How to De-emphasize (Soften) English Sentences

Have you ever noticed that English speakers

آیا تا به حال توجه کرده اید که انگلیسی زبانان

sometimes add an extra word or two

گاهی اوقات

when they want to emphasize what they're talking about?

وقتی می خواهند بر چیزی که در مورد آن صحبت می کنند تأکید کنند، یک یا دو کلمه اضافه می کنند؟

I could say right now, "It's really cold out here today."

همین الان می‌توانم بگویم، " امروز اینجا واقعاً سرد است."

I add the word really to emphasize the sentence,

من کلمه واقعاً را برای تأکید بر جمله

and the meaning of the sentence.

و معنای جمله اضافه می کنم.

But we also add words and phrases

اما ما همچنین کلمات و عباراتی را اضافه می کنیم

to de-emphasize what we're talking about,

تا تاکیدی بر چیزی که در مورد آن صحبت می کنیم کمرنگ شود،

to kind of tone down what we're talking about.

تا به نوعی لحن خود را در مورد آنچه صحبت می کنیم کاهش دهیم.

What I should actually say is this,

چیزی که در واقع باید بگویم این است:

"It's a little bit cold out here today."

"امروز اینجا کمی سرد است."

So I wanna take a little bit of time today

بنابراین می‌خواهم امروز کمی وقت بگذارم

to talk about words and phrases we use

و درباره کلمات و عباراتی که

to kind of tone down a sentence,

برای کاهش لحن یک جمله استفاده می‌کنیم صحبت کنم،

to kind of de-emphasize what we're talking about.

تا تاکیدی بر چیزی که در مورد آن صحبت می‌کنیم کمرنگ شود.

And I just used a couple words there twice,

و من فقط دو بار در آنجا از چند کلمه استفاده کردم،

did you notice that?

آیا متوجه شدید؟

I said, "It's a little bit cold."

گفتم: کمی سرد است.

So that means it's not super cold,

بنابراین این بدان معنی است که هوا فوق العاده سرد

it's not so cold that I need a toque,

نیست، آنقدر سرد نیست که من نیاز به یک توک داشته باشم،

but it's a little bit cold, so I'm wearing my gloves.

اما کمی سرد است، بنابراین من دستکش هایم را می پوشم.

And I said I wanted to talk to you for a little bit,

و من گفتم می‌خواهم کمی با شما صحبت کنم،

which means I don't wanna talk for an hour about this,

یعنی نمی‌خواهم یک ساعت در این مورد صحبت کنم،

but let's take a few minutes to talk about words and phrases

اما اجازه دهید چند دقیقه در مورد کلمات و عباراتی صحبت کنیم

that you can use to kind of de-emphasize what you're saying.

که می‌توانید از آن‌ها برای کاهش تاکید استفاده کنید. چه می گویی.

(lively upbeat music)

(موسیقی شاد و سرزنده)

Sometimes when you're learning a language like English,

گاهی اوقات وقتی در حال یادگیری زبانی مانند انگلیسی

you might say, "I am confused."

هستید، ممکن است بگویید: "من گیج شدم."

But maybe you're not totally confused.

اما شاید شما کاملا گیج نشده اید.

Maybe you don't want to communicate

شاید نمی‌خواهید ارتباط برقرار

that you're really confused

کنید که واقعاً گیج شده‌اید

and don't understand at all what's going on,

و اصلاً نمی‌دانید چه خبر است،

maybe you're just a little bit confused.

شاید فقط کمی گیج شده باشید.

And in that situation,

و در آن موقعیت،

there's three ways you can describe that,

سه راه وجود دارد که می توانید آن را توصیف کنید،

I just used one of them.

من فقط از یکی از آنها استفاده کردم.

You could say, "I am a bit confused."

می توانید بگویید: "من کمی گیج هستم."

You could say, "I am a little confused."

می توانید بگویید: "من کمی گیج هستم."

And you could say, "I am a little bit confused."

و می توانید بگویید: " من کمی گیج هستم."

You could use both words together.

می توانید از هر دو کلمه با هم استفاده کنید.

And you probably recognize those words

و احتمالاً این کلمات را

from the introduction to this video,

از مقدمه این ویدیو تشخیص می دهید،

where I used them to talk about

جایی که من از آنها برای صحبت در مورد

the fact that it was a little bit cold out here.

