ENGLISH FLUENCY SECRETS | 9 CONFUSING THINGS AMERICANS SAY

Hey!

سلام!

Today, I wanna teach you 9 confusing things that Americans say.

امروز می خواهم 9 چیز گیج کننده ای که آمریکایی ها می گویند را به شما آموزش دهم.

But after today's lesson, you won't be confused.

اما بعد از درس امروز، شما سردرگم نخواهید شد.

Are you ready?

اماده ای؟

Well then.

خب پس

I'm Teacher Tiffani, let's jump right in.

من معلم تیفانی هستم، بیایید به داخل بپریم. بسیار

All right!

So the first one, number one.

خوب!

بنابراین اولین، شماره یک.

We have this, shoot the breeze.

ما این را داریم، به نسیم شلیک کنید.

Again.

از نو.

Shoot the breeze.

شلیک به نسیم.

Shoot the breeze?

شلیک به نسیم؟

Why do American say, shoot the breeze.

چرا آمریکایی ها می گویند شلیک به نسیم.

Now, you saw the lady's hair blowing in the wind, right?

حالا، دیدی موهای خانم در باد می‌وزد، درست است؟

The breeze was blowing but what does this actually mean?

نسیم در حال وزیدن بود، اما این در واقع چه معنایی دارد؟

So, in English when we say shoot the breeze, we're actually just

بنابراین، در زبان انگلیسی وقتی می گوییم به نسیم شلیک کن، در واقع می

saying to chat in a relaxed way.

گوییم که به شیوه ای آرام چت کنیم.

That's right!

درست است!

It's that simple.

ساده است.

Again.

از نو.

Imagine my friend calls me, right?

تصور کنید دوستم با من تماس می گیرد، درست است؟

"Hey girl!

"هی دختر!

(Yeah!) What you doin'?

(آره!) تو چیکار میکنی؟

(Oh, me?

(اوه، من؟

I'm just recording a video for my students.

من فقط دارم یک ویدیو برای دانش آموزانم ضبط می کنم.

Yet, girl.

با این حال، دختر.

What?)" And if we continue talking, we are shooting the breeze.

چی؟)" و اگر به صحبت ادامه دهیم، نسیم را می زنیم.

Chatting in a relaxed way.

گپ زدن به شیوه ای آرام

So again, you can now use this.

بنابراین دوباره، اکنون می توانید از این استفاده کنید.

"Hey!

"هی!

What are you doing today?

امروز چیکار میکنی؟

(Nothing.) What about you?

(هیچی.) تو چی؟

(Just shooting the breeze.)" Having a relaxed chat with family or friends.

(فقط به نسیم شلیک میکنی.)" چت آرام با خانواده یا دوستان.

Make sense, right?

منطقی است، درست است؟

We say shoot the breeze.

ما می گوییم شلیک به نسیم.

Now here's the next one.

حالا این مورد بعدی است.

I want you to look at this, number two.

می خواهم به این شماره دو نگاه کنید.

In English, we say ballpark figure.

در انگلیسی می گوییم ballpark figure.

Ballpark figure.

فیگور بالپارک.

Wait a minute!

یک دقیقه صبر کن!

Now when you think of a ballpark, you think of baseball, right?

حالا وقتی به یک پارک توپ فکر می کنید، به بیسبال فکر می کنید، درست است؟

You got your bat and you're ready to hit the ball.

شما چوب خود را گرفته اید و آماده ضربه زدن به توپ هستید.

So why do we say ballpark figure.

پس چرا می گوییم شکل توپ.

Now let me explain what it actually means.

حالا اجازه دهید توضیح دهم که در واقع چه معنایی دارد.

You see a ballpark figure is literally just a rough numerical estimate

می بینید که یک شکل پارک به معنای واقعی کلمه فقط یک تخمین عددی

or approximation of the value of something that is otherwise unknown.

تقریبی یا تقریبی از ارزش چیزی است که در غیر این صورت ناشناخته است.

For example, let's say someone says, "Tiffani, I'd like to buy your car."

به عنوان مثال، فرض کنید شخصی می گوید: "تیفانی، من می خواهم ماشین شما را بخرم."

And I said, "Okay.

You wanna buy my car.

و من گفتم: "خوب.

شما می خواهید ماشین من را بخرید.

I'm actually trying to find a new car so sure you can buy my car."

من در واقع دارم سعی می کنم یک ماشین جدید پیدا کنم تا مطمئن شوم که بتوانید ماشین من را بخرید."

And then they say, "Tiffani, how much will you charge me?

و بعد می گویند تیفانی از من چقدر

What's the price of your car?"

