20 IMPORTANT IDIOMS Through STORY! Native English Vocabulary Lesson (+ Free PDF & Quiz)

(upbeat music)

(موسیقی شاد)

- Hello, lovely students.

- سلام دانش آموزان عزیز.

And welcome back to English with Lucy.

و با لوسی به انگلیسی خوش آمدید.

Now if you are a member of my email list,

اکنون اگر عضو لیست ایمیل من هستید،

if you signed up to receive my PDFs and my newsletters,

اگر برای دریافت پی دی اف ها و خبرنامه های من ثبت نام کرده اید،

then you will know that we have been doing a big focus

می دانید که اخیراً تمرکز زیادی

on idioms recently.

روی اصطلاحات داشته ایم.

Lots of you seem really keen to expand your vocabulary.

به نظر می رسد بسیاری از شما واقعاً مشتاق گسترش دایره لغات خود هستید.

And an amazing way to do that is to learn idioms.

و یک راه شگفت انگیز برای انجام این کار، یادگیری اصطلاحات است.

Idioms are so hard because they don't have literal meanings.

اصطلاحات بسیار سخت هستند زیرا معانی تحت اللفظی ندارند.

You can't read the words and understand what they're about.

شما نمی توانید کلمات را بخوانید و متوجه منظور آنها شوید.

So idioms are really hard to learn,

بنابراین یادگیری اصطلاحات واقعاً سخت است،

but they are much, much easier to learn and process,

اما یادگیری و پردازش آن‌ها بسیار بسیار آسان‌تر است،

and retain if you learn them in context.

و اگر آنها را در متن یاد بگیرید، حفظ می‌شوند.

So this is how today's lesson is going to work.

بنابراین درس امروز اینگونه عمل می کند.

I am going to read you a story that I wrote,

من می خواهم داستانی را که نوشته ام

and it contains 20 idioms.

و شامل 20 اصطلاح است برای شما بخوانم.

For the first part of the lesson, I will read the story.

برای قسمت اول درس، داستان را می خوانم.

You can practise your listening skills,

شما می توانید مهارت های شنیداری خود را تمرین کنید،

maybe improve your pronunciation,

شاید تلفظ خود را بهبود ببخشید،

but I want you to listen and see if you can identify

اما من از شما می خواهم که گوش کنید و ببینید آیا می توانید

all 20 idioms.

تمام 20 اصطلاح را شناسایی کنید. هر بار که یکی را می شنوید

Hold your hands like this each time you hear one,

دستان خود را به این صورت نگه دارید ،

stick your finger up.

انگشت خود را بالا ببرید.

Okay, see if you can get all 20.

خوب، ببینید آیا می توانید همه 20 را بدست آورید.

After that, we will go through the story phrase by phrase,

بعد از آن، عبارت به عبارت داستان را مرور می کنیم

and I will help you understand each and every idiom.

و من به شما کمک می کنم تک تک اصطلاحات را درک کنید.

As always, there is a free PDF and quiz

مثل همیشه، یک پی دی اف و مسابقه رایگان

that goes with this lesson.

همراه با این درس وجود دارد.

If you'd like to download that,

اگر می‌خواهید آن را دانلود کنید،

just click on the link in the description box,

کافیست روی پیوند موجود در کادر توضیحات کلیک کنید،

you enter your name and your email address.

نام و آدرس ایمیل خود را وارد کنید.

You sign up to my mailing list,

شما در لیست پستی من ثبت نام می کنید

and the PDF will automatically arrive in your email inbox.

و PDF به طور خودکار به صندوق ورودی ایمیل شما می رسد.

After that, you automatically receive all of my lesson PDFs,

پس از آن، شما به طور خودکار تمام PDF های درس من،

and all of my news, course information and offers.

و همه اخبار، اطلاعات دوره ها و پیشنهادات من را دریافت می کنید.

It's a free service and you can unsubscribe at any time.

این یک سرویس رایگان است و می توانید هر زمان که بخواهید اشتراک خود را لغو کنید.

There is also one other thing that I wanted to discuss.

همچنین یک مورد دیگر وجود دارد که می خواستم در مورد آن صحبت کنم.

Before we start this lesson,

قبل از شروع این درس،

I am running an idioms challenge.

من یک چالش اصطلاحات را اجرا می کنم.

It's a 30 day challenge.

این یک چالش 30 روزه است.

Every single day,

هر روز،

you get a text containing between six and 10 idioms.

متنی دریافت می کنید که شامل شش تا 10 اصطلاح است.

You get a daily video from me.

شما یک ویدیو روزانه از من دریافت می کنید.

I read through the text so you can improve your listening,

من متن را می خوانم تا بتوانید مهارت های شنیداری و تلفظ خود را بهبود بخشید

and pronunciation skills,

and I talk about the meanings of all of the idioms.

و در مورد معانی همه اصطلاحات صحبت می کنم .

