Improve Your Conversational English with Pizza | Phrases & Idioms in American English

Hey, I’m Rachel from Rachel’s English and  today we’re studying English conversation  

هی، من ریچل هستم از انگلیسی راشل و امروز در حال مطالعه مکالمه انگلیسی

with my friend Dave who’s going to  make us pizza. Doesn’t this look good?  

با دوستم دیو هستیم که قرار است برایمان پیتزا درست کند. این خوب به نظر نمی رسد؟

We’re going to look at a lot of different  vocabulary words and pronunciations here.

ما در اینجا به تعداد زیادی واژه‌ها و تلفظ‌های مختلف نگاه می‌کنیم.

First, this word.

اول این کلمه

Look at that bubble.

به اون حباب نگاه کن

Wow.

وای.

You probably know bubble as this:

احتمالاً حباب را به این صورت می شناسید:

And you probably know it as bubble gum or bubble  tea. But do you what it means to live in a bubble?  

و احتمالاً آن را به عنوان آدامس حباب دار یا چای حباب دار می شناسید . اما آیا معنی زندگی در حباب را می دانید؟

This is a phrase that I’ve heard  used more and more in recent years  

این جمله‌ای است که در سال‌های اخیر بیشتر و بیشتر از

and it means detached from the world. You  only know what’s happening right around you,  

آن استفاده می‌شود و به معنای جدا شدن از دنیاست. شما فقط می‌دانید که در اطراف

your friends, your family. You don’t think  about what else is going on in the world.  

شما، دوستان و خانواده‌تان چه اتفاقی می‌افتد. شما به آنچه در دنیا می‌گذرد فکر نمی‌کنید.

You don’t inform yourself. It’s sometimes  applied to people who live a comfortable life  

خودت را آگاه نمی کنی گاهی اوقات  برای افرادی که زندگی راحت دارند   به

who don’t really think about what it might  be like for someone who’s less fortunate.  

کار می‌رود که واقعاً به این فکر نمی‌کنند که ممکن است برای کسی که کمتر خوش شانس است چگونه باشد.

Or it can be used to describe someone who only  interacts with people that have the same views  

یا می‌توان از آن برای توصیف شخصی استفاده کرد که فقط با افرادی تعامل دارد که دیدگاه‌ها

and opinions like in politics as they  do. Let’s use it in a sample sentence.

و نظرات مشابهی مانند آنها در سیاست دارند. بیایید از آن در یک جمله نمونه استفاده کنیم.

I really want to travel a lot with my children  

من واقعاً می‌خواهم با فرزندانم زیاد سفر کنم

because I don’t want their lives to  only be lived in an American bubble.

زیرا نمی‌خواهم زندگی آنها فقط در حباب آمریکا باشد.

Okay, that’s in a bubble.  What about on the bubble?

خوب، این در یک حباب است. در مورد حباب چطور؟

If something’s on the bubble, that means a  decision is being made and you’re not sure  

اگر چیزی روی حباب باشد، به این معنی است که تصمیمی گرفته می‌شود و مطمئن نیستید

what the outcome would be. It could go this  way or that way. For example, let’s say I’m  

که نتیجه چه خواهد بود. ممکن است این طرف یا آن طرف برود. برای مثال، فرض کنید

taking the top ten students in my Physics class to  form a team for competition. I have eight people,  

من ده دانش‌آموز برتر کلاس فیزیک خود را می‌برم تا تیمی برای رقابت تشکیل دهم. من هشت نفر

I know I’ll use them for sure. Then I have four or  five kind of on the bubble. I’m not sure which of  

دارم،   می دانم که مطمئناً از آنها استفاده خواهم کرد. سپس من چهار یا پنج نوع روی حباب دارم. من مطمئن نیستم که کدام یک از

those students I’ll choose. Each one of those students is on the bubble. They may get chosen or they may not.

آن دانش‌آموزان را انتخاب کنم. هر یک از آن دانش آموزان روی حباب هستند. آنها ممکن است انتخاب شوند یا نه.

