400 Words IELTS TOEFL SAT PTE English Vocabulary

ignite

احتراق

to catch fire or cause to catch fire

برای آتش گرفتن یا باعث آتش گرفتن

It is still a mystery as to how the gas leak ignited and burned down the apartment.

این است که چگونه نشت گاز باعث شعله ور شدن و سوختن آپارتمان شده است.

urban

شهری

connected with a town or city

متصل به شهر یا شهر

Urban areas usually have high crime rates.

مناطق شهری معمولاً نرخ جرم و جنایت بالایی دارند.

frank

صادقانه

honest and direct in what you say

و مستقیم در آنچه می گویید

To be frank with you, she did that just so she could avoid you.

برای اینکه با شما روراست باشم، او این کار را انجام داد تا بتواند از شما دوری کند.

novel

رمان

new and original, not like anything seen before

جدید و بدیع، شبیه هیچ چیز قبلی نیست.

The poem earned an award for its novel style and concept.

شعر برای سبک و مفهوم رمانش جایزه گرفت.

alleviate

کاهش

to make suffering, or a problem less severe.

درد و یا مشکل را کاهش دهد.

Practicing yoga on a regular basis can help alleviate muscle pain.

تمرین یوگا به طور منظم می تواند به کاهش درد عضلانی کمک کند.

hostile

متخاصم

aggressive or unfriendly and ready to argue or fight

تهاجمی یا غیردوستانه و آماده مشاجره یا دعوا

We moved last week because we couldn't bear  living in such a hostile neighbourhood.

ما هفته گذشته نقل مکان کردیم زیرا طاقت زندگی در چنین محله خصمانه ای را نداشتیم.

abolish

لغو

to officially end a law, a system, or an institution

رسمی برای پایان دادن به یک قانون، یک سیستم، یا یک موسسه

The death penalty should be abolished as it violates the human right to live.

مجازات اعدام باید لغو شود، زیرا این امر ناقض حقوق بشر برای زندگی است.

allocate

تخصیص

distribute resources or duties for a particular purpose

منابع یا وظایف برای یک هدف خاص

We must allocate our time for work and leisure activities wisely.

ما باید زمان خود را برای کار و فعالیت های اوقات فراغت عاقلانه اختصاص دهیم.

picturesque

زیبا

to describe a place as very pretty or charming; like a painted picture

برای توصیف یک مکان به عنوان بسیار زیبا یا جذاب. مانند یک تصویر نقاشی شده

The picturesque village is a tourist attraction.

روستای زیبا یک جاذبه گردشگری است.

lucrative

درآمد پرسود جان

making a large amount of money or profit

از

John made a lucrative income through social media management.

طریق مدیریت رسانه های اجتماعی درآمد پرسودی به دست آورد.

discord

اختلاف

disagreement between people or organizations

نظر بین مردم یا سازمان ها

Negotiations between rich and poor nations are a source of discord.

مذاکرات بین کشورهای ثروتمند و فقیر منبع اختلاف است.

gist

gist

gist (of something) the main or general meaning of content

gist (چیزی) معنی اصلی یا کلی مطالب

I missed the class, so can you give me the gist of the lesson?

کلاس را از دست دادم، پس می توانید اصل درس را به من بگویید؟

frugal

صرفه جو

trying not to spend or waste money

در تلاش برای خرج نکردن یا هدر دادن پول

I need to be frugal with my spending since I have a low salary.

من باید در هزینه هایم صرفه جو باشم زیرا حقوق کمی دارم.

altercation

مشاجره

a noisy argument or disagreement, especially in public

یک مشاجره یا اختلاف پر سر و صدا، به خصوص در انظار عمومی

Two customers were having an altercation at the shop.

دو مشتری در مغازه با هم درگیر شدند.

paramount

مهمتر

more important than anything else

از هر چیز دیگری

The safety of the children is our paramount concern.

امنیت کودکان دغدغه اصلی ماست.

riveting

پرچین

so interesting or exciting that it holds your attention completely

آنقدر جالب یا هیجان انگیز که توجه شما را کاملاً

The audience was so interested by her riveting speech about her life story.

به خود جلب می کند. میوه های

succulent

آبدار

fruit, vegetables, or meat containing a lot of juice and tasting good

، سبزیجات، یا گوشت حاوی مقدار زیادی آب میوه و طعم خوب

My grandmother brought us a basket filled with succulent peaches.

مادربزرگ من سبدی پر از هلوهای آبدار برای ما آورد.

curb

مهار کردن

to control or limit something, especially something bad

برای کنترل یا محدود کردن چیزی، مخصوصاً چیز بد

He needs to learn to curb his temper.

او باید یاد بگیرد که عصبانیت خود را مهار کند.

frantic

دیوانه

done quickly and with a lot of activity in a way that is not very well organized

به سرعت انجام می شود و با فعالیت زیاد به گونه ای که خیلی خوب سازماندهی نشده بود،

I became more frantic as I tried to finish my homework before the 5 p.m. deadline.

وقتی سعی می کردم تکالیفم را قبل از مهلت 5 بعدازظهر تمام کنم، دیوانه تر شدم.

denote

نشان می دهد

to be a sign of something

که نشانه چیزی است

His frequent urination denotes that he may be diabetic.

تکرر ادرار او نشان می دهد که او ممکن است دیابت داشته باشد.

advocate

از حمایت

to support or recommend something publicly

یا توصیه علنی چیزی حمایت می کنند

Many protesters strongly advocate for a change in government policy.

بسیاری از معترضان به شدت از تغییر در سیاست دولت حمایت می کنند.

demonstrate

برای نشان

to show something clearly by giving proof or evidence

دادن چیزی به وضوح با ارائه مدرک یا شواهد

New research demonstrates that age-related memory loss is not inevitable.

تحقیقات جدید نشان می دهد که از دست دادن حافظه مرتبط با افزایش سن اجتناب ناپذیر نیست.

reconcile

آشتی

to find a way of dealing with two or more ideas that seem to be opposed to each other

برای یافتن راهی برای برخورد با دو یا چند ایده که به نظر می رسد مخالف یکدیگر هستند،

It was hard to reconcile his busy career with spending time with his family.

آشتی دادن شغل پرمشغله او با گذراندن وقت با خانواده سخت بود.

philanthropic

بشردوستانه

to help the poor and those in need, especially by giving money

برای کمک به فقرا و نیازمندان به ویژه با دادن پول

The organization provides philanthropic support for those who suffer from disease.

این سازمان برای کسانی که از بیماری رنج می برند حمایت های بشردوستانه می کند.

detest

از متنفر

to hate somebody or something very much

بودن از کسی یا چیزی بسیار متنفرم

I detest working on the weekend.

از کار کردن در آخر هفته متنفرم.

hasten

برای گفتن یا انجام کاری بدون تأخیر

to say or do something without delay

عجله کنید

As our teacher began her lecture, I hastened to take down notes.

وقتی معلم ما سخنرانی خود را شروع کرد، من عجله کردم تا یادداشت برداری کنم.

cherish

دوست

to love somebody or something very much and want to protect them or it

داشتن کسی یا چیزی را بسیار گرامی می دارند و می خواهند از آنها محافظت کنند یا از آن

Parents should always cherish their children and not neglect them.

محافظت کنند والدین باید همیشه فرزندان خود را گرامی بدارند و از آنها غافل نشوند.

potent

تاثیر قوی بر بدن یا ذهن شما

having a strong effect on your body or mind

پیاده

Taking a walk in nature is a potent stress reliever.

روی در طبیعت یک تسکین دهنده قوی استرس است.

affluent

ثروتمند

having a lot of money and a good standard of living

داشتن پول زیاد و استاندارد زندگی خوب

Affluent consumers have a taste for luxury brands.

مصرف کنندگان مرفه تمایل به برندهای لوکس دارند.

adverse

منفی و ناخوشایند نامطلوب

negative and unpleasant; not likely to produce a good result

؛ به احتمال زیاد نتیجه خوبی نخواهد داشت

The flight was canceled due to adverse weather conditions.

پرواز به دلیل شرایط نامساعد جوی لغو شد.

attain

رسیدن

to succeed in getting something, usually after a lot of effort

به موفقیت در بدست آوردن چیزی، معمولاً پس از تلاش زیاد

He attained his goals through great time management and hard work.

او با مدیریت زمان و تلاش زیاد به اهداف خود رسید.

admonish

نصیحت کنید

to tell someone firmly that you do not approve of something that they have done

که با قاطعیت به کسی بگویید که کاری را که او انجام داده است را تایید نمی کنید

The teacher admonished the student for being late for class.

معلم دانش آموز را به خاطر تاخیر در کلاس توصیه کرد

ambivalent

داشتن

having or showing both positive and negative feelings about somebody or something

یا نشان دادن احساسات مثبت و منفی نسبت به کسی یا چیزی

I was quite ambivalent about the president's speech.

دوسوگرا من در مورد سخنرانی رئیس جمهور کاملاً دوسوگرا بودم.

accentuate

برجسته کردن

to emphasize something or make it easier to notice

برای تاکید بر چیزی یا راحت تر کردن متوجه شدن

Her short hair accentuates her round face.

موهای کوتاه او چهره گرد او را برجسته می کند.

abrasive

ساینده بی ادب

rude and unkind; acting in a way that may hurt other people’s feelings

و نامهربان; رفتاری که ممکن است احساسات دیگران را جریحه دار کند،

Throughout his career she was known for her abrasive manner.

در طول زندگی حرفه ای خود او به خاطر رفتار تهاجمی اش شناخته شده بود.

abstain

برای اجتناب از چیزی خودداری کنید

to avoid something because it is bad for your health

زیرا برای سلامتی شما مضر است

I abstain from drinking alcohol.

من از نوشیدن الکل پرهیز می کنم.

clandestine

مخفیانه

done secretly or kept secret

انجام می شود یا مخفیانه

The government had a clandestine sale of weapons to a rogue state.

دولت فروش مخفیانه سلاح به یک دولت سرکش داشت.

analysis

تجزیه و تحلیل

the detailed study or examination of something in order to understand more about it

مطالعه یا بررسی دقیق چیزی به منظور درک بیشتر در مورد آن

An analysis of the data demonstrates that the vaccine is working.

تجزیه و تحلیل داده ها نشان می دهد که واکسن کار می کند.

abrupt

ناگهانی

sudden and unexpected, often in an unpleasant way

و غیرمنتظره، اغلب به روشی ناخوشایند،

His political career came to an abrupt end due to a fatal accident.

زندگی سیاسی او به دلیل یک تصادف مرگبار ناگهان به پایان رسید.

adhere

مطابق قانون، قاعده یا مجموعه دستورالعمل‌های خاصی رفتار کنید

to behave according to a particular  law, rule, or set of instructions

شهروندان

The citizens adhere to the strict curfew.

به مقررات منع آمد و شد شدید پایبند هستند.

appropriate

مناسب

to take something, or somebody’s ideas, for your own use and without permission

گرفتن چیزی یا ایده های کسی برای استفاده خود و بدون اجازه

An amateur musician sued a famous singer for appropriating his music.

یک نوازنده آماتور از یک خواننده معروف به دلیل تصاحب موسیقی او شکایت کرد.

aloof

دوری

not friendly or interested in other people

، نه دوستانه یا علاقه مند به دیگران

She is a cold and aloof woman who likes to be alone.

او زنی سرد و گوشه گیر است که دوست دارد تنها باشد.

apprehend

دستگیری

to catch somebody and arrest them

برای گرفتن کسی و دستگیری آنها

The thief was apprehended after he stole some jewelry.

دزد پس از دزدیدن مقداری جواهرات دستگیر شد.

apprehensive

نگران

worried or frightened that something very bad may happen

هستند یا می ترسند که ممکن است اتفاق بسیار بدی بیفتد

The town citizens were apprehensive about the oncoming storm.

.

assimilate

جذب شدن

to completely become a part of a country or community

برای تبدیل شدن کامل به بخشی از یک کشور یا جامعه

Immigrants usually assimilate into the new culture and become contributing citizens.

مهاجران معمولاً با فرهنگ جدید جذب می شوند و به شهروندان مشارکت کننده تبدیل می شوند.

aspect

بخشی

one part of a situation, problem, or idea

از یک موقعیت، مشکل یا ایده

The pandemic has made a huge impact on every aspect of our lives.

همه گیری تأثیر زیادی بر هر جنبه ای از زندگی ما گذاشته است.

adept

مهارت

great at doing something that is quite difficult; being skillful

در انجام کاری که بسیار دشوار است. ماهر بودن

My classmate is adept at solving math problems.

همکلاسی من در حل مسائل ریاضی ماهر است.

afflict

زجر کشیدن

to affect somebody or something in a bad, unpleasant, or harmful way

برای تاثیر گذاشتن بر کسی یا چیزی به شکلی بد، ناخوشایند یا مضر

My aunt was afflicted with chronic pain ever since she had an accident as a child.

عمه من از زمانی که در کودکی تصادف کرده بود دچار درد مزمن بود.

abysmal

افتضاح

extremely bad; a very low standard

فوق العاده بد; استاندارد بسیار پایین

He was fired from his new job because of his abysmal work performance.

