Teaching English in Korea | Brandon | English Talk PODCAST #2

Hello everyone.

سلام به همه.

Welcome to English Talk.

به انگلیسی تاک خوش آمدید.

I'm your host Robin Shaw and in these podcasts I hope to give you good information about

من میزبان شما رابین شاو هستم و در این پادکست ها امیدوارم اطلاعات خوبی در مورد

studying English,learning English, improving your English

مطالعه زبان انگلیسی، یادگیری زبان انگلیسی، بهبود زبان انگلیسی خود به

And I hope you learn a lot of things from my guest today.

شما بدهم و امیدوارم امروز از مهمان من چیزهای زیادی یاد بگیرید .

And my guest today is Brandon.

و مهمان امروز من براندون است.

Thanks for having me, Robin.

از حضور من متشکرم، رابین.

How are you doing today?

امروز چطوری؟

I'm okay.

خوبم.

How are things with you?

اوضاع با شما چطور است؟

I'm doing great, man.

کارم عالیه مرد

Just living life.

فقط زندگی کردن

Teaching, working having a good time, man.

تدریس، کار داشتن اوقات خوش، مرد.

Okay.

باشه.

So today we're going to talk to Brandon.

بنابراین امروز می خواهیم با برندون صحبت کنیم.

About his experiences teaching in Korea so we'll learn a lot about how he interacted

در مورد تجربیات او در تدریس در کره، بنابراین ما چیزهای زیادی در مورد نحوه تعامل او

with his students and tried to get them to not only learn English but also I guess

با دانش آموزانش و تلاش برای ترغیب آنها به یادگیری نه تنها زبان انگلیسی، بلکه به نظرم تمرین نیز خواهیم

Practice.

آموخت.

learn a little more about American culture.

کمی بیشتر در مورد فرهنگ آمریکایی بیاموزید.

Correct.

درست.

Correct.

Usually in in Korea, a lot of the schools, or private schools,

درست.

معمولاً در کره، بسیاری از مدارس یا مدارس خصوصی،

they like Caucasian teachers.

معلمان قفقازی را دوست دارند.

Blond hair, blue eyes, yep.

موهای بلوند، چشمان آبی، بله.

And you are not Caucasian and we'll talk a little bit about that, too.

و شما قفقازی نیستید و ما نیز کمی در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

Okay so why don't you tell us about when you first came to Korea.

خوب، پس چرا برای اولین بار از زمانی که به کره آمدید به ما نمی گویید.

I first came to Korea... I think it was about 2015.

من اولین بار اومدم کره... فکر کنم حدود 2015 بود.

About 2015 when I first came to Korea.

حدود 2015 که اولین بار اومدم کره.

In the States, I was working as a scientist.

در ایالات متحده، من به عنوان یک دانشمند کار می کردم.

I was doing that for a bit and then I wanted a little change.

من این کار را برای مدتی انجام می‌دادم و بعد می‌خواستم کمی تغییر کنم.

And then I came to Korea.

و بعد به کره آمدم.

I came with the Epik Program.

من با برنامه اپیک اومدم.

What is the Epik Program?

برنامه اپیک چیست؟

It's a government-run program.

این یک برنامه دولتی است.

It's called English program in Korea (EPIK).

به آن برنامه انگلیسی در کره (EPIK) می گویند.

And so pretty much it's a government-run program so they put you into the public schools

و تقریباً این برنامه ای است که توسط دولت اداره می شود، بنابراین آنها شما را در مدارس دولتی قرار می دهند، به

so it's like 9 to 5 but you're only teaching 22 hours a week.

طوری که 9 تا 5 است، اما شما فقط 22 ساعت در هفته تدریس می کنید.

And they give you housing, decent salary, the pension, health insurance, all the

و آنها به شما مسکن، حقوق مناسب ، حقوق بازنشستگی، بیمه درمانی، و همه

longer vacation stuff like that.

چیزهای طولانی تر از این قبیل به شما می دهند.

And you were... did you... like were you interviewed by a recruiter in America?

و شما... آیا دوست داشتید که با یک استخدام کننده در آمریکا مصاحبه کردید؟

I had a recruiter that I applied through like like one of the agency... Epik agency

من یک استخدامی داشتم که از طریق آن درخواست دادم مثل یکی از آژانس... آژانس اپیک

like authorized recruiter.

مثل استخدام کننده مجاز.