Have you heard this word to describe  something inside you? A feeling can bubble up.

آیا این کلمه را برای توصیف چیزی در درونتان شنیده اید؟ یک احساس می تواند حباب کند.

I started to feel panic. Bubble  inside me. An idea can bubble up.

شروع به احساس وحشت کردم. حباب درون من. یک ایده می تواند حباب ایجاد کند.

I’m bubbling with ideas!

من در حال حباب کردن از ایده ها هستم!

Or someone can be bubbly. Someone  who’s bubbly is really cheerful.

یا کسی می تواند حبابی باشد. کسی که حبابی است واقعاً شاد است.

The idiom “To burst your bubble” means to wreck  an idea or reality that someone’s put together  

اصطلاح «شکستن حباب خود» به معنای از بین بردن ایده یا واقعیتی است که یک نفر کنار هم قرار داده است

that can’t actually work out.

که واقعاً نمی تواند به نتیجه برسد.

To say or do something that  

گفتن یا انجام کاری که به

show someone his beliefs are false or  what he wants to happen will now happen.

کسی نشان می دهد باورهای او نادرست است یا آنچه می خواهد اتفاق بیفتد اکنون اتفاق می افتد.

For example, let’s say I ran into my  friend from English class and I say  

برای مثال، فرض کنید با دوستم از کلاس زبان انگلیسی برخورد کردم و

“What are you up to this weekend?” She  tells me all the great things she’s  

می‌گویم «این آخر هفته چه کار داری؟» او به من می‌گوید همه کارهای بزرگی را که

going to do this weekend, all the fun she’s  going to have. On Monday then, she’ll start  

قرار است این آخر هفته انجام دهد، تمام لذت‌هایی که قرار است داشته باشد. پس از آن روز دوشنبه، او شروع به

working on a paper that’s due on Wednesday.  I might say, “I hate to burst your bubble,  

کار روی مقاله‌ای می‌کند که موعد آن چهارشنبه است. ممکن است بگویم، «از ترکیدن حباب شما متنفرم،

but that paper is due on Monday. You’re going  to have to work on it over the weekend.”

اما موعد آن روز دوشنبه است. باید در آخر هفته روی آن کار کنید."

So many uses for this word. And this dough  was bubbly with pockets of air in it.

کاربردهای بسیار زیادی برای این کلمه وجود دارد. و این خمیر حباب‌دار بود و حباب‌هایی از هوا در آن بود.

Look at that bubble.

به اون حباب نگاه کن

Wow.

وای.

Now I ask my friend Dave how  long he’s been making pizzas.

حالا از دوستم دیو می‌پرسم که چند وقت است پیتزا درست می‌کند.

Little over a year now  since I got this pizza oven.

کمی بیش از یک سال از زمانی که این اجاق پیتزا را دریافت کردم.

Uh-uh.

This thing is definitely been a game  changer from my outdoor uh food and  

اوه

این چیز قطعاً یک تغییر بازی از غذای فضای باز و

uhm entertaining capabilities.

قابلیت‌های سرگرمی من است.

Yeah, it’s nice to be able to be outdoors.

آره، خوب است که بتوانی در فضای باز باشیم.

It is.

این است.

Game changer is an idiom  and it doesn’t necessarily  

تغییر دهنده بازی یک اصطلاح است و

have to do with games. It’s anything that  significantly changes the outcome of something.

لزوماً ربطی به بازی ندارد. این هر چیزی است که به طور قابل توجهی نتیجه چیزی را تغییر می دهد.

For example, let’s say my friend  got into the college of her dreams.  

برای مثال، فرض کنید دوست من وارد دانشگاه رویاهایش شد.

You know, I hate to burst your bubble  but that college is too expensive.  

می‌دانی، من از شکستن حباب تو متنفرم، اما آن دانشگاه خیلی گران است.

But wait, she got a major  scholarship. Oh, this is a game changer!

