The influence of Shakespeare on everyday English

Hi. This is Gill at www.engvid.com, and today, we're going to be looking at the way William

سلام. این گیل در www.engvid.com است، و امروز، ما قصد داریم به روشی که ویلیام

Shakespeare, the English playwright and poet, has influenced everyday English today. He

شکسپیر، نمایشنامه‌نویس و شاعر انگلیسی، بر زبان انگلیسی روزمره تأثیر گذاشته است، نگاه کنیم. او

wrote a lot of plays and quite a lot of poems, and some of the lines from those poems and

نمایشنامه‌ها و شعرهای بسیار زیادی نوشت و برخی از سطرهای آن اشعار و

plays have been used in the English language because they were very influential. So...

نمایشنامه‌ها به دلیل تأثیرگذاری بسیار در زبان انگلیسی به کار رفته است. بنابراین...

And the way he said things was just very good at expressing something. It may have been

و روشی که او چیزها را می گفت فقط در بیان چیزی بسیار خوب بود. ممکن

that people around him were saying all these things, and that it was just... He was the

است اطرافیانش همه این چیزها را می‌گفتند، و این فقط... او

one to put them down in print, but looking back through all the old books, Shakespeare

بود که آنها را چاپ کرد، اما با نگاهی به تمام کتاب‌های قدیمی،

was the first person to mention all of these. These are just a few examples. He was the

شکسپیر اولین کسی بود که همه چیز را ذکر کرد. از اینها اینها فقط چند نمونه هستند. او

first person to put these actual phrases and words into print. So maybe he heard other

اولین کسی بود که این عبارات و کلمات واقعی را چاپ کرد. بنابراین شاید او شنید که دیگران

people saying them, but he was the one who wrote them down. Okay? So, let's have a look

آنها را می گویند، اما او بود که آنها را یادداشت کرد. باشه؟ بنابراین، بیایید نگاهی

through the list.

به لیست بیندازیم.

So... Oh, and there are his dates just to show you how long ago he lived. He was born

بنابراین... اوه، و تاریخ های او وجود دارد فقط برای اینکه به شما نشان دهد چند وقت پیش زندگی می کرد. او در سال 1564 به دنیا آمد

in 1564, died in 1616, so a long, long time ago. So it's quite amazing, really, that some

، در سال 1616 درگذشت، خیلی وقت پیش. بنابراین، واقعاً شگفت‌انگیز است که برخی

of what he wrote is actually used in the English language today. So let's have a look.

از آنچه او نوشته است در واقع در زبان انگلیسی امروزی استفاده می‌شود. پس بیایید نگاهی بیندازیم.

So, first of all: "a sorry sight". Okay? So, if you see somebody walking along and they...

بنابراین، اول از همه: "یک منظره متأسفانه". باشه؟ بنابراین، اگر کسی را دیدید که در حال راه رفتن است و او...

Maybe they've been caught in the rain or something, or they've fallen over into the mud and they've

شاید در باران یا چیزی دیگر گرفتار شده باشد، یا در گل و لای افتاده باشد و

got all their clothes dirty, the look terrible, they haven't eaten for two days and they look

تمام لباس هایش کثیف شده باشد، ظاهر وحشتناکی دارد ، پناهگاه است. دو روز چیزی

absolutely awful, you could say: "That poor man, he is a sorry sight." "Sorry" meaning

نخورده‌اند و کاملاً افتضاح به نظر می‌رسند، می‌توان گفت: "آن بیچاره، او منظره‌ای متاسف است." «متاسفم» به

sort of sad. You feel sorry for him, looking at him. He looks really dishevelled, very

معنای غمگین است. با نگاه کردن به او برایش متاسف می شوی . او واقعاً ژولیده، بسیار

dirty, tired, hungry. "A sorry sight". Okay.

کثیف، خسته، گرسنه به نظر می رسد. "یک منظره متاسف". باشه.

Next one: "wearing your heart on your sleeve". Okay? Now, this is your sleeve and here is

مورد بعدی: «دل پوشیدن به آستین». باشه؟ حالا این آستین شماست و اینجا

your heart. Your heart is inside here. But if you wear your heart on your sleeve, this

قلب شماست. قلب تو اینجاست اما اگر قلب خود را در آستین خود می پوشانید،

is a kind of a metaphor, or an idiom, an expression for showing how you're feeling. Not hiding

این نوعی استعاره یا اصطلاح است، بیانی برای نشان دادن احساس خود. نه

your feelings, but making it clear how you feel. So maybe if you've fallen in love with

اینکه احساسات خود را پنهان کنید، بلکه نشان دهید که چه احساسی دارید . بنابراین، شاید اگر عاشق

somebody and instead of sort of keeping it to yourself and keeping it a secret, you sort