I applied through them and then they just helped me with my paperwork

من از طریق آنها درخواست دادم و سپس آنها فقط به من در امور اداری کمک کردند

and like the guy helped prep me for my interview.

و مانند آن مرد کمک کردند تا من را برای مصاحبه آماده کنم.

But then, I was interviewed by an Epik worker interviewer person

اما بعد، توسط یک فرد مصاحبه کننده کارگر اپیک

And I had my interview.

مصاحبه کردم و مصاحبه خود را انجام دادم.

Which was really interesting.

که واقعا جالب بود

I think I thought it went really bad, but I still got the job.

فکر می‌کنم خیلی بد پیش رفت، اما هنوز کار را پیدا کردم.

Like my webcam didn't work.

مثل اینکه وب کم من کار نمی کرد.

It went in and out.

داخل و خارج شد.

And the lighting was terrible but somehow I still got the job.

و نورپردازی وحشتناک بود، اما به نوعی هنوز کار را پیدا کردم.

Did the issue of race ever come up prior to coming into Korea?

آیا قبل از ورود به کره، موضوع نژاد مطرح شده است؟

I ask that because I when I came to Korea, I had a friend who was not Caucasian and we

من این را می پرسم چون وقتی به کره آمدم، دوستی داشتم که قفقازی نبود و

had the same interview, but I made it he didn't.

همین مصاحبه را داشتیم، اما انجام دادم که او انجام نداد.

Hmm I think well you came earlier I honestly I think.. I think..

هوم فکر کنم زودتر اومدی راستش فکر کنم.. فکر می کنم..

I don't wanna phrase this like... I think it was better for me, but I think

نمی خوام اینجوری بگم... فکر کنم برای من بهتر بود ولی فکر کنم

friends that were Asian, had a slightly more difficult time getting

دوستانی که آسیایی بودن یه کم شرایط سخت تری داشتند.

the job.

گرفتن کار

So like back back then when you probably became it was probably just like blond hair blue

بنابراین مانند آن زمان که احتمالاً تبدیل شدی ، احتمالاً دقیقاً مانند موهای بلوند

eyes that's what we want.

چشمان آبی این چیزی است که ما می خواهیم.

Black guy, no.

پسر سیاه پوست، نه

Asian, no.

آسیایی، نه

But now they're just like... everybody come...

اما الان مثل... همه می آیند...

Asian guys.

بچه های آسیایی.

Asian girls.

دختران آسیایی

And the reason is I have friends that are.. that are Asian.

و دلیلش این است که دوستانی دارم که آسیایی هستند.

Like they might be Filipino or Chinese or Japanese...

مثل اینکه ممکن است فیلیپینی یا چینی یا ژاپنی باشند...

Whatever they are.

هر چه که هستند.

And they look Korean... or whatever, the students and the parents think like,

و آنها کره ای به نظر می رسند ... یا هر چیز دیگری، دانش آموزان و والدین مانند آن فکر می کنند،

even though they are a fluent English speaker, the students go up to them and go, in Korean,

حتی اگر آنها مسلط به انگلیسی صحبت کنند، دانش آموزان به سمت آنها می روند و به کره ای می روند،

°You're Korean." And the person's like, "No I'm Chinese".

°You're Korean. " ، "نه من چینی هستم".

or whatever.

یا هر چیز دیگری.

"I don't speak Korean." So the kids have like... like a disconnect.

"من کره ای صحبت نمی کنم." بنابراین بچه ها مانند ... مانند یک قطع ارتباط هستند.

Just like, "My teachers Asian.

درست مانند "معلمان من آسیایی.

How do they know English?"

از کجا انگلیسی بلدند؟

They're not Korean?

" کره ای نیستند؟

I want a foreigner teacher.

من یک معلم خارجی می خواهم.

My teacher's not a foreigner. And they are foreigner, but

معلم من خارجی نیست. و آنها خارجی هستند، اما

after a while like the kids realize...

بعد از مدتی مثل بچه ها متوجه می شوند

All right so Epik hired you...

... بسیار خوب پس اپیک شما را استخدام کرد ...

Correct. and then stuck you not in a city but they

درست است. و بعد شما را در یک شهر گیر نکردند، بلکه

stuck you in rural Korea.

شما را در روستایی کره گیر کردند.

Seongju.

سئونگجو.

yes.

بله.

Seongju.

