HOW TO SPEAK ENGLISH THE RIGHT WAY

Hey, in today's lesson, I'm going to teach you how to speak English the right way.

سلام، در درس امروز، من به شما آموزش می دهم که چگونه به روش صحیح انگلیسی صحبت کنید.

That's right.

درست است.

I'm going to help you sound like me, a native English speaker.

من قصد دارم به شما کمک کنم که شبیه من، یک انگلیسی زبان مادری باشید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید به داخل بپریم. بسیار خوب.

All right.

Here's the very first situation.

در اینجا اولین وضعیت است.

We see this woman sitting on her sofa looking for a movie, but if you had to

ما این زن را می بینیم که روی مبل خود به دنبال فیلم نشسته است، اما اگر

describe the situation like a native English speaker, what would you say?

بخواهید شرایط را مانند یک انگلیسی زبان مادری توصیف کنید ، چه می گویید؟

Well, the very first thing you could say is this.

خب، اولین چیزی که می توانید بگویید این است.

I saw that she was scrolling through the videos on her tablet.

دیدم که در میان ویدیوهای رایانه لوحی خود ورق می زد.

Now this expression, scrolling through on the video, you saw that

حالا این عبارت، با مرور روی ویدیو، دیدید که

she was doing this with her hand.

او این کار را با دستش انجام می‌داد.

Maybe you do the same thing with your cell phone.

شاید شما هم همین کار را با تلفن همراه خود انجام دهید.

When you're looking through images or through pictures, you

وقتی به تصاویر یا تصاویر نگاه می کنید،

are actually scrolling through.

در واقع در حال پیمایش هستید.

So after.

پس بعد از

Scrolling through.

پیمایش از طریق.

Excellent.

عالی

Very good.

خیلی خوب.

So again, you can describe this situation by saying, I saw that she

پس باز هم، می‌توانید این وضعیت را با گفتن این جمله توصیف کنید، دیدم که

was scrolling through the videos on her tablet, or you could say this, she's

او در ویدیوهای تبلتش ورق می‌زند ، یا می‌توانید این را بگویید، او در حال

debating which movie she should watch.

بحث است که کدام فیلم را ببیند.

Again, she's debating, she's thinking about, ah, maybe I should

او دوباره بحث می کند، به این فکر می کند، آه، شاید باید

watch this movie, ah, may, maybe this movie or maybe this show.

این فیلم را ببینم، آه، ممکن است، شاید این فیلم یا شاید این نمایش.

She's debating trying to figure out which option would be the best option.

او در حال بحث است تا بفهمد کدام گزینه بهترین گزینه است.

So after me debating.

پس بعد از من در حال مناظره

Excellent.

So again, you could describe the situation by saying she's debating

عالی

بنابراین دوباره، می‌توانید وضعیت را با گفتن اینکه او در حال بحث است

which movie she should watch today.

که کدام فیلم را امروز ببیند، توصیف کنید.

Or you could say this, the woman is trying to decide which show

یا می توانید این را بگویید، زن در تلاش است تصمیم بگیرد که امروز کدام برنامه

she wants to binge watch today.

را می خواهد تماشا کند.

Now, this is something that I love again, I'll say it binge watch.

حالا، این چیزی است که من دوباره آن را دوست دارم، می گویم ساعت پرخوری.

Excellent.

عالی

Now, this is a term that we use binge or binging something.

حالا این اصطلاحی است که ما از بینگ یا بینگ چیزی استفاده می کنیم.

For example, I love watching Korean dramas.

به عنوان مثال، من عاشق تماشای درام های کره ای هستم.

You know that I speak Korean for my Korean students and eo, and I love

می دانید که من برای دانش آموزان کره ای و eo خود به زبان کره ای صحبت می کنم و عاشق

watching Korean dramas on Netflix.

تماشای درام های کره ای در نتفلیکس هستم.

Maybe you do too, but sometimes I can't hold.

شاید شما هم این کار را بکنید، اما من گاهی نمی توانم نگه دارم.

I can't stop myself, and instead of just watching one episode, I want

من نمی توانم جلوی خودم را بگیرم و به جای اینکه فقط یک قسمت را تماشا کنم، می خواهم

to watch each and every episode in one sitting while binging.

هر قسمت را در یک نشست و در حین پرخوری تماشا کنم.

That means to watch everything at one time.

یعنی همه چیز را در یک زمان تماشا کنید.

You sit down, you get some popcorn, you get some food, and

می نشینی، پاپ کورن می گیری، غذا می گیری، و

you watch the show back to back.

پشت سر هم نمایش را تماشا می کنی.

Each episode.

هر قسمت.

In English, we say binging or binge watch.

در انگلیسی به بینگ یا بینگ ساعت می گوییم.

So again, in describing this situation, we could say, and you could say

بنابراین، باز هم، در توصیف این وضعیت، می‌توانیم بگوییم، و می‌توان گفت

the woman is trying to decide which show she wants to binge watch.

که زن در تلاش است تصمیم بگیرد که کدام برنامه را می‌خواهد تماشا کند.

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

Okay.

باشه.

Now there's another way you can describe the same situation again, helping

اکنون راه دیگری وجود دارد که می‌توانید دوباره همان وضعیت را توصیف کنید، و به شما کمک می‌کند

you understand how you can actually speak like a native English speaker.

بفهمید چگونه می‌توانید مانند یک انگلیسی زبان مادری صحبت کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

You could say none of the movie titles caught her attention.

می توان گفت هیچ یک از عنوان های فیلم توجه او را جلب نکرد.

Now say this again.

حالا دوباره این را بگو

Caught her attention.

توجه او را جلب کرد.

Now this is an expression that we as native English speakers, All the time.

در حال حاضر این عبارتی است که ما به عنوان زبان مادری انگلیسی، همیشه.

And if you wanna sound like a native English speaker, you need to

و اگر می خواهید مانند یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید، باید

also start using this expression.

از این عبارت استفاده کنید.

So what does it mean?

خوب این به چه معنی است؟

Caught her attention?

توجه او را جلب کرد؟

To catch someone's attention.

برای جلب توجه کسی.

For example, right now I have your attention.

به عنوان مثال، در حال حاضر توجه شما را جلب کرده است.

Hey, yeah.

هی، آره

You're watching me, right?

تو داری منو تماشا میکنی، درسته؟

You're listening to this lesson.

شما در حال گوش دادن به این درس هستید.

You're watching this lesson.

شما در حال تماشای این درس هستید.

So I have your attention, but I have to make sure the

بنابراین من توجه شما را جلب می کنم، اما باید مطمئن شوم که

lesson is interesting, right?

درس جالب است، درست است؟

And informative in order to catch and hold your attention.