کسی شده اید و به جای اینکه آن را برای خود نگه دارید و آن را مخفی نگه دارید،

of make it quite obvious to them, probably in a very embarrassing way. But if you make

آن را برای او کاملاً آشکار کنید، احتمالاً به روشی بسیار شرم آور. اما اگر

it very obvious to them that you... That you love them, you're wearing your heart on your

برای آنها کاملاً واضح نشان دهید که ... دوستشان دارید، قلب خود را در آستین خود می

sleeve. Okay? Sometimes it works, sometimes it doesn't, so worth a try if you think so,

پوشانید. باشه؟ گاهی اوقات کار می کند، گاهی اوقات نه، بنابراین اگر اینطور فکر می کنید ارزش امتحان کردن را دارد،

but I don't know. Okay, so that's what that means. Right?

اما من نمی دانم. خوب، پس معنی آن همین است. درست؟

"In a pickle", if you're in a pickle, you're in trouble. And "pickle" is a kind of preservative

«در ترشی»، اگر در ترشی باشی، به دردسر افتاده ای. و «ترشی» نوعی نگهدارنده

in a jar. So it's like vinegar or something, which preserves food. So, "vinegar". Sometimes

در کوزه است. بنابراین مانند سرکه یا چیزی است که غذا را حفظ می کند. بنابراین، "سرکه".

you get little onions in vinegar, and they're called pickled onions. Okay? You can buy them

گاهی اوقات پیازهای کوچکی را در سرکه می ریزند و به آن پیاز ترشی می گویند. باشه؟ می توانید آنها را

in the supermarket. So, if you're in a... If you, personally, are in a pickle, it means

در سوپرمارکت خریداری کنید. بنابراین، اگر شما در یک ... اگر شما، شخصا، در ترشی هستید، به این معنی است

you're in a lot of vinegar, which isn't a very nice place to be. So that's real trouble.

که شما در مقدار زیادی سرکه هستید، که جای خیلی خوبی برای بودن نیست. بنابراین این یک دردسر واقعی است.

You don't want to be in a lot of vinegar. So: "in a pickle", that's what that means.

شما نمی خواهید در مقدار زیادی سرکه باشید. پس: «در ترشی» یعنی همین.

So you have to get out of it as quickly as possible. So it means in trouble.

بنابراین باید هر چه سریعتر از آن خارج شوید . پس به معنی مشکل است.

Okay, next one: "there's method in my madness", and if you've heard of Hamlet, this comes

بسیار خوب، مورد بعدی: "در جنون من روشی وجود دارد" و اگر نام هملت را شنیده اید، این

from that play. Hamlet pretends to be mad. He's not really mad, but he's pretending to

از آن نمایشنامه می آید. هملت وانمود می کند که دیوانه است. او واقعاً دیوانه نیست، اما به

be mad for a certain reason, which I won't explain now; it would take too long. You'll

دلیل خاصی وانمود می کند که دیوانه است، که اکنون توضیح نمی دهم. خیلی طول میکشه شما

notice a lot of m's because Shakespeare is very poetic, and you get a lot of sound patterns,

متوجه تعداد زیادی m خواهید شد زیرا شکسپیر بسیار شاعرانه است، و الگوهای صوتی زیادی دریافت می کنید

the same letter repeated, which makes it a stronger phrase because of that. "There's

، همان حرف تکرار می شود، که به این دلیل آن را قوی تر می کند. "

method in my madness" means you may be behaving in a very strange way, but there's a good

در جنون من روشی وجود دارد" به این معنی است که شما ممکن است رفتار بسیار عجیبی داشته باشید، اما دلیل خوبی

reason for it. You have a method. There is a reason for behaving like that, which hopefully,

برای آن وجود دارد. شما یک روش دارید. دلیلی برای این رفتار وجود دارد

it will all work out in the end. But for Hamlet, it didn't really work out. But I'll leave

که امیدوارم در نهایت همه چیز حل شود. اما برای هملت، واقعاً به نتیجه نرسید. اما اگر قبلاً نمی دانید، من شما را به این موضوع می سپارم

you to find out about that if you don't already know. So he pretends to be mad for his own

تا در مورد آن بیابید . بنابراین او به دلایل خودش وانمود می کند که دیوانه

reasons, but he's not really mad. Okay. Right?

است، اما واقعاً دیوانه نیست. باشه. درست؟

So, next one: "too much of a good thing"... So, you can say: "You can have too much of

بنابراین، مورد بعدی: "خیلی از یک چیز خوب"... بنابراین، می توانید بگویید: "شما می توانید چیزهای

a good thing", and I'm sort of thinking about chocolate. Okay? Which I think about a lot.

