LIVE: English Conversation Lesson: Relationships!

Vanessa: Hello.

ونسا: سلام.

Hello.

سلام.

Welcome to today's special live English lesson here on the Speak English with Vanessa YouTube

به درس زنده انگلیسی ویژه امروز در اینجا در کانال YouTube با ونسا انگلیسی صحبت کنید خوش آمدید

Channel.

.

I'm Vanessa.

من ونسا هستم.

Dan: I'm Dan.

دن: من دن هستم.

Vanessa: And this is my husband Dan.

ونسا: و این شوهر من دن است.

Today, we're going to be doing something a little bit special.

امروز، قرار است کاری کمی خاص انجام دهیم.

Usually we talk about specific vocabulary, specific grammar points, but today we're going

معمولاً در مورد واژگان خاص، نکات گرامری خاص صحبت می‌کنیم، اما امروز قرار

to be having a natural conversation with some of our top relationships, specifically romantic

است با برخی از روابط برترمان، به‌ویژه

relationship, tips.

رابطه‌های عاشقانه، و نکاتی صحبت کنیم.

Dan: Ooh, we're going to talk about love today.

دن: اوه، امروز در مورد عشق صحبت می کنیم.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

I feel like this is a really great chance for you because we're going to be just having

من احساس می‌کنم که این یک فرصت واقعاً عالی برای شماست، زیرا ما فقط با

a conversation together, but as we say new vocabulary, we're going to try to explain

هم گفتگو می‌کنیم، اما همانطور که می‌گوییم واژگان جدید، سعی

it as best as we can.

می‌کنیم تا جایی که می‌توانیم آن را توضیح دهیم.

Dan: Sure.

دن: حتما.

Vanessa: This is something that doesn't happen when you're having a conversation with someone

ونسا: این چیزی است که وقتی در حال مکالمه با شخصی

in your office or maybe a friend from another country.

در دفتر خود یا شاید دوستی از کشور دیگر هستید، اتفاق نمی افتد.

You're just having a conversation, but there's not a chance to stop and talk about the words

شما فقط در حال گفتگو هستید، اما فرصتی برای توقف و صحبت در مورد کلماتی

that you're using.

که استفاده می کنید وجود ندارد.

So hopefully today during our conversation, as new vocabulary comes up, as new vocabulary

بنابراین امیدوارم امروز در طول مکالمه ما، با ظهور واژگان جدید، با ظهور واژگان جدید

arises ... That's a great phrasal verb.

... این یک فعل عبارتی عالی است.

It comes up.

بالا می آید.

We're going to explain it as best as we can.

تا جایی که بتوانیم آن را توضیح خواهیم داد.

Make sure to take some notes.

حتما یادداشت برداری کنید.

Make sure to review this if you need to for the vocabulary and also for any romantic relationship

در صورت نیاز برای دایره لغات و همچنین برای هر

tips that we have to offer.

نکته ای که برای رابطه عاشقانه ارائه می دهیم، حتماً این را مرور کنید.

Dan: We're going to give some tips today.

دن: امروز می خواهیم نکاتی را ارائه کنیم.

Although, these are just very personal tips, right?

اگرچه، اینها فقط نکات بسیار شخصی هستند، درست است؟

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Dan: Every relationship is unique, right?

دن: هر رابطه ای منحصر به فرد است، درست است؟

Vanessa: Mm-hmm (affirmative).

ونسا: Mm-Hmm (تأیید کننده).

Dan: I would say we have a very unique relationship.

دن: می‌توانم بگویم که ما یک رابطه بسیار منحصربه‌فرد داریم.

We're both kind of unusual people.

هر دوی ما آدم‌هایی غیرعادی هستیم.

Vanessa: So, let's start with a couple pieces of factual information.

ونسا: بنابراین، اجازه دهید با چند اطلاعات واقعی شروع کنیم.

How long have we ... This is a kind of test.

چند وقت است ... این یک نوع آزمایش است.

How long- Dan: Oh, it's a test for me.

چه مدت- دن: اوه، این برای من یک امتحان است.

Vanessa: How long have we been married?

ونسا: چند وقته ازدواج کردیم؟

Dan: We've been married eight years.

دن: ما هشت سال ازدواج کردیم.

Vanessa: Oh, he passed the test.

ونسا: اوه، او امتحان را پس داد.

Dan: Woo!

دن: وو!

Vanessa: This year in August it will be nine years.

ونسا: امسال در آگوست نه سال می شود.

So, we've been married eight and a half years or so.

بنابراین، ما هشت سال و نیم یا بیشتر ازدواج کرده ایم.

Dan: Which is a long time for the average American of our age, because we're only 30.

دن: که برای آمریکایی های معمولی هم سن ما زمان زیادی است، زیرا ما فقط 30 سال داریم.

Vanessa: One.

ونسا: یک.

Dan: 31.

دن:

Oh, we're 31.

31. اوه، ما 31 سال داریم.

So, we've been married a little while.

پس مدتی است که ازدواج کرده ایم.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

When did we meet each other?

کی با هم آشنا شدیم؟

Dan: We met each other the very first day of college.

دان: ما همدیگر را در همان روز اول دانشگاه ملاقات کردیم .

Vanessa: And I was- Dan: Which is university in other countries.

ونسا: و من بودم- دن: که دانشگاه در کشورهای دیگر است.

Vanessa: Yes, so I was 17 years old, but I was almost 18.

ونسا: بله، پس من 17 ساله بودم، اما تقریباً 18 ساله بودم.

The next week was my birthday, so I was pretty much 18 years old and you were 18, too, right?

هفته بعد تولد من بود، بنابراین من تقریباً 18 ساله بودم و شما هم 18 ساله بودید، درست است؟

Dan: Mm-hmm (affirmative).

دان: مم-هم (تأیید کننده).

Yeah.

آره

Vanessa: So, we've known each other for quite a long time from 18 to 31.

ونسا: خب، ما مدت زیادی است که همدیگر را از 18 تا 31 سالگی می شناسیم. این

What is that?

چیست؟

13 years?

13 سال؟

A long time.

زمان طولانی.

A lot has happened during that time.

در این مدت اتفاقات زیادی افتاده است.

I think knowing someone, being in a relationship with someone for 13 years is normal for maybe

من فکر می کنم شناختن یک نفر، داشتن رابطه 13 ساله با یک نفر برای

our parent's generation, but for our generation it's something that's a little bit surprising.

نسل والدین ما طبیعی است، اما برای نسل ما این چیزی است که کمی تعجب آور است.

When people meet us, they're surprised that we are 31 and we've been married for eight

وقتی مردم با ما ملاقات می کنند، از اینکه ما 31 ساله هستیم و هشت سال است که ازدواج کرده ایم، تعجب می کنند

years.

.

Dan: Yeah, and that we've only dated each other for a really long time.

دن: بله، و اینکه ما فقط برای مدت طولانی با هم قرار گذاشتیم.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Dan: That's not very usual, I don't think.

دن: این خیلی معمول نیست، فکر نمی کنم.

Vanessa: Yeah, and that we still like each other.

ونسا: بله، و اینکه ما هنوز همدیگر را دوست داریم .

I think that there's a lot of- Dan: Do we?

من فکر می کنم که بسیاری از آنها وجود دارد - دن: آیا ما؟

Vanessa: You'll find out today.

ونسا: امروز متوجه خواهی شد.

Dan: We do.

دن: ما داریم.

Vanessa: There's a lot of things that we do in our relationship or principles that we

ونسا: چیزهای زیادی در رابطه‌مان انجام می‌دهیم یا اصولی

have that have really helped us to maintain a healthy, strong relationship, and those

که داریم که واقعاً به ما کمک کرده است تا یک رابطه سالم و قوی داشته باشیم، و

are the two words that I want to focus on today is having a healthy relationship, not

این دو کلمه‌ای است که امروز می‌خواهم روی آن تمرکز کنم داشتن یک رابطه سالم است. نه

just how to find a boyfriend.

فقط نحوه پیدا کردن دوست پسر

I can't give you advice on that, but ... or find a girlfriend.

من نمی توانم در این مورد به شما توصیه کنم، اما ... یا دوست دختر پیدا کنید.

But having a healthy relationship and having a strong relationship, it means that you feel

اما داشتن یک رابطه سالم و داشتن یک رابطه قوی به این معنی است که شما

confident in your relationship.

در رابطه خود احساس اطمینان می کنید.

You feel confident in yourself- Dan: Yes.

شما به خودتان اطمینان دارید- دن: بله.

Vanessa: ... when you're part of that relationship.

ونسا: ... وقتی شما بخشی از آن رابطه هستید.

Dan: And it means it will last a long time.

دان: و این بدان معناست که مدت زیادی دوام خواهد آورد.

If you want to have children, it will be a good relationship to have children.

اگر می خواهید بچه دار شوید، بچه دار شدن رابطه خوبی خواهد بود.

Because really, if you're going to get married, it's probably mostly to have children, in

چون واقعاً اگر قرار است ازدواج کنید ، به نظر شخصی من، احتمالاً بیشتر برای بچه دار شدن

my personal opinion.

است.

Vanessa: So today, before we get started, I'd like to give a couple disclaimers.

ونسا: پس امروز، قبل از شروع، می‌خواهم چند مورد سلب مسئولیت کنم.

First of all, we have a unique situation that we met each other when we were young.

اول از همه، ما یک موقعیت منحصر به فرد داریم که در جوانی همدیگر را دیدیم.

All of these are personal tips, but that's all we can do is share from our personal lives.

همه اینها نکات شخصی هستند، اما تنها کاری که می توانیم انجام دهیم این است که از زندگی شخصی خود به اشتراک بگذاریم.

We have not been married for 50 years.

ما 50 سال است که ازدواج نکرده ایم.

I know there are plenty of people who have been together much longer than us, so take

من می دانم که افراد زیادی هستند که خیلی بیشتر از ما با هم بوده اند، پس

it with a grain of salt.

آن را با یک دانه نمک مصرف کنید.

Dan: Yes.

دن: بله.

But, apparently it's working.

اما، ظاهراً کار می کند.

Vanessa: It's working so far.

ونسا: تا الان کار می کند.

I'm curious, can we talk about that first expression?

من کنجکاو هستم، آیا می توانیم در مورد اولین عبارت صحبت کنیم ؟

Because this is key for all of our tips today.

زیرا این نکته کلیدی برای همه نکات امروز ما است.

Dan: Which one?

دن: کدوم؟

Vanessa: Take it with a grain of salt.

ونسا: آن را با یک دانه نمک مصرف کنید.

Dan: Take it with a grain of salt.

دان: آن را با یک دانه نمک مصرف کنید.

Vanessa: Take it with a grain of salt.

ونسا: آن را با یک دانه نمک مصرف کنید.

What does that mean?

معنی آن چیست؟

Dan: This is an expression that just means don't take everything we say word for word

دان: این عبارتی است که فقط به این معنی است که هر چیزی را که می گوییم کلمه به کلمه نگیرید

and believe everything.

و همه چیز را باور کنید.

Vanessa: Yeah, it's just- Dan: We think you should believe it, but it's-

ونسا: بله، فقط- دن: ما فکر می کنیم باید باورش کنی، اما اینطور است-

Vanessa: [inaudible 00:04:50].

ونسا: [نامفهوم 00:04:50].

Dan: Basically, just remember that it's our opinion.

دن: در اصل، فقط به یاد داشته باشید که این نظر ماست .

Vanessa: Yeah, it's just our opinion.

ونسا: آره، این فقط نظر ماست.

It's just something that's worked for us.

این فقط چیزی است که برای ما کار کرده است.

So, you can use this expression if ... It's great if you're giving advice if you want

بنابراین، می توانید از این عبارت استفاده کنید اگر ... اگر

to be humble.

می خواهید فروتن باشید، بسیار خوب است.

Because, you're not saying ... I don't want say, "My relationship advice is the best advice."

زیرا، شما نمی گویید... نمی خواهم بگویم، "توصیه روابط من بهترین توصیه است."

No, no, no.

نه نه نه.

I don't want say that because it's just my personal experience.

من نمی خواهم این را بگویم زیرا این فقط تجربه شخصی من است.

So if you give someone advice, maybe you know some things about cars and your friends asks

بنابراین اگر به کسی توصیه می کنید، شاید چیزهایی در مورد ماشین ها بدانید و دوستانتان از

you, "Can you look at the tires of my car?

شما بپرسند، "می توانید به لاستیک های ماشین من نگاه کنید؟

I think something's wrong."

فکر می کنم چیزی اشتباه است."

You could give some advice, but then you might say, "Well, take it with a grain of salt.

می‌توانی نصیحت کنی، اما بعد می‌توانی بگویی: "خب، آن را با یک دانه نمک مصرف کن.

I'm an amateur.

من یک آماتور هستم.

You should just go to a mechanic."

فقط باید پیش یک مکانیک بروی."

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: So, just please take our advice with Take it with a grain of salt.

ونسا: پس، لطفاً توصیه ما را با یک دانه نمک دریافت کنید.

This lovely idiom.

این اصطلاح دوست داشتنی

And let's start with our first tip today.

و بیایید با اولین نکته امروزمان شروع کنیم.

Dan: Yeah, should we start with the first one?

دن: آره، باید از اولی شروع کنیم؟

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Dan: Sure.

دن: حتما.

Vanessa: Dan gave a couple tips.

ونسا: دن چند راهنمایی کرد.

I give a couple tips.

من چند راهنمایی می کنم.

Dan: My first tip is more for the beginning of your relationship.

دن: اولین نکته من بیشتر برای شروع رابطه شماست.

So, it's not even really during your relationship at all.

بنابراین، اصلاً در طول رابطه شما هم نیست.

This is the pregame, we might say.

شاید بتوان گفت این پیش بازی است.