می گیری قیمت ماشینت چند است؟

And I stop and I think to myself, "Man, I know how much I paid for it

و می ایستم و با خودم فکر می کنم: "ای مرد، می دانم چقدر برای آن پول دادم،

but how much am I gonna sell it for?

اما چقدر می خواهم آن را بفروشم؟

I know that it's worth..."

می دانم که ارزشش را دارد..."

And I continue thinking about what I will charge the person.

و به این فکر می کنم که چه هزینه ای از آن شخص بگیرم. .

The person can then say, "Hey Tiff!

سپس آن شخص می تواند بگوید: "هی تیف!

Just give me a ballpark figure.

فقط یک رقم بالپارک

Give me an estimate.

به من بده. یک تخمین به من بده.

Kind of a figure that is around what you think your car is worth.

یک رقمی است که در حدود آن چیزی است که فکر می کنی ماشین شما ارزش دارد.

So, if I think my car is worth exactly $6,550 if I'm giving them

بنابراین، اگر فکر کنم ماشین من دقیقاً 6550 دلار ارزش دارد، اگر من ارزش داشته باشم. من به آنها

a ballpark figure, I may say around $7,000 or I could say around $6,000.

یک رقم پارک توپ می دهم، می توانم بگویم حدود 7000 دلار یا می توانم بگویم حدود 6000 دلار.

Again.

باز هم.

It's just an estimate.

این فقط یک تخمین است.

So when you hear an American say a ballpark figure is just

بنابراین وقتی می شنوید که یک آمریکایی می گوید یک رقم پارک توپ فقط

once again, a numerical estimate or approximation not baseball.

یک بار دیگر، یک تخمین عددی یا تقریبی بیسبال نیست.

Make sense?

منطقی است؟ بسیار

All right.

خب.

Let's check out the next one.

بیایید مورد بعدی را بررسی کنیم.

Again.

9 confusing things American say.

باز هم.

9 حرف گیج کننده آمریکایی ها.

We're on number three.

ما در شماره سه

Here we go!

هستیم. حالا می رویم!

This guy looks like he's enjoying the music but then someone says,

این مرد به نظر می رسد که از موسیقی لذت می برد ، اما بعد یکی می گوید،

sound like a broken record.

صدا مانند یک رکورد شکسته است.

Wait a minute!

یک دقیقه صبر کنید!

Someone or something sounds like a broken record?

کسی یا چیزی شبیه یک رکورد شکسته به نظر می رسد؟

Now he had his headphones on and he was jamming.

حالا هدفونش را در دست داشت و پارازیت می کرد

He was getting into the music.

. داشت وارد موسیقی می شد.

So, what does a broken record actually mean?

پس، یک رکورد شکسته واقعاً به چه معناست؟

So, in English when we actually say someone or something sounds like a broken

بنابراین، به انگلیسی وقتی واقعاً می گوییم کسی یا چیزی شبیه یک رکورد شکسته به نظر

record or you sound like a broken record.

می رسد یا شما مانند یک رکورد شکسته به نظر می رسد

We're actually saying this, it is used to refer to a person's

ما در واقع می گوییم این ، برای اشاره به

constant and annoying repetition of a particular statement or opinion.

تکرار مداوم و آزاردهنده یک گزاره یا نظر خاص توسط شخص استفاده می شود.

So let's say for example, you got a promotion at your job and

مثلاً فرض کنید شما در شغل خود ارتقاء پیدا کردید و

you start telling everyone, "Hey!

شروع به گفتن به همه می کنید: "هی!

Guess what?

حدس بزنید چی؟

I got a promotion at my job."

من در شغلم ترفیع گرفتم."

The first time everyone's like, "Yeah!

اولین بار همه می گویند "آره!

Good job!

کار خوب!

Amazing!"

شگفت انگیز!"

Then 30 minutes later you say, "Guess what?

سپس 30 دقیقه بعد می گویید "حدس بزنید چی؟

I got a promotion."

من ترفیع گرفتم."

They say, "Yeah!

آنها می گویند: "آره!

Good job!

Congratulations!"

کار خوب است!

تبریک می گویم!"

30 minutes later, you say the exact same thing.

30 دقیقه بعد، شما دقیقا همین را می گویید.

"Hey guys!

"هی بچه ها!

I got a promotion."

من ترفیع گرفتم."

Listen!

گوش بده!

You sound like a broken record.

شما مثل یک رکورد شکسته به نظر می رسید.

"Come on man!

We already know."

"بیا مرد!

ما قبلا می دانیم."

You're repeating the same thing over and over.

تو داری همین حرفو تکرار میکنی

Think about a record from back in the day.

به رکوردی در گذشته فکر کنید.

I remember when I was growing up, we used to listen to records.

یادم می‌آید وقتی بزرگ می‌شدم، آلبوم‌ها را گوش می‌کردیم.

