REAL ENGLISH CONVERSATION | Learn Real English From Real English Conversations Episode 2

Hey, you know, that feeling you get when you're having a conversation

هی، میدونی، اون حسی که وقتی

with someone in English, that feeling of, oh, no nervousness, because

با کسی به زبان انگلیسی مکالمه میکنی، احساس میکنی، اون احساس، آه، بدون عصبی بودن، چون نمیدونی

you don't know what to say next.

بعدش چی بگی.

You know, when they ask you a question and you understand it, but you just don't

می دانید، وقتی از شما سوالی می پرسند و شما آن را درک می کنید، اما نمی

know how to respond that awkward silence.

دانید چگونه به آن سکوت ناخوشایند پاسخ دهید.

Today's lesson is going to help you eliminate all of those feelings.

درس امروز به شما کمک می کند تا تمام این احساسات را از بین ببرید.

I'm going to teach you how to master English conversations.

من قصد دارم به شما یاد بدهم که چگونه به مکالمات انگلیسی مسلط شوید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher.

خب پس من معلمم

Tiffany let's jump right in.

تیفانی بیایید وارد شویم.

So what we're going to do first is look at a conversation I had

بنابراین اولین کاری که می‌خواهیم انجام دهیم این است که به مکالمه‌ای که

with one of my good friends.

با یکی از دوستان خوبم داشتم نگاه کنیم.

We were talking about art.

ما در مورد هنر صحبت می کردیم.

So I'm going to read the conversation to you very quickly,

بنابراین من می خواهم گفتگو را خیلی سریع برای شما بخوانم،

and you'll be able to read along.

و شما می توانید همراه با آن بخوانید.

Then we're going to break down each piece of the conversation so that

سپس هر قسمت از مکالمه را تجزیه می کنیم تا

I can help you do the same thing, like a native English speaker.

بتوانم به شما کمک کنم تا مانند یک انگلیسی زبان مادری، همین کار را انجام دهید .

So this is my friend.

پس این دوست من است.

Her name is Rhea, and I started the conversation off by asking Rhea.

اسمش رئا است و با پرسیدن از رئا صحبت را شروع کردم.

Hey, do you think your environment affects your creativity?

سلام، آیا فکر می کنید محیط شما بر خلاقیت شما تأثیر می گذارد؟

As you can tell Ria thought about the question she said,

همانطور که می توانید بگویید ریا درباره سوالی که گفت فکر کرد،

that's a great question.

این یک سوال عالی است.

I wholeheartedly believe.

من از صمیم قلب معتقدم.

That a person's environment greatly affects the artwork they produce.

اینکه محیط یک فرد به شدت بر اثر هنری که تولید می کند تأثیر می گذارد.

For example, when I was younger, there were plants all throughout my house.

به عنوان مثال، زمانی که من کوچکتر بودم، در تمام خانه من گیاهان وجود داشت.

My mom had a green thumb, so she loved taking care of a variety of plants.

مادر من شست سبز داشت، بنابراین او دوست داشت از گیاهان مختلف مراقبت کند.

Well, her love for plants affected my environment.

خوب، عشق او به گیاهان بر محیط من تأثیر گذاشت.

And now I love taking pictures of plants now, Tiff, I think your time

و حالا من عاشق عکس گرفتن از گیاهان هستم، تیف، فکر می کنم زمان شما

in Korea affected your art too, right?

در کره روی هنر شما نیز تأثیر گذاشته است، درست است؟

Now I'm going to continue reading the rest, but notice

حالا من به خواندن بقیه ادامه خواهم داد ، اما

what my friend did, she answered.

او پاسخ داد که دوستم چه کار کرده است.

And then she immediately asked me a question as well.

و سپس او بلافاصله از من یک سوال نیز پرسید.

Again, this is part of mastering English conversations.

باز هم، این بخشی از تسلط بر مکالمات انگلیسی است.

And we're going to break this down even more so after she asked

و ما می خواهیم این را حتی بیشتر تجزیه کنیم، بنابراین بعد از اینکه او

me that question, I responded.

این سوال را از من پرسید، من پاسخ دادم.

Yes, totally.

بله، کاملا.

I do want to say.

من می خواهم بگویم.

That it is amazing how much your mother's passion affected your passion.

این شگفت انگیز است که اشتیاق مادرت چقدر بر اشتیاق شما تأثیر گذاشته است.

I honestly totally agree with your thoughts on the power of an environment.

من صادقانه با نظرات شما در مورد قدرت یک محیط کاملا موافقم.

Ria my time in Korea affected my art in so many ways before going to Korea,

ریا زمانی که در کره بودم قبل از رفتن به کره بر هنر من تأثیر زیادی گذاشت،

I mainly focused on portraits, but after spending 10 years in Korea, I

من عمدتاً روی پرتره تمرکز کردم، اما پس از گذراندن 10 سال در کره،

now love to paint rocks and mountains.

اکنون عاشق نقاشی سنگ و کوه هستم.

So.

بنابراین.

This is the first part of our conversation.

این قسمت اول گفتگوی ماست.

And I asked a question, she responded and then asked me a question and I responded,

و من یک سوال پرسیدم، او پاسخ داد و سپس یک سوال از من پرسید و من پاسخ دادم،

but some very important things happened in this first part of the conversation.

اما موارد بسیار مهمی در این بخش اول گفتگو رخ داد.

So let's break it down in more detail.

بنابراین اجازه دهید آن را با جزئیات بیشتر تجزیه کنیم.

All right.

خیلی خوب.

So looking at, let's go to the first part, not the last part.

پس با نگاه کردن به قسمت اول برویم نه قسمت آخر.

The first part.

بخش اول.

Remember, I asked her a question.

یادت باشه من یه سوال ازش پرسیدم

I said, Hey Rhea, do you think your environment affects your creativity?

