Learn English Vocabulary: TOUCH or FEEL?

Hi. I'm Gill from engVid,

سلام. من Gill از engVid هستم

and today we have a lesson about two verbs:

و امروز در مورد دو فعل داریم:

"to touch" and "to feel",

"to touch" و "to feel"

and we're going to look at how they are used. They... Because they mean something

و نحوه استفاده از آنها را بررسی می کنیم. آنها... از آنجایی که منظورشان چیزی

very similar, it's to do with the same sort of action of touching or feeling, it's very

بسیار مشابه است، به همان نوع لمس یا احساس مربوط می شود،

easy to get them confused. So sometimes you use "touch", other times you use "feel". So,

گیج کردن آنها بسیار آسان است. بنابراین گاهی اوقات شما از "لمس" استفاده می کنید، گاهی اوقات از "احساس" استفاده می کنید. بنابراین،

I'm going to show a few examples just to illustrate how they are used.

من قصد دارم چند مثال را فقط برای نشان دادن نحوه استفاده از آنها نشان دهم.

Okay, so let's first have a look at the verb "to touch", and it's an active verb. It's

خوب، پس بیایید ابتدا نگاهی به فعل "لمس کردن" بیندازیم، و این یک فعل فاعلی است. این

something you actively do, physically. If you just touch... Touch something like that,

کاری است که شما به طور فعال از نظر فیزیکی انجام می دهید. اگر فقط... چیزی شبیه به آن را لمس کنید

it can be quite a light, brief, a short time, touching. It's not something that you hold

، می تواند بسیار سبک، مختصر، کوتاه مدت، لمس کننده باشد. این چیزی نیست که شما به آن

on to. It's short, usually, touch. Or if you just touch someone on the arm to get their

پایبند باشید. کوتاه است، معمولاً لمسی. یا اگر برای جلب توجه یا روی شانه شخصی، دستش را روی بازو لمس کنید

attention or on the shoulder. Okay.

. باشه.

So, here's the first example, then:

بنابراین، این اولین مثال است، سپس:

"I touched the kettle to see if it was still hot."

"من کتری را لمس کردم تا ببینم هنوز داغ است یا خیر."

And if you're not sure what a kettle is, you boil water in the kettle to make a cup of tea or

و اگر مطمئن نیستید کتری چیست، آب را در کتری می جوشانید تا یک فنجان چای یا

coffee, so you boil the water in an electric kettle or on the gas. So: "I touched"-past

قهوه درست کنید، بنابراین آب را در یک کتری برقی یا روی گاز می جوشانید. پس: «لمس کردم» -زمان

tense-"the kettle to see if it was still hot". So, "touched". So, with something that might

گذشته- «کتری تا ببینم هنوز داغ است یا نه». بنابراین، "لمس شد". بنابراین، با چیزی که ممکن

be very hot, you don't want to hold your hand on it for too long because you could burn

است بسیار داغ باشد، نمی خواهید دست خود را برای مدت طولانی روی آن نگه دارید زیرا ممکن است

your hand, so you just touched it lightly like that. So it's a short, quick touch to

دست خود را بسوزانید، بنابراین فقط آن را به آرامی آن را لمس کردید . بنابراین یک لمس کوتاه و سریع برای

see if it's hot. Okay?

دیدن اینکه آیا داغ است یا خیر. باشه؟

And second example:

و مثال دوم:

"If you touch the cat, she might scratch you!"

"اگر به گربه دست بزنی ، ممکن است تو را بخراشد!"

So it's a warning.

پس این یک هشدار است.

"To scratch", if the cat doesn't like to be touched... Some cats don't like people to

"خاراندن"، اگر گربه دوست ندارد به او دست بزنند... برخی از گربه ها دوست ندارند مردم

touch them, especially if they're total strangers. Cats are very particular, I think. So if you

آنها را لمس کنند، به خصوص اگر کاملا غریبه باشند. به نظر من گربه ها خیلی خاص هستند. بنابراین اگر

touch the cat, be careful, she might scratch you with the sharp claws. So, again, if you

گربه را لمس کردید، مراقب باشید، او ممکن است شما را با پنجه های تیز خراش دهد. بنابراین، دوباره،

were going to just stroke the cat like that and:

اگر قرار بود فقط اینطوری گربه را نوازش کنید و:

"No, don't stroke the cat. She doesn't like it."

