REAL LIFE ENGLISH | Speak English Like A Native Speaker Episode 6

Welcome to the real-life English series!

به سریال انگلیسی واقعی خوش آمدید!

Today, you are going to learn real English used by native English speakers.

امروز، شما می خواهید انگلیسی واقعی مورد استفاده توسط انگلیسی زبانان بومی را یاد بگیرید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well then.

خب پس

I'm Teacher Tiffani, let's jump right in.

من معلم تیفانی هستم، بیایید به داخل بپریم.

So what I want you to do is take a look at this image.

بنابراین کاری که می خواهم انجام دهید این است که به این تصویر نگاه کنید.

There are three individuals but if we zoom in on one individual, the first

سه فرد وجود دارد، اما اگر روی یک فرد بزرگنمایی کنیم، اولین

word that pops into my mind is rolling.

کلمه ای که به ذهن من خطور می کند می چرخد.

Rolling.

متحرک.

Now, I want you to repeat after me for pronunciation practice.

حالا می خواهم بعد از من برای تمرین تلفظ تکرار کنید.

Rolling.

متحرک.

Excellent!

Now while looking at it.

عالی!

حالا در حالی که به آن نگاه می کنم.

Rolling.

متحرک.

Great job!

کارت عالی بود!

Now rolling just means to laugh very hard.

حالا غلت زدن فقط به معنی خیلی سخت خندیدن است.

Just like I did just now, right?

درست مثل همین الان، درسته؟

In English, when someone is laughing a lot and very hard, we say, "Woo!

در زبان انگلیسی، زمانی که کسی زیاد و خیلی سخت می خندد، می گوییم: "اووو!

That person is rolling."

آن شخص در حال غلت زدن است."

Make sense, right?

منطقی است، درست است؟

Now let me give you an example sentence so you can understand it even more.

حالا بگذارید یک جمله مثال بزنم تا بیشتر متوجه شوید.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

The kids were rolling when the little boy told them a funny joke.

بچه ها در حال غلت زدن بودند که پسر کوچولو یک جوک خنده دار به آنها گفت.

You know how it is right when someone tells you a good joke and you just

میدونی چقدر درسته وقتی یکی بهت یه جوک خوب میگه و تو متوجه میشی

get, you can't keep it in, right?

، نمیتونی اون رو نگه داری، درسته؟

You start laughing very hard.

خیلی سخت شروع به خندیدن می کنی.

In English, we say, "Man, you were rolling."

در انگلیسی می گوییم «مرد، تو در حال غلت زدن بودی».

So again, the kids were rolling when the little boy told them a funny joke.

پس دوباره بچه ها در حال غلت زدن بودند که پسر کوچولو یک جوک خنده دار به آنها گفت.

Now I want you to be able to use this so here's the pattern you can follow.

حالا می‌خواهم بتوانید از آن استفاده کنید، بنابراین در اینجا الگویی است که می‌توانید دنبال کنید.

"I was rolling when..."

«وقتی می‌چرخیدم...»

Think of a situation or a time period when, where you were

به موقعیت یا دوره‌ای فکر کنید که در

just completely, you lost it.

آنجا کاملاً آن را از دست داده‌اید.

You started laughing because something was so funny.

تو شروع به خندیدن کردی چون چیزی خیلی خنده دار بود.

Again in English we say, rolling and the pattern is "I was rolling when...".

باز هم در انگلیسی می گوییم، رولینگ و الگوی آن «من می چرخیدم وقتی...» است.

Here's the sentence using the pattern.

این جمله با استفاده از الگو است.

I was rolling when my friend told me what happened during the meeting.

در حال غلت زدن بودم که دوستم به من گفت که در جلسه چه اتفاقی افتاده است.

So something funny happened during the meeting and this individual said,

بنابراین در طول جلسه اتفاق خنده‌داری افتاد و این فرد گفت:

"Man, I was rolling when my friend told me what happened during the meeting.

"ای مرد، داشتم غلت می‌زدم که دوستم به من گفت که در جلسه چه اتفاقی افتاده است

Make sense, right?

. درست است

All right!

Now let's take a look at another portion of the image.

