5 ENGLISH IDIOMS YOU MUST KNOW

Hey today, you are going to.

سلام امروز، شما می خواهید.

Five English, idioms that you must know English, idioms, that native English

پنج اصطلاح انگلیسی، اصطلاحاتی که باید انگلیسی بدانید، اصطلاحاتی که انگلیسی

speakers use on a regular basis.

زبانان بومی به طور منظم از آنها استفاده می کنند.

Now, these idioms are right here.

اکنون، این اصطلاحات دقیقاً اینجا هستند.

We have a foot in the door, a shot in the dark, allow the dust to settle barking up

ما یک پای در در داریم، یک گلوله در تاریکی، اجازه می‌دهیم گرد و غبار با پارس کردن

the wrong tree and back against the wall.

درخت اشتباه و پشت به دیوار بنشیند.

Now, what do these idioms mean?

حالا این اصطلاحات به چه معناست؟

And how can you use them naturally in real life?

و چگونه می توانید از آنها به طور طبیعی در زندگی واقعی استفاده کنید؟

Like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان مادری.

I am going to teach you all of this.

من همه اینها را به شما آموزش خواهم داد.

Today.

So are you excited now?

امروز.

پس الان هیجان زده ای؟

I do want to let you know that all of the idioms I'm going to teach you

می‌خواهم به شما اطلاع دهم که تمام اصطلاحاتی که امروز به شما آموزش

today are found in my 100 English idioms ebook, and there are a ton more.

می‌دهم در کتاب الکترونیکی 100 اصطلاح انگلیسی من یافت می‌شوند و تعداد زیادی از آنها وجود دارد.

So if you want to keep learning and sounding like a native English speaker,

بنابراین اگر می خواهید به یادگیری ادامه دهید و مانند یک انگلیسی زبان مادری

click the link in the description and get your copy of 100 English.

به نظر برسید، روی پیوند در توضیحات کلیک کنید و کپی 100 انگلیسی خود را دریافت کنید.

Idioms.

اصطلاحات

Trust me, you won't regret it.

باور کن پشیمون نمیشی

All right.

Now, let me ask you this.

خیلی خوب.

حالا این را از شما بپرسم.

Are you ready to get started.

برای شروع آماده اید.

Well, then I'm teacher tiffani let's jump right in.

خب، پس من معلم تیفانی هستم، بیایید به داخل بپریم. بسیار خوب.

All right.

So let's get started with our first idiom idiom.

پس بیایید با اولین اصطلاح اصطلاحی خود شروع کنیم.

Number one is a foot in the door after me.

شماره یک بعد از من یک پا در در است.

A foot in the door.

یک پا در در.

Excellent job.

کارت عالی بود.

Now, a foot in the door just means gives people an opportunity to start

در حال حاضر، یک قدم در دروازه فقط به این معنی است که به افراد این فرصت را می دهد تا شروع به

doing something new, usually in an area that is difficult to succeed.

انجام کار جدیدی کنند، معمولاً در زمینه ای که موفقیت در آن دشوار است.

So, for example, let's say there was an individual that wanted to

بنابراین، برای مثال، فرض کنید فردی بود که می خواست

get a great job at a very high paying bank in New York city.

در یک بانک بسیار پردرآمد در شهر نیویورک شغلی عالی پیدا کند .

Well, if that individual went to the number one finance university in America,

خوب، اگر آن فرد به دانشگاه مالی شماره یک در آمریکا می رفت

He, or she would have a foot in the door for that job because they went to

، او یا او برای آن شغل پای در می آورد زیرا آنها به

an amazing school and that gives them a better opportunity to get a good job.

یک مدرسه شگفت انگیز رفتند و این به آنها فرصت بهتری برای یافتن شغل خوب می داد.

Kind of makes sense.

یه جورایی منطقیه

We say a foot in the door.

ما می گوییم یک پا در در.

Now, let me show you some other examples that will help you

اکنون، اجازه دهید چند مثال دیگر را به شما نشان دهم که به شما در

understand how to use this idiom.

درک نحوه استفاده از این اصطلاح کمک می کند.

My internship allowed me to get my foot in the door for my career.

دوره کارآموزی به من این امکان را داد که پایم را برای حرفه ام باز کنم.

Now, this is a true statement.

در حال حاضر، این یک بیانیه واقعی است.

And at the end, during story time, I'll tell you the full story.

و در پایان، در طول زمان داستان ، داستان کامل را برای شما تعریف می کنم.

Now don't go anywhere at the end.

حالا آخرش جایی نرو

I'll tell you a story about this.

من یک داستان در این مورد برای شما تعریف می کنم.

So having an internship helped this individual, me, get a better job.

بنابراین داشتن یک دوره کارآموزی به این فرد، من، کمک کرد تا شغل بهتری پیدا کنم.

All right, we say, get a foot in the door.

خیلی خوب، ما می گوییم، یک پا را در خانه بگذار.

Here we go.

Example, number two, this isn't the job you hoped for, but it will

در اینجا ما می رویم.

به عنوان مثال، شماره دو، این شغلی نیست که شما به آن امیدوار بودید، اما

help you get a foot in the door, meaning, Hey, the job you have right

به شما کمک می‌کند تا پای خود را به در کنید، به این معنی، هی، شغلی که در

now, I know it's not what you want.

