5 ENGLISH IDIOMS YOU MUST KNOW

Hey, today I'm going to teach you five English idioms that you can start using

سلام، امروز پنج اصطلاح انگلیسی را به شما آموزش می دهم که می توانید از

right now to speak English more fluently.

همین الان شروع به استفاده از آنها کنید تا به زبان انگلیسی روان تر صحبت کنید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید به داخل بپریم.

All right, English idiom number one.

بسیار خوب، اصطلاح انگلیسی شماره یک. به

Hit the road.

جاده بزن به

Hit the road.

جاده بزن

Now, this just means to start a journey again.

اکنون، این فقط به معنای شروع دوباره سفر است.

To start a journey.

برای شروع یک سفر.

So I want you to think about you and your family members, or you and your friends.

بنابراین از شما می خواهم که در مورد خود و اعضای خانواده یا شما و دوستانتان فکر کنید.

Maybe every summer you plan a.

شاید هر تابستان شما برنامه ریزی می کنید.

And you decide to go to some beautiful location and to get

و تصمیم می گیرید به یک مکان زیبا بروید و برای رسیدن به

there, you decide to drive your car.

آنجا، تصمیم می گیرید ماشین خود را برانید.

You say, come on guys, let's go get your bags.

شما می گویید بچه ها بیایید بریم کیف هایتان را بیاوریم.

We are going to hit the road again.

قرار است دوباره وارد جاده شویم.

Start a journey.

سفری را آغاز کنید.

Make sense?

Right?

معنی دارد؟

درست؟

Right.

When you're about to go, you say, let's hit the road.

درست.

وقتی میخوای بری میگی بیا بریم تو جاده.

Here's some example sentences.

در اینجا چند جمله مثال آورده شده است.

Here we go, sentence number.

در اینجا می رویم، شماره جمله.

We need to hit the road early if we want to make it to the

اگر بخواهیم

beach before it gets crowded.

قبل از شلوغ شدن به ساحل برسیم، باید زودتر به جاده برویم.

Hey, listen, everybody goes to this beach because the weather is nice most

هی، گوش کن، همه به این ساحل می‌روند چون بیشتر سال آب و هوا خوب است

of the year, but this beach man, It just seems like the weather is just perfect.

، اما این مرد ساحلی، به نظر می‌رسد که هوا کاملاً عالی است.

Whenever we go to this beach, the waves are perfect.

هر وقت به این ساحل می رویم، موج ها عالی هستند.

Everything is great, so we need to get there early because everyone loves it.

همه چیز عالی است، بنابراین باید زودتر به آنجا برسیم زیرا همه آن را دوست دارند. بیا به

Let's hit the road.

جاده بزنیم

Let's start our journey early.

سفرمان را زود شروع کنیم.

Make sense, right?

منطقی است، درست است؟

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Sentence number two.

جمله شماره دو

After a quick breakfast, we hit the road.

بعد از صرف صبحانه سریع راهی جاده شدیم.

We started on our.

ما روی خودمان شروع کردیم

To begin our trip across America.

برای شروع سفر ما در سراسر آمریکا.

One more time.

یک بار دیگر

After a quick breakfast, we hit the road to begin our trip across America.

پس از صرف صبحانه سریع، راهی جاده شدیم تا سفر خود را در سراسر آمریکا آغاز کنیم.

Make sense?

معنی دارد؟

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Sentence number three.

جمله شماره سه

It's time to hit the road and explore new cities.

وقت آن است که به جاده بروید و شهرهای جدید را کشف کنید.

Hey, we have to get out and go.

هی باید بریم بیرون و بریم

We need to explore new cities.

ما باید شهرهای جدید را کشف کنیم.

We need to.

ما نیاز داریم.

The road, start our journey.

جاده، سفر ما را آغاز کن.

Make sense?

معنی دارد؟

All right, again, idiom number one, hit the road.

بسیار خوب، دوباره، اصطلاح شماره یک، به جاده بروید. می

I want you to start using it today.

خواهم از امروز شروع به استفاده از آن کنید.

If you're watching this video, I want you in the comment section.

اگر در حال تماشای این ویدیو هستید، من شما را در بخش نظرات می خواهم.

I want you to use this idiom.

من از شما می خواهم که از این اصطلاح استفاده کنید.