؟ خوب!

حالا بیایید به بخش دیگری از تصویر نگاهی بیندازیم.

Again, these ladies are sitting together but if we go to another

دوباره. این خانم ها کنار هم نشسته اند اما اگر به

section we see this right here, the laptop and we see this individual

بخش دیگری برویم این را اینجا می بینیم، لپ تاپ و این فرد را می بینیم

and I think of this word, focus.

و من به این کلمه فکر می کنم تمرکز کنید

After me, focus.

بعد از من تمرکز کنید

Excellent!

عالی!

Again, focus.

دوباره تمرکز کنید

Great job!

کار عالی!

Now this word focus just means giving a lot of attention to one particular thing.

حالا این کلمه تمرکز فقط به معنای توجه زیاد به یک چیز خاص است.

Again, giving a lot of attention to one particular thing and here's a sentence.

باز هم توجه زیاد به یک چیز خاص و این یک جمله است.

All of the students were focused on their exam questions.

همه دانش آموزان روی سؤالات امتحان خود متمرکز شده بودند. به آن

Think about it.

فکر کنید

When you were in school or maybe you're in school now.

. مدرسه یا شاید الان در مدرسه

You would study a lot or you are studying a lot right now and when

هستید، خیلی درس می‌خوانید یا در حال حاضر زیاد مطالعه می‌کنید و زمانی

you had to take the exam or when you have to take your exam, you are

که باید امتحان می‌دادید یا زمانی که باید امتحان بدهید،

going to put a lot of attention on the questions on the test, right?

توجه زیادی به آن می‌کنید. سؤالات در آزمون، درست است؟

You're going to focus.

شما تمرکز

So again, all of the students were focused on their exam questions.

می کنید شرکت کنندگان روی سوالات امتحانی خود متمرکز بودند.

Make sense, right?

منطقی است، درست است؟

Okay.

باشه.

Now let's do a quick quiz.

حالا بیایید یک مسابقه سریع انجام دهیم.

I wanna see if you are ready.

میخوام ببینم آماده ای یا نه

Oh!

Wait a minute before that, let me give you a pattern cause I want you to be able

اوه!

قبل از آن یک دقیقه صبر کنید، اجازه دهید یک الگو به شما بدهم زیرا می خواهم بتوانید

to use it like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان مادری از آن استفاده کنید.

So, here we go!

پس بزن که بریم!

The pattern is right here.

الگو درست اینجاست

"I focus the most when I..."

"من بیشترین تمرکز را زمانی که من..."

Very simple pattern.

الگوی بسیار ساده است.

Again, "I focus the most when I..."

باز هم، "من بیشترین تمرکز را زمانی که من..."

Now for me personally, I actually focus the most when I listened to jazz music.

در حال حاضر برای من شخصا، من در واقع بیشترین تمرکز را زمانی که به موسیقی جاز گوش می کنم.

My dad when I was growing up, he loved jazz music so I got in the habit of when

پدرم وقتی من بزرگ شدم، او موسیقی جاز را دوست داشت، بنابراین من عادت

I'm working or doing something where I need to focus listening to jazz music.

کردم وقتی کار می‌کنم یا کاری انجام می‌دهم که باید روی گوش دادن به موسیقی جاز تمرکز کنم.

So, I can use the pattern and I can say this right here.

بنابراین، من می توانم از الگو استفاده کنم و می توانم این را همینجا بگویم.

I focused the most when I play soft jazz music.

زمانی که موسیقی ملایم جاز می نوازم بیشترین تمرکز را داشتم.

You caught it, right?

گرفتی، درسته؟

It make sense, right?

منطقی است، درست است؟

So I want you to use the pattern as well.

بنابراین من از شما می خواهم که از الگو نیز استفاده کنید.

"I focus the most when I..."

"بیشترین تمرکز را زمانی انجام می دهم که..."

Now it's time for your first quiz.

اکنون زمان اولین آزمون شما است.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

And I want you again to think about what we've learned so far.

و من از شما می خواهم که دوباره به آنچه تاکنون آموخته ایم فکر کنید.

Here's the question.

سوال اینجاست.

Here's the fill in the blank sentence.