او به دلیل عملکرد افتضاح خود از شغل جدید خود اخراج شد.

acclimatise

خو گرفتن

to get used to a new place, situation or climate

برای عادت کردن به مکان، موقعیت یا آب و هوای جدید

It took me a few months to acclimatise to the new work environment.

چند ماه طول کشید تا با محیط کار جدید سازگار شوم.

acclaim

تحسین

to praise someone or something publicly

برای ستایش عمومی از کسی یا چیزی

His artwork was acclaimed as an amazing masterpiece.

اثر هنری او به عنوان یک شاهکار شگفت انگیز تحسین شد.

abort

سقط کنید

to end something before it has been completed, especially because it is likely to fail

تا کاری را قبل از تکمیل شدن به پایان برسانید، به خصوص به این دلیل که احتمال شکست آن وجود دارد.

The rocket launch was aborted due to some technical concerns.

پرتاب موشک به دلیل برخی نگرانی‌های فنی متوقف شد.

attribute

نسبت

to say or believe that something is the result of a particular thing

به گفتن یا باور اینکه چیزی نتیجه چیز خاصی است

He attributes his success to hard work.

او موفقیت خود را به سخت کوشی نسبت می دهد.

amiable

دوست داشتنی

friendly and easy to like

و دوست داشتنی آسان

His coworkers liked him because of his quiet and amiable personality.

همکارانش او را به دلیل شخصیت آرام و دوست داشتنی اش دوست داشتند.

alliance

اتحاد

an agreement between countries,  political parties, etc. to work together

یک توافق بین کشورها، احزاب سیاسی و غیره برای همکاری با یکدیگر

Many countries form alliances to have mutual protection against an enemy nation.

بسیاری از کشورها برای داشتن حمایت متقابل در برابر یک ملت دشمن اتحاد تشکیل می دهند.

astounding

شگفت‌انگیز

so surprising that it is difficult to believe

آنقدر شگفت‌انگیز که باورش دشوار است

The new sales promotion was an astounding success.

تبلیغات فروش جدید یک موفقیت خیره‌کننده بود.

akin

شبیه

similar to something

به چیزی

Her headphones were designed as akin to rabbit ears.

هدفون های او شبیه به گوش خرگوش طراحی شده بود.

assailant

مهاجم

a person who attacks somebody, especially physically; an attacker

شخصی که به کسی حمله می کند، به ویژه از نظر فیزیکی. یک مهاجم

Police reported that a 52- year-old assailant punched his wife.

پلیس گزارش داد که ضارب 52 ساله همسرش را مشت کرده است.

arduous

سختی که

involving a lot of effort and energy, especially over a period of time

مستلزم تلاش و انرژی زیاد است، به خصوص در طول یک دوره زمانی،

Although the workouts were arduous, she still went every morning for one year.

اگرچه تمرینات سخت بود، اما او هنوز به مدت یک سال هر روز صبح می رفت.

alter

تغییر

to become different; to make somebody or something change

برای تبدیل شدن به متفاوت; ایجاد تغییر در کسی یا چیزی

After volunteering to help poor people, my view of life has been truly altered.

پس از داوطلب شدن برای کمک به مردم فقیر، دیدگاه من نسبت به زندگی واقعاً تغییر کرده است.

alternative

جایگزین

a different plan or method; another option

یک طرح یا روش متفاوت؛ گزینه دیگر

The phone is too expensive so I want to find a cheaper alternative.

تلفن خیلی گران است بنابراین می خواهم جایگزین ارزان تری پیدا کنم.

ascertain

مطمئن شدن

to find out the true or correct information about something

برای یافتن اطلاعات واقعی یا درست در مورد چیزی.

It is hard to ascertain if information from the internet is true.

تشخیص درستی اطلاعات از اینترنت دشوار است.

assertive

ابراز قاطعانه

expressing opinions strongly and with confidence, so that people take notice

عقاید خود را قوی و با اطمینان، به طوری که مردم توجه داشته باشند

Women need to be assertive in the workplace to make their opinions heard.

زنان باید در محل کار قاطعانه عمل کنند تا نظرات خود را به گوش دیگران برسانند.

alienate

از خود بیگانه شوید

to make somebody less friendly towards you or cause people to avoid you

تا کسی را نسبت به شما کمتر دوست داشته باشد یا باعث شود مردم از شما دوری کنند

The content of his new videos are so different that it alienates his followers.

محتوای ویدیوهای جدید او آنقدر متفاوت است که فالوورهای او را از خود دور می کند.

antagonise

او گاهی اوقات با پخش موسیقی بلند

to do something to make somebody angry with you

با همسایگان خود مخالفت می کند

He sometimes antagonises his neighbours by playing loud music.

.

acquainted

آشنایی

familiar with something, having read, seen or experienced it

با چیزی، خواندن، دیدن یا تجربه آن

The students are already acquainted with the topic.

دانش آموزان قبلاً با موضوع آشنا هستند.

audacity

رفتار جسارت آمیزی

behaviour that is brave but likely to shock, upset, or offend people

که شجاعانه است اما به احتمال زیاد باعث شوک، ناراحتی یا آزار مردم

He had the audacity to come 15 minutes late to the meeting.

می شود.

accompany

همراهی

to travel or go somewhere with somebody or something

برای سفر یا رفتن به جایی با کسی یا چیزی

My assistant accompanied me during the whole business trip.

دستیار من در تمام طول سفر کاری مرا همراهی کرد.

agnostic

آگنوستیک

having the belief that it is not possible to know whether God exists or not

با این عقیده که نمی توان دانست که آیا خدا وجود دارد یا نه

Gary is unsure about religion and God so he is agnostic.

، گری نسبت به دین و خدا نامطمئن است، بنابراین او آگنوستیک است.

aggravate

تشدید

to make an illness or a bad situation worse

برای بدتر کردن یک بیماری یا وضعیت بد

Pollution can aggravate asthma.

آلودگی می تواند آسم را تشدید کند.

appease

دلجویی

to make somebody calmer or less angry by giving them what they want

برای آرام کردن یا کمتر عصبانی کردن کسی با دادن آنچه می خواهند

The politician managed to appease the journalists by giving them an interview.

.

annex

ضمیمه

to take control of a country, region, etc., especially by force

برای به دست گرفتن کنترل یک کشور، منطقه، و غیره، به ویژه با زور

The Crimean Peninsula was annexed by Russia in 2014.

شبه جزیره کریمه در سال 2014 به روسیه ضمیمه شد.

divulge

فاش

to give someone information that is supposed to be secret

برای دادن اطلاعاتی که قرار است مخفی باشد،

Police refused to divulge the identity of the suspect.

پلیس از فاش کردن هویت مظنون خودداری کرد.

instigate

تحریک

to make something start or happen, usually something official

برای شروع یا اتفاق افتادن چیزی، معمولاً چیزی رسمی.

The company has instigated worker policy reform.

این شرکت اصلاح سیاست کارگران را تحریک کرده است.

perplex

گیج شدن

if something perplexes you, it makes you confused because you do not understand

اگر چیزی شما را گیج کند، شما را گیج می کند، زیرا متوجه نمی شوید

His sudden decision to leave the company perplexes his coworkers.

تصمیم ناگهانی او برای ترک شرکت، همکارانش را گیج می کند.

forte

فورته

a thing that somebody does particularly well

کاری که کسی به خوبی انجام می دهد.

Thinking outside the box is my forte.

تفکر خارج از چارچوب نقطه قوت من است.

destitute

فقیر

without money, food and the other things necessary for life

بدون پول، غذا و چیزهای دیگر برای زندگی،

I see a destitute old man looking for food in the dumpster.

پیرمردی فقیر را می بینم که در سطل زباله دنبال غذا می گردد.

stifle

خفه کردن

to prevent something from happening; to prevent a feeling from being expressed

برای جلوگیری از وقوع چیزی؛ برای جلوگیری از ابراز احساس

Overcontrolling parents stifle their children's growth, creativity, and independence.

کنترل بیش از حد والدین رشد، خلاقیت و استقلال فرزندان را خفه می کند.

pliable

انعطاف پذیر

easy to influence or control

آسان برای تحت تأثیر قرار دادن یا کنترل کردن

Children have pliable minds.

کودکان ذهن انعطاف پذیری دارند.

ubiquitous

به نظر می رسد همه جا

seeming to be everywhere or in several places at the same time; very common

در همه جا یا در چندین مکان به طور همزمان وجود دارد. تلفن های همراه بسیار رایج

Mobile phones are ubiquitous.

در همه جا وجود دارند.

frivolous

بیهوده احمقانه

silly or funny, especially when such behaviour is not suitable

یا خنده دار، به خصوص زمانی که چنین رفتاری مناسب نیست

Most adults think playing computer games is frivolous.

اکثر بزرگسالان فکر می کنند بازی های رایانه ای بیهوده است.

polarise

قطبی کردن

to separate or make people separate into two groups with completely opposite opinions

برای جدا کردن یا جدا کردن افراد به دو گروه با نظرات کاملاً متضاد

Discussions about legalizing recreational drugs is often polarising.

بحث در مورد قانونی کردن مواد مخدر تفریحی اغلب دو قطبی است.

overarching

فراگیر

very important, because it includes or influences many things

بسیار مهم است، زیرا شامل موارد زیادی می شود یا بر آن تأثیر

We need to take an overarching look at how we run our elections.

می گذارد.

deem

فکر می کنم

to have a particular opinion about somebody or something; consider

نظر خاصی در مورد کسی یا چیزی دارم.

Some people deem people who are unemployed to be lazy.

برخی افراد را که بیکار هستند تنبل

pragmatic

می دانند . حل عملی

solving problems in a practical and sensible way

مسائل به روشی عملی و معقول

We need to use pragmatic solutions for the rising unemployment rates.

ما باید از راه حل های عملی برای افزایش نرخ بیکاری استفاده کنیم.

perpetuate

تداوم بخشیدن

to make something such as a bad situation, a belief, etc. continue for a long time

به چیزی مانند یک وضعیت بد، یک باور و غیره برای مدت طولانی ادامه یابد

Some government policies perpetuate racial inequity.

برخی از سیاست های دولت باعث تداوم بی عدالتی نژادی می شود.

contrive

تدبیر

to manage to do something despite difficulties

برای انجام کاری علیرغم مشکلات

She contrived to spend a couple of hours studying for the test every night.

او اختراع کرد که هر شب چند ساعت را صرف مطالعه برای آزمون کند.

convoluted

پیچیدگی

extremely complicated and difficult to follow

بسیار پیچیده و پیگیری

It takes a skilled engineer to fix such a convoluted piping system.

آن دشوار است. تعمیر چنین سیستم لوله کشی پیچیده ای به یک مهندس ماهر نیاز دارد.

dissipate

متلاشی کردن

to gradually become or make something become weaker until it disappears

به تدریج تبدیل شدن یا ضعیف شدن چیزی تا زمانی که ناپدید شود

The crowd's anger dissipated after hours of rioting.

خشم جمعیت پس از ساعت ها شورش از بین رفت.

imminent

احتمال وقوع قریب الوقوع

likely to happen very soon especially of something unpleasant

به زودی به خصوص اتفاق ناخوشایند

Inflation is imminent as the government spends more money.

تورم قریب الوقوع است زیرا دولت پول بیشتری خرج می کند.

acquiesce

با

to accept something without arguing, even if you do not really agree with it

پذیرش چیزی بدون بحث موافقت کنید، حتی اگر واقعاً با آن موافق نیستید

The company acquiesced to the customer's demands and lowered their product price.

. تشویق

foster

کردن

to encourage something to develop; encourage, promote

چیزی برای توسعه تشویق، ترویج

They aim to foster innovation in their company.

آنها هدفشان تقویت نوآوری در شرکتشان است.

fester

یک احساس منفی با گذشت

a negative feeling becomes worse and more intense over time

زمان بدتر و شدیدتر می شود.

A toxic work culture festers at our company.

فرهنگ کار سمی در شرکت ما شکل می گیرد.

palatable

غذا یا نوشیدنی خوش طعمی

food or drink having a pleasant or acceptable taste

که طعم دلپذیر یا قابل قبولی دارد

The exotic food that we ordered last night was quite surprisingly palatable.

غذای عجیب و غریبی که دیشب سفارش دادیم به طرز شگفت انگیزی خوش طعم بود.

unprecedented

اتفاقی بی‌سابقه

something that has never happened, been done or been known before

که پیش از این هرگز اتفاق نیفتاده، انجام نشده یا شناخته نشده است

The whole world was not prepared to face such an unprecedented crisis.

.

contempt

تحقیر

the feeling that somebody or something is without value and deserves no respect at all

احساس اینکه کسی یا چیزی بی ارزش است و اصلاً سزاوار احترام نیست

The manager spoke about his lazy workers with contempt.

مدیر در مورد کارگران تنبل خود با تحقیر صحبت کرد.

finesse

ظرافت

great skill in dealing with people or situations, especially in a light and careful way

مهارت فوق العاده در برخورد با افراد یا موقعیت ها، به ویژه به شیوه ای ملایم و دقیق

The manager dealt with the angry customer with patience and finesse.