There were no CD's, no MP3's, didn't exist back then.

در آن زمان هیچ سی دی و MP3 وجود نداشت.

So we would have a record and we put it on the record player.

بنابراین ما یک رکورد خواهیم داشت و آن را روی دستگاه ضبط قرار می دهیم.

And the record player would spin and we'd hear the music playing

و پخش کننده ضبط می چرخید و ما صدای موسیقی را

and we'd start moving, right?

می شنیدیم و شروع به حرکت می کردیم، درست است؟

But if something happen and the record had a scratch, it would start

اما اگر اتفاقی بیفتد و رکورد یک خراش داشته باشد،

playing the same sound over and over again, the record was broken.

بارها و بارها شروع به پخش همان صدا می کند، رکورد شکسته می شود.

So again, right there, saying the same thing over and over again.

بنابراین دوباره، همان جا، همان چیزی را بارها و بارها گفتن.

Constantly and getting annoyed.

مدام و اذیت شدن.

A broken record.

یک رکورد شکسته

Here we go!

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

در اینجا ما می رویم!

All right.

So let's go to number four.

خیلی خوب.

پس بریم سراغ شماره چهار.

Number four, right here.

شماره چهار، همینجا

Look at this beautiful bird.

به این پرنده زیبا نگاه کنید.

Well, what about this statement right here.

خوب، در مورد این بیانیه در اینجا چیست.

For the birds.

برای پرندگان.

For the birds.

برای پرندگان.

Now wait a minute.

حالا یک دقیقه صبر کنید.

When Americans say for the birds, what exactly are we saying.

وقتی آمریکایی ها برای پرندگان می گویند، ما دقیقاً چه می گوییم.

For the birds?

برای پرندگان؟

Like for the little beautiful bird in that video?

برای پرنده زیبای کوچولوی آن ویدیو دوست دارید؟

No!

نه!

Actually when we say for the birds, this is the meaning.

در واقع وقتی می گوییم برای پرندگان، این معناست.

Not worth consideration or unimportant.

ارزش توجه یا بی اهمیتی ندارد.

Something that is really not worth a discussion.

چیزی که واقعا ارزش بحث نداره.

"Hey!

"هی!

This is really not that important and this is for the birds."

این واقعاً چندان مهم نیست و این برای پرندگان است."

Again.

از نو.

Something that's not important, not worth your consideration,

چیزی که مهم نیست، ارزش توجه شما را

not worth thinking about.

ندارد، ارزش فکر کردن را ندارد.

Listen!

گوش بده!

We have a huge project to work on.

ما پروژه بزرگی برای کار داریم.

All of this other stuff, this is for the birds.

همه این چیزهای دیگر، این برای پرندگان است.

We need to focus on what we're doing right now.

ما باید روی کاری که در حال حاضر انجام می دهیم تمرکز کنیم.

Now, this is kind of slang so you don't necessarily want to use it when

حالا، این یک نوع عامیانه است، بنابراین شما لزوماً نمی خواهید از آن در

you're speaking to your boss but if you hear an American say this, now

هنگام صحبت با رئیس خود استفاده کنید، اما اگر این را از یک آمریکایی بشنوید، اکنون

you'll know what it means, right?

معنی آن را خواهید فهمید، درست است؟

For the birds.

برای پرندگان.

Now what about the next confusing thing that Americans actually say.

حالا در مورد چیز گیج کننده بعدی که آمریکایی ها واقعاً می گویند چه؟

What about this one right here?

در مورد این یکی در اینجا چیست؟

I got a big old turkey and the expression we use is cold turkey.

من یک بوقلمون بزرگ قدیمی گرفتم و اصطلاحی که استفاده می کنیم بوقلمون سرد است.

Cold turkey.

بوقلمون سرد.

Cold turkey like brrr, like I'm cold?

بوقلمون سرد مثل brrr، مثل من سرد؟

It's cold outside.

بیرون سرد است

Why do we as Americans say cold turkey.

چرا ما به عنوان آمریکایی می گوییم بوقلمون سرد.

Let me explain.

بگذار توضیح بدهم.

Here's the meaning of this one, in a sudden and abrupt manner.

در اینجا معنای این یکی، به شیوه ای ناگهانی و ناگهانی است.

That's right!

درست است!

In a sudden and abrupt manner.

به صورت ناگهانی و ناگهانی.

Let's imagine this.

بیایید این را تصور کنیم.

Let's say, now again we're just imagining.

بیایید بگوییم، اکنون دوباره فقط در حال تخیل هستیم.

Your teacher doesn't do this but I'm trying to get a prop, hold on one second.

معلم شما این کار را نمی کند، اما من سعی می کنم یک تکیه گاه پیدا کنم، یک ثانیه صبر کنید.