And that is to make sure you're a good fit at the beginning.

و این برای این است که مطمئن شوید در ابتدا مناسب هستید.

So, we can talk about the expression good fit.

بنابراین، ما می توانیم در مورد عبارت good fit صحبت کنیم.

So, it's kind of like clothes, right?

بنابراین، این چیزی شبیه لباس است، درست است؟

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

This shirt is a good fit for Dan.

این پیراهن برای دن مناسب است.

It's not too big.

خیلی بزرگ نیست

It's not too small.

خیلی کوچک نیست.

It fits his body.

به بدنش می خورد.

Dan: It's a good fit.

دن: خوب است.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Dan: But, you can use that for people in relationships, too, right?

دن: اما، شما می توانید از آن برای افراد در روابط نیز استفاده کنید، درست است؟

So, I would say Vanessa and I are a good fit.

بنابراین، می توانم بگویم من و ونسا خوب هستیم.

Vanessa: You can kind of imagine maybe a puzzle piece that your personalities fit together.

ونسا: شما می توانید به نوعی تصور کنید که شاید یک قطعه پازل که شخصیت شما با هم هماهنگ باشد.

So if you meet someone and you think, "Oh, this person is a wonderful match for my-"

بنابراین، اگر با کسی ملاقات کردید و فکر کردید، "اوه، این شخص برای من مناسب است-"

Dan: Good fit, not feet.

دان: تناسب خوبی دارد، نه پاها.

Vanessa: Yeah, not your feet.

ونسا: آره، نه پاهای تو.

Dan: Fit.

دن: مناسب.

Vanessa: A fit.

ونسا: مناسب است.

F-I-T.

مناسب.

You could say, "Oh, I'm so excited because we've already been on three dates and we're

می توانید بگویید: "اوه، من خیلی هیجان زده هستم، زیرا ما قبلاً در سه قرار ملاقات بوده ایم و

such a good fit for each other."

برای هم مناسب هستیم."

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: This is great.

ونسا: این عالی است.

You complement each other.

شما مکمل یکدیگر هستید.

Dan: Connected to that, I would say don't rush.

دن: در ارتباط با آن، می‌گویم عجله نکن.

So, don't rush into a relationship.

بنابراین، در رابطه عجله نکنید.

For example, for Vanessa and I, we knew each other for six months before we even dated.

به عنوان مثال، برای من و ونسا، قبل از اینکه حتی با هم قرار بگذاریم، شش ماه همدیگر را می شناختیم.

After dating, we didn't live together for four years?

بعد از آشنایی، چهار سال با هم زندگی نکردیم ؟

Vanessa: Yes, and I've, of course, this is a little bit unusual.

ونسا: بله، و من البته، این کمی غیرعادی است.

Dan: And we were young.

دن: و ما جوان بودیم.

We were young.

ما جوان بودیم.

Vanessa: Because we were so young.

ونسا: چون ما خیلی جوان بودیم.

Dan: But, my point is that you don't want to rush into a relationship.

دن: اما، منظور من این است که تو نمی‌خواهی عجله‌ای در رابطه برقرار کنی.

So maybe this happens to a guy a lot.

بنابراین ممکن است این اتفاق برای یک پسر زیاد بیفتد.

You see a girl and she's so beautiful and you can't even contain yourself.

دختری را می بینی و آنقدر زیباست و حتی نمی توانی جلوی خودت را بگیری.

You just want to go after her and talk to her.

فقط میخوای بری دنبالش و باهاش ​​حرف بزنی

Maybe you're not a really good fit.

شاید شما واقعاً مناسب نیستید.

You're not a really good fit personality-wise.

شما واقعاً از نظر شخصیتی مناسب نیستید.

You can't hold a conversation.

شما نمی توانید یک مکالمه داشته باشید.

You don't like to go and do things together.

دوست ندارید با هم بروید و کارها را انجام دهید.

Well, your relationship is going to be a lot more fun and a lot more enjoyable if you know

خوب، اگر

at the very beginning before you live together if you get along, if you're a good fit.

در همان ابتدا قبل از زندگی مشترک بدانید که آیا با هم کنار می آیید یا خیر، رابطه شما بسیار سرگرم کننده تر و بسیار لذت بخش تر خواهد بود.

Vanessa: Sure.

ونسا: حتما.

The word that Dan used, one of you asked in the chat box, is F-I-T, fit.

کلمه ای که دن استفاده کرد، یکی از شما در جعبه چت پرسید، F-I-T، مناسب است.

We are a good fit for each other.

ما برای یکدیگر مناسب هستیم.

Then, Dan also said, "Don't rush."

بعد دن هم گفت عجله نکن.

R-U-S-H, R-U-S-H, rush.

R-U-S-H، R-U-S-H، عجله کنید.

Dan: Don't rush.

دن: عجله نکن.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: I think this also shows confidence in yourself because if you rush, maybe you

ونسا: فکر می‌کنم این نیز نشان‌دهنده اعتماد به نفس شماست، زیرا اگر عجله کنید، شاید خیلی

make some fast decisions really quickly.

سریع تصمیم‌های سریع بگیرید.

Maybe it shows, "Oh, I need to do this or else he won't like me."

شاید نشان دهد، "اوه، من باید این کار را انجام دهم وگرنه او از من خوشش نخواهد آمد."

Well, it's okay.

خوب، اشکالی ندارد.

Make yourself comfortable.

خودتو راحت کن

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: Make yourself comfortable in your relationship.

ونسا: در رابطه خود راحت باشید .

That's important.

این مهم است.

Dan: There's another expression we can use for this.

دن: تعبیر دیگری هم وجود دارد که می توانیم برای این مورد استفاده کنیم.

But sometimes this is used in medicine, but- Vanessa: Oh, yeah?

اما گاهی از این در پزشکی استفاده می شود، اما ونسا: اوه، آره؟

Dan: ... you'd say, "An ounce of prevention is worth a pound of cure."

دن: ... شما می گویید، "یک اونس پیشگیری ارزش یک پوند درمان را دارد."

Vanessa: Oh, this is a lovely ... This is a proverb, actually.

ونسا: اوه، این دوست داشتنی است... این یک ضرب المثل است، در واقع.

Dan: It's a proverb.

دان: این یک ضرب المثل است.

Vanessa: I think Benjamin Franklin might have said this.

ونسا: فکر می کنم بنجامین فرانکلین ممکن است این را گفته باشد.

So here- Dan: I bet some Chinese person said it.

بنابراین اینجا- دن: شرط می بندم که یک چینی این را گفته است.

Vanessa: Maybe so.

ونسا: شاید اینطور باشد.

Everything originated in China, right?

همه چیز از چین سرچشمه گرفته است، درست است؟

Dan: Yeah.

دن: آره

Vanessa: So, we could say an ounce of prevention ... So, this is a small quantity.

ونسا: بنابراین، می توانیم بگوییم یک اونس پیشگیری ... بنابراین، این مقدار کمی است.

Dan: Yeah, a little bit of prevention, which means something you do before a problem.

دن: بله، کمی پیشگیری، یعنی کاری که قبل از بروز مشکل انجام می دهید.

Vanessa: Helps a lot in the future.

ونسا: در آینده کمک زیادی می کند.

So if you're careful a little bit at the beginning, it will help so much.

بنابراین اگر در ابتدا کمی مراقب باشید، بسیار کمک خواهد کرد.

We could say it will pay off.

می توانیم بگوییم که نتیجه خواهد داد.

So, Dan's advice here is at the beginning to be careful.

بنابراین، توصیه دن در اینجا در ابتدا این است که مراقب باشید.

Choose the right person.

فرد مناسب را انتخاب کنید.

I actually watched a TED Talk recently because I was thinking about this topic, and I had

من در واقع اخیراً یک سخنرانی TED را تماشا کردم زیرا در مورد این موضوع فکر می کردم و

a lot of doubts because we are not perfect.

شک زیادی داشتم زیرا ما کامل نیستیم.

So, I thought, "Can we give any tips or advice?

بنابراین، فکر کردم، "آیا می‌توانیم راهنمایی یا توصیه‌ای داشته باشیم؟

We're just humans.

ما فقط انسان هستیم.

How can we share information about this?"

چگونه می‌توانیم اطلاعاتی در این مورد به اشتراک بگذاریم؟"

So, I did some ... a little bit of research, and I found something quite interesting.

بنابراین، من کمی ... کمی تحقیق کردم و چیز بسیار جالبی پیدا کردم.

One of the marriage experts who I was listening to, she said usually couples seek help in

یکی از کارشناسان ازدواج که به او گوش می‌دادم، می‌گوید معمولاً زوج‌ها در دو موقعیت به دنبال کمک هستند

two situations.

.

They seek help with marital counseling, this is after you're married, you're having problems

آنها از مشاوره زناشویی کمک می گیرند، این بعد از ازدواج است، مشکل

and you talk to a therapist.

دارید و با یک درمانگر صحبت می کنید.

In that way, it's too late.

به این ترتیب دیگر خیلی دیر شده است.

You're already married.

شما قبلا ازدواج کرده اید.

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: Maybe you can get divorced, but that's a big deal.

ونسا: شاید بتوانی طلاق بگیری، اما این مسئله بزرگی است.

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: The second situation is premarital counseling.

ونسا: موقعیت دوم مشاوره قبل از ازدواج است .

If you get married in an English-speaking country, or at least in the US, this is so

اگر در یک کشور انگلیسی زبان یا حداقل در ایالات متحده ازدواج کنید، این امر بسیار

common.

رایج است.

Premarital counseling, usually you need to have some kind of therapy with maybe a pastor

مشاوره قبل از ازدواج، معمولاً قبل از ازدواج باید نوعی درمان را با یک کشیش

or with someone before you get married.

یا با کسی انجام دهید.

But this, the lady that I was watching, she said, "It's already almost too late because

اما این خانمی که من داشتم نگاه می‌کردم ، گفت: "تقریباً دیر شده است، زیرا

you already chose the person who you're going to marry."

شما قبلاً شخصی را انتخاب کرده‌اید که قرار است با او ازدواج کنید."

So if you have some kind of prevention in the past, if you've already thought about,

بنابراین اگر در گذشته نوعی پیشگیری داشته اید، اگر قبلاً به این فکر کرده اید که

"Who is a good fit for me?

"چه کسی برای من مناسب است؟

Are we a good fit?" you really had some good insight into your relationship, then, okay,

آیا ما مناسب هستیم؟" شما واقعاً بینش خوبی نسبت به رابطه خود داشتید، پس، بسیار خوب،

premarital counseling is helpful, but it's not going to change your life because you're

مشاوره قبل از ازدواج مفید است، اما زندگی شما را تغییر نخواهد داد، زیرا شما

already a good fit.

از قبل مناسب هستید.

Dan: The most important thing is having a vision and principles for yourself and you

دان: مهمترین چیز این است که یک چشم انداز و اصول برای خود داشته باشید و

look at your partner or your potential partner and say, "Does this match?

به شریک یا شریک احتمالی خود نگاه کنید و بگویید "آیا این مطابقت دارد؟

Will this be a good fit?"

آیا این مناسب خواهد بود؟"

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

So, I think this is a good time to say that for us, we are still a very normal couple

بنابراین، فکر می‌کنم این زمان خوبی است که بگوییم برای ما، ما هنوز از بسیاری جهات یک زوج بسیار عادی هستیم

in many ways.

.

We still have difficulties.

ما هنوز مشکلاتی داریم.

We still argue about things.

ما هنوز در مورد مسائل بحث می کنیم.

Dan: We're not perfect.

دن: ما کامل نیستیم.

Vanessa: No, we are not perfect.

ونسا: نه، ما کامل نیستیم.

Dan: Are we?

دن: ما هستیم؟

Vanessa: No.

ونسا: نه.

I think that this is something that for the current age, when you can see things on the

من فکر می‌کنم این چیزی است که برای عصر کنونی، وقتی می‌توانید چیزهایی را در

internet, when you can see things on social media, it's kind of like ... At least for

اینترنت ببینید، وقتی می‌توانید چیزهایی را در رسانه‌های اجتماعی ببینید ، به نوعی ... حداقل برای

women, it's kind of like watching a romantic comedy movie.

زنان، به نوعی شبیه است. تماشای یک فیلم کمدی عاشقانه

You might see this perfect image of this wonderful couple in the movie, but that's not reality.

ممکن است این تصویر عالی از این زوج فوق العاده را در فیلم ببینید، اما این واقعیت نیست.

So when you see struggle in your own relationship, you feel like, "It's the end.

بنابراین وقتی در رابطه خود مبارزه می بینید، احساس می کنید "این پایان است

It's so terrible."

. خیلی وحشتناک است."

But really, it's just real life.

اما در واقع، این فقط زندگی واقعی است.

So, I think it's really important to not compare your relationship with something that's not

بنابراین، من فکر می کنم واقعا مهم است که رابطه خود را با چیزی که

realistic, like a movie or just some kind of social media image.

واقع بینانه نیست مقایسه نکنید، مانند یک فیلم یا فقط نوعی تصویر رسانه های اجتماعی.

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: So, that's kind of another disclaimer.

ونسا: بنابراین، این یک نوع سلب مسئولیت دیگر است.

Dan: But you can compare with us because we're real.

دن: اما شما می توانید با ما مقایسه کنید زیرا ما واقعی هستیم.

Vanessa: We're pretty real.

ونسا: ما کاملا واقعی هستیم.

Dan: This is real advice.

دن: این نصیحت واقعی است.

Vanessa: But, I think what they see of our relationship is not every day.

ونسا: اما، من فکر می کنم آنچه آنها از رابطه ما می بینند، هر روز نیست.

Dan: No.

دن: نه.

Vanessa: So, that's what I mean.

ونسا: خب، منظورم همین است.

Dan: We'll get into the other things.

