Schools Are Killing Your English Fluency | Gabriel Wyner from Fluent Forever

Learning a new language is an adventure. It is  such an exciting and mind-opening experience.  

یادگیری یک زبان جدید یک ماجراجویی است. این یک تجربه هیجان انگیز و ذهن باز است.

But the way they are taught traditionally  in most schools can be inefficient,  

اما روشی که به‌طور سنتی در اکثر مدارس آموزش داده می‌شود، می‌تواند ناکارآمد،

frustrating, and even intimidating. - I want people not wasting their time i think  

ناامیدکننده، و حتی ترسناک باشد. - من می‌خواهم مردم وقت خود را تلف نکنند، فکر می‌کنم

a lot of people spend a long time spinning their  wheels with language learning, and like language  

بسیاری از مردم زمان زیادی را صرف یادگیری زبان می‌کنند و مانند زبان، یادگیری زبان

learning is so important, especially when we're  talking about learning English in today's economy.  

بسیار مهم است، به‌ویژه وقتی در مورد یادگیری زبان انگلیسی در اقتصاد امروز صحبت می‌کنیم.

And the idea of people spending, you know, hours  or years trying to memorize translations or trying  

و می‌دانید که مردم ساعت‌ها یا سال‌ها تلاش می‌کنند تا ترجمه‌ها را حفظ کنند یا سعی

to not use based repetition, or trying to not use  pronunciation early on like, that that hurts me.

می‌کنند از تکرار مبتنی بر تکرار استفاده نکنند، یا سعی می‌کنند از تلفظ اولیه استفاده نکنند، این به من آسیب می‌زند.

And so, I guess my main ask is don't do that,  like, learn about what will save you time,  

و بنابراین، حدس می‌زنم درخواست اصلی من این است که این کار را انجام ندهید ، مثلاً در مورد چیزهایی که در وقت شما صرفه‌جویی می‌کند

the hours you spend in the beginning or even now  like even if you're halfway through, if you spend  

،  ساعت‌هایی که در ابتدا یا حتی اکنون صرف می‌کنید، یاد بگیرید مثلاً حتی اگر در نیمه راه باشید، اگر

two, three, four, hours trying to learn how to do  this more efficiently it will save you hundreds of  

دو، سه وقت صرف کنید. ، چهار ساعت تلاش برای یادگیری نحوه انجام این کار به طور موثرتر باعث می

hours in the long term. And so, take the time,  take the time to figure things out. Figure out  

شود در دراز مدت صدها ساعت صرفه جویی کنید. و بنابراین، وقت بگذارید،  برای فهمیدن چیزها وقت بگذارید. بفهمید

how your brain works, what actually makes you  feel like you're learning at a rapid rate. If  

مغزتان چگونه کار می‌کند، چه چیزی در واقع باعث می‌شود احساس کنید با سرعت زیادی در حال یادگیری هستید. اگر به

it doesn't feel like you're learning you're probably not. And then go run after that. 

نظر نمی‌رسد که در حال یادگیری هستید، احتمالاً یاد نمی‌گیرید. و بعد از آن برو بدو.

Today Gabriel, from Fluent Forever,  will share what you really need to  

امروز گابریل، از Fluent Forever ، آنچه را که واقعاً

know about fluency, language learning, and  the importance of setting the right goals. 

باید درباره تسلط، یادگیری زبان و اهمیت تعیین اهداف درست بدانید، به اشتراک می‌گذارد.

Gabe, welcome to the show - Thank you for having me.

گیب، به نمایش خوش آمدید - از اینکه من را دارید متشکرم.

So I'm so happy to have Gabriel on the  show because here at RealLife English  

بنابراین من بسیار خوشحالم که گابریل را در برنامه دارم زیرا در اینجا در RealLife English

we bring the world’s most influential online  teachers and experts so you can rediscover  

، تأثیرگذارترین معلمان و کارشناسان آنلاین جهان را آورده ایم تا بتوانید

the adventure of English learning. Just like Lucy who says that our  

ماجراجویی یادگیری انگلیسی را دوباره کشف کنید. درست مانند لوسی که می‌گوید

lessons have shown her that learning  a language can be fun and meaningful! 