در اینجا پر کردن جمله خالی است.

It is important to...when you play chess.

مهم است که وقتی شطرنج بازی می کنید ...

You have five seconds.

شما پنج ثانیه فرصت دارید.

Go!

برو!

Time, what's the answer.

زمان، چه جوابی دارد.

Excellent!

Yes, it is important to focus when you play chess.

عالی!

بله، مهم است که هنگام بازی شطرنج تمرکز کنید.

Excellent!

عالی!

Very good!

خیلی خوب!

Now here's the next question.

حالا سوال بعدی اینجاست.

All right!

خیلی خوب!

Let's restart our timer.

بیایید تایمر خود را دوباره راه اندازی کنیم.

The two kids were...when their friend tripped and fell.

آن دو بچه... بودند که دوستشان زمین خورد و افتاد.

Five seconds starts now.

پنج ثانیه اکنون شروع می شود.

Time, what's the answer?

زمان، جواب چیست؟

Yes, you got it!

بله متوجه شدید!

The two kids were rolling when their friend tripped and fell.

دو بچه در حال غلت زدن بودند که دوستشان زمین خورد و افتاد.

Make sense?

معنی دارد؟

Excellent!

Again, so we've learned again so far two things.

عالی!

باز هم، بنابراین ما دوباره تا کنون دو چیز یاد گرفته ایم.

We've learned focus and we also learned, you got it!

ما تمرکز را یاد گرفته ایم و همچنین یاد گرفته ایم، شما متوجه شدید!

Rolling.

متحرک.

So let's keep going.

پس بیایید ادامه دهیم.

I want us to go back and look at the next part of the image if we

می‌خواهم برگردیم و به قسمت بعدی تصویر نگاه کنیم، اگر

zoom into another section of the image, we'll see something else.

روی بخش دیگری از تصویر زوم کنیم، چیز دیگری خواهیم دید.

Right here!

درست همین جا!

Popped collar.

یقه پاره شده.

Now this is something you probably never heard before and you probably

اکنون این چیزی است که احتمالاً قبلاً هرگز نشنیده اید و

have never seen this in an English book.

احتمالاً هرگز آن را در یک کتاب انگلیسی ندیده اید.

Once again, I want you to look at it with me.

یک بار دیگر می خواهم با من به آن نگاه کنید.

Popped collar.

یقه پاره شده.

Excellent!

عالی!

Last time, popped collar.

دفعه قبل یقه پاره

Very good!

خیلی خوب!

Now I want you to very quickly look at the picture once again.

حالا من از شما می خواهم که خیلی سریع یک بار دیگر به تصویر نگاه کنید.

Look at the jacket she's wearing.

به ژاکتی که او پوشیده است نگاه کنید.

You see how the collar is kind of up.

می بینید که یقه چقدر بالاست.

Well in English, we call that a popped collar.

خوب در انگلیسی، ما به آن یقه پاره می گوییم.

So the meaning again, popping or lifting the collar of a shirt

پس معنی دوباره، بیرون زدن یا بلند کردن یقه پیراهن

so that it covers the neck.

به طوری که گردن را بپوشاند.

In English we say, you are popping your collar.

در انگلیسی می گوییم، شما یقه تان را پاره می کنید.

I remember when I was in high school.

یادمه وقتی دبیرستان بودم.

A lot of the guys would pop the collar of their polo shirts because

خیلی از بچه ها یقه پیراهن های چوگانشان را می زدند چون

you know, they wanted to look cool.

می دانید، آنها می خواستند باحال به نظر برسند.

They would pop their collars.

یقه هایشان را می زدند.

Again, real-life English.

باز هم، انگلیسی واقعی.

So here's the sentence.

بنابراین این جمله است.

The high school seniors liked to pop their collars to show that they were cool.

دانش آموزان سال آخر دبیرستان دوست داشتند یقه های خود را بالا بزنند تا نشان دهند که باحال هستند.

You got it, right?

فهمیدی، درسته؟

Now, let me give you the sentence pattern so that you can start

حالا بگذارید الگوی جمله را به شما بدهم تا بتوانید از آن

using this and start sounding more like a native English speaker.

