REAL ENGLISH CONVERSATION | Learn Real English From Real English Conversations Episode 4

Hey, welcome to today's English lesson in today's lesson, we are going to

سلام، به درس امروز انگلیسی در درس امروز خوش آمدید، ما قصد داریم

break down a real English conversation.

یک مکالمه انگلیسی واقعی را تجزیه کنیم.

I'm going to teach you the words and expressions that were used during the

من قصد دارم کلمات و عباراتی را که در طول مکالمه استفاده شده است را به

conversation so that you can start speaking like a native English speaker.

شما آموزش دهم تا بتوانید مانند یک انگلیسی زبان مادری شروع به صحبت کنید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm Teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید به داخل بپریم.

Now the conversation actually happened between me and my friend Stewart,

اکنون گفتگو در واقع بین من و دوستم استوارت اتفاق افتاد

and we were discussing crimes.

و ما در مورد جنایات بحث می کردیم.

I want you to pay close attention to how we speak during the conversation.

من از شما می خواهم که در طول مکالمه به نحوه صحبت ما بسیار توجه کنید.

Now this is a short clip.

حالا این یک کلیپ کوتاه است.

Let's watch clip number one, pay close attention.

بیا کلیپ شماره یک را ببینیم، دقت کنید.

Okay.

So is there violence in America?

باشه.

پس آیا خشونت در آمریکا وجود دارد؟

Yes.

آره.

Um, is that something that you necessarily.

اوم، این چیزی است که شما لزوما.

Have to worry about when you're here.

وقتی اینجا هستید باید نگران باشید.

Yeah.

آره

It's in the back of your mind, you gotta be alert, you gotta be smart.

این در پس ذهن شماست، باید هوشیار باشید، باید باهوش باشید.

Um, but uh, now that, now that we're, you know, having some kind of constraints,

اوم، اما اوه، حالا که، حالا که ما محدودیت‌هایی داریم

I kind of shift gears and I'll say that the most common crime in America I would

، دنده‌ها را عوض می‌کنم و می‌گویم که رایج‌ترین جنایت در آمریکا

say is what you would consider white collar crime and, and, uh, you know, for,

چیزی است که شما یقه سفید را در نظر می‌گیرید. جرم و جنایت، و، اوه، می دانید،

for backup, uh, lack of a better term.

برای پشتیبان گیری، اوه، عدم وجود اصطلاح بهتر.

That's, that's the big guy screwing over the little guy.

یعنی، آن مرد بزرگ است که پسر کوچک را به هم می زند.

All right now that was a short portion of our conversation, but there were

در حال حاضر این بخش کوتاهی از مکالمه ما بود، اما

so many new words and expressions.

کلمات و عبارات جدید زیادی وجود داشت.

Now I don't want you to worry because I'm going to explain each and every one of

حالا نمی‌خواهم نگران باشید، زیرا من قصد دارم تک تک آنها را توضیح دهم

them and help you use them so that you can sound like a native English speaker.

و به شما کمک کنم از آنها استفاده کنید تا بتوانید مانند یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید.

So let's get started with the first one.

پس بیایید با اولی شروع کنیم.

Now the first part of the conversation in the first part, Stewart, my

حالا قسمت اول مکالمه در قسمت اول، استوارت،

friend said this, is that something that you necessarily alike have

دوست من این را گفت، چیزی است که شما به طور یکسان

to worry about when you're.

باید نگران آن باشید.

Yeah, it's in the back of your mind now, repeat after me in the back of your mind.

آره، الان تو ذهنت هست، بعد از من تو ذهنت تکرار کن.

Good again, in the back of your mind.

خوب دوباره، در پس ذهن شما.

Excellent.

عالی

Now, what does this actually mean in the back of your mind?

حالا، این در واقع در پس ذهن شما چه معنایی دارد؟

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

You can actually say in or at the back of your.

شما در واقع می توانید در یا پشت صفحه خود بگویید.

And if something is at, or in the back of your mind, you intend to do it, but are

و اگر چیزی در ذهن شماست یا در پس ذهنتان است، قصد انجام آن را دارید، اما در

not actively thinking about it right now.

حال حاضر فعالانه به آن فکر نمی کنید.

For example, let's say you're going to work, right.

به عنوان مثال، فرض کنید شما می روید سر کار، درست است.

And you're working hard all day, but you know, when you get home, you

و شما تمام روز را سخت کار می کنید، اما می دانید، وقتی به خانه رسیدید،

have to make dinner for your family.

باید برای خانواده خود شام درست کنید.

So all throughout the day, it's at the back of your mind, the fact that you

بنابراین در تمام طول روز، این در پس ذهن شماست، این واقعیت که

have to cook for yourself, Makes sense.

باید برای خودتان آشپزی کنید، منطقی است.

Right?

So we use this all the time.

درست؟

بنابراین ما همیشه از این استفاده می کنیم.

Now let's check out this example sentence.

حالا بیایید این جمله مثال را بررسی کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

It's been at the back of my mind to call Jose for several days now, but

چند روزی است که در ذهن من است که با خوزه تماس بگیرم،

I haven't gotten around to it yet.

اما هنوز به آن نرسیده ام.

So again, I'm going to call Jose.

پس دوباره به خوزه زنگ می زنم.

I know I need to call him, but I haven't, I haven't done it just yet,

می دانم که باید به او زنگ بزنم، اما نه، هنوز این کار را نکرده ام،

but I'm still thinking about it.

اما هنوز به آن فکر می کنم.

It's apt or it's in the back of my mind.

مناسب است یا در پس ذهن من است.

This is something I want you to start using.

این چیزی است که من می خواهم شما شروع به استفاده کنید.

Now, the next part of the conversation, he actually said this, you gotta be

حالا، قسمت بعدی گفتگو، او در واقع این را گفت، شما باید

alert and you gotta be smart again.

هوشیار باشید و دوباره باید باهوش باشید.

You gotta be alert and you gotta be smart.

شما باید هوشیار باشید و باید باهوش باشید.

So after me be alert.

پس بعد از من هوشیار باش

Good again, last time.

بازم خوبه دفعه قبل

Be alert.