درس‌های ما به او نشان داده‌اند که یادگیری یک زبان می‌تواند سرگرم‌کننده و معنادار باشد!

Subscribe now so every week you can join  our lessons that will help you understand  

اکنون مشترک شوید تا هر هفته بتوانید به درس‌های ما بپیوندید که به شما کمک می‌کند تا

fast-spoken English, be understood  by anyone, and connect to the world. 

زبان انگلیسی سریع را بفهمید، هر کسی آن را بفهمد و با دنیا ارتباط برقرار کند.

To start off, let me ask you a question: What does  FLUENCY mean to you? Pause the video for a second  

برای شروع، اجازه دهید از شما یک سوال بپرسم: FLUENCY برای شما چه معنایی دارد؟ ویدیو را برای یک ثانیه مکث کنید

and write in the comments down below: "I'll be fluent when I ..." 

و در نظرات زیر بنویسید: "زمانی که ..." مسلط خواهم بود"

This is a tricky question because the  definition of FLUENCY is so broad. Each  

این یک سؤال پیچیده است زیرا تعریف FLUENCY بسیار گسترده است. هر

person may have a different idea of what that  means. Let's take a look at what Gabriel,  

فردی ممکن است تصور متفاوتی از معنای آن داشته باشد. بیایید نگاهی بیندازیم به آنچه گابریل،

who has learned eight languages and built a  successful business out of it says about that. 

که هشت زبان را یاد گرفته و کسب و کار موفقی از آن ایجاد کرده است، در مورد آن می گوید.

We tend to use these these labels that don't mean  a lot. The word fluency like it's, you know, part  

ما تمایل داریم از این برچسب‌ها استفاده کنیم که معنای زیادی ندارند. کلمه تسلط مانند آن، می دانید، بخشی

of my company name, it's part of my book name,  and yet I hate that word like, it doesn't mean  

از نام شرکت من، بخشی از نام کتاب من است، و با این حال من از این کلمه متنفرم، معنایی

anything, it means I feel good, and you can have  a person who feels good in a coffee shop who is

ندارد، به این معنی است که احساس خوبی دارم، و شما می توانید فردی را داشته باشید که در کافی‌شاپی که

by the european scale B1, on the CEFR scale,  and feels good and feels fluent and there's  

در مقیاس اروپایی B1، در مقیاس CEFR است، احساس خوبی دارد، و احساس خوبی دارد و احساس روانی می‌کند و

nothing... You can't tell that person, "Well,  I'm sorry you're feeling too good about this  

چیزی وجود ندارد... شما نمی‌توانید به آن شخص بگویید، "خب، متاسفم که این احساس را دارید در این مورد خیلی خوب است

you should feel worse about what you know." Like  that person is fluent in coffee shop Spanish  

باید نسبت به آنچه می دانید احساس بدتری داشته باشید." مانند آن شخص به اسپانیایی کافی شاپ مسلط است

and that's legitimate. Whereas you can have other  people who will never feel comfortable, they will  

و این مشروع است. در حالی که می‌توانید افراد دیگری داشته باشید که هرگز احساس راحتی نخواهند کرد، آنها

keep learning words and they will eventually hit  a level that is beyond the average native speaker,  

به یادگیری کلمات ادامه می‌دهند و در نهایت به سطحی می‌رسند که فراتر از میانگین زبان مادری است،

and they will still say, "I am not fluent" because  like this is I feel like, what is that is that the  

و همچنان می‌گویند: «من مسلط نیستم» زیرا احساس می‌کنم اینطور است. مثلاً آن

Dunning-Kruger curve? The idea the more you know  that the less confident you get? - Right, yeah. I  

منحنی دانینگ-کروگر چیست؟ این ایده هر چه بیشتر بدانید اعتماد به نفس کمتری دارید؟ - درسته، آره

mean, that is a real thing and you have certainlyM  the longer I spend in Japanese the more I

منظورم این است که این یک چیز واقعی است و شما مطمئناً هر چه بیشتر به زبان ژاپنی بگذرانم بیشتر

feel like, "Oh my God, this is endless, like, this  is just, there's so much to learn." And so will I  

