Speak English More Fluently With These 5 English Expressions

Hey in today's English lesson, I'm going to teach you five English expressions used

سلام، در درس امروز انگلیسی، من قصد دارم پنج عبارت انگلیسی را که در زندگی واقعی توسط انگلیسی زبانان بومی استفاده می شود را به شما آموزش دهم

in real life by native English speakers.

.

That means you must know these five English expressions.

یعنی باید این پنج عبارت انگلیسی را بدانید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher.

خب پس من معلمم

Tiffani let's jump right in the first English expression is to look down on.

تیفانی بیایید به سمت راست بپریم در اولین عبارت انگلیسی این است که به پایین نگاه کنیم.

Good job again, after me to look down on somebody.

دوباره کار خوبی است، بعد از من که به کسی نگاه کنم.

Excellent.

عالی

Last time to look down on somebody.

آخرین بار برای نگاه کردن از بالا به کسی

Great job now, I'm helping you with your English pronunciation, but if you

اکنون کار بسیار خوبی است، من در تلفظ انگلیسی شما به شما کمک می کنم ، اما اگر

want to learn even more about English, pronunciation and English in general, you

می خواهید در مورد انگلیسی، تلفظ و به طور کلی انگلیسی بیشتر بدانید، می

can download my app English with Tiffani.

توانید برنامه English app من را با تیفانی دانلود کنید.

The link is right in the description.

لینک درست در توضیحات موجود است.

Now, what does this expression mean?

حالا این عبارت به چه معناست؟

It means to think of, or treat someone or something.

به معنای فکر کردن، یا درمان کسی یا چیزی است.

We normally speak about someone as unimportant or unworthy of respect.

ما معمولاً در مورد فردی بی اهمیت یا بی ارزش صحبت می کنیم.

Think about middle school students.

به دانش آموزان دوره راهنمایی فکر کنید.

Sometimes they don't respect their teachers.

گاهی اوقات به معلمان خود احترام نمی گذارند.

Sometimes they think that their teachers don't know anything in these situations.

گاهی فکر می کنند که معلمانشان در این مواقع چیزی نمی دانند.

You can say, ah, middle school students sometimes look down

می توان گفت، آه، دانش آموزان دوره راهنمایی گاهی اوقات

on their teachers make sense.

به معلمان خود نگاه تحقیر آمیز دارند.

Right.

درست.

Okay.

Here's an examples.

باشه.

در اینجا یک نمونه است.

And is to help you learn how to use this in real life.

و این است که به شما کمک کند یاد بگیرید چگونه از آن در زندگی واقعی استفاده کنید.

I've looked down on Timothy ever since I learned he cheated the.

از زمانی که فهمیدم تیموتی را فریب داده است، به حقارت نگاه می کنم.

Prior to him cheating the company and stealing money from the company.

قبل از اینکه او شرکت را فریب دهد و از شرکت پول بدزدد.

I valued his opinion.

برای نظرش ارزش قائل بودم.

I respected him, but after he cheated the company, I started looking down on him.

من به او احترام گذاشتم، اما بعد از اینکه او شرکت را فریب داد ، شروع کردم به نگاه کردن از بالا به او.

I don't respect him anymore.

من دیگه بهش احترام نمیذارم

Here's another example.

در اینجا یک مثال دیگر است.

Sentence Scott has looked down upon me upon is okay upon me ever since

جمله‌ای که اسکات به من تحقیر می‌کند، از زمانی

the scandal took place last year, prior to the scandal, Scott valued my.

که رسوایی سال گذشته رخ داد، برای من مشکلی ندارد، قبل از رسوایی، اسکات برای من ارزش قائل بود.

But Scott has looked down upon me ever since the scandal took place last year.

اما اسکات از زمانی که این رسوایی در سال گذشته رخ داد، به من نگاه تحقیر آمیزی داشت.

Makes sense.

Right.

منطقی است.

درست.

Good.

خوب

Here's another example.

در اینجا یک مثال دیگر است.

Sentence.

جمله.

His fans look down on him now that they've learned it's all alive.

