Why are you Best for this job? | How to Answer Job Interview Questions | Mock Interviews

Have you ever really made a mess of something at work?

آیا واقعاً تا به حال در محل کار چیزی را به هم ریخته اید؟

A potential employer might ask about this in an interview to hear about how you handled it,

یک کارفرمای بالقوه ممکن است در مصاحبه ای در مورد این موضوع بپرسد تا در مورد نحوه برخورد شما با آن بشنود و در

to understand more about you as an employee.

مورد شما به عنوان یک کارمند بیشتر بداند.

Today we’ll study how to talk about mistakes at work in a way that can still impress your employer.

امروز مطالعه خواهیم کرد که چگونه در مورد اشتباهات در محل کار به گونه ای صحبت کنید که بتواند کارفرمای شما را تحت تاثیر قرار دهد.

We’re going to study four job interviews, a teacher, a doctor, a social worker, and a marketing expert.

ما چهار مصاحبه شغلی، یک معلم، یک پزشک، یک مددکار اجتماعی و یک کارشناس بازاریابی را مطالعه خواهیم کرد.

We’ll study how they answer common interview questions

ما بررسی خواهیم کرد که چگونه آنها به سوالات رایج مصاحبه پاسخ می دهند

to figure out how you can form your own compelling answers.

تا بفهمیم چگونه می توانید پاسخ های قانع کننده خود را ایجاد کنید.

At the end, there will be a lesson for my non-native English speaking students

در پایان، برای دانش آموزان غیر بومی انگلیسی من

on some of the idioms that came up in answers.

در مورد برخی از اصطلاحاتی که در پاسخ آمده است، درسی وجود خواهد داشت.

The prompts we’ll study today are: tell me about a mistake you made at work and how you handled it,

نکاتی که امروز مطالعه خواهیم کرد عبارتند از: به من در مورد اشتباهی که در محل کار مرتکب شده اید و نحوه برخورد با آن صحبت کنید،

talk about a time you exhibited leadership in your current position,

در مورد زمانی که در موقعیت فعلی خود رهبری نشان داده اید صحبت کنید

and tell us why you’re the right person for this job.

و به ما بگویید که چرا شما فرد مناسبی برای این شغل هستید.

Everyone makes mistakes from time to time,

همه گاهی اوقات اشتباه می کنند،

and you can still really impress your interviewer when talking about something you messed up.

و شما هنوز هم می توانید وقتی در مورد چیزی که به هم ریخته اید صحبت می کنید، مصاحبه کننده خود را تحت تاثیر قرار دهید.

Let’s hear how Adrienne, who works in marketing in the performing arts, handled this prompt.

بیایید بشنویم که آدرین، که در زمینه بازاریابی در هنرهای نمایشی کار می کند، چگونه با این امر برخورد کرد.

A couple years ago, I was working on an email blast for a major initiative at my company

چند سال پیش، من در حال کار بر روی یک ایمیل انفجاری برای یک ابتکار بزرگ در شرکتم بودم

and this was one of those emails with an incredibly large list. We had about

و این یکی از آن ایمیل‌هایی بود که فهرستی فوق‌العاده بزرگ داشت. ما حدود

thirty to forty thousand people receiving this email.

سی تا چهل هزار نفر داشتیم که این ایمیل را دریافت کردند.

And even though we had a team of people checking and rechecking to make sure that everything was accurate,

و حتی با وجود اینکه ما تیمی از مردم داشتیم که چک می‌کردند و دوباره بررسی می‌کردند تا مطمئن شوند که همه چیز دقیق است،

once we hit send, and it was already out,

یک بار که ارسال را فشار دادیم، و قبلاً منتشر شده بود،

we received a message back from one of the people who received it that the link was incorrect.

از یکی از افرادی که آن را دریافت کرده بود، پیامی دریافت کردیم مبنی بر اینکه پیوند نادرست است.

And that is just the worst thing as someone sending out emails as a marketer, just to know that

و این بدترین چیزی است که کسی به عنوان یک بازاریاب ایمیل می فرستد، فقط برای اینکه بدانید به

you've messaged all these people to try to get them to do something, and the link is not the right link.

همه این افراد پیام داده اید تا آنها را وادار به انجام کاری کنید، و پیوند پیوند مناسبی نیست.

So immediately, I went and I spoke with my boss about it and we had a conversation about what was most

بنابراین بلافاصله، من رفتم و با رئیسم در مورد آن صحبت کردم و در مورد آنچه که

practical, as the next step to try to resolve this,

عملی‌تر بود، به عنوان گام بعدی برای حل این مشکل، گفت‌وگو کردیم،

and we agreed that we should send out a follow-up email to people

و توافق کردیم که باید یک ایمیل بعدی برای مردم ارسال کنیم.

to just let them know oops we we apologize that we sent the incorrect link, here's the correct link,

فقط به آنها اطلاع دهید اوه ما عذرخواهی می کنیم که پیوند نادرست را ارسال کردیم، این لینک صحیح است،

and thank you so much for your understanding.

و از درک شما بسیار سپاسگزاریم.

And it worked out. It's funny how I sort of had forgotten about that until this question.

و نتیجه داد. خنده‌دار است که تا قبل از این سوال این موضوع را فراموش کرده بودم.

But it felt like such a big deal at the time.

اما در آن زمان به نظر خیلی بزرگ بود.

