How to Speak English Like a Native AT HOME

Hey, there! Do you want to  speak English like a native?

سلام! آیا می خواهید مانند یک بومی انگلیسی صحبت کنید؟

Most learners inevitably answer YES to this. Now, it is not necessary that you speak like

اکثر زبان آموزان به ناچار به این پاسخ بله می دهند. حالا لازم نیست مثل

a native. What is really important is that you  speak clearly and people can understand you.

یک بومی صحبت کنید. آنچه واقعاً مهم است این است که شما واضح صحبت کنید و مردم بتوانند شما را درک کنند.

But whether you want to speak like  a native or just for it to be easy

اما چه بخواهید مانند یک بومی صحبت کنید یا فقط برای اینکه

for anyone to understand you, today’s video will  help you to reach your goal FAST and for FREE!

همه شما را درک کنند، ویدیوی امروز به شما کمک می‌کند تا سریع و رایگان به هدف خود برسید!

My guest today is Idahosa Ness, creator of  the Mimic Method, a unique and revolutionary

مهمان امروز من آیداهوسا نس، خالق روش تقلید، تکنیکی منحصر به فرد و انقلابی

technique for learning language. Idahosa, welcome to the show!

برای یادگیری زبان است. آیداهوسا، به نمایش خوش آمدید!

Thank you! Thanks for having me.

متشکرم! از اینکه من را دارید متشکرم

Now this may sound too good to be  true, but if you watch until the end,

اکنون ممکن است این خیلی خوب به نظر برسد که درست باشد، اما اگر تا آخر تماشا کنید،

you will learn that this technique does make it  possible for anyone to speak English or another

خواهید آموخت که این تکنیک این امکان را برای هر کسی فراهم می‌کند که انگلیسی یا زبان دیگری را

language clearly and accurately. So let’s get started.

واضح و دقیق صحبت کند. پس بیایید شروع کنیم.

And for you newcomers, every week we help  you to communicate clearly in English by

و برای شما تازه‌واردها، هر هفته به شما کمک می‌کنیم تا با

understanding fast speech, being understood  by anyone, and connecting to the world.

درک گفتار سریع، درک شدن توسط همه و ارتباط با دنیا، به طور واضح به زبان انگلیسی ارتباط برقرار کنید.

Like David who was able to pass his oral  exam in English thanks to our lessons. We

مانند دیوید که به لطف درس‌های ما توانست امتحان شفاهی خود را در زبان انگلیسی قبول کند. ما

want to help you reach your English learning  goals, too, but we can only do it if you hit

می‌خواهیم به شما کمک کنیم به اهداف یادگیری انگلیسی خود نیز برسید، اما فقط در صورتی می‌توانیم این کار را انجام دهیم

that subscribe button and bell down below,  so you don’t miss our new lessons. Aww yeah!

که دکمه اشتراک و زنگ زیر را فشار دهید، تا درس‌های جدید ما را از دست ندهید. اوه آره!

For you, if you wanted to, I don't know, if you got  an acting gig and you had to play a british person

برای شما، اگر می‌خواستید، نمی‌دانم، اگر یک کنسرت بازیگری داشتید و مجبور بودید نقش یک مرد بریتانیایی را بازی کنید،

could you like instantly you think pick up  a british accent just by, you know, listening

می‌توانید بلافاصله یک لهجه انگلیسی را فقط با گوش دادن

to someone speaking british english or is it  something you need to study a bit to actually pick up?

به کسی که انگلیسی صحبت می‌کند، انتخاب کنید. انگلیسی یا چیزی است که برای یادگیری آن باید کمی مطالعه کنید؟

I would need to practice it, that's  what I do with these other things I don't

من باید آن را تمرین کنم، این کاری است که من با این چیزهای دیگر انجام می‌دهم که

I don't instantly pick up, I didn't instantly  pick up european portuguese. In fact, for a while I

نمی‌کنم فوراً آن را انتخاب نمی‌کنم، من فوراً پرتغالی اروپایی را انتخاب نمی‌کنم. در واقع، برای مدتی در حالی که اینجا

was just speaking brazilian portuguese while I was  here, and then at one point I'm... "Alright, I'm gonna

بودم فقط به پرتغالی برزیلی صحبت می‌کردم ، و سپس در یک نقطه... "باشه، من اینجا خواهم

be here, so let me just make a european portuguese  course." And then I just spent a weekend listening

بود، پس اجازه دهید فقط یک دوره آموزشی پرتغالی اروپایی بسازم ." و سپس من فقط یک آخر هفته را صرف گوش دادن

to a bunch of audio and then doing all the stuff  I do in my process, and then once I brought my

