A 750 Mile Hike Through The Grand Canyon | Learn English Through True Stories

One of the seven natural wonders

یکی از هفت عجایب

of the world is the Grand Canyon,

طبیعی جهان گراند کنیون است

which is in Arizona.

که در آریزونا قرار دارد.

It has basically become the hotspot for tourists.

اساساً به کانون گردشگران تبدیل شده است.

In one year alone, more than seven million people

تنها در یک سال، بیش از هفت میلیون نفر

visit the Grand Canyon.

از گرند کنیون دیدن می کنند.

On February 26th of 2019,

در 26 فوریه 2019

it turned 100 years old. (party horns squeaking)

، 100 ساله شد. (صدای بوق های مهمانی)

But the Grand Canyon is facing multiple threats.

اما گرند کانیون با تهدیدات متعددی مواجه است.

There's been an increase in helicopter flights,

افزایش پروازهای هلیکوپتر،

a possible plan for a train

طرح احتمالی برای قطاری

that goes through the canyon,

که از دره می گذرد،

and even many proposed

و حتی بسیاری از

tourist building plans and developments.

طرح ها و توسعه های ساختمانی توریستی پیشنهاد شده است.

That is why, back in 2015,

به همین دلیل در سال

a man named Pete McBride stepped in

2015 مردی به نام پیت مک براید وارد عمل شد

and decided to save the Grand Canyon.

و تصمیم گرفت گرند کانیون را نجات دهد.

He decided to save it by hiking it.

او تصمیم گرفت با پیاده روی آن را نجات دهد.

A 750 mile hike.

750 مایل پیاده روی.

So who is Pete McBride?

پس پیت مک براید کیست؟

Why did he think a hike could save the Grand Canyon?

چرا او فکر کرد که یک پیاده روی می تواند گرند کنیون را نجات دهد؟

And what happened on his hike?

و در پیاده روی او چه اتفاقی افتاد؟

That's what we are going to learn today.

این چیزی است که امروز قرار است یاد بگیریم.

This episode of Learn English Through True Stories

این قسمت از آموزش زبان انگلیسی از طریق داستان های واقعی

is brought to you by

توسط

the Speak English with Tiffani Academy.

آکادمی صحبت به زبان انگلیسی با تیفانی برای شما آورده شده است.

You can learn more about the academy

by clicking the link in the description below.

با کلیک بر روی لینک در توضیحات زیر می توانید اطلاعات بیشتری در مورد آکادمی کسب کنید.

So Pete McBride is an adventure filmmaker,

بنابراین پیت مک براید یک فیلمساز ماجراجویی

photographer, and a writer.

، عکاس و نویسنده است.

He is known for the work that he did

او به خاطر کارهایی که

in filming the path of the Colorado River,

در فیلمبرداری مسیر رودخانه کلرادو انجام داد شناخته شده است،

but it was during this trip that he noticed a problem.

اما در این سفر بود که متوجه مشکلی شد.

He noticed that the river,

او متوجه شد که رودخانه ای

which runs through the Grand Canyon,

که از گرند کنیون

no longer reaches the ocean,

می گذرد دیگر به اقیانوس نمی رسد

and he found out that this problem

و متوجه شد که این مشکل

had begun 20 years ago.

از 20 سال پیش آغاز شده است.

This was the first indicator to him

این اولین نشانگر برای او بود

that the Grand Canyon National Park was in danger,

که پارک ملی گرند کانیون در خطر است،

so Pete McBride decided to hike

بنابراین پیت مک براید تصمیم گرفت

the length of the Grand Canyon

طول گرند کانیون را

in order to bring awareness to the threats it is facing.

طی کند تا از تهدیداتی که با آن مواجه است آگاه شود.

His goal was to help conserve a national treasure

هدف او کمک به حفظ یک گنجینه ملی

by highlighting its natural beauty

با برجسته کردن زیبایی طبیعی

that was slowly being taken away.

آن بود که به تدریج از بین می رفت.

Alright, the first word is indicator.

بسیار خوب، اولین کلمه نشانگر است.

Again, indicator.

باز هم نشانگر

Now, indicator is a sign or a signal

حالا، اندیکاتور نشانه یا سیگنالی است

that shows something exists or is true,

که نشان می دهد چیزی وجود دارد یا درست است،

or that makes something clear, okay?