استفاده کنید و بیشتر شبیه یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید.

Here's the pattern.

در اینجا الگو است.

"Whenever I wear my...

"هر وقت من ...

I like to pop my collar."

یقه ام را می پوشم دوست دارم یقه ام را پاك كنم."

Again, think of a specific shirt or jacket.

باز هم به یک پیراهن یا ژاکت خاص فکر کنید.

The pattern once again, "Whenever I wear my...

یک بار دیگر الگوی "هر وقت من می پوشم ...

I like to pop my collar."

دوست دارم یقه ام را پاك کنم."

So here's a sentence using the pattern.

بنابراین در اینجا یک جمله با استفاده از الگو است.

Whenever I wear my bright orange polo shirt I like to pop my collar.

هر زمان که من پیراهن یقه‌دار نارنجی روشن خود را می‌پوشم، دوست دارم یقه‌ام را پاره کنم.

You got it, right?

فهمیدی، درسته؟

All right.

Good!

خیلی خوب.

خوب!

So again, we have popped collar.

بنابراین دوباره، ما یقه بیرون زده ایم.

Now I want us to go back to the image and look at this part right here.

حالا می‌خواهم به تصویر برگردیم و همین‌جا به این بخش نگاه کنیم.

You see a wonderful, beautiful leather journal and the word

شما یک مجله چرمی فوق العاده و زیبا می بینید و کلمه ای

that pops up is studious.

که ظاهر می شود مطالعه ای است.

Again, real-life English.

باز هم، انگلیسی واقعی.

When I look at this image, the very first thing that pops into my head as a native

وقتی به این تصویر نگاه می کنم، اولین چیزی که به عنوان یک انگلیسی زبان بومی به ذهنم

English speaker is the word studious so I want you to repeat after me, studious.

خطور می کند، کلمه studious است، بنابراین می خواهم بعد از من تکرار کنید، Studius.

Excellent!

عالی!

Now while looking at it, studious.

در حال حاضر در حالی که به آن نگاه می کنم، مطالعه.

Great job!

کارت عالی بود!

Now studious, a studious person is just someone that enjoys studying

در حال حاضر مطالعه، یک فرد مطالعه فقط کسی است که از مطالعه لذت می برد

or spends a lot of time studying.

یا زمان زیادی را صرف مطالعه می کند.

I was a studious individual when I was in school.

زمانی که در مدرسه بودم فردی مطالعه بودم.

I loved learning and I still enjoy learning now.

من عاشق یادگیری بودم و الان هم از یادگیری لذت می برم.

So again, a studious person is someone that enjoys studying or

پس باز هم می‌گویم که فرد درس‌خوان کسی است که از مطالعه لذت می‌برد یا

spends a lot of time studying.

زمان زیادی را صرف مطالعه می‌کند.

So here's a sentence.

بنابراین این یک جمله است.

The woman was very quiet and studious.

زن بسیار ساکت و اهل مطالعه بود.

Again, the woman was very quiet and studious.

باز هم زن خیلی ساکت و اهل مطالعه بود.

You got it?

فهمیدی؟

Now, let me give you the sentence pattern you can use to start sounding

اکنون، اجازه دهید الگوی جمله‌ای را به شما ارائه دهم که می‌توانید از آن برای شروع به صدا درآوردن

like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان مادری استفاده کنید.

"...was the most studious person I knew when I was in high school."

"... درس خوان ترین فردی بود که در دوران دبیرستان می شناختم."

They go person, an individual.

آنها می روند شخص، یک فرد.

Again, "...was the most studious person I knew when I was in high school."

باز هم می‌گویم: «...سرپرست‌ترین فردی بود که در دوران دبیرستان می‌شناختم».

So, I can say right here.

بنابراین، می توانم همین جا بگویم.

My best friend was the most studious person I knew when I was in high school.

بهترین دوستم درس خوان ترین فردی بود که در دوران دبیرستان می شناختم.

You got it, right?

فهمیدی، درسته؟

Very simple pattern.

الگوی بسیار ساده.

Think of someone you knew when you were in high school that was extremely studious.

