20 Essential English Phrases for Daily Conversation

Vanessa: Hi.

ونسا: سلام.

I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com.

من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com.

What do native English speakers really say in daily conversation?

واقعاً انگلیسی زبانان مادری در مکالمه روزانه چه می گویند؟

Let's talk about it.

بیایید در مورد آن صحبت کنیم.

Vanessa: Recently, during daily conversation, I've noticed that a lot of the same phrases

ونسا: اخیراً، در طول مکالمه روزانه، متوجه شده ام که عبارات مشابه

come up again and again.

زیادی بارها و بارها مطرح می شوند.

And I think that even in different cultures these same situations happen in conversation.

و من فکر می کنم که حتی در فرهنگ های مختلف، همین موقعیت ها در گفتگو اتفاق می افتد.

I want to help you use the best, most natural phrases so today we're going to talk about

من می خواهم به شما کمک کنم تا از بهترین و طبیعی ترین عبارات استفاده کنید، بنابراین امروز قصد داریم در مورد

20 phrases that are essential for daily conversation.

20 عبارتی که برای مکالمه روزانه ضروری هستند صحبت کنیم.

These phrases fit into five different categories: someone tells you about changing plans, someone

این عبارات در پنج دسته مختلف قرار می‌گیرند: کسی در مورد تغییر برنامه‌ها

tells you something surprising, someone invites you somewhere, you want to tell or ask someone

به شما می‌گوید، کسی چیز شگفت‌انگیزی به شما می‌گوید، کسی شما را به جایی دعوت می‌کند، می‌خواهید به طور خلاصه از کسی چیزی بگویید یا بپرسید

something briefly, or you want to wish someone well.

، یا می‌خواهید برای کسی آرزوی سلامتی کنید.

Vanessa: So let's start with the first category, which is what can you say when someone tells

ونسا: پس بیایید با دسته اول شروع کنیم، که وقتی کسی به

you about changing plans.

شما در مورد تغییر برنامه ها می گوید چه می توانید بگویید.

Recently, our babysitter told us that she had already scheduled something on the same

اخیراً پرستار بچه ما به ما گفت که قبلاً در همان روز کاری برنامه ریزی کرده بود

day that she told us she could come to our house and watch our two-year-old.

که به ما گفت می تواند به خانه ما بیاید و بچه دو ساله ما را تماشا کند.

Thankfully, I didn't really have something planned for that time that she was going to

خوشبختانه، من واقعاً برای آن زمان برنامه ای نداشتم که او قرار بود

come.

بیاید.

I just wanted some free time.

فقط یه وقت آزاد میخواستم

So what could I have told her in that situation?

پس در آن موقعیت چه می توانستم به او بگویم؟

She's changing our plans, and she feels kind of bad.

او برنامه های ما را تغییر می دهد و احساس بدی دارد.

I'm so sorry.

خیلی متاسفم.

I forgot that I already had this other thing scheduled.

فراموش کردم که این کار دیگر را از قبل برنامه ریزی کرده بودم.

What can I say to her?

چی بگم بهش

Don't worry about it.

نگرانش نباش

No worries.

جای نگرانی نیست.

No problem.

مشکلی نیست

No biggie.

نه بزرگ

Things happen.

اتفاقاتی می افتد.

I could have said all five of these, in fact.

در واقع می توانستم هر پنج مورد را بگویم.

Let's go through each of them.

بیایید هر یک از آنها را مرور کنیم.

Vanessa: I used don't worry about it because she was pretty apologetic that she had to

ونسا: من از این موضوع نگران نباشید، زیرا او خیلی عذرخواهی کرد که مجبور شد

change her plans with us.

برنامه های خود را با ما تغییر دهد.

I don't want her to worry about causing us any discomfort.

من نمی خواهم او نگران باشد که باعث ناراحتی ما شود.

Don't worry about it.

نگرانش نباش

It's no problem.

مشکلی نیست.

No worries.

جای نگرانی نیست.

No biggie.

نه بزرگ

Those are pretty casual expressions that are common in daily conversation.

اینها عبارات بسیار معمولی هستند که در مکالمات روزانه رایج هستند.

Vanessa: What about that last one?

ونسا: اون آخری چی؟

Things happen.

اتفاقاتی می افتد.

What is things?

چیزها چیست؟

It means situations.

به معنای موقعیت هاست.

We're all human, I think.

فکر می کنم همه ما انسان هستیم.

And it's human to double-book sometimes, to forget you had other plans.