After you've read through the text,

بعد از اینکه متن را خواندید،

you've watched the video, you can take the exercises.

ویدیو را تماشا کردید، می توانید تمرینات را انجام دهید.

We have 20 daily exercises.

ما روزانه 20 تمرین داریم.

And as you go through the challenge,

و همانطور که چالش را پشت سر می گذارید

It has 30 videos, lessons and sets of exercises,

، دارای 30 ویدیو، درس و مجموعه تمرین است،

but you have lifetime access so you can take it at any time.

اما شما به مادام العمر دسترسی دارید، بنابراین می توانید در هر زمانی آن را انجام دهید.

For the pricing and enrollment,

برای اطلاع از قیمت و ثبت نام

just click on the link in the description box.

کافیست روی لینک موجود در کادر توضیحات کلیک کنید.

And just ran a communications challenge

و فقط یک چالش ارتباطی را اجرا کردم

and these students loved it, it was amazing.

و این دانش آموزان آن را دوست داشتند، شگفت انگیز بود.

We had such a great time, right?

به ما خیلی خوش گذشت، درست است؟

Let's get started with this idioms lesson.

بیایید با این درس اصطلاحات شروع کنیم.

As I said, there are 20 idioms in this story.

همانطور که گفتم 20 اصطلاح در این داستان وجود دارد.

With your hands, see if you can identify them all.

با دستان خود، ببینید آیا می توانید همه آنها را شناسایی کنید.

Obviously, I don't expect you to have 20 fingers.

بدیهی است، من انتظار ندارم که شما 20 انگشت داشته باشید.

You might have to do two lots.

ممکن است مجبور شوید دو کار انجام دهید.

I want you to use this as a listening exercise as well

می‌خواهم از این به‌عنوان تمرین گوش دادن نیز استفاده کنید

to see how much you pick up

تا ببینید چقدر می‌گیرید،

because we're going to go through phrase by phrase.

زیرا ما عبارت به عبارت را مرور می‌کنیم.

If you do need the extra help, you can turn on subtitles.

اگر به کمک بیشتری نیاز دارید، می‌توانید زیرنویس‌ها را روشن کنید.

I woke up in the morning feeling a little under the weather.

صبح که از خواب بیدار شدم کمی زیر آب و هوا بودم.

I took a deep breath and tried to pull myself together.

نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم خودم را جمع و جور کنم.

You've got to bite the bullet and attend the interview,

با خودم گفتم باید گلوله را گاز بگیری و در مصاحبه شرکت

I said to myself.

کنی.

I went downstairs to have some breakfast.

رفتم پایین تا صبحانه بخورم.

My mum asked me if I was hungry.

مادرم از من پرسید که آیا گرسنه ام؟

I told her that I could eat a horse.

به او گفتم که می توانم یک اسب بخورم.

She made me a big plate of eggs and I wolfed it down.

او برای من یک بشقاب بزرگ تخم مرغ درست کرد و من آن را با گرگ پایین انداختم.

I started to feel really nervous about the interview.

در مورد مصاحبه واقعاً عصبی شدم.

Candidates like me are a dime a dozen.

کاندیداهایی مثل من یک سکه هستند.

To add insult to injury, I'd been unemployed for six months.

برای اضافه کردن آسیب، من شش ماه بیکار بودم.

Why would anyone hire me?

چرا کسی مرا استخدام کند؟

Perhaps I'm barking up the wrong tree.

شاید دارم از درخت اشتباهی پارس می کنم.

Or perhaps I should throw caution to the wind and just go.

یا شاید باید احتیاط را به باد بیاورم و فقط بروم.

The ball is in my court.

توپ در زمین من است.

I have to do this.

باید این کار را بکنم.

On the way to the interview,

در راه

my bus got stuck in a traffic jam.

مصاحبه اتوبوسم در ترافیک گیر کرد.

I was really down on my luck.

من واقعاً از شانس بدم آمد.

To make matters worse, I spilled some coffee on my shirt.

بدتر از این که مقداری قهوه روی پیراهنم ریختم.

I arrived 10 minutes late,

من 10 دقیقه دیر رسیدم،

but the boss said, "Better late than never".

اما رئیس گفت: "دیر بهتر از هرگز".

She said that she would give me the benefit of the doubt

او گفت که از شک و تردیدی

which I really appreciated.

که من واقعاً از آن قدردانی می کنم، بهره مند خواهم شد.

She was really on the ball and asked me lots of relevant,

او واقعاً در توپ بود و از من چیزهای مرتبط زیادی

about my past experience.

در مورد تجربه گذشته من پرسید.

I managed to give her some good answers.

من موفق شدم به او چند پاسخ خوب بدهم.

So far so good, I thought to myself.

تا اینجا خیلی خوب بود، با خودم فکر کردم.

By the end of the interview, I felt a lot better.

در پایان مصاحبه احساس خیلی بهتری داشتم.

She said to me that her decision was a piece of cake.