اما صبر کنید، او یک بورس تحصیلی بزرگ گرفت. اوه، این یک تغییر دهنده بازی است!

With this scholarship, she will be able  to go to the college of her choice.  

با این بورسیه، او می‌تواند به کالج مورد نظر خود برود.

Or, I got my grandma her first iPhone.  

یا، من اولین آیفون را برای مادربزرگم گرفتم.

It’s a game-changer. She can keep in touch  with all her grandchildren now. Game changer.

این یک تغییر دهنده بازی است. او اکنون می‌تواند با همه نوه‌هایش در تماس باشد. تغییر دهنده ی بازی.

Little over a year now  since I got this pizza oven.

کمی بیش از یک سال از زمانی که این اجاق پیتزا را دریافت کردم.

Uh-uh.

اوه

This thing is definitely been a game  changer from my outdoor uh food and  

این چیز قطعاً یک تغییر بازی از غذای فضای باز و

uh entertaining capabilities.

قابلیت‌های سرگرم‌کننده من است.

Yeah, it’s nice to be able to be outdoors.

آره، خوب است که بتوانی در فضای باز باشیم.

It is.

این است.

So, I’m just going to give myself a  little bit of extra assurance by sliding it.

بنابراین، من فقط با لغزش آن کمی اطمینان بیشتری به خودم می‌دهم.

Yeah, because it’s so heavy with all that topping.

بله، چون با این همه تاپ بسیار سنگین است.

Yeah. But as soon as it hits that plate, it’s  already baking. So now, it will be really easy to  

آره اما به محض اینکه به آن بشقاب رسید، در حال پخت است. بنابراین اکنون، جابه‌جایی در آن بسیار آسان خواهد بود

shift around. We want to get that lid back on so it draws the flame up and out.

. ما می خواهیم آن درب را دوباره برگردانیم تا شعله را بالا و خارج کند.

What’s the temperature in there?

دمای آنجا چقدر است؟

You got me. I’d say somewhere between nine  hundred to a thousand degrees.

تو منو گرفتی من می توانم بگویم جایی بین نهصد تا هزار درجه.

No.

Yeah.

No.

نه.

نه

Hmmm.

. هوم.

Got me. This phrase means I don’t  know. Have you heard it before?  

منو گرفت این عبارت به این معنی است که نمی‌دانم. آیا قبلا آن را شنیده اید؟

It could also be “beats me.” These both mean the  same thing. I don’t know, I have no idea. Got me.

همچنین می تواند "من را می زند." این هر دو به یک معنی هستند. نمی دانم، هیچ نظری ندارم. منو گرفت

What’s the temperature in there?

دمای آنجا چقدر است؟

You got me. I’d say somewhere between nine  hundred to a thousand degrees.

تو منو گرفتی من می توانم بگویم جایی بین نهصد تا هزار درجه.

No.

Yeah.

نه.

No.

Hmmm.

نه

. هوم.

I just couldn’t believe it. Well,  Dave made several amazing pizzas.

من فقط نمی توانستم آن را باور کنم. خب، دیو چندین پیتزای شگفت انگیز درست کرد.

Mushrooms,  

قارچ،

I did a little uh, grilled Zucchini over here.

من اینجا کمی کدو سبز کبابی درست کردم.

Oh I was wondering, did you  had the grill going too?

اوه، می‌پرسیدم، آیا شما هم کباب می‌کردید؟

Yeah I grilled some zucchini.

آره من مقداری کدو سبز کبابی کردم.

This has got some garlic, some turmeric.  I’m a big fan or turmeric right now.

این مقداری سیر، مقداری زردچوبه دارد. من در حال حاضر یکی از طرفداران پر و پا قرص یا زردچوبه هستم.

It’s supposed to be good to your joints, right?

قرار است برای مفاصل شما خوب باشد، درست است؟

Good at inflammation uh, anti-inflammatory.

در التهاب خوب است، ضد التهاب.