و این انسانی است که گاهی اوقات دوبار رزرو کنید، تا فراموش کنید که برنامه های دیگری دارید.

So these situations happen occasionally.

بنابراین این موقعیت ها گهگاه اتفاق می افتد.

Things happen.

اتفاقاتی می افتد.

Don't worry about it.

نگرانش نباش

It's not a big deal.

این چیز مهمی نیست.

Vanessa: Another common expression is things come up.

ونسا: یکی دیگر از عبارات رایج این است که چیزهایی مطرح می شوند.

But this wouldn't have been appropriate in the situation with the babysitter because

اما این در وضعیت پرستار بچه مناسب نبود زیرا

things come up means that some situations happen unexpectedly.

همه چیز به این معنی است که برخی موقعیت ها به طور غیرمنتظره اتفاق می افتد.

Maybe your mom's car breaks down and you have to take her to work so you can't come and

شاید ماشین مامانت خراب بشه و مجبور

babysit like you said you would.

بشی بری سر کار تا نتونی بیای و مثل خودت از بچه نگهداری کنی.

Okay.

باشه.

That's an unexpected situation.

این یک وضعیت غیرمنتظره است.

Things come up.

چیزهایی پیش می آید.

You know, no biggie.

میدونی، نه بزرگ

Things come up.

چیزهایی پیش می آید.

But for the babysitter, she just forgot that she double-booked.

اما برای پرستار بچه، او فقط فراموش کرده که دوبار رزرو کرده است.

So this didn't arise unexpectedly.

بنابراین این به طور غیر منتظره به وجود نیامد.

It was just something that she forgot.

این فقط چیزی بود که او فراموش کرده بود.

But if there is some unexpected situation, you can say, "Things come up.

اما اگر موقعیت غیرمنتظره‌ای وجود دارد، می‌توانید بگویید: "چیزها پیش می‌آیند.

It happens.

این اتفاق

No biggie."

می‌افتد. مهم نیست."

Vanessa: Let's go on to the next category.

ونسا: بریم سراغ دسته بعدی.

What can you say when someone tells you something surprising?

وقتی کسی چیز غافلگیر کننده ای به شما می گوید چه می توانید بگویید ؟

A couple years ago, my brother-in-law was searching for a job as an actuary.

چند سال پیش، برادر شوهرم در جستجوی شغلی به عنوان اکچوئر بود.

He'd been searching for a job for a year all over the US, and I knew that it was a big

او یک سال در سرتاسر ایالات متحده به دنبال شغل می گشت و من می دانستم که این یک

process for him.

روند بزرگ برای او بود.

It was something that he really wanted to do, but it was tough to find a job, especially

این کاری بود که او واقعاً می خواست انجام دهد، اما یافتن شغل، به خصوص

a starting position.

یک موقعیت شروع، دشوار بود.

But, one day he got two job offers in the same day.

اما یک روز در همان روز دو پیشنهاد شغلی دریافت کرد .

It was amazing.

شگفتآور بود.

One job offer was in Richmond, Virginia and one was in Pittsburgh, Pennsylvania where

یک پیشنهاد شغلی در ریچموند، ویرجینیا و یکی در پیتسبورگ، پنسیلوانیا بود، جایی

my brother-in-law and my sister-in-law are both originally from.

که برادر شوهر و خواهر شوهرم هر دو از آنجا هستند.

So now they had a choice.

بنابراین اکنون آنها یک انتخاب داشتند.

Which one were they going to take?

قرار بود کدام را بگیرند؟

Which city were they going to move to?

قرار بود به کدام شهر نقل مکان کنند؟

What could I have said in that situation when he surprisingly got a job offer and a second

در آن شرایط چه می‌توانستم بگویم که او در کمال تعجب در همان روز یک پیشنهاد شغلی و یک

job offer in the same day?

پیشنهاد شغلی دوم دریافت کرد؟

What?

چی؟

No way.

به هیچ وجه.

Whoa.

اوه

Really?

واقعا؟

How do you feel about that?

چه حسی در مورد آن داری؟

All four of these sentences, it's key to have a positive tone of voice when you're using

تمام این چهار جمله، داشتن لحن مثبت در هنگام استفاده از آنها کلیدی است

them.

.

Vanessa: When I said, "What?"

ونسا: وقتی گفتم "چی؟"

Did you hear this kind of uplifted tone?

آیا این نوع لحن بلند را شنیده اید؟

What?

چی؟

I didn't say, "What?"