او به من گفت که تصمیم او یک تکه کیک بود.

She wanted to offer me the position.

او می خواست این موقعیت را به من پیشنهاد دهد.

I was over the moon.

من بالای ماه بودم

Finally, I had my dream job.

بالاخره شغل رویایی ام را پیدا کردم.

I told her that I would give her my all.

به او گفتم که تمام توانم را به او می دهم. بقیه روز

I was on cloud nine for the rest of the day.

را در ابر نهم بودم.

Oh, lovely, positive story.

اوه داستان زیبا و مثبت

Parts of that are actually true.

بخش هایی از آن در واقع درست است.

I did once spill coffee

من یک بار

all over my shirt before a job interview,

قبل از مصاحبه شغلی قهوه روی پیراهنم ریختم،

but I still got the job, yes.

اما هنوز هم کار را پیدا کردم، بله.

I have been rejected from quite a few jobs

در زمان خودم نیز از چند شغل طرد شده

in my time as well.

ام.

I really wanted to work at the makeup counter

من خیلی دوست داشتم وقتی جوانتر بودم در پیشخوان آرایش

in my local department store

در فروشگاه محلی

when I was younger and I applied three times,

خودم کار کنم و سه بار درخواست دادم

and got rejected every single time.

و هر بار رد شدم.

So in the first part of the story,

بنابراین در قسمت اول داستان

I said, I woke up in the morning feeling

، گفتم، صبح از خواب بیدار شدم

a little under the weather.

که کمی زیر آب و هوا بودم.

And to feel under the weather

و زیر آب و هوا بودن

or to be under the weather is our first idiom.

یا زیر آب و هوا بودن اولین اصطلاح ماست.

This means to feel ill or unwell.

این به معنای احساس بیماری یا ناخوشی است.

It doesn't mean seriously ill.

این به معنای بیماری جدی نیست.

It just means I don't feel as good as I normally do.

این فقط به این معنی است که من به اندازه معمول احساس خوبی ندارم.

An example, I didn't go into school

به عنوان مثال، من به مدرسه نرفتم زیرا

because I was feeling a bit under the weather.

کمی زیر آب و هوا احساس می کردم.

I hope to feel better tomorrow.

امیدوارم فردا احساس بهتری داشته باشم.

Not that serious, just not feeling that great.

خیلی جدی نیست، فقط احساس خوبی ندارم.

Okay, next I said,

باشه

I took a deep breath and tried to pull myself together.

بعد گفتم نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم خودم رو جمع و جور کنم.

And to pull one self together is our next idiom,

و جمع کردن یک خود، اصطلاح بعدی ما است،

idiom number two.

اصطلاح شماره دو.

To pull oneself together

جمع کردن

is to recover control of one's emotions.

خود به معنای بازیابی کنترل احساسات است.

Sometimes if I'm feeling a bit weak or pathetic,

گاهی اوقات اگر کمی احساس ضعف یا رقت بار

I don't want to do something, I tell myself,

دارم، نمی خواهم کاری انجام دهم، به خودم می گویم،

pull yourself together, Lucy,

خودت را جمع کن، لوسی،

worse things could happen.

ممکن است اتفاقات بدتری بیفتد.

An example, calm down and pull yourself together.

یک مثال، آرام باشید و خودتان را جمع کنید.

Screaming isn't going to help.

فریاد زدن کمکی نمی کند.

In the next sentence, I was speaking to myself.

در جمله بعدی داشتم با خودم صحبت می کردم.

I said, you've got to bite the bullet,

گفتم باید گلوله را گاز بگیری

and attend the interview.

و در مصاحبه شرکت کنی.

And to bite the bullet is our third idiom.

و گاز گرفتن گلوله اصطلاح سوم ماست.

It means to decide to do something unpleasant

به این معنی است که تصمیم می گیرید کاری ناخوشایند انجام دهید

that you have been avoiding.

که از آن اجتناب کرده اید.

Something unpleasant or difficult as well.

همچنین چیزی ناخوشایند یا دشوار.

A big example of this is with me and running.

یک مثال بزرگ از این با من و دویدن است.

I love running, but I like running in nice weather.

من عاشق دویدن هستم، اما دویدن در هوای خوب را دوست دارم.

And when it's really, really cold,

و وقتی واقعاً خیلی سرد است،

I try to make myself go out on a run, but I don't want to.

سعی می‌کنم خودم را مجبور به دویدن کنم، اما نمی‌خواهم.

It's cold, it's unpleasant, it's more difficult.

سرد است، ناخوشایند است، سخت تر است.

I try to make myself bite the bullet,

سعی می کنم کاری کنم که گلوله را گاز بگیرم،

stop avoiding it and just do it.

از اجتناب از آن دست بردارم و فقط آن را انجام دهم.

An example, I've been avoiding organising my finances,

به عنوان مثال، من از سازماندهی امور مالی خود اجتناب کرده ام،

but I need to bite the bullet and open that spreadsheet.