دان: ما به چیزهای دیگر خواهیم پرداخت.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Dan: Let's move on.

دن: بریم جلو.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Let's move on to my tip.

بیایید به نکته من ادامه دهیم.

So, Dan's tips were kind of serious.

بنابراین، راهنمایی های دن به نوعی جدی بود.

My tips are kind of light.

راهنمایی های من نوعی سبک هستند.

Light.

سبک.

Dan: As you can tell, Vanessa's very happy.

دن: همانطور که می توانید بگویید، ونسا بسیار خوشحال است.

Vanessa: Well, I wanted to share some things that have personally really helped me in our

ونسا: خوب، من می خواستم چیزهایی را به اشتراک بگذارم که شخصاً واقعاً به من در

relationship beyond the general principles, and this is to have fun together.

رابطه ما فراتر از اصول کلی کمک کرده است، و این لذت بردن با هم است.

I think that this can apply before you are married, but also during your marriage.

من فکر می کنم که این می تواند قبل از ازدواج شما و همچنین در طول ازدواج شما اعمال شود.

I know that we have some friends who have been together for a long time, and then, even

میدونم چند تا دوست داریم که خیلی وقته با هم بودن و بعد با

though they both like each other, they feel like, "Eh, there's nothing special any more.

اینکه هردوشون همدیگه رو دوست دارن احساس میکنن "آه، دیگه چیز خاصی نیست.

Maybe we shouldn't be together."

شاید نباید با هم باشیم."

Of course, everyone has their own situation, but for us, it's been really helpful to have

البته، هرکسی شرایط خاص خود را دارد، اما برای ما، داشتن

some common activities that we really like to do together.

برخی فعالیت‌های مشترک که واقعاً دوست داریم با هم انجام دهیم، واقعاً مفید بوده است.

There's actually a bunch of studies that show having a relationship, people who are 100

در واقع یک سری مطالعات وجود دارد که نشان می دهد داشتن یک رابطه، افرادی که 100

years old or pretty old and they've been in a relationship for a while, something that

ساله یا خیلی قدیمی هستند و مدتی با هم رابطه داشته اند، چیزی که

has helped them is to have fun together, because you're not always going to be a honeymoon

به آنها کمک کرده این است که با هم خوش بگذرانند، زیرا شما همیشه اینطور نیستید. قرار است یک زوج ماه عسل باشند

couple who just met each other.

که به تازگی یکدیگر را ملاقات کرده اند.

You're going to be just normal people.

شما فقط مردم عادی خواهید بود.

So, what are some things- Dan: And this don't have to be everything.

بنابراین، چه چیزهایی وجود دارد - دن: و این نباید همه چیز باشد.

Vanessa: Oh, yeah.

ونسا: اوه، آره.

Dan: You don't have to enjoy everything together, right?

دن: لازم نیست از همه چیز با هم لذت ببرید، درست است؟

I have a hobby.

من یک سرگرمی دارم.

I like to watch ice hockey.

من دوست دارم هاکی روی یخ تماشا کنم.

She will not watch a hockey game with me at all.

او به هیچ وجه یک بازی هاکی را با من تماشا نخواهد کرد.

That's my thing.

این چیز من است.

It's okay.

مشکلی نیست.

Vanessa: I occasionally ask you about it or occasionally ... I have enough knowledge now

ونسا: من گهگاه در مورد آن از تو می پرسم یا گهگاه... من

from living with you, but it's not ... We don't do everything together.

از زندگی با تو آگاهی کافی دارم، اما اینطور نیست... ما همه کارها را با هم انجام نمی دهیم.

Dan: No, but it's just some things.

دن: نه، اما این فقط بعضی چیزهاست.

It's very good if you like to do some things together.

خیلی خوب است اگر دوست دارید بعضی کارها را با هم انجام دهید.

It will make your relationship more enjoyable overall.

به طور کلی رابطه شما را لذت بخش تر می کند .

So for example, we like to go on hikes.

به عنوان مثال، ما دوست داریم به پیاده روی برویم.

We'll walk up.

ما پیاده می رویم

We'll hike up a mountain together, and we'll have a conversation, and we'll be doing something

با هم از کوهی بالا می‌رویم، صحبت می‌کنیم، و با هم کاری انجام می‌دهیم

together.

.

And it's really- Vanessa: Yeah, and then it's something that

و واقعاً - ونسا: بله، و بعداً این چیزی است که

later you can reflect on.

بعداً می توانید در مورد آن فکر کنید.

"Oh, remember when we went on that hike?"

"اوه، یادت هست وقتی به آن پیاده روی رفتیم؟"

You have more in common and you can talk about other things.

شما نقاط مشترک بیشتری دارید و می توانید در مورد چیزهای دیگر صحبت کنید.

Dan: Yeah, or traveling, too.

دن: آره یا مسافرت هم همینطور.

Many of you who are into English probably also like to travel.

بسیاری از شما که به زبان انگلیسی آشنا هستید احتمالاً دوست دارید سفر کنید.

So, I remember very fondly going to Europe with my wife, because Europe is very enjoyable.

بنابراین، به یاد دارم که با همسرم به اروپا رفتیم، زیرا اروپا بسیار لذت بخش است.

There's a lot of beautiful buildings and lots of places to go and see.

تعداد زیادی ساختمان زیبا و مکان های زیادی برای رفتن و دیدن وجود دارد.

So, it's a fun thing that you can do together.

بنابراین، این یک کار سرگرم کننده است که می توانید با هم انجام دهید.

Vanessa: Yeah, I think that it could be something simple, like hiking, even enjoying cooking

ونسا: آره، من فکر می کنم که این می تواند چیز ساده ای باشد، مانند پیاده روی، حتی لذت بردن از پختن

meals together.

غذا با هم.

We like to play games.

ما دوست داریم بازی کنیم.

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: We like to play board games.

ونسا: ما دوست داریم بازی های رومیزی انجام دهیم.

Dan: We play board games.

دن: ما بازی های رومیزی بازی می کنیم.

Vanessa: We like to play disc golf, which is like throwing a frisbee together.

ونسا: ما دوست داریم دیسک گلف بازی کنیم، که مانند پرتاب کردن یک فریزبی با هم است.

We like to run around in the park together.

ما دوست داریم با هم در پارک بدویم.

We like these fun things.

ما این چیزهای سرگرم کننده را دوست داریم.

Something that the marriage counselor who I was watching that video about, something

چیزی که مشاور ازدواجی که من آن ویدیو را تماشا می کردم، چیزی

that she mentioned is that sometimes after you've been with someone for a long time,

که او به آن اشاره کرد این است که گاهی اوقات بعد از اینکه برای مدت طولانی با کسی بودید،

your relationship tends to get more serious.

رابطه شما جدی تر می شود.

Not just serious as in your going to stay together, but serious as in your demeanor.

نه فقط در مورد با هم ماندن شما جدی است، بلکه در رفتار شما جدی است.

Demeanor means your face, your attitude.

رفتار یعنی چهره شما، نگرش شما.

Your attitude becomes really serious because you're talking about daily life, your job.

نگرش شما واقعاً جدی می شود زیرا در مورد زندگی روزمره، شغل خود صحبت می کنید.

Are you doing the dishes?

ظرفها را میشوی؟

Who's cooking dinner?

کی داره شام ​​درست میکنه؟

Where's our baby?

بچه ما کجاست؟

Just factual things.

فقط چیزهای واقعی

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: Not really fun things.

ونسا: واقعا چیزهای جالبی نیست.

So, she said it's really important to add fun into your life instead of just those kind

بنابراین، او گفت که واقعاً مهم است که به جای این

of, "Okay, how much money do we have?"

جمله، "خوب، چقدر پول داریم؟"

Dan: Busy details.

دان: جزئیات مشغول است.

Vanessa: "Can we do this?"

ونسا: "آیا ما می توانیم این کار را انجام دهیم؟"

Yeah, those kind of serious things.

آره از اون چیزای جدی

It's good to insert some fun into your life.

خوب است که کمی سرگرمی را وارد زندگی خود کنید.

Dan: If you have time.

دن: اگه وقت داری

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

It could even be something small, like listening to music together.

حتی ممکن است چیزی کوچک باشد، مانند گوش دادن به موسیقی با هم.

Dan: Sure.

دن: حتما.

Vanessa: Something that you can enjoy as a couple.

ونسا: چیزی که می توانید به عنوان یک زوج از آن لذت ببرید .

Dan: Somebody asked, "What's a board game?"

دن: یکی پرسید، "بازی رومیزی چیست؟"

Or how to spell board game.

یا نحوه املای بازی رومیزی.

B-O-A-R-D.

ب-و-ا-ر-د.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Dan: Board game.

دن: بازی رومیزی.

It's a tabletop game, a game you play on the table.

این یک بازی رومیزی است، بازی ای که روی میز انجام می دهید.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Dan: Like cards or Monopoly.

دان: مانند کارت یا انحصار.

That's a perfect example.

این یک مثال کامل است.

Vanessa: We don't really play Monopoly, but there are lots of great board games.

ونسا: ما واقعاً مونوپولی بازی نمی‌کنیم، اما بازی‌های رومیزی عالی زیادی وجود دارد.

Maybe we should make a video of a board game some time.

شاید بهتر باشد مدتی از یک بازی رومیزی ویدیویی بسازیم .

Dan: Yeah, definitely.

دن: آره، حتما.

Vanessa: It could be a fun time.

ونسا: ممکن است زمان سرگرم کننده ای باشد.

All right, let's go on to the next tip that you have.

بسیار خوب، بیایید به نکته بعدی که دارید برویم.

What's your next tip?

نکته بعدی شما چیست؟

Dan: So my next tip ... Mine are all negative.

دن: پس نکته بعدی من... نکات من همه منفی هستند.

Vanessa: Serious tip.

ونسا: نکته جدی.

Dan: It is don't make excuses or place blame.

دن: بهانه نیاورید یا سرزنش نکنید.

Now, sometimes you're going to do these things, so let's-

حالا، گاهی اوقات می‌خواهید این کارها را انجام دهید، پس بیایید-

Vanessa: Can you explain the word blame?

ونسا: می‌توانید کلمه سرزنش را توضیح دهید؟

Dan: Yeah.

دن: آره

Vanessa: Because that's kind of a complex word.

ونسا: چون این یک کلمه پیچیده است.

Dan: So if you place blame, which is B-L-A-M-E, that means you are saying to somebody else,

دان: پس اگر شما را سرزنش کنید، که B-L-A-M-E است، به این معنی است که شما به دیگری می گویید،

"It's your fault."

"تقصیر شماست."

Vanessa: You're pointing your finger.

ونسا: تو داری با انگشتت اشاره میکنی.

Dan: "You did this.

دن: "تو این کار را کردی.

It's your problem.

این مشکل توست.

You, you, you," and not never yourself.

تو، تو، تو" و نه خودت.

Don't make excuses would be if you do something wrong, if you say something bad, or you make

بهانه نیاورید اگر کار اشتباهی انجام می دهید ، اگر چیز بدی می گویید یا

a mistake.

اشتباه می کنید.

If you make an excuse, you're always saying something like, "Well, I was tired," or, "Well,

اگر بهانه ای بیاورید، همیشه چیزی مانند «خب خسته بودم» یا «خب،

I was really busy and I didn't have time to do this or that."

من واقعاً سرم شلوغ بود و وقت انجام این کار یا آن کار را نداشتم» می گویید.

You know, this is making excuses.

میدونی این بهانه تراشی میکنه

It's coming up with reasons why you were bad or you didn't do things as good as you could.

دلایلی ارائه می کند که چرا شما بد بودید یا کارها را تا جایی که می توانستید خوب انجام ندادید.

So if you do these things a lot, if you place blame or you make excuses very frequently,

بنابراین اگر این کارها را زیاد انجام دهید، اگر مکرراً سرزنش می‌شوید یا بهانه می‌آورید

then your relationship will get not very enjoyable.

، رابطه شما چندان لذت‌بخش نخواهد بود.

Vanessa: Yeah, we can even use the word crumble.

ونسا: بله، ما حتی می توانیم از کلمه کرامبل استفاده کنیم.

Dan: Ooh, crumble.

دن: اوه، کرامبل.

Vanessa: Crumble, we can imagine a cookie.

ونسا: کرامبل، ما می توانیم یک کلوچه را تصور کنیم.

When you break a cookie, it crumbles.

وقتی یک کوکی را می شکنید، خرد می شود.

It breaks into little pieces.

به قطعات کوچک می شکند.

So, we can use this figuratively to say, "Our relationship is crumbling."

بنابراین، می‌توانیم از این به صورت مجازی برای گفتن، " رابطه ما در حال فروپاشی" استفاده کنیم.

Dan: Yes, place blame.

دن: بله، سرزنش کن.

That's right.

درست است.

Somebody wrote, "Place blame."

یکی نوشت: "سرزنش کن."

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Don't place blame.

سرزنش نکن

Dan: A lot of times, you can get into blame games.

دن: خیلی وقت ها می توانید وارد بازی های سرزنش شوید.

Vanessa: Oh, this is a good idiom.

ونسا: اوه، این یک اصطلاح خوب است.

Don't play the blame game.

بازی سرزنش را انجام ندهید

Dan: A lot of times, if you blame somebody, if you say, "This is your fault.

دان: خیلی وقت ها، اگر کسی را سرزنش کنی، اگر بگویی، "این تقصیر

Why did you do this?"

توست، چرا این کار را کردی؟"

Maybe they'll say, "No, it's your fault," and you'll just go back and forth and back

شاید بگویند: «نه، تقصیر توست» و تو فقط می‌روی

and forth.

و می‌روی.

Vanessa: This is the blame game.

ونسا: این بازی سرزنش است.

It's not good.

این خوب نیست.

