📚 English Reading Practice - British English Podcast

Hello everyone and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام به همه و به پادکست The English Like a Native خوش آمدید.

My name is Anna and today I've got a beef.

اسم من آنا است و امروز یک گوشت گاو دارم.

I've got a beef with the theme parks.

من یک گوشت گاو با پارک های موضوعی دارم.

Now if you're watching me on YouTube, you will notice that I'm wearing my gym kit.

حالا اگر من را در یوتیوب تماشا می کنید، متوجه می شوید که من لباس ورزشی خود را پوشیده ام.

So I've been at the gym this morning, and I was thinking a lot

بنابراین من امروز صبح در باشگاه بودم و در

about theme parks and about the beef that I have with these theme parks.

مورد پارک‌های موضوعی و گوشت گاوی که با این پارک‌های موضوعی دارم فکر می‌کردم.

So this is going to be a bit of a rant, I'm afraid.

بنابراین ، من می ترسم که این کمی فحاشی باشد.

And I hope that you are on board with some of the things that I

و امیدوارم با برخی از چیزهایی

have to say about theme parks.

که در مورد پارک های موضوعی می گویم موافق باشید.

I hope that you agree with me, and that I'm not just ranting

امیدوارم که با من موافق باشید و من فقط

like some mad woman, with you shaking your head and disagreeing.

مثل یک زن دیوانه غر نمی زنم و شما سرتان را تکان می دهید و مخالف هستید.

I hope we're on the same page.

امیدوارم در یک صفحه باشیم

So what is a beef?

پس گوشت گاو چیست؟

Well, beef as we know it is a red meat that comes from the cow.

خوب، گوشت گاو همانطور که می دانیم یک گوشت قرمز است که از گاو می آید.

In French beef is uh...

در فرانسوی گوشت گاو به این معنی است که

is it ‘le boeuf’ or ‘la boeuf’?

... آیا "le boeuf" یا "la boeuf" است؟

Le boeuf!

I think it's ‘le’.

Le boeuf!

من فکر می کنم "le" است.

But I might be thinking about that actor Shia LaBeouf.

اما ممکن است به آن بازیگر شیا لابوف فکر کنم.

Does that mean that he's called like “Shea Beef” or something like that?

آیا این بدان معنی است که او را مانند "شی بیف" یا چیزی شبیه به آن صدا می کنند؟

Anyway, beef is meat.

به هر حال گوشت گاو گوشت است.

Now, if you say I've got a beef with someone, then this is an

حالا، اگر بگویید من با کسی یک گوشت گاو دارم ، این یک

idiomatic phrase, that actually means you have a problem with someone,

عبارت اصطلاحی است، در واقع به این معنی است که شما با کسی مشکل

you have an issue with them.

دارید، شما با او مشکل دارید.

And this is more like a complaint.

و این بیشتر شبیه یک شکایت است.

You're annoyed with them because they've done something or said something.

شما از آنها دلخور هستید زیرا آنها کاری انجام داده اند یا چیزی گفته اند.

Or maybe they haven't done something you expected them to do.

یا شاید آنها کاری را که شما انتظار داشتید انجام نداده باشند.

So you've got a beef with them.

بنابراین شما یک گوشت گاو با آنها دارید.

I always think about changing beef for problem.

من همیشه به تغییر گوشت گاو برای مشکل فکر می کنم.

And if you do that, then that's how you use this particular word.

و اگر این کار را انجام می دهید، پس این نحوه استفاده از این کلمه خاص است.

I've got a beef with you.

من یک گوشت گاو با شما دارم.

I've got a problem with you.

من با شما مشکل دارم

Hey, what's his beef?

هی، گوشت گاو او چیست؟

Hey, what's his problem?

هی مشکلش چیه

Okay, so this...

خوب، پس این...

I thought this was a new phrase, I thought this was something

من فکر می کردم این یک عبارت جدید است، فکر می کردم این چیزی

from the last couple of decades.

مربوط به چند دهه گذشته است.

But when I looked into this particular phrase, to have a beef with someone, it's

اما وقتی به این عبارت خاص نگاه کردم ، اینکه با کسی یک گوشت گاو بخورم، در

actually been around for over 100 years.

واقع بیش از 100 سال است که وجود دارد.

But the origin is unknown now some suggest it might be to do with being

اما منشأ آن ناشناخته است، اکنون برخی معتقدند که ممکن است به دلیل داشتن

beefy, muscular.

بدنی و عضلانی باشد.

And this got me thinking about the word beef,

و این باعث شد به کلمه گاو فکر کنم،

and how it comes from where it's very similar to the French word ‘boeuf’’.

و اینکه چگونه از جایی که بسیار شبیه کلمه فرانسوی "boeuf" است، آمده است.

And how actually we have a word which is B-U-F-F, buff, buff.

و در واقع چگونه کلمه ای داریم که B-U-F-F، buff، buff است.

And this is a way of describing someone who's attractive and muscular.

و این راهی برای توصیف فردی است که جذاب و عضلانی است.

So if someone is, you know, going to the gym a lot, they've got good

بنابراین ، اگر کسی زیاد به باشگاه می‌رود

tone, quite a lot of muscle, then you say oh, they're quite buff.