So now, I'm a lot more meticulous with checking links

بنابراین در حال حاضر، من در بررسی پیوندها بسیار دقیق تر هستم،

even when I know an entire team of other people have already tested and approved all of the details.

حتی زمانی که می دانم یک تیم کامل از افراد دیگر قبلاً همه جزئیات را آزمایش و تأیید کرده اند.

This is great. She gives one really specific example, and talks about how she resolved it.

این عالی است. او یک مثال واقعاً مشخص می‌آورد و در مورد چگونگی حل آن صحبت می‌کند.

She went straight to her supervisor and they discussed it together.

او مستقیماً نزد سرپرستش رفت و با هم در مورد آن بحث کردند.

Let’s also talk about what she doesn’t do: she doesn’t blame someone else for this.

بیایید در مورد کارهایی که او انجام نمی دهد نیز صحبت کنیم: او شخص دیگری را برای این کار سرزنش نمی کند.

It could be tempting to say something like

ممکن است وسوسه انگیز باشد که بگوییم

“the person who was supposed to check all the links didn’t do her job”.

"کسی که قرار بود همه پیوندها را بررسی کند، کار خود را انجام نداده است".

But remember, part of what someone is looking for here is how you talk about your mistake.

اما به یاد داشته باشید، بخشی از چیزی که یک نفر در اینجا به دنبال آن است این است که چگونه در مورد اشتباه خود صحبت می کنید.

Blaming others or speaking ill of others will likely reflect poorly on you.

سرزنش دیگران یا بدگویی نسبت به دیگران احتمالاً بر شما تأثیر منفی خواهد گذاشت.

Don’t dwell on whose fault it was.

فکر نکن تقصیر کی بوده

She then goes on to talk about having learned a lesson from it:

او سپس در مورد درس گرفتن از آن صحبت می‌کند:

she says she’s now even more meticulous about checking the links in emails.

او می‌گوید که اکنون در بررسی پیوندهای ایمیل‌ها دقیق‌تر است.

Let’s hear how Jeff, a doctor, answered this question.

بیایید بشنویم که جف، یک پزشک، چگونه به این سوال پاسخ داد.

So one of the mistakes that I made at work was not

بنابراین یکی از اشتباهاتی که در محل کارم مرتکب شدم،

getting an important certification that I needed to do my job in at the appropriate time.

نگرفتن گواهینامه مهمی بود که باید در زمان مناسب کارم را انجام دهم.

Part of the reason behind that was that I was so busy doing many, many other things

بخشی از دلیل آن این بود که من آنقدر مشغول انجام بسیاری از کارهای دیگر بودم

that I didn't give it the priority that it needed.

که اولویت مورد نیاز را به آن ندادم.

It was an obvious important thing to finish in order to complete the work,

این یک چیز مهم مهم بود که برای تکمیل کار،

or to do the work that I that I have to do on a daily basis.

یا انجام کارهایی که باید روزانه انجام دهم، به پایان برسانم.

The way I rectified that was to realize that you can't just wait until the very end to kind of get things done.

روشی که من آن را اصلاح کردم این بود که متوجه شدم برای انجام کارها نمی توان تا آخر کار صبر کرد. برای رسیدن به هدف نهایی

You need to put steps in a process and finish those steps

باید مراحلی را در یک فرآیند قرار دهید و آن مراحل را

as sort of mini goals in order to reach the final goal.

به عنوان اهداف کوچک به پایان برسانید.

I also developed a priority list for my work, kind of listing from one to ten,

من همچنین یک لیست اولویت برای کار خود تهیه کردم، به نوعی لیست کردن از یک تا ده،

the things that I really need to focus on every day, every week, every month in order to get things done.

چیزهایی که واقعاً باید هر روز، هر هفته، هر ماه روی آنها تمرکز کنم تا بتوانم کارها را انجام دهم.

I’m impressed with the system Jeff put in place to make sure a mistake like this doesn’t happen again.

من تحت تأثیر سیستمی هستم که جف برای اطمینان از اینکه چنین اشتباهی دوباره تکرار نمی شود، قرار داده است.

His system is detailed, and he described that detail.

سیستم او مفصل است و او این جزئیات را شرح داده است.

Make sure you talk about what you’ve changed since making that mistake.

مطمئن شوید که از زمان انجام آن اشتباه چه چیزی را تغییر داده اید صحبت می کنید.

That can really impress a potential employer.

این واقعاً می تواند یک کارفرمای بالقوه را تحت تأثیر قرار دهد.

Dan is a social worker.

دن یک مددکار اجتماعی است.

Let’s listen to how he answered the question.

بیایید به نحوه پاسخ او به این سوال گوش دهیم.

So as a social worker, I think one of the things that's the hardest about my job is knowing when to say 'no'

بنابراین به‌عنوان یک مددکار اجتماعی، فکر می‌کنم یکی از سخت‌ترین چیزها در مورد شغل من این است که بدانم چه زمانی «نه» بگویم

and how to do that in a professional manner.

و چگونه آن را به شیوه‌ای حرفه‌ای انجام دهم.

Recently, I was working with a family, who elderly couple,

اخیراً با خانواده‌ای کار می‌کردم که زوج سالخورده‌ای بودند،

the the husband was bed bound with severe memory deficits, and the elderly wife was his only caretaker.

شوهرشان با نقص حافظه شدید تخت بسته بود و همسر سالخورده تنها مراقب او بود.