اما باید گلوله را گاز بگیرم و آن صفحه گسترده را باز کنم.

When you hear the phrase bite the bullet,

وقتی عبارت bite the bullet را می شنوید، به

think of Nike, okay, just do it.

نایک فکر کنید، خوب، فقط این کار را انجام دهید.

Just do it, stop avoiding it, just do it.

فقط این کار را انجام دهید، اجتناب از آن را متوقف کنید، فقط آن را انجام دهید.

That's our Nike idiom.

این اصطلاح نایک ماست.

The next sentence.

جمله بعدی.

I went downstairs to have some breakfast.

رفتم پایین تا صبحانه بخورم.

My mum asked me if I was hungry and I said

مادرم از من پرسید که آیا گرسنه‌ای و من

that I could eat a horse.

گفتم می‌توانم یک اسب بخورم.

I could eat a horse is our next idiom,

I could eat a horse اصطلاح بعدی ماست

and it means I could eat a lot or I am so hungry.

و به این معنی است که می توانم زیاد بخورم یا خیلی گرسنه هستم.

An example, after running the marathon,

به عنوان مثال، بعد از دویدن در ماراتن،

I could have eaten a horse.

می توانستم یک اسب بخورم.

I was so hungry.

خیلی گرسنه بودم

The next sentence in the story

جمله بعدی در داستان

is she made me a big plate of eggs and I wolfed it down.

این است که او برای من یک بشقاب تخم مرغ بزرگ درست کرد و من آن را گرگ کردم.

I wolfed it down.

من آن را گرگ زدم.

To Wolf something down is actually a phrasal verb,

To Wolf something down در واقع یک فعل عبارتی است،

but it's also slang.

اما به صورت عامیانه نیز هست.

So we're including it here as an idiom.

بنابراین ما آن را در اینجا به عنوان یک اصطلاح درج می کنیم.

To wolf something down is to eat something really quickly.

گرگ کردن چیزی به معنای خوردن چیزی است که واقعاً سریع است.

If you think how a wolf eats,

اگر فکر می کنید که یک گرگ چگونه غذا می خورد،

(chuckles) it goes down your throat really quickly.

(می خندد) خیلی سریع از گلوی شما پایین می رود.

To wolf something down.

گرگ کردن چیزی پایین.

Now, if I'm talking about eggs, plural,

حالا اگر من در مورد تخم مرغ صحبت می کنم، جمع،

why did I say I wolfed it down?

چرا گفتم من آن را گرگ کردم؟

This is because we're referring to the plate of eggs.

این به این دلیل است که ما به بشقاب تخم مرغ اشاره می کنیم.

Mind that one there

توجه داشته باشید که یکی از آنها وجود دارد،

as I often hear students make mistakes with that.

زیرا اغلب می شنوم که دانش آموزان با آن اشتباه می کنند.

An example, he wolfed down two plates of lasagna,

به عنوان مثال، او دو بشقاب لازانیا را با گرگ پایین انداخت

and still had room for dessert.

و هنوز جا برای دسر داشت.

That is my husband.

اون شوهر منه

He just loves lasagna.

او فقط لازانیا را دوست دارد.

Italians I hope you appreciate

ایتالیایی ها امیدوارم از

the British pronunciation of lasagna.

تلفظ انگلیسی لازانیا قدردانی کنید.

(laughing)

(با خنده)

I do apologise.

من عذرخواهی می کنم.

Okay, next sentence.

باشه جمله بعدی

I started to feel really nervous about the interview.

در مورد مصاحبه واقعاً عصبی شدم.

Candidates like me are a dime a dozen.

کاندیداهایی مثل من یک سکه هستند.

A dime a dozen is our six idiom.

یک سکه یک دوجین اصطلاح ششم ماست.

And it's funny because we don't have dimes

و این خنده دار است زیرا ما

in the British monetary system.

در سیستم پولی بریتانیا سکه نداریم.

That's an American coin, but we still don't use it.

این یک سکه آمریکایی است، اما ما هنوز از آن استفاده نمی کنیم.

And a dime a dozen means very, very common.

و یک سکه یک دوجین به معنای بسیار بسیار رایج است.

Candidates like me are a dime a dozen.

کاندیداهایی مثل من یک سکه هستند.

There are loads of candidates just like me.

کاندیداهای زیادی مثل من وجود دارند.

I don't have anything special.

چیز خاصی ندارم

An example, I'm sorry,

به عنوان مثال، متاسفم،

but your stamp collection isn't worth anything.

اما مجموعه تمبر شما ارزشی ندارد.

Most of the stamps are a dime a dozen.

بیشتر تمبرها یک سکه هستند.

Most of them are really common.

اکثر آنها واقعاً رایج هستند.

All right, next sentence.

بسیار خوب، جمله بعدی

To add insult to injury.

برای اضافه کردن توهین به جراحت.