سئونگجو. سئونگجو

Where is Seongju.

کجاست.

Gyungsanbukdo.

گیونگ سان بوکدو.

So when my recruiter¡¦ like everyone wanted Seoul.

پس وقتی استخدام کننده من مثل همه سئول را می خواست.

That's a thing and I.. this is like.. I don't care about Seoul.

این یک چیز است و من.. این مانند... من به سئول اهمیتی نمی دهم.

And then Busan is actually where I wanted to go.

و سپس بوسان در واقع همان جایی است که می خواستم بروم.

But Busan is actually harder to go to then Seoul.

اما در واقع بوسان رفتن به سئول سخت تر است .

Why is that?

چرا اینطور است؟

Busan requires the TEFL course that TEFL?

بوسان به دوره TEFL نیاز دارد که TEFL؟

Yeah it's actually... you need like in person.

شما نیاز دارید که حضوری داشته باشید.

So mine was like an online class.

بنابراین کلاس من مانند یک کلاس آنلاین بود.

For Busan public school you need a in person hours

برای مدرسه دولتی بوسان شما به یک ساعت حضوری نیاز دارید،

so it's actually harder to come than Seoul.

بنابراین در واقع آمدن آن از سئول سخت تر است.

Seoul is just first-come first-serve.

سئول فقط اولویت اول است.

Busan is this you need to have higher standards.

استانداردهای بالاتری دارند.

So with me they said Gyungsanbukdo, it's cool.

بنابراین با من گفتند Gyungsanbukdo، عالی است.

I didn't pick Daegu cuz Daegu and Gyungsanbukdo are technically separate.

من Daegu را انتخاب نکردم زیرا Daegu و Gyungsanbukdo از نظر فنی جدا

And they're... the guy... the reading I read was

هستند. ... مرد ... خواندنی که من خواندم

Gyungsanbukdo many universities and it's a great area

Gyungsanbukdo بسیاری از دانشگاه ها بود و منطقه بسیار خوبی است

and I'm thinking I want to learn Korean.

و من فکر می کنم می خواهم کره ای یاد بگیرم.

I'm gonna go take classes at a Korean University.

من می‌روم در یک دانشگاه کره‌ای در کلاس شرکت کنم.

And then I got put in Seongju.

و سپس در سئونگجو قرار گرفتم.

And Seongju is technically bigger than Seoul.

و Seongju از نظر فنی بزرگتر از سئول است.

Land-wise.

زمین شناسی.

Land-wise, but

زمین شناسی

It has a hundred thousand people.

اما صد هزار نفر دارد.

Hundred thousand people.

صد هزار نفر.

Seoul is 10 million people.

سئول 10 میلیون نفر است.

So when you first arrived there what was your initial reaction?

بنابراین وقتی برای اولین بار به آنجا رسیدید واکنش اولیه شما چه بود؟

In Korean?

به کره ای؟

In like Seongju.

مانند سئونگجو.

Like oh this is.. There's people here.

مثل اوه این است.. اینجا مردم هستند.

There's people here... it was okay?

اینجا مردم هستن...خوب بود؟

Like I mean like we did training in Daejeon.

منظورم این است که ما در دائجون تمرین کردیم.

So we parted in Daejeon and in my we went to Gumi.

بنابراین ما در Daejeon از هم جدا شدیم و در من به Gumi رفتیم.

My host...my main teacher picked me up.

میزبان من ... معلم اصلی من مرا برداشت.

We drove.

راندیم.

We talked.

He dropped me off at my place.

ما صحبت کردیم.

او مرا در محل خود پیاده کرد.

I already had friends there from orientation.

من قبلاً دوستانی از گرایش آنجا داشتم.

And all we did was just like walk around and hang out but then you...

و تنها کاری که ما انجام دادیم این بود که راه برویم و دور هم بنشینیم اما بعد تو...

There really isn't nothing there.

واقعاً هیچ چیز آنجا نیست.

Okay.

باشه.

There's no movie theater.

هیچ سالن سینما وجود ندارد

There's no like really big department store.

هیچ فروشگاه بزرگی وجود ندارد.

The Home Plus never opened like... The bus station was supposed to be like this

هوم پلاس هرگز باز نشد مثل... ایستگاه اتوبوس قرار بود مثل این

big department store, but it never opened.