Let's say for example, I'm gonna get a marker.

مثلاً فرض کنید، من یک نشانگر می‌گیرم.

Let's say for example, that I had a habit of smoking.

مثلاً بگوییم که من عادت به سیگار کشیدن داشتم.

Let's say that was my habit, right?

بیایید بگوییم این عادت من بود، درست است؟

You guys liked that.

شما بچه ها این را دوست داشتید.

This is my cigarette right there.

این همان سیگار من است.

It's kind of big, right?

یه جورایی بزرگه، درسته؟

Let's say I had a habit of smoking and it was so bad that even when I was

فرض کنید من عادت به سیگار کشیدن داشتم و آنقدر بد بود که حتی زمانی که

teaching my lessons I had to take a cigarette, I was addicted but then I

دروس خود را یاد می‌دادم مجبور به کشیدن سیگار شدم، معتاد بودم، اما بعد

read a report and the report explained, the more you smoke, the worse your

گزارشی را خواندم و گزارش توضیح داد ، هر چه بیشتر سیگار بکشید، بدتر می‌شوید.

lungs will become, you'll die faster.

ریه ها تبدیل می شوند، شما سریع تر خواهید مرد.

And the article really scares me and I decide to quit smoking all of a sudden.

و مقاله واقعاً من را می ترساند و تصمیم گرفتم ناگهان سیگار را ترک کنم.

In this situation, I quit cold turkey.

در این شرایط از بوقلمون سرد کنار گذاشتم.

Hey!

سلام!

You got it, right?

فهمیدی، درسته؟

Again.

از نو.

Cold turkey is just in a sudden and abrupt manner.

بوقلمون سرد فقط به صورت ناگهانی و ناگهانی است.

I was smoking and then all of a sudden I quit cold turkey.

من سیگار می کشیدم و ناگهان بوقلمون سرد را ترک کردم.

I don't do that anymore.

من دیگر این کار را نمی کنم.

Hopefully you enjoy that little acting.

امیدوارم از آن بازی کوچک لذت ببرید.

All right.

خیلی خوب.

So let's go to the next one.

پس بریم سراغ بعدی.

Again.

We have 9 in total and we just finished number five.

از نو.

در مجموع 9 نفر داریم و به تازگی رتبه 5 را به پایان رساندیم.

What about this one right here?

در مورد این یکی در اینجا چیست؟

Number six.

شماره شش.

Number six is plead the fifth.

شماره شش ادعای پنجم است.

Plead the fifth.

خواهش پنجمین.

Now, you know that pleading just means like begging or saying I'm

حالا، می دانید که التماس کردن فقط به معنای التماس کردن یا

making a strong request, right?

گفتن یک درخواست قوی است، درست است؟

So why do we say plead the fifth?

پس چرا می گوییم التماس پنجمین؟

Now I'll be very honest with you.

حالا من با شما بسیار صادق خواهم بود.

We use this all the time so it's very important for you as an

ما همیشه از آن استفاده می کنیم، بنابراین درک این موضوع برای شما به عنوان یک

English learner to understand this.

زبان آموز انگلیسی بسیار مهم است.

You will hear it in movies.

آن را در فیلم ها خواهید شنید.

You'll hear it used in dramas.

می شنوید که از آن در درام استفاده می شود.

You hear it on podcast.

شما آن را در پادکست می شنوید.

Native English speakers.

انگلیسی زبانان بومی.

Americans use this all the time so what does it actually mean?

آمریکایی ها همیشه از این استفاده می کنند، بنابراین واقعاً چه معنایی دارد؟

Well, plead the fifth actually refers to exercising the right, guaranteed by

خوب، خواهش کنید پنجمین مورد در واقع به استفاده از حق تضمین شده

the Fifth Amendment to the Constitution, of refusing to answer questions in

توسط متمم پنجم قانون اساسی برای امتناع از پاسخگویی به سؤالات

order to avoid incriminating oneself.

به منظور جلوگیری از متهم کردن خود اشاره دارد.

Let me explain.

بگذار توضیح بدهم.

Sometimes people ask you questions, right?

گاهی اوقات مردم از شما سوال می پرسند، درست است؟

And you don't mind answering those questions, they're okay, right?

و شما برای پاسخ دادن به این سوالات مشکلی ندارید، آنها مشکلی ندارند، درست است؟

But other times people ask you personal questions or questions that if you

اما مواقع دیگر مردم از شما سوالات شخصی می پرسند یا سوالاتی می پرسند که اگر

respond, you may get in trouble.

پاسخ دهید، ممکن است دچار مشکل شوید.

In those situations, you can say, "Oh, I plead the fifth.

