Advanced English Conversation: Vocabulary, Phrasal Verb, Pronunciation

Vanessa: Hi, I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com.  

ونسا: سلام، من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com.

Today. I have something super special  to share with you. Let's talk about it. 

امروز. من چیز فوق العاده ویژه ای برای به اشتراک گذاشتن با شما دارم. بیایید در مورد آن صحبت کنیم.

I'm going to share with you a real English  conversation. Are you married? Have you ever  

می‌خواهم یک مکالمه انگلیسی واقعی را با شما به اشتراک بگذارم . آیا ازدواج کرده اید؟ آیا

been to a wedding before? Have you ever been to  an American wedding? Well, today you are going  

قبلاً به عروسی رفته اید؟ آیا تا به حال به یک عروسی آمریکایی رفته اید؟ خوب، امروز می خواهید

to meet a wedding coordinator named Alexandra who  works at this beautiful location in my city. Plus,  

با هماهنگ کننده عروسی به نام الکساندرا ملاقات کنید که  در این مکان زیبا در شهر من کار می کند. به‌علاوه،

you'll hear all the secrets about what it's  like to get married in the US. Alexandra is  

همه اسرار مربوط به ازدواج در ایالات متحده را خواهید شنید. الکساندرا به

passionate about her job. And I'm sure there is  something you are also passionate about. So, this  

شغل خود علاقه دارد. و من مطمئن هستم چیزی وجود دارد که شما نیز به آن علاقه دارید. بنابراین،

is a good chance to listen to the way we speak  and to imitate this real English conversation. 

این  فرصت خوبی برای گوش دادن به نحوه صحبت کردن و تقلید از این مکالمه واقعی انگلیسی است.

During our conversation, you will see some  subtitles down here for vocabulary, phrasal verbs  

در طول مکالمه ما، برخی از زیرنویس‌ها را در اینجا برای واژگان، افعال عبارتی

and pronunciation. After the conversation, you  will see a vocabulary lesson with my husband, Dan,  

و تلفظ خواهید دید. بعد از مکالمه، یک درس واژگان با همسرم، دان،

and I explaining the most important vocabulary  words. So, you don't waste your time studying  

و من خواهید دید که مهمترین کلمات واژگان را توضیح می دهیم . بنابراین، وقت خود را با مطالعه

unimportant words. You can ingrain these words  in your memory. Listening to our conversation  

کلمات بی‌اهمیت تلف نمی‌کنید. می‌توانید این کلمات را در حافظه خود جابجا کنید. گوش دادن به مکالمه ما

is great. But the vocabulary lesson, we'll  take it one step further to help you remember  

عالی است. اما درس واژگان، ما آن را یک قدم جلوتر خواهیم برد تا به شما کمک

these words longer. Then after the vocabulary  lesson, you will have a phrasal verb lesson  

کنیم این کلمات را طولانی‌تر به خاطر بسپارید. سپس بعد از درس واژگان، یک درس فعل عبارتی خواهید داشت

so that you can easily include these phrasal  verbs in your daily conversation. And finally,  

تا بتوانید به راحتی این افعال را در مکالمه روزانه خود بگنجانید. و در نهایت،

we'll practice some real American English  pronunciation so that you can speak clearly  

ما تلفظ واقعی انگلیسی آمریکایی را تمرین می‌کنیم تا بتوانید واضح

and understandably. And you can always click CC  to view the full subtitles for today's lesson. 

و قابل فهم صحبت کنید. و همیشه می‌توانید روی CC کلیک کنید تا زیرنویس‌های کامل درس امروز را مشاهده کنید.

To help you remember everything that you are about  to learn, I have created this free PDF worksheet  

برای اینکه به شما کمک کنم همه چیزهایی را که می خواهید یاد بگیرید به خاطر بسپارید ، من این کاربرگ PDF رایگان   را

for you with all of today's vocabulary,  definition, sample sentences, phrasal verbs,  

برای شما با تمام واژگان امروزی، تعریف، جملات نمونه، افعال عبارتی،

pronunciation, pronunciation tips. There  is so much in this free worksheet. You can  

تلفظ، و نکات تلفظی برای شما ایجاد کردم. چیزهای زیادی در این کاربرگ رایگان وجود دارد. می‌توانید

click on the link in the description to  download it today. It is my gift to you.  

روی پیوند موجود در توضیحات کلیک کنید تا امروز آن را دانلود کنید. هدیه من به شماست

I hope that it will be useful for you. If you enjoy today's lesson with Alexandra,  

امیدوارم که برای شما مفید واقع شود. اگر از درس امروز با الکساندرا لذت می‌برید،

I invite you to join me in the Fearless Fluency  Club where you will finally be able to speak real  

از شما دعوت می‌کنم در «باشگاه تسلط بی‌باک» به من بپیوندید، جایی که در نهایت می‌توانید با اطمینان انگلیسی واقعی صحبت کنید

English confidently. Course member, Ildiko, said,  "This course is fantastic. I like the most that  

. عضو دوره، ایلدیکو، گفت: "این دوره فوق العاده است. من بیشتر از همه دوست دارم که

you teach us real English." Not classroom English,  real English spoken by real English speakers.  

شما انگلیسی واقعی را به ما آموزش دهید." نه انگلیسی کلاس، انگلیسی واقعی که توسط انگلیسی زبانان واقعی صحبت می‌شود.

Would you like to take your English to the  next level? Today, Friday, September 2nd,  

آیا می‌خواهید انگلیسی خود را به سطح بالاتری ببرید؟ امروز، جمعه، 2 سپتامبر،

until Wednesday, September 7th, you will have  the chance to speak real English and save a lot  

تا چهارشنبه، 7 سپتامبر، شما این شانس را خواهید داشت که به انگلیسی واقعی صحبت کنید و        در پول زیادی صرفه جویی کنید

of money because it is my birthday on Sunday. I  have a special sale on the Fearless Fluency Club,  

زیرا روز یکشنبه تولد من است. من  یک فروش ویژه در «باشگاه تسلط بی باک» دارم،

only one or two times per year. So, make sure  you click on the link in the description to  

فقط یک یا دو بار در سال. بنابراین، مطمئن شوید که روی پیوند در توضیحات کلیک کرده‌اید تا

join me and thousands of other motivated  English learners and save a hundred dollars. 

به من و هزاران دانش‌آموز انگلیسی با انگیزه دیگر بپیوندید و صد دلار پس‌انداز کنید.

Elaine from Brazil said that she joined the  course to improve her English, but then something  

الین از برزیل گفت که برای بهبود زبان انگلیسی خود به این دوره ملحق شد، اما چیزی

surprised her. What surprised me even more was  the wonderful community and the opportunity  

او را شگفت زده کرد. چیزی که من را بیشتر متعجب کرد، انجمن فوق‌العاده و فرصت

to meet and interact with so many friends  around the world. Love it. Click on the  

برای ملاقات و تعامل با دوستان بسیاری در سراسر جهان بود. دوستش دارم.

link in the description to join us in  the Fearless Fluency Club. And remember,  

برای پیوستن به ما در Fluency Club روی پیوند    در توضیحات کلیک کنید . و به یاد داشته باشید،

if you join before September 7th, you can  save $100, a great deal for my birthday. 

اگر قبل از ۷ سپتامبر به آن بپیوندید، می‌توانید ۱۰۰ دلار پس‌انداز کنید، که برای تولد من بسیار عالی است.

Let's test if the Fearless Fluency Club  can help you to improve your English.  

بیایید آزمایش کنیم که آیا «باشگاه تسلط بی باک» می‌تواند به شما در بهبود زبان انگلیسی شما کمک کند.

The course uses the conversation breakdown  method, which will help you to catch the  

این دوره از روش تجزیه مکالمه استفاده می‌کند، که به شما کمک می‌کند تا

real meaning of conversations. You'll  understand fast native pronunciation,  

معنای واقعی مکالمات را درک کنید. شما تلفظ سریع بومی را درک خواهید کرد

and be able to use these words, phrases and  pronunciations in your own conversations.  

و می‌توانید از این کلمات، عبارات و تلفظ‌ها در مکالمات خود استفاده کنید.

Today's lesson is just a short sample of the whole  course. In the whole course, you will get five  

درس امروز فقط یک نمونه کوتاه از کل دوره است. در کل دوره، پنج ماژول دریافت خواهید کرد

modules and this is only half of one module. So,  let's test out the conversation breakdown method  

و این فقط نیمی از یک ماژول است. بنابراین، بیایید روش تجزیه

with the conversation with wedding  coordinator, Alexandra. Let's go. 

مکالمه را با مکالمه با هماهنگ‌کننده عروسی، الکساندرا، آزمایش کنیم. بیا بریم.

Hi, everyone. I'm here with Alexandra. And we're  going to be talking about your interesting job,  

سلام به همه. من اینجا با الکساندرا هستم. و ما درباره شغل جالب شما صحبت خواهیم کرد،

which apparently takes off a lot of time.  So, if someone asks what do you do? What  

که ظاهراً زمان زیادی را از بین می برد. بنابراین، اگر کسی بپرسد چه کار می کنید؟

would you tell them? Alexandra: 

به آنها چه می گویید؟ الکساندرا:

I am a wedding planner. Vanessa: 

من یک برنامه ریز عروسی هستم. ونسا:

And how did you get into that? Because that's  not something you'd probably go to college for. 

و چگونه وارد این موضوع شدید؟ زیرا این چیزی نیست که احتمالاً برای آن به دانشگاه بروید.

Alexandra: I actually went to college for fine arts. 

الکساندرا: من در واقع برای هنرهای زیبا به کالج رفتم.

Vanessa: Okay. 

ونسا: باشه.

Alexandra: I was very into ceramics  

الکساندرا: من به سرامیک

and glass blowing, moved to Asheville,  North Carolina to pursue that passion.  

و دمیدن شیشه علاقه زیادی داشتم، به اشویل، کارولینای شمالی نقل مکان کردم تا این علاقه را دنبال کنم.

Throughout college, I was also working in  bakeries as my income, my side job. So,  

در تمام دوران کالج، به عنوان درآمد و شغل جانبی، در نانوایی‌ها کار می‌کردم. بنابراین،

baking a cake is very much like ceramics.  You make something. You sculpt something.  

پخت کیک بسیار شبیه به سرامیک است. یه چیزی درست میکنی شما چیزی را مجسمه سازی می کنید.

You put it in an oven. You bake it. It  comes out. You glaze it or you ice it. 

تو فر میذاری شما آن را بپزید. بیرون می آید. آن را لعاب می دهید یا یخ می کنید.

Vanessa: And you get to eat one and  

ونسا: و باید یکی را بخوری

you get to look at the other- Alexandra: 

و به دیگری نگاه کنی- الکساندرا:

Correct. Vanessa: 

درست است. ونسا:

... or use it. Alexandra: 

Yes. So, ceramics and baking, I saw the  connection and I kind of went down that path  

... یا از آن استفاده کنید. الکساندرا:

بله. بنابراین، سرامیک و پخت، من ارتباط را دیدم و به نوعی در همان زمان به آن مسیر رفتم

at the same time. Once I graduated college, there  was being a starving artist or making cakes.  

. وقتی از کالج فارغ‌التحصیل شدم ، یک هنرمند گرسنه بود یا کیک درست می‌کرد.

And wedding cakes can be very profitable. Vanessa: 

و کیک عروسی می تواند بسیار سودآور باشد. ونسا:

Oh, sure. Alexandra: 

So, I started being a baker specifically  in wedding cakes and slowly got into  

اوه، حتما. الکساندرا:

بنابراین، من نانوایی را به طور خاص در کیک های عروسی شروع کردم و به آرامی وارد

wedding planning. And I've been doing the  wedding planning for about five years now. 

برنامه ریزی عروسی شدم. و من حدود پنج سال است که برنامه‌ریزی عروسی را انجام می‌دهم.

Vanessa: Five years? So,  

ونسا: پنج سال؟ بنابراین،

you've had a lot of couples come through. Alexandra: 

شما زوج های زیادی را تجربه کرده اید. الکساندرا:

Yes. Vanessa: 

Lots of experiences. I'm curious when you  went and said, okay, I want to specify  

بله. ونسا:

تجربیات زیادی. کنجکاوم وقتی رفتی و گفتی، باشه، می‌خواهم

in wedding cakes. Were you working at a bakery  and you kind of just started doing the cakes, the  

در کیک‌های عروسی مشخص کنم. آیا در یک نانوایی کار می‌کردید و به‌نوعی تازه شروع به پختن کیک‌ها،

wedding cakes that came to them, or did you kind  of freelance in that way and have people find you? 

کیک‌های عروسی‌ای که برایشان می‌آمد، کرده‌اید، یا به‌نوعی به‌صورت آزاد در آن راه بودید و مردم شما را پیدا کردند؟

Alexandra: So, at first, I  

الکساندرا: بنابراین، در ابتدا،

was working at one small cake company here. And I  worked for this one company for about four years.  

من در یک شرکت کوچک کیک اینجا کار می کردم. و من حدود چهار سال برای این یک شرکت کار کردم.

It was a very fun time baking. You get  up and you're in the shop by 5:00 AM. 

زمان پخت بسیار سرگرم کننده بود. تا ساعت 5 صبح بلند می‌شوید و در مغازه هستید.

Vanessa: Wow. 

ونسا: وای.

Alexandra: So, it's a lot of coffee.  

الکساندرا: پس قهوه زیاد است.

Sometimes, the occasional shot of whiskey. Vanessa: 

گاهی اوقات، شات گهگاهی ویسکی. ونسا:

Sure, got to make it through. Alexandra: 

مطمئناً، باید از پس آن بربیایم. الکساندرا:

But it was a very fun time. And  bakers are fun, very fun people.  

اما زمان بسیار سرگرم کننده ای بود. و نانواها افراد سرگرم کننده و بسیار سرگرم کننده ای هستند.

We had a good crew and that's why we all  were there for about four years together. 

ما خدمه خوبی داشتیم و به همین دلیل است که همه ما حدود چهار سال با هم آنجا بودیم.

Vanessa: It's a pretty good chunk of time for one job,  

ونسا: زمان بسیار خوبی برای یک کار است،

especially like a baking job. Alexandra: 

مخصوصاً مانند شغل نانوایی. الکساندرا:

Yes. And I was doing wedding consultations and  wedding tastings with the couples that would  

بله. و من با زوج‌هایی که می‌آمدند، مشاوره عروسی و مزه‌های عروسی انجام می‌دادم

come in. So, we'd give them a couple options of  cakes to try. I'd sit down. I'd discuss their  

. بنابراین، چند گزینه از کیک‌ها را به آنها می‌دهیم تا امتحان کنند. من می نشستم من در مورد دیدگاه آنها صحبت خواهم کرد

vision that we would... Vanessa: 

که ما ... ونسا:

Cake vision? Alexandra: 

دید کیک؟ الکساندرا:

Mm-hmm. Sometimes, it would be a tiered cake.  Sometimes, cupcake. Sometimes, a cake buffet  

مممم. گاهی اوقات، این یک کیک طبقه ای است. گاهی اوقات، کیک کوچک. گاهی اوقات، یک بوفه کیک

where there's all different shapes and size cakes  on a long table. So, there's different flavors.  

که در آن همه شکل ها و اندازه های کیک روی یک میز طولانی وجود دارد. بنابراین، طعم های مختلف وجود دارد.

There's a lot you can do. Vanessa: 

کارهای زیادی می توانید انجام دهید. ونسا:

There's a lot of options. And I'm curious in these  situations when you're sitting down with a couple.  

گزینه‌های زیادی وجود دارد. و من در این موقعیت‌ها کنجکاو هستم که شما با یک زوج می‌نشینید.

Were the majority of people very specific about,  I want this, this is my vision or are they like,  

آیا اکثریت مردم در مورد اینکه، من این را می‌خواهم، این دیدگاه من است یا آنها مانند،

I don't know, just a cake? Alexandra: 

نمی‌دانم، فقط یک کیک هستند، خیلی مشخص بودند؟ الکساندرا:

Probably 50, 50. Vanessa: 

احتمالاً 50، 50. ونسا:

Okay. So, some people had the exact idea. Alexandra: 

باشه. بنابراین، برخی از مردم ایده دقیق را داشتند. الکساندرا:

Yes. Vanessa: 

بله. ونسا:

And some people are like, it's a cake. Alexandra: 

و بعضی از مردم شبیه کیک هستند. الکساندرا:

Yes. Yeah. Vanessa: 

بله. آره ونسا:

Okay. Was that generally the people who had a  specific vision, I'm guessing that's generally  

باشه. آیا عموماً افرادی بودند که دید خاصی داشتند، حدس می‌زنم که

the bride? Alexandra: 

عموماً عروس هستند؟ الکساندرا:

Usually, the bride kind of had the look  and the groom often had the flavor. 

معمولاً عروس ظاهری داشت و داماد اغلب مزه‌اش را داشت.

Vanessa: Okay. Okay. I could  

ونسا: باشه. باشه. می‌توانستم

imagine that. So, she's got that image in her  mind of how she wants it to look. And he's like,  

آن را تصور کنم. بنابراین، او این تصویر را در ذهن خود دارد که چگونه می‌خواهد به نظر برسد. و او

that's how I want it to taste. Alexandra: 

می‌گوید،   من می‌خواهم این مزه را داشته باشد. الکساندرا:

Mm-hmm. Vanessa: 

مممم. ونسا: خیلی

All right. So, that's a good combo. They're  working together to decide the best cake. And  

خب. بنابراین، این یک ترکیب خوب است. آنها با هم کار می کنند تا بهترین کیک را انتخاب کنند. و

while you were doing that, you were in the wedding  business, like a niche in the wedding business.  

در حالی که این کار را انجام می‌دادید، در تجارت عروسی بودید ، مانند جایگاهی در تجارت عروسی.

But then how did you decide to branch out of that? Alexandra: 

اما پس از آن چگونه تصمیم گرفتید از آن جدا شوید؟ الکساندرا:

So, wedding planning, I was first asked by a  friend if I would help her plan her wedding. 

بنابراین، برای برنامه ریزی عروسی، ابتدا یکی از دوستان از من پرسید که آیا می توانم به او در برنامه ریزی عروسی کمک کنم.

Vanessa: That's a big honor. 

ونسا: این افتخار بزرگی است.

Alexandra: And so,  

الکساندرا: و بنابراین،

we just started planning and I knew a lot about  the wedding industry already. And having a fine  

ما به تازگی شروع به برنامه ریزی کردیم و من قبلاً چیزهای زیادی در مورد صنعت عروسی می دانستم. و داشتن

arts degree and planning a wedding, wedding might  be the biggest piece of performance art that you  

مدرک    هنرهای زیبا و برنامه ریزی برای عروسی، ممکن است عروسی بزرگترین هنر پرفورمنس باشد که

can possibly put together. It has the floral. It  has the tablescapes, the place settings, bringing  

می توانید جمع آوری کنید. گل دارد. مناظر میز، تنظیمات مکان را دارد،

that all together into one piece, the dress, what  the girls are wearing, what the men are wearing. 

همه اینها را در یک تکه جمع می‌کند، لباس، لباس‌هایی که دخترها می‌پوشند و مردان.

Vanessa: I need a little disclaimer, that for my wedding,  

ونسا: من به کمی سلب مسئولیت نیاز دارم، که برای عروسی

I was maybe the opposite of all of this. I was  overseas for the whole year that we were engaged.  

ام، شاید برعکس همه اینها بودم. تمام سالی که نامزد بودیم، در خارج از کشور بودم.

And so, my husband and my dad basically  planned everything and just said, hey,  

و بنابراین، شوهرم و پدرم اساساً همه چیز را برنامه ریزی کردند و فقط گفتند، هی،

do you like this? Do you like this? Sure, fine.  Whatever. I didn't have any colors or anything.  

آیا این را دوست داری؟ آیا این را دوست دارید؟ مطمئنا، خوب هر چه. من نه رنگ داشتم و نه چیزی.

I don't know. Maybe something about it, I didn't  always have that dream to have the perfect plan.  

من نمی دانم. شاید چیزی در مورد آن، من همیشه آن رویا را نداشتم که برنامه کاملی داشته باشم.

So maybe, I was a little too hands off.  Maybe they would've liked if I would've been  

بنابراین شاید، من کمی بیش از حد دست از سرم دور بودم. شاید آنها دوست داشتند که من

living in the same country, but it's really  interesting to hear the other side of it cause  

در همان کشور زندگی می کردم، اما شنیدن طرف دیگر آن واقعاً جالب است

I'm sure not everyone was like me in that sense. Alexandra: 

زیرا مطمئن هستم که همه از این نظر شبیه من نبودند. الکساندرا:

I have couples who are very hands on and very  detail oriented. Some are very organized. Some  

من زوج‌هایی دارم که بسیار اهل مطالعه و جزئیات هستند. برخی بسیار منظم هستند. بعضی‌ها

are not. And then I have couples who are very,  very laid back and they don't care. They say sure  

نیستند. و سپس من زوج هایی دارم که بسیار، بسیار آرام هستند و برایشان مهم نیست. آنها می گویند مطمئناً

as cheap and easy as it can be. So, you have  the extremes on either end of the spectrum. 

تا جایی که می تواند ارزان و آسان باشد. بنابراین، شما در هر دو طرف طیف دارای افراط هستید.

Vanessa: Yeah. And because you're the wedding planner,  

ونسا: آره. و از آنجایی که شما برنامه ریز عروسی هستید

the people who are pretty laid back are still  thinking, I would still like someone to help me  

،   افرادی که خیلی آرام هستند هنوز فکر می کنند، هنوز هم دوست دارم کسی به من کمک کند تا

organize this. Alexandra: 

این کار را سازماندهی کنم. الکساندرا:

Yes. So, a wedding planner, there's a wedding  planner. There's also a role called the day of  

بله. بنابراین، یک برنامه‌ریز عروسی، یک برنامه‌ریز عروسی وجود دارد . نقشی به نام روز

coordinator. Vanessa: 

هماهنگ کننده نیز وجود دارد. ونسا:

Oh, day of coordinator,  like the day of the wedding? 

اوه، روز هماهنگ کننده، مثل روز عروسی؟

Alexandra: Yes. 

Vanessa: Okay. 

الکساندرا: بله.

ونسا: باشه.

Alexandra: So, they help you maybe the month or a few weeks  

الکساندرا: بنابراین، شاید یک ماه یا چند

leading up to your wedding. They create a day of  timeline stating vendor arrival. When does hair  

هفته قبل از عروسی به شما کمک کنند. آنها یک روز خط زمانی ایجاد می‌کنند که ورود فروشنده را اعلام می‌کند.

and makeup start? Who's getting their hair and  makeup done? When does the photographer arrive?  

آرایش مو و آرایش از چه زمانی شروع می شود؟ چه کسی مو و آرایش خود را درست می کند؟ عکاس کی میاد؟

Where are certain photos being taken? When does  the catering arrive? How many tables are set up?  

عکس های خاصی از کجا گرفته می شود؟ کیترینگ کی می رسد؟ چند تا میز چیده شده؟

How many seats are at each table? Vanessa: 

در هر میز چند صندلی وجود دارد؟ ونسا:

So, you're not the one doing that necessarily. Alexandra: 

بنابراین، شما کسی نیستید که لزوماً این کار را انجام می‌دهد. الکساندرا:

Yes. Vanessa: 

بله. ونسا:

You are doing that. Alexandra: 

داری این کار را می کنی. الکساندرا:

Yes. Yes. Vanessa: 

Okay. Alexandra: 

بله. آره. ونسا:

باشه. الکساندرا:

I can be a wedding planner or a day of  coordinator. A day of coordinator is still a  

من می‌توانم برنامه‌ریز عروسی یا هماهنگ‌کننده روز باشم . یک روز هماهنگ کننده هنوز هم یک

wedding planner, just a little more condensed. Vanessa: 

برنامه ریز عروسی است، فقط کمی فشرده تر. ونسا:

Yeah. It seems like that's really specific  things right around the time of the wedding. 

آره. به نظر می‌رسد اینها واقعاً چیزهای خاصی در زمان عروسی هستند.

Alexandra: Yes. And your planner does them. 

الکساندرا: بله. و برنامه ریز شما آنها را انجام می دهد.

Vanessa: Not deciding who is getting the flowers.  

ونسا : تصمیم نگرفتن چه کسی گل ها را می گیرد.

It's when is the flowers coming? Alexandra: 

این گل ها کی می آیند؟ الکساندرا:

Yes. Yes. Vanessa: 

بله. آره. ونسا:

Ah. Alexandra: 

آه. الکساندرا:

When are the flowers coming? And  where do they go once they arrive? 