به کسی فکر کنید که در دوران دبیرستان می‌شناختید که بسیار درس‌خوان بود.

All right!

خیلی خوب!

Now let's go back to the image because there's one other

حالا بیایید به تصویر برگردیم زیرا یک بخش دیگر وجود دارد

portion I want us to check out.

که می‌خواهم آن را بررسی کنیم.

If we actually zoom out, we'll see something very interesting.

اگر واقعاً کوچک‌نمایی کنیم، چیز بسیار جالبی خواهیم دید.

The word that pops up is collaboration.

کلمه ای که ظاهر می شود همکاری است.

All right.

خیلی خوب.

It's a long one.

این یک طولانی است.

I'll show it to you at the same time.

در همان زمان به شما نشان خواهم داد.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

After me, collaboration.

بعد از من، همکاری.

Excellent!

Again.

عالی!

از نو.

Collaboration.

همکاری.

Great job!

کارت عالی بود!

Now collaboration, this just means the situation of two or

اکنون همکاری، این فقط به معنای وضعیت دو یا

more people working together to create or achieve the same thing.

چند نفر است که با هم کار می کنند تا یک چیز را ایجاد کنند یا به دست آورند.

In English we say, collaboration.

در انگلیسی می گوییم، همکاری.

So once again, look at the image.

بنابراین یک بار دیگر به تصویر نگاه کنید.

It looks like these three individuals are coming together to work on one

به نظر می رسد که این سه نفر برای کار روی یک

specific project, a collaboration.

پروژه خاص، یک همکاری، گرد هم می آیند.

Now let's look at the example sentence.

حالا بیایید به مثال جمله نگاه کنیم.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

The three students were working in close collaboration to

این سه دانش آموز با همکاری نزدیک

finish the project on time.

پروژه را به موقع به پایان رساندند.

I'll say it one more time.

یه بار دیگه میگم

The three students were working in close collaboration to

این سه دانش آموز با همکاری نزدیک

finish the project on time.

پروژه را به موقع به پایان رساندند.

Make sense, right?

منطقی است، درست است؟

Now let me give you the pattern you can use.

حالا اجازه دهید الگویی را که می توانید استفاده کنید به شما ارائه دهم.

Again, I want you to start using these real-life English words so that you can

باز هم، من می خواهم شما شروع به استفاده از این کلمات واقعی انگلیسی کنید تا بتوانید

sound more like a native English speaker.

بیشتر شبیه یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید.

Here's the sentence pattern.

در اینجا الگوی جمله است.

Almost forgot the word.

تقریباً کلمه را فراموش کرده ام.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

"A collaboration between...is required to..."

"یک همکاری بین ... لازم است تا ..."

Once again, a collaboration between a group of individuals is required

یک بار دیگر، همکاری بین گروهی از افراد

to accomplish a specific goal.

برای انجام یک هدف خاص لازم است.

So using this pattern I could say, a collaboration between

بنابراین با استفاده از این الگو می‌توانم بگویم، برای توسعه فناوری جدید، همکاری بین

Apple and Samsung is required to develop the new technology, right?

اپل و سامسونگ لازم است، درست است؟

Using the pattern we can make a very good English sentence.

با استفاده از الگو می توانیم یک جمله انگلیسی بسیار خوب بسازیم.

Well now I think you know what time it is?

خوب حالا فکر می کنم می دانید ساعت چند است؟

Yes, it is time for your next quiz.

بله، زمان مسابقه بعدی شما فرا رسیده است.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

All right.

So you've learned a lot.

خیلی خوب.

بنابراین شما چیزهای زیادی یاد گرفته اید.

Let's get started with quiz question number one.

بیایید با سوال مسابقه شماره یک شروع کنیم.

The girl was...after she heard the joke.

دختر بعد از شنیدن شوخی بود.

Five seconds.

پنج ثانیه

Time, what's the answer?

زمان، جواب چیست؟

Excellent!

عالی!

Yes, the girl was rolling after she heard the joke.

بله، دختر بعد از شنیدن این جوک در حال غلتیدن بود.

Excellent!

عالی!

All right.

Question number two.

خیلی خوب.

سوال شماره دو

Here we go!

