Why Some People Speak FLUENT English, But YOU Don't! | Interview with Leo Gomez

What's up boys and girls? So, this has been  one of my favorite interviews so far. Leo is an  

دختر و پسر چه خبر؟ بنابراین، این یکی از مصاحبه‌های مورد علاقه من تاکنون بوده است. لئو یک

absolutely incredible english teacher! Now, do you  ever feel like you're failing to learn english?  

معلم انگلیسی کاملاً باورنکردنی است! اکنون، آیا تا به حال احساس می‌کنید که در یادگیری زبان انگلیسی شکست می‌خورید؟

Well, today he will help you to develop the  mindset of a successful english learner! Leo,  

خوب، امروز او به شما کمک می کند تا ذهنیت یک زبان آموز موفق انگلیسی را توسعه دهید! لئو،

welcome to the show! - Oh, thanks man. Thanks a lot for the invitation.

به نمایش خوش آمدید! - اوه، ممنون مرد. برای دعوت بسیار متشکریم.

So, you will learn seven lessons that if you apply them will help you to master english. But before we get into those  

بنابراین، هفت درس یاد خواهید گرفت که اگر آنها را به کار ببرید به شما کمک می‌کند تا به زبان انگلیسی تسلط پیدا کنید. اما قبل از اینکه وارد این موارد شویم،

I wanted to share with you what one RealLifer told  us. So, Mobina said that our lessons have helped  

می‌خواستم آنچه را که یکی از RealLifer به ما گفت با شما در میان بگذارم . بنابراین، مبینا گفت که درس‌های ما به

them to learn english faster. So, why don't you  become a RealLifer too by hitting that subscribe  

آنها کمک کرده است تا انگلیسی را سریع‌تر یاد بگیرند. بنابراین، چرا شما هم با زدن

button and the bell down below? That way every  week we can help you to understand fast speaking  

دکمه اشتراک و زنگ زیر، یک RealLifer نمی‌شوید؟ به این ترتیب هر هفته می‌توانیم به شما کمک کنیم

natives, to be understood by anyone, and to even connect to the world! All right, have you hit it? Then let's get started!

تا افراد بومی را که سریع صحبت می‌کنند، درک کنید، و حتی با دنیا ارتباط برقرار کنید! باشه، زدی؟ پس بیایید شروع کنیم!

Of course in the beginning I had to prove myself but to be honest with you, Ethan

البته در ابتدا باید خودم را ثابت می‌کردم، اما صادقانه بگویم با شما، ایتان

and everyone watching this I think the biggest impediment to becoming the kind of  

و همه کسانی که این فیلم را تماشا می‌کنند ، فکر می‌کنم بزرگ‌ترین مانع برای تبدیل شدن به

person that I wanted to become or to reach  higher levels in my professional life, I think  

فردی که می‌خواستم یا رسیدن به سطوح بالاتر در زندگی حرفه‌ای‌ام است.

I think it was within me. I think to a  certain extent, I am my worst critic. And I think  

فکر می کنم در درون من بود. فکر می کنم تا حدی، من بدترین منتقد من هستم. و فکر می‌کنم

for a very long period of time I had a really  hard time accepting the fact that I was different.  

برای مدت بسیار طولانی، پذیرش این حقیقت که متفاوت بودم واقعاً سخت بود.

But I couldn't see that difference as being a  differential. I couldn't see that as hey, you know, 

اما من نمی توانستم این تفاوت را به عنوان یک تفاوت ببینم. من نمی‌توانستم این را ببینم که هی، می‌دانی،

what I'm different that's actually better. Because  I'm different I can use that as leverage to get  

با تفاوتی که من دارم در واقع بهتر است. از آنجا که  من متفاوت هستم، می‌توانم از آن به عنوان اهرمی برای رسیدن

to where I want to be. And eventually  once I understood that, that's what I started to  

به جایی که می‌خواهم استفاده کنم. و در نهایت وقتی این را فهمیدم، این همان چیزی بود که شروع کردم به

gain momentum in my career, and gain the respect  of people. There's one thing I wanted to say and  

در حرفه خود شتاب بیشتری پیدا کردم و احترام مردم را به دست آوردم. یک چیز هست که می‌خواستم بگویم و