طرفدارانش اکنون که فهمیده اند همه چیز زنده است به او نگاه می کنند.

They respected him, but now they don't, his fans look down on him.

به او احترام می گذاشتند، اما حالا نه، هوادارانش او را تحقیر می کنند.

Now that they've learned, it's all a.

حالا که آنها یاد گرفته اند، همه چیز یک است.

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

Again, expression number one that you must know to look down on somebody.

باز هم عبارت شماره یک که باید آن را بدانید تا به کسی نگاه کنید.

Now, the second expression is just as important after

حال، عبارت دوم به همان اندازه مهم است که

me to frown upon something.

من روی چیزی اخم کنم.

Ooh, good job.

اوه، کار خوبی

Again, to frown upon something.

باز هم به چیزی اخم کردن.

Excellent.

عالی

Last time to frown upon something.

آخرین بار برای اخم کردن به چیزی.

Great job.

کارت عالی بود.

Now, this just means to have, or express an unfavorable opinion of again,

حالا، این فقط به معنای داشتن، یا ابراز نظر نامطلوب دوباره

to have, or express an unfavorable opinion of, for example, I remember

، داشتن، یا ابراز نظر نامطلوب مثلاً به یاد

when I was in South Korea, right.

دارم زمانی که در کره جنوبی بودم، درست است.

My teacher, my friends and I, we were all teachers.

من، معلمم، دوستانم ، همه معلم بودیم.

Right.

درست.

And at the end of the day, we would, you know, close everything out, cut

و در پایان روز، می دانید، همه چیز را تعطیل می کردیم،

the lights off and we'd leave our Institute and it would be late at.

چراغ ها را خاموش می کردیم و موسسه خود را ترک می کردیم و ساعت دیر می شد.

So I remember walking home, walking back to our apartment and we saw a

بنابراین به یاد دارم که به خانه رفتیم، به آپارتمان خود برگشتیم و

group of teenage boys, teenagers, maybe 15 or 16, and they were smoking.

گروهی از پسران نوجوان، نوجوانان، شاید 15 یا 16 ساله را دیدیم که در حال سیگار کشیدن بودند.

Now we frown upon teenagers smoking because it's not good for their

حالا ما روی نوجوانانی که سیگار می کشند اخم می کنیم زیرا برای سلامتی آنها خوب نیست

health and they're too young.

و آنها خیلی جوان هستند.

So we frown upon that activity.

بنابراین ما نسبت به آن فعالیت اخم می کنیم.

We don't think it's good.

ما فکر نمی کنیم خوب باشد.

And my fellow teacher, my.

و معلم همکار من، من.

She saw them smoking and she took off running and she chased them,

او آنها را دید که سیگار می کشند و او از جایش بلند شد و آنها را تعقیب کرد و سر

yelling at them saying don't smoke.

آنها فریاد زد که سیگار نکشند.

And she really did run.

و او واقعاً دوید.

It was quite funny.

کاملا خنده دار بود

But again, because we frown upon teenagers smoking makes sense.

اما باز هم، چون ما به نوجوانان اخم می کنیم سیگار کشیدن منطقی است.

Right.

Again, we don't think it's a favorable thing to do.

درست.

باز هم، ما فکر نمی کنیم که این کار مطلوبی باشد.

We have an unfavorable opinion of teenagers smoking.

ما در مورد سیگار کشیدن نوجوانان نظر نامطلوبی داریم.

Now check out this example, sentence, my building frowns upon smoking indoors.

حالا این مثال را بررسی کنید، جمله، ساختمان من از سیگار کشیدن در داخل خانه اخم می کند.

Makes sense.

منطقی است.

I spoke about teenagers smoking, but my building frowned upon smoking indoors.

من در مورد سیگار کشیدن نوجوانان صحبت کردم، اما ساختمان من از سیگار کشیدن در داخل خانه اخم کرد.

What about this example, sentence these days, most people frown

در مورد این مثال، جمله این روزها، اکثر مردم

upon not wearing a mask in public.

از نقاب زدن در اماکن عمومی اخم می کنند.

You know, we experienced the COVID pandemic, right?

