرداخت می کند.

So, the buyers don't actually have to pay anything out pocket.

بنابراین، خریداران در واقع مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

The buyers don't actually have to pay anything out of pocket.

خریداران در واقع مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

Vanessa: The third expression that we're going to talk

ونسا : سومین عبارتی که در

about is to make a cut.

مورد آن صحبت خواهیم کرد، ایجاد یک برش است.

Is this talking about scissors or cutting something?

آیا این صحبت از قیچی است یا بریدن چیزی؟

Not really.

نه واقعا.

This is a little more figurative.

این کمی تصویری تر است.

Usually this means that you're receiving part of the profits, or the money from something.

معمولاً این بدان معنی است که شما بخشی از سود یا پول چیزی را دریافت می کنید.

So, for example, in the conversation with Brandi, when you hire a real estate agent,

بنابراین، به عنوان مثال، در گفتگو با برندی، زمانی که شما یک مشاور املاک را استخدام

you don't need to give them money immediately.

می کنید، نیازی نیست فورا به آنها پول بدهید.

When you hire them, instead when you buy a house, they will receive a portion or part

هنگامی که آنها را استخدام می کنید، در عوض هنگام خرید خانه، آنها بخشی یا بخشی از کل خانه را دریافت می کنند

of the total amount of the house.

.

So, they'll get a bigger cut if you purchase an expensive house.

بنابراین، اگر یک خانه گران قیمت بخرید، بریدگی بیشتری خواهند داشت .

They'll get more money.

آنها پول بیشتری خواهند گرفت.

If you purchase an inexpensive house, they'll get less money.

اگر خانه ای ارزان بخرید، پول کمتری دریافت خواهید کرد.

So, they receive a cut of the total price.

بنابراین، آنها کاهش قیمت کل را دریافت می کنند.

So, this is a part of the amount, and this is pretty typical in sales situations.

بنابراین، این بخشی از مبلغ است، و این در شرایط فروش بسیار معمول است.

Maybe your business is like this.

شاید کسب و کار شما اینگونه باشد.

If you sell a lot of products, maybe you will receive a cut.

اگر محصولات زیادی را بفروشید، ممکن است یک برش دریافت کنید.

You'll get some extra money because you sold more of those products.

شما مقداری پول اضافی دریافت خواهید کرد زیرا تعداد بیشتری از آن محصولات را فروخته اید.

Dan: Yeah.

دن: آره

I think this is a pretty casual expression.

من فکر می کنم این یک بیان کاملا معمولی است.

It sounds casual, but we do use it in certain professional circumstances.

غیر معمول به نظر می رسد، اما ما در شرایط خاص حرفه ای از آن استفاده می کنیم .

For example, if you sell a product online and you get a portion of the proceeds if you

به عنوان مثال، اگر محصولی را به صورت آنلاین بفروشید و اگر چیزی را بفروشید، بخشی از عواید

sell something, then you get a cut.

آن را به دست آورید، پس کاهش می یابد.

We do say that.

ما این را می گوییم.

But other times I associate this with maybe drug deals.

اما در موارد دیگر من این را با معاملات مواد مخدر مرتبط می‌دانم.

Vanessa: Oh.

ونسا: اوه

Dan: So, if you help somebody do something shady,

دن: بنابراین، اگر به کسی کمک کنید تا کاری مبهم انجام دهد،

like a drug deal, you get a cut of the profits or you get a cut of the drugs, something like

مثلاً یک معامله مواد مخدر، از سود آن کم می‌کنید یا مواد مخدر را کاهش می‌دهید، چیزی شبیه به

that.

آن.

Maybe I've watched too many TV shows, but I associate it with that as well.

شاید من بیش از حد برنامه های تلویزیونی را تماشا کرده باشم، اما آن را با آن هم مرتبط می دانم.

But this bleeds into all society as well.

اما این در تمام جامعه نیز جریان دارد.

So, it's very common.

بنابراین، بسیار رایج است.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

And you notice that we use, to get a cut.

و متوجه می‌شوید که ما از، برای برش استفاده می‌کنیم.

You can also say, to make a cut.

شما همچنین می توانید بگویید، برای ایجاد یک برش.

Both of those verbs are perfectly fine with this expression.

هر دوی این افعال با این عبارت کاملاً خوب هستند .

Usually get in English is a little more informal, and we use this in a lot of different situations,

معمولاً دریافت در انگلیسی کمی غیررسمی‌تر است و ما از آن در موقعیت‌های مختلف استفاده می‌کنیم،

but you can also say, I made a cut on the sale of this expensive house, because my clients

اما می‌توان گفت، من از فروش این خانه گران قیمت کوتاهی کردم، زیرا مشتریان من

bought an expensive house.

یک خانه گران قیمت خریدند.

One situation that I want to mention that is pretty common, and because a lot of you

یکی از موقعیت‌هایی که می‌خواهم به آن اشاره کنم بسیار رایج است و به این دلیل که بسیاری از شما

watch YouTube videos.

ویدیوهای YouTube را تماشا می‌کنید.

You often see people on YouTube saying, this is my favorite...

اغلب افرادی را در یوتیوب می بینید که می گویند، این مورد علاقه من است...

Dan: Makeup.

Dan: Makeup.

Vanessa: Makeup.

ونسا: آرایش.

You should buy this makeup.

شما باید این آرایش را بخرید.

Well, this is an advertisement, and they are receiving, or they are making, or they're

خوب، این یک تبلیغ است، و آنها دریافت می کنند، یا دارند، یا

getting, a cut of the profit.

دارند، یک برش سود می برند.

So, if you purchase that makeup, they will get a percentage.

بنابراین، اگر آن آرایش را خریداری کنید، درصدی دریافت می کنند.

10%, 20%, 50%.

10٪، 20٪، 50٪.

I don't know.

من نمی دانم.

So, you have to, of course, trust the person.

بنابراین، مطمئناً باید به شخص اعتماد کنید.

If that person is trustworthy and you think that they really love that product, they're

اگر آن شخص قابل اعتماد است و شما فکر می کنید که واقعاً آن محصول را دوست دارد، این

not just doing it to get a cut, then it's worth buying.

کار را فقط برای بریدگی انجام نمی دهد، پس ارزش خرید دارد.

You can get it, but you need to make sure that they are trustworthy, because they are

شما می توانید آن را دریافت کنید، اما باید مطمئن شوید که آنها قابل اعتماد هستند، زیرا آنها در

making a cut.

حال برش هستند.

There is money here that's being exchanged when you per just the product from their recommendation.

در اینجا پولی رد و بدل می‌شود که فقط محصولی را که به شما توصیه می‌شود، رد و بدل کنید.

They're making a cut.

آنها در حال برش هستند.

All right.

خیلی خوب.

Let's watch the original clip from the conversation so that you can see how to use this fun expression,

بیایید کلیپ اصلی گفتگو را تماشا کنیم تا نحوه استفاده از این عبارت سرگرم کننده،

a cut.

یک برش را مشاهده کنید.

Okay.

باشه.

But in the end expectation is that that person will buy and then you'll make a cut of whatever

اما در نهایت انتظار این است که آن شخص خرید کند و سپس شما هر چه

the price of the house is.

قیمت خانه است، کاهش دهید.

Expectation is that that person will buy, and then you'll make a cut of whatever the

انتظار این است که آن شخص بخرد، و بعد شما هر چه

price of the house is.

قیمت خانه است، قیچی کنید.

Expectation is that that person will buy, and then you'll make a cut of whatever the

انتظار این است که آن شخص بخرد، و بعد شما هر چه

price of the house is.

قیمت خانه است، قیچی کنید.

Dan: The next expression is lucrative, and this

دان: عبارت بعدی سودآور است و این

means that something, or some activity, produces wealth or money.

به این معنی است که چیزی یا فعالیتی باعث تولید ثروت یا پول می شود.

Usually we think of this as a lot of money, so it's a polite way to say something can

معمولاً ما این را به عنوان پول زیادی در نظر می گیریم، بنابراین این روشی مودبانه است که بگوییم چیزی می

make you rich.

تواند شما را ثروتمند کند.

For example, real estate.

به عنوان مثال، املاک و مستغلات.

Now, a lot of people try to do real estate and it's a lot more difficult than they expect,

الان خیلی ها سعی می کنند ملکی انجام دهند و خیلی سخت تر از آن چیزی است که انتظار دارند

and they don't make a lot of money, so it's not lucrative for them.

و پول زیادی هم به دست نمی آورند، بنابراین برایشان درآمدی ندارد.

But if you're really good at real estate, you're really good at selling houses and you

اما اگر شما واقعاً در املاک و مستغلات مهارت دارید، در فروش خانه واقعاً خوب هستید و

get a large cut from these million dollar houses that you're selling, well real estate

از این خانه‌های میلیون دلاری که می‌فروشید، کاهش زیادی دریافت می‌کنید، خوب املاک و مستغلات

could be very lucrative.

می‌تواند بسیار سودآور باشد.

Or there's people who buy houses and then they fix them up, and then...

یا افرادی هستند که خانه می خرند و بعد آنها را تعمیر می کنند و بعد ... به

It's called flipping houses.

این می گویند خانه ورق زدن.

So, they fix it and make it better, and then sell it at a profit.

بنابراین، آن را درست می کنند و آن را بهتر می کنند و سپس آن را با سود می فروشند.

So, that can also be very lucrative, but these are tricky things in the real estate business.

بنابراین، این نیز می تواند بسیار پرسود باشد، اما اینها چیزهای پیچیده ای در تجارت املاک و مستغلات هستند.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

It might not always be lucrative if you're not good at that business.

اگر در آن تجارت خوب نباشید، ممکن است همیشه سودآور نباشد .

So, the word lucrative, like Dan mentioned, is a polite way to talk about lots of money,

بنابراین، کلمه سودآور، همانطور که دن ذکر کرد ، روشی مودبانه برای صحبت در مورد پول زیاد است،

because in English, at least in the US, it's not very polite to say, I can make a lot of

زیرا در زبان انگلیسی، حداقل در ایالات متحده، خیلی مودبانه نیست که بگوییم من می توانم

money with my business, I am rich.

با کسب و کارم پول زیادی به دست بیاورم. ثروتمند هستم

This is very proud or uncomfortable in conversation to say that.

گفتن آن در مکالمه بسیار باعث افتخار یا ناراحتی است .

So, when you say lucrative, it's a much more soft way, more indirect way to say, it's possible

بنابراین، وقتی می‌گویید سودآور است، این یک راه بسیار نرم‌تر است، روش غیرمستقیم‌تری برای گفتن، این امکان وجود

to make a lot of money with my job.

دارد که با کارم پول زیادی به دست بیاورم.

So, you can see, when Brandi says this word, she's a little bit uncomfortable, but she

بنابراین، می بینید، وقتی برندی این کلمه را می گوید، کمی ناراحت می شود، اما

uses that word lucrative, instead of saying, I wanted to become a real estate agent because

از این کلمه سودآور استفاده می کند، به جای اینکه بگوید من می خواستم یک مشاور املاک

I wanted a lot of money.

شوم چون پول زیادی می خواستم.

Dan: Yeah.

دن: آره

Vanessa: It's more polite to say, wow.

ونسا : مودبانه تر است که بگویم وای.

I realized that real estate could be really lucrative if I did it really well.

متوجه شدم که اگر این کار را به خوبی انجام دهم، املاک و مستغلات می تواند واقعاً سودآور باشد.

So, it's a more polite way to talk about money.

بنابراین، این روش مودبانه تری برای صحبت در مورد پول است.

I think it's understandable.

به نظر من قابل درک است.

We don't want to work a job where we don't make any money.

ما نمی خواهیم در شغلی کار کنیم که در آن هیچ درآمدی نداشته باشیم.

We would like to get a job where we make more money, or what's at least required for life.

ما دوست داریم شغلی پیدا کنیم که در آن پول بیشتری به دست آوریم ، یا حداقل چیزی که برای زندگی لازم است.

So, I think that's a good word to be able to add to your vocabulary.

بنابراین، من فکر می کنم این کلمه خوبی است که بتوانید به دایره لغات خود اضافه کنید.

All right.

خیلی خوب.

Let's watch the original clip.

کلیپ اصلی رو ببینیم

You can see how the word lucrative was used.

می توانید ببینید که چگونه از کلمه سودآور استفاده شده است.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

Brandi: That's a lot of money.

برندی: این پول زیادی است.

Vanessa: It's a pretty lucrative business, especially

ونسا: این یک تجارت بسیار پرسود است، به خصوص

if you do it well.

اگر آن را به خوبی انجام دهید.

Brandi: Yeah, I was-

برندی: آره، من بودم-

Vanessa: It's a pretty lucrative business, especially

ونسا: این یک تجارت بسیار پرسود است، به خصوص

if you do it well.

اگر آن را خوب انجام دهید.

It's a pretty lucrative business, especially if you do it well.

این یک تجارت بسیار پرسود است، به خصوص اگر آن را به خوبی انجام دهید.

The next expression is to not have an option, or to be out of options.

عبارت بعدی گزینه نداشتن یا خارج از گزینه بودن است.

This is a little bit self explanatory, and it means that you don't have a choice.

این کمی خود توضیحی است و به این معنی است که شما انتخابی ندارید.

Usually it's desperate.

معمولاً ناامید است.

You've tried everything, and this is all that you have left.

شما همه چیز را امتحان کرده اید، و این تمام چیزی است که برای شما باقی مانده است.

So, for example, in the conversation with Brandi, she was talking about how she needed

بنابراین، برای مثال، در گفتگو با برندی، او در مورد این صحبت می کرد که چگونه باید

to finish real estate school before she had her baby, because when you have a one week

قبل از بچه دار شدن، مدرسه املاک را تمام کند، زیرا وقتی بچه یک

old baby, you can't go to real estate school.

هفته ای دارید، نمی توانید به مدرسه املاک بروید.

So, she didn't have an option.

بنابراین، او گزینه ای نداشت.

She had to finish real estate school before she gave birth.

او باید قبل از زایمان مدرسه املاک را تمام می کرد.

She didn't have an option.

او گزینه ای نداشت

Or we could say she was out of options.

یا می‌توانیم بگوییم که او از گزینه‌ها خارج بود.

She was out of options, this was the only thing that she could do.

او بدون گزینه بود، این تنها کاری بود که می توانست انجام دهد.

Finish real estate school now.

اکنون مدرسه املاک را تمام کنید.

Dan: Yeah.

دن: آره

Vanessa: It's a desperate thing that she was doing.

ونسا: این کار ناامید کننده ای بود که او انجام می داد.

Dan: Yeah.

دن: آره

This is a figurative expression usually.

این معمولاً یک عبارت مجازی است.

Like, sometimes you literally don't have any options at all.

مثلاً گاهی اوقات شما به معنای واقعی کلمه هیچ گزینه ای ندارید.

But a lot of times, say if you need a new job, you might have a selection of jobs but

اما در بسیاری از مواقع، بگویید اگر به یک شغل جدید نیاز دارید، ممکن است شغل های مختلفی داشته باشید،

you really want money right now.

اما در حال حاضر واقعاً پول می خواهید.

Or you just don't know what the future holds, so maybe there's a job you don't really want

یا فقط نمی‌دانید آینده چه خواهد شد، بنابراین شاید شغلی وجود داشته باشد که واقعاً

to do, let's just say working at McDonald's, not to rip on McDonald's employees, but it's

نمی‌خواهید انجام دهید، بیایید بگوییم که در مک‌دونالدز کار کنید، نه اینکه به کارمندان مک‌دونالد ضربه بزنید، اما

probably not on the top of people's lists.

احتمالاً در صدر فهرست‌های افراد نیست. .

So, you would say, I was out of options, I had to take the job at McDonald's.

بنابراین، شما می گویید، من از گزینه های موجود خارج بودم، باید کار در مک دونالد را انتخاب می کردم.

Well, maybe you did have a little bit of savings, but if you actually said that, you probably

خوب، شاید کمی پس انداز داشتید، اما اگر واقعاً این را گفتید، احتمالاً

really don't have very much money.

واقعاً پول زیادی ندارید.

If you say I'm out of options, I have to do X, Y, or Z.

اگر می گویید من از گزینه ها خارج هستم، باید X، Y یا Z را انجام دهم.

Vanessa: Yeah.

ونسا: بله.

Dan: That means that you're pretty desperate, and

دن: این بدان معناست که شما بسیار ناامید هستید و

you need to get a job now.

باید اکنون شغلی پیدا کنید.

Vanessa: Yep.

ونسا: بله.

You're out of options.

شما از گزینه ها خارج شده اید.

Or I don't have an option, I have to do this.

یا گزینه ای ندارم، باید این کار را انجام دهم.

It's a good way to explain yourself if someone says, why did you take that job at McDonald's?

اگر کسی بگوید، چرا آن شغل را در مک دونالد انتخاب کردید، راه خوبی برای توضیح خودتان است؟

You were working at Google last month.

ماه گذشته در گوگل کار می کردید.

That was a great job.

این کار عالی بود.

It was a lucrative job.

شغل پردرآمدی بود.

Why are you working at McDonald's now?

چرا الان در مک دونالد کار می کنید؟

You might say, well, I got fired or I lost my job because I-

ممکن است بگویید، خوب، من اخراج شدم یا شغلم را از دست دادم زیرا من-

Dan: I blew all my money at the casino.

دن: تمام پولم را در کازینو ریختم.

Vanessa: Because of the pandemic, now I'm out of options.

ونسا: به دلیل بیماری همه گیر، اکنون من از گزینه ها خارج شده ام.

I have to get a job at McDonald's for the next couple months until I find something

من باید تا چند ماه آینده در مک دونالد کار پیدا کنم تا چیز دیگری پیدا کنم

else.

.

So, this kind of desperate plea.

بنابراین، این نوع التماس ناامیدانه.

All right.

خیلی خوب.

Let's watch the original conversation so that you can see how, I don't have an option or

بیایید گفتگوی اصلی را تماشا کنیم تا ببینید چگونه، گزینه ای ندارم یا

I'm out of options was used with Brandi.

من از گزینه ها خارج هستم، با برندی استفاده شد.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

You're like, this is it.

تو مثل این هستی

I've got to do it now.

الان باید انجامش بدم

Brandi: I literally don't have an option.

برندی: من به معنای واقعی کلمه گزینه ای ندارم.

I can't do this with a one week old baby.

من نمی توانم این کار را با یک بچه یک هفته ای انجام دهم.

I literally don't have an option.