خوبی داشته باشید" و من به نوعی به شکلات فکر می کنم . باشه؟ که خیلی بهش فکر میکنم

Chocolate, to me, is a good thing, but you can have too much of it. Okay? And have a

شکلات، برای من، چیز خوبی است، اما شما می توانید بیش از حد از آن بخورید. باشه؟ و

heart attack or something if you eat too much. So you can have too much of a good thing,

اگر زیاد غذا بخورید دچار حمله قلبی یا چیزی دیگر شوید. بنابراین می توانید چیزهای خوب زیادی داشته باشید،

so don't overdo it. Everything in moderation. Okay?

پس زیاده روی نکنید. همه چیز در حد اعتدال. باشه؟

Just a little bit of what you like,

فقط کمی از چیزی که دوست دارید

a little bit of chocolate or whatever it is you like, but not too much because you can

، کمی شکلات یا هر چیزی که دوست دارید، اما نه خیلی زیاد، زیرا می توانید

have too much of a good thing. Right.

چیزهای خوبی داشته باشید. درست.

Next one: "to break the ice". This doesn't mean literally if the pond has frozen over,

مورد بعدی: "شکستن یخ". این به معنای واقعی کلمه به این معنا نیست که اگر حوض یخ زده است،

there's ice on top, you go and break it, break the ice to get through to the water underneath.

بالای آن یخ وجود دارد، شما بروید و آن را بشکنید، یخ را بشکنید تا به آب زیرین بروید.

This is a metaphor for getting to know people. If you go to a meeting and there are people

این استعاره ای برای شناخت مردم است. اگر به یک جلسه رفتید و افرادی هستند

that you haven't met before and you're all a bit uncomfortable because you're not quite

که قبلاً آنها را ملاقات نکرده اید و همه شما کمی ناراحت هستید زیرا کاملاً

sure what to say, if somebody then makes a joke and everybody laughs, and people start

مطمئن نیستید چه بگویید، اگر کسی شوخی کند و همه بخندند و مردم شروع

to feel happier, and more friendly, and more relaxed - that's... That joke has broken the

به احساس شادی، دوستانه تر و آرامش بیشتری داشته باشید - این ... آن شوخی یخ را شکسته

ice. Okay? Sometimes you might go to a workshop or a seminar where people are discussing things,

است. باشه؟ گاهی اوقات ممکن است به یک کارگاه یا سمیناری بروید که در آن افراد در مورد چیزهایی بحث می کنند،

and often, at the beginning you have something called an "icebreaker". All right?

و اغلب، در ابتدا چیزی به نام "یخ شکن" دارید. خیلی خوب؟

That's the same idea, the icebreaker for people to start to feel comfortable with each other.

این همان ایده است، یخ شکن برای مردم برای شروع به احساس راحتی با یکدیگر.

Okay, so next one: "catch a cold". Now, to catch a cold is when you [sneezes] and your

خوب، پس مورد بعدی: "سرماخوردگی". حال، سرماخوردگی زمانی است که شما [عطسه می‌کنید] و

nose is streaming, and you've got a sore throat. And, oh, a cold or the flu or something. So:

بینی‌تان جریان دارد و گلو درد دارید. و، اوه، سرماخوردگی یا آنفولانزا یا چیزی دیگر. پس:

"to catch a cold". To me, it sounds very normal. I mean, you catch a ball as well, but to catch

«سرماخوردگی». به نظر من خیلی عادی به نظر می رسد. منظورم این است که توپ را هم می گیری، اما برای

a cold. Maybe before this was written down, people said: "To get a cold". I don't know.

سرماخوردگی. شاید قبل از اینکه این را نوشته شود، مردم می گفتند: «سرماخوردگی». من نمی دانم.

Maybe even the word "cold" wasn't used, but Shakespeare was the first person to write

شاید حتی از کلمه "سرما" استفاده نشده باشد، اما شکسپیر اولین کسی بود که

it down. Okay.

آن را یادداشت کرد. باشه.

Next one: "full circle". If you come full circle, maybe you're out in the country somewhere

مورد بعدی: "دایره کامل". اگر به دور کامل برگردید، شاید در کشور در

going for a walk and you get a bit lost, but you keep walking. And you think you're going

جایی برای پیاده روی هستید و کمی گم می شوید، اما به راه رفتن ادامه می دهید. و فکر می‌کنید

in a straight line, but what actually happens is you've been going around in a circle, and

در یک خط مستقیم می‌روید، اما آنچه در واقع اتفاق می‌افتد این است که در یک دایره دور زده‌اید، و

when you get back to where you started, you say: "We've come full circle." Okay?

وقتی به جایی که شروع کرده‌اید برمی‌گردید، می‌گویید: "ما به دایره کامل رسیدیم." باشه؟

Next one: "A heart of gold". If someone has a heart of gold, it means they're a very kind

مورد بعدی: "قلبی از طلا". اگر کسی قلب طلایی داشته باشد، به این معنی است که او فردی بسیار مهربان

person. Okay? Gold being a valuable metal. "A heart of gold" means a really good person.