به یک سری صدا کردم و سپس تمام کارهایی را که در فرآیندم انجام می‌دهم انجام دادم، و بعد از آن که

conscious attention to what was going on there, then it's not too difficult for me to start

توجه آگاهانه‌ام را به آنچه در آنجا می‌گذرد جلب کردم، شروع ساختن برای من خیلی سخت نیست.

making the switch. But before I do that it'll  always be kind of that. So, if I did it for

سوئیچ. اما قبل از اینکه این کار را انجام دهم، همیشه همینطور خواهد بود. بنابراین، اگر این کار را برای

british english which I never did, I'd imagine  it would be the same thing where I would just take

انگلیسی بریتانیایی انجام می‌دادم که هرگز انجام ندادم، تصور می‌کردم  همان چیزی است که

whichever accent I'm trying to imitate, and then  I would just decode it. My whole thing is based on

هر لهجه‌ای را که می‌خواهم تقلید کنم، می‌گیرم و سپس آن را رمزگشایی می‌کنم. همه چیز من بر اساس

movement, you know, I say language is movement first  and foremost. So, the question I'm really asking is

حرکت است، می‌دانید، من می‌گویم زبان اول از همه حرکت است. بنابراین، سؤالی که من واقعاً می‌پرسم این است

how is this british guy here moving his mouth  differently when he's saying the sentence. And

که چگونه این مرد بریتانیایی در اینجا هنگام گفتن جمله، دهانش را به طور متفاوتی حرکت می‌دهد. و

once I can trace the exact path of his tongue  and lips and everything else, then I just have to

وقتی بتوانم مسیر دقیق زبان و لب‌های او و هر چیز دیگری را ردیابی کنم، فقط باید

copy it. And that's not hard I just didn't  know what it was until I looked at it closely .

آن را کپی کنم. و این سخت نیست، من فقط تا زمانی که از نزدیک به آن نگاه نکردم نمی‌دانستم چیست.

There is a ton more for you to learn with Idahosa and other incredible teachers and experts.

با آیداهوسا و دیگر معلمان و کارشناسان باورنکردنی، می‌توانید چیزهای بیشتری بیاموزید.

You can get the full interviews from Beyond Borders anywhere you listen to podcasts! However,

می‌توانید مصاحبه‌های کامل را از Beyond Borders در هر جایی که به پادکست گوش می‌دهید، دریافت کنید! با این حال،

I would recommend that you listen on the RealLIfe English App. Why? Because it is the only place where

توصیه می کنم به برنامه انگلیسی RealLIfe گوش دهید. چرا؟ زیرا این تنها جایی است

you can get a transcript for the full episode and learn all of the important vocabulary,

که می توانید متن کامل قسمت را دریافت کنید و همه واژگان مهم

and more! Plus, many learners like you tell me that they are frustrated that they don’t have anyone to

و بیشتر را یاد بگیرید! به علاوه، بسیاری از یادگیرندگان مانند شما به من می گویند که از اینکه کسی را

practice what they are learning with. Well, on the RealLife App you can have conversations

ندارند که آنچه را که می آموزند با او تمرین کنند، ناامید هستند. خوب، در برنامه RealLife می توانید

in English with people from all around the world at the touch of a button, and discover

با فشار یک دکمه با مردم از سراسر جهان به زبان انگلیسی مکالمه داشته باشید و

new cultures! So if you are ready to step outside of the classroom and live your English, then

فرهنگ های جدید را کشف کنید! بنابراین اگر آماده هستید که خارج از کلاس درس بروید و انگلیسی خود را زندگی کنید،

download the app now by searching for RealLife English in the Apple App or Google play store. Or

اکنون برنامه را با جستجوی RealLife English در Apple App یا Google play store دانلود کنید. یا

simply click the link up here or down in the description below.

به سادگی روی لینک بالا در اینجا یا پایین در توضیحات زیر کلیک کنید.

You know, you might heard it,

می‌دانی، شاید شنیده‌ای

there's a man in a park kind of on the ground in the  middle of night searching in (under a street lamp)

، مردی در یک پارک در نیمه‌شب روی زمین است که در (زیر چراغ خیابان) در

searching for something, and the cop comes, "Hey,  what are you doing?" And he said, "Hey, yeah, lost

جستجوی چیزی است، و پلیس می‌گوید: «هی، داری چه کار می‌کنی؟» و او گفت: "هی، آره، کلیدهایم را گم

my keys" the drunk guy, "So, I lost my keys" so the  cop gets on the ground too, and they're searching

کردم" مرد مست، "پس، کلیدهایم را گم کردم" بنابراین پلیس هم روی زمین می‌نشیند، و آنها در حال

around for the keys and they can't find it  under the street lamp, and then the cop says,

جستجوی کلیدها هستند و نمی‌توانند آن را پیدا کنند. زیر چراغ خیابان، و سپس پلیس می گوید:

"Are you sure you dropped your keys here?" He's  like, "No no, I dropped it over there in the parking

"مطمئنی که کلیدهایت را اینجا انداخته ای؟" او مانند «نه نه، آن را در پارکینگ انداختم

lot" and he's like, "Well why are you searching over  here then?" It's because this is where the light is."