من به معنای واقعی کلمه گزینه ای ندارم.

I literally don't have an option.

من به معنای واقعی کلمه گزینه ای ندارم.

I literally don't have an option.

من به معنای واقعی کلمه گزینه ای ندارم.

Dan: The next expression is, a page turning, or

دان: عبارت بعدی عبارت است از، یک صفحه ورق زدن، یا

to turn the page.

برای ورق زدن.

Turning pages, anything with pages in a book, these kinds of expressions, if we're using

ورق زدن، هر چیزی که دارای صفحاتی در کتاب باشد، این نوع عبارات، اگر از

it in the figurative way and depending on the context, you'll understand that this means

آن به شکل مجازی و بسته به زمینه استفاده کنیم، متوجه خواهید شد که این بدان معناست

that there was a big change in your life, or that it was very sudden.

که تغییر بزرگی در زندگی شما رخ داده است، یا اینکه خیلی ناگهانی بود

So, for example, Brandi was talking about when she decided to become a real estate agent,

بنابراین، برای مثال، برندی درباره زمانی صحبت می کرد که تصمیم گرفت یک مشاور املاک شود،

she had talked to another real estate agent, and Vanessa said that moment was a page turning.

او با یک مشاور املاک دیگر صحبت کرده بود، و ونسا گفت که آن لحظه ورق برگشت.

So, that means that, oh, I'm doing this one thing, and now I'm going to change my life

بنابراین، این بدان معناست که، اوه، من این یک کار را انجام می‌دهم، و اکنون می‌خواهم زندگی‌ام را کاملاً تغییر دهم

completely and do something else.

و کار دیگری انجام دهم.

It was a page turning.

یک صفحه ورق بود

But she could have also said, Brandi turned the page on that chapter in her life being

اما او همچنین می‌توانست بگوید، برندی ورق را در آن فصل از زندگی‌اش که

a bartender.

یک بارمن بود، ورق زد.

Now, she's a real estate agent.

حالا، او یک مشاور املاک است.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

We can use this in a very poetic, beautiful, figurative way, but it's a great thing to

ما می‌توانیم از این به شیوه‌ای بسیار شاعرانه، زیبا، تصویری استفاده کنیم، اما صحبت کردن در مورد آن بسیار خوب است

talk about, to use when you're talking about a big event that changes your life.

، استفاده از آن زمانی که درباره یک رویداد بزرگ صحبت می‌کنید که زندگی شما را تغییر می‌دهد.

Maybe getting married, having a baby, moving to a new city, changing your job or deciding

شاید ازدواج، بچه دار شدن، نقل مکان به شهر جدید، تغییر شغل یا تصمیم

to learn English.

به یادگیری زبان انگلیسی.

Maybe you could say, when I found Vanessa's lessons, it was like a page turning in my

شاید بتوان گفت، وقتی درس های ونسا را ​​پیدا کردم، مثل صفحه ای بود که در

life.

زندگی من ورق می خورد.

I decided that I was excited about English.

تصمیم گرفتم که در مورد انگلیسی هیجان زده هستم.

I hope that's true for you.

امیدوارم این برای شما صادق باشد.

Or you might say, I decided to turn a page in my life and start to learn English and

یا شاید بگویید تصمیم گرفتم ورقی در زندگی ام ورق بزنم و شروع به یادگیری زبان انگلیسی کنم و

enjoy it.

از آن لذت ببرم.

Instead of feeling that stress and anxiety about studying grammar, I decided to turn

به جای اینکه استرس و اضطراب مطالعه گرامر را احساس کنم، تصمیم گرفتم ورقی

a page in my life.

از زندگی ام را ورق بزنم.

There is one little bonus expression I would like to add, and sometimes in these situations

یک عبارت کوچک وجود دارد که می‌خواهم اضافه کنم، و گاهی اوقات در این موقعیت‌ها

we say, to turn a new leaf.

می‌گوییم، برگ جدیدی را برگردانیم.

You can imagine a leaf on a tree.

می توانید یک برگ را روی درخت تصور کنید.

We don't exactly turn a leaf over, but sometimes we use the word leaf to talk about a page.

ما دقیقاً یک برگ را برنمی‌گردانیم، اما گاهی از کلمه برگ برای صحبت در مورد یک صفحه استفاده می‌کنیم.

This is an old fashioned word to talk about pages, like the leaves of the book.

این یک کلمه قدیمی برای صحبت در مورد صفحات است، مانند برگ های کتاب.

We don't really use that in daily conversation anymore, but that is an old fashioned way

ما واقعاً دیگر از آن در مکالمات روزانه استفاده نمی کنیم، اما این یک روش قدیمی

to talk about a page.

برای صحبت در مورد یک صفحه است.

So, you will hear people say, I'm ready to turn a new leaf.

بنابراین، خواهید شنید که مردم می گویند، من آماده هستم که برگ جدیدی را برگردانم.

I'm going to leave my job and find a new career.

من کارم را ترک می کنم و شغل جدیدی پیدا می کنم.

This is a total change.

این یک تغییر کلی است.

Dan: Yes.

دن: بله.

I was going to add that that's another way we use this.

من قصد داشتم اضافه کنم که این روش دیگری است که ما از آن استفاده می کنیم.

If you say, I'm ready to turn the page, or ready to turn the leaf, this means that you

اگر می گویید من آماده ورق زدن هستم یا آماده ورق زدن هستم، به این معنی است که

want to make the change.

می خواهید تغییر را ایجاد کنید.

So, it hasn't already happened yet.

بنابراین، هنوز این اتفاق نیفتاده است.

So, maybe you just had a breakup with your boyfriend or girlfriend, and you say, I'm

بنابراین، شاید شما به تازگی از دوست پسر یا دوست دختر خود جدا شده اید، و می گویید، من

just ready to turn the page on this feeling or relationship.

فقط آماده هستم که این احساس یا رابطه را ورق بزنم.

I'm over it.

من بیش از آن هستم.

I'm ready to move on.

من آماده ام که ادامه دهم.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

You can turn a new leaf and begin a new life.

می توانید برگ جدیدی را برگردانید و زندگی جدیدی را آغاز کنید.

Well, I hope that your journey with English is like that, that you are ready to turn a

خوب، امیدوارم که سفر شما با زبان انگلیسی همینطور باشد، که آماده باشید

new leaf, to turn the page on your English journey and really take a hold of your learning.

ورق جدیدی را باز کنید، سفر انگلیسی خود را ورق بزنید و واقعاً یادگیری خود را در دست بگیرید.

You can do it.

شما می توانید آن را انجام دهید.

All right.

خیلی خوب.

Let's watch the original clip from the conversation with Brandi, so that you can see how this

کلیپ اصلی گفتگو با برندی را ببینیم تا ببینید که

was used in our conversation.

چگونه در گفتگوی ما از آن استفاده شده است.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

Wow.

وای.

So, at that time, I guess talking with Samantha must have been just like a page turning, that

بنابراین، در آن زمان، من حدس می‌زنم صحبت کردن با سامانتا باید درست مثل ورق زدن باشد، که

this is a new career- Talking with Samantha must have been just like a page turning.

این یک حرفه جدید است- صحبت کردن با سامانتا باید درست مثل ورق زدن باشد.

Talking with Samantha must have been just like a page turning.

صحبت کردن با سامانتا باید درست مثل ورق زدن باشد.

The next expression is to go over one's head, or to go over my head.

تعبیر بعدی رفتن بالای سر، یا رفتن بالای سر من است.

We often use this expression with our hand.

ما اغلب از این عبارت با دست خود استفاده می کنیم.

It went over my head.

بالای سرم رفت

This means- Dan:

این یعنی- دن:

And you make a whooshing sound.

و تو صدای هق هق در میاری.

Vanessa: Really fast.

ونسا: خیلی سریع.

Whoosh.

هووش

This means that you didn't understand something, maybe it was too complicated, maybe there

این به این معنی است که شما چیزی را متوجه نشدید، شاید خیلی پیچیده بود، شاید

was some kind of joke.

نوعی شوخی وجود داشت.

This is often used with a joke that you don't understand.

این اغلب با یک شوخی استفاده می شود که شما نمی فهمید.

Maybe someone's speaking English and it's too fast.

شاید کسی انگلیسی صحبت می کند و خیلی سریع است.

If someone is speaking really fast and you just don't understand what they're talking

اگر کسی واقعاً سریع صحبت می‌کند و شما متوجه نمی‌شوید که درباره چه چیزی صحبت

about, because they're just going on so quickly, and they're talking about stuff that you don't

می‌کند، زیرا آنها خیلی سریع پیش می‌روند و در مورد چیزهایی صحبت می‌کنند که شما

know- Dan:

نمی‌دانید - دن:

Maybe this is Vanessa.

شاید این ونسا باشد. .

Vanessa: Well, you might say, I didn't understand anything

ونسا: خوب، ممکن است بگویید، من چیزی که

Vanessa said.

ونسا گفت متوجه نشدم.

It just went over my head.

فقط بالای سرم رفت

We can imagine the words flying over your head.

ما می توانیم تصور کنیم که کلمات بالای سر شما پرواز می کنند .

This is a really common expression to talk about, I just didn't understand it.

این یک عبارت واقعا رایج برای صحبت است ، فقط آن را متوجه نشدم.

Dan: Yeah.

دن: آره

Vanessa: It went over my head.

ونسا : از سرم گذشت.

Dan: I usually think of this expression being used

دن: من معمولاً به این فکر می‌کنم که این عبارت

with a joke.

با یک شوخی استفاده می‌شود.

So, when you're in school, people use this all the time.

بنابراین، وقتی شما در مدرسه هستید، مردم همیشه از آن استفاده می کنند.

So, sometimes they literally just say the joke, whoosh.

بنابراین، گاهی اوقات آنها به معنای واقعی کلمه جوک را می گویند ، اوش.

They don't even finish the expression.

حتی بیان را هم تمام نمی کنند.

So, if somebody doesn't understand, you say the joke or sometimes it's mean, if you're

بنابراین، اگر کسی نفهمد، شوخی را می‌گویید یا گاهی بدجنس است، اگر کسی را

making fun of somebody and they're like, what are you talking about?

مسخره می‌کنید و او هم اینطور است، در مورد چه چیزی صحبت می‌کنید؟

You could say the joke just went right over their head, or the joke went over your head.

شما می توانید بگویید که شوخی فقط بالای سر آنها رفت یا شوخی بالای سر شما رفت.

I guess you usually say that to other people, not that person, but anyways.

حدس می‌زنم شما معمولاً این را به دیگران می‌گویید، نه به آن شخص، اما به هر حال.

So, it's often used for a joke, other times it could be used for maybe a complex science

بنابراین، اغلب برای یک شوخی استفاده می شود، در موارد دیگر ممکن است برای یک مسئله پیچیده علمی

or math problem.

یا ریاضی استفاده شود.

So, for me, big math problems that I did in high school, my dad would be trying to help

بنابراین، برای من، مسائل بزرگ ریاضی که در دبیرستان انجام دادم، پدرم سعی می‌کند در

me with these math problems.

این مسائل ریاضی به من کمک کند.

I could just say, yeah.

فقط میتونم بگم آره

This is over my head.

این بالای سر من است

These math problems are over my head, I don't understand it, it's beyond where I can reach.

این مسائل ریاضی بالای سر من است، من آن را نمی فهمم، این فراتر از جایی است که بتوانم به آن برسم.

Beyond my understanding.

فراتر از درک من

Vanessa: That happened to me a lot too.

ونسا: برای من هم خیلی اتفاق افتاده است.

Both of our dads are engineers and they understand complex math problems that normal people like

هر دوی پدران ما مهندس هستند و مسائل پیچیده ریاضی را می فهمند که افراد عادی مثل

us don't understand.

ما نمی فهمند.

Dan: For some reason I was taking calculus.

دن: به دلایلی داشتم حساب دیفرانسیل و انتگرال می گرفتم.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

Vanessa: That sounds very complicated.

ونسا: خیلی پیچیده به نظر می رسد.

But even for more simple math classes, my dad would try to explain things to me too,

اما حتی برای کلاس‌های ساده‌تر ریاضی، پدرم سعی می‌کرد چیزهایی را برای من توضیح دهد

and so many times it just went over my head.

و خیلی وقت‌ها این موضوع به ذهنم خطور می‌کرد.

He tried so hard to explain it, and I'm sure he was doing a great job of explaining it,

او خیلی تلاش کرد تا آن را توضیح دهد، و من مطمئن هستم که او کار خوبی برای توضیح آن انجام می داد،

my brain just wasn't ready to accept that information yet.

مغز من هنوز آماده پذیرش آن اطلاعات نبود.

It went over my head.

بالای سرم رفت

So, if you're in this kind of situation where you're speaking in English with someone else,

بنابراین، اگر در چنین موقعیتی هستید که با شخص دیگری به زبان انگلیسی صحبت می کنید،

or you're having a dinner and everyone's speaking in English, and someone says a joke and you

یا شام می خورید و همه به انگلیسی صحبت می کنند، و کسی شوخی می گوید و شما

don't get it.

آن را متوجه نمی شوید.

Well, if you have a friend in that group, you could say, hey.

خوب، اگر دوستی در آن گروه دارید، می توانید بگویید، هی.

That joke went over my head.

آن شوخی از سرم گذشت.

Can you explain it?

میشه اونو توضیح بدی؟

Or I didn't understand that joke.

یا آن شوخی را نفهمیدم.

It just went over my head.

فقط بالای سرم رفت

You can use this expression to say, I didn't understand, I didn't get it, could you help

شما می توانید از این عبارت استفاده کنید که متوجه نشدم ، متوجه نشدم، می توانید به

me?

من کمک کنید؟

And if you would like to understand some jokes in English, I have a couple of videos on YouTube

و اگر می خواهید برخی از جوک ها را به زبان انگلیسی بفهمید، من چند ویدیو در یوتیوب

where I talk about some popular jokes in English, and I will try to link those for you so that

دارم که در آنها در مورد برخی از جوک های محبوب به زبان انگلیسی صحبت می کنم، و سعی می کنم آنها را برای شما پیوند دهم تا

you can immerse yourself in some English humor.

بتوانید خود را در طنز انگلیسی غرق کنید.

All right.

خیلی خوب.

Let's watch the original clip from the conversation with Brandi.

کلیپ اصلی گفتگو با برندی را تماشا می کنیم .

I hope that her expression will not go over your head.

امیدوارم قیافه اش از سرتان نرود.

I hope you'll be able to understand it.

امیدوارم بتوانید آن را درک کنید.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

Dan: Whoosh.

دن: ووش.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Not be too pushy.

زیاد زورگو نباشید

Brandi: Because I think a lot of people, that goes

برندی: چون فکر می‌کنم خیلی‌ها

over their head.

از سرشان می‌گذرد.

They're like, so who do you know looking to buy, sell or invest in real estate?

آنها مانند، پس چه کسی را می شناسید که به دنبال خرید، فروش یا سرمایه گذاری در املاک و مستغلات است؟

Because I think a lot of people, that goes over their head.

چون فکر می‌کنم خیلی‌ها این موضوع از سرشان می‌گذرد.

Because I think a lot of people, that goes over their head.

چون فکر می‌کنم خیلی‌ها این موضوع از سرشان می‌گذرد.

Dan: The next expression is to get a feeling for

دن: عبارت بعدی این است که احساسی نسبت به

something, which we often shorten to, get a feel for something.

چیزی داشته باشیم، که اغلب آن را کوتاه می کنیم، احساس چیزی را دریافت می کنیم.

This means to get a sense of something, get some experience.

این به معنای دریافت حس چیزی، کسب تجربه است.

For example, I used to work in a coffee shop, and when you first look at an espresso machine

به عنوان مثال، من قبلاً در یک کافی شاپ کار می کردم و وقتی برای اولین بار به دستگاه اسپرسوساز نگاه

you just feel really confused.

می کنید واقعاً احساس سردرگمی می کنید.

You're like, how does this thing work?

می گویید، این کار چگونه کار می کند؟

You have to get a feel for it.

باید حسی نسبت به آن پیدا کنید.

You have to practice on it, or explore it, look at the different buttons, watch somebody

شما باید روی آن تمرین کنید، یا آن را کشف کنید، به دکمه های مختلف نگاه کنید، تماشا کنید

do it.

که کسی این کار را انجام می دهد.

Getting these kinds of experiences with something helps you get a feel for that thing.

به دست آوردن این نوع تجربیات با چیزی به شما کمک می کند تا آن چیز را احساس کنید.

In my example, the espresso machine at the coffee shop.

در مثال من، دستگاه اسپرسوساز در کافی شاپ.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

So, in this situation, Dan is getting a feel for a physical item.

بنابراین، در این شرایط، دن در حال احساس یک آیتم فیزیکی است.

Dan: Yeah.

دن: آره

Sometimes literally.

گاهی به معنای واقعی کلمه.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Getting a feel for the espresso machine.

دریافت حسی نسبت به دستگاه اسپرسوساز.

But in the conversation with Brandi, I used it in a more emotional way.

اما در گفتگو با برندی بیشتر از آن به شکل احساسی استفاده کردم.

So, when Dan and I were looking for a house that we wanted to buy, it felt really overwhelming.

بنابراین، وقتی من و دن به دنبال خانه‌ای می‌گشتیم که می‌خواستیم بخریم، احساس واقعاً طاقت‌فرسا بود.

There was just a lot of options, we felt really picky about what we wanted, and when we first

فقط گزینه های زیادی وجود داشت، ما واقعاً در مورد آنچه می خواهیم حساس بودیم، و وقتی برای اولین بار

talked to Brandi, she said, all right.

با برندی صحبت کردیم، او گفت: بسیار خوب.

Let's just check out a few houses that you think are okay.

بیایید فقط چند خانه را بررسی کنیم که فکر می کنید خوب هستند.

They don't need to be perfect.

آنها نیازی به کامل بودن ندارند.

Let's get a feeling for what you like, and what you don't like, and then we can go from

بیایید احساس کنیم چه چیزی را دوست دارید و چه چیزی را دوست ندارید، و سپس می توانیم از

there.

آنجا برویم.

So, it wasn't so definite, you have to find the perfect house.

بنابراین، آنقدر قطعی نبود، باید خانه عالی را پیدا کنید.

No, let's just get a feeling for what you like.

نه، بیایید فقط نسبت به آنچه دوست دارید احساس کنیم.

In this way, we're actually talking about our emotions, a feeling.