I think it's related to... I think teachers... I think  it's related to teachers in general, Ethan, is  

فکر می‌کنم مربوط به... فکر می‌کنم معلمان... من فکر می‌کنم  به طور کلی به معلمان مربوط می‌شود، ایتان، این است

that because teaching is almost like a lonely  venture, you are in the classroom by yourself with  

که چون تدریس تقریباً مانند یک سرمایه‌گذاری تنهایی است ، شما در کلاس درس هستید خودتان

the students, we tend to let the ego get in the way.  And I think it would be a mistake for me to say, 

با دانش‌آموزان، ما تمایل داریم که اجازه دهیم خودخواهی مانع ایجاد شود. و فکر می‌کنم اشتباه است اگر بگویم،

or it would be an understatement for me to say  that teachers don't have an ego. I think teachers  

یا اینکه بگویم معلمان منیت ندارند، اشتباه است. من فکر می‌کنم

have quite the ego. And I think that kinds... I  think to a certain extent the ego gets in the way  

معلمان کاملاً منیت دارند. و من فکر می‌کنم این‌گونه... من فکر می‌کنم تا حدی نفس مانع

of improving, of getting better as a teacher. And  I think you know this, and everyone watching or  

پیشرفت، بهتر شدن به عنوان یک معلم می‌شود. و فکر می‌کنم شما این را می‌دانید، و هرکسی که این را تماشا می‌کند یا

listening to this will probably know that  there is not a single problem in the world  

به آن گوش می‌دهد، احتمالاً می‌داند که هیچ مشکلی در دنیا

that is ever solved by introducing your ego.  It is actually the opposite, because pride  

وجود ندارد که با معرفی نفس شما حل شود. در واقع برعکس است، زیرا

makes us complacent, pride makes us intolerable,  pride makes us ignorant. Because we are not  

غرور ما را از خود راضی می کند، غرور ما را غیرقابل تحمل می کند، غرور ما را نادان می کند. زیرا ما

becoming aware of the things that we don't know. We  don't know what we don't know because our ego is  

از چیزهایی که نمی دانیم آگاه نمی شویم. ما نمی دانیم چه چیزی را نمی دانیم زیرا نفس ما

in a way kind of blinding us, so we cannot learn  the things that we already... The things that we  

به نوعی ما را کور می کند، بنابراین نمی توانیم چیزهایی را یاد بگیریم که قبلاً ... چیزهایی را که

think we already know so I think removing the ego  from the equation, or becoming aware of your ego  

فکر می کنیم قبلاً می دانیم بنابراین من فکر می کنم خود را از آن حذف کنیم. معادله یا آگاه شدن از نفس خود

would definitely help language education in general.

به طور کلی به آموزش زبان کمک می کند.

Are you scared to speak english? Maybe you're just really shy. Really, the only way to overcome fear and shyness is to start speaking! 

آیا از صحبت کردن به زبان انگلیسی می ترسید؟ شاید شما واقعاً خجالتی هستید. واقعاً تنها راه غلبه بر ترس و کمرویی شروع به صحبت کردن است!

Now, I'm sure that you're thinking "I know that Ethan,  but I don't have anyone to speak english with."  

اکنون، مطمئن هستم که شما به این فکر می کنید که "من آن اتان را می شناسم، اما کسی را ندارم که با او انگلیسی صحبت کنم."

We've heard this problem from countless learners  from around the world. So, we decided to solve the  

ما این مشکل را از زبان‌آموزان بی‌شماری از سراسر جهان شنیده‌ایم. بنابراین، تصمیم گرفتیم مشکل را حل

problem! That's why we built the RealLife App.  Now, on this app at the touch of a button you can

کنیم! به همین دلیل ما برنامه RealLife را ساختیم. اکنون، در این برنامه با لمس یک دکمه، می‌توانید

connect to another learner in a different part of  the world for a fast dynamic english conversation,  

برای مکالمه سریع پویا انگلیسی به زبان‌آموز دیگری در نقاط مختلف دنیا متصل شوید ،

plus you can listen to the full interview with Leo  and so many more with an interactive transcript  

به علاوه می‌توانید به مصاحبه کامل با Leo و بسیاری موارد دیگر با یک متن تعاملی گوش دهید.

for free! Are you ready for real life fluency? Then,  get started now by searching for RealLife English  

رایگان! آیا برای تسلط در زندگی واقعی آماده اید؟ سپس ، اکنون با جستجوی RealLife English

in the Google Play or Apple App Store, or just  click the link up here or in the description below. See you there!