So we're going to make a vegetable, uh, pizza here. Because Rachel, she loves her vegetables.

بنابراین، ما اینجا یک سبزی درست می کنیم، اوه، پیتزا. چون راشل عاشق سبزیجاتش است.

I do.

انجام میدهم.

Yeah, it got a little extra burned there.

آره، اونجا یه مقدار بیشتر سوخت.

Hmm. Really good though.

هوم هرچند واقعا خوبه

How was it?

چطور بود؟

Amazing.

شگفت انگيز.

So the pizza got burned on the bottom.  Let’s go over a few terms to discuss  

بنابراین پیتزا ته آن سوخت. بیایید چند اصطلاح را مرور کنیم تا درباره

how things are cooked or baked.

نحوه پختن یا پختن چیزها بحث کنیم.

With red meat, that is meat from a  cow, it can be raw, not cooked at all.  

با گوشت قرمز، یعنی گوشت گاو، می‌توان آن را خام بود، نه پخته.

There’s also rare, just a little cooked. The  internet is full of helpful infographics.  

همچنین کمیاب است، فقط کمی پخته شده است. اینترنت پر از اینفوگرافیک های مفید است.

We passed through medium and go all  the way to well-done. Burned is, well  

ما از مسیر متوسط ​​گذر کردیم و تمام راه را به سمت موفقیت طی کردیم. سوخته است، به

beyond well-done. Now, this terminology,  medium, rare applies to red meat.

خوبی انجام شده است. اکنون، این اصطلاح، متوسط، نادر، در مورد گوشت قرمز کاربرد دارد.

If you want to say that something  hasn’t been cooked long enough,  

اگر می‌خواهید بگویید که چیزی به اندازه کافی پخته نشده است،

you could say underdone or undercooked.

می‌توانید بگویید کم پخته یا کم پخته شده است.

One time, I got clam chowder  and the potatoes were too hard.  

یک بار، من خوراک صدف گرفتم و سیب زمینی ها خیلی سفت بودند.

Not cooked all the way, not  cooked through, undercooked.

تا آخر پخته نشده، پخته نشده ، نیم پز.

So, one pizza on the bottom was  a little burnt. No big deal.

بنابراین، یک پیتزا در پایین آن کمی سوخته بود. چیز مهمی نیست.

By the way, just last weekend, Dave made us  all pizza again and it was absolutely perfect.  

به هر حال، همین آخر هفته گذشته، دیو دوباره برای همه ما پیتزا درست کرد و کاملاً عالی بود.

On point. I said, “Dave, you’ve  really dialed in your pizza.”

در نقطه. گفتم: «دیو، تو واقعاً پیتزای خود را گرفته‌ای.»

Dial it in is one of my favorite idioms and I have  a great video going over that idiom and the idiom  

Dial it in یکی از اصطلاحات مورد علاقه من است و من یک ویدیوی عالی دارم که از این اصطلاح و اصطلاح

“Phone it in” which has an opposite meaning,  check out that video in the video description.

"Phone it in" که معنایی مخالف دارد ، آن ویدیو را در توضیحات ویدیو بررسی کنید.

I love that zucchini on there.

من آن کدو سبز را دوست دارم.

That zucchini is bomb.

آن کدو سبز بمب است.

If something is bomb, that means it’s very  good. This is slang that my husband David uses  

اگر چیزی بمب است، به این معنی است که خیلی خوب است. این عامیانه ای است که شوهرم دیوید از آن بسیار استفاده می کند

a lot. Food can be bomb, a house can be bomb,  a trip, a view and so on. You’ll also hear  

. غذا می تواند بمب باشد، خانه می تواند بمب باشد ، سفر، منظره و غیره. همچنین

it as “the bomb.” It doesn’t matter if  “the” Infront or not, this pizza is bomb or  

آن را به عنوان «بمب» خواهید شنید. فرقی نمی‌کند که «در جلو» یا نه، این پیتزا بمب است یا

this pizza is the bomb. They mean the same thing.