نگفتم "چی؟"

If I said it with that negative tone, it can have a completely different meaning.

اگر با آن لحن منفی بگویم، معنای کاملاً متفاوتی می تواند داشته باشد.

Same with the others.

با بقیه هم همینطور

You could say, "No way," with a smile on your face.

می توانید با لبخندی بر لب بگویید: "به هیچ وجه" .

You're surprised and excited.

شما متعجب و هیجان زده هستید.

No way.

به هیچ وجه.

You got two job offers?

شما دو پیشنهاد کار دارید؟

But if you want to say this in a negative way, no way.

اما اگر می خواهید این را به صورت منفی بگویید ، به هیچ وجه.

Do you see how that really changes the tone and the feel of this sentence?

آیا می بینید که واقعاً چگونه لحن و احساس این جمله را تغییر می دهد؟

Same with the next one.

در مورد بعدی هم همینطور

Whoa.

اوه

Really?

واقعا؟

That uplifted tone in my voice.

آن لحن بالا در صدای من.

Whoa.

اوه

Really?

واقعا؟

I'm so excited for you.

من برای شما بسیار هیجان زده هستم.

But we could say this negatively.

اما می توانیم این را منفی بگوییم.

Whoa.

اوه

Really?

واقعا؟

You're questioning this.

این را زیر سوال می بری

Whoa.

اوه

Really?

واقعا؟

I don't think that's a good idea.

فکر نمی کنم این ایده خوبی باشد.

Whoa.

اوه

Really?

واقعا؟

But I didn't say it like that to my brother-in-law because I wanted to show excitement.

اما به برادر شوهرم اینطور نگفتم چون می خواستم هیجان را نشان دهم.

Whoa.

اوه

Really?

واقعا؟

Vanessa: The last question, how do you feel about that, is a little bit ambiguous because

ونسا: سوال آخر، چه احساسی در مورد آن دارید، کمی مبهم است زیرا

he had two offers, two different places, two choices.

او دو پیشنهاد، دو مکان متفاوت، دو انتخاب داشت.

And for the first time in a year he actually could choose where his family was going to

و برای اولین بار در یک سال، او واقعاً می‌توانست انتخاب کند که خانواده‌اش قرار است کجا

move.

نقل مکان کنند.

That's a big decision.

این یک تصمیم بزرگ است.

So I wanted to know what his feelings were.

بنابراین می خواستم بدانم چه احساسی دارد.

How do you feel about that?

چه حسی در مورد آن داری؟

Wow.

وای.

Now it's real.

حالا واقعی است.

Instead of just this job search, this is real life.

به جای این جستجوی شغل، این زندگی واقعی است.

You actually are going to go somewhere and get a different job.

شما در واقع قرار است به جایی بروید و شغل دیگری پیدا کنید.

How do you feel about that?

چه حسی در مورد آن داری؟

If you wanted to say in a more negative way, change the tone of your voice.

اگر می‌خواهید منفی‌تر بگویید، لحن صدایتان را تغییر دهید.

How do you feel about that?

چه حسی در مورد آن داری؟

Especially emphasizing that at the end.

به خصوص تاکید بر آن در پایان.

How do you feel about that?

چه حسی در مورد آن داری؟

It's a little bit more serious if you just use a more serious tone of voice.

اگر فقط از لحن جدی تری استفاده کنید، کمی جدی تر است.

Vanessa: Let's go on to the next category of common daily expressions, which is when

ونسا: اجازه دهید به دسته بعدی عبارات رایج روزانه برویم، یعنی زمانی که

someone invites you somewhere.

شخصی شما را به جایی دعوت می کند.

I recently had a baby.

من اخیرا بچه دار شدم.

And as you can imagine, life is busy and hectic right now.

و همانطور که می توانید تصور کنید، زندگی در حال حاضر شلوغ و پرتلاطم است .

I can't really go out and just do stuff as easily as I used to be able to do, especially

من واقعاً نمی‌توانم بیرون بروم و کارهایی را که قبلاً می‌توانستم انجام دهم، انجام دهم، مخصوصاً

in this period right now right after having the baby.

در این دوره، درست بعد از بچه دار شدن.

Before the baby was born, I often took my two-year-old three or four times a week to

قبل از به دنیا آمدن بچه، من اغلب هفته ای سه یا چهار بار کودک دو ساله ام را

go see some friends.

به دیدن دوستان می بردم.

It's good for him to play with other kids, but it was also good for me to be able to

برای او خوب است که با بچه های دیگر بازی کند، اما برای من هم خوب بود

spend time with my friends who are their parents.