گفتم هی رئا فکر می کنی محیطت روی خلاقیتت تاثیر می گذارد؟

You see a conversation always starts off with a specific topic or question.

می بینید که یک مکالمه همیشه با یک موضوع یا سوال خاص شروع می شود.

And I asked her about creativity.

و از او در مورد خلاقیت پرسیدم.

I'm introducing the topic.

من موضوع را معرفی می کنم.

And I used a question.

و من از یک سوال استفاده کردم.

So remember when you're trying to master English conversations,

بنابراین به یاد داشته باشید زمانی که می‌خواهید به مکالمه‌های انگلیسی تسلط پیدا کنید

you need to start it off

، باید آن را

with a certain topic or a question about a certain topic that was

با یک موضوع خاص یا یک سؤال در مورد موضوع خاصی

the start of our conversation.

که شروع مکالمه ما بود شروع کنید.

And now it was Ria's turned to respond.

و حالا نوبت ریا بود که پاسخ دهد.

And Rio's response was very interesting.

و پاسخ ریو بسیار جالب بود.

Now in her response, she had a few expressions and words, and I do want to

حالا در پاسخ او، او چند عبارات و کلمات داشت، و من می خواهم

explain those words to you, but I want to start first with her initial response.

آن کلمات را برای شما توضیح دهم، اما می خواهم ابتدا با پاسخ اولیه او شروع کنم.

Remember she said, Tiffany, that's a great question.

به یاد داشته باشید که او گفت، تیفانی، این یک سوال عالی است.

I wholeheartedly believe that a person's environment dot, dot dot, but wait,

من از صمیم قلب معتقدم که محیط یک فرد نقطه، نقطه نقطه، اما صبر کنید،

she said, that's a great question.

او گفت، این یک سوال عالی است.

She responded to what I asked, right?

او به آنچه من پرسیدم پاسخ داد، درست است؟

Hey TIFF, I'm acknowledging your question and saying, you know what?

هی TIFF، من سوال شما را تایید می کنم و می گویم، می دانید چیست؟

That's a great question.

این یک سوال عالی است.

Then she proceeded to give her personal opinion.

سپس به بیان نظر شخصی خود پرداخت.

She said, I wholeheartedly, I completely believe that a person's environment

او گفت، من از صمیم قلب، کاملاً معتقدم که محیط یک فرد

greatly affects the artwork they do.

تأثیر زیادی روی کار هنری او دارد.

So when you're in a conversation and someone asked you a question,

بنابراین هنگامی که در یک مکالمه هستید و شخصی از شما سؤالی می‌پرسد،

You don't just answer and stop instead, like Ria you can say or

فقط پاسخ نمی‌دهید و در عوض متوقف نمی‌شوید، مانند ریا می‌توانید نظر

give your thoughts on that question.

خود را در مورد آن سؤال بگویید یا بیان کنید.

She said, huh?

او گفت، ها؟

That's a great question.

این یک سوال عالی است.

Or, huh, that's very interesting.

یا، خخخ، این خیلی جالب است.

Then she gave her opinion in her opinion.

سپس نظر خود را در نظر خود بیان کرد.

Yes.

آره.

An environment, a person's environment greatly affects their artwork.

یک محیط، محیط یک فرد به شدت بر آثار هنری او تأثیر می گذارد.

Now, sometimes you give an answer like that and you stop.

حالا بعضی وقتا همچین جوابی میدی و می ایستی.

But you have to keep going.

اما باید ادامه بدی

Watch what Ria did.

ببینید ریا چه کرد

She said, for example, when I was younger and she started to give

او گفت، مثلاً وقتی من کوچکتر بودم و

an example story to support her.

برای حمایت از او شروع به مثال زدن کرد.

You have to remember this, so you give your opinion, but then you have to

شما باید این را به خاطر بسپارید، پس نظر خود را بگویید ، اما سپس باید

support it by giving something else.

با دادن چیز دیگری از آن حمایت کنید.

And you can give a story.

و شما می توانید یک داستان ارائه دهید.

This is a great way to keep a conversation going.

این یک راه عالی برای ادامه مکالمه است.

When you tell a story, like story time, right?

وقتی داستانی را تعریف می کنید، مانند زمان داستان، درست است؟

How much you guys like story time at the end of this video?

بچه ها چقدر زمان داستان در پایان این ویدیو را دوست دارید؟

It's because the person can kind of connect with what you're saying.

به این دلیل است که فرد می تواند به نوعی با آنچه شما می گویید ارتباط برقرار کند.

They learn more about you.

آنها بیشتر در مورد شما یاد می گیرند.

And it also will lead to more questions, which will keep the conversation going.

و همچنین منجر به سوالات بیشتری می شود که مکالمه را ادامه می دهد.

So Ria starts giving a little bit of a personal experience, a

بنابراین ریا شروع به ارائه کمی تجربه شخصی می کند، یک

personal story example of her mom.

نمونه داستان شخصی از مادرش.

And she said her mom had a green thumb.

و او گفت که مادرش انگشت شست سبز دارد.

Now, let me explain to you really quickly what a green thumb is.

حالا اجازه دهید خیلی سریع به شما توضیح دهم که شست سبز چیست.

Here we go.

So in English we say green thumb, and this is just someone who has an

در اینجا ما می رویم.

بنابراین در انگلیسی ما می گوییم انگشت شست سبز، و این فقط کسی است که

unusual ability to make plants grow.

توانایی غیرعادی در رشد گیاهان دارد.

Many times people will get plants and unfortunately they die.

بسیاری از اوقات مردم گیاه می گیرند و متأسفانه می میرند.

They don't know how to take care of the.

آنها نمی دانند چگونه از آنها مراقبت کنند.

But when a person is really good at taking care of plants and helping

اما وقتی فردی واقعاً در مراقبت از گیاهان و کمک به

them grow, even inside the house, we say they have a green thumb.

رشد آنها حتی در داخل خانه مهارت دارد، می گوییم که انگشت شست سبز دارد.