فروشگاه بزرگ باشد، اما هرگز باز نشد.

so like there's 10 floors of nothing like nothing's in there and the first floor

مثل اینکه 10 طبقه وجود دارد که چیزی شبیه هیچ چیز در آنجا نیست و طبقه اول

is just the bus station.

فقط ایستگاه اتوبوس است.

Okay.

باشه.

So yeah the nearest movie theater is like 20 minutes away in the next city.

بنابراین بله، نزدیکترین سالن سینما در شهر بعدی 20 دقیقه با شما فاصله دارد.

Okay well 20 minutes is not bad.

خوب 20 دقیقه بد نیست.

Okay anyway why don't you tell us about the entering that classroom for the first time.

خوب به هر حال چرا در مورد ورود به آن کلاس برای اولین بار به ما نمی گویید.

Man, I was a bad teacher.

آقا من معلم بدی بودم

No like... like when I said I was a bad teacher like the first month was pretty rough like

نه مثل... مثل وقتی که گفتم من معلم بدی هستم، مثل ماه اول خیلی خشن بود، مثل

I think every everyone has a first month.

اینکه فکر می کنم همه یک ماه اول دارند.

I was just like I don't know what I'm doing.

انگار من نمی دانم دارم چه کار می کنم.

Like I wasn't prepared.

مثل اینکه آمادگی نداشتم

I was just chilling... like.. but like going into the classroom...

من فقط داشتم سرد می شدم ... مثل ... اما دوست داشتم وارد کلاس

Which age group?

شوم ... کدام گروه سنی؟

I was teaching elementary school.

دبستان تدریس می کردم.

Elementary school.

دبستان.

Third, fourth, fifth and sixth grade.

کلاس سوم، چهارم، پنجم و ششم.

So when they saw you they must have been like...

پس وقتی آنها شما را دیدند، آنها باید مانند ...

Teach... like... it's weird.. like Seongju...

آموزش دهید ... مانند ... عجیب است

I don't know.. somehow... I don't know how this happened.

.

But somehow they put all the black people in the same district.. like.

اما به نوعی آنها همه سیاه پوستان را در یک منطقه قرار دادند.

There's like 10 black people in orientation.

حدود 10 سیاه پوست در جهت گیری وجود دارد.

They put us all in Gyungsanbukdo.

آنها همه ما را در Gyungsanbukdo گذاشتند.

By design?

با طراحی؟

I don't know and then like 6 of us ended up in Seongju.

من نمی دانم و سپس مانند 6 نفر از ما به Seongju رسیدیم.

I was just like... How did y'all put just... all the black people

من دقیقا مثل این بودم که... همه سیاه

in the countryside?

پوستان روستا را چطور گذاشتید؟

But in Seongju there was..

اما در Seongju وجود داشت..

At the English village there was another South African black guy that was working there.

در دهکده انگلیسی یک سیاه پوست آفریقای جنوبی دیگر آنجا کار می کرد.

so like all the students for English village... have to go in Seongju have to go...

بنابراین مانند همه دانش آموزان برای دهکده انگلیسی ... باید در Seongju بروند باید بروند ...

All the students in Seongju must go to the English village.

همه دانش آموزان در Seongju باید به دهکده انگلیسی بروند.

What is an English village?

دهکده انگلیسی چیست؟

English town... English town is pretty much like um

شهر انگلیسی... شهر انگلیسی تقریباً شبیه اوم است

My job is teaching book stuff, but the English town is kind of just like

شغل من آموزش مطالب کتاب است، اما شهر انگلیسی دقیقاً شبیه به موارد

specifics.

خاص است.

So the kids will spend a week there or... Each city has one.

بنابراین بچه ها یک هفته را آنجا می گذرانند یا ... هر شهر یکی دارد.

It's provided by the government?

توسط دولت ارائه شده است؟

Yeah um so on they'll spend like a day learning food stuff and

آره اوم پس آنها مثل یک روز را صرف یادگیری مواد غذایی

they'll do food things.

می کنند و کارهای غذایی را انجام می دهند.

And the next day they might do hospitality.

و روز بعد ممکن است مهمان نوازی کنند.

It's more like activities and games to some extent

این بیشتر شبیه فعالیت ها و بازی ها تا حدودی

to make them learn it so like''' Okay.

است تا آنها را مجبور به یادگیری آن کند.

There.

آنجا.

There's a black eye there, so like the kids all...