این پیتزا بمب است. منظورشون همینه

Who’s that?

اون کیه؟

Hah. Me!

هه من!

You’re right! It’s you.

حق با شماست! این شما هستید

Are you keeping a closer eye Dave?

آیا به دیو نزدیک تر نگاه می کنی؟

I am definitely keeping a closer eye on this  one. See, we just get it nice and brown there.

من قطعاً این یکی را بیشتر زیر نظر دارم. ببینید، ما آن را زیبا و قهوه ای می کنیم.

It looks so good.

خیلی خوب به نظر می رسد.

I said, “Are you keeping a closer eye?”

گفتم: "از نزدیکتر نگاه می کنی؟"

To keep an eye on something is an idiom  that means to pay attention to something.  

توجه کردن به چیزی یک اصطلاح است به معنای توجه کردن به چیزی.

He’s keeping a closer eye on the pizza  than last time so this one won’t burn.

او بیشتر از دفعه قبل پیتزا را زیر نظر دارد تا این پیتزا نسوزد.

One time, I was at an indoor playground and I  asked another mom to keep an eye on Stoney while  

یک بار، من در یک زمین بازی سرپوشیده بودم و از مادر دیگری خواستم تا

I went to the bathroom. Sometimes, if David is  simmering a soup but has to leave the house to  

هنگام رفتن به حمام مراقب استونی باشد. گاهی اوقات، اگر دیوید در حال پختن یک سوپ باشد اما مجبور شود برای گرفتن بچه‌ها از خانه خارج

get the kids, he might say, “Can you keep an eye  on the soup and stir it every once in a while?”

شود، ممکن است بگوید: «می‌توانی سوپ را زیر نظر داشته باشی و هر چند وقت یک‌بار آن را هم بزنی؟»

Think of a situation where you might  want to keep an eye on something for you.  

به موقعیتی فکر کنید که ممکن است بخواهید چیزی را برای شما زیر نظر داشته باشید.

To pay attention to it for you. Then make  up a sentence an put it on the comments.

تا برای شما به آن توجه شود. سپس یک جمله بسازید و آن را روی نظرات قرار دهید.

Are you keeping a closer eye Dave?

آیا به دیو نزدیک تر نگاه می کنی؟

I am definitely keeping a closer eye on this  one. See, we just get it nice and brown there.

من قطعاً این یکی را بیشتر زیر نظر دارم. ببینید، ما آن را زیبا و قهوه ای می کنیم.

It looks so good.

خیلی خوب به نظر می رسد.

I will say the texture of that crust is so good.

من می گویم بافت آن پوسته بسیار خوب است.

It is nice. I agree with you.

عالیست. من با شما موافقم.

The texture of a food is important. The  consistency, how it feels in your mouth.  

بافت یک غذا مهم است. قوام، احساسی که در دهان شما دارد.

Pizza crust can be chewy. That’s what this  was, it can be dry, crispy. There’s so many  

پوسته پیتزا می تواند جویدنی باشد. این همان چیزی بود که می‌تواند خشک و ترد باشد. روش‌های بسیار

different ways to describe different textures  for food, hard, crunchy, soft, pillowy,  

متفاوتی برای توصیف بافت‌های مختلف برای غذا، سخت، ترد، نرم، بالش‌دار، خوش‌آلود، لکه‌دار

mushy, gooey, runny, spongey and so on. Can you  think of more? Put them in the comments below.

، آب‌ریزش، اسفنجی و غیره وجود دارد. آیا می‌توانید به موارد بیشتری فکر کنید؟ آنها را در نظرات زیر قرار دهید.

I like a good chewy crust.

من یک پوسته جویدنی خوب دوست دارم.

I will say the texture of that crust is so good.

من می گویم بافت آن پوسته بسیار خوب است.

It is nice. I agree with you.

عالیست. من با شما موافقم.

This one's blowing up.