And doing home visits with them,

و بازدید از خانه با آنها،

it was very touching and heartbreaking to see that she was doing her best to take care of him,

بسیار تکان دهنده و دلخراش بود که می دیدم او تمام تلاش خود را برای مراقبت از او انجام می دهد،

but really wasn't successful, and wasn't able to do it well.

اما واقعاً موفق نبود و نمی توانست آن را به خوبی انجام دهد.

She did not feel that way, she felt like she was doing what she needed to do for her husband,

او چنین احساسی نداشت، احساس می‌کرد که دارد کاری را که باید برای شوهرش انجام می‌دهد، انجام می‌دهد

and she wanted to keep him in home as long as possible.

و می‌خواست او را تا زمانی که ممکن است در خانه نگه دارد.

And I tried to meet her where she was and

و من سعی کردم او را در جایی که بود ملاقات کنم و

to be there and be as supportive as possible in finding any kind of

آنجا باشم و تا حد امکان در یافتن هر نوع

outside services that would help her take care of her husband.

خدمات بیرونی که به او در مراقبت از شوهرش کمک می کند حمایت کنم.

Ultimately, all of the things that I found didn't work for her, for one reason or another,

در نهایت، همه چیزهایی که من پیدا کردم، به دلایلی برای او کار نکردند،

and later, another social worker who became involved,

و بعداً، یکی دیگر از مددکاران اجتماعی که درگیر شد،

reported the case to adult protective services,

پرونده را به خدمات حفاظتی بزرگسالان گزارش کرد،

which then initiated a court proceeding that then forced her to get him moved to an assisted living facility.

و سپس دادگاهی را آغاز کرد و سپس او را مجبور کرد. تا او را به یک مرکز زندگی کمکی منتقل کنند. به نظر

This seems kind of like a kind of a harsh thing to do but in hindsight,

می رسد این یک نوع کار خشن است، اما در گذشته،

it's what needed to happen, and it probably should have happened earlier,

این چیزی است که باید اتفاق بیفتد، و احتمالاً باید زودتر اتفاق می افتاد،

than me trying to help her find solutions that that worked for her, because

تا اینکه من سعی می کردم به او کمک کنم راه حل هایی پیدا کند که برای او مفید بود، زیرا

it became clear that the longer that we work together, that she was.

مشخص شد که هر چه بیشتر با هم کار کنیم، او همینطور بود.

There was no solution that worked for her. And she felt very trapped but just couldn't agree to anything.

هیچ راه حلی برای او کارساز نبود. و او احساس می کرد که به شدت گرفتار شده است اما نمی توانست با چیزی موافقت کند.

So the courts coming in to help solve this was really the only way to go and I,

بنابراین دادگاه‌ها برای کمک به حل این مشکل واقعاً تنها راه بودند و من

I think I should have recognized that earlier.

فکر می‌کنم باید زودتر این را تشخیص می‌دادم.

Here, as he talks about a mistake he made, Dan also really lets me know about one of his strengths.

در اینجا، همانطور که او در مورد اشتباهی که مرتکب شده صحبت می کند، دن همچنین واقعاً یکی از نقاط قوت خود را به من اطلاع می دهد.

He really wanted to work with this woman, to meet her where she was, and he tried everything he could to do so.

او واقعاً دوست داشت با این زن کار کند، او را در جایی که او بود ملاقات کند، و برای انجام این کار تمام تلاشش را کرد.

He was very empathetic, and as social worker, that’s an important trait to have.

او بسیار همدل بود و به عنوان مددکار اجتماعی، این ویژگی مهمی است.

In the end, the situation had to be handled differently.

در نهایت، باید وضعیت را به گونه‌ای دیگر مدیریت می‌کرد.

But I appreciate that what led to this mistake was Dan’s big-heartedness.

اما من قدردانی می کنم که آنچه منجر به این اشتباه شد، بزرگ دلی دن بود.

As you think of past mistakes at work, try to think of ones that lead to specific,

همانطور که به اشتباهات گذشته در محل کار فکر می کنید، سعی کنید به اشتباهاتی فکر کنید که منجر به

real changes that you can talk about.

تغییرات خاص و واقعی می شود که می توانید در مورد آنها صحبت کنید.

Try to think of mistakes that came from something like

سعی کنید به اشتباهاتی فکر کنید که از چیزی مانند

too much empathy or working too hard

همدلی بیش از حد یا سخت کوشی ناشی می شود،

rather than being checked out or not engaged in what was happening at work.

به جای اینکه مورد بررسی قرار بگیرید یا درگیر اتفاقاتی که در محل کار می افتد نباشید.

Another common interview question is leadership.

یکی دیگر از سوالات رایج مصاحبه، رهبری است.

Tell me about a time you exercised leadership, or showed leadership, at your job.

در مورد زمانی که در شغل خود رهبری انجام می دادید یا رهبری نشان می دادید به من بگویید.

Let’s listen to how Adrienne, Dan, and Jeff answered this question.

بیایید به نحوه پاسخ آدرین، دن و جف به این سوال گوش دهیم.

In my last position, an area of leadership for me was when we

در آخرین موقعیت من، یک حوزه رهبری برای من زمانی بود که

moved the entire organization over to a new online ticketing system.

کل سازمان را به یک سیستم جدید فروش بلیط آنلاین منتقل کردیم.