یه چشم سیاه اونجا هست، پس مثل همه بچه ها ...

and they all meet this black guy so they're just like...

و همه با این پسر سیاهپوست آشنا میشن تا مثل...

I met a black guy before.

من قبلا با یه پسر سیاه پوست آشنا شدم.

Like... last year and he was very nice.

مثل... پارسال و خیلی خوب بود.

So seeing a new black guy it's not that... Okay so they didn't have too much of a shock.

بنابراین دیدن یک مرد سیاهپوست جدید اینطور نیست... بسیار خوب پس آنها خیلی شوکه نشدند.

The third grade class is like °Oh my god!

کلاس سوم دبستان مثل °اوه خدای من!

Who's this black guy? but like the fourth, fifth, sixth grade classes

این سیاه پوست کیست؟ اما مانند کلاس های چهارم، پنجم، ششم

are like, "I met a black guy before."

، مانند "من قبلا با یک پسر سیاه پوست آشنا شدم."

Okay so..

باشه پس...

"You didn't kill me."

"تو منو نکشتی."

So... the...

پس...

In the classroom itself, how did you... Did you interact well with the kids?

در خود کلاس، چطور... با بچه ها تعامل خوبی داشتید؟

Yeah I mean my personality is outgoing and I had fun.

بله منظورم این است که شخصیت من برونگرا است و از آن لذت بردم.

Like my kids... like my kids were cool.

مثل بچه های من... مثل بچه های من باحال بودند.

Like yay play high-fives and... We did games and stuff.

مثل Yay play high-fives و... ما بازی و چیزهایی انجام دادیم.

Were.. were they eager to learn English?

آیا آنها مشتاق یادگیری زبان انگلیسی بودند؟

Yes and no.

بله و خیر.

I mean they're forced to learn it.

منظورم این است که آنها مجبور هستند آن را یاد بگیرند.

So it's kind of like.. the same thing with like us in the states with Spanish.

بنابراین این یک جورهایی است.. همان چیزی است که با ما در ایالات با اسپانیایی وجود دارد.

I was forced to learn Spanish.

مجبور شدم اسپانیایی یاد بگیرم.

I didn't want to learn Spanish.

من نمی خواستم اسپانیایی یاد بگیرم.

But then, for me, like I only learned to pass school.

اما پس از آن، برای من، مثل اینکه فقط یاد گرفتم که مدرسه را پشت سر بگذارم .

And then it's part of my heritage so I was just like I need to learn Spanish.

و سپس بخشی از میراث من است، بنابراین من دقیقاً مثل اینکه باید اسپانیایی یاد بگیرم.

But for them, it's just they have to learn Spanish to get...

اما برای آنها، فقط باید اسپانیایی را یاد بگیرند تا بتوانند ...

They have to learn English to get into high school.

آنها باید انگلیسی یاد بگیرند تا وارد دبیرستان شوند.

They have to learn English to get into college.

آنها برای ورود به دانشگاه باید انگلیسی یاد بگیرند.

But, um, as a public school teacher the difference between public school and I say hagwon

اما، اوم، به عنوان یک معلم مدرسه دولتی، تفاوت بین مدرسه دولتی و من می گویم hagwon

which is s private academy, Public school teacher, is like, for elementary

که یک آکادمی خصوصی است، معلم مدرسه دولتی، این است که برای

school, we don't really care about teaching English.

مدرسه ابتدایی، ما واقعاً به آموزش زبان انگلیسی اهمیت نمی دهیم.

And when I say that it means we introduce English to make it fun for them.

و وقتی می گویم به این معنی است که ما انگلیسی را معرفی می کنیم تا برای آنها سرگرم کننده باشد.

Hey English is fun.

سلام انگلیسی سرگرم کننده است.

Like we're gonna play games.

انگار قراره بازی کنیم

Don't hate English.

از انگلیسی متنفر نباش

Like it's fun because 999%, 90% of them are going to go to private academy.

مثل اینکه سرگرم کننده است، زیرا 999٪، 90٪ آنها قرار است به آکادمی خصوصی بروند.

And at private academy, it's terrible it's just work work work work work

و در آکادمی خصوصی،

Yeah they spend a lot of time there.

وحشتناک است.

They spend a lot of time there so it's just like...

آنها زمان زیادی را در آنجا می گذرانند، بنابراین درست مانند ...

Like they're forced to do that.

مثل اینکه مجبور به انجام این کار هستند.