به گوش باش.

Excellent.

عالی

Now, what does B alert actually mean?

حالا، B alert واقعا به چه معناست؟

So be alert just means quick to notice in the unusual and potentially

بنابراین هوشیار باشید فقط به این معنی است که سریع متوجه شوید در شرایط غیرعادی و بالقوه

dangerous or difficult circumstances or vigilant again, you're always

خطرناک یا دشوار یا دوباره هوشیار باشید، شما همیشه

ready just in case something happens.

آماده هستید فقط در صورتی که اتفاقی بیفتد.

You are.

شما هستید.

Now my dad, he was in the military for 30 years.

حالا پدرم 30 سال سربازی بود.

That's right.

He was in many of the wars that happened in the nineties and the two thousands.

درست است.

او در بسیاری از جنگ هایی که در دهه نود و دو هزار اتفاق افتاد حضور داشت.

So my dad is always quick to act.

بنابراین پدر من همیشه سریع عمل می کند.

He's aware of his surroundings.

او از اطراف خود آگاه است.

He's always alert.

او همیشه هوشیار است

Makes sense.

منطقی است.

Right.

درست.

So maybe your dad or your mom, maybe they're very.

پس شاید پدرت یا مادرت، شاید هم خیلی.

Let's check out this example sentence.

بیایید این جمله مثال را بررسی کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

And alert.

و هوشیار.

Police officer discovered a truck full of explosives.

افسر پلیس یک کامیون پر از مواد منفجره را کشف کرد.

Again, the police officer was aware of what was going on and looked around

باز هم افسر پلیس از ماجرا مطلع شد و

the truck and found the explosives.

اطراف کامیون را نگاه کرد و مواد منفجره را پیدا کرد.

So again, we have B little.

بنابراین دوباره، ما B کمی داریم.

Now what about the third thing that happened in the conversation?

حالا سومین اتفاقی که در گفتگو افتاد چطور؟

This is what was said, but now that we're having some kind of constraints, I'll

این همان چیزی است که گفته شد، اما اکنون که یک نوع محدودیت داریم، یک

kind of shift gears and I'll say that the most common crime in America dot.dot.

جورهایی دنده را عوض می کنم و می گویم که رایج ترین جرم در آمریکا نقطه نقطه است.

So after me shift gears.

پس بعد از من دنده را عوض کن

Good again, shift gears.

خوب دوباره دنده عوض کن

Excellent.

عالی

Now, what does shift gears mean again, in the conversation?

حالا در مکالمه دوباره دنده تعویض به چه معناست ؟

He said I'll kind of shift gears.

گفت یه جورایی دنده عوض میکنم.

So shift gears actually.

بنابراین در واقع دنده ها را عوض کنید.

Huh?

You heard that shift gears.

متعجب؟

شنیدی که دنده عوض کن

It actually just means to start thinking or acting in a new.

در واقع فقط به این معنی است که شروع به فکر کردن یا عمل کردن در یک چیز جدید کنید.

Especially more quickly than before now this is something that

به خصوص سریعتر از قبل اکنون این چیزی است که

I also use on a regular basis.

من نیز به طور منظم از آن استفاده می کنم.

For example, right now I'm teaching you English and I'm enjoying it.

مثلا همین الان به شما انگلیسی یاد می دهم و از آن لذت می برم.

Right.

But maybe right after this class, I'll need to go and

درست.

اما شاید درست بعد از این کلاس، باید بروم

take care of some other things.

و کارهای دیگری را انجام دهم.

So I'll have to shift gears.

پس باید دنده عوض کنم

I'm in teacher mode right now, but right after this class, I need to take care

من در حال حاضر در حالت معلم هستم، اما بلافاصله بعد از این کلاس، باید

of something that's not related to.

از چیزی مراقبت کنم که به آن مربوط نیست.

I'm going to have to shift gears, make sense.

من باید دنده ها را عوض کنم، منطقی است.

Right.

درست.

All right.

So shift gears.

خیلی خوب.

پس دنده عوض کن

Now let's check out the example sentence.

حالا بیایید جمله مثال را بررسی کنیم.

We have to shift gears.

باید دنده عوض کنیم

At the end of the year, we had to change the way we were thinking

در پایان سال، باید طرز فکر خود را تغییر

we had to act in a new or a different way again, in English.

می‌دادیم که باید دوباره به شیوه‌ای جدید یا متفاوت، به زبان انگلیسی عمل کنیم.

We like to say.

ما دوست داریم بگوییم.

Shift gears.

دنده عوض کن

Great job.

کارت عالی بود.

All right.

Now, after he said this, he said something else.

خیلی خوب.

حالا بعد از این که این را گفت، چیز دیگری گفت.

That was very important.

این خیلی مهم بود.

You see Stuart said this I'll sit at the most common crime in America.

می بینید که استوارت این را گفت من در رایج ترین جنایت در آمریکا خواهم نشست.

I would say what you would consider a white collar crime

من می گویم بعد از من دوباره جنایت یقه سفید را جرم یقه سفید می دانید

again after me, white collar crime.

.

Excellent.

عالی

Last time after.

آخرین بار بعد از

White collar crime.

جنایت یقه سفید

Excellent.

عالی

So white collar crime.

پس جنایت یقه سفید.

This is something that we use on a regular basis during English conversations.

این چیزی است که ما به طور منظم در مکالمات انگلیسی از آن استفاده می کنیم .

So what is a white collar crime?

پس جرم یقه سفید چیست؟

You see a white collar crime is a crime that typically involves

می بینید که جرم یقه سفید جرمی است که معمولاً شامل

stealing money from a company.

سرقت پول از یک شرکت است.

And it's done by people in important positions, again, a white collar crime.

و این کار توسط افرادی در پست های مهم انجام می شود، باز هم جنایت یقه سفید.

So it's something that a C O or a business owner or someone really

بنابراین این کاری است که یک CO یا یک صاحب کسب و کار یا یک شخص واقعاً

rich would do someone at a company.

ثروتمند با کسی در یک شرکت انجام می دهد.