و آموزنده به منظور جلب و جلب توجه شما.

So catching someone's attention, meaning it means to have something interesting,

بنابراین جلب توجه کسی، یعنی داشتن چیزی جالب،

present, something interesting that holds someone's attention, that causes

حاضر، چیز جالبی که توجه کسی را به خود جلب کند، که باعث شود

someone to be interested in it, right?

کسی به آن علاقه مند شود، درست است؟

None of the movies she kept scrolling through because they

هیچ‌کدام از فیلم‌هایی که او مدام در آن‌ها مرور

weren't catching her attention.

نمی‌کرد، زیرا توجه او را جلب نمی‌کرد.

Make sense?

معنی دارد؟

All right, now watch this.

باشه حالا اینو ببین

The same situation.

همین وضعیت.

You can also say, she finally found a show that looked intriguing after me.

همچنین می توان گفت، او بالاخره نمایشی پیدا کرد که بعد از من جذاب به نظر می رسید.

Looked intriguing.

جذاب به نظر می رسید.

Yes.

آره.

Very good.

خیلی خوب.

Now intriguing just means something.

در حال حاضر جذاب فقط به معنای چیزی است.

Wow.

وای.

Very interesting.

بسیار جالب.

Mm.

مم

I think I want to know just a little bit more about this.

فکر می کنم می خواهم کمی بیشتر در این مورد بدانم.

That's what intriguing means.

این همان چیزی است که جذاب است.

It causes you to be interested to want to know more about it.

این باعث می شود که شما علاقه مند شوید که بخواهید بیشتر در مورد آن بدانید.

So as the woman was going through and scrolling through the movie

بنابراین در حالی که زن در حال مرور و مرور عنوان فیلم بود

title, She finally found a show that looked intriguing.

، سرانجام نمایشی پیدا کرد که جذاب به نظر می رسید.

So that first situation, now you can describe it using five sentences.

بنابراین موقعیت اول، اکنون می توانید آن را با استفاده از پنج جمله توصیف کنید.

Five example sentences that native English speakers use in real life.

پنج جمله مثالی که انگلیسی زبانان بومی در زندگی واقعی استفاده می کنند.

So you can speak English the right way, but what about this situation?

بنابراین شما می توانید انگلیسی را به روش صحیح صحبت کنید ، اما در مورد این وضعیت چطور؟

This is a different situation.

این یک وضعیت متفاوت است.

We have a young man here, and if we wanted to speak English and

ما اینجا یک مرد جوان داریم و اگر بخواهیم انگلیسی صحبت کنیم و

describe this the right way we could.

این را به درستی توصیف کنیم، می‌توانیم.

The young man was contemplating his next move again, the young man was

مرد جوان دوباره به حرکت بعدی خود فکر می کرد ، مرد جوان در

contemplating thinking about thinking deeply, trying to decide his next move.

فکر تفکر عمیق بود و سعی می کرد برای حرکت بعدی خود تصمیم بگیرد.

Again, look at the video, look at the situation.

باز هم به ویدیو نگاه کنید، به وضعیت نگاه کنید.

He's thinking hard.

او سخت فکر می کند.

His hands are moving.

دستانش در حال حرکت است.

Mm, what should I do next?

مم، بعد باید چیکار کنم؟

The young man was contemplating his next.

مرد جوان در فکر بعدی خود بود.

What about this though?

اما در مورد این چطور؟

We could also say, ah, he couldn't make up his mind about the job offer.

همچنین می‌توانیم بگوییم، آه، او نمی‌توانست در مورد پیشنهاد شغلی تصمیم بگیرد.

Remember, we're talking about speaking English the right way, like a native

به یاد داشته باشید، ما در مورد صحبت کردن به زبان انگلیسی به روش صحیح، مانند یک

English speaker, and for this situation, you could also say he couldn't make

انگلیسی زبان مادری صحبت می کنیم، و برای این موقعیت، می توانید بگویید که او نمی تواند

up his mind about the job offer Now.

تصمیم خود را در مورد پیشنهاد شغلی در حال حاضر بگیرد.

The expression make up your mind.

بیان تصمیم شما را می گیرد.

It literally just refers to making a decision, making a choice, choosing

به معنای واقعی کلمه فقط به تصمیم گیری، انتخاب، انتخاب

something, saying, Hey, I got this.

چیزی، گفتن، هی، من این را فهمیدم اشاره دارد.

This is my decision.

این تصمیم من است.

I'm done making up your mind.

تصمیمت رو تموم کردم

Imagine, okay, you all know that I love good food, right?

تصور کنید، خوب، همه شما می دانید که من عاشق غذای خوب هستم، درست است؟

Imagine you go to a Mexican restaurant, wooey, all my Mexican student.

تصور کنید به یک رستوران مکزیکی می روید، همه دانش آموز مکزیکی من.

You know, I love Mexican food, and you walk into the restaurant and

می دانید، من عاشق غذاهای مکزیکی هستم و شما وارد رستوران می شوید و

there are so many different options.

گزینه های بسیار متفاوتی وجود دارد.

Things look so good.

چیزها خیلی خوب به نظر می رسند.

There are burritos, they're tacos, and you just can't choose one.

بوریتو وجود دارد، آنها تاکو هستند، و شما نمی توانید یکی را انتخاب کنید.

You just can't make up your mind because you want everything.

شما فقط نمی توانید تصمیم خود را بگیرید زیرا همه چیز را می خواهید.

You caught it.

Right.

Again, make up your mind just means to make a decision or to

گرفتی

درست.

باز هم می گویم تا تصمیم گیری کنید یا

make a choice, to choose something.

انتخاب کنید، چیزی را انتخاب کنید.

And that's what we're saying about this individual.

و این چیزی است که ما در مورد این فرد می گوییم.

He can't make up his.

او نمی تواند خود را جبران کند.

We could also say this though.

این را هم می‌توانیم بگوییم.

Ah, he was feeling a bit overwhelmed because he had so many options.

آه، او کمی غرق شده بود زیرا گزینه های زیادی داشت.

He was feeling a bit overwhelmed.

او کمی احساس غرق شدن می کرد.

Again, a little stressed, right?

باز هم کمی استرس دارم، درست است؟

You, you're a little bit overwhelmed.

تو یه کم غرق شدی

Ah, I, I can't figure out what, what to do.

آه، من نمی توانم بفهمم چه کاری، چه کار کنم.

I, I don't know if I should go left or go right.

من، نمیدونم باید برم چپ یا راست.

I, I'm a little stressed.

من یه کم استرس دارم

I, I, it's too much for me.

من، من، برای من خیلی زیاد است.

I am over.