می دانید، ما همه گیری کووید را تجربه کردیم، درست است؟

So everyone had to start wearing masks.

بنابراین همه مجبور شدند شروع به پوشیدن ماسک کنند.

So most people, these days FRN upon not wearing a mask in.

بنابراین اکثر مردم، این روزها FRN به دلیل عدم استفاده از ماسک در داخل.

And finally this example, sentence, people have always frowned

upon burping out loud, right?

It seems a little bit rude.

کمی بی ادبانه به نظر می رسد.

So again, people have always frowned upon, have an unfavorable

بنابراین باز هم، مردم همیشه اخم کرده اند، نظر نامطلوبی به

opinion of burping out loud.

آروغ زدن با صدای بلند دارند.

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

The second expression again, to frown upon something.

عبارت دوم دوباره ، اخم کردن به چیزی.

Excellent.

عالی

Now the third expression is very important for you to understand and to know how to.

اکنون عبارت سوم برای شما بسیار مهم است که بفهمید و بدانید که چگونه انجام دهید.

The expression is to get away with something again, to get away

تعبیر این است که دوباره از چیزی دور شوم، دوباره

with something good again, after me to get away with something.

از چیز خوبی دور شوم، بعد از من از چیزی دور شوم.

Woo, excellent.

وو، عالی

Last time to get away with so.

آخرین بار برای فرار از این.

Very good.

خیلی خوب.

Now this just means to escape blame or punishment.

اکنون این فقط به معنای فرار از سرزنش یا مجازات است.

When you do something wrong again, to escape, blame or punishment,

وقتی دوباره کاری اشتباه انجام می دهید، برای فرار، سرزنش یا تنبیه،

when you do something wrong.

زمانی که کار اشتباهی انجام می دهید.

I remember when I was a counselor, I worked with some young people.

یادم هست زمانی که مشاور بودم با چند جوان کار می کردم.

Uh, they call it Pathfinders at my church.

اوه، آنها در کلیسای من به آن Pathfinders می گویند.

It's basically girl Scouts and boy Scouts for church.

این اساساً پیشاهنگان دختر و پیشاهنگ پسر برای کلیسا هستند.

Right.

And we were working with the children and something happened.

درست.

و ما با بچه ها کار می کردیم و اتفاقی افتاد.

One of the children.

یکی از بچه ها

Actually disrespected.

در واقع بی احترامی شده

One of the counselors, she was an older lady and he disrespected

یکی از مشاوران، خانم بزرگ‌تری بود و به او بی‌احترامی

her, but we didn't know for sure if he had done it or not.

کرد، اما مطمئن نبودیم که این کار را کرده است یا نه.

And his friends were saying he didn't do it.

و دوستانش می گفتند که او این کار را نکرده است.

So he was getting away with what he did because no one knew for

بنابراین او از کاری که انجام می داد دور می شد زیرا هیچ کس به درستی نمی

a fact, if it was him or not.

دانست که آیا او بود یا نه.

He was escaping punishment or blame.

او از مجازات یا سرزنش فرار می کرد.

Now in the end, he did admit it.

حالا در پایان، او این را اعتراف کرد.

But at the beginning he was getting away with it.

اما در ابتدا داشت از این کار دور می شد.

Makes sense.

Right.

منطقی است.

درست.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Here's an example.

در اینجا یک مثال است.

Sentence.

جمله.

The popular kids seem to get away with everything.

بچه های محبوب به نظر می رسد از همه چیز دور می شوند.

Again, the popular kids seem to escape, blame or punishment.

باز هم به نظر می رسد که بچه های محبوب فرار می کنند، سرزنش یا مجازات می شوند.

They get away with everything.

آنها از همه چیز دور می شوند.

Second, the youngest sibling.

دوم، کوچکترین خواهر و برادر.

Gets away with more than the older siblings.

با بیشتر از خواهر و برادرهای بزرگتر دور می شود.

I wasn't a bad kid, but yes, this is the belief.

من بچه بدی نبودم، اما بله، این اعتقاد است.

The youngest sibling gets away with more than the older siblings.