گلها کی می آیند؟ و پس از رسیدن به کجا می روند؟

Vanessa: Yes. Lots of details  

ونسا: بله. بسیاری از جزئیات

that if you were getting married, you might not  want to be on the phone with everybody or trying  

مبنی بر اینکه اگر قصد ازدواج داشتید، ممکن است نخواهید با همه تلفنی صحبت کنید یا سعی

to figure that out yourself. Alexandra: 

کنید   خودتان آن را بفهمید. الکساندرا:

Right. Vanessa: 

درست است. ونسا:

I mean, I guess the people who you see are  people who have chosen a wedding planner.  

منظورم این است که حدس می‌زنم افرادی که می‌بینید افرادی هستند که برنامه‌ریزی عروسی را انتخاب کرده‌اند.

But would you say that in general, a lot of people  have a wedding planner help them plan a wedding or  

اما آیا می‌گویید که به طور کلی، بسیاری از مردم یک برنامه‌ریز عروسی دارند که به آنها کمک می‌کند تا برای عروسی برنامه‌ریزی کنند

is it like 50% of people don't do that? They  just do it themselves. And 50% would hire  

یا ۵۰ درصد از مردم این کار را انجام نمی‌دهند؟ آنها فقط خودشان این کار را انجام می دهند. و 50٪

someone like you. Alexandra: 

فردی مانند شما را استخدام می کنند. الکساندرا:

I would say the trend is leading more towards  getting either a day of coordinator or a  

من می‌توانم بگویم این روند بیشتر به سمت گرفتن یک روز هماهنگ کننده یا یک

full-service wedding planner. And part of  the reason is that venues are starting to  

برنامه‌ریز عروسی با خدمات کامل می‌رود. و بخشی از دلیل آن این است که مکان‌ها شروع

require this. Vanessa: 

به این می‌کنند. ونسا:

Oh, interesting. Alexandra: 

اوه، جالب است. الکساندرا:

Because if the wedding and the day of events don't  go smoothly, it actually makes the venue look bad.  

زیرا اگر مراسم عروسی و روز رویدادها به آرامی پیش نرود، در واقع محل برگزاری را بد جلوه می دهد.

When people look where to place blame or where  to say, oh, this is a mess. This is unorganized.  

وقتی مردم نگاه می‌کنند که کجا باید سرزنش کنند یا کجا بگویند، اوه، این یک آشفتگی است. این سازماندهی نشده است.

Whose fault is it? They assume it's the venue's  fault. So, venues are now requiring, minimum,  

تقصیر کیه؟ آنها تصور می کنند که تقصیر محل برگزاری است . بنابراین، مکان‌ها اکنون حداقل به

a day of coordinator. Vanessa: 

یک روز هماهنگ کننده نیاز دارند. ونسا:

Oh, okay. So, someone to help  them also have a good reputation. 

اوه، باشه. بنابراین، کسی که به آنها کمک کند نیز شهرت خوبی دارد.

Alexandra: Right. And some have these staff  

الکساندرا: درسته. و برخی این کارکنان را

in house and you can hire from within the venue. Vanessa: 

در خانه دارند و می‌توانید از داخل محل برگزاری استخدام کنید. ونسا:

Oh, okay. Alexandra: 

And some do not, and you can hire anyone you want. Vanessa: 

اوه، باشه. الکساندرا:

و برخی این کار را نمی کنند، و شما می توانید هر کسی را که بخواهید استخدام کنید. ونسا:

Okay. So, someone who would, like you, would like  a place that maybe was a little more flexible so  

باشه. بنابراین، کسی که دوست دارد، مانند شما، مکانی را می‌خواهد که شاید کمی انعطاف‌پذیرتر باشد تا

that you could be the person to do that. They  don't have to hire the person from that place.  

شما فردی باشید که این کار را انجام می‌دهد. آنها مجبور نیستند فرد را از آن مکان استخدام کنند.

They could hire you. Or do you  specifically work with some venues? 

آنها می توانند شما را استخدام کنند. یا به طور خاص با برخی مکان‌ها کار می‌کنید؟

Alexandra: I used to freelance. And as of last year,  

الکساندرا: من قبلا شغل آزاد داشتم. و از سال گذشته

I am now under contract with one specific venue. Vanessa: 

،   اکنون با یک مکان خاص قرارداد دارم. ونسا:

Oh, okay. Alexandra: 

اوه، باشه. الکساندرا:

I'm their events director in general. So,  I do concerts, any type of private event,  

من به طور کلی مدیر رویدادهای آنها هستم. بنابراین ،  کنسرت، هر نوع رویداد خصوصی،

birthdays, anniversaries, corporate, anything you  would like. And the weddings is my biggest one.  

تولد، سالگرد، شرکتی، هر چیزی که دوست دارید انجام می‌دهم. و عروسی بزرگترین عروسی من است.

So, I organize all the events. And for a  wedding, you are required to have, minimum,  

بنابراین، من همه رویدادها را سازماندهی می کنم. و برای عروسی، باید حداقل

a day of coordinator. You could go big and do the  full-service planner. You can either hire through  

یک روز هماهنگ کننده داشته باشید. می‌توانید بزرگ شوید و برنامه‌ریزی خدمات کامل را انجام دهید. می‌توانید از طریق

our venue or you can outsource. And  the reason we allow you to outsource  

محل برگزاری ما استخدام کنید یا می‌توانید برون سپاری کنید. و دلیل اینکه ما به شما اجازه می‌دهیم برون‌سپاری کنید

is also because I have a lot of friends who are in  the wedding industry and who are wedding planners.  

این است که من دوستان زیادی دارم که در صنعت عروسی هستند و برنامه‌ریزان عروسی هستند.

And so, I don't want to turn away other wedding  planners from bringing couple to our venue. 

و بنابراین، من نمی‌خواهم دیگر برنامه‌ریزان عروسی را از آوردن زوج به محل برگزاری ما منصرف کنم.

Vanessa: Sure. You want to make sure that enough  

ونسا: حتما. می‌خواهید مطمئن شوید که

people are coming through and you don't want to  say no to them. So now, anyone, if they go to that  

افراد به اندازه کافی وارد می‌شوند و نمی‌خواهید به آنها نه بگویید. بنابراین، اکنون، هر کسی، اگر به آن

venue and that venue says, oh, would you like to  use our in-house coordinator? That would be you. 

مکان برود و آن مکان بگوید، اوه، آیا می‌خواهید از هماهنگ‌کننده داخلی ما استفاده کنید؟ این شما خواهید بود.

Alexandra: Yes. 

الکساندرا: بله.

Vanessa: Okay, cool. Can I ask where it is or is that... 

ونسا: باشه، باحال. می‌توانم بپرسم کجاست یا کجاست...

Alexandra: It's called Weaver House. 

الکساندرا : اسمش ویور هاوس است.

Vanessa: Weaver House, okay. 

Alexandra: It's about 10 minutes  

ونسا: ویور هاوس، باشه.

الکساندرا : حدود 10 دقیقه

north of here in Weaverville, North Carolina.  So, Asheville's here. Weaverville is right here.  

از شمال اینجا در ویورویل، کارولینای شمالی است. بنابراین، اشویل اینجاست. ویورویل همینجاست.

And it's behind the bamboo fencing. Do you know  where Blue Mountain Pizza is on North Main Street? 

و پشت حصار بامبو است. آیا می‌دانید پیتزای Blue Mountain در خیابان اصلی شمالی کجاست؟

Vanessa: Yes. I went there last week. 

ونسا: بله. هفته پیش رفتم اونجا

Alexandra: Right across the street is this bamboo wall. 

الکساندرا: درست روبروی خیابان این دیوار بامبو است.

Vanessa: Oh, yeah. 

Alexandra: And you can't really tell what's behind. 

ونسا: اوه، آره.

الکساندرا: و شما واقعا نمی توانید بگویید پشت سر چیست.

Vanessa: It's kind of mysterious, cool looking. 

ونسا : ظاهری مرموز و جالب دارد.

Alexandra: We're in there. It's a very cool,  

الکساندرا: ما آنجا هستیم. این یک

kind of secret garden feel. Vanessa: 

نوع احساس باغ مخفی بسیار جالب است. ونسا:

Oh, yeah. I remember we're sitting on the port  to Blue Mountain Pizza thinking what is in there.  

اوه، بله. یادم می‌آید که در بندر پیتزای Blue Mountain نشسته‌ایم و به آنچه در آنجا است فکر می‌کنیم.

And it looks really fun and it was raining. So,  it kind of felt mysterious fairytale-like. So,  

و واقعاً سرگرم کننده به نظر می رسد و باران می بارید. بنابراین، به نوعی شبیه افسانه اسرارآمیز بود. بنابراین،

people can get married in there. There's concerts  in there. There's other events that go on there. 

افراد می توانند در آنجا ازدواج کنند. کنسرت‌هایی در آنجا برگزار می‌شود. رویدادهای دیگری هم در آنجا اتفاق می افتد.

Alexandra: Right. 

Vanessa: Oh, okay. So cool. So, if I were a bride and  

الکساندرا: درسته.

ونسا: اوه، باشه. خیلی باحال. بنابراین، اگر من یک عروس

I were like, this amazing place is where I want  to get married. And I want to use the person who  

بودم و مثل آن بودم، این مکان شگفت‌انگیز جایی است که می‌خواهم ازدواج کنم. و من می‌خواهم از شخصی

you guys offer, which is you. What would that look  like from point blank? I come in with my fiancé.  

که شما پیشنهاد می‌کنید، یعنی شما استفاده کنم. از نقطه خالی چگونه به نظر می رسد؟ من با نامزدم وارد می شوم.

I guess we'd come together. What would it look  like from the very beginning to work with you? 

حدس میزنم با هم بیاییم از همان ابتدا کار کردن با شما چگونه به نظر می رسید؟

Alexandra: So, ask you  

الکساندرا: بنابراین، قبل از هر چیز از شما بپرسم

first and foremost, do you have a vision? Vanessa: 

، آیا چشم اندازی دارید؟ ونسا:

Oh, okay. Alexandra: 

And I would just hear what you have to say  before I get too deep in any questions.  

اوه، باشه. الکساندرا:

و من فقط می‌شنوم که شما چه می‌گویید قبل از اینکه در هر سؤالی عمیق شوم.

Have you ever been to a wedding that you  absolutely loved? Have you ever been to  

آیا تا به حال به عروسی رفته اید که کاملاً آن را دوست داشته باشید؟ آیا تا به حال

a wedding where maybe you loved a little less?  What are your dos and don'ts okay. Are there any  

به عروسی رفته اید که شاید کمی کمتر دوست داشته باشید؟ چه کارها و چه نبایدهایی خوب است. آیا سورپرایزی وجود دارد

surprises I should know about?  Today, a lot of people have  

که باید درباره آن بدانم؟ امروزه افراد زیادی

chosen family. Vanessa: 

خانواده را انتخاب کرده‌اند. ونسا:

Okay. And what does that exactly mean? Alexandra: 

باشه. و این دقیقا به چه معناست؟ الکساندرا:

So, maybe they're not very close with their  biological parents. So many things could happen. 

بنابراین، شاید آنها با والدین بیولوژیکی خود خیلی صمیمی نیستند . خیلی چیزها ممکن است اتفاق بیفتد.

Vanessa: Sure. 

Alexandra: They were adopted. They had a falling out.  

ونسا: حتما.

الکساندرا: آنها به فرزندی پذیرفته شدند. آنها درگیری داشتند.

There have been situations where one of  the couple's parents wasn't going to come.  

موقعیت‌هایی پیش آمده است که یکی از والدین این زوج قرار نبود بیاید.

And then all of a sudden there she was and asking  me why she wasn't in the ceremony. And so... 

و ناگهان او آنجا بود و از من می‌پرسید که چرا در مراسم نیست. و بنابراین...

Vanessa: Okay. You need to know that  

ونسا: باشه. باید بدانید که

that could be a possibility. Alexandra: 

این ممکن است. الکساندرا:

Yes. Yes. And that was very early on. I  learned that lesson. So, even if they say,  

بله. آره. و این خیلی زود بود. من آن درس را یاد گرفتم. بنابراین، حتی اگر آنها بگویند،

"Mom's not coming." It's very likely to show up  last minute unannounced, dressed and ready to go. 

"مامان نمی آید." به احتمال زیاد در آخرین لحظه بدون اعلام قبلی، لباس پوشیده و آماده برای رفتن ظاهر می شود.

Vanessa: It can bring some  

ونسا: این می‌تواند

tension for the couple, for you, for her. Alexandra: 

تنش‌هایی را برای زن و شوهر، برای شما، برای او ایجاد کند. الکساندرا:

Right. So, if I don't realize who this woman is,  

درست است. بنابراین، اگر من متوجه نباشم این زن کیست،

and she's standing there and we're  doing a rehearsal for the ceremony.  

و او آنجا ایستاده است و ما در حال انجام تمرین برای مراسم هستیم.

And then she's like, excuse me. Vanessa: 

و بعد او می گوید، ببخشید. ونسا:

Where am I in this? Alexandra: 

من در این کجا هستم؟ الکساندرا:

So now, I know to even reference that story  and say, make sure if something of that nature  

خب حالا، می‌دانم که حتی به آن داستان اشاره کنم و بگویم، مطمئن شوید که اگر اتفاقی با آن طبیعت

happens, you say, PS, mom's here. Vanessa: 

بیفتد، شما بگویید، PS، مامان اینجاست. ونسا:

Just to let you know. Alexandra: 

فقط برای اطلاع شما. الکساندرا

This is what she looks like, that lady over there. Vanessa: 

:  اون خانم اونجا شبیه اینه. ونسا:

That is really clever of you to note, to add  that because a lot of people wouldn't think  

توجه شما واقعا هوشمندانه است، اضافه کردن آن به این دلیل که بسیاری از مردم

about that. [inaudible 00:17:14]. Alexandra: 

Well, a lot of times, you have to learn from  experience. So being in that moment, I learned  

درباره آن فکر نمی‌کنند. [نامفهوم 00:17:14]. الکساندرا:

خب، خیلی وقت‌ها، باید از تجربه‌ها درس بگیرید . بنابراین در آن لحظه، یاد

to, okay, this goes on the list. Vanessa: 

گرفتم که، خوب، این در لیست است. ونسا:

Yeah. So, what did you do? Just try to  include her the way the bride wanted,  

آره. پس تو چکار کردی؟ فقط سعی کنید او را همانطور که عروس می‌خواست بگنجانید،

or just go with the flow? Alexandra: 

یا فقط به جریان بروید؟ الکساندرا:

We allowed for one of the groomsmen's brother.  One of the groomsmen was the brother of the groom.  

ما به برادر یکی از دامادها اجازه دادیم. یکی از دامادها برادر داماد بود.

So, it was his mother. And we said, all right.  You'll escort mom down before the ceremony truly  

پس مادرش بود. و ما گفتیم، بسیار خوب. قبل از شروع واقعی مراسم، مادر را به پایین همراهی می‌کنید

starts. So, she was like half in the ceremony. Vanessa: 

. بنابراین، او مانند نیمی از مراسم بود. ونسا:

Sure. She was being escorted down, but  she wasn't on the stage or something. 

مطمئنا. او را به پایین اسکورت می‌کردند، اما او روی صحنه یا چیزی نبود.

Alexandra: Right. 

Vanessa: Okay. 

الکساندرا: درسته.

ونسا: باشه.

Alexandra: She wasn't truly taking up much attention. 

الکساندرا: او واقعاً توجه زیادی را به خود جلب نمی کرد.

Vanessa: You have to really  

ونسا: شما باید واقعاً

think on your toes. I'm sure on the wedding day  in general, you have to think on your toes in many  

روی انگشتان پا فکر کنید. من مطمئن هستم که در روز عروسی به طور کلی، شما باید در بسیاری از موقعیت‌ها به روی انگشتان خود فکر کنید

situations. But so, we talk about the vision  and any possible surprises that could happen,  

. اما بنابراین، ما در مورد چشم انداز و هر غافلگیری احتمالی که ممکن است اتفاق بیفتد،

unknown, unexpected. I mean,  families always have drama.  

ناشناخته، غیرمنتظره صحبت می کنیم. منظورم این است که خانواده‌ها همیشه نمایش دارند.

There's always something. And then what happens? Alexandra: 

همیشه یه چیزی هست و بعد چه اتفاقی می افتد؟ الکساندرا:

Then we talk about specific categories. Flowers,  food, photography. Videography is a 50, 50.  

سپس در مورد دسته بندی های خاص صحبت می کنیم. گل، غذا، عکاسی. فیلمبرداری نوار 50، 50 است

Bar, if any. Vanessa: 

، در صورت وجود. ونسا:

Sure. What do people usually do for that? Alexandra: 

مطمئنا. مردم معمولاً برای آن چه کاری انجام می دهند؟ الکساندرا

It depends on the venue and what the venue allows.  Some venues allow you to bring in your own. You  

: به محل برگزاری و آنچه که محل برگزاری اجازه می دهد بستگی دارد. برخی از مکان‌ها به شما امکان می‌دهند خودتان را بیاورید.

have to get proper licensing and permits. Some  venues have their own liquor license, which  

باید مجوز و مجوزهای مناسب دریافت کنید. برخی از مکان‌ها مجوز مشروب مخصوص به خود را دارند که

in our state of North Carolina is a little tricky.  There's a liquor license wherein you're serving  

در ایالت کارولینای شمالی ما کمی مشکل است. یک مجوز مشروب وجود دارد که در آن شما

X amount of food. And you're just a regular  restaurant. If you're serving less food than  

X مقدار غذا را سرو می‌کنید. و شما فقط یک رستوران معمولی هستید . اگر غذای کمتری نسبت به

alcohol, you're considered a private club. Vanessa: 

الکل سرو می‌کنید، یک باشگاه خصوصی در نظر گرفته می‌شوید. ونسا:

Oh, boy. Alexandra: 

اوه پسر. الکساندرا:

Which comes with a lot of rules  and regulations that you have to  

که با قوانین و مقررات زیادی همراه است که باید   در مورد آنها

work around. Vanessa: 

کار کنید. ونسا:

So, this is something that  you're having to navigate as  

بنابراین، این چیزی است که شما باید به عنوان  برنامه‌ریز عروسی در آن پیمایش کنید

the wedding planner. Alexandra: 

. الکساندرا:

Yes. Vanessa: 

The specifics. Alexandra: 

بله. ونسا

:  مشخصات. الکساندرا:

North Carolina is tough when it comes to bar  service and liquor and all that good stuff. 

کارولینای شمالی در مورد خدمات بار، مشروب و همه چیزهای خوب، سخت است.

Vanessa: Sure. So, in the venue where you're working now,  

ونسا: حتما. بنابراین، در محلی که اکنون در آن کار می‌کنید،

is that an issue that you deal with a lot  or they have their own license people can  

آیا این مسئله‌ای است که شما زیاد با آن سروکار دارید یا آن‌ها مجوز خودشان را دارند که مردم

just [inaudible 00:19:37]? Alexandra: 

We have our own license as a venue. Vanessa: 

فقط می‌توانند [نامفهوم 00:19:37]؟ الکساندرا:

ما مجوز خودمان را به عنوان محل برگزاری داریم. ونسا:

So, maybe that could be a positive when people are  trying to decide where to go. If they want a bar,  

بنابراین، شاید زمانی که مردم سعی می‌کنند تصمیم بگیرند کجا بروند، این می‌تواند مثبت باشد. اگر آنها می خواهند یک نوار داشته باشند،

you guys already have that.  Okay, simple, easy-peasy. 

شما بچه ها قبلاً آن را دارید. خوب، ساده، آسان.

Alexandra: Right. Right. And we come with  

الکساندرا: درسته. درست. و ما با

staffing and all that good stuff. Vanessa: 

کارکنان و همه چیزهای خوب آمده ایم. ونسا:

Yeah. Let's get into the day of the wedding, how  that goes in the moment. Because I'm curious,  

آره. بیایید به روز عروسی بپردازیم که در لحظه چگونه پیش می رود. چون کنجکاو هستم،

especially at that place, now that I've seen  the bamboo mysterious wall. So, we talk about  

مخصوصاً در آن مکان، حالا که دیوار مرموز بامبو را دیده ام. بنابراین

flowers, photography, videography, potentially.  And do you guys have people who you say, oh,  

، به طور بالقوه درباره گل‌ها، عکاسی، فیلم‌برداری صحبت می‌کنیم. و آیا شما افرادی را دارید که می گویید، اوه،

this is who we recommend for flowers. This is who  we recommend for photography or do people bring  

این همان چیزی است که ما برای گل توصیه می کنیم. این کسی است که برای عکاسی توصیه می‌کنیم یا مردم

that kind of stuff to you guys? Like, I like  this flower place. I like this photographer.  

چنین چیزهایی را برای شما می‌آورند؟ مثل، من این مکان گل را دوست دارم. من این عکاس را دوست دارم.

How does that work? Alexandra: 

چطور کار میکند؟ الکساندرا:

Some venues are very strict and they have a  preferred vendor list and you can only choose  

برخی مکان‌ها بسیار سخت‌گیرانه هستند و فهرست فروشنده ترجیحی دارند و شما فقط می‌توانید

from the preferred vendor list. Our venue is newer  and we're still networking and meeting new faces.  

از فهرست فروشنده ترجیحی انتخاب کنید. محل برگزاری ما جدیدتر است و هنوز در حال شبکه سازی و ملاقات با چهره های جدید هستیم.

And one of our selling points has  been that we allow you to bring in  

و یکی از نکات فروش ما این است که به شما اجازه می‌دهیم

almost any vendor you would like. We do have  our favorites that we will always suggest. 

تقریباً هر فروشنده‌ای را که می‌خواهید وارد کنید. ما موارد دلخواه خود را داریم که همیشه پیشنهاد خواهیم کرد.

Vanessa: So, people like  

ونسا: بنابراین، مردم

suggestions too- Alexandra: 

Yes. Vanessa: 

پیشنهادات را هم دوست دارند- الکساندرا:

بله. ونسا:

... because there's too many choices sometimes. Alexandra: 

... چون گاهی اوقات انتخاب های زیادی وجود دارد. الکساندرا:

Right. So, I've been in this area,  planning weddings for a long time.  

درست است. بنابراین، من برای مدت طولانی در این منطقه بودم و برای عروسی برنامه ریزی می کردم.

So, I do have great connections and friends that  I love to work with. They've been to our venue.  

بنابراین، من روابط و دوستان خوبی دارم که دوست دارم با آنها کار کنم. آنها به محل برگزاری ما رفته اند.

I don't have to give them a tour when  they first arrive. They know me. I know  

من مجبور نیستم وقتی برای اولین بار می‌رسند به آنها سفری بدهم . آنها من را میشناسند. من

them. And it's a great working relationship.  I really don't mind when new vendors come in. 

آنها را میشناسم. و این یک رابطه کاری عالی است. وقتی فروشنده‌های جدید وارد می‌شوند، واقعاً اهمیتی نمی‌دهم

This past weekend, we had all new vendors, except  for catering was in house. And the floral was  

.  آخر هفته گذشته، ما همه فروشنده‌های جدید داشتیم، به‌جز اینکه پذیرایی در خانه بود. و گل

my recommendation. But the photographer  and videographer was chosen by the couple  

توصیه من بود. اما عکاس و فیلمبردار توسط این زوج

separately. The rental company, they hung up big,  beautiful, sweeping drapery. They had to get on  

جداگانه انتخاب شدند. شرکت اجاره‌ای، آن‌ها تلفن را آویزان کردند، پارچه‌ای بزرگ، زیبا و وسیع. آنها مجبور بودند روی

big scaffolding ladders. Vanessa: 

نردبان‌های داربست بزرگ سوار شوند. ونسا:

So, people are kind of decorating in a way. Alexandra: 

بنابراین، مردم به نوعی تزئین می کنند. الکساندرا:

Yes. So, they are professional rental companies  that come and install all this good stuff. 

بله. بنابراین، آنها شرکت‌های اجاره حرفه‌ای هستند که می‌آیند و این همه چیز خوب را نصب می‌کنند.

Vanessa: Oh, okay. 

ونسا: اوه، باشه.

Alexandra: Yes. So, that was  

الکساندرا: بله. بنابراین، این

a company that I am familiar with, but I  actually use a different company in town. 

شرکتی بود که من با آن آشنا هستم، اما در واقع از شرکت دیگری در شهر استفاده می‌کنم.