این واقعیت استفاده کردم که اینجا کمی سرد بود.

So sometimes you want to state something like,

بنابراین گاهی اوقات شما می خواهید چیزی مانند

"I am confused,"

"من گیج شده ام" را بیان کنید،

but sometimes you want to soften it a little bit.

اما گاهی اوقات می خواهید آن را کمی ملایم کنید.

You want to de-emphasize what you're saying,

شما می خواهید تاکیدی بر چیزی که می گویید کم کنید،

and you would say it using those three words.

و آن را با استفاده از این سه کلمه بیان می کنید.

"I am a bit confused, I am a little confused,"

"من کمی گیج هستم، کمی گیج هستم"

or, "I am a little bit confused."

یا، "من کمی گیج هستم."

I'm pretty healthy, and most days I can walk,

من کاملاً سالم هستم و بیشتر روزها می توانم راه بروم،

but there are times where I exercise really hard

اما مواقعی وجود دارد که

on a certain day.

در یک روز خاص به شدت ورزش می کنم.

And then the next day, instead of saying,

و روز بعد، به جای این که بگویم

"I can walk," I would say, "I can hardly walk."

«من می توانم راه بروم»، می گفتم: «به سختی می توانم راه بروم».

Do you ever have that, where you exercise so much

آیا تا به حال چنین چیزی را داشته اید، جایی که آنقدر ورزش

that your muscles are really sore,

می کنید که ماهیچه های شما واقعاً درد می کنند،

and then instead of walking normally, you're like, "Oh."

و سپس به جای راه رفتن عادی، مانند "اوه" می گویید.

Maybe your back is sore, maybe your legs are sore,

شاید کمرتان درد می کند، شاید پاهایتان درد می

and it's difficult to walk.

کند و راه رفتن سخت است.

So instead of saying, "I can walk,"

بنابراین به جای گفتن "من می توانم راه بروم"،

meaning that you can totally walk and everything's great,

به این معنی که شما کاملاً می توانید راه بروید و همه چیز عالی است،

you would modify the phrase a little bit

عبارت را کمی

using the word hardly,

با استفاده از کلمه hardly اصلاح می کنید

and you would say, "I can hardly walk."

و می گویید: "به سختی می توانم راه برم."

Usually it takes me about one more day

معمولاً حدود یک روز بیشتر طول می کشد

and then I can walk again,

و سپس می توانم دوباره راه بروم

and then I started exercising again.

و سپس دوباره ورزش را شروع کردم.

Sometimes my oldest son goes out

گاهی پسر بزرگم بیرون می رود

and he doesn't come home on time.

و به موقع به خانه نمی آید.

Instead of coming home at midnight,

به جای اینکه نیمه شب

he comes home at one or two in the morning.

به خانه بیاید، ساعت یک یا دو بامداد به خانه می آید .

As a parent, I am concerned when that happens,

من به عنوان یک والدین نگران هستم که این اتفاق بیفتد،

but I should actually say this instead.

اما در واقع باید این را بگویم.

"I am slightly concerned."

"من کمی نگران هستم."

I'm not as concerned as I used to be.

من مثل گذشته نگران نیستم.

When my son was younger,

وقتی پسرم کوچکتر بود،

when he was 16 or 17 and he went out,

وقتی 16 یا 17 ساله بود و بیرون می رفت،

if he didn't come home on time,

اگر به موقع به خانه نمی آمد

I would say, "I am concerned."

، می گفتم: نگرانم.

I am worried about what he's doing.

من نگران کاری هستم که او انجام می دهد.

But as he has gotten older,

اما همانطور که او بزرگتر شده است،

he's a lot more responsible and I'm not as worried.

او بسیار مسئولیت پذیرتر است و من آنقدرها نگران نیستم.

I'm not as concerned,

من آنقدرها نگران نیستم،

so I would modify the sentence by adding the word slightly,

بنابراین جمله را با اضافه کردن کمی کلمه اصلاح

and I would just say, "I am slightly concerned."

می کنم و فقط می گویم: " من کمی نگران هستم."

Actually, at this point in time,

در واقع، در این مقطع زمانی،

I'm usually not concerned at all.

من معمولاً اصلاً نگران نیستم.

By the time a child is that old,

تا زمانی که یک کودک به این سن برسد،

I guess he's not even really a child anymore.

حدس می‌زنم که دیگر واقعاً کودک نیست.