که بتوانم با دوستانم که پدر و مادرشان هستند وقت بگذارم.

Vanessa: But now when someone says, "Hey, Vanessa, do you want to go to the park this

ونسا: اما حالا وقتی یکی می گوید، "هی، ونسا، می خواهی امروز

afternoon?"

بعد از ظهر به پارک بروی؟"

I might have a slightly different answer, at least for a short time period while I'm

من ممکن است پاسخی متفاوت داشته باشم، حداقل برای مدت کوتاهی در حالی که

still learning about my new life.

هنوز در مورد زندگی جدید خود یاد می کنم.

What can I say in that situation?

در آن شرایط چه می توانم بگویم؟

I hate to miss out, but I'm really tired today, or but I don't think I can go.

من از از دست دادن متنفرم، اما امروز واقعا خسته هستم، یا فکر نمی کنم بتوانم بروم.

I hate to miss out but ... And then you need to say that clear statement.

من از از دست دادن متنفرم اما... و سپس باید آن جمله واضح را بگویید.

I can't go.

نمیتونم برم

But I'm tired.

اما من خسته ام.

But I'm too busy.

ولی سرم خیلی شلوغه

I hate to miss out.

از دست دادن متنفرم

You don't want to miss out on the fun, but something else has happened.

شما نمی خواهید لذت را از دست بدهید، اما اتفاق دیگری افتاده است.

Or you could say, "I'd love to, but I'm really tired today."

یا می توانید بگویید: "من خیلی دوست دارم، اما امروز واقعا خسته هستم."

I'd love to.

من دوست دارم.

So we're using hate and love, but it's also important that we include the final part of

بنابراین ما از نفرت و عشق استفاده می کنیم، اما مهم است که قسمت پایانی

this sentence.

این جمله را نیز لحاظ کنیم.

I hate to miss out, but I'm tired.

از دست دادن متنفرم، اما خسته ام.

I'd love to, but I'm tired.

خیلی دوست دارم ولی خسته ام

Vanessa: What if I actually could go?

ونسا: اگر واقعاً بتوانم بروم چه؟

What can you say?

چی میتونی بگی؟

"Sure.

"Sure.

Sounds good," or, "Sure.

Sounds Good" یا "Sure.

Sounds good to me."

Sounds Good برای من."

This is a very clear, casual way to respond.

این یک روش بسیار واضح و غیر عادی برای پاسخ دادن است.

Yeah, I can go.

آره میتونم برم

Sure.

مطمئن.

Sounds good.

به نظر خوب می رسد.

Sounds good to me.

به نظر من خوب است.

Or if you have a specific event or maybe you're at work and you can't get to the invited event

یا اگر رویداد خاصی دارید یا شاید سر کار هستید و نمی توانید

at a specific time that they want you to be there, you could say, "I get off at 2:00,

در زمان خاصی که می خواهند به رویداد دعوت شده بروید، می توانید بگویید: "ساعت 2:00 پیاده می شوم،

but I can get there by 2:30."

اما من می توانم تا ساعت 2:30 به آنجا برسم."

I get off.

پیاده میشوم.

This means get off work.

این یعنی دست از کار بکش

I get off at 2:00, but I can get there.

من ساعت 2:00 پیاده می شوم، اما می توانم به آنجا برسم.

We're using get in both sides of this sentence.

ما در هر دو طرف این جمله از get استفاده می کنیم.

But I can get there by 2:30.

اما من می توانم تا ساعت 2:30 به آنجا برسم.

By here is saying the minimum time.

در اینجا گفته می شود حداقل زمان.

I'm not going to get there at 2:15.

قرار نیست ساعت 2:15 به آنجا برسم.

It would be shocking if I got there at 2:00 because I get off at 2:00, but I can get there

اگر ساعت 2:00 به آنجا برسم، تکان دهنده خواهد بود زیرا ساعت 2:00 پیاده می شوم، اما می توانم

by 2:30.

تا ساعت 2:30 به آنجا برسم.

That's the average time that I'll probably arrive.

این میانگین زمانی است که احتمالاً می‌رسم.

But I can get there by 2:30.

اما من می توانم تا ساعت 2:30 به آنجا برسم.

Vanessa: Just a quick note.

ونسا: فقط یک یادداشت سریع.