مدیر با مشتری عصبانی با حوصله و ظرافت برخورد کرد.

coerce

اجبار

to force somebody to do something by using threats

برای مجبور کردن کسی به انجام کاری با استفاده از تهدید

The boss coerces his staff to work overtime by threatening to fire them.

رئیس کارکنان خود را با تهدید به اخراج مجبور به اضافه کاری می کند.

encapsulate

خلاصه کردن

to express the most important parts of something in a few words

برای بیان مهم ترین بخش های چیزی در چند کلمه

It is very difficult to encapsulate historic events into a single one-hour documentary.

بسیار دشوار است که رویدادهای تاریخی را در یک مستند یک ساعته خلاصه کنیم.

stigmatise

انگ زدن

to describe somebody or something unfairly suggesting that they are bad or do not deserve respect

برای توصیف ناعادلانه کسی یا چیزی که نشان می دهد آنها بد هستند یا سزاوار احترام نیستند

People with mental illness are often stigmatised by the public.

افراد مبتلا به بیماری روانی اغلب توسط مردم انگ می شوند.

construe

تعبیر کردن

to interpret the meaning of something in a particular way

برای تفسیر معنای چیزی به روشی خاص

Her words could hardly be construed as an apology.

سخنان او به سختی می تواند به عنوان یک عذرخواهی تعبیر شود.

peruse

مطالعه کنید

to read something, especially in a cautious way

تا چیزی بخوانید، به خصوص با احتیاط

A copy of the document is available for you to peruse at your leisure.

یک کپی از سند در دسترس شما است تا در اوقات فراغت خود مطالعه کنید.

condone

از پذیرفتن رفتار بدی که از نظر اخلاقی نادرست است

to accept bad behaviour that is morally wrong

چشم پوشی کنید

Violence can never be condoned.

خشونت هرگز قابل چشم پوشی نیست.

latent

نهفته

existing, but not yet clear, active or well developed

موجود، اما هنوز مشخص نیست، فعال یا به خوبی توسعه یافته است

These athletes have a huge reserve of latent talent.

این ورزشکاران ذخایر عظیمی از استعدادهای نهفته دارند.

acrimonious

دیوانه

mad and full of strong bitter feelings

و پر از احساسات تلخ شدید

His parents went through an acrimonious divorce.

والدینش طلاق سختی را پشت سر گذاشتند.

masquerade

بالماسکه

behaving in a way that hides the truth or a person’s true feelings

رفتاری که حقیقت یا احساسات واقعی یک فرد را پنهان می کند

He was tired of the masquerade and wanted the truth to come out.

او از بالماسکه خسته شده بود و می خواست حقیقت آشکار شود.

salient

برجسته

most important or easy to notice

ترین یا قابل توجه ترین او

He reviewed the salient points.

نکات برجسته را مرور کرد.

embroil

درگیر شدن

to involve yourself in an argument or a difficult situation

برای درگیر کردن خود در یک مشاجره یا موقعیت دشوار

He became embroiled in a dispute with his boss.

او درگیر اختلاف با رئیسش شد.

languish

بیحالی

to be forced to suffer something unpleasant for a long time

برای مدتی طولانی مجبور به تحمل چیزی ناخوشایند

She continues to languish in prison.

او همچنان در زندان به زوال می‌کشد.

aspersions

سخنان

critical remarks or judgements

انتقادی یا قضاوت

I wouldn't want to cast aspersions on your honesty.

من نمی خواهم صداقت شما را مورد تحقیر قرار دهم.

sedulous

در کار شما دقت

displaying great care and effort in your work

و تلاش زیادی را نشان می دهد

He displays a sedulous attention to detail.

او به جزئیات توجه زیادی نشان می دهد.

encumber

انباشته کردن

to make it difficult for somebody to do something

برای ایجاد مشکل برای کسی در انجام کاری

The police operation was encumbered by crowds of reporters.

عملیات پلیس توسط انبوه خبرنگاران تحت فشار قرار گرفت.

effusion

افیوژن

the act of flowing out

عمل جریان بیرون

Conversational effusion isn't always a good quality on a first date.

افیوژن مکالمه همیشه کیفیت خوبی در اولین قرار نیست.

waffle

وافل

to have difficulty make a decision

به سختی در تصمیم گیری

The politician was accused of waffling on major issues.

این سیاستمدار متهم شد که در مورد مسائل عمده وافل می کند.

intrepid

بی باک

very brave; not afraid of danger or difficulties

بسیار شجاع; نترسیدن از خطر یا مشکلات،

Pioneers often proved themselves to be intrepid explorers.

پیشگامان اغلب ثابت می‌کردند که کاشفان بی‌باکی هستند.

mores

آداب و

​the customs that are considered typical of a particular social group

رسومی که برای یک گروه اجتماعی خاص در نظر گرفته می شود

Musicians are often blamed for a steady decline in sexual mores.

، موسیقی دانان اغلب به دلیل کاهش مداوم در آداب جنسی سرزنش می شوند.

disheveled

ژولیده

very untidy

بسیار نامرتب

He looked tired and dishevelled.

او خسته و ژولیده به نظر می رسید.

sumptuous

ظاهر مجلل

looking very impressive

بسیار چشمگیر

It was a sumptuous meal.

این یک وعده غذایی مجلل بود.

reciprocate

متقابلاً

to behave towards somebody in the same way as they behave towards you

رفتار کن با کسی همان طور که آنها با تو رفتار می کنند،

They wanted to reciprocate the kindness that had been shown to them.

آنها می خواستند محبتی را که به آنها شده بود، جبران کنند.

infallible

معصوم

never wrong; never making mistakes

هرگز اشتباه نمی کند; هرگز اشتباه نکن

No one is infallible.

هیچکس خطاناپذیر نیست.

dissident

دگراندیش

a person who strongly disagrees with and criticizes their government

فردی که به شدت با دولت خود مخالف و از آن انتقاد می کند

Dissidents were often imprisoned by the security police.

مخالفان اغلب توسط پلیس امنیتی زندانی می شدند.

dispatch

اعزام

to send somebody or something somewhere, for a special purpose

برای فرستادن کسی یا چیزی به جایی، برای یک هدف خاص

Troops have been dispatched to the area.

نیروهایی به منطقه اعزام شده اند.

intransigence

ناسازگاری

unwillingness to change your behaviour or opinions

عدم تمایل به تغییر رفتار یا عقاید خود

Negotiations collapsed in the face of managerial intransigence.

مذاکرات در مواجهه با ناسازگاری مدیریتی به هم خورد.

pastoral

چوپانی

related to the countryside

مربوط به حومه شهر

The farm was a pastoral scene.

مزرعه یک صحنه شبانی بود.

concede

قبول کرد

to admit that something is true

که چیزی درست است

He was forced to concede that there might be difficulties.

او مجبور شد بپذیرد که ممکن است مشکلاتی وجود داشته باشد.

manifold

چند برابر

many; of many different types

بسیاری; از انواع مختلف

The possibilities were manifold.

امکانات متعدد بود.

punitive

مجازات

intended as punishment

در نظر گرفته شده به عنوان مجازات

Punitive action will be taken against the rioters.

اقدامات تنبیهی علیه اغتشاشگران انجام خواهد شد.

nonplussed

nonplussed

surprised and confused; speechless

متعجب و گیج; برانسون بی زبان

Branson seemed a little nonplussed at Ellie’s refusal.

از امتناع الی کمی سردرگم به نظر می رسید.

salacious

تشويق

encouraging sexual desire or containing too much sexual detail

كننده ميل جنسي مزاحم يا حاوي جزئيات جنسي بيش از حد

The papers concentrated on some salacious aspects of the case.

در مقالات بر برخي از جنبه هاي مزاحم پرونده تمركز داشت.

behove

رفتار

right or necessary for somebody to do something

درست یا ضروری برای کسی برای انجام کاری

It behoves us to study these findings carefully.

لازم است که این یافته ها را به دقت مطالعه کنیم.

vulpine

ولپین

like a fox

مانند روباه پوزخند

He showed his vulpine grin.

بداخلاق خود را نشان داد.

premise

مقدمه

a statement or an idea that forms the basis for a reasonable line of argument

یک بیانیه یا ایده ای که مبنای یک خط استدلال منطقی را تشکیل می دهد

The argument rests on a false premise.

.

demise

نابودی

the end or failure of an institution, an idea, a company, etc.

پایان یا شکست یک موسسه، یک ایده، یک شرکت و غیره.

He praised the union's aims but predicted its early demise.

او اهداف اتحادیه را ستود اما مرگ زودهنگام آن را پیش بینی کرد.

megalomania

megalomania

a strong feeling that you want to have more and more power

یک احساس قوی که می خواهید قدرت بیشتر و بیشتری داشته باشید

His bad personality is due to megalomania.

شخصیت بد او به دلیل مگالومانی است.

asinine

احمقانه

stupid or silly

یا احمقانه

Her asinine excuse seemed ridiculous.

بهانه ی احمقانه او مضحک به نظر می رسید.

surfeit

مقدار زیادی زیاد

an amount that is too large

مصرف کنید

Indigestion can be brought on by a surfeit of fatty food.

سوء هاضمه می تواند با مصرف زیاد غذای چرب ایجاد شود.

reputable

معتبر

having a good reputation

داشتن شهرت خوب

The car salesman was a reputable dealer.

فروشنده خودرو فروشنده معتبری بود.

oblique

مایل

not expressed or done in a direct way

به روشی مستقیم بیان یا انجام نشده است

She made an oblique reference to her ex-boyfriend.

او اشاره ای اریب به دوست پسر سابقش کرد.

jeopardise

خطر

to risk harming or destroying something or somebody

آسیب رساندن یا تخریب چیزی یا کسی را به خطر می اندازد

He would never do anything to jeopardise his career.

او هرگز کاری انجام نمی دهد که شغلش را به خطر بیندازد.

impudence

وقاحت

rude behaviour

رفتار بی ادبانه

I’ve had enough of your impudence.

من از گستاخی تو به اندازه کافی خسته شدم.

desolate

متروک

empty and without people, making you feel sad or frightened

خالی و بدون مردم، باعث می شود احساس غمگینی یا ترس داشته باشید

They looked out on a bleak and desolate landscape.

.

ballast

بالاست

heavy material placed in a ship to make it heavier and keep it steady

مواد سنگین قرار داده شده در کشتی برای سنگین تر کردن و ثابت نگه داشتن آن بالاست

The ballast keeps the ship steady.

کشتی را ثابت نگه می دارد.

disperse

پراکنده شوند

to move apart and go away in different directions

تا از هم جدا شوند و در جهات مختلف بروند.

The fog began to disperse.

مه شروع به پراکندگی کرد.

faze

گیج کردن

to confuse or shock someone

برای گیج کردن یا شوکه کردن کسی

She wasn't fazed by his comments.

که از نظرات او گیج نمی شد.

compunction

احساس گناه در مورد انجام کاری

a guilty feeling about doing something

او بدون اغماض به والدینش دروغ گفت

He lied to his parents without compunction.

. از خود

complacency

راضی

a feeling of being satisfied with yourself or with a situation

بودن احساس رضایت از خود یا از یک موقعیت

Despite signs of an improvement in the economy, there is no room for complacency.

با وجود نشانه هایی از بهبود در اقتصاد، جایی برای رضایت وجود ندارد.

calibre

کالیبر

the quality of something, especially a person’s ability

کیفیت چیزی، به ویژه توانایی یک فرد

He was impressed by the high calibre of applicants for the job.

او تحت تاثیر کالیبر بالای متقاضیان برای این کار قرار گرفت.

entreat

خواهش می کنم

to ask somebody to do something in a serious and often emotional way

از کسی بخواهید کاری را به شکلی جدی و اغلب احساسی انجام دهد

Please help me. I entreat you.

لطفا به من کمک کنید. من به شما التماس می کنم.

dissection

کالبد

the act of studying something closely

شکافی عمل مطالعه دقیق چیزی

Your enjoyment of a novel can suffer from too much analysis and dissection.

لذت شما از یک رمان می تواند از تحلیل و تشریح بیش از حد رنج ببرد.

antiquated

از مد افتاده کهنه شده

old-fashioned and no longer suitable for modern conditions

و دیگر برای شرایط مدرن مناسب نیست

The antiquated heating system barely heats the larger rooms.

سیستم گرمایش قدیمی به سختی اتاق های بزرگتر را گرم می کند.

anguish

درد

severe physical or mental pain

شدید جسمی یا روحی

He groaned in anguish.

او از شدت ناراحتی ناله کرد.

effeminate

زنانه به نظر می

looking, behaving or sounding like a woman

رسد، رفتار می کند یا مانند یک زن به نظر می رسد

He is an effeminate man.

او مردی زنانه است.

enmity

دشمنی

​feelings of hate towards somebody

احساس نفرت نسبت به کسی

Personal enmities have injured relations within the department. 

دشمنی های شخصی باعث آسیب به روابط درون بخش شده است.

epoch

عصر

a period of time in history

یک دوره زمانی در تاریخ

The death of the king marked the end of an epoch in the country's history.