به این ترتیب، ما در واقع در مورد احساسات خود صحبت می کنیم، یک احساس.

Let's try to see, do I like this house, do I not like this house?

بیایید سعی کنیم ببینیم، آیا من این خانه را دوست دارم، آیا این خانه را دوست ندارم؟

What do I not like about it?

چه چیزی را در آن دوست ندارم؟

So, we're talking about our feelings.

بنابراین، ما در مورد احساسات خود صحبت می کنیم.

So, in this more emotional sense, you can use, I got a feeling about the house, or I

بنابراین، در این مفهوم احساسی تر، می توانید استفاده کنید، من یک احساس در مورد خانه دارم، یا من

got a feel, you can use both in this emotional sense.

احساس کردم، شما می توانید هر دو را در این معنای احساسی استفاده کنید.

But in the physical sense that Dan talked about, get a feel for the espresso machine,

اما به معنای فیزیکی که دن در مورد آن صحبت کرد، احساسی نسبت به دستگاه اسپرسوساز داشته

we would really only use, feel.

باشیم، ما واقعاً فقط از آن استفاده می کنیم، احساس می کنیم.

Not a feeling.

یک احساس نیست.

Get a feeling for the espresso machine, that sounds like you're thinking, should I fall

احساسی نسبت به دستگاه اسپرسوساز پیدا کنید، به نظر می رسد که دارید فکر می کنید، آیا باید

in love with the espresso machine?

عاشق دستگاه اسپرسوساز شوم؟

Do I have a feeling, an emotion?

آیا من یک احساس، یک احساس دارم؟

We're not talking about emotions.

ما در مورد احساسات صحبت نمی کنیم.

We're just talking about your experience.

ما فقط در مورد تجربه شما صحبت می کنیم.

Dan: Yeah.

دن: آره

Vanessa: And trying to learn how to use it.

ونسا: و تلاش برای یادگیری نحوه استفاده از آن.

Dan: Perhaps a single word that can explain this

دان: شاید تنها کلمه ای که بتواند این را توضیح

is, test.

دهد، تست باشد.

It's like a small test.

مثل یک تست کوچک است.

You're testing how you feel when you see these houses.

شما در حال آزمایش احساس خود با دیدن این خانه ها هستید.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Dan: You're testing out the espresso machine and

دن: شما در حال تست کردن دستگاه اسپرسو هستید و

feeling how it works.

احساس می کنید که چگونه کار می کند.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

So, we would say, to get a feel, or to get a feeling.

بنابراین، ما می گوییم، برای دریافت یک احساس، یا به دست آوردن یک احساس.

All right.

خیلی خوب.

Let's watch the original clip from the conversation with Brandi, and you can see how I used it

بیایید کلیپ اصلی گفتگو با برندی را تماشا کنیم ، و می توانید ببینید که چگونه از آن

in this positive way, talking about our first experience when we first met Brandi a long

به این روش مثبت استفاده کردم، و در مورد اولین تجربه خود در زمانی که مدت ها پیش برای اولین بار با برندی آشنا شدیم صحبت

time ago.

کردم.

All right.

خیلی خوب.

Let's watch the clip.

بیا کلیپ رو ببینیم

I appreciated that.

من از آن قدردانی کردم.

Not pushy, but let's just get a feeling for what you really want, and I think that helped

سختگیر نیست، اما بیایید فقط احساسی نسبت به آنچه واقعاً می خواهید داشته باشیم، و من فکر می کنم که این به

us to get the ball rolling.

ما کمک کرد تا توپ را به دست آوریم.

Let's just get a feeling for what you really want.

بیایید فقط احساسی نسبت به آنچه واقعاً می خواهید داشته باشید.

Let's just get a feeling for what you really want.

بیایید فقط احساسی نسبت به آنچه واقعاً می خواهید داشته باشید.

The next expression is, a bunch of something.

عبارت بعدی، یک دسته از چیزی است.

We often pronounce this, a bunch of, a bunch of something.

ما اغلب این را تلفظ می کنیم، یک دسته از، یک دسته از چیزی.

It's a casual way to say a lot.

این یک روش معمولی برای گفتن خیلی چیزها است.

Maybe it's a little bit less than a lot.

شاید کمی کمتر از مقدار زیادی باشد.

So, in the conversation with Brandi, she says, when I get to know someone, when I first meet

بنابراین، در گفتگو با برندی، او می‌گوید، وقتی با کسی آشنا می‌شوم، وقتی برای اولین بار با

a client, I ask them a bunch of questions.

مشتری ملاقات می‌کنم، یکسری سؤال از او می‌پرسم.

Maybe there's 30 questions, maybe there's 10 questions, but she asks them a lot of questions.

شاید 30 سوال، شاید 10 سوال، اما او از آنها سوالات زیادی می پرسد.

Dan: I'm going to say more than three-

دن: من می خواهم بیش از سه بگویم -

Vanessa: All right.

ونسا: بسیار خوب.

Dan's official answer is- Dan:

پاسخ رسمی دن این است - دن:

...a bunch.

... یک دسته.

Vanessa: ...is more than three.

ونسا: ...بیش از سه است.

Dan: Maybe four.

دن: شاید چهار.

Vanessa: This is not a strict number.

ونسا: این یک عدد سختگیرانه نیست.

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: But it's the general sense that it's not a

ونسا: اما این حس کلی است که

little bit, it's not a lot, but it's just a casual way to say kind of a lot.

کمی نیست، زیاد نیست، اما این فقط یک روش معمولی برای گفتن چیزهای زیادی است.

Dan: Yes.

دن: بله.

That's the casual way.

این روش معمولی است.

I believe technically a bunch means a group of similar things.

من معتقدم که از نظر فنی یک دسته به معنای گروهی از چیزهای مشابه است.

For example, a bunch of bananas.

مثلا یک دسته موز.

So, literally the bunch of bananas that you buy in the store, that's what it's called.

بنابراین، به معنای واقعی کلمه به دسته موزی که از فروشگاه می‌خرید، به این می‌گویند.

It's a bunch.

این یک دسته است.

Vanessa: A bunch of bananas.

ونسا: یک دسته موز.

Dan: The group of bananas, they're all the same

دن : گروه موز، همه یکسان

thing, it's a bunch of bananas.

هستند، یک دسته موز است.

But again, we use this much more casually, just to mean a lot-

اما باز هم، ما از این خیلی معمولی‌تر استفاده می‌کنیم، فقط به معنای زیاد -

Dan: But again, we use this much more casually

دن: اما باز هم، ما از این خیلی معمولی‌تر استفاده می‌کنیم

just to mean a lot more than four.

فقط به معنای خیلی بیشتر از چهار.

Vanessa: Okay, more than four.

ونسا: باشه، بیشتر از چهار.

If you're going to plant a garden, like what we're doing, you might go to the plant nursery.

اگر می‌خواهید باغی بکارید، مانند کاری که ما انجام می‌دهیم، ممکن است به نهالستان بروید.

The plant nursery is a store that sells little tiny plants or seeds or something.

نهالستان گیاهان فروشگاهی است که گیاهان کوچک کوچک یا بذر یا چیزی می فروشد.

You could go to the plant nursery and say, "Whoa, there are a bunch of options.

می توانید به نهالستان بروید و بگویید: "اوه، یک دسته گزینه وجود دارد.

There are a bunch of plants here.

یک دسته گیاه در اینجا وجود دارد.

I don't know which vegetable I should buy.

من نمی دانم کدام سبزی را باید بخرم

There's so many tomatoes.

. گوجه فرنگی بسیار زیاد است

There are a bunch of different tomatoes that I could buy."

. یک دسته از گیاهان مختلف وجود دارد. گوجه فرنگی هایی که می توانستم بخرم."

We're talking about just a large quantity, usually of something in the same group, like

ما فقط در مورد مقدار زیادی صحبت می کنیم، معمولاً از چیزی در یک گروه، مانند

a bunch of plants, like Dan said, a bunch of bananas, a bunch of options.

یک دسته از گیاهان، همانطور که دن گفت، یک دسته موز، یک دسته از گزینه ها.

This can be used in a lot of different ways, but it's a great word to add to your vocabulary

این را می‌توان به روش‌های مختلف استفاده کرد، اما برای افزودن به دایره واژگان شما بسیار عالی است،

because we use it in conversational English all the time.

زیرا ما همیشه از آن در مکالمه انگلیسی استفاده می‌کنیم.

Dan: Oh, and I just remembered, sometimes we just

دان: اوه، و من تازه یادم آمد، گاهی اوقات ما فقط

say bunches.

دسته ها را می گوییم.

Vanessa: Oh, okay.

ونسا: اوه، باشه.

Can you explain that?

می توانید آن را توضیح دهید؟

When would you say that?

چه زمانی این را می گویید؟

Dan: Well, is it improper English, technically?

دن: خوب، آیا از نظر فنی انگلیسی نامناسب است؟

Vanessa: No.

ونسا: نه.

Dan: It seems like the wrong way to say it, but

دن: به نظر می رسد که روش گفتن آن اشتباه است، اما

if you have a lot of something you can just say, "I have bunches."

اگر چیزهای زیادی دارید، می توانید فقط بگویید: "من دسته ها دارم."

Vanessa: Yeah, maybe this isn't the most proper thing

ونسا: آره، شاید این درست ترین حرفی

to say, but- Dan:

برای گفتن نباشد، اما- دن:

Yeah, it's like what kids say a lot of times.

آره، مثل چیزی است که بچه ها اغلب می گویند.

"I have bunches of toy cars."

"من دسته های ماشین اسباب بازی دارم."

Vanessa: Oh, okay.

ونسا: اوه، باشه.

Dan: "I've got bunches."

دن: "من دسته هایی دارم."

Vanessa: Yeah, maybe if Dan asked, "How many plants

ونسا: آره، شاید اگر دن بپرسد، "چند

did you buy the nursery?" and I say, "Bunches," it's kind of a silly way.

گیاه از نهالستان خریدی؟" و من می گویم "دسته ها" این یک راه احمقانه است.

Maybe that's just if you're going to use it as an adult, you use it in a joking way because

شاید فقط اگر قرار است در بزرگسالی از آن استفاده کنید، از آن به شکل شوخی استفاده می کنید

it's not perfect grammar, but you are going to use it in kind of a silly way, "Oh, I bought

زیرا دستور زبان کاملی نیست، اما به نوعی احمقانه از آن استفاده می کنید، "اوه، من

bunches.

دسته هایی خریدم

You won't believe, it's just piles of plants.

. باور نمی کنم، این فقط انبوهی از گیاهان است.

I got so many, bunches."

It could be in a joking way too.

می تواند به شکل شوخی نیز باشد.

Yeah, well, that's a fun way to add it.

بله، خوب، این یک راه سرگرم کننده برای اضافه کردن آن است.

All right, let's watch the original conversation so that you can see how the word a bunch of

بسیار خوب، اجازه دهید گفتگوی اصلی را تماشا کنیم تا ببینید چگونه از کلمه یک

was used.

دسته استفاده شده است.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

Brandi: The first thing that I do is ask them a bunch

برندی : اولین کاری که انجام می‌دهم این است که از آنها یکسری

of things, so just be ready to share with the realtor, like, "Okay, this is what I'm

چیزها می‌پرسم، پس فقط آماده باشید تا با مشاور املاک در میان بگذارید، مانند "خوب، این چیزی است که به

looking for."

دنبالش هستم."

The first thing that I do is ask them a bunch of things.

اولین کاری که می کنم این است که از آنها یک سری چیزها می پرسم .

The first thing that I do is ask them a bunch of things.

اولین کاری که می کنم این است که از آنها یک سری چیزها می پرسم .

Dan: The next expression is post, and we mean post

دان: عبارت بعدی post است و منظور ما

as in the prefix to some word or expression.

پست در پیشوند یک کلمه یا عبارت است.

This means after something, usually some kind of event.

این یعنی بعد از چیزی، معمولاً نوعی رویداد.

A very common way to say this is post-war.

یک راه بسیار رایج برای گفتن این موضوع پس از جنگ است.

This means after the war, so post-World War II America.

این یعنی پس از جنگ، پس از جنگ جهانی دوم آمریکا.

This is usually the time after the war, not when the war's going on.

این معمولاً زمان بعد از جنگ است، نه زمانی که جنگ ادامه دارد.

Post-World War II America saw a baby boom, lots of babies were born when the soldiers

پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا شاهد یک شکوفایی بچه بود، وقتی سربازان به خانه آمدند، نوزادان زیادی متولد شدند

came home.

.

I wonder why?

تعجب می کنم که چرا؟

But sometimes it also means this thing is still going.

اما گاهی اوقات به این معنی است که این چیز هنوز ادامه دارد.

For example, sometimes casually you might say, "My life post-kids has been crazy."

به عنوان مثال، گاهی اوقات ممکن است به طور معمول بگویید: "زندگی من بعد از بچه ها دیوانه شده است."

This means that once you had children, after that time, life got really crazy for you.

این به این معنی است که وقتی بچه دار شدید، بعد از آن زمان، زندگی برای شما واقعا دیوانه شده است.

Vanessa: Yeah, you still have kids.

ونسا: آره، تو هنوز بچه داری.

Dan: But it doesn't mean the kids went away, even

دن: اما این به این معنی نیست که بچه ها رفتند، حتی

though you said post-kids, it just means after they were born.

اگر گفتی پس از بچه ها، فقط به این معنی است که بعد از تولد آنها.

Vanessa: Yeah, so this expression is a little bit vague

ونسا: بله، بنابراین این عبارت در

about whether the event is still continuing or not, because when we use this with war,

مورد اینکه آیا رویداد هنوز ادامه دارد یا نه کمی مبهم است، زیرا وقتی ما از آن برای جنگ استفاده می کنیم،

like Dan said, post-World War II, post-World War II, there was a baby boom in America,

همانطور که دان گفت، پس از جنگ جهانی دوم، پس از جنگ جهانی دوم، یک نوزاد وجود داشت. رونق در آمریکا،

that means definitely World War II is over.

این بدان معناست که قطعا جنگ جهانی دوم به پایان رسیده است.

Everyone will understand that this means World War II is finished when the baby boom happened.

همه متوجه خواهند شد که این به این معنی است که جنگ جهانی دوم زمانی پایان یافته است که شکوفایی کودک اتفاق افتاد.

But when you say, "Post-kids, my life has changed a lot," that doesn't mean my kids

اما وقتی می گویید "بعد از بچه ها، زندگی من خیلی تغییر کرده است" به این معنی نیست که بچه های من

are gone, my kids are finished.

رفته اند، بچه های من تمام شده اند.

It just means my kids were born and now my life is different.

این فقط به این معنی است که بچه های من به دنیا آمدند و اکنون زندگی من متفاوت است.

A page turned when my kids were born and our life is a lot different.

وقتی بچه هایم به دنیا آمدند ورق برگشت و زندگی ما خیلی متفاوت است.

We just could say in that situation, post-kids.

ما فقط می توانیم در آن شرایط بگوییم، پس از بچه ها.

Now, the opposite of this is pre, "Pre-kids, we had a lot more free time."

حال، برعکس این قبل است، "پیش از بچه ها، ما زمان آزاد بیشتری داشتیم."

What did I even do in my free time?

حتی در اوقات فراغتم چه می کردم؟

I don't even know.

من حتی نمی دانم.

Pre-kids or pre-World War II, pre some event, and that means definitely before the event.

قبل از بچه ها یا قبل از جنگ جهانی دوم، قبل از رویداد، و این به معنای قطعا قبل از رویداد است.

But in the conversation we used post, we talked about post-COVID and-

اما در مکالمه‌ای که از پست استفاده کردیم، در مورد پس از کووید و

Dan: This one's a little unclear, I think.

دن صحبت کردیم: فکر می‌کنم این یکی کمی نامشخص است.

Vanessa: Yeah, because COVID is not finished, at least

ونسا: بله، چون کووید تمام نشده است، حداقل

when we had this conversation, COVID is not over.

زمانی که ما این گفتگو را داشتیم، کووید تمام نشده است.

Dan: Hopefully it's finished now.

دن: امیدوارم الان تموم شده باشه.

Vanessa: I don't know, you're going to see this in

ونسا: نمی‌دانم، فقط چند هفته دیگر این را خواهید دید،

just a couple weeks so I'm not sure about that.

بنابراین من در مورد آن مطمئن نیستم .

But we're talking about an event, COVID, the pandemic, that's still continuing and we are

اما ما در مورد یک رویداد صحبت می کنیم، کووید، بیماری همه گیر، که هنوز ادامه دارد و ما

in the middle of it.

در میانه آن هستیم.

Post-COVID the world has changed a lot, post-COVID people have moved into different areas of

جهان پس از کووید بسیار تغییر کرده است، افراد پس از کووید به مناطق مختلف ایالات متحده نقل مکان کرده اند

the US, this is during the period of COVID, not when COVID is finished.

، این در طول دوره کووید است، نه زمانی که کووید تمام شده است.

It's a little bit unclear, but I think that you can get a general sense that it's after

کمی نامشخص است، اما من فکر می‌کنم که می‌توانید یک حس کلی پیدا کنید که بعد از

an event or after an event has started.

یک رویداد یا بعد از شروع یک رویداد است.

All right.

خیلی خوب.

Let's watch the original clip from the conversation so that you can see how we used this to say

بیایید کلیپ اصلی این مکالمه را تماشا کنیم تا ببینید چگونه از این برای گفتن

post-COVID.

پس از کووید استفاده کردیم.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

Brandi: But as of right now, yes, post-COVID, a lot

برندی: اما در حال حاضر، بله، پس از کووید، بسیاری

of people are moving from places that they disagree with their policies to places where

از مردم از مکان‌هایی که با سیاست‌هایشان مخالف هستند به مکان‌هایی که

they agree with policies.

با سیاست‌ها موافق هستند نقل مکان می‌کنند.

Post-COVID, a lot of people are moving.

پس از کووید، افراد زیادی در حال حرکت هستند.

Post-COVID, a lot of people are moving.

پس از کووید، افراد زیادی در حال حرکت هستند.

Vanessa: The next expression is to duke it out.

ونسا : تعبیر بعدی این است که آن را دوک کنید.

Like you can see from Dan's example here, it means to fight.

همانطور که از مثال دن در اینجا می بینید، به معنای جنگیدن است.

This could be a physical fight or it could be a verbal fight where you're just arguing

این می تواند یک دعوای فیزیکی باشد یا می تواند یک دعوای لفظی باشد که در آن شما فقط

about something, you're duking it out, so you're fighting with someone.