کوچکترین خواهر و برادر بیشتر از خواهر و برادرهای بزرگتر فرار می کند.

My sister would say that, here we go.

خواهرم این را می گفت، ما برویم.

Third, the third sentence is I can't believe we didn't get away with that.

سوم، جمله سوم این است که من نمی توانم باور کنم که ما از این موضوع فرار نکردیم.

I thought it was a solid plan.

به نظرم طرح محکمی بود.

All right.

We didn't get away with it.

خیلی خوب.

ما از این کار دور نشدیم.

I thought it was a solid plan.

به نظرم طرح محکمی بود.

So again, the third expression is to get away with something.

پس دوباره، عبارت سوم این است که از چیزی دور شوید.

Now we have more expressions, but I want to let you know, I am

اکنون عبارات بیشتری داریم، اما می‌خواهم به شما اطلاع بدهم، من

teaching you expressions used in real life by native English speakers.

عباراتی را به شما آموزش می‌دهم که در زندگی واقعی توسط انگلیسی زبانان بومی استفاده می‌شوند.

So if you really want to learn more and start sounding like a native

بنابراین اگر واقعاً می خواهید بیشتر بیاموزید و مانند یک

English speaker, I wanna help you.

انگلیسی زبان مادری به نظر برسید، می خواهم به شما کمک کنم.

I wanna be your teacher moving forward.

من می خواهم معلم شما باشم که در حال پیشرفت است.

Go to English fluency plan.com www.englishfluencyplan.com or

به انگلیسی fluency plan.com www.englishfluencyplan.com بروید یا

hit the link in the description.

لینک موجود در توضیحات را بزنید.

And you'll learn even more than your learning right now.

و شما حتی بیشتر از یادگیری خود در حال حاضر یاد خواهید گرفت.

So here's the fourth expression in all honesty.

بنابراین در اینجا عبارت چهارم با صداقت است.

Good again, in all honesty.

بازم خوبه با صداقت

Excellent last time in all honesty.

آخرین بار با صداقت عالی بود.

Great job.

کارت عالی بود.

Now this just means we use it when we're saying something that might be

حالا این فقط به این معنی است که ما از آن استفاده می کنیم وقتی چیزی می گوییم که ممکن است

disappointing or upsetting, like, Hey, in all honesty, like I need to be honest.

ناامید کننده یا ناراحت کننده باشد، مانند، سلام، در کمال صداقت، مثل اینکه باید صادق باشم.

I know this might not come out, right.

من می دانم که این ممکن است بیرون نیاید، درست است.

It might not sound good to you, but I, I need to be honest.

شاید به نظر شما خوب نباشد، اما من، باید صادق باشم.

So, again, it's used, when you are saying something that might be

بنابراین، دوباره، زمانی استفاده می‌شود که چیزی می‌گویید که ممکن است

disappointing or upsetting, so let's check out some examples sentences.

ناامیدکننده یا ناراحت‌کننده باشد، پس بیایید چند جملات را بررسی کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

In all honesty, the real problem was me in all honesty.

انصافاً مشکل واقعی من بودم.

It wasn't you.

تو نبودی

I know we blamed you, but when I thought about it over again, I

می دانم که ما شما را سرزنش کردیم، اما وقتی دوباره به آن فکر کردم،

realized it was me in all honesty.

متوجه شدم که این من بودم.

The real problem was me.

مشکل واقعی من بودم

Makes sense.

منطقی است.

Right.

Here we go.

درست.

در اینجا ما می رویم.

Next example, sentence.

مثال بعدی، جمله.

In all honesty.

با صداقت تمام.

I wish it had never happened to begin with.

کاش هیچ وقت از ابتدا اتفاق نمی افتاد.

I wish we had never gotten together.

کاش هیچ وقت با هم جمع نمی شدیم

I wish the, this relationship right here, I wish it had

ای کاش این رابطه همین جاست ، کاش

never started in all honesty.

هیچ وقت صادقانه شروع نمی شد.

I know this might be uncomfortable for you.

من می دانم که این ممکن است برای شما ناراحت کننده باشد.