مرگ پادشاه پایان یک دوره در تاریخ کشور بود.

intrinsic

تعلق ذاتی

belonging to or part of the real nature of something

یا بخشی از ماهیت واقعی چیزی

These tasks were repetitive, lengthy and lacking any intrinsic value.

این وظایف تکراری، طولانی و فاقد هر گونه ارزش ذاتی بودند.

quotidian

معمولی روز

ordinary; typical of what happens every day

معمولی از آنچه که هر روز اتفاق می افتد

Their quotidian existence is tiring.

وجود روزمره آنها خسته کننده است.

hazardous

خطرناک

involving risk or danger, especially to somebody’s safety

شامل خطر یا خطر، به ویژه برای ایمنی کسی

They endured a hazardous journey through thickening fog.

آنها یک سفر خطرناک در میان مه غلیظ را تحمل کردند.

peregrination

peregrination

a long, slow journey

a long and slow travel

The character in the book wandered through strange lands during his peregrination.

شخصیت موجود در کتاب در طول زندگی خود در سرزمین های عجیب و غریب سرگردان شد.

attenuate

تضعیف کنید

to make something weaker or less effective

تا چیزی ضعیف تر یا کم اثرتر شود

The drug attenuates the effects of the virus.

دارو اثرات ویروس را کاهش می دهد.

unravel

برای باز

to unwind threads that are twisted, woven or knitted

کردن نخ‌هایی که به هم می‌پیوندند، بافته می‌شوند یا بافته می‌شوند،

I unravelled the string and wound it into a ball.

ریسمان را باز کردم و به شکل توپ پیچیدم.

behemoth

غول پیکر

something that is very big and powerful.

چیزی که بسیار بزرگ و قدرتمند است.

Your dog is a behemoth.

سگ شما یک غول بزرگ است.

impeccable

بی عیب و نقص

without mistakes or faults

بدون اشتباه یا ایراد

Her written English is impeccable.

انگلیسی نوشتاری او بی عیب و نقص است.

jaded ​

tired and bored

خسته و بی حوصله

I felt terribly jaded after working all weekend.

بعد از کار کردن در تمام آخر هفته احساس خستگی وحشتناکی می کردم.

figurative

مجازی

different from the usual meaning, in order to create a mental picture

متفاوت از معنای معمول، به منظور ایجاد یک تصویر ذهنی

‘He exploded with rage’ shows a figurative use of the verb ‘explode’.

"او از خشم منفجر شد" استفاده مجازی از فعل "انفجار" را نشان می دهد.

relic

یادگار

an object, a tradition, a system, etc. that has survived from the past

یک شی، یک سنت، یک سیستم و غیره که از گذشته باقی مانده است

The building stands as the last remaining relic of the town's manufacturing industry.

.

wreak

صدمه

to do great damage or harm to somebody or something

یا آسیب بزرگ به کسی یا چیزی وارد کند

The country's policies would wreak havoc on the economy.

سیاست های کشور اقتصاد را خراب می کند.

utopia

مدینه فاضله

a place in which everything is perfect

مکانی که در آن همه چیز کامل است

Utopia does not exist in the real world.

آرمان شهر در دنیای واقعی وجود ندارد.

vegetative

رویشی

alive but showing no sign of brain activity

زنده است اما هیچ نشانه ای از فعالیت مغزی نشان نمی دهد

The stroke victim is in a vegetative state.

قربانی سکته در حالت نباتی است.

infringe

نقض

to break a law or rule

قانون یا قانون است.

The material can be copied without copyright infringing.

مطالب را می توان بدون نقض حق چاپ کپی کرد.

subtlety

آشکار نبودن ظرافت

not being obvious in one's actions

در اعمال،

It's a thrilling movie even though it lacks subtlety.

فیلمی هیجان‌انگیز است، هرچند که فاقد ظرافت است.

epitaph

کلماتی که در مورد یک مرده نوشته یا گفته می شود

words that are written or said about a dead person

روی سنگ نوشته

His epitaph read: ‘A just and noble citizen’.

او چنین آمده است: «شهروند عادل و نجیب».

grisly

وحشتناک

extremely unpleasant and frightening

بسیار ناخوشایند و ترسناک

It was a grisly murder scene.

این یک صحنه قتل وحشتناک بود.

libido

میل جنسی میل جنسی

sexual desire

مرد

The man worried about his loss of libido.

نگران از دست دادن میل جنسی خود بود.

epitome

تجسم

a perfect example of something

یک نمونه کامل از چیزی

He is the epitome of a modern man.

او مظهر یک انسان مدرن است.

topple

واژگون

to become unsteady and fall down; to make something fall down

شدن تا ناپایدار و سقوط کردن. تا چیزی بیفتد

The pile of blocks toppled over.

انبوه بلوک ها سرنگون شدند.

morose ​

مروس

unhappy, in a bad mood and not talking very much

​​ناراضی ، با خلق و خوی بد و زیاد صحبت نمی‌کرد

He just sat there looking morose.

، او فقط در آنجا نشسته بود و به‌نظر می‌رسید.

impalpable

غیر قابل لمس

that which cannot be felt physically

چیزی که از نظر فیزیکی قابل احساس نیست

The mosquito was impalpable as it continued to bite the child.

پشه همچنان غیر قابل لمس بود که به نیش زدن کودک ادامه می داد.

gratuitous

بدون دلیل انجام می شود و اغلب دارای اثرات مضر است.

done without any reason and often having harmful effects

این

It was a completely gratuitous insult which her friend apologized for.

یک توهین کاملاً بی دلیل بود که دوستش بابت آن عذرخواهی کرد.

opaque

مات

not clear enough to see through or allow light through

به اندازه کافی شفاف نیست که از طریق آن دیده شود یا نور از آن عبور کند

The shower door was opaque.

درب دوش مات بود.

post-mortem

معاینه پزشکی جسد یک مرده

a medical examination of the body of a dead person

پس از

They’re doing a post-mortem on him today.

کالبدشکافی امروز در حال انجام عملیات تشریح جنازه او هستند.

eclectic

التقاطی

not following one style or set of ideas

که از یک سبک یا مجموعه ای از ایده ها پیروی نمی کند

She has very eclectic tastes in music.

او سلیقه های بسیار التقاطی در موسیقی دارد.

delve

گول زدن

to reach inside a bag, container, etc. to search for something

برای رسیدن به داخل کیسه، ظرف، و غیره برای جستجوی چیزی که

She delved in her purse for a pen.

او در کیفش برای قلم جستجو کرد.

studious

درس خوان

spending a lot of time studying or reading

وقت زیادی را صرف مطالعه یا مطالعه می کرد

He liked to wear rimmed glasses, which he thought made him look studious.

او دوست داشت عینک لبه دار بزند که فکر می کرد او را اهل مطالعه می کرد.

impel

احساس می کند

feeling as if you are forced to do something

که گویی مجبور به انجام کاری هستید

He felt impelled to investigate the matter further.

او احساس کرد که مجبور است موضوع را بیشتر بررسی کند.

mannered

رفتاری

trying to impress people by being formal

که سعی می کند با رسمی بودن مردم را تحت تاثیر قرار دهد

His writing style is far too mannered.

سبک نوشتاری او بیش از حد آداب است.

peevish

جک

easily annoyed

پیرمردی بیمار و بداخلاق بود

Jack was a sickly, peevish old man.

.

stickler

رابین

a person who thinks that a particular type of behaviour is very important

فردی که فکر می‌کند نوع خاصی از رفتار بسیار مهم است،

Robin is a stickler for punctuality.

برای وقت‌شناسی سخت‌گیر است.

adulterate

تقلب کنید

to make food or drink less pure by adding another substance to it

تا با افزودن ماده دیگری به غذا یا نوشیدنی، خلوص کمتری پیدا کنید.

The water supply had been adulterated with toxic chemicals from the soil.

منبع آب با مواد شیمیایی سمی از خاک تقلب شده بود.

deplete

deplete

to reduce something by a large amount so that there is not enough left

برای کاهش چیزی به مقدار زیادی به طوری که به اندازه کافی باقی نماند

Food and water supplies were severely depleted.

منابع غذایی و آب به شدت کاهش یافته است.

nadir

نادر

​the worst moment of a particular situation

بدترین لحظه یک موقعیت خاص

Company losses reached their nadir in 2008.

ضررهای شرکت در سال 2008 به نادر خود رسید.

prelude

پیش درآمد

a short piece of music, especially an introduction to a longer piece

یک قطعه موسیقی کوتاه، به ویژه مقدمه ای برای یک قطعه طولانی تر

This is the prelude to Act II of the play.

این پیش درآمد اکت دوم نمایشنامه است.

curtail

محدود کردن

to limit something or make it last for a shorter time

چیزی برای محدود کردن چیزی یا ماندگاری آن برای مدت کوتاه‌تر

Spending on books has been severely curtailed due to the sale of e-books.

به دلیل فروش کتاب‌های الکترونیکی به شدت کاهش یافته است.

tacit

ضمناً

that which is suggested indirectly or understood, rather than said in words

آنچه را که به طور غیرمستقیم یا درک شده پیشنهاد می شود، به جای گفتن با کلمات،

By tacit agreement, the subject was never discussed again.

با توافق ضمنی، موضوع دیگر هرگز مورد بحث قرار نگرفت.

abstruse

درک مبهم

​difficult to understand

مشکل است

The lawyer made an abstruse argument.

وکیل استدلالی مبهم کرد.

placate

آرام کردن

to make somebody feel less angry about something

برای اینکه کسی در مورد چیزی کمتر عصبانی شود

The parent tried to placate the upset child by offering a toy.

والدین سعی کردند با ارائه یک اسباب بازی کودک ناراحت را آرام کنند.

iconoclastic

شمایل شکن

criticizing popular beliefs, established customs, or ideas

انتقاد از باورهای رایج، آداب و رسوم ثابت یا ایده ها

Cult leaders are often iconoclastic.

رهبران فرقه اغلب شمایل شکن هستند.

antithesis

آنتی تز

the opposite of something

مخالف چیزی

Love is the antithesis of selfishness.

عشق ضد خودخواهی است. رفتار

deference

احترام آمیز

behaviour that shows that you respect somebody or something

که نشان می دهد به کسی یا چیزی احترام می گذارید

The flags were lowered out of deference to the grieving family.

پرچم ها به دلیل احترام به خانواده داغدار پایین کشیده شد.

unwitting

ناخودآگاه

​not aware of what you are doing or of the situation you are involved in

از کاری که انجام می‌دهید یا از موقعیتی که درگیر آن هستید آگاه نیست،

He became an unwitting accomplice in the serious crime.

او ناخواسته شریک جرم شدید شد.

brazen

گستاخانه

open and without shame, usually about something that shocks people

و بدون شرم، معمولاً در مورد چیزی که مردم را شوکه می کند،

They showed a brazen disregard for the law.

بی اعتنایی گستاخانه ای به قانون نشان دادند.

abjure

از

to promise publicly that you will give up or reject a belief or a way of behaving

اینکه علناً قول دهد که یک عقیده یا روشی از رفتار را رها می‌کنید یا رد می‌کنید،

She had to abjure her former beliefs to become a member of the new religion.

او مجبور شد برای عضویت در دین جدید از عقاید سابق خود چشم پوشی کند.

abrogate

لغو

to officially end a law, an agreement, etc.

رسمی برای پایان دادن به یک قانون، یک توافق و غیره.

The government decided to abrogate the outdated law to ensure equality for all.

دولت تصمیم گرفت که قانون منسوخ شده را لغو کند تا برابری برای همه تضمین شود.

abstemious

پرهیز

not allowing yourself to have much food or alcohol

از خوردن غذا یا الکل زیاد به خود اجازه نمی داد

He was an abstemious eater, avoiding all foods that contained sugar or fats.

او یک خوار پرهیز بود و از تمام غذاهای حاوی قند یا چربی اجتناب می کرد.

acumen

تیزهوشی

the ability to understand and decide things quickly and well

توانایی درک و تصمیم گیری سریع و خوب درباره چیزها،

Her acumen in business allowed her to turn the struggling company around.

زیرکی او در کسب و کار به او اجازه داد تا شرکت در حال مبارزه را تغییر دهد.

antebellum

دوران

connected with the years before a war, especially the American Civil War

قبل از جنگ با سال های قبل از جنگ، به ویژه جنگ داخلی آمریکا مرتبط است

The antebellum era is a significant period in American history.

.

auspicious

خوش شانسی

​showing signs that something is likely to be successful in the future

که نشانه هایی را نشان می دهد که احتمالاً چیزی در آینده موفقیت آمیز است

The auspicious weather forecast predicted clear skies and sunshine for the wedding day.

.

belie

انکار

to give a false impression of somebody or something

به دادن تصور نادرست از کسی یا چیزی

His kind and gentle demeanor can belie his true strength and power.

رفتار مهربان و ملایم او می تواند قدرت و قدرت واقعی او را تکذیب کند.

bellicose

ستیزه جو

​having or showing a desire to argue or fight

داشتن یا نشان دادن تمایل به مشاجره یا مبارزه

The bellicose leader declared war against his neighboring country.

