"And all through the mouse" - A Papa Teach Me Christmas Story!

And finished! Last Christmas present wrapped and ready for

و تمام شد! آخرین هدیه کریسمس بسته بندی شده و برای

Christmas day! Are you ready for Christmas day?

روز کریسمس آماده است! آیا برای روز کریسمس آماده هستید؟

Let's get ready together by reading my favourite christmas storyOn

بیایید با خواندن داستان کریسمس مورد علاقه من با هم آماده شویم. در

a snowy Christmas evening Paul was hanging his Christmas stocking

یک عصر کریسمس برفی، پل جوراب کریسمس خود را آویزان می کرد.

When Ian came home, his arms full of Christmas shopping

وقتی ایان به خانه آمد، آغوشش پر از خرید کریسمس

Ian that's far too much food! We don't need any more

بود. ما دیگه

Why don't we invite the little mice from next door?

نیازی نداریم چرا موش های کوچولو رو از همسایه دعوت نکنیم ؟

Have you lost your mind?! Can't you see that they're mice?!

حافظه ات را از دست دادی؟! نمی بینی که موش هستند؟!

But they're poor, they have no money, And also, they're nice!

اما آنها فقیر هستند، آنها پول ندارند، و همچنین، آنها خوب هستند!

Just then Mrs. Mouse burst in from the snow She cried, "Oh Mr mouse where on earth did he go?"

درست در همان لحظه خانم موش از زیر برف بیرون آمد و گریه کرد: "آقای موش کجا رفت؟"

He went out for breakfast and didn't come home for tea

او برای صبحانه بیرون رفت و برای چای به خانه نیامد

Please find my lovely mouse, I don't know where he could be!

لطفا موش دوست داشتنی من را پیدا کنید، نمی دانم کجا می تواند باشد!

I've looked everywhere from here to New Delhi

از اینجا تا دهلی نو همه جا را گشتم

He's greedy and little, and he follows his belly!

او حریص و کوچک است و دنبال شکمش می رود!

We have no money, I can't offer any pay

ما پول

This pie is all I have, please sir, help him find his way!

نداریم، نمی‌توانم پولی بدهم.

And so it was the night before christmas, and all through the house

و همینطور شب قبل از کریسمس بود، و

Paul was looking for a little lost mouse

پل در تمام خانه به دنبال یک موش کوچک گمشده بود.

He looked behind the sofa

او به پشت مبل

He looked under chairs

He checked in the attic

نگاه کرد و زیر صندلی ها را نگاه کرد

و در اتاق زیر شیروانی

He looked under the stairs

را بررسی کرد و به زیر پله ها نگاه کرد

The clues led him to a place called "The Cheese House"

. سرنخ ها او را به مکانی به نام " خانه پنیر"

and there he spotted a tail which belonged to a mouse

و آنجا دمی را دید که متعلق به یک موش بود.

He saw the mouse looking fat on the floor

او دید که موش روی زمین چاق به نظر می رسد

His tummy was hurting and he was stuck in the door

شکمش درد می کند و در در گیر کرده بود

"Sir, could you help me please?" Said the mouse with a sniff

"آقا، لطفا کمکم کنید؟" موش با بو

I was getting some cheese for my wife as a gift

گفت: داشتم برای همسرم

I saw the cheese and the bread and just ate away

پنیر می‌گرفتم، پنیر و نان را دیدم و تازه خوردم،

please get me free, I've been stuck here all day!

لطفاً مرا آزاد کنید، من تمام روز را اینجا گیر کرده‌ام!

Paul pushed and pushed with all of his might

پل هل داد و با تمام وجودش هل داد:

"I just can't do it, Mr Mouse you're stuck in too tight"

"من نمی توانم این کار را انجام دهم، آقای موش تو خیلی تنگ گیر کرده ای"

Paul frowned and then had an idea

پل اخم کرد و بعد به این

I'll get help, Mr Mouse, have no fear!

فکر افتاد که کمک بگیرم، آقای موش، نترس!

Paul asked everyone, and in the end asked Ian

پل از همه پرسید و در پایان از ایان پرسید

Can't you think of a plan that doesn't have ME in?

آیا نمی‌توانی به طرحی فکر کنی که من را در آن نداشته باشد؟

Paul paused and said

پل مکثی کرد و گفت:

"Kindness is the strongest power in life"

"مهربانی قوی ترین قدرت زندگی است"

We must help Mr Mouse get back to his wife!

ما باید به آقای موش کمک کنیم تا پیش همسرش برگردد!

With butter and oil, and rope around his feet

با کره و روغن و طناب دور پایش

If only I hadn't had so much to eat!

کاش اینقدر غذا نداشتم!

Ian pulled from below and Paul pushed from the top

ایان از پایین کشیده شد و پل از بالا هل داد

Mr Mouse flew out the door with a pop!

آقای موش با یک پاپ از در بیرون پرواز کرد!

They all ran home faster than ever

همه آنها سریعتر از همیشه به خانه دویدند که

Mr Mouse come in from that cold snowy weather!

آقای موش از آن هوای سرد برفی وارد شد!

Oh thank you! Thank you! You returned my dear mouse!

اوه متشکرم! متشکرم! موش عزیزم را برگرداندی!

Now it'll be a very merry Christmas in THIS house

حالا یک کریسمس بسیار مبارک در این خانه خواهد بود

Stay for dinner, let's talk and get chummy!

برای شام بمانید، بیایید با هم صحبت کنیم و دوست داشته باشیم!

Then Mr Mouse said: "But the food's all gone it's in my tummy!"

سپس آقای موش گفت: "اما غذا تمام شد، در شکم من است!"

I've eaten all the food, we don't have anymore

من همه غذاها را خورده ام، دیگر نداریم

And the shops are all closed, it's too late, and also, we're poor

و مغازه ها همه بسته اند، دیر شده است، و همچنین، ما بیچاره ایم

Food? Why, my new friends, we have plenty to give!

غذا؟ چرا، دوستان جدید من، ما چیزهای زیادی برای دادن داریم!

Sharing and giving is what it means to live!

به اشتراک گذاشتن و دادن یعنی زندگی کردن!

Friends and family together on Christmas day

دوستان و خانواده با هم در روز کریسمس می

Can laugh and share and sing and play!

توانند بخندند و به اشتراک بگذارند و آواز بخوانند و بازی کنند!

Where did all the Christmas pudding go now?

حالا این همه پودینگ کریسمس کجا رفت؟

*Gulp!* Said Mr Mouse

*گولپ!* گفت آقای موش

I've eaten it all! Just like a cow!

من همه را خورده ام! درست مثل گاو!

Her face turning red, Mrs. Mouse screamed

صورتش قرمز شد، خانم موش فریاد زد:

"Mr Mouse you're the worst!" her ears even steamed!

"آقای موش تو بدترینی!" حتی گوش هایش بخار شد!

Round and round the house, they did run

دور و بر خانه، آنها می

Never before had Christmas been so much fun!

دویدند هرگز کریسمس تا این حد سرگرم کننده نبوده است!

Merry Christmas, everyone!

کریسمس همگی مبارک!