، لحن خوبی دارد، ماهیچه‌های زیادی دارد، پس می‌گویید اوه، او کاملاً خوش‌مزه است.

So it's a positive descriptive word, or you're quite buff.

بنابراین یک کلمه توصیفی مثبت است، یا شما کاملاً علاقه مند هستید.

Okay, so maybe to have a beef with someone is to feel muscularly

خوب، پس شاید خوردن گوشت گاو با کسی به معنای

aggressively annoyed with someone.

آزار و اذیت شدید عضلانی با کسی باشد.

So if two people have beef with one another, then perhaps the origin,

بنابراین اگر دو نفر با یکدیگر گوشت گاو داشته باشند، شاید

is this idea of two muscular people coming together and having

منشأ این ایده باشد که دو فرد عضلانی با هم می آیند و با

a fight, having a conflict.

هم دعوا می کنند و درگیری دارند.

But you must understand that I am simply speculating.

اما باید درک کنید که من صرفاً در حال حدس و گمان هستم.

I don't know this is just something that's come to my mind how these

من نمی دانم این فقط چیزی است که به ذهن من رسیده است که چگونه این

words are very similar, and how they could potentially be related.

کلمات بسیار شبیه هستند و چگونه می توانند به طور بالقوه به هم مرتبط شوند.

So I have a beef with the theme parks.

بنابراین من یک گوشت گاو با پارک های موضوعی دارم.

And before I go into my particular beef with these theme parks, I'm going

و قبل از اینکه به گوشت گاو خاص خود با این پارک‌های موضوعی بپردازم،

to just reel off to reel off is to quickly impart lots of information.

می‌خواهم به سرعت اطلاعات زیادی را منتشر کنم.

So I'm going to reel off a list.

بنابراین من می خواهم از لیست خارج شوم.

So I'm very quickly going to tell you a list of some of the theme

بنابراین من خیلی سریع لیستی از برخی از

parks you'll find in the UK.

پارک های موضوعی که در بریتانیا پیدا خواهید کرد را به شما معرفی می کنم.

Now the one that springs to mind to spring to mind is to come to my mind quickly.

حالا اونی که به ذهنم میرسه اینه که سریع به ذهنم بیاد.

The one that springs to mind every time is Alton Towers, Alton Towers.

چیزی که هر بار به ذهن متبادر می شود، برج های آلتون، برج های آلتون است.

Alton Towers is kind of in the northwest of England.

آلتون تاورز به نوعی در شمال غربی انگلستان قرار دارد.

Some other ones are are Thorpe Park, Blackpool Pleasure Beach, Chessington

برخی دیگر عبارتند از پارک تورپ، ساحل تفریحی بلکپول،

World of Adventures, Drayton Manor, Lego Land, Fantasy Island, Paultons Park

دنیای ماجراهای چسینگتون، مانور درایتون، لگو لند، جزیره فانتزی، پارک پالتونز

which is also home to Peppa Pig World.

که همچنین خانه Peppa Pig World است.

If you know who Peppa Pig is.

اگر می دانید پپا پیگ کیست.

Oakwood Theme Park, Lightwater Valley, and Flamingo Land Resort.

پارک موضوعی اوک‌وود ، دره لایت‌واتر، و استراحتگاه زمین فلامینگو.

I'm gonna stop there, I mean, Flamingo Land, there's a theme

من آنجا توقف خواهم کرد، یعنی سرزمین فلامینگو، یک

park called Flamingo Land.

پارک موضوعی به نام سرزمین فلامینگو وجود دارد.

That's just, that's crazy.

فقط، این دیوانه است.

I would imagine somewhere that's got the name, Flamingo Land would be like

تصور می‌کنم جایی که این نام دارد، سرزمین فلامینگو مانند

a bird sanctuary, kind of like a zoo that has a heavy leaning towards birds.

یک پناهگاه پرندگان است، به نوعی شبیه باغ‌وحشی است که تمایل زیادی به پرندگان دارد.

In fact, we have a place not far from me called Bird World, which is, you

در واقع، ما مکانی نه چندان دور از من داریم به نام دنیای پرندگان، که می

know, a place that houses lots of birds.

دانید، مکانی است که پرندگان زیادی را در خود جای داده است.

And there are other things you can do there too.

و کارهای دیگری نیز وجود دارد که می توانید در آنجا انجام دهید.

But the main reason for being there is to see the birds.

اما دلیل اصلی حضور در آنجا دیدن پرندگان است.

So if you say, "Hey, Anna, do you want to go to Flamingo Land?"

بنابراین اگر بگویید: "هی، آنا، آیا می‌خواهی به سرزمین فلامینگو بروی؟"

I'm gonna be expecting just lots of pink one-legged birds.

من منتظر تعداد زیادی پرنده صورتی یک پا هستم.

Not that the Flamingo is one-legged, of course.

البته نه اینکه فلامینگو یک پا باشد.

The Flamingo has two very long legs, and it often just stands on one leg.

فلامینگو دو پای بسیار بلند دارد و اغلب فقط روی یک پا می ایستد.

Do you know they sleep standing up?

آیا می دانید آنها ایستاده می خوابند؟

I hope I've remember that correctly.

امیدوارم درست یادم رفته باشه

They, they stand on one leg to rest the other leg.

آنها روی یک پا می ایستند تا پای دیگر را استراحت دهند.