رهبر جنگ طلب علیه کشور همسایه خود اعلام جنگ کرد.

bowdlerise

برای حذف

to remove the parts of a book, play, etc. that you think are likely to shock or offend people

قسمت‌هایی از کتاب، نمایشنامه و غیره که فکر می‌کنید ممکن است افراد را شوکه یا آزار دهند

The TV station decided to bowdlerise the movie to make it suitable for family viewing.

ایستگاه تلویزیونی تصمیم گرفت فیلم را برای تماشای خانوادگی مناسب کند.

chicanery

شیک بازی

the use of complicated plans in order to trick people

استفاده از نقشه های پیچیده به منظور فریب مردم

The politician's chicanery during the election campaign ultimately cost him his seat.

شیک بازی سیاستمدار در طول مبارزات انتخاباتی در نهایت به قیمت کرسی او تمام شد.

chromosome ​

کروموزوم

one of the very small structures like thin strings in the nuclei of animal and plant cells

یکی از ساختارهای بسیار کوچک مانند رشته های نازک در هسته سلول های حیوانی و گیاهی

The human body has 23 pairs of chromosomes, each containing thousands of genes.

است. بدن انسان دارای 23 جفت کروموزوم است که هر جفت شامل هزاران ژن است.

churlish

بی

rude or very unpleasant

ادبانه یا بسیار ناخوشایند

Her churlish behavior was unwelcome at the dinner party.

رفتار خشن او در مهمانی شام ناخواسته بود.

circumlocution

او

the use of more words than are necessary

برای اینکه

He used circumlocution to avoid giving a direct answer to the question.

از پاسخ مستقیم به سؤال اجتناب کند، از اطلاق استفاده کرد .

circumnavigate

ماژلان

to sail all the way around something, especially all the way around the world

اولین کسی بود که کره زمین را دور زد

Magellan was the first person to circumnavigate the globe.

.

deciduous

برگریز

(of a tree, bush, etc.) that loses its leaves every year

(از درخت، بوته و غیره) که هر سال برگهای خود را از دست می دهد

The deciduous trees lost their leaves in the fall.

درختان برگریز در پاییز برگهای خود را از دست می دهند.

deleterious

مضر مضر

harmful and damaging

و مضر استعمال

Smoking has many deleterious effects on a person's health.

دخانیات اثرات مضر زیادی بر سلامتی افراد دارد.

diffident

متعجب

not having much confidence in yourself

نبود اعتماد زیادی به خود نداشت

He was diffident and lacked confidence in his abilities.

او متعصب بود و به توانایی هایش اعتماد نداشت.

enervate

اشتیاقی

to make somebody feel weak and tired

برای ایجاد احساس ضعف و خستگی در کسی

The long hours of work can enervate even the most energetic person.

ساعت های طولانی کار می تواند حتی پرانرژی ترین افراد را نیز برانگیخته کند.

enfranchise

حق رای دادن

to give somebody the right to vote in an election

برای دادن حق رای دادن به کسی در انتخابات

Women fought for years to be enfranchised and gain the right to vote.

زنان سال‌ها جنگیدند تا از حق رای برخوردار شوند و حق رای به دست آورند.

epiphany

epiphany

a sudden and surprising moment of understanding

یک لحظه ناگهانی و غافلگیر کننده از درک

She had an epiphany when she realized she had  been living her life the wrong way.

او زمانی که متوجه شد که زندگی خود را به روش اشتباهی سپری کرده است، دچار قیامت شد.

equinox

اعتدال

one of the two times in the year when day and night are of equal length

یکی از دو زمان در سال که طول روز و شب برابر است.

The equinox marks the start of spring and fall when  day and night are almost equal in length.

اعتدال نشانه شروع بهار و پاییز است که طول روز و شب تقریباً برابر است.

euro

یورو

the unit of money of some countries of the European Union

واحد پول برخی از کشورهای اتحادیه اروپا

He changed his euro to dollars at the bank before traveling to the United States.

او قبل از سفر به آمریکا یورو خود را در بانک به دلار تبدیل کرد.

evanescent

ناپدید

disappearing quickly from sight or memory

شدن به سرعت از دید یا حافظه ناپدید می شود.

Talk is evanescent, writing lasts forever.

گفتگو ناپدید می شود، نوشتن برای همیشه ماندگار است.

expurgate

حذف

to leave out parts of a piece of writing or a conversation when printing or reporting it

برای حذف قسمت‌هایی از یک نوشته یا مکالمه هنگام چاپ یا گزارش آن

The book editor decided to expurgate the novel to remove all explicit content.

ویراستار کتاب تصمیم گرفت رمان را حذف کند تا تمام محتوای صریح را حذف کند.

facetious

در زمانی که دیگران آن را مناسب نمی دانند، سعی می کند بامزه و باهوش به نظر

trying to appear funny and clever at a time when other people do not think it is appropriate

برسد

His facetious comments during the meeting did not help the situation.

.

fatuous

احمقانه

stupid, silly, and pointless

احمقانه، احمقانه و بیهوده

The fatuous idea that money buys happiness is simply not true.

این ایده احمقانه که پول خوشبختی را می خرد، به سادگی درست نیست.

feckless

دارای

having a weak character; not behaving in a responsible way

شخصیت ضعیف عدم رفتار مسؤولانه

His feckless approach to life led to his downfall.

رویکرد بیهوده او به زندگی منجر به سقوط او شد.

fiduciary

امانت دار

a person or company that controls other people's money or property

شخص یا شرکتی است که پول یا دارایی دیگران را کنترل می کند

The fiduciary had a legal obligation to act in the best interests of his clients.

امانتدار موظف است طبق قانون در راستای منافع مشتریان خود عمل کند.

filibuster

یک سخنرانی طولانی در یک مجلس به منظور به تاخیر انداختن یا جلوگیری از رای گیری

a long speech made in a parliament in order to delay or prevent a vote

سناتور

The senator used a filibuster to prevent a vote on the bill.

برای جلوگیری از رای گیری به این لایحه از فیلیباستر استفاده کرد.

gamete

گامت

a male or female cell that joins with a cell of the opposite sex to form a zygote

یک سلول نر یا ماده که به سلولی از جنس مخالف می پیوندد و زیگوت را تشکیل می دهد

Sperm is a type of gamete that combines with an egg to create a zygote.

اسپرم نوعی گامت است که با تخمک ترکیب می شود و زیگوت ایجاد می کند.

gauche

گاوش

shy or uncomfortable when dealing with people and often saying or doing the wrong thing

هنگام برخورد با مردم خجالتی یا ناخوشایند است و اغلب حرف‌های نادرست می‌گوید یا انجام می‌دهد

His gauche behavior made him the target of ridicule.

رفتار گاوش او را هدف تمسخر قرار می‌دهد.

jerrymander

jerrymander

to change the size and borders of an area for voting in order to give an unfair advantage to one party in an election

برای تغییر اندازه و مرزهای یک منطقه برای رای دادن به منظور دادن مزیت ناعادلانه به یک حزب در یک انتخابات

The city had been jerrymandered so that the politician retained control.

شهر jerrymandered شده بود تا سیاستمدار کنترل خود را حفظ کند.

hegemony

هژمونی

(especially of countries) the position of being the most powerful and therefore able to control others

(به ویژه کشورها) موقعیت قدرتمندترین و در نتیجه قادر به کنترل دیگران بودن

The country's hegemony in the region allowed it to exert significant influence.

هژمونی کشور در منطقه به آن اجازه می داد که نفوذ قابل توجهی داشته باشد.

hemoglobin

هموگلوبین

a red substance in the blood that carries oxygen and contains iron

یک ماده قرمز رنگ در خون که حامل اکسیژن و حاوی آهن است

Hemoglobin is a protein in red blood cells that carries oxygen to the body's tissues.

هموگلوبین پروتئینی در گلبول های قرمز است که اکسیژن را به بافت های بدن می رساند.

homogeneous

همگن

consisting of things or people that are all the same or all of the same type

متشکل از چیزها یا افرادی که همه یکسان یا همه از یک نوع هستند

The homogeneous population shared similar cultural values and beliefs.

جمعیت همگن ارزش ها و باورهای فرهنگی مشابهی داشتند.

hubris

این واقعیت را که بیش از حد مغرور هستید،

the fact of being too proud.

غرور کنید .

His hubris prevented him from recognizing his mistakes and learning from them.

غرور او مانع از آن شد که اشتباهات خود را بشناسد و از آنها درس بگیرد.

hypotenuse

ضلع مقابل زاویه قائمه مثلث قائم

the side opposite the right angle of a right-angled triangle

الزاویه را

The hypotenuse of a right triangle is always opposite the right angle.

هیپوتنوز کنید .

impeach

استیضاح

to charge an important public figure with a serious crime

برای متهم کردن یک شخصیت مهم عمومی به جرمی جدی

The opposition party tried to impeach the president for his alleged misconduct.

حزب مخالف تلاش کرد رئیس جمهور را به دلیل سوء رفتار ادعایی استیضاح کند.

incognito ​

حالت ناشناس

in a way that prevents other people from finding out who you are

به نحوی که دیگر افراد نتوانند متوجه شوند شما کی هستید

She went incognito to avoid being recognized by the paparazzi.

او به صورت ناشناس رفت تا توسط پاپاراتزی ها شناسایی نشود.

incontrovertible

غیر قابل انکار

​that is true and cannot be disagreed with or denied

است که درست است و نمی توان با آن مخالفت یا رد کرد

The evidence presented in court was incontrovertible and led to a guilty verdict.

.

inculcate

والدین

to cause somebody to learn and remember ideas, moral principles, etc.

باید سعی کنند ارزش ها و رفتار خوب را در فرزندان خود تلقین کنند

Parents should try to inculcate good values and behavior in their children.

.

infrastructure ​

زیرساخت‌ها

the basic systems and services that are necessary for a country to run smoothly

: سیستم‌ها و خدمات اولیه‌ای که برای یک کشور لازم است

The country's infrastructure needs significant  investment to support its growing population.

زیرساخت‌های کشور برای حمایت از جمعیت رو به رشد خود به سرمایه‌گذاری قابل توجهی نیاز دارد.

interpolate

interpolate

to make a remark that interrupts a conversation

برای بیان سخنی که مکالمه را قطع می کند

‘Excuse me!’ he interpolated.

"ببخشید!" او درون یابی کرد.

irony

کنایه

the funny or strange aspect of a situation that is very different from what you expect

جنبه خنده دار یا عجیب یک موقعیت که با آنچه شما انتظار دارید بسیار متفاوت است.

The irony is that his mistake will actually improve the team's situation.

طنز این است که اشتباه او در واقع وضعیت تیم را بهبود می بخشد.

jejune

jejune

too simple

too simple

The jejune plot of the movie left her feeling disappointed.

طرح jejune فیلم باعث ناامیدی او شد.

kinetic

جنبشی

involving or producing movement

شامل یا ایجاد حرکت

The kinetic energy of the ball increased as it rolled down the hill.

انرژی جنبشی توپ با غلتیدن به سمت پایین تپه افزایش می یابد.

kowtow

برای نشان

to show somebody in authority too much respect and be too willing to obey them

دادن احترام بیش از حد به کسی که دارای قدرت است و بیش از حد مایل به اطاعت از آنها باشد،

He decided to kowtow to his boss's demands to keep his job.

او تصمیم گرفت به خواسته های رئیسش برای حفظ شغلش اطاعت کند.

laissez faire

laissez faire

the policy of allowing private businesses to develop without government control

سیاست اجازه دادن

The laissez faire approach to business allows companies to operate with minimal government intervention.

به کسب و کارهای خصوصی برای توسعه بدون کنترل دولت.

lexicon

لغت نامه

all the words and phrases used in a particular language or subject

همه کلمات و عبارات مورد استفاده در یک زبان یا موضوع خاص

The online dictionary has a vast lexicon of words and definitions.

فرهنگ لغت آنلاین دارای فرهنگ لغت گسترده ای از کلمات و تعاریف است.

loquacious

پرحرف

talking a lot

صحبت می‌کرد

He was a loquacious speaker, often going off on tangents during his presentations.

.

lugubrious

غمگین

sad and serious

و جدی

The lugubrious music added to the somber mood of the funeral.

موسیقی غم انگیز به حال و هوای غم انگیز مراسم تشییع جنازه افزود.

metamorphosis

دگردیسی

a process in which somebody or something changes completely into something different

فرآیندی است که در آن شخص یا چیزی کاملاً به چیزی متفاوت تبدیل می‌شود

The metamorphosis from caterpillar to butterfly is a remarkable transformation.

.

mitosis

میتوز

the usual process by which cells divide

فرآیند معمولی است که طی آن سلول ها تقسیم می شوند

During mitosis, a cell divides into two identical daughter cells.

در طول میتوز، یک سلول به دو سلول دختر یکسان تقسیم می شود.

moiety

نصف

a half of something

یک چیز

Each moiety of the land was sold to different buyers.

هر قسمت از زمین به خریداران مختلف فروخته شد.

nanotechnology

نانوتکنولوژی

the branch of technology that deals with structures that are less than 100 nanometres long

شاخه‌ای از فناوری است که با ساختارهایی با طول کمتر از 100 نانومتر سر و کار دارد

Nanotechnology allows us to manipulate materials on a molecular scale.