I wish it had never happened to begin with you see what's happening.

ای کاش هیچ وقت این اتفاق نمی افتاد که از آنجا شروع می کردم که ببینی چه اتفاقی می افتد.

Right.

درست.

And again, again, this is an expression we use as native English speakers, and

و دوباره، دوباره، این عبارتی است که ما به عنوان انگلیسی زبانان بومی استفاده می کنیم، و

you want to sound like a native English.

شما می خواهید مانند یک انگلیسی بومی به نظر برسد.

Another example in all honesty.

نمونه ای دیگر در کمال صداقت.

I know you, I know you're not going to wanna hear this, but in all

من تو را می شناسم، می دانم که نمی خواهی این را بشنوی، اما

honesty, you shouldn't date her.

صادقانه بگویم، نباید با او قرار بگذاری.

I know you're attracted to her.

میدونم که جذبش شدی

I know you like being around her, but in all honesty, as your friend,

می دانم که دوست داری در کنارش باشی، اما صادقانه بگویم، به عنوان دوستت،

you shouldn't date her makes sense.

نباید با او قرار بگذاری منطقی است.

Right?

درست؟

Okay.

Here we go.

باشه.

در اینجا ما می رویم.

The final expression expression number five is to tell the.

عبارت نهایی شماره پنج برای گفتن است.

Good again, to tell the truth.

بازم خوبه راستشو بگم

Excellent.

Last time after me to tell the truth.

عالی

آخرین بار بعد از من حقیقت را بگویم.

Great job.

کارت عالی بود.

Now, this just means we use it actually to say that one is

اکنون، این فقط به این معنی است که ما از آن استفاده می کنیم تا بگوییم که شخص در حال

stating what one really thinks.

بیان آنچه واقعاً فکر می کند، است.

So we use it.

بنابراین ما از آن استفاده می کنیم.

We wanna say exactly what we are thinking to tell the.

ما می‌خواهیم دقیقاً همان چیزی را بگوییم که به آن فکر می‌کنیم.

To tell you the truth.

راستش را بگویم.

Both are okay.

هر دو خوبن

I wanna tell you exactly what I'm thinking.

من می خواهم به شما بگویم دقیقا به چه چیزی فکر می کنم.

What's on my mind.

چه چیزی در نظر دارم.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

Here we go.

The example, sentence that I want you to understand so that you can

در اینجا ما می رویم.

مثال، جمله ای که می خواهم آن را بفهمید تا بتوانید

use it like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان مادری از آن استفاده کنید.

I didn't really like the movie to tell you the truth.

راستش را بگویم فیلم را خیلی دوست نداشتم .

Imagine a situation.

یک موقعیت را تصور کنید.

You go to the mall, then you go to the movies with your friends and you're

شما به مرکز خرید می روید، سپس با دوستان خود به سینما می روید و در حال

watching this movie and your friends are like, man, this movie's amazing.

تماشای این فیلم هستید و دوستان شما مانند مرد، این فیلم شگفت انگیز است.

You finish the movie and you walk out of the theater and everyone's like, woo.

فیلم را تمام می‌کنی و از سالن بیرون می‌روی و مثل همه، وو.

That was the best movie I have ever seen.

بهترین فیلمی بود که دیدم

Um, I didn't really like the movie to tell you the truth.

اوم، راستش را بگویم فیلم را دوست نداشتم .

You want to give your true heart.

شما می خواهید قلب واقعی خود را بدهید.

You want to tell what you're really thinking?

میخوای بگی واقعا به چی فکر میکنی؟

Makes sense.

منطقی است.

Right.

درست.

Here we go.

Another example.

در اینجا ما می رویم.

مثالی دیگر.

To tell the truth.

حقیقت را گفتن.

I couldn't hear a word.

نمی توانستم یک کلمه بشنوم.

He said, I don't know what he was saying.

گفت نمی دانم چه می گوید.

Even though it looked like I was listening.

با اینکه به نظر می رسید دارم گوش می کنم.

I don't know what he was talking about to tell the truth.