Make your own sentence using Hit the road.

با استفاده از Hit the road جمله خود را بسازید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Idiom number two on the move on.

اصطلاح شماره دو در حال حرکت است.

The move.

حرکت.

Now, this just means traveling from one place to another, traveling

اکنون، این فقط به معنای سفر از یک مکان به مکان دیگر، سفر

from one place to another.

از یک مکان به مکان دیگر است.

Think about it.

در مورد آن فکر کنید.

If I'm going from Maryland to New York to then Pittsburgh, I am

اگر من از مریلند به نیویورک و سپس پیتسبورگ بروم،

moving from one place to another.

از یک مکان به مکان دیگر نقل مکان می کنم.

I am traveling.

من در سفر هستم.

I am on the.

من در.

Caught it right.

درست گرفت.

Check out this example sentence.

این جمله مثال را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Say number one, as a travel blogger, my friend is always on the move,

بگو شماره یک، به عنوان یک وبلاگ نویس سفر، دوست من همیشه در حال حرکت است،

going from place to place to place, from country to country.

از جایی به مکان دیگر، از کشوری به کشور دیگر می رود.

My friend is always on the move.

دوست من همیشه در حرکت است.

And actually this is a true statement.

و در واقع این یک بیانیه واقعی است.

One of my good friends, she's a travel blog blogger, and she is always on the.

یکی از دوستان خوب من، او یک وبلاگ نویس مسافرتی است و همیشه در این وبلاگ حضور دارد.

Good job.

Here we go.

آفرین.

در اینجا ما می رویم.

Sentence number two.

جمله شماره دو

We need to pack our bags quickly because we'll be on the move again this evening.

باید سریع چمدان هایمان را ببندیم چون امروز عصر دوباره در حرکت خواهیم بود.

Hey, we're gonna be traveling from place to place.

هی، ما از جایی به جای دیگر سفر خواهیم کرد.

We need to pack our bags quickly.

باید سریع چمدان هایمان را ببندیم.

Make sense?

معنی دارد؟

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Next we have sentence number three.

بعد جمله شماره سه را داریم.

My friends are always on the move During the summer, they're always

دوستان من همیشه در حرکت هستند در طول تابستان، آنها همیشه

traveling from place to place.

از جایی به مکان دیگر سفر می کنند.

In English, we say on the move.

در انگلیسی می گوییم در حال حرکت.

You got it?

Good.

فهمیدی؟

خوب

All right.

Idiom number three.

خیلی خوب.

اصطلاح شماره سه. یک

Another great idiom.

اصطلاح عالی دیگر.

Number three.

شماره سه.

Catch a ride.

سوار شو.

Catch a ride.

سوار شو.

Now this just means to get a lift from someone or to go somewhere in

حالا این فقط به این معنی است که از کسی آسانسور بگیرید یا با

someone else's car to catch a ride.

ماشین شخص دیگری به جایی بروید تا سوار شوید.

For example, I went on a trip, right?

مثلا من رفتم مسافرت درسته؟

I went to Mexico last year.

سال گذشته به مکزیک رفتم.

True story.

داستان واقعی.

I went to Mexico with some family and friends.

من با چند خانواده و دوستان به مکزیک رفتم.

Now I was going to the airport and my best friend called me.

حالا داشتم می رفتم فرودگاه و بهترین دوستم با من تماس گرفت.

She also went on the trip, but we were on different flights.

او هم به سفر رفت، اما ما در پروازهای مختلف بودیم.

She said, Hey, TIFF, on the way back, can I catch a ride with you from the airport?

او گفت، هی، TIFF، در راه بازگشت، می توانم با تو از فرودگاه سوار شوم؟

We're gonna arrive.

ما می رسیم

We're flying into the same airport, but I need a ride.

ما به همان فرودگاه پرواز می کنیم ، اما من نیاز به یک سواری دارم. آیا

Can I catch a ride with you?

می توانم با شما سوار شوم؟

Can I go back home with you in your.

آیا می توانم با تو در خانه به خانه برگردم؟

I said, sure thing again, catch a ride.

گفتم حتما باز هم سوار شو.

You got it right.

درست متوجه شدید.

Again, this idiom is very natural.

باز هم این اصطلاح بسیار طبیعی است.