Ria said

ریا گفت

her mom has a green thumb.

که مادرش انگشت شست سبز دارد.

Now here's an example sentence using this expression.

حالا در اینجا یک جمله مثال با استفاده از این عبارت است.

My mom's idiom.

اصطلاح مامانم

My mom has a green thumb, very simple and easy to use.

مامان من یک شست سبز دارد، بسیار ساده و آسان برای استفاده.

So Ria mentioned that her mom has a green thumb.

بنابراین ریا اشاره کرد که مادرش انگشت شست سبز دارد.

Now she said that her mom took care of a variety of plants.

حالا او گفت که مادرش از انواع گیاهان مراقبت می کند.

Remember Ria is still in the third part, giving her examples story in her response.

به یاد داشته باشید که ریا هنوز در قسمت سوم است و در پاسخ خود نمونه هایی از داستان خود را بیان می کند.

She said a variety.

او گفت انواع.

Now, what does this word variety mean?

حالا این کلمه تنوع به چه معناست؟

Variety actually means a number of different types of things, especially

تنوع در واقع به معنای تعدادی از انواع مختلف چیزها است، به ویژه

ones in the same general category.

مواردی که در یک دسته کلی قرار دارند.

Right?

So things that are in the same general category, they're all

درست؟

بنابراین چیزهایی که در یک دسته کلی قرار می گیرند، همه

plants, but they're different types.

آنها گیاه هستند، اما انواع مختلفی دارند.

We have tulips, a flower.

ما لاله داریم، یک گل.

We have.

ما داریم.

Other plants, large, small that are different, but they're the same

گیاهان دیگر، بزرگ، کوچک که متفاوت هستند، اما آنها یک

kind or category or a category.

نوع یا دسته یا یک دسته هستند.

I was surprised examples and dents.

من از نمونه ها و فرورفتگی ها شگفت زده شدم.

I was surprised by the variety of choices that were available.

من از تنوع انتخاب های موجود شگفت زده شدم.

So in English we say variety.

بنابراین در انگلیسی می گوییم تنوع.

So again, as Ria was talking about.

پس دوباره، همانطور که ریا در مورد آن صحبت می کرد.

Her experience giving her example story.

تجربه او داستان مثال او را ارائه می دهد.

She said that her mom who had a green thumb had a variety of plants.

او گفت که مادرش که شست سبز داشت گیاهان مختلفی داشت.

Now her love for plants.

اکنون عشق او به گیاهان است.

She continues affected my environment.

او همچنان بر محیط من تأثیر می گذارد.

Then she says her current situation due to the story, the example story she told you.

سپس او وضعیت فعلی خود را به دلیل داستان، داستان مثالی که برای شما تعریف کرده است، می گوید.

Now she's explaining how that story connects to the present day.

حالا او توضیح می دهد که چگونه آن داستان به امروز متصل می شود.

She said, my mom's love for plants affected her environment, and now

او گفت، عشق مادرم به گیاهان روی محیط او تأثیر گذاشته است و حالا

she loves taking pictures of plants.

او عاشق عکس گرفتن از گیاهان است.

So again, Ria responded to my question, she gave her personal opinion, then

پس باز هم ریا به سوال من پاسخ داد، نظر شخصی خود را گفت، سپس

she gave a story to connect it.

برای ارتباط آن داستانی ارائه داد.

And then she said how that story affects her right now in the present time.

و سپس او گفت که چگونه آن داستان بر او در حال حاضر در زمان حال تأثیر می گذارد.

And she ended by doing what?

و او با انجام چه کاری به پایان رسید؟

Now Tiff, I think your time in Korea affected your art too.

حالا تیف، فکر می‌کنم زمان شما در کره روی هنر شما نیز تأثیر گذاشته است.

Right?

درست؟

She ended with a question.

او با یک سوال به پایان رسید.

Remember when you're trying to master English conversations, you have to

به یاد داشته باشید زمانی که می خواهید به مکالمات انگلیسی تسلط پیدا کنید ، باید به

remember, it's like a tennis match back and forth, back and forth, and the

خاطر داشته باشید، این مانند یک مسابقه تنیس به عقب و جلو، عقب و جلو است و

only natural way for this to happen.

تنها راه طبیعی برای این اتفاق است.

Is to use questions and answers back and forth.

این است که از پرسش ها و پاسخ ها به عقب و جلو استفاده کنید.

So Ria in her response to my question, she gave her opinion, but she supported

بنابراین ریا در پاسخ به سوال من نظر خود را بیان کرد اما

it with an interesting story, which also will keep the listener's attention.

با داستانی جالب از آن حمایت کرد که توجه شنونده را نیز حفظ خواهد کرد.

Conversation is not just about the number of words you can use.

مکالمه فقط به تعداد کلماتی که می توانید استفاده کنید نیست.

It's about your understanding of the proper way to have

این در مورد درک شما از روش

a conversation in English.

صحیح مکالمه به زبان انگلیسی است.

Give my idea, support my idea, then make sure I connect with my listener

ایده ام را ارائه دهید، از ایده من حمایت کنید، سپس مطمئن شوید که با پرسیدن یک سوال با شنونده خود ارتباط برقرار می کنم

by asking him or her a question.

.

All right.

So Ria sends it back to me.

خیلی خوب.

بنابراین ریا آن را برای من پس می فرستد.

She asks me a question and now it's my turn to respond.

او از من سوالی می پرسد و اکنون نوبت من است که پاسخ دهم.

So I respond, I say yes, totally.

بنابراین من پاسخ می دهم، می گویم بله، کاملاً.

That is right here.

درست اینجاست.

And immediate answer.

و پاسخ فوری

I immediately respond to the question I was asked.

من بلافاصله به سؤالی که از من پرسیده شد پاسخ می دهم.

But I continue watch what I did.

اما من به تماشای آنچه انجام دادم ادامه می دهم.