در Google Play یا Apple App Store شروع کنید، یا فقط روی پیوند در اینجا یا در توضیحات زیر کلیک کنید. آنجا میبینمت!

Another interview I had on the  Talk Show here with Anna from English Fluency  

مصاحبه دیگری که در برنامه گفتگوی اینجا با آنا از انگلیسی Fluency

Journey, she's from Ukraine. She's never been to an  english-speaking country, but she's just like so  

Journey داشتم، او اهل اوکراین است. او هرگز به یک کشور انگلیسی زبان نرفته است، اما آنقدر به

passionate about the language that she, you  know, would listen to audios and repeat it over  

این زبان علاقه دارد که می‌دانید، به فایل‌های صوتی گوش می‌دهد و آن را بارها و بارها تکرار می‌کند

and over again. It's just like something that  for most people I think would be just really  

. این دقیقاً شبیه چیزی است که برای اکثر مردم فکر می‌کنم واقعاً

menial work, you know, having to do something so  repetitive, but she really had her heart set  

کار ساده‌ای است، می‌دانید، باید کاری انجام دهد که تکراری باشد، اما او واقعاً دلش

on that on speaking like an american, which isn't  the best goal for everyone but that was her goal,  

برای صحبت کردن مثل یک آمریکایی بود، که بهترین هدف برای آن نیست. همه به جز هدف او این بود،

she really had her heart set on that and so she  was willing to put in that really hard work, you  

او واقعاً دلش روی آن بود و بنابراین حاضر بود آن کار واقعاً سخت را انجام دهد،

know, of every day of listening, repeating, listening,  repeating. So, you have to be creative and and very dedicated.

می‌دانی، هر روز گوش دادن، تکرار، گوش دادن، تکرار. بنابراین، شما باید خلاق و بسیار فداکار باشید.

The problem today, Ethan, is it's not  a lack of information but the the lack of... We  

مشکل امروز، ایتان، کمبود اطلاعات نیست، بلکه کمبود... ما

have an abundance of information, but what we're  lacking is the desire to improve, is the desire  

اطلاعات فراوانی داریم، اما چیزی که کم داریم، میل به بهبود است، میل

to learn. So, a person says to me "learning a  language is very difficult in 2021." I would  

به یادگیری است. بنابراین، شخصی به من می‌گوید "یادگیری زبان در سال 2021 بسیار دشوار است."

call you... I would call B.S. on that, I don't think  it is. Mike and I, my business partner at Learn  

من با شما تماس می‌گیرم... به B.S. در مورد آن، فکر نمی‌کنم اینطور باشد. من و مایک، شریک تجاری‌ام در Learn

Your English, we did a podcast episode where we  talked about the seven seas of learning, and one of  

Your English، یک قسمت پادکستی انجام دادیم که در آن درباره هفت دریای یادگیری صحبت کردیم، و یکی

the seven seas, Ethan and everyone watching and  listening to this, is conception. You need to have  

از   هفت دریا، ایتان و همه کسانی که این را تماشا می‌کنند و گوش می‌کنند، مفهوم است. شما باید

a very clear conception of what you want. It has to  be a vivid vision, a goal that is clearly imagined.  

یک تصور بسیار واضح از آنچه می خواهید داشته باشید. این باید یک چشم انداز روشن باشد، هدفی که به وضوح تصور شود.

And by the sounds of it I think Anna had a very  clear conception of what she wanted to be or  

و با توجه به صداهای آن، فکر می‌کنم آنا تصور بسیار واضحی از آنچه می‌خواهد باشد یا

wanted to sound like. We're constantly creating  this image, this vivid vision of what we're  

می‌خواهد به نظر برسد، داشت. ما دائماً در حال ایجاد این تصویر، این دید واضح از کاری که

going to do in a foreign language, and eventually  we can pull it off but a lot of people  

قرار است انجام دهیم به زبانی خارجی هستیم، و در نهایت می‌توانیم آن را انجام دهیم، اما بسیاری از مردم

don't have that. So, if you lack this  conception, everything else is going to be very difficult.