You can use it and sound more like a native English speaker.

شما می توانید از آن استفاده کنید و بیشتر شبیه یک انگلیسی زبان مادری باشید.

So here we go.

پس بزن که بریم.

Sentence number one.

جمله شماره یک

Hey, like my friend said, can I catch a ride with you to the

سلام، همانطور که دوستم گفت، می توانم با شما به

airport or from the airport?

فرودگاه یا از فرودگاه سوار شوم؟ آیا

Can I catch a ride with you to the airport sentence number?

می توانم با شما به شماره حکم فرودگاه بروم؟

I don't have a car, so I'll have to catch a ride with one of my sisters.

من ماشین ندارم، پس باید با یکی از خواهرم سوار شوم.

I'll have to ride with her to the destination.

من باید با او به مقصد بروم.

And number three, if you're going downtown in a few minutes,

و شماره سه، اگر چند دقیقه دیگر به مرکز شهر می روید،

can I catch a ride with you?

می توانم با شما سوار شوم؟ آیا

Can I go there with you?

می توانم با شما به آنجا بروم؟ آیا

Can I ride in your car to that place, to that Destin?

می توانم سوار ماشین شما به آن مکان، به آن مقصد شوم؟

Again, if you're going downtown in a few minutes, can I catch a ride with you?

باز هم، اگر چند دقیقه دیگر به مرکز شهر می روید ، می توانم با شما سوار شوم؟

Make sense?

معنی دارد؟

All right, good.

باشه، خوبه

Now let's move on to idiom number four.

حالا بیایید به اصطلاح شماره چهار برویم.

Another good one.

یکی دیگه خوبه

Take off.

در آوردن.

Take off.

در آوردن.

Now, this just means to leave a place, especially by plane again, to

حالا این فقط به معنای ترک یک مکان است، مخصوصاً دوباره با هواپیما،

leave a place, especially by plane.

ترک یک مکان، مخصوصاً با هواپیما.

We normally.

ما به طور معمول

When we're referring to riding a plane and we're taking off again, leaving a

وقتی به هواپیما سواری اشاره می کنیم و دوباره بلند می شویم، مثلاً یک مکان را ترک می کنیم،

place, especially by plane, for example,

مخصوصاً با هواپیما،

So I enjoy traveling, right?

بنابراین من از سفر لذت می برم، درست است؟

I travel a lot and I have to travel for work sometimes, right?

من زیاد سفر می کنم و گاهی برای کار مجبورم به مسافرت بروم، درست است؟

If I'm traveling to either go to a seminar, to a conference,

اگر من برای رفتن به یک سمینار، یک کنفرانس

or to speak somewhere.

یا برای سخنرانی در جایی سفر می کنم.

So when I'm on a plane, the plane is sitting right on the ground.

بنابراین وقتی من در هواپیما هستم، هواپیما درست روی زمین نشسته است.

I normally have everything set.

من معمولا همه چیز را آماده کرده ام.

I normally fall asleep before takeoff.

من معمولا قبل از بلند شدن به خواب می روم.

It's true.

درسته.

When I get on a plane, it's like immediately my body says

وقتی سوار هواپیما می شوم، مثل این است که بلافاصله بدنم می گوید

it's time to fall asleep.

وقت خوابیدن است. به

Rate rest, right?

استراحت امتیاز دهید، درست است؟

So I normally fall asleep before we leave.

بنابراین من معمولاً قبل از رفتن به خواب می روم.

Before we take off.

قبل از اینکه بلند شویم

I'm knocked out, I'm asleep.

من ناک اوت شدم، خوابم.

makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

Maybe you're the same way.

شاید تو هم همینطوری

So here's an example sentence.

بنابراین در اینجا یک جمله مثال است.

We're scheduled to take off at 5:00 PM so please make sure you're at the airport on.

ما قرار است ساعت 5 بعدازظهر پرواز کنیم، بنابراین لطفاً مطمئن شوید که در فرودگاه هستید.

We're scheduled to take off at 5:00 PM Don't be late.

قرار است ساعت 5 بعدازظهر پرواز کنیم، دیر نکنید.

Next sentence, the plane is about to take off, so please fasten your seat belts.

جمله بعدی، هواپیما در شرف بلند شدن است، پس لطفا کمربندهای ایمنی خود را ببندید.