Vanessa: You could be familiar with new ones because  

ونسا: شما می‌توانید با موارد جدید آشنا باشید

the couples suggest them or bring them in. Alexandra: 

زیرا  زوج‌ها آنها را پیشنهاد می‌کنند یا می‌آورند. الکساندرا:

Yes. I knew of them. What I normally outsource  from rental companies are linens, tablecloths  

بله. من از آنها خبر داشتم. آنچه من معمولاً از شرکت‌های اجاره‌ای برون‌سپاری می‌کنم، ملحفه‌ها، رومیزی‌ها

and napkins that come pressed and on hangers.  So, I don't have to iron or steam them as I'm- 

و دستمال‌هایی هستند که به صورت فشرده و روی چوب لباسی قرار می‌گیرند. بنابراین، من مجبور نیستم آنها را همانطور که هستم اتو کنم یا بخارپز کنم-

Vanessa: Nice. 

Alexandra: ... getting the room ready. I used to do that.  

ونسا: خوب است.

الکساندرا: ... در حال آماده کردن اتاق. عادت داشتم آن کار را انجام دهم.

I used to iron and steam linens for every event. Vanessa: 

من برای هر مراسمی کتانی را اتو و بخار می کردم. ونسا:

That's a lot. Alexandra: 

خیلی زیاد است. الکساندرا:

We've upgraded to- Vanessa: 

ما به ارتقاء داده‌ایم- ونسا:

Nice. Alexandra: 

... a company now. And once they're  dirty, because also you have to wash  

خوب است. الکساندرا:

... اکنون یک شرکت است. و هنگامی که آنها کثیف شدند، زیرا باید

them and all. That was never my job. But  the owners of the venue had to do that.  

آنها و همه آنها را بشویید. این هرگز کار من نبود. اما مالکان مکان باید این کار را انجام می‌دادند.

But now, we just roll them up, put them in  a laundry bag and leave them for pickup. 

اما اکنون، فقط آنها را گرد می کنیم، در کیسه لباسشویی می گذاریم و برای تحویل می گذاریم.

Vanessa: So much easier. So often,  

ونسا: خیلی راحت تر. بنابراین اغلب،

people will bring in people, bring in  other vendors or choose your guy's vendors. 

مردم افراد را وارد می‌کنند، فروشنده‌های دیگر را وارد می‌کنند یا فروشندگان پسر شما را انتخاب می‌کنند.

Alexandra: Yes. 

Vanessa: And like you said, because you guys  

الکساندرا: بله.

ونسا: و همانطور که گفتید، چون شما

allow outside vendors, that can be a positive.  I know for me, the place that I got married,  

به فروشندگان خارجی اجازه می دهید، این می تواند مثبت باشد. من برای خودم می دانم، جایی که ازدواج کردم،

I ran into that too. Where, okay, well this is the  venue that I like, but we have to use all of these  

من هم به آنجا برخورد کردم. خوب، خوب، این مکانی است که من دوست دارم، اما ما باید از همه این

other people who they recommend as opposed to  either places I wanted or maybe places that were  

افراد دیگری که آنها توصیه می‌کنند استفاده کنیم، برخلاف مکان‌هایی که من می‌خواستم یا شاید مکان‌هایی که

a little bit cheaper or trying to work out all  of that stuff. But the place I ended up getting  

کمی ارزان‌تر بودند یا سعی می‌کردیم همه اینها را انجام دهیم. چیز. اما جایی که من در نهایت

married was really flexible like that. So, it  felt like, okay, this is a good fit because I  

ازدواج کردم واقعاً منعطف بود. بنابراین، به نظر می‌رسد، بسیار خوب، این مناسب است زیرا من

can pick and choose what I want to do instead of  just using what they have. But that can be nice  

می‌توانم به جای استفاده از آنچه آنها دارند، کاری را که می‌خواهم انجام دهم انتخاب و انتخاب کنم . اما

if you don't want to have to find your own  vendor for everything or maybe you don't want  

اگر نمی‌خواهید فروشنده‌ای را برای همه چیز پیدا کنید یا شاید

special flowers or something. You don't  have to do that if they don't require it. 

گل‌های خاص یا چیزی را نمی‌خواهید، می‌تواند خوب باشد. اگر آنها به آن نیاز ندارند، مجبور نیستید این کار را انجام دهید.

So, you said that you help recommend  places. They recommend places. And then  

بنابراین، گفتید که به توصیه مکان‌ها کمک می‌کنید . آنها مکان ها را توصیه می کنند. و سپس  بعد از آن

what happens after that? Or I guess we should go  back. How far in advance does this usually happen? 

چه اتفاقی می افتد؟ یا حدس می‌زنم باید برگردیم. معمولا چقدر زودتر این اتفاق می افتد؟

Alexandra: Anywhere from  

الکساندرا: از

a year and a half to three months.  It depends on the couple and their  

یک سال و نیم تا سه ماه. این به زوج و وضعیت آنها بستگی دارد

situation. If they are expanding their  family, if they are in the military. 

. اگر آنها در حال گسترش خانواده خود هستند، اگر در ارتش هستند.

Vanessa: Okay, pressing things happening. 

ونسا: بسیار خوب، چیزهایی در حال وقوع هستند.

Alexandra: Yeah. If they're moving. There  

الکساندرا: آره. اگر در حال حرکت هستند.

are so many things that can happen that might  not force you, but require a quicker wedding. 

چیزهای زیادی ممکن است اتفاق بیفتد که ممکن است مجبورتان نکند، اما نیاز به عروسی سریع‌تری دارد.

Vanessa: Sure. 

ونسا: حتما.

Alexandra: Sometimes, it's venue availability. Venues will  

الکساندرا: گاهی اوقات، در دسترس بودن مکان است. مکان‌ها

give deals where three months out, we have this  Saturday open. We're going to give out a deal if  

معاملاتی را ارائه می‌کنند که سه ماه به پایان می‌رسند، ما این شنبه را باز داریم. اگر

anybody would like to book it short notice. Vanessa: 

کسی بخواهد آن را در کوتاه‌مدت رزرو کند، می‌خواهیم قراردادی را انجام دهیم. ونسا:

Okay. How did you enjoy that conversation with  Alexandra? Was it a little fast, a little tricky?  

باشه. چگونه از گفتگو با الکساندرا لذت بردید؟ کمی سریع بود، کمی مشکل؟

Well now, you are going to go onto the vocabulary  lesson where my husband, Dan, and I will explain  

خب حالا، شما می‌خواهید به درس واژگان بروید، جایی که شوهرم، دن، و من

some key expressions that you heard in the  conversation so that you can use them yourself.  

چند عبارات کلیدی را که در مکالمه شنیدید توضیح می‌دهیم تا خودتان بتوانید از آنها استفاده کنید.

You'll also see a short clip from the conversation  with Alexandra so that you can remember it from  

همچنین یک کلیپ کوتاه از مکالمه با الکساندرا خواهید دید تا بتوانید آن را از

the original context as well. Let's go. The first expression that we're going to  

متن اصلی نیز به خاطر بسپارید. بیا بریم. اولین عبارتی که قرار است

talk about is "to go down a path or a road."  Is this talking about literally walking down a  

درباره آن صحبت کنیم این است که "از یک مسیر یا یک جاده پایین برویم." آیا این صحبت به معنای واقعی کلمه پیاده روی در یک

path or a road? Dan: 

مسیر است یا یک جاده؟ دن:

Well obviously, it could be about a- Vanessa: 

خب واضح است، ممکن است در مورد a- ونسا:

It could be. Dan: 

... literal path. I'm going  down that path. See you later. 

ممکن است باشد. دن:

... مسیر تحت اللفظی. من در آن مسیر می روم. بعدا میبینمت.

Vanessa: Yeah. But that's not what  

ونسا: آره. اما این چیزی

we're talking about here. Dan: 

نیست که در اینجا درباره آن صحبت می کنیم. دن:

No. Vanessa: 

We're talking about this in a more figurative way.  If you imagine the road of life. On the road of  

نه. ونسا:

ما داریم در مورد این موضوع به شکل مجازی‌تر صحبت می‌کنیم. اگر جاده زندگی را تصور کنید. در جاده

life, you have a lot of different options.  You could take this road or this path or  

زندگی، گزینه‌های مختلف زیادی دارید. شما می توانید این جاده یا این مسیر را انتخاب کنید یا

you could go any direction. So, when you choose to  go down that path, you're just making a decision  

به هر سمتی بروید. بنابراین، وقتی انتخاب می‌کنید که در این مسیر بروید، فقط

about what you're going to do in life. It  doesn't have to be for the rest of your life,  

درباره کاری که قرار است در زندگی انجام دهید، تصمیم می‌گیرید. لازم نیست تا آخر عمرتان باشد،

but it could be a decision to study ceramics  and baking, like what Alexandra did,  

اما می‌تواند تصمیمی برای مطالعه سرامیک و نانوایی باشد، مانند کاری که الکساندرا انجام داد،

or a decision to get married. You're going  down that path. How would you use this? 

یا تصمیمی برای ازدواج باشد. شما در آن مسیر می روید. چگونه از این استفاده می کنید؟

Dan: Yeah. And I think  

دن: آره و من فکر می کنم

going down that path implies that it's a really  big decision and that it would be difficult to  

رفتن به این مسیر نشان می دهد که این تصمیم واقعاً  بزرگی است و تغییر مسیر دشوار است

change course. So, if you imagine walking down  a road or driving down a road for a long time,  

. بنابراین، اگر تصور می‌کنید که برای مدت طولانی در یک جاده راه می‌روید یا در جاده‌ای رانندگی می‌کنید،

and then if you want to go on a different path,  you have to turn around and it takes a long time.  

و سپس اگر می‌خواهید در مسیر دیگری بروید ، باید بچرخید و زمان زیادی طول می‌کشد.

So, it's a big decision that impacts your life. So, for example, you might even say it's in a  

بنابراین، این یک تصمیم بزرگ است که بر زندگی شما تأثیر می گذارد. بنابراین، برای مثال، حتی ممکن است بگویید این به

sense of what you didn't do. For example, we  didn't do many drugs growing up. I just said  

معنای کاری است که انجام نداده‌اید. برای مثال، ما در دوران رشد مواد مخدر زیادی مصرف نکردیم. من فقط

many. We didn't really do any drugs- Vanessa: 

گفتم خیلی ما واقعاً هیچ دارویی مصرف نکردیم - ونسا:

No. Dan: 

... growing up. But this expression  is often used for things like that. 

نه. دن:

... در حال بزرگ شدن. اما این عبارت اغلب برای مواردی مانند آن استفاده می‌شود.

Vanessa: Bad decisions. 

ونسا: تصمیمات بد.

Dan: Right. So, I decided not to go down the path  

دن: درسته بنابراین، تصمیم گرفتم مسیر

of drugs or I didn't do any drugs. I didn't go  down that road. So, it could even be just one  

مواد مخدر را ادامه ندهم یا هیچ دارویی مصرف نکردم. من آن راه را نرفتم. بنابراین، حتی می‌تواند تنها یک

decision that would be really impactful. But it's  often used for other things like, say, college.  

تصمیم باشد که واقعاً تأثیرگذار باشد. اما اغلب برای چیزهای دیگری مانند، مثلاً دانشگاه، استفاده می‌شود.

I thought about going to this university,  but I decided not to go down that road. 

به رفتن به این دانشگاه فکر کردم، اما تصمیم گرفتم آن راه را ادامه ندهم.

Vanessa: I feel like we do.  

ونسا: من احساس می کنم که ما داریم.

You can use it in a positive way like Alexandra  said, I went down that path. But we often use it  

می‌توانید از آن به شیوه‌ای مثبت استفاده کنید، همانطور که الکساندرا گفت، من آن مسیر را رفتم. اما ما اغلب از آن

for decisions we decided not to make. So- Dan: 

برای تصمیماتی استفاده می‌کنیم که تصمیم گرفتیم نگیریم. بنابراین- دن:

Sure. Vanessa: 

... I decided not to do drugs. I didn't want to go  down that path, or I decided not to get married. I  

مطمئنا. ونسا

: تصمیم گرفتم مواد مخدر مصرف نکنم. نمی‌خواستم آن مسیر را طی کنم، یا تصمیم گرفتم ازدواج نکنم.

decided not to go down that road. Road and path  here have the exact same meaning. You can use  

تصمیم گرفتم از آن راه نروم. جاده و مسیر در اینجا دقیقاً به همین معنی است. می‌توانید از

either one. So, for decisions that you decided  not to make, especially big decisions that could  

یکی از یکی استفاده کنید. بنابراین، برای تصمیماتی که تصمیم گرفتید نگیرید، به خصوص تصمیمات بزرگی که می‌توانند

really change your life. You can use this lovely  expression. All right. Let's watch the clip so you  

واقعاً زندگی شما را تغییر دهند. می توانید از این عبارت دوست داشتنی استفاده کنید . خیلی خوب. بیایید کلیپ را تماشا کنیم تا

can see how it was used. Alexandra: 

بتوانید نحوه استفاده از آن را ببینید. الکساندرا:

Yes. So, ceramics and baking, I saw the  connection and I kind of went down that path  

بله. بنابراین، سرامیک و پخت، من ارتباط را دیدم و به نوعی در همان زمان به آن مسیر رفتم

at the same time. I kind of went down  that path at the same time. I kind of  

. من به نوعی همان مسیر را طی کردم. من به

went down that path at the same time. Dan: 

نوعی   آن مسیر را در همان زمان طی کردم. Dan:

The next expression is "combo" or "combination."  And this just means many things joined together.  

عبارت بعدی «ترکیب» یا «ترکیب» است. و این فقط به این معنی است که بسیاری از چیزها به هم پیوسته اند.

Or when you say combo, I think it actually  means more so that things go together well.  

یا وقتی می‌گویید ترکیبی، فکر می‌کنم در واقع معنای بیشتری دارد تا همه چیز با هم خوب پیش برود.

So, you can use combo for people even. Vanessa and  I, we're a great combo. Well, if you say we are a  

بنابراین، می‌توانید از Combo حتی برای افراد استفاده کنید. ونسا و من، ما یک ترکیب عالی هستیم. خوب، اگر می گویید ما یک

great combo, that means that we do things together  really well. We get along. We help each other. 

ترکیب عالی هستیم، به این معنی است که ما کارها را با هم خیلی خوب انجام می دهیم . باهم کنار میآییم. ما به هم کمک می کنیم.

Vanessa: Yeah. I feel like this has a different nuance  

ونسا: آره. من احساس می‌کنم این تفاوت تفاوت‌های ظریف

than the word combination. So, with the word  combination, you're just thinking about two things  

با ترکیب کلمه دارد. بنابراین، با ترکیب کلمه ، شما فقط به دو چیز

or maybe more coming together. Okay. That's just  kind of simple, but the deeper meaning with combo  

یا شاید بیشتر با هم فکر می‌کنید. باشه. این خیلی ساده است، اما معنای عمیق‌تر ترکیبی

is that they come together and work well together. Dan: 

این است که آنها با هم جمع می‌شوند و به خوبی با هم کار می‌کنند. دن:

Yeah, works well together. Vanessa: 

آره، با هم خوب کار می کنند. ونسا:

Yeah. So, if we said we are a good combo, okay.  That means that we are a good couple or we work  

آره. بنابراین، اگر گفتیم که ترکیب خوبی هستیم، خوب است. این بدان معناست که ما زوج خوبی هستیم یا به

well together. You can also say this for studying  English. You might say, wow, the internet and  

خوبی با هم کار می کنیم. این را می‌توانید برای مطالعه انگلیسی نیز بگویید . ممکن است بگویید، وای، اینترنت و

English are a great combo because you can learn so  much on the internet because of the advent of the  

انگلیسی ترکیبی عالی هستند زیرا به دلیل ظهور اینترنت، می‌توانید چیزهای زیادی در اینترنت بیاموزید

internet. There's so much more that we can learn.  So, the internet and education are a great combo. 

. چیزهای خیلی بیشتری وجود دارد که می توانیم یاد بگیریم. بنابراین، اینترنت و آموزش یک ترکیب عالی هستند.

Dan: Oh, yeah. 

دن: اوه، آره.

Vanessa: You can use it a lot. 

Dan: You can use this for food as well.  

ونسا: شما می توانید از آن بسیار استفاده کنید.

دان: می توانید از این برای غذا هم استفاده کنید.

It's quite often used for food. In fact, if you go  to a fast-food restaurant, they'll actually call  

اغلب برای غذا استفاده می شود. در واقع، اگر به یک رستوران فست فود بروید، آنها در واقع به

one of the meals a combo meal. Vanessa: 

یکی از وعده‌های غذایی غذای ترکیبی می‌گویند. ونسا:

Like fast-food restaurants? Dan: 

رستوران های فست فود را دوست دارید؟ دن:

Yeah. Fast-food usually. So, it's not really an  upper-class kind of word. You wouldn't really say  

آره. معمولاً فست فود بنابراین، این واقعاً یک کلمه از نوع کلاس بالا نیست. واقعاً نمی گویید

wine and the steak is a great combo. You could say  it. But you wouldn't really sound fancy enough,  

شراب و استیک ترکیبی عالی است. می توانید آن را بگویید. اما شما واقعاً به اندازه کافی شیک به

I don't think. It's a very casual expression  if you're going to use it with food. 

نظر نمی رسید،   فکر نمی کنم. اگر بخواهید از آن با غذا استفاده کنید، این یک عبارت بسیار معمولی است.

Vanessa: Yeah. I think if you went to a fancy restaurant,  

ونسا: آره. فکر می‌کنم اگر به یک رستوران

they might say something like- Dan: 

شیک می‌رفتید، ممکن است آنها چیزی شبیه به دن بگویند:

Here's your combo meal. Vanessa: 

این غذای ترکیبی شماست. ونسا:

No, they would never say that. That's something  you hear maybe at McDonald's. But if you go to a  

نه، آنها هرگز این را نمی گویند. این چیزی است که شاید در مک دونالد بشنوید. اما اگر به یک

fancy restaurant, they might be more likely  to say, oh yes. If you order this steak,  

رستوران شیک بروید، ممکن است بیشتر بگویند، اوه بله. اگر این استیک را سفارش دهید

it goes well with this wine. So, they might  be more inclined to use a longer expression.  

، با این شراب عالی می‌شود. بنابراین، ممکن است تمایل بیشتری به استفاده از عبارت طولانی‌تر داشته باشند.

It goes well with instead of, oh, it's a good  combo with this wine. It feels a little bit too  

به جای اینکه، اوه، ترکیب خوبی با این شراب است. کمی بیش از حد

fast-food-like. Dan: 

Yeah, yeah. I think I've also heard this  with products. If you get two things in one  

شبیه فست فود است. دن:

آره، آره. فکر می‌کنم این را با محصولات هم شنیده‌ام. اگر دو چیز را در یک

package, oh, you get a combo pack. Vanessa: 

بسته دریافت کنید، اوه، یک بسته ترکیبی دریافت می‌کنید. ونسا:

Oh, okay. So, a combo pack, yeah. Dan: 

اوه، باشه. بنابراین، یک بسته ترکیبی، بله. Dan:

A combo pack. These batteries plus electric  car. I don't know, something like that. 

یک بسته ترکیبی. این باتری‌ها به‌علاوه خودروی برقی. نمی دونم یه همچین چیزی

Vanessa: Wow, in a package, you get an electric car. 

ونسا: وای، در یک بسته، شما یک ماشین الکتریکی می گیرید.

Dan: A remote control car, that's what I meant. 

دن: ماشین کنترل از راه دور، منظورم همین بود.

Vanessa: Okay. Sure. So, two things that go  

ونسا: باشه. مطمئن. بنابراین، دو چیز که با

together. I recommend for all of these vocabulary  words, checking out the lesson guide because  

هم پیش می روند. توصیه می‌کنم برای همه این واژه‌ها، راهنمای درس را بررسی کنید زیرا

you're going to see all of the sample sentences  that we talked about. Sometimes, there's a lot of  

همه جملات نمونه  را که در مورد آنها صحبت کردیم مشاهده خواهید کرد. گاهی اوقات،

nuance to these expressions, like we're talking  about with combo. Maybe you thought you understood  

ظرافت‌های زیادی در این عبارات وجود دارد، مثلاً در مورد آن صحبت می‌کنیم. شاید فکر می‌کردید

combination, and then we're throwing at you,  combo. So, you want to really understand it  

ترکیب   را فهمیده‌اید، و سپس ما به سمت شما، ترکیبی می‌زنیم. بنابراین، شما می‌خواهید واقعاً آن را

in a different way. So, make sure you check  out the lesson guide, which is available on  

به روشی متفاوت درک کنید. بنابراین، مطمئن شوید که راهنمای درس را که در وب سایت دوره موجود است،

the course website. It's like a mini textbook  each month. You can check out the definition,  

بررسی کنید. هر ماه مانند یک کتاب درسی کوچک است . می‌توانید تعریف،

sample sentences. It's a good way to get a  deeper meaning. All right, let's watch the clip. 

جملات نمونه را بررسی کنید. این یک راه خوب برای دریافت معنای عمیق‌تر است. باشه بیا کلیپ رو ببینیم

I could imagine that. So, she's got that image  in her mind of how she wants it to look. And he's  

من می توانستم این را تصور کنم. بنابراین، او این تصویر را در ذهن خود دارد که چگونه می‌خواهد به نظر برسد. و او

like, that's how I want it to taste. So, that's  a good combo. They're working together to decide  

مثل این است که من می‌خواهم طعمش این باشد. بنابراین، این ترکیب خوبی است. آنها با هم کار می کنند

the best cake. So, that's a good combo. They're  working together to decide the best cake. So,  

تا بهترین کیک را انتخاب کنند. بنابراین، این یک ترکیب خوب است. آنها با هم کار می کنند تا بهترین کیک را انتخاب کنند. بنابراین،

that's a good combo. They're working  together to decide the best cake. 

این ترکیب خوبی است. آنها با هم کار می کنند تا بهترین کیک را انتخاب کنند.

The next expression is "the other side." How  could we talk about this in a literal way,  

عبارت بعدی «طرف دیگر» است. چگونه می‌توانیم درباره این موضوع به شکلی تحت اللفظی صحبت کنیم

the other side? Dan: 

، طرف مقابل؟ دن:

Well, for example, you might have a coin. It's a  very common other side thing because there's only  

خب، برای مثال، ممکن است یک سکه داشته باشید. این یک چیز دیگر بسیار رایج است زیرا فقط

two sides to a coin. So, you could say flip it  over to the other side. That means it's not the  

دو روی یک سکه وجود دارد. بنابراین، می‌توانید بگویید آن را به طرف دیگر برگردانید. این بدان معناست که آن

side you're looking at right now. Vanessa: 

سمتی نیست که در حال حاضر به آن نگاه می‌کنید. ونسا:

Yeah. Or go to the other side of  the road. The restaurant is on  

آره. یا به طرف دیگر جاده بروید. رستوران در

the other side of the road. This is the  literal meaning. It's the opposite side.  

سمت دیگر جاده است. این معنای تحت اللفظی است. طرف مقابل است.

But if we want to use this in a figurative  way, which we use this all the time, if I said,  

اما اگر بخواهیم از این به صورت تصویری استفاده کنیم، که همیشه از آن استفاده می‌کنیم، اگر بگویم،

yeah, I kind of want to see the other side  of the story before I make a decision.  

بله، قبل از تصمیم‌گیری، به نوعی می‌خواهم طرف دیگر داستان را ببینم.

What would that mean to you? Dan: 

این برای شما چه معنایی خواهد داشت؟ دن:

Yeah. So, this means that you heard  something from somebody or you read something  

آره. بنابراین، این بدان معناست که شما چیزی از کسی شنیده اید یا چیزی را در جایی خوانده اید

somewhere. Let's say you're going to a restaurant  and you read a bad review about the restaurant.  

. فرض کنید به یک رستوران می‌روید و نظر بدی درباره رستوران می‌خوانید.

Well, you just read one review. So, you might  say, I'd like to see the other side of the story.  

خوب، شما فقط یک بررسی را بخوانید. بنابراین، ممکن است بگویید، من دوست دارم طرف دیگر ماجرا را ببینم.

And maybe it was from somebody who had a  bad order, or you want to read something  

و شاید از طرف کسی باشد که ترتیب بدی داشته است، یا بخواهید چیزی را

from somebody who had a good experience  as well and kind of compare and contrast. 

از کسی بخوانید که تجربه خوبی داشته است و به نوعی مقایسه و تضاد داشته باشد.

Vanessa: Yeah. So, this is the  

ونسا: آره. بنابراین، این

same idea that it's the opposite, but it's just  in a figurative way. The other side of the story.  

همان ایده‌ای است که برعکس است، اما فقط به شکلی مجازی است. طرف دیگر ماجرا.