If you have ever studied British English, I often hear British English speakers say,

اگر تا به حال انگلیسی بریتانیایی خوانده اید، اغلب می شنوم که انگلیسی زبانان بریتانیایی می گویند:

"I can't be bothered."

«نمی توانم اذیت شوم».

If someone invites you to something, a British English speaker might decline by saying I

اگر کسی شما را به چیزی دعوت کند، ممکن است یک انگلیسی زبان انگلیسی با گفتن اینکه من

can't be bothered.

نمی توانم مزاحم شوم رد کند.

In the US, this is extremely strange to say, and it also feels rude.

در ایالات متحده، گفتن این بسیار عجیب است، و همچنین احساس بی ادبی می کند.

So the word bothered means I'm annoyed that you asked me or this is irritating to me.

پس کلمه مزاحم به این معناست که از اینکه از من پرسیدی ناراحتم یا این برای من آزاردهنده است.

If that person is familiar with British English expressions, maybe they won't feel like you're

اگر آن شخص با عبارات انگلیسی بریتانیایی آشنا باشد، شاید احساس نکند که شما

being rude.

بی ادب هستید.

But I recommend in the US do not say I can't be bothered.

اما من در ایالات متحده توصیه می کنم که نگویید نمی توانم اذیت شوم.

You might hear this in British English, but in the US don't use this to decline an invitation.

ممکن است این را به انگلیسی بریتانیایی بشنوید، اما در ایالات متحده از آن برای رد کردن دعوت استفاده نکنید.

I can't be bothered.

نمی توانم اذیت شوم.

It is not an Americanism.

آمریکایی گرایی نیست.

It sounds quite odd in the US.

در ایالات متحده بسیار عجیب به نظر می رسد.

Vanessa: All right.

ونسا: خیلی خب.

Let's go to our next category.

بیایید به دسته بعدی خود برویم.

What should you do when you want to tell or ask someone something briefly?

وقتی می خواهید به طور خلاصه از کسی چیزی بگویید یا بپرسید چه باید بکنید؟

Well, some people just live with their husband.

خب بعضیا فقط با شوهرشون زندگی میکنن

Some people raise kids together.

بعضی ها با هم بچه بزرگ می کنند.

Some people raise kids together and run a business together like us.

بعضی ها مثل ما با هم بچه بزرگ می کنند و با هم تجارت می کنند.

So as you can imagine, we have to communicate a lot about pretty much every level of our

بنابراین همانطور که می توانید تصور کنید، ما باید در مورد تقریباً هر سطح از

lives about what we're eating for every meal, who's watching our kids when, who's working

زندگی خود در مورد آنچه برای هر وعده غذایی می خوریم، چه کسی در چه زمانی بچه های ما را تماشا می کند، چه کسی

on what when, different creative ideas about the business.

روی چه زمانی کار می کند، ایده های خلاقانه مختلف در مورد کسب و کار ارتباط برقرار کنیم.

We have to communicate about a lot.

ما باید در مورد خیلی چیزها ارتباط برقرار کنیم.

Vanessa: So I often ask my husband, "Hey, can I tell you something really quick?"

ونسا: بنابراین من اغلب از شوهرم می‌پرسم: "هی، می‌توانم خیلی سریع چیزی به تو بگویم؟"

Hey, can I tell you something really quick?

سلام، می توانم خیلی سریع چیزی به شما بگویم؟

If he's involved in another task, I don't want to assume that he can easily switch to

اگر او درگیر کار دیگری باشد، نمی‌خواهم تصور کنم که می‌تواند به راحتی به

whatever I'm thinking about.

هر چیزی که من فکر می‌کنم تغییر دهد.

So I want to introduce it with this question.

بنابراین من می خواهم آن را با این سوال معرفی کنم.

Hey, can I ask you something really quick?

سلام، می توانم خیلی سریع از شما چیزی بپرسم؟

Hey, can I tell you something really quick?

سلام، می توانم خیلی سریع چیزی به شما بگویم؟

And maybe his answer is, "Oh, no.

و شاید پاسخ او این باشد: "اوه، نه.

I'm doing something.

من دارم کاری انجام می دهم. می

Can you talk to me in 10 minutes?"

توانید 10 دقیقه دیگر با من صحبت کنید؟"

That's fine.

خوبه.

But if I just launched right in and said, "Hey, what do you think about this?" his brain

اما اگر همین الان راه افتادم و گفتم: "هی، نظرت در مورد این چیه؟" مغز او

might be on a completely different track doing something with our kids or maybe doing something

ممکن است در مسیر کاملاً متفاوتی باشد که با بچه های ما کاری انجام می دهد یا ممکن است کاری

with work, so it's good to introduce this.