» و می‌گوید: «خب چرا اینجا را جستجو می‌کنی؟» به این دلیل است که نور اینجاست.»

Right, so, that so to make the draw the analogy here  why do people study language through reading and

درست است، بنابراین، برای تشبیه قیاس در اینجا، چرا مردم زبان را از طریق خواندن و نوشتن مطالعه می‌کنند

writing? Because that's where the light is.  That's where they feel comfortable. That's

؟ چون نور آنجاست. آنجا احساس راحتی می‌کنند. اینجاست

where you can very precisely see the letters,  and have that kind of measure of certainty,

که می‌توانید. خیلی دقیق حروف را ببینید، و این نوع اندازه گیری قطعیت را داشته باشید،

but what you and I are doing right now, we're not  looking at any letters, right? What you and I are

اما کاری که من و شما در حال حاضر انجام می دهیم، به هیچ نامه ای نگاه نمی کنیم، درست است؟

doing is we're moving our mouths generating sound  effects with it, perceiving those sound effects

جلوه‌های صوتی با آن، درک آن جلوه‌های صوتی

with our ears, and then going back and forth in  rapid time. There's no visual processing really

با گوش‌هایمان، و سپس رفت و برگشت در زمان سریع. واقعاً هیچ پردازش بصری

going on of letters, I'm though I am looking  at your face in this case which is also very

حروف انجام نمی‌شود، اگرچه من در این مورد به چهره شما نگاه می‌کنم که بسیار هم است.

important. And we teach that as well. So, the point  is that you just have to look at what conversation

مهم است. و ما این را نیز آموزش می‌دهیم. بنابراین، نکته این است که شما فقط باید ببینید مکالمه

is, it so happens to be that, you know, we've been  speaking we've been communicating for God knows

چیست، اتفاقاً اینطور است که، می‌دانید، ما صحبت کرده‌ایم که با هم ارتباط برقرار کرده‌ایم، خدا می‌داند

how long in oral communication, and then, you  know, only 10 000 years ago or something like that

چه مدت است. در ارتباط شفاهی، و پس از آن، می دانید، فقط 10000 سال پیش یا چیزی مشابه مانند

someone came up with the first writing system, and  only like in the past hundred or so years did a

کسی که اولین سیستم نوشتاری را ابداع کرد، و فقط مانند صدها یا چند سال گذشته،

large population of people become literate in the  first place, most people are illiterate all the

جمعیت زیادی از مردم در وهله اول باسواد شدند ، اکثر مردم در

time for all human history. So, we have a brand new  technology that's been spanned all over and

تمام تاریخ بشریت همیشه بی سواد هستند. بنابراین، ما یک فناوری کاملاً جدید داریم که در سراسر جهان گسترش یافته است

it's great, don't get me wrong, we use literature  it's very powerful it really did a lot of things

و عالی است، اشتباه نکنید، ما از ادبیات استفاده می‌کنیم.

for us, but what people really care about the  reason why people pay money to learn languages

برای یادگیری زبان‌ها پول بپردازید

99% of the time it's not because they want  to, you know, read (Charles) Baudelaire in french and

99 درصد مواقع به این دلیل نیست که آنها می‌خواهند، می‌دانید (شارل) بودلر را به فرانسوی بخوانند و

you know, so it's because they want to have a  conversation like which we're doing right now. So,

می‌دانید، بنابراین به این دلیل است که آنها می‌خواهند مکالمه‌ای داشته باشند که ما در حال حاضر انجام می‌دهیم. بنابراین،

people just confound those two things reading  and writing is just a different activity, you

مردم فقط این دو چیز را با هم اشتباه می‌گیرند، خواندن و نوشتن فقط یک فعالیت متفاوت است،

know, it's like imagine say, "I want to learn french"  cool, and then and then you start you know playing

می‌دانید، مثل این است که تصور کنید بگویید «من می‌خواهم فرانسوی یاد بگیرم» جالب است، و بعد و بعد شروع می‌کنید که می‌دانید گلف بازی می‌کنید

golf and then, "What are you doing?" like "I'm  learning french" like "You're playing golf"

و سپس، «چیست؟» انجام میدی؟" مثل «من دارم فرانسوی یاد می‌گیرم» مثل «تو داری گلف بازی می‌کنی»

it's a different thing, you know, so um there's this  there's yeah obviously there's a connecting point

چیز دیگری است، می‌دانی، پس این چیزی است که بله واضح است که یک نقطه اتصال وجود دارد

where reading and writing is based on conversation  and speaking, but it's not the same thing. So, if you

که خواندن و نوشتن بر اساس مکالمه و صحبت کردن است، اما اینطور نیست. همان چیز بنابراین، اگر

learn this one you're learning something else, but  even more even worse because they mix you might

این یکی را یاد بگیرید، چیز دیگری یاد می‌گیرید، اما حتی بدتر از آن، زیرا ممکن است

actually be sabotaging, you know, my expertise  is in pronunciation and accent correction.