این یکی داره منفجر میشه

Oh, that looks about perfect.

اوه، به نظر کامل می رسد.

Almost done. That’s pretty good.

تقریباً انجام شده است. خیلی خوب است.

I’m going to hit this side

من میرم این طرف

Yeah. See it’s a little lighter?

آره. ببینید کمی سبک تر است؟

Dave did a reduction over reduction. I love it  when people do this. The phrase was “I am going to  

دیو یک کاهش نسبت به کاهش انجام داد. وقتی مردم این کار را انجام می‌دهند، دوست دارم. عبارت این بود "من می خواهم به

hit this side.” You’re probably familiar with the  way Americans reduce "going to" to "gonna." Very common.  

این طرف ضربه بزنم." احتمالاً با روشی که آمریکایی‌ها «going to» را به «gonna» کاهش می‌دهند آشنا هستید. بسیار شایع.

Have you ever notice before that I’m gonna  is sometimes reduced further? It can become  

آیا قبلاً متوجه شده‌اید که من گاهی اوقات بیشتر کاهش پیدا می‌کنم؟ می تواند به

I’muna or even just muna. This is what Dave did here. He said “I’muna.” Dropping the g of gonna.

I'muna یا حتی فقط muna تبدیل شود. این همان کاری است که دیو اینجا انجام داد . گفت: «ایمونا». انداختن g of gonna.

I’muna hit this side

من به این طرف ضربه زدم

Now, hit this side. That just  means he’s going to make sure  

حالا، این طرف را بزن. این فقط به این معنی است که او مطمئن خواهد شد

that side is what get closest to the flame. Let’s  listen a bit more. He also uses the contraction  

که آن طرف نزدیک‌ترین نقطه به شعله است. بیایید کمی بیشتر گوش کنیم. او همچنین از انقباض

“should have.” He says “He let the  dough rest more than he should’ve.”

«باید داشته باشد» استفاده می‌کند. او می‌گوید: «به خمیر اجازه داد بیشتر از آنچه باید استراحت کند».

I’muna hit this side. See it’s a little lighter?

من به این طرف ضربه زدم ببینید کمی سبک تر است؟

I totally agree.

من کاملا موافقم.

This stuff is making some deep dish. Today.  

این مواد یک ظرف عمیق درست می کند. امروز.

I think I’ll let it sit the dough rest  a little bit longer than I shoud’ve  

فکر می‌کنم اجازه می‌دهم خمیر کمی بیشتر از آنچه باید بماند، استراحت کند، زیرا خمیر کمی کشش‌تر است، حباب‌دارتر است، هوادار است

because the dough is a little less  stretchy, it’s more bubbly, it’s airy.

.

I just love capturing natural  English and finding the idioms  

من فقط عاشق گرفتن انگلیسی طبیعی و پیدا کردن اصطلاحات

and the reductions and sharing them with you here.

و کاهش ها و به اشتراک گذاشتن آنها با شما در اینجا هستم.

Massive thanks to my friend Dave who let me  capture his pizza-making skills on camera.

تشکر فراوان از دوستم دیو که به من اجازه داد مهارت های پیتزاسازی او را در دوربین ثبت کنم.

If you like Dave, give him a  thumbs up and a shout out in the comments.

اگر از دیو خوشتان می‌آید، او را به او تبریک بگویید و در نظرات فریاد بزنید.

Keep your learning going right  now and check out this video  

همین الان به یادگیری خود ادامه دهید و این ویدیو را ببینید

and be sure to subscribe with notifications on.  

و حتماً با اعلان‌ها مشترک شوید.

I make new videos on the English language every  Tuesday and I’d love to see you back here again.

من هر سه‌شنبه ویدیوهای جدیدی به زبان انگلیسی می‌سازم و دوست دارم دوباره شما را در اینجا ببینم.

That’s it and thanks so much  for using Rachel’s English.

همین است و بسیار سپاسگزارم برای استفاده از انگلیسی Rachel.