من تمام شده ام

When things feel like they're too much for you to handle, when you feel stressed,

وقتی احساس می‌کنید که چیزها بیش از حد برای شما دشوار است، وقتی احساس استرس می‌کنید،

you can say, I feel a bit overwhelmed.

می‌توانید بگویید، من کمی غرق شده‌ام.

Again, an expression and words that native English speakers use

باز هم عبارت و کلماتی که انگلیسی زبانان بومی از

speaking English the right way.

مکالمه انگلیسی به روش صحیح استفاده می کنند.

So you can say he was feeling a bit overwhelmed, or you could say this.

بنابراین می توانید بگویید که او کمی غرق شده بود، یا می توانید این را بگویید.

His boss told him that it was a pressing.

رئیسش به او گفت که این یک فشار است.

So he was trying to figure out the best solution.

بنابراین او در تلاش بود تا بهترین راه حل را بیابد.

Now, this is a very important expression that Native English

اکنون، این یک عبارت بسیار مهم است که انگلیسی

speakers use, right pressing matter.

زبانان بومی از آن استفاده می‌کنند.

I want you to imagine this, right?

می خواهم این را تصور کنی، درست است؟

If you're watching this, um, I wanna show you visually.

اگر این را تماشا می کنید، اوم، می خواهم به صورت بصری به شما نشان دهم.

If you're listening to it, don't worry.

اگر در حال گوش دادن به آن هستید، نگران نباشید.

Follow along.

دنبال کنید.

Imagine your hands.

دست هایت را تصور کن

Putting them together and then pushing.

کنار هم قرار دادن و سپس هل دادن.

You're literally pressing against each other, right?

شما به معنای واقعی کلمه به یکدیگر فشار می آورید، درست است؟

The top hand and the bottom hand.

دست بالا و دست پایین.

Right?

Right in the left hand are pressing against each other, right?

درست؟

راست در دست چپ به یکدیگر فشار می آورند، درست است؟

So when we say a pressing matter, it means something that is putting

بنابراین وقتی می‌گوییم یک موضوع فوری، به معنای چیزی است

pressure on you or on the company or on your team, something that is super I.

که به شما یا شرکت یا تیم شما فشار می‌آورد، چیزی که فوق‌العاده است.

Meaning, Hey, we have to stop everything else because this is the most important.

یعنی، هی، ما باید همه چیز را متوقف کنیم، زیرا این مهمترین است.

It's putting pressure on us.

داره به ما فشار میاره

We have to get it done.

ما باید آن را انجام دهیم.

There's a deadline.

یه مهلت داره

It's super important.

فوق العاده مهمه

There's a pressing matter.

یک موضوع فوری وجود دارد.

Again, putting pressure on you, on your team, or on your company.

باز هم، تحت فشار قرار دادن شما، تیم یا شرکت شما.

In English, we say oppressing matter.

در انگلیسی می گوییم ظلم کننده ماده.

Hey.

سلام.

Listen, this is a pressing matter, so I need you to stop

گوش کن، این یک موضوع مبرم است، بنابراین من از شما می خواهم که

everything else that you're doing.

تمام کارهای دیگری را که انجام می دهید متوقف کنید.

Make sense?

معنی دارد؟

All right, so again, looking at this situation, his boss told him

بسیار خوب، پس دوباره با نگاه کردن به این وضعیت، رئیسش به او گفت

that it was a pressing matter.

که این یک موضوع فوری است.

Look at this individual, look at his eyes, look at his hands.

به این فرد نگاه کنید، به چشمانش نگاه کنید، به دستانش نگاه کنید.

It's like he's really trying to figure out a.

مثل این است که او واقعاً در تلاش است تا یک.

Make sense.

معنی دارد.

Now, there's another way you can describe this situation.

اکنون، راه دیگری وجود دارد که می توانید این وضعیت را توصیف کنید.

In English.

به انگلیسی.

You could say, I could see that he was racking his brain trying to figure out

می‌توان گفت، می‌توانستم ببینم که او مغزش را تکان می‌دهد و سعی می‌کند بفهمد

what caused the problem now racking his brain, again, this is just, this is an

چه چیزی باعث این مشکل شده است که اکنون مغزش را تکان می‌دهد، دوباره، این فقط، این یک

idiom and it just means really thinking.

اصطلاح است و فقط به معنای واقعا فکر کردن است.

Thinking hard, trying to find a solution.

سخت فکر کردن، تلاش برای یافتن راه حل.

You're really focused, okay, wait a minute.

شما واقعاً متمرکز هستید، خوب، یک دقیقه صبر کنید.

If I do this, this will happen.

اگر این کار را انجام دهم این اتفاق می افتد.

Okay?

But if I do that, this will happen.

باشه؟

اما اگر این کار را انجام دهم، این اتفاق می افتد.

And again, you're trying to figure something out, trying to find a solution.

و دوباره، شما سعی می کنید چیزی را کشف کنید، سعی می کنید راه حلی بیابید.

In English, we say you are racking your brain makes sense, right?

در زبان انگلیسی، ما می گوییم که شما مغز خود را درهم می زنید ، منطقی است، درست است؟

So again, this individual, he is trying to figure something.

بنابراین، دوباره، این فرد، او در تلاش است تا چیزی را رقم بزند.

We can say he's racking his brain thinking very hard, thinking very

می توانیم بگوییم که او مغز خود را به سختی می اندیشد، بسیار عمیق فکر می کند

deeply, trying to figure something out.

، سعی می کند چیزی را بفهمد.

Now, what about this situation?

حالا این وضعیت چطوره؟

Again, learning how to speak English the right way.

باز هم یاد بگیرید که چگونه انگلیسی صحبت کنید.

Situation number three.

موقعیت شماره سه

We have two young men.

ما دو مرد جوان داریم.

They look like they're in their twenties and they are just jumping, looking like

به نظر می رسد که در دهه بیست سالگی خود هستند و فقط می پرند، به نظر

they're having a wonderful time jumping in the water, but how can you speak

می رسد که با پریدن در آب اوقات فوق العاده ای را سپری می کنند، اما چگونه می توانید

English the right way about the situ?

انگلیسی را به درستی در مورد موقعیت صحبت کنید؟

Well first you could say the ice cold water sent chills up

خوب ابتدا می توانید بگویید که آب سرد یخ باعث ایجاد لرز در

his spine when he jumped in.

ستون فقرات او شد.

Now, another expression we use all the time in English

حال، عبارت دیگری که ما همیشه در انگلیسی استفاده می کنیم

sending chills up your spine.

و باعث ایجاد لرز در ستون فقرات شما می شود.

Now your spine refers to your backbone, right?

حالا ستون فقرات شما به ستون فقرات شما اشاره دارد، درست است؟

Your back, the spine, right?

پشت شما، ستون فقرات، درست است؟

And I want you to imagine something, something.