در آن مواقع، می‌توانید بگویید: "اوه، من پنجمین را

I plead the fifth.

I'm not gonna answer that question."

درخواست می‌کنم. من پنجمی را درخواست می‌کنم.

من به این سوال پاسخ نمی‌دهم."

What you're saying is, I have a right to refuse to answer because of the

آنچه شما می گویید این است که من حق دارم از پاسخ دادن به دلیل

Fifth Amendment to the Constitution that gives me the right to not answer.

پنجمین متمم قانون اساسی که به من حق پاسخ ندادن را می دهد، امتناع کنم.

It makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

So when you hear an American say, "Oh, I plead the fifth."

بنابراین وقتی می شنوید که یک آمریکایی می گوید: "اوه، من پنجمین را درخواست می کنم."

It means, "Hey!

یعنی: "هی!

They're exercising their right from the Fifth Amendment to the Constitution.

آنها دارند از حق خود از متمم پنجم قانون اساسی استفاده می کنند

Make sense?

. منطقی است؟

It's not confusing anymore, right?

این دیگر گیج کننده نیست، درست است؟ بسیار

All right.

So let's check out this one.

خوب.

پس بیایید این یکی را بررسی

Here we go!

کنیم. اینم!

This one is also interesting.

این یکی هم جالب است.

We see this person falling from the sky and then we have this thing.

ما می بینیم که این شخص از آسمان در حال سقوط است و سپس این چیز را داریم.

Fall through the cracks.

سقوط از طریق شکاف.

Fall through the cracks.

سقوط از طریق شکاف.

Why do Americans say fall through the cracks?

چرا آمریکایی ها می گویند سقوط از طریق شکاف؟

Are you literally falling through a crack?

No!

Actually, this means to be missed; to escape the necessary notice or attention.

از دست رفته؛ برای فرار از توجه یا توجه لازم.

Again.

دوباره.

Something is missed, it's overlooked because it fell through the cracks.

چیزی از قلم افتاده است، نادیده گرفته شده است زیرا از شکاف ها افتاده است.

Think about in your kitchen.

در آشپزخانه خود فکر کنید.

It doesn't matter what country you live in, right?

مهم نیست در چه کشوری زندگی می کنید، درست است؟

Let's say you're cooking, right?

فرض کنید در حال آشپزی هستید درست است؟

And while you're cooking food, you are ready to eat.

و در حالی که در حال پختن غذا هستید، آماده خوردن هستید.

Whatever it is your making, right?

هر چیزی که شما درست می کنید، درست است؟

But unfortunately right next to you, right next to the stove, you have

اما متأسفانه درست در کنار شما، درست در کنار اجاق گاز،

your countertop and there's a little crack in your countertop, right?

میز خود را دارید و یک شکاف کوچک در صفحه شما وجود دارد. درسته؟

You mean, you wanna get it fixed but you haven't gotten fixed yet and while

یعنی میخوای درستش کنی اما درستش نکردی و در حالی

you're cooking some of the onions fly out of the pan and they go into the crack.

که در حال پختن هستید مقداری از پیازها از ماهیتابه خارج می شوند و به داخل شکاف می روند.

You no longer see the onions, right?

شما دیگر پیازها را نمی بینید، درست است؟

They literally fell through the cracks.

آنها به معنای واقعی کلمه از طریق شکاف سقوط کردند.

So, this is what we're implying.

بنابراین، این چیزی است که ما به آن اشاره می کنیم.

When you're doing something and maybe you're working on a project and

وقتی در حال انجام کاری هستید و شاید در حال کار بر روی پروژه ای هستید و

there are some details that you miss.

برخی جزئیات وجود دارد که از دست می دهید.

"Oh man!

"اوه مرد!

They fell through the cracks."

آنها از طریق شکاف افتادند."

We didn't see them.

ما آنها را ندیدیم.

We missed them.

دلمان برایشان تنگ شده بود.

Just like a literal piece of onion can fall through the cracks in

درست مانند یک تکه پیاز که می تواند

your kitchen from the countertop, on the countertop, right?

از روی میز، روی میز، از شکاف های آشپزخانه شما بیفتد، درست است؟

There's a crack in the countertop, that onion goes in there, right?

یک شکاف در میز وجود دارد، آن پیاز در آنجا می رود، درست است؟

Just like that.

همینطور.

You can miss a detail.

شما می توانید یک جزئیات را از دست بدهید.

It fell through the cracks.

از شکاف ها افتاد.

Make sense, right?

منطقی است، درست است؟

All right.

خیلی خوب.

Now let's check out this one right here, another thing we say in English.

حالا بیایید این یکی را اینجا بررسی کنیم، چیز دیگری که به زبان انگلیسی می گوییم.

You see this bus going around this curve and there's an expression we use.