And I believe that they sleep like that.

و من معتقدم که آنها اینگونه می خوابند.

Maybe I'm making this up.

شاید دارم اینو درست میکنم

Someone's gonna have to Google this and tell me.

یکی باید این را در گوگل سر بزند و به من بگوید.

Fact check me.

حقیقت منو چک کن

Fact check me.

حقیقت منو چک کن

It sounds like you're saying fat check.

به نظر می رسد که شما می گویید چک چربی.

Fat check.

چک چربی.

Fact, fact check me please.

واقعیت، لطفاً من را بررسی کنید.

Do flamingos sleep standing up?

آیا فلامینگوها ایستاده می خوابند؟

Just going to take a little sip of water.

فقط میخوام یه جرعه آب بنوشم

Listen to this.

به این گوش کن.

Absolutely silent apart from the gulp.

کاملا بی صدا جدا از قلپ.

I did try my best.

من تمام تلاشم را کردم

Okay, so those are some of the theme parks you'll find in the UK.

خوب، پس اینها برخی از پارک های موضوعی هستند که در بریتانیا خواهید یافت.

I just reeled that list off for you.

من همین الان آن لیست را برای شما باز کردم.

Now, as a child, I was a frequent visitor to a theme park that no

اکنون، به عنوان یک کودک، من به طور مکرر از یک پارک موضوعی بازدید می کردم که

longer exists, sadly, called Camelot.

متأسفانه دیگر وجود ندارد، به نام Camelot.

And it was based around the legend of King Arthur and the Knights.

و بر اساس افسانه شاه آرتور و شوالیه ها ساخته شد.

And it was this huge kind of Castle.

و این نوع عظیم قلعه بود.

I think it was actually located around an old ruins of a castle.

من فکر می کنم در واقع در اطراف خرابه های قدیمی یک قلعه واقع شده است.

And everything was in this theme of medieval England.

و همه چیز در این موضوع انگلستان قرون وسطایی بود.

And they actually had shows every day.

و در واقع هر روز نمایش داشتند.

A couple of shows where they do some jousting.

چند نمایش که در آن آنها کمی جوست می کنند.

Jousting is when you have the men dressed up as knights on the

Jousting زمانی است که شما مردانی را که لباس شوالیه‌ها بر روی

horses, so they're on horseback.

اسب‌ها می‌پوشانند، بنابراین آنها سوار بر اسب هستند.

So the men are on horseback.

بنابراین مردان سوار بر اسب هستند.

And it could be ladies too.

و ممکن است خانم ها نیز باشند.

I'm not saying it's just men, but the riders are on horseback and they have this

من نمی گویم فقط مردان هستند، اما سواران سوار بر اسب هستند و این

huge javelin, joust, joust, or javelin.

نیزه، دوش، دوش یا نیزه عظیم را دارند.

Oh, I really should have done my research before recording this podcast.

اوه، من واقعاً باید قبل از ضبط این پادکست تحقیق می کردم.

They have a huge stick, it's a very long stick.

آنها یک چوب بزرگ دارند ، چوب بسیار بلندی است.

And it's usually blunt at the end for the shows particularly.

و معمولاً در پایان برای نمایش ها صریح است.

And then they have a shield, which is often just a big round, circular shield.

و سپس آنها یک سپر دارند که اغلب فقط یک سپر بزرگ گرد و مدور است.

And they run at each other.

و به طرف هم می دوند.

And the idea is to try to either...

و ایده این است که سعی کنیم هر دو را انجام دهیم...

Well, I think it's just to knock the other person off their horse.

خب، من فکر می کنم این فقط برای به زمین انداختن طرف مقابل است.

I think that's the idea or to hit the person...

من فکر می کنم این ایده یا ضربه زدن به شخص ...

against the shield.

به سپر است.

And I mean, it's always so dramatic.

و منظورم این است که همیشه بسیار دراماتیک است.

And at some point, one of the men would be knocked off their horse,

و در نقطه ای، یکی از مردان اسب خود را به زمین می اندازند،

and then it would go to fisticuffs.

و سپس به مشت می خورد.

Fisticuffs is a nice slang phrase.

Fisticuffs یک عبارت عامیانه زیبا است.

I say it's a nice slang phrase.

من می گویم این عبارت عامیانه خوبی است.

It sounds fun, but it's a very violent and terrible, terrible thing to fight someone.

جالب به نظر می رسد، اما مبارزه با کسی بسیار خشن و وحشتناک است.

Fisticuffs means when you literally fight with your fists.

مشت به این معنی است که شما به معنای واقعی کلمه با مشت های خود دعوا می کنید.

So they had some fisticuffs or they would get their sword out, or they might

بنابراین آنها مشت هایی داشتند یا شمشیرشان را بیرون می آوردند یا ممکن

have like a big spiky ball on a chain.

بود مانند یک توپ سیخ دار بزرگ روی یک زنجیره داشته باشند.

I'm sure these things have actual words to represent them.

من مطمئن هستم که این چیزها کلمات واقعی برای نشان دادن آنها دارند.

But I'm not that familiar with these fighting terms.

اما من با این اصطلاحات جنگی آشنا نیستم.

So something you guys can look up for homework.

بنابراین شما بچه ها می توانید به دنبال تکالیف باشید.