At this time we're about to take off, so I need you all to

در این زمان ما در شرف بلند شدن هستیم، بنابراین از همه شما می خواهم

please fasten your seat belts.

کمربندهای ایمنی خود را ببندید.

And finally sentence number.

و در نهایت شماره جمله.

I am excited to take off on my first international flight

من هیجان زده هستم که در اولین پرواز بین المللی خود بلند شوم

and explore a new culture.

و فرهنگ جدیدی را کشف کنم.

I'm sitting on the plane.

من در هواپیما نشسته ام.

I can't wait for the plane to take off.

من نمی توانم منتظر بمانم تا هواپیما بلند شود.

Once again, I'm excited to take off on my first international

یک بار دیگر، من هیجان زده هستم که اولین پرواز بین المللی خود را انجام دهم

flight and explore a new culture.

و فرهنگ جدیدی را کشف کنم.

You got it.

فهمیدی.

All right, good.

Now we have one more English idiom, but before I tell you the idiom, I wanna

باشه، خوبه

اکنون یک اصطلاح انگلیسی دیگر داریم، اما قبل از اینکه این اصطلاح را به شما بگویم، می‌خواهم به

remind you I have a free English new.

شما یادآوری کنم که یک انگلیسی جدید رایگان دارم.

Every week, three times a week, I send out a new English resource, a

هر هفته، سه بار در هفته، یک منبع انگلیسی جدید، یک

new English lesson via email with tips and tricks, and sometimes some

درس انگلیسی جدید از طریق ایمیل با نکات و ترفندها، و گاهی اوقات چند

coupons for you and special offers.

کوپن برای شما و پیشنهادات ویژه ارسال می کنم.

So if you wanna get my free English newsletter via email, all you have to do

بنابراین اگر می‌خواهید خبرنامه رایگان انگلیسی من را از طریق ایمیل دریافت کنید، کافی است

is hit the link in the comment section or in the description, or you can go

لینک موجود در قسمت نظرات یا توضیحات را بزنید یا می‌توانید

to speak English with Tiffani Dot.

با Tiffani Dot به انگلیسی صحبت کنید.

Forward slash newsletter.

فوروارد خبرنامه اسلش.

I would love to continue helping you throughout the week.

من دوست دارم در طول هفته به کمک شما ادامه دهم.

All right, so here we go.

بسیار خوب، پس ما به اینجا می رویم.

The final idiom.

اصطلاح پایانی.

Idiom number five.

اصطلاح شماره پنج.

Road trip again, road trip, and it literally just means

سفر جاده ای دوباره، سفر جاده ای، و در لغت به معنای

a long journey made by car.

یک سفر طولانی است که با ماشین انجام می شود.

Again, in English we say road trip.

باز هم در انگلیسی می گوییم سفر جاده ای.

I love road trips again, going somewhere by car, listening to music, having

من دوباره عاشق سفرهای جاده ای هستم، رفتن به جایی با ماشین، گوش دادن به موسیقی،

long conversations with your friends, stopping at rest stops getting good food.

مکالمه طولانی با دوستانت، توقف در زمان استراحت، خوردن غذای خوب را متوقف می کند.

It's an amazing experience.

این یک تجربه شگفت انگیز است.

Road trip.

My dream is to go on a road trip across America.

سفر جاده ای.

رویای من این است که به یک سفر جاده ای در سراسر آمریکا بروم.

America's a huge country, and I would love to go on a road trip

آمریکا کشور بزرگی است و من دوست دارم

with friends across America.

با دوستان در سراسر آمریکا به یک سفر جاده ای بروم.

In English, we say road trip.

در انگلیسی می گوییم سفر جاده ای.

Make sense?

معنی دارد؟

All right, good.

Now here's the first example sentence.

باشه، خوبه

حالا این اولین جمله مثال است.

We're planning a road trip to visit all the national parks.

ما در حال برنامه ریزی یک سفر جاده ای برای بازدید از تمام پارک های ملی هستیم.

You got it.

فهمیدی.

All right here, next sentence.

خوب اینجا، جمله بعدی.

Our family loves taking road trips during the summer and discovering new places.

خانواده ما عاشق سفرهای جاده ای در طول تابستان و کشف مکان های جدید هستند.