And it's just like book stuff.

و درست مثل کتاب است.

And it's really not fun.

و واقعاً جالب نیست.

They like grow to hate it.

آنها دوست دارند رشد کنند تا از آن متنفر شوند.

None of them want to go to it pretty much.

هیچ یک از آنها تمایل زیادی به رفتن به آن ندارند.

But so with my class is more just like "hey English is fun" like...

اما کلاس من بیشتر شبیه "هی انگلیسی سرگرم کننده است" است مانند...

I know you have to go to do your private academy later,

می دانم که باید بعداً برای انجام آکادمی خصوصی خود بروید ،

but let's... let's try and have fun like¡¦ Today we're gonna have fun with English.

اما اجازه دهید... بیایید سعی کنیم و از آن لذت ببریم مثل¡¦ امروز می خواهیم با انگلیسی لذت ببرید

So it was kind of like that.

پس یه جورایی اینطوری بود

Introduced English to them and make them eager to learn,

انگلیسی را به آنها معرفی کرد و آنها را مشتاق یادگیری

so that in the future they don't dislike it.

کرد تا در آینده از آن بدشان نیاید.

You're playing games all day.

تمام روز در حال بازی کردن هستید.

So it was an easy job.

پس کار آسانی بود.

Yeah I mean my general day would be... but it depending on whatever classes I teach,

بله، منظورم این است که روز عمومی من خواهد بود... اما بسته به هر کلاسی که تدریس می

I would come in... Sorry.

کنم، می آیم... متاسفم.

I would come in.

میومدم

I would download a warm-up game.

یه بازی گرم کننده دانلود میکردم.

Ten minute warm-up.

ده دقیقه گرم کردن

Or set a five minute warm-up game.

یا یک بازی گرم کردن پنج دقیقه ای تنظیم کنید.

We’ll do the bookwork.

ما کار کتاب را انجام می دهیم.

Twenty minute book work.

بیست دقیقه کار کتاب.

Whatever the lesson is for that day.

هر درسی که برای آن روز باشد.

So it's either like speaking, listening, reading, writing.

بنابراین یا مانند صحبت کردن، گوش دادن، خواندن، نوشتن است.

Like the four lessons for that chapter.

مانند چهار درس برای آن فصل.

And if they're like fifth or sixth grade it has extra.

و اگر آنها مانند کلاس پنجم یا ششم هستند ، اضافی دارد.

And then after, we'll play a game.

و بعد از آن، ما یک بازی انجام می دهیم.

so that they warm up the ten... depending on the game like I don't know like

به طوری که ده را گرم کنند... بسته به بازی مثل من نمی دانم مثل

crossword puzzle or something and and they might do a crossword puzzle.

جدول کلمات متقاطع یا چیزهای دیگر و و ممکن است جدول کلمات متقاطع را انجام دهند.

They do the book work when they listen and

آنها وقتی گوش می دهند کار کتاب را انجام می دهند و

they’ll probably have to speak and then we'll play a role playing game

احتمالاً باید صحبت کنند و سپس ما یک بازی نقش آفرینی

or a bomb game which is like like like Wheel of Fortune

یا یک بازی بمب بازی می کنیم که شبیه به چرخ ثروت

or something like that kind of game and they're like uh teams and maybe candy

یا چیزی شبیه به آن بازی است و آنها شبیه به این هستند. اوه تیم ها و شاید آب نبات

and stuff But I did play games a lot.

و چیزهای دیگر اما من خیلی بازی کردم.

It’s easy.

Okay.

آسان است.

باشه.

How long were you there in Seongju?

چه مدت در سئونگجو آنجا بودید؟

I was in Seongju for two years.

من دو سال در سئونگجو بودم.

Two years.

دو سال.

And I also did teach at the English town a little bit.

و همچنین کمی در شهر انگلیسی تدریس کردم.

I taught adults there for about one semester.

من حدود یک ترم آنجا به بزرگسالان تدریس کردم.

Okay.

باشه.

So once… once or twice a week for like four months.

بنابراین یک بار... یک یا دو بار در هفته به مدت چهار ماه.

And do you like teaching?

و آیا تدریس را دوست دارید؟

Yeah teaching…

بله تدریس...

I have no problem teaching.

من مشکلی در تدریس ندارم.

Teaching… it's fun.

آموزش… سرگرم کننده است.

Like when I moved to Seoul, I taught.