در واقع خرابکاری کنید، می‌دانید، تخصص من در تلفظ و تصحیح لهجه است.

So, when I hear people mispronouncing things in a  target in another language I'd say about half the

بنابراین، وقتی می شنوم که افراد به زبان دیگری به یک هدف اشتباه تلفظ می کنند، می توانم بگویم که تقریباً نیمی از

time their mispronunciation is purely due to the  fact that they're seeing the word in their head,

دفعات اشتباه تلفظ آنها صرفاً به این دلیل است که آنها کلمه را در ذهن خود می بینند

and if they weren't seeing the word in their head they would have naturally pronounced it correctly, so it's an interference.

و اگر آن کلمه را نمی دیدند. در ذهن آنها به طور طبیعی آن را به درستی تلفظ می‌کردند، بنابراین این یک تداخل است.

Imagine like a google spreadsheet and you have these columns

مانند یک صفحه‌گسترده google تصور کنید و این ستون‌ها

characters, actions, settings, descriptors and  connectors. And basically the ideas of the way the

، کاراکترها، اقدامات، تنظیمات، توصیف‌گرها و رابط‌ها را دارید. و اساساً ایده‌های روشی که

mind processes reality is through narrative, so if  I have my characters, these are the elements of a

ذهن واقعیت را پردازش می‌کند از طریق روایت است، بنابراین اگر شخصیت‌هایم را داشته باشم، اینها عناصر یک

narrative so I have my characters so I have maybe,  I have written in english the words that I know, so

روایت هستند، بنابراین من شخصیت‌هایم را دارم، بنابراین شاید، کلماتی را که می‌دانم به انگلیسی نوشته‌ام، بنابراین

I'm learning a brand new language I'll do this  and I'm like, "Okay, what's the word I,

من دارم یک زبان کاملاً جدید یاد می‌گیرم، این کار را انجام می‌دهم و می‌گویم: «خوب، کلمه من،

you, you know, mailman, dog" things that are  relevant to me, or whatever, and then actions

تو، می‌دانی، پست‌کار، سگ چیست» چیزهایی که مربوط به من هستند، یا هر چیز دیگری، و سپس اقدامات

is, "Okay, what... run, talk, speak, eat" settings are  places "park, house, room" time "yesterday, tomorrow". And

تنظیمات «خوب، چه... بدو، صحبت کن، صحبت کن، بخور» مکان‌هایی هستند که «پارک، خانه، اتاق» زمان «دیروز، فردا» هستند. و

if I see all those there and then I would start  kind of constructing sentences and telling stories

اگر همه آن‌ها را آنجا ببینم و سپس شروع به ساختن جملات و داستان‌گویی

using those elements, so usually people  collect and categorize their vocabulary

با استفاده از آن عناصر می‌کنم، بنابراین معمولاً افراد واژگان خود را

according to like the same class, like these are  a bunch of verbs and these are a bunch of nouns,

بر اساس کلاس مشابه جمع‌آوری و دسته‌بندی می‌کنند، مانند اینها یک دسته از افعال هستند و اینها یک دسته هستند. از اسم‌ها،

or just all in like one single list,  I'll take a context that's relevant

یا همه در یک فهرست واحد، زمینه‌ای را انتخاب می‌کنم که

to me like going to the store and then say, "Okay,  in this context what are the character words that

به من مربوط است مانند رفتن به فروشگاه و سپس می‌گویم: «خوب، در این زمینه، کلمات کاراکتری که

are relevant?"a shopkeeper, you know,   the customer, what are the actions relevant? Buy,

مرتبط هستند چیست؟» یک مغازه‌دار، می دانید ،   مشتری، اقدامات مربوط به چه مواردی است؟ بخر،

sell, you know, ask, right? And then I would if you...  So, you can use it in various different ways, but

بفروش، می دانی، بپرس، درست است؟ و اگر شما... بنابراین، می‌توانید از آن به روش‌های مختلف استفاده کنید، اما

one simple way is just to have a visual reference  of the words that I know I know, so that if I'm

یک راه ساده فقط ارجاع تصویری به کلماتی است که می‌دانم می‌دانم، به طوری که اگر

practicing with someone I can kind of "What can I say with my limited vocabulary? Oh, well, I have this, I

با کسی تمرین می‌کنم، می تواند به نوعی "چه می توانم بگویم با واژگان محدودم؟ اوه، خوب، من این را دارم،

can string together this and this and make, make a story.