If you have two kids and one kid comes to you and  says, mom, my brother did this and he did this.  

اگر دو تا بچه داری و یک بچه پیشت می آید و می گوید مامان، برادرم این کار را کرد و او این کار را کرد.

You might say, well, I want to hear the other side  of the story before I make a decision. And so,  

ممکن است بگویید، خوب، من می‌خواهم طرف دیگر ماجرا را قبل از تصمیم‌گیری بشنوم. و بنابراین،

you ask the brother, what happened? I want to  hear your side and your side. Two opinions. 

شما از برادر می‌پرسید، چه اتفاقی افتاده است؟ من می خواهم طرف و طرف شما را بشنوم. دو نظر.

Dan: It's not always so specific either. You could say  

دن: همیشه هم چندان مشخص نیست. می‌توانید بگویید

maybe we live in a Western culture and you  want to learn about an Eastern culture. So,  

شاید ما در یک فرهنگ غربی زندگی می‌کنیم و می‌خواهید درباره یک فرهنگ شرقی بیاموزید. بنابراین،

we used to live in South Korea. So, we kind of  got to see the other side of these broad cultures,  

ما قبلاً در کره جنوبی زندگی می کردیم. بنابراین، ما باید طرف دیگر این فرهنگ‌های گسترده را ببینیم،

but we would not necessarily say "of these broad  cultures." We would say, yeah, we got to see the  

اما لزوماً نمی‌گوییم «از این فرهنگ‌های گسترده». می‌گفتیم، بله، باید

other side of things. Vanessa: 

طرف دیگر چیزها را ببینیم. ونسا:

Oh, yeah. Using a general term like that. Dan: 

اوه، بله. با استفاده از یک اصطلاح کلی مانند آن. دن:

Then give more context as  you have the conversation. 

سپس در حین انجام مکالمه، زمینه بیشتری ارائه دهید.

Vanessa: Yeah. Like,  

ونسا: آره. مثلاً،

oh, it was really interesting to live in Korea  because we got to see the other side of life or  

اوه، زندگی در کره واقعاً جالب بود زیرا ما باید طرف دیگر زندگی یا   طرف دیگر را ببینیم

the other side of... I mean, it's technically  the other side of the world. But we could also  

... منظورم این است که از نظر فنی آن طرف جهان است. اما می‌توانیم

say that in a cultural context. Yeah, get to  see the other side or how the other side lives. 

این را در یک زمینه فرهنگی نیز بگوییم. بله، طرف مقابل را ببینید یا اینکه طرف مقابل چگونه زندگی می کند.

You can also use this to talk about rich versus  poor. If you want to visit a community that's  

همچنین می‌توانید از این برای صحبت در مورد ثروتمند در مقابل فقیر استفاده کنید. اگر می‌خواهید از جامعه‌ای دیدن کنید

a lot different than yours, you might say, yeah,  I think it's always good to visit the other side  

که   بسیار متفاوت از جامعه شماست، ممکن است بگویید، بله، فکر می‌کنم همیشه خوب است که از طرف دیگر دیدن کنید

to have a good perspective on life. Maybe there's  some people in your community who are poor and  

تا دیدگاه خوبی نسبت به زندگی داشته باشید. شاید در جامعه شما افرادی فقیر باشند و

you want to help them. And you want to broaden  your perspective. You might say, yeah, I try to  

بخواهید به آنها کمک کنید. و می خواهید دیدگاه خود را گسترش دهید. ممکن است بگویید، بله، سعی می‌کنم تا

help out the other side when I can. And it  helps me to just be grateful in life or be  

زمانی که بتوانم به طرف مقابل کمک کنم. و به من کمک می‌کند تا در زندگی سپاسگزار باشم یا

a better person. So, there's a lot of figurative  ways that you can use this. I think it's a really  

فرد بهتری باشم. بنابراین، راه‌های مجازی زیادی وجود دارد که می‌توانید از آن استفاده کنید. من فکر می‌کنم این یک

useful expression to add to your vocabulary. So,  you've done it. All right. Let's watch the clip. 

عبارت واقعا   مفید برای افزودن به واژگان شماست. بنابراین، شما آن را انجام دادید. خیلی خوب. بیا کلیپ رو ببینیم

I didn't always have that dream to have the  perfect plan. So, maybe I was a little too  

من همیشه آن رویا را نداشتم که برنامه‌ای عالی داشته باشم. بنابراین، شاید من کمی بیش از حد

hands off. Maybe they would've liked if I  would've been living in the same country,  

دستم دور بود. شاید آن‌ها دوست داشتند که من در همان کشور زندگی می‌کردم،

but it's really interesting to hear the other  side of it cause I'm sure not everyone was like me  

اما شنیدن طرف دیگر آن واقعاً جالب است زیرا مطمئن هستم که همه از این

in that sense. It's really interesting to hear  the other side of it. It's really interesting to  

نظر شبیه من نبودند. شنیدن طرف دیگر آن واقعاً جالب است .

hear it the other side of it. Dan: 

شنیدن آن از طرف دیگر واقعاً جالب است. Dan:

The next expression is "coordinate" or a  "coordinator." And this is either to organize  

عبارت بعدی «مختار» یا «هماهنگ کننده» است. و این یا برای سازماندهی

something and not just one thing. It's many things  together in harmony. And a coordinator is a person  

چیزی است و نه فقط یک چیز. خیلی چیزها با هم هماهنگ هستند. و هماهنگ کننده شخصی است

who does this, who coordinates things. So, in  many businesses, you'll actually hear they have  

که این کار را انجام می دهد، که کارها را هماهنگ می کند. بنابراین، در بسیاری از کسب‌وکارها، در واقع می‌شنوید که

a coordinator or they have coordinate... Vanessa: 

یک هماهنگ‌کننده دارند یا هماهنگ‌کننده دارند... Vanessa:

Marketing coordinator. Dan: 

هماهنگ‌کننده بازاریابی. دن:

Yeah, yeah. Event coordinator, meaning  that they are contacting the right people.  

آره، آره. هماهنگ کننده رویداد، به این معنی که آنها با افراد مناسب تماس می گیرند.

They're writing a schedule and they are organizing  things so everything works in harmony without a  

آنها در حال نوشتن یک برنامه زمان‌بندی هستند و چیزها را سازماندهی می‌کنند تا همه چیز هماهنگ و بدون

lot of mistakes. So, this would be to coordinate  an event or the coordinator helped organize  

اشتباهات زیاد کار کند. بنابراین، این برای هماهنگی یک رویداد یا هماهنگ کننده به

the event. Vanessa: 

سازماندهی   رویداد است. ونسا:

Yeah. I feel like this is also sometimes  like a natural trait. Some people are natural  

آره. من احساس می‌کنم این نیز گاهی مانند یک ویژگی طبیعی است. برخی از

coordinators and some people aren't. So, when  you have someone who's a natural coordinator,  

مردم هماهنگ‌کننده‌های طبیعی هستند و برخی دیگر اینگونه نیستند. بنابراین، وقتی فردی دارید که هماهنگ‌کننده طبیعی است،

that means that they kind of naturally like to  organize things and are good at seeing visually in  

این بدان معناست که او به‌طور طبیعی دوست دارد چیزها را سازمان‌دهی کند و به‌طور بصری در ذهنش خوب می‌بیند

their mind how all of those pieces come together. So, for example, if you were to have a business  

که چگونه همه آن قطعات کنار هم قرار می‌گیرند. بنابراین، برای مثال، اگر قرار بود یک جلسه تجاری   داشته

meeting and you needed to have people from  the Tokyo branch, people from the Shanghai  

باشید و نیاز داشتید افرادی از شعبه توکیو، افرادی از شعبه شانگهای

branch, people from the sole branch, all coming  together to have a meeting, well, the coordinator  

، افرادی از شعبه انحصاری، همه برای برگزاری یک جلسه گرد هم بیایند، خوب، هماهنگ کننده

would have to do a lot of work to make sure  that everyone's arriving at the same time,  

کارهای زیادی انجام دهید تا مطمئن شوید  همه همزمان می‌رسند،

everything's working out well. So, we could use  the verb and say he or she has to coordinate  

همه چیز خوب پیش می‌رود. بنابراین، می‌توانیم از فعل استفاده کنیم و بگوییم که او باید

all of the schedules to fit together. So, we could  say the coordinator coordinates the schedules.  

همه برنامه‌ها را هماهنگ کند تا با هم هماهنگ شوند. بنابراین، می‌توان گفت که هماهنگ‌کننده برنامه‌ها را هماهنگ می‌کند.

There's a lot of coordinating going on here. Dan: 

اینجا هماهنگی های زیادی در حال انجام است. دن:

And I think this is not really used casually  very often. It's a pretty formal expression.  

و من فکر می‌کنم که این واقعاً به طور معمول استفاده نمی‌شود . این یک بیان کاملا رسمی است.

You'll hear this a lot at work. Although  sometimes, people, I think, will say  

این را در محل کار زیاد خواهید شنید. اگرچه گاهی اوقات، فکر می‌کنم مردم می‌گویند

we have to coordinate our schedules. Vanessa: 

که باید برنامه‌هایمان را هماهنگ کنیم. ونسا:

I feel like that's the most typical. Dan: 

احساس می‌کنم این معمولی‌ترین است. دن:

That's the most typical way to use  it in just your daily home life. 

این معمولی‌ترین راه برای استفاده از آن در زندگی روزمره‌تان است.

Vanessa: Yeah. I feel like we can  

ونسا: آره. هرچند احساس می‌کنم می‌توانیم

use this for a home though. If you have older kids  who have soccer practice, then they have to go to  

از این برای خانه استفاده کنیم. اگر بچه‌های بزرگ‌تری دارید که تمرین فوتبال دارند، باید

the theater practice, well, you need to coordinate  everyone's schedules. Because if they can't drive,  

به تمرین تئاتر بروند، خوب، باید برنامه‌های همه افراد را هماهنگ کنید. زیرا اگر آنها نمی توانند رانندگی کنند،

if they have no way to get there, you got to  make sure that you can take them and that you  

اگر راهی برای رسیدن به آنجا ندارند، باید مطمئن شوید که می توانید آنها را ببرید و

have the availability to do that. So, coordinating  schedules within a home is also a good way to use  

برای انجام این کار در دسترس هستید. بنابراین، هماهنگ کردن برنامه‌ها در خانه نیز راه خوبی برای استفاده از

this. It's still schedules. So, it's kind of that  organization aspect, but it could be organizing  

این است. هنوز برنامه هاست بنابراین، این یک نوع جنبه سازمانی است، اما می تواند سازماندهی

something at home or organizing something  at work. Could you use this to talk about  

چیزی در خانه یا سازماندهی چیزی در محل کار باشد. آیا می توانید از این برای صحبت در مورد

visual elements, like coordinating colors? Dan: 

عناصر بصری مانند هماهنگی رنگ ها استفاده کنید؟ دن:

Oh, yes. Coordinating colors, right. That means  making them work in harmony. It's the same kind of  

اوه، بله. هماهنگی رنگ ها، درست است. این بدان معناست که باعث می‌شود آن‌ها هماهنگ عمل کنند. این یک نوع

thing. So, that's more of an artistic expression.  In the kind of same sense, we use this in sports  

چیز است. بنابراین، این بیشتر یک بیان هنری است. به همین معنا، ما بارها از آن در ورزش استفاده

a lot of times. They drove in coordination. For  example, if the two cars are driving and they're  

می‌کنیم. با هماهنگی رانندگی کردند. برای مثال، اگر دو خودرو در حال رانندگی هستند و

doing the exact same thing or in- Vanessa: 

دقیقاً همان کار را انجام می‌دهند یا در ونسا:

In coordination. Dan: 

با هماهنگی. دان

... in coordination. Vanessa: 

: با هماهنگی. ونسا:

Oh, okay. Dan: 

Right. Or they coordinated their movements Vanessa: 

اوه، باشه. دن:

درست است. یا آنها حرکات خود را هماهنگ کردند ونسا:

So, that they could be together. I feel  like for you and me, our difference is that  

بنابراین، آنها می توانند با هم باشند. من احساس می‌کنم برای من و شما، تفاوت ما در این است

I don't have a skill of coordinating  colors in a room or designs and patterns  

که من مهارت هماهنگ کردن رنگ‌ها در اتاق یا طرح‌ها و نقش‌ها را

in a room. Dan: 

I'm better at that? Vanessa: 

در اتاق ندارم. دن:

من در آن بهتر هستم؟ ونسا:

Yeah. You care about it more at least. Dan: 

آره. حداقل بیشتر بهش اهمیت میدی دن:

I care about it, yeah. Vanessa: 

من به آن اهمیت می‌دهم، بله. ونسا:

So, when we were moving into this house, Dan  thought about where the rug would look best,  

بنابراین، وقتی به این خانه نقل مکان می‌کردیم، دن به این فکر کرد که فرش کجا بهتر به نظر می‌رسد،

where the couch would look best, where the artwork  would look best. He wanted to coordinate the room  

کجا کاناپه بهتر به نظر می‌رسد، کجا آثار هنری بهتر به نظر می‌رسند. او می‌خواست اتاق

or coordinate the colors and the textures and the  different shapes to make it work well together,  

را هماهنگ کند   یا رنگ‌ها و بافت‌ها و شکل‌های مختلف را هماهنگ کند تا به خوبی با هم

work in harmony so we can use it in that kind of- Dan: 

کار کنند،   در هماهنگی کار کنند تا بتوانیم از آن در این نوع استفاده کنیم- دن:

What can I say? Vanessa: 

چه می‌توانم بگویم؟ ونسا:

... figurative sense. Dan: 

I'm an interior designer. Vanessa: 

... معنای مجازی. دن:

من یک طراح داخلی هستم. ونسا:

Yes. Dan: 

بله. دن:

Well, I will say too. There's also another meaning  for coordinate that we didn't think about yet. And  

خب، من هم می گویم. همچنین معنای دیگری برای مختصات وجود دارد که ما هنوز به آن فکر نکرده‌ایم. و

that's, you're coordinated. Vanessa: 

این است که شما هماهنگ هستید. ونسا:

Oh, okay. This is still the  same idea of harmony though. 

اوه، باشه. اگرچه این هنوز همان ایده هارمونی است.

Dan: It's the same  

دن: این همان

idea. But if you are coordinated,  that means you have good balance,  

ایده است. اما اگر هماهنگ باشید، به این معنی است که تعادل خوبی دارید،

right? You don't fall down a lot. Vanessa: 

درست است؟ زیاد زمین نمیخوری ونسا:

Maybe you're good at sports. Dan: 

شاید شما در ورزش مهارت داشته باشید. دن:

You're good at sports, right? Yeah. You're very  skilled physically at keeping balance and doing  

تو در ورزش خوب هستی، درست است؟ آره شما از نظر فیزیکی در حفظ تعادل و انجام دادن

things very precisely. Vanessa: 

کارها بسیار ماهر هستید. ونسا:

Yeah. So, for example, if you go skiing, you have  to be coordinated. You have to move your feet  

آره. بنابراین، برای مثال، اگر به اسکی می روید، باید هماهنگ باشید. باید همزمان پاها

and your arms and the skis and the  poles at the same time. You have to  

و بازوها و اسکی ها و میله ها را حرکت دهید . شما باید

move your body at the right time. You have to be  physically coordinated, with an ed at the end. 

بدن خود را در زمان مناسب حرکت دهید. شما باید از نظر فیزیکی هماهنگ باشید، و در پایان یک ویرایش وجود دارد.

Dan: And that's how we always say,  

دن: و ما همیشه می گوییم،

she's coordinated. He's coordinated. Vanessa: 

او هماهنگ است. او هماهنگ است. ونسا:

Or he is not coordinated. I'm not  coordinated. So, I can't do that. Or, yeah,  

یا او هماهنگ نیست. من هماهنگ نیستم. بنابراین، من نمی توانم این کار را انجام دهم. یا، بله،

I'm relatively coordinated. I'll give it a try.  So, there's a lot of different ways to use this,  

من نسبتاً هماهنگ هستم. من آن را امتحان می کنم. بنابراین، راه‌های مختلفی برای استفاده از این وجود دارد،

but they all kind of have that similar thread of  something in harmony, working together in harmony.  

اما همه آن‌ها به نوعی رشته‌ای مشابه از چیزی دارند که در هماهنگی با هم کار می‌کنند.

All right. Let's take a look at the clip and make  sure you check out the lesson guide to see all of  

خیلی خوب. بیایید به کلیپ نگاهی بیندازیم و مطمئن شوید که راهنمای درس را بررسی کرده‌اید تا همه

these sample sentences. Alexandra: 

این جملات نمونه را ببینید. الکساندرا

There's a wedding planner. There's also  a role called the day of coordinator. 

: یک برنامه ریز عروسی هست. نقشی به نام روز هماهنگ کننده نیز وجود دارد.

Vanessa: Oh. Day of coordinator,  

ونسا: اوه روز هماهنگ کننده،

like the day of the wedding? Alexandra: 

مثل روز عروسی؟ الکساندرا:

Yes. Vanessa: 

بله. ونسا:

Okay. Alexandra: 

So, there's also a role called the day of  coordinator. There's also a role called the  

باشه. الکساندرا:

بنابراین، نقشی به نام روز هماهنگ کننده نیز وجود دارد. نقشی به نام

day of coordinator. Vanessa: 

روز هماهنگ کننده نیز وجود دارد. ونسا:

The next expression is "the day of." Now, I know  sometimes prepositions can be a little bit tricky.  

عبارت بعدی "روز" است. اکنون، می‌دانم که گاهی اوقات حروف اضافه ممکن است کمی مشکل باشند.

And the word "of" is a preposition. So, let's  first talk about two expressions that go on either  

و کلمه «از» حرف اضافه است. بنابراین، اجازه دهید ابتدا در مورد دو عبارتی که در دو طرف این عبارت هستند صحبت کنیم

side of this. If we talk about the day before  and the day after, what comes in the middle?  

. اگر در مورد روز قبل و روز بعد صحبت کنیم، چه چیزی این وسط می آید؟

It's the day of. Dan: 

این روز است. دن:

Right. Okay. Vanessa: 

درست است. باشه. ونسا:

So here, we're talking about the day  that an event happens. It's the day  

بنابراین در اینجا، ما در مورد روزی صحبت می کنیم که یک رویداد اتفاق می افتد. این

of the event and there's a couple different ways  that we can grammatically use this expression. So,  

روز   رویداد است و چند راه مختلف  وجود دارد که می‌توانیم از نظر دستوری از این عبارت استفاده کنیم. بنابراین،

we're going to try to open your mind, open your  eyes to all of these different ways. But of  

ما سعی می‌کنیم ذهن شما را باز کنیم، چشمان شما را به روی همه این راه‌های مختلف باز کنیم. اما

course, feel free to check out the lesson guide. So, if I said, oh right, it's the day of the  

مطمئناً، با خیال راحت راهنمای درس را بررسی کنید. بنابراین، اگر بگویم، اوه درست است، روز

new lesson set. My students are going to receive  the wedding lesson set with Alexandra today. So,  

مجموعه درس جدید است. دانش آموزان من امروز مجموعه درس عروسی را با الکساندرا دریافت خواهند کرد. بنابراین

I need to check online to make sure all the links  and everything are working. It's the day of the  

،   باید به صورت آنلاین بررسی کنم تا مطمئن شوم همه پیوندها و همه چیز کار می‌کنند. روز

new lesson set. Yeah. What would that mean to you? Dan: 

مجموعه درس جدید است. آره این برای شما چه معنایی خواهد داشت؟ دن:

That means it's today. Vanessa: 

یعنی امروز است. ونسا:

Yep. I'm- Dan: 

بله. من- دن

It's now. Vanessa: 

... giving you the lessons at today. Dan: 

:  الان است. ونسا:

... امروز به شما درس می دهم. دن:

It's the day of. I think this  expression is a little more formal  

این روز است. فکر می‌کنم این عبارت

sounding to me. It's not something you really  would just say to somebody else, unless you're  

برای من کمی رسمی‌تر به نظر می‌رسد. این چیزی نیست که واقعاً فقط به شخص دیگری بگویید، مگر

telling a story about the past. So, it was the  day of our wedding and it was raining outside. 

اینکه داستانی درباره گذشته تعریف کنید. بنابراین، روز عروسی ما بود و بیرون باران می بارید.

Vanessa: Yeah. There's always an event.  

ونسا: آره. همیشه یک رویداد وجود دارد

That's true. It was raining. Dan: 

درست است. باران می بارید. دن:

And that's actually true. At our wedding, it  started raining right as I was setting up chairs  

و این در واقع درست است. در عروسی ما، درست زمانی که من با دوستم صندلی‌ها را می‌چینیم، باران شروع به باریدن کرد

with my friend. And it just started downpour on us  30 minutes before our wedding. I was soaking wet  

. و فقط 30 دقیقه قبل از عروسی مان باران روی ما شروع شد. من خیس شده بودم

and we had to move everything  inside, but it all worked out. 

و مجبور شدیم همه چیز را  به داخل منتقل کنیم ، اما همه چیز درست شد.

Vanessa: Yeah. We could even change the word  

ونسا: آره. حتی می‌توانیم کلمه

"day" to something else. So, for example, that  morning, we could say the morning of the wedding,  

«روز» را به چیز دیگری تغییر دهیم. بنابراین، برای مثال، آن صبح، می‌توانیم بگوییم صبح روز عروسی،

Dan called me and said, Vanessa, I know we plan  to get married outside, but it's raining. So,  

دن به من زنگ زد و گفت، ونسا، می‌دانم که قصد داریم خارج از خانه ازدواج کنیم، اما باران می‌بارد. بنابراین

are you okay if we move the chairs inside so that  all of our guests don't have to sit in the rain?  

، اگر صندلی‌ها را به داخل ببریم تا همه مهمان‌هایمان زیر باران ننشینند، خوب هستید؟

So, the morning of the wedding. So, we got that  event here. Are there any ways that we could use  

پس صبح عروسی بنابراین، ما آن رویداد را در اینجا دریافت کردیم. آیا راهی وجود دارد که بتوانیم از

this in a different grammatical context? Dan: 

این در زمینه گرامری متفاوت استفاده کنیم؟ دن:

Yeah. We could actually just  say it by itself. The day of. 

آره. ما در واقع می‌توانیم آن را به تنهایی بگوییم. روز.

Vanessa: Yeah. Especially if we're talking  

ونسا: آره. به خصوص اگر در مورد چیزی صحبت

about something that happens in the future. So,  if you're planning on getting some special family  

کنیم که در آینده اتفاق می افتد. بنابراین، اگر قصد دارید چند

portraits taken, well, the photographer's probably  not going to come a couple days in advance and  

پرتره خانوادگی خاص بگیرید، خوب، احتمالاً عکاس چند روز قبل نمی‌آید

check out the area and make sure the lighting's  good. They're probably just going to show up  

و منطقه را بررسی نمی‌کند و مطمئن می‌شود که نورپردازی خوب است. احتمالاً

the day of. So, you could say the photographer's  coming the day of. There's nothing that happens  

همان روز ظاهر می‌شوند. بنابراین، می‌توان گفت که عکاس در روزی است که می‌آید. هیچ اتفاقی

at the end of that sentence. You didn't say the  photographer's coming the day of our photography  

در پایان آن جمله نمی افتد. شما نگفتید عکاس در روز عکاسی ما می آید

shoot. No, you could just cut off that part,  especially because we already have the context. 

. نه، شما فقط می توانید آن قسمت را قطع کنید، به خصوص به این دلیل که ما از قبل زمینه را داریم.

When's he coming? He's coming the day of. Or if  you're having a big Christmas party, I know it's  

کی میاد؟ او روزی می آید یا اگر جشن کریسمس بزرگی دارید، می‌دانم که در

not Christmas time right now. But if you're  having, how about, a big summer party, well,  

حال حاضر زمان کریسمس نیست. اما اگر می‌خواهید یک مهمانی تابستانی بزرگ داشته باشید، خوب

you might be thinking about the things  that you need to do to plan for the party.  

، ممکن است به کارهایی فکر کنید که برای برنامه‌ریزی برای مهمانی باید انجام دهید.

And okay, we need to do these things beforehand.  We need to do these things beforehand,  

و خوب، ما باید این کارها را از قبل انجام دهیم. ما باید این کارها را از قبل انجام دهیم،

but I think I'm probably going to put  water in the swimming pool the day of.  

اما فکر می‌کنم احتمالاً می‌خواهم همان روز آب را در استخر بریزم.

We're going to set out the bubbles the day of.  These are things you do for kid's summer parties.  