آن را ندارند. بنابراین، اگر فاقد این تصور باشید، همه چیز دیگر بسیار دشوار خواهد بود.

A lot of people you've said they  would say they want to learn english, I think  

بسیاری از افرادی که گفته‌اید می‌گویند می‌خواهند انگلیسی یاد بگیرند، من فکر می‌کنم

a lot of people say that they want to be fluent  in english, so they're not even thinking about  

بسیاری از مردم می‌گویند که می‌خواهند به زبان انگلیسی مسلط باشند ، بنابراین حتی

the path of sitting down and learning english,  they just want to already be there. Like you were  

به مسیر نشستن و یادگیری انگلیسی فکر نمی‌کنند. آنها فقط می خواهند از قبل آنجا باشند.

saying before like they want the six-pack they  don't want to actually have to go to the gym.  

مثل اینکه قبلاً می‌گفتید که آنها سیکس پک می‌خواهند که واقعاً نمی‌خواهند به باشگاه بروند.

So, the problem when you do that too is that  when you say "I want to be fluent" most people  

بنابراین، وقتی شما هم این کار را انجام می‌دهید، مشکل این است که وقتی می‌گویید «می‌خواهم مسلط باشم»، بیشتر مردم

don't actually know what that means, and so they're  not able to visualize, or they're not taking the  

واقعاً نمی‌دانند این به چه معناست، و بنابراین نمی‌توانند تجسم کنند، یا

time to really visualize "What does that mean for  me?" If i'm fluent how is my life different? How will  

وقت نمی‌گذارند. واقعاً "این برای من چه معنی دارد ؟" اگر من مسلط باشم زندگی من چگونه متفاوت است؟ چگونه

I be using the language? Will I have a new job? Will  I be living in a different country? Who will I be  

از زبان استفاده خواهم کرد؟ آیا کار جدیدی خواهم داشت؟ آیا در کشور دیگری زندگی خواهم کرد؟ با چه کسی

using it with? Who will I be speaking with?" So, it's  I think until you've really gotten crystal clear  

از آن استفاده خواهم کرد؟ من با چه کسی صحبت خواهم کرد؟" بنابراین، فکر می کنم تا زمانی که شما واقعاً واضح

which is kind of going back to Ana she had that  really crystal clear like, you know, "I want to  

have this american accent and I'm willing to put  in the hard work to get that." But so many people  

نشوید. من حاضرم برای به دست آوردن آن تلاش سختی انجام دهم." اما بسیاری از مردم این را

will say that and they can't really visualize  like what's that going to bring for them, what's  

خواهند گفت و آنها واقعاً نمی توانند تصور کنند که چه چیزی برای آنها به ارمغان می آورد،

that life that they'll be living through that,  so, I think if you are really able to make that  

آن زندگی که از طریق آن می گذرانند چیست ،  ، من فکر می کنم اگر واقعاً

that purpose furthering the language crystal clear  from the outset, or if you're already learning it  

بتوانید آن هدف را از همان ابتدا انجام دهید، یا اگر در حال یادگیری آن هستید، اکنون

you can do that now there's no problemM  but it's going to push you through that hard work  

می توانید این کار را انجام دهید، اما مشکلی وجود ندارد.

through those really boring moments of it and  help you to actually be successful in that goal. 

لحظات بسیار خسته کننده ای از آن به شما کمک می کند تا واقعاً در آن هدف موفق باشید

There is a very symbolic symbiotic relationship  between learning and lifestyle. And I think you  

. بین یادگیری و سبک زندگی یک رابطه همزیستی بسیار نمادین وجود دارد . و من فکر می کنم شما

are a very good example of this, I am a very  good example of this because we were able to  

نمونه بسیار خوبی برای این موضوع هستید، من نمونه بسیار خوبی برای این موضوع هستم زیرا ما

combine our learning with our lifestyle, and this  is the point in learner autonomy, the learner is  

توانستیم یادگیری خود را با سبک زندگی ما، و این نکته در استقلال یادگیرنده است،

the expert not the teacher. And I think there  is a paradigm shift right here because the  

یادگیرنده متخصص است نه معلم. و من فکر می‌کنم در اینجا یک تغییر پارادایم وجود دارد زیرا

learner becomes the experts of their own language  learning journey. People who take the initiative  

یادگیرنده به متخصص سفر یادگیری زبان خود تبدیل می‌شود. افرادی

in learning they learn much more and they  learn much better than those who don't.  