Once someone is in their twenties,

وقتی فردی در بیست سالگی خود باشد،

I think parents should stop worrying about them.

فکر می کنم والدین باید دیگر نگران او نباشند.

But you know what?

I don't think parents ever stop worrying about their kids,

اما میدونی چیه؟

فکر نمی‌کنم والدین هیچ‌وقت نگران فرزندانشان

no matter how old they are.

نباشند، مهم نیست چند سال دارند.

Hey, Bob here. Who's this?

هی، باب اینجاست این کیه؟

Ah, sorry, I can barely hear you.

آه، متاسفم، من به سختی می توانم شما را بشنوم.

You're in a, oh, you're in a tunnel.

شما در یک، اوه، شما در یک تونل هستید.

Yeah, yeah, I can barely hear you.

بله، بله، من به سختی می توانم شما را بشنوم.

I can just hear you a little bit.

فقط کمی صدایت را می شنوم

You're almost out, okay.

شما تقریباً بیرون هستید، باشه.

Oh, there we go. Yep, I can hear you now, definitely.

اوه، ما می رویم. بله، من اکنون می توانم صدای شما را بشنوم، قطعا.

Hey, I'm in the middle of making a video,

هی، من در وسط ساختن یک ویدیو

so I gotta go, okay?

هستم، پس باید بروم، باشه؟

Okay, bye.

باشه خداحافظ.

Hey, (chuckles) sometimes when,

هی، (میخندد) گاهی که،

that was just a pretend phone call,

این فقط یک تماس تلفنی وانمودی بود،

I didn't really hang up on a friend of mine,

من واقعاً تلفن یکی از دوستانم را قطع نکردم ،

that was just for demonstration purposes.

این فقط برای اهداف تظاهرات بود.

But sometimes when you're on the phone,

اما گاهی اوقات وقتی با تلفن صحبت می کنید،

it's hard to hear the other person.

شنیدن صدای طرف مقابل برایتان سخت است.

When you can hear them, you say, "I can hear you,"

وقتی می توانید آنها را بشنوید، می گویید: "می توانم صدای شما را بشنوم"

but when you are having trouble,

اما وقتی مشکل

you would say something like, "I can barely hear you."

دارید، چیزی شبیه "من به سختی می توانم شما را بشنوم" می گویید.

When you add the word barely, it de-emphasizes the sentence.

وقتی کلمه را به سختی اضافه می کنید، تاکید آن جمله را کم می کند.

It kind of tones down the meaning of the word to hear,

به نوعی معنای کلمه شنیدن را کاهش می دهد

and it means that you're having trouble

و به این معنی است که شما در

hearing what they're saying.

شنیدن آنچه آنها می گویند مشکل دارید.

Sometimes this happens when they're in a tunnel,

گاهی اوقات این اتفاق می افتد زمانی که آنها در یک تونل هستند،

or when they're in an area with bad reception,

یا زمانی که آنها در یک منطقه با استقبال بد هستند،

or maybe they're just not talking loud enough.

یا شاید آنها فقط به اندازه کافی بلند صحبت نمی کنند.

In that case, you would say, "I can barely hear you."

در آن صورت، شما می‌گویید: «به سختی می‌توانم صدایت را بشنوم».

Sometimes in life, people give you good news,

گاهی اوقات در زندگی مردم به شما مژده می دهند

and you say, "I am happy."

و شما می گویید "خوشحالم".

The news that you received makes you happy

خبری که دریافت کردی شما را خوشحال می کند

and you say, "I am happy."

و می گویید من خوشحالم.

But sometimes you receive news

اما گاهی اوقات اخباری دریافت

that makes you a little bit happy,

می کنید که کمی شما را خوشحال

and doesn't make you 100% happy

می کند و شما را 100% خوشحال

because there's a few things you're concerned about.

نمی کند زیرا چند چیز وجود دارد که نگران آنها هستید.

In that case, you can use the word somewhat.

در این صورت می توانید تا حدودی از کلمه استفاده کنید.

You could say, "I am somewhat happy."

می توانید بگویید: "من تا حدودی خوشحالم."

So maybe something is happening

بنابراین ممکن است اتفاقی

in the life of one of your relatives,

در زندگی یکی از بستگان شما بیفتد،

and it's sort of a good thing,

و این یک چیز خوب باشد،

but it's not totally a good thing.