و من از شما می خواهم چیزی را تصور کنید ، چیزی.

Scares you, right?

شما را می ترساند، درست است؟

And you feel like the hairs on your body kind of bing, right?

و احساس می کنید موهای بدنتان به نوعی پر می شوند، درست است؟

Or all of a sudden you feel like these chills going through your body

یا

when you get scared or when something happens that shocks you, right?

وقتی می ترسید یا وقتی اتفاقی می افتد که شما را شوکه می کند، ناگهان احساس می کنید که این لرز ها در بدن شما جاری است، درست است؟

We say it sends chills up your spine, like that sudden feeling.

ما می گوییم که باعث ایجاد لرز در ستون فقرات شما می شود، مانند آن احساس ناگهانی.

So when these young men jumped into the water and they realized it was ice

بنابراین وقتی این مردان جوان به داخل آب پریدند و متوجه شدند که

cold, all of a sudden it was like, ah.

هوا سرد است، ناگهان اینطور شد، آه.

Oh my goodness, the water is freezing.

وای خدا داره آب یخ میزنه

It sent chills up his spine.

باعث لرزش ستون فقراتش شد.

But what about this, we can describe the situation like this.

اما در مورد این، می توانیم وضعیت را اینگونه توصیف کنیم.

The two boys wanted to cool off, so they jumped right into the water.

دو پسر می خواستند خنک شوند، بنابراین آنها بلافاصله به داخل آب پریدند.

Now, cooling off, that just means, woo.

در حال حاضر، خنک کردن، این فقط به این معنی است، وو.

Oh my goodness.

اوه خدای من.

You're feeling hot and because you're hot, you want.

شما احساس گرما می کنید و چون گرم هستید، می خواهید.

Cool down or cool off.

خنک یا خنک شوید.

And in this situation, the boys want to cool off.

و در این شرایط ، پسرها می خواهند خنک شوند.

Hey, it's hot outside.

هی بیرون گرمه

It's summertime.

تابستان است

Let's jump into the water and we can cool off.

بیایید داخل آب بپریم و بتوانیم خنک شویم.

We won't be hot anymore.

ما دیگر گرم نخواهیم شد.

Or we could say this.

یا می توانیم این را بگوییم.

They jumped in as if they didn't have a care in the world.

جوری پریدند تو که انگار در دنیا عنایتی ندارند.

Now, having a care in the world, it means a, everything's okay.

در حال حاضر، داشتن یک مراقبت در جهان، به این معنی است، همه چیز اوکی است.

I'm not worried about a thing.

من نگران چیزی نیستم

So when someone doesn't have a care in the world, it just means

بنابراین وقتی کسی در دنیا مراقبتی ندارد، فقط به این معنی است

they aren't worried about anything.

که نگران چیزی نیست.

So if someone says, Hey, how are you?

پس اگر کسی بگوید هی، چطوری؟

How have you been?

چطور بودی؟

You can say, you know what, I don't have a care in the world.

می تونی بگی، می دونی چیه، من تو دنیا کاری ندارم.

Everything is gravy.

همه چیز سس است.

You remember that one?

اون یکی رو یادت هست؟

That's slang.

این عامیانه است.

Everything is gravy.

همه چیز سس است.

Just means everything's good.

فقط یعنی همه چی خوبه

So we can say the same thing about these individuals, these

بنابراین ما می‌توانیم همین را در مورد این افراد بگوییم، این

young men jumping into the.

مردان جوان که به داخل می‌پرند.

Or we could say he let out a loud shriek as he jumped into the water.

یا می‌توانیم بگوییم هنگام پریدن به داخل آب، فریاد بلندی کشید.

Now a shriek is just a loud, like a scream, right?

حالا فریاد فقط یک صدای بلند است، مثل یک جیغ، درست است؟

Like, ah, right.

مثل، آه، درست است.

a little loud for you.

کمی بلند برای شما

Don't worry.

نگران نباشید.

You can say shriek.

می توان گفت فریاد.

Shriek just means a scream.

شریک فقط به معنای فریاد است.

Again, you're speaking English and using the right way.

باز هم، شما انگلیسی صحبت می کنید و از راه درست استفاده می کنید.

Using English the right way, right?

استفاده از انگلیسی به روش درست، درست است؟

Describing this situation.

توصیف این وضعیت.

You could also say this.

شما هم می توانید این را بگویید.

The boys realized how strong the current was when they jumped into the water.

پسرها وقتی به داخل آب پریدند متوجه شدند شدت جریان چقدر است.

Now the current, right?

در حال حاضر جریان، درست است؟

When we say the current, I want you to imagine not jumping

وقتی می گوییم جریان، می خواهم تصور کنید که

into a swimming pool, right?

داخل استخر نمی پرید، درست است؟

But remember in the situation, the boys were jumping literally into

اما به یاد داشته باشید در این موقعیت، پسرها به معنای واقعی کلمه به داخل

what looks like a river, right?

رودخانه ای می پریدند، درست است؟

And when they jumped into the river, when you have natural bodies of.

و هنگامی که آنها به رودخانه پریدند، زمانی که شما بدن طبیعی دارید.

Underneath the water's moving.

زیر آب در حال حرکت است

Look at the water.

به آب نگاه کن

If you're watching this, the water is moving.

اگر این را تماشا می کنید ، آب در حال حرکت است.

Even before they jumped in, the water was turning right?

حتی قبل از اینکه آنها بپرند ، آب به سمت راست می چرخید؟

That's because underneath the water is pushing forward or backward.

دلیلش این است که در زیر آب به جلو یا عقب فشار می آورد.

Again, we refer to that movement as the current, the flow of the water, right?

باز هم به آن حرکت به عنوان جریان، جریان آب اشاره می کنیم، درست است؟

In English, we say the current and sometimes the current can be

در انگلیسی می گوییم جریان و گاهی اوقات جریان می تواند

nice and slow, not too strong.

خوب و کند باشد، نه خیلی قوی.

While, other times it can be extremely strong and it can push you and

در حالی که در مواقع دیگر می‌تواند بسیار قوی باشد و می‌تواند شما را تحت فشار قرار دهد و

force you to move a certain way.

شما را مجبور به حرکت در مسیر خاصی کند.

So again, the boys realized how strong the current was when

بنابراین، دوباره پسرها وقتی به داخل آب پریدند متوجه شدند که جریان چقدر قوی است

they jumped into the water.

.

We see the current was extremely strong.

ما می بینیم که جریان بسیار قوی بود.

But what about this situation?

اما در مورد این وضعیت چطور؟

This situation is also very interesting.

این وضعیت نیز بسیار جالب است.

Look at this beautiful.