I'd been unemployed for six months.

من شش ماه بیکار بودم

Why would anyone hire me?

چرا کسی مرا استخدام کند؟

So number seven is to add insult to injury,

پس عدد هفت برای اضافه کردن توهین به جراحت

to add insult to injury.

، اضافه کردن توهین به جراحت است.

I have specific connected speech there.

من سخنرانی مرتبط خاصی در آنجا دارم.

To ends in the vowel sound, o.

برای پایان دادن به صدای مصوت، o.

And the next word starts with a vowel sound.

و کلمه بعدی با صدای مصوت شروع می شود.

So we always put a little, wa sound between it.

بنابراین ما همیشه یک صدای کمی بین آن قرار می دهیم.

To add to injury.

برای اضافه کردن به آسیب.

If you want to learn more about connected speech,

اگر می‌خواهید درباره گفتار متصل بیشتر بدانید،

I've got a whole video about it.

من یک ویدیو کامل در مورد آن دارم.

I'll put that into the description box.

من آن را در جعبه توضیحات قرار می دهم.

If you want to look deeply at it,

اگر می خواهید عمیقاً به آن نگاه کنید،

you can try my pronunciation course.

می توانید دوره تلفظ من را امتحان کنید.

The link is also in the description box.

لینک آن نیز در کادر توضیحات موجود است.

To add insult to injury means

اضافه کردن توهین به آسیب به معنای

to make something bad, even worse.

ایجاد یک چیز بد، حتی بدتر است.

If you look at the phrase, insult to injury.

اگر به عبارت توهین به جراحت نگاه کنید.

This means that you're already injured,

این بدان معنی است که شما قبلاً مجروح شده اید

and now you've been insulted

و اکنون به شما توهین

to the bad situation has been made worse.

شده است که وضعیت بدتر شده است.

An example, he broke up with me,

به عنوان مثال، او از من جدا شد

and then to add insult to injury,

و سپس برای اضافه کردن توهین به جراحت

he started dating my sister.

، شروع به قرار ملاقات با خواهرم کرد.

Bad situation, made worse.

وضعیت بد، بدتر شد.

The next sentence is perhaps I'm barking up the wrong tree.

جمله بعدی شاید من دارم از درخت اشتباهی پارس می کنم.

Perhaps I'm barking up the wrong tree.

شاید دارم از درخت اشتباهی پارس می کنم.

This is a really common idiom here in the UK.

این یک اصطلاح واقعاً رایج در اینجا در بریتانیا است.

It means to be wrong about the reason for something

به معنای اشتباه کردن در مورد دلیل چیزی

or the way to achieve something.

یا راه رسیدن به چیزی است.

For example, I thought that the best way

به عنوان مثال، من فکر می‌کردم که بهترین راه

to hire a video editor would be to put up posters

برای استخدام یک ویرایشگر ویدیو ، نصب پوستر

around my town but I was barking up the wrong tree.

در اطراف شهرم است، اما من از درخت اشتباهی پارس می‌کردم.

What I should've done is posted on an online job board.

کاری که باید انجام می دادم در یک تابلوی کار آنلاین پست شده است.

I was wrong about the way to achieve something.

در مورد راه رسیدن به چیزی اشتباه کردم.

Another example, she thinks that spending time apart

مثال دیگر، او فکر می‌کند که گذراندن زمان جدا از هم

will solve her marriage problems,

مشکلات ازدواج او را حل می‌کند،

but she's barking up the wrong tree.

اما او در حال پارس کردن درخت اشتباهی است.

Maybe they need to spend more time together.

شاید آنها نیاز دارند که زمان بیشتری را با هم بگذرانند.

If you visualise this idiom, imagine two trees.

اگر این اصطلاح را مجسم کنید، دو درخت را تصور کنید.

And there's a squirrel up this tree.

و یک سنجاب بالای این درخت است.

The little dog is barking at tree here.

سگ کوچولو داره روی درخت پارس می کنه.

He's barking up the wrong tree.

او از درخت اشتباهی پارس می کند.

He's never going to achieve what he wants here.

او هرگز در اینجا به چیزی که می‌خواهد نخواهد رسید.

He should go to the other tree.

او باید به درخت دیگر برود.

Next sentence.

جمله بعدی

Or perhaps I should throw caution to the wind and just go.

یا شاید باید احتیاط را به باد بیاورم و فقط بروم.

Idiom number nine is to throw caution to the wind.

اصطلاح شماره نه این است که احتیاط را به باد بیاندازیم.

This means to act without thinking of the consequences.

این بدان معناست که بدون فکر کردن به عواقب آن عمل کنید.

It doesn't necessarily mean to act without care

لزوماً به این معنا نیست که بدون مراقبت

or to act carelessly.

یا بی دقت عمل کنید.

Sometimes it's used in quite an inspirational way.

گاهی اوقات به روشی کاملاً الهام بخش استفاده می شود.