.

nihilism

نیهیلیسم

the belief that life has no meaning or purpose

این باور که زندگی معنا یا هدفی ندارد

Nihilism can be a depressing philosophy to embrace.

نیهیلیسم می تواند فلسفه ای افسرده کننده برای پذیرفتن باشد.

nomenclature

نامگذاری

a system of naming things, especially in a branch of science

سیستمی از نامگذاری اشیا، به ویژه در شاخه ای از علم

The nomenclature for this chemical compound is quite complex.

نامگذاری این ترکیب شیمیایی کاملاً پیچیده است.

nonsectarian

غیر فرقه ای

​not involving or connected with a particular religion or  religious group

که با مذهب یا گروه مذهبی خاصی در ارتباط نبود یا با آن ارتباط نداشت

The school was nonsectarian, welcoming students of all faiths.

مدرسه غیر فرقه ای بود و پذیرای دانش آموزان از همه مذاهب بود.

notarise

محضری

if a document is notarised, it is given legal status by a notary

اگر سندی محضری باشد، توسط یک سردفتر به

I need to notarise this document before it can be considered official.

آن اعتبار قانونی داده می شود.

obsequious

سخت

​trying too hard to please somebody, especially somebody who is important

کوشش سخت برای راضی کردن کسی، به خصوص کسی که مهم است

The obsequious waiter was always eager to please the customers.

پیشخدمت بداخلاق همیشه مشتاق جلب رضایت مشتریان بود.

oligarchy

الیگارشی

a form of government in which only a small group of people hold all the power

شکلی از حکومت است که در آن فقط گروه کوچکی از مردم تمام قدرت را در اختیار دارند

The oligarchy in ancient Greece was made up of the wealthiest citizens.

الیگارشی در یونان باستان از ثروتمندترین شهروندان تشکیل شده بود.

omnipotent

قادر مطلق

having total power; able to do anything

دارای قدرت تام؛ قادر به انجام هر

An omnipotent being is one who has unlimited power and control.

کاری موجودی قادر مطلق کسی است که قدرت و کنترل نامحدودی دارد.

orthography

Orthography

the system of spelling in a language

سیستم املا در یک زبان

Orthography refers to the correct spelling and writing of words.

Orthography به املا و نگارش صحیح کلمات اشاره دارد.

oxidise

اکسید

to remove one or more electrons from a substance

برای حذف یک یا چند الکترون از یک ماده

Iron will oxidise when exposed to air and water.

آهن وقتی در معرض هوا و آب قرار گیرد اکسید می شود.

parable

تمثیل

a short story that teaches a moral or spiritual lesson

داستان کوتاهی که درس اخلاقی یا معنوی می آموزد

The teacher used a parable about the tortoise and the hare to show the importance of perseverance.

معلم از تمثیلی درباره لاک پشت و خرگوش استفاده کرد تا اهمیت استقامت را نشان دهد.

paradigm

پارادایم

a typical example or pattern of something

یک نمونه یا الگوی معمولی از چیزی

The new discovery changed the scientific paradigm in the field.

کشف جدید پارادایم علمی در این زمینه را تغییر داد.

parameter

پارامتر

something that decides or limits the way in which something can be done

چیزی است که تصمیم می‌گیرد یا نحوه انجام کاری را محدود می‌کند.

The parameter for this experiment is set at a certain temperature range.

پارامتر این آزمایش در محدوده دمایی معینی تنظیم می‌شود.

pecuniary

مالی

relating to or connected with money

مربوط به یا مرتبط با پول

The company was fined for engaging in pecuniary misconduct.

این شرکت به دلیل انجام تخلفات مالی جریمه شد.

photosynthesis

فتوسنتز

the process by which green plants turn carbon dioxide and water into food

فرآیندی که در آن گیاهان سبز دی اکسید کربن و آب را به غذا تبدیل می کنند

Plants use photosynthesis to convert sunlight into energy.

گیاهان از فتوسنتز برای تبدیل نور خورشید به انرژی استفاده می کنند.

plagiarise

سرقت ادبی

to copy another person’s ideas, words, or work and pretend that they are your own

برای کپی کردن ایده‌ها، کلمات یا کارهای شخص دیگری و وانمود کردن آنها به شما

The student was caught trying to plagiarse their essay.

.

plasma

پلاسما

the clear liquid part of blood, in which the blood cells, etc. float

قسمت مایع شفاف خون است که در آن سلول های خونی و غیره شناور می شوند

Plasma is also used in medical treatments to help with blood clotting.

پلاسما نیز در درمان های پزشکی برای کمک به لخته شدن خون استفاده می شود.

polymer

پلیمر

a substance consisting of large molecules that are made from combinations of small simple molecules

ماده ای متشکل از مولکول های بزرگ است که از ترکیب مولکول های کوچک ساده ساخته شده است

Many polymers, such as nylon, are artificial.

بسیاری از پلیمرها مانند نایلون مصنوعی هستند.

precipitous

پرشتاب

very steep, high, and often dangerous

بسیار شیب دار، مرتفع و اغلب خطرناک

The cliff was so precipitous that it was dangerous to climb.

این صخره آنقدر تند بود که بالا رفتن از آن خطرناک بود.

quasar

اختروش

a large object like a star, that is far away and that shines very brightly

یک جسم بزرگ مانند یک ستاره، که در دوردست قرار دارد و بسیار درخشان می‌درخشد

Quasars emit intense radiation, making them visible across vast distances.

کوازارها تشعشعات شدیدی از خود ساطع می‌کنند و آنها را در فواصل وسیع قابل مشاهده می‌کند.

quotidian

معمولی روز

ordinary; typical of what happens every day

معمولی از آنچه که هر روز اتفاق می افتد،

Her daily routine was quite quotidian, involving the same tasks every day.

روال روزانه او کاملاً معمولی بود و هر روز شامل وظایف یکسانی می شد.

recapitulate

خلاصه

to repeat or give a summary of what has already been said, decided, etc.

برای تکرار یا ارائه خلاصه ای از آنچه قبلاً گفته شده، تصمیم گرفته شده است، و غیره.

The professor asked the student to recapitulate the main points of the lecture.

استاد از دانشجو خواست تا نکات اصلی سخنرانی را خلاصه کند.

reciprocal

متقابل

involving two people or groups who agree to help each other or behave in the same way to each other

شامل دو نفر یا گروهی است که توافق می کنند به یکدیگر کمک کنند یا رفتار مشابهی با یکدیگر داشته باشند

She believed in the reciprocal nature of love, that it should be given and received equally.

او به ماهیت متقابل عشق اعتقاد داشت که باید به طور مساوی داده شود و دریافت شود.

reparation

غرامت

the act of giving something to somebody in order to show that you are sorry that you have caused them to suffer

دادن چیزی به کسی برای نشان دادن اینکه متاسف هستید که باعث رنجش آنها شده اید

The company made a reparation to its customers for the faulty product.

این شرکت به خاطر محصول معیوب به مشتریان خود غرامت پرداخت کرد.

respiration

تنفس

the act of breathing

عمل تنفس

Respiration is the process by which living organisms  take in oxygen and release carbon dioxide.

تنفس فرآیندی است که در آن موجودات زنده اکسیژن دریافت کرده و دی اکسید کربن آزاد می کنند.

sanguine

شاداب

cheerful and confident about the future

و با اعتماد به نفس نسبت به آینده

Despite the setback, she remained sanguine and optimistic about the future.

علیرغم این عقب نشینی، او نسبت به آینده خوشبین و خوشبین باقی ماند.

soliloquy

تک گویی

a speech in a play in which a character, who is alone on the stage, speaks his or her thoughts

گفتاری در نمایشنامه که در آن شخصیتی که تنها روی صحنه است، افکار خود را بیان می کند

In his soliloquy, the character revealed his innermost thoughts and feelings.

، شخصیت در تک گویی خود عمیق ترین افکار و احساسات خود را آشکار می کند.

subjugate

رام کردن

to defeat somebody or something; to gain control over somebody or something

برای شکست دادن کسی یا چیزی تسلط بر کسی یا چیزی

The invading army sought to subjugate the people and take control of the land.

ارتش متجاوز به دنبال تسلط بر مردم و تحت کنترل گرفتن سرزمین بود.

suffragist

حق رای

a person who campaigns for a group of people who do not have the right to vote in elections

شخصی که برای گروهی از مردم که حق رای در انتخابات ندارند کمپین می کند

The suffragist movement fought for women's right to vote.

جنبش حق رای برای حق رای زنان مبارزه کرد.

supercilious

رفتار زیرکانه

behaving towards other people as if you think you are better than them

با دیگران به گونه ای که گویی فکر می کنید بهتر از آنها هستید

His supercilious attitude made it difficult for others to work with him.

نگرش زیرکانه او کار کردن با او را برای دیگران دشوار می کرد.

taut

محکم

stretched tightly

کشیده شد

The rope was pulled taut to secure the boat to the dock.

طناب محکم کشیده شد تا قایق به اسکله محکم شود.

taxonomy

طبقه بندی

the scientific process of classifying things

فرآیند علمی طبقه بندی اشیا

The taxonomy of plants and animals is constantly evolving as new species are discovered.

طبقه بندی گیاهان و جانوران با کشف گونه های جدید به طور مداوم در حال تکامل است.

tectonic

تکتونیکی

relating to the structure of the earth’s surface

مربوط به ساختار سطح زمین

Tectonic plates are large slabs of rock that make up the Earth's surface.

صفحات تکتونیکی صفحات بزرگ سنگی هستند که سطح زمین را تشکیل می دهند.

tempestuous

طوفانی

full of extreme emotions

پر از احساسات شدید

The stormy weather created a tempestuous sea  that was difficult to navigate.

هوای طوفانی، دریای طوفانی ایجاد کرد که حرکت در آن دشوار بود.

thermodynamics

ترمودینامیک

​the science that deals with the relations between heat and other forms of energy

علمی که به روابط بین گرما و سایر اشکال انرژی می پردازد

Thermodynamics is the study of energy and its transformations.

ترمودینامیک مطالعه انرژی و تبدیلات آن است.

totalitarian

تمامیت خواه

in which there is only one political party, which has complete power and control over the people

که در آن تنها یک حزب سیاسی وجود دارد که بر مردم قدرت و کنترل کامل دارد

A totalitarian regime has complete control over all aspects of its citizens' lives.

. ستایش

unctuous

نابخردانه

giving praise, in a way that is not sincere, and that is therefore unpleasant

، به روشی که صادقانه نیست، و بنابراین ناخوشایند است،

His unctuous behavior made it clear he was only interested in making a sale.

رفتار نابخردانه او نشان داد که او فقط به فروش علاقه دارد.

usurp

غصب

to take somebody’s position or power without having the right to do this

برای گرفتن موقعیت یا قدرت کسی بدون داشتن حق انجام این کار

The military coup attempted to usurp the government and take control of the country.

کودتای نظامی سعی در غصب دولت و به دست گرفتن کنترل کشور داشت.

vacuous

بدون

​showing no sign of intelligence, or sensitive feelings

هیچ نشانه ای از هوش، یا احساسات حساس،

Her vacuous expression made it clear she wasn't paying attention.

حالت خالی او نشان می داد که او توجهی نمی کند.

vehement ​

با شور و هیجان احساسات بسیار

showing very strong feelings, especially anger

شدیدی از خود نشان می‌داد ، به‌ویژه

She spoke with such vehement passion that it was impossible to ignore her.

عصبانیت، چنان با شور و حرارت صحبت می‌کرد که نادیده گرفتن او غیرممکن بود.

vortex

گرداب

a mass of air, water, etc. that turns round and round very fast and pulls things into its centre

توده ای از هوا، آب و غیره که خیلی سریع گرد و گرد می شود و اشیا را به مرکز خود می کشد.

The whirlpool created by the water draining from the tub resembled a vortex.

گردابی که در اثر تخلیه آب از وان ایجاد می شود، شبیه گرداب بود.

waver

برای بودن

to be or become weak or unsteady

یا ضعیف شدن یا ناپایدار بودن تزلزل داشت

Her determination never wavered.

عزم او هرگز تزلزل نکرد.

wrought

کار

caused something to happen, especially a change

باعث شد اتفاقی بیفتد، به ویژه تغییر

This century wrought major changes in our society.

این قرن تغییرات عمده ای را در جامعه ما ایجاد کرد.

xenophobia

بیگانه هراسی

a strong feeling of dislike, or fear of people from other countries

یک احساس شدید دوست نداشتن یا ترس از مردم کشورهای دیگر

Many immigrants face xenophobia when they try to integrate into a new society.

بسیاری از مهاجران زمانی که سعی می کنند در جامعه جدیدی ادغام شوند با بیگانه هراسی مواجه می شوند.

yearn

به شدت آرزوی

to want something very much, especially when it is very difficult to get

خواستن چیزی را دارد، مخصوصاً زمانی که به سختی می توان

She yearned for children of her own.