I think that in this situation this is an important time to have insight into yourself

من فکر می‌کنم که در این موقعیت، زمان مهمی برای داشتن بینش نسبت به خود

and insight into the other, your partner.

و بینش نسبت به دیگری، شریک زندگی‌تان است.

The word insight, we can imagine, in, inside, and sight.

کلمه بینش، ما می توانیم در، درون، و بینایی را تصور کنیم .

You're seeing into yourself.

تو خودت را می بینی

So in this situation, let's take a concrete example.

بنابراین در این شرایط، بیایید یک مثال عینی بزنیم .

This is something that happens in our house.

این اتفاقی است که در خانه ما می افتد.

I'm sure it happens in your house, too.

مطمئنم در خانه شما هم اتفاق می افتد.

The dishes.

ظروف.

We actually just got a dishwasher, so it has been amazing.

ما در واقع به تازگی یک ماشین ظرفشویی گرفتیم، بنابراین شگفت انگیز بوده است.

But if we had some dishes in the sink, maybe Dan thought that I was going to do them.

اما اگر ظرف‌هایی در سینک داشتیم، شاید دن فکر می‌کرد که می‌خواهم آنها را بپزم.

I thought that Dan was going to do them.

من فکر کردم که دن قرار است آنها را انجام دهد.

Then, I say, "Ugh!

بعد می گویم: "اوه

Why didn't you do the dishes?"

! چرا ظرف ها را نشویید؟"

Well, I'm blaming him.

خوب، من او را سرزنش می کنم.

But also, I don't have insight into why he didn't do them.

اما همچنین، من بینشی ندارم که چرا او آنها را انجام نداد.

So, maybe I say, "Why didn't you do them?"

بنابراین، شاید من بگویم، "چرا آنها را انجام ندادی؟"

And he says, "I'm too tired.

و او می گوید: "من خیلی خسته هستم.

I don't want do them.

نمی خواهم آنها را انجام دهم.

I thought you were going to do them."

فکر می کردم شما آنها را انجام می دهید."

Well, here I didn't realize, "Oh, he's tired," and he didn't realize that I thought he was

خوب، اینجا من متوجه نشدم "اوه، او خسته است" و او متوجه نشد که من فکر می کردم او این

going to do.

کار را می کند.

We don't have this spoken communication connection about who should do it.

ما این ارتباط ارتباطی گفتاری درباره اینکه چه کسی باید این کار را انجام دهد نداریم.

So this, I feel like this kind of blame can often be resolved with a couple deep breaths.

بنابراین، من احساس می کنم که این نوع سرزنش اغلب با چند نفس عمیق برطرف می شود.

Okay, it's just the dishes.

خوب، فقط ظروف است.

This is small things.

این چیزهای کوچکی است.

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: It's choosing your battles.

ونسا: این انتخاب مبارزات شماست.

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: This is a common expression that we use in relationships, often with the word

ونسا: این یک عبارت رایج است که ما در روابط استفاده می کنیم، اغلب با کلمه

pick.

انتخاب.

Pick your battles or choose your battles.

نبردهای خود را انتخاب کنید یا نبردهای خود را انتخاب کنید.

This word, B-A-T-T-L-E-S, what does it mean to say pick your battles?

این کلمه B-A-T-T-L-E-S یعنی چی میگه نبردهایت را انتخاب کن؟

Dan: Pick your battle means don't argue about everything.

دن: نبرد خود را انتخاب کنید یعنی در مورد همه چیز بحث نکنید .

If you're going to get angry or frustrated, then choose something important, not lots

اگر قرار است عصبانی یا ناامید شوید، چیز مهمی را انتخاب کنید، نه

of little problems.

مشکلات کوچک زیاد.

Vanessa: Yeah, we often call this nagging, N-A-G-G-I-N-G.

ونسا: آره، ما اغلب به این آزار می گوییم، N-A-G-G-I-N-G.

Dan: Nagging.

دن: نق زدن.

Vanessa: We can imagine the stereotypical, usually it's a woman, a stereotypical woman

ونسا: می‌توانیم کلیشه‌ای را تصور کنیم، معمولاً این یک زن است، یک زن کلیشه‌ای

in a movie.

در یک فیلم.

The wife is saying, "Hey, pick up your clothes.

زن داره میگه: هی لباساتو بردار.چرا

Why didn't you do that?

اینکارو نکردی؟

Oh, why are you still sleeping?

اوه چرا هنوز خوابی

Get out of bed.

؟از رختخواب بلند

Blah, blah, blah."

شو.بله،بله،بله.

This is nagging.

این آزار دهنده است.

Nobody likes nagging.

هیچکس نق زدن را دوست ندارد

No one wants to nag, and no one wants to be nagged.

هیچ کس نمی خواهد نق بزند و هیچ کس نمی خواهد ناله شود.

Dan: I think maybe an extra bit of advice, you said take a deep breath.

دن: فکر می‌کنم شاید یک نصیحت اضافی، تو گفتی یک نفس عمیق بکش.

This is a good idea.

این ایده خوبی است.

Take a deep breath.

یک نفس عمیق بکش.

If you're feeling a little angry at your partner, before you say something, just breathe.

اگر از شریک زندگی خود کمی عصبانی هستید، قبل از اینکه چیزی بگویید، فقط نفس بکشید.

Because, I mean, I know we look very happy all the time, but we get angry with each other,

چون منظورم این است که می دانم همیشه خیلی خوشحال به نظر می رسیم، اما با هم قهر می

too.

کنیم.

Vanessa: It's true.

ونسا: درست است.

Dan: I promise you it happens.

دن: بهت قول میدم این اتفاق بیفته.

I've had to learn, especially me.

من باید یاد می گرفتم، به خصوص من.

Sometimes I get a little bit ... I have a temper.

بعضی وقتا یه ذره حالم میگیره... حالم بد میشه .

I can get angry.

من می توانم عصبانی شوم.

Vanessa: He can get upset at times.

ونسا: او ممکن است گاهی ناراحت شود.

Dan: I can get angry sometimes.

دن: گاهی اوقات می توانم عصبانی شوم.

Vanessa: I think everybody can get upset sometimes.

ونسا: فکر می کنم همه ممکن است گاهی ناراحت شوند.

Dan: So, I've had to learn to stop and take a little breath before I say something.

دن: بنابراین، باید یاد بگیرم قبل از اینکه چیزی بگویم، بایستم و کمی نفس بکشم.

Because when you're angry, you might say something really mean.

زیرا وقتی عصبانی هستید، ممکن است چیزی واقعاً بد بگویید.

And if you take ... If you say something really bad, your partner is going to remember that.

و اگر ... اگر چیزی واقعا بد بگویید، شریک زندگی شما آن را به خاطر می آورد.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Dan: So you don't want to let a lot of those bad words build up over time.

دن: پس شما نمی خواهید اجازه دهید تعداد زیادی از آن کلمات بد در طول زمان ایجاد شوند.

Vanessa: I think we're going to talk about this more with Dan's third tip about how to

ونسا: فکر می‌کنم با سومین نکته دن در مورد اینکه چگونه

not let things build up.

اجازه ندهیم اوضاع ایجاد شود، بیشتر در مورد این موضوع صحبت کنیم.

Build up means your anger is growing inside of you and you explode.

افزایش به این معنی است که عصبانیت شما در درون شما رشد می کند و منفجر می شوید.

In Dan's third tip, we're going to talk more about that.

در نکته سوم دن، ما بیشتر در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

But before we go on to my tip, I feel like not blaming, picking your battles, all of

اما قبل از اینکه به نکته‌ام ادامه دهیم، احساس می‌کنم می‌خواهم سرزنش نکنم، نبردهای شما را انتخاب کنم، همه

this deals with the category of emotional regulation.

اینها با مقوله تنظیم عاطفی سروکار دارند.

This is kind of a fancy word.

این یک جور کلمه فانتزی است.

I read this in one of the articles that I was reading about this topic, relationship

من این را در یکی از مقالاتی که در مورد این موضوع می خواندم،

advice, and I feel like it covers so many great things.

مشاوره روابط، خواندم و احساس می کنم چیزهای بسیار خوبی را پوشش می دهد .

Regulating yourself.

خود را تنظیم کنید.

Am I just lashing out?

آیا من فقط شلاق می زنم؟

Lashing out is like a whip [inaudible 00:22:13] with your words.

شلاق زدن مانند شلاق است [نامفهوم 00:22:13] با کلمات شما.

Lashing out, or am I being rational?

سرزنش کردن، یا من منطقی هستم؟

Am I being thoughtful?

آیا من متفکر هستم؟

Also, when someone else, if Dan criticizes me or if Dan says, "Hey, you said you were

همچنین وقتی یکی دیگر، اگر دن از من انتقاد کند یا اگر دن بگوید: "هی، تو گفتی

going to do the dishes and you didn't do them.

می‌خواهی ظرف‌ها را بشوی و آن‌ها را پاک

Why didn't you do them?"

نکردی، چرا آن‌ها را انجام ندادی؟"

I need to have emotional regulation.

من باید تنظیم عاطفی داشته باشم.

Personally, I don't like it when people tell me what to do.

من شخصاً دوست ندارم وقتی مردم به من می گویند چه کار کنم.

I'm very stubborn.

من خیلی لجبازم

Maybe you're like this, too.

شاید شما هم اینجوری باشید

So in this situation, I need to feel okay with some uncomfortable feelings.

بنابراین در این شرایط، باید با برخی از احساسات ناراحت کننده احساس خوبی داشته باشم.

When someone corrects me, I need to take a deep breath.

وقتی کسی مرا اصلاح می کند، باید یک نفس عمیق بکشم.

Okay, I'll do it.

باشه انجامش میدم

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: And I can't just yell at him immediately.

ونسا: و من نمی توانم بلافاصله سر او فریاد بزنم.

I need some emotional regulation.

من نیاز به تنظیم عاطفی دارم.

Dan: Somebody said, "I breathe every morning to control anger."

دن: یکی گفت: "من هر روز صبح نفس می کشم تا خشم را کنترل کنم."

Vanessa: Good idea.

ونسا: ایده خوبی است.

Dan: Words show.

دن: کلمات نشان می دهند.

That's a good one.

این یکی خوب است.

Breathe every day.

هر روز نفس بکش

Vanessa: Yes, take some deep breaths I think in this situation, making sure that you are

ونسا: بله، فکر می‌کنم در این شرایط چند نفس عمیق بکشید ، مطمئن شوید که

not immediately getting upset at the other person and also not getting upset when people

بلافاصله از طرف مقابل ناراحت نمی‌شوید و همچنین وقتی دیگران

correct you.

شما را اصلاح می‌کنند ناراحت نمی‌شوید.

Dan: Yeah, meditation or yoga, that would probably help with this situation.

دن: بله، مدیتیشن یا یوگا، احتمالاً به این وضعیت کمک می کند.

And it's more difficult for some people than others.

و برای برخی افراد دشوارتر از دیگران است.

Vanessa: Yeah, certainly.

ونسا: بله، حتما.

Dan: I know I have more trouble with emotional regulation than Vanessa, which I think is

دن: می‌دانم که با تنظیم عاطفی بیشتر از ونسا مشکل دارم، که فکر می‌کنم

a little unusual.

کمی غیرعادی است.

Maybe the stereotype is that the woman is usually more emotional.

شاید کلیشه این باشد که زن معمولا احساساتی تر است.

Vanessa is a very steady person.

ونسا فردی بسیار ثابت است.

It's amazing.

این شگفت انگیز است.

Vanessa: We can use a great expression here, even keel.

ونسا: ما می توانیم در اینجا از یک عبارت عالی استفاده کنیم، حتی کیل.

Dan: Even keeled, yes.

دن: حتی کیلد، بله.

Vanessa: This is E-V-E-N K-E-E-L, even keel.

ونسا: این E-V-E-N K-E-E-L است، حتی کیل.

I think this refers to a boat, like a boat that's flat.

من فکر می کنم این به یک قایق اشاره دارد، مانند یک قایق که صاف است.

It's not going one way or the other.

این یک طرف یا آن طرف پیش نمی رود.

If you are even keeled, it means that you're not swinging from emotional.

اگر شما حتی سرخورده هستید، به این معنی است که شما از احساسات در حال نوسان نیستید.

"Oh, I'm really angry."

"اوه، من واقعا عصبانی هستم."

Dan: Happy, sad.

دن: خوشحال، غمگین.

Vanessa: "Oh, I'm really happy."

ونسا: "اوه، من واقعا خوشحالم."

Yes, or like you're instantly angry.

بله، یا مثل اینکه فوراً عصبانی هستید.

You are even keeled.

شما حتی سرخورده هستید.

Dan: Yeah, steady person is another way to put it.

دن: بله، شخص ثابت راه دیگری برای بیان آن است.

Steady.

ثابت.

Vanessa: So you could say, "I would like to marry someone who is even keeled," or, "I

ونسا: بنابراین می‌توانید بگویید، "من می‌خواهم با کسی ازدواج کنم که حتی قلاب‌دار است" یا، "من

need someone who's even keeled so that they will help me as well to manage myself."

به کسی نیاز دارم که حتی برای مدیریت خودم به من کمک کند."

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: This really goes with my second tip.

ونسا: این واقعاً با نکته دوم من مطابقت دارد.

My second tip is quite specific.

نکته دوم من کاملاً مشخص است.

It is something that's helped us a lot, which is-

این چیزی است که به ما کمک زیادی کرده است.

Dan: It's even keel.

دن: حتی کیل است.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Dan: K-E-E-L.

دان: ک-ای-ال.

Vanessa: Oh, great.

ونسا: اوه، عالی.

Thank you for writing that in the live comments.

از شما برای نوشتن آن در نظرات زنده متشکرم.

That's excellent.

عالی است.

My second comment is to delegate chores or specific tasks.