I do want to say though, that it is amazing how much your mother's passion,

با این حال، می‌خواهم بگویم که شگفت‌انگیز است که اشتیاق مادرت،

speaking of Ria affected your passion.

صحبت کردن درباره ریا، چقدر بر اشتیاق شما تأثیر گذاشته است.

Now, what did I do there?

حالا من اونجا چیکار کردم؟

I actually acknowledged.

من در واقع تصدیق کردم.

The previous statement I showed Rhea, Hey, I was listening.

جمله قبلی که به رئا نشون دادم هی داشتم گوش میدادم.

I'm not just answering the question you asked me.

من فقط به سوالی که از من پرسیدی پاسخ نمی دهم.

I do want to show you that I enjoyed your story.

من می خواهم به شما نشان دهم که از داستان شما لذت بردم.

I listened to your story and I also heard your opinion.

من داستان شما را گوش کردم و نظر شما را نیز شنیدم.

I did that by, Hey, I answered.

من این کار را انجام دادم، هی، پاسخ دادم.

Yes.

I totally totally agree with what you're saying.

آره.

من کاملا با حرف شما موافقم

I totally believe that Korea did affect me, but I want you to know

من کاملاً معتقدم که کره روی من تأثیر گذاشته است، اما می خواهم بدانید

that I was also listening to you.

که من نیز به شما گوش می دادم.

In a conversation when someone feels like you are listening to them, they

در یک مکالمه زمانی که شخصی احساس می کند که شما به او گوش می دهید، می

will want to continue the conversation.

خواهد به گفتگو ادامه دهد.

All right.

خیلی خوب.

So I let her know, Hey, I was listening Rhea.

بنابراین به او اطلاع دادم، هی، داشتم به رئا گوش می دادم.

I understood what you said.

فهمیدم چی گفتی

And I also agree, and it's amazing how much your mom's passion

و من نیز موافقم، و شگفت انگیز است که چقدر شور و شوق مادرت

really affected you as well.

واقعاً روی تو نیز تأثیر گذاشته است.

So after letting her know that I was paying attention, I then state

بنابراین بعد از اینکه به او اطلاع دادم که به آن توجه

the part that I agreed or disagreed.

کرده‌ام، قسمتی را که موافق یا مخالفش بودم را بیان می‌کنم.

I said, Ria, I honestly totally agree with your thoughts on

گفتم ریا، من صادقانه با نظر شما در

the power of an environment.

مورد قدرت یک محیط کاملا موافقم.

So again, I'm still acknowledging what Rhea said.

بنابراین باز هم، من همچنان آنچه را که رئا گفت، تصدیق می کنم.

I'm letting her know.

بهش خبر میدم

I paid attention to your story, your example story.

من به داستان شما توجه کردم ، داستان مثال شما.

And I also paid attention to your opinion.

و به نظر شما هم توجه کردم.

Now I'm letting you know if I agree or if I don't agree with it.

حالا اگر موافقم یا مخالفم به شما اطلاع می دهم.

And I said, I totally agree.

و من گفتم، کاملا موافقم.

Then that's when I continue now, I do want to explain totally agree really quickly.

پس از آن زمانی است که اکنون ادامه می‌دهم، می‌خواهم کاملاً سریع توضیح دهم که کاملاً موافقم.

So in English when we say totally agree, it just means to fully agree,

بنابراین در زبان انگلیسی وقتی می‌گوییم کاملاً موافقم، فقط به معنای کاملاً موافقت کردن است،

giving full agreement to the maximum possible, without any level or

توافق کامل تا حداکثر ممکن، بدون هیچ سطح یا

measure or element of a disagreement.

معیار یا عنصری از اختلاف.

Hey, we're on the same page.

سلام، ما در یک صفحه هستیم.

I totally agree with you.

من کاملا با شما موافقم.

Or here's an example sentence.

یا در اینجا یک جمله مثال است.

They totally agree with.

کاملا موافق هستند

So don't worry about it in English.

بنابراین در مورد آن به زبان انگلیسی نگران نباشید.

We say, totally agree.

ما می گوییم، کاملا موافقم.

Now I want to continue with the conversation, breaking

اکنون می‌خواهم به گفتگو ادامه

it down for you all.

دهم و آن را برای همه شما شرح دهم.

But I do want to say this, what we're doing is we're breaking

اما من می خواهم این را بگویم، کاری که ما انجام می دهیم این است که

down English conversations, right?

مکالمات انگلیسی را خراب می کنیم، درست است؟

And I want you again to master this so that you can be more confident when

و من از شما می خواهم که دوباره به این مسلط شوید تا بتوانید هنگام مکالمه اعتماد به نفس بیشتری

you have conversations, but this brings me to our sponsor for today's video.

داشته باشید، اما این من را به حامی مالی ما برای ویدیوی امروز می برد.

Again, you all know how much I love Cambly I appreciate you caring about my students.

باز هم، همه شما می دانید که چقدر کمبلی را دوست دارم، از اینکه به شاگردانم اهمیت می دهید قدردانی می کنم.

And the reason Cambly is amazing is because they have tutors

و دلیل شگفت انگیز بودن کمبلی این است که آنها معلمانی

from all around the world.

از سراسر جهان دارند.

They have tutors from the USA, Canada, Australia, and the UK,

آنها معلمانی از ایالات متحده آمریکا، کانادا، استرالیا و بریتانیا

and they're available 24 7.

دارند و در دسترس هستند 24 7.

So as you're trying to master this ability to have English conversations, naturally,

بنابراین از آنجایی که شما در تلاش برای تسلط بر این توانایی برای مکالمات انگلیسی هستید، طبیعتاً

you need to practice what you are.

باید آنچه را که هستید تمرین کنید.

So everything you're learning today, giving an example story, explaining

بنابراین همه چیزهایی که امروز یاد می‌گیرید، مثالی از داستان ارائه

yourself, giving your opinion.