Again, something that happens where money is stolen and usually from a

باز هم، اتفاقی که در جایی رخ می‌دهد که پول به سرقت می‌رود و معمولاً از یک

company or within a company, we saved.

شرکت یا درون یک شرکت، ما پس‌انداز کردیم.

Those are.

آنها هستند.

Collar crimes.

جنایات یقه.

So what's an example sentence using this expression.

بنابراین یک جمله مثال با استفاده از این عبارت چیست.

We have this one white collar crimes.

ما این یک جنایت یقه سفید را داریم.

Woo.

وو

Are a big issue in America.

یک مسئله بزرگ در آمریکا است.

Again, white collar crimes are a big issue in America.

باز هم، جرایم یقه سفیدها یک مسئله بزرگ در آمریکا است.

This is very true.

این بسیار درست است.

White collar crimes happen all the time.

جنایات یقه سفید همیشه اتفاق می افتد.

And that's exactly what.

و دقیقاً همین است.

Stuart during the conversation mentioned white collar crimes

استوارت در حین گفتگو به جرایم یقه سفیدها اشاره کرد

being so prevalent or so abundant in America, white collar crimes.

که در آمریکا بسیار رایج یا بسیار زیاد است ، جنایات یقه سفید.

Now the next thing that Stewart said, that was also very interesting after he said

حالا حرف بعدی که استوارت گفت، خیلی جالب بود بعد از اینکه گفت

white collar crimes was this right here.

جنایات یقه سفید همین جا بود.

He said, as you know, for lack of a better term, that's the big one.

او گفت، همانطور که می دانید، به دلیل نداشتن یک اصطلاح بهتر، این کلمه بزرگ است.

Screwing over the little guy after me screwing over the little guy.

پیچ کردن روی پسر کوچولو بعد از اینکه من روی پسر کوچولو پیچیدم.

Good.

Last time, screwing over the little guy.

خوب

آخرین بار، پسر کوچولو را به هم می زند.

Excellent.

عالی

Now you're probably wondering teacher.

حالا احتمالاً تعجب می کنید معلم.

What does screwing over the little guy?

پیچاندن روی پسر کوچولو چه فایده ای دارد؟

Actually me.

در واقع من

So when we use this expression, this is what we're meaning.

بنابراین وقتی از این عبارت استفاده می کنیم، منظور ما این است.

It means to treat someone unfairly.

به معنای رفتار ناعادلانه با کسی است.

Or to cheat or swindle someone kind of like taking their money.

یا کلاهبرداری یا کلاهبرداری از کسی که مثل گرفتن پولش است.

And again, remember he said white collar crimes, those in powerful

و دوباره، به یاد داشته باشید که او گفت جنایات یقه سفید، کسانی که در

positions taking money from the company.

موقعیت های قدرتمندی هستند که از شرکت پول می گیرند.

Well, that means the employees will be affected screwing over the little.

خوب، این بدان معناست که کارمندان تحت تأثیر قرار خواهند گرفت.

This is why we use this in English.

به همین دلیل است که ما از آن در انگلیسی استفاده می کنیم.

So let's check out the example sentence.

بنابراین بیایید جمله مثال را بررسی کنیم.

They try to screw them over again.

آنها سعی می کنند دوباره آنها را خراب کنند.

Screw them over.

آنها را پیچ کنید.

Now.

I want to let you know this again, this expression, even though it's used during

اکنون.

می‌خواهم دوباره این را به شما اطلاع دهم، این عبارت، حتی اگر در طول

English conversations, you need to be careful because screwing someone over.

مکالمات انگلیسی استفاده می‌شود، باید مراقب باشید، زیرا کسی را خراب می‌کنید.

Sometimes it can be not the best expression to you.

گاهی اوقات می تواند بهترین بیان برای شما نباشد.

In a professional environment, it's more for conversations between.

در یک محیط حرفه ای، بیشتر برای مکالمه بین آنها است.

Notice how Stuart said, uh, for lack of a better term, he knew that, Hey, this

توجه کنید که چگونه استوارت گفت، اوه، به دلیل نداشتن اصطلاح بهتر، او می‌دانست که، هی، این

may not be the best expression, but it matches what we're talking about.

ممکن است بهترین عبارت نباشد، اما با چیزی که ما در مورد آن صحبت می‌کنیم مطابقت دارد.

So again, be careful not to use this in a professional environment.

پس باز هم مراقب باشید که از این در محیط های حرفه ای استفاده نکنید.

So screwing someone over now real quick.

بنابراین خیلی سریع کسی را خراب کنید.

I want to remind you, if you want to improve your English pronunciation, I'm

می خواهم به شما یادآوری کنم، اگر می خواهید تلفظ انگلیسی خود را بهبود ببخشید، من به

teaching you how to say these things.

شما یاد می دهم که چگونه این چیزها را بیان کنید.

Don't forget to download my app English with Tiffani.

فراموش نکنید که اپلیکیشن من انگلیسی را با تیفانی دانلود کنید.

The link is right in the description.

لینک درست در توضیحات موجود است.

I have a ton of lessons helping you to actually pronounce words better.

من تعداد زیادی درس دارم که به شما کمک می کند در واقع کلمات را بهتر تلفظ کنید.

So download the app.

پس اپلیکیشن را دانلود کنید.

The link is in the description.

لینک در توضیحات موجود است.

Now we've understood now how to use screw someone over and also the other.

اکنون فهمیدیم که چگونه از پیچ کردن یک نفر و همچنین دیگری استفاده کنیم.

So let's check out that clip one more time now that you

پس بیایید یک بار دیگر آن کلیپ را بررسی کنیم که

understand all the expressions and then we'll go to the next one.

تمام عبارات را فهمیده اید و سپس به سراغ کلیپ بعدی می رویم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

And listen closely.

و از نزدیک گوش کنید.

So is there violence in America?

پس آیا خشونت در آمریکا وجود دارد؟

Yes.

Um, is that something that you necessarily.

آره.

اوم، این چیزی است که شما لزوماً دارید.

Have to worry about when you're here.

وقتی اینجا هستید باید نگران باشید.

Yeah.

آره

It's in the back of your mind, you gotta be alert, you gotta be smart.