I'm not gonna think about the risks,

من به خطرات فکر نمی کنم،

I'm going to follow my heart.

من به دنبال قلبم هستم.

An example, I was worried she would reject me,

به عنوان مثال، من نگران بودم که مرا رد کند،

but I threw caution to the wind and asked her out.

اما احتیاط کردم و از او خواستم بیرون برود.

Next sentence, the ball is in my court.

جمله بعدی، توپ در زمین من است.

I have to do this.

باید این کار را بکنم.

If the ball is in your court,

اگر توپ در زمین شما باشد، به

it means you have to make the next move.

این معنی است که باید حرکت بعدی را انجام دهید.

I can't do anymore, the ball is in your court.

من دیگر نمی توانم، توپ در زمین شماست.

Visualise two people playing tennis.

دو نفر را در حال بازی تنیس مجسم کنید.

This person has the ball.

این شخص توپ را در اختیار دارد.

The ball is in their court.

توپ در زمین آنهاست.

This other person can't do anything.

این شخص دیگر نمی تواند کاری انجام دهد.

It's used a lot in professional situations.

در موقعیت های حرفه ای بسیار استفاده می شود.

I've done as much as I can.

تا جایی که بتوانم انجام داده ام.

The ball is in your court, you have to make a decision now.

توپ در زمین شماست، اکنون باید تصمیم بگیرید.

We are now halfway through the idioms.

اکنون در نیمه راه اصطلاحات هستیم.

Moving on to number 11, let's take a look at the sentence.

با رفتن به شماره 11، بیایید نگاهی به جمله بیندازیم.

On the way to the interview,

در راه

my bus got stuck in a traffic jam.

مصاحبه اتوبوسم در ترافیک گیر کرد.

I was really down on my luck.

من واقعاً از شانس بدم آمد.

So number 11 is to be down on your luck.

بنابراین شماره 11 این است که شانس خود را کم کنید.

This means to be experiencing a period of bad luck.

این به معنای تجربه یک دوره بدشانسی است.

So this isn't the first bad thing that's happened to you.

بنابراین این اولین اتفاق بدی نیست که برای شما رخ داده است.

An example, I really hope that things improve for you.

به عنوان مثال، من واقعاً امیدوارم که اوضاع برای شما بهتر شود.

You've been down on your luck and you don't deserve it.

شما از شانس خود بی بهره بوده اید و لیاقت آن را ندارید.

This could be me talking to a friend who's been

این ممکن است من با دوستی صحبت کنم که

on three terrible dates.

در سه قرار وحشتناک بوده است.

They really deserve a good date,

آنها واقعاً لیاقت یک قرار خوب را دارند،

but they've been down on their luck.

اما آنها از شانس خود بی بهره بوده اند.

The next one.

بعدی.

To make matters worse, I spilled some coffee on my shirt.

بدتر از این که مقداری قهوه روی پیراهنم ریختم.

So this is number 12.

بنابراین این شماره 12 است.

To make matters worse.

برای بدتر شدن اوضاع.

And it means almost exactly the same thing

و این تقریباً دقیقاً به همان معنی است

as to add insult to injury.

که توهین به آسیب اضافه شود.

It means we have a bad situation,

یعنی وضعیت بدی داریم

and what has made it worse is the following.

و چیزی که آن را بدتر کرده است موارد زیر است.

An example, the thief stole my bag,

به عنوان مثال، دزد کیف من را دزدید

and to make matters worse, he tripped me over.

و بدتر از آن، مرا زیر پا گذاشت.

So not only did I lose my bag, I also fell over.

بنابراین نه تنها کیفم را گم کردم، بلکه افتادم.

If somebody trips you over, they make you fall down.

اگر کسی به شما ضربه بزند ، باعث می شود زمین بخورید.

Next sentence.

جمله بعدی

I arrived 10 minutes late, but the boss said,

من 10 دقیقه دیر رسیدم ، اما رئیس گفت:

"Better late than never."

"دیر بهتر از هرگز".

Better late than never is our 13th idiom.

دیر کردن بهتر از هرگز، سیزدهمین اصطلاح ماست.

It means that it's better to do something late

یعنی بهتر است کاری را دیر

or after it should have been done than to not do it all.

یا بعد از انجام آن انجام دهید تا اینکه همه آن را انجام ندهید.

Sometimes we use it in a sarcastic sense.

گاهی اوقات ما آن را به معنای طعنه آمیز به کار می بریم.

If I handed my homework to my teacher really, really late,

اگر من واقعاً خیلی دیر تکالیفم را به معلمم تحویل می دادم

they might say, "Ugh, better late than never".

، ممکن بود بگویند: "اوه، بهتر است دیر از هرگز".

We like to be quite sarcastic in the UK.

ما دوست داریم در بریتانیا کاملاً طعنه آمیز باشیم.