یا چیزی را روشن می کند، خوب است؟

So the example sentence is,

بنابراین جمله مثال این است

the car's speedometer

که سرعت سنج

and temperature indicator were broken, okay?

و نشانگر دمای ماشین خراب بود، خوب؟

So again, the speedometer and the temperature

پس باز هم از سرعت سنج و

are used to show or make something clear,

دما برای نشان دادن یا واضح کردن چیزی استفاده می شود

the speed and the temperature, okay?

، سرعت و دما، باشه؟

Alright, next we have bring awareness to.

بسیار خوب، بعد ما باید آگاهی را به.

This is an expression

این یک عبارت

or a pattern we use in English, okay?

یا الگویی است که ما در انگلیسی استفاده می کنیم، خوب؟

So bring awareness to,

بنابراین آگاه سازی به،

it means to increase people's knowledge

به معنای افزایش دانش

or understanding of something.

یا درک مردم از چیزی است.

This is a very, very good pattern

این یک الگوی بسیار بسیار خوب

for you to use, okay?

برای استفاده شماست، باشه؟

And the example is,

و به عنوان مثال،

the actor wanted to bring awareness to

این بازیگر می‌خواست آگاهی بیاورد که

how recycling can help our environment, okay?

چگونه بازیافت می‌تواند به محیط زیست ما کمک کند، خوب؟

So that means the actor wanted people

پس این بدان معناست که بازیگر می خواست مردم

to understand even more how recycling

حتی بیشتر بفهمند که بازیافت چگونه

can effect our environment, okay?

می تواند بر محیط ما تأثیر بگذارد، خوب؟

So in English we say bring awareness to.

بنابراین در زبان انگلیسی می گوییم بیاورید آگاهی به.

And finally we have national treasure.

و بالاخره ما ثروت ملی داریم.

Again, national treasure.

باز هم گنج ملی.

This is something regarded as being

این چیزی است که به

a symbol of a nation's cultural heritage, okay?

عنوان نمادی از میراث فرهنگی یک ملت در نظر گرفته می شود، خوب؟

Something that is very important to the nation

چیزی که به

because of the cultural importance, alright?

دلیل اهمیت فرهنگی برای ملت بسیار مهم است، درست است؟

So the panda is considered

بنابراین پاندا

one of China's national treasures.

یکی از گنجینه های ملی چین محسوب می شود.

Now this is something we all are aware of.

اکنون این چیزی است که همه ما از آن آگاه هستیم.

Why, because when we think of a panda bear,

چرا، چون وقتی به یک خرس پاندا

we usually think of China,

فکر می کنیم، معمولاً به چین فکر می کنیم،

because China is known for its panda bears, okay?

زیرا چین به خرس های پاندا معروف است، خوب؟

So people usually love pandas that come from China.

بنابراین مردم معمولاً عاشق پانداهایی هستند که از چین می آیند.

So he called a friend named Kevin Fedarko

بنابراین او با یکی از دوستانش به نام کوین فدارکو تماس گرفت

and also invited an experienced

و همچنین از یک کوهنورد باتجربه در

Grand Canyon hiker named Rich Rudow

گرند کانیون به نام ریچ رودو

to join him on the 750 mile hike.

دعوت کرد تا در پیاده روی 750 مایلی به او بپیوندد.

Even though there are no trails

با وجود اینکه هیچ مسیری

for many parts of the canyon,

برای بسیاری از قسمت‌های دره وجود ندارد،

they were confident that they could do it,

اما مطمئن بودند که می‌توانند این کار را انجام دهند،

so they set out on their 750 mile journey.

بنابراین سفر 750 مایلی خود را آغاز کردند.

Now, Pete McBride was no stranger to a difficult hike.

حالا پیت مک براید با یک پیاده روی دشوار غریبه نبود.

You see, prior to starting his hike of the Grand Canyon,

ببینید، قبل از شروع پیاده روی خود در گراند کانیون،

he had already hiked Mount Everest

او قبلاً کوه اورست را پیاده روی کرده بود

and even documented nature in Antarctica.

و حتی طبیعت قطب جنوب را مستند کرده بود.

In other words,

به عبارت دیگر،

a difficult hike didn't intimidate him.

یک پیاده روی دشوار او را نترساند.

But the Grand Canyon was different.

اما گراند کانیون متفاوت بود.

The temperatures during the hike

دمای هوا در طول مسیر پیاده روی

fluctuated from eight degrees

از هشت

all the way to 116 degrees Fahrenheit.