با کار انجام دهد، بنابراین خوب است این را معرفی کنیم.

Vanessa: You can also use this in a workplace situation in a typical office.

ونسا: شما همچنین می توانید از آن در موقعیت های محل کار در یک دفتر معمولی استفاده کنید.

If you have two coworkers who are talking together and you need to tell one of them

اگر دو همکار دارید که با هم صحبت می کنند و باید به یکی از آنها

something briefly, you could use this as kind of a polite interruption.

به طور خلاصه چیزی بگویید، می توانید از این به عنوان یک وقفه مودبانه استفاده کنید.

Hey, can I tell you something really quick?

سلام، می توانم خیلی سریع چیزی به شما بگویم؟

It means they can continue their conversation in five seconds, but you just want to tell

این بدان معناست که آنها می توانند مکالمه خود را در پنج ثانیه ادامه دهند، اما شما فقط می خواهید به

that person something really quick.

آن شخص چیزی خیلی سریع بگویید.

Vanessa: On the other hand, in small talk, when you want to ask someone briefly about

ونسا: از طرف دیگر، در صحبت‌های کوچک، وقتی می‌خواهید به طور خلاصه از کسی در

some recent event, like a holiday, Christmas, or an interview, or an exam, or the weekend,

مورد رویداد اخیر، مانند تعطیلات، کریسمس، یا مصاحبه، یا امتحان یا آخر هفته بپرسید،

you can just simply say, "How'd your Christmas go?

می‌توانید به سادگی بگویید: «چطور؟» کریسمس شما

How'd the exam go?

رفت؟ امتحان

How'd the interview go?

چطور گذشت؟ مصاحبه

How'd your weekend go?"

چطور گذشت؟ آخر هفته شما چطور گذشت؟"

How'd plus the event go.

این رویداد چگونه پیش رفت.

You're usually looking for a simple answer like, "Oh, it was great.

شما معمولاً به دنبال یک پاسخ ساده مانند "اوه، عالی بود. به

I had a nice time.

من خوش گذشت.

Oh, it was too short."

اوه، خیلی کوتاه بود."

Some kind of quick answer for small talk.

نوعی پاسخ سریع برای صحبت های کوچک.

Vanessa: I don't recommend using this for something that you know is going to be long

ونسا: من استفاده از این را برای چیزی که می دانید طولانی

and complicated.

و پیچیده است، توصیه نمی کنم.

I'd be a little bit surprised if a native English speaker said, just kind of in small

من کمی تعجب خواهم کرد اگر یک انگلیسی زبان بومی، فقط در صحبت های کوچک بگوید:

talk, "Hey, how'd your birth go?"

"هی، تولدت چطور گذشت؟"

If you have ever experienced birth or been around it, that is a long, complicated story

اگر تا به حال زایمان را تجربه کرده اید یا در اطراف آن بوده اید، این یک داستان طولانی و پیچیده است

that is also quite emotional, so it's not really for quick small talk conversations

که همچنین کاملاً احساسی است، بنابراین واقعاً برای گفتگوهای کوتاه و سریع

maybe in the grocery store.

شاید در فروشگاه مواد غذایی نیست.

In these type of situations, you're going to want to have simpler questions like, "Hey,

در این نوع موقعیت‌ها، می‌خواهید سؤالات ساده‌تری داشته باشید، مانند: "هی،

how'd your weekend go?

آخر هفته شما چطور گذشت؟

Hey, how'd your holidays go?"

سلام، تعطیلات شما چگونه گذشت؟"

Great.

عالی.

This kind of short small question.

این نوع سوال کوچک کوتاه.

Vanessa: Another quick note, do not say we need to talk or I want to talk with you.

ونسا: یک یادداشت سریع دیگر، نگویید باید صحبت کنیم یا می خواهم با شما صحبت کنم.

This is the most scary sentence to any English speaker.

این ترسناک ترین جمله برای هر انگلیسی زبانی است .

If you said to me, "Vanessa, we need to talk."

اگر به من گفتی "ونسا، باید صحبت کنیم."

Whoa.

اوه

I feel like I've done something terrible.

احساس می کنم کار وحشتناکی انجام داده ام.

What did I do?

چه کار کردم؟

I'm in trouble.

من به دردسر افتاده ام.

I'm either going to get fired, you're going to break up with me, something awful that

من یا اخراج می شوم، تو از من جدا می شوی، اتفاق وحشتناکی

I've done that I didn't mean to do has happened.