احساس می‌کنم، "اوه خدای من، این بی پایان است، مثل، این فقط است، چیزهای زیادی برای یادگیری وجود دارد." و بنابراین آیا هرگز احساس می‌کنم

ever feel fluent fluent in Japanese? Like probably  will not feel fully comfortable in that thing, but  

که به زبان ژاپنی مسلط هستم؟ لایک احتمالاً در آن چیز کاملاً احساس راحتی نمی‌کنم، اما

at a point that I can do like live translation for  someone, which is a brutal thing to do, if I can  

در نقطه‌ای که می‌توانم مانند ترجمه زنده برای کسی انجام دهم، که انجام آن کار بی‌رحمانه‌ای است، اگر بتوانم

do that, if I can like really watch anime series  comfortably and feel good about them, if I can  

این کار را انجام دهم، اگر بتوانم واقعاً دوست داشته باشم سریال‌های انیمیشنی را راحت تماشا کنم و احساس کنم در مورد آنها خوب است، اگر بتوانم

read manga like, at that point, I will say, "Okay,  Gabe, like chill like, you're probably fluent."

مانند مانگا را بخوانم، در آن مرحله، می گویم، "خوب، گیب، مانند chill like، شما احتمالا مسلط هستید."

- Time for the next language. - Yeah, I mean, I think the european scale is  

- زمان برای زبان بعدی است. - بله، منظورم این است، من فکر می‌کنم مقیاس اروپایی

a nice one, I think the CEFR scale that goes you  know, A1, A2, B1, B2, C1, C2 is a valuable scale.  

یک مقیاس خوب است، من فکر می‌کنم مقیاس CEFR که به کار می‌رود ، می‌دانید، A1، A2، B1، B2، C1، C2 مقیاس ارزشمندی است.

And I think C1 is a reasonable place to put the  line where if you if you have a C1 certification  

و من فکر می‌کنم C1 مکان معقولی برای تعیین خط است که اگر گواهینامه C1

I think you can pretty reasonably say to anyone,  "Hey, like, I'm fluent in this thing" and  

دارید   فکر می‌کنم می‌توانید کاملاً منطقی به هر کسی بگویید: «هی، مثلاً من به این چیز مسلط هستم» و

not be unreasonable, but that said like I showed  up to Austria with aCc1 certification in German  

غیرمنطقی نباشید، اما مثل اینکه من با گواهینامه aCc1 به زبان آلمانی به اتریش آمدم

and I went to like a normal like a  farmer's market and I died, like,  

و رفتم یک بازار معمولی مانند یک بازار کشاورز را دوست داشتم و مردم، مثل

it was just brutal like they were speaking to  me in dialect and I had someone gave me a like  

اینکه بی‌رحمانه بود مثل اینکه با من به لهجه صحبت می‌کردند و از کسی خواستم به من لایک کند.

a two-minute speech on how to take care of a basil  plant and the only word I picked up was "water."

یک سخنرانی دو دقیقه ای در مورد نحوه مراقبت از گیاه ریحان و تنها کلمه ای که برداشتم «آب» بود.

And this is with the C1 certification, so like  is that fluency? Well, like, I could handle a  

و این با گواهینامه C1 است، بنابراین آیا این تسلط است؟ خوب، مثلاً می‌توانستم

whole graduate degree in German, so I think  reasonably so but did it feel like fluency?  

یک مدرک تحصیلی کامل در آلمانی داشته باشم، بنابراین فکر می‌کنم منطقی است، اما آیا احساس تسلط به آن می‌کردم؟

Like hell no, that was so, it was awful. - Popping you down in Scotland maybe in in  

مثل جهنم نه، همینطور بود، افتضاح بود. - شما را در اسکاتلند، شاید

the Highlands or something and trying  to have a similar conversation about  

در ارتفاعات یا چیزی دیگر، پایین می‌آورم و سعی می‌کنید مکالمه‌ای مشابه درباره

processing whiskey or something like  that - maybe you could be equally lost. 

فرآوری ویسکی یا چیزی شبیه به آن داشته باشید - شاید به همان اندازه گم شوید.