به این زیبا نگاه کن

Now again, in trying to speak English the right way, how would a native

اکنون دوباره، در تلاش برای صحبت کردن به روش صحیح انگلیسی، یک انگلیسی زبان بومی چگونه

English speaker describe the situation?

وضعیت را توصیف می کند؟

Well, first we would say the two love birds looked amazing on their wedding day.

خوب، ابتدا می گوییم دو مرغ عشق در روز عروسی خود شگفت انگیز به نظر می رسیدند.

Now love birds after me.

حالا بعد از من عاشق پرندگان باش

Love birds.

پرندگان عشق

Yes.

آره.

Good.

خوب

I love it.

Now we just say a couple that's extremely in love.

عاشقشم.

حالا فقط می گوییم زوجی که به شدت عاشق هستند.

We call them love birds.

ما آنها را پرندگان عشق می نامیم.

Very simple, right?

خیلی ساده، درسته؟

Maybe you and your husband, or you and your wife, or you and your girlfriend, or

شاید تو و شوهرت، یا تو و همسرت، یا تو و دوست دخترت، یا

you and your boyfriend, your love birds, ooh, you absolutely love him, right?

تو و دوست پسرت، پرنده های عشقت، اوه، تو کاملا او را دوست داری، درست است؟

We'd say you are love birds.

ما می گوییم شما پرندگان عشق هستید.

So to describe the situation, we would say the two love birds looked

بنابراین برای توصیف وضعیت، می‌توان گفت که این دو پرنده عشق

amazing on their wedding day.

در روز عروسی خود شگفت‌انگیز به نظر می‌رسند.

Or we could say this, they looked like two peas in a pot.

یا می توانیم این را بگوییم، آنها شبیه دو نخود در قابلمه بودند.

Now this is an idiom, two peas in a pot.

حالا این یک اصطلاح است، دو نخود در یک قابلمه.

Think about the food.

به غذا فکر کن

We have green peas in America, and I'm sure you might have

ما در آمریکا نخود سبز داریم و من مطمئن هستم که ممکن است

it in your country as well.

آن را در کشور خود نیز داشته باشید.

And peas come in, what is called a pot.

و نخود وارد می شود که به آن دیگ می گویند.

They're next to each other and they're grouped together, right?

آنها در کنار هم هستند و با هم جمع شده اند، درست است؟

So when we say two individuals look like two peas in a pod, it

بنابراین وقتی می گوییم دو نفر شبیه دو نخود در یک غلاف هستند، به این

means they look like they are.

معنی است که شبیه آنها هستند.

To be together.

برای با هم بودن.

Two peas in a pod just like this man and this woman.

دو نخود در غلاف درست مثل این مرد و این زن.

They look like two peas in a.

آنها مانند دو نخود در یک به نظر می رسند.

Or we could describe the situation like this.

یا می توانیم وضعیت را اینگونه توصیف کنیم.

His love for her was written all over his face.

عشقش به او در تمام صورتش نوشته شده بود.

Ooh.

You could tell how much this man loved her.

اوه

می شد فهمید که این مرد چقدر او را دوست داشت.

It was written all over his face.

روی تمام صورتش نوشته شده بود.

Another idiom.

یک اصطلاح دیگر.

That just means by looking at you.

این فقط به معنای نگاه کردن به شماست.

I can tell.

من می تونم بگم.

Ooh, I can tell how you feel by looking at you because your

اوه، من می توانم با نگاه کردن به شما احساس شما را بفهمم زیرا حالت چهره شما این را

facial expression says it.

می گوید.

His love for her was written all over his face.

عشقش به او در تمام صورتش نوشته شده بود.

Or you could say, listen, no one could deny how much they loved each other.

یا می‌توان گفت، گوش کن، هیچ‌کس نمی‌توانست انکار کند که چقدر یکدیگر را دوست داشتند.

Deny.

انکار.

Deny.

انکار.

Now, this just means no one could say anything otherwise.

حالا، این فقط به این معنی است که هیچ کس نمی تواند چیز دیگری بگوید.

No one could say Uhuh.

هیچ کس نمی توانست بگوید اوه.

Nope.

They don't love each other.

جواب منفی.

آنها همدیگر را دوست ندارند.

No one could deny why?

هیچ کس نمی توانست انکار کند چرا؟

Because it was a fact.

چون یک واقعیت بود.

You can't disagree with this?

شما نمی توانید با این مخالفت کنید؟

Deny No, that's not true.

انکار نه، این درست نیست.

You can't disagree with this.

شما نمی توانید با این مخالفت کنید.

They love each other.

آنها عاشق همدیگر هستند.

Look at them.

به آنها نگاه.

They're so in love no one could disagree with.

آنها آنقدر عاشق هستند که هیچ کس نمی تواند با آنها مخالف باشد.

No one could deny how much they loved each other.

هیچ کس نمی توانست انکار کند که آنها چقدر یکدیگر را دوست داشتند.

And finally, what about this?

و در نهایت، در مورد این چیست؟

If you're describing this situation using English the right way, they

اگر این موقعیت را با استفاده از زبان انگلیسی به درستی توصیف می کنید، آنها

gazed longingly into each other's eyes.

با حسرت به چشمان یکدیگر خیره شدند.

Ooh.

اوه

Gazed longingly.

با حسرت خیره شد.

I'm gonna show you what this looks like, and again, I'll explain it for

من به شما نشان خواهم داد که این چگونه به نظر می رسد، و دوباره، آن را برای

those listening to the audio version.

کسانی که به نسخه صوتی گوش می دهند توضیح می دهم.

Gazing means to look at someone or to look at something and not look

زل زدن یعنی به کسی نگاه کنی یا به چیزی نگاه کنی و به

at anything else, for example, Right now I'm gazing at you.

چیز دیگری نگاه نکنی مثلا همین الان دارم به تو نگاه می کنم.

Mm.

You're beautiful.

مم

تو زیبایی.

Mm.

مم

You are handsome.

شما خوش تیپ هستید.

I am looking at you right now.

من همین الان به تو نگاه می کنم.

I am gazing right now.

من الان دارم خیره میشم

Gazing longingly.

با حسرت نگاه می کند.

It means you're looking at the individual and there's a sense of desire like, oh

این بدان معناست که شما به فرد نگاه می کنید و یک حس میل وجود دارد مانند، ای

man, I wish I could be with him, or I wish I could be with that individual.

مرد، ای کاش می توانستم با او باشم، یا ای کاش می توانستم با آن فرد باشم.

Gazing again, looking at something for a long period of time and just

دوباره خیره شدن، برای مدت طولانی به چیزی نگاه می کند و فقط به آن

staring at it and then longingly with a sense of desire and hope.

خیره می شود و سپس با حسرت با حس میل و امید.

Gazing longingly makes sense, right?