در مورد چیزی دعوا می کنید، آن را از بین می برید، بنابراین با کسی دعوا می کنید.

This expression has a very strange and complex origin because the phrase, to duke it out,

این عبارت ریشه بسیار عجیب و پیچیده ای دارد، زیرا این عبارت، برای دوک کردن

is very American.

، بسیار آمریکایی است.

It's pretty much exclusively used in the US, but the origin came from London in the UK.

تقریباً به طور انحصاری در ایالات متحده استفاده می شود، اما منشاء آن از لندن در انگلستان است.

As far as I remember- Dan:

تا جایی که من به یاد دارم- دن:

I did the research.

من تحقیق کردم.

Vanessa: ... duke is a slang word for-

ونسا: ... دوک یک کلمه عامیانه است برای-

Dan: Your hands.

دن: دستان تو.

Vanessa: ... your hands, and then it turned into to

ونسا: ... دست هایت، و بعد به جنگ تبدیل شد

fight, to duke it out with your hands.

، تا با دستانت آن را بیرون کنی.

It seemed a little bit complicated.

کمی پیچیده به نظر می رسید.

Dan: Right.

دن: درسته

Well, it originally came from Cockney slang.

خب، در اصل از زبان عامیانه کاکنی آمده است.

Is that what it's called?

اسمش همینه؟

Cockney?

کاکنی؟

Vanessa: Cockney rhyming slang.

ونسا: قافیه عامیانه کوکنی.

Dan: Cockney rhyming slang.

دن: قافیه عامیانه کاکنی.

Vanessa: Cockney is like an accent, an accent in the

ونسا: کاکنی مانند یک لهجه است، یک لهجه در

UK. Dan:

بریتانیا. دن:

They would say dukes of York for forks, but then somehow forks became your fingers, and

آنها می‌گویند دوک‌های یورک به‌معنای چنگال‌ها، اما بعد به‌نوعی چنگال‌ها به انگشتان شما تبدیل شدند، و

then somehow your duke and forks or dukes and Yorks or something became-

سپس به‌نوعی دوک و چنگال‌ها یا دوک‌ها و یورک‌ها یا چیزی تبدیل شدند-

Vanessa: Just dukes.

ونسا: فقط دوک‌ها.

Dan: ... hands and fingers.

دان: ... دست و انگشتان.

Anyways, somehow in the end dukes became your fists, your hands.

به هر حال، به نوعی در نهایت دوک ها تبدیل به مشت های شما، دست های شما شدند.

Vanessa: It's a long historical story.

ونسا: این یک داستان تاریخی طولانی است.

Dan: It's a strange tale.

دن : داستان عجیبی است.

Vanessa: Yeah, but it's quite interesting if you want

ونسا: بله، اما اگر بخواهید

to do any research about Cockney rhyming slang.

در مورد قافیه عامیانه کاکنی تحقیق کنید، بسیار جالب است.

This is a historical way of speaking in a certain area in London.

این یک روش تاریخی صحبت کردن در یک منطقه خاص در لندن است.

They had a certain type of slang or rhymes that they would use.

آنها نوع خاصی از زبان عامیانه یا قافیه داشتند که از آنها استفاده می کردند.

Some interesting expressions came from that type of slang, even American expressions like

عبارات جالبی از آن نوع زبان عامیانه آمده است، حتی عبارات آمریکایی مانند

this.

این.

Dan: Yes, and I think the original thing they would

دن: بله، و فکر می‌کنم حرف اصلی آنها

say is, "Put up your dukes."

این است: "دوک‌هایت را بگذار."

Vanessa: Oh, okay, to fight.

ونسا: اوه، باشه، دعوا کنیم.

Dan: Put up your dukes.

دن: دوک هایت را بگذار.

Vanessa: Put up your dukes and fight me.

ونسا: دوک هایت را بگذار و با من بجنگ.

Dan: But in America, somehow we turned it into

دن: اما در آمریکا، به نوعی آن را تبدیل به

duke it out.

دوک آن کردیم.

Vanessa: Yeah, so let's talk about some physical ways

ونسا: بله، پس بیایید در مورد چند راه فیزیکی

we can use this and more figurative, verbal ways we can use this.

که می‌توانیم از آن استفاده کنیم و راه‌های مجازی و کلامی بیشتری که می‌توانیم از آن استفاده کنیم، صحبت کنیم.

How- Dan:

چگونه- دن:

Yeah, the most literal way is a fist fight, literally just fighting, punching each other.

آره، واقعی ترین راه مبارزه با مشت است، به معنای واقعی کلمه فقط دعوا کردن، مشت زدن به یکدیگر است.

That's literally duking it out.

این به معنای واقعی کلمه آن را به هم می زند.

But we often use this for verbal debate, especially one-on-one.

اما ما اغلب از این برای مناظره کلامی استفاده می کنیم، به خصوص یک به یک.

If you're arguing with just one person and you're yelling at them, or even in America,

اگر فقط با یک نفر بحث می‌کنید و سر آنها فریاد می‌زنید، یا حتی در آمریکا،

we have presidential debates, you could even say that they're duking it out.

مناظره‌های ریاست‌جمهوری داریم، حتی می‌توانید بگویید که آن‌ها این موضوع را به هم می‌زنند.

They are duking it out on TV, they're having a debate and everybody's watching.

آن‌ها دارند آن را از تلویزیون پخش می‌کنند، در حال بحث و مناظره هستند و همه دارند تماشا می‌کنند.

They're adversaries, they're not friends.

آنها دشمن هستند، آنها دوست نیستند.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

They're not maybe yelling, but they are arguing, they're having this fight, so to speak, but

آنها شاید فریاد نمی زنند، اما دارند دعوا می کنند، به اصطلاح دارند این دعوا را انجام می دهند، اما

we can also just say, "Yeah, those two guys at the bar, they got drunk and they just duked

ما همچنین می توانیم فقط بگوییم: "آره، آن دو نفر در بار، مست شدند و فقط

it out.

آن را دوک کردند.

They just fought."

آنها فقط جنگیدند."

This is a very violent, physical thing.

این یک چیز بسیار خشن و فیزیکی است.

All right, let's watch the original clip from the conversation so that you can see how duke

بسیار خوب، بیایید کلیپ اصلی گفتگو را تماشا کنیم تا بتوانید نحوه استفاده از Duke

it out was used.

it out را مشاهده کنید.

That you're going to have other people putting offers on the same house that you want, like

این که قرار است افراد دیگری برای همان خانه ای که شما می خواهید پیشنهاد دهند، مثل

you fight it, duke it out.

اینکه شما با آن مبارزه می کنید، آن را بیرون کنید.

... that you want, like you fight it, duke it out.

... که می خواهی، مثل اینکه با آن مبارزه می کنی، آن را بیرون کن.

... that you want, like you fight it, duke it out.

... که می خواهی، مثل اینکه با آن مبارزه می کنی، آن را بیرون کن.

Dan: The next expression is an idiom and it is

دان: عبارت بعدی یک اصطلاح است و

upfront.

پیش رو است.

This means at the beginning, or usually telling somebody something at the beginning before

این به این معنی است که در ابتدا، یا معمولاً قبل از اینکه یک فرآیند اتفاق بیفتد، چیزی را در ابتدا به کسی بگویید

a process happens, or it means direct and honest.

، یا به معنای مستقیم و صادقانه است.

They're actually similar.

آنها در واقع شبیه هستند.

I'll start with the first one.

از اولی شروع می کنم.

Brandi was talking about during a real estate agreement with the owners of a house, in some

برندی در طی یک قرارداد ملکی با صاحبان یک خانه صحبت می کرد که در برخی

places you have to get the inspection chosen upfront.

مکان ها باید از قبل بازرسی را انتخاب کنید.

That means, at the very beginning, you need to choose the inspector and then tell the

یعنی در همان ابتدا باید بازرس را انتخاب کنید و سپس به

owners who that inspector is.

مالکان بگویید آن بازرس کیست.

Other places, you don't have to do that, you don't have to tell them upfront who you're

جاهای دیگر، لازم نیست این کار را انجام دهید، لازم نیست از قبل به آنها بگویید که قرار است چه کسی

going to get to inspect the house.

را برای بررسی خانه بیاورید.

This is kind of a technical way she used it, but you get the idea that at the beginning,

این یک نوع روش فنی است که او از آن استفاده کرده است، اما شما این ایده را دریافت می کنید که در

upfront, you need to choose the inspector.

ابتدا، از قبل، باید بازرس را انتخاب کنید.

But even that one kind of has the same meaning as being upfront as in director or honest,

اما حتی این یک نوع معنایی مشابه با پیشرو بودن در کارگردان یا صادق بودن دارد،

kind of has to do with honesty, both parties know what's going on upfront.

به نوعی با صداقت ربط دارد، هر دو طرف می‌دانند که چه اتفاقی می‌افتد.

Vanessa: Yeah, in the very beginning you know what's

ونسا: بله، در همان ابتدا می دانید که قرار است چه

going to happen.

اتفاقی بیفتد.

Actually, in the conversation with Brandi, I think it was even more specific than knowing

در واقع، در گفتگو با برندی، من فکر می‌کنم حتی دقیق‌تر از اینکه بدانیم

who's going to do the inspection, it was which inspections are you going to do.

چه کسی قرار است بازرسی را انجام دهد، این بود که شما کدام بازرسی را انجام خواهید داد.

Dan: Oh, okay.

دن: اوه، باشه.

Vanessa: You've never seen the house, you haven't looked

ونسا: تو هرگز خانه را ندیده‌ای، به آن نگاه نکرده‌ای

at it, you don't know about the problems, but you have to choose, I want the basement

، از مشکلات خبر نداری، اما باید انتخاب کنی، من می‌خواهم زیرزمین را

inspected, I want a termite inspection, I want the roof inspected, but maybe you don't

بازرسی کنم، من یک بازرسی موریانه می‌خواهم، من می‌خواهم سقف را بازرسی کنند. ، اما شاید

know that there's an electrical problem and you didn't choose the electrical inspection

ندانید که مشکل برق وجود دارد و بازرسی برق را از قبل انتخاب نکرده

upfront.

اید.

Well, that's a problem because when you buy the house, if you buy the house, and there's

خب، این یک مشکل است، زیرا وقتی خانه را می‌خرید، اگر خانه را می‌خرید، و

an electrical problem, well, that's your fault because you didn't choose the right inspections

مشکل برقی وجود دارد، خوب، تقصیر شماست چون بازرسی‌های درست را از قبل انتخاب

upfront.

نکرده‌اید.

This means at the very beginning, but like Dan said, we often use this to mean direct

این یعنی در همان ابتدا، اما همانطور که دان گفت، ما اغلب از این به معنای

or honest communication.

ارتباط مستقیم یا صادقانه استفاده می کنیم.

For example, when you purchased this course, I hope that I was upfront with you.

به عنوان مثال، زمانی که شما این دوره را خریداری کردید، امیدوارم که با شما پیشاپیش بوده باشم.

I hope that it was very clear and I was direct and honest with you that this is not one-on-one

امیدوارم که خیلی واضح بوده باشد و من مستقیم و صادقانه با شما صحبت کرده باشم که این

speaking lessons, you will not be booking lessons with me on Skype.

درس های مکالمه انفرادی نیست، شما در اسکایپ با من دروس رزرو نخواهید کرد.

I tried to be very clear about this, that you will receive a lesson set material, these

من سعی کردم در این مورد خیلی واضح بگویم، که شما یک مجموعه درسی را دریافت خواهید کرد، این

lessons, and you'll have the chance to speak together with other members, once a month

درس ها، و شما این فرصت را خواهید داشت که با سایر اعضا صحبت کنید، یک بار در ماه

you have a chance to speak with me, but it's kind of a different situation, this is not

فرصت دارید با من صحبت کنید، اما مهربان است. از یک موقعیت متفاوت، این

one-on-one lessons.

درس های یک به یک نیست.

For your sake, and for mine, I need to be up front with you.

به خاطر تو و به خاطر من، باید پیش تو باشم.

If you are working at a business, you might say this too, it's important to be upfront

اگر در یک کسب و کار کار می کنید، ممکن است این را نیز بگویید، مهم است

with your clients.

که با مشتریان خود پیش روی خود باشید.

You need to tell them exactly what they can expect, exactly what your product is.

شما باید به آنها بگویید دقیقاً چه چیزی می توانند انتظار داشته باشند، دقیقاً محصول شما چیست.

You need to be direct and honest.

شما باید مستقیم و صادق باشید.

It's that idea, at the beginning, you need to present the information, not after a while,

این ایده است، در ابتدا، شما باید اطلاعات را ارائه دهید، نه بعد از مدتی،

but you need to be upfront.

بلکه باید پیشاپیش باشید.

That's kind of the sentence construction here.

این یک نوع ساخت جمله در اینجا است.

Dan: Right, and on the flip side, if you say somebody's

دن: درست است، و از طرف دیگر، اگر می گویید کسی جلوتر

not being upfront, that means that they're hiding something, that they're not being honest.

نیست، به این معنی است که او چیزی را پنهان می کند، که صادق نیست.

"He's not being upfront with me.

"او با من روبرو نیست.

I think he has some dirty secret."

فکر می کنم او راز کثیفی دارد."

Maybe let's say you're in a relationship with a girl or a boy, you could say, "They're not

شاید فرض کنید با یک دختر یا پسر رابطه دارید، می توانید بگویید: "آنها با

being upfront to me.

من صحبت

I think they're chatting with somebody else on their phone.

نمی کنند. فکر می کنم آنها دارند با یک نفر دیگر از طریق تلفن خود چت می کنند. این

Who is that?"

کیست؟"

Vanessa: Mm, yeah.

ونسا: مام، آره.

Or maybe if you have been on a couple dates with someone and then after the first couple

یا شاید اگر شما در یک قرار ملاقات با کسی بوده اید و بعد از اولین قرار ملاقات

dates, they pull out a cigarette and start smoking.

، او یک سیگار را بیرون کشیده و شروع به کشیدن سیگار می کند.

Dan: He was hiding that.

دن: او این را پنهان می کرد.

Vanessa: You might think, "Oh, he wasn't upfront with

ونسا : ممکن است فکر کنید، "اوه، او در

me that about his smoking habit.

مورد عادت سیگار کشیدنش با من صحبت نکرد.

That would've changed how I thought about him.

این طرز فکر من را در مورد او تغییر می داد.

He wasn't upfront with me."

او پیش روی من نبود."

Or if you want to be upfront with someone, you could say, "All right, I want to be upfront

یا اگر می‌خواهید با کسی پیشاپیش باشید، می‌توانید بگویید: "خوب، من می‌خواهم

with you and let you know that occasionally I do smoke."

پیش تو باشم و به تو بگویم که گاهی سیگار می‌کشم."

Dan: "I smoke a pack a day, I drink a six-pack

دن: "من روزی یک بسته سیگار می کشم، یک بسته شش تایی آبجو می نوشم

of beer."

."

Vanessa: "Here's all of my problems."

ونسا: "این همه مشکلات من است."

Or you can just tell someone something that you think might be useful information to them,

یا فقط می‌توانید چیزی را به کسی بگویید که فکر می‌کنید ممکن است اطلاعات مفیدی برای او باشد،

"I want to be upfront with you that occasionally I do smoke.

"می‌خواهم پیشاپیش با شما باشم که گاهی سیگار می‌کشم.

I have some anxiety and this helps me to relieve it, but I'm working on it."

کمی اضطراب دارم و این به من کمک می‌کند آن را تسکین دهم، اما دارم روی آن کار می‌کنم. "

Okay, you're just telling them directly and honesty something that they might find useful

بسیار خوب، شما فقط مستقیماً و صادقانه چیزی را به آنها می گویید که ممکن است مفید

or informative.

یا آموزنده بدانند.

Dan: Yeah, usually it's kind of challenging information.

دن: بله، معمولاً اطلاعات چالش برانگیزی است.

Vanessa: Yeah, yeah, but it's important to be upfront

ونسا: بله، بله، اما مهم است که

in a relationship.

در یک رابطه پیشرو باشید.

I think that helps solid, healthy relationships.

من فکر می کنم که به روابط محکم و سالم کمک می کند.

All right, let's watch the original conversation so that you can see how upfront was used.

بسیار خوب، بیایید گفتگوی اصلی را تماشا کنیم تا بتوانید ببینید که چگونه از قبل استفاده شده است.

Brandi: In other states, their rules are you have

برندی: در سایر ایالت ها، قوانین آنها این است که شما باید از

to choose what inspections you want upfront.

قبل انتخاب کنید که چه بازرسی هایی را می خواهید.

Vanessa: Oh, before you find out the results of the

ونسا: اوه، قبل از اینکه نتیجه

inspections.

بازرسی ها را بفهمی.

Brandi: Their rules are you have to choose what inspections

برندی: قوانین آنها این است که شما باید از قبل انتخاب کنید چه بازرسی هایی را

you want upfront.

می خواهید.

Their rules are you have to choose what inspections you want upfront.

قوانین آنها این است که شما باید از قبل انتخاب کنید که چه بازرسی هایی را می خواهید.

Vanessa: How did you enjoy that vocabulary lesson?

ونسا: چگونه از آن درس واژگان لذت بردید؟

Now it's time for grammar, phrasal verbs.

اکنون نوبت به دستور زبان، افعال عبارتی است.

You are going to be learning some of the most important phrasal verbs from the conversation

شما در حال یادگیری برخی از مهمترین افعال عبارتی از مکالمه

with Brandi so that you can use them yourself.

با برندی هستید تا بتوانید خودتان از آنها استفاده کنید.

In the full Fearless Fluency Club phrasal verb lesson, there is an extra material section

در درس کامل فعل عبارتی باشگاه تسلط بی باک ، یک بخش مواد اضافی

for each phrasal verb, where I explain some movie clips, TV show clips, and song clips

برای هر فعل عبارتی وجود دارد، جایی که من برخی از کلیپ‌های فیلم، کلیپ‌های نمایش تلویزیونی و کلیپ‌های آهنگ را توضیح می‌دهم

that use the phrasal verbs.

که از افعال عبارتی استفاده می‌کنند.

This is a great way to see the phrasal verbs in real life context, but unfortunately, here

این یک راه عالی برای دیدن افعال عبارتی در زمینه زندگی واقعی است، اما متأسفانه، اینجا

on YouTube, I can't add those clips because of copyright problems.