می‌دهید، خودتان را توضیح می‌دهید، نظرتان را بیان می‌کنید.

You need to practice, and you can do that practice with an amazing Cambly tutor.

شما باید تمرین کنید، و می توانید این تمرین را با یک معلم کمبلی شگفت انگیز انجام دهید.

Now, Cambly again, I love partnering with them because they care about you.

اکنون، دوباره کمبلی، من عاشق شراکت با آنها هستم زیرا آنها به شما اهمیت می دهند.

And Cambly wants to give you a free 10 minute lesson.

و کمبلی می خواهد یک درس 10 دقیقه ای رایگان به شما بدهد.

If you have never tried a Cambly tutor, you are missing.

اگر هرگز معلم کمبلی را امتحان نکرده اید، گم شده اید.

Their tutors care about you and they want you to speak English fluently.

معلمان آنها به شما اهمیت می دهند و از شما می خواهند که انگلیسی را روان صحبت کنید.

So hit the link in the description.

بنابراین لینک موجود در توضیحات را بزنید.

Take advantage of this free 10 minute lesson practice.

از این تمرین رایگان 10 دقیقه ای درس استفاده کنید.

What you're learning in the lesson today, giving an example story, giving

چیزی که امروز در درس یاد می گیرید ، مثالی از داستان می دهید

your opinion, and then giving a question back to the person, listening to you.

، نظر خود را بیان می کنید و سپس به فرد سوال می گویید و به شما گوش می دهد.

Your Cambly teacher will help you master this ability to have conversations.

معلم کمبلی شما به شما کمک می کند تا در این توانایی مکالمه تسلط پیدا کنید.

Now all of the lessons are recorded, which is another amazing thing for you.

در حال حاضر تمام درس ها ضبط شده است، که یک چیز شگفت انگیز دیگر برای شما است.

You can watch yourself after the meeting with your tutor, you can watch

می توانید بعد از جلسه با معلم خود، خود را تماشا کنید، می توانید ویدیو را تماشا

the video and see where you improved and also where you need to improve.

کنید و ببینید کجا پیشرفت کرده اید و همچنین کجا باید پیشرفت کنید.

So again, Cambly thank you so much.

بنابراین باز هم کمبلی از شما بسیار متشکرم.

I want each and every one of you watching this video to take advantage of the

من می خواهم تک تک شما که این ویدیو را تماشا می کنید از این

lesson, click the link in the description.

درس استفاده کنید، روی پیوند در توضیحات کلیک کنید.

And I know when you are.

و میدونم کی هستی

You'll take advantage of their 40% off deal for you because you're

شما از تخفیف 40٪ آنها برای خود استفاده خواهید کرد زیرا شما

my student of any 12 month plan.

دانش آموز من در هر برنامه 12 ماهه هستید.

You're saying I'm ready.

شما می گویید من آماده ام.

I want to master English conversation.

من می خواهم به مکالمه انگلیسی مسلط باشم.

They want to give you 40% off of any 12 month plan.

آنها می خواهند به شما 40٪ تخفیف از هر برنامه 12 ماهه بدهند.

Hit the link in the description and finally master English

لینک موجود در توضیحات را بزنید و در نهایت به

conversation with an amazing tutor.

مکالمه انگلیسی با یک مدرس شگفت انگیز مسلط شوید.

Thanks again, Cambly and I hope each of you enjoy your.

باز هم متشکرم، کمبلی و امیدوارم هر کدام از شما لذت ببرید.

So, again, as we're continuing with the conversation, now,

بنابراین، دوباره، همانطور که ما به گفتگو ادامه می دهیم، اکنون

we're going back to my response.

به پاسخ من برمی گردیم.

I said, I totally agree.

گفتم کاملا موافقم

And you see that portion of the conversation.

و شما آن بخش از گفتگو را می بینید.

Then I continue giving more details about my personal experience.

سپس به ارائه جزئیات بیشتر در مورد تجربه شخصی خود ادامه می دهم.

I start talking about what happened, what I was like before I went to Korea.

شروع می کنم به صحبت کردن در مورد آنچه اتفاق افتاده است، قبل از رفتن به کره چگونه بودم.

I said before going to Korea, I mainly focused on portraits, which is true.

گفتم قبل از رفتن به کره، بیشتر روی پرتره تمرکز کردم، که درست است.

But after spending 10 years in Korea, I now love to paint rocks and mountains.

اما بعد از گذراندن 10 سال در کره، اکنون عاشق نقاشی سنگ و کوه هستم.

And I actually want to show you some of the paintings and how

و من در واقع می خواهم برخی از نقاشی ها و اینکه چگونه

my paintings changed over time.

نقاشی های من در طول زمان تغییر کردند را به شما نشان دهم.

But again, the important part is you're seeing, I acknowledged what Ria said.

اما باز هم، بخش مهم این است که شما می بینید، من حرف ریا را تایید کردم.

Then I continued by giving my experience.

سپس با ارائه تجربیاتم ادامه دادم.

This is something with English conversation that you must remember.

این چیزی است که در مکالمه انگلیسی باید به خاطر بسپارید.

You have to give your opinion, but you also have to support it

شما باید نظر خود را بگویید، اما همچنین باید آن را

with a story or other information.

با یک داستان یا اطلاعات دیگر پشتیبانی کنید.

Now I'm scrolling through, this is one of my pieces.

الان دارم ورق میزنم، این یکی از قطعات منه.

This is an art piece?

این یک اثر هنری است؟

Hold on one second that I did before.

همان کاری را که قبلا انجام دادم یک ثانیه نگه دارید.

This is one of my pieces from before creates a pencil drawing.

این یکی از کارهای من از قبل است که یک نقاشی با مداد ایجاد می کند.

It's actually huge.

در واقع بزرگ است.

I just put it on my phone.