نظر دوم من این است که کارها یا کارهای خاص را به آنها محول کنم .

Dan: A specific one.

دان: یک مورد خاص.

Vanessa: This is really specific, but I feel like for me, maybe for me as a woman, in my

ونسا: این واقعاً خاص است، اما من برای خودم احساس می‌کنم، شاید برای من به عنوان یک زن، در

experience, usually this chore ... Chores means doing the dishes, tidying up, cleaning

تجربه‌ام، معمولاً این کار طاقت فرسا... کارها به معنای شستن ظرف‌ها، مرتب کردن، تمیز

the bathroom, sweeping the floor, household things.

کردن حمام، جارو کردن زمین، وسایل خانه است. .

This often is just what the wife does.

این اغلب همان کاری است که همسر انجام می دهد.

So if the wife doesn't want to do everything, it's so important to have a real conversation

بنابراین اگر همسر نمی خواهد همه کارها را انجام دهد ، بسیار مهم است که یک گفتگوی واقعی

together about all topics, especially if this really bugs you.

با هم در مورد همه موضوعات داشته باشید، به خصوص اگر این واقعا شما را آزار می دهد.

Bugs you means bothers you.

اشکالات شما یعنی شما را آزار می دهد.

If it's something that's really important to you, don't be afraid to have a conversation

اگر چیزی است که واقعاً برای شما مهم است، از گفتگو

about it.

در مورد آن نترسید.

So, Dan and I have done this.

بنابراین، من و دن این کار را انجام دادیم.

We continually do this to change our roles and to change our specific things that we're

ما به طور مداوم این کار را انجام می دهیم تا نقش هایمان را تغییر دهیم و کارهای خاصی را که

doing.

انجام می دهیم تغییر دهیم.

But, we say, "Okay.

اما، ما می‌گوییم، "خوب.

So, I feel like I've been doing a lot of laundry, and maybe the dishes haven't been done often.

بنابراین، احساس می‌کنم که لباس‌های زیادی شسته‌ام، و شاید ظرف‌ها اغلب پخته نشده باشند.

So, how can we make this more even?"

بنابراین، چگونه می‌توانیم این را یکدست‌تر کنیم؟"

Really, this delegation ... Can you explain the word delegation or to delegate.

واقعا این هیئت ... میشه کلمه تفویض یا تفویض رو توضیح بدید.

Dan: Delegate just means that you are choosing what the different things people are doing.

دن: نماینده فقط به این معنی است که شما کارهای مختلفی را که مردم انجام می دهند را انتخاب می کنید.

A lot of times, if somebody is a delegator, like if Vanessa delegates, then she is telling

در بسیاری از مواقع، اگر کسی نماینده است، مثلاً اگر ونسا نمایندگی می کند، پس او به همه می گوید

everybody what to do.

که چه کاری انجام دهند.

But if we're delegating together, we're both choosing what chores we want to do.

اما اگر با هم تفویض اختیار می کنیم، هر دو انتخاب می کنیم که چه کارهایی را می خواهیم انجام دهیم.

I would add to this that this definitely depends on your relationship.

من به این اضافه می کنم که این قطعاً به رابطه شما بستگی دارد.

So in some relationship, the man works all day and the woman works at home.

بنابراین در برخی از روابط، مرد تمام روز کار می کند و زن در خانه کار می کند.

In that sense, it makes perfect sense for the woman to do more chores.

از این نظر، انجام کارهای بیشتر برای زن کاملا منطقی است.

Vanessa: The woman to do more.

ونسا: زنی که بیشتر کار کند.

Sure.

مطمئن.

Dan: But, in a lot of lot of relationships nowadays, both the man and the woman work.

دن: اما، امروزه در بسیاری از روابط ، زن و مرد هر دو کار می کنند.

Vanessa: So, you've got a lot of roles to do.

ونسا: بنابراین، شما نقش های زیادی برای بازی کردن دارید.

Dan: Now you have to delegate.

دن: حالا باید تفویض اختیار کنی.

Because if the man and the woman are both working, then you need to decide.

زیرا اگر زن و مرد هر دو کار می کنند، پس شما باید تصمیم بگیرید.

It's more important today to be on a good connect because you have to choose who is

امروز مهم‌تر است که در یک ارتباط خوب باشید، زیرا باید انتخاب کنید

doing what in the house, because it's not really fair if the man and the woman and working

چه کسی در خانه چه کاری انجام می‌دهد، زیرا واقعاً منصفانه نیست که زن و

for the woman to still do all the chores.

مرد همچنان همه کارهای خانه را انجام دهند و برای زن کار کنند.

That ain't fair.

این منصفانه نیست

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

So in this situation, it's really worked well for us to say, "Okay, Dan always does the

بنابراین در این شرایط، واقعاً برای ما کار خوبی است که بگوییم، "باشه، دن همیشه

laundry."

لباس‌ها را می‌شوید."

And I, because we have a toddler, he's one and a half years old, I feed our baby.

و من، چون یک کودک نوپا داریم، او یک سال و نیم است، به کودکمان غذا می دهم.

I nurse our baby a lot still.

من هنوز خیلی از بچه‌مان شیر می‌دهم.

So, this takes up a lot of my time, so I ... This is my job.

بنابراین، این کار زمان زیادی از من را می گیرد، بنابراین من ... این کار من است.

I feed.

غذا دادم.

I nurse our toddler and Dan does the laundry.

من از کودک نوپایمان پرستاری می‌کنم و دن لباس‌ها را می‌شوید.

He has to go all the way to the basement.

او باید تمام راه را تا زیرزمین برود.

He has to wait in the middle of the night for the laundry to be finished.

او باید در نیمه های شب منتظر بماند تا لباسشویی تمام شود.

This is a difficult task that I don't want to do.

این کار سختی است که نمی خواهم انجام دهم.

And he can't nurse our baby.

و او نمی تواند از نوزاد ما شیر بدهد.

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: So here, we delegate.

ونسا: پس اینجا، ما تفویض اختیار می کنیم.

Dan: And we're saying delegate, D-E-L-E-G-A-T-E, not delicate.

دان: و ما می گوییم نماینده، د-ای-ل-ای-گ-ا-تی-ه، نه ظریف.

Vanessa: Yeah, it doesn't have a C. It has a G.

ونسا: بله، C ندارد. G.

Dan: Delegate.

Dan: نماینده دارد.

You can also say negotiate.

می توان گفت مذاکره هم کن.

Vanessa: We nee to negotiate our roles.

ونسا: ما باید در مورد نقش هایمان مذاکره کنیم.

Dan: Negotiate is, "All right, I want to do this, but I don't really want to do this."

دن: مذاکره این است، "خوب، من می خواهم این کار را انجام دهم ، اما واقعا نمی خواهم این کار را انجام دهم."

So, you're deciding and you're giving and you're taking.

بنابراین، شما تصمیم می گیرید و می دهید و می گیرید.

This is for a lot of relationships as well.

این برای بسیاری از روابط نیز هست.

You have to negotiate.

شما باید مذاکره کنید.

Vanessa: I think the general principle that we're talking about here is just good communication,

ونسا: من فکر می کنم اصل کلی که ما در اینجا در مورد آن صحبت می کنیم فقط ارتباط خوب است،

that do not expect your partner, your husband or your wife, to read your mind.

که انتظار نداشته باشید شریک زندگی، شوهر یا همسرتان، ذهن شما را بخواند.

This means reading your thoughts.

این به معنای خواندن افکار شماست.

I've noticed that for me ... I think this is maybe true.

من متوجه شده ام که برای من ... فکر می کنم این شاید درست باشد.

I'm making a lot of generalizations here.

من در اینجا کلیات زیادی می کنم.

I think it's general- Dan: You have to.

فکر کنم کلی باشه- دن: باید.

Vanessa: ... generally true that it's good to be clear and straightforward.

ونسا: ... به طور کلی درست است که روشن و صریح بودن خوب است.

Straightforward means- Dan: Especially with a man.

معنی مستقیم- دن: مخصوصاً با یک مرد.

Vanessa: ... very clear with your husband.

ونسا: ... خیلی واضح با شوهرت.

That if I beat around the bush, this means says something indirectly, sometimes Dan doesn't

اینکه اگر دور بوش بزنم، این یعنی چیزی غیرمستقیم می گوید، گاهی دن آن را

get it.

نمی فهمد.

So, I need to be clear and say, "Oh, there's ... " This is beating around the bush.

بنابراین، من باید شفاف باشم و بگویم: "اوه، وجود دارد ..." این در حال ضرب و شتم در اطراف بوته است.

If I said, "Oh, I don't have any socks," that's beating around the bush.

اگر من بگویم: "اوه، من هیچ جوراب ندارم"، در اطراف بوته می زند.

Being clear is, "Have you done the laundry?

واضح بودن این است: "آیا شما لباس ها را شسته اید؟

I need more socks."

من به جوراب های بیشتری نیاز دارم."

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: This is very clear, so realizing that the other person cannot read your mind.

ونسا: این بسیار واضح است، بنابراین درک اینکه طرف مقابل نمی تواند ذهن شما را بخواند.

If I said, "Oh, I don't want anything for my birthday.

اگه گفتم آخه من واسه تولدم

You don't need to buy me anything."

چیزی نمیخوام لازم نیست برام چیزی بخری.

Okay.

باشه.

Maybe he's going to believe that, but really in my heart I really want a present.

شاید او این را باور کند، اما واقعاً در قلب من واقعاً یک هدیه می خواهم.

Just tell him.

فقط بهش بگو

"I would like a present.

"من یک هدیه می خواهم.

Please find me something special from your heart.

لطفاً یک چیز خاص از قلب خود برای من پیدا کنید .

Great."

عالی."

Dan: Yes.

دن: بله.

Although, on the flip side, if you're a guy, it's better if you know these things already.

اگرچه، از طرف دیگر، اگر پسر هستید، بهتر است از قبل این چیزها را بدانید.

Vanessa: But, I'm saying as a couple, it's good to be clear and straightforward.

ونسا: اما، من به عنوان یک زوج می گویم، خوب است که واضح و روراست باشیم.

Dan: I think more for things you want in daily life, not gifts.

دن: من بیشتر به چیزهایی فکر می کنم که در زندگی روزمره می خواهید ، نه هدایا.

Like doing the laundry, it's better to just say, "Hey, I need the laundry done soon, please."

مثل شستن لباس‌ها، بهتر است فقط بگویید: "هی، من باید زودتر خشک شوی، لطفا."

Vanessa: Yeah, sure.

ونسا: بله، حتما.

Or to just be on top of it.

یا اینکه فقط در بالای آن قرار بگیریم.

Dan: That's more direct.

دن: این مستقیم تر است.

Vanessa: Yes, so let's go on.

ونسا: بله، پس بیایید ادامه دهیم.

We said to delegate some chores, delegate some tasks.

گفتیم یکسری کارها را تفویض کنید، بعضی کارها را تفویض کنید.

Recently, we just booked a special vacation, and Dan booked our rental car, and I booked

اخیراً یک تعطیلات ویژه رزرو کردیم و دن ماشین کرایه‌ای ما را رزرو کرد و من

the places where we're going to stay.

مکان‌هایی را که قرار است اقامت کنیم رزرو کردم.

Dan: Oh, yes.

دن: اوه، بله.

We delegated because I said, "I don't want to plan the vacation, all of the travel details

ما تفویض اختیار کردیم چون گفتم «نمی‌خواهم برای تعطیلات برنامه‌ریزی کنم، تمام جزئیات سفر را

where we're going," because I was a little nervous about that.

که می‌رویم»، زیرا از این بابت کمی عصبی بودم.

But, I said, "I'll plan the transportation.

اما، گفتم: "من برای حمل و نقل برنامه ریزی

I'll do the car, and where we're going, and the driving, and that kind of thing."

می کنم. ماشین و جایی که می رویم و رانندگی و این جور کارها را انجام می دهم ."

Vanessa: Yeah, and I planned.

ونسا: آره، و من برنامه ریزی کردم.

Dan: I'm cool with that.

دن: من با اون خیلی خوبم.

Vanessa: I planned where we're going to stay, and Dan planned the car.

ونسا: من برنامه ریزی کردم که کجا بمانیم، و دن ماشین را برنامه ریزی کرد.

This, for me, it split.

این برای من تقسیم شد.

It divided the work.

کار را تقسیم کرد.

I didn't need to do everything.

من نیازی به انجام همه کارها نداشتم.

Dan didn't need to do everything, but we both did ... We negotiated some kind of equal thing

دن نیازی به انجام همه کارها نداشت، اما هر دوی ما این کار را

with each other, which is something I really appreciate about our relationship.

انجام دادیم.

All right, we are going a little bit long here, so let's go on to-

بسیار خوب، ما کمی در اینجا می رویم، پس بیایید به-

Dan: The last one.

دن: آخرین.

Vanessa: ... the third tip, which is very specific as well.

ونسا: ... نکته سوم که خیلی هم مشخص است.

It's something that I think ... I don't know many other couples who do this, but I think

این چیزی است که من فکر می کنم ... من بسیاری از زوج های دیگر را نمی شناسم که این کار را انجام می دهند، اما فکر می کنم

it's something that's really worked well for us.

این چیزی است که واقعا برای ما خوب کار کرده است .

So, what is your third, your third tip, our fifth tip together, our final tip for the

بنابراین، سومین نوک شما چیست، نوک سوم شما، نکته پنجم ما با هم، نکته نهایی ما برای افراد

healthy- Dan: My final tip-

سالم- دن: نکته نهایی من-

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Dan: ... for a good and strong relationship- Vanessa: Yes.

دن: ... برای یک رابطه خوب و قوی - ونسا: بله.

Dan: ... is to check in regularly.

دن: ... این است که به طور منظم چک کردن.

Vanessa: Check in.