نمی دونم از چی حرف می زد تا حقیقت رو بگم.

And finally, here we go to tell the truth.

و در نهایت، اینجا می رویم تا حقیقت را بگوییم.

I was afraid to see him.

از دیدنش می ترسیدم.

I, I was honestly afraid to meet my dad.

راستش از ملاقات با پدرم می ترسیدم.

I've been adopted and then my dad came not my story, but to tell

من به فرزندی قبول شدم و بعد پدرم آمد داستان من نیست، اما

the truth, I was afraid to see.

راستش را بگویم، ترسیدم ببینم.

Makes sense.

منطقی است.

Right.

درست.

Excellent.

عالی

All right.

So today you learned five new English expressions to help you

خیلی خوب.

بنابراین امروز پنج عبارت جدید انگلیسی را یاد گرفتید که به شما کمک می

sound like a native English speaker.

کند مانند یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید.

Remember if you wanna keep studying with me, all you have to do is go to

به خاطر داشته باشید که اگر می خواهید با من به مطالعه ادامه دهید، تنها کاری که باید انجام دهید این است که به

www dot English, fluency plan.com, the link and the description.

www dot English، fluency plan.com ، لینک و توضیحات مراجعه کنید.

I can't wait to see you until next time.

تا دفعه بعد بی صبرانه منتظر دیدنت هستم.

I'll talk to you later.

بعدا باهات صحبت میکنم

Do.

انجام دادن.

You still there you know what time it is?

شما هنوز آنجا هستید می دانید ساعت چند است؟

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

It's still read time eight.

هنوز ساعت هشت خوانده می شود.

I said still read time.

گفتم هنوز زمان خواندن.

All right.

خیلی خوب.

Today's story is kind of funny.

داستان امروز به نوعی خنده دار است.

So this happened when I was living in South Korea, right.

بنابراین این اتفاق زمانی افتاد که من در کره جنوبی زندگی می کردم، درست است.

We're talking about, you know, expressions.

ما در مورد عبارات صحبت می کنیم.

We talked about expressions in our lesson.

ما در مورد عبارات در درس خود صحبت کردیم.

. So I want to tell you the truth to tell you the truth.

. بنابراین من می خواهم حقیقت را به شما بگویم تا حقیقت را به شما بگویم.

Um, I really don't like bugs.

اوم، من واقعا باگ ها را دوست ندارم.

I, I'm not afraid of them, but I don't like bugs to tell you the truth.

من، من از آنها نمی ترسم، اما راستش را به شما بگویم اشکالات را دوست ندارم.

I specifically don't like cock roaches.

من به طور خاص سوسک های خروس را دوست ندارم.

I don't like roaches at all at all.

من اصلا سوسک دوست ندارم.

I don't mind, you know?

من مهم نیست، می دانید؟

Um, and so I don't mind insects like that and sore, you know, grass hoppers.

اوم، و بنابراین من از حشرات اینچنینی و قیف های علف دردناک بدم نمی آید.

I don't mind them, but cockroaches.

من از آنها مهم نیستم، اما سوسک ها.

No, no.

نه نه.

So.

بنابراین.

One morning.

یک روز صبح.

Uh, at this point in time, when I was a teacher in South Korea, I had

اوه، در این برهه از زمان، زمانی که در کره جنوبی معلم بودم،

to teach early morning classes, but my roommate who was also a teacher

باید کلاس های صبح زود تدریس می کردم، اما هم اتاقی من که معلم

had to teach even earlier than I did.

هم بود، باید حتی زودتر از من تدریس می کرد.

So she had a 6:00 AM class and I had a 7:00 AM class.

بنابراین او کلاس 6:00 صبح داشت و من کلاس 7:00 صبح.

So she was a very nice individual she's from South Africa.

بنابراین او فردی بسیار خوب بود که اهل آفریقای جنوبی است.

And so one morning, again, we both woke up.

و بنابراین یک روز صبح، دوباره، هر دو از خواب بیدار شدیم.

I was in the kitchen just preparing my breakfast and she had gotten up earlier

من در آشپزخانه بودم و فقط صبحانه ام را آماده می کردم و او زودتر

than me because she had to go teach a.