همین الان گذاشتمش تو گوشیم

I saved it to my Instagram page, but after going to Korea, I started

من آن را در صفحه اینستاگرامم ذخیره کردم، اما بعد از رفتن به کره،

focusing on painting mountains and this mountains and rocks and.

روی نقاشی کوه ها و این کوه ها و صخره ها تمرکز کردم.

This is a small piece I did.

این یک قطعه کوچک است که من انجام دادم.

And it was some mountains, a mountain area in South Korea.

و آن چند کوه بود، منطقه ای کوهستانی در کره جنوبی.

So you see my artwork changed because my environment changed and that's

بنابراین می بینید که آثار هنری من تغییر کرده است زیرا محیط من تغییر کرده است

what Ria and I were discussing.

و من و ریا درباره این موضوع صحبت می کردیم.

But remember, acknowledging what she said.

اما به یاد داشته باشید، آنچه او گفت را تصدیق کنید.

Also saying what I agreed or disagreed with, and then

همچنین آنچه را که با آن موافق یا مخالفم گفتم و سپس

giving my personal experience.

تجربه شخصی خود را ارائه دادم.

Again, this is how a natural English conversation.

باز هم، این یک مکالمه طبیعی انگلیسی است.

So let's keep going.

پس بیایید ادامه دهیم.

Now, the second part of our conversation is right here.

حالا قسمت دوم گفتگوی ما همینجاست.

We continued our conversation Ria was talking to me and I responded

ما به گفتگوی خود ادامه دادیم که ریا با من صحبت می کرد و من پاسخ دادم

and Ria responded to me saying, oh, Tiff I love your new style.

و ریا به من پاسخ داد و گفت: اوه، تیف، من عاشق سبک جدید شما هستم.

I always look at your paintings on your Instagram feed.

من همیشه در فید اینستاگرام شما به نقاشی های شما نگاه می کنم .

They are so nice.

خیلی خوبن

My response, all thank you so much.

پاسخ من، همه از شما بسیار متشکرم.

I'm looking forward to seeing more of your artwork.

من مشتاقانه منتظر دیدن کارهای هنری بیشتر شما هستم.

She responded yeah

او پاسخ داد بله،

I'm actually planning to take some pictures this weekend.

من در واقع قصد دارم چند عکس این آخر هفته بگیرم.

I'll shoot them to you when I finish editing them or I'll send them to you.

بعد از اتمام ویرایش آنها را برای شما می فرستم یا برای شما می فرستم.

I would love to know your thoughts on them.

من دوست دارم نظر شما را در مورد آنها بدانم.

My response sounds like a plan.

پاسخ من شبیه یک برنامه به نظر می رسد.

Definitely.

قطعا.

I would love.

من دوست دارم.

So you see this is the last part of our conversation as we're

بنابراین می بینید که این آخرین بخش از گفتگوی ما در

wrapping up, but we still have this natural flow back and forth.

حین اتمام است، اما ما هنوز این جریان طبیعی را به جلو و عقب داریم.

So let's break this down.

پس بیایید این را تجزیه کنیم.

So Ria said oh, Tiff, I love your new style.

بنابراین ریا گفت آه، تیف، من عاشق سبک جدید شما هستم.

She's connecting to the example.

او در حال اتصال به مثال است.

With a personal example.

با یک مثال شخصی

Remember I said, my new style, I changed because of my environment.

یادت باشه گفتم سبک جدیدم به خاطر محیطم تغییر کردم.

Now my friend Ria actually follows me on Instagram.

حالا دوستم ریا من را در اینستاگرام دنبال می کند.

So Ria also sees my paintings right there.

بنابراین ریا نیز نقاشی های من را همان جا می بیند.

So she said, Hey, let me connect what you said by actually showing you.

بنابراین او گفت: "هی، بگذار آنچه را که گفتی با نشان دادن شما به هم وصل کنم."

I also know that you've changed.

من همچنین می دانم که شما تغییر کرده اید.

You want to connect with what the person.

شما می خواهید با چیزی که آن شخص ارتباط برقرار کنید.

Then I respond.

سپس من پاسخ می دهم.

Thank you so much.

خیلی ممنونم.

I'm looking forward to seeing more of your artwork too.

من مشتاقانه منتظر دیدن کارهای هنری بیشتر شما هستم.

We're still going back and forth, back and forth.

ما هنوز داریم به عقب و جلو، عقب و جلو می رویم.

So I responded to the connection she made and I also made a comment about her.

بنابراین من به ارتباط او پاسخ دادم و همچنین در مورد او نظر دادم.

So remember when you're in a conversation.

بنابراین زمانی که در حال مکالمه هستید به یاد داشته باشید.

You want to make sure you're listening closely so that you can

می‌خواهید مطمئن شوید که به دقت گوش می‌دهید تا بتوانید

first respond to what they said to show the connection and then make

ابتدا به گفته‌های آنها برای نشان دادن ارتباط پاسخ دهید و سپس

another comment preferably about them.

ترجیحاً نظر دیگری درباره آنها بنویسید.

Now, after I did that, what did she say?

حالا بعد از اینکه من این کار را کردم، او چه گفت؟

Yeah, actually I'm planning to take some pictures this weekend.

بله، در واقع من قصد دارم این آخر هفته چند عکس بگیرم.

She answered, she replied to what I said.

او پاسخ داد، او به آنچه من گفتم پاسخ داد.

And then she talked about her future plans.

و سپس در مورد برنامه های آینده خود صحبت کرد.

I would love to know your thoughts on them.

من دوست دارم نظر شما را در مورد آنها بدانم.

After I take the pictures, we're still going back and forth, connecting

بعد از گرفتن عکس‌ها، ما همچنان به جلو و عقب می‌رویم، به هم وصل می‌شویم

and letting each other, know that we care about what we think and what

و به هم اجازه می‌دهیم، بدانیم که ما به آنچه فکر می‌کنیم و

the other person thinks as well.