حال حاضر دارید، می‌دانم که آن چیزی نیست که می‌خواهید.

But it's a stepping stone to the next job, the next level.

اما این یک پله برای شغل بعدی، سطح بعدی است.

So we say a foot in the door.

پس می گوییم پا در در.

Now what about sentence?

حالا جمله چطور؟

Number three?

شماره سه؟

I worked as a movie extra just to get my foot in the door.

من به عنوان یک فیلم اضافی کار کردم فقط برای اینکه پایم را به در ببرم.

It gave this individual more opportunities to get better jobs,

این به این فرد فرصت های بیشتری داد تا مشاغل

better acting jobs, make sense.

بهتر، شغل های بازیگری بهتر و منطقی پیدا کند.

Right.

Okay.

So one more time after me, we have.

درست.

باشه.

بنابراین یک بار دیگر بعد از من، ما داریم.

A foot in the door.

یک پا در در.

Excellent.

عالی

All right, now let's go to idiom.

خیلی خب، حالا بریم سراغ اصطلاح.

Number two, here we go.

شماره دو، به اینجا می رویم.

A shot in the dark.

تیری در تاریکی.

Excellent.

One more time after me a shot in the dark.

عالی

یک بار دیگر بعد از من شلیک در تاریکی.

Good job.

آفرین.

Now, a shot in the dark just means an attempt that has very

اکنون، شلیک در تاریکی فقط به معنای تلاشی است که

little chance for success.

شانس بسیار کمی برای موفقیت دارد.

Now, let me tell you a quick story that will help you understand this.

حالا، بگذارید یک داستان سریع برای شما تعریف کنم که به شما در درک این موضوع کمک می کند.

So, you know, I am a woman.

بنابراین، می دانید، من یک زن هستم.

I look very young though.

هرچند خیلی جوان به نظر میرسم

I'm a woman that looks very young, but I actually I'm a

من زنی هستم که خیلی جوان به نظر می رسد ، اما در واقع

little older than you think.

کمی بزرگتر از آن چیزی هستم که فکر می کنید.

So one day I was hanging out with some friends and there was a young man who was

بنابراین یک روز با چند نفر از دوستانم رفت و آمد داشتم و مرد جوانی بود که

very handsome, but he was in his twenties.

بسیار خوش تیپ بود، اما بیست و چند ساله داشت.

Now, he assumed I was in my twenties.

حالا او فکر می کرد من بیست و چند ساله هستم.

So he approached me and kind of made a pass at me.

بنابراین او به من نزدیک شد و به نوعی به من پاس داد.

He was trying to say, Hey, I'm interested now.

او سعی می کرد بگوید، هی، من اکنون علاقه مند هستم.

Here's the thing.

موضوع اینجاست.

I was not in my twenties.

من در دهه بیستم نبودم.

I was well in my thirties.

سی و چند ساله خوب بودم.

So his attempt was a shot in the dark.

بنابراین تلاش او یک شلیک در تاریکی بود.

There was no way he would succeed in dating me because he was too young.

هیچ راهی وجود نداشت که بتواند با من قرار بگذارد زیرا او خیلی جوان بود.

Makes sense.

Right.

منطقی است.

درست.

Again, it was a shot in the dark.

باز هم تیری در تاریکی بود.

There's very little chance.

احتمالش خیلی کمه

Honey.

You're too young for me.

عسل.

تو برای من خیلی جوانی

That's the main idea you get it.

این ایده اصلی است که شما آن را دریافت می کنید.

All right.

So we say a shot in the dark.

خیلی خوب.

بنابراین ما می گوییم شلیک در تاریکی.

So let me tell you some example sentences.

بنابراین اجازه دهید چند جمله مثال برای شما بگویم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

You can look for your key on the beach, but that's a shot in the dark.

می توانید به دنبال کلید خود در ساحل بگردید، اما این یک عکس در تاریکی است.

Very hard to find your keys in the midst of all that sand, a shot in the dark.

خیلی سخت است که کلیدهایت را در میان آن همه ماسه پیدا کنی، یک عکس در تاریکی.

It's starting to make sense, right?

شروع به معنا شدن کرده است، درست است؟

Okay.

Let's go to sentence.

باشه.

بریم سراغ جمله.

Number two.

شماره دو.

The figure he came up with was really a shot in the dark.

شکلی که او به دست آورد واقعاً یک تیر در تاریکی بود.

Like, come on that that's not realistic, a shot in the dark.

بیا که واقع بینانه نیست، یک عکس در تاریکی.

And finally sentence number three, it was a shot in the dark.

و در نهایت جمله شماره سه، شلیک در تاریکی بود.

I can't believe I was right.

نمی توانم باور کنم که حق با من بود.

So this person thought that there were little chances of

بنابراین این شخص فکر می کرد که شانس کمی برای

them being correct or succeeding.

درست بودن یا موفقیت آنها وجود دارد.

Oh, my goodness.

اوه خدای من.

They were right.

حق داشتند.

So in English we say a shot in the dark.

بنابراین در انگلیسی می گوییم شلیک در تاریکی.

So one more time after me a shot in the dark.

بنابراین یک بار دیگر بعد از من یک شلیک در تاریکی.

Excellent.

عالی

Now a quiz is coming, so keep paying attention.