نگاه کردن با حسرت منطقی است، درست است؟

So again, the man and the woman, they gazed, longingly into each other's eyes.

پس دوباره زن و مرد با حسرت در چشمان یکدیگر خیره شدند.

Now that makes sense, right?

حالا این منطقی است، درست است؟

Again, you're learning how to speak English the right way,

باز هم، شما یاد می گیرید که چگونه انگلیسی را به روشی درست صحبت کنید،

like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان مادری.

But if you have this situation right here, Ooh, I love this.

اما اگر این وضعیت را دارید ، اوه، من این را دوست دارم.

A family eating together, smiling it.

خانواده ای که با هم غذا می خورند و لبخند می زنند.

It might be Sunday morning, but how can you speak English the

ممکن است صبح یکشنبه باشد، اما چگونه می توانید

right way about this situation?

در مورد این وضعیت به روش صحیح انگلیسی صحبت کنید؟

You can say they were.

می توان گفت آنها بودند.

To throw down . Now I wanna teach you a little bit of slang.

پایین انداختن . حالا می خواهم کمی زبان عامیانه را به شما یاد بدهم.

Hey, you gotta speak like a native English speaker.

سلام، شما باید مانند یک انگلیسی زبان مادری صحبت کنید.

So again, in this situation, they're eating together, right?

پس در این شرایط، آنها با هم غذا می خورند، درست است؟

They're making their plates.

دارند بشقاب هایشان را درست می کنند.

So what does throw down actually mean?

پس پرتاب کردن واقعاً به چه معناست؟

Well, throw down means you are about to eat your food, consume

خوب، پرتاب کردن به این معنی است که شما می خواهید غذای خود را بخورید،

all of your food, and complet.

تمام غذای خود را مصرف کنید و آن را کامل کنید.

Eat everything in front of you.

هرچی جلوت هست بخور

It means you see there's a good meal and you are about to woo.

این بدان معناست که شما می بینید که یک وعده غذایی خوب وجود دارد و شما در شرف خواستگاری هستید.

Eat that meal and be happy you are about to throw down.

آن غذا را بخورید و خوشحال باشید که در شرف خوردن هستید.

So for example, on Thanksgiving Day, my mom mm, made an amazing meal.

برای مثال، در روز شکرگزاری، مامانم، یک غذای شگفت انگیز درست کرد.

Delicious.

خوشمزه - لذیذ.

So I made my plate and woo, that thing was, it looks.

پس بشقابم را درست کردم و ووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

And I said, I am about to throw down, meaning I am about to consume

و من گفتم: من دارم می اندازم پایین، یعنی می

and eat everything on this plate.

خواهم همه چیز را در این بشقاب بخورم و بخورم.

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

Again, it's slang, but it's good for you to know.

باز هم عامیانه است، اما خوب است بدانید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

So again, they were about to throw down, or you could say this,

بنابراین دوباره، آنها در آستانه پرتاب کردن بودند، یا می توان این را گفت،

everyone was looking forward to diving into the delicious meal.

همه مشتاقانه منتظر شیرجه رفتن در یک غذای خوشمزه بودند.

Diving into, now I want you to think about swimming, right?

شیرجه رفتن، حالا می خواهم به شنا فکر کنی، درست است؟

You dive into the water, right When you dive, you go directly into the water.

شما در آب شیرجه می‌زنید، درست وقتی شیرجه می‌زنید، مستقیماً به داخل آب می‌روید.

So when we say dive into a meal, we're saying you are gonna be

بنابراین وقتی می گوییم در یک وعده غذایی شیرجه بزنید، می گوییم که شما

focused and going directly into that meal, focusing on that meal.

متمرکز خواهید بود و مستقیماً به آن وعده غذایی می روید و روی آن غذا تمرکز می کنید.

Not anything else.

نه چیز دیگری.

Just eating that meal.

فقط خوردن اون غذا

Diving into, and again, you can tell that they were about to dive into,

غواصی در، و دوباره، شما می توانید بگویید که آنها در حال شیرجه رفتن به،

to go right into the delicious.

به سمت راست به خوشمزه.

But you could also say this, the children loved to eat their

اما این را هم می توان گفت ، بچه ها عاشق خوردن

grandmother's scrumptious food.

غذای خوش طعم مادربزرگشان بودند.

Again, you're learning how to speak English the right way, using the right

باز هم، با استفاده از

expressions, idioms, and words and expressions that English speakers use.

عبارات، اصطلاحات، و کلمات و عبارات مناسبی که انگلیسی زبانان استفاده می کنند، یاد می گیرید که چگونه به روش صحیح انگلیسی صحبت کنید.

Native English speakers.

انگلیسی زبانان بومی.

So what does this word scrumptious actually?

پس این کلمه در واقع چه چیزی خوش طعم است؟

Scrumptious just means extremely delicious.

لذیذ فقط به معنای بسیار خوشمزه است.

Your mom's food, maybe your dad's food.

غذای مامانت شاید هم غذای بابات.

Think about your favorite food.

به غذای مورد علاقه خود فکر کنید.

Mm.

مم

Just thinking about it makes your mouth water scrumptious.

فقط فکر کردن به آن باعث می شود که دهانتان خوش طعم شود.

Extremely delicious.

فوق العاده خوشمزه.

So, The children love to eat their grandmother's scrumptious food.

بنابراین، بچه ها عاشق خوردن غذای لذیذ مادربزرگشان هستند.

Or you could say this, the little girl said that she was

یا می توانید این را بگویید، دخترک گفت که

going to devour all of her food.

قرار است تمام غذایش را ببلعد.

Again, we're describing the same situation using English the right way.

باز هم، ما در حال توصیف وضعیت مشابه با استفاده از زبان انگلیسی به روش صحیح هستیم.

So what does devour mean?

پس بلعیدن یعنی چه؟

Devour literally means to dive in, to throw down, to consume

بلعیدن در لغت به معنای شیرجه رفتن، پرتاب کردن، مصرف کردن

everything I am about to devour.

هر چیزی است که می خواهم ببلعم.

This cake.

این کیک

I'm about to eat each and every part of this cake.

من قصد دارم تک تک قسمت های این کیک را بخورم.

In English, we say devour.

در انگلیسی می گوییم deour.

Excellent.

عالی

So again, describing this, they were going to devour the food.

بنابراین دوباره با توصیف این موضوع، آنها قصد داشتند غذا را ببلعند.

The little girl was going to devour all of her food.

دختر کوچولو قرار بود تمام غذایش را ببلعد.

But what about this to describe the situation, you could say the woman was

اما در مورد این برای توصیف وضعیت، می توان گفت که این زن

trying to serve her husband, some of the.