طرف مقابل نیز اهمیت می‌دهیم.

And I ended by saying sounds like a plan.

و من با گفتن به نظر می رسد مانند یک برنامه به پایان رسید.

That just means, yep.

این فقط به این معنی است که بله

Sounds good.

به نظر خوب می رسد.

That's the final comment related to the previous?

این نظر نهایی مربوط به قبلی است؟

She said, TIFF, I'd love to know your thoughts.

او گفت، TIFF، من دوست دارم نظر شما را بدانم.

And I said, Hey, sounds like a plan.

و من گفتم، هی، مثل یک نقشه به نظر می رسد.

I'm acknowledging that.

من این را تصدیق می کنم.

Yes, I will do that.

بله انجامش میدم.

And this is exactly how you have a fluent English conversation,

و این دقیقاً چگونه است که شما یک مکالمه انگلیسی روان،

a natural English conversation, like a native English speaker.

یک مکالمه انگلیسی طبیعی، مانند یک انگلیسی زبان مادری دارید.

I really hope you enjoyed today's lesson.

واقعا امیدوارم از درس امروز لذت برده باشید.

Don't forget to get your tutor by hitting the link in the description for Cambly

فراموش نکنید که با زدن مجدد لینک در توضیحات کمبلی

again, practice what you've learned today, and I guarantee your English will improve.

، معلم خود را دریافت کنید، آنچه را که امروز یاد گرفته اید تمرین کنید، و من تضمین می کنم زبان انگلیسی شما بهبود خواهد یافت.

And so will your English conversation skills.

و مهارت های مکالمه انگلیسی شما نیز همینطور خواهد بود .

All right.

I will see you next week, but as always remember to speak English.

خیلی خوب.

هفته آینده شما را می بینم، اما مثل همیشه یادتان باشد که انگلیسی صحبت کنید.

You still there, you know what time it is?

هنوز آنجایی، می‌دانی ساعت چند است؟

Come on, sing it with me.

بیا با من بخوان

It's story time.

زمان داستان است

I said it's story time.

گفتم وقت داستان است.

So today for story time.

بنابراین امروز برای زمان داستان.

Now, I mentioned to you all, again, that I enjoy drawing and painting.

حالا دوباره به همه شما اشاره کردم که از طراحی و نقاشی لذت می برم.

I'll try to show some of my artwork here.

من سعی می کنم برخی از آثار هنری خود را در اینجا نشان دهم.

This is some of my latest artwork.

این برخی از آخرین کارهای هنری من است.

Hold on one second let's see if you all can see it right here.

یک ثانیه صبر کنید تا ببینیم آیا همه شما می توانید آن را در اینجا ببینید.

Um, where I put my artwork online.

اوم، جایی که آثار هنری ام را آنلاین قرار دادم.

So I like to paint.

بنابراین من دوست دارم نقاشی کنم.

I like to draw and I just like to express myself, um, creatively.

من دوست دارم نقاشی بکشم و فقط دوست دارم خودم را خلاقانه بیان کنم.

But the thing is I don't have a lot of friends that are interested in art.

اما موضوع این است که من دوستان زیادی ندارم که به هنر علاقه مند باشند.

They appreciate art.

قدر هنر را می دانند.

Like they'll see a picture and say, wow, Tiff we really like that

مثل اینکه آنها یک عکس را می بینند و می گویند، وای، تیف، ما واقعاً آن

picture, but it usually stops there.

عکس را دوست داریم، اما معمولاً در آنجا متوقف می شود.

They're not as interested as I am in art.

آنها به اندازه من به هنر علاقه ندارند.

I love going to art museums.

من عاشق رفتن به موزه های هنری هستم.

I can spend a full day at an art museum staring at paintings, staring

من می‌توانم یک روز کامل را در یک موزه هنری با خیره شدن به نقاشی‌ها، خیره شدن

at drawing, staring at sculptures trying to understand what the artist

به طراحی، خیره شدن به مجسمه‌ها در تلاش برای درک آنچه

was trying to convey the message.

هنرمند می‌خواست پیام را منتقل کند، بگذرانم.

So I never really had another friend that appreciated that

بنابراین من واقعاً هرگز دوست دیگری نداشتم که قدردان این

level of, uh, art appreciation.

سطح از هنر باشد.

That was until I went to Korea, one of my closest friends, I mean,

این تا زمانی بود که به کره رفتم، یکی از نزدیکترین دوستانم، یعنی

closest friends, like she married my student, like were very, very.

نزدیکترین دوستانم، مثل اینکه با دانشجوی من ازدواج کرده بود، خیلی خیلی خیلی خیلی.

When we were in Korea, I've talked about her before angel, if you're watching,

وقتی ما در کره بودیم، من قبل از فرشته در مورد او صحبت کرده ام ، اگر شما تماشا می کنید،

Hey, um, her name is angel she's Korean.

هی، اوم، نام او فرشته است، او کره ای است.

Um, but we were teachers together at the English Institute I

اوم، اما ما با هم در مؤسسه انگلیسی

worked at in Korea, 삼육어학원 Samyook Institute that was in Korean.

که در کره کار می کردم، معلم بودیم، مؤسسه 삼육어학원 Samyook که به زبان کره ای بود.

Um, and we were friends, but we hadn't gotten close just yet.

اوم، و ما با هم دوست بودیم، اما هنوز به هم نزدیک نشده بودیم.

That was until we realized we both loved art.

این تا زمانی بود که متوجه شدیم هر دو عاشق هنر هستیم.

So we used to go to cafes every Sunday.

بنابراین ما هر یکشنبه به کافه می رفتیم.

And I told you all about how we used to spend hours sometimes in

و من همه چیز را به شما گفتم که چگونه ما ساعت ها را گاهی در سکوت صرف می کردیم

silence, just drawing and painting.

، فقط طراحی و نقاشی می کردیم.

And we loved it.

و ما آن را دوست داشتیم.