اکنون یک مسابقه در راه است، بنابراین به توجه خود ادامه دهید.

I want you to ACE the quiz.

من از شما می خواهم در مسابقه ACE شرکت کنید.

Here we go.

Let's go to idiom number three, allow the dust to settle.

در اینجا ما می رویم.

بیایید به اصطلاح شماره سه برویم، اجازه دهید گرد و غبار بنشیند.

Allow the dust to settle.

اجازه دهید گرد و غبار بنشیند.

Excellent.

عالی

Now you're probably wondering teacher, what is this about dust?

اکنون احتمالاً از خود می‌پرسید که استاد، این در مورد گرد و غبار چیست؟

Let me explain.

بگذار توضیح بدهم.

So allow the dust to settle means to allow a situation to become normal again.

بنابراین اجازه دهید گرد و غبار بنشیند یعنی اجازه دهید یک وضعیت دوباره عادی شود.

So this is what I want you to imagine right now.

بنابراین این چیزی است که من می خواهم شما در حال حاضر تصور کنید.

Close your eyes.

چشماتو ببند

Just listen to my voice.

فقط به صدای من گوش کن

Imagine that there was a rug on the ground.

تصور کنید که فرشی روی زمین بود.

And that rug was full of dust and dirt.

و آن فرش پر از خاک و خاک بود.

So you go and you walk up to the rug and you pick it up and you

پس می روی و به سمت فرش می روی و آن را برمی داری و

shake it to get the dust out of the rug right now, what happens?

تکان می دهی تا گرد و غبار از فرش بیرون بیاید، چه اتفاقی می افتد؟

The dust gets all in the air and now it's hard to see and you have to pause and

گرد و غبار تماماً در هوا پخش می شود و اکنون به سختی می توان آن را دید و باید مکث کرد و

wait a minute for the dust to settle.

یک دقیقه صبر کرد تا گرد و غبار بنشیند.

You have to wait for the situation to become normal again.

باید منتظر بمانید تا دوباره شرایط عادی شود.

It makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

You kind of visualize now.

الان یه جورایی تجسم میکنی

Oh yes.

آه بله.

The dust in the air.

گرد و غبار موجود در هوا

You need to wait for it to leave the air.

باید منتظر بمانید تا از هوا خارج شود.

So the same idea goes for this idiom, allow the dust to settle.

بنابراین همین ایده در مورد این اصطلاح صدق می کند، اجازه دهید گرد و غبار بنشیند.

So let's look at some examples sentences that will help you

بنابراین بیایید به چند نمونه جملات نگاه کنیم که به شما در

understand this a little bit more.

درک این موضوع کمک می کند.

First one, I'm going to allow the dust to settle.

اول، اجازه می دهم گرد و غبار بنشیند.

Before I try talking to her again, that means something happened.

قبل از اینکه دوباره با او صحبت کنم، این بدان معناست که اتفاقی افتاده است.

There was a challenge or an issue, and now things are a little bit

یک چالش یا مشکلی وجود داشت و حالا همه چیز کمی

strange, like that dust in the air.

عجیب است، مثل آن گرد و غبار در هوا.

And you want things to go back to normal.

و شما می خواهید همه چیز به حالت عادی برگردد.

Hey, I'm going to let the dust settle before I tried talking to her again.

هی، قبل از اینکه بخواهم دوباره با او صحبت کنم، اجازه می دهم گرد و غبار فروکش کند.

Makes sense, right?.

منطقی است، درست است؟

You're seeing it now, even visually.

شما اکنون آن را می بینید، حتی بصری.

Right.

درست.

. All right, so let's check out sentence number two here.

. بسیار خوب، پس بیایید جمله شماره دو را اینجا بررسی کنیم.

My mom said I needed to allow the dust to settle.

مامانم گفت باید بگذارم گرد و غبار بنشیند.

Before I ask my dad to adopt a dog.

قبل از اینکه از پدرم بخواهم سگی را به فرزندی قبول کند.

Makes sense.

منطقی است.

Ooh, wait a second.

اوه، یک ثانیه صبر کن

Let things go back to normal.

بگذارید همه چیز به حالت عادی برگردد.

Before you ask your dad for a dog.

قبل از اینکه از پدرت سگ بخواهی

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Sentence.

جمله.

Number three, she waited for the dust to settle.

شماره سه، او منتظر ماند تا گرد و غبار بنشیند.

Then began to express her feelings to her.

سپس شروع به بیان احساسات خود به او کرد.

Fiance.

نامزد.

Makes sense again, waiting until things go back to normal.

دوباره منطقی است، صبر کنید تا همه چیز به حالت عادی برگردد.

Before you do something in English, the idiom is allow the dust to settle.

قبل از اینکه کاری در انگلیسی انجام دهید ، اصطلاح اجازه دهید گرد و غبار بنشیند.

Make sense?

معنی دارد؟

You're smart.

Here we go.

تو باهوشی

در اینجا ما می رویم.

Let's keep going to idiom number four.

بیایید به اصطلاح شماره چهار ادامه دهیم.

So again, we had idiom number three.

بنابراین دوباره، اصطلاح شماره سه را داشتیم.

Let's move on to idiom.

بیایید به سمت اصطلاح حرکت کنیم.

Number four, here we go.

شماره چهار، اینجا می رویم.

Back against the wall.

پشت به دیوار.