So yeah, we'd have these really dramatic shows.

بنابراین بله، ما این نمایش های واقعاً دراماتیک را خواهیم داشت.

And you would get behind one of the riders.

و تو پشت یکی از سواران می نشینی.

So one of the knights, you would be deciding who you're going to support, and

بنابراین، یکی از شوالیه‌ها، شما تصمیم می‌گیرید از چه کسی حمایت کنید، و

you'd cheer for them throughout the joust.

در طول مسابقه برای آنها تشویق می‌کنید.

And it was very dramatic, it was wonderful.

و بسیار دراماتیک بود، فوق العاده بود.

So those are my, like, childhood memories of theme parks.

پس اینها خاطرات دوران کودکی من از پارک های موضوعی هستند.

Going to a theme park that sure it had rides, as theme parks would do, but it

رفتن به یک پارک موضوعی که مطمئناً مانند پارک‌های موضوعی دارای وسایل سواری بود، اما

also had these big shows, these dramas, that you could really get involved with.

این نمایش‌های بزرگ، این درام‌ها را نیز داشت که می‌توانید واقعاً با آن‌ها درگیر شوید.

And we'd always take a picnic, because that was the way to save a bit of money.

و ما همیشه پیک نیک می‌رفتیم، زیرا این راهی بود که کمی پول پس انداز کرد.

I'll come to the cost of theme parks later when I go into my beef.

بعداً وقتی وارد گوشت گاو خود می شوم، به هزینه پارک های موضوعی خواهم پرداخت.

Now, these are very fond memories, to be fond of something means to have a love

حالا اینها خاطرات بسیار خوبی هستند، دوست داشتن چیزی به معنای داشتن عشق

or a liking for someone or something.

یا علاقه به کسی یا چیزی است.

So you could say, I'm very fond of this person.

بنابراین می توان گفت، من این شخص را بسیار دوست دارم.

And it doesn't mean you're in love with them.

و این بدان معنا نیست که شما عاشق آنها هستید.

Although it could suggest that you might love them.

اگرچه می تواند نشان دهد که ممکن است آنها را دوست داشته باشید.

But it doesn't always mean that.

اما همیشه به این معنی نیست.

You could be fond of someone you work with, it doesn't mean that you

ممکن است کسی را دوست داشته باشید که با او کار می کنید، به این معنی

fancy them, that you want to marry them and have children with them.

نیست که دوستش دارید، می خواهید با او ازدواج کنید و از او بچه دار شوید.

It might just be that you like them very much.

ممکن است شما آنها را خیلی دوست داشته باشید.

There're a number of people I play squash with, all different ages.

چند نفر هستند که با آنها اسکواش بازی می کنم، در سنین مختلف.

And there's one chap in particular who I'm very fond of.

و به خصوص یکی از دوستان وجود دارد که من خیلی دوستش دارم.

He's 81 years old.

او 81 سال دارد.

And I would love him to be my granddad.

و من دوست دارم که او پدربزرگ من شود.

He is the most wonderful, warm hearted, happy person.

او فوق العاده ترین، خونگرم ترین و شادترین فرد است.

And I often go to squash, even if I'm not really feeling up to it, I don't feel

و من اغلب به اسکواش می روم، حتی اگر واقعاً احساس خوبی نداشته باشم، احساس انرژی نمی کنم

energised, or maybe I have an injury.

، یا شاید آسیبی داشته باشم.

But I often still go to my social squash session, just to see this

اما من اغلب هنوز به جلسه اسکواش اجتماعی خود می روم ، فقط برای دیدن این

person who I'm very fond of.

شخصی که خیلی به او علاقه دارم.

Because he's lovely.

چون او دوست داشتنی است

So you can be fond of a person, or you can be fond of doing something,

بنابراین شما می توانید به یک شخص علاقه مند باشید، یا می توانید به انجام کاری علاقه مند باشید،

or you can be fond of a thing.

یا می توانید به یک چیز علاقه مند باشید.

I'm fond of a bit of chocolate with my coffee.

من عاشق کمی شکلات با قهوه ام هستم.

It's just something you really like, but fond, often links to happy memories.

این چیزی است که شما واقعاً دوست دارید، اما دوست دارید، اغلب به خاطرات خوش پیوند می خورد.

So fond memories, I have fond memories of visiting Camelot theme park as a child.

خاطرات بسیار خوبی است، من خاطرات خوبی از بازدید از پارک موضوعی Camelot در کودکی دارم.

There was a long period in my adult life where I didn't go to theme parks because

یک دوره طولانی در بزرگسالی من وجود داشت که در آن به پارک های موضوعی نمی رفتم زیرا

I was busy exploring the world and, you know, working and things like that.

مشغول کاوش در جهان و، می دانید، کار و چیزهایی از این قبیل بودم.

But as a mum, theme parks are now back on the table.

اما به عنوان یک مادر، پارک های موضوعی اکنون دوباره روی میز هستند.

If something is back on the table, it means it's now something to be considered.

اگر چیزی دوباره روی میز باشد، به این معنی است که اکنون چیزی است که باید در نظر گرفته شود.

It's an option or something to be discussed.

این یک گزینه یا چیزی است که باید مورد بحث قرار گیرد.

It's on the table.

رو میزه.