And so this is a major undertaking that intersects with colleagues in a lot of different departments,

و بنابراین این یک تعهد بزرگ است که با همکاران در بسیاری از بخش‌های مختلف،

who have a lot of different conflicting priorities.

که اولویت‌های متناقض زیادی دارند، تلاقی می‌کند.

And so I, in order to push this through and get this ticketing system online,

و بنابراین من، برای انجام این کار و دریافت این سیستم بلیط آنلاین،

I had to initiate conversations with colleagues in all different areas,

مجبور شدم با همکاران در همه زمینه‌های مختلف صحبت‌هایی را آغاز کنم

and really understand what they needed and what they were afraid of, and

و واقعاً بفهمم که آنها به چه چیزی نیاز دارند و از چه چیزی می‌ترسند، و

try to make them comfortable with this new system,

سعی کنم آنها را با این کار راحت کنم. سیستم جدید،

and make sure that we had very clear timelines for them to submit all the materials that they needed to submit,

و مطمئن شوید که ما جدول زمانی بسیار روشنی برای آنها داریم تا همه مطالبی را که باید ارسال کنند، ارسال کنند،

so we could make sure that they were covered with this new system.

بنابراین ما می توانیم مطمئن شویم که آنها تحت پوشش این سیستم جدید هستند.

And so it worked really well to just have really clear lines of communication,

و بنابراین خیلی خوب کار کرد که فقط خطوط ارتباطی واقعاً واضحی داشتیم،

and I was the one point person to really make sure that everything was happening on deadline.

و من تنها فردی بودم که واقعاً مطمئن شدم همه چیز در مهلت مقرر اتفاق می‌افتد.

Adrienne used the phrase ‘point person’.

آدرین از عبارت "شخص اشاره" استفاده کرد.

This is the main contact, the leader.

این مخاطب اصلی، رهبر است.

So there were various different departments involved,

بنابراین بخش‌های مختلفی درگیر بودند

and she was the one person who was talking to all of them, keeping track of all of the parts of the project.

و او تنها فردی بود که با همه آنها صحبت می‌کرد و تمام بخش‌های پروژه را پیگیری می‌کرد.

This is a great example.

این یک مثال عالی است.

It’s a big project, there were many people involved, and she does mention that she established very clear

این یک پروژه بزرگ است، افراد زیادی درگیر بودند، و او اشاره می کند که ارتباط بسیار واضحی برقرار کرده

communication and that the deadline was met.

و ضرب الاجل انجام شده است.

So as a supervisor, I had a staff of nine, and in a previous position, I was working with the staff to try to

بنابراین به عنوان یک سرپرست، من 9 نفر پرسنل داشتم، و در موقعیت قبلی، با کارکنان کار می کردم تا

find ways to encourage them to promote their own learning, and to help them find leadership

راه هایی بیابم تا آنها را تشویق کنم تا یادگیری خود را ارتقا دهند و به آنها کمک کنم

roles within the organization.

نقش های رهبری را در سازمان پیدا کنند.

So the organization I worked for had a lot of staff,

بنابراین سازمانی که من در آن کار می‌کردم کارکنان زیادی داشت،

but we're having trouble finding people who were ready to move to the next level,

اما ما در یافتن افرادی که آماده انتقال به سطوح بعدی،

manager, administrator level positions.

مدیریت و پست‌های سطح مدیر هستند، مشکل داریم.

So I was instrumental in helping to bring a program on board in which we identified

بنابراین من در کمک به اجرای برنامه‌ای که در آن کارکنانی را شناسایی کردیم

staff members that we then called senior staff, and gave them extra roles.

که بعداً آن‌ها را کارکنان ارشد می‌نامیدیم، کمک کردم و نقش‌های اضافی به آنها دادیم.

So on my team, I had a senior staff member who was responsible for helping me run team meetings,

بنابراین در تیمم، من یک کارمند ارشد داشتم که مسئول کمک به من در اجرای جلسات تیم، کمک به

helping me gather data, planning for team events,

جمع‌آوری داده‌ها، برنامه‌ریزی برای رویدادهای تیمی،

looking at metrics, being part of performance improvement projects.

بررسی معیارها و بخشی از پروژه‌های بهبود عملکرد بود.

And I worked more one-on-one with this person

و من بیشتر با این شخص

in our supervision to talk about ways in which they could really focus on their leadership style,

تحت نظارت خود کار کردم تا در مورد روش هایی صحبت کنم که آنها واقعاً می توانند روی سبک رهبری خود تمرکز کنند،

learning from other leaders,

از سایر رهبران یاد بگیرند، به اندازه

being comfortable enough to ask questions in a safe environment where they could

کافی راحت باشند که در یک محیط امن سؤال بپرسند، جایی که

really start to look at their job as a stepping stone to the next job.

واقعاً بتوانند شروع کنند. تا به شغل خود به عنوان پله ای برای شغل بعدی نگاه کنند.

And I'm happy to say that the

و خوشحالم که بگویم

person that I worked with then got promoted on to a management position afterwards.

فردی که با او کار کردم بعداً به یک موقعیت مدیریت ارتقا یافت.

Great – Dan has an example where he was specifically leading a team.

عالی - دن مثالی دارد که در آن به طور خاص یک تیم را رهبری می کرد.

He started a program to help meet one of the company’s goals,

او برنامه ای را برای کمک به دستیابی به یکی از اهداف شرکت آغاز کرد

and personally mentored an employee to move that person up to a leadership position.