درجه تا 116 درجه فارنهایت در نوسان بود.

The elevations varied drastically

ارتفاعات به شدت متفاوت بود

and the amount of unstable rock

و مقدار سنگ ناپایدار

made the hike much more difficult

، پیاده‌روی را بسیار دشوارتر

than he could have anticipated.

از آن چیزی بود که او می‌توانست پیش‌بینی کند.

Alright, the first word is no stranger to.

بسیار خوب، کلمه اول غریبه نیست.

No stranger to.

غریبه نیست.

This means to be familiar with

این یعنی آشنایی با

a particular experience or activity, okay?

یک تجربه یا فعالیت خاص، خوب؟

Alright, the example is,

خوب، مثال این است که

Michael is no stranger to hard work.

مایکل با کار سخت غریبه نیست.

This means Michael is a very hard worker, okay?

این یعنی مایکل خیلی سخت کوش است، خوب؟

Next, we have intimidate.

بعد، ما مرعوب.

Again, intimidate.

باز هم ترساندن

This means to frighten or threaten someone,

این به معنای ترساندن یا تهدید کردن شخصی است،

usually in order to persuade

معمولاً به منظور متقاعد

the person to do something.

کردن شخص به انجام کاری.

So you see this a lot in schools with bullies.

بنابراین شما این را در مدارس با قلدرها زیاد می بینید.

So, for example,

the bully tried to intimidate the children, okay?

مثلاً قلدر سعی کرد بچه ها را بترساند، خوب؟

Maybe the bully was asking for money.

شاید قلدر درخواست پول می کرد.

He or she tried to intimidate the children.

او سعی کرد بچه ها را بترساند.

And finally, fluctuated.

و در نهایت نوسان داشت.

Again, fluctuated.

باز هم نوسان داشت.

This means to rise and fall irregularly

این به معنای افزایش و کاهش نامنظم

in number or amount.

در تعداد یا مقدار است.

In English we say fluctuate, okay?

در انگلیسی می گوییم fluctuate، خوب؟

Alright, the sentence is,

خوب، جمله این است

the temperature fluctuated a lot this winter.

که دما در زمستان امسال بسیار نوسان داشت.

So, for example,

بنابراین، برای مثال،

let's say the winter started in November

فرض کنید زمستان از نوامبر شروع شد

and went all the way through

و

to March of the next year.

تا مارس سال بعد ادامه یافت.

Well, in December,

خوب، در ماه دسامبر،

let's say between November and December,

فرض کنید بین نوامبر و دسامبر

the weather was about maybe 10 degrees, okay?

، هوا حدوداً 10 درجه بود، خوب؟

Let's say 10 degrees Fahrenheit, it's very cold.

فرض کنید 10 درجه فارنهایت، هوا بسیار سرد است.

But then suddenly, between December and January,

اما ناگهان، بین دسامبر و ژانویه

the weather went very, very hot, 60 degrees Fahrenheit,

، هوا بسیار بسیار گرم شد، 60 درجه فارنهایت،

and then between January and February,

و سپس بین ژانویه و فوریه

the weather went back down to five degrees Fahrenheit.

، هوا به پنج درجه فارنهایت کاهش یافت.

So you see what's happening.

بنابراین می بینید که چه اتفاقی می افتد.

The weather is fluctuating.

هوا در حال نوسان است.

Rising and falling irregularly.

بالا و پایین رفتن نامنظم.

A few days into their hike,

چند روز پس از پیاده روی،

they realized just how wrong they had been.

آنها متوجه شدند که چقدر اشتباه کرده اند.

They were unprepared to deal with

آنها برای مقابله

the extreme load of the camera gear,

با بار شدید تجهیزات دوربین آمادگی

and they were blindsided by the physical strain

نداشتند و تحت فشار

of the extreme heat on their bodies.

فیزیکی گرمای شدید بدنشان کور شده بودند.

This caused them to get sick and even disoriented,

این امر باعث مریض شدن و حتی سرگردانی آنها شد،

so on the sixth day of their hike,

بنابراین در روز ششم پیاده روی

they were forced to stop.

مجبور به توقف شدند.

McBride went to the hospital

مک براید به بیمارستان رفت

and was diagnosed with hyponatremia,

و تشخیص داده شد که هیپوناترمی دارد

which is a heat-induced imbalance of salt and minerals.