So theme parks came back on the table once I became a mum because previously

بنابراین وقتی من مادر شدم، پارک‌های موضوعی دوباره روی میز آمدند، زیرا قبلاً

my adventures were quite dangerous, should we say, they were very active.

ماجراجویی‌های من بسیار خطرناک بودند، اگر بگوییم بسیار فعال بودند.

It was mountain climbing, hiking, rock climbing, long cycles, things like that.

کوه نوردی، پیاده‌روی، صخره‌نوردی، دوچرخه‌سواری طولانی، چیزهایی از این قبیل بود.

So it's not something I can now do having young children so I have to think

بنابراین این کاری نیست که من اکنون بتوانم بچه های کوچک داشته باشم، بنابراین باید به

of other options and theme parks are a good option for when you have children.

گزینه های دیگری فکر کنم و پارک های موضوعی گزینه خوبی برای زمانی که شما بچه دارید.

But here is my beef with theme parks.

اما اینجا گوشت گاو من با پارک های موضوعی است.

I actually have two beefs.

من در واقع دو گوشت گاو دارم.

I hope you don't mind.

امیدوارم مشکلی نداشته باشی

I'm going to rant twice.

من دوبار غر می زنم.

My first beef with theme parks is, and this actually comes down specifically

اولین گوشت گاو من با پارک های موضوعی است، و این در واقع

to one of the worst days I had a theme park which was my birthday.

به یکی از بدترین روزهایی که یک پارک موضوعی داشتم که تولدم بود، مربوط می شود.

When I turned 41.

وقتی 41 ساله

I'd forgotten all about planning something for my birthday because I was so busy

شدم. همه چیز را در مورد برنامه ریزی برای تولدم فراموش کرده بودم، زیرا بسیار مشغول

organising other people's birthdays.

سازماندهی تولد دیگران بودم.

Because I'm a September baby, which means loads of other people in my friend and

از آنجا که من یک نوزاد سپتامبر هستم، به این معنی که بسیاری از افراد دیگر در حلقه دوستان و

family circle are also September babies.

خانواده من نیز نوزادان سپتامبر هستند.

Lots of people are born in September.

افراد زیادی در ماه سپتامبر متولد می شوند.

Hmm, I wonder why.

هوم، تعجب می کنم که چرا.

Well, it is the ninth month of the year.

خب نهمین ماه سال است.

What happens nine months previous to that?

نه ماه قبل از آن چه اتفاقی می افتد؟

Oh, yes.

آه بله.

Christmas and New Year celebrations.

جشن های کریسمس و سال نو.

Lots of parties.

مهمانی های زیادی.

Lots of getting a bit wild a bit crazy.

خیلی ها کمی وحشی و کمی دیوانه شدن.

Boom.

رونق.

Oh, we're having a baby.

اوه ما داریم بچه دار میشیم

There we go.

So I'm one of those babies And there's lots of other people in my

ما میرویم آنجا.

بنابراین من یکی از آن نوزادان هستم و افراد زیادی در

family, my son is a September baby.

خانواده من هستند، پسرم یک نوزاد سپتامبر است.

My mum is a September baby.

مامانم بچه شهریوره

My mother-in-law's a September baby.

مادرشوهرم بچه ماه سپتامبر است.

My brother-in-law's a September baby.

برادرشوهرم بچه ماه سپتامبر است.

My best friend's a September baby, so many.

بهترین دوست من یک بچه سپتامبر است، خیلی زیاد.

So I was busy planning.

بنابراین من مشغول برنامه ریزی بودم.

Everyone else is happy birthdays.

بقیه تولدت مبارک

And I forgot about my own.

و من خودم را فراموش کردم.

I didn't plan anything.

من هیچ برنامه ای نداشتم

And so as a last resort, like, Okay, we're going to go to Thorpe Park.

و بنابراین به عنوان آخرین راه حل، مانند، بسیار خوب، ما به پارک تورپ می رویم.

So we took a day off work.

بنابراین یک روز مرخصی گرفتیم.

And Thorpe Park is a theme park that's aimed really at the adults.

و پارک تورپ یک پارک موضوعی است که واقعاً بزرگسالان را هدف قرار داده است.

It's got mostly big scary rides for adults, not for children.

بیشتر سواری های ترسناک بزرگ برای بزرگسالان دارد، نه برای کودکان.

And so we thought we're gonna do this.

و بنابراین ما فکر کردیم که این کار را انجام خواهیم داد.

And we headed out it's a long way from here, but we headed out early.

و ما راه افتادیم، خیلی از اینجا فاصله داشتیم، اما زود بیرون آمدیم.

And we got there.

And as soon as we arrived at "uh-oh", we saw it:

و ما به آنجا رسیدیم.

و به محض اینکه به "اوه-اوه" رسیدیم، آن را دیدیم:

huge queues just to get into the theme park.

صف های بزرگ فقط برای ورود به پارک موضوعی.

"What have we done?

"ما چه کار کرده

We've done this all wrong.

ایم؟ ما همه این کارها را اشتباه انجام داده ایم

We've got it all wrong."

.

We'd chosen a day during the week thinking it would be quiet.

ما یک روز در هفته را انتخاب کرده بودیم که فکر می کردیم خلوت باشد.