Again, a long journey made by Carr.

باز هم سفری طولانی توسط کار.

And finally, sentence number three, I'm looking forward to our road

و در نهایت، جمله شماره سه، من مشتاقانه منتظر سفر جاده ای ما

trip to the beach next month.

به ساحل در ماه آینده هستم.

Ooh, I can't wait to go on this journey to the beach next month

اوه، من نمی توانم صبر کنم تا ماه آینده

with my family and friends.

با خانواده و دوستانم به این سفر به ساحل بروم.

I am looking forward to our road trip to the beach next month.

من مشتاقانه منتظر سفر جاده ای ما به ساحل در ماه آینده هستم.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

All right, so you learned five new English idioms.

بسیار خوب، پس شما پنج اصطلاح جدید انگلیسی را یاد گرفتید.

I really hope you enjoyed this lesson.

واقعا امیدوارم از این درس لذت برده باشید.

Don't forget, if you want more lessons from me sent via email for

فراموش نکنید، اگر می خواهید درس های بیشتری از من به صورت رایگان از طریق ایمیل ارسال شود

free, go to www dot speak English with Tiffani slash newsletter and

، به www dot speak English با خبرنامه تیفانی اسلش بروید و

I'll start sending them to you today.

من از امروز شروع به ارسال آنها برای شما می کنم.

Have a wonderful day and I'll talk to you in the next.

روز فوق العاده ای داشته باشید و در آینده با شما صحبت خواهم کرد.

You still there?

هنوز اونجایی؟

? You know what time it is?

? میدونی ساعت چنده؟

It's story time.

زمان داستان است

Hey, I said a story.

هی داستانی گفتم

Time . Alright.

زمان . بسيار خوب.

Today's story actually happened.

داستان امروز در واقع اتفاق افتاد.

On a trip that I just recently took a few weeks ago, I was on a plane

در سفری که اخیراً چند هفته پیش انجام دادم، در هواپیما بودم

and this happened before takeoff.

و این اتفاق قبل از پرواز افتاد.

Ooh, yes.

اوه، بله.

You know that Now you know that.

شما می دانید که اکنون شما آن را می دانید.

So this was before takeoff.

پس این قبل از برخاستن بود.

Now, before I, I get into this story, I, I wanna make sure you understand

اکنون، قبل از اینکه وارد این داستان شوم، می‌خواهم مطمئن شوم که شما

this aspect of American culture.

این جنبه از فرهنگ آمریکایی را درک کرده‌اید.

In American culture, we have this idea of personal space,

در فرهنگ آمریکایی، ما این ایده از فضای شخصی،

our own little bubble, right?

حباب کوچک خودمان را داریم، درست است؟

There's a certain distance that we normally keep, right?

یک فاصله مشخص وجود دارد که ما معمولاً آن را حفظ می کنیم، درست است؟

This is our private area, right?

این منطقه خصوصی ماست، درست است؟

We call it personal space.

ما آن را فضای شخصی می نامیم.

So if someone is close to you as far as a close friend or family

بنابراین اگر کسی تا آنجا که یک دوست نزدیک یا

member, they can come into your personal space and you'll still feel.

یکی از اعضای خانواده به شما نزدیک است، می تواند وارد فضای شخصی شما شود و شما همچنان احساس خواهید کرد.

But if someone is a stranger, someone you don't know and they come into your

اما اگر فردی غریبه باشد، کسی که شما را نمی شناسید و وارد

personal space, it's a bit uncomfortable.

فضای شخصی شما شود، کمی ناراحت کننده است.

This is an aspect of American culture.

این یک جنبه از فرهنگ آمریکایی است.

This is important to the story because I was sitting in my seat on the plane

این برای داستان مهم است زیرا من قبل از برخاستن در هواپیما روی صندلی خود نشسته بودم

before takeoff and I had my bag.

و کیفم را در دست داشتم.

I had everything ready.

همه چیز را آماده کرده بودم.

I like the window seat.

من صندلی پنجره را دوست دارم.

I like to look out the window.

دوست دارم از پنجره به بیرون نگاه کنم.

And again, I mention I normally fall asleep before takeoff,

و باز هم اشاره می‌کنم که معمولاً قبل از بلند شدن به خواب می‌روم،

so I'll lean against the.