اما کاملاً چیز خوبی نیست.

And if someone said, "How do you feel about that?"

و اگر کسی گفت: " در مورد آن چه احساسی داری؟"

you could say, "I am somewhat happy."

می توانید بگویید: "من تا حدودی خوشحالم."

So that means that you're happy,

بنابراین این بدان معنی است که شما خوشحال هستید،

but you have a few concerns about it.

اما نگرانی های کمی در مورد آن دارید.

So you modify it with the word somewhat

بنابراین شما آن را با کلمه تا حدودی اصلاح می کنید

and it kind of diminishes the meaning of the word happy.

و به نوعی از معنای کلمه شاد می کاهد.

So it still means you're a little bit happy,

بنابراین همچنان به این معنی است که شما کمی خوشحال هستید،

like our first modifier from earlier,

مانند اولین اصلاح کننده قبلی ما،

but you're not 100% happy about it.

اما شما 100٪ از این بابت خوشحال نیستید. وقتی می‌خواهیم

There are two phrases we use a lot

تاکید یک جمله را در انگلیسی کم‌رنگ کنیم، از دو عبارت استفاده می‌کنیم

when we want to de-emphasize a sentence in English,

،

and those phrases are "kind of" and "sort of."

و آن عبارات «نوعی» و «نوعی» هستند.

When I'm hungry, I say, "I am hungry."

وقتی گرسنه می شوم می گویم گرسنه ام.

When I'm tired, I say, "I am tired."

وقتی خسته می شوم می گویم: «خسته ام».

But if I wanted to say that I'm not super hungry

اما اگر بخواهم بگویم که من فوق العاده گرسنه

and I'm not super tired, I would probably say this,

نیستم و خیلی خسته نیستم، احتمالاً این را می گفتم:

"I am kind of hungry" or, "I am sort of hungry,"

"من یک جورهایی گرسنه هستم" یا "من یک جورهایی گرسنه هستم"

or "I am kind of tired," or, "I am sort of tired."

یا "من یک جورهایی هستم" خسته، یا، "من یک جورهایی خسته هستم."

It just means that you are tired, you are hungry,

این فقط به این معنی است که شما خسته هستید، گرسنه هستید،

but not in like an incredible way.

اما نه به شکلی باورنکردنی.

Like I'm not ravenous

مثل اینکه من

where I just wanna eat six hamburgers

در جایی که فقط می خواهم شش همبرگر بخورم

and then sleep for 12 hours.

و بعد 12 ساعت بخوابم، هوسباز نیستم.

Instead, it just means that, yeah, I could eat,

در عوض، این فقط به این معنی است که، بله، می‌توانم غذا بخورم،

I'm kind of hungry, or yeah, I could have a nap,

گرسنه‌ام، یا بله، می‌توانم چرت

I'm sort of tired.

بزنم، یک جورهایی خسته هستم.

So those are two phrases, you'll hear these a lot.

بنابراین این دو عبارت هستند، شما اینها را زیاد خواهید شنید.

We use these all the time when we're speaking English,

زمانی که انگلیسی صحبت می کنیم همیشه از اینها استفاده می کنیم

and they definitely are used

و قطعاً زمانی استفاده می شود

when you want to de-emphasize the meaning of a sentence.

که بخواهید بر معنای جمله تأکید نکنید.

Well, thank you so much

خوب، از

for watching this little English lesson,

تماشای این درس کوچک انگلیسی بسیار متشکرم،

where I hope you learned a few new phrases

که امیدوارم چند عبارت جدید را یاد گرفته باشید

that you can use in your next English conversation.

که بتوانید در مکالمه بعدی انگلیسی خود از آنها استفاده کنید .

Remember, if you're new here,

به خاطر داشته باشید، اگر در اینجا تازه کار هستید،

don't forget to click that red subscribe button over there

فراموش نکنید که روی دکمه قرمز اشتراک در آنجا کلیک کنید

and give me a thumbs up

و

if this video helped you learn a bit more English.

اگر این ویدیو به شما کمک کرد کمی بیشتر انگلیسی را بیاموزید، به من کمک کنید.

And of course, if you have the time,

و البته، اگر وقت دارید،

why don't you stick around and watch another English lesson?

چرا نمی مانید و یک درس انگلیسی دیگر را تماشا نمی کنید؟

(lively upbeat music)

(موسیقی شاد و سرزنده)