- 100%. And so I think fluency is so context  dependent and so goal dependent that I think  

- 100 درصد و بنابراین فکر می‌کنم تسلط آن‌قدر به زمینه و هدف وابسته است که فکر

it ends up being a really wobbly word. The  direction that I've been trying to head  

می‌کنم در نهایت یک کلمه واقعاً متزلزل می‌شود. جهتی که من سعی کرده‌ام به آن برسم

is actually away from fluency in terms of like how  we frame the company and frame goals for people  

، در واقع به دور از تسلط از نظر نحوه چارچوب‌بندی شرکت و چارچوب‌بندی اهداف برای افرادی است

who are using our app, and is more leading towards  personalized fluency, which is to say what do you  

که از برنامه ما استفاده می‌کنند، و بیشتر به سمت تسلط شخصی‌شده هدایت می‌شود، یعنی اینکه بگوییم شما چه کار می‌کنید.

wish to be fluent in? Do you wish to be fluent in  going to the coffee shop? We can do that for you.  

آیا می خواهید به آن مسلط باشید؟ آیا مایلید در کافی شاپ رفتن مسلط باشید؟ ما می توانیم این کار را برای شما انجام دهیم.

Do you wish to be fluent in like, I don't want  to learn cantonese I want to be fluent in dim sum  

آیا می‌خواهید به زبان کانتونی مسلط باشید، من نمی‌خواهم کانتونی را یاد بگیرم، می‌خواهم به زبان کانتونی مسلط

that's what I actually want from  cantonese, I have no interest in  

باشم.

that language except that I do want to  be able to walk into a dim sum restaurant  

وارد یک رستوران کم مصرف

and have an actual conversation with the  waiter about like what's good food here,  

و گفتگوی واقعی با پیشخدمت در مورد اینکه اینجا چه غذاهایی خوب است،

and that's like very achievable cantonese, is  going to be a brutally difficult language for  

و این مانند کانتونی بسیار قابل دستیابی است ،  برای من یادگیری بسیار دشواری خواهد بود، این زبان

me to learn, that's another Japanese basically  in terms of difficulty, but just dim sum like  

ژاپنی دیگری است که اساساً از نظر دشواری، اما فقط دیم سام مثل

that should be a three month project. And so, and  that counts like that should count as fluency for  

که باید یک پروژه سه ماهه باشد. و بنابراین، و

me if I can have a comfortable conversation.  And so, I feel like comfortable conversation  

اگر بتوانم یک مکالمه راحت داشته باشم، باید برای من تسلط به حساب بیاید. و بنابراین، احساس می‌کنم مکالمه راحت

is something I want to learn about that seems  like a more meaningful label for me than am I  

چیزی است که می‌خواهم در مورد آن بیاموزم که برای من برچسب معنی‌داری بیشتر از

fluent? - Because it's so much more specific. - It's, yeah, you were talking about goals  

مسلط به نظر می‌رسد؟ - چون خیلی خاص تر است. - بله، شما در مورد اهداف صحبت می کردید

and that's much that's much better that  you're reflecting a lot about what do I  

و این خیلی بهتر است که در مورد اینکه من به چه چیزی

need the language for? And aligning your  goals like that because so many, I mean,  

به این زبان نیاز دارم فکر می کنید؟ و همراستایی با اهداف خود به این صورت، زیرا

most of our audience they're English learners  so like so many English learners they just say,  

بسیاری از مخاطبان ما زبان‌آموزان انگلیسی هستند، بنابراین مانند بسیاری از زبان‌آموزان انگلیسی فقط می‌گویند:

"I want to be fluent in English", but they never  actually reflect like what does that mean? And I  

«من می‌خواهم به زبان انگلیسی مسلط باشم»، اما هرگز در واقع مانند آنچه می‌گوید منعکس نمی‌شوند. یعنی؟ و من

think for most people that probably means like  speaking it in some sense like they speak their  

فکر می‌کنم برای اکثر مردم این احتمالاً به معنای صحبت کردن به آن به نوعی مانند صحبت کردن به

native language, speaking it effortlessly, but you  don't need to know what you don't maybe need to  

زبان مادری خود، صحبت کردن به آن بدون زحمت است، اما شما نیازی ندارید

know about how to talk about gardening in English  if you're not actually interested in gardening.  

