Learn English Vocabulary Daily #12.1 - British English Podcast

Hello and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام و به پادکست The English Like a Native خوش آمدید.

My name is Anna and you are listening to Week 12, Day 1 of Your English Five

نام من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 12, Day 1 of Your English Five

a Day, this is a series where we aim to increase your vocabulary by five

a Day هستید، این مجموعه ای است که در آن قصد داریم

pieces every day from Monday to Friday.

از دوشنبه تا جمعه هر روز دایره لغات شما را پنج قطعه افزایش دهیم.

So, let's start as we usually start, with a noun.

بنابراین، بیایید همانطور که معمولاً شروع می کنیم، با یک اسم شروع کنیم.

Today we're using the noun adapter, adapter.

امروز ما از اسم آداپتور، آداپتور استفاده می کنیم.

We spell this A D A P T E R.

ما این را A D A P T E R.

Adapter.

Adapter می نویسیم.

Adapter.

آداپتور.

An adapter is a type of plug that makes it possible to connect two or more pieces of

آداپتور نوعی دوشاخه است که اتصال دو یا چند قطعه از

equipment to the same electrical supply.

تجهیزات را به یک منبع برق امکان پذیر می کند.

For example, if I want to attach many different types of equipment to my

به عنوان مثال، اگر بخواهم انواع مختلفی از تجهیزات را به

computer, then I may need an adapter that has lots of different outlets that allows

رایانه خود وصل کنم، ممکن است به آداپتوری نیاز داشته باشم که دارای پریزهای مختلف زیادی باشد که به من امکان می دهد

me to plug in a USB-C and a mini USB, and a headphone jack, and other weird

USB-C و mini USB و جک هدفون را وصل کنم.

and wonderful little slots, an SD card, I might need to put an SD card in there.

اسلات‌های کوچک عجیب و شگفت‌انگیز دیگر، یک کارت SD، ممکن است لازم باشد یک کارت SD در آن قرار دهم.

And so an adapter would allow me to connect all these different devices.

و بنابراین یک آداپتور به من اجازه می دهد تا همه این دستگاه های مختلف را متصل کنم.

You may be familiar with a travel adapter.

ممکن است با یک آداپتور مسافرتی آشنا باشید.

We all need travel adapters when we go to a different country, because many places

همه ما وقتی به کشور دیگری می رویم به آداپتورهای مسافرتی نیاز داریم ، زیرا بسیاری از مکان ها

have different types of plug sockets.

انواع مختلفی از پریزها دارند.

So, in the UK, we have a three-prong socket.

بنابراین، در انگلستان، ما یک سوکت سه شاخه داریم.

So, our plugs have three prongs on them, and you'll find three holes

بنابراین، دوشاخه‌های ما دارای سه شاخک روی آنها هستند و شما سه سوراخ

in the wall to put your plug into.

در دیوار پیدا خواهید کرد تا دوشاخه خود را در آن قرار دهید.

But in many other countries, there's a two-pronged socket.

اما در بسیاری از کشورهای دیگر، یک سوکت دو شاخه وجود دارد.

So, there's only space for two prongs.

بنابراین، تنها فضا برای دو شاخ وجود دارد.

I think I'm using the right word by saying prongs.

فکر می کنم با گفتن شاخک از کلمه درستی استفاده می کنم.

Correct me if I'm wrong.

اگر اشتباه می کنم اصلاح کنید.

Anyway, let's carry on.

به هر حال بیایید ادامه دهیم.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"Don't forget to bring the adapter, if we can't charge the phones

فراموش نکنید که آداپتور را بیاورید، اگر نتوانیم تلفن ها را

to use the sat nav, we'll never be able to find our way home."

برای استفاده از Sat Nav شارژ کنیم، هرگز نمی توانیم راه خانه را پیدا کنیم.

Next we have a verb, and it is to compromise, to compromise.

بعد یک فعل داریم و آن سازش کردن است.

We spell this C O M P R O M I S E.

ما این را می گوییم C O M P R O M I S E.

To compromise means to risk having a harmful or negative effect on something.

سازش به معنای خطر داشتن تأثیر مضر یا منفی بر چیزی است.

So, if you're putting something in danger or someone in danger of being

بنابراین، اگر چیزی را در معرض خطر قرار می‌دهید یا کسی را در معرض

harmed or damaged, then you are compromising them, or compromising

آسیب یا آسیب قرار می‌دهید، آن‌ها را به خطر می‌اندازید، یا

their safety, or compromising a plan.

ایمنی آن‌ها را به خطر می‌اندازید، یا طرحی را به خطر می‌اندازید.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"If we set sail into that storm, then we compromise the safety of our passengers."