شما این اتوبوس را می بینید که دور این منحنی می چرخد ​​و عبارتی وجود دارد که ما استفاده می کنیم.

Throw someone under the bus.

یکی را بیندازید زیر اتوبوس

Wait a minute!

یک دقیقه صبر کن!

You're telling me that Americans say that they're gonna throw

شما به من می گویید که آمریکایی ها می گویند که یک

someone else under a bus?

نفر دیگر را زیر اتوبوس می اندازند؟

What in the world does this mean?

در دنیا این به چه معناست؟

I'm gonna tell you.

بهت میگم

So, when we say throw someone under the bus, it literally means to abandon

بنابراین، وقتی می گوییم کسی را زیر اتوبوس بیندازیم، در لغت به معنای رها کردن

a friend or ally for selfish reasons.

یک دوست یا متحد به دلایل خودخواهانه است.

You wanna protect yourself and you're like, "Nope!

شما می خواهید از خود محافظت کنید و می گویید "نه!

I don't have anything to do with that person."

من با آن شخص کاری ندارم."

You want to protect yourself or to cause someone else to suffer in order to save

شما می خواهید برای نجات خود یا به دست آوردن مزیت شخصی از خود محافظت کنید یا باعث رنج دیگران شوید

oneself or gain personal advantage.

.

Here's the easiest way for you to remember this.

در اینجا ساده ترین راه برای به خاطر سپردن این موضوع وجود دارد.

A bus is a big vehicle and if someone tossed you under that

اتوبوس وسیله نقلیه بزرگی است و اگر کسی شما را زیر آن

vehicle, you would be harmed, right?

وسیله بیندازد، آسیب می بینید، درست است؟

You would suffer some serious consequences.

شما متحمل عواقب جدی خواهید شد.

Your body would experience harm, right?

بدن شما آسیب خواهد دید، درست است؟

So when someone tosses you under the bus, again, they're saving

بنابراین وقتی کسی شما را زیر اتوبوس می‌اندازد، دوباره خودش را نجات می‌دهد

themselves but they're causing you harm or they're taking the advantage

اما به شما آسیب می‌زند یا از این مزیت استفاده می‌کند

and giving you the disadvantage.

و ضرر را به شما می‌رساند.

So for example, let's say there are two children, right?

برای مثال، فرض کنید دو فرزند وجود دارد، درست است؟

And they both, they're eating ice cream.

و هر دو در حال خوردن بستنی هستند.

They shouldn't have bought the ice cream.

آنها نباید بستنی را می خریدند.

Their mom told them not to buy the ice cream but they

مادرشان به آنها گفت که بستنی نخرند اما آنها

decided to buy the ice cream.

تصمیم گرفتند بستنی بخرند.

And they're walking back home and one of them finishes his ice cream

و آنها در حال برگشتن به خانه هستند و یکی از آنها بستنی اش را تمام می کند،

but the other one is still licking, licking an ice cream cone and all

اما دیگری هنوز در حال لیسیدن است، قیفی بستنی را می لیسد و

of a sudden their mother walks out.

ناگهان مادرشان از خانه بیرون می رود.

And the one that finished his ice cream points and says, "He did it.

و اونی که بستنیشو تموم کرد اشاره میکنه و میگه: "او این کارو کرد.

I didn't."

من نکردم."

Even though he did it too, he tossed him under the bus.

با اینکه او هم این کار را کرد، او را زیر اتوبوس انداخت.

I don't wanna get in trouble.

من نمی خواهم به دردسر بیفتم

"He's the one that did it, not me."

"او بود که این کار را کرد، نه من."

Tossed him under the bus.

او را زیر اتوبوس انداخت.

Make sense, right?

منطقی است، درست است؟

Okay!

Now let's check out number nine.

باشه!

حالا بیایید شماره نه را بررسی کنیم.

This is also important.

این نیز مهم است.

You see them flying down the slope, right?

آنها را در حال پرواز از شیب می بینید، درست است؟

Well, here's the expression we use.

خوب، این عبارتی است که ما استفاده می کنیم.

It's all downhill from here.

از اینجا همه چیز سرازیر است.

It's all downhill from here.

از اینجا همه چیز سرازیر است.

What does this mean?

این یعنی چی؟

Why do we as Americans say it's all downhill from here.

چرا ما به عنوان آمریکایی ها می گوییم که همه چیز از اینجا سراشیبی است.

Well, this actually has two different meanings.

خوب، این در واقع دو معنای متفاوت دارد.

It's actually an idiom with two opposing meanings.

در واقع یک اصطلاح با دو معنای متضاد است.

The first meaning is that things are about to go really bad, usually because

معنای اول این است که همه چیز در شرف وقوع است، معمولاً به

you've already had all the good.