Vanessa: Check in.

Dan: We have check in.

Dan: ما باید check in.

Vanessa: A wonderful phrasal verb.

Vanessa: یک فعل عبارتی فوق العاده

Dan: Yes, check in.

دن: بله، بررسی کنید.

This means that you are planning a day or a date where you are going to talk about important

این به این معنی است که شما در حال برنامه ریزی یک روز یا قراری هستید که در آن قرار است در مورد چیزهای مهم صحبت

things, or you're going to plan a conversation.

کنید، یا قرار است یک مکالمه را برنامه ریزی کنید.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Dan: So if you check in with each other, maybe you ask, "How are you feeling?

دن: پس اگر با هم تماس بگیرید، شاید بپرسید، "چه احساسی دارید؟

How are you feeling about- " Vanessa: Your week.

چه احساسی دارید-" ونسا: هفته شما.

Dan: " ... the school our kid is going to," or, "How do you feel about ... " Yeah, how

دن: "... مدرسه ای که بچه ما به آن می رود،" یا، "در مورد ... چه احساسی داری" آره،

do you feel about the week?

در مورد هفته چه احساسی داری؟

Vanessa: How was your week last week?

ونسا: هفته قبل چطور بود؟

Dan: You're checking in.

دن: شما در حال چک کردن هستید.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Dan: This is, check in can me a lot of different things.

دن: این است که چک کردن می تواند چیزهای مختلف زیادی به من بدهد .

A lot of times, if you see check in, it just means that you are going to a hotel and they're

خیلی وقت ها، اگر چک این را می بینید، فقط به این معنی است که شما به یک هتل می روید و آنها

going to write you in to the hotel.

شما را به هتل می نویسند.

Vanessa: I'm going to check in to the hotel at 10 AM.

ونسا: ساعت 10 صبح به هتل تحویل می‌دهم .

But here we're talking about emotionally.

اما در اینجا ما در مورد احساسی صحبت می کنیم.

Dan: But if you emotionally check in with each other, or it might not even be emotional.

دن: اما اگر از نظر احساسی با یکدیگر ارتباط برقرار کنید، یا حتی ممکن است احساسی نباشد.

It could be the kind of things you're doing in the week, maybe a little more pragmatic.

این می تواند از نوع کارهایی باشد که در هفته انجام می دهید ، شاید کمی عمل گرایانه تر.

Vanessa: So the specific way that this plays out ... Plays out is another phrasal verbs

ونسا: بنابراین روش خاصی که این کار انجام می‌شود... Plays out یکی دیگر از افعال عبارتی است

that this goes in our relationship is we have meetings once a week every Sunday when our

که در رابطه ما وجود دارد، این است که ما هفته‌ای یک بار هر یکشنبه جلسه داریم که

baby, our toddler, our child, is taking a nap.

نوزاد، کودک نوپا، کودک ما در حال چرت زدن است.

We have an organized meeting.

ما یک جلسه سازماندهی شده داریم.

Dan: We call it a meeting.

دن: ما بهش میگیم یه جلسه.

It's not really a meeting.

این واقعا یک جلسه نیست.

Vanessa: It's organized.

ونسا: سازماندهی شده است.

I think that sometimes a date, you just eat together and talk together about anything,

من فکر می کنم که گاهی اوقات یک قرار، فقط با هم غذا می خورید و در مورد هر چیزی با هم صحبت می کنید،

but I really appreciate that it's organized because we were talking about before letting

اما من واقعاً از سازماندهی آن قدردانی می کنم زیرا قبل از اینکه اجازه

your anger build up.

دهیم عصبانیت شما بیشتر شود در مورد آن صحبت می کردیم.

This is terrible thing for you.

این برای شما وحشتناک است.

It's terrible for your relationship.

برای رابطه شما وحشتناک است.

But I know every Sunday we're going to have a meeting.

اما می دانم که هر یکشنبه قرار است جلسه ای داشته باشیم.

So if there's something big that I want to talk about, I can talk about it on ... Of

بنابراین اگر موضوع بزرگی وجود دارد که بخواهم در مورد آن صحبت کنم، می توانم در مورد آن صحبت کنم...

course I can talk about it at that moment if I wanted to.

البته اگر بخواهم می توانم در آن لحظه در مورد آن صحبت کنم.

Dan: "Would you say check in is analyze?"

دن: "آیا می گویید چک این تجزیه و تحلیل است؟"

Somebody asked.

کسی پرسید

Vanessa: Oh, we could analyze our week.

ونسا: اوه، ما می توانیم هفته خود را تجزیه و تحلیل کنیم.

Dan: If we're checking in.

دن: اگر در حال چک کردن هستیم.

Vanessa: Checking in with each other.

ونسا: با یکدیگر بررسی می کنیم.

Dan: It could have some analyzation.

دن: می تواند تحلیلی داشته باشد.

Analyzation?

تحلیل؟

Vanessa: Sure, you can analyze each other.

ونسا: مطمئنا، شما می توانید یکدیگر را تجزیه و تحلیل کنید.

Dan: You can analyze.

دن: می تونی تحلیل کنی.

Vanessa: Or analyze your week.

ونسا: یا هفته خود را تحلیل کنید.

Dan: Yeah, it's more just a time to really ... It's where you say it's okay to talk about

دن: آره، بیشتر زمانی است که واقعاً ... اینجا جایی است که می گویید صحبت کردن در مورد

maybe the problems of the week or how you felt.

شاید مشکلات هفته یا احساسی که داشتید اشکالی ندارد.

So for example, in our check-in time, in our meeting, we always rate the week one to five.

بنابراین، برای مثال، در زمان ورود به جلسه، ما همیشه هفته را از یک تا پنج رتبه بندی می کنیم.

Vanessa: Let's talk about how do we start.

ونسا: بیایید در مورد چگونگی شروع صحبت کنیم.

So, on Sunday, our child takes a nap.

بنابراین، روز یکشنبه، فرزند ما چرت می زند.

We usually drink some tea or coffee, and we sit down at the dinner table.

معمولاً چای یا قهوه می نوشیم و سر میز شام می نشینیم.

What's the first thing that we do?

اولین کاری که انجام می دهیم چیست؟

This is just what we created.

این همان چیزی است که ما ایجاد کردیم.

Dan: This is what we do.

دان: این کاری است که ما انجام می دهیم.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Dan: So first, we try to say two things that we appreciate about each other.

دان: پس ابتدا سعی می کنیم دو چیز را بگوییم که از یکدیگر قدردانی می کنیم.

Vanessa: Something very specific.

ونسا: یه چیز خیلی خاص.

Dan: We try to say something nice about each other.

دان: ما سعی می کنیم چیز خوبی در مورد یکدیگر بگوییم .

Vanessa: Because often, maybe there's some kind of criticism.

ونسا: چون اغلب، شاید نوعی انتقاد وجود داشته باشد.

"Oh, I was really upset because you didn't do the laundry for three days."

"اوه، من واقعاً ناراحت شدم زیرا شما سه روز لباس را نشویید."

There's can be some things that are a little bit difficult that we talk about, so it's

ممکن است مواردی وجود داشته باشد که کمی دشوار باشد که در مورد آنها صحبت کنیم، بنابراین

always good to start with something positive.

همیشه خوب است که با چیزهای مثبت شروع کنیم.

So for us, we say, "I appreciate that you made an amazing dinner last night.

بنابراین برای ما، ما می گوییم، "از اینکه دیشب شام شگفت انگیزی درست

I also was really thankful that you took our car to the mechanic to get the oil changed."

کردید، سپاسگزارم. همچنین واقعاً از اینکه ماشین ما را برای تعویض روغن نزد مکانیک بردید، سپاسگزارم."

Okay, simple, clear, very specific.

خوب، ساده، واضح، بسیار خاص.

And for me, it feels- Dan: Women like this a lot.

و برای من، این احساس می کند- دن: زنان این را بسیار دوست دارند.

Vanessa: It feels really good.

ونسا: واقعا احساس خوبی دارد.

It feels really good because I know that I do a lot of things, and I know that Dan doesn't

واقعاً احساس خوبی دارم زیرا می دانم که کارهای زیادی انجام می دهم و می دانم که دن

need to say, "Thank you for picking up our baby's toys.

نیازی به گفتن ندارد، "ممنون که اسباب بازی های کودکمان را برداشتی.

Thank you for doing this."

ممنون که این کار را کردی."

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: He doesn't need to say thank you for everything.

ونسا: او نیازی به تشکر برای همه چیز ندارد.

Dan: I appreciate this.

دن: من از این قدردانی می کنم.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Dan: Yeah, you don't go through everything.

دن: آره، تو از همه چیز عبور نمی کنی.

Just choose two specific things.

فقط دو چیز خاص را انتخاب کنید.

Vanessa: So it makes me feel good.

ونسا: پس این به من احساس خوبی می دهد.

Dan: "Wow.

دن: "وای.

I really appreciated that you watched Theo."

من واقعا از اینکه تئو را تماشا کردی قدردانی کردم."

Theo's our baby.

تئو بچه ماست

"I appreciate you watched Theo for two hours while I went to a movie," for example.

به عنوان مثال، "از شما متشکرم که وقتی من به یک فیلم می رفتم، دو ساعت تئو را تماشا کردید."

Vanessa: "While I exercised.

ونسا: "وقتی ورزش می کردم.

Thank you."

ممنون."

Dan: "Wow.

دن: "وای.

That was really great of you."

این واقعا عالی بود."

Vanessa: And it feels good to be appreciated.

ونسا: و احساس خوبی است که از شما قدردانی می شود.

So, this is what we do at the very beginning.

بنابراین، این همان کاری است که ما در همان ابتدا انجام می دهیم.

Then, what happens next?

سپس، بعد چه اتفاقی می افتد؟

Dan: Then we rank our week, right?

دان: پس ما هفته خود را رتبه بندی می کنیم، درست است؟

One to five, how was our week?

یک تا پنج هفته ما چطور بود؟

"My week was a 3.5."

"هفته من 3.5 بود."

Vanessa: And why.

ونسا: و چرا.

Dan: And then why.

دن: و پس چرا.

Vanessa: What happened?

ونسا: چی شد؟

Dan: "Yeah, well, blah, blah, blah."

دن: "آره، خب، بله، بل، بلا."

You go over what liked about the week, what you didn't like, how it could be better.

آنچه را که در هفته دوست داشتید، آنچه را که دوست نداشتید، چگونه می توانست بهتر باشد، مرور می کنید.

So if you do this every week, then you're kind of ... You're checking in with each other.

بنابراین اگر این کار را هر هفته انجام می دهید، به نوعی ... شما در حال چک کردن با یکدیگر هستید.

Then, you're thinking, "Well, what could make the next week a little better."

سپس، شما فکر می کنید، "خب، چه چیزی می تواند هفته آینده را کمی بهتر کند."

Vanessa: And you used a great phrasal verb here.

ونسا: و شما در اینجا از یک فعل عبارتی عالی استفاده کردید.

You go over the week.

شما در طول هفته می روید.

Go over doesn't mean literally over.

Go over به معنای واقعی کلمه تمام شدن نیست.

Here, it means you're just discussing.

در اینجا، به این معنی است که شما فقط در حال بحث هستید.

You're going in detail about the week.

در مورد هفته با جزئیات صحبت می کنید.

"I rate this past week a 3.8 because this happened, but also this happened."

"من به هفته گذشته 3.8 امتیاز دادم زیرا این اتفاق افتاد، اما همچنین این اتفاق افتاد."

It helps you to kind of review the week.

این به شما کمک می کند تا هفته را به نوعی مرور کنید.

Then, if something made you feel negative, it's a good time to say, "Oh, but I didn't

سپس، اگر چیزی باعث ایجاد احساس منفی در شما شد، زمان خوبی است که بگویید: "اوه، اما من به

sleep enough.

اندازه کافی نخوابیدم.

I felt so tired all week.

تمام هفته احساس خستگی زیادی می کردم.

So, maybe this week I'm going to try to do something better."

بنابراین، شاید این هفته سعی کنم کار بهتری انجام دهم. "

And that's kind of the next part, is we talk about the details of ... "Next week, here's

و این یک نوع قسمت بعدی است، آیا ما در مورد جزئیات صحبت می کنیم ... "هفته آینده، این

our plans.

برنامه های ما است.

Next week, I'm going to try to go to bed at this time.

هفته آینده، سعی می کنم در این زمان به رختخواب بروم .

I have a lot of work to do, so I'm going to try to do it in the morning.

من کارهای زیادی برای انجام دادن دارم. انجام دهید، بنابراین من سعی می کنم آن را صبح انجام دهم.

How can we work together?"

چگونه می توانیم با هم کار کنیم؟"

It's like a meeting.

مثل یک جلسه است.

I feel like it's like a meeting.

احساس می کنم مثل یک جلسه است.

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: It's pretty organized, but- Dan: And again, another ... One more disclaimer

ونسا: خیلی سازماندهی شده است، اما- دن: و دوباره، یکی دیگر... یک سلب مسئولیت

is this is very important for us because we have a very open schedule.

دیگر این است که این برای ما بسیار مهم است، زیرا ما یک برنامه بسیار باز داریم.

We don't have traditional jobs.

شغل سنتی نداریم.

So if you don't have a traditional job, if you're an entrepreneur, if you spend a lot

بنابراین، اگر شغل سنتی ندارید، اگر کارآفرین هستید، اگر زمان زیادی را

of time working together, like we have to work together-

با هم کار می کنید، مثل اینکه ما باید با هم کار کنیم -

Vanessa: A lot for everything.

ونسا: برای همه چیز زیاد است.

Dan: So, we're almost like business partners, really.

دن: بنابراین، ما تقریباً مانند شرکای تجاری هستیم، واقعاً.

So, it's important to do this.

بنابراین، انجام این کار مهم است.