و شخصاً یکی از کارمندان را راهنمایی کرد تا آن شخص را به سمت رهبری ارتقا دهد.

Dan used the word ‘instrumental’.

دن از کلمه "دستگاه" استفاده کرد.

I was instrumental in helping to bring a program on board.

من نقش مهمی در ارائه یک برنامه داشتم.

Instrumental music is music with no vocals.

موسیقی دستگاهی موسیقی بدون آواز است.

But when it’s used outside of the context of music, it means, something or someone that was influential,

اما وقتی خارج از زمینه موسیقی استفاده می‌شود، به معنای چیزی یا شخصی است که

very necessary to make something else happen.

برای ایجاد اتفاق دیگری بسیار ضروری بوده است.

It’s a great word to use to describe yourself in an interview.

این یک کلمه عالی برای توصیف خود در مصاحبه است.

Here are a couple sample sentences:

در اینجا چند جمله نمونه وجود دارد:

I was instrumental in ramping up our social media presence.

من در افزایش حضور خود در رسانه های اجتماعی نقش موثری داشتم.

I played an instrumental role in developing our best-selling product.

من نقش مهمی در توسعه محصول پرفروش خود بازی کردم.

So I would say one of the specific moments where I showed leadership was when I brought together two

بنابراین می‌توانم بگویم یکی از لحظات خاصی که در آن رهبری نشان دادم، زمانی بود که دو

different coalitions in our community that were working on trying to prevent childhood lead poisoning.

ائتلاف مختلف را در جامعه خود گرد هم آوردم که در تلاش برای جلوگیری از مسمومیت با سرب در دوران کودکی بودند.

There was a health system that developed a coalition, and then there was a

یک سیستم بهداشتی وجود داشت که یک ائتلاف ایجاد کرد، و سپس یک

community-based of providers stakeholders that were also dealing with the same issue.

جامعه مبتنی بر ذینفعان ارائه‌دهنده‌ها وجود داشت که با همین موضوع سر و کار داشتند.

The leadership piece, what I felt was important was that there really didn't need to be two separate

بخش رهبری، چیزی که من احساس کردم مهم است این بود که واقعاً نیازی نیست که دو

groups working on the same issue within our community.

گروه جداگانه روی یک موضوع در جامعه ما کار کنند.

So what I decided to do was to bring those two together

بنابراین آنچه تصمیم گرفتم انجام دهم این بود که این دو را به هم نزدیک کنم

and to enhance the purpose and power of two groups coming together on a singular issue.

و هدف و قدرت دو گروه را که در یک موضوع منحصر به فرد گرد هم می آیند، تقویت کنم.

Great, Jeff gives a really concrete example of one time, one project where he was a leader,

عالی است، جف یک مثال واقعا ملموس از یک بار، یک پروژه ارائه می‌کند که در آن او یک رهبر بود،

he saw something he could improve, he took the initiative, and he did it,

او چیزی را دید که می‌توانست آن را بهبود بخشد، ابتکار عمل را به دست گرفت، و این کار را انجام داد، و

pulling two important groups together to more effectively solve a problem in his community.

دو گروه مهم را با هم جمع کرد تا به طور مؤثرتر مشکلی را در خود حل کند. انجمن.

As you think of your answer to this prompt, make sure you’re getting really specific

همانطور که به پاسخ خود به این درخواست فکر می کنید، مطمئن شوید که واقعاً دقیق می شوید

– if Jeff had said something like, I show leadership when I bring groups of people together –

- اگر جف چیزی شبیه این گفته بود، وقتی گروه هایی از مردم را دور هم جمع می کنم، رهبری نشان می دهم - این

that’s a generic answer, it’s a claim with no example to back it up.

یک پاسخ کلی است، این ادعایی است بدون مثال آن را بالا

Make sure you’re answering with examples from your past.

مطمئن شوید که با مثال هایی از گذشته خود پاسخ می دهید.

A really common question to be asked is, why should we hire you for this job?

یک سوال واقعا متداول این است که چرا باید شما را برای این شغل استخدام کنیم؟

Or, why are you the best person for this job?

یا، چرا شما بهترین فرد برای این شغل هستید؟ در

Here’s a chance to really sell yourself,

اینجا فرصتی است که واقعاً خود را بفروشید،

and with this question, don’t worry about sounding arrogant or like a know-it-all.

و با این سؤال، نگران نباشید که متکبرانه به نظر برسید یا مانند یک فرد آگاه به نظر برسید.

Let’s listen to how Adrienne answered it.

بیایید به نحوه پاسخ آدرین به آن گوش دهیم. فکر می‌کنم

I think I'm really a perfect fit for this marketing director position at this performing arts center because

واقعاً برای این سمت مدیر بازاریابی در این مرکز هنرهای نمایشی مناسب هستم، زیرا

I have the deep understanding of New York city's classical music world and I know the nuance of

درک عمیقی از دنیای موسیقی کلاسیک شهر نیویورک دارم و تفاوت‌های ظریف

communicating with more traditional audiences about this kind of music.

برقراری ارتباط با مخاطبان سنتی را در مورد این نوع موسیقی می‌دانم.