"نه، گربه را نوازش نکن. او آن را دوست ندارد."

So: "If you touch the cat, she might scratch you! Be careful."

بنابراین: "اگر به گربه دست بزنید، ممکن است شما را بخراشد! مراقب باشید."

Okay? So it's a sort of light, short time of contact. Okay.

باشه؟ بنابراین نوعی نور و زمان تماس کوتاه است. باشه.

So moving on to "feel", this is also quite an active verb. For example, it's still making

بنابراین حرکت به سمت "احساس"، این نیز یک فعل کاملا فعال است. به عنوان مثال، هنوز در حال

contact like this. For example, this material, like on a blouse or a shirt:

برقراری تماس با این روش است. به عنوان مثال، این مواد، مانند یک بلوز یا یک پیراهن:

"This material is so silky"-kind of silk-"just feel it!"

"این ماده بسیار ابریشمی است" - نوعی ابریشم - "فقط آن را احساس کنید!"

Oo, just feel. Oh, lovely. Soft and smooth.

اوه، فقط احساس کن آه .. چه دوست داشتنی. نرم و صاف.

Isn't that nice? So with "feel" you sort of... It sort of suggests a longer time that you're

این خوب نیست؟ بنابراین با "احساس" شما به نوعی... این به نوعی نشان دهنده زمان طولانی تری

in contact with what it is that you're feeling. Okay, so: "Just feel it", like that.

است که شما با آنچه احساس می کنید در تماس هستید . خوب، پس: "فقط آن را احساس کن"، مانند آن.

And another example:

و مثال دیگر:

"I'm feeling around in the dark."

"من در تاریکی اطراف خود را احساس می کنم ."

So we're adding a preposition here.

بنابراین ما در اینجا یک حرف اضافه اضافه می کنیم.

"To feel around in the dark". For example, if you're sleeping in a friend's house and

"احساس اطراف در تاریکی". به عنوان مثال، اگر در خانه یکی از دوستانتان خوابیده

you've never been there before, you wake up in the middle of the night, you know that

اید و قبلاً هرگز آنجا نبوده اید، نیمه شب از خواب بیدار می شوید،

you're not in your own home, it's completely dark and you want to put the light on for

می دانید که در خانه خود نیستید، هوا کاملاً تاریک است و می خواهید چراغ را به

some reason, to see the time or whatever. So, you get out of bed and you're not quite

دلایلی روشن کنید، برای دیدن زمان یا هر چیز دیگری. بنابراین، از رختخواب بلند می

sure... You want to put the light on, you're not quite sure where it is, so you're doing

شوید و کاملاً مطمئن نیستید... می خواهید چراغ را روشن کنید، کاملاً مطمئن نیستید که کجاست، بنابراین در تاریکی این کار را انجام می دهید

this in the dark, feeling around for the wall, trying to find the switch on the wall or find

و به دیوار احساس می کنید. ، در تلاش برای پیدا کردن سوئیچ روی دیوار یا پیدا کردن

a lamp, turn on the lamp. You don't know the room, so you're having to feel around. So

یک لامپ، لامپ را روشن کنید. شما اتاق را نمی شناسید ، بنابراین باید اطراف را احساس کنید.

it's about stretching out your hand, making contact with things to find your way to where

بنابراین در مورد دراز کردن دست، برقراری تماس با چیزهایی است تا راه خود را به جایی

you're trying to get. So: "I'm feeling around in the dark."

که می‌خواهید برسید پیدا کنید. بنابراین: "من در تاریکی اطراف خود را احساس می کنم."

And then for people who shave... I luckily don't have to shave.

و سپس برای افرادی که اصلاح می کنند ... خوشبختانه من مجبور نیستم اصلاح کنم.

Some women do, apparently.

ظاهراً برخی از زنان این کار را انجام می دهند.