از من بیدار شده بود زیرا باید برود و درس بدهد.

So she was doing her makeup in the bathroom and she was getting

بنابراین او در حمام آرایشش را انجام می داد و

ready to walk out of the door.

آماده می شد تا از در بیرون برود.

I was making something in the kitchen and then I had stepped into my room and all

داشتم تو آشپزخونه یه چیزی درست میکردم و بعد وارد اتاقم شده

of a sudden I heard a scream, but it was a scream of fear and it was super loud.

بودم که ناگهان صدای جیغی شنیدم، اما جیغ ترس بود و خیلی بلند بود.

Remember it was early in the morning, about 5, 5 40 in the morning

به یاد داشته باشید که صبح زود بود، حدود ساعت 5، 5 و 40 صبح،

because her class started at six.

زیرا کلاس او ساعت شش شروع شد.

So I rushed out of my room because I was so concerned.

بنابراین از اتاقم بیرون رفتم چون خیلی نگران بودم.

I said, what's wrong, what's wrong?

گفتم چی شده چی شده؟

She said, T look.

او گفت: نگاه کن.

Now, remember I told you, I don't like cockroaches.

حالا یادت باشه بهت گفتم من سوسک دوست ندارم.

I looked on the ground and there was an insect that I had

به زمین نگاه کردم حشره ای بود

never seen in my entire life.

که در تمام عمرم ندیده بودم.

I'm gonna describe it to you.

من آن را برای شما توصیف می کنم.

It was a mix of a cockroach and also a grass hopper.

این ترکیبی از یک سوسک و همچنین یک قیف علف بود.

They had basically had a baby and it was huge.

آنها اساسا یک بچه داشتند و بچه بزرگی بود.

I'm not gonna lie.

من قرار نیست دروغ بگم

It was probably this big and it was on the ground.

احتمالا اینقدر بزرگ بود و روی زمین بود.

So she said, TIFF, kill it.

بنابراین او گفت، TIFF، آن را بکش.

I said, no, I'm not.

گفتم نه نیستم.

I'm not doing that to tell you the truth.

من این کار را نمی کنم تا حقیقت را به شما بگویم.

I don't like bugs like that.

من از اینجور اشکالات خوشم نمیاد

Nope.

جواب منفی.

so we are standing there looking at it.

بنابراین ما آنجا ایستاده ایم و به آن نگاه می کنیم.

It was big, it was ugly had and antennas and big legs.

بزرگ بود، زشت بود و آنتن و پاهای بزرگ.

She said, TIFF, but I have to go to class.

او گفت، TIFF، اما من باید به کلاس بروم.

I said, honey, I can go in my room and shut the door.

گفتم عزیزم میتونم برم تو اتاقم درو ببندم.

I'm not, I'm not doing it.

من نیستم، این کار را نمی کنم.

Right.

So we're both kind of laughing, kind of scared.

درست.

بنابراین ما هر دو به نوعی می خندیم، یک جورهایی می ترسیم.

And then.

و سپس.

As we're talking, she moves towards it.

همانطور که ما صحبت می کنیم، او به سمت آن حرکت می کند.

She got her shoe.

کفشش را گرفت

She was gonna kind of hit the, hit the, uh, insect and it jumped.

او قصد داشت به نوعی به حشره ضربه بزند و او پرید.

Remember I told you, it's like a grass, grass, hopper, and cockroach had a baby.

یادت باشه که بهت گفتم، مثل اینه که علف، علف، قیف و سوسک بچه دار شدن.

It didn't just jump like hop.

فقط مثل هاپ نمی پرید.

I'm not kidding you.

من با شما شوخی نمی کنم.

It jumped as high as I am.

به اندازه من پرید.

It jumped in the air and I was looking eye to eye.

به هوا پرید و من چشم به چشم نگاه می کردم.

That's how high it jumped.

همینطور پرید بالا.

It jumped up and forward.

بالا و جلو پرید.

I don't wanna scream right now, but we both let out a scream.