Wait a minute, teacher, what does that mean to have your back against the wall?

یک دقیقه صبر کن، معلم، پشتت به دیوار یعنی چه؟

Now this means to be in a very bad situation or position,

حالا این یعنی قرار گرفتن در موقعیت یا موقعیت

a very bad situation.

بسیار بد، وضعیت بسیار بد.

So let me tell you really quickly when I had my back against the wall, you see

پس بگذارید خیلی سریع به شما بگویم وقتی پشتم به دیوار بود، می بینید

I've been teaching for a long time, but at the very beginning of my business,

که مدت زیادی است که تدریس می کنم، اما در همان ابتدای کارم،

when I started, I didn't have any.

زمانی که شروع کردم، هیچ چیزی نداشتم.

My credit card was maxed out.

کارت اعتباری من تمام شده بود.

So my back was against the wall.

پس پشتم به دیوار بود.

I had to figure out how to bring in more money.

من باید بفهمم که چگونه پول بیشتری بیاورم.

Again, I had my back against the wall.

باز هم پشتم به دیوار بود.

I was in a bad situation.

در شرایط بدی بودم.

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

Maybe you've been in a bad situation.

شاید شما در موقعیت بدی قرار گرفته اید.

You had your back against the wall.

پشتت به دیوار بود

Make sense?

معنی دارد؟

All right.

Let's check out some example sentences.

خیلی خوب.

بیایید چند جمله نمونه را بررسی کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The lawsuit had him with his back against the wall.

دادخواست او را با پشت به دیوار نشاند.

Makes sense.

منطقی است.

All right.

خیلی خوب.

Sentence, number two, we had our backs against the wall, but

جمله شماره دو ، پشتمان به دیوار بود، اما

somehow we managed to win the game.

به نوعی توانستیم بازی را ببریم.

Makes sense.

منطقی است.

Right?

درست؟

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Now again, all of these examples you can find.

اکنون دوباره، همه این نمونه ها را می توانید پیدا کنید.

If you go to my website, SpeakEnglishWithTiffani.com and go to

اگر به وب سایت من SpeakEnglishWithTifhani.com بروید و به قسمتی بروید

the section that has the YouTube lesson.

که درس یوتیوب دارد.

So don't worry.

پس نگران نباشید.

You can see all of these examples sentences.

شما می توانید تمام این نمونه جملات را ببینید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

I was in a foreign country without a phone and my back was against the wall.

در یک کشور خارجی بدون تلفن بودم و پشتم به دیوار بود.

It makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

That's a horrible situation to be in overseas in a foreign

این وضعیت وحشتناکی است که در خارج از کشور در یک

country without a phone.

کشور خارجی بدون تلفن باشید.

Your back will be against the wall.

پشت شما به دیوار خواهد بود.

Makes sense.

منطقی است.

You're smart.

تو باهوشی

All right, now let's go to our next idiom.

بسیار خوب، حالا بیایید به اصطلاح بعدی خود برویم.

Here we go.

Let's go to idiom.

در اینجا ما می رویم.

بریم سراغ اصطلاح.

Number five.

شماره پنج.

Remember your quiz is coming up.

به یاد داشته باشید که آزمون شما در راه است.

So I hope you are paying attention.

پس امیدوارم مورد توجه شما قرار گرفته باشد.

Here we go.

Idiom.

در اینجا ما می رویم.

اصطلاح.

Number five, barking up the wrong tree.

شماره پنج، پارس کردن درخت اشتباه.

Good one more time after me barking up the wrong tree.

خوب است یک بار دیگر بعد از اینکه من از درخت اشتباهی پارس کردم.

Excellent.

Now this just means to pursue, to move forward on a mistaken line

عالی

اکنون این فقط به معنای پیگیری، حرکت به جلو در یک

of thought or course of action.

خط فکری یا مسیر عمل اشتباه است.

It's like, Ooh, I don't think that's the way you want to go or I don't think that's

انگار، اوه، فکر نمی‌کنم این راهی باشد که شما می‌خواهید بروید یا فکر نمی‌کنم

the direction we're trying to go in.

این مسیری باشد که ما می‌خواهیم به آن برویم.

You are barking up the wrong tree.

شما از درخت اشتباهی پارس می‌کنید.

All right.

Now again, these idioms.

خیلی خوب.

حالا دوباره این اصطلاحات.

Oh my goodness.

اوه خدای من.

We use them all the time.

ما همیشه از آنها استفاده می کنیم.

So I get excited because I want you to sound more like a native English speaker.

بنابراین من هیجان زده می شوم زیرا می خواهم شما بیشتر شبیه یک انگلیسی زبان مادری باشید.

So here we go.

پس بزن که بریم.

Let's look at some example, sentences, sentence.

بیایید به چند مثال، جملات، جمله نگاه کنیم.

Number one.

شماره یک.

If he thinks I'm paying for him, he's barking up the wrong tree.

اگر او فکر می کند که من برای او پول می دهم، او در حال پارس کردن درخت اشتباهی است.

Now this is something that a woman can say on the first date.

حالا این چیزی است که یک زن در اولین قرار ملاقات می تواند بگوید.

You know, they'd go out to dinner.

می دانید، آنها برای شام بیرون می رفتند.

Candle light, beautiful restaurant.

نور شمع، رستوران زیبا.