در یوتیوب، به دلیل مشکلات کپی رایت نمی توانم آن کلیپ ها را اضافه کنم .

I'm sorry if the editing seems a little bit choppy, I had to cut off that section, but

ببخشید اگر ویرایش کمی به هم ریخته به نظر می رسد، مجبور شدم آن بخش را قطع کنم، اما

if you join the full course, you will be able to see that part.

اگر به دوره کامل بپیوندید، می توانید آن قسمت را ببینید.

All right, let's get started with the phrasal verb lesson.

بسیار خوب، بیایید با درس فعل عبارتی شروع کنیم .

Dan: Welcome to the Fearless Fluency Club grammar

دن: به درس دستور زبان Fearless Fluency Club خوش آمدید

lesson.

.

Vanessa: Today, I'm here with my husband, Dan.

ونسا: امروز با شوهرم دن اینجا هستم.

Dan: Hello.

دن: سلام.

Vanessa: And we're going to be talking about some phrasal

ونسا: و ما در مورد برخی از افعال عبارتی

verbs that you heard in the conversation with Brandi.

که در گفتگو با برندی شنیدید صحبت خواهیم کرد.

These phrasal verbs are commonly used in daily conversation, so I hope that it will help

این افعال عبارتی معمولاً در مکالمه روزانه استفاده می شود ، بنابراین امیدوارم که به

you to understand daily conversation, but also be able to integrate them into your own

شما در درک مکالمه روزانه کمک کند، اما همچنین بتوانید آنها را در

speaking and daily life.

صحبت کردن و زندگی روزمره خود ادغام کنید.

First, Dan and I are going to be explaining the phrasal verb meaning, and then we're going

ابتدا، من و دن قصد داریم معنای فعل عبارتی را توضیح دهیم، و سپس

to go to an extra material section.

به بخش مواد اضافی می رویم.

During that extra material section, I'm going to be explaining some movie clips, TV show

در طول آن بخش مطالب اضافی، من قصد دارم چند کلیپ فیلم، کلیپ برنامه تلویزیونی

clips, song clips, and also the clip from the original conversation so that you can

، کلیپ آهنگ و همچنین کلیپ از مکالمه اصلی را توضیح دهم

get a broader context for the phrasal verbs, because we often use them with a different

تا بتوانید زمینه وسیع تری برای افعال عبارتی بدست آورید، زیرا ما اغلب از آنها استفاده می کنیم. با یک

intonation or just a slight different look in our eyes that makes it mean something different.

لحن متفاوت یا فقط یک نگاه کمی متفاوت در چشمان ما که باعث می شود معنای متفاوتی داشته باشد.

You'll be able to see that in those TV and movie clips.

شما می توانید آن را در آن کلیپ های تلویزیونی و فیلم ببینید.

Let's get started with the definitions and some general ideas, and then we'll move on

بیایید با تعاریف و چند ایده کلی شروع کنیم و سپس

to that extra material section.

به بخش مواد اضافی می رویم.

Are you ready?

اماده ای؟

Dan: I'm ready.

دن: من آماده ام.

Vanessa: Let's do it.

ونسا: بیا انجامش بدیم.

The first phrasal verb that we're going to talk about is, to think about.

اولین فعل عبارتی که در مورد آن صحبت خواهیم کرد، فکر کردن است.

You might think that this phrasal verb is pretty straightforward, that maybe you're

ممکن است فکر کنید که این فعل عبارتی بسیار ساده است، شاید شما

just using your head, you're thinking, but there are some nuances in this expression

فقط از سر خود استفاده می کنید، اما در حال فکر کردن هستید، اما برخی تفاوت های ظریف در این عبارت وجود دارد

that I want you to understand.

که می خواهم شما را درک کنید.

Sometimes when we use phrasal verbs in conversation, they replace textbook words.

گاهی اوقات وقتی از افعال عبارتی در مکالمه استفاده می کنیم، آنها جایگزین کلمات کتاب درسی می شوند.

You might have learned the word, reflect.

ممکن است کلمه را یاد گرفته باشید، تأمل کنید.

"Hmm, sometimes I reflect on my childhood," or, "Hmm, I need to consider all of the options,"

«هوم، گاهی اوقات به دوران کودکی‌ام فکر می‌کنم» یا «هوم، باید همه گزینه‌ها را در نظر بگیرم»

consider, reflect.

، در نظر بگیرید، فکر کنید.

These are great words, but they're often a little too formal for daily conversations

اینها کلمات عالی هستند، اما اغلب برای مکالمات روزانه کمی رسمی هستند،

so instead we often exchange words like this for a phrasal verb.

بنابراین ما اغلب کلماتی مانند این را با یک فعل عبارتی مبادله می کنیم.

We can do that with the word, think about.

ما می توانیم این کار را با کلمه، فکر کن.

We could say, "Yesterday, I was thinking about my first experience going to the movie theater

می‌توانیم بگوییم، "دیروز، داشتم به اولین تجربه‌ام از رفتن به سینما

and I can't believe my parents let me watch The Matrix when I was six years old."

فکر می‌کردم و باورم نمی‌شود که پدر و مادرم اجازه دادند در شش سالگی ماتریکس را تماشا کنم."

Here, we can exchange reflect, "I was reflecting on my first experience at the movie theater."

در اینجا، ما می توانیم بازتابی را با هم رد و بدل کنیم، "من داشتم به اولین تجربه خود در سینما فکر می کردم."

This isn't true, I did not see The Matrix when I was six years old, but it's the idea

این درست نیست، من در شش سالگی ماتریکس را ندیدم، اما این

of exchanging a phrasal verb, to think about, to sound more natural and more comfortable

ایده مبادله یک فعل عبارتی، فکر کردن ، طبیعی‌تر و راحت‌تر

instead of reflect, this high level, maybe more formal type of word.

به نظر رسیدن به‌جای بازتاب، این سطح بالا، شاید بیشتر است. نوع رسمی کلمه

Dan: Right, or you could use it in the past tense,

دن: درست است، یا می توانید آن را در زمان گذشته استفاده کنید،

I thought about it.

من در مورد آن فکر کردم.

"I went to the movies and I was going to watch this movie with my friends, but then I thought

من به سینما رفتم و قرار بود این فیلم را با دوستانم ببینم، اما بعد به

about all the other scary movies I watched and I thought about how scared I was."

تمام فیلم های ترسناک دیگری که تماشا کردم فکر کردم و به این فکر کردم که چقدر ترسیده بودم.

You're kind of thinking back, reflecting on the past.

شما به نوعی به گذشته فکر می کنید و به گذشته فکر می کنید.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

We can start by thinking about this, thinking about this phrasal verb.

ما می توانیم با فکر کردن در مورد این، فکر کردن در مورد این فعل عبارتی شروع کنیم.

We use it so much.

ما خیلی ازش استفاده میکنیم

Dan: That's the second way.

دان: این راه دوم است.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

In the past, I was the thinking about something, you're reflecting on something, but let's

در گذشته من به چیزی فکر می کردم، شما در مورد چیزی فکر می کنید، اما

take it to the present.

بیایید آن را به زمان حال ببریم.

If we give a statement, a fact, like when you are in a relationship, you should think

اگر یک بیانیه، یک واقعیت، مانند زمانی که در یک رابطه هستید، می دهیم، باید به فکر

about your partner.

شریک زندگی خود باشید.

Dan: Oh, what?

دن: اوه، چی؟

Vanessa: Okay.

ونسا: باشه.

You should consider your partner.

شما باید شریک زندگی خود را در نظر بگیرید.

This is exchanging think about with a different word, consider.

این مبادله با یک کلمه متفاوت است، در نظر بگیرید.

I should think about Dan's perspective.

باید به دیدگاه دن فکر کنم.

What is his experience in our relationship like?

تجربه او در رابطه ما چگونه است؟

What is his experience like?

تجربه او چگونه است؟

I should think about Dan.

باید به دن فکر کنم

It doesn't mean I need to sit on the couch and think, "Oh, Dan, Dan.

این بدان معنا نیست که باید روی مبل بنشینم و فکر کنم: "اوه، دن، دن.

I'm thinking, Dan is in my head, Dan."

دارم فکر می کنم، دن در ذهن من است، دن."

No, this means I'm considering, I'm being thoughtful about his experience.

نه، این بدان معناست که من در حال بررسی هستم، من در مورد تجربه او فکر می کنم.

You should think about your partner.

شما باید به فکر شریک زندگی خود باشید.

Dan: Yeah, sometimes this is like a command or

دان: بله، گاهی اوقات این مانند یک دستور یا

a suggestion.

یک پیشنهاد است.

If you want somebody to think more, you could say, "Think about what you're doing."

اگر می‌خواهید کسی بیشتر فکر کند، می‌توانید بگویید: «به کاری که انجام می‌دهی فکر کن».

This really makes people stop and think, "What am I doing?"

این واقعاً باعث می شود مردم بایستند و فکر کنند " من چه کار می کنم؟"

Think about what you're doing, or think about how I feel when you don't wash the dishes

به کاری که انجام می‌دهی فکر کن یا به احساسی که دارم وقتی ظرف‌ها

at night.

را شب نمی‌شوی، فکر کن.

We always use dishes as an example.

ما همیشه از ظروف به عنوان نمونه استفاده می کنیم.

Vanessa: It's a very classic couple situation, right?

ونسا: این یک موقعیت زن و شوهر بسیار کلاسیک است، درست است؟

Dan: Right.

دن: درسته

You're asking somebody to consider this problem or issue or anything really.

شما از کسی می خواهید که این مشکل یا موضوع یا هر چیز دیگری را واقعاً بررسی کند.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

I think that this is a common type of command in close relationships, so maybe in your marriage

من فکر می کنم که این یک نوع فرمان رایج در روابط نزدیک است، بنابراین ممکن است در ازدواج شما

or with your kids, sometimes authorities will say this to someone under them.

یا با فرزندانتان، گاهی اوقات مقامات این را به یکی از زیر دستان خود بگویند.

Parents could say this to children, teachers could say this to their students, "Think about

والدین می توانند این را به بچه ها بگویند، معلمان می توانند به دانش آموزان خود این را بگویند: "در

your actions, think about what you did wrong."

مورد اعمال خود فکر کنید، به اشتباه خود فکر کنید."

Dan: Yes, and it could also be hypothetical, like,

دن: بله، و همچنین می‌تواند فرضی باشد، مانند

"Think about the children."

«به بچه‌ها فکر کن».

Vanessa: Oh.

ونسا: اوه

Wait, can you explain this, because this is kind of digging a little deeper.

صبر کنید، می توانید این را توضیح دهید، زیرا این یک جورهایی عمیق تر است.

Dan: This is almost a meme to the point of being

دن:

a joke if you say, "Think about the children."

اگر بگویید «به بچه‌ها فکر کن» این تقریباً یک میم است تا حدی که شوخی باشد.

That's like saying this thing that's happening in society, let's say you really hate a certain

این مثل گفتن این چیزی است که در جامعه اتفاق می افتد ، فرض کنید شما واقعاً از یک

kind of music and the girls are dancing like crazy and showing their stuff, well, you might

نوع موسیقی متنفرید و دخترها دیوانه وار می رقصند و وسایل خود را نشان می دهند، خوب، ممکن است

say, "Think about the children, there's children watching this."

بگویید: "به بچه ها فکر کنید، بچه هایی هستند که این را تماشا می کنند."

It's kind of this whole big picture, stop and think about what you're doing.

این به نوعی کل این تصویر بزرگ است، بایستید و به کاری که انجام می دهید فکر کنید.

Vanessa: Mm, sure.

ونسا: مام، حتما.

Dan: But in a more hypothetical, maybe large scale

دن: اما در یک مفهوم فرضی تر، شاید در مقیاس بزرگ

sense.

.

Vanessa: Yeah, yeah.

ونسا: آره، آره.

We could say, "Think about the environment.

می‌توانیم بگوییم: "به محیط زیست

Think about the future," these type of big ideas.

فکر کنید. به آینده فکر کنید" این نوع ایده‌های بزرگ است .

We talked about the past and the present, what about the future?

از گذشته و حال صحبت کردیم، آینده چطور؟

If I said to you, "I'll think about it.

اگر به شما گفتم: "درباره آن

I'll think about it.

فکر می کنم. به آن

I will think about it."

فکر می کنم. درباره آن فکر می کنم."

This is the future.

این آینده است.

I will think about it, not now, but later.

من در مورد آن فکر می کنم، نه اکنون، بلکه بعدا.

I'll think about it.

من در مورد آن فکر می کنم.

Dan: Yeah, that expression has a lot of meaning

دن: آره، این عبارت معنای

baked in.

زیادی دارد.

If you say, "I'll think about it," sometimes this means that you're very serious, like

اگر بگویید، "درباره آن فکر می کنم"، گاهی اوقات به این معنی است که شما بسیار جدی هستید، همانطور

you actually will, but a lot of times when we say, "I'll think about it," that means

که واقعاً خواهید کرد، اما خیلی وقت ها وقتی می گوییم "من در مورد آن فکر خواهم کرد"، به این معنی است

that you are just telling them yes now, but you're probably going to say no later.

که شما اکنون به آنها می گویید بله، اما احتمالاً بعداً نه خواهید گفت.

This is very common to say if somebody asks you, "Oh, Sarah's having a party on Friday,

این بسیار معمول است که اگر کسی از شما بپرسد، "اوه، سارا جمعه مهمانی دارد

do you want to come?"

، می‌خواهی بیایی؟"

If you probably don't want to go, or yeah, you really don't want to go, it's polite to

اگر احتمالاً نمی‌خواهید بروید، یا بله ، واقعاً نمی‌خواهید بروید، مودبانه است که

say, "I'll think about it," but that person knows that if you don't show up, they're not

بگویید، "درباره آن فکر می‌کنم"، اما آن شخص می‌داند که اگر شما حاضر نشوید، او تعجب نمیکنم

surprised.

Vanessa: Yeah, because you already didn't show strong

ونسا: آره، چون قبلاً علاقه شدیدی نشان ندادی

interest.

.

Dan: You're not like, "Yeah, I'll clear my schedule."

دن: تو اینطور نیستی که "آره، برنامه‌ام را پاک می‌کنم."

No, it's not like that.

نه اینطور نیست

I'll think about it.

من در مورد آن فکر می کنم.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

There is an underlying tone of I don't want to be negative right now.

یک لحن اساسی وجود دارد که من نمی خواهم در حال حاضر منفی باشم.

I don't want to say no, so instead I'll be indirect and just say, "I'll think about it."

من نمی خواهم نه بگویم، بنابراین در عوض غیرمستقیم خواهم بود و فقط می گویم: "در مورد آن فکر خواهم کرد."

You could be serious and say, "Okay, I'll think about it," but sometimes this also means,

می‌توانید جدی باشید و بگویید، "باشه، من در موردش فکر می‌کنم"، اما گاهی اوقات این به این معنی است که

"No, I've already decided no, but I don't want to tell you that directly right now."

"نه، من قبلاً تصمیم گرفته‌ام نه، اما نمی‌خواهم فعلاً مستقیماً این را به شما بگویم."

Dan: Yeah.

دن: آره

I think if you want to be more serious, a lot of times if there's a problem, you might

فکر می‌کنم اگر می‌خواهید جدی‌تر رفتار کنید، خیلی وقت‌ها اگر مشکلی وجود دارد، ممکن

say something like, "I'll have to think about that," or, "I'll have to think about it."

است چیزی مانند «باید در مورد آن فکر کنم» یا «باید در مورد آن فکر کنم» بگویید.

Vanessa: That's a good one.

ونسا: این یکی خوب است.

Dan: That makes it sound a little bit stronger,

دن: این باعث می شود که کمی قوی تر به نظر برسد،

when you say, "I'll have to," just kind of a different emphasis.

وقتی می گویید "من مجبورم"، فقط به نوعی تأکید متفاوتی دارد.

Vanessa: Yeah, yeah.

ونسا: آره، آره.

Dan: A lot of it depends on your tone.

دن : خیلی از اینها به لحن شما بستگی دارد.

Vanessa: Mm-hmm (affirmative), yeah.

ونسا: مممم (تأیید کننده)، بله.

I think that if you said, "Oh yeah, I'm having a birthday party this weekend and you're invited,

فکر می کنم اگر گفتی "اوه بله، من این آخر هفته جشن تولد دارم و شما دعوت شده اید،

do you think you can come?"

فکر می کنید می توانید بیایید؟"

I might say, "I'll think about it," and that means probably not, but if I said, "Oh, I'll

ممکن است بگویم "درباره آن فکر خواهم کرد" و این بدان معناست که احتمالا نه، اما اگر بگویم "اوه،

have to think about it," that kind of means I'm a little more serious.

باید در مورد آن فکر کنم"، این بدان معناست که کمی جدی تر هستم.

Dan: You'll want to qualify it though, like, "Oh,

دن: با این حال، شما می خواهید آن را واجد شرایط کنید، مانند: "اوه،

I'm really busy, but I'll have to think about it.

من واقعاً سرم شلوغ است، اما باید در مورد آن فکر کنم .

I would like to."

من می خواهم."

You'd add a lot more if you were serious.

اگر جدی بودید چیزهای بیشتری اضافه می کردید.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

You notice that a lot of times here, we said it, "I'll think about it."

متوجه شدید که اینجا خیلی وقت ها گفتیم: «دربارش فکر می کنم».

We sometimes just leave it as that.

ما گاهی اوقات آن را همینطور رها می کنیم.

Instead of saying, "I'll think about if I can go to your party.

به جای این که بگویم، "به این فکر می کنم که آیا می توانم به مهمانی شما

I'll think about whatever that situation might be."

بروم یا نه. به هر موقعیتی که ممکن است باشد فکر می کنم ."

Instead of repeating it and saying it, we just stick with the phrase, "I'll think about

به جای اینکه آن را تکرار کنیم و آن را بگوییم، فقط به عبارت "در موردش فکر خواهم کرد" می مانیم

it."

.

It's very clear and simple to say this.

گفتن این موضوع بسیار واضح و ساده است.

What we are going to do next is you're going to go to an extra material section where you're

کاری که بعداً می‌خواهیم انجام دهیم این است که شما به بخش مواد اضافی بروید که در

going to see a bunch of different situations that use this phrase from movies, TV shows,

آن موقعیت‌های مختلفی را مشاهده خواهید کرد که از این عبارت از فیلم‌ها، برنامه‌های تلویزیونی،

songs, also the conversation with Brandi.