که یک عدم تعادل نمک و مواد معدنی ناشی از گرما است.

According to the doctors,

به گفته پزشکان،

this could have killed him.

این ممکن است باعث مرگ او شود.

It seemed like all hope was lost

به نظر می رسید که تمام امیدها از بین رفته است

and the 750 mile hike would have to be canceled.

و پیاده روی 750 مایلی باید لغو شود.

Okay, blindsided.

باشه، چشم بسته

Again, blindsided.

باز هم چشم بسته

This means to catch someone unprepared

این به این معنی است که کسی را ناآماده

or to attack from an unexpected position, okay?

بگیرید یا از موقعیتی غیر منتظره حمله کنید، خوب؟

Catching someone off-guard, alright?

گرفتن کسی بی‌حوصله، باشه؟

The sentence is,

جمله این است

they were blindsided when the doctor told them

که وقتی دکتر به آنها گفت

that their teacher had a serious disease.

که معلمشان بیماری سختی دارد چشمشان به هم خورد.

So of course the students were not expecting

بنابراین مسلماً دانش آموزان انتظار نداشتند که

their teacher to have a serious disease.

معلمشان به یک بیماری جدی مبتلا شود.

They were unprepared for that news, okay?

آنها برای آن خبر آماده نبودند، خوب؟

Next, disoriented.

بعد، سرگردان.

Once again, disoriented, okay?

یک بار دیگر، سرگردان، خوب؟

This is to make someone feel confused

این برای ایجاد احساس سردرگمی

or lose their sense of direction.

یا از دست دادن حس جهت گیری است.

In English, we say disoriented.

در انگلیسی می گوییم disoriented.

That can happen maybe when you are drunk

این ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که مست هستید

or when you feel extremely tired, okay?

یا زمانی که احساس خستگی شدید می کنید، باشه؟

When you're extremely tired,

وقتی به شدت خسته هستید،

sometimes you get disoriented, okay?

گاهی اوقات دچار سردرگمی می شوید، خوب؟

Alright, so let's look at the example sentence.

خوب، پس بیایید به مثال جمله نگاه کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Whales get disoriented in shallow water, okay?

نهنگ‌ها در آب‌های کم عمق دچار سردرگمی می‌شوند، خوب؟

Usually whales need to be in deep water,

معمولا نهنگ ها باید در آب های عمیق باشند،

but when they're in shallow water,

اما وقتی در آب های کم عمق هستند،

they don't know what to do, okay?

نمی دانند چه کار کنند، خوب؟

But then the local hiking community

اما پس از آن، جامعه پیاده‌روی محلی

and other Native American conservationists

و دیگر محافظان بومی آمریکا

living in the community stepped up

که در این جامعه زندگی می‌کنند، قدم برداشتند

and convinced them to press on with their journey.

و آنها را متقاعد کردند که به سفر خود ادامه دهند.

They wanted McBride and his partners

آنها می خواستند مک براید و شرکای او

to draw attention to the magnificent

توجه را به شگفتی های باشکوه دره جلب کنند

wonders of the canyon.

.

So a new plan was drawn up,

بنابراین یک طرح جدید ترسیم شد

and they decided to hike the Grand Canyon

و آنها تصمیم گرفتند به جای همه چیز در یک حرکت، گرند کنیون را در دو هفته پیاده روی کنند

in two week stints instead of all in one go.

.

The plan was to start in November of 2015

این برنامه قرار بود از نوامبر 2015 شروع شود

and go through March of 2016,

و تا مارس 2016

hiking in two to three week stints.

طی دو تا سه هفته پیاده‌روی کند.

They continued this plan for months,

آنها این برنامه را برای ماه‌ها

excluding the hot months of summer,

به استثنای ماه‌های گرم تابستان ادامه

and they finally finished up

دادند و در

their final two week stint

نهایت آخرین دوره دو هفته‌ای خود را

in the latter part of October of 2016.

در اواخر اکتبر 2016 به پایان رساندند

Press on with.

.

Once again, press on with.

یک بار دیگر، با را فشار دهید.

Now, this pattern means to start or continue

حال، این الگو به معنای شروع یا ادامه

doing something in a determined way,

دادن به انجام کاری به طور مشخص،

with a specific purpose and goal.

با هدف و هدفی خاص است.

We say press on with.

ما می گوییم با فشار ادامه دهید.

So here's the example.