Some other people, I think you could do this maybe once a month because maybe the man is

بعضی از افراد دیگر، من فکر می کنم می توانید این کار را شاید یک بار در ماه انجام دهید، زیرا ممکن است مرد

working here and the woman's here, and they're a little more separate.

اینجا کار می کند و زن اینجا، و آنها کمی جداتر هستند.

You know, that's okay, too.

میدونی، این هم اشکالی نداره.

You don't have to do everything together.

لازم نیست همه کارها را با هم انجام دهید.

Vanessa: Something that we often do during this meeting, we've missed a little bit, but

ونسا: کاری که اغلب در این جلسه انجام می‌دهیم، کمی از دست داده‌ایم، اما

for about three maybe four years, once a month during that meeting, we keep track of our

برای حدود سه یا چهار سال، ماهی یک‌بار در آن جلسه، بودجه‌مان را پیگیری می‌کنیم

budget.

.

I know that money fights are often the biggest problems in relationships.

من می دانم که دعواهای پولی اغلب بزرگترین مشکلات در روابط هستند.

Dan: You should talk about money.

دن: باید در مورد پول صحبت کنی.

If you're married, you got to talk about money [inaudible 00:37:29].

اگر متاهل هستید، باید در مورد پول صحبت کنید [نامفهوم 00:37:29].

Vanessa: Something that has been good for us is we have an Excel spreadsheet.

ونسا: چیزی که برای ما خوب بوده این است که یک صفحه گسترده اکسل داریم.

This is quite detailed into our personal life, but we have an Excel spreadsheet and at the

این در زندگی شخصی ما کاملاً مفصل است، اما ما یک صفحه گسترده اکسل داریم و در

end of the month we look at our bank account.

پایان ماه به حساب بانکی خود نگاه می کنیم.

"Okay, here's a grocery store purchase," and we put it in the Excel spreadsheet and we

"بسیار خوب، اینجا یک خرید از فروشگاه مواد غذایی است" و آن را در صفحه گسترده اکسل قرار می دهیم و جمع می

add up.

کنیم.

We spent this much money for groceries.

ما اینقدر پول خرج خریدیم.

We add up.

جمع می کنیم.

We spent this much money for car gas.

این همه پول برای بنزین ماشین خرج کردیم.

When you can look at the numbers, it helps you together to see the facts.

وقتی می توانید به اعداد نگاه کنید، به شما کمک می کند تا حقایق را ببینید.

It's not me being upset because we spent too much money, Dan being upset because I bought

من ناراحت نیستم چون پول زیادی خرج کردیم، دن ناراحتم چون چیزی خریدم

something.

.

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: No, we just see the facts.

ونسا: نه، ما فقط حقایق را می بینیم.

Dan: And this would be a situation where you can't blame or make excuses.

دن: و این موقعیتی خواهد بود که شما نمی توانید سرزنش کنید یا بهانه بیاورید.

Vanessa: Yeah, because there's the facts.

ونسا: بله، چون حقایق وجود دارد.

So, I feel like for me, I love to save money.

بنابراین، من برای خودم احساس می کنم، دوست دارم پول پس انداز کنم.

Dan does not spend very much money, but he doesn't-

دن خیلی پول خرج نمی کند، اما خرج نمی کند-

Dan: I spend more money than you.

دن: من بیشتر از تو پول خرج می کنم.

Vanessa: He spends a little bit more than me.

ونسا: او کمی بیشتر از من خرج می کند .

We're quite similar that we don't spend a lot of money.

ما کاملا شبیه هم هستیم که پول زیادی خرج نمی کنیم .

But for me, it feels so nice to see our money on a paper and to know, "Okay, we can ... " It

اما برای من، دیدن پولمان روی کاغذ و دانستن اینکه «خوب، می‌توانیم...»

gives me permission to ... We can go out to a restaurant.

به من اجازه می‌دهد که... می‌توانیم به رستوران برویم، بسیار خوب است.

It's fine.

خوبه.

It gives me permission to relax a little bit.

این به من اجازه می دهد که کمی آرامش داشته باشم.

Or maybe for you, if your finances are tight, I talked about this in a recent YouTube video

یا شاید برای شما، اگر وضعیت مالی شما تنگ است، من در یک ویدیوی اخیر در یوتیوب در مورد یادگیری رایگان انگلیسی در مورد این موضوع صحبت کردم

about learning English for free, you can know, "Okay, maybe we need to not go out to a restaurant."

، می توانید بدانید، "خوب، شاید لازم نیست به رستوران برویم."

If one of you, your husband or your wife spends a lot of money, this is a good way to be clear

اگر یکی از شما، شوهر یا همسرتان پول زیادی خرج می‌کند، این راه خوبی برای شفاف

and honest in your relationship and look at your finances together.

و صادق بودن در رابطه و نگاه کردن به مسائل مالی با هم است.

I know that a lot of people don't do this and that when they do this, it gives so much

من می دانم که بسیاری از مردم این کار را نمی کنند و وقتی این کار را انجام می دهند، آرامش زیادی ایجاد می کند

relaxation.

.

It relieves so much stress because usually one person in your relationship feels more

استرس زیادی را از بین می برد زیرا معمولاً یک نفر در رابطه شما

stress about money than the other person.

نسبت به شخص دیگر استرس بیشتری نسبت به پول دارد.

So, it's really nice to be on the same page.

بنابراین، واقعاً خوب است که در یک صفحه باشید.

This is a great expression.

این یک بیان عالی است.

You are on the same, like a piece of paper.

شما مثل یک تکه کاغذ روی همان هستید.

On the same page.

در همان صفحه.

Dan: We're on the same page.

دن: ما در یک نقطه هستیم.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Dan: We agree.

دن: ما موافقیم.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Dan: That's basically what it means.

دن: اساساً معنی آن همین است.

Vanessa: It just means you both agree.

ونسا: این فقط به این معنی است که شما هر دو موافق هستید.

I want to be on the same page with you, so let's check in with each other once a week.

من می خواهم با شما در یک صفحه باشم، پس بیایید هفته ای یک بار با هم ارتباط برقرار کنیم.

Let's do some fun activity together.

بیایید با هم یک فعالیت سرگرم کننده انجام دهیم.

Let's go hiking together and try to have fun and relieve our stresses.

بیایید با هم به پیاده روی برویم و سعی کنیم خوش بگذرانیم و استرس هایمان را از بین ببریم.

So, these are our general tips.

بنابراین، اینها نکات کلی ما هستند.

Dan: These are our tips.

دن: اینها نکات ما هستند.

I would just say remember number one.

فقط می گویم شماره یک را به خاطر بسپار.

That's the most important.

این مهمترین است.

Vanessa: Make sure you're a good fit.

ونسا: مطمئن شوید که تناسب اندام دارید.

Dan: Get in the relationship with the right person.

دن: با فرد مناسب رابطه برقرار کنید .

Because let's say you want to talk about money.

زیرا فرض کنید می خواهید در مورد پول صحبت کنید.

It's going to be very hard to talk about money with somebody who is irresponsible with money.

صحبت کردن در مورد پول با کسی که نسبت به پول بی مسئولیت است، بسیار سخت خواهد بود.

You have to make sure the person you're getting in a relationship with is already good money.

شما باید مطمئن شوید که شخصی که با او رابطه برقرار می کنید پول خوبی دارد.

Otherwise, it's going to be- Vanessa: Quite difficult.

در غیر این صورت، این خواهد شد - ونسا: بسیار دشوار است.

Dan: ... even more challenging.

دن: ... حتی چالش برانگیزتر.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Dan: But, that to say it's not impossible.

دن: اما، این غیرممکن نیست.

You might be in a relationship with somebody who's not good with money.

ممکن است با کسی رابطه داشته باشید که از نظر پول خوب نیست.

You can still work something out.

شما هنوز هم می توانید کاری را انجام دهید.

Vanessa: I think that something for us, if we have ... Let's imagine, hypothetically,

ونسا: فکر می‌کنم چیزی برای ما، اگر ... بیایید فرضی تصور کنیم

that I'm really bad with money and Dan is really good with money.

که من واقعاً با پول بد هستم و دن واقعاً با پول خوب است.

If Dan is really concerned about this, it's probably a problem anyway.

اگر دن واقعاً نگران این موضوع باشد، احتمالاً به هر حال مشکلی است.

But if Dan is concerned about it, he can't ... Maybe I'm looking at my phone.

اما اگر دن نگران این موضوع باشد، نمی تواند ... شاید من دارم به تلفنم نگاه می کنم.

He can't say to me all of a sudden, "Hey!

او نمی تواند یکدفعه به من بگوید: "هی!

Why did we have this purchase?

چرا ما این خرید را داشتیم؟

What are you doing?"

شما چه کار می کنید؟"

I'm not in the right mindset to discuss this.

من ذهنیت درستی برای بحث در این مورد ندارم.

So, I feel like something that's worked for us when there's a problem that's really important

بنابراین، وقتی مشکلی وجود دارد که برای یکی از ما واقعاً مهم است، احساس می‌کنم چیزی برای ما مفید بوده است

to one of us, saying, "Hey, when you have a moment, can we talk about something really

، و می‌گویم: «هی، وقتی یک لحظه فرصت دارید، می‌توانیم در مورد چیزی واقعاً

important," or, "I saw this purchase here and it's really important to me that we talk

مهم صحبت کنیم» یا «من این خرید را اینجا دیدم. و واقعا برای من مهم است که در

about it."

مورد آن صحبت کنیم."

Be serious.

جدی باش

It's important to you, so don't just have ... Make sure you have emotional regulation.

این برای شما مهم است، پس فقط نباید ... مطمئن شوید که تنظیم عاطفی دارید.

Don't just explode about it, but say, "Hey, this is really important.

فقط در مورد آن منفجر نشوید، بلکه بگویید: "هی، این واقعا مهم است.

Can we talk about?"

آیا می توانیم در مورد آن صحبت کنیم؟"

And look at each other's eyes.

و به چشمان یکدیگر نگاه کنید.

Look at each other and say, "Hey, this is really important to me.

به هم نگاه کنید و بگویید: "هی، این واقعا برای من مهم است.

Can we please go through our finances?

آیا می‌توانیم

Let's go through our bank account and make a list and see how much we're spending.

از طریق حساب بانکی خود مرور کنیم و لیستی تهیه کنیم و ببینیم چقدر خرج می‌کنیم.

This would really be important to me."

این واقعا برای ما مهم است. من."

Try to appeal to their care for you.

سعی کنید به مراقبت آنها از شما متوسل شوید.

Dan cares for me.

دن حواسش به من هست

I care for him.

من به او اهمیت می دهم.

So if he says, "This is so important to me.

بنابراین اگر او بگوید: "این برای من خیلی مهم است.

Let's please talk about it," of course.

بیایید لطفاً در مورد آن صحبت کنیم."

I want to Dan to be not stressed.

میخوام دن استرس نداشته باشه

So when you take the time to talk about something important like that, it means so much more.

بنابراین وقتی برای صحبت در مورد چیزی مهم مانند آن وقت بگذارید، معنای خیلی بیشتری دارد.

If you just said, "Hey, what are you doing?" and then I'm doing something else, it's just

اگر فقط می گویید: "هی، چه کار می کنی؟" و بعد من کار دیگری انجام می دهم، این

going to create an argument because my mind is not there.

فقط یک بحث ایجاد می کند زیرا ذهن من آنجا نیست.

Dan's emotional regulation is everywhere.

تنظیم عاطفی دن همه جا هست.

So, talking a moment, "Can we really talk about this?

بنابراین، یک لحظه صحبت کنید، "آیا واقعاً می توانیم در مورد این صحبت کنیم؟

This is so important to me."

این برای من بسیار مهم است."

Dan: Yeah, or, "Can we talk about this later?"

دن: آره، یا "میشه بعداً در موردش صحبت کنیم؟"

Vanessa: Yeah, yeah.

ونسا: آره، آره.

That's really- Dan: That [inaudible 00:42:26] that can help,

واقعاً- دن: این [نامفهوم 00:42:26] هم می تواند کمک

too.

کند.

You don't want to talk.

نمیخوای حرف بزنی

You want to bring up stuff in the moment all of the sudden.

شما می خواهید چیزهایی را در لحظه به طور ناگهانی مطرح کنید.

That really helps.

این واقعا کمک می کند.

Somebody said they're confused about which number we're on.

یک نفر گفت آنها در مورد شماره ای که ما هستیم گیج شده اند.

I don't think we've been organized.

فکر نمی کنم سازماندهی شده باشیم.

Sorry, everybody.

ببخشید همه

Vanessa: Dan wrote three tips.

ونسا: دن سه نکته نوشت.

I wrote two tips.

دو تا نکته نوشتم

So, we had one tip, one tip, one tip, one tip, one tip, one tip, one tip.

بنابراین، ما یک نکته، یک نکته، یک نکته، یک نکته، یک نکته، یک نکته، یک نکته داشتیم.

So, Dan has three.

بنابراین، دن سه تا دارد.

I know we said we have five tips.

می دانم که گفتیم پنج نکته داریم.

There's five total.

کلا پنج تا هست

Dan: But, we've been adding a lot of stuff, so ...

دن: اما، ما چیزهای زیادی اضافه کرده ایم، بنابراین...

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

We're talking about now the conclusion.

ما اکنون در مورد نتیجه گیری صحبت می کنیم.

So, the reason why I wanted to talk about this kind of unusual topic today, giving just

بنابراین، دلیل اینکه من امروز می خواستم در مورد این نوع موضوع غیرعادی صحبت کنم، فقط

our personal relationship advice, is for two reasons.

توصیه های روابط شخصی خود را ارائه می دهم، به دو دلیل است.