در مورد نحوه صحبت کردن در مورد باغبانی بدانید چه چیزی ممکن است لازم نباشد اگر واقعاً به باغبانی علاقه ندارید، انگلیسی.

You need to like be focused on you know  what are the things you really want to know. 

باید دوست داشته باشید روی چیزهایی که واقعاً می خواهید بدانید، تمرکز کنید.

So many great insights from Gabriel's answer!  I know it can be challenging to digest  

بسیاری از بینش های عالی از پاسخ گابریل! می دانم که هضم همه چیز می تواند چالش برانگیز باشد، بنابراین با خیال

everything so feel free to go back  and listen to it again. However,  

راحت به عقب برگردید و دوباره به آن گوش دهید. با این حال،

I have also prepared a few quiz questions to help  you with the comprehension of the ideas he shared.

من همچنین چند سؤال مسابقه آماده کرده‌ام تا به شما در درک ایده‌هایی که او به اشتراک گذاشته کمک کند.

That's right! It's what’s called the  Dunning-Kruger Effect. As we can see, when  

درست است! این همان چیزی است که « اثر دانینگ-کروگر» نامیده می‌شود. همانطور که می بینیم، وقتی

we first start learning, often we’re overconfident  in our abilities. But the more we learn, the more  

برای اولین بار شروع به یادگیری می کنیم، اغلب به توانایی های خود بیش از حد اعتماد داریم. اما هر چه بیشتر یاد بگیریم،

we realize there is to know in order to achieve  mastery. This is why people who we see as experts  

متوجه می‌شویم که برای دستیابی به تسلط بیشتر باید بدانیم . به همین دلیل است که افرادی که ما آنها را متخصص می‌بینیم

are often still quite humble. It is because  they realize they can always learn more! 

، اغلب هنوز کاملاً متواضع هستند. دلیلش این است که آنها متوجه می شوند که همیشه می توانند بیشتر بیاموزند!

If you are enjoying Gabe's  insights on language learning,  

اگر از بینش Gabe در مورد یادگیری زبان لذت می برید ،

he also explained why you shouldn't  learn two languages at the same time,  

او همچنین توضیح داد که چرا نباید همزمان دو زبان را بیاموزید

where his motivation to learn another  language comes from, and so much more. 

، انگیزه او برای یادگیری یک زبان دیگر از کجا می آید و موارد دیگر.

You can listen to the full interview for FREE  and follow along with an interactive transcript,  

می‌توانید به صورت رایگان به مصاحبه کامل گوش دهید و یک متن تعاملی را

by downloading the RealLife App! But, wait, that's not all of it.  

با دانلود برنامه RealLife دنبال کنید! اما، صبر کنید، این همه چیز نیست.

With the RealLife English App, you can also  speak in English anytime, anywhere with someone  

با برنامه RealLife English، همچنین می‌توانید در هر زمان و هر مکان با شخصی

in another part of the world! It's like traveling  without leaving your home and Gabe himself gives  

در نقطه دیگری از جهان به انگلیسی صحبت کنید! مثل این است که بدون بیرون رفتن از خانه سفر کنید و خود گیب

a good reason on why you should do this. - There's enough fascination with how  

دلیل خوبی برای انجام این کار ارائه می دهد. - در مورد اینکه چگونه

people think that maybe that's something that I  want and so, like, I'm starting to also realize  

مردم فکر می‌کنند که شاید این چیزی است که من می‌خواهم، به اندازه کافی شیفتگی دارم و بنابراین، مانند، من شروع به درک می‌کنم

even if these with these Japanese lessons like  interacting with my tutor is something I enjoy, I  

حتی اگر اینها با این درس‌های ژاپنی مانند تعامل با معلمم چیزی باشد که من از آن لذت می‌برم،

like that person not just the things that I can  get out of them in terms of language content.  

من  آن شخص را دوست دارم نه فقط چیزهایی که می‌توانم از نظر محتوای زبانی از آنها استفاده کنم.

