Telling a Story in English: Jennifer's Halloween Story 👻 Listening & Speaking Practice

Hi everyone. It's Jennifer. I bet you know by now that Halloween is on October 31.

سلام به همه. جنیفر است. شرط می بندم تا الان می دانید که هالووین در 31 اکتبر است.

To me, it feels like the whole month of October is a celebration.

برای من، احساس می کنم تمام ماه اکتبر یک جشن است.

It's a time of year when we take delight and scaring others as well as ourselves.

زمانی از سال است که ما از ترس دیگران و همچنین خودمان لذت می بریم.

We decorate our homes with spooky things.

ما خانه هایمان را با چیزهای ترسناک تزئین می کنیم.

We watch scary movies.

ما فیلم های ترسناک می بینیم.

We make silly treats like cookies that look like pumpkins or spiders.

ما خوراکی های احمقانه ای مانند کوکی هایی درست می کنیم که شبیه کدو تنبل یا عنکبوت هستند.

And we visit haunted houses.

و از خانه های جن زده بازدید می کنیم.

"Spooky" is another word for "scary." It's a combination of strange and scary.

«شیب آور» کلمه دیگری برای «ترسناک» است. این ترکیبی از عجیب و ترسناک است.

"Haunted" describes a place where ghosts supposedly live.

"Haunted" مکانی را توصیف می کند که ظاهراً ارواح در آن زندگی می کنند.

When I mentioned haunted houses,

وقتی به خانه های جن زده اشاره کردم،

I was talking about places that are made to look as if ghosts lived there.

در مورد مکان هایی صحبت می کردم که طوری ساخته شده اند که انگار ارواح در آنجا زندگی می کنند.

Another tradition some people enjoy is telling ghost stories.

سنت دیگری که برخی از مردم از آن لذت می برند، گفتن داستان ارواح است.

I'd like to share a family story with you.

من می خواهم یک داستان خانوادگی را با شما به اشتراک بگذارم.

I think it's a good time of the year to tell it because it's a little scary, at least the first time you hear it.

من فکر می کنم زمان خوبی از سال برای گفتن آن است، زیرا حداقل اولین باری که آن را می شنوید کمی ترسناک است. از

I'd like you to listen and try to identify the key story elements. Think of these questions.

شما می خواهم که گوش کنید و سعی کنید عناصر کلیدی داستان را شناسایی کنید. به این سوالات فکر کنید.

Who are the main characters? In other words, who is the story about?

شخصیت های اصلی چه کسانی هستند؟ به عبارت دیگر، داستان درباره چه کسی است؟

What is the setting? Meaning where and when does the story take place?

تنظیم چیست؟ یعنی داستان کجا و چه زمانی اتفاق می افتد؟

What's the basic plot? Meaning what happens in this story?

طرح اصلی چیست؟ یعنی در این داستان چه اتفاقی می افتد؟

A plot has a beginning, a middle, and an end. There has to be a central conflict,

یک طرح شروع، میانه و پایان دارد. باید یک درگیری مرکزی وجود داشته باشد،

a problem that the characters face. And by the end of the story, there's resolution.

مشکلی که شخصیت ها با آن روبرو هستند. و در پایان داستان، وضوح وجود دارد.

How does the problem get solved?

چگونه مشکل حل می شود؟

Okay? So listen to find out the main characters, the setting,

باشه؟ پس گوش کنید تا شخصیت های اصلی، صحنه،

the plot, the central conflict, and the resolution.

طرح داستان، درگیری مرکزی و راه حل را بیابید.

You don't have to be a master storyteller in order to tell a story, but you should be aware of the key elements of a story.

برای گفتن داستان، لازم نیست یک داستان نویس چیره دست باشید، اما باید از عناصر کلیدی یک داستان آگاه باشید.

Then you can turn many of your experiences and memories into a good story.

سپس می توانید بسیاری از تجربیات و خاطرات خود را به یک داستان خوب تبدیل کنید.