ما می خواهیم حباب های روز را تنظیم کنیم. اینها کارهایی است که برای مهمانی های تابستانی کودکان انجام می دهید.

But these are things that  you're going to do the day of. 

اما اینها کارهایی هستند که در روز انجامشان خواهید داد.

Dan: Yeah. Or if maybe family is arriving,  

دن: آره یا اگر خانواده در حال ورود هستند،

you might want to know when they're going to  get there for the party. Are they coming a day  

شاید بخواهید بدانید چه زمانی برای مهمانی به آنجا می‌روند. آیا آنها یک روز قبل می آیند

before? Are they coming a day, two days before?  No, they might say, oh, we'll come the day of. 

؟ آیا آنها یک روز، دو روز قبل می آیند؟ نه، آنها ممکن است بگویند، اوه، ما به روز می رسیم.

Vanessa: Yep. Just the day of. 

Dan: And they could say the day of the party, but  

ونسا: بله. فقط روز

دان: و آنها می‌توانند روز مهمانی را بگویند، اما

you could say either one. Vanessa: 

شما می‌توانید یکی را بگویید. ونسا:

Yeah, that's very common. All right, let's  watch the clips. You can see how this was used. 

بله، این خیلی معمول است. بسیار خوب، بیایید کلیپ ها را تماشا کنیم. می توانید ببینید که چگونه از این استفاده شده است.

Alexandra: Because if the wedding and the day of events  

الکساندرا: زیرا اگر مراسم عروسی و روز رویدادها

don't go smoothly, it actually makes the  venue look bad. If the wedding and the day  

به آرامی پیش نرود، در واقع باعث می‌شود مکان برگزاری بد به نظر برسد. اگر عروسی و

of events don't go smoothly. If the wedding  and the day of events don't go smoothly. 

روز رویدادها به آرامی پیش نرود. اگر عروسی و روز رویدادها به آرامی پیش نرود.

Dan: The next expression is to escort  

دان: عبارت بعدی

or be in escort. So, this means that you are  accompanying somebody to an event. And this is  

اسکورت یا همراهی کردن است. بنابراین، این بدان معناست که شما در حال همراهی شخصی در یک رویداد هستید. و این

almost always a formal event. And oftentimes, it's  if you're protecting somebody or if you are taking  

تقریباً همیشه یک رویداد رسمی است. و اغلب، اگر از کسی محافظت می کنید یا

somebody away and they're maybe going to jail. So,  a lot of times it's for situations where somebody  

کسی را می برید و ممکن است به زندان بروند. بنابراین ، اغلب اوقات برای موقعیت‌هایی است که

has a weapon. So, this is the police escort,  meaning that they are going to protect this person  

کسی سلاح دارد. بنابراین، این اسکورت پلیس است، به این معنی که آنها از

or they are going to keep this person from getting  away. But it doesn't have to be that. Oftentimes,  

این شخص محافظت می کنند   یا از فرار او جلوگیری می کنند. اما لازم نیست که اینطور باشد. اغلب اوقات،

we use it for weddings as a matter of fact.  So, John will be her escort at the wedding,  

ما در واقع از آن برای عروسی استفاده می کنیم. بنابراین، جان اسکورت او در عروسی خواهد بود،

meaning he's going to walk her down the aisle. Vanessa: 

به این معنی که او را در راهرو می برد. ونسا:

Usually, you walk like this. Dan: 

معمولاً اینطوری راه می‌روی. دن:

They're going to sit at the table together.  It doesn't necessarily mean that they're  

آنها با هم سر میز می‌نشینند. لزوماً به این معنی نیست که آنها

in a relationship or anything like that. It  just means that they are formally arranged to  

در یک رابطه یا هر چیز دیگری هستند. این فقط به این معنی است که آنها به طور رسمی ترتیب داده شده اند تا

go together in this situation. Vanessa: 

در این شرایط با هم همراه شوند. ونسا:

I feel like it also kind of implies that one  person has a little more strength or like you were  

احساس می‌کنم به نوعی نشان می‌دهد که یک نفر قدرت بیشتری دارد یا مثل اینکه شما

saying, protection, than the other person. Dan: 

می‌گفتید محافظت، نسبت به شخص دیگر. دن:

Yeah. So, it's often used for men. Vanessa: 

آره. بنابراین، اغلب برای مردان استفاده می شود. ونسا:

Yeah. So, when you are talking  about the conversation in a wedding,  

آره. بنابراین، وقتی در مورد مکالمه در یک عروسی صحبت می‌کنید،

usually at least in a wedding in the US, when the  parents of the bride and the parents of the groom  

معمولاً حداقل در یک عروسی در ایالات متحده، وقتی والدین عروس و والدین داماد

walk down the aisle to go to their  seats, usually they sit in the front.  

از راهرو می‌روند تا به صندلی‌های خود بروند ، معمولاً در اتاق می‌نشینند. جلو

There is usually someone, usually a guy, who  escorts them down the aisle. So someday, when our  

معمولاً یک نفر، معمولاً یک پسر، وجود دارد که آنها را در راهرو همراهی می‌کند. بنابراین یک روز،

son gets married, that happens. Then probably,  someone will escort me down the aisle. And that  

وقتی پسر ما ازدواج می کند، این اتفاق می افتد. سپس احتمالاً یکی مرا در راهرو همراهی خواهد کرد. و این

means that I will take their arm and we  will walk together. And it kind of has the  

به این معنی است که من بازوی آنها را می گیرم و با هم راه می رویم. و به نوعی این

sense that the other person is just looking out  for me, making sure that I am walking safely. 

حس را دارد که طرف مقابل فقط مراقب من است و مطمئن می شود که من با خیال راحت راه می روم.

Dan: Hey, don't touch her. 

دن: هی، بهش دست نزن.

Vanessa: It's a formal situation. 

ونسا: این یک موقعیت رسمی است.

Dan: Oh, that wouldn't happen at a wedding.  

دن: اوه، این اتفاق در عروسی نمی افتد.

That'd be if I was a bodyguard. Vanessa: 

اگر محافظ بودم. ونسا:

Yes, but we can also use it in the sense of  a bodyguard. Maybe if there's a celebrity,  

بله، اما می‌توانیم آن را به معنای یک محافظ نیز به کار ببریم . شاید اگر یک سلبریتی وجود داشته باشد،

a celebrity probably has an escort or a police  escort or secret service escort, depending on  

یک سلبریتی احتمالاً یک اسکورت یا اسکورت پلیس یا اسکورت سرویس مخفی داشته باشد، بسته به

how important they are. Someone who is watching  out for them, they're always accompanying them  

اینکه چقدر مهم هستند. کسی که مراقب آنهاست، همیشه او را همراهی می کند

and watching out for them. If I said  the police escorted him to jail,  

و مراقب آنهاست. اگر بگویم پلیس او را تا زندان اسکورت کرد،

what would that mean to you? Dan: 

برای شما چه معنایی داشت؟ دن:

That means they took him to jail. Vanessa: 

یعنی او را به زندان بردند. ونسا:

Yep. So, that policeman is the one who's the  one... he's not really protecting the criminal,  

بله. بنابراین، آن پلیس کسی است که ... او واقعاً از جنایتکار محافظت نمی کند،

but he's the one in power. Dan: 

اما او کسی است که در قدرت است. دن:

I mean, he kind of is. Yeah. It's interesting  because escort does run from weddings to jail. 

منظورم اینه که اون یه جورایی هست. آره جالب است، زیرا اسکورت از عروسی تا زندان اجرا می‌شود.

Vanessa: You could use it in a lot of different situations,  

ونسا: می‌توانید از آن در موقعیت‌های مختلف زیادی استفاده کنید،

but it still has that sense that one person has  more power or is protective and they're taking  

اما هنوز هم این حس وجود دارد که یک نفر قدرت بیشتری دارد یا محافظ است و

someone else somewhere. Dan: 

فرد دیگری را به جایی می‌برد. دن:

Yeah. And notice it is the noun in the verb. So,  in the wedding situation, John escorted me down  

آره. و توجه کنید که اسم در فعل است. بنابراین، در موقعیت عروسی، جان مرا در راهرو همراهی کرد

the aisle. He's an escort. Vanessa: 

. او یک اسکورت است. ونسا:

My escort escorted me down the aisle. So, we  can use it in both of those ways. All right,  

اسکورت من را در راهرو همراهی کرد. بنابراین، ما می‌توانیم آن را به هر دو روش استفاده کنیم. بسیار خوب،

let's check out the clips. You  can see how this was used in the  

بیایید کلیپ ها را بررسی کنیم. می‌توانید ببینید که چگونه از این به

wedding sense. Alexandra: 

معنای عروسی استفاده شد. الکساندرا

It was his mother. And we said, all right,  you'll escort mom down before the ceremony truly  

:  مادرش بود. و ما گفتیم، بسیار خب، قبل از اینکه واقعاً مراسم شروع شود، مامان را به پایین همراهی می‌کنید

starts. You'll escort mom down before the ceremony  truly starts. You'll escort mom down before the  

. قبل از شروع واقعی مراسم، مادر را به پایین همراهی می‌کنید . قبل از شروع واقعی مراسم، مادر را به پایین همراهی می‌کنید

ceremony truly starts. Vanessa: 

. ونسا:

The next expression is "to upgrade." To upgrade.  And this just means that you are getting something  

عبارت بعدی «به روز رسانی» است. برای ارتقا. و این فقط به این معنی است که شما چیز

better. You're getting a better service. You are  upgraded to first class even though you didn't pay  

بهتری بدست می آورید. شما خدمات بهتری دریافت می کنید. شما به درجه یک ارتقا یافته اید، حتی اگر برای آن پولی   پرداخت نکرده

for it. Somehow, we were magically upgraded to  first class on the flight. So, this is raising  

باشید. به نحوی، ما به شکلی جادویی به درجه یک در پرواز ارتقا پیدا کردیم. بنابراین، این

up to another level. Dan: 

به سطح دیگری ارتقا می‌یابد. دن:

It may also mean you're replacing something  with something better. For example, nowadays  

ممکن است به این معنی باشد که شما چیزی را با چیز بهتری جایگزین می‌کنید. برای مثال، امروزه

people upgrade their phones all the time. So, that  doesn't mean that you're taking the same phone and  

مردم همیشه تلفن‌های خود را ارتقا می‌دهند. بنابراین، این به این معنی نیست که شما همان تلفن را می‌گیرید

making it better. That means you're just getting  rid of that phone and getting a better one,  

و آن را بهتر می‌کنید. این بدان معناست که شما فقط از شر آن تلفن خلاص می‌شوید و یک تلفن بهتر،

supposedly better. Vanessa: 

ظاهراً بهتر می‌گیرید. ونسا:

Yeah. That's debatable. Dan: 

آره. این قابل بحث است. Dan:  در حال

Upgrading. Vanessa: 

ارتقا. ونسا

The company would like you to think  that you're upgrading your phone. 

:  شرکت مایل است شما فکر کنید در حال ارتقاء تلفن خود هستید.

Dan: Yes. 

Vanessa: So, in the conversation with Alexandra,  

دن: بله.

ونسا: بنابراین، در گفتگو با الکساندرا،

she said that she used to be the one who steamed  and ironed all the linens. This is a really manual  

او گفت که او قبلاً کسی بود که همه کتانی ها را بخارپز می کرد و اتو می کرد. این یک کار واقعاً دستی

job. It's kind of grunt work. It's difficult to  do this. And it's not really her job title. She's  

است. این یک نوع کار غرغر است. انجام این کار دشوار است . و این واقعاً عنوان شغلی او نیست. او

a coordinator. She's a planner. She's not the  steamer and the ironer. So, she said that now  

یک هماهنگ کننده است. او یک برنامه ریز است. او بخار و اتو نیست. بنابراین، او گفت که اکنون

that the company has more money and they have more  resources, they have upgraded to a linen company.  

که شرکت پول بیشتری دارد و آنها منابع بیشتری دارند، آنها به یک شرکت کتانی ارتقا یافته اند.

So now, they can outsource that skill and someone  else can do it, someone who does that all the time  

بنابراین اکنون، آن‌ها می‌توانند آن مهارت را برون‌سپاری کنند و شخص دیگری می‌تواند آن را انجام دهد، کسی که همیشه این کار را انجام می‌دهد

and who has all of the facilities to be able to  do that. They've upgraded to another company. 

و همه امکانات برای انجام این کار را دارد. آنها به یک شرکت دیگر ارتقا داده اند.

We could even say this in  the Fearless Fluency Club.  

حتی می‌توانیم این را در «باشگاه تسلط بی‌باک» بگوییم.

First of all, I hope that you are upgrading your  English. But also, I used to edit these videos.  

اول از همه، امیدوارم که انگلیسی خود را ارتقا دهید . اما من قبلاً این ویدیوها را ویرایش می کردم.

And now, Dan edits them. So, we have upgraded. Dan: 

و حالا، دن آنها را ویرایش می کند. بنابراین، ما ارتقا داده ایم. دن:

Am I an upgrade? Vanessa: 

آیا من یک ارتقا دهنده هستم؟ ونسا:

You are an upgrade. Dan: 

شما یک ارتقا دهنده هستید. دن:

From you? Vanessa: 

از شما؟ ونسا:

Well, I hope that the quality  is at least the same for all  

خب، امیدوارم کیفیت حداقل برای

of you. Dan: 

همه شما یکسان باشد. دن:

So, at least we get an upgrade in time. Vanessa: 

بنابراین، حداقل ما به موقع ارتقا پیدا می کنیم. ونسا:

Yes. Our time has been upgraded. Dan: 

بله. زمان ما ارتقا یافته است. دن:

Yes. Vanessa: 

بله. ونسا:

But I think that's one way that you can upgrade by  changing from one person to the next or by using  

اما من فکر می‌کنم این راهی است که می‌توانید با تغییر از یک نفر به فرد دیگر یا با استفاده

a different service. Dan: 

از   سرویسی متفاوت، آن را ارتقا دهید. دن:

Yeah. You can also use this for situations  sometimes. So, let's say you changed jobs.  

آره. همچنین می‌توانید گاهی اوقات از این برای موقعیت‌ها استفاده کنید . بنابراین، فرض کنید شغل خود را تغییر دادید.

And you didn't like your other job, but you like  this job better. You could say it's an upgrade.  

و شما شغل دیگرتان را دوست نداشتید، اما این شغل را بیشتر دوست دارید. می توان گفت که این یک ارتقاء است.

This job is an upgrade. But often it's just, it's  an upgrade, describing something as being better  

این کار یک ارتقاء است. اما اغلب این فقط یک ارتقاء است و چیزی را بهتر

than the thing you had before. Vanessa: 

از چیزی که قبلا داشتید توصیف می کند. ونسا:

Would you say that working on the Fearless  Fluency Club is an upgrade from your previous  

آیا می‌گویید کار کردن در «باشگاه تسلط بی‌باک» نسبت به شغل قبلی شما ارتقاء یافته است

job? Dan: 

I would say definitely, yes. I mean the other job  was fine, but it's hard to beat working with your  

؟ دن:

مطمئناً می‌گویم، بله. منظورم این است که کار دیگر خوب بود، اما سخت است که با همسرتان کار کنید

wife, spending time with your children. Vanessa: 

و با فرزندانتان وقت بگذرانید. ونسا:

Yeah. That's kind of- Dan: 

آره. یک جورهایی- دن

It's a beautiful thing. Vanessa: 

:  چیز زیبایی است. ونسا:

... the ideal life right there. All right.  Let's watch the clips so that you can see  

... زندگی ایده آل همانجا. خیلی خوب. بیایید کلیپ ها را تماشا کنیم تا بتوانید

how to use upgrade. Alexandra: 

نحوه استفاده از ارتقا را ببینید. الکساندرا:

I used to iron and steam linens for every event. Vanessa: 

من برای هر مراسمی کتانی را اتو و بخار می‌کردم. ونسا:

That's a lot. Alexandra: 

خیلی زیاد است. الکساندرا:

We've upgraded to a company now. We've upgraded  to a company now. We've upgraded to a company now. 

اکنون به یک شرکت ارتقا داده ایم. اکنون به یک شرکت ارتقا داده ایم. ما اکنون به یک شرکت ارتقا داده ایم.

Dan: The next expression is "in  

دان: عبارت بعدی «

advance." And this means the same thing as ahead  of time or beforehand. For example, we're going to  

پیش‌پیش» است. و این به معنای همان چیزی است که از قبل یا از قبل وجود دارد. به عنوان مثال، امسال به   اروپا می رویم

Europe this year. Hopefully, we're going to Europe  soon. And we need to plan that trip in advance.  

. امیدوارم به زودی به اروپا برویم . و ما باید آن سفر را از قبل برنامه ریزی کنیم.

We can't just go to Europe and expect for  everything to work out fine, especially with two  

ما نمی توانیم فقط به اروپا برویم و انتظار داشته باشیم که همه چیز خوب پیش برود، به خصوص با دو

small, tiny children. So, we need to plan in  advance, which means before the event. It's kind  

کودک کوچک و کوچک. بنابراین، باید از قبل برنامه ریزی کنیم ، یعنی قبل از رویداد. به

of the opposite of day of. Vanessa: 

نوعی برعکس روز است. ونسا:

Yeah, it's the opposite. You need to do  something in advance, ahead of time. And  

بله، برعکس است. شما باید کاری را از قبل، زودتر از موعد انجام دهید. و

for all of these sentences, it's kind of a two for  one expression because you can use ahead of time  

برای همه این جملات، به نوعی عبارت دو به یک است، زیرا می‌توانید از

exactly in the same way as in advance. So, if we  said, we need to plan our vacation in advance,  

قبل دقیقاً به همان روش قبلی استفاده کنید. بنابراین، اگر گفتیم، باید از قبل برای تعطیلات خود برنامه ریزی کنیم،

you could also say, we need to plan our  vacation ahead of time. And time there is  

همچنین می توانید بگویید، ما باید تعطیلات خود را از قبل برنامه ریزی کنیم. و زمانی وجود دارد که

just talking about the time of our vacation. So usually, I tell all of you because I have  

فقط درباره زمان تعطیلاتمان صحبت کنیم. بنابراین معمولاً به همه شما می گویم زیرا هر یکشنبه

the live lessons in our private Facebook group  every Sunday. I say, okay, next Sunday, we're  

در گروه خصوصی فیس بوک خود درس های زنده را دارم . من می گویم، باشه، یکشنبه آینده، داریم

talking about the grammar lesson. So, I want you  to hopefully study the grammar lesson in advance.  

درباره درس گرامر صحبت می کنیم. بنابراین، از شما می‌خواهم  امیدوارم از قبل درس گرامر را مطالعه کنید.

When you study the grammar lesson in advance and  you watch that lesson, look at the phrasal verbs.  

وقتی از قبل درس گرامر را مطالعه می‌کنید و آن درس را تماشا می‌کنید، به افعال عبارتی نگاه کنید.

You're going to be prepared for the live lesson  and just kind of have a better feeling for what's  

شما برای درس زنده آماده خواهید شد و به نوعی احساس بهتری نسبت به آنچه در

going on. So, doing something in advance just  means in advance, before the event happens. 

حال انجام است خواهید داشت. بنابراین، انجام کاری از قبل به معنای از قبل، قبل از وقوع رویداد است.

Dan: And you often say this in a question as well.  

دان: و شما اغلب این را در یک سوال نیز می گویید.

How far in advance do you need something? Maybe  you're at your job. You need to write a paper,  

چقدر از قبل به چیزی نیاز دارید؟ شاید در کارتان هستید.

a research paper before there's a big event.  So, you could say, how far in advance do you  

قبل از اینکه یک رویداد بزرگ رخ دهد، باید یک مقاله بنویسید، یک مقاله تحقیقاتی. بنابراین، می‌توانید بگویید، چقدر از قبل به

need these papers done? Which means how far before  whatever event is taking place do you need this? 

انجام این اوراق نیاز دارید؟ یعنی چقدر قبل از هر رویدادی که در حال وقوع است به این نیاز دارید؟

Vanessa: Can I ask you a personal question? 

ونسا: می توانم یک سوال شخصی از شما بپرسم؟

Dan: Sure. 

دن: حتما.

Vanessa: What are some things... because we're  

ونسا: چه چیزهایی وجود دارد... زیرا ما در

talking about weddings this month and this is our  10-year wedding anniversary this month on August  

مورد عروسی این ماه صحبت می کنیم و این 10 سالگی سالگرد ازدواج ما در این ماه در 21 آگوست است

21st, right? Dan: 

، درست است؟ دن:

Yeah. Vanessa: 

آره. ونسا: به نظر

What are some things that you think a couple  should talk about in advance before they get  

شما چه چیزهایی وجود دارد که یک زوج باید قبل از ازدواج درباره آنها صحبت کنند

married? This is a huge question. Dan: 

؟ این یک سوال بزرگ است. دن:

Pretty much everything. You need to know  everything about somebody in advance  

تقریباً همه چیز. قبل از ازدواج باید همه چیز را در مورد کسی

before you marry them. Vanessa: 

از قبل بدانید. ونسا:

Okay. Do you think we did that? Dan: 

باشه. به نظر شما ما این کار را کردیم؟ دن:

Not everything but we knew each other really well. Vanessa: 

نه همه چیز، اما ما همدیگر را خیلی خوب می شناختیم. ونسا:

Yeah. We were still pretty young, but we had  been dating for five years or something. So,  

آره. ما هنوز خیلی جوان بودیم، اما پنج سال یا چیزی شبیه به هم بودیم. بنابراین،

you know a lot about each other at that point. Dan: 

شما در آن مرحله چیزهای زیادی درباره یکدیگر می دانید. دن:

Yeah. It's hard to pinpoint exactly what  exactly you need to know in advance. 

آره. به سختی می‌توان دقیقاً دقیقاً چه چیزی را از قبل بدانید.

Vanessa: I think talking about what your dreams are  

ونسا: فکر می‌کنم در مورد رویاهای شما

for life, talking about different roles in the- Dan: 

برای زندگی صحبت کنید، درباره نقش‌های مختلف در دن:

Children. Vanessa: 

... relationship, talking about children. Dan: 

کودکان صحبت کنید. ونسا:

... رابطه، صحبت کردن در مورد کودکان. دن:

You should talk about how many  children you want in advance. 

باید از قبل در مورد چند فرزند صحبت کنید.

Vanessa: Sure. 

ونسا: حتما.

Dan: That could become a sticking point,  

دن: این می تواند به یک نقطه گیر تبدیل شود،

which you'll find out about later. Vanessa: 

که بعداً در مورد آن خواهید فهمید. ونسا:

Oh, in this lesson, great. So, we can talk  about, yeah, I think especially those big ideas,  

اوه، در این درس، عالی است. بنابراین، می‌توانیم درباره آن ایده‌های بزرگ صحبت کنیم، بله، فکر می‌کنم به‌ویژه آن ایده‌های بزرگ،

those maybe ingrained ideas about your roles. Dan: 

آن ایده‌های شاید ریشه‌دار درباره نقش‌های شما. دن:

Yes. Children. Vanessa: 

About expectations. Dan: 

بله. فرزندان. ونسا:

درباره انتظارات. دن:

How you're going to be as a father or a mother.  

چگونه به عنوان یک پدر یا مادر خواهید بود؟

Also, just husband and wife, what your  roles at the house are going to be,  

همچنین، فقط زن و شوهر، نقش‌های شما در خانه چه خواهد بود،

just kind of feel out what these expectations are. Vanessa: 

به نوعی احساس کنید که این انتظارات چیست. ونسا:

Yeah. I think these are all great  things to talk about in advance,  

آره. فکر می‌کنم همه اینها چیزهای خوبی هستند که می‌توان از قبل درباره آن صحبت کرد،

especially if you don't want any surprises  later. There's always going to be some surprises,  

به‌ویژه اگر بعداً نمی‌خواهید غافلگیر شوید . همیشه سورپرایزهایی وجود دارد،

but it's good to have those deep conversations  in advance. Probably, well in advance. 

اما خوب است که آن مکالمات عمیق را از قبل انجام دهید. احتمالاً از قبل.

Dan: Oh, well in advance. 

دن: اوه، پیشاپیش.

Vanessa: That means much more in advance. 

ونسا: این یعنی خیلی بیشتر از قبل.

Dan: Yeah. Not the day before the wedding. 

دن: آره نه روز قبل از عروسی

Vanessa: Yeah, not the day of the wedding.  

ونسا: آره، روز عروسی نیست.