Number one, Valentine's Day is coming quite soon, so you might be preparing for your relationship,

شماره یک، روز ولنتاین خیلی زود فرا می رسد، بنابراین شما ممکن است برای رابطه خود آماده شوید،

something for your relationship, maybe thinking about relationships a little bit more.

چیزی برای رابطه خود، شاید کمی بیشتر به روابط فکر کنید.

Valentine's Day is coming up in February.

روز ولنتاین در ماه فوریه نزدیک است.

And number two is in our monthly English course, the Fearless Fluency Club, we have a special

و شماره دو در دوره ماهانه انگلیسی ما، باشگاه تسلط بی باک است، ما یک

set in February.

مجموعه ویژه در ماه فوریه داریم.

This is where I interview a therapist.

اینجاست که با یک درمانگر مصاحبه می کنم.

Dan: Ooh.

دن: اوه

Vanessa: She's not a relationship therapist.

ونسا: او یک درمانگر رابطه نیست.

She is an eating disorder therapist.

او یک درمانگر اختلال خوردن است.

Dan: Very different.

دن: خیلی متفاوته.

Vanessa: But, she is a therapist and she deals with people who are coming to her with problems.

ونسا: اما، او یک درمانگر است و با افرادی که با مشکلاتی به او مراجعه می کنند، برخورد می کند.

So, I kind of wanted to imitate that a little bit.

بنابراین، من می خواستم کمی از آن تقلید کنم.

So, what I'd like to do now is I would like to share my screen with you to show you if

بنابراین، کاری که اکنون می‌خواهم انجام دهم این است که می‌خواهم صفحه نمایش خود را با شما به اشتراک بگذارم تا به شما نشان دهم که

you would like to continue to learn with us, if you would like to continue this idea of

آیا می‌خواهید با ما به یادگیری ادامه دهید، اگر می‌خواهید این ایده را برای

deepening your English through real English conversations-

عمیق‌تر کردن زبان انگلیسی خود از طریق مکالمات واقعی انگلیسی ادامه دهید. -

Dan: Yes, and in a more organized fashion.

دن: بله، و به شکلی منظم تر.

This is more a causal conversation- Vanessa: This is a casual chitchat.

این بیشتر یک مکالمه علّی است - ونسا: این یک گفتگوی معمولی است.

Dan: ... we're having with you today.

دن: ... امروز با شما هستیم.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

So, I would like to share my screen with you to show you.

بنابراین، من می خواهم صفحه نمایش خود را با شما به اشتراک بگذارم تا به شما نشان دهم.

Let's take a look here.

بیایید نگاهی به اینجا بیاندازیم.

You can see this is our Fearless Fluency Club page where you can click the link in the description

می توانید ببینید این صفحه باشگاه تسلط بی باک ما است که می توانید روی پیوند در توضیحات کلیک کنید

and join our course.

و به دوره ما بپیوندید.

You can find out much more information about each of the lessons here.

در اینجا می توانید اطلاعات بیشتری در مورد هر یک از درس ها پیدا کنید.

But what I'd like to do is give you a little sneak preview into the February lesson set.

اما کاری که من می‌خواهم انجام دهم این است که یک پیش‌نمایش پنهانی از مجموعه درس فوریه به شما ارائه کنم.

Here you can see February 2019.

در اینجا می توانید فوریه 2019 را ببینید.

We have each month there is a special ... This is a course guide in general for how to use

ما هر ماه یک ... این یک راهنمای دوره به طور کلی برای نحوه استفاده

the course.

از دوره است.

This is a monthly lesson set guide.

این یک راهنمای مجموعه درسی ماهانه است.

We're going to be talking about therapy with Elaine.

قرار است در مورد درمان با الین صحبت کنیم .

Elaine is a professional counselor or therapist.

الین یک مشاور یا درمانگر حرفه ای است.

In this lesson set, we talk about a lot of vocabulary that she used in our conversation.

در این مجموعه درس، ما در مورد بسیاری از واژگانی که او در مکالمه خود استفاده می کرد صحبت می کنیم.

Dan: Hey look.

دن: هی نگاه کن.

There's blame.

سرزنش هست

Vanessa: Oh, we talked about blame.

ونسا: اوه، ما در مورد سرزنش صحبت کردیم.

Wonderful.

فوق العاده است.

Oh, you're already ahead of the game.

اوه، شما در حال حاضر از بازی جلوتر هستید.

Then, we talk about grammar.

سپس در مورد دستور زبان صحبت می کنیم.

Oh, we're going to be talking about really, so, too, these kind of intensifiers, at all.

اوه، ما واقعاً در مورد این نوع تقویت کننده ها صحبت خواهیم کرد.

I noticed we used at all in our conversation, actually.

من متوجه شدم که ما اصلاً در مکالمه خود استفاده کردیم.

Then, we talk about some specific pronunciation.

سپس، ما در مورد برخی از تلفظ های خاص صحبت می کنیم.

So, let's take a look.

بنابراین، بیایید نگاهی بیندازیم.

Here you can see the vocabulary lesson with Dan and I.

در اینجا می توانید درس لغات با Dan and

There's two parts to this vocabulary lesson.

I را ببینید. این درس واژگان دو بخش دارد.

The grammar lesson where I explain these important expressions for intensifying your conversation.

درس گرامر که این عبارات مهم را برای تشدید مکالمه شما توضیح می دهم.

There's an MP3.

یک MP3 وجود دارد.

You can download it.

می توانید آن را دانلود کنید.

Also, the transcript of the full lesson so that you can follow word for word.

همچنین رونوشت کامل درس تا بتوانید کلمه به کلمه دنبال کنید.

This is helpful for everyone, but it's especially helpful if you are maybe a high beginning,

این برای همه مفید است، اما به ویژه در صورتی مفید است که شما ممکن است یک شروع بالا،

low intermediate, because it's good to catch every single word.

متوسط ​​پایین باشید، زیرا خوب است که تک تک کلمات را درک کنید.

Then, we have the pronunciation lesson so you can learn some specific pronunciation

سپس، ما درس تلفظ را داریم تا بتوانید نکات خاص تلفظ را یاد بگیرید

tips.

.

If you have watched any of my pronunciation lessons here on YouTube, this lesson is quite

اگر هر یک از درس های تلفظ من را در اینجا در YouTube تماشا کرده اید، این درس کاملاً

similar.

مشابه است. صداهای

We shadow, and repeat, and practice individual sounds.

فردی را سایه می زنیم و تکرار می کنیم و تمرین می کنیم .

Then, we have the special conversation with my friend Elaine, who is an eating disorder

سپس با دوستم الین که درمانگر اختلالات خوردن است گفتگوی ویژه ای

therapist.

انجام می دهیم.

She talks about going to therapy, this process of helping people with something that's really

او در مورد رفتن به درمان صحبت می کند، این روند کمک به مردم در مورد چیزی که واقعاً

personal, really personal, and sharing that with a stranger and how she helps people,

شخصی است، واقعاً شخصی، و در میان گذاشتن آن با یک غریبه و نحوه کمک او به مردم،

especially she helps young people in her field.

به ویژه به جوانان در رشته خود کمک می کند.

But, she goes through this and talks about it in detail.

اما، او از این طریق می گذرد و در مورد آن با جزئیات صحبت می کند.

It's quite interesting to see the insight into her job.

دیدن بینش در مورد شغل او بسیار جالب است.

Then, in the course, we have the story.

سپس، در دوره، ما داستان را داریم.

The story is a unique thing here.

داستان در اینجا یک چیز منحصر به فرد است.

We have different audio recordings of the story.

ما ضبط های صوتی مختلفی از داستان داریم.

This is a combination of all the vocabulary, grammar, pronunciation, plus some extra vocabulary

این ترکیبی از تمام واژگان، گرامر، تلفظ، به علاوه مقداری واژگان اضافی

from the full lesson set.

از مجموعه کامل درس است.

This is about going to therapy.

این مربوط به رفتن به درمان است.

It's kind of a fiction story.

این یک نوع داستان تخیلی است.

But, you can use and see all of the vocabulary in a different context.

اما، شما می توانید از همه واژگان در یک زمینه متفاوت استفاده کنید و ببینید.

So, I hope that this will help to just add to your knowledge of the vocabulary and grammar

بنابراین، امیدوارم که این به شما کمک کند تا دانش خود را در مورد واژگان و دستور زبان بیفزاییم

and see it in a different context.

و آن را در زمینه ای متفاوت ببینید.

There are questions so you can practice answering questions.

سوالاتی وجود دارد تا بتوانید پاسخ دادن به سوالات را تمرین کنید .

It's kind of a controlled speaking practice and also different verb tenses so that you

این یک نوع تمرین گفتاری کنترل شده و همچنین زمان های مختلف فعل است تا بتوانید

can practice different verb tenses.

زمان های مختلف فعل را تمرین کنید.

All right, I'm going to bring back our video here.

بسیار خوب، من می خواهم ویدیوی خود را اینجا برگردانم.

So if you would like to join us monthly in the Fearless Fluency Club and to practice

بنابراین اگر دوست دارید ماهانه در باشگاه تسلط بی باک به ما بپیوندید و

these conversations together with us, you are welcome to join the Fearless Fluency Club

این مکالمات را با ما تمرین کنید ، خوش آمدید

now in January or in February.

اکنون در ژانویه یا فوریه به باشگاه تسلط بی باک بپیوندید.

If you join in January, you'll get the January lesson set immediately.

اگر در ژانویه بپیوندید، مجموعه درس ژانویه را بلافاصله دریافت خواهید کرد.

Then, in the month of February, February 1st, you'll get access to this special lesson set

سپس، در ماه فوریه، 1 فوریه، به این مجموعه درسی ویژه با Elaine دسترسی خواهید داشت

with Elaine.

.

It is $35 per month, but please use the coupon code new.

35 دلار در ماه است، اما لطفا از کد کوپن جدید استفاده کنید.

If you use the coupon code new, N-E-W, you only get it for $5.

اگر از کد کوپن جدید، N-E-W استفاده می کنید، آن را فقط با 5 دلار دریافت می کنید.

Dan: $5.

دان: 5 دلار

Vanessa: You have a $30 discount, which is great for the first month.

ونسا: شما 30 دلار تخفیف دارید که برای ماه اول عالی است.

Try the course.

دوره را امتحان کنید.

You pay $5.

شما 5 دلار می پردازید.

If you don't like it, cancel.

اگر آن را دوست ندارید، لغو کنید.

If it's a good fit for you, you can continue in the course and your English will grow day

اگر برای شما مناسب است، می توانید دوره را ادامه دهید و زبان انگلیسی شما روز به روز رشد می کند

by day.

.

You're welcome to join us.

شما خوش آمدید به ما بپیوندید.

Many members speak together on Skype and Google Hangouts weekly, daily.

بسیاری از اعضا به صورت هفتگی و روزانه در Skype و Google Hangouts با هم صحبت می کنند .

They practice speaking together.

با هم صحبت کردن را تمرین می کنند.

This is a great way to meet friends from around the world.

این یک راه عالی برای ملاقات با دوستان از سراسر جهان است.

Dan: Yes.

دن: بله.

Vanessa: Also, you're not paying for expensive Skype lessons.

ونسا: همچنین، شما برای درس های گران قیمت اسکایپ هزینه نمی کنید .

Instead, you're speaking with other people who are also learning, who are like you.

در عوض، شما در حال صحبت با افراد دیگری هستید که آنها نیز در حال یادگیری هستند و مانند شما هستند.

Dan: It's a community.

دن: این یک جامعه است.

Vanessa: Yes, so you can feel comfortable speaking with them.

ونسا: بله، بنابراین می توانید احساس راحتی کنید که با آنها صحبت کنید.

And at the end of each month, we have a group Google Hangout with me so you'll be able to

و در پایان هر ماه، ما یک Google Hangout گروهی با من داریم تا بتوانید

chat with me in this group Google Hangout.

در این گروه Google Hangout با من گپ بزنید.

It's super fun.

فوق العاده سرگرم کننده است.

We have a good time together and you get just a chance to meet each other and also meet

ما با هم اوقات خوبی را سپری می کنیم و شما فقط فرصت دارید همدیگر را ملاقات کنید و همچنین با

me and practice speaking a bit.

من ملاقات کنید و کمی صحبت کردن را تمرین کنید.

But, thank you so much for joining me.

اما، خیلی ممنون که به من پیوستید.

I want to know in the comments, what is your number one relationship tips?

من می خواهم در نظرات بدانم، نکات شماره یک رابطه شما چیست؟

Dan: Yeah, share your tips.

دن: آره، راهنمایی هایت را به اشتراک بگذار.

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Dan: Tell us.

دن: به ما بگو

Vanessa: Yes.

ونسا: بله.

Dan: How can we have a better relationship?

دان: چگونه می توانیم رابطه بهتری داشته باشیم؟

Vanessa: Yes, of course.

ونسا: بله، البته.

We are always open to expanding, and growing, and strengthening our relationship, but also

ما همیشه برای گسترش، رشد، و تقویت روابط خود، بلکه

for other people.

برای افراد دیگر، آماده هستیم.

It's interesting to see what worked for you, maybe what didn't work for you.

جالب است ببینید چه چیزی برای شما کار کرده است، شاید چه چیزی برای شما کار نکرده است.

Give us some things not to do.

بعضی چیزها را به ما بده که نباید انجام دهیم.

So, I hope that this lesson has been useful to you and we'll see you again next Friday

بنابراین، امیدوارم که این درس برای شما مفید بوده باشد و جمعه آینده دوباره شما را

for a new lesson here on my YouTube channel.

برای یک درس جدید در اینجا در کانال یوتیوب من می بینیم.

I'll see you again the next time.

دفعه بعد دوباره میبینمت

Dan: Bye, everybody.

دن: خداحافظ، همه.

Vanessa: Bye.

ونسا: خداحافظ.