But no, there was obviously loads of school trips or college

اما نه، بدیهی است که تعداد زیادی از سفرهای مدرسه یا دانشگاه

trips or something going on, that meant there were loads of people.

یا چیزی در جریان بود، این بدان معنی بود که تعداد زیادی از مردم وجود داشتند.

And to cut a long story short, that's a phrase that's used often when someone

و برای کوتاه کردن یک داستان طولانی، این عبارتی است که اغلب زمانی استفاده می‌شود که

doesn't want to go into too much detail.

کسی نمی‌خواهد زیاد وارد جزئیات شود.

To cut a long story short, you can even shorten this phrase, long story short.

برای کوتاه کردن یک داستان طولانی، حتی می توانید این عبارت را کوتاه کنید، داستان کوتاه.

Long story short, we spent the entire day, the entire day,

خلاصه، کل روز، کل روز،

maybe six hours at Thorpe Park.

شاید شش ساعت را در پارک تورپ گذراندیم.

And guess how many rides we managed to ride in that six-hour window.

و حدس بزنید در آن پنجره شش ساعته چند تا سوار شدیم.

Three, three rides.

سه، سه سواری.

And that's not even the worst of it.

و این حتی بدترین آن هم نیست.

The worst of it is, those combined rides the time it took us to ,ride

بدترین آن این است که آن سواری های ترکیبی زمانی که طول کشید، سوار شدن به

those rides from getting on it setting off and us getting off again, the

آن سواری ها از زمانی که سوار آن شدیم و دوباره پیاده شدیم،

combined riding time was three minutes.

زمان ترکیبی سواری سه دقیقه بود.

Three minutes in six hours.

سه دقیقه در شش ساعت

Three minutes of fun in a six-hour day.

سه دقیقه سرگرمی در یک روز شش ساعته.

Ah, it was just...

آه، فقط...

it was just so frustrating.

خیلی خسته کننده بود.

Frustrating isn't even the right word, infuriating.

ناامید کردن حتی کلمه درستی نیست، خشمگین است.

It was infuriating.

خشمگین بود.

Some of you may know that I'm a bit of a workaholic.

ممکن است برخی از شما بدانید که من یک مقدار معتاد به کار هستم.

A workaholic is someone addicted to work.

معتاد به کار فردی است که به کار معتاد است.

And if I'm not working, I like to be doing one of two things, either

و اگر کار نمی‌کنم، دوست دارم یکی از این دو کار را انجام دهم، یا

spending quality time with my children, or exercising, doing something

با فرزندانم وقت بگذرانم، یا ورزش کنم، کاری فعال انجام دهم

active, that's going to progress, my body, my fitness my skill level.

، که پیشرفت می‌کند، بدن من، آمادگی جسمانی من سطح مهارت من است.

Outside of that, if I'm doing anything else, then I like to be doing something

خارج از آن، اگر کار دیگری انجام می دهم ، پس دوست دارم کاری انجام دهم

that progresses my life, that makes my life easier, that makes my life nicer.

که زندگی ام را پیشرفت دهد، زندگی ام را آسان تر کند، زندگی ام را زیباتر کند.

Whether it's decorating a room in my house,

چه تزئین اتاقی در خانه ام باشد،

or like printing off pictures of my children and making a nice collage

چه مانند چاپ عکس های فرزندانم و ساختن یک کلاژ زیبا

of photographs to put on the wall.

از عکس ها برای گذاشتن روی دیوار.

Those kinds of things I like doing I like to feel at the end of the

کارهایی را که دوست دارم انجام دهم، دوست دارم در پایان

day, like I've achieved something.

روز احساس کنم که به چیزی دست یافته ام.

So paying for someone else to spend fun time with my children while I

بنابراین پرداخت هزینه برای شخص دیگری برای گذراندن اوقات خوشی با فرزندانم در حالی که من

take time away from work to go and stand in Thorpe Park for five hours

از محل کار خود فاصله می گیرم تا به مدت پنج ساعت و 57 دقیقه در پارک تورپ بایستم و

and 57 minutes, just doing nothing.

هیچ کاری انجام نمی دهم.

That that just drove me, drove me crazy.

این که من را فقط دیوانه کرد.

And I said "that's it, that's it.

و من گفتم "همین است، همین است.

We're never going to a theme park again, that's such a waste of time."

ما دیگر هرگز به یک پارک موضوعی نمی رویم ، این اتلاف وقت است."

Now the biggest problem that I can see with the theme parks is that

در حال حاضر بزرگترین مشکلی که می توانم در مورد پارک های موضوعی ببینم این است که

they let more and more people in.

آنها افراد بیشتری را وارد می کنند.

Obviously they're paying a lot for advertising and they're trying to get

بدیهی است که آنها برای تبلیغات هزینه زیادی می پردازند و سعی می کنند

more and more people in through the door selling these like annual tickets as well.

افراد بیشتری را از درب وارد کنند که این پارک ها را مانند سالانه می فروشند. بلیط ها نیز

So more people can come in more often to make more money.

بنابراین افراد بیشتری می توانند برای کسب درآمد بیشتر به این کشور مراجعه کنند.

And yet they don't have the capacity to be able to service all these

و با این حال آنها ظرفیتی ندارند که بتوانند

people with a decent day out.

با یک روز خوب به همه این افراد خدمات رسانی کنند.