این دلیل که شما قبلاً همه خوبی ها را داشته اید.

Everything good has already happened and moving forward, we're

همه چیز خوب قبلا اتفاق افتاده است و به جلو می رویم، ما

only gonna experience bad things.

فقط چیزهای بدی را تجربه خواهیم کرد.

The second meaning is that from now on, everything is going to be easy.

معنای دوم این است که از این به بعد همه چیز آسان می شود.

Now, let me show you visually the second part.

حالا اجازه دهید قسمت دوم را به صورت بصری به شما نشان دهم.

Again.

Look at this!

از نو.

به این نگاه کن!

It's very easy to fly down the hill, right?

پرواز کردن از تپه بسیار آسان است ، درست است؟

This individual can just let the hill take him or her down the hill very, very

این فرد فقط می تواند بگذارد تپه او را خیلی خیلی راحت از تپه پایین بیاورد

easily or again according to the first part of the definition, we've reached

یا دوباره طبق قسمت اول تعریف، ما به

the top, everything good that will happen has already happened but moving

اوج رسیدیم، هر اتفاق خوبی که خواهد افتاد قبلاً اتفاق افتاده است، اما حرکت

forward, we're only gonna have bad things.

رو به جلو، ما. فقط چیزهای بدی خواهی داشت

In English we say, it's all downhill from here.

به انگلیسی می گوییم، همه چیز از اینجا سرازیری است.

Now, I hope you've enjoyed this lesson.

حالا امیدوارم از این درس لذت برده باشید.

I hope that understanding these 9 confusing things will now help you sound

امیدوارم درک این 9 مورد گیج کننده به شما کمک کند که

more like a native English speaker.

بیشتر شبیه یک انگلیسی زبان مادری باشید.

And help you enjoy more programs and movies when you watch them.

و به شما کمک می کند هنگام تماشای برنامه ها و فیلم های بیشتری از آنها لذت ببرید .

All right!

I'll talk to you next week but as always remember to speak English.

خیلی خوب!

هفته آینده با شما صحبت خواهم کرد، اما مثل همیشه یادتان باشد که انگلیسی صحبت کنید.

You still there?

هنوز اونجایی؟

You know what time it is?

میدونی ساعت چنده؟

It's story time.

زمان داستان است

Hey!

I said it's story time.

سلام!

گفتم وقت داستان است.

All right!

خیلی خوب!

So, today's story is actually something that happened to me when

بنابراین، داستان امروز در واقع چیزی است که برای من اتفاق افتاده است، زمانی

I was in Korea teaching English.

که در کره بودم و در حال تدریس زبان انگلیسی بودم.

Now, we talked about in today's lesson, 9 confusing things that American say right?

حالا در درس امروز در مورد 9 چیز گیج کننده ای که آمریکایی ها می گویند صحبت کردیم درست است؟

So, when I was in South Korea, again, I have always loved teaching English.

بنابراین، زمانی که در کره جنوبی بودم، دوباره، همیشه عاشق تدریس زبان انگلیسی بودم.

I love helping you and when I was in South Korea, I loved teaching English.

من عاشق کمک به شما هستم و زمانی که در کره جنوبی بودم، عاشق تدریس زبان انگلیسی بودم.

And I remember I had this one class, it was one of my favorite classes.

و یادم می آید که این یک کلاس را داشتم، یکی از کلاس های مورد علاقه من بود.

Their English was improving.

زبان انگلیسی آنها رو به بهبود بود.

They can understand me.

آنها می توانند مرا درک کنند.

I could tell stories.

می توانستم داستان بگویم.

I could tell jokes.

می توانستم جوک بگویم.

We could have long discussions.

می توانستیم بحث های طولانی داشته باشیم.

Their English was good.

انگلیسیشون خوب بود

They were intermediate learners.

آنها زبان آموزان متوسط ​​بودند.

So, one day after class, I ended class and we all were walking out together.

بنابراین، یک روز بعد از کلاس، کلاس را تمام کردم و همه با هم داشتیم بیرون می رفتیم.

Again.

از نو.

They were one of my favorite classes.

آنها یکی از کلاس های مورد علاقه من بودند.

We talked all the time and as we were walking out of the

تمام مدت با هم صحبت می کردیم و در حالی که از کلاس بیرون می

class, I saw a fellow teacher.

رفتیم، یکی از معلمان را دیدم.

Now he was actually working at another Institute.

حالا او در واقع در موسسه دیگری کار می کرد.

So I didn't see him all the time.

بنابراین من او را همیشه ندیدم.