این در پس ذهن شماست، باید هوشیار باشید، باید باهوش باشید.

Um, but uh, now that, now that we're, you know, having some kind of

اوم، اما اوه، حالا که، حالا که ما

constraints, I kind of shift gears and I'll say that the most common crime

محدودیت‌هایی داریم، دنده‌ها را عوض می‌کنم و می‌گویم که رایج‌ترین جنایت

in America I would say is what you would consider white collar crime.

در آمریکا چیزی است که شما یقه سفید را در نظر می‌گیرید. جرم.

And, and, uh, you know, for, for backup, uh, lack of a better term next, that's

و، و، اوه، می دانید، برای پشتیبان گیری، اوه، عدم وجود یک اصطلاح بهتر در مرحله بعد، آن

the big guy screwing over the little guy.

مرد بزرگ است که پسر کوچک را به هم می زند.

Now.

It all makes sense right now, you understand everything that Stewart was

اکنون.

همه چیز در حال حاضر منطقی است، شما همه چیزهایی را که استوارت قبلاً

saying before, because you understand all of the expressions, this is

گفته بود درک می کنید، زیرا همه عبارات را

what happens when you pay attention to real English conversations.

درک می کنید، وقتی به مکالمات واقعی انگلیسی توجه می کنید این اتفاق می افتد .

But now I want us to kind of break down the conversation.

اما حالا می‌خواهم به نوعی گفتگو را قطع کنیم.

Let's analyze it a little bit.

بیایید کمی آن را تحلیل کنیم.

You see what Stuart was doing was reef.

می بینید کاری که استوارت انجام می داد، صخره بود.

And this part of the conversation, Stuart is giving more details about his response.

و در این بخش از گفتگو، استوارت جزئیات بیشتری در مورد پاسخ خود ارائه می دهد.

He first says his answer and then rephrases it to make sure his

او ابتدا پاسخ خود را می گوید و سپس آن را دوباره بیان می کند تا مطمئن شود که

words have been clearly understood.

سخنانش به وضوح درک شده است.

This is something that is very important to English.

این چیزی است که برای انگلیسی بسیار مهم است.

When you're having a conversation, you can state your answer or give your

هنگامی که در حال گفتگو هستید، می توانید پاسخ خود را بیان کنید یا پاسخ خود را بدهید

response, but you don't stop there.

، اما به همین جا بسنده نمی کنید.

You want to make sure the person listening understands.

شما می خواهید مطمئن شوید که فردی که گوش می دهد متوجه می شود.

So you say it a different way.

پس شما جور دیگری می گویید.

For example, I love vegan ice cream.

مثلا من عاشق بستنی وگان هستم.

No, like I have it on a regular basis.

نه، مثل اینکه من به طور منظم آن را دارم.

I love the flavors.

من عاشق طعم ها هستم.

I'm rephrasing what I said and giving you more information.

من چیزی را که گفتم دوباره بیان می کنم و اطلاعات بیشتری به شما می دهم.

Rephrasing is very important when you're trying to have an English conversation.

هنگامی که می خواهید مکالمه انگلیسی داشته باشید، بیان مجدد بسیار مهم است .

So here are things to remember.

بنابراین در اینجا چیزهایی وجود دارد که باید به خاطر بسپارید.

Remember these three things, when you are trying to clearly express your

این سه مورد را به خاطر بسپارید، وقتی می خواهید نظر خود را به وضوح بیان کنید

opinion, number one, state your opinion.

، شماره یک، نظر خود را بیان کنید.

You want to make sure that everyone knows what you're saying first and

می‌خواهید مطمئن شوید که همه می‌دانند چه

foremost, after you stated your opinion, number two, restate your

می‌گویید، بعد از اینکه نظر خود را بیان کردید ، شماره دو، نظر خود را مجدداً

opinion, using different words.

با استفاده از کلمات مختلف بیان کنید.

This is where your vocabulary is going to be important.

اینجاست که دایره لغات شما مهم خواهد بود.

You want to use different words to say the same thing.

شما می خواهید از کلمات مختلف برای بیان یک چیز استفاده کنید.

Finally, number three, make sure that you restate your opinion using simpler words.

در نهایت، شماره سه، مطمئن شوید که نظر خود را با استفاده از کلمات ساده‌تر بیان می‌کنید.

This is where all the words you've learned.

اینجاست که تمام کلماتی که یاد گرفته اید.

Even the easy words will come into play and you'll be able to use them.

حتی کلمات آسان وارد بازی می شوند و شما می توانید از آنها استفاده کنید.

So again, Number one, state your opinion.

پس دوباره، شماره یک، نظر خود را بیان کنید.

Number two, restate your opinion, using different words and number

شماره دو، نظر خود را مجدداً بیان کنید، با استفاده از کلمات مختلف و شماره

three, make sure that you restate your opinion using simpler words.

سه، مطمئن شوید که نظر خود را با استفاده از کلمات ساده تر بیان کنید.

This is very important.

این بسیار مهم است.

Now one is to check out the second short clip from the conversation I had

اکنون یکی این است که دومین کلیپ کوتاه از گفتگوی من

with Stewart still discussing crimes.

با استوارت را که هنوز درباره جنایات بحث می‌کردم، تماشا کنید.

I want you to pay close attention.

از شما می خواهم که به دقت توجه کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

So many.

خیلی زیاد.

Lower-class Americans are, are being taken advantage of by these, um, by people

آمریکایی‌های طبقه پایین‌تر توسط این افراد مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند، امم،

that have it, you know, like people that don't need to take advantage of, um,

افرادی که آن را دارند، می‌دانید، مانند افرادی که نیازی به استفاده از آنها ندارند، اوم،

you know, there are people like, you know, the hardest, some of the hardest

می‌دانید، افرادی مانند، می‌دانید، سخت‌ترین، برخی از

working people are, are getting less for their work, at least for their work.

سخت‌کوش‌ترین افراد، برای کارشان کمتر می‌گیرند، حداقل برای کارشان.