The meal comes, oh, it looks delicious.

غذا می آید، اوه، به نظر خوشمزه می رسد.

And when the meal is over, the bill comes and the guy looks at her and

و وقتی غذا تمام شد، صورتحساب می آید و آن مرد به او نگاه می کند و او به آن مرد نگاه می کند

she looks at the guy and she says, oh, he thinks I'm paying for him.

و او می گوید، اوه، او فکر می کند من پول او را پرداخت می کنم.

No, no.

He's barking up the wrong tree.

نه نه.

او از درخت اشتباهی پارس می کند.

Makes sense.

Right?

منطقی است.

درست؟

Oh, that's the wrong train of thought.

اوه، این مسیر فکری اشتباه است.

That's the wrong idea.

این تصور اشتباهی است.

We say barking up the wrong tree.

ما می گوییم پارس کردن درخت اشتباه.

I think some ladies understood that one.

من فکر می کنم برخی از خانم ها این یکی را فهمیدند.

Here we go.

Sentence.

در اینجا ما می رویم.

جمله.

Number two, she's barking up the wrong tree.

شماره دو، او از درخت اشتباهی پارس می کند.

If she thinks that will solve the problem, she has the wrong idea.

اگر فکر می کند که مشکل را حل می کند، تصور اشتباهی دارد.

That's not going to solve anything.

این چیزی را حل نمی کند.

She's barking up the wrong tree.

او از درخت اشتباهی پارس می کند.

Makes sense.

منطقی است.

Right?

I know you're taking notes and I'm so proud of you.

درست؟

می دانم که یادداشت برداری می کنی و من به تو افتخار می کنم.

Here we go.

Last example, sentence.

در اینجا ما می رویم.

آخرین مثال، جمله.

The investors kept barking up the wrong tree.

سرمایه گذاران به پارس کردن درخت اشتباه ادامه دادند.

Hey guys, come on.

سلام بچه ها بیایید

This is not the right direction.

این مسیر درستی نیست.

You guys are barking up.

شما بچه ها دارید پارس می کنید

The wrong tree.

درخت اشتباه

Makes sense, right.

منطقی است، درست است.

Again, barking up the wrong tree.

باز هم، پارس کردن درخت اشتباه.

All right now real quick.

همه در حال حاضر واقعا سریع.

Before we have our quiz, I want to go over them real quick.

قبل از اینکه مسابقه خود را داشته باشیم، می‌خواهم به سرعت آنها را بررسی کنم.

Before our quiz.

قبل از مسابقه ما

I want you to ACE the quiz foot in the door, giving an opportunity.

من از شما می خواهم که پای مسابقه را در درب ACE بگذارید و فرصتی را به شما بدهید.

Number two shot in the dark and attempt that has little chance of success.

شلیک شماره دو در تاریکی و تلاشی که شانس موفقیت کمی دارد.

Number three, allow the dust to settle.

شماره سه، اجازه دهید گرد و غبار بنشیند.

Remember that one, let things go back to normal.

این را به خاطر بسپارید، بگذارید همه چیز به حالت عادی برگردد.

Number four, back against the wall to be in a very bad situation and number

شماره چهار، پشت به دیوار برای قرار گرفتن در وضعیت بسیار بد و شماره

five, barking up the wrong tree.

پنج، در حال پارس کردن درخت اشتباه.

Hey, that's a mistake.

هی، این یک اشتباه است.

That's not the right way to think.

این طرز فکر درست نیست.

Are you ready?

اماده ای؟

It's time for your quiz.

زمان مسابقه شما فرا رسیده است.

Now you are going to have five seconds for each question.

اکنون برای هر سوال پنج ثانیه فرصت دارید .

I hope you're ready.

امیدوارم آماده باشید

I'm going to give you the question you need to fill in the

من می خواهم سؤالی را به شما ارائه دهم که باید جای

blank with the correct idiom.

خالی را با اصطلاح صحیح پر کنید.

Remember you've learned them, you know them, you can sound

به یاد داشته باشید که آنها را یاد گرفته اید، آنها را می شناسید، می توانید

like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Question number one, you have five seconds.

سوال شماره یک، شما پنج ثانیه فرصت دارید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

She doesn't like guys with long hair, so I think you may be time starts now.

او از پسرهایی با موهای بلند خوشش نمی‌آید، بنابراین فکر می‌کنم الان زمان شروع شده است.

Time.

زمان.

All right.

What's the answer.

خیلی خوب.

جواب چیه

Come on.

بیا دیگه.

You know it what's the answer.

میدونی جواب چیه

Yes.

آره.

Barking up the wrong tree.

پارس کردن درخت اشتباه

Excellent job.

کارت عالی بود.

Very good.

خیلی خوب.

All right, now let's go to question number two.

خیلی خب حالا بریم سراغ سوال شماره دو.

Again, you have five seconds.

باز هم پنج ثانیه فرصت دارید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Question number two.

سوال شماره دو

Her "blank" after she lost her biggest client.

"خالی" او پس از از دست دادن بزرگترین مشتری خود.

Woo.

وو

Her blank.

جای خالی او

She lost her biggest client.

او بزرگترین مشتری خود را از دست داد.

This one is tricky.

این یکی حیله گر است.

You ready?

Here we go.

آماده ای؟

در اینجا ما می رویم.