می توانم این و این را به هم ببندم و داستان بسازم

What do you actually want to do with

. واقعاً می خواهید با

this language? So, to give an example of the  student, not too long ago he was in Mexico and

این زبان چه کار کنید؟ بنابراین، برای دادن نمونه‌ای از دانش‌آموز، چندی پیش او در مکزیک بود و

he had some kind of, you know, infestation  of ins... some kind of insect or whatever, and...

به نوعی، می‌دانید، هجوم حشره‌ها... نوعی حشره یا هر چیز دیگری، و...

So, he had to call the exterminator, right? So, I, "Cool, so you're gonna have an experience when

بنابراین، مجبور شد نابودگر را صدا کند. درست است؟ بنابراین، من، "باحال، پس وقتی یک

exterminator comes to your house, what's gonna  happen? What would you... if it was America what

قاتل به خانه شما آمد، تجربه ای خواهید داشت، چه اتفاقی می افتد؟ اگر آمریکا بود چه

kind of interaction would you have with him? You'd  explain to him this, right?" So, we had a spreadsheet

نوع تعاملی با او داشتید؟ این را به او توضیح می‌دهی، درست است؟» بنابراین، ما یک صفحه گسترده

up and I had him talking in English and he's like,  "Oh, I'd ask him this" and then I'm putting in these

داشتیم و از او خواستم که به انگلیسی صحبت کند و او مانند «اوه، این را از او می‌پرسیدم» و سپس این

vocabulary words in the respective columns of  characters, actions, settings, like exterminator

کلمات واژگانی را وارد می‌کنم. ستون‌های مربوط به شخصیت‌ها، اقدامات، تنظیمات، مانند نابودگر

you know, roach, you know, whatever, like all  that kind of stuff and you keep talking you

که می‌شناسید، روچ، می‌دانید، هر چه باشد، مانند همه این چیزها و مدام صحبت می‌کنید، آن‌ها را

populate it and then it's like, "Cool, which of these  words you know, which ones you don't? And then, you

پر می‌کنید و سپس مانند این است: «عالی، کدام یک از این کلمات را می‌شناسی، کدام یک را ندارید؟ و سپس،

go, "Okay, I don't know this one" was look him up "All  right, great, now practice making, you know, practice

می‌روید، "باشه، من این یکی را نمی‌دانم" به او نگاه می‌کردید: " خوب، عالی، حالا ساختن را تمرین کن، می‌دانی، تمرین

you know, role play and do that scene using these  words" So, the idea is you think what am I...

می‌کنی، نقش بازی کن و آن صحنه را با استفاده از این کلمات انجام بده. ایده این است که شما فکر می کنید من

You think ahead of time, "What am I gonna need to  accomplish what I think I need to accomplish?"

چه هستم... شما از قبل فکر می کنید، "برای انجام آنچه که فکر می کنم باید انجام دهم به چه چیزی نیاز دارم؟"

but perhaps even better is you go and you actually  live the experience, and then you didn't have

اما شاید حتی بهتر از آن این است که بروید و در واقع تجربه را تجربه کنید، و بعد

something like, "Oh, I wish I had the word for airbnb,  I wish I had the word for this, right?" So coming off

چیزی شبیه به "اوه، ای کاش کلمه airbnb را داشتم، کاش کلمه ای برای این داشتم، درست است؟" بنابراین،

of that experience and reflecting back on it then  you say, "Okay, I needed these words" So, the key the

از آن تجربه خارج شده و دوباره به آن فکر می‌کنید، سپس  می‌گویید، "باشه، من به این کلمات نیاز داشتم" بنابراین،

key idea here is relevance. And it's like, what's  relevant can only be relevant personally to you.

ایده کلیدی در اینجا مرتبط بودن است. و مثل این است که آنچه مرتبط است فقط می تواند شخصاً به شما مربوط باشد.

So, one of the things I try to cultivate in  people is to cultivate a sensibility of relevance.

بنابراین، یکی از چیزهایی که سعی می‌کنم در افراد پرورش دهم این است که حس مرتبط بودن را پرورش دهم.