"اگر ما به سمت آن طوفان حرکت کنیم، ایمنی مسافران خود را به خطر می اندازیم."

Next, we have a noun and it is aroma, aroma.

بعد یک اسم داریم و آن عطر، عطر است.

This is spelled A R O M A, aroma.

این را A R O M A، عطر نوشته شده است.

Aroma is a strong, pleasant smell, usually from food or drink.

عطر بویی قوی و مطبوع است که معمولاً از غذا یا نوشیدنی ناشی می شود.

"Mmm, what's that aroma?"

"ممم، آن عطر چیست؟"

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"There's nothing better to wake up to than the aroma of freshly brewed coffee."

هیچ چیز بهتر از عطر قهوه تازه دم شده برای بیدار شدن وجود ندارد.

Though I would say, actually, probably there's nothing better than waking

اگرچه می‌توانم بگویم، در واقع، احتمالاً هیچ چیز بهتر از بیدار شدن با

up to the smell of freshly brewed coffee and freshly baked bread.

بوی قهوه تازه دم و نان تازه پخته شده نیست.

Oh, delicious.

اوه خوشمزه

What's your favourite aroma?

رایحه مورد علاقه شما چیست؟

In fact, thinking about it, probably one of the best things that I

در واقع، فکر کردن به آن، احتمالاً یکی از بهترین چیزهایی که

remember from being a child, in terms of aromas, was when my mum would

از کودکی به خاطر دارم، از نظر عطر، این بود که مادرم

be making like a roast dinner, a Sunday lunch or a Christmas dinner.

مانند یک شام کباب، یک ناهار یکشنبه یا یک شام کریسمس درست می کرد.

She just used to make the most amazing gravy.

او فقط شگفت انگیزترین سس را درست می کرد.

And, yeah, the smell of everything roasting and then the gravy

و، بله، بوی همه چیز برشته شده و سپس

being boiled up in the pan.

آب پز شدن سس در تابه.

Oh, delicious.

اوه خوشمزه

Anyway, I'm getting really hungry now.

به هر حال الان واقعا گرسنه میشم.

Let's move on.

بیایید ادامه دهیم.

So, the next piece of vocabulary on our list is an adjective

بنابراین، واژگان بعدی در لیست ما یک صفت است

and it is hands-on, hands-on.

و دستی، عملی است.

This is spelled H A N D S, hyphen; on, hands-on.

این با خط تیره H A N D S نوشته می شود. روی دست.

If someone is hands-on or they're described as doing something in a

اگر کسی عملی است یا از او توصیف می شود که کاری را به

very hands-on way, then it means they're very involved in the task.

روشی کاملا عملی انجام می دهد، به این معنی است که او بسیار درگیر کار است.

They're very involved in managing or organising things or in the making

آنها در مدیریت یا سازماندهی کارها یا

decisions about what's being done.

تصمیم گیری در مورد کاری که انجام می شود بسیار مشارکت دارند.

So, they're very involved.

بنابراین، آنها بسیار درگیر هستند.

They're using their hands.

آنها از دست خود استفاده می کنند.

They're getting involved in the doing.

آنها درگیر این کار هستند.

They're not just watching, they're doing.

آنها فقط نظاره گر نیستند، دارند انجام می دهند.

I always think that a manager who's quite hands-on can either

من همیشه فکر می کنم که مدیری که کاملاً عملی است می تواند

be a blessing or a curse.

یک نعمت باشد یا یک نفرین.

In some ways it's great that they like to get involved in the tasks themselves

از جهاتی بسیار خوب است که آنها دوست دارند خودشان درگیر وظایف شوند

and they understand the work and then also the obstacles that the workers

و کار و سپس موانعی که کارگران با آن

face, but a hands-on manager can also maybe get in the way of things.

روبرو هستند را درک می کنند، اما یک مدیر عملی نیز ممکن است مانع از کار شود.

And you're like,

و شما می‌گویید،

"You're supposed to be managing and overseeing the entire project.

"شما قرار است کل پروژه را مدیریت و نظارت کنید.

Let me do this task."

اجازه دهید من این کار را انجام دهم."

So, what do you think?

خب چی فکر می کنی؟

Hands-on manager, good or bad?

مدیر عملی، خوب یا بد؟

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"Melissa is a very hands-on manager, she always gets involved and values

ملیسا یک مدیر بسیار عملی است، او همیشه درگیر است و برای

everyone's input and suggestions."

نظرات و پیشنهادات همه ارزش قائل است.

Last on our list today is a phrase and it is open your mind.