آهنگ‌ها و همچنین مکالمه با برندی استفاده می‌کنند.

I hope that it will help you to dive deeper and understand the different situations so

امیدوارم به شما کمک کند تا عمیق‌تر غواصی کنید و موقعیت‌های مختلف را درک کنید تا

that you can use this yourself.

بتوانید خودتان از آن استفاده کنید.

Also, if someone says it to you, you invite them somewhere and they say, "I'll think about

همچنین، اگر کسی آن را به شما بگوید، شما او را به جایی دعوت می کنید و آنها می گویند: "درباره آن فکر می کنم

it," you really know what they're saying.

"، شما واقعاً می دانید چه می گویند.

I hope this will help you gain a deeper understanding.

امیدوارم این به شما کمک کند تا درک عمیق تری کسب کنید.

All right, let's go to the extra material section.

بسیار خوب، اجازه دهید به بخش مواد اضافی برویم .

In this extra material section about the phrasal verb, to think about, we're going to take

در این بخش مطالب اضافی درباره فعل عبارتی ، برای فکر کردن، قصد داریم

a look at six different clips.

به شش کلیپ مختلف نگاهی بیندازیم.

Actually, it's eight clips, but three of them were going to put together.

در واقع هشت کلیپ است، اما قرار بود سه تای آنها با هم جمع شوند.

The first one is from the conversation with Brandi, the next few are from movies or TV

اولین مورد مربوط به گفتگو با برندی، چند مورد بعدی از فیلم ها یا برنامه

shows, and the final one is from a famous song.

های تلویزیونی و آخرین مورد از یک آهنگ معروف است .

Let's start with the conversation with Brandi.

بیایید با گفت و گو با برندی شروع کنیم.

We were talking about how Brandi had never thought about real estate as a future career

ما در مورد این صحبت می‌کردیم که برندی هرگز درباره املاک و مستغلات به عنوان شغلی در آینده

for her.

برای او فکر نکرده بود.

In the conversation we said, "This is a new option for me that I didn't know existed before

در گفت‌وگو گفتیم: «این یک گزینه جدید برای من است که قبلاً نمی‌دانستم وجود دارد

or didn't think about as a path."

یا به آن به عنوان یک مسیر فکر نمی‌کردم».

This is something that she didn't consider as an option for her future, because she's

این چیزی است که او به عنوان گزینه ای برای آینده خود در نظر نمی گیرد، زیرا او

talking about the present, this is just a statement, "I didn't think about that."

در مورد حال صحبت می کند، این فقط یک جمله است، "من در مورد آن فکر نمی کردم."

This is something that she didn't consider.

این چیزی است که او در نظر نگرفت.

This is a new option for me that I didn't know existed before or didn't think about

این یک گزینه جدید برای من است که قبلاً نمی دانستم وجود دارد یا به

as a path.

عنوان یک مسیر فکر نمی کردم.

Brandi: Yeah, I never really thought about it.

برندی: بله، من واقعاً هرگز به آن فکر نکردم.

Vanessa: Or didn't think about as a path.

ونسا: یا به عنوان یک مسیر فکر نکردم.

Brandi: Yeah, I never really thought about it.

برندی: بله، من واقعاً هرگز به آن فکر نکردم.

Vanessa: Or didn't think about as a path.

ونسا: یا به عنوان یک مسیر فکر نکردم.

Brandi: Yeah, I never really thought about it.

برندی: بله، من واقعاً هرگز به آن فکر نکردم.

Vanessa: The next phrasal verb is, to follow up.

ونسا : فعل عبارتی بعدی، دنبال کردن است.

This can also be used as an adjective or a noun, but we'll talk about that at the end

این را می توان به عنوان صفت یا اسم نیز استفاده کرد، اما در پایان این بخش در مورد آن صحبت خواهیم کرد

of this section.

.

First, we're going to talk about the more literal meaning, which isn't used as often.

ابتدا، ما در مورد معنای تحت اللفظی تر صحبت خواهیم کرد که اغلب استفاده نمی شود.

We're going to be focusing on the more figurative meaning, which is more common in daily conversation.

ما بر روی معنای مجازی تر تمرکز خواهیم کرد ، که در مکالمه روزانه رایج تر است.

But if I said that a famous singer, who's a famous singer, Taylor Swift, had a really

اما اگر بگویم که یک خواننده مشهور، که یک خواننده مشهور است، تیلور سویفت، یک

popular album, this means a bunch of songs, she had a really popular album and then she

آلبوم واقعاً محبوب داشت، این یعنی یک سری آهنگ، او یک آلبوم واقعاً محبوب داشت و

followed that up with a less popular album.

سپس آن را با یک آلبوم کمتر محبوب دنبال کرد.

What would that mean to you?

این برای شما چه معنایی خواهد داشت؟

Dan: This sounds like it just literally means the

دن: این به نظر می رسد که این فقط به معنای واقعی کلمه به معنای

next thing, but usually if we say followed up with, that means it's something extra or

چیز بعدی است، اما معمولاً اگر بگوییم دنبال کردن، به این معنی است که چیز اضافی یا

surprising, or maybe it's an event.

غافلگیرکننده ای است، یا شاید یک رویداد باشد.

"We followed up the big party with another party at my house," so you were just having

"ما جشن بزرگ را با یک مهمانی دیگر در خانه من دنبال کردیم" بنابراین شما فقط

a partying night.

یک شب مهمانی داشتید.

This is kind of extra, if you're saying the next thing we did was something a little more

این یک چیز اضافی است، اگر می‌گویید کار بعدی که انجام دادیم کمی بیشتر

than usual, then we could use follow up.

از حد معمول بود، می‌توانیم از پیگیری استفاده کنیم.

Vanessa: Yeah, if you're just giving someone a list

ونسا: بله، اگر فقط فهرستی

of things to do, like, "To make bread, you need to put the flour in the bowl.

از کارهایی که باید انجام دهد را به کسی بدهید، مثلاً "برای تهیه نان، باید آرد را در کاسه بریزید.

Then you need pour in the water," you can't say-

سپس باید در آب بریزید"، نمی توانید بگویید-

Dan: Then you need to follow up with sugar.

دن: پس باید با شکر پیگیری کنی.

Vanessa: Yeah, you wouldn't-

ونسا: آره، نمی‌خواهی-

Dan: No.

دن: نه.

Vanessa: You wouldn't say it in this way because it's

ونسا : این‌طوری نمی‌گویی چون

not something surprising or more, it doesn't really have that sense.

چیز شگفت‌انگیزی یا بیشتر نیست، واقعاً آن حس را ندارد.

When we use it in the more literal sense, to follow one event with another event, to

وقتی از آن به معنای تحت اللفظی تر استفاده می کنیم، برای دنبال کردن یک رویداد با رویداد دیگر، برای

follow up an event, it has to be surprising or a little bit more.

پیگیری یک رویداد، باید غافلگیرکننده یا کمی بیشتر باشد.

That's what we mean about the literal meaning, but I want to focus more on the figurative

منظور ما از معنای تحت اللفظی این است، اما من می‌خواهم بیشتر روی معنای مجازی تمرکز کنم

sense because this is the one that's used more commonly in daily conversation.

، زیرا این معنایی است که بیشتر در مکالمات روزانه استفاده می‌شود.

What if I said to you, "Hey, can you give Sam a call?

اگر به شما بگویم، "هی، می‌توانی به سام زنگ بزنی؟

He never finishes his projects on time.

او هیچ‌وقت پروژه‌هایش را به موقع تمام نمی‌کند.

Can you follow up with him?"

می‌توانی با او پیگیری کنی؟"

Dan: Or you need to follow up on him even.

دن: یا حتی باید او را پیگیری کنی.

You might say on him in that situation, like if you're somebody's boss.

ممکن است در آن موقعیت به او بگویید، مثلاً اگر رئیس کسی هستید.

Vanessa: What does this mean in general?

ونسا: به طور کلی این به چه معناست؟

Dan: It means that you need to check in on somebody.

دن: این بدان معناست که شما باید کسی را چک کنید.

You need to make sure that they're doing the right thing, or maybe you had told them that

باید مطمئن شوید که آنها کار درستی انجام می دهند ، یا شاید به آنها گفته

you are going to talk to them later.

بودید که بعداً با آنها صحبت خواهید کرد.

A lot of times, if you say, "Oh yeah, I'll get back to you on this problem or this project,"

خیلی وقت‌ها، اگر بگویید، "اوه، بله، من در مورد این مشکل یا این پروژه با شما تماس خواهم گرفت"

well, then if you follow up on that, you're going to either call somebody back, a lot

، خوب، اگر آن را پیگیری کنید، یا با کسی تماس می‌گیرید، خیلی زیاد

of times this is used with the phone.

در مواقعی که با گوشی استفاده می شود.

"I need to follow up on John and see how the project going.

"من باید جان را پیگیری کنم و ببینم پروژه چگونه پیش می رود.

Beep.

بیپ.

I'm following up right now."

من در حال حاضر در حال پیگیری هستم."

You wouldn't say that, but that is an act of following up.

شما این را نمی گویید، اما این یک اقدام برای پیگیری است.

I can only think of phrasal verbs really, checking in on somebody, making sure they're

من فقط می توانم به افعال عبارتی واقعا فکر کنم

okay.

.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

I would say that this is contacting someone to get additional or more information, at

من می‌توانم بگویم که این تماس با کسی برای دریافت اطلاعات بیشتر یا بیشتر است، در

the base that's kind of what you're doing.

این پایگاه چیزی است که شما انجام می‌دهید.

You're seeing are they finished with the project, how is it going, you realize that something

شما می بینید که آیا آنها پروژه را به پایان رسانده اند، چگونه پیش می رود، متوجه می شوید که چیزی

should be happening or is happening and you want to contact them to get more information

باید اتفاق بیفتد یا در حال رخ دادن است و می خواهید برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد آن با آنها تماس بگیرید

about it.

.

What if I said, "Can you follow up with him?

اگر بگویم "می توانی از

Can you follow up on him?

او پیگیری کنی؟ می توانی او را پیگیری کنی؟

Can you follow up on the project," or, "Let's follow up about the project?"

می توانی پروژه را پیگیری کنی" یا "بیایید پروژه را پیگیری کنیم؟"

There are a lot of prepositions that can be used after this phrasal verb, and there's

حروف اضافه زیادی وجود دارد که می توان بعد از این فعل عبارتی استفاده کرد، و چند قانون متفاوت وجود دارد -

a couple different rules- Vanessa:

Vanessa:

... single verb.

... یک فعل.

And there's a couple different rules; they're maybe not strict rules, but conversational

و چند قانون متفاوت وجود دارد. شاید آنها قوانین سختگیرانه ای نباشند، بلکه قوانین محاوره ای

rules for which preposition we use at which time.

هستند که در آن زمان برای آنها از حرف اضافه استفاده می کنیم.

And I know that prepositions can be really tricky for English learners.

و من می دانم که حروف اضافه می تواند برای زبان آموزان انگلیسی بسیار مشکل باشد.

For me, as I've been learning French, my second language, prepositions are also tricky in

برای من، از آنجایی که در حال یادگیری زبان فرانسه، زبان دومم هستم ، حروف اضافه در فرانسه نیز مشکل هستند

French.

.

So maybe they are for people learning your language too.

بنابراین شاید آنها برای افرادی هستند که زبان شما را نیز یاد می گیرند.

So let's try to specify; when can you say follow up with...

بنابراین بیایید سعی کنیم مشخص کنیم؛ کی می تونی بگی پیگیر با...

Is it someone or something?

کسی هست یا چیزی؟

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

Dan: It could be either one.

دن : میتونه یکی باشه.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

So, I'm going to follow up with the project or follow up with him.

بنابراین، من قصد دارم پروژه را پیگیری کنم یا از او پیگیری کنم.

Dan: Mm-hmm (affirmative).

دان: مم-هم (تأیید کننده).

It's a little more, I'd say gentle than follow up on.

این کمی بیشتر است، من می گویم ملایم از پیگیری.

So, if you're following up on somebody, you're kind of in charge or if I'm following up on

بنابراین، اگر کسی را دنبال می‌کنید، به نوعی مسئول هستید یا اگر من پروژه‌ای را پیگیری می‌کنم

a project, it means it's important and you need to get it done.

، به این معنی است که مهم است و باید آن را انجام دهید.

But if you're following up with, I think that sounds a little more gentle, like maybe you're

اما اگر دنبال می‌کنید، فکر می‌کنم کمی ملایم‌تر به نظر می‌رسد، مثلاً ممکن است

in a team project, or you maybe have an appointment or something.

در یک پروژه تیمی هستید، یا ممکن است قراری یا چیزی داشته باشید.

It's just a little bit different.

فقط کمی متفاوت است.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

And what about following up about a project?

و در مورد پیگیری یک پروژه چطور؟

Dan: I'd say that's used the least.

دن: من می‌توانم بگویم که کمترین استفاده از آن است.

Vanessa: I think-

ونسا: فکر می کنم-

Dan: Like maybe if you're talking to somebody about

دن: شاید اگر در آن لحظه با کسی در مورد چیزی صحبت

something at that moment, like if you're introducing something to somebody on the phone, like,

می کنید، مثلاً اگر تلفنی چیزی را به کسی معرفی می کنید، مثلاً

"Hey John, I just wanted to follow up about the project."

"هی جان، فقط می خواستم پروژه را پیگیری کنم. "

That's kind of the situation you would say about.

این وضعیتی است که شما در مورد آن می گویید.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

When you're introducing why are you calling?

وقتی داری معرفی میکنی چرا زنگ میزنی؟

Well, I'm following up about something.

خب من دارم یه چیزی رو پیگیری میکنم

And I was trying to think about why, think about, use our other phrase over, why we don't

و من سعی می‌کردم به این فکر کنم که چرا، فکر کن ، از عبارت دیگرمان استفاده کنیم، چرا ما

use to follow up about in a question, because it sounds okay to say I'm following up on

برای پیگیری در یک سوال استفاده نمی‌کنیم، زیرا خوب به نظر می‌رسد که بگوییم پروژه را دنبال می‌کنم

the project.

.

It sounds okay to say I'm following up about or on the project.

خوب به نظر می رسد که بگوییم در حال پیگیری یا پیگیری پروژه هستم.

But if you say, can you follow up on the project?

اما اگر بگویید می توانید پروژه را پیگیری کنید؟

Great.

عالی.

Can you follow up about the project feels a little bit weird.

آیا می توانید در مورد پروژه پیگیری کنید کمی عجیب است.

So, the conclusion that we came to is that you can't really use follow up about something

بنابراین، نتیجه‌ای که به آن رسیدیم این است که واقعاً نمی‌توانید از پیگیری در مورد چیزی

in a question.

در یک سؤال استفاده کنید.

It's more of a statement about why you're contacting someone.

این بیشتر بیانیه ای است در مورد اینکه چرا با کسی تماس می گیرید.

So, if I called Dan and said, "Hey, Dan, I just wanted to follow up about the project."

بنابراین، اگر با دن تماس گرفتم و گفتم: "هی، دن، من فقط می خواستم پروژه را پیگیری کنم."

I just wanted to follow up about the project.

من فقط می خواستم پروژه را پیگیری کنم.

It's a statement.

این یک بیانیه است.

It's not a question.

این یک سوال نیست.

But if I was asking Dan to do that, I could say, "Hey, can you follow up on the project?"

اما اگر از دن می خواستم این کار را انجام دهد، می توانستم بگویم: "هی، می توانی پروژه را پیگیری کنی؟"

"Hey, can you follow up with Sam about the project?"

"هی، می تونی با سام در مورد پروژه پیگیری کنی؟"

So it's not really used in a question form, which is something that is maybe a little

بنابراین واقعاً در فرم سؤال استفاده نمی‌شود، این چیزی است که

bit tricky if you haven't thought through all of those things, that's why we're here.

اگر به همه آن چیزها فکر نکرده باشید، شاید کمی مشکل باشد ، به همین دلیل است که ما اینجا هستیم.

I also want to talk about how we can use follow up as an adjective and as a noun.

همچنین می خواهم در مورد اینکه چگونه می توانیم از follow up به عنوان صفت و به عنوان اسم استفاده کنیم صحبت کنم.

So if I said to you, I have a followup appointment next week.

بنابراین اگر به شما گفتم، هفته آینده یک قرار ملاقات دارم .

What would that mean to you?

این برای شما چه معنایی خواهد داشت؟

Dan: That means that you've already had one appointment

دن: این بدان معناست که شما قبلاً یک قرار ملاقات

and that you already scheduled another one.

داشته اید و قبلاً یک قرار دیگر را برنامه ریزی کرده اید.

So that means you have a followup appointment.

بنابراین این بدان معناست که شما یک قرار ملاقات دارید.

One that's already scheduled that's after the first one.

یکی که از قبل برنامه ریزی شده است که بعد از اولین است.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

This kind of goes back to that literal meaning of one event before another event or after

این نوع به معنای تحت اللفظی یک رویداد قبل از رویداد دیگر یا پس

another event.

از رویداد دیگر برمی گردد.

So, we can use it as an adjective, a followup appointment or you could just say, I have

بنابراین، می‌توانیم آن را به عنوان صفت، قرار ملاقات یا فقط می‌توانیم بگوییم،

a followup next week.

هفته آینده یک پیگیری دارم.

This is as a noun.

این به عنوان یک اسم است.

I have a followup.

من پیگیری دارم

And what we understand or what is implied in this is that there's an appointment or

و چیزی که ما می‌فهمیم یا در این مورد اشاره می‌کنیم این است که یک قرار ملاقات

a meeting, something you've already talked about that topic.

یا جلسه وجود دارد، چیزی که قبلاً در مورد آن موضوع صحبت کرده‌اید.

You're already talking about going to the doctor and how did your last doctor's visit

شما قبلاً در مورد رفتن به دکتر صحبت می کنید و آخرین ویزیت دکتر شما چگونه بوده

go?

است؟

And you say, oh, well, I have a followup next week.

و شما می گویید، اوه، خوب، من هفته آینده یک پیگیری دارم .

So, I'll get more information about it.

بنابراین، من اطلاعات بیشتری در مورد آن دریافت خواهم کرد.

And we know it's the doctor's appointments.

و ما می دانیم که این قرار ملاقات های دکتر است.

Dan: Yeah.

دن: آره

I would say maybe a little bit more rarely, you can even say he has a lot of follow up

من می گویم شاید کمی به ندرت، حتی می توان گفت که او خیلی پیگیری دارد

or he doesn't have a lot of follow up.