Five seconds.

پنج ثانیه

All right.

خیلی خوب.

What's the answer?

جواب چیست؟

This one was tricky.

این یکی حیله گر بود

Her yes.

بله او

Back was against the wall after she lost her biggest client.

پس از از دست دادن بزرگترین مشتری خود پشت به دیوار بود.

Excellent.

All right, here we go.

عالی

بسیار خوب، ما می رویم.

Number three.

شماره سه.

Now remember you have five seconds.

حالا به یاد داشته باشید که شما پنج ثانیه فرصت دارید.

My mother was furious.

مادرم عصبانی بود.

So I decided to, before I asked for a new phone, what idiom goes

بنابراین تصمیم گرفتم، قبل از اینکه یک تلفن جدید بخواهم، چه اصطلاحی در

here, which idiom did we learn?

اینجا می آید، کدام اصطلاح را یاد گرفتیم؟

That matches this one, five seconds.

که با این یک، پنج ثانیه مطابقت دارد.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

All right.

خیلی خوب.

What's the answer?

Come on.

جواب چیست؟

بیا دیگه.

I know you know it.

What's the answer?

میدونم که میدونی

جواب چیست؟

Yes.

آره.

Allow the dust to settle.

اجازه دهید گرد و غبار بنشیند.

Excellent job.

کارت عالی بود.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Question number four, the project was hopeless, so his suggestion

سوال شماره چهار، پروژه ناامیدکننده بود، بنابراین پیشنهاد

was really five seconds.

او واقعاً پنج ثانیه بود.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Time.

All right.

زمان.

خیلی خوب.

What's the answer.

Come on.

جواب چیه

بیا دیگه.

I know, you know it a shot in the dark.

من می دانم، شما آن را یک تیر در تاریکی می دانید.

Excellent.

عالی

Very good man.

خیلی مرد خوبی

You learned these idioms so fast.

شما این اصطلاحات را خیلی سریع یاد گرفتید.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

And number five, last one who I think this conference will really

و شماره پنج، آخرین نفری که فکر می‌کنم این کنفرانس واقعاً

help you get your five seconds.

به شما کمک می‌کند پنج ثانیه خود را به دست آورید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Five seconds

زمان پنج ثانیه

Time!

What's the answer?

!

جواب چیست؟

Yes!

Your foot in the door, man.

آره!

پای تو در، مرد.

You are awesome.

شما عالی هستند.

Excellent job.

کارت عالی بود.

You did such an amazing job.

شما چنین کار شگفت انگیزی انجام دادید

So again, today you learned five new English, idioms that will

بنابراین دوباره، امروز پنج اصطلاح انگلیسی جدید را یاد گرفتید، اصطلاحاتی که

help you sound more like a native English speaker, a foot in the door.

به شما کمک می کند بیشتر شبیه یک انگلیسی زبان مادری باشید .

A shot in the dark, allow the dust to settle barking up the wrong

یک عکس در تاریکی، اجازه دهید گرد و غبار با پارس کردن درخت اشتباه

tree and back against the wall.

و پشت به دیوار بنشیند.

Now, remember if you want to learn even more English, idioms, and

اکنون، به یاد داشته باشید که اگر می خواهید حتی بیشتر انگلیسی، اصطلاحات، و

sound like a native English speaker.

صدایی مانند یک انگلیسی زبان مادری را یاد بگیرید.

Remember to get this book right here.

به یاد داشته باشید که این کتاب را از اینجا تهیه کنید.

I created this ebook just for you.

من این کتاب الکترونیکی را فقط برای شما ایجاد کردم.

100 English idioms.

100 اصطلاح انگلیسی

Download your copy.

کپی خود را دانلود کنید.

Get your copy now by going to the link in the description,

اکنون با مراجعه به لینک در توضیحات، کپی خود را دریافت کنید ،

trust me, you are going to.

به من اعتماد کنید، شما می خواهید.

All right.

I hope you enjoyed today's lesson.

خیلی خوب.

امیدوارم از درس امروز لذت برده باشید.

I hope you learn these idioms and use them.

امیدوارم این اصطلاحات را یاد بگیرید و از آنها استفاده کنید.

I love being your teacher and I can't wait to see you next time, but as

من عاشق این هستم که معلم شما باشم و نمی‌توانم برای دفعه بعد شما را ببینم، اما مثل

always remember to speak English,

همیشه یادتان باشد که انگلیسی صحبت

you still.

کنید.

You know what time it is.

میدونی ساعت چنده.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

It's story time.

زمان داستان است

Hey, I said it's story time.

هی گفتم وقت داستانه

All right.

خیلی خوب.

Now I promised you guys that I would tell you the story about how

حالا به شما بچه ها قول دادم که این داستان را به شما بگویم که چگونه

my internship helped me get a foot in the door for my job at NASA.

دوره کارآموزی به من کمک کرد تا در کارم در ناسا قدم بردارم.

All right.

Now.

خیلی خوب.

اکنون.

So what happened was when I was in university again, I was

پس اتفاقی که افتاد این بود که وقتی دوباره در دانشگاه بودم،

a very hardworking student.

دانشجوی بسیار سخت‌کوشی بودم.

I actually paid my way through school.

من در واقع راهم را در مدرسه پرداخت کردم.