So are you ready for a ghost story? Sit back and listen.

پس برای داستان ارواح آماده اید؟ بنشین و گوش کن

My grandfather always made me laugh when he told this story. It didn't matter that I already knew the ending.

پدربزرگم وقتی این داستان را می گفت همیشه مرا می خنداند. مهم نبود که از قبل پایان آن را می دانستم.

It was the fun of hearing him tell the tale.

شنیدن داستان از او لذت بخش بود.

As a young man, my grandfather used to perform with friends in a band in different small towns.

پدربزرگم در جوانی با دوستانم در یک گروه موسیقی در شهرهای کوچک مختلف برنامه اجرا می کرد.

They sang songs that their parents had taught them, mostly in Serbian.

آنها آهنگ هایی را که والدینشان به آنها یاد داده بودند، بیشتر به زبان صربی می خواندند.

This was around 1940,

این حدود سال 1940 بود،

a time in western Pennsylvania when lots of kids were first-generation Americans.

زمانی در غرب پنسیلوانیا که بسیاری از بچه ها نسل اول آمریکایی بودند.

And at home. They heard Serbian, Polish ,and other Eastern European languages.

و در خانه. آنها زبان های صربی، لهستانی و دیگر زبان های اروپای شرقی را شنیدند.

Many came from coal mining families, and music was a bright spot in their lives.

بسیاری از خانواده های معدن زغال سنگ بودند و موسیقی نقطه درخشانی در زندگی آنها بود.

Well, after performing one night, my grandfather and his buddies were heading home.

خوب، بعد از اجرای یک شب، پدربزرگم و دوستانش به خانه می رفتند.

It was late and they wondered about saving time and taking a shortcut through the cemetery.

دیر شده بود و آنها در مورد صرفه جویی در وقت و گذراندن یک میانبر در قبرستان فکر می کردند.

They decided to put any fears aside and take the shortcut.

آنها تصمیم گرفتند هر ترسی را کنار بگذارند و راه میانبر را انتخاب کنند.

Somewhere in the middle of the dark cemetery, they heard a voice coming from a grave.

جایی در وسط قبرستان تاریک صدایی از قبر شنیدند.

"Boys! Help me, boys!"

"پسرا! به من کمک کنید، پسران!"

The voice called out to them . It wanted them to come. Then they saw just a head near a grave.

صدا آنها را صدا زد. می خواست بیایند. سپس آنها فقط یک سر را در نزدیکی قبر دیدند.

Well, it didn't take long to react. The young men were certain

خب خیلی طول نکشید که واکنش نشان داد. مردان جوان مطمئن بودند که

they had seen a ghost and ran out of the cemetery as quickly as possible,

روحی را دیده‌اند و هر چه سریع‌تر از قبرستان بیرون دویدند،

hoping that whoever or whatever that was wouldn't follow.

به این امید که هر کسی یا هر چیزی که بود دنبالش نرود.

They actually went to the police and reported what they saw. The police officer had the young men return with him to the cemetery.

آنها در واقع به پلیس رفتند و آنچه را دیدند گزارش دادند. افسر پلیس از مردان جوان خواست تا با او به قبرستان برگردند.

After a search with a flashlight,

پس از جستجو با چراغ قوه،

they found out that some guy from town had also taken the shortcut and fell into an open grave.

متوجه شدند که مردی از شهر نیز میانبر را انتخاب کرده و در قبر باز افتاده است.

The freshly dug grave was too deep to climb out, so he called out for help.

قبر تازه حفر شده خیلی عمیق بود که نمی شد از آن بالا رفت، بنابراین او درخواست کمک کرد.

The boys then worked together to pull the poor guy out of the grave.

سپس پسرها با هم کار کردند تا مرد فقیر را از قبر بیرون بکشند.

They laughed when they learned the truth, but my grandfather said that he never took that shortcut again.