I don't think there was one ride at Thorpe Park that day that had

فکر نمی‌کنم آن روز یک سواری در پارک تورپ وجود داشته باشد که

a queue smaller than 45 minutes.

یک صف کمتر از ۴۵ دقیقه داشته باشد.

Can you Imagine you've come to a theme park to go on lots of rides and have fun.

آیا می توانید تصور کنید که به یک پارک موضوعی آمده اید تا سواری های زیادی کنید و از آن لذت ببرید.

And yet any single ride that you want to go on, you have to wait for 45 minutes.

و با این حال، هر سواری که می خواهید ادامه دهید، باید 45 دقیقه صبر کنید.

And it's 45 minutes standing up in close proximity to lots of other people.

و 45 دقیقه ایستادن در مجاورت بسیاری از افراد دیگر است.

Now, we obviously have been through a pandemic.

اکنون، واضح است که ما یک بیماری همه گیر را پشت سر گذاشته ایم.

And I don't know about you, but I have started to feel a little bit more aware

و من در مورد شما نمی دانم، اما من از زمان شیوع بیماری همه گیر کمی بیشتر احساس می کنم

of being in other people's breathing space since the pandemic, so I don't really like

که در فضای تنفسی دیگران هستم، بنابراین واقعاً دوست ندارم

to be in very close proximity to hundreds of people for a long period of time.

برای مدتی در نزدیکی صدها نفر باشم. دوره زمانی طولانی

So that makes me a little uncomfortable to be in close proximity.

بنابراین این باعث می شود که در نزدیکی باشم کمی ناراحتم.

Close proximity just means that you are physically distance

نزدیکی فقط به این معنی است که شما از نظر فیزیکی فاصله دارید

wise, very close to one another.

، خیلی به هم نزدیک هستید.

So I don't like to be in close proximity to other people.

بنابراین من دوست ندارم در نزدیکی دیگران باشم.

But I'm also quite claustrophobic.

اما من کاملاً کلاستروفوبیک هستم.

And this is an anxiety that has certainly increased for me, as I've aged.

و این اضطرابی است که با افزایش سن، قطعا برای من افزایش یافته است.

And that's silly, because I think you should become a little less concerned

و این احمقانه است، زیرا فکر می‌کنم با بزرگ‌تر شدن باید کمی کمتر

about things as you get older, you become more wise and more relaxed, but

نگران مسائل شوید، عاقل‌تر و آرام‌تر می‌شوید، اما بنا

for some reason, I just get terribly anxious when I'm in an enclosed space.

به دلایلی، وقتی در یک فضای بسته هستم به شدت مضطرب می‌شوم.

It's particularly bad with things like lifts, which is the

این به ویژه در مورد چیزهایی مانند آسانسور، که

British term for an elevator.

اصطلاح انگلیسی آسانسور است، بد است.

Or if I'm on the tube, and the tube is the underground train.

یا اگر من روی تیوب باشم و تیوب قطار زیرزمینی باشد.

Yeah, I just don't like it when the doors closed, and then I'm

آره، من دوست ندارم وقتی درها بسته می شود، و بعد

in a tunnel, and the tube stops.

در یک تونل هستم، و لوله متوقف می شود.

And I can't access the driver to say "What's happening?

و نمی‌توانم به راننده دسترسی داشته باشم تا بگویم "چه اتفاقی می‌افتد؟ چه

When can I get off.

زمانی می‌توانم پیاده شوم.

Or if I feel unwell, "could you please open the doors?"

یا اگر احساس ناراحتی کردم، " لطفاً می‌توانید درها را باز کنید؟

It probably stems from, to stem from something means where it comes from.

" احتمالاً از چیزی ناشی می‌شود.

It probably stems from a few bad experiences that I've had in the

احتمالاً ناشی از چند تجربه بدی است که در

past while being on a packed tube.

گذشته در حین حضور در یک لوله شلوغ

And I've had a couple of experiences also on a train when I was unable to

داشته‌ام و چند تجربه نیز در قطار داشته‌ام که نتوانستم

open the doors and access some fresh air.

درها را باز کنم و به هوای تازه دسترسی پیدا کنم.

So this makes me terribly uncomfortable in a queue with lots and lots of

بنابراین این باعث می‌شود که من در صفی با تعداد زیادی از

people, especially once you get into the middle of the queue or if it's

افراد خیلی ناراحت باشم، مخصوصاً وقتی وارد صف می‌شوید یا اگر داخل صف است

inside, and you're in a dark space or on a staircase and there's just loads of

، و در یک فضای تاریک یا روی یک راه پله هستید و فقط

people and you kind of can't move about.

افراد زیادی هستند و شما به نوعی نمی توانید حرکت کنید.

Makes me uncomfortable.

باعث ناراحتی من می شود.

Having said that, my claustrophobia has actually proven to be quite

با این گفته، کلاستروفوبیا من

prominent, actually on the rides.

در واقع در سواری ها کاملاً برجسته است.

So one of the rides we managed to get on in Thorpe Park was a roller coaster

بنابراین یکی از سواری هایی که ما موفق شدیم در پارک تورپ سوار شویم، ترن هوایی بود

that you kind of sit underneath so the track of the roller coaster is above you.