مثل زمانی که به سئول نقل مکان کردم، تدریس کردم.

I have nothing…

There's no problem teaching.

من چیزی ندارم...

هیچ مشکلی در تدریس وجود ندارد.

I enjoy teaching.

There are things with teaching that do frustrate me but,

من از تدریس لذت می برم.

چیزهایی در آموزش وجود دارد که من را ناامید می کند،

it's nothing that I hate teaching.

اما من از تدریس متنفرم.

It's not that like if someone offered me a job to teach,

اینطور نیست که اگر کسی به من پیشنهاد تدریس بدهد،

I'm not gonna not take it.

آن را قبول نخواهم کرد.

The thing I dislike about teaching is that I like the public school system in

چیزی که در مورد تدریس دوست ندارم این است که سیستم مدارس دولتی در

Korea.

کره را دوست دارم.

I do not like the hagwan system.

من سیستم هاگوان را دوست ندارم.

The privates schools.

مدارس خصوصی

The private school system.

سیستم مدارس خصوصی

Well there's private schools, but I mean like private academies.

خب مدارس خصوصی وجود دارد، اما منظورم مانند آکادمی های خصوصی است.

And when I say that, in public school, you are the boss.

و وقتی می گویم که در مدرسه دولتی، شما رئیس هستید.

The teacher is the boss.

معلم رئیس است.

The government pays for you to be there so like you

دولت برای حضور شما در آنجا پول می دهد تا مثل

work with your co teacher.

اینکه با معلم همکارتان کار کنید.

If you're… if your child is… your students acting up,

اگر شما… اگر فرزندتان… دانش‌آموزانتان در حال رفتار کردن

there are ways to deal with it like the Korean education system is a little different

هستند، راه‌هایی برای مقابله با آن وجود دارد، مانند سیستم آموزشی کره‌ای که کمی متفاوت

than the States like you can't really like kick kids out class

از ایالات متحده است، مثلاً نمی‌توانید واقعاً دوست داشته باشید بچه‌ها را از کلاس بیرون

kind of thing.

کنید.

But like compared to a hagwan, the academy, the student is the boss.

اما در مقایسه با یک هاگوان، آکادمی ، دانشجو رئیس است.

The student is the boss.

دانشجو رئیس است.

And I say that mom and dad are paying your paycheck so…

و من می گویم که مامان و بابا چک حقوق شما را می پردازند ، بنابراین...

even if that student is a bad student they're not listening or whatever…

حتی اگر آن دانش آموز دانش آموز بدی باشد، گوش نمی دهند یا هر چیز دیگری...

If their grades are bad, you get in trouble.

اگر نمرات آنها بد باشد، به مشکل می خورید.

Or even if that kids not doing their homework and you say “little Minju like do your homework”

یا حتی اگر آن بچه ها تکالیف خود را انجام نمی دهند و شما می گویید "مینجو کوچولو دوست دارد تکالیف خود را انجام دهد"

Minju goes to mom and dad and goes “Mom and dad Brandon teacher so mean to me.”

مینجو به سراغ مامان و بابا می رود و می گوید: "مامان و بابا معلم براندون برای من خیلی بد هستند."

“I don't like Brandon teacher.”

"من معلم براندون را دوست ندارم."

“I hate him.

"ازش متنفرم.

I want to go to a different school.”

من می خواهم به مدرسه دیگری بروم.»

Mom and dad call your boss, and then your boss calls you,

مامان و بابا به رئیست زنگ میزنن، و بعد رئیست بهت زنگ میزنه،

and you get yelled at for not being nice to the kid

و تو فریاد میزنن که با بچه خوب

and you're just like… the kid was punching a kid or

نیستی و مثل اینکه ... بچه به بچه ای مشت میزد

the kid was doing this and this and you're like

یا بچه این کارو میکرد و اینکارو میکرد و تو. دوست دارم به

well deal with it.

خوبی با آن کنار بیایم.

But you have no way to deal with it.

اما شما راهی برای مقابله با آن ندارید.

So I think…

بنابراین من فکر می کنم ...

I agree with you.

من با شما موافقم.

That's my only thing.

این تنها چیز من است.

So like if I was…

پس مثل اینکه من بودم...

My profession is different now.

الان حرفه من فرق کرده است.

But if… when I came to Seoul, I came as a hagwan teacher.