بنابراین به آن تکیه می‌دهم.

. Now, sometimes when you are flying, you get lucky and there's

. حالا، گاهی اوقات وقتی در حال پرواز هستید، شانس می آورید و

an empty seat next to you, so you have a little bit more space.

یک صندلی در کنار شما خالی است، بنابراین کمی فضای بیشتری دارید.

So anyways, a gentleman came and sat in the middle seat, right?

خب به هر حال یک آقایی آمد و روی صندلی وسط نشست، درست است؟

There were three seats.

سه صندلی بود.

The window seat, which I was sitting in the middle seat, which this gentleman

صندلی پنجره که من در صندلی وسط نشسته بودم که این آقا

was sitting in, and then the aisle seat, no one was in the aisle seat.

نشسته بود و بعد صندلی راهرو، هیچکس روی صندلی راهرو نبود.

So I was hoping, ah, maybe the flight won't be full and

بنابراین من امیدوار بودم، آه، شاید پرواز پر نباشد و

maybe we can have some extra.

شاید بتوانیم مقداری اضافی داشته باشیم.

In America, this is normal.

در آمریکا این طبیعی است.

People actually enjoy when this happens.

مردم در واقع از زمانی که این اتفاق می افتد لذت می برند.

So the doors to the plane closed.

بنابراین درهای هواپیما بسته شد.

I said, yes, we have an extra seat.

گفتم بله یک صندلی اضافه داریم.

But the gentleman that was sitting in the middle seat, I realized that I, he

اما آقایی که روی صندلی وسط نشسته بود، متوجه شدم که من، او

didn't know that the doors had closed and no one else was coming on the plane.

نمی‌دانست که درها بسته شده و کسی دیگر به هواپیما نمی‌آید.

Now he was already sitting very close.

حالا خیلی نزدیک نشسته بود.

very close.

خیلی نزدیک.

His legs were spread really wide.

پاهایش واقعاً گسترده بود.

Please don't do that on the plane, gentlemen, don't do that.

لطفا در هواپیما این کار را نکنید، آقایان، این کار را نکنید.

It's uncomfortable for us.

برای ما ناراحت کننده است.

, they were spread very wide, and I wasn't mad, but they were spread wide.

، آنها بسیار گسترده بودند و من دیوانه نبودم ، اما آنها گسترده بودند.

He was kind of leaning over towards me, and again, remember I said personal space.

یه جورایی به سمت من خم شده بود و دوباره یادت باشه گفتم فضای شخصی.

I said, okay, so the doors closed.

گفتم باشه پس درها بسته شد.

I looked at him and he seemed very nice.

من به او نگاه کردم و او خیلی خوب به نظر می رسید.

I wasn't irritated.

من عصبانی نشدم

I knew he wasn't American.

می دانستم که او آمریکایی نیست.

When I looked at him and he started speaking, I said, oh, he is not American.

وقتی نگاهش کردم و شروع کرد به صحبت کردن، گفتم اوه او آمریکایی نیست.

So I said, Hey.

پس گفتم: هی.

I said, isn't it nice?

گفتم خوب نیست؟

No one's gonna be sitting in the aisle seat.

هیچ کس روی صندلی راهرو نخواهد نشست.

He said, oh yeah.

او گفت، اوه بله.

I said, okay, good.

گفتم باشه خوبه

We're on the same page.

ما در یک صفحه هستیم.

I taught you that last time.

دفعه قبل بهت یاد دادم

So I expected him to move to the aisle seat.

بنابراین انتظار داشتم که او به سمت صندلی راهرو حرکت کند.

So we would have a empty seat in the middle.

بنابراین ما یک صندلی خالی در وسط خواهیم داشت.

Right?

درست؟

So he and I both could have some extra space, personal space, right?

بنابراین من و او هر دو می‌توانیم فضای اضافی، فضای شخصی داشته باشیم، درست است؟

It would be more comfortable.

راحت تر می شد

We could both take advantage of the middle.

هر دوی ما می توانستیم از وسط استفاده کنیم.

. So I watched him.

. بنابراین من او را تماشا کردم.

I watched him, he turned, and you know how they have the armrest?

من او را تماشا کردم، او برگشت، و می‌دانی چگونه دسته‌ای دارند؟

He lifted the armrest.