So I was so excited when he came up the steps that I immediately ran over to

بنابراین وقتی از پله ها بالا آمد آنقدر هیجان زده شدم که بلافاصله به طرفش دویدم

him and we both gave each other a hug, started talking and we were having a

و هر دو همدیگر را در آغوش گرفتیم، شروع به صحبت کردیم و

good conversation and all of a sudden we stopped because all of my students

صحبت خوبی داشتیم و ناگهان متوقف شدیم زیرا همه شاگردانم

were surrounding us and there were other people in the hallway and everyone was

اطراف بودند. ما و افراد دیگری در راهرو بودیم و همه

silent and they were just staring at us.

ساکت بودند و فقط به ما خیره شده بودند.

Now remember, I had been an English teacher for a while.

حالا یادتان باشد، من مدتی معلم زبان انگلیسی بودم.

He was also an English teacher.

او همچنین معلم زبان انگلیسی بود.

So we looked around and I stopped and I said to my students, "What's wrong?

پس نگاهی به اطراف انداختیم و من ایستادم و به شاگردانم گفتم: «چی شده؟»

They said, "Tiffani, what are you guys saying?"

گفتند: «تیفانی، بچه ها چه می گویید؟»

And he and I looked at each other and said, "What do you mean?

و من و او به هم نگاه کردیم و گفتیم: «منظورت چیست؟

They said, "Tiffani, we understand everything you say in class.

آنها گفتند: "تیفانی، ما همه چیزهایی که در کلاس می گویید را می فهمیم.

We have long discussions with you but this is the very first time, we

ما با شما بحث های طولانی داریم، اما این اولین بار است

have no idea what you're saying."

که نمی دانیم چه می گویید."

And I chuckled and so did my friend.

و من خندیدم و دوستم هم همینطور.

And in that moment I realized the importance of teaching my

و در آن لحظه متوجه اهمیت آموزش

students not just book English but real English from real life.

زبان انگلیسی به دانش آموزانم نه تنها با کتاب، بلکه انگلیسی واقعی از زندگی واقعی شدم.

You see what happened was my friend and I, we left teacher mode and

ببینید چه اتفاقی افتاد من و دوستم بودیم، از حالت معلم خارج شدیم و

we just started speaking English regularly, very comfortably like

تازه شروع کردیم به طور منظم انگلیسی صحبت کنیم، خیلی راحت مثل

we were in our own environment.

اینکه در محیط خودمان بودیم.

We started using new expressions, new phrases that my students had never heard.

شروع کردیم به استفاده از عبارات جدید، عبارات جدیدی که دانش آموزان من هرگز نشنیده بودند.

My speed changed a little bit and they were in all because the teacher that

سرعت من کمی تغییر کرد و آنها در همه جا بودند زیرا معلمی که

they had gotten so used to, all of a sudden, it was like a brand new person.

خیلی به آن عادت کرده بودند ، یکدفعه مثل یک فرد جدید بود.

This is exactly why I try to teach you lessons like I taught you today.

دقیقاً به همین دلیل است که من سعی می کنم مانند آنچه امروز به شما یاد دادم به شما درس هایی بیاموزم.

I don't want you to experience that confusion.

من نمی خواهم شما آن سردرگمی را تجربه کنید.

Now of course they laughed and I explain some of the things my friend

حالا البته آنها خندیدند و من و دوستم برخی از چیزهایی را که من

and I were saying, and they enjoyed the conversation moving forward.

و دوستم می گفتیم توضیح دادم و آنها از ادامه گفتگو لذت بردند.

But again, this is what happens to you on a regular basis when you're watching

اما باز هم، این همان چیزی است که به طور منظم برای شما اتفاق می‌افتد، زمانی که در حال تماشای

TV or movies, you speak English well, you've studied a lot but then you

تلویزیون یا فیلم هستید، انگلیسی را خوب صحبت می‌کنید، زیاد مطالعه کرده‌اید، اما بعد از آن

hear an American or a native English speaker use something you've never

می‌شنوید که یک آمریکایی یا انگلیسی زبان مادری از چیزی استفاده می‌کند که هرگز استفاده نکرده‌اید.

heard before and you get confused.

قبلا شنیده اید و گیج می شوید.

Don't worry.

نگران نباشید.

I will help you.

من به شما کمک خواهم کرد.

I hope you enjoyed the story again.

امیدوارم باز هم از داستان لذت برده باشید.

My friend and I had a good laugh.

من و دوستم کلی خندیدیم.

The students had a good laugh and moving forward, I taught them a lot

دانش آموزان خندیدند و با حرکت رو به جلو،

more real English expressions and words.

عبارات و کلمات انگلیسی واقعی تری را به آنها آموزش دادم.

All right guys, I will talk to you next time.

باشه بچه ها دفعه بعد باهاتون صحبت میکنم

Have a great day!

روز خوبی داشته باشی!