او را مشتاق بچه های خودش کرد.

ziggurat

زیگورات

a tower with steps going up the sides, sometimes with a temple at the top

برجی با پله‌هایی که از طرفین بالا می‌رود، گاهی با معبدی در بالای آن

The ancient ziggurat was a towering pyramid-shaped structure used for religious ceremonies.

.

abate

کاهش

to become less intense or severe; to make something less intense or severe

شدید یا شدیدتر شدن برای ایجاد چیزی کمتر یا شدید.

The hurricane's intensity began to abate as it moved further inland.

شدت طوفان با حرکت بیشتر به داخل خشکی شروع به کاهش کرد.

abdicate

کناره گیری کرد

to give up the position of being king, queen or emperor

تا از مقام پادشاهی، ملکه یا امپراتور بودن دست بردارد.

The king was forced to abdicate his throne.

شاه مجبور شد تاج و تخت خود را کنار بگذارد.

aberration

انحراف

a way of behaving that is not usual, and that may be unacceptable

رفتاری است که معمول نیست و ممکن است غیرقابل قبول باشد

The suspect's behavior was an aberration in an otherwise peaceful neighborhood.

رفتار مظنون یک انحراف در یک محله آرام بود.

abstain

خودداری کنید

to decide not to do or have something

تا تصمیم نگیرید کاری انجام ندهید یا چیزی نخورید

During religious holidays, many people choose to abstain from certain foods or activities.

در طول تعطیلات مذهبی، بسیاری از مردم ترجیح می دهند از برخی غذاها یا فعالیت ها خودداری کنند.

adversity

بدبختی

a difficult or unpleasant situation

شرایط سخت یا ناخوشایند

Despite facing adversity, the team was able to win the championship.

علیرغم مواجهه با ناملایمات، این تیم توانست به مقام قهرمانی دست یابد.

aesthetic

زیبایی شناسی

connected with beauty and art and the understanding of beautiful things

مرتبط با زیبایی و هنر و درک چیزهای زیبا

The interior designer chose an aesthetic that was modern and minimalist.

طراح داخلی زیبایی شناسی مدرن و مینیمالیستی را انتخاب کرد.

amicable

پس از طلاق، این زوج

done or achieved in a polite or friendly way and without arguing

به روشی مودبانه یا دوستانه و بدون مشاجره انجام شده یا به دست آمده اند

After their divorce, the couple managed to maintain an amicable relationship.

.

anachronistic

نابهنگام

used to describe an idea that does not belong to the present

برای توصیف ایده‌ای که متعلق به زمان حال نیست استفاده

The antique watch seemed anachronistic among modern gadgets on the shelves.

می‌شود.

arid

خشک باران

having little or no rain; very dry

کم یا بدون باران. بسیار خشک

The desert is known for its arid climate and sparse vegetation.

این کویر به دلیل آب و هوای خشک و پوشش گیاهی کم خود شناخته شده است.

asylum

حمایت از پناهندگی

protection that a government gives to people who have left their own country

که دولت به افرادی که کشور خود را ترک کرده اند می دهد

The refugees were granted asylum in the neighboring country.

. پناهندگان در کشور همسایه پناهندگی گرفتند.

benevolent

نیکوکار مهربان

kind, helpful and generous

، کمک کننده و سخاوتمند

The billionaire philanthropist was known for his benevolent deeds.

این نیکوکار میلیاردر به کارهای خیرخواهانه اش معروف بود.

bias

تعصب

a strong feeling in favour of or against one group of people

یک احساس قوی به نفع یا علیه یک گروه از مردم

The reporter's bias was evident in his coverage of the political campaign.

سوگیری خبرنگار در پوشش او از مبارزات سیاسی مشهود بود.

boisterous

پر سر و

noisy and full of life and energy

صدا و پر از زندگی و انرژی

The children were being boisterous at the birthday party.

بچه ها در جشن تولد پر هیاهو بودند.

brazen

گستاخانه

open and without shame, usually about something that shocks people

و بدون شرم، معمولا در مورد چیزی که مردم را شوکه می کند

The politician's brazen lies were exposed by the media.

دروغ های وقیحانه این سیاستمدار توسط رسانه ها افشا شد.

brusque

لحن بی ادبانه مدیر

using very few words and sounding rude

با استفاده از کلمات بسیار کم و

The manager's brusque tone with the employees caused tension in the office.

بی ادبانه، باعث ایجاد تنش در دفتر شد.

camaraderie

رفاقت

a feeling of trust among people who work or spend a lot of time together

احساس اعتماد در میان افرادی که کار می کنند یا زمان زیادی را با هم می گذرانند

The team's camaraderie was evident in their seamless collaboration.

رفاقت تیم در همکاری یکپارچه آنها مشهود بود.

canny

خوش‌بینانه

showing good judgement, especially in business or politics

قضاوت خوبی نشان می‌دهد، به‌ویژه در تجارت یا سیاست

The wise investor was always canny with his money.

سرمایه‌گذار عاقل همیشه با پول خود خوش‌بین بود.

capacious

گنجایش

having a lot of space to put things in

داشتن فضای زیادی برای قرار دادن وسایل در

The new house had a capacious kitchen with plenty of counter space.

خانه جدید یک آشپزخانه بزرگ با فضای پیشخوان فراوان داشت.

capitulate

تسلیم شوید

to agree to do something that you have been refusing to do for a long time

تا با انجام کاری موافقت کنید که برای مدت طولانی از انجام آن امتناع می‌کردید

After a long battle, the army finally had to capitulate and surrender.

پس از یک نبرد طولانی، سرانجام ارتش مجبور شد تسلیم شود و تسلیم شود.

clairvoyant

روشن بین

the power to see future events or to communicate with the dead

قدرت دیدن رویدادهای آینده یا برقراری ارتباط با مردگان

The clairvoyant woman predicted that the missing person would be found safe.

زن روشن بین پیش بینی کرد که فرد گمشده سالم پیدا می شود.

collaborate

همکاری

to work together with somebody in order to produce or achieve something

برای همکاری با کسی به منظور تولید یا دستیابی به چیزی

The scientists had to collaborate on the research project.

دانشمندان باید در پروژه تحقیقاتی همکاری می کردند.

compassion

دلسوزی

a strong feeling of sympathy for people or animals who are suffering

احساس شدید همدردی با مردم یا حیواناتی که رنج می‌برند،

The doctor's compassion and care for his patients was evident in his bedside manner.

دلسوزی و مراقبت دکتر از بیمارانش در رفتار او در کنار تخت مشهود بود.

compromise

سازش

an agreement where each side gives up some of the things they want

توافقی که در آن هر طرف برخی از چیزهایی را که می‌خواهد کنار بگذارد

The siblings compromised and shared the toy.

. رفتار

condescending

تحقیرآمیز

​behaving as though you are more important than other people

به گونه ای که انگار شما مهمتر از افراد دیگر هستید

The manager's condescending attitude towards his employees was unacceptable.

نگرش تحقیرآمیز مدیر نسبت به کارمندانش غیرقابل قبول بود.

conditional

مشروط

depending on something

بسته به چیزی

The team's success is conditional on everyone working together effectively.

موفقیت تیم مشروط به این است که همه با هم کار کنند.

conformist

سازگار

a person who thinks in the same way as most other people

فردی که به همان روشی فکر می کند که بسیاری از افراد دیگر فکر

The student was a conformist who followed all of the school's rules.

می کند.

conundrum

معمای

a confusing problem or question that is very difficult to solve

یک مشکل یا سوال گیج کننده که حل آن بسیار دشوار است

The detective was stumped by the conundrum presented by the case.

کارآگاه از معمای ارائه شده توسط پرونده سرگردان شد.

convergence

همگرایی

the process of moving together from different directions and meeting

روند حرکت با هم از جهات مختلف و ملاقات

The convergence of the two highways caused a lot of traffic.

همگرایی دو بزرگراه باعث ترافیک زیادی شد.

deleterious

مضر مضر

harmful and damaging

و مضر

The toxic chemicals in the air were deleterious to the health of the residents.

مواد شیمیایی سمی موجود در هوا برای سلامت ساکنان مضر بود.

demagogue

عوامفریب

a political leader who tries to win support through emotions over reason

یک رهبر سیاسی که تلاش می کند از طریق احساسات بر عقل حمایت جلب کند

The charismatic leader was accused of being a demagogue.

رهبر کاریزماتیک به عوام فریبی متهم شد.

diligent

در کار یا وظایف خود

showing care and effort in your work or duties

دقت و تلاش نشان می دهد

The diligent student always completed her assignments on time.

دانش آموز کوشا همیشه تکالیف خود را به موقع انجام می دهد.

discredit

بی اعتبار کردن

to make people stop respecting somebody or something

برای اینکه مردم از احترام گذاشتن به کسی یا چیزی دست بردارند

The scandal discredited the politician and ruined his career.

رسوایی این سیاستمدار را بدنام کرد و حرفه او را ویران کرد.

disdain

انزجار از

the feeling that something is not good enough to deserve your respect

این احساس که چیزی به اندازه کافی خوب نیست که شایسته احترام شما باشد

The socialite looked down on anyone she considered beneath her with disdain.

.

divergent

در حال

developing or moving in different directions; becoming less similar

توسعه یا حرکت در جهات مختلف. کمتر شبیه شدن

The opinions of the two experts were divergent on the issue.

نظرات دو کارشناس در مورد این موضوع متفاوت بود.

empathy

همدلی

the ability to understand another person’s feelings or experience

توانایی درک احساسات یا تجربه شخص دیگر

The therapist's empathy and understanding helped her patients feel more comfortable.

همدلی و درک درمانگر به بیماران کمک کرد تا احساس راحتی بیشتری داشته باشند.

emulate

تقلید

to try to do something as well as somebody else

تلاش برای انجام کاری به خوبی دیگران

The athlete tried to emulate his favorite Olympic champion.

ورزشکار سعی کرد از قهرمان المپیک مورد علاقه خود تقلید کند.

enervating

عصبانيت كردن

something that causes exhaustion, fatigue, or weakness

چيزي كه باعث خستگي، خستگي يا ضعف

The illness was enervating and left the patient feeling weak and exhausted.

مي شود. ماندگاری

ephemeral

زودگذر

​lasting or used for only a short period of time

یا فقط برای مدت کوتاهی استفاده می شود

The beauty of the sunset was ephemeral, lasting only a few minutes.

زیبایی غروب آفتاب زودگذر بود و تنها چند دقیقه طول کشید.

evanescent

ناپدید

disappearing quickly from sight or memory

شدن به سرعت از دید یا حافظه ناپدید می شود

The memory of his childhood home was evanescent and faded over time.

خاطره خانه دوران کودکی او ناپدید شده بود و به مرور زمان محو شد.

exemplary

نمونه

providing a good example for people to copy

ارائه یک مثال خوب برای مردم برای کپی کردن

The teacher held up the top student's exemplary work.

معلم کار نمونه دانش آموز برتر را نگه داشت.

extenuating

تخفيف‌دهنده

showing reasons why a wrong act should be judged less seriously

نشان‌دهنده دلايل اينكه چرا يك عمل اشتباه بايد كمتر مورد قضاوت قرار گيرد

The extenuating circumstances were taken into account during the sentencing.

شرايط تخفيف‌دهنده در حين صدور حكم در نظر گرفته شد.

florid

florid

having too much decoration or detail

داشتن تزئینات یا جزئیات بیش از حد

The florid language of the novel was not to everyone's taste.

.

forbearance

بردباری

the quality of being kind towards other people

کیفیت مهربانی با دیگران

The woman showed great forbearance in dealing with the noisy neighbors.

زن در برخورد با همسایه های پر سر و صدا بردباری زیادی از خود نشان داد.

fortitude

شجاعت

courage shown by somebody who is suffering great pain

استواری که توسط کسی که درد زیادی می کشد نشان داد.

The soldier's fortitude in battle earned him a medal of honor.

صلابت سرباز در نبرد مدال افتخار را برای او به ارمغان آورد.

fortuitous

اتفاقی تصادفی

happening by chance, especially a lucky chance that brings a good result

، مخصوصاً یک شانس خوش شانس که نتیجه خوبی به همراه دارد

The coincidence of meeting his childhood friend was fortuitous.

.

foster

پرورش دادن

to encourage something to develop

برای تشویق چیزی برای توسعه

The parents tried to foster a loving environment for the children.

والدین سعی کردند محیطی محبت آمیز برای کودکان ایجاد کنند.

fraught

مملو

filled with something unpleasant

از چیزی ناخوشایند

The discussion was fraught with tension as both sides had strongly held beliefs.

بحث مملو از تنش بود زیرا هر دو طرف اعتقادات قوی داشتند.

frugal

صرفه جویانه

using only as much money or food as is necessary

فقط از پول یا غذای لازم استفاده می کند

The frugal shopper always looked for deals and discounts.

خریدار مقتصد همیشه به دنبال معاملات و تخفیف ها بود.

hackneyed

hackneyed

used too often and therefore boring

اغلب استفاده می شود و بنابراین خسته کننده است

The author's use of clichés made the writing seem hackneyed.

.

haughty

متکبر

behaving like you are better than other people

رفتار می کند که انگار شما بهتر از دیگران هستید

The CEO's haughty attitude made him unpopular with his employees.