But then I also have the really strong digital marketing chops where I really understand video strategy,

اما پس از آن، من همچنین دارای ابزارهای بسیار قوی بازاریابی دیجیتال هستم که در آن استراتژی ویدیویی،

and online ad strategy, and the richness of audience understanding, and how important that is, and I think

استراتژی تبلیغات آنلاین، و غنای درک مخاطبان، و اهمیت این موضوع را درک می‌کنم، و فکر می‌کنم

bringing all those things together can really take the marketing strategy to the next level here.

گردآوری همه این موارد می‌تواند واقعاً استراتژی بازاریابی را در بر بگیرد. به سطح بعدی در اینجا.

If we think about ways to optimize and improve some of the digital marketing approaches,

اگر به راه‌هایی برای بهینه‌سازی و بهبود برخی از رویکردهای بازاریابی دیجیتال فکر کنیم،

I think it's really gonna make a huge impact here.

فکر می‌کنم در اینجا واقعاً تأثیر زیادی خواهد داشت.

Her answer focuses on two things:

پاسخ او بر دو چیز متمرکز است:

understanding and skill.

درک و مهارت.

And for what she’s doing, those two things really matter.

و برای کاری که او انجام می دهد، این دو چیز واقعاً مهم هستند.

If you had someone

اگر فردی

with great marketing skills who didn’t really understand the classical music scene in New York City,

با مهارت‌های بازاریابی عالی داشتید که واقعاً صحنه موسیقی کلاسیک در شهر نیویورک را درک نمی‌کرد،

then those skills couldn’t be put to good use.

نمی‌توان از این مهارت‌ها به خوبی استفاده کرد.

Think about what's needed at the job.

در مورد آنچه در کار مورد نیاز است فکر کنید.

Look at the job description.

به شرح شغل نگاه کنید.

Pick out the most important points,

مهم ترین نکات را انتخاب کنید

and be able to concisely and convincingly talk about how you’re great at them.

و بتوانید به طور مختصر و قانع کننده در مورد اینکه چگونه در آنها عالی هستید صحبت کنید.

This is not the time to bring up a weakness,

اکنون زمان مطرح کردن نقطه ضعف نیست،

focus only on what you do very well.

فقط روی کارهایی که خیلی خوب انجام می دهید تمرکز کنید.

Think about what makes you different from other candidates.

به این فکر کنید که چه چیزی شما را از سایر نامزدها متمایز می کند.

what do you think you can do better than anyone else applying for the job?

فکر می کنید چه کاری را می توانید بهتر از هرکس دیگری که برای این شغل درخواست می کند انجام دهید؟

I think I'm the best person for this position because I have a lot of clinical experience.

فکر می کنم بهترین فرد برای این موقعیت هستم زیرا تجربه بالینی زیادی دارم.

I've been in the field for over 12 years, working with homeless folks, mentally ill folks, impatient patients,

من بیش از 12 سال در این زمینه بوده ام و با افراد بی خانمان، بیماران روانی، بیماران بی حوصله و

the veteran population.

جمعیت جانباز کار کرده ام.

I've also got a lot of supervisory experience under my belt so I've supervised two different clinical teams,

من همچنین تجربیات زیادی در زمینه نظارت دارم، بنابراین بر دو تیم بالینی مختلف،

social workers, nurses, and I'm a self-starter, I'm a team player, I take direction and I value feedback,

مددکاران اجتماعی، پرستاران نظارت کرده‌ام، و خودم شروع کننده هستم، من یک بازیکن تیم هستم، هدایت می‌کنم و برایم ارزش قائل هستم. بازخورد،

I'm comfortable with critical feedback.

من با بازخورد انتقادی راحت هستم.

I'm a self-starter and I really want to learn and grow.

من یک شروع کننده هستم و واقعاً می خواهم یاد بگیرم و رشد کنم.

And I'm very excited about this position.

و من در مورد این موقعیت بسیار هیجان زده هستم.

Dan got specific at the beginning talking about his experience.

دن در ابتدا به طور خاص در مورد تجربه خود صحبت کرد.

He didn’t just say, I have a lot of experience,

او فقط نگفت، من تجربه زیادی دارم،

but he said exactly the kinds of people he has experience working with:

بلکه دقیقاً از افرادی که تجربه کار با آنها را دارد، گفت:

the homeless, veterans, and so on.

بی خانمان ها، جانبازان و غیره.

He also got specific about his experience as a supervisor, supervising two teams.

او همچنین در مورد تجربه خود به عنوان سرپرست و سرپرستی دو تیم به طور خاص صحبت کرد.

Then he went into a couple of personality traits:

سپس او وارد چند ویژگی شخصیتی شد:

self-starter, team player, takes critical feedback well.

خود شروع کننده، بازیکن تیم، بازخورد انتقادی را به خوبی دریافت می کند.

It’s okay to add a few of these kinds of things, but make sure it’s not all you say.

اضافه کردن چند مورد از این نوع چیزها اشکالی ندارد، اما مطمئن شوید که این همه آن چیزی نیست که شما می گویید.

As with all questions, give detail.

مانند تمام سوالات، جزئیات را بیان کنید.

How did Lisa answer this question?

لیزا چگونه به این سوال پاسخ داد؟

One of my strengths, which I think makes me great for this position, is that I am a positive thinker.

یکی از نقاط قوت من که فکر می کنم من را برای این موقعیت عالی می کند، این است که مثبت اندیش هستم.

I don't complain. I don't look at the negative. I try to focus on the positive. Also, I'm a team member.

من شکایت نمی کنم. من به منفی نگاه نمی کنم. سعی می کنم روی نکات مثبت تمرکز کنم. همچنین، من یک عضو تیم هستم.