So, what are your thoughts about the roles of a  man and a woman? Not a good idea the day of the  

بنابراین، نظر شما در مورد نقش یک مرد و یک زن چیست؟ روز عروسی ایده خوبی

wedding, but in advance. Dan: 

نیست، اما از قبل. دن:

Can I make a list of chores I want you to do? Vanessa: 

آیا می‌توانم فهرستی از کارهایی که می‌خواهم انجام دهید تهیه کنم؟ ونسا:

Not a good thing to say the day of  the wedding. But this is a good thing  

گفتن روز عروسی چیز خوبی نیست . اما این کار خوبی است

that you can do before an event, especially  before you get married, but before any event.  

که می‌توانید قبل از یک رویداد، به‌خصوص قبل از ازدواج، اما قبل از هر رویدادی انجام دهید.

All right. Let's talk about the clips so  that you can see how it was originally used. 

خیلی خوب. بیایید در مورد کلیپ ها صحبت کنیم تا بتوانید نحوه استفاده اولیه از آن را ببینید.

You said that you help recommend  places. They recommend places. And then  

گفتید که به توصیه مکان‌ها کمک می‌کنید . آنها مکان ها را توصیه می کنند. و سپس  بعد از آن

what happens after that? Or I guess we should go  back. How far in advance does this usually happen?  

چه اتفاقی می افتد؟ یا حدس می‌زنم باید برگردیم. معمولا چقدر زودتر این اتفاق می افتد؟

How far in advance does this usually happen?  How far in advance does this usually happen? 

معمولا چقدر زودتر این اتفاق می افتد؟ معمولا چقدر زودتر این اتفاق می افتد؟

The next expression is "short notice." Dan: 

عبارت بعدی "اطلاعات کوتاه" است. دن:

Short notice. We have a lot of time expressions in  this. Maybe it has something to do with weddings  

اطلاعیه کوتاه. ما در این مورد عبارات زمانی زیادی داریم . شاید ربطی به عروسی

and planning. Vanessa: 

و برنامه ریزی داشته باشد. ونسا:

Yeah. There's a lot of time sensitive things that  happen. But when you give someone short notice,  

آره. چیزهای حساس به زمان زیادی اتفاق می‌افتد. اما وقتی به کسی اخطار کوتاه می‌دهید،

it means that you're telling them not very  far in advance, like the expression we just  

به این معنی است که خیلی زود به او می‌گویید، مانند عبارتی که همین الان

talked about. But you're telling them maybe the  day of or you're telling them the day before. 

درباره آن صحبت کردیم. اما شما به آنها می گویید شاید روز یا روز قبل به آنها می گویید.

Dan: Yeah, that would be really short notice. 

دن: بله، این اطلاعیه واقعا کوتاه خواهد بود.

Vanessa: Yeah. Well, it depends  

ونسا: آره. خوب، بستگی

on what the activity is. So, if you tell someone,  oh yeah, I can come to your dinner party tomorrow.  

به فعالیت دارد. بنابراین، اگر به کسی بگویید، اوه بله، می‌توانم فردا به مهمانی شام شما بیایم.

And then the day before, you call them and say,  oh, I'm sorry. I'm feeling so bad. I can't come.  

و روز قبل، به آنها زنگ می‌زنی و می‌گویی، آه، متاسفم. حالم خیلی بد است نمیتونم بیام

I'm sorry for the short notice. Dan: 

بابت اطلاعیه کوتاه متاسفم. دن:

Yeah. And if you're using this expression, it  always means that it's an inconvenience. Yeah.  

آره. و اگر از این عبارت استفاده می‌کنید، همیشه به این معنی است که این یک ناراحتی است. آره

You're doing something that somebody would want  more notice, which means you tell them earlier.  

شما کاری را انجام می‌دهید که کسی می‌خواهد بیشتر به آن توجه شود، یعنی زودتر به او بگویید.

So, it either takes a lot of planning or  maybe they want to clean their house. So,  

بنابراین، یا به برنامه ریزی زیادی نیاز دارد یا شاید بخواهند خانه خود را تمیز کنند. بنابراین

a lot of times, we use this with friends or  family. This would happen to us. You want to  

،   خیلی از اوقات، ما از این با دوستان یا خانواده استفاده می‌کنیم. این اتفاق برای ما می افتاد مثلاً می‌خواهید به

go to your mother's house so she can watch your  child, for example. You would say, I'm sorry,  

خانه مادرتان بروید تا او بتواند فرزندتان را تماشا کند. شما می‌گویید، متاسفم،

this is short notice, but can we come over  tonight? And we can stay the night and you  

این اطلاعیه کوتاه است، اما آیا می‌توانیم امشب بیایم؟ و ما می‌توانیم شب بمانیم و شما

can watch our son Theo and Freddy. And that  would be short notice to do it the day of. 

می‌توانید پسرمان تئو و فردی را تماشا کنید. و انجام آن در همان روز کوتاه خواهد بود.

Vanessa: Yeah. 

Dan: The day of. 

ونسا: آره.

دن : روز.

Vanessa: The day of, yeah. All of these  

ونسا : روز، آره. همه این

expressions just come together. Dan: 

عبارات فقط با هم جمع می شوند. دن:

They come together. Vanessa: 

آنها با هم می آیند. ونسا:

Yeah. I think that this expression is also  linked with a common workplace expression,  

آره. من فکر می‌کنم که این عبارت با یک عبارت رایج در محل کار نیز مرتبط است،

which is two weeks notice. If I went to  my boss, hypothetical boss, and I said... 

که دو هفته به آن اطلاع داده می‌شود. اگر به سراغ رئیسم رفتم، رئیس فرضی، و گفتم...

Dan: She's the boss. 

دن: او رئیس است.

Vanessa: If I said, if I was  

ونسا: اگر می‌گفتم، اگر

working in a typical company or any business that  has a boss and I went to him and said, I'm sorry,  

در یک شرکت معمولی یا هر کسب‌وکاری که یک رئیس دارد کار می‌کردم، پیش او رفتم و گفتم، متاسفم،

but I'm giving my two weeks notice. I found  another job offer. What would giving my two weeks  

اما من دو هفته‌ای اخطار می‌کنم. پیشنهاد شغل دیگری پیدا کردم. اخطار دو هفته ای

notice or putting in my two weeks notice mean? Dan: 

یا قرار دادن اخطار دو هفته ای من چه معنایی دارد؟ دن:

That means that you are quitting your job,  but you're going to work for two more weeks. 

این بدان معناست که شما شغل خود را رها می کنید، اما قرار است دو هفته دیگر کار کنید.

Vanessa: Yes. This is the typical. I don't  

ونسا: بله. این معمولی است.

know if it's actually a legal thing. Dan: 

نمی‌دانم آیا واقعاً یک چیز قانونی است یا نه. دن:

But it's not really short notice. Vanessa: 

اما این واقعاً کوتاه نیست. ونسا

It's not that short. Dan: 

: آنقدرها هم کوتاه نیست. دن:

Because that's kind of commonly accepted. Vanessa: 

چون این به نوعی پذیرفته شده است. ونسا:

Yeah. But it's still using that same term, notice,  that you're telling your boss, okay, I am quitting  

آره. اما همچنان از همان اصطلاح استفاده می‌کند، توجه کنید، که به رئیستان می‌گویید، باشه، من

after two weeks, but you have two weeks to find a  replacement, to help hire someone. So typically,  

بعد از دو هفته استعفا می‌دهم، اما شما دو هفته فرصت دارید تا جایگزینی پیدا کنید تا به استخدام کسی کمک کنید. بنابراین معمولاً،

in an American workplace, it is polite. I don't  know if it's legally required, but it's at least  

در یک محل کار آمریکایی، مودب است. نمی‌دانم از نظر قانونی الزامی است یا نه، اما حداقل

polite to give two weeks notice before you quit.  Even if you work at a different type of job,  

مودبانه است که دو هفته قبل از ترک کار اخطار بدهید. حتی اگر در نوع دیگری از شغل کار می‌کنید،

Dan's worked at coffee shop jobs a lot in the  past. And you probably gave two weeks notice. 

دن در گذشته زیاد در مشاغل کافی شاپ کار می‌کرد . و احتمالاً دو هفته اخطار دادید.

Dan: Yeah. I think- 

دن: آره من فکر می کنم-

Vanessa: Just to be polite. 

Dan: ... it's mostly courtesy. 

ونسا: فقط برای مودب بودن.

دن: ... بیشتر از روی ادب است.

Vanessa: Yeah. It's for courtesy, just to be  

ونسا: آره. این برای ادب است، فقط برای

polite. So, that's telling someone, take note, I  will be leaving soon. Or this is short notice. So,  

مودب بودن. بنابراین، این به کسی می‌گوید، توجه داشته باشید، به زودی می‌روم. یا این اطلاعیه کوتاه است. بنابراین،

I hope that all of these expressions kind of  come together. All right, let's watch the clips  

امیدوارم که همه این عبارات به نوعی با هم جمع شوند. بسیار خوب، بیایید کلیپ ها را تماشا کنیم

so that you can see how it's used. Alexandra: 

تا بتوانید نحوه استفاده از آن را ببینید. الکساندرا:

Venues will give deals where three  months out, we have this Saturday open.  

مکان‌هایی که سه ماه به پایان می‌رسند، معاملاتی را ارائه می‌کنند، ما این شنبه را باز داریم.

We're going to give out a deal if anybody would  like to book at short notice. We're going to give  

اگر کسی بخواهد در کوتاه‌مدت رزرو کند، قرارداد می‌دهیم.

out a deal if anybody would like to book at short  notice. We're going to give out a deal if anybody  

اگر کسی بخواهد در کوتاه‌مدت رزرو کند، معامله می‌کنیم. اگر

would like to book at short notice. Vanessa: 

How did you enjoy that vocabulary lesson?  Well, now, it's time to move onto grammar,  

کسی بخواهد در کوتاه‌مدت رزرو کند، قراردادی می‌دهیم. ونسا:

چگونه از آن درس واژگان لذت بردید؟ خوب، اکنون زمان آن است که به سمت دستور زبان،

phrasal verbs. You will learn how to integrate  these phrasal verbs into your daily conversations.  

افعال عبارتی برویم. یاد خواهید گرفت که چگونه این افعال عبارتی را در مکالمات روزانه خود ادغام کنید.

In the full Fearless Fluency Club course, there  are also clips from movies, TV shows, and songs  

در دوره کامل Fearless Fluency Club ، کلیپ‌هایی از فیلم‌ها، نمایش‌های تلویزیونی و آهنگ‌ها نیز

to give more examples. But unfortunately, here  on YouTube, because of copyright problems,  

برای مثال‌های بیشتر وجود دارد. اما متأسفانه، اینجا در YouTube، به دلیل مشکلات حق نسخه‌برداری،

I cannot show them to you publicly. But if you  join the full course, you will see many more  

نمی‌توانم آنها را به صورت عمومی به شما نشان دهم. اما اگر به دوره کامل بپیوندید، نمونه‌های بسیار بیشتری

examples from lots of sources. And if the editing  in this video seems a little strange, that's why.  

از منابع زیادی خواهید دید. و اگر ویرایش در این ویدیو کمی عجیب به نظر می رسد، به همین دلیل است.

I had to cut those out. All right. Let's get  started and learn some important phrasal verbs. 

مجبور شدم آن ها را حذف کنم. خیلی خوب. بیایید شروع کنیم و چند افعال مهم عبارتی را یاد بگیریم.

The first frail verb that we're going to talk  about has three meanings. It is the phrasal verb  

اولین فعل ضعیفی که می خواهیم درباره آن صحبت کنیم سه معنی دارد. این فعل عبارتی

"to come through." We're going to talk about just  the first meeting here and then we'll go to the  

«از طریق آمدن» است. ما در اینجا فقط درباره اولین جلسه صحبت می کنیم و سپس به

extra material section. If I said coming through. Dan: 

بخش مطالب اضافی می رویم. اگر من می گفتم از طریق. دن:  در

Coming through. Vanessa: 

حال عبور. ونسا:

Just this phrasal verb, coming  through, what would that mean to you? 

فقط همین فعل عبارتی که وارد می‌شود ، چه معنایی برای شما دارد؟

Dan: Yeah. If you say that just by itself,  

دن: آره اگر این را به خودی خود بگویید،   به

that means that you need to get through a room  and you need people to move out of your way.  

این معنی است که باید از یک اتاق عبور کنید و نیاز دارید که مردم از مسیر شما خارج شوند.

This is not a polite thing to say. If you say  coming through, that kind of says that you can't  

این حرف مودبانه ای نیست. اگر می گویید که از راه می گذرد، این گونه می گوید که نمی توانید

really stop or you really don't want to stop. Vanessa: 

واقعاً متوقف شوید یا واقعاً نمی خواهید متوقف شوید. ونسا

There's an emergency. Dan: 

There's an emergency. Vanessa: 

: یک وضعیت اضطراری وجود دارد. دن

: یک وضعیت اضطراری وجود دارد. ونسا

Get out of the way. Dan: 

:  از سر راه برو. دن:

So, let's say when Vanessa was pregnant and she  was having Freddy and she was going into labor.  

بنابراین، بیایید بگوییم زمانی که ونسا باردار بود و فردی را داشت و او در حال زایمان بود.

If I'm walking with Vanessa to some place and  she's in labor, I would say, "Coming through.  

اگر با ونسا به جایی می‌روم و او در حال زایمان است، می‌گویم: "از راه می‌آییم.

Pregnant lady here." Vanessa: 

خانم باردار اینجاست." ونسا:

So, you were telling everyone to clear  out of the way because we can't stop. 

پس، تو به همه می‌گفتی راه را پاک کنند، زیرا نمی‌توانیم توقف کنیم.

Dan: Yeah. Exactly. 

دن: آره دقیقا.

Vanessa: We're just going. We can also use this to talk  

ونسا: ما تازه می رویم. ما همچنین می‌توانیم از این برای صحبت کردن استفاده کنیم

about, it's the idea of going from one location  to another. If you say, just coming through,  

، این ایده رفتن از یک مکان به مکان دیگر است. اگر بگویید، همان‌طور که دن می‌گوید، به تازگی وارد می‌شوید،

like Dan said, it usually implies some kind of  emergency. But you could say, for example, if  

معمولاً به نوعی اضطراری دلالت دارد . اما می‌توانید بگویید، برای مثال،

you're on a road trip or you're driving, you could  say it was raining when we came through the city.  

اگر   در سفر جاده‌ای هستید یا در حال رانندگی هستید، می‌توانید بگویید که وقتی از شهر عبور کردیم، باران می‌بارید.

That's not an emergency. It's not that same coming  through situation. Yeah. It's just when we were  

این یک اورژانس نیست. از طریق موقعیت‌ها به همین شکل نیست. آره درست زمانی که در حال

driving through, when we were coming through the  city, it was raining. Okay. You're simply passing  

رانندگی بودیم، وقتی از شهر عبور می کردیم ، باران می بارید. باشه. شما به سادگی در حال عبور

from one location to another. Dan: 

از یک مکان به مکان دیگر هستید. دن:

Yeah. We also use this in other physical senses  too. For example, if you have a phone call,  

آره. ما همچنین از آن در سایر معانی فیزیکی نیز استفاده می‌کنیم . برای مثال، اگر تماس تلفنی دارید،

you could say, yeah, you're coming  through well. Or more likely, you'd say,  

می‌توانید بگویید، بله، به خوبی از پیش می‌روید. یا به احتمال زیاد، می‌توانید بگویید،

yeah, she's not coming through, meaning  her voice is not getting through the phone. 

بله، او نمی‌آید، به این معنی که صدایش از تلفن پخش نمی‌شود.

Vanessa: So here, we're talking about the voice waves- 

ونسا: پس اینجا، ما در مورد امواج صوتی صحبت می کنیم - دن

Dan: The signal. 

: سیگنال.

Vanessa: ... passing from one location to another. It's  

ونسا: ... عبور از یک مکان به مکان دیگر.

not necessarily you are going from one location  to another, but there's still that idea of,  

لزوماً این نیست که از یک مکان به مکان دیگر می‌روید، اما هنوز هم این ایده وجود دارد که،

yeah, you're not coming through, if it's  really scratchy. You're not coming through. 

بله، اگر واقعاً خراش‌دار باشد، از آن عبور نمی‌کنید . شما از طریق نمی آیید.

Dan: We also use this for payments  

دان: ما همچنین از این برای پرداخت‌ها استفاده می‌کنیم

or maybe if you have insurance and you've got  the payment or reimbursement for something.  

یا شاید اگر بیمه دارید و پرداخت یا بازپرداخت چیزی را دریافت کرده‌اید.

And you can say, the payment came through. Vanessa: 

و می توانید بگویید، پرداخت انجام شد. ونسا:

Yes, yes. So, if you're asking for a refund,  you might contact the company and say, yeah,  

بله، بله. بنابراین، اگر درخواست بازپرداخت می‌کنید، ممکن است با شرکت تماس بگیرید و بگویید، بله

the refund didn't come through yet. That means  the payment money didn't come from the company  

،   بازپرداخت هنوز انجام نشده است. این بدان معناست که پول پرداخت از طرف شرکت

to you. Passing from one- Alexandra: 

به شما نرسیده است. عبور از یک- الکساندرا:

Passing through. Vanessa: 

... location to another. So, it could be in that  literal, maybe a little bit more figurative sense.  

عبور از. ونسا:

... مکان به دیگری. بنابراین، می‌تواند در آن معنای تحت اللفظی، شاید کمی مجازی‌تر باشد.

All right, let's go to the extra materials so  that you can see how this is used in a different  

بسیار خوب، اجازه دهید به سراغ مواد اضافی برویم تا بتوانید نحوه استفاده از آن را در زمینه‌ای متفاوت ببینید

context. In this extra material section for the  first meeting of the phrasal verb to come through,  

. در این بخش مواد اضافی برای اولین جلسه فعل عبارتی که می‌آید،

we're going to take a look at five clips. One's  from the conversation with Alexandra. Three  

می‌خواهیم به پنج کلیپ نگاهی بیندازیم. یکی از مکالمه با الکساندرا.

are from TV shows. And the final one's  from a song. Let's start with Alexandra. 

سه   از نمایش‌های تلویزیونی هستند. و آخرین مورد از یک آهنگ است. بیایید با الکساندرا شروع کنیم.

This was actually a phrasal verb that I said.  I said, wow, five years. You've had a lot of  

این در واقع یک فعل عبارتی بود که گفتم. گفتم عجب پنج سال. شما

couples come through, lots of experiences. Because  she's been working in the industry for five years,  

زوج های زیادی را تجربه کرده اید، تجربیات زیادی. از آنجا که او پنج سال است که در این صنعت کار می کند،

she has had a lot of experiences. She's met a lot  of different couples. And when I used the phrasal  

تجربیات زیادی داشته است. او با زوج‌های مختلف زیادی آشنا شده است . و وقتی از فعل عبارتی

verb, come through, I'm talking about as if she  had a program, coming through her program. They've  

، come through استفاده کردم، طوری صحبت می‌کنم که انگار او برنامه‌ای دارد که از طریق برنامه‌اش می‌آید. آنها

started and said, okay, we want to get married  or we are getting married and we want to have  

شروع کرده‌اند و می‌گویند، خوب، ما می‌خواهیم ازدواج کنیم یا در حال ازدواج هستیم و می‌خواهیم

a wedding and we want you to plan it. And then  she's helped them throughout the entire process  

عروسی داشته باشیم و از شما می‌خواهیم برای آن برنامه‌ریزی کنید. و سپس او در تمام مراحل  به آنها کمک کرد

to reach the other side. So, there's not a  physical destination in this situation, but  

تا به طرف دیگر برسند. بنابراین، در این موقعیت مقصد فیزیکی وجود ندارد، اما

she's helping them get from one place, wanting to  have a wedding, to having a wedding and hopefully,  

او به آن‌ها کمک می‌کند تا از یک مکان بروند ، می‌خواهند عروسی برگزار کنند، و

it being successful. So, they have come through. Five years. So, you've had a lot of couples  

امیدواریم که موفقیت‌آمیز باشد. بنابراین، آنها وارد شده اند. پنج سال. بنابراین، شما زوج های زیادی را تجربه کرده اید

come through. Alexandra: 

. الکساندرا:

Yes. Vanessa: 

Lots of experiences. I'm curious. So,  you've had a lot of couples come through. 

بله. ونسا:

تجربیات زیادی. من کنجکاو هستم. بنابراین، زوج های زیادی را تجربه کرده اید.

Alexandra: Yes. 

الکساندرا: بله.

Vanessa: Lots of experiences.  

ونسا: تجربیات زیادی.

So, you've had a lot of couples come through. 

بنابراین، شما زوج های زیادی را تجربه کرده اید.

Alexandra: Yes. 

Vanessa: Lots of experiences. 

الکساندرا: بله.

ونسا: تجربیات زیادی.

The second meaning for "to come through" is to win  or achieve something or to be seen as a success.  

معنای دوم برای "گذراندن" این است که برنده شوید یا به چیزی برسید یا به عنوان یک موفقیت دیده شوید.

So, if I said, wow, the team really came  through last night. What would that mean to you? 

بنابراین، اگر من بگویم، وای، تیم واقعاً دیشب به نتیجه رسید. این برای شما چه معنایی خواهد داشت؟

Dan: That means that they won, but  

دن: این بدان معنی است که آنها پیروز شدند، اما

it kind of implies that there was a struggle.  They had to work really hard to do it. They  

به نوعی نشان می دهد که مبارزه ای وجود داشته است. آنها برای انجام آن باید واقعاً سخت کار می کردند. آنها

came through. They faced adversity, but  they fought hard and they came through. 

وارد شدند. آنها با ناملایماتی روبرو شدند، اما سخت جنگیدند و از پس آن برآمدند.

Vanessa: Yeah. What if I said,  

ونسا: آره. اگر بگویم،

my mom always comes through for me? Dan: 

مادرم همیشه سراغ من می آید، چه؟ دن:

This is actually a little different. It's not  necessarily winning something. It just means that  

این در واقع کمی متفاوت است. لزوماً برنده شدن چیزی نیست. این فقط به این معنی است که

she helps you. Vanessa: 

او به شما کمک می کند. ونسا:

She's perceived as a success. She's reliable. Dan: 

او به عنوان یک موفقیت در نظر گرفته می شود. او قابل اعتماد است دن:

She's succeeded in helping you. My mom always  comes through for me. She always is there when  

او در کمک به شما موفق بوده است. مادرم همیشه به سراغ من می آید. وقتی

I need help. Vanessa: 

به کمک نیاز دارم او همیشه آنجاست. ونسا:

Yeah. So, if you are baking something and you need  a couple extra eggs, okay, you know you can call  

آره. بنابراین، اگر در حال پختن چیزی هستید و به چند تخم مرغ اضافی نیاز دارید، خوب، می‌دانید که می‌توانید با

your mom and say, hey mom, can you pick up some  eggs before you come to my house? You can rely  

مادرتان تماس بگیرید و بگویید، هی مامان، می‌توانی قبل از اینکه به خانه من بیایی، چند تخم مرغ برداری؟ می توانید

on her. She's seen as a success. My mom always  comes through for me. She is reliable. I hope that  

به او تکیه کنید. او به عنوان یک موفقیت دیده می شود. مادرم همیشه به سراغ من می آید. او قابل اعتماد است. امیدوارم که

as a teacher, I always come through for you.  I try my best. If you ask me a question,  

به عنوان یک معلم، همیشه برای شما تلاش کنم. تمام تلاشم رو میکنم. اگر از من سؤالی بپرسید،

I try to come through for you. Dan: 

سعی می‌کنم به شما پاسخ دهم. دن:

Yeah. Do you think Vanessa comes through for you? Vanessa: 

آره. فکر می کنی ونسا به سراغت می آید؟ ونسا:

I hope so. That's my goal. All right. Let's go  to the extra materials so you can see how this  

امیدوارم. این هدف من است. خیلی خوب. بیایید به سراغ مواد اضافی برویم تا بتوانید

is used. The third meaning for "to come  through" is when an emotion is revealed.  

نحوه استفاده از آن را ببینید. سومین معنی برای « گذراندن» زمانی است که یک احساس آشکار می شود.

Maybe you're trying to hide it, but it's actually  coming through. So, if you have always loved  

شاید می‌خواهید آن را پنهان کنید، اما در واقع در حال انجام است. بنابراین، اگر همیشه

your friend, Joe, and he was always dating another  girl, and then he finally broke up with that girl,  

دوستتان جو را دوست داشته‌اید، و او همیشه با دختر دیگری قرار می‌گذاشت، و بالاخره از آن دختر جدا شد،

maybe you're trying to hide your excitement. But  your excitement might come through when you say,  

شاید می‌خواهید هیجان خود را پنهان کنید. اما وقتی می گویید،   اوه، ممکن است هیجان شما از بین

oh, so are you going to start dating  again soon? Okay. Your excitement is  

برود، پس آیا قرار است به زودی دوباره قرار ملاقات را شروع کنید؟ باشه. هیجان شما در

coming through. It is revealed on your face,  even though you're trying to be sensitive. 