بنابراین در اینجا مثال است.

It was pouring rain outside,

بیرون باران شدیدی بود،

but we still decided to press on with our project.

اما ما همچنان تصمیم گرفتیم پروژه خود را ادامه دهیم.

So usually if it's raining outside,

بنابراین معمولاً اگر بیرون باران می بارد،

people usually stop what they're doing and go inside.

مردم معمولاً کاری را که انجام می دهند متوقف می کنند و به داخل می روند.

But this person said that

اما این شخص گفت که

they decided to press on with their project,

آنها تصمیم گرفتند پروژه خود را ادامه دهند،

even though it was raining outside, okay?

حتی اگر بیرون باران می بارید، باشه؟

Alright, next, draw up a plan, okay?

خوب، بعد، یک طرح بکشید، باشه؟

This means to prepare and write something

این یعنی تهیه و نوشتن چیزی

such as a document or a plan, okay?

مثل سند یا طرح، باشه؟

And here's the example.

و در اینجا مثال است.

Our team had to draw up new plans

تیم ما مجبور شد برنامه های جدیدی طراحی کند،

because our boss did not like our previous ideas, okay?

زیرا رئیس ما ایده های قبلی ما را دوست نداشت، خوب؟

So in this situation,

پس در این شرایط،

there was an idea, but it wasn't good,

یک ایده وجود داشت، اما خوب نبود،

so they had to prepare or write a new plan, okay?

بنابراین باید یک طرح جدید تهیه می کردند یا می نوشتند، باشه؟

And finally we have stint.

و در نهایت دوره خدمت داریم.

Once again, stint.

یک بار دیگر، توقف کنید.

Now this is a period of time spent

اکنون این دوره زمانی است که صرف

doing a particular job or activity.

انجام یک کار یا فعالیت خاص می شود.

Stint is used very often in English, okay,

Stint اغلب در انگلیسی استفاده می شود، بسیار خوب،

so it's a good word for you guys to know.

بنابراین برای شما بچه ها دانستن این کلمه خوب است.

Alright, here's the example sentence.

خوب، این جمله مثال است.

He took up boxing during his stint in the army.

او در دوران حضور در ارتش به بوکس پرداخت.

So he was in the army for a period of time.

بنابراین مدتی در ارتش بود.

Now took up, let me just explain really quickly,

حالا شروع کردم، بگذارید خیلی سریع توضیح بدهم

took up just means he started, okay?

، یعنی او شروع کرد، باشه؟

He started boxing, alright?

او شروع به بوکس کرد، خوب؟

Started boxing, okay?

بوکس را شروع کردی، باشه؟

So again, stint.

پس باز هم توقف کن

McBride said that,

مک براید گفت

in order to complete the grueling hike,

که برای تکمیل این پیاده روی طاقت فرسا

he went through eight pairs of shoes,

، هشت جفت کفش را پشت سر گذاشت

had four sprained ankles, two broken fingers,

، چهار مچ پایش پیچ خورد، دو انگشتش شکست،

was hospitalized for hyponatremia,

به دلیل هیپوناترمی در بیمارستان بستری شد

and even had to have heart surgery.

و حتی مجبور به جراحی قلب شد.

So the question we all ask is,

بنابراین سوالی که همه ما می پرسیم این است که

was it all worth it?

آیا این همه ارزش آن را داشت؟

Did his 750 mile hike and the photographs he took

آیا پیاده روی 750 مایلی او و عکس هایی که گرفت

really help preserve the national treasure?

واقعا به حفظ گنجینه ملی کمک کرد؟

To answer this question,

برای پاسخ به این سوال،

McBride said that though developments

مک براید گفت که اگرچه

may still happen in the Grand Canyon,

ممکن است هنوز تحولاتی در گرند کانیون اتفاق بیفتد

the 750 mile hike had a huge impact on him.

، پیاده‌روی 750 مایلی تأثیر زیادی بر او داشت.

Experiencing the beauty, grandeur, silence,

تجربه زیبایی، عظمت، سکوت

and the utter magic of the seventh

و جادوی مطلق هفتمین

natural wonder of the world

عجایب طبیعی جهان

reminded him once again

بار دیگر به او یادآوری کرد

that there is no place like the Grand Canyon.

که هیچ مکانی مانند گرند کانیون وجود ندارد.

(mellow acoustic guitar music)

(موسیقی دلپذیر گیتار آکوستیک)