که در یادگیری ابتکار عمل می کنند، بسیار بیشتر یاد می گیرند و بسیار بهتر از کسانی که این کار را نمی کنند، یاد می گیرند.

So, self-directed learning or learning autonomy,  Ethan and everyone watching and listening to this,  

بنابراین، یادگیری خودگردان یا خودگردانی یادگیری، اتان و هرکسی که این را تماشا می‌کند و گوش می‌دهد

is very much in tune, is very much aligned with our  natural psychological development as learners and  

، بسیار هماهنگ است، با رشد روان‌شناختی طبیعی ما به‌عنوان یادگیرنده هماهنگ است و

again, it takes maturity, it takes a  little bit of a maturation process I should  

دوباره، به بلوغ نیاز دارد، کمی طول می‌کشد. فرآیند بلوغ

say in the development of the ability to take  more responsibility over our lives. So, I think  

باید   در رشد توانایی به عهده گرفتن مسئولیت بیشتر بر زندگی خود بگویم. بنابراین، من فکر می‌کنم

beyond the acquisition and application of  knowledge students need to become more mature.  

فراتر از کسب و کاربرد دانش، دانش‌آموزان باید بالغ‌تر شوند.

We need to teach them to take more responsibility  to be more accountable. It's not my job as you said  

ما باید به آنها بیاموزیم که مسئولیت بیشتری بر عهده بگیرند تا پاسخگوتر باشند. همانطور که شما گفتید کار من نیست   من نمی توانم

I cannot learn english for you, you have to  do the work. You need to develop the maturity to  

انگلیسی را برای شما یاد بگیرم، شما باید کار را انجام دهید. شما باید بلوغی را ایجاد

to take those responsibilities, to be accountable  for those things, and more importantly, to become  

کنید که   آن مسئولیت ها را بر عهده بگیرید، برای آن چیزها پاسخگو باشید و مهمتر

more aware of what you are doing when you  learn and when you use the target language.  

از آن، هنگام یادگیری و استفاده از زبان مقصد نسبت به کاری که انجام می دهید آگاه تر شوید .

Michael Lewis, actually back in I would say  1992/93 if i'm not mistaken, he wrote a book  

مایکل لوئیس، در واقع به سال‌های 1992/93، اگر اشتباه نکنم، کتابی نوشت به

called "The lexical approach", but he basically said,  (and a lot of people say that they said that but  

نام «رویکرد واژگانی»، اما اساساً گفت: (و خیلی‌ها می‌گویند که آن‌ها این را گفته‌اند، اما

it was Michael Lewis who said this) he said that  "Languages are not taught, languages are learned."

این مایکل بود. لوئیس که این را گفت) او گفت که "زبان ها آموزش داده نمی شوند، زبان ها آموخته می شوند."

That was michael lewis in 1993. And it's true  and I think learner autonomy is basically that  

این مایکل لوئیس در سال 1993 بود. و درست است و من فکر می‌کنم خودمختاری یادگیرنده اساساً این است که

you don't go to the classroom to teach a language,  you go to the classroom to learn how to learn the language.

برای آموزش زبان به کلاس نمی‌روید،  بلکه برای یادگیری نحوه یادگیری زبان به کلاس می‌روید.

Boring is part of the learning  process, Ethan. I think a person who says to me "Oh,  

خسته کننده بخشی از فرآیند یادگیری است، ایتان. فکر می‌کنم شخصی که به من می‌گوید "اوه،

I want to learn something, or I want to learn how  to do something." You're going to go through those  

می‌خواهم چیزی یاد بگیرم، یا می‌خواهم یاد بگیرم که چگونه کاری انجام دهم." شما از آن

moments of boredom, you're going to go through  those moments where things are not going to be  

لحظات کسالت گذر خواهید کرد، از لحظاتی گذر خواهید کرد که در آن همه چیز به

as fun. People are visualizing the fluency  they're not visualizing the process, So, the focus  