راه است. حتی اگر سعی می کنید حساس باشید، روی صورت شما آشکار می شود.

Dan: Right. Or maybe when they  

دن: درسته یا شاید زمانی

were still dating and you were jealous. Maybe  you try to just keep the jealousy inside, but  

که آنها هنوز با هم قرار می گذاشتند و شما حسادت می کردید. شاید سعی کنید فقط حسادت را در درون خود نگه دارید،

the jealousy came through. He could tell that she  was jealous when he saw how she looked at him. 

اما حسادت از بین رفت. او می‌توانست بگوید که وقتی دید که چگونه به او نگاه می‌کند، حسادت می‌کند.

Vanessa: Oh, okay. So, there's an emotion that's being  

ونسا: اوه، باشه. بنابراین، احساسی در حال آشکار شدن است

revealed. And it's usually we can imagine like a  mask and that it's trying to be hidden, but it's  

. و معمولاً می‌توانیم مانند یک ماسک تصور کنیم و سعی می‌کنیم پنهان شود، اما در

actually revealed. So, the happiness came through  or maybe she was trying to seem happy after their  

واقع آشکار می‌شود. بنابراین، شادی از راه رسید یا شاید او سعی می‌کرد بعد از جدایی آنها خوشحال به نظر برسد

breakup, but her sadness came through by the  look on her face or by the tone of her voice. 

، اما غم او با نگاه چهره یا لحن صدایش به وجود آمد.

Dan: I think a little more unusually,  

دن: فکر می‌کنم کمی غیرمعمول‌تر

it could be used the other way too. It didn't come  through. Maybe my excitement didn't come through  

،   می‌توان از آن به شکل دیگری نیز استفاده کرد. درست نشد. شاید وقتی کادوی تولد را گرفتم هیجان من از بین نرفت

when I got the birthday present. But  really, I was excited. I was happy. 

. اما واقعاً، هیجان‌زده بودم. خوشحال بودم.

Vanessa: So, you could use it in a negative way to say  

ونسا: بنابراین، می‌توانید از آن به شکلی منفی استفاده کنید و بگویید

that my emotion was not revealed. Yeah. So, in  that situation, if someone gives you gift... 

که احساسات من آشکار نشده است. آره بنابراین، در آن موقعیت، اگر کسی به شما هدیه دهد...

Dan: I've had this happen to me before.  

دن : قبلاً این اتفاق برای من افتاده است.

Apparently, I don't have a good excitement face. Vanessa: 

ظاهرا چهره هیجانی خوبی ندارم. ونسا:

When someone gives you a gift? Dan: 

وقتی کسی به شما هدیه می دهد؟ دن:

When I get a gift. Vanessa: 

وقتی هدیه می‌گیرم. ونسا:

So, when someone gives Dan a gift and he opens it,  

بنابراین، وقتی کسی به دن هدیه می‌دهد و او آن را باز می‌کند،

his real feelings... Dan: 

احساسات واقعی او... دن:

I'm not usually like, whoa. Vanessa: 

من معمولاً اینطور نیستم، اوه. ونسا:

Yeah. He has a really modest response. Dan: 

آره. او واقعاً پاسخ متواضعی دارد. دن:

I'm like, oh, I like that. Somebody  might think that's not legit. 

من اینطوری هستم، اوه، این را دوست دارم. ممکن است کسی فکر کند که این کار قانونی نیست.

Vanessa: So, maybe your true feelings don't come through.  

ونسا: بنابراین، شاید احساسات واقعی شما از بین نرود.

And it's a modest response. Yeah. So, let's check  out the extra material so that you can see how  

و این یک پاسخ متواضعانه است. آره بنابراین، بیایید مطالب اضافی را بررسی کنیم تا بتوانید نحوه استفاده از

this phrasal verb is used in the third way. The next phrasal verb is "to branch out."  

این فعل عبارتی را در روش سوم مشاهده کنید. فعل عبارتی بعدی «انشعاب کردن» است.

What is a branch on a tree? Let's talk  about that physical meaning first. 

شاخه روی درخت چیست؟ بیایید ابتدا درباره آن معنای فیزیکی صحبت کنیم.

Dan: A branch is a branch. It's the long  

دان: شاخه یک شاخه است. این چوب بلندی است

stick that's on a tree. Vanessa: 

که روی درخت است. ونسا:

Yeah. Kind of the arms of the tree. Dan: 

آره. نوعی از بازوهای درخت. دن:

And it's coming out of the main trunk. Vanessa: 

و از صندوق عقب اصلی بیرون می‌آید. ونسا:

Uh-huh. Yes. So, when you branch out, you're  just trying something new. Though maybe you've  

اوهها. آره. بنابراین، هنگامی که منشعب می‌شوید، فقط چیز جدیدی را امتحان می‌کنید. اگرچه شاید شما

always studied Spanish your whole life, and  then you decide, you know what? I'm going to  

همیشه در تمام زندگی خود اسپانیایی خوانده باشید و سپس تصمیم بگیرید، می دانید چیست؟ من می‌روم

branch out. I'm going to study Japanese. Okay.  This is quite different. You're going off in a  

شعبه کنم. من میرم ژاپنی بخونم باشه. این کاملا متفاوت است. شما در

different direction. Dan: 

جهت دیگری حرکت می کنید. دن:

A new direction. Vanessa: 

You're just trying something new. I'm going to  branch out. Or it's hard to branch out sometimes  

یک جهت جدید. ونسا:

شما فقط دارید چیز جدیدی را امتحان می کنید. من می‌روم به انشعاب. یا اینکه گاهی اوقات انشعاب

and trying new things, especially if we've  been in the same routines for a while.  

و امتحان کردن چیزهای جدید سخت است، به خصوص اگر برای مدتی در روال یکسانی بوده باشیم.

How would you use this? Dan: 

چگونه از این استفاده می کنید؟ دن:

People use it relationally sometimes too. I'm  branching out, meaning I'm not just going to  

مردم هم گاهی اوقات از آن به صورت رابطه‌ای استفاده می‌کنند. من در حال انشعاب هستم، یعنی قرار نیست فقط

stay home and watch TV all night. I'm going to go  visit with somebody new, or maybe I'm going to go  

تمام شب در خانه بمانم و تلویزیون تماشا کنم. من قصد دارم با یک نفر جدید ملاقات کنم، یا شاید قرار است به یک

to trivia night. This is something that we  used to do. Go to trivia night, join a team and  

شب چیزهای بی اهمیت بروم. این کاری است که ما قبلاً انجام می‌دادیم. به یک شب چیزهای بی اهمیت بروید، به یک تیم بپیوندید و

do something new, yes, but also meet new people. Vanessa: 

کار جدیدی انجام دهید، بله، اما با افراد جدید نیز آشنا شوید. ونسا:

Yeah. I need to branch out and do something  different. All right, let's go to the extra  

آره. باید منشعب شوم و کاری متفاوت انجام دهم . بسیار خوب، بیایید به

material section so that you can see how to use  "to branch out" in this lovely figurative way. 

بخش مواد اضافی برویم تا بتوانید نحوه استفاده از «به شاخه کردن» را به این روش تصویری دوست داشتنی ببینید.

For this extra material section, for  the lovely phrasal verb "to branch out",  

برای این بخش مواد اضافی، برای فعل عبارتی دوست‌داشتنی «شاخه کردن»،

we're going to take a look at four clips.  One's from the conversation with Alexandra.  

ما به چهار کلیپ نگاهی می‌اندازیم. یکی از گفتگو با الکساندرا.

Two are from TV shows. And the final one's  from a song. Let's start with Alexandra. 

دو مورد از برنامه های تلویزیونی هستند. و آخرین مورد از یک آهنگ است. بیایید با الکساندرا شروع کنیم.

When Alexandra was telling me about her  process of actually starting her job as  

زمانی که الکساندرا درباره روند شروع کارش به عنوان

a wedding coordinator, wedding planner, she  said that she tried other things first. And so,  

هماهنگ کننده عروسی، برنامه ریز عروسی به من می گفت، گفت که ابتدا چیزهای دیگری را امتحان کرده است. و به این ترتیب،

I asked her, how did you decide to branch out of  that? And I said that because we already have the  

از او پرسیدم، چگونه تصمیم گرفتی که از آن جدا شوی؟ و من این را گفتم زیرا ما قبلاً

context. But I could have said, how did you decide  to branch out of cake decorating? Or maybe in a  

زمینه را داریم. اما می‌توانستم بگویم، چگونه تصمیم گرفتید از تزئین کیک جدا شوید؟ یا شاید در

totally different situation, you might say, how  did you decide to branch out of physics and into  

موقعیتی کاملاً متفاوت، ممکن است بگویید، چگونه تصمیم گرفتید از فیزیک خارج شوید و به

music? Those seem like really different  categories, but you decided to try something new,  

موسیقی بپیوندید؟ به نظر می‌رسد این دسته‌ها واقعاً متفاوت هستند ، اما شما تصمیم گرفتید چیز جدیدی را امتحان کنید،

going on one tree branch instead of the other.  How did you decide to branch out of that? 

به جای شاخه دیگر، روی یک شاخه درخت بروید. چگونه تصمیم گرفتید از آن جدا شوید؟

Like a niche in the wedding business, but  then how did you decide to branch out of that? 

مانند یک جایگاه در تجارت عروسی، اما پس چگونه تصمیم گرفتید از آن جدا شوید؟

Alexandra: So,  

الکساندرا: بنابراین،

wedding planning, I was first asked by a friend. Vanessa: 

برنامه ریزی عروسی، اولین بار توسط یکی از دوستانم از من پرسید. ونسا:

And how did you decide to branch out of that?  And how did you decide to branch out of that? 

و چگونه تصمیم گرفتی که از آن جدا شوی؟ و چگونه تصمیم گرفتید که از آن جدا شوید؟

The next phrasal verb is "to bring together."  And you can imagine this is uniting in a  

فعل عبارتی بعدی "به هم آوردن" است. و می‌توانید تصور کنید که این در حال اتحاد به روشی تحت

literal or a more figurative way. So, if a  boss sends a message out to all the employees  

اللفظی یا مجازی‌تر است. بنابراین، اگر یک رئیس برای همه کارمندان پیامی ارسال کند

and he is wanting to bring everyone  together for an early morning meeting,  

و او بخواهد همه را برای یک جلسه صبح زود دور هم جمع کند

you might feel a little worried. What's happening?  Why are we having a spontaneous meeting early in  

، ممکن است کمی نگران شوید. چه اتفاقی می افتد؟ چرا صبح زود یک جلسه خودجوش داریم

the morning? Is there a problem? Did we do  something? Is the company in trouble? When  

؟ آیا مشکلی وجود دارد؟ آیا کاری انجام دادیم؟ آیا شرکت در مشکل است؟ وقتی

he brings you together, all of the employees in  the same room, he is uniting everyone in a sense.  

او شما را گرد هم می آورد، همه کارمندان را در یک اتاق، به نوعی همه را متحد می کند.

Bringing everyone together in a meeting. Dan: 

جمع کردن همه در یک جلسه. دن:

Yeah. That's very literal sense. But oftentimes,  bringing people together or bringing us together  

آره. این خیلی معنای تحت اللفظی است. اما اغلب اوقات، گرد هم آوردن افراد یا گرد هم آوردن ما

has a more emotional sense about it, that you  are getting everybody on the same page and that  

حس عاطفی تری در مورد آن دارد، اینکه  همه را در یک صفحه قرار می دهید و

they're getting along or having a good time. Vanessa: 

آنها با هم کنار می آیند یا اوقات خوبی را سپری می کنند. ونسا:

Feeling the sense of unity together. Dan: 

احساس اتحاد با هم. دن:

So, you can say something like, the holidays  really bring people together. As a general term,  

بنابراین، می‌توانید چیزی شبیه این بگویید، تعطیلات واقعاً مردم را دور هم جمع می‌کند. به عنوان یک اصطلاح کلی،

meaning that people literally come together,  yes. But then they're also having a good time  

به این معنی است که مردم به معنای واقعی کلمه گرد هم می آیند، بله. اما پس از آن، آنها همچنین در کنار هم قرار گرفتن اوقات خوشی را

bonding together. Vanessa: 

سپری می‌کنند. ونسا:

Yeah. So, I think sometimes we see this during  natural disasters or even not natural disasters,  

آره. بنابراین، من فکر می‌کنم گاهی اوقات ما این را در هنگام بلایای طبیعی یا حتی نه بلایای طبیعی می‌بینیم،

like repairing a city after a war, these types  of things. These common difficult situations  

مانند تعمیر یک شهر پس از جنگ، این نوع چیزها. این موقعیت‌های دشوار مشترک

bring people together. Yes, they might be in the  same area rebuilding, but it also gives people a  

افراد را دور هم جمع می‌کند. بله، آنها ممکن است در همان منطقه در حال بازسازی باشند، اما به مردم

feeling of unity. I don't care if you're from a  different background, different family, different  

احساس اتحاد می‌دهد. برای من مهم نیست که شما از یک پیش زمینه متفاوت، خانواده متفاوت

language, different region. The tornado brought  us together. It made us really focus on the same  

، زبان متفاوت، منطقه متفاوت هستید. گردباد ما را به هم نزدیک کرد. این باعث شد ما واقعاً روی همان پروژه تمرکز کنیم

project, rebuilding the city and trying to help  people who needed water, help people who needed  

، بازسازی شهر و تلاش برای کمک به افرادی که به آب نیاز دارند، کمک به افرادی که به

shelter. Everyone has that common goal. So,  in that sense, you're kind of bringing people  

پناهگاه نیاز دارند. همه آن هدف مشترک دارند. بنابراین، به این معنا، شما به نوعی مردم را به

together, unifying them emotionally. Dan: 

هم نزدیک می‌کنید و آنها را از نظر احساسی متحد می‌کنید. دن:

And we also use this in a little bit of a  different way. Not necessarily with people,  

و ما نیز از این به روشی کمی استفاده می‌کنیم. نه لزوماً با مردم،

but bringing things together or bringing it  together. So, you can actually say by itself,  

بلکه کنار هم آوردن چیزها یا کنار هم قرار دادن آنها. بنابراین، می‌توانید به تنهایی بگویید،

he brought it all together or he's going to bring  it all together, which means that there's a lot of  

او همه را با هم جمع کرد یا قرار است همه را با هم جمع کند، به این معنی که تعداد زیادی از

different pieces of anything, of any situation.  And if you bring it all together, that means  

قطعات مختلف از هر چیزی، از هر موقعیتی وجود دارد. و اگر همه را با هم جمع کنید، به این معنی

you're going to make it uniform and complete. Vanessa: 

است که   آن را یکنواخت و کامل خواهید کرد. ونسا:

So, maybe if one department is working on this  part of the project and other department's working  

بنابراین، شاید اگر یک بخش روی این بخش از پروژه کار می کند و بخش دیگری

on that part of the project, then there's a... Dan: 

روی آن قسمت از پروژه کار می کند، پس یک... دن

There's maybe some confusion. Vanessa: 

:  شاید سردرگمی وجود داشته باشد. ونسا:

Maybe there's a coordinator, the word we talked  about in the vocabulary lesson, who's going to  

شاید هماهنگ‌کننده‌ای وجود داشته باشد، کلمه‌ای که در درس واژگان درباره آن صحبت کردیم،

bring it all together, who's going to figure  out how all of these pieces fit together. So,  

که همه آن‌ها را جمع‌آوری می‌کند، که می‌خواهد بفهمد چگونه همه این قطعات با هم هماهنگ می‌شوند. بنابراین،

they're going to bring it together. And these  are just things they're bringing together.  

آنها آن را گرد هم می آورند. و اینها فقط چیزهایی هستند که آنها با هم جمع می‌کنند.

All right. Let's go onto the extra material  to get a deeper sense for this phrasal verb. 

خیلی خوب. بیایید به سراغ مطالب اضافی برویم تا مفهوم عمیق‌تری برای این فعل عبارتی به دست آوریم.

In this extra material section for  the phrasal verb "to bring together,"  

در این بخش مواد اضافی برای فعل عبارتی "به هم آوردن"،

we're going to take a look at four clips.  One from the conversation with Alexandra,  

ما قصد داریم به چهار کلیپ نگاهی بیندازیم. یکی از مکالمه با الکساندرا،

two from TV shows or movies, and the final  one from a song. Let's start with Alexandra. 

دو نفر از برنامه‌های تلویزیونی یا فیلم‌ها، و آخرین یکی از یک آهنگ. بیایید با الکساندرا شروع کنیم.

Alexandra was explaining to me that it's really  complicated to plan a wedding. She called it  

الکساندرا داشت به من توضیح می داد که برنامه ریزی برای عروسی واقعاً پیچیده است. او آن

performance art because there's a visual element.  There's people who are moving around. There's  

را هنر نمایش نامید زیرا یک عنصر بصری وجود دارد. افرادی هستند که در حال حرکت هستند. چیزهای خاصی وجود دارد

specific things they have to say. It's kind  of like theater. Sometimes we say that theater  

که آنها باید بگویند. به نوعی مانند تئاتر است. گاهی اوقات می گوییم که تئاتر

is performance art. She says, specifically,  in this sentence, weddings have the floral,  

هنر پرفورمنس است. او می گوید، به طور خاص، در این جمله، عروسی ها دارای گل

the tablescapes. This was a new word for  me. Landscapes turned into tablescapes, the  

و مناظر سفره هستند. این یک کلمه جدید برای من بود. مناظر به مناظر میز تبدیل شده‌اند،

place settings, bringing that all together in one  piece. So, she's talking about physically bringing  

تنظیمات مکان، که همه آن‌ها را در یک قطعه جمع می‌کند. بنابراین، او در مورد گردآوری فیزیکی

together the floral. So, the flowers, making  sure the tables are fine. So, the visual element,  

گل صحبت می کند. بنابراین، گل‌ها، مطمئن شوید که میزها خوب هستند. بنابراین، عنصر بصری،

making sure that everything goes together. She  needs to bring together all of those pieces  

اطمینان از اینکه همه چیز با هم پیش می‌رود. او باید همه آن قطعات را گرد هم آورد

and make sure that it's visually appealing.  And it's also what the bride and groom want.  

و مطمئن شود که از نظر بصری جذاب هستند. و همچنین این همان چیزی است که عروس و داماد می خواهند.

Not just what looks good, but what they also want.  So, she needs to bring all that together so that  

نه فقط چیزی که خوب به نظر می رسد، بلکه آنچه آنها نیز می خواهند. بنابراین، او باید همه اینها را با هم جمع کند تا

it's aesthetically pleasing. Alexandra: 

از نظر زیبایی شناختی دلپذیر باشد. الکساندرا:

Wedding might be the biggest piece of performance  art that you can possibly put together.  

عروسی ممکن است بزرگ‌ترین اثر هنری باشد که می‌توانید کنار هم بگذارید.

It has the floral. It has the tablescapes, the  place settings, bringing that all together into  

گل دارد. مناظر میز ، تنظیمات مکان را دارد که همه آنها را در

one piece. Bringing that all together into one  piece. Bringing that all together into one piece. 

یک قطعه جمع می کند. همه اینها را در یک قطعه جمع کنید. همه اینها را با هم در یک قطعه جمع کنید.

Vanessa: Were those phrasal verbs new to you? Well,  

ونسا: آیا آن افعال عبارتی برای شما جدید بود؟ خوب،

it's time to move on to pronunciation so that you  can speak clear American English and understand  

وقت آن است که به تلفظ بروید تا بتوانید انگلیسی آمریکایی را واضح صحبت کنید و

it as well. We'll take an in depth look at a  vocabulary expression or phrasal verb that you  

آن را نیز درک کنید. ما نگاهی عمیق به بیان واژگان یا فعل عبارتی که

already learned and break down the sentence sound  by sound so that you can say it exactly the way  

قبلاً آموخته‌اید خواهیم داشت و صدای جمله را بر اساس صدا تجزیه می‌کنیم تا بتوانید آن را دقیقاً همانطور

that we did in the conversation. My challenge  for you is this. Try to repeat with me during  

که در مکالمه انجام دادیم بیان کنید. چالش من برای شما این است. سعی کنید در طول این درس تلفظ با من تکرار کنید

this pronunciation lesson. Speak out loud and  follow my directions so that you can improve  

. با صدای بلند صحبت کنید و دستورالعمل‌های من را دنبال کنید تا بتوانید

your pronunciation. All right. Let's go. Welcome to the Fearless Fluency Club  

تلفظ خود را بهبود بخشید. خیلی خوب. بیا بریم. به درس تلفظ Fearless Fluency Club   خوش آمدید

pronunciation lesson. Today, I want to challenge  your pronunciation skills. What we're going to do  

. امروز، می‌خواهم مهارت‌های تلفظ شما را به چالش بکشم. کاری که

is we're going to focus on five sentences that  you heard in the conversation with Alexandra.  

می‌خواهیم انجام دهیم این است که روی پنج جمله‌ای تمرکز می‌کنیم که  در گفتگو با الکساندرا شنیدید.

Each sentence includes either a vocabulary  expression or a phrasal verb that you heard  

هر جمله شامل یک عبارت  واژگانی یا یک فعل عبارتی است که

in the grammar lesson. So, I hope that you'll  be able to repeat those and remember them.  

در درس گرامر شنیده اید. بنابراین، امیدوارم که بتوانید آن‌ها را تکرار کنید و به خاطر بسپارید.

We're going to break down each sentence in detail  so that you can sound as natural as possible. 

ما قصد داریم هر جمله را با جزئیات تجزیه کنیم تا بتوانید تا حد امکان طبیعی به نظر برسید.

First, we're going to listen to the original  clip. Then I'm going to explain it. During that  

ابتدا، به کلیپ اصلی گوش می‌دهیم . سپس می خواهم آن را توضیح دهم. در طول آن

explanation period, I want you to repeat with me.  Speak out loud. I'm going to pause and I want you  

دوره توضیح، می‌خواهم با من تکرار کنید. با صدای بلند صحبت کن من مکث می کنم و از شما

to say it by yourself. Try to be as active as  possible. And then we'll watch that clip again.  

می خواهم که خودتان آن را بگویید. سعی کنید تا حد امکان فعال باشید . و سپس دوباره آن کلیپ را تماشا خواهیم کرد.

I hope you'll be able to understand  more and you'll be able to realize,  

امیدوارم بتوانید بیشتر بفهمید و بتوانید متوجه شوید،

oh yeah, I can do that same linking. I can do  those same reductions. I got this. All right.  

اوه بله، من می‌توانم همین پیوند را انجام دهم. من می‌توانم همین کاهش‌ها را انجام دهم . گرفتم. خیلی خوب.

Let's get started with the first clip. Alexandra: 

بیایید با اولین کلیپ شروع کنیم. الکساندرا:

Yes. So, ceramics and baking, I saw the  connection and I kind of went down that path  

بله. بنابراین، سرامیک و پخت، من ارتباط را دیدم و به نوعی در همان زمان به آن مسیر رفتم

at the same time. I saw the connection and I  kind of went down that path at the same time.  

. من ارتباط را دیدم و به نوعی همان مسیر را طی کردم.

I saw the connection and I kind of  went down that path at the same time. 

من ارتباط را دیدم و به نوعی همان مسیر را طی کردم.

Vanessa: In this clip, Alexandra is talking about her  

ونسا: در این کلیپ، الکساندرا در مورد

interest in ceramics and cake decorating. Well,  they're both using your hands, creating something  

علاقه‌اش به سرامیک و تزئین کیک صحبت می‌کند. خوب، هر دو از دستان شما استفاده می‌کنند و چیزی

beautiful. And she said, I saw the connection and  I kind of went down that path at the same time.  

زیبا خلق می‌کنند. و او گفت، من ارتباط را دیدم و در همان زمان به نوعی آن مسیر را طی کردم.

So, she saw the connection between those interests  and she decided to pursue both of them at the same  

بنابراین، او ارتباط بین این علایق را دید و تصمیم گرفت هر دوی آنها را همزمان دنبال

time. Let's break down this sentence so that you  can say it as quickly and as naturally as she did.  

کند. بیایید این جمله را بشکنیم تا بتوانید آن را به همان سرعتی که او گفت.

In the beginning, she says, I saw the connection.  Connection. Make sure you have a clear shh sound.  