است. باشه؟ طلا یک فلز ارزشمند است. " قلب طلا" به معنای یک شخص واقعاً خوب است.

Okay?

باشه؟

If someone is "hot-blooded", they can get angry very quickly, or they get into fights,

اگر کسی "خون گرم" باشد، می تواند خیلی سریع عصبانی شود یا وارد دعوا شود

that sort of thing. Their blood that is in their veins and arteries is hot, not... Well,

، از این قبیل. خونشون که تو رگها و رگهاشون هست گرمه نه... خب

it is hot anyway, but if they're hot-blooded, it means they have a strong temper; they can

به هر حال گرمه ولی اگه خونشون گرم باشه یعنی مزاج قوی دارن. آنها می

get angry easily and get into fights.

توانند به راحتی عصبانی شوند و وارد دعوا شوند.

"Housekeeping", again is the... Shakespeare was the first person, apparently, to put this

شکسپیر اولین کسی بود که ظاهراً این

word in print, and it means as you probably know: looking after the house, cleaning, cooking,

کلمه را چاپ کرد، و همانطور که احتمالاً می دانید: مراقبت از خانه، تمیز کردن، آشپزی،

keeping things tidy, dusting, all the housekeeping that needs to be done to keep the place nice.

مرتب نگه داشتن چیزها، گردگیری، همه چیز خانه داری که باید انجام شود تا مکان زیبا بماند.

If you say: "It's Greek to me", it means you don't understand something. If you're reading

اگر بگویید: "برای من یونانی است"، به این معنی است که شما چیزی را نمی فهمید. اگر در حال

a book, it may not literally be in Greek, but you can say: "It's Greek to me", meaning:

خواندن کتابی هستید، ممکن است به معنای واقعی کلمه به زبان یونانی نباشد، اما می توانید بگویید: "برای من یونانی است"، به این معنی:

"I don't understand it", because most people, unless they are Greek or have studied Greek,

"من آن را نمی فهمم"، زیرا اکثر مردم، مگر اینکه یونانی باشند یا تحصیل کرده باشند. یونانی،

will not understand Greek. Okay.

یونانی را نمی فهمد. باشه.

"Seen better days". If something has seen better days, like a chair, if you have a favourite

"روزهای بهتر دیده شده". اگر چیزی روزهای بهتری را دیده است ، مانند یک صندلی، اگر

chair that you sit in but you've had it for maybe 20 years and it's not new anymore, it's

صندلی مورد علاقه‌ای دارید که روی آن می‌نشینید، اما شاید 20 سال است که آن را دارید و دیگر جدید نیست

a bit worn, a bit maybe not very clean looking - you can say: "This chair has seen better

، کمی فرسوده است، شاید کمی تمیز به نظر برسد - می توانید بگویید: "این صندلی روزهای بهتری را به خود دیده است

days." Okay.

." باشه.

And then, finally, you may have heard this term: "star-crossed lovers". It comes from

و سرانجام، ممکن است این اصطلاح را شنیده باشید : "عشاق متقاطع ستاره". برگرفته

the play Romeo... Romeo and Juliet, which is one of the most famous of Shakespeare's

از نمایشنامه رومئو... رومئو و ژولیت است که یکی از معروف ترین نمایشنامه های شکسپیر است

plays. They are star-crossed, because they are very unlucky. Very bad things happen to

. آنها ستاره دار هستند، زیرا آنها بسیار بدشانسی هستند. اتفاقات خیلی بدی برایشان می افتد

them, so they don't live to a very old age, because they have a bad... Bad fortune, bad

، پس تا سن خیلی بالا هم زندگی نمی کنند، چون بدشانسی دارند... بدشانسی،

luck. So: "star-crossed lovers", the stars up there, horoscopes, signs of the zodiac,

بدشانسی. بنابراین: "عشاق متقاطع ستاره"، ستارگان آن بالا، طالع بینی، نشانه های زودیاک،

that sort of the thing is the idea behind this; astrology. Okay.

این چیزها ایده پشت این است. طالع بینی باشه.

Right, so that's our selective list of words and phrases from Shakespeare which are still

درست است، پس این لیست انتخابی ما از کلمات و عبارات شکسپیر است که

used in the English language today. I hope you found it interesting. If you'd like to

امروزه هنوز در زبان انگلیسی استفاده می شود. امیدوارم براتون جالب بوده باشه اگر می خواهید

answer a quiz on this topic, please go to the website: www.engvid.com,

به یک مسابقه در مورد این موضوع پاسخ دهید، لطفاً به وب سایت: www.engvid.com بروید

and come and see us again soon. Okay? Bye for now.

و به زودی دوباره ما را ببینید. باشه؟ فعلا خداحافظ.