Well, one year I was in Korea, it was around Christmas time.

خوب، یک سال من در کره بودم ، تقریباً زمان کریسمس بود.

It actually was Christmas and I wasn't able to come home.

در واقع کریسمس بود و من نتوانستم به خانه برگردم.

I had to stay in Korea.

مجبور شدم در کره بمانم.

I wasn't with my family.

من با خانواده ام نبودم

And she and I spoke and we said, Hey, well, why don't

و من و او صحبت کردیم و گفتیم، خوب، چرا

we spend Christmas together?

کریسمس را با هم نمی گذرانیم؟

This was before she got married.

این قبل از ازدواج بود.

Um, they hadn't even started dating yet.

اوم، آنها هنوز قرار ملاقات را شروع نکرده بودند.

So we said, okay, well, let's go on a trip.

پس گفتیم باشه، خب بریم مسافرت.

So we went on a trip to, uh, kind of a, um, like a little hotel area.

بنابراین ما به یک سفر به یک منطقه کوچک هتل رفتیم.

It was kind of, they, it was kind of, um, not a hotel.

یه جورایی بود، اونا، یه جورایی بود، اوم، هتل نبود.

It was like an apartment and they had it right in front of the beach.

مثل یک آپارتمان بود و درست جلوی ساحل داشتند.

So it was really nice.

پس واقعا زیبا بود

And we said, Hey, let's just go and draw and paint the whole time.

و ما گفتیم، هی، بیا برویم و تمام مدت نقاشی بکشیم و نقاشی کنیم.

So that's exactly what we did.

پس این دقیقاً همان کاری است که ما انجام دادیم.

We cooked, we talked, laughed a lot.

آشپزی کردیم، حرف زدیم، خیلی خندیدیم.

And then during the day we just drew and painted all day.

و سپس در طول روز تمام روز را طراحی و نقاشی کردیم.

But on Christmas day we came back to our house, my apartment, and she moved to her.

اما در روز کریسمس به خانه خود، آپارتمان من برگشتیم و او به او نقل مکان کرد.

We were about to go to her apartment to drop her off.

قرار بود به آپارتمانش برویم تا او را پیاده کنیم.

And she said, TIFF, why don't we hang out actually for Christmas day?

و او گفت، TIFF، چرا در واقع برای روز کریسمس پاتوق نداریم؟

Because we had hung out prior, like the days before Christmas.

چون قبلاً مثل روزهای قبل از کریسمس با هم بودیم.

And I said, okay.

و من گفتم باشه

I said, well, what do you want to do?

گفتم خب میخوای چیکار کنی؟

Because she cooks well, and I like to cook as well.

چون او خوب آشپزی می کند و من هم دوست دارم آشپزی کنم.

I can cook well, So I said, okay, are we going to cook all day?

من می توانم خوب آشپزی کنم، بنابراین گفتم، باشه، می خواهیم تمام روز آشپزی کنیم؟

Or what are we going to do?

یا قراره چیکار کنیم؟

She said, how do you feel about painting?

او گفت، چه احساسی نسبت به نقاشی دارید؟

All day?

We had just came from a trip where we painted all day

تمام روز؟

تازه از سفری آمده بودیم که تمام روز نقاشی می کشیدیم

and I said, I love the idea.

و گفتم، من این ایده را دوست دارم.

And we literally painted all day.

و ما به معنای واقعی کلمه تمام روز را نقاشی کردیم.

Now we ate delicious food in the evening, but we painted all day.

حالا عصر غذای لذیذ می خوردیم اما تمام روز نقاشی می کشیدیم.

And I can remember, as we were sitting in the floor in my living room, she was

و یادم می‌آید، همانطور که در اتاق نشیمن من روی زمین نشسته بودیم، او

painting and I was painting and we were listening to, we listened to sermons.

نقاشی می‌کرد و من نقاشی می‌کردم و ما گوش می‌دادیم، به موعظه گوش می‌دادیم.

We listened to music, Christmas.

ما به موسیقی گوش دادیم، کریسمس.

And I just said, man, it's amazing to have a friend that loves art, just as

و من فقط گفتم، مرد، داشتن دوستی که هنر را دوست دارد، شگفت‌انگیز است، درست به

much as I do now that I'm back in America.

همان اندازه که من اکنون که به آمریکا برگشته‌ام.

She's in Korea again, a husband, baby.

او دوباره در کره است، یک شوهر، عزیزم.

He's so.

او چنین است.

But we both still talk about that.

اما ما هر دو هنوز در مورد آن صحبت می کنیم.

Like, man, we miss being around each other to go on these trips

مثلاً، ما دلمان برای دور هم بودن برای رفتن به این سفرهایی

where we just paint all day.

که تمام روز فقط نقاشی می‌کشیم تنگ شده است.

So one day again, after, uh, things are a little bit more safe, a little

بنابراین یک روز دوباره، بعد از اینکه، اوه، همه چیز کمی

safer, I'll be able to travel to Korea and visit and we'll do another.

امن‌تر شد، کمی امن‌تر شد، من می‌توانم به کره سفر کنم و از آن بازدید کنم و ما یک سفر دیگر انجام خواهیم داد.

Painting trip.

سفر نقاشی

All right, guys, maybe you have experienced the same thing.

خوب بچه ها، شاید شما هم همین را تجربه کرده باشید.

You have a friend that has the same interests as you and you

شما دوستی دارید که همان علایق شما را دارد و

have a wonderful time together.

اوقات فوق العاده ای را با هم سپری می کنید.

Let us know about it in the comment section.

در بخش نظرات به ما اطلاع دهید.

All right, guys, I hope you enjoyed today's Storytime and

بسیار خوب، بچه ها، امیدوارم از Storytime امروز لذت برده باشید

learned a little bit more about me.

و کمی بیشتر در مورد من یاد گرفته باشید.

I'll see you next time.

دفعه بعد میبینمت