سعی می کرد به شوهرش خدمت کند، برخی از آنها.

To serve her husband.

برای خدمت به شوهرش

Now, this might be done in your culture as well, where the woman serves her husband.

در حال حاضر، این ممکن است در فرهنگ شما نیز انجام شود، جایی که زن به شوهرش خدمت می کند.

Depending on where you're from.

بسته به اینکه اهل کجا هستید

Many cultures have it set up to where the woman serves the man.

بسیاری از فرهنگ‌ها آن را در جایی تنظیم کرده‌اند که زن به مرد خدمت می‌کند.

Serving just means you prepare something and you give it to

خدمت کردن فقط به این معنی است که چیزی را آماده می کنید و به آن

the person, you serve them.

شخص می دهید، به او خدمت می کنید.

Hey, I'll do it for you here.

هی، اینجا برات انجامش میدم

Right serve someone.

درست به کسی خدمت کن

So again, the woman was trying to serve her husband some of the fruit.

پس دوباره زن سعی می کرد مقداری از میوه را به شوهرش بدهد.

Now again, in today's lesson, you learned how to speak English the right

اکنون دوباره، در درس امروز، شما یاد گرفتید که چگونه انگلیسی را به روش صحیح صحبت کنید

way, about five different situations.

، در مورد پنج موقعیت مختلف.

I hope you enjoyed the lesson and I hope to talk to you in the next one.

امیدوارم از درس لذت برده باشید و امیدوارم در دوره بعدی با شما صحبت کنم.

Don't forget, if you want to receive my free English newsletter via

فراموش نکنید، اگر می خواهید خبرنامه رایگان انگلیسی من را

email each week, three times a.

هر هفته سه بار از طریق ایمیل دریافت کنید.

All you have to do is hit the link right in the description and I will

تنها کاری که باید انجام دهید این است که لینک را دقیقا در توضیحات

talk to you in the next lesson.

بزنید و در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.

You still there ? You know what time it is.

هنوز اونجایی ؟ میدونی ساعت چنده.

Ain't nothing changed it's story.

چیزی عوض نشد داستانش

I said it's story done . Alright.

گفتم داستان تموم شد بسيار خوب.

So what I wanna do is tell you a story.

بنابراین کاری که من می خواهم انجام دهم این است که برای شما یک داستان تعریف کنم.

Some of you might know this story.

شاید برخی از شما این داستان را بدانید.

It's something that happened to me when I first went to South Korea, but I'm

زمانی که برای اولین بار به کره جنوبی رفتم این

also going to use some of the words and expressions that you learned today.

اتفاقی برای من افتاد، اما از برخی از کلمات و عباراتی که امروز یاد گرفتید نیز استفاده خواهم کرد.

So you know that I love good food, right?

پس می دانید که من عاشق غذای خوب هستم، درست است؟

But prior to going to South Korea, I had never tasted any type of Korean.

اما قبل از رفتن به کره جنوبی ، هرگز طعم کره ای را نچشیده بودم.

Now I love Korean food, but I didn't know what Korean food

حالا من عاشق غذاهای کره ای هستم، اما

was when I first went to Korea.

اولین بار که به کره رفتم نمی دانستم غذای کره ای چیست.

So I remember landing in South Korea.

بنابراین به یاد دارم که در کره جنوبی فرود آمدم.

The airport was absolutely beautiful, right?

فرودگاه کاملاً زیبا بود، درست است؟

I got picked up by our, uh, representative from the institute

من را نماینده مؤسسه‌ای

that I was going to be working at, and so we are all in the car, in the

که قرار بود در آن کار کنم، برد، و بنابراین همه در ماشین هستیم، در

van actually driving to the institute.

ون واقعاً به سمت مؤسسه می‌رویم.

We're all meeting each other.

ما همه با هم ملاقات می کنیم

We're we're new missionaries, new English teachers, and we were excited, right?

ما مبلغان جدید، معلمان انگلیسی جدید هستیم و هیجان زده بودیم، درست است؟

But we were also quite hungry.

اما ما هم کاملا گرسنه بودیم.

because it had been a long flight.

چون پرواز طولانی بود

So we arrived at the institute and it was nighttime, so we just got a snack, right?

بنابراین ما به مؤسسه رسیدیم و شب بود، بنابراین فقط یک میان وعده گرفتیم، درست است؟

We didn't get a full meal, but the next day we woke up and we

ما یک وعده غذایی کامل نخوردیم، اما روز بعد از خواب بیدار شدیم و تمریناتمان را پشت سر گذاشتیم

went through our training, right?

، درست است؟

We went through our training, they gave us breakfast, and we were all

ما تمریناتمان را پشت سر گذاشتیم، آنها به ما صبحانه دادند و همه ما

looking forward to lunch because we knew lunch was going to be nice

مشتاقانه منتظر ناهار بودیم زیرا می دانستیم که ناهار خوب خواهد بود

because we were all super hungry.

زیرا همه ما فوق العاده گرسنه بودیم.

We were going to devour the food, right?

قرار بود غذا را بخوریم، درست است؟

We were gonna throw down, so lunchtime.

قرار بود پرت کنیم، پس وقت ناهار.

and we went to the cafeteria area and you could tell it was written

و ما به منطقه کافه تریا رفتیم و می توان گفت که

all over our faces that we were looking forward to a good meal.

روی صورتمان نوشته شده بود که منتظر یک غذای خوب هستیم.

So we walked up to the area where we were supposed to get our food.

بنابراین به سمت منطقه ای رفتیم که قرار بود غذایمان را بگیریم.

Now remember, we hadn't had Korean food before, right?

حالا یادتان باشد، ما قبلا غذای کره ای نخورده بودیم، درست است؟

We only knew the food of our individual countries, and many of us were Americans.

ما فقط غذای کشورهای خود را می دانستیم و بسیاری از ما آمریکایی بودیم.

There were some British individuals and some South Africans.

تعدادی انگلیسی و تعدادی هم آفریقای جنوبی بودند.

So I remember walking up to the front of the area with my plate in my.

بنابراین به یاد می‌آورم که با بشقاب در جلوی منطقه قدم زدم.

and I saw things that I recognized, but I also saw things that I didn't recognize.

و چیزهایی دیدم که تشخیص دادم، اما چیزهایی هم دیدم که تشخیص ندادم.

And at that point, I wasn't necessarily ready to try something

و در آن مرحله، من لزوماً آماده نبودم که چیز جدیدی را امتحان

new because I was starving, right?

کنم زیرا از گرسنگی می‌کشیدم، درست است؟

So I said, okay, let me get the things that I know.

بنابراین من گفتم، خوب، اجازه دهید من چیزهایی را که می دانم دریافت کنم.

So I got different things that I knew, and then I saw what I thought.