You're doing a great job.

در اینجا ما می رویم!

شما کار بزرگی انجام می دهید.

They were all...on the routine they had to do for their performance.

همه آنها...روتینی بودند که باید برای عملکردشان انجام می دادند.

I'll read it one more time.

یه بار دیگه میخونمش

They were all...on the routine they had to do for their performance.

همه آنها...روتینی بودند که باید برای عملکردشان انجام می دادند.

Five seconds.

پنج ثانیه

Time, what's the answer?

زمان، جواب چیست؟

Yes!

آره!

You got it.

فهمیدی.

They were all focused on the routine they had to do for their performance.

همه آنها بر روی روتینی که باید برای عملکردشان انجام می دادند متمرکز بودند.

All right.

Question number three.

خیلی خوب.

سوال شماره سه.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

Here's the question.

سوال اینجاست.

Michael said that he always...when he was in university.

مایکل گفت که او همیشه ... زمانی که در دانشگاه بود.

Time.

زمان.

You ready?

The time starts now.

آماده ای؟

زمان از الان شروع می شود.

Time, what's the answer?

زمان، جواب چیست؟

Yes!

آره!

Michael said that he always popped his collar when he was in university.

مایکل گفت که وقتی در دانشگاه بود همیشه یقه اش را بالا می زد.

Excellent!

Excellent job!

عالی!

کارت عالی بود!

All right.

Question number four.

خیلی خوب.

سوال شماره چهار.

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

Samantha was always very..., I think you know it.

سامانتا همیشه خیلی ...، فکر می کنم شما آن را می دانید.

So no one was surprised when she became the class valedictorian.

بنابراین هیچ کس از زمانی که او مداح کلاس شد تعجب نکرد.

What's the answer?

جواب چیست؟

Five seconds.

پنج ثانیه

Two, one, time.

دو، یک، زمان

Excellent!

عالی!

Samantha was always very studious, so no one was surprised when she

سامانتا همیشه بسیار اهل مطالعه بود، بنابراین هیچ کس از زمانی که او

became the class valedictorian.

مدعی کلاس شد تعجب نکرد.

Excellent!

عالی!

Last question.

آخرین سوال.

Question number five.

سوال شماره پنج.

Are you going to get all of them right?

آیا می خواهید همه آنها را درست انجام دهید؟

Here we go!

در اینجا ما می رویم!

The new airport is a...between two of the best architects in the country.

فرودگاه جدید بین دو تا از بهترین معماران کشور است.

Five seconds starts now.

پنج ثانیه اکنون شروع می شود.

Time.

زمان.

Did you get the hint?

آیا راهنمایی را دریافت کردید؟

Excellent!

عالی!

Collaboration.

همکاری.

The new airport is a collaboration between two of the best architects in the country.

فرودگاه جدید حاصل همکاری دو تن از بهترین معماران کشور است.

Excellent job!

کارت عالی بود!

You are amazing!

شما شگفت انگیز هستید!

Man, I really hope you learned a lot from this lesson.

مرد، واقعاً امیدوارم از این درس چیزهای زیادی یاد گرفته باشید.

I hope you're able to use each and every word today at least one time.

امیدوارم امروز بتوانید از تک تک کلمات حداقل یک بار استفاده کنید.

I can't wait to talk to you.

من نمی توانم صبر کنم تا با شما صحبت کنم.

Have a wonderful week but as always remember to speak English.

هفته خوبی داشته باشید اما مثل همیشه یادتان باشد انگلیسی صحبت کنید.

You still there?

هنوز اونجایی؟

You know what time it is?

میدونی ساعت چنده؟

It's story time.

زمان داستان است

Hey!

سلام!

I said it's story time.

گفتم وقت داستان است.

All right.

خیلی خوب.

So, I want to tell you guys something that happened to me that

بنابراین، من می خواهم به شما بچه ها چیزی را بگویم که برای من اتفاق افتاد که

had me and my friends rolling.

باعث شد من و دوستانم درگیر شوند.

All right!

So, I have had many roommates.

خیلی خوب!

بنابراین، من هم اتاقی های زیادی داشته ام.