که من انجام داده ام و قصد انجامش را نداشتم رخ داده است.

So be very cautious.

پس خیلی محتاط باش

If you are upset with someone and you want them to feel extremely nervous, send them

اگر از کسی ناراحت هستید و می خواهید او به شدت عصبی شود، به او

a text message that says we need to talk.

پیامکی بفرستید که بگوید باید صحبت کنیم.

Oh.

اوه

They probably won't be able to focus on anything else for the rest of the day, so be careful.

آنها احتمالاً نمی توانند در بقیه روز روی چیز دیگری تمرکز کنند ، پس مراقب باشید.

Use this in the correct way or just don't use it at all.

از این به روش صحیح استفاده کنید یا اصلاً از آن استفاده نکنید.

Instead, you can just interrupt a conversation quickly and say, "Hey, can I tell you something

درعوض، می‌توانید یک مکالمه را سریع قطع کنید و بگویید: "هی، می‌توانم خیلی سریع چیزی به شما بگویم

really quick?2 No problem.

؟ 2 اشکالی ندارد.

But if you say, "We need to talk," or, "Do you have a minute to talk?" it's going to

اما اگر بگویید، "ما باید صحبت کنیم" یا " آیا یک دقیقه برای صحبت کردن فرصت دارید؟" "این

make someone feel really nervous.

باعث می‌شود کسی واقعاً عصبی شود.

So be cautious about that statement.

پس در مورد این جمله محتاط باشید.

Vanessa: Let's go to our final category, which is wishing someone well.

ونسا: بیایید به آخرین دسته خود برویم، یعنی آرزوی خوب برای کسی.

I find myself wishing people well a lot in daily life.

من خودم را در زندگی روزمره برای مردم آرزو می‌کنم.

Maybe it's when they're about to go on a new date, when they have a job interview, or when

شاید زمانی باشد که آنها در حال رفتن به یک قرار جدید، زمانی که یک مصاحبه شغلی دارند، یا زمانی

they're just doing something simple like taking their two kids to the grocery store.

که آنها فقط مشغول انجام یک کار ساده مانند بردن دو فرزندشان به خواربارفروشی هستند.

Hope it goes well.

There's a couple different sentences that you can use to wish someone well.

The most simple is have a good time at the lake.

یکی خوبه. ساده ترینش اینه که کنار دریاچه

Have a good interview.

خوش بگذرونه.

Have a good time at the grocery store.

مصاحبه خوبی داشته باش. در خواربارفروشی وقت خوبی داشته

Have a good ... You're wishing them well.

باش.. خوش بگذره... تو آرزوی خوبی برایشان می کنی

Vanessa: Or you could be more straightforward and say, "Hope your interview goes well.

ونسا: یا می توانی صریح تر باشی و بگویید: «امیدوارم مصاحبه شما خوب پیش برود.

Hope your date goes well."

امیدوارم که قرارتان به خوبی پیش برود."

We often cut out the subject I just to be a little more casual.

ما اغلب موضوع من را قطع می کنیم تا کمی معمولی تر باشیم.

Hope your interview goes well.

امیدوارم مصاحبه شما به خوبی پیش برود.

You could say, "I hope your interview goes well," but it feels a little bit more serious.

می توانید بگویید "امیدوارم مصاحبه شما خوب پیش برود" اما کمی جدی تر به نظر می رسد.

If you're just saying goodbye to your friend, you've been talking about they have an interview

اگر فقط با دوست خود خداحافظی می کنید، در مورد اینکه آنها مصاحبه ای در راه است صحبت کرده

coming up, and then you're saying goodbye, it's more common to say, "Hope your interview

اید، و سپس خداحافظی می کنید، معمولاً به جای این جمله، بگویید: "امیدوارم مصاحبه شما

goes well," instead of, "I hope your interview goes well."

خوب پیش برود" امیدوارم مصاحبه شما خوب پیش برود.

It's much more serious.

" خیلی جدی تر است.

I hope your interview goes well.

امیدوارم مصاحبه شما به خوبی پیش برود.

It's a little more serious when you add the subject.

وقتی موضوع را اضافه می کنید کمی جدی تر است.

Vanessa: Or you might say, "Fingers crossed."

ونسا: یا ممکن است بگویید "انگشت های دست زده."

This is usually accompanied with this kind of crossing fingers with your middle and your

این معمولاً با این نوع همراه است. از روی هم زدن انگشتان با

pointer finger gesture.