An example in context, you lose 10% of your marks,

به عنوان مثال در زمینه، شما 10٪ از نمره خود را از دست می دهید،

if you hand in your coursework late,

اگر درس های خود را دیر تحویل دهید،

but better late than never.

اما بهتر از هرگز نرسیدن.

It's better to lose 10% than to lose 100%.

10% از دست دادن بهتر از 100% از دست دادن است.

Okay, next sentence.

باشه جمله بعدی

She said that she would give me the benefit of the doubt

او گفت که از شک و تردیدی

which I really appreciated.

که من واقعاً از آن قدردانی می کنم، بهره مند خواهم شد.

Oh, to give someone the benefit of the doubt.

آه، برای اینکه کسی از شک بهره مند شود.

Idiom number 14.

اصطلاح شماره 14.

This means to decide to believe someone,

این به این معنی است که تصمیم بگیرید کسی را باور کنید،

even if you're not 100% sure

حتی اگر 100٪ مطمئن نیستید

that what they're saying is true or honest.

که آنچه می گوید درست یا صادق است.

I don't know if you're lying to me,

نمی‌دانم به من دروغ می‌گویی،

but I will give you the benefit of the doubt.

اما من به تو شک می‌کنم.

Sometimes if my students hand in their homework late,

گاهی اوقات اگر دانش‌آموزانم با تأخیر تکالیف خود را تحویل دهند

and they tell me they had internet problems,

و به من بگویند که مشکل اینترنت

I don't have any proof,

داشته‌اند، دلیلی ندارم،

but I give them the benefit of the doubt.

اما به آنها شک می‌کنم.

I'll believe them.

من آنها را باور خواهم کرد.

If they keep repeating the same thing over and over again,

اگر آنها یک چیز را بارها و بارها تکرار کنند، دیگر

then I won't give them the benefit of the doubt anymore.

منفعت شک به آنها نخواهم داد.

An example.

یک مثال.

I'm not sure if he'll be able to deliver on his promises,

مطمئن نیستم که او بتواند به وعده هایش عمل کند یا خیر،

but I'm going to give him the benefit of the doubt.

اما من به او شک دارم.

Next sentence.

جمله بعدی

She was really on the ball,

او واقعاً در توپ بود

and asked me lots of relevant questions

و از من سؤالات مرتبط زیادی در

about my past experience.

مورد تجربه گذشته ام پرسید.

Idiom number 15 is to be on the ball.

اصطلاح شماره 15 باید روی توپ باشد.

To be on the ball.

روی توپ بودن

This is something that you want to be.

این چیزی است که شما می خواهید باشید.

This means to be organised and alert.

این به معنای سازماندهی و هوشیاری است.

An example, you won't be able to fool him.

به عنوان مثال، شما نمی توانید او را فریب دهید.

He's very on the ball when it comes to new tricks and scams.

وقتی صحبت از حقه‌ها و کلاهبرداری‌های جدید به میان می‌آید، او خیلی اهل بازی است.

Sometimes if I make a mistake,

گاهی اوقات اگر اشتباه

if I wasn't careful enough with my work,

می کنم، اگر به اندازه کافی مراقب کارم نبودم،

I tell myself, oh, I need to be more on the ball.

به خودم می گویم آه، من باید بیشتر روی توپ باشم.

I need to be more organised and alert,

من باید سازماندهی و هوشیارتر باشم

and just in control of things.

و فقط بر همه چیز مسلط باشم.

Next sentence.

جمله بعدی

I managed to give her some good answers.

من موفق شدم به او چند پاسخ خوب بدهم.

So far so good, I thought to myself.

تا اینجا خیلی خوب بود، با خودم فکر کردم.

(chuckling)

(خنده)

Number 16.

شماره 16.

The 16th idiom is so far so good.

اصطلاح شانزدهم تا اینجا خیلی خوب است.

And this means everything until now has gone well.

و این یعنی همه چیز تا به حال خوب پیش رفته است.

It means that you haven't finished something yet,

یعنی هنوز کاری را تمام نکرده اید،

but everything along the way is going positively.

اما همه چیز در مسیر مثبت پیش می رود.

Okay, next sentence.

باشه جمله بعدی

By the end of the interview,

در پایان مصاحبه

I felt a lot better.

احساس خیلی بهتری داشتم.

She said to me that her decision was a piece of cake.

او به من گفت که تصمیم او یک تکه کیک بود.

She wanted to offer me the position.

او می خواست این موقعیت را به من پیشنهاد دهد.

A piece of cake, idiom number 17 is very easy.

یک تکه کیک، اصطلاح شماره 17 بسیار آسان است.

If something is a piece of cake, then it's very easy.

اگر چیزی یک تکه کیک است، پس بسیار آسان است.

An example.

یک مثال.

I thought that exam was a piece of cake,

من فکر می کردم آن امتحان یک تکه کیک است،

we should all get full marks.

همه ما باید نمره کامل بگیریم.

Next sentence, I was over the moon.