آخرین مورد در لیست امروز ما یک عبارت است و ذهن شما را باز می کند.

This is open, O P E N.

این باز است، O P E N.

Your, Y O U R.

شما، Y O U R.

Mind, M I N D.

ذهن، M I N D.

So, or it could be to open one's mind, open his mind, her mind, their minds.

بنابراین، یا می تواند برای باز کردن ذهن شخص، باز کردن ذهن او، ذهن او، ذهن آنها باشد.

So, to open your mind is to become able to understand different

بنابراین، باز کردن ذهن به این معناست که قادر به درک

ideas or ways of thinking.

ایده‌ها یا روش‌های مختلف تفکر باشید.

The adjective for this would be to be open-minded.

صفت برای این خواهد بود که ذهن باز باشد.

When you travel the world and meet different people and experience

وقتی به دنیا سفر می‌کنید و با افراد مختلف ملاقات می‌کنید و

different cultures, then you open your mind to many different ways

فرهنگ‌های متفاوتی را تجربه می‌کنید، آنگاه ذهن خود را به روی روش‌های مختلف

of thinking and behaving, and yeah, you just become more open-minded.

تفکر و رفتار باز می‌کنید، و بله، ذهن بازتر می‌شوید.

Here's another example.

در اینجا یک مثال دیگر است.

"Anna encourages her students to open their minds and try to see

آنا دانش‌آموزانش را تشویق می‌کند تا ذهن خود را باز کنند و سعی کنند

things from new perspectives."

مسائل را از دیدگاه‌های جدید ببینند.»

Okay, so that's our five for today.

خوب، پس این پنج مورد امروز ماست.

Let's recap.

بیایید خلاصه کنیم.

We have the noun adapter, a type of plug that makes it possible to

ما اسم آداپتور را داریم، یک نوع دوشاخه که

connect many pieces of equipment to the same electrical supply.

اتصال بسیاری از تجهیزات را به یک منبع برق امکان پذیر می کند.

Then we have the verb compromise, which is to risk having a harmful

سپس فعل compromise را داریم که به معنای خطر داشتن

or negative effect on something.

تأثیر مضر یا منفی بر چیزی است.

Then we had the noun, aroma, "Mmm", a strong, pleasant smell.

سپس اسم، عطر، "مم" را داشتیم، بویی قوی و مطبوع.

We had the adjective, hands-on, to be very involved in something.

ما این صفت را داشتیم، دستی، که خیلی درگیر چیزی باشیم.

And then we had the phrase, open your mind.

و بعد ما این عبارت را داشتیم، ذهنت را باز کن.

So, to become able to understand things and accept different

بنابراین، قادر به درک چیزها و پذیرش

ideas and ways of thinking.

ایده ها و روش های مختلف تفکر باشیم.

So, let's do this now for pronunciation.

بنابراین، بیایید این کار را اکنون برای تلفظ انجام دهیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

Adapter.

آداپتور.

Adapter.

آداپتور.

Compromise.

به خطر افتادن.

Compromise.

به خطر افتادن.

Aroma.

عطر.

Aroma.

عطر.

Hands-on.

دست در.

Hands-on.

دست در.

Open your mind.

ذهنت را باز کن.

Open your mind.

ذهنت را باز کن.

Great.

عالی.

Now, what would I be doing if I were risking your safety?

حالا، اگر امنیت شما را به خطر می انداختم، چه کار می کردم؟

Compromising it.

به خطر انداختن آن.

I would be compromising your safety.

من امنیت شما را به خطر می اندازم.

If I walk into the kitchen and I say,

اگه وارد آشپزخونه بشم و بگم

"Mmm.

"ممم.

Something smells good."

یه چیزی بوی خوبی میده."

What am I picking up with my nose?

با دماغم چی می گیرم؟

An aroma.

یک عطر

An aroma.

یک عطر

And, oh my goodness me, I have lots of different devices that

و خدای من، من تعداد زیادی دستگاه مختلف دارم که

I need to connect to my computer because they all need charging.

باید آنها را به رایانه خود وصل کنم زیرا همه آنها نیاز به شارژ دارند.

What am I going to use?

قراره از چی استفاده کنم؟

An adapter.

یک آداپتور

An adapter.

یک آداپتور

Now, I have lived in the same place all my life, never moved, never travelled, and

اکنون، من تمام عمرم را در یک مکان زندگی کرده‌ام ، هرگز حرکت نکرده‌ام، هرگز سفر نکرده‌ام و

I definitely need to think in a different way and understand different ideas.

قطعاً باید به گونه‌ای متفاوت فکر کنم و ایده‌های متفاوتی را درک کنم.