Um, and then on top of that, they, you know, their, their, their pockets are

اوم، و بعد از آن، آنها، می دانید، جیب آنها، آنها، به

literally being stolen from, um, you look at a country at a, um, Uh, scenario

معنای واقعی کلمه از آنها دزدیده می شود ، اوم، شما به یک کشور به سناریویی

like Enron, these people will work for this company, you know, and like

مانند انرون نگاه می کنید، این افراد برای این کار خواهند کرد. شرکت، می دانید، و

the guy who ran the company literally pocketed their retirement and, and

مانند مردی که شرکت را اداره می کرد، به معنای واقعی کلمه بازنشستگی آنها را به جیب زد و، و

he was just like, yep, sorry guys.

او دقیقاً مانند، بله، متاسفم بچه ها.

Like, you know, like your money's gone.

میدونی مثل اینکه پولت تموم شده

He does a short little stint in jail and he still gets to keep that money.

او مدت کوتاهی را در زندان می گذراند و هنوز هم می تواند آن پول را نگه دارد.

And meanwhile, these people that have worked for this company, regular people

و در همین حال، این افرادی که برای این شرکت کار کرده‌اند، افراد معمولی

like you and me, they're out there.

مثل من و شما، آنجا هستند.

They're straight out of luck.

آنها مستقیماً از شانس هستند.

That's going to change their life.

این قرار است زندگی آنها را تغییر دهد.

You know, that's life changing.

می دانید، این زندگی در حال تغییر است.

Now you see in this part of the conversation, Stuart gave more

حالا می بینید که در این قسمت از مکالمه، استوارت اطلاعات بیشتری داد

information, but again, there were so many things brought up during

، اما باز هم چیزهای زیادی در

this part of the conversation and so many new words and expressions.

این بخش از مکالمه مطرح شد و کلمات و عبارات جدید بسیار زیادی وجود داشت.

So I want us to dive deeper into the words and expressions that Stuart actually used.

بنابراین می‌خواهم عمیق‌تر به کلمات و عباراتی که استوارت واقعاً استفاده می‌کرد، بپردازیم.

So let's start with the first one.

پس بیایید با اولی شروع کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Stuart said this during the conversation.

استوارت این را در حین گفتگو گفت.

So many lower class Americans are being taken advantage of by people that have.

بسیاری از آمریکایی‌های طبقه پایین‌تر توسط افرادی که این کار را کرده‌اند مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند.

You know, so again, after me lower class.

میدونی، پس دوباره بعد از من کلاس پایین تر.

Good again, last time, lower class.

خوب دوباره، آخرین بار، طبقه پایین تر.

Excellent.

عالی

So what does lower class actually mean and why do we use it

پس طبقه پایین واقعاً به چه معناست و چرا ما از آن

during English conversations?

در مکالمات انگلیسی استفاده می کنیم؟

So lower-class refers to the economic group with the least

بنابراین طبقه پایین به گروه اقتصادی با کمترین

wealth and power in society.

ثروت و قدرت در جامعه اطلاق می شود.

So again, basically the individuals that don't have power or for lack of a better

بنابراین، اساساً افرادی که قدرت ندارند یا به دلیل نبود اصطلاح بهتر

term, The poor people, another word for poor people, or that group is lower class.

، مردم فقیر، کلمه دیگری برای افراد فقیر، یا آن گروه طبقه پایین تر هستند.

So let's see an example sentence.

پس بیایید یک جمله مثال ببینیم.

Using this expression.

با استفاده از این عبارت

He claims his flat tax proposal would help middle class and lower class Americans.

او ادعا می کند که پیشنهاد مالیات ثابت او به طبقه متوسط ​​و طبقه پایین آمریکایی کمک می کند.

So we're seeing, again, this expression, lower class is used in

بنابراین، دوباره می‌بینیم که این عبارت، طبقه پایین‌تر در

many different situations, and I want you to be able to use it as well.

موقعیت‌های مختلف استفاده می‌شود، و من می‌خواهم که شما نیز بتوانید از آن استفاده کنید.

When you speak with another English speaker.

وقتی با انگلیسی زبان دیگری صحبت می کنید.

So what about this one?

پس این یکی چی میشه؟

The next thing that Freddy, not Freddy, that's another one of my

مورد بعدی که فردی، نه فردی، یکی دیگر از دوستان من است

friends, but Stuart said is right here.

، اما استوارت گفت همین جاست.

Take advantage of something.

از چیزی بهره ببرید.

So.

بنابراین. می‌دانید

So many lower class Americans are being taken advantage of by people that have it,

که بسیاری از آمریکایی‌های طبقه پایین‌تر توسط افرادی که آن را دارند مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند

you know, so again, he said being taken advantage of good one more time after

، بنابراین دوباره، او گفت که یک بار دیگر بعد از

me last time being taken advantage of.

آخرین باری که من از آن سوء استفاده کردم، از آنها سوء استفاده می‌کنند.

Excellent.

عالی

So what does being taken advantage of actually.

بنابراین واقعاً از چه چیزی استفاده می شود.

This just means if someone is taking takes advantage of you, they treat you unfairly

این فقط به این معنی است که اگر کسی از شما سوء استفاده می کند، به نفع خود با شما ناعادلانه رفتار می

for their own benefit, especially when you are trying to be kind or to help them.

کند، به خصوص زمانی که شما سعی می کنید مهربان باشید یا به او کمک کنید.

So I want you to think about this situation, you know, in school, uh, you

بنابراین می‌خواهم در مورد این وضعیت فکر کنید ، می‌دانید، در مدرسه، اوه، بچه‌هایی دارید

have some kids that enjoy getting good grades and some kids that don't care.

که از گرفتن نمرات خوب لذت می‌برند و بعضی بچه‌ها که اهمیتی نمی‌دهند.

Right.

So imagine a scenario where there's one individual and he's super.

درست.

بنابراین سناریویی را تصور کنید که در آن یک فرد وجود دارد و او فوق العاده است.

And then one of the athletes in class that hates studying and only focuses on

و بعد یکی از ورزشکاران کلاس که از درس خواندن متنفر است و فقط روی

sports, comes up to him and punches him in the shoulder and says, Hey, listen,

ورزش تمرکز می کند، به سمت او می آید و با مشت به شانه اش می زند و می گوید: هی، گوش کن،

you're going to take my test for me.