I like to work with other people.

من دوست دارم با افراد دیگر کار کنم.

I love to help other people.

من دوست دارم به دیگران کمک کنم.

And I tend to have a habit of setting high expectations for myself.

و من عادت دارم که انتظارات زیادی از خودم داشته باشم.

So I think these qualities make me great for this position.

بنابراین فکر می‌کنم این ویژگی‌ها مرا برای این موقعیت عالی می‌سازد.

Here, Lisa talked about traits in her personality that make her good for the position.

در اینجا، لیزا در مورد ویژگی هایی در شخصیت خود صحبت کرد که او را برای این موقعیت خوب می کند.

they’re certainly things that matter in the work place,

آنها مطمئناً چیزهایی هستند که در محل کار مهم هستند،

but I think Adrienne’s and Dan’s answers were a little stronger because they focused more on experience.

اما من فکر می کنم پاسخ های آدرین و دن کمی قوی تر بودند زیرا آنها بیشتر روی تجربه تمرکز داشتند.

That speaks to what they’ve done.

این نشان دهنده کاری است که آنها انجام داده اند.

Traits speak generically to what you WILL DO in a position.

ویژگی ها به طور کلی با آنچه در یک موقعیت انجام خواهید داد صحبت می کنند.

Employers are more interested in hearing what you HAVE DONE,

کارفرمایان بیشتر به شنیدن کارهایی که شما انجام داده اید

and how that will translate into the job they’re hiring you for.

و اینکه چگونه به شغلی که شما را برای آن استخدام می کنند تبدیل می کند علاقه مند هستند.

Speaking to your specific experience is a great way to sell yourself in this question.

صحبت کردن با تجربه خاص خود یک راه عالی برای فروش خود در این سوال است.

Let’s hear Jeff’s answer.

بیایید پاسخ جف را بشنویم.

So I think I'm best suited for this position for several reasons.

بنابراین فکر می کنم به چند دلیل برای این موقعیت مناسب تر هستم.

One is that I do take a broad view and I feel like I can see

یکی این است که من دید وسیعی دارم و احساس می‌کنم می‌توانم به اندازه

a little bit into the future enough to see where we need to go and where we need to head

کافی آینده را ببینم تا ببینم

in order to achieve the goals that we want to set for ourselves.

برای رسیدن به اهدافی که می‌خواهیم برای خود تعیین کنیم به کجا باید برویم و به کجا باید برویم.

I also feel like I'm very relational, and I feel that that is one of the key elements of working within teams,

من همچنین احساس می‌کنم که بسیار رابطه‌مند هستم، و احساس می‌کنم که این یکی از عناصر کلیدی کار در تیم است،

because basically nothing gets done now unless you can work within a team and work well with others.

زیرا اساساً هیچ کاری در حال حاضر انجام نمی‌شود مگر اینکه بتوانید در یک تیم کار کنید و با دیگران خوب کار کنید.

So I feel that being able to envision into the future,

بنابراین من احساس می‌کنم که بتوانید آینده را تصور کنید،

to work well within the team that you're situated in at the time, that's a good combination for doing well in this job.

در تیمی که در آن زمان در آن قرار دارید به خوبی کار کنید، این ترکیب خوبی برای عملکرد خوب در این شغل است.

Jeff also lists two traits,

جف همچنین دو ویژگی را فهرست می‌کند،

first, that he can take a broad view, that he’s a visionary who can see greater goals for the organization.

اول اینکه او می‌تواند دیدگاه گسترده‌ای داشته باشد، اینکه او فردی رویا است که می‌تواند اهداف بزرگ‌تری برای سازمان ببیند.

It’s a good answer, but if he was able to get specific with an example of doing this in the past,

این پاسخ خوبی است، اما اگر او می توانست با مثالی از انجام این کار در گذشته مشخص کند،

that would add more detail.

جزئیات بیشتری را اضافه می کرد.

He also speaks to working well within a team,

او همچنین از کار خوب در یک تیم صحبت می کند

and comments that nothing can happen without the ability to work within a team.

و اظهار می کند که هیچ چیز بدون توانایی کار در یک تیم اتفاق نمی افتد.

I like this extra thought he added, it shows that he’s really invested in working in a team for practical reasons,

من این فکر اضافی را که او اضافه کرد دوست دارم، این نشان می دهد که او واقعاً به دلایل عملی روی کار در یک تیم سرمایه گذاری کرده است

to get care delivered to patients.

تا مراقبت به بیماران ارائه شود.

You have a lot to think about as you come up with your answer for this question.

وقتی به پاسخ خود برای این سوال می رسید باید به چیزهای زیادی فکر کنید.

Speak to your strengths and your unique experience or knowledge.

با نقاط قوت و تجربه یا دانش منحصر به فرد خود صحبت کنید.

Speak to past achievements and how you can do the same or better at this new position.

درباره دستاوردهای گذشته صحبت کنید و اینکه چگونه می توانید در این موقعیت جدید همین کار را انجام دهید یا بهتر انجام دهید.

Do speak with details, but watch the timing.

با جزئیات صحبت کنید، اما مراقب زمان باشید.

Keep your answer to around a minute.

پاسخ خود را در حدود یک دقیقه نگه دارید.