او می گوید در ابتدا من ارتباط را دیدم. ارتباط. مطمئن شوید که صدای شیش واضحی دارید.

This is the sound we usually make when  you're trying to get a baby to fall asleep.  

این صدایی است که ما معمولاً وقتی می‌خواهیم کودکی را به خواب ببریم، تولید می‌کنیم.

So, make sure that you have  that same sound. Say it with me.  

بنابراین، مطمئن شوید که همان صدا را دارید. با من بگو

I saw the connection. I saw the connection. I  saw the connection. And I kind of. And I kind of. 

من اتصال را دیدم. من اتصال را دیدم. من اتصال را دیدم. و من به نوعی. و من به نوعی.

Now, in these sentences, I've noticed that  Alexandra, she's trying to really make sure  

اکنون، در این جملات، متوجه شده‌ام که الکساندرا، او واقعاً سعی می‌کند مطمئن شود

that we understand what she's saying. So, I've  noticed that she doesn't use some reductions  

که ما متوجه می‌شویم چه می‌گوید. بنابراین، متوجه شده‌ام که او از کاهش‌هایی استفاده نمی‌کند

that other native speakers do. So, if you were to  say this sentence with reductions, you would say,  

که سایر زبان‌های بومی انجام می‌دهند. بنابراین، اگر بخواهید این جمله را با کاهش بگویید،

and I kinda, changing "of" to "a." You want to  say that with me? And I kinda. And I kinda. But  

می‌گویید، می‌خواهی این را با من بگویی؟ و من یه جورایی و من یه جورایی اما

she says the full phrase "kind of." So, you can  say that as well. And I kind of. And I kind of.  

او عبارت کامل «نوعی» را می‌گوید. بنابراین، می‌توانید آن را هم بگویید. و من به نوعی. و من به نوعی.

You're going to see that throughout  this pronunciation lesson that Alexandra  

خواهید دید که در طول این درس تلفظ که Alexandra

chooses to use the full pronunciation instead of  the reduced pronunciation. But I'm going to show  

انتخاب می کند به جای تلفظ کاهش یافته، از تلفظ کامل استفاده کند. اما من به

you what the reduced pronunciation is as well  because when you hear native speakers use it,  

شما نشان می‌دهم که تلفظ کاهش‌یافته چیست، زیرا وقتی می‌شنوید که افراد بومی از آن استفاده می‌کنند،

I want to make sure you can understand it.  All right. Let's go to the next section. 

می‌خواهم مطمئن شوم که می‌توانید آن را درک کنید. خیلی خوب. بیایید به بخش بعدی برویم.

Went down that path. Let's think about the  T at the end of two words in this section.  

آن مسیر را طی کرد. بیایید به T در انتهای دو کلمه در این بخش فکر کنیم.

Went down that path. Do you hear went down  that path? No, this is what's called a stop  

آن مسیر را طی کرد. آیا می شنوید که در آن مسیر رفت؟ نه، این همان چیزی است که stop

T and it's extremely common in American English  when there's a T at the end of a word and there's  

T نامیده می‌شود و در انگلیسی آمریکایی بسیار رایج است وقتی یک T در انتهای یک کلمه وجود دارد و

not vowels around it, we're going to make  that a stop T. So, listen carefully. Went.  

حروف صدادار در اطراف آن وجود ندارد، ما می‌خواهیم آن را توقف T کنیم. بنابراین، با دقت گوش کنید. رفت.

Went. My tongue is stopping at the top of my  mouth. This is the position for a T, went. But  

رفت. زبانم بالای دهانم می ایستد. این موقعیت برای یک T است، رفت. اما

I'm not letting that puff of air come through.  I'm just stopping it. Went down that path. 

اجازه نمی‌دهم آن پفک هوا از بین برود. من فقط آن را متوقف می کنم. آن مسیر را طی کرد.

The same thing is happening with the word "that."  That. Can you say that part with me? Went down  

همین اتفاق در مورد کلمه «آن» نیز می افتد. که میشه اون قسمت رو با من بگی؟ پایین

that. Went down that. And then we have the lovely  word path. Don't forget this TH at the end. I  

رفت. پایین رفت که و سپس ما مسیر کلمه دوست داشتنی را داریم. این TH را در پایان فراموش نکنید. من

think THs at the beginning get a lot more practice  than THs at the end. So, words like with, path,  

فکر می‌کنم TH در ابتدا بسیار بیشتر از TH در پایان تمرین می‌شود. بنابراین، کلماتی مانند با، مسیر،

mouth, those words can be tricky because you are  not really thinking about the ending of the word.  

دهان، آن کلمات می‌توانند فریبنده باشند زیرا شما واقعاً به پایان کلمه فکر نمی‌کنید.

But I want to make sure you say it correctly.  So, I want your tongue between your teeth.  

اما من می خواهم مطمئن شوم که شما آن را درست می گویید. بنابراین، من می خواهم زبان شما بین دندان های شما باشد.

Path. And make sure there's a stream  of air. Path. Path. Let's try to  

مسیر. و مطمئن شوید که جریان هوا وجود دارد. مسیر. مسیر. بیایید سعی

say that full phrase. Went down that path. And then she says at the same time. At. This  

کنیم آن عبارت کامل را بگوییم. آن مسیر را طی کرد. و بعد همون موقع میگه در

is a really short word. There's only two letters,  but unfortunately, one of them is a stop T. So,  

این کلمه واقعاً کوتاه است. فقط دو حرف وجود دارد، اما متأسفانه، یکی از آنها نقطه T است. بنابراین،

I want you to say at. At. At the same time. Can  you say that with me? At the same time. At the  

می‌خواهم در آن بگویید. در همزمان. می‌توانی این را با من بگویی؟ همزمان.

same time. Your tongue is just stopped at the  top of your mouth. At the same time. Let's try  

همزمان. زبان شما فقط در بالای دهان شما متوقف شده است. همزمان. بیایید سعی

to put this full sentence together and we're also  going to practice emphasizing the correct words.  

کنیم این جمله کامل را کنار هم بگذاریم و همچنین روی کلمات صحیح تاکید می کنیم.

I saw the connection. Let's emphasize the word  "connection." I saw the connection and I kind of  

من اتصال را دیدم. بیایید بر کلمه «اتصال» تأکید کنیم. من ارتباط را دیدم و به

went down that path at the same time. So, we're  going to be emphasizing "path" and "same time." 

نوعی   آن مسیر را طی کردم. بنابراین، ما روی «مسیر» و «هم زمان» تأکید خواهیم کرد.

Think you can say that all together with me? Don't  forget those stop Ts. Don't forget the TH at the  

فکر می کنید می توانید این را با من بگویید؟ آن Ts های توقف را فراموش نکنید. TH را در

end of path. You can do it. You can always take  a look at the lesson guide as well because I've  

انتهای مسیر فراموش نکنید. شما می توانید آن را انجام دهید. همیشه می‌توانید به راهنمای درس نیز نگاهی بیندازید، زیرا من

colored each of these sections so that you can  kind of visually see what we're talking about.  

هر یک از این بخش‌ها را رنگ‌آمیزی کرده‌ام تا بتوانید به‌صورت بصری ببینید در مورد چه چیزی صحبت می‌کنیم.

Let's say it together. I saw the connection and  I kind of went down that path at the same time.  

بیایید با هم بگوییم. من ارتباط را دیدم و در همان زمان به نوعی آن مسیر را طی کردم.

I saw the connection and I kind of went down  that path at the same time. Do you think you can  

من ارتباط را دیدم و به نوعی همان مسیر را طی کردم. آیا فکر می‌کنید می‌توانید

say this all by yourself? Let's say it quickly one  more time, and then I'm going to pause so that you  

همه اینها را خودتان بگویید؟ بیایید یک بار دیگر آن را سریع بگوییم ، و سپس من مکث می‌کنم تا بتوانید

can say it by yourself. I saw the connection and  I kind of went down that path at the same time.  

خودتان آن را بگویید. من ارتباط را دیدم و در همان زمان به نوعی آن مسیر را طی کردم.

Go ahead. It's your turn. Whew.  

برو جلو. نوبت شماست وای

Great work. All right. Let's listen to that  original clip again. And I hope that you can  

کار عالی خیلی خوب. بیایید دوباره به آن کلیپ اصلی گوش کنیم. و من امیدوارم که بتوانید

pick up the key expression, went down that path,  but also some of the other important pronunciation  

عبارت کلیدی را انتخاب کنید، در این مسیر رفتید، و همچنین برخی از دیگر

points we've mentioned. Let's listen. Alexandra: 

نکات مهم تلفظی که ذکر کردیم. بیا گوش بدهیم. الکساندرا:

I saw the connection and I kind of went down that  path at the same time. I saw the connection and I  

من ارتباط را دیدم و به نوعی همان مسیر را طی کردم. من ارتباط را دیدم و

kind of went down that path at the same time. I  saw the connection and I kind of went down that  

در همان زمان به نوعی آن مسیر را طی کردم. من اتصال را دیدم و به نوعی

path at the same time. Vanessa: 

همان مسیر را طی کردم. ونسا:

Did you hear went down that path? I hope so.  Let's go on and listen to the second sentence,  

شنیدی که در این مسیر رفتی؟ امیدوارم. بیایید ادامه دهیم و به جمله دوم گوش دهیم،

which includes the expression "to branch  out". Like a niche in the wedding business,  

که شامل عبارت «شاخه کردن» است. مانند یک جایگاه در تجارت عروسی،

but then how did you decide to branch out of that? Alexandra: 

اما پس از آن چگونه تصمیم گرفتید از آن منشعب شوید؟ الکساندرا:

So, wedding planning, I was  first asked by a friend. 

بنابراین، برای برنامه ریزی عروسی، اولین بار یکی از دوستان از من پرسید.

Vanessa: And how did you decide to branch out of that?  

ونسا: و چگونه تصمیم گرفتی که از آن جدا شوی؟

And how did you decide to branch out of that? This was actually a question that I asked,  

و چگونه تصمیم گرفتید از آن جدا شوید؟ این در واقع سوالی بود که من پرسیدم،

not Alexandra. And I asked, how did  you decide to branch out of that?  

نه الکساندرا. و من پرسیدم، چگونه تصمیم گرفتید از آن جدا شوید؟

There's some linking that's not happening here.  Just like Alexandra. I spoke pretty clearly. So,  

پیوندهایی وجود دارد که در اینجا اتفاق نمی افتد. درست مثل الکساندرا من کاملا واضح صحبت کردم بنابراین،

let's talk about the clear pronunciation  and then we're also going to talk about  

بیایید در مورد تلفظ واضح صحبت کنیم و سپس در مورد   گزینه کاهش یافته نیز صحبت خواهیم کرد

a reduced option. So, if you want to say it  in a reduced way, you can, and also so that  

. بنابراین، اگر می‌خواهید آن را به روشی کوچک بیان کنید، می‌توانید، و همچنین به طوری که

you can understand it when other people do  use that. So, let's start at the beginning. 

وقتی دیگران از آن استفاده می‌کنند، بتوانید آن را درک کنید. بنابراین، اجازه دهید از ابتدا شروع کنیم.

How did you decide? Let's emphasize the word  "decide." How did you decide? How did you decide?  

چطور تصمیم گرفتی؟ بیایید بر کلمه «تصمیم گیری» تأکید کنیم. چطور تصمیم گرفتی؟ چطور تصمیم گرفتی؟

How did you decide to branch out of? To  branch out of. We're emphasizing branch out,  

چطور تصمیم گرفتید که از آن خارج شوید؟ برای انشعاب از. ما روی شاخه شدن تأکید می کنیم،

but something is happening here at the end of  the word "out." The next word starts with an O.  

اما چیزی در اینجا در انتهای  کلمه «خارج» اتفاق می افتد. کلمه بعدی با یک O شروع می‌شود.

So, our T is going to change to a D. It's going  to sound like oud of, oud of. Branch out of.  

بنابراین، T ما به D تغییر می‌کند. صدای آن مانند Oud of، Oud of خواهد بود. شعبه خارج از.

When we change Ts to Ds, it helps the sentence to  be a little bit smoother, to flow a little better.  

وقتی Ts را به Ds تغییر می‌دهیم، کمک می‌کند جمله کمی روان‌تر شود، کمی بهتر جریان پیدا کند.

You're going to see this a lot in natural  English. So, let's try to say it together.  

این را در انگلیسی طبیعی زیاد خواهید دید . بنابراین، بیایید سعی کنیم آن را با هم بگوییم.

Branch out of. To branch out of. To branch out of. And at the end of this sentence, I said the full  

شعبه خارج از. منشعب شدن از. منشعب شدن از. و در پایان این جمله،

word "that." There was even a little puff  of air at the end. That. That. Unlike the  

کلمه «آن» را کامل گفتم. حتی در انتها کمی هوا وجود داشت. که که برخلاف

previous sentence where we used the stop T,  that. In this sentence, I said that. Wow,  

جمله قبلی که در آن از توقف T استفاده کردیم. در این جمله گفتم. وای،

it's kind of just a personal preference. If you  are speaking very clearly and a little bit slowly,  

این فقط یک ترجیح شخصی است. اگر خیلی واضح و کمی آهسته صحبت می کنید،

maybe you're thinking about your words a little  bit more, well, you can use that full phrase.  

شاید کمی بیشتر به کلمات خود فکر می کنید ، خوب، می توانید از آن عبارت کامل استفاده کنید.

That. Or you can make it a stop T. So, let's try  to say it in the way that I did first. And then  

که یا می‌توانید آن را به یک توقف تبدیل کنید. بنابراین، بیایید سعی کنیم آن را به روشی که من در ابتدا گفتم بیان کنیم. و سپس

we're going to talk about a variant that's going  to use some linking and reductions. How did you  

در مورد گونه‌ای صحبت خواهیم کرد که از پیوندها و کاهش‌ها استفاده می‌کند. چگونه

decide to branch out of that? We're emphasizing  "decide," "branch out," and "that," kind of those  

تصمیم گرفتید از آن جدا شوید؟ ما در اینجا بر روی کلمات کلیدی «تصمیم گیری»، «شاخه کردن» و «آن» تأکید

keywords here. How did you decide to branch out  of that? How did you decide to branch out of that?  

می‌کنیم. چگونه تصمیم گرفتید از آن جدا شوید؟ چگونه تصمیم گرفتید از آن جدا شوید؟

Okay, well, that's one option.  Let's say it in a reduced way. 

خوب، خوب، این یک گزینه است. بیایید آن را به صورت کاهش یافته بگوییم.

Oh, we have a lovely friend. Every time I  try to film, my cats are very interested.  

اوه، ما یک دوست دوست داشتنی داریم. هر بار که سعی می‌کنم فیلم بگیرم، گربه‌هایم بسیار علاقه‌مند می‌شوند.

We'll just let them stay there. All right.  Let's start to say this in the reduced way. 

فقط به آنها اجازه می دهیم آنجا بمانند. خیلی خوب. بیایید شروع کنیم به بیان این به روش کاهش یافته.

How'd you decide to branch out of that?  How'd you decide to branch out of that?  

چگونه تصمیم گرفتید از آن جدا شوید؟ چگونه تصمیم گرفتید از آن جدا شوید؟

This is much faster. There's a lot of linking  happening. At the beginning of the sentence,  

این خیلی سریعتر است. پیوندهای زیادی در حال انجام است . در ابتدای جمله،

"how did you" can be reduced to "how'd  you." How'd you. How'd you. Just how and  

«how did you» را می توان به «how'd you» تقلیل داد. چطوری چطوری دقیقاً چگونه و

d'you. How'd you, the word "did" is kind  of lost in the middle there. How'd you  

شما. چطور، کلمه "انجام داد" به نوعی در وسط گم شده است. چگونه

decide to branch? To branch. In the original  version, I said "to" with a clear ooh  

تصمیم گرفتید شعبه بگیرید؟ به شعبه. در نسخه اصلی ، با صدایی واضح «به» گفتم

sound. But when we're speaking  quickly, sometimes you just say.  

. اما وقتی سریع صحبت می کنیم ، گاهی اوقات شما فقط می گویید.

Just the T sound. To branch, to branch, to branch. And then at the end, we can say outta that.  

فقط صدای T به شاخه، به شاخه، به شاخه. و سپس در پایان، می‌توانیم از آن چیزی بگوییم.

Outta. Outta. The word "of" becomes "uh".  Kind of like we talked about before,  

خارج از خارج از کلمه "از" تبدیل به "اوه" می شود. مانند آنچه قبلاً در مورد آن صحبت کردیم،

kind of can become kinda. But when we're speaking  clearly, you could just say branch out of that  

ممکن است به نوعی تبدیل شود. اما وقتی به وضوح صحبت می‌کنیم، فقط می‌توانید

with a clear "of" sound. But when we're speaking  quickly, it sounds like branch outta that,  

با صدای واضح «از» بگویید از آن جدا شوید. اما وقتی سریع صحبت می‌کنیم ، به نظر می‌رسد که از آن خارج می‌شود،

with a stop T. Branch outta that. Let's try to  say it in that reduced way. I know I just quickly  

با توقف T. Branch خارج از آن. بیایید سعی کنیم آن را به این شکل کوچک بیان کنیم. می دانم که به

went through all of that. It's not the way that I  said it in the conversation, but I want you to be  

سرعت از همه اینها گذشتم. این طوری نیست که من آن را در مکالمه گفتم، اما می‌خواهم شما از آن

aware of that. So, let's try to say it together  in the reduced way. How'd you decide to branch  

آگاه باشید. بنابراین، بیایید سعی کنیم آن را با هم به روشی کوچک بیان کنیم. چگونه تصمیم

outta that? How'd you decide to branch outta that?  How'd you decide to branch outta that? How'd you  

گرفتید که از آن جدا شوید؟ چگونه تصمیم گرفتید که از آن جدا شوید؟ چگونه تصمیم گرفتید که از آن جدا شوید؟ چگونه

decide to branch outta that? A little bit faster. All right. Let's go back to the real version that  

تصمیم گرفتید از آن جدا شوید؟ کمی سریعتر خیلی خوب. بیایید به نسخه واقعی که

I used in the conversation. I'm going to say  it again clearly, and then I'm going to pause.  

در مکالمه استفاده کردم، برگردیم. می‌خواهم دوباره آن را واضح بگویم، و سپس مکث می‌کنم.

You can choose which version you want to say. But  if you want to pronounce it exactly like the way  

شما می توانید انتخاب کنید که کدام نسخه را می خواهید بگویید. اما اگر می‌خواهید آن را دقیقاً مانند روشی

I did in the conversation, it's a little clearer.  So, let's go back to that clear version. I said,  

که من در مکالمه انجام دادم تلفظ کنید، کمی واضح‌تر است. بنابراین، اجازه دهید به آن نسخه واضح برگردیم. گفتم،

how did you decide? Decide is what we're  emphasizing here. How did you decide  

چطور تصمیم گرفتی؟ تصمیم، چیزی است که ما در اینجا روی آن تاکید می‌کنیم. چگونه

to branch out of that? How did  you decide to branch out of that?  

تصمیم گرفتید که از آن جدا شوید؟ چگونه تصمیم گرفتید از آن جدا شوید؟

Now, it's your turn. Can you say, how did  you decide to branch out of that? Go ahead. 

حالا نوبت شماست می‌توانید بگویید، چگونه تصمیم گرفتید از آن جدا شوید؟ برو جلو.

Great work. All right. Let's watch the original  clip and I want you to listen for all of those  

کار عالی خیلی خوب. بیایید کلیپ اصلی را تماشا کنیم و از شما می‌خواهم تمام آن

times that I spoke pretty clearly. Listen  for that final out of that. Let's listen. 

زمان‌هایی را که کاملاً واضح صحبت کردم، گوش کنید. به آن فینال گوش دهید. بیا گوش بدهیم.

And how did you decide to branch out of that?  And how did you decide to branch out of that?  

و چگونه تصمیم گرفتید از آن جدا شوید؟ و چگونه تصمیم گرفتید از آن جدا شوید؟

And how did you decide to branch out of that? Are your pronunciation muscles warmed up? I hope  

و چگونه تصمیم گرفتید از آن جدا شوید؟ آیا عضلات تلفظ شما گرم شده اند؟

so. In the Fearless Fluency Club, along with  vocabulary, grammar and pronunciation lessons,  

امیدوارم. در Fearless Fluency Club، همراه با درس‌های واژگان، گرامر و تلفظ،

you'll get access to the MP3 versions, full  subtitles and PDF transcripts so that you  

به نسخه‌های MP3، زیرنویس‌های کامل و رونوشت‌های PDF دسترسی خواهید داشت تا

can study while you're cooking, driving, or  sleeping. Each module also includes a special  

بتوانید هنگام آشپزی، رانندگی، یا خواب مطالعه کنید. هر ماژول همچنین شامل یک

story segment to help you remember exactly what  you've learned. The story is a fun one-page  

بخش داستانی ویژه است تا به شما کمک کند دقیقاً آنچه را آموخته اید به خاطر بسپارید . داستان ترکیبی یک صفحه‌ای سرگرم‌کننده

combination of everything you've studied during  the module, vocabulary, grammar and pronunciation.  

از همه چیزهایی است که در طول ماژول، واژگان، گرامر و تلفظ مطالعه کرده‌اید.

Everything is combined in this story. You can  listen to it, repeat it, and even memorize it. 

همه چیز در این داستان ترکیب شده است. می‌توانید به آن گوش دهید، آن را تکرار کنید، و حتی آن را حفظ کنید.

Gely from Mexico said, "This is the best course  I've ever had." You'll also have access to a  

جیلی از مکزیک گفت: "این بهترین دوره آموزشی است که تا به حال داشته ام." همچنین در گروه خصوصی فیس بوک ما به

community of motivated English learners in our  private Facebook group so that you can speak  

انجمنی از زبان آموزان با انگیزه انگلیسی دسترسی خواهید داشت تا بتوانید

together and remember what you're learning.  A lot of members speak together on Zoom,  

با هم صحبت کنید و آنچه را که یاد می گیرید به خاطر بسپارید. بسیاری از اعضا

Skype and Facebook every week, sometimes daily.  It's a great way to make friends from around the  

هر هفته، گاهی اوقات روزانه، در Zoom،   Skype و Facebook با هم صحبت می‌کنند. این یک راه عالی برای پیدا کردن دوستان از سراسر

world and practice speaking English. Plus, I host  weekly live lessons in our private Facebook group  

جهان و تمرین انگلیسی صحبت کردن است. به‌علاوه، من در گروه خصوصی فیس‌بوک خود، درس‌های زنده هفتگی را میزبانی

so that you can stay motivated and I can answer  your questions directly. Click on the link below  

می‌کنم تا بتوانید انگیزه داشته باشید و من بتوانم مستقیماً به سؤالات شما پاسخ دهم. روی پیوند زیر

this video to join the Fearless Fluency Club  and start speaking real American English today.  

این ویدیو کلیک کنید تا به «باشگاه تسلط بی باک» بپیوندید و همین امروز به انگلیسی واقعی آمریکایی صحبت کنید.

Make sure to join before September  7th so that you can save $100. 

حتماً قبل از ۷ سپتامبر بپیوندید تا بتوانید ۱۰۰ دلار پس‌انداز کنید.

And now, I have a question for you. If you're  married, was your wedding big or small?  

و حالا من یک سوال از شما دارم. اگر متاهل هستید، عروسی شما بزرگ بود یا کوچک؟

And if you're not married yet, what is  your dream wedding? Is it a big wedding or  

و اگر هنوز ازدواج نکرده اید، رویای عروسی شما چیست؟ آیا این یک عروسی بزرگ است یا

a small wedding? Let me know in the comments and  thank you so much for learning English with me.  

یک عروسی کوچک؟ در نظرات به من اطلاع دهید و از اینکه با من انگلیسی یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم.

I'll see you again next Friday for a new  lesson here on my YouTube channel. Bye. 

جمعه آینده برای یک درس جدید اینجا در کانال YouTube من دوباره شما را می بینم . خدا حافظ.

The next step is to download the free PDF  worksheet for this lesson. With this free PDF,  

گام بعدی دانلود کاربرگ PDF رایگان برای این درس است. با این PDF رایگان،

you will master today's lesson and  never forget what you have learned.  

بر درس امروز تسلط خواهید داشت و هرگز آموخته های خود را فراموش نمی کنید.

You can be a confident English speaker. Don't  forget to subscribe to my YouTube channel  

شما می توانید یک انگلیسی زبان با اعتماد به نفس باشید. فراموش نکنید که

for a free English lesson every Friday. Bye.

هر جمعه برای یک درس انگلیسی رایگان در کانال YouTube من مشترک شوید. خدا حافظ.