بنابراین من چیزهای مختلفی را که می دانستم به دست آوردم و سپس آنچه را که فکر می کردم دیدم.

Was pasta.

پاستا بود

I said, oh yes, I am about to throw down.

گفتم: اوه بله، دارم می اندازم پایین.

So I loaded my plate with what I thought was pasta, right?

بنابراین من بشقابم را با چیزی که فکر می کردم ماکارونی بود پر کردم، درست است؟

I put it on my plate and then I added some other vegetables and some

در بشقابم گذاشتم و بعد سبزی های دیگر و

other things that they had there.

چیزهای دیگری که آنجا داشتند به آن اضافه کردم.

So I sat down at the table with the other missionaries and other English

بنابراین من با مبلغان دیگر و سایر

teachers that had come and you know, we said prayer, I'm a Christian,

معلمان انگلیسی که آمده بودند سر میز نشستم و می دانید، ما نماز خواندیم، من یک مسیحی هستم،

and we said prayer, and I mean, literally my mouth was watering.

و نماز خواندیم، و منظورم این است که به معنای واقعی کلمه دهانم آب می ریخت.

So I took my.

بنابراین من خودم را گرفتم.

And I started eating some of the vegetables.

و من شروع به خوردن مقداری از سبزیجات کردم.

Everything was seasoned very well.

همه چیز خیلی خوب چاشنی شده بود.

Koreans can cook really well, and then I said, oh baby, oh baby, this pasta.

کره ای ها می توانند خیلی خوب بپزند، و بعد گفتم: اوه عزیزم، اوه عزیزم، این پاستا.

Cause it had this special sauce on it.

چون این سس خاص رویش بود.

So I took my fork and I stuck it into the pasta and I said, wait a minute.

پس چنگالمو برداشتم و داخل ماکارونی چسبوندم و گفتم یه لحظه صبر کن.

This pasta's a little bit thicker than I'm used to.

این پاستا کمی غلیظ تر از من است.

I said, but it's okay.

گفتم ولی اشکالی نداره

I'm.

من هستم.

and I stuck it in what I thought was pasta.

و من آن را در چیزی که فکر می کردم ماکارونی است گیر کردم.

And I put it in my mouth and I started chewing.

و گذاشتمش تو دهنم و شروع کردم به جویدن.

I said, mm, no . I didn't say it out loud, but I said, this is not pasta.

گفتم، مم، نه. بلند نگفتم ولی گفتم این ماکارونی نیست.

You see, in actuality it was the folky, right?

می بینید، در واقع این امر عامیانه بود، درست است؟

Um, the folky is rice cake, basically.

اوم، اساساً کیک برنجی است.

It's kind of like rice cake.

یه جورایی شبیه کیک برنجیه

It's like a rice that is put in a certain form, right?

مثل برنجی است که به شکل خاصی قرار می گیرد، درست است؟

And it's extremely chewy.

و فوق العاده جویدنی است.

Now just to.

حالا فقط به.

Americans in general, we are not used to extremely chewy

آمریکایی ها به طور کلی، ما به چیزهای بسیار جویدنی

things on our dinner plates.

در بشقاب شام عادت نداریم.

We have, of course, candy, but there aren't too many things in in our food

ما البته آب نبات داریم، اما چیزهای زیادی در دسته های غذایی ما وجود ندارد

categories that include chewy food, right?

که شامل غذای جویدنی باشد، درست است؟

They're in cute chewy, right?

آنها در جویدن ناز هستند، درست است؟

They're not really chewy, and I didn't wanna offend anyone,

آنها واقعا جویدنی نیستند، و من نمی خواستم به کسی توهین کنم،

so I continued to eat it.

بنابراین به خوردن آن ادامه دادم.

I didn't spit.

من تف نکردم

But I said, I was talking to myself.

اما گفتم با خودم حرف می زدم.

I said, what I won't be doing is eating any more of this.

گفتم، کاری که نمی‌کنم این است که دیگر از این غذا بخورم.

This is not pasta.

این ماکارونی نیست

I thought it was pasta, but it wasn't.

فکر می کردم پاستا است، اما اینطور نبود.

So I said, I won't be eating this again.

بنابراین گفتم، دیگر این را نمی خورم.

Fast forward 10 years, four years, three years.

سریع به جلو 10 سال، چهار سال، سه سال.

. The folky became one of my favorite Korean dishes, in the beginning because it was

. فولک در ابتدا به یکی از غذاهای کره ای مورد علاقه من تبدیل شد ، زیرا چیزی بود

something that I was not familiar with.

که با آن آشنا نبودم.

I thought it was pasta and it wasn't, but because it was something I wasn't familiar

فکر کردم ماکارونی است و نیست، اما چون چیزی بود که با آن آشنا

with, I said, no, I don't want it anymore.

نبودم، گفتم نه، دیگر آن را نمی خواهم.

But living in Korea for almost 10 years and eating it more and

اما تقریباً 10 سال در کره زندگی کردم و بیشتر و

more, all of a sudden it started to become one of my favorite Korean.

بیشتر آن را می خوردم، ناگهان به یکی از کره ای های مورد علاقه من تبدیل شد.

What's the message as you are learning English?

پیامی که در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید چیست؟

Sometimes you're going to learn something or see something that you

گاهی اوقات می خواهید چیزی یاد بگیرید یا چیزی را ببینید که

think is too difficult, too hard, and, and you don't wanna keep going.

فکر می کنید خیلی سخت، خیلی سخت است و نمی خواهید ادامه دهید.

Don't stop.

متوقف نشو

Keep moving forward, keep trying, keep reviewing, keep studying and

به حرکت رو به جلو ادامه دهید، به تلاش ادامه دهید، به مرور ادامه دهید، به مطالعه ادامه دهید و

what will happen to you will be the same thing that happened to.

آنچه برای شما اتفاق خواهد افتاد همان چیزی خواهد بود که برای شما اتفاق افتاده است.

Not only will you start liking what you're learning, your English

نه تنها چیزی را که یاد می گیرید دوست خواهید داشت، بلکه زبان انگلیسی

will improve and you'll be much better than you were before.

شما نیز بهتر خواهد شد و بسیار بهتر از قبل خواهید شد.

Hope you enjoyed this story and maybe you also tried something, some

امیدوارم از این داستان لذت برده باشید و شاید هم چیزی را امتحان کرده باشید،

type of food that you weren't, uh, really fond of in the beginning,

نوعی از غذایی که در ابتدا به آن علاقه نداشتید،

but in the end, you loved it.

اما در پایان، آن را دوست داشتید.

Let us know in the comment section.

اجازه بدهید به ما در بخش نظرات و مطمئن شوید.

I'll talk to you in the next lesson.

در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.