می خواهی برای من امتحان بدهی.

And you better not complain.

و بهتره شکایت نکنی

Now the boy looks up and realizes the athlete is very big and he's

حالا پسر به بالا نگاه می کند و متوجه می شود ورزشکار بسیار بزرگ است و

so small that athlete was taking advantage of this young boy.

آنقدر کوچک است که ورزشکار از این پسر جوان سوء استفاده می کند.

He knew that he was smaller than him.

می دانست که از او کوچکتر است.

Makes sense.

منطقی است.

Right.

So how can we use this in a sedentary?

درست.

پس چگونه می توانیم از این در یک کم تحرکی استفاده کنیم؟

She took advantage of him even after they were divorced.

او حتی پس از طلاق از او سوء استفاده کرد .

So you see, this is very commonly used in real life, in real English conversations.

بنابراین می بینید، این در زندگی واقعی، در مکالمات واقعی انگلیسی بسیار رایج است.

And I want you to start using it so that you can sound more

و من از شما می خواهم که استفاده از آن را شروع کنید تا بتوانید بیشتر

like a native English speaker.

شبیه یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید.

Now there's something else that he's.

حالا یه چیز دیگه هست که اون هست

Here's the next thing.

در اینجا مورد بعدی است.

He does a short little stint in jail and he still gets to keep that money.

او مدت کوتاهی را در زندان می گذراند و هنوز هم می تواند آن پول را نگه دارد.

So after me stint.

بنابراین پس از من دورهمی.

Good again, stint.

بازم خوبه

Excellent.

عالی

Last time stint.

آخرین دوره خدمت

Very good.

خیلی خوب.

So what does this word stint mean again?

پس این کلمه stint دوباره به چه معناست؟

Because he used it during the conversation.

چون در حین گفتگو از آن استفاده می کرد.

So stint is a period of time, which you spend doing a particular job or activity

بنابراین دوره خدمت دوره زمانی است که شما آن را صرف انجام یک کار یا فعالیت خاص

or working in a particular place.

یا کار در یک مکان خاص می کنید.

So for example, I live in South Korea for about 10 years.

به عنوان مثال، من حدود 10 سال در کره جنوبی زندگی می کنم.

So my stint in Korea was about 10 years.

بنابراین مدت حضور من در کره حدود 10 سال بود.

You see what happened, right?

می بینی چی شد، درسته؟

The time period, the amount of time I spent in South Korea.

دوره زمانی، مدت زمانی که در کره جنوبی گذراندم.

So in English we say.

بنابراین در انگلیسی می گوییم.

Now let's check out an example sentence.

حالا بیایید یک جمله مثال را بررسی کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

He is returning to this country after a five year stint in Hong Kong.

او پس از پنج سال اقامت در هنگ کنگ به این کشور باز می گردد.

Make sense, right?

منطقی است، درست است؟

You caught that he was there for five years.

متوجه شدی که او پنج سال آنجا بود.

Now.

What about this one?

اکنون.

در مورد این یکی چی؟

He then said this Stuart during the conversation, he said

او سپس این استوارت را در طول مکالمه گفت، او گفت

they're out of luck after.

که بعد از آن شانسی ندارند.

Out of luck.

از شانس.

Good.

خوب

Last time after me out of luck.

آخرین بار بعد از من از شانس.

Excellent.

عالی

So out of luck is something again that native English speakers use very often.

بنابراین از شانس مجدد چیزی است که انگلیسی زبانان بومی اغلب از آن استفاده می کنند.

So what does out of luck actually mean?

پس از شانس در واقع به چه معناست؟

It means having bad for.

یعنی بد داشتن برای

Or experiencing a misfortune, Hey, you're out of luck.

یا در حال تجربه یک بدبختی، هی، شما از شانس نیستید.

We can't help you again.

ما نمی توانیم دوباره به شما کمک کنیم.

You know, in America, if you're trying to get into college, colleges

می دانید، در آمریکا، اگر می خواهید وارد دانشگاه شوید، کالج

are extremely expensive in America.

ها در آمریکا بسیار گران هستند.

If you want to go to university or to a college, you need to

اگر می خواهید به دانشگاه یا کالج بروید،

have a lot of money saved.

باید پول زیادی پس انداز کنید.

So many people get loans or try to get scholarships.

بسیاری از مردم وام می گیرند یا سعی می کنند بورسیه بگیرند.

But if you're not able to find a scholarship or a loan, you're out of luck.

اما اگر نتوانید بورسیه تحصیلی یا وام پیدا کنید، شانسی ندارید.

Now here's the example of.

در حال حاضر در اینجا مثال از.

I think you are out of luck, make sense?

من فکر می کنم شما بد شانس هستید، منطقی است؟

Right.

درست.

Okay.

باشه.

So I want us to look now at this last one right here.

بنابراین من می خواهم که ما اکنون به آخرین مورد در اینجا نگاه کنیم.

Again, we just looked at out of luck.

باز هم، ما فقط از شانس نگاه کردیم.

This is something again that Stewart used during the conversation.

این چیزی است که دوباره استوارت در طول مکالمه از آن استفاده کرد.

So now you understand all the expressions.

بنابراین اکنون شما تمام عبارات را درک می کنید.

Let's take a look at the clip one more time.

بیایید یک بار دیگر به کلیپ نگاه کنیم.

Now that you know the meanings, here we go.

اکنون که معانی را می دانید، به اینجا می رویم.

Pay attention.

توجه کنید.

So many, um, lower-class Americans are, are, are being taken advantage of by

بسیاری از آمریکایی های طبقه پایین تر توسط این افراد مورد سوء استفاده قرار می

these, um, by people that have it, you know, like people that don't need to take

گیرند، امم، توسط افرادی که آن را دارند، می دانید، مانند افرادی که نیازی به

advantage of, um, you know, therapy, like, you know, the hardest, some of the hardest

استفاده از درمان ندارند. می‌دانید، سخت‌کوش‌ترین، برخی از

working people are, are getting less for their work, at least for their work.