So, I'm listening to someone speaking the same  intermediary level someone speaking I'm only

بنابراین، من به فردی گوش می‌دهم که در همان سطح واسطه صحبت می‌کند، کسی که صحبت می‌کند من فقط

catching 50% of the things he's saying, and  there's these words that are I'm hearing

50 درصد از چیزهایی را که او می‌گوید می‌فهمم، و این کلمات هستند که می‌شنوم

but I don't know what they mean. But if you  pay attention there's a hierarchy where

اما معنی آنها را نمی‌دانم. اما اگر دقت کنید سلسله مراتبی وجود دارد که در آن

"Yeah, I don't know that word, I don't know that  way, I don't know that word, I don't know that

"آره، من آن کلمه را نمی دانم ، آن را نمی دانم، آن کلمه را نمی دانم، آن کلمه را نمی دانم

word, but I feel like I know that word because  I've heard it a hundred times before in different

، اما احساس می کنم که می دانم این کلمه را به این دلیل که قبلاً صدها بار در زمینه‌های مختلف شنیده‌ام

contexts" like it's like it's ready to come out  the oven, you know, so that's the word I'm going

، مثل اینکه آماده است از فر بیرون بیاید، می‌دانید، بنابراین این کلمه‌ای است که من حرف آن

to interrupt the guy and say, "Hey, what does that  word mean?" but I'm not going to interrupt him on

مرد را قطع می‌کنم و می‌گویم: «هی، چه کار می‌کند معنی آن کلمه است؟" اما من قصد ندارم حرف او را با

every other word because that would be way too,  you know, interruptive. So...

هر کلمه دیگری قطع کنم، زیرا این نیز بسیار مزاحم خواهد بود. بنابراین ...

Cuts the communication.

ارتباط را قطع می کند.

Exactly, there's a sensibility there that I  I try to get people to cultivate of knowing when

دقیقاً، این حساسیت وجود دارد که من سعی می‌کنم مردم را وادار کنم که بدانند چه

you should select something to be like, "Oh, I'm  ready to learn what this word is right now" So,

زمانی باید چیزی را انتخاب کنید که شبیه آن باشد، "اوه، من آماده هستم تا یاد بگیرم این کلمه در حال حاضر چیست" بنابراین،

you know, in general I'm trying to cultivate  people to be more active and more autonomous

می‌دانید، به طور کلی من من سعی می‌کنم افرادی را پرورش دهم که در یادگیری‌شان فعال‌تر و مستقل‌تر

in their learningM because we've... Once again  we've cultivated this very very passive culture

باشند. زیرا ما

of learning, where it's like you know, "Teach me, tell  me what I need to know" but it's not working,

... من باید بدانم" اما کار نمی کند

you gotta grab, it you gotta seize it.

، باید آن را بگیرید، باید آن را بگیرید.

Are you enjoying the interview with Idahosa?

آیا از مصاحبه با آیداهوسا لذت می برید؟

I love interviewing the best experts to bring you insights to help you improve your English and your

من عاشق مصاحبه با بهترین متخصصان هستم تا بینش هایی را برای شما به ارمغان بیاورند تا به شما در بهبود زبان انگلیسی و زندگی خود کمک

life. So who else would you like me to interview? Please take a moment to pause the video and let

کنند. پس دوست داری با کی دیگه مصاحبه کنم؟ لطفا چند لحظه وقت بگذارید و ویدیو را متوقف کنید و

me know in the comments down below! We will check them out and do our best to get them on the show. Thanks!

در نظرات زیر به من اطلاع دهید! ما آنها را بررسی می کنیم و تمام تلاش خود را می کنیم تا آنها را در نمایش قرار دهیم. با تشکر!

Where does the grammar come in for you?  So, if you're learning like a language that has a

گرامر برای شما از کجا می آید؟ بنابراین، اگر مانند زبانی که

very different sentence structure, for example,  from English, then how would you kind of learn

ساختار جمله‌ای بسیار متفاوت دارد، مثلاً از انگلیسی، یاد می‌گیرید، پس چگونه

that grammar so that you're actually putting these  sentences together in a way that is intelligible

آن دستور زبان را یاد می‌گیرید تا در واقع این جملات را به گونه‌ای که قابل درک باشد کنار هم قرار دهید

- for someone that you're speaking to? - So, I think that last sentence you just said which is "how do

- برای کسی که با او صحبت می کنید؟ - بنابراین، فکر می‌کنم آخرین جمله‌ای که گفتید این است که «چگونه

you structure these words together in a way that's  intelligible" and to demonstrate I can say

این کلمات را با هم به‌گونه‌ای قابل فهم ساختار می‌دهید » و برای نشان دادن می‌توانم

me you talk riverside video chat platform now  you podcast have I guess be let us talk

بگویم که اکنون در پلت فرم چت ویدیویی کنار رودخانه صحبت می‌کنی، شما پادکست دارید، حدس می‌زنم اجازه دهید ما صحبت کنیم.

now fast, right? And it was not grammatical but  it was intelligible. And the reason why it was

حالا سریع، درست است؟ و دستوری نبود اما قابل فهم بود. و دلیل

intelligible it was because the way intelligent  comprehension works is purely contextual.