اما اگر... وقتی به سئول آمدم، به عنوان معلم هاگوان آمدم.

And my first hagwan was okay and I switched.

و اولین هاگوان من خوب بود و عوض کردم.

Second hagwan… academy the academy was …

دوم هاگوان... آکادمی آکادمی بود...

Alright…

خوب...

But I love teaching.

I love teaching.

اما من عاشق تدریس هستم.

من عاشق تدریس هستم.

Teaching is fine.

تدریس خوبه

I still work with kids.

من هنوز با بچه ها کار می کنم.

Um my job that I do now - I still work with kids and I do teach them

اوم کار من که الان انجام می دهم - من هنوز با بچه ها کار می کنم و به آنها

English and stuff but not like I teach them like…

انگلیسی و چیزهای دیگر یاد می دهم اما نه آنطور که به آنها یاد می دهم ...

Well I have one last question for you.

خب من یک سوال آخر از شما دارم.

What do you think of Koreans’ English ability?

نظر شما در مورد توانایی انگلیسی کره ای ها چیست؟

Um it's good.

امم خوبه

Good to some extent.

تا حدودی خوبه

It's still like…

هنوز هم مثل...

I think Koreans… because they spend so much time studying it,

من فکر می کنم کره ای ها... چون زمان زیادی را صرف مطالعه آن

their… their reading and their writing is very good.

می کنند، خواندن و نوشتنشان خیلی خوب است.

But they're very shy.

اما آنها خیلی خجالتی هستند.

I know you spent a lot of time in Japan, too, so…

می دانم که شما هم زمان زیادی را در ژاپن گذرانده اید، بنابراین...

compared to there?

در مقایسه با آنجا؟

You gotta be careful.

تو باید مراقب باشی

Comparing Korean English speakers to Japanese English speakers…

مقایسه انگلیسی زبانان کره ای با انگلیسی زبانان ژاپنی ...

Koreans are probably better I think.

من فکر می کنم کره ای ها احتمالا بهتر هستند.

Koreans are better.

کره ای ها بهتر هستند.

And no I mean… it's still like hit or miss like you still have that one outlier person

و نه، منظورم این است که... هنوز هم مثل ضربه زدن یا از دست دادن است، مثل اینکه شما هنوز آن یک نفر دور از

that's gonna go..

ذهن را دارید که می رود...

I think like even…

I’ll put it this way.

No matter what if you were lost in Korea or lost in whatever

مهم نیست که اگر در کره گم شده باشید یا در هر

Country, Japan, or whatever…

کشوری، ژاپنی یا هر چیز دیگری

If you were lost and you went up to either of them

گم شده باشید... اگر گم شده اید و به سراغ هر یک از آنها

and you said, “Please help me.”

می روید و می گویید "لطفا کمکم کنید."

They're going to try and help you.

آنها سعی می کنند به شما کمک کنند.

And they might be very broken in English and then be

و ممکن است در زبان انگلیسی بسیار شکسته شوند و سپس رها شوند

left…

They're gonna try their best to help you.

... آنها تمام تلاش خود را می کنند تا به شما کمک کنند.

That's the way I want to put it.

این راهی است که من می خواهم آن را بیان کنم.

Like even if like I was just like “Excuse me where's the hospital?”

حتی اگر مثل من بود مثل "ببخشید بیمارستان کجاست؟"

They're gonna like… a Koreans gonna whip out their phone,

آن‌ها می‌خواهند... کره‌ای‌ها گوشی‌شان را بیرون بیاورند،

and be like okay “straight …left… right"

و خوب باشند "راست...چپ... راست"

It's better than nothing.

این بهتر از هیچی است.

Yeah better than nothing.

آره بهتر از هیچ

So I mean they try.

Their reading writing is good.

People are very shy here, so it's really…

. خجالتی اینجاست، پس واقعاً...

Here's really on reading and writing.

اینجا واقعاً در مورد خواندن و نوشتن است.

Okay.

باشه. خیلی خوب.

All right man.

Thank you for sharing your… about your experiences and wisdom of teaching

ممنون از به اشتراک گذاشتن تجربیات و دانش خود در مورد تدریس

in Korea.

در کره.

I love Korea.

من عاشق کره هستم.

Anyway thank you everyone for watching.

I hope you got something out of this video and see you in the next podcast.

چیزی از این ویدیو دریافت کردم و شما را در پادکست بعدی می بینم.