وقتی حقیقت را فهمیدند خندیدند، اما پدربزرگم گفت که دیگر هرگز آن میانبر را انتخاب نکرد.

So who are the main characters?

پس شخصیت های اصلی چه کسانی هستند؟

My grandfather and his friends.

پدربزرگم و دوستانش.

And the setting?

و تنظیم؟

A cemetery in western Pennsylvania around 1940.

قبرستانی در غرب پنسیلوانیا در حدود سال 1940.

The basic plot?

طرح اصلی؟

The boys were in a band together, and after a late performance one night, they decided to take a shortcut through the cemetery.

پسرها در یک گروه با هم بودند و بعد از یک اجرای دیرهنگام یک شب، تصمیم گرفتند از طریق یک میانبر از قبرستان عبور کنند.

The central conflict?

درگیری مرکزی؟

Well, the cemetery is really spooky, and they debated going through it or not.

خوب، گورستان واقعاً ترسناک است، و آنها بحث کردند که از آن عبور کنند یا نه.

The climax is the high point of the story. So at the climax of the story, they think they hear a ghost.

اوج نقطه اوج داستان است. بنابراین در اوج داستان، آنها فکر می کنند که یک روح را می شنوند.

They think they see a ghost, and they react.

آنها فکر می کنند یک روح می بینند و واکنش نشان می دهند.

The resolution?

وضوح؟

They find out that the ghost was just some guy who fell into an open grave.

آنها متوجه می شوند که روح فقط یک مرد است که در یک قبر باز افتاده است.

But my grandfather said he never used that shortcut again.

اما پدربزرگم گفت که دیگر از آن میانبر استفاده نکرده است.

For practice, you can retell the story. Use your own words, but don't change the basic plot.

برای تمرین، می توانید داستان را بازگو کنید. از کلمات خود استفاده کنید، اما طرح اصلی را تغییر ندهید.

You can also share your own story in the comments.

شما همچنین می توانید داستان خود را در نظرات به اشتراک بگذارید.

If you got a good story, you can even post a video response and share it that way.

اگر داستان خوبی دریافت کردید، حتی می توانید یک پاسخ ویدیویی ارسال کنید و آن را به این طریق به اشتراک بگذارید.

Well, that's all for now. I hope you enjoyed this Halloween-inspired lesson. Please remember to like this video and subscribe

خوب، فعلاً همین است. امیدوارم از این درس الهام گرفته از هالووین لذت برده باشید. لطفاً به یاد داشته باشید که این ویدیو را لایک کنید و

for more lessons to learn American English. As always, thanks for watching and happy studies!

برای درس های بیشتر برای یادگیری انگلیسی آمریکایی مشترک شوید. مثل همیشه، برای تماشا و مطالعات شاد متشکریم!

Become a member of my learning community. Click the JOIN button to become a member of my YouTube channel English with Jennifer.

عضو انجمن یادگیری من شوید. برای عضویت در کانال یوتیوب من انگلیسی با جنیفر، روی دکمه JOIN کلیک کنید.

You'll get a special badge,

شما یک نشان ویژه،

bonus posts,

پست‌های جایزه،

on-screen credit and a monthly live stream. Note that YouTube channel memberships are not available in every country at this time.

اعتبار روی صفحه و یک جریان مستقیم ماهانه دریافت خواهید کرد. توجه داشته باشید که عضویت کانال YouTube در حال حاضر در هر کشوری در دسترس نیست.

I'd like to say a very special thank you to the current members of my channel.

من می خواهم از اعضای فعلی کانالم تشکر ویژه ای داشته باشم.

Hopefully, more of you will join us for the next live stream.

امیدواریم تعداد بیشتری از شما برای پخش زنده بعدی به ما بپیوندید.

Join me on my YouTube community tab for helpful posts each week.

در برگه انجمن YouTube من برای پست های مفید هر هفته به من بپیوندید.