قابل فهم بودن آن به این دلیل بود که روشی که درک هوشمندانه کار می‌کند کاملاً زمینه‌ای است.

It's mostly contextual which is to say, as long as  the right characters and actions and settings are

این عمدتاً زمینه‌ای است، یعنی تا زمانی که شخصیت‌ها، کنش‌ها و تنظیمات مناسب

co-occurring at the same time, then your mind  can construct a scene in your head, right?

همزمان اتفاق می‌افتند، ذهن شما می‌تواند صحنه‌ای را در ذهن شما بسازد، درست است؟

Like kitchen, mouse, cat, chase, right? Now, in your  mind there's not a mouse chasing the cat probably,

مانند آشپزخانه، موش، گربه، تعقیب، درست است؟ حالا، در ذهن شما احتمالاً موشی نیست که گربه را تعقیب کند،

right? Because that's not how the world works.  So, this is how comprehension works and why

درست است؟ چون دنیا اینطوری کار نمی کند. بنابراین، درک اینگونه کار می کند و

am I telling you all this? Because in my  program it's very counter-conventional

چرا این همه را به شما می گویم؟ از آنجایی که در برنامه من بسیار متعارف

there's a progression we follow, there's  kind of four features to fluency,

است، پیشرفتی وجود دارد که ما دنبال می‌کنیم، نوعی چهار ویژگی برای تسلط،

sufficiency, so the way I was speaking just  now was sufficient to convey the meaning to you,

کفایت وجود دارد، بنابراین روشی که من همین الان صحبت می‌کردم برای انتقال معنی به شما کافی بود،

right? Smoothness, am I stuttering, am I saying  "i'm in ah"? Are the words disjointed? Speed, am I

درست است؟ نرمی، آیا من لکنت زبان دارم، آیا می گویم "من در آه هستم"؟ آیا کلمات از هم گسسته هستند؟ سرعت، آیا

taking forever and slowing it down the flow of  the conversation? And then finally similarity,

من برای همیشه از آن استفاده می کنم و جریان مکالمه را کاهش می دهم؟ و سپس در نهایت شباهت،

right? So, I don't talk about grammar and all that  kind of stuff in the way people in an academic

درست است؟ بنابراین، من در مورد گرامر و همه این چیزها به طرز فکری که مردم در یک

kind of way think about it... I don't  believe in grammar, I don't believe if there's a...

نوع آکادمیک در مورد آن فکر می کنند، صحبت نمی کنم... من به گرامر اعتقادی ندارم، باور نمی کنم اگر وجود داشته باشد...

I'm trying to speak as similar as I can to the  brazilian, but well speaking to the portuguese

من سعی می‌کنم تا جایی که می‌توانم با برزیلی‌ها مشابه صحبت کنم ، اما وقتی با فرد پرتغالی صحبت

person I want to be similar to them, and they may  have a different... they have different grammatical

می‌کنم، می‌خواهم شبیه آنها باشم، و ممکن است آنها متفاوت باشند... مثلاً الگوهای دستوری متفاوتی دارند

patterns, for example, so anyways all to  say the ideal is that I'm moving my body

، بنابراین به هر حال همه چیز برای گفتن ایده‌آل این است که من بدنم را حرکت می‌دهم

and sounding and conveying meaning exactly how  this other person is in their form, but

و صدا را به صدا در می‌آورم و معنا را دقیقاً به شکلی که این شخص دیگر

there's a sequence for me to get there, so first I  practice that skill you mentioned before which is,

دارد، منتقل می‌کنم، اما دنباله‌ای برای رسیدن به آن وجود دارد، بنابراین ابتدا آن مهارتی را که قبلاً ذکر کردید، تمرین می‌کنم که این است:

"Okay, I have vocabulary how can I just be  resourceful and put them on the table to

"خوب، من واژگانی دارم که چگونه می توانم مبتکر باشم و آنها را روی میز بگذارم تا منظورم را به

convey my point sufficiently?" Once I have  the basis of sufficiency, then I can move into

اندازه کافی منتقل کنم؟" وقتی پایه کافی را پیدا کردم، می‌توانم به

refining my grammar so to speak, so that I sound  more similar, so I'm like, "me you interview talk,"

اصطلاح گرامر خود را اصلاح کنم، به طوری که شبیه‌تر به نظر بیایم ، بنابراین می‌گویم «من تو با صحبت‌ها مصاحبه می‌کنی»

and you're like, "Yes, you and I are speaking  in a interview." And if I can mimic you, I'm like...