Anything much longer than that and you run the risk of rambling,

هر چیزی بسیار طولانی‌تر از آن باشد و شما در معرض خطر سرگردانی قرار می‌گیرید،

which waters down the strength of your answer.

که قدرت پاسخ شما را کاهش می‌دهد.

In the next video, we’re going to talk about something really tricky: discussing salary in an interview, and,

در ویدیوی بعدی، ما در مورد یک چیز واقعاً پیچیده صحبت خواهیم کرد: بحث در مورد حقوق در مصاحبه، و

after you get the job, negotiating your salary.

پس از دریافت کار، مذاکره درباره حقوق خود.

For my non-native students, we’re going to get to your English lesson in just a minute.

برای دانش‌آموزان غیربومی من، فقط در یک دقیقه به درس انگلیسی شما می‌رسیم.

If you haven’t already, be sure to click the subscribe button and the bell for notifications.

اگر قبلاً این کار را نکرده‌اید، حتماً روی دکمه اشتراک و زنگ اعلان‌ها کلیک کنید.

I make new videos on the English language and American culture every Tuesday

من هر سه‌شنبه ویدیوهای جدیدی در مورد زبان انگلیسی و فرهنگ آمریکایی می‌سازم

and have over 600 videos on my channel to date

و تا به امروز بیش از 600 ویدیو در کانال خود دارم که

focusing on listening comprehension and accent reduction.

بر درک شنیداری و کاهش لهجه تمرکز دارند.

While you’re waiting for next week’s video, a great next step would be to check out this “get started playlist.”

در حالی که منتظر ویدیوی هفته آینده هستید، یک قدم عالی بعدی این است که این «لیست پخش شروع کنید» را بررسی کنید.

Now for the English lesson.

حالا برای درس انگلیسی.

I want to study Adrienne’s answer to the question, why are you the best person for this position?

من می خواهم پاسخ آدرین به این سوال را مطالعه کنم که چرا شما بهترین فرد برای این موقعیت هستید؟

We’ll go over two idioms she used that you might not be familiar with.

ما به دو اصطلاح او می پردازیم که ممکن است شما با آنها آشنا نباشید.

Adrienne, why are you the best person for this job?

آدرین، چرا شما بهترین فرد برای این کار هستید؟

Because I have the deep understanding of New York city's classical music world and I know the nuance

زیرا من درک عمیقی از دنیای موسیقی کلاسیک شهر نیویورک دارم و تفاوت های ظریف برقراری

of communicating with more traditional audiences about this kind of music.

ارتباط با مخاطبان سنتی تر در مورد این نوع موسیقی را می دانم.

But then I also have the really strong digital marketing chops–

اما پس از آن، من ابزارهای واقعاً قوی بازاریابی دیجیتال را نیز دارم -

She has digital marketing chops. What does ‘chops’ mean here?

او دارای ابزارهای بازاریابی دیجیتال است. «چاپ» در اینجا به چه معناست؟

This is a word that can be used to apply to a skill.

این کلمه ای است که می توان از آن برای به کار بردن یک مهارت استفاده کرد.

When someone has ‘chops’, they excel at the skill.

وقتی کسی "چاپ" دارد، در مهارتش عالی است.

Some example sentences: He’s got serious compositional chops – he writes great music.

چند جملات مثال: او آهنگسازی جدی دارد - او موسیقی عالی می نویسد.

I don’t have the coding chops to apply to that position.

من ابزارهای کدنویسی برای درخواست در آن موقعیت را ندارم.

I developed my chops as a writer in grad school.

من به‌عنوان نویسنده در دبیرستان کارم را توسعه دادم.

Let’s listen to how Adrienne used it again.

بیایید به نحوه استفاده مجدد آدرین از آن گوش دهیم.

But then I also have the really strong digital marketing chops where I really understand video strategy,

اما پس از آن، من همچنین دارای ابزارهای بسیار قوی در بازاریابی دیجیتال هستم که در آن استراتژی ویدیویی

and online ad strategy–

و استراتژی تبلیغات آنلاین را درک می کنم –

She also used the phrase ‘take it to the next level’.

او همچنین از عبارت «آن را به سطح بعدی ببرید» استفاده کرد.

And I think bringing all those things together can really take the marketing strategy to the next level here.

و من فکر می کنم که گرد هم آوردن همه این موارد واقعاً می تواند استراتژی بازاریابی را در اینجا به سطح بعدی برساند.

To take something to the 'next level' means to improve it, or to go beyond what was expected.

بردن چیزی به «سطح بعدی» به معنای بهبود آن یا فراتر رفتن از آن چیزی است که انتظار می‌رفت.

Some examples:

چند مثال:

She took her training to the next level when she stayed after practice to work on her free throws.

زمانی که بعد از تمرین ماند تا روی پرتاب های آزاد خود کار کند، تمرینات خود را به سطح بعدی رساند.

Their vegan dishes are top-notch, they really take them to the next level.

غذاهای گیاهی آنها درجه یک هستند، آنها واقعا آنها را به سطح بعدی می برند.

Go to Youglish.com and do a search on these two terms.

به Youglish.com بروید و این دو عبارت را جستجو کنید.

See how others use them in context to help deepen your understanding.

ببینید دیگران چگونه از آنها در زمینه استفاده می کنند تا به درک شما کمک کنند.

That’s it, and thanks so much for using Rachel’s English.

همین، و از اینکه از زبان انگلیسی راشل استفاده کردید بسیار سپاسگزارم.