But I shouldn't joke about that because it's not funny. If you shaved you might:

اما من نباید در مورد آن شوخی کنم زیرا خنده دار نیست. اگر اصلاح کرده اید، ممکن است:

"Feel your face after shaving", to see if it's rough or smooth. Okay?

"صورت خود را بعد از اصلاح احساس کنید"، تا ببینید زبر است یا صاف. باشه؟

To see if you... It's a good razor, a good sharp, razor that you've used. Or an electric razor that goes:

برای اینکه ببینم آیا شما ... این یک تیغ خوب، یک تیغ خوب، تیغ است که شما استفاده کرده اید. یا یک تیغ برقی که می‌گوید:

"Mmmm", like that sort of sound. So you feel your face after shaving

«ممم»، مثل آن صدا. بنابراین پس از اصلاح صورت خود را احساس می کنید

to see if it's nice and smooth.

تا ببینید که آیا زیبا و صاف است یا خیر.

So, again, making contact and for quite a long time. Not just touching. Touching would

بنابراین، دوباره، برقراری تماس و برای مدت طولانی. نه فقط لمس کردن لمس کردن همینطور خواهد

be like that. But feeling is more like that. Okay.

بود. اما احساس بیشتر شبیه این است. باشه.

Okay, so that's "touch" and "feel". And there's one other use of the verb "to feel", a slightly

خوب، پس این «لمس» و «احساس» است. و یک کاربرد دیگر از فعل "احساس کردن" وجود دارد، یک روش کمی

different way of using it in a kind of more general way to do with how you feel inside

متفاوت برای استفاده از آن به نوعی کلی تر برای ارتباط با احساسی که در درون

yourself, emotionally or in your head, how you're thinking. Or physically, it can be

خود دارید، از نظر احساسی یا در ذهنتان، و چگونه فکر می کنید. یا از نظر فیزیکی، می تواند از

physically as well. So if you walk into a room and you say: "It feels cold in here!"

نظر فیزیکی نیز باشد. بنابراین اگر وارد اتاقی شوید و بگویید: "اینجا احساس سردی می کند!"

Okay? Just the physical sensation is: "Oo, it's cold. We need to put some heating on."

باشه؟ فقط احساس فیزیکی این است: "اوه ، هوا سرد است. ما باید مقداری گرما بگذاریم."

So that's the physical feeling that you're sort of receiving a signal that the temperature

بنابراین این احساس فیزیکی است که شما به نوعی سیگنالی دریافت می کنید که

is low.

دما پایین است.

But it's also, as I said, kind of in your mind or emotionally, you can say if you're

اما همان طور که گفتم، به نوعی در ذهن شما یا از نظر احساسی است، می توانید بگویید اگر

at a party and some people are behaving in a strange way, they may be having an argument

در یک مهمانی هستید و برخی افراد رفتار عجیبی دارند، ممکن است بحث

or something or they're about to have a fight and it makes you uncomfortable, so you would say:

یا چیزی داشته باشند یا در شرف دعوا کنید و این باعث ناراحتی شما می شود، بنابراین می گویید:

"This situation doesn't feel right."

"این وضعیت درست نیست."

Okay? Like: "Let's go home or let's go somewhere else. It doesn't feel right."

باشه؟ مثل: "بیا بریم خونه یا بریم یه جای دیگه. حس خوبی نداره."

And that's more the impression you're getting from the atmosphere,

و این بیشتر تصوری است که از جو می گیرید،

rather than a physical sensation.

نه یک احساس فیزیکی.

Okay, so I hope those three groups of examples are helpful.

بسیار خوب، بنابراین امیدوارم این سه گروه از مثال ها مفید باشند.

If you'd like to test out your knowledge,

اگر می‌خواهید دانش خود را آزمایش کنید،

please go to the quiz on www.engvid.com.

لطفاً به مسابقه در www.engvid.com بروید.

And if you'd like to subscribe to my YouTube channel,

و اگر می خواهید در کانال یوتیوب من مشترک شوید،

that would be great. And hope to see you again soon. Okay?

عالی خواهد بود. و امیدوارم به زودی دوباره شما را ببینم. باشه؟

Bye for now.

فعلا خداحافظ.