سخت‌کوش‌ترین افراد، برای کارشان کمتر می‌گیرند، حداقل برای کارشان.

Um, and then on top of that, they, you know, their, their, their pockets

اوم، و بعد از آن، آنها، می دانید، جیب های آنها، آنها،

are literally being stolen from, um, you look at a country at a.

به معنای واقعی کلمه از آنها دزدیده می شود، اوم، شما به یک کشور نگاه می کنید.

Uh, scenario like Enron, these people will work for this company, you know,

اوه، سناریویی مانند انرون، این افراد برای این شرکت کار خواهند کرد، می دانید،

and like the guy who ran the company literally pocketed their retirement and,

و مانند فردی که شرکت را اداره می کرد، به معنای واقعی کلمه بازنشستگی آنها را به جیب زد،

and he was just like, yep, sorry guys.

و او دقیقاً مثل، بله، متاسفم بچه ها.

Like, you know, like your money's gone.

میدونی مثل اینکه پولت تموم شده

He does a short little stint in jail and he still gets to keep that money.

او مدت کوتاهی را در زندان می گذراند و هنوز هم می تواند آن پول را نگه دارد.

And meanwhile, these people that have worked for this company,

و در همین حال، این افرادی که برای این شرکت کار کرده‌اند،

regular people, they're out there, they're straight out of luck.

افراد معمولی، آن‌ها بیرون هستند، آنها مستقیماً خوش شانس هستند.

That's going to change their life.

این قرار است زندگی آنها را تغییر دهد.

You know, that's life changing for them.

می دانید، این زندگی برای آنها تغییر می کند.

Now you understand, right.

حالا فهمیدی درسته

You understood the whole conversation from that clip, right?

شما کل گفتگو را از آن کلیپ فهمیدید، درست است؟

Because you understand the expressions that were used and the

چون شما عباراتی را که به کار رفته است و

words, but I want us to break down the conversation and analyze you.

کلمات را درک می کنید، اما من از ما می خواهم که گفتگو را بشکنیم و شما را تحلیل کنیم.

See what happened during that conversation.

ببینید در آن مکالمه چه گذشت.

Stuart gave a real life story or example in this part of the conversation.

استوارت در این قسمت از گفتگو یک داستان یا مثال واقعی از زندگی را بیان کرد.

Stuart starts to talk about Enron.

استوارت شروع به صحبت در مورد انرون می کند.

Now in rod, you can check online.

در حال حاضر در میله، شما می توانید آنلاین بررسی کنید.

That was a really bad situation.

واقعا وضعیت بدی بود.

So he gives details about the owner and the employees in order to prove

بنابراین او جزئیاتی در مورد مالک و کارمندان ارائه می دهد تا حرف

his point about the lower class being treated in an unfair way.

خود را در مورد رفتار ناعادلانه طبقه پایین ثابت کند.

Now, this is something very commonly done during an English conversation.

اکنون، این کاری است که معمولاً در طول مکالمه انگلیسی انجام می شود.

You give a real story or a real example, and that helps the listener follow along

شما یک داستان واقعی یا یک مثال واقعی می آورید، و این به شنونده کمک می کند بیشتر دنبال کند

more and it shows your English fluent.

و به انگلیسی شما مسلط است.

So I wanted to remember these things right here, things to remember this

بنابراین می‌خواستم این چیزها را همین‌جا به خاطر بسپارم، چیزهایی که باید این قانون را به خاطر بسپارید

rule, when you are giving your opinion or story, always tell a connecting

، وقتی نظر یا داستان خود را می‌دهید ، همیشه یک داستان ارتباطی بگویید

story that will help people understand the reality of what you are saying.

که به مردم کمک می‌کند واقعیت آنچه را که می‌گویید درک کنند.

It's so important to support what you are saying.

حمایت از آنچه می گویید بسیار مهم است.

This is what English fluency and mastering English conversations is all about.

تسلط به زبان انگلیسی و تسلط بر مکالمات انگلیسی به این معناست.

Now I really hope you enjoy today's lesson.

حالا واقعا امیدوارم از درس امروز لذت ببرید.

Remember this lesson was to help you start sounding like a native English speaker.

به یاد داشته باشید که این درس به شما کمک می کند تا مانند یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید.

All right.

خیلی خوب.

Now, remember, I want you to keep studying with me.

حالا یادت باشه میخوام با من درس بخونی

All you have to do is go to www dot let's.

تنها کاری که باید انجام دهید این است که به www dot let's بروید.

Jump right in.com.

به سمت راست in.com بپرید.

I have over 365 days of English.

من بیش از 365 روز انگلیسی دارم.

Ready for you and roll now and join thousands of students

برای شما آماده است و اکنون به هزاران دانش آموز

from around the world.

از سراسر جهان بپیوندید.

All right.

خیلی خوب.

I hope you enjoyed the lesson.

امیدوارم از درس لذت برده باشید.

I'll talk to you next time, but as always remember to speak English.

دفعه بعد با شما صحبت خواهم کرد، اما مثل همیشه یادتان باشد که انگلیسی صحبت کنید.

you still there?

هنوز اونجایی؟

Ah, you know what time it is?

آه، می دانید ساعت چند است؟

It's story time.

زمان داستان است

I said it's story time.

گفتم وقت داستان است.

All right.

خیلی خوب.

So for today's story time, I'm actually going to tell you a story

بنابراین برای زمان داستان امروز، من در واقع قصد دارم یک داستان

related to crime and violence.

مرتبط با جنایت و خشونت را برای شما تعریف کنم.

Don't worry.

نگران نباشید.

It wasn't me.

من نبودم

All right.

خیلی خوب.

So I have always had a passion for helping homeless people.

بنابراین من همیشه علاقه زیادی به کمک به افراد بی خانمان داشته ام.

When I was in Korea, I helped homeless people and every, every

زمانی که در کره بودم، به بی خانمان ها کمک می کردم و در هر

place I've been, I've always been focused on helping homeless people.

جایی که بوده ام، همیشه بر کمک به بی خانمان ها متمرکز بوده ام.

When I was in college, living in Alabama and Maryland, DC, I

وقتی در کالج بودم و در آلاباما و مریلند دی سی زندگی می کردم،

always wanted to help homeless.