And if that's interesting with that person  well what about other people? So I think my  

و اگر این موضوع برای آن شخص جالب است، در مورد افراد دیگر چطور؟ بنابراین فکر می‌کنم

motivations are changing over time, I think it  absolutely is the case that the perspectives  

انگیزه‌های من در طول زمان تغییر می‌کند، فکر می‌کنم کاملاً اینطور است که دیدگاه‌هایی

coming out of Japan are wildly different  from the perspectives I see coming out of  

که از ژاپن بیرون می‌آیند با دیدگاه‌هایی که من می‌بینم از

you know, random people I meet in Chicago. I think  watching my own perspectives land on my tutor in  

افراد تصادفی که در شیکاگو ملاقات می‌کنم متفاوت است. فکر می‌کنم تماشای دیدگاه‌های خودم در این مورد خاص روی معلمم فرود می‌آید

this particular case, and seeing points where  his world view gets expanded that feels good,  

، و دیدن نقاطی که در آن جهان‌بینی او گسترش می‌یابد که احساس خوبی دارد،

and then also similarly watching like my  worldview get expanded that also feels good.

و سپس به طور مشابه تماشا می‌کنم که جهان‌بینی من گسترش می‌یابد که احساس خوبی هم دارد.

As we've seen, this is true! And it's  called situational fluency. Check it out.

همانطور که دیدیم، این درست است! و به آن تسلط موقعیتی می‌گویند. آن را بررسی کنید.

There's certain situation fluency. So like  I said, with Japanese, I could talk to you 

تسلط وضعیت خاصی وجود دارد. بنابراین همانطور که گفتم، با ژاپنی، می‌توانم

all day about video games and instruments in  Japanese. But if you were to suddenly want to  

تمام روز درباره بازی‌های ویدیویی و سازهای ژاپنی با شما صحبت کنم. اما اگر بخواهید ناگهان

talk to me about politics, or something that's  outside of what I've worked on, I couldn't be 

درباره سیاست، یا چیزی که خارج از چیزی است که روی آن کار کرده‌ام، با من صحبت کنید، نمی‌توانم این کار

able to do that. So in one situation, I  might seem totally fluent. And in another,  

را انجام دهم. بنابراین در یک موقعیت، ممکن است کاملاً مسلط به نظر برسم. و در دیگری

I probably won't. And that's okay with  me, because I'm doing what I need to do  

،   احتمالاً این کار را نخواهم کرد. و این برای من مشکلی ندارد، زیرا کاری را که باید انجام دهم

in that language. And that's enough for me. Like  I don't need to know the entire Japanese language.  

به آن زبان انجام می‌دهم. و این برای من کافی است. مانند  لازم نیست کل زبان ژاپنی را بدانم.

Like even Japanese speakers don't  know the entire Japanese language.  

مثل اینکه حتی ژاپنی زبانان هم کل زبان ژاپنی را نمی‌دانند.

So I don't worry about that too much. For me, what fluent is, is situational fluency,  

بنابراین من زیاد نگران این موضوع نیستم. برای من، چیزی که مسلط است، تسلط موقعیتی است،

I suppose. So if I'm able to do what I need to do  in the language, or get through situations that I  

فکر می کنم. بنابراین، اگر بتوانم کاری را که باید انجام دهم در زبان انجام دهم، یا از موقعیت‌هایی عبور کنم که

don't understand in the language, like, I'm able  to say, Oh, I don't understand this, I'm not able  

در زبان نمی‌فهمم، مثلاً می‌توانم بگویم، اوه، من این را نمی‌فهمم، نمی توانم

to talk about it, or I'm not interested in talking  about that, or, I don't know how to talk about  

در مورد آن صحبت کنم، یا علاقه ای به صحبت در مورد آن ندارم، یا، نمی دانم چگونه در مورد  این موضوع صحبت

this. So let's work on it. Like, if I can navigate  that in the language, then that's enough for me.

کنم. پس بیایید روی آن کار کنیم. مثلاً، اگر بتوانم به آن زبان پیمایش کنم، برای من کافی است.