فعلاً نمی‌خواهم فریاد بزنم، اما هر دوی ما فریاد زدیم.

I ran to my room, slammed my door.

به سمت اتاقم دویدم، در را محکم کوبیدم.

She ran to her room and slammed her door.

به سمت اتاقش دوید و در را محکم به هم کوبید.

It jumped up and forward.

بالا و جلو پرید.

I said, no, no, no, not today.

گفتم نه نه نه امروز نه.

Not today.

امروز نه.

Nope.

جواب منفی.

I ran to my room and she ran to her room.

من به سمت اتاقم دویدم و او به سمت اتاقش دوید.

Now we're both in our rooms and we're trying to figure

اکنون هر دو در اتاق خود هستیم و سعی می کنیم بفهمیم که

out she has to go to work.

او باید سر کار برود.

I have to get ready for work because I had to take a shower and get ready for work.

باید برای کار آماده شوم چون باید دوش می گرفتم و برای کار آماده می شدم.

This insect beast.

این جانور حشره

Was in our living room and was now just hopping around.

در اتاق نشیمن ما بود و اکنون فقط در حال پریدن بود.

So we're talking to each other through our doors.

بنابراین ما از درهای خود با یکدیگر صحبت می کنیم.

I said, we have to get it because we have to go to work.

گفتم باید بگیریم چون باید بریم سر کار.

What are we gonna do?

ما چیکار می خواهیم بکنیم؟

She said, TIFF, I'm not killing it.

او گفت، TIFF، من آن را نمی کشم.

I said, I'm not killing it either.

گفتم من هم نمی کشمش.

So we came to a resolution.

بنابراین به یک قطعنامه رسیدیم.

I said, listen, if I don't see it, I'm okay.

گفتم گوش کن اگر ندیدم خوبم.

She said, I'm okay with that.

او گفت، من با آن مشکلی ندارم.

So I opened my door and I didn't see it.

بنابراین در را باز کردم و آن را ندیدم.

She opened her door and she didn't see it.

در را باز کرد و ندید.

And I said, listen, little bug beast.

و من گفتم، گوش کن، جانور حشره کوچک.

I hope you hear.

امیدوارم بشنوی

As long as you don't show yourself, we are okay.

تا زمانی که خودت را نشان ندهی، حالمان خوب است.

You stay in your lane, you stay in your area, wherever

شما در لاین خود می مانید، در منطقه خود، هر جا

you are, and don't come out.

که هستید، می مانید و بیرون نمی آیید.

And I went to take a shower and she went to work and we didn't kill

و من رفتم دوش بگیرم و او سر کار رفت و ما

the bug, but we never saw it again.

حشره را نکشیدیم، اما دیگر آن را ندیدیم.

listen to me.

به من گوش کن

I want you to understand, maybe you all have this bug in your country.

می‌خواهم درک کنید، شاید همه شما این اشکال را در کشور خود داشته باشید.

I literally had to look it up because that bug does not exist in America.

من به معنای واقعی کلمه باید آن را جستجو می کردم زیرا آن باگ در آمریکا وجود ندارد.

I'm in Maryland.

من در مریلند هستم.

I've never seen that bug in my life in Maryland.

من هرگز آن حشره را در زندگی ام در مریلند ندیده بودم.

I only saw it when I was in.

من آن را فقط زمانی که وارد شدم دیدم.

Maybe you have it in your country?

شاید شما آن را در کشور خود دارید؟

I don't think it hurts you, but it jumps high and forward.

فکر نمی کنم به دردت بخوره، اما بالا و جلو می پره.

I'm not doing it jump high and forward.

من آن را انجام نمی دهم بالا و جلو بپرم.

Don't do it.

انجامش نده

well, guys, I hope you enjoyed this story.

خوب بچه ها امیدوارم از این داستان لذت برده باشید

Maybe you have your own bug story or bug beast story.

شاید شما داستان باگ یا داستان جانور حشرات خود را داشته باشید.

All right, guys.

باشه بچه ها

Have a wonderful day and I'll talk to you in the next lesson.

روز فوق العاده ای داشته باشید و در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.