یا اینکه پیگیری زیادی ندارد.

People also use the expression, follow through, which kind of means the same thing.

مردم همچنین از عبارت دنبال کردن استفاده می کنند که به نوعی به همین معنی است.

But if you say, oh yeah, he doesn't like follow up or he doesn't have a lot of follow up-

اما اگر بگویید، اوه بله، او دنبال کردن را دوست ندارد یا پیگیری زیادی ندارد -

Vanessa: As a noun.

ونسا: به عنوان اسم.

Dan: That means that he doesn't call people back.

دان: این بدان معناست که او با مردم تماس نمی گیرد.

He doesn't finish things.

او کارها را تمام نمی کند.

It's kind of negative things if you say he doesn't have follow up.

این یک جور چیزهای منفی است اگر بگویید او پیگیری ندارد.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

So, we could use it in that literal sense to say, I have a followup, I have another

بنابراین، می‌توانیم آن را به معنای تحت اللفظی به کار ببریم تا بگوییم، من یک پیگیری دارم، یک قرار دیگر دارم

appointment.

.

But if you're talking about someone's character and say he doesn't have a lot of follow up,

اما اگر در مورد شخصیت شخصی صحبت می کنید و می گویید که او پیگیری زیادی ندارد،

usually we use it in a negative way.

معمولاً از آن به صورت منفی استفاده می کنیم.

He doesn't have a lot of follow up.

او پیگیری زیادی ندارد.

It has that same sense that nothing happens afterwards.

همین حس را دارد که بعد از آن هیچ اتفاقی نمی افتد .

Something should happen.

یه اتفاقی باید بیفته

There should be some kind of conclusion to the task that he's working on, but that doesn't

باید نوعی نتیجه‌گیری برای کاری که او روی آن کار می‌کند وجود داشته باشد، اما این

happen, instead it's kind of cut short.

اتفاق نمی‌افتد، در عوض به نوعی کوتاه شده است.

So, he doesn't have a lot of follow up could be a way that you could use it to describe

بنابراین، او پیگیری زیادی ندارد، می تواند راهی باشد که می توانید از آن برای توصیف

someone's character or personality.

شخصیت یا شخصیت یک نفر استفاده کنید.

And like Dan said we use this a little less frequently, but you might hear this.

و همانطور که دن گفت ما از این کمی کمتر استفاده می کنیم، اما ممکن است این را بشنوید.

So, I hope it will add to your toolbox of knowledge.

بنابراین، امیدوارم به جعبه ابزار دانش شما اضافه شود.

All right, let's go on to our extra material section where you'll be able to dive a little

بسیار خوب، اجازه دهید به بخش مواد اضافی خود برویم، جایی که می‌توانید کمی عمیق‌تر شیرجه بزنید

deeper and see some other situations where to follow up is used.

و موقعیت‌های دیگری را ببینید که در آن‌ها از پیگیری استفاده می‌شود.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

In this extra material section for the phrasal verb to follow up, we're going to take a look

در این بخش مواد اضافی برای دنبال کردن فعل عبارتی، ما قصد داریم

at five different clips.

به پنج کلیپ مختلف نگاهی بیندازیم.

Ones from the conversation with Brandi, three are from movies and TV shows.

یکی از مکالمه با برندی، سه مورد از فیلم ها و برنامه های تلویزیونی است.

And the final ones from a song.

و آخرین ها از یک آهنگ.

Let's start with Brandi.

بیایید با برندی شروع کنیم.

Brandi was explaining that she met a real estate agent named Samantha or Sam.

برندی توضیح می داد که با یک مشاور املاک به نام سامانتا یا سام آشنا شده است.

And Sam told her about their job with real estate and Brandi said, all right, I'm changing

و سام در مورد شغلشان با املاک به او گفت و برندی گفت، بسیار خوب،

my life.

من زندگی ام را تغییر می دهم.

I'm going to go to real estate school, but she didn't tell Samantha about that.

من می روم به مدرسه املاک و مستغلات، اما او در مورد آن به سامانتا چیزی نگفت.

And then Samantha called her and said, "Hey, how you doing?

و سپس سامانتا با او تماس گرفت و گفت: "سلام، حالت خوب است ؟

You expressed an interest in real estate.

تو به املاک ابراز علاقه کردی.

I wanted to follow up with you."

من می خواستم با شما پیگیری کنم."

And Brandi explained to me that she, Sam, literally followed up while I was at real

و برندی به من توضیح داد که او، سام، به معنای واقعی کلمه تا زمانی که من در مدرسه املاک و مستغلات بودم، موضوع را پیگیری کرد

estate school.

.

So, Brandi had already taken action and Sam was following up on their previous conversation.

بنابراین، برندی قبلاً اقدام کرده بود و سم در حال پیگیری مکالمه قبلی آنها بود.

So in our clip, we used the phrase just follow up.

بنابراین در کلیپ خود از عبارت just follow up استفاده کردیم.

She followed up while I was at real estate school.

او در زمانی که من در مدرسه املاک و مستغلات بودم پیگیری کرد .

We could have said she followed up with me while I was at real estate school or she followed

می‌توانستیم بگوییم زمانی که من در مدرسه املاک و مستغلات بودم، او با من تماس گرفت یا

up on our previous conversation while I was at school.

زمانی که من در مدرسه بودم، مکالمه قبلی ما را پیگیری کرد .

She could have used something else, but she just cut that short and said she followed

او می توانست از چیز دیگری استفاده کند، اما او فقط آن را کوتاه کرد و گفت که پیگیری

up and she called her and wanted to get some more information, see how things were going.

کرده و او با او تماس گرفت و می خواست اطلاعات بیشتری کسب کند، ببیند اوضاع چطور پیش می رود.

You inspired me.

تو به من الهام دادی

I am here now.

من الان اینجا هستم.

Brandi: She literally followed up while I was at school.

برندی: زمانی که من در مدرسه بودم، او به معنای واقعی کلمه پیگیری کرد.

Like I was on lunch break when she happened to call.

مثل اینکه در تعطیلات ناهار بودم که او تماس گرفت.

And I was like, oh, the universe.

و من مثل آه، کیهان بودم.

She literally followed up while I was at school.

او به معنای واقعی کلمه تا زمانی که من در مدرسه بودم پیگیری کرد.

Like she literally followed up while I was at school.

مثل اینکه وقتی من در مدرسه بودم به معنای واقعی کلمه پیگیری کرد .

Vanessa: So were those phrasal verbs new for you?

ونسا: پس آن افعال عبارتی برای شما جدید بود؟

Let's go on to the pronunciation lesson.

بریم سراغ درس تلفظ.

We're going to be taking an in depth look at a couple sentences that use the vocabulary

ما قصد داریم نگاهی عمیق به چند جمله ای بیندازیم که از واژگان

and phrasal verbs and break down the pronunciation so that you can sound more like an American

و افعال عبارتی استفاده می کنند و تلفظ را تجزیه می کنند تا بتوانید بیشتر شبیه یک سخنران آمریکایی به نظر برسید

speaker and speak clearly and understandably.

و واضح و قابل درک صحبت کنید.

During this pronunciation lesson, try to repeat out loud with me, speak out loud because it's

در طول این درس تلفظ، سعی کنید با صدای بلند با من تکرار کنید، با صدای بلند صحبت کنید زیرا

great to listen, but it's even more important when you shadow and imitate my voice.

گوش دادن بسیار عالی است، اما زمانی که صدای من را سایه می‌زنید و تقلید می‌کنید اهمیت بیشتری دارد.

So, try to do that during this pronunciation lesson, let's go.

بنابراین، سعی کنید این کار را در طول این درس تلفظ انجام دهید، بیایید برویم.

Hi, welcome to the pronunciation lesson in the Fearless Fluency Club.

سلام به درس تلفظ در باشگاه تسلط بی باک خوش آمدید.

Today, we're going to be focusing on five sentences that you heard in the conversation

امروز قصد داریم بر پنج جمله ای که در گفتگو

with Brandi.

با برندی شنیدید تمرکز کنیم.

Each of those sentences includes a vocabulary expression or a phrasal verb that we talked

هر یک از آن جملات شامل یک عبارت واژگانی یا یک فعل عبارتی است که

about in the vocabulary or grammar lesson.

در درس واژگان یا دستور زبان در مورد آن صحبت کردیم.

So, I hope that this will help you to remember that phrase because we'll be talking about

بنابراین، امیدوارم این به شما کمک کند تا آن عبارت را به خاطر بسپارید، زیرا ما در مورد

it a lot, but more importantly, I hope that today you will be active and imitating what

آن زیاد صحبت خواهیم کرد، اما مهمتر از آن، امیدوارم امروز فعال باشید و آنچه را که

I'm saying, speaking with me, speaking out loud during this lesson, so that you can feel

من می گویم تقلید کنید، با من صحبت کنید، صحبت کنید. در طول این درس با صدای بلند، به طوری که در

more comfortable pronouncing the sounds of English.

تلفظ صداهای انگلیسی احساس راحتی بیشتری داشته باشید .

When you hear your own voice speaking in English, it really helps you to become comfortable

وقتی صدای خود را می شنوید که به زبان انگلیسی صحبت می کند، واقعاً به شما کمک می کند تا

with the sounds that you're making, to improve those sounds to be more clear and understandable.

با صداهایی که تولید می کنید راحت باشید و آن صداها را برای شفاف تر و قابل فهم تر شدن بهبود دهید.

So, I challenge you to take action today instead of just listening to me, speaking out loud.

بنابراین، من از شما دعوت می کنم که به جای اینکه فقط به من گوش دهید و با صدای بلند صحبت کنید، امروز اقدام کنید.

I'll be asking you, please repeat with me, say this with me or say it after I have a

من از شما می خواهم، لطفاً با من تکرار کنید، این را با من بگویید یا بعد از

little pause, take some courage to do that, but you can do it.

کمی مکث بگویید، برای انجام آن کمی جرات داشته باشید، اما شما می توانید آن را انجام دهید.

So, let's go on to our first sentence.

بنابراین، اجازه دهید به اولین جمله خود برویم.

You're going to be listening to a sentence from the conversation a few times and then,

قرار است چند بار به یک جمله از مکالمه گوش دهید و سپس

we will break it down in detail so that you can really understand every sound that we're

آن را به تفصیل تجزیه می کنیم تا بتوانید واقعاً هر صدایی را که

saying and also you can say it yourself.

می گوییم درک کنید و همچنین بتوانید خودتان آن را بگویید.

All right, let's listen to our first sentence.

خوب، بیایید به اولین جمله خود گوش کنیم.

Brandi: So, some people try and sell on their own.

برندی: بنابراین، برخی افراد به تنهایی تلاش می کنند و می فروشند.

And sometimes it works, sometimes it doesn't.

و گاهی اوقات کار می کند، گاهی اوقات نه.

And then they connect with a realtor.

و سپس آنها با یک مسکن ارتباط برقرار می کنند.

Some people try and sell on their own.

برخی افراد به تنهایی تلاش می کنند و می فروشند.

Some people try and sell on their own.

برخی افراد به تنهایی تلاش می کنند و می فروشند.

Some people try and sell on their own.

برخی افراد به تنهایی تلاش می کنند و می فروشند.

Vanessa: And the phrase you heard was to be on your

ونسا: و جمله ای که شنیدی این بود که خودت باشی

own or to be on one's own, to do something by yourself.

یا خودت باشی، کاری را به تنهایی انجام دهی.

And the original phrase that you heard was some people try and sell on their own.

و عبارت اصلی که شنیدید این بود که برخی افراد خودشان سعی می کنند و می فروشند.

Some people try and sell on their own.

برخی افراد به تنهایی تلاش می کنند و می فروشند.

Before we talk about this, I want to explain a little grammatical point that is happening

قبل از اینکه در مورد این موضوع صحبت کنیم، می خواهم یک نکته گرامری کوچک را توضیح دهم که در اینجا اتفاق می افتد

here.

.

She says some people try and sell on their own.

او می‌گوید برخی افراد خودشان سعی می‌کنند بفروشند .

Now, we could also say some people try to sell on their own, but sometimes we add and

حالا می‌توانیم بگوییم بعضی‌ها خودشان سعی می‌کنند بفروشند، اما گاهی اضافه می‌کنیم و

here after try, I'm going to try and call my friend.

اینجا بعد از امتحان، سعی می‌کنم و به دوستم زنگ می‌زنم .

I'm going to try and pass the test instead of try to pass the test, try to call my friend.

من سعی می کنم به جای تلاش برای قبولی در آزمون، سعی کنم با دوستم تماس بگیرم.

And this is in spoken English, a very common type of phrase.

و این در زبان انگلیسی گفتاری، یک نوع عبارت بسیار رایج است .

We don't really write like this, try and instead of try to, but this is very common in spoken

ما واقعاً اینطور نمی نویسیم، سعی کنید و به جای اینکه سعی کنید، اما این در زبان انگلیسی گفتاری بسیار رایج است

English and it's not wrong.

و اشتباه نیست.

So, if you want to include this as part of your conversation, that's perfectly fine,

بنابراین، اگر می خواهید این را به عنوان بخشی از مکالمه خود بگنجانید، کاملاً خوب است،

but I don't recommend writing in a formal way, like a formal business email or in an

اما من نوشتن را به روشی رسمی ، مانند ایمیل تجاری رسمی یا در

exam.

امتحان، توصیه نمی کنم.

I don't recommend writing, try and plus a verb instead try to plus a verb, but you will

من نوشتن را توصیه نمی‌کنم، سعی کنید و به‌علاوه یک فعل به‌جای آن سعی کنید به‌اضافه یک فعل بزنید، اما این را

absolutely hear this in conversation just like in this clip.

کاملاً مانند این کلیپ در مکالمه خواهید شنید .

And you can use it yourself in conversation.

و خودتان می توانید از آن در مکالمه استفاده کنید.

So, let's break this down pronunciation wise, starting at the beginning.

بنابراین، بیایید این تلفظ را از ابتدا تجزیه کنیم.

She said some people, people.

او گفت برخی از مردم، مردم.

Let's talk about this word people, what's happening to the O in this word, P-E-O, it's

بیایید در مورد این کلمه مردم صحبت کنیم، چه اتفاقی برای O در این کلمه می افتد، P-E-O، این

just gone.

فقط رفته است.

We don't say people, we need to say P, say it with me, people.

ما نمی گوییم مردم، باید بگوییم P، با من بگویید، مردم.

So, the final sound is P-U-L, pul, pul, people, people.

بنابراین، صدای نهایی P-U-L، pul، pul، مردم، مردم است.

Can you say those two words with me?

میشه این دو کلمه رو با من بگی؟

Some people, some people, some people.

برخی از مردم، برخی از مردم، برخی از مردم.

Let's go to the next part.

بریم سراغ قسمت بعدی

Here, we have our two verbs, try and sell, try and sell.

در اینجا، ما دو فعل خود را داریم، سعی کنید و بفروشید، سعی کنید و بفروشید.

What's happening to the word and?

چه اتفاقی برای کلمه و؟

It's just getting reduced to, nn, try and try and sell, try and.

فقط به nn کاهش می یابد، سعی کنید و امتحان کنید و بفروشید، امتحان کنید و.

This happens all the time with the word and especially when we're listing things, for

این همیشه در مورد کلمه اتفاق می افتد و به خصوص وقتی چیزهایی را فهرست می کنیم، به

example, zebras are black and white, black and white.

عنوان مثال، گورخرها سیاه و سفید، سیاه و سفید هستند.

I didn't say black and white very clearly instead I reduced and to just, nn, this is

من سیاه و سفید را خیلی واضح نگفتم در عوض آن را کاهش دادم و فقط به nn، این

quite common.

کاملاً رایج است.

So, do you think you can say it with me?

بنابراین، فکر می کنید می توانید آن را با من بگویید؟

Yes.

آره.

Let's say it together.

بیایید با هم بگوییم.

Try and sell, try and sell.

تلاش کن و بفروش، تلاش کن و بفروش.

It kind of sounds like the word in, in, I'm going in the store, try and sell.

به نظر می رسد مانند کلمه in, in, I'm going in the store, try and sell.

So, if you need that kind of a image in your head or those words in your head that could

بنابراین، اگر به چنین تصویری در ذهن خود یا کلماتی در ذهن خود نیاز دارید که می‌توانند

help as well, try and sell, try and sell, try and sell on their own, on their own.

به شما کمک کنند، سعی کنید و بفروشید، سعی کنید و بفروشید، سعی کنید و به تنهایی بفروشید.

This is the final part of our phrase.

این قسمت پایانی عبارت ماست.

And let's focus on the final word own, own.

و بیایید روی کلمه نهایی خود، خود تمرکز کنیم.

What's happening to the W, own?

چه اتفاقی برای W، خود می افتد؟

It's not very clear.

خیلی مشخص نیست.

This word is not on, O-N, so we're not forgetting the W but we're not saying own, own with a

این کلمه روشن نیست، O-N، بنابراین ما W را فراموش نمی کنیم، اما نمی گوییم خود، خود با

woo, a very clear W sound.

صدای Woo بسیار واضح.

Instead, it needs to be own, own.

درعوض، باید مال خود باشد.

Can you say that with me?

میشه اینو با من بگی؟

Let's put it together in that phrase, on their own, on their own, on their own.

بیایید آن را در آن عبارت جمع کنیم، خودشان، خودشان، خودشان.

All right.

خیلی خوب.

Do you think we can put this whole sentence together?

به نظر شما می توانیم این جمله را با هم جمع کنیم؟

Let's try to emphasize the right words too.

بیایید سعی کنیم بر کلمات مناسب نیز تاکید کنیم.

Some people try and sell on their own, we're emphasizing, try, sell, own.

برخی افراد خودشان تلاش می‌کنند و می‌فروشند، ما تاکید می‌کنیم، سعی کنید، بفروشید، خودتان را بفروشید.

Say it with me, some people try and sell on their own.

با من بگو، بعضی ها خودشان تلاش می کنند و می فروشند .

Some people try and sell on their own.

برخی افراد به تنهایی تلاش می کنند و می فروشند.

Can you think you can say this a little bit quicker and then, I'll pause and you can say

آیا می توانید فکر کنید می توانید این را کمی سریعتر بگویید و سپس، من مکث می کنم و شما می توانید

it all by yourself.

آن را به تنهایی بگویید.

Ready?

آماده؟

Some people try and sell on their own.

برخی افراد به تنهایی تلاش می کنند و می فروشند.