تکیه گاه را بلند کرد.

I said, all right.

گفتم باشه

I assumed he was going to slide to the aisle seat, right?

من حدس زدم که او قرار است به سمت صندلی راهرو سر بخورد، درست است؟

No, he put the armrest down, excuse me up.

نه، بغل دستی را گذاشت، ببخشید بالا.

And then he lifted his legs, , and he put his legs on the aisle

و سپس پاهایش را بلند کرد، و پاهایش را روی صندلی راهرو گذاشت

seat, and he leaned closer to.

و به آن نزدیک شد.

Remember, I'm American, right?

یادت باشد، من آمریکایی هستم، درست است؟

We're Nu personal space, but I also recognize that he wasn't American.

ما فضای شخصی Nu هستیم، اما من همچنین می دانم که او آمریکایی نبود.

And I have friends that aren't American and they say, TIFF, in our countries, we

و من دوستانی دارم که آمریکایی نیستند و می گویند، TIFF، در کشورهای ما، ما

don't have this idea of personal space.

این تصور از فضای شخصی را نداریم.

We're okay with touching each other and we're just okay.

ما با لمس همدیگر مشکلی نداریم و فقط خوب هستیم.

So I realized that's what was happening and he was just so

بنابراین متوجه شدم که این چیزی است که اتفاق می‌افتد و او خیلی

happy that he could spread out his legs and lean closer towards me.

خوشحال بود که می‌توانست پاهایش را باز کند و به من نزدیک‌تر شود.

And he turned his little TV on.

و تلویزیون کوچکش را روشن کرد.

They had TVs on the back of the head.

پشت سرشان تلویزیون داشتند.

And he continued watching his movie, and I just looked out the

و او به تماشای فیلمش ادامه داد ، و من فقط از پنجره به بیرون نگاه کردم

window and said, well, all right,

و گفتم، خوب، خوب، در

I actually chuckled to myself again.

واقع دوباره به خودم خندیدم.

I wasn't irritated, I wasn't upset.

نه عصبانی بودم و نه ناراحت.

Normally in this situation if, if he had been American again, we would've been

قاعدتاً در این شرایط، اگر او دوباره آمریکایی بود، ما

on the same page and he would've moved.

با هم یکی می‌شدیم و او حرکت می‌کرد.

But normally a person would say, excuse me, would you

اما معمولاً یک نفر می‌گوید ، ببخشید، آیا

mind sliding to the next seat?

بدتان نمی‌آید که به صندلی بعدی سر بزنید؟

You know, we can have some extra space.

می دانید، ما می توانیم فضای اضافی داشته باشیم.

But I didn't say anything, and I actually was quite amused that he just felt so

اما من چیزی نگفتم و در واقع از این که او آنقدر احساس

comfortable that he didn't mind leaning close to me, leaning almost on me.

راحتی می کرد که بدش نمی آمد به من نزدیک شود و تقریباً به من تکیه کند، بسیار سرگرم شدم.

and he was as happy as could be.

و او تا آنجا که می توانست خوشحال بود.

So it was a very interesting plane ride.

بنابراین هواپیما سواری بسیار جالبی بود.

I ended up falling asleep again before takeoff, but the idea of personal

من در نهایت قبل از بلند شدن دوباره به خواب رفتم ، اما ایده

space was totally gone to this man.

فضای شخصی کاملاً به ذهن این مرد رفت.

He didn't even understand what personal space was, so

او حتی نمی‌دانست فضای شخصی چیست، بنابراین

it was an interesting flight.

پرواز جالبی بود.

He ended up being a very nice guy.

او در نهایت مرد بسیار خوبی بود.

But maybe this has happened to you as well.

اما شاید این اتفاق برای شما هم افتاده باشد.

What would you have done?

چه کار می کردی؟ آیا

Would you have been okay with it?

با آن مشکلی نداشتید؟

Would you have said something?

آیا چیزی می گفتی؟ اگر در حال تماشای ویدیو هستید،

Let us know in the common section if you're watching the video.

در بخش مشترک به ما اطلاع دهید .

I hope you enjoyed this story, guys, and I'll talk to you in the next lesson.

بچه ها امیدوارم از این داستان لذت برده باشید و در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.