اشاره

You could use one fingers crossed or you might use two fingers crossed.

وسط و اشاره انگشت اشاره.

If they say, "Okay, I'm about to go to my interview.

I hope it goes well.

امیدوارم به خیر بگذره.

Fingers crossed," or if you are taking your two children to the grocery store and you're

انگشتان به هم خوردند» یا اگر دو فرزندتان را به خواربارفروشی می‌برید و

a little bit worried that things might get crazy, one of your friends might say, "Fingers

کمی نگران هستید که ممکن است اوضاع دیوانه شود، یکی از دوستانتان ممکن است بگوید: «انگشتان به هم

crossed.

خورد.

It's going to be tough, but you got this."

سخت خواهد بود، اما تو این را گرفتی."

Vanessa: And that's our next expression.

ونسا: و این عبارت بعدی ماست.

You got this.

شما

You got this.

It doesn't mean you received some kind of package.

It just means you can do this.

این را گرفتید.

You got this.

شما این را دریافت کردید. این را

You got this.

گرفتی.

Or you can say, "Don't sweat it.

یا می‌توانی بگوییم، "عرق نکن.

Don't sweat it."

آن را عرق نکنید."

Sweat is the liquid that comes from your face when you're hot or when you're nervous.

عرق مایعی است که وقتی گرم هستید یا عصبی هستید از صورت شما خارج می شود.

This often happens when you have a big situation.

این اغلب وقتی اتفاق می افتد که موقعیت بزرگی

So you need to say, "Don't sweat it.

دارید. بنابراین باید بگویید: "آن را عرق نکنید. .

You can do it.

شما می توانید آن را انجام دهید.

You got this."

تو این را فهمیدی."

We often combine these together.

ما اغلب اینها را با هم ترکیب می کنیم.

Vanessa: When I film these YouTube lessons, it's my husband who watches our two-year-old

ونسا: وقتی از این درس های یوتیوب فیلم می کنم، این شوهرم است که بچه دو ساله

and our newborn.

و نوزاد ما را

And the first time that he watched both of them alone by himself, I said, "Don't sweat

تماشا می کند. و اولین باری که او هر دوی آنها را به تنهایی تماشا کرد، من گفت: عرق نکن

it.

.

You got this.

تو متوجهش شدی.

You can do it.

شما می توانید آن را انجام دهید.

Don't sweat it."

عرق نکنید.

It's great to combine them to wish someone well in an extreme situation.

" ترکیب آنها برای آرزوی موفقیت برای کسی در یک موقعیت شدید عالی است.

This isn't really extreme, but in some new situation.

این واقعاً افراطی نیست، اما در یک موقعیت جدید.

Vanessa: Whew.

ونسا: وای.

That was a lot of daily expressions.

این عبارات روزانه زیادی بود.

Now I have a question for you.

اکنون من یک سوال برای شما.

Let me know in the comments.

در نظرات به من اطلاع دهید

What would you say if your friend said, "I hate that I can't come to your party.

. اگر دوستتان بگوید، " از اینکه نمی توانم به مهمانی شما بیایم متنفرم، چه می گویید.

I hate that I can't come to your party."

من از اینکه نمی توانم به مهمانی شما بیایم متنفرم."

Hmm.

هوم.

What would you say to make them feel a little bit better?

چه می گویید که آنها کمی احساس بهتری داشته باشند؟

Let me know in the comments, and thank you so much for learning English with me.

در نظرات به من بگویید و از اینکه با من انگلیسی یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم.

I'll see you again next Friday for a new lesson here on my YouTube channel.

خواهم دید. شما دوباره جمعه آینده برای یک درس جدید اینجا در کانال یوتیوب من

Bye.

. خداحافظ

Vanessa: The next step is to download my free e-book, 5 Steps to Becoming a Confident English

ونسا: مرحله بعدی دانلود کتاب الکترونیکی رایگان من است، 5 مرحله برای تبدیل شدن به یک سخنران مطمئن انگلیسی

Speaker.

.

You'll learn what you need to do to speak confidently and fluently.

شما یاد خواهید گرفت که برای صحبت کردن چه کاری باید انجام دهید. با اطمینان و روان.

Don't forget to subscribe to my YouTube channel for more free lessons.

فراموش نکنید که برای درس های رایگان بیشتر در کانال یوتیوب من مشترک شوید.

Thanks so much.

خیلی ممنون.

Bye.

خداحافظ.