Some people try and sell on their own.

برخی افراد به تنهایی تلاش می کنند و می فروشند.

Okay, I'm going to pause.

باشه، من مکث می کنم.

And I want you to say this sentence out loud, no matter where you are in the world, my ears

و من می خواهم این جمله را با صدای بلند بگویید ، هر کجای دنیا که هستید، گوش من

will listen to you.

به شما گوش می دهد.

I will be able to hear you wherever you are.

هر جا که باشی می توانم صدایت را بشنوم.

This is teacher magic.

این جادوی معلم است.

So, I want you to say the sentence out loud.

بنابراین، می خواهم جمله را با صدای بلند بگویید.

Some people try and sell on their own.

برخی افراد به تنهایی تلاش می کنند و می فروشند.

Go ahead.

برو جلو.

It's your turn.

نوبت شماست

Great work.

کار عالی

All right.

خیلی خوب.

Let's listen to the original sentence one more time or actually a couple more times,

بیایید یک بار دیگر یا در واقع چند بار دیگر به جمله اصلی گوش

so that you can really pick out all of the things we talked about.

دهیم تا بتوانید واقعاً همه چیزهایی را که در مورد آنها صحبت کردیم انتخاب کنید.

Listen for the pronunciation of people, listen for try and sell, try and sell.

برای تلفظ مردم گوش کنید، سعی کنید و بفروشید، سعی کنید و بفروشید.

And then our emphasized words, try, sell, own.

و سپس کلمات تاکید شده ما، تلاش، فروش، مالکیت.

Listen for that carefully when you watch this clip, let's watch.

وقتی این کلیپ را تماشا می‌کنید به آن با دقت گوش دهید، بیایید تماشا کنیم.

Brandi: So, some people try and sell on their own.

برندی: بنابراین، برخی افراد به تنهایی تلاش می کنند و می فروشند.

And sometimes it works, sometimes it doesn't.

و گاهی اوقات کار می کند، گاهی اوقات نه.

And then they connect with a realtor.

و سپس آنها با یک مسکن ارتباط برقرار می کنند.

Some people try and sell on their own.

برخی افراد به تنهایی تلاش می کنند و می فروشند.

Some people try and sell on their own.

برخی افراد به تنهایی تلاش می کنند و می فروشند.

Some people try and sell on their own and.

برخی از افراد سعی می کنند و به تنهایی می فروشند و.

Vanessa: Did you hear people try and sell?

ونسا: شنیدی که مردم تلاش کردند و بفروشند؟

I hope so.

امیدوارم.

All right, let's go to our second clip where you're going to hear the phrase out of pocket.

بسیار خوب، بیایید به دومین کلیپ خودمان برویم، جایی که قرار است این عبارت را از جیب خود بشنوید.

I want you to listen for this, this expression, but I also want you to listen for the full

من از شما می خواهم که به این، این عبارت گوش دهید، اما از شما می خواهم که به عبارت کامل گوش دهید

phrase and try to understand what's happening because we're going to break it down.

و سعی کنید بفهمید که چه اتفاقی می افتد، زیرا ما آن را تجزیه می کنیم.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

Brandi: So for buyers, the buyers don't actually have

برندی: بنابراین برای خریداران، خریداران در واقع

to pay anything out of pocket.

مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

The seller pays the commission.

فروشنده کمیسیون را پرداخت می کند.

The buyers don't actually have to pay anything out pocket.

خریداران در واقع مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

The buyers don't actually have to pay anything out of pocket.

خریداران در واقع مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

The buyers don't actually have to pay anything out pocket.

خریداران در واقع مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

Vanessa: In this clip, she said, the buyers don't actually

ونسا: در این کلیپ، او گفت، خریداران در واقع

have to pay anything out of pocket.

مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

There are so much pronunciation we can talk about in this short, quick sentence.

در این جمله کوتاه و سریع می توانیم در مورد تلفظ های زیادی صحبت کنیم .

So, let's start at the beginning.

بنابراین، اجازه دهید از ابتدا شروع کنیم.

The buyers don't, listen to that negative contraction, the buyers don't, don't.

خریداران نه، به آن انقباض منفی گوش دهید ، خریداران نه، نه.

Do you hear don't that T is just gone.

آیا می شنوید که T فقط رفته است؟

This happens a lot with negative contractions that we end the word with a stopped T. This

این اتفاق با انقباضات منفی زیاد می‌افتد که کلمه را با T متوقف می‌کنیم. این

means that your tongue is in the position of making a T, so it's flat at the top of

به این معنی است که زبان شما در موقعیت ایجاد T قرار دارد، بنابراین در بالای

your mouth.

دهان شما صاف است.

Don't, don't, but you don't let the air pass through to make the T, don't, that air is

نکن، نکن، اما اجازه نده که هوا از آن عبور کند تا T را بسازد، نکن، آن هوا

stopped.

متوقف شده است.

So instead you need to say don't, don't.

بنابراین در عوض باید بگویید نکن، نکن.

Do you think you can say that with me?

فکر میکنی بتونی اینو با من بگی؟

Let's say those first couple words together, the buyers don't, the buyers don't, it helps

بیایید آن دو کلمه اول را با هم بگوییم، خریداران نمی‌گویند، خریداران نمی‌گویند،

if we link it with the next word, but the next word has a lot going on.

اگر آن را با کلمه بعدی پیوند دهیم کمک می‌کند، اما کلمه بعدی چیزهای زیادی دارد.

So, let's talk about that before we link it.

بنابراین، قبل از اینکه آن را پیوند دهیم، بیایید در مورد آن صحبت کنیم.

The next word is actually, actually.

کلمه بعدی در واقع، در واقع است.

Let's break this down.

بیایید این را تجزیه کنیم.

There are a couple different ways that we can say, actually.

در واقع چند راه مختلف وجود دارد که می توانیم بگوییم.

We could say it a little bit clearly like I just did, actual, with an oo, vowel, actually

می‌توانیم آن را کمی واضح بگوییم، درست مثل من، در واقع، با یک oo، واکه، در واقع

or we can reduce it further, which is what's happening in the conversation, actually, actually,

یا می‌توانیم آن را بیشتر کاهش دهیم، چیزی که در مکالمه اتفاق می‌افتد، در واقع، در واقع،

actually, actually.

در واقع، در واقع.

So, the first part is act, can you say that with me, act, act, the next is just S-H-L-Y,

بنابراین، قسمت اول عمل است، می توانید بگویید که با من، عمل کن، عمل کن، قسمت بعدی فقط S-H-L-Y است،

shly, shly, actually, actually, actually.

خجالتی، خجالتی، در واقع، در واقع، در واقع.

Actually, I'm pretty tired today, so I'm not going to go.

راستش امروز خیلی خسته ام پس نمیخوام برم.

Actually, it's a beautiful day.

در واقع روز زیبایی است.

I thought it was going to rain, but actually it's amazing.

فکر می کردم باران می بارد، اما در واقع شگفت انگیز است.

Actually.

در حقیقت.

You think you can link this together with the first part?

فکر می کنید می توانید این را با قسمت اول پیوند دهید؟

Let's do it.

بیایید آن را انجام دهیم.

The buyers don't actually, the buyers don't actually, the buyers don't actually, the buyers

خریداران در واقع این کار را نمی کنند ، خریداران در واقع نمی کنند، خریداران

don't actually, the buyers don't actually, the buyers don't actually what?

در واقع نمی کنند، خریداران در واقع نمی کنند، خریداران در واقع نمی کنند ، خریداران در واقع نمی دانند چه؟

Let's go to the next part.

بریم سراغ قسمت بعدی

Have to pay, have to pay.

باید پرداخت کرد، باید پرداخت کرد.

This is an extremely common reduction have and to become havta, havta.

این یک کاهش بسیار رایج است و برای تبدیل شدن به havta، havta است.

Can you say that with me?

میشه اینو با من بگی؟

Havta, havta.

هاوتا، حوطه.

I have to study English today.

امروز باید انگلیسی بخونم.

I have to go outside, it's a beautiful day, havta, havta.

باید برم بیرون، روز قشنگیه، حوطه، حواست.

So, let's put that together, have to pay.

بنابراین، بیایید آن را کنار هم بگذاریم، باید پرداخت کنیم.

Can you say it with me?

میشه با من بگی؟

Have to pay, have to pay.

باید پرداخت کرد، باید پرداخت کرد.

Let's put all of it together so far, the buyers don't actually have to pay.

بیایید تا اینجا همه را کنار هم بگذاریم، خریداران در واقع مجبور به پرداخت نیستند.

It's a lot to remember.

این چیزهای زیادی برای به خاطر سپردن است.

You got it.

فهمیدی.

The buyers don't actually have to pay, have to pay what?

خریداران در واقع مجبور به پرداخت نیستند، باید چه بپردازند؟

Let's see, pay anything, pay anything.

بیایید ببینیم، هر چیزی بپردازیم، هر چیزی بپردازیم.

Something a little funny is going on at the beginning of the word anything, the a, anything

چیزی کمی خنده دار در ابتدای کلمه هر چیزی

is not so strong.

اتفاق می افتد، a، هر چیزی آنقدر قوی نیست.

It's not that we cut it out completely, but that it's really linked together in such a

مسئله این نیست که ما آن را به طور کامل قطع کرده ایم، بلکه این است که واقعاً به

fast way that it almost sounds like nything, nything, pay nything, pay.

روشی سریع به هم متصل شده است که تقریباً شبیه چیزی است، چیزی، چیزی را پرداخت کنید، پرداخت کنید.

You can almost think about it like in, pay in, in like I-N, pay anything, pay anything,

تقریباً می توانید در مورد آن فکر کنید مانند in، پرداخت در، مانند I-N، پرداخت هر چیزی، پرداخت هر چیزی،

pay instead of pay a, a, anything like a clear A sound.

پرداخت به جای پرداخت a، a، هر چیزی مانند صدای واضح A.

Instead, we're going to say pay anything, pay, pay anything, pay anything.

در عوض، ما می‌خواهیم بگوییم هر چیزی را بپردازید، هر چیزی را بپردازید، هر چیزی را بپردازید.

And then we have our key phrase out of pocket, out of pocket.

و سپس عبارت کلیدی خود را از جیب، خارج از جیب داریم.

I want you to listen to what is happening at end of the word out.

من از شما می خواهم به آنچه در پایان کلمه رخ می دهد گوش دهید .

Listen to this, out of pocket, out of pocket.

این را گوش کن، از جیب، از جیب.

Is it out of pocket?

آیا از جیب است؟

No, instead this is another extremely common American pronunciation technique where a T

نه، در عوض این یکی دیگر از تکنیک‌های بسیار رایج تلفظ آمریکایی است که در آن T

between two vowels is going to change to a D sound.

بین دو مصوت به صدای D تغییر می‌کند .

This is called a flap T usually because the T is changing to a D. So, we're going to link

این یک فلپ T نامیده می‌شود، زیرا T در حال تغییر است

these two words together and say out, out of pocket, out of pocket.

.

Can you say it with me?

میشه با من بگی؟

Out of pocket, out of pocket, out, out of pocket.

از جیب، از جیب، بیرون، از جیب.

All right, let's take a deep breath.

باشه بیا یه نفس عمیق بکشیم

I'm going to try to put it all together in this whole sentence.

من سعی می کنم همه اینها را در کل این جمله جمع کنم.

I want you to say it out loud with me.

می خواهم آن را با صدای بلند با من بگویید.

Repeat with my voice.

با صدای من تکرار کن

This is called shadowing.

به این می گویند سایه زدن.

I'm speaking.

دارم صحبت میکنم.

And you're speaking exactly with me trying to keep up.

و شما دقیقاً با من صحبت می کنید و سعی می کنید ادامه دهید.

Let's do it.

بیایید آن را انجام دهیم.

The buyers don't actually have to pay anything out of pocket.

خریداران در واقع مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

One more time.

یک بار دیگر

The buyers don't actually have to pay anything out of pocket.

خریداران در واقع مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

You think we can speed this up a bit?

شما فکر می کنید ما می توانیم این کار را کمی تسریع کنیم؟

Yes.

آره.

You got it.

فهمیدی.

Let's try to speed it up and try to say it exactly with my voice.

بیایید سعی کنیم آن را تسریع کنیم و سعی کنیم آن را دقیقاً با صدای من بگوییم.

Let's do it.

بیایید آن را انجام دهیم.

The buyers don't actually have to pay anything out of pocket.

خریداران در واقع مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

This is also going to help us emphasize the right words.

این همچنین به ما کمک می کند تا بر کلمات مناسب تأکید کنیم.

The buyers don't actually have to pay anything out of pocket.

خریداران در واقع مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

Can you say that with me?

میشه اینو با من بگی؟

The buyers don't actually have to pay anything out of pocket.

خریداران در واقع مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

So, we're going to emphasize buyers, pay anything, and pocket.

بنابراین، ما بر خریداران، پرداخت هر چیزی و جیب تاکید خواهیم کرد.

It's a lot to remember.

این چیزهای زیادی برای به خاطر سپردن است.

You got it.

فهمیدی.

Let's say it all together.

بیایید همه را با هم بگوییم.

The buyers don't actually have to pay anything out of pocket.

خریداران در واقع مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

I want to pause.

می خواهم مکث کنم.

And I want you to try to say all of this together.

و من از شما می خواهم که سعی کنید همه اینها را با هم بگویید.

Are you ready?

اماده ای؟

Go ahead.

برو جلو.

It's your turn.

نوبت شماست

You did it.

توانجامش دادی.

Great work.

کار عالی

All right.

خیلی خوب.

Let's listen to this in the original conversation.

بیایید این را در گفتگوی اصلی بشنویم.

And I want you to listen for all of the things we talked about to pay anything, or actually

و من از شما می خواهم که به همه چیزهایی که در مورد آنها صحبت کردیم گوش دهید تا هر چیزی را بپردازید، یا در واقع

or out of pocket.

یا از جیب خود.

Listen for those linkings and reductions in the original clip.

به آن پیوندها و کاهش ها در کلیپ اصلی گوش دهید.

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

Brandi: So for buyers, the buyers don't actually have

برندی: بنابراین برای خریداران، خریداران در واقع

to pay anything out of pocket.

مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

The seller pays the commission.

فروشنده کمیسیون را پرداخت می کند.

The buyers don't actually have to pay anything out pocket.

خریداران در واقع مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

The buyers don't actually have to pay anything out pocket.

خریداران در واقع مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

The buyers don't actually have to pay anything out of pocket.

خریداران در واقع مجبور نیستند چیزی از جیب خود بپردازند.

Vanessa: Great work.

ونسا: کار عالی.

Are your pronunciation muscles warmed up?

آیا عضلات تلفظ شما گرم شده اند؟

I hope so.

امیدوارم.

In the Fearless Fluency Club along with vocabulary, grammar, and pronunciation lessons, you'll

در «باشگاه تسلط نترس» به همراه درس‌های واژگان، گرامر و تلفظ،

get access to the MP3 versions, full subtitles, and PDF transcripts, so that you can study

به نسخه‌های MP3، زیرنویس‌های کامل و رونوشت‌های PDF دسترسی خواهید داشت تا

while you're cooking, driving, or even sleeping.

بتوانید هنگام آشپزی، رانندگی یا حتی خواب مطالعه کنید.

Each module also includes a special story segment to help you remember exactly what

هر ماژول همچنین شامل یک بخش داستانی ویژه است تا به شما کمک کند دقیقاً آنچه را که یاد گرفته اید به خاطر بسپارید

you've learned.

.

The story is a fun one page combination of everything you studied during the module,

داستان یک ترکیب یک صفحه ای سرگرم کننده از همه چیزهایی است که در طول ماژول مطالعه کردید،

vocabulary, grammar, pronunciation, everything is combined in this story.

واژگان، گرامر، تلفظ، همه چیز در این داستان ترکیب شده است.

You can listen to it, repeat it, even memorize it if you want.

می توانید آن را گوش کنید، تکرار کنید، حتی اگر بخواهید آن را حفظ کنید.

Gely from Mexico said, this is the best course I've ever had.

جیلی از مکزیک گفت، این بهترین دوره آموزشی است که تا به حال داشته ام.

That's awesome, Gely.

خیلی عالیه جیلی

You'll also have access to a community of motivated English learners so that you can

شما همچنین به جامعه ای از زبان آموزان با انگیزه انگلیسی دسترسی خواهید داشت تا

have friends from around the world and practice speaking English together.

بتوانید دوستانی از سراسر جهان داشته باشید و با هم صحبت کردن به زبان انگلیسی را تمرین کنید.

A lot of members speak on Skype, Zoom, WhatsApp, Facebook messenger together on a weekly, sometimes

بسیاری از اعضا به صورت هفتگی و گاهی اوقات روزانه در اسکایپ، زوم، واتس اپ، پیام رسان فیس بوک با هم صحبت می کنند

daily basis.

.

Plus I host weekly live lessons in our Facebook group, so that you can ask me questions directly

بعلاوه من در گروه فیس بوک خود هر هفته دروس زنده را میزبانی می کنم تا بتوانید مستقیماً از من سؤال کنید

and I can give you feedback immediately.

و من فوراً به شما بازخورد بدهم.

Do you rent where you live or did you buy where you live?

آیا جایی که زندگی می کنید اجاره می دهید یا از جایی که زندگی می کنید خرید می کنید؟

Let me know in the comments.

در نظرات به من اطلاع دهید.

I can't wait to see what you have to save.

من نمی توانم صبر کنم تا ببینم چه چیزی را باید ذخیره کنید.

Thank you so much for learning English with me and I'll see you again next Friday for

از اینکه انگلیسی را با من یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم و جمعه آینده برای

a new lesson here on my YouTube channel.

یک درس جدید در کانال یوتیوب من دوباره شما را می بینم.

Bye.

خدا حافظ.

The next step is to download the free PDF worksheet for this lesson.

مرحله بعدی دانلود کاربرگ PDF رایگان این درس است.

With this free PDF, you will master today's lesson and never forget what you have learned.

با این PDF رایگان، بر درس امروز تسلط خواهید داشت و هرگز آموخته های خود را فراموش نمی کنید.

You can be a confident English speaker.

شما می توانید یک انگلیسی زبان با اعتماد به نفس باشید.

Don't forget to subscribe to my YouTube channel for a free English lesson every Friday.

فراموش نکنید که هر جمعه برای یک درس انگلیسی رایگان در کانال یوتیوب من مشترک شوید.

Bye.

خدا حافظ.