I've lived with a lot of people between college and being a

من بین کالج تا

missionary in South Korea.

مبلغی در کره جنوبی با افراد زیادی زندگی کرده ام.

I've had to live with many different people in different apartments

من مجبور شدم با افراد مختلف در آپارتمان

and different dorm rooms and I'm okay with everyone, right!

های مختلف و اتاق های خوابگاه مختلف زندگی کنم و با همه خوب هستم، درست است!

But I had one roommate that honestly from the moment I met this roommate,

اما من یک هم اتاقی داشتم که صادقانه بگویم از لحظه ای که با این هم اتاقی آشنا شدم، از این هم

I did not like this roommate.

اتاقی خوشم نیامد.

So let me explain what happened.

پس بگذارید توضیح دهم که چه اتفاقی افتاده است.

So, I moved into a new apartment when I was in South Korea and

بنابراین، زمانی که در کره جنوبی بودم به یک آپارتمان جدید نقل مکان کردم و

I already had one roommate.

قبلاً یک هم اتاقی داشتم.

She and I even to this day, we're still extremely close friends and we were happy.

من و او حتی تا به امروز، ما هنوز دوستان بسیار صمیمی هستیم و خوشحال بودیم.

Again, we were getting to know each other as we were setting up our rooms

باز هم داشتیم با هم آشنا می شدیم که داشتیم اتاق هایمان را درست می

and while we were talking one day, we realized that we had another roommate.

کردیم و یک روز در حالی که مشغول صحبت بودیم متوجه شدیم که هم اتاقی دیگری داریم.

Now, initially she and I thought that we were the only ones that we

حالا، ابتدا من و او فکر می کردیم که ما تنها کسانی هستیم که

were gonna be living together, right?

قرار است با هم زندگی کنیم، درست است؟

But one day when we were sitting in the kitchen, we realized that

اما یک روز که در آشپزخانه نشسته بودیم، متوجه

we had quite a few roommates.

شدیم که تعداد زیادی هم اتاقی داریم.

Now, if you're following along, I think you know where this story is going.

حالا، اگر دنبال می‌کنید، فکر می‌کنم می‌دانید این داستان به کجا می‌رود.

You see my friend and I, I'm a very clean person.

من و دوستم را می بینید، من آدم بسیار تمیزی هستم.

My friend is also, I can say even now, a very clean person but when

دوست من هم همین الان هم می توانم بگویم آدم بسیار تمیزی است اما وقتی

we moved into the apartment, the previous individuals were not as clean.

به آپارتمان نقل مکان کردیم، افراد قبلی آنقدر تمیز نبودند.

So our new roommates were hundreds of roaches, even thinking

بنابراین هم اتاقی های جدید ما صدها سوسک بودند، حتی فکر کردن

about it makes my flesh crawl.

به آن باعث می شود که گوشت من بخزد.

You guys can look that one up.

شما بچه ها می توانید آن را نگاه کنید.

Now, I wanna tell you again about a specific roommate.

حالا، من می خواهم دوباره در مورد یک هم اتاقی خاص به شما بگویم.

Again, there were many roaches and we had to figure out how we

باز هم سوسک های زیادی وجود داشت و ما باید می فهمیدیم که چگونه

were gonna get rid of the roaches.

می خواهیم از شر سوسک ها خلاص شویم.

So she and I, we were terrified.

بنابراین من و او، وحشت داشتیم.

We did not like roaches, right?

ما سوسک ها را دوست نداشتیم، درست است؟

So we would clean every day, clean the kitchen, clean the bathroom.

بنابراین ما هر روز تمیز می‌کردیم، آشپزخانه را تمیز می‌کردیم، حمام را تمیز می‌کردیم.

We scrubbed everything but again the previous tenants, the previous

ما همه چیز را تمیز کردیم اما دوباره مستاجران قبلی، افراد قبلی

individuals, unfortunately, had not kept a clean apartment so

، متأسفانه، یک آپارتمان تمیز نگه نداشتند، بنابراین

these new roommates were there.

این هم اتاقی های جدید آنجا بودند.