اندازه سرگرمی نخواهد بود. مردم در حال تجسم تسلط هستند، آنها فرآیند را تجسم نمی‌کنند، بنابراین،

is always on the outcome, the focus is on "I want  to be fluent. I want to have a six-pack." But nobody  

تمرکز   همیشه روی نتیجه است، تمرکز روی «من می‌خواهم  مسلط باشم. می‌خواهم یک سیکس پک داشته باشم» است. اما هیچ‌کس   به

is thinking about "Okay, what is it going to take  for me to get to that level?" So, if you are able  

این فکر نمی‌کند که "خوب، چه چیزی لازم است تا من به آن سطح برسم؟" بنابراین، اگر بتوانید

to understand or again, going back to the seven seas, I think you need to have that stubborn consistency  

بفهمید یا دوباره، به هفت دریا بازگردید، فکر می‌کنم باید آن قوام سرسختانه   را

right in pursuing that vision, because if you  are consistent you do the one percent every day  

درست در پیگیری آن چشم‌انداز داشته باشید، زیرا اگر ثابت باشید، یک درصد را هر روز انجام

you will get there. But again it also requires  philosophy, because philosophy helps you develop  

می‌دهید   به آنجا خواهید رسید. اما باز هم به فلسفه نیاز دارد ، زیرا فلسفه به

a character, and when you develop a character that character will guide you, that character will  

شما کمک می‌کند شخصیتی را بسازید، و وقتی شخصیتی را بسازید، آن شخصیت شما را راهنمایی می‌کند، آن شخصیت

will keep you on the proper course of action.  And finally going back to what you said and I  

شما را در مسیر درست عمل نگه می‌دارد. و در نهایت به آنچه گفتید بازگردیم و

think you said that very nicely "enjoying  the process." Developing the, again another sea,  

فکر می‌کنم که خیلی خوب گفتید «از فرآیند لذت می‌برید». توسعه یک دریای دیگر

the capacity to enjoy the process along the way,  because if you don't enjoy the process (like a  

،   ظرفیت لذت بردن از این فرآیند در طول مسیر، زیرا اگر از این فرآیند لذت نمی برید (مانند یک

craftsman, a craftsman enjoys the process) so,  if you don't enjoy that you're not going to  

صنعتگر، یک صنعتگر از این فرآیند لذت می برد) بنابراین،  اگر از این روند لذت نمی برید

enjoy learning. Learning is forever, you have to enjoy that you have to embrace that every day. I have to do the same thing until it clicks.  

از یادگیری لذت ببرید. یادگیری برای همیشه است، باید از اینکه باید هر روز آن را در آغوش بگیرید، لذت ببرید. من باید همین کار را انجام دهم تا زمانی که کلیک کند.

I've always had this fascination for a foreign language  

من همیشه این شیفتگی به یک زبان خارجی را داشتم

and i think english was the first language that I  came across back in the day, and I remember  

و فکر می‌کنم انگلیسی اولین زبانی بود که در آن روز با آن آشنا شدم، و یادم می‌آید

listening to the radio (I was able to listen to  BBC even though it was very staticky at the time)  

که به رادیو گوش می‌دادم (توانستم به بی‌بی‌سی گوش کنم، هرچند که در آن بسیار ثابت بود. زمان)

and I remember falling in love with the way  people use the language. I was fascinated  

و من به یاد می‌آورم که عاشق شیوه استفاده مردم از زبان شدم. من

by... I've always been fascinated by people's  choices of words when they are communicating, 

مجذوب شدم … من همیشه شیفته انتخاب کلمات افراد در هنگام برقراری ارتباط بودم،

when they're getting their message across and  that's when it started and eventually it  

زمانی که پیام خود را منتقل می‌کردند و زمانی که شروع شد و در نهایت

grew with me. I don't believe in love at first  sight, Ethan, but I automatically saw myself  

با من رشد کرد. من به عشق در نگاه اول اعتقادی ندارم ، ایتان، اما به طور خودکار می‌دیدم

doing that for the rest of my life. I said "You know  what? I really like teaching, I'm fascinated by the  

که تا آخر عمر این کار را انجام می‌دهم. گفتم: "میدونی چی؟ من واقعاً تدریس کردن رو دوست دارم، شیفته روشی هستم که

way people acquire certain things, by how people  master things." So, I said "You know what? I'm gonna do this.