نگرش متکبرانه مدیر عامل باعث شد که او در بین کارمندانش محبوبیت نداشته باشد.

hedonist

لذت گرا

a person who believes that pleasure is the most important thing in life

فردی که معتقد است لذت مهمترین چیز در زندگی است

The hedonist only cared about pleasure.

لذت گرا فقط به لذت اهمیت می داد.

hypothesis

فرضیه

an explanation based on a few known facts but that has not yet been proved

توضیحی مبتنی بر چند واقعیت شناخته شده اما هنوز ثابت نشده است

The scientist tested their hypothesis by conducting an experiment.

دانشمند با انجام آزمایشی فرضیه خود را آزمایش کرد.

impetuous

اقدام تند

​acting or done quickly and without thinking carefully about the results

یا سریع و بدون فکر کردن به نتایج

His impetuous decision led to a lot of trouble.

تصمیم تند او باعث دردسرهای زیادی شد.

imputation

imputation

a statement in which you say that somebody is responsible for something

بیانیه ای است که در آن شما می گویید که شخصی مسئول چیزی است

He denied the imputation that he had stolen the money.

.

inconsequential

بی اهمیت

not important or worth considering

نیست مهم یا ارزش در نظر گرفتن

The mistake was inconsequential and did not affect the overall result.

این اشتباه بی اهمیت بود و بر نتیجه کلی تأثیری نداشت.

inevitable

اجتناب ناپذیر است

that you cannot avoid or prevent

که شما نمی توانید از آن اجتناب کنید یا از آن جلوگیری کنید

Death is inevitable, but we can still make the most of our time here.

مرگ اجتناب ناپذیر است، اما ما هنوز هم می توانیم از زمان خود در اینجا بهترین استفاده را ببریم.

intrepid ​

بی باک

very brave; not afraid of danger or difficulties

بسیار شجاع; از خطر یا مشکلات نمی ترسید

The intrepid explorer went into the uncharted territory.

کاوشگر بی باک وارد قلمروی ناشناخته شد.

intuitive

شهودی

obtained by using your feelings rather than by considering the facts

که با استفاده از احساسات شما به دست می‌آید نه با در نظر گرفتن حقایق،

She had an intuitive feeling that something was wrong.

او احساس شهودی داشت که چیزی اشتباه است.

jubilation

شادی

​a feeling of great happiness because of a success

یک احساس شادی بزرگ به دلیل یک موفقیت

The team's victory brought about great jubilation among the fans.

پیروزی تیم باعث شادی زیادی در بین هواداران شد.

lobbyist

لابی گر

a person whose job involves trying to influence politicians or the government

فردی است که شغلش شامل تلاش برای نفوذ بر سیاستمداران یا دولت است

The lobbyist worked hard to convince politicians to support their cause.

. طول عمر طولانی

longevity

مدت

long life; lasting a long time

; ماندگاری طولانی مدت

Regular exercise and a healthy diet can increase longevity.

ورزش منظم و رژیم غذایی سالم می تواند طول عمر را افزایش دهد.

mundane

دنیوی

not interesting or exciting

جالب یا هیجان انگیز نیست

The work at the office was mundane and repetitive.

کار در دفتر پیش پا افتاده و تکراری بود.

nonchalant

رفتاری بی‌تفاوت

behaving in a calm and relaxed way

به شیوه‌ای آرام و آسوده

He acted nonchalant about the whole situation, but inside he was worried.

نسبت به تمام موقعیت، بی‌تفاوت رفتار می‌کرد، اما از درون نگران بود.

opulent

ساخت یا تزئینات مجلل

made or decorated using expensive materials

با استفاده از مواد گران قیمت

The opulent palace was adorned with gold and jewels.

کاخ مجلل با طلا و جواهرات تزیین شده بود.

orator

خطیب

a person who makes formal speeches in public or is good at public speaking

شخصی که سخنرانی های رسمی را در جمع انجام می دهد یا در سخنرانی عمومی خوب است

The orator gave a powerful speech that inspired the audience.

سخنور سخنرانی قدرتمندی ارائه کرد که الهام بخش مخاطبان بود.

ostentatious

نشان

showing your wealth or status in a way that is intended to impress people

دادن ثروت یا موقعیت شما به نحوی که قصد دارد مردم را تحت تاثیر قرار دهد

She wore an ostentatious outfit that drew attention to herself.

.

parched

خشک شده

very dry, especially because the weather is hot

بسیار خشک، به خصوص به دلیل گرم بودن هوا

After walking in the desert, he was parched and desperately needed water.

پس از راه رفتن در صحرا، او خشک شده بود و به شدت به آب نیاز داشت.

perfidious

خیانتکار

that which cannot be trusted

چیزی که نمی توان به آن اعتماد کرد

The perfidious friend betrayed her trust and shared her secrets with others.

دوست خیانتکار به اعتماد خود خیانت کرد و اسرار خود را با دیگران در میان گذاشت.

pragmatic

حل عملی

solving problems in a practical and sensible way

مسائل به روشی عملی و معقول

The pragmatic approach was to tackle the problem one step at a time.

رویکرد عملگرایانه این بود که مشکل را یک مرحله در یک زمان حل کنیم.

precocious

زودرس

having developed particular abilities at a much younger age than usual

با داشتن توانایی های خاص در سنین پایین تر از حد معمول

The precocious child was already reading books meant for adults.

کودک نابالغ از قبل کتاب هایی را می خواند که برای بزرگسالان طراحی شده بود.

pretentious

تلاش پرمدعا

trying to appear important or intelligent in order to impress  other people

برای مهم یا باهوش جلوه دادن به منظور تحت تاثیر قرار دادن دیگران

The pretentious artist claimed that their work was worth millions.

این هنرمند پرمدعا ادعا کرد که ارزش کار آنها میلیون ها است.

procrastinate

به تعویق انداختن

to delay doing something that you should do

به تأخیر انداختن انجام کاری که باید انجام دهید

He always procrastinated and left things until the last minute.

او همیشه کارها را به تعویق می انداخت و کارها را تا آخرین لحظه رها می کرد.

prosaic

عروضی

ordinary and not showing any imagination

معمولی و بدون تخیل

The writing style was prosaic and lacked imagination.

شیوه نگارش عروضی و فاقد تخیل بود.

prosperity

رونق

the state of being successful, especially in making money

وضعیت موفق بودن، به ویژه در کسب درآمد

The country's prosperity was due to a booming economy.

شکوفایی کشور به دلیل رونق اقتصادی بود.

provocative

تحریک آمیز

intended to make people angry or upset

برای عصبانی یا ناراحت کردن مردم

The provocative outfit caused a lot of controversy and criticism.

لباس تحریک آمیز جنجال و انتقادات زیادی را به همراه داشت.

prudent

عاقلانه

sensible and careful when you make judgements and decisions

عاقلانه و مراقب هنگام قضاوت و تصمیم گیری

It's always prudent to save money for emergencies.

این همیشه عاقلانه است که برای مواقع اضطراری پول پس انداز کنید.

querulous

شکایت

complaining; showing that you are annoyed

و شکایت نشان می دهد که شما آزرده خاطر هستید

She had a querulous attitude and was never satisfied with anything.

او رفتاری مشکوک داشت و هرگز از چیزی راضی نبود.

rancorous

کینه توز

having or showing feelings of hate and a desire to hurt other  people

داشتن یا نشان دادن احساسات نفرت و میل به آزار رساندن به افراد دیگر

The rancorous feud between the two families had been going on for years.

دشمنی کینه توزانه بین دو خانواده سال ها بود که ادامه داشت.

reclusive

منزوی

living alone and avoiding other people

زندگی تنها و دوری از افراد دیگر

The reclusive writer rarely left their home and hardly ever interacted with others.

نویسنده منزوی به ندرت خانه خود را ترک می کرد و به ندرت با دیگران ارتباط برقرار می کرد.

reconciliation

آشتی

an end to a disagreement or conflict with somebody

پایان دادن به اختلاف یا درگیری با کسی

The reconciliation between the two former enemies  was a cause for celebration.

آشتی بین دو دشمن سابق باعث جشن شد.

renovation

نوسازی

the act or process of repairing and painting an old building.

عمل یا فرآیند تعمیر و رنگ آمیزی ساختمان قدیمی.

The renovation of the old building gave it new life and purpose.

بازسازی ساختمان قدیمی به آن حیات و هدف جدیدی بخشید.

restrained

برای نشان

to show calm control rather than emotion

دادن کنترل آرام به جای احساسات،

He showed restrained anger when his classmate teased him.

او زمانی که همکلاسی‌اش او را مسخره می‌کرد، خشم مهار شده نشان داد.

reverence

تکریم

a feeling of admiring and respecting somebody or something very much

احساس تحسین و احترام به کسی یا چیزی بسیار زیاد

The teacher was held in great reverence by all of her students.

معلم مورد احترام همه شاگردانش بود.

sagacity

خردمندی

good judgement and understanding

خوب قضاوت و درک

The sagacity of the wise old man was evident in his advice.

خردمندی پیرمرد خردمند در نصایح او آشکار بود.

scrutinise

او

to look at or examine somebody or something carefully

قبل از امضای قرارداد، همه جزئیات قرارداد را مورد بررسی قرار داد

She scrutinised every detail of the contract before signing it.

.

spontaneous

خود به خود

not planned but done because you suddenly want to do it

برنامه ریزی نشده اما انجام شده است زیرا ناگهان می خواهید آن را انجام دهید

The spontaneous trip to the beach was a lot of fun.

سفر خود به خود به ساحل بسیار سرگرم کننده بود.

spurious

جعلی

false, although seeming to be real or true

نادرست، اگرچه به نظر می رسد واقعی یا واقعی است

His spurious claim was quickly debunked by the experts.

ادعای جعلی او به سرعت توسط کارشناسان رد شد.

submissive

مطیع

too willing to accept somebody else’s authority

بیش از حد مایل به پذیرش اقتدار شخص دیگری

The submissive employee always did what was asked of them without question.

است.

substantiate

اثبات

to provide information or evidence to prove that something is true

برای ارائه اطلاعات یا شواهدی

The evidence helped to substantiate the claims made by the witness.

برای اثبات صحت چیزی.

subtle

نکات

not very obvious or easy to notice

ظریف در سخنرانی او حاکی

The subtle hints in her speech suggested that she was not happy with the situation.

از آن بود که او از وضعیت راضی نیست.

superficial

سطحی

not serious or important and not having any depth of understanding or feeling

نه جدی یا مهم و بدون داشتن عمق درک یا احساس

The criticism was superficial and did not really matter.

انتقاد سطحی بود و واقعاً اهمیتی نداشت.

superfluous

اضافی

unnecessary or more than you need or want

غیر ضروری یا بیش از آنچه شما نیاز دارید یا می خواهید

The addition of unnecessary details made the report superfluous and difficult to read.

اضافه کردن جزئیات غیر ضروری گزارش را اضافی و خواندن آن را دشوار کرده است.

surreptitious

مخفیانه

done secretly or quickly, in the hope that other people will  not notice

انجام می شود به صورت مخفیانه یا سریع، به این امید که دیگران متوجه نشوند

The surreptitious spy was able to gather valuable information.

جاسوس مخفی توانست اطلاعات ارزشمندی را جمع آوری کند.

tactful

با درایت

careful not to say or do anything that will annoy or upset other people

مراقب بود چیزی نگوید یا انجام ندهید که باعث آزار یا ناراحتی دیگران شود

He was tactful in his approach to the sensitive topic and did not offend anyone.

او در برخورد با موضوع حساس با تدبیر بود و به کسی توهین نکرد.

tenacious

سرسخت

very determined

بسیار مصمم

The tenacious athlete never gave up and always pushed himself to his limits.

ورزشکار سرسخت هرگز تسلیم نشد و همیشه خود را به حد خود رساند.

transient

گذرا

continuing for only a short time

تداوم تنها برای مدت کوتاهی

The transient nature of life made him appreciate every moment.

طبیعت گذرا زندگی او را به قدردانی از هر لحظه واداشت.

venerable

قابل

deserving of respect because a person is old, important, or wise.

احترام است زیرا فردی کهنسال، مهم یا عاقل است.

The venerable professor was respected by all of her colleagues.

استاد بزرگوار مورد احترام همه همکارانش بود.

vicissitude

visissitude

a change or variation; the quality of being changeable

a change or variation; کیفیت تغییرپذیر بودن

The vicissitudes of life can be challenging.

فراز و نشیب های زندگی می تواند چالش برانگیز باشد.

vindicate

اثبات کنید

to prove that something is true or that you were right to do  something

تا ثابت کنید چیزی درست است یا اینکه شما در انجام کاری حق داشتید

The evidence presented was enough to vindicate him of the crime.

شواهد ارائه شده برای اثبات جرم او کافی بود.

wary

هنگام برخورد با کسی مراقب باشید

careful when dealing with somebody because you think there may be danger

زیرا فکر می کنید ممکن است خطری وجود داشته باشد

She was wary of strangers and always kept her guard up.

او مراقب غریبه ها بود و همیشه مراقب او بود.