I had three jobs when I was in university because I didn't want my

زمانی که در دانشگاه بودم سه شغل داشتم چون نمی خواستم

parents to have to pay for anything.

پدر و مادرم برای هیچ چیزی پول بدهند.

So one of the jobs that I had when I was in university was actually an

بنابراین یکی از مشاغلی که در دانشگاه داشتم در واقع

internship and it was connected to.

کارآموزی بود و به آن مرتبط بود.

That's right.

My internship was with NASA and one of their contractors, great internship.

درست است.

دوره کارآموزی من با ناسا و یکی از پیمانکاران آنها بود، کارآموزی عالی.

I learned a lot.

من خیلی چیزها یاد گرفتم.

Gained a lot of experience.

تجربه زیادی به دست آورد.

So I, again, thought to myself, Hey, this internship is going to help me get my foot

بنابراین، دوباره با خودم فکر کردم، هی، این کارآموزی به من کمک می کند تا پایم را

in the door so that I can get a great job.

در خانه بگذارم تا بتوانم یک شغل عالی پیدا کنم.

So fast forward my senior year, last year of university, and

خیلی سریع سال آخر من، سال آخر دانشگاه، را به جلو می

we're moving closer to graduation.

بریم و ما به فارغ التحصیلی نزدیک می شویم.

But I hadn't gotten a job offer yet.

اما هنوز پیشنهاد کاری دریافت نکرده بودم.

So I was getting a little nervous again.

پس دوباره کمی عصبی شدم.

I had worked so hard.

خیلی زحمت کشیده بودم

I thought I had done well in my internship, but I

فکر می کردم در دوره کارآموزی ام به خوبی کار کرده ام، اما

wasn't getting any emails.

هیچ ایمیلی دریافت نمی کردم.

I wasn't getting any messages related to job offers.

هیچ پیامی در رابطه با پیشنهادهای کاری دریافت نمی کردم.

So graduation day came, I graduated still.

بنابراین روز فارغ التحصیلی فرا رسید، من هنوز فارغ التحصیل شدم.

No offers packed my things.

هیچ پیشنهادی وسایلم را بسته بندی نکرد.

My parents came down to my university.

پدر و مادرم به دانشگاه من آمدند.

It was an Alabama.

آلاباما بود.

Hacked my stuff, put it in the cars and we drove back up to Maryland weeks, went

وسایلم را هک کردم، داخل ماشین ها گذاشتیم و هفته ها به مریلند برگشتیم

by about, well, two weeks went by still, no offers, no emails, no phone calls.

، تقریباً دو هفته گذشت، بدون پیشنهاد، بدون ایمیل، بدون تماس تلفنی.

And I was starting to get a little bit nervous because I had worked

و من کم کم داشتم عصبی می شدم چون

so hard at the internship, but they weren't offering me a job.

در دوره کارآموزی سخت کار کرده بودم، اما کاری به من پیشنهاد نمی کردند.

So I said, okay, Lord, you know, as you guys know, I'm a Christian.

بنابراین من گفتم، باشه، خداوند، شما می دانید، همانطور که بچه ها می دانید، من یک مسیحی هستم.

I started praying a lot.

خیلی شروع کردم به دعا کردن.

I said, maybe I have to look for a job somewhere else.

گفتم شاید باید در جای دیگری دنبال کار بگردم.

So I started looking for other jobs and I remember this, like it was yesterday.

بنابراین من شروع به جستجوی مشاغل دیگر کردم و این را مانند دیروز به یاد دارم.

I was walking in my house and the phone rang; our house phone rang.

داشتم در خانه راه می رفتم که تلفن زنگ خورد. تلفن خانه ما زنگ خورد

I walked into my parents room where the house phone was and I sat on their bed.

به اتاق پدر و مادرم که تلفن خانه بود رفتم و روی تخت آنها نشستم.

I said, hello?

من سلام کردم؟

I said, hi, can we speak to Tiffani Claiborne?

گفتم، سلام، می‌توانیم با تیفانی کلیبورن صحبت کنیم؟

I said, okay, sure.

گفتم باشه حتما

You know, it's me.

میدونی منم

And they said, how are you?

و گفتند چطوری؟

I'm fine.

من خوبم.

They said, you know, how did you enjoy your internship?

گفتند می دانی چه لذتی از دوره کارآموزی داری؟

And that's when I realized it was connected to the internship.

و آنجا بود که متوجه شدم به دوره کارآموزی مرتبط است.

So I got a little bit nervous again.

پس دوباره کمی عصبی شدم.

I still remember this, even though this was literally 17 years ago, I was sitting

من هنوز این را به یاد دارم، اگرچه این به معنای واقعی کلمه 17 سال پیش بود، من

on the bed and my heart started to race.

روی تخت نشسته بودم و قلبم شروع به تپیدن کرد.

I said, I really enjoyed the internship.

گفتم از کارآموزی خیلی لذت بردم.

They said, yes, you actually did pretty well.

آنها گفتند، بله، شما واقعاً خوب عمل کردید.

I said, oh, thank you so much.

گفتم: اوه، خیلی ممنون.

And I waited and I waited.

و من صبر کردم و صبر کردم.

They said, well, Tiffani, um, did you enjoy your time there a lot?

گفتند خوب تیفانی، اوم، خیلی از وقتت در آنجا لذت بردی؟

I said, yeah, I really did.