همیشه می خواستم به بی خانمان ها کمک کنم.

So I remember when I was in Korea, I started this program where once a month

بنابراین به یاد دارم زمانی که در کره بودم، این برنامه را شروع کردم که در آن ماهی یک بار

we would go out and help these homeless people and living in a certain area.

بیرون می رفتیم و به این افراد بی خانمان و زندگی در یک منطقه خاص کمک می کردیم.

And one day, instead of going with my friends, I decided to go by

و یک روز، به جای اینکه با دوستانم بروم، تصمیم گرفتم

myself because I wanted to make sure everything was prepared for

خودم بروم زیرا می خواستم مطمئن شوم همه چیز برای

when we came a few weeks later.

زمانی که چند هفته بعد آمدیم آماده شده است.

And among the homeless people, there was one.

و در میان بی خانمان ها یکی بود.

He was known as the guy in charge, really tall, big guy looked really

او به عنوان مرد مسئول شناخته می شد، واقعاً قد بلند، مرد بزرگی واقعا قوی به نظر می رسید

strong, but he and I really got close.

، اما من و او واقعاً به هم نزدیک شدیم.

Now, remember I spoke Korean, so we were able to talk to each other and

حالا به یاد داشته باشید که من کره ای صحبت کردم، بنابراین توانستیم با هم صحبت کنیم و

we have many great conversations.

گفتگوهای بسیار خوبی داشتیم.

He was really a great guy.

او واقعاً پسر بزرگی بود.

So I remember one day I went and I was just having a good conversation with him.

پس یادم می آید یک روز رفتم و فقط با او صحبت خوبی داشتم.

And during our conversation, all of a sudden we heard a

و در حین گفتگو، ناگهان غوغایی شنیدیم

commotion, some loud noises.

، صداهای بلندی.

And we looked and there were a group of guys and they were arguing

و ما نگاه کردیم و گروهی از بچه ها بودند که با هم دعوا می کردند

and they were all very drunk.

و همه آنها بسیار مست بودند.

Now I immediately got a little bit nervous because again,

حالا من بلافاصله کمی عصبی شدم زیرا دوباره

as a female, I was by myself.

به عنوان یک زن تنها بودم.

I was a foreigner, even though I spoke Korean, I wasn't Korean.

من یک خارجی بودم، با اینکه کره ای صحبت می کردم، کره ای نبودم.

I was the one that was odd out of the, in the whole situation.

من کسی بودم که در کل موقعیت عجیب و غریب بودم .

So the guy was standing next to me again, the guy in charge,

بنابراین آن مرد دوباره در کنار من ایستاده بود، مرد مسئول،

and he said, don't worry, TIF.

و او گفت، نگران نباش TIF.

I got.

گرفتم.

So we stood there and right in front of us, the men that

پس همانجا ایستادیم و درست روبرویمان،

were drunk started fighting.

مردان مست شروع به دعوا کردند.

I mean, it got bad.

یعنی بد شد

They were punching, there was blood flying everywhere.

مشت می زدند، همه جا خون می پرید.

And again, my initial reaction was to run and go away, but the tall guy

و دوباره، واکنش اولیه من این بود که فرار کنم و بروم، اما آن مرد قد بلند بازویم را

held my arm and said, TIFF it's okay.

گرفت و گفت: TIFF اشکالی ندارد.

And then all of a sudden with a big, booming voice, he said, okay, come on.

و بعد ناگهان با صدای بلند و بلندی گفت: باشه بیا.

Hey.

سلام.

Now come on.

Aid just means it's time to stop.

حالا بیا

کمک فقط به این معنی است که زمان توقف فرا رسیده است.

I said it in Korean, but it means stop and immediately.

به زبان کره ای گفتم اما به معنای توقف و فوری است.

Everyone's stopped.

همه متوقف شده اند

The fighting stopped.

درگیری متوقف شد.

Everyone walked away and the guy looked at me and said, TIFF, I told you I got it.

همه رفتند و آن مرد به من نگاه کرد و گفت، TIFF، به شما گفتم متوجه شدم.

You're safe with me.

تو با من در امان هستی

And I never will forget that situation because again, if someone was on

و من هرگز آن موقعیت را فراموش نمی‌کنم، زیرا دوباره، اگر کسی

the outside looking in, they would probably wonder, what is she doing?

از بیرون به داخل نگاه می‌کرد، احتمالاً تعجب می‌کرد که او چه می‌کند؟

But because I was with him, I was safe.

اما چون با او بودم در امان بودم.

I was protected.

من محافظت شدم.

And from then on out, I started calling him the mafia leader.

و از آن به بعد، شروع کردم به خطاب کردن او به رهبر مافیا.

He didn't know I called him the mafia leader, but I said,

او نمی دانست که من او را رهبر مافیا می نامم، اما گفتم،

this man can control anybody.

این مرد می تواند هر کسی را کنترل کند.

And I felt safe.

و من احساس امنیت کردم.

So even though crime is a reality, when you are with someone that can

بنابراین حتی اگر جنایت یک واقعیت است، وقتی با کسی هستید که می تواند

protect you, you don't have to worry.

از شما محافظت کند، لازم نیست نگران باشید.

Maybe you've experienced something like this before with your family

شاید قبلاً چنین چیزی را با اعضای خانواده‌تان که

members protecting you or your friends, or maybe someone like the mafia.

از شما یا دوستانتان محافظت می‌کنند، یا شاید کسی مثل مافیا تجربه کرده باشید.

Protected you.

ازت محافظت کرد

I hope you enjoyed this short story guys, and I hope you

امیدوارم از این داستان کوتاه لذت برده باشید ، و امیدوارم

continue to improve your English.

همچنان انگلیسی خود را بهبود ببخشید.

Remember, keep studying with me by going to www dot let's jump right in.com.

به یاد داشته باشید، با رفتن به www dot let's jump right in.com به مطالعه با من ادامه دهید.

The link is in the description and I'll talk to you next time.

لینک در توضیحات موجود است و دفعه بعد با شما صحبت خواهم کرد.