So, what would you suggest that I do?

بنابراین، چه چیزی را به من پیشنهاد می کنید؟

Open my mind.

ذهنم را باز کن

You say,

"Anna, you need to open your mind!

می گویی:

"آنا، باید ذهنت را باز کنی!

Come on!"

بیا!"

And if I were to be managing you, but very much involved in every single task myself.

و اگر بخواهم شما را مدیریت کنم، اما خودم درگیر تک تک وظایف هستم.

What would you describe me as being?

من را به عنوان چه چیزی توصیف می کنید؟

Hands-on.

دست در.

Hands-on.

دست در.

Fantastic.

خارق العاده.

Let's bring everything together now in a little story.

بیایید همه چیز را اکنون در یک داستان کوچک گرد هم بیاوریم.

Ahh, the blissful aroma of freshly brewed coffee when I walk past

آه، عطر خوش قهوه تازه دم وقتی از کنار

the cafe on the way into work.

کافه در راه رفتن به محل کار می گذرم.

I can't just walk past, go on, go grab yourself a gingerbread latte

من نمی توانم فقط از کنار آن رد شوم، ادامه بده، برو برای خودت یک لاته شیرینی زنجبیلی

and a warm chocolate croissant!

و یک کروسانت شکلاتی گرم بگیر!

Woohoo!

وووووو

I've always thought that coffee was, well, just coffee, right?

من همیشه فکر می کردم که قهوه ، خوب، فقط قهوه است، درست است؟

Why would I put flavours like gingerbread, hazelnut, caramel or pumpkin

چرا باید طعم هایی مانند نان زنجبیلی، فندقی، کارامل یا ادویه کدو تنبل را

spice into my morning 'pick-me-up'?

در «انتخاب» صبحگاهی ام قرار دهم؟

If it wasn't for Auntie Diane last Christmas, I would still be drinking

اگر عمه دایان کریسمس گذشته نبود، هنوز هم

'Americano, no milk', wouldn't I?

«آمریکانو، بدون شیر» می‌نوشیدم، نه؟

Auntie D opened my mind to a world of coffee outside the norm, to a taste

عمه D ذهنم را به دنیای قهوه ای خارج از حد معمول باز کرد، به

sensation that I now can't get enough of.

حس طعمی که حالا دیگر سیر نمی شوم.

Add a little shot of flavour to that double espresso caffeine hit,

کمی طعم به آن ضربه کافئین دوگانه اسپرسو اضافه کنید،

after all, I need the sugar rush to get through my day at work.

از این گذشته، من برای گذراندن روز کاری خود به شکر عجله نیاز دارم. می

I know, I shouldn't, I know it compromises my health, but I am keeping a close

دانم، نباید، می دانم که سلامتی ام را به خطر می اندازد، اما

eye on my blood sugar, I promise.

قول می دهم به دقت مراقب قند خونم هستم. در

Waiting for this morning's spiced pumpkin cappuccino, I realise

انتظار کاپوچینوی کدو تنبل تند امروز صبح، متوجه شدم که

I've left my adapter at home.

آداپتورم را در خانه گذاشته ام.

Damn, I need my phone fully charged today.

لعنتی، من امروز به شارژ کامل گوشیم نیاز دارم.

I have so much to do to get the presentation ready for tomorrow.

من باید کارهای زیادی انجام دهم تا ارائه را برای فردا آماده کنم.

My poor little iPhone is going to be as tired as me by the end of the day!

آیفون کوچولوی بیچاره من تا آخر روز مثل من خسته خواهد شد! هر

Don't panic though, just smelling the sweet coffee treat that I am

چند نترسید، فقط بوی شیرینی قهوه ای که می

about to indulge in has me ready to tackle whatever comes my way today.

خواهم از آن لذت ببرم، من را آماده می کند تا با هر چیزی که امروز برایم پیش می آید مقابله کنم.

I'm the most hands-on member of the team, and nothing can get in my way — not today.

من عملی ترین عضو تیم هستم، و هیچ چیز نمی تواند سر راه من قرار بگیرد - نه امروز.

Perhaps I can swing by the phone shop this morning and pick up another adapter.

شاید بتوانم امروز صبح کنار فروشگاه تلفن تاب بخورم و آداپتور دیگری بردارم.

Yeah, that's what I'll do.

بله، این کاری است که من انجام خواهم داد.

And that brings us to the end of today's episode.

و این ما را به پایان قسمت امروز می رساند.

I do hope you found it useful.

امیدوارم مفید بوده باشه

Until tomorrow, take very good care and goodbye.

تا فردا خیلی مواظب باش و خداحافظ.