مردم بعضی چیزها رو به دست میارن، اینکه چطور مردم بر چیزها مسلط میشن." بنابراین، من گفتم "میدونی چیه؟ من اینکارو میکنم.

Anyone who decides to teach a language has to  go through the process of learning a language. And  

هرکسی که تصمیم داره یه زبان یاد بده باید مراحل یادگیری یه زبان رو طی کنه. و

I mean, you've learned Catalan, I've learned english,  I've learned spanish, I've tried to learn other  

منظورم اینه که شما کاتالانی یاد گرفتید، من انگلیسی یاد گرفتم، من اسپانیایی یاد گرفتم، سعی کردم زبان‌های دیگر را یاد بگیرم،

languages but I just didn't have the time and the  motivation to really pursue them any further,  

اما وقت و انگیزه‌ای نداشتم که واقعاً بیشتر آن‌ها را دنبال کنم،

but I find that when you have gone  through the pains of learning a foreign language  

اما متوجه می‌شوم که وقتی سختی‌های یادگیری یک زبان خارجی را پشت سر گذاشته‌اید.

it becomes much easier for you to otherize, for  you to empathize, for you to look at your student  

برای شما بسیار آسان‌تر می‌شود که شما همدلی کنید، به دانش‌آموزتان نگاه کنید

and understand exactly where they're coming from,  because if you've never learned a language and  

و بفهمید که دقیقاً از کجا آمده‌اند، زیرا اگر هرگز زبانی را یاد نگرفته‌اید و

your first language is english and that's the only  language you speak, I think you were lacking that  

زبان اول شما انگلیسی است و این تنها زبان است. شما صحبت می‌کنید، فکر می‌کنم شما فاقد آن

sense of otherizing, like how can I  relate to someone if I've never done that? It's  

حس دیگری بودن هستید، مثلاً چگونه می‌توانم با کسی ارتباط برقرار کنم، اگر هرگز این کار را نکرده‌ام؟ مثل این است

like me talking to you about parenting  if you don't have kids, so I find that  

که اگر بچه ندارید، درباره فرزندپروری با شما صحبت کنم ، بنابراین متوجه شدم

this experience of going through the pains of  learning a foreign language, going through the  

این تجربه از گذراندن دردسرهای یادگیری یک زبان خارجی

pains of immigrating to a foreign country, and trying to settle into a new culture, and  

دردهای مهاجرت به یک کشور خارجی و تلاش برای استقرار در یک فرهنگ جدید و

understanding, again we know the iceberg of culture.  We know that culture is not just customs, habits,  

درک، دوباره کوه یخ فرهنگ را می شناسیم. ما می دانیم که فرهنگ فقط آداب، عادات،

and food. We know there's much more underneath  that iceberg. I find that experience really  

و غذا نیست. ما می دانیم که در زیر آن کوه یخ چیزهای بیشتری وجود دارد . من متوجه شدم که این تجربه

was the tipping point for me to kind of  become the kind of educator that I am today.

واقعاً   نقطه اوج برای من بود تا به نوعی تبدیل به معلمی شوم که امروز هستم.

I learned so much from this interview with  Leo! Today's lesson has just been a taste of  

من از این مصاحبه با لئو خیلی چیزها یاد گرفتم ! درس امروز فقط مزه

it! So, do not miss out on the whole thing. You  can listen to it wherever you enjoy podcasts,  

آن بود! بنابراین، همه چیز را از دست ندهید. می‌توانید هر جا که از پادکست لذت می‌برید به آن گوش دهید،

but I would recommend that you download the ReaLife App. That way you can effortlessly understand  

اما من توصیه می‌کنم برنامه RealLife را دانلود کنید. به این ترتیب می‌توانید بدون

the whole interview with the transcript,  and learn the most essential vocabulary. 

زحمت کل مصاحبه را با متن متن درک کنید و ضروری‌ترین واژگان را یاد بگیرید.

And now, it's time to go beyond the  classroom and live your english. Aww yeah!

و اکنون، وقت آن است که فراتر از کلاس درس بروید و انگلیسی خود را زندگی کنید. اوه آره!