So one night after spending all day cleaning, my friend and I, my roommate,

بنابراین یک شب پس از گذراندن تمام روز برای تمیز کردن، من و دوستم، هم اتاقی ام

the actual roommate and I were both tired and she went to bed and I went to my room.

، هم اتاقی واقعی و من هر دو خسته بودیم و او به رختخواب رفت و من به اتاقم رفتم.

So I went inside my room and I closed my door.

پس رفتم داخل اتاقم و در رو بستم.

I changed my clothes, getting ready to go to bed and I opened my drawer.

لباسامو عوض کردم و آماده شدم برم بخوابم و کشومو باز کردم.

I needed to get some socks and when I opened my drawer, that's when I met

باید چند جوراب بیاورم و وقتی کشویم را باز کردم، آن موقع بود که

my other roommate sitting on top of my clothes was one single roach in my drawer.

هم اتاقی دیگرم را دیدم که روی لباسم نشسته بود، یک سوسک در کشوی من بود.

On top of the clothes but the interesting thing was when I opened

روی لباس اما نکته جالب این بود که وقتی در

the drawer, he wasn't scared.

کشو را باز کردم نترسید.

I opened the drawer and I was literally about this close, about

کشو را باز کردم و به معنای واقعی کلمه در مورد

that close to him, but I had been so traumatized I didn't even scream.

این نزدیکی به او بودم، اما آنقدر آسیب دیده بودم که حتی جیغ هم نزدم.

I looked at the roach and the roach looked back at me like, "Hey girl, what's up?

من به سوسک نگاه کردم و سوسک به من نگاه کرد، "هی دختر، چه خبر؟

I see you moved in.

می بینم که نقل مکان کردی

Your room looks nice and I actually started talking to the roach.

. اتاقت خوب به نظر می رسد و من در واقع شروع به صحبت با سوسک کردم.

True story y'all!

داستان واقعی است!

I said, "Here's the deal.

گفتم: " معامله اینجاست.

Apparently you're a new roommate, as long as I never see you again,

ظاهراً تو یک هم اتاقی جدید هستی، تا زمانی که دیگر هرگز تو را نبینم،

we're not gonna have a problem."

مشکلی نخواهیم داشت.»

And I feel like the roach said, "Okay."

و احساس می کنم سوسک گفت: «باشه.»

I literally closed the drawer back and I got in my bed and went to sleep.

به معنای واقعی کلمه در کشو را بستم و سوار شدم. بخوابم و بخوابم

Now listen, I can laugh about this now.

حالا گوش کن من الان میتونم به این موضوع بخندم

Praise God.

A few weeks later, we were able to get rid of all the roaches.

الحمدلله چند هفته بعد تونستیم از شر همه سوسک ها خلاص

It was a very traumatizing experience.

بشیم تجربه خیلی دردناکی

We had to call family members in America to get some tips and tricks.

بود مجبور شدیم با اعضای خانواده در آمریکا تماس بگیریم

We eventually got rid of all of those roommates but whenever we talk about that

ما در نهایت از شر همه هم اتاقی ها خلاص شدیم، اما هر وقت در مورد آن

night and that specific roommate, "Man, it makes my friends and I laughed so hard.

شب و آن هم اتاقی خاص صحبت می کنیم، "مرد ، من و دوستانم را خیلی خندیدیم.

We always roll when we talked about that situation."

ما همیشه وقتی در مورد آن موقعیت صحبت می‌کنیم غلت می‌زنیم."

So maybe you've also had an unwanted roommate and maybe you've had to figure

بنابراین شاید شما هم اتاقی ناخواسته‌ای داشته‌اید و شاید مجبور شده

out ways of getting rid of that roommate.

باشید راه‌هایی برای خلاص شدن از شر آن هم اتاقی بیابید

A lot of times you're traumatizing experience later on when you think about

. خیلی وقت‌ها بعداً تجربه آسیب‌دیدگی را تجربه می‌کنید. شما در مورد آن فکر می

it, you actually can laugh about it.

کنید، در واقع می توانید به آن بخندید.

I hope you guys enjoyed the story and I'll talk to you guys next time.

امیدوارم از داستان لذت برده باشید و من دفعه بعد با شما صحبت خواهم کرد.