جمله بعدی من بالای ماه بودم.

Finally, I had my dream job.

بالاخره شغل رویایی ام را پیدا کردم.

Idiom number 18 to be over the moon means

اصطلاح شماره 18 بالای ماه بودن

to be very happy, to be ecstatic.

به معنای بسیار شاد بودن، به وجد آمدن است.

An example, I was over the moon

به عنوان مثال، من بالای ماه

when I found out that my favourite band was playing

بودم که متوجه شدم گروه مورد علاقه

in my city.

من در شهر من در حال نواختن است.

Next sentence, I told her that I would give her my all.

جمله بعدی به او گفتم که تمام توانم را به او می دهم.

I told her that I would give her my all.

به او گفتم که تمام توانم را به او می دهم.

Number 19 to give something or someone your all,

شماره 19 اینکه تمام تلاش خود را به چیزی یا کسی بدهید، یعنی تمام تلاش خود

means to give something or someone your full effort.

را به چیزی یا کسی بدهید.

Your best try.

بهترین تلاش شما

An example, I gave it my all,

به عنوان مثال، من تمام توانم را گذاشتم،

but I didn't manage to win the race.

اما موفق به برنده شدن در مسابقه نشدم.

I tried as hard as I possibly could,

من تا جایی که ممکن بود تلاش کردم،

I put in my full effort, but I didn't win the race.

تمام تلاشم را به کار بردم، اما در مسابقه پیروز نشدم.

And the final sentence.

و جمله پایانی بقیه روز

I was on cloud nine for the rest of the day.

را در ابر نهم بودم.

And to be on cloud nine means to be a elated,

و روی ابر نهم بودن به معنای

very, very happy.

شاد بودن، بسیار، بسیار شاد بودن است.

An example.

یک مثال.

After our wedding day, we were on cloud nine.

بعد از روز عروسی، روی ابر نهم بودیم.

It was amazing to finally tie the knot.

در نهایت گره زدن شگفت انگیز بود.

To tie the knot is slang for to get married.

گره زدن عامیانه برای ازدواج است.

It was amazing to finally get married.

شگفت انگیز بود که بالاخره ازدواج کردم.

To tie the knot.

به کراوات گره.

Right, that is it for the story and the 20 idioms.

درست است، این برای داستان و 20 اصطلاح است.

Don't forget to download the free PDF

فراموش نکنید که PDF رایگان

that goes with this lesson.

همراه با این درس را دانلود کنید.

And if you think you'd like

و اگر فکر می‌کنید که می‌خواهید

to do something like this everyday,

هر روز کاری شبیه به این را انجام دهید، هر روز

learning between six and 10 idioms every single day

بین شش تا ۱۰ اصطلاح را

with a short daily texts like this,

با متن‌های کوتاه روزانه مانند این،

and a video from me and so many practise exercises,

و یک ویدیو از من و تمرین‌های بسیار زیاد یاد بگیرید ،

then I really recommend my Idioms Challenge.

پس من واقعاً چالش اصطلاحات خود را توصیه می‌کنم. .

If you'd like to sign up,

اگر مایل به ثبت نام هستید،

click on the link in the description box,

روی پیوند در کادر توضیحات کلیک کنید،

all of the information and pricing info is there.

تمام اطلاعات و اطلاعات قیمت در آنجا موجود است.

Don't forget to connect with me on all of my social media.

فراموش نکنید که در تمام شبکه های اجتماعی من با من در ارتباط باشید.

I've got my website, englishwithlucy.co.uk.

من وب سایت خود را دارم، englishwithlucy.co.uk.

I've got a cool pronunciation tool there.

من یک ابزار تلفظ جالب در آنجا دارم.

There are lots of extra lessons.

درس های اضافی زیادی وجود دارد.

I've also got my blogging channel, Lucy Bella

من همچنین کانال وبلاگ نویسی خود، لوسی بلا را دارم

where we document our lives here in the English countryside.

که در آن زندگی خود را در حومه انگلیسی مستند می کنیم.

All of the blogs are fully subtitled

همه وبلاگ ها به طور کامل زیرنویس شده اند،

so you can use them for listening practise,

بنابراین می توانید از آنها برای تمرین گوش دادن

and to acquire more vocabulary.

و به دست آوردن واژگان بیشتر استفاده کنید.

Don't forget to connect with me on social media.

فراموش نکنید که در شبکه های اجتماعی با من در ارتباط باشید.

I've got my Instagram at Lucy.

من اینستاگرامم را در لوسی دارم.

I've got my English learning page

من صفحه یادگیری انگلیسی خود را دارم

which is very new @EnglishwithLucy.

که بسیار جدید است @EnglishwithLucy.

And I've also got my Facebook.

و من فیسبوکم را هم دارم.

I will see you soon for another lesson.

به زودی برای یک درس دیگر می بینمت.

Mwah.

مواه

(upbeat music)

(موسیقی شاد)