گفتم آره واقعاً انجام دادم.

I enjoyed my coworkers and what I learned and what I did.

من از همکارانم و آنچه آموختم و انجام دادم لذت بردم.

I said, okay, would you like to keep working with us now?

گفتم باشه، دوست داری الان با ما کار کنی؟

I didn't want to scream on the phone, but I was excited.

نمی خواستم با تلفن جیغ بزنم، اما هیجان زده بودم.

I said yes, that that would be amazing.

گفتم بله، این شگفت انگیز خواهد بود.

I would appreciate that opportunity.

من از این فرصت قدردانی می کنم.

You know, when you're on the phone for a professional call,

می دانید، وقتی برای یک تماس حرفه ای تلفنی

you know, you have to change.

هستید، می دانید، باید تغییر کنید.

That would be awesome.

این عالی خواهد بود.

I would really appreciate if you all gave me that opportunity.

اگر همه شما این فرصت را به من بدهید واقعا ممنون می شوم.

Meanwhile, inside my heart, I was like, Jesus, come on now,

در ضمن تو قلبم مثل این بودم که عیسی بیا حالا

but I didn't want to do all that.

ولی نمیخواستم همه این کارها رو بکنم.

So I said, yes, that would be amazing.

بنابراین من گفتم، بله، این شگفت انگیز خواهد بود.

Thank you so much.

خیلی ممنونم.

So the phone call continued.

بنابراین تماس تلفنی ادامه یافت.

They said, okay.

So what we're going to do is we're going to send you an offer via email and you

گفتند باشه

بنابراین کاری که ما می‌خواهیم انجام دهیم این است که پیشنهادی را از طریق ایمیل برای شما ارسال می‌کنیم و

please let us know if that offer is okay.

لطفاً اگر آن پیشنهاد خوب است به ما اطلاع دهید.

They're talking about the month, you know, the money amount of money.

آنها در مورد ماه صحبت می کنند، می دانید، مقدار پول پول.

My, uh, my I'm salary.

حقوق من.

So I got off the phone.

پس گوشی رو قطع کردم

Of course I immediately called my parents.

البته بلافاصله به پدر و مادرم زنگ زدم.

So of course I got a job offer again with your family, you can be honest,

پس مطمئناً من دوباره با خانواده شما یک پیشنهاد کاری دریافت کردم ، می توانید صادق باشید،

you know, the way you want to speak.

می دانید، همانطور که می خواهید صحبت کنید.

Right.

So I talked to my parents and then I got the email and the offer amount.

درست.

بنابراین با والدینم صحبت کردم و سپس ایمیل و مبلغ پیشنهاد را دریافت کردم.

I said, yes, Lord, the salary was good.

گفتم بله آقا حقوقش خوب بود.

It was comparable for my experience.

با تجربه من قابل مقایسه بود.

It matched where I was going to be living.

با جایی که قرار بود زندگی کنم مطابقت داشت.

It was amazing.

شگفتآور بود.

And then that moment I realized, man, That internship really

و سپس همان لحظه متوجه شدم، مرد، آن دوره کارآموزی

did give me a foot in the door.

واقعاً به من کمک کرد.

I now had a job with NASA because of the internship I

من اکنون به دلیل دوره کارآموزی

had while I was in university.

که در دانشگاه داشتم با ناسا کار کردم.

I will never forget the day the offer came.

روزی که این پیشنهاد آمد را هرگز فراموش نمی کنم.

I will never forget that day because there were so many weeks and months

هرگز آن روز را فراموش نمی کنم زیرا هفته ها و ماه های زیادی

prior to that, that I just didn't think I was going to get a job offer.

قبل از آن وجود داشت که فکر نمی کردم قرار است پیشنهاد کاری دریافت کنم.

Maybe you've experienced something similar.

شاید شما هم چنین چیزی را تجربه کرده باشید.

You're waiting for a call.

شما منتظر تماس هستید

Or maybe you did something that you thought would get your foot

یا شاید کاری انجام دادید که فکر می‌کردید

in the door for a specific job.

پایتان را برای یک کار خاص باز می‌کند.

Then there was this period of waiting.

سپس این دوره انتظار بود.

Now.

اکنون.

I appreciated everything that happened during my time at NASA.

من از تمام اتفاقاتی که در دوران حضورم در ناسا افتاد قدردانی کردم.

I loved the job, but as you all know, I left and I became an English teacher, but

من این کار را دوست داشتم، اما همانطور که همه می دانید، من رفتم و معلم زبان انگلیسی شدم، اما

yes, hopefully you understood the story.

بله، امیدوارم شما داستان را درک کرده باشید.

Hopefully you liked it.

امیدوارم خوشتون اومده باشه

And hopefully now you even mastered get your foot in the door.

و امیدواریم که در حال حاضر شما حتی در گرفتن پای خود را در در.

All right, guys, I will see you next week.

باشه بچه ها هفته دیگه میبینمتون

Don't forget to get your copy of 100 English idioms right here.

فراموش نکنید که کپی 100 اصطلاح انگلیسی خود را از اینجا دریافت کنید.

The link is in the description.

لینک در توضیحات موجود است.

All right.

خیلی خوب.

Love you all.

And I'll see you next week.

همه شما را دوست دارم.

و هفته بعد میبینمت