و شما مانند «بله، شما» و من در یک مصاحبه صحبت می کنم ." و اگر بتوانم از شما تقلید کنم، می‌گویم...

Then next time I say it I can say it that way, I  can discard the kind of more rudimentary way

سپس دفعه بعد که آن را می‌گویم، می‌توانم آن‌طور بگویم، می‌توانم نوع ابتدایی‌تر

of speaking, but if I didn't have that rudimentary  thing as a scaffolding, when you say "You and I are

صحبت کردن را کنار بگذارم، اما اگر آن چیز ابتدایی را نداشتم یک داربست، وقتی می گویید "من و تو داریم

speaking" I'm like, "What?" you know, it's just too  complicated. So, what happens in my experience is

صحبت می کنیم" من مثل "چی؟" می دانید، این خیلی پیچیده است. بنابراین، آنچه در تجربه من اتفاق می‌افتد این است که

people try to be grammatical prematurely and as  a result they sacrifice efficience, you know, like

مردم سعی می‌کنند زودتر از موعد دستوری داشته باشند و در نتیجه کارایی را قربانی می‌کنند، می‌دانید، همانطور

I said, what's that phrase "Don't let perfection  be the enemy of good" so, they're letting you

که گفتم، این عبارت «نگذارید کمال دشمن خوبی باشد» چیست، بنابراین، اجازه می‌دهند.

know grammatical similitude be the enemy of  just sufficient fast and smooth communication.

می‌دانید که تشبیه دستوری دشمن ارتباط سریع و روان کافی است.

So, that it creates an analysis paralysis  and all kinds of psychological things,

بنابراین، این که فلج تجزیه و تحلیل و انواع چیزهای روان‌شناختی ایجاد می‌کند،

so that's what it is grammar grammar ideally  is not even studied, it's just kind of imbibed,

بنابراین این همان چیزی است که گرامر به طور ایده‌آل حتی مورد مطالعه قرار نمی‌گیرد، فقط به نوعی جذب می‌شود،

because your ears and your eyes are open to the  environment, and you're just mimicking all the time.

زیرا گوش‌ها و چشمان شما به محیط باز هستند، و شما فقط تقلید همیشه

So, I highly recommend that you check out the full interview with Idahosa and try out his free Mimic

بنابراین، من به شدت توصیه می کنم که مصاحبه کامل با آیداهوسا را ​​ببینید و دوره رایگان روش تقلید او

Method course for English. Both are linked in the description below. As I mentioned before,

را برای زبان انگلیسی امتحان کنید. هر دو در توضیحات زیر لینک شده اند. همانطور که قبلاً اشاره کردم

the most important thing is not that you have an American or British accent,

، مهمترین چیز این نیست که شما لهجه آمریکایی یا بریتانیایی داشته باشید،

rather that you speak clearly so people can understand you.

بلکه واضح صحبت کنید تا مردم بتوانند شما را درک کنند.

One of my recent guests, Lindsay from All Ears English, puts it perfectly when she says “Connection

یکی از میهمانان اخیر من، لیندسی از All Ears English، وقتی می‌گوید «ارتباط نه کمال» این را کاملاً بیان می‌کند

NOT Perfection.” Let’s check out a clip from that interview…

. بیایید یک کلیپ از آن مصاحبه را بررسی کنیم...

Start to change your focus away from the perfection towards the connection, right? Find that moment that motivates you where

شروع به تغییر تمرکز خود از کمال به سمت اتصال کنید، درست است؟ لحظه‌ای را پیدا کنید که به شما انگیزه می‌دهد در

you did have a connection, you ask someone  a question, you learn something about them,

جایی که ارتباط برقرار کرده‌اید، از کسی سؤالی می‌پرسید ، چیزی در مورد او یاد می‌گیرید،

and then use that as your starting point to say,  "I want more of that" and less of the getting stuck

و سپس از آن به عنوان نقطه شروع خود برای گفتن، «من بیشتر از آن می‌خواهم» استفاده کنید و کمتر از گیر کردن

in your, you know, in your at your desk and worrying  about grammar and feeling like you're doing things

در آن استفاده کنید. می‌دانید، پشت میزتان هستید و نگران دستور زبان هستید و احساس می‌کنید که دارید کارها را اشتباه انجام می‌دهید

wrong. Focus on that, we can choose what to focus  on in any moment, so focus on that that's my ask.

. روی آن تمرکز کنید، ما می‌توانیم انتخاب کنیم که در هر لحظه روی چه چیزی تمرکز کنیم، بنابراین روی آن چیزی تمرکز کنید که این خواسته من است.