که شما به نوعی زیر آن می نشینید تا مسیر ترن هوایی بالای سر شما باشد

And the the seats are hanging from the tracks.

و صندلی ها آویزان هستند g از مسیرها.

So you go and sit into a seat and your legs are just dangling.

پس می روی و روی صندلی می نشینی و پاهایت آویزان است.

To dangle is to kind of like to hang and flap about.

آویزان کردن یعنی دوست داشتن آویزان کردن و بال زدن.

Your legs are dangling off the ride.

پاهای شما از سواری آویزان است.

And then you get flung around.

و سپس پرت می شوید.

To fling is a kind of to throw.

پرت کردن نوعی پرتاب است.

So you're being flung about all over the place.

بنابراین شما در همه جا پرت می شوید.

Now this ride was quite fast, you've got quite a G-force

اکنون این سواری بسیار سریع بود، شما یک نیروی G کاملاً

going around some of the bends.

در اطراف برخی از پیچ‌ها دارید.

And the, the what do you call it, it's not a belt, but the, the bars,

و آنچه به آن می‌گویید، این یک کمربند نیست، بلکه میله‌ها،

the protective bars that hold you in.

میله‌های محافظ است که شما را درون خود نگه

Obviously, they're automated, they come down and they're they're

می‌دارند. بدیهی است که آنها خودکار هستند، پایین

locked into place until they're released at the end of the ride.

می‌آیند و در جای خود قفل می‌شوند تا زمانی که آنها در پایان سواری آزاد می شوند.

But as we were going around the ride, they got tighter and tighter and

اما همانطور که ما در حال دور زدن سواری

tighter as we hit the higher G-force.

بودیم، با ضربه زدن به نیروی G بالاتر، آنها سفت‌تر و سفت‌تر و سفت‌تر شدند.

So by the end of it, this protective bar, this barrier was pressing

بنابراین در پایان آن، این میله محافظ، این مانع

down really hard on my chest.

واقعاً به شدت روی سینه ام فشار می آورد.

And it was an I could just breathe, I could breathe.

و این چیزی بود که من فقط می توانستم نفس بکشم، می توانستم نفس بکشم.

That's, that's what people are supposed to do.

این همان کاری است که مردم باید انجام دهند.

So I was allowed to breathe, but I couldn't breathe very deeply.

بنابراین اجازه داشتم نفس بکشم، اما نمی توانستم خیلی عمیق نفس بکشم.

And we were being held before we were allowed to be released.

و قبل از اینکه اجازه آزادی به ما داده شود، بازداشت شده بودیم.

We were being held while the people in front of us we're getting on to the, the

ما را در حالی نگه می‌داشتند که افراد روبرویمان به سمت

other set of seats that were going around.

صندلی‌های دیگر می‌رفتند.

And I just wanted to get off.

و من فقط می خواستم پیاده شوم.

My partner had to keep me calm, like take my hand and tell me

شریک زندگیم باید مرا آرام نگه می داشت، مثل اینکه دستم را بگیرد و به من

to breathe and not to panic.

بگوید نفس بکشم و وحشت نکنم.

And it was fine.

و خوب بود

I was okay.

من خوب بودم

But in that moment I definitely had to have a quiet word with myself an

اما در آن لحظه من قطعاً مجبور بودم یک کلمه آرام با خودم یک

internal word to stop myself going into like panic mode, because it's

کلمه درونی داشته باشم تا از رفتن خودم به حالت وحشتناک جلوگیری کنم، زیرا این

just thing of not having control.

فقط به دلیل نداشتن کنترل است.

And if I want to be able to breathe, and I can't access the freedom or the air

و اگر بخواهم بتوانم نفس بکشم و نتوانم به آزادی یا هوای مورد نیازم دسترسی پیدا

that I need, then that makes me panic.

کنم، این باعث وحشت من می شود.

The other rides were amazing.

سواری های دیگر شگفت انگیز بودند.

And actually going round the roller coaster.

و در واقع دور ترن هوایی.

Amazing, it was three minutes of pure joy.

شگفت انگیز، سه دقیقه شادی خالص بود.

But the other five hours and 57 minutes, were not so fun.

اما پنج ساعت و 57 دقیقه دیگر، چندان سرگرم کننده نبود.

Now, these theme parks do give you an option, you can buy

اکنون، این پارک‌های موضوعی به شما این امکان را می‌دهند که بتوانید

special Fast Track tickets.

بلیت‌های ویژه Fast Track را خریداری کنید.

But I've already paid over 30 pounds for my single ticket.

اما من قبلاً بیش از 30 پوند برای بلیط تکی خود پرداخت کرده ام.

So between my partner and I, we've paid over 60 pounds.

بنابراین بین من و شریکم بیش از 60 پوند پرداخت کرده ایم.

And we've paid for parking, and we paid to drive all this way.

و ما هزینه پارکینگ را پرداخت کرده ایم و برای رانندگی در این مسیر هزینه کرده ایم.

So then, if I want more than three minutes of excitement for that 60

بنابراین، اگر برای آن 60

odd pounds that we've paid, then I have to pay an extra 15 pounds is

پوند عجیبی که پرداخت کرده‌ایم، بیش از سه دقیقه هیجان می‌خواهم، باید 15 پوند اضافی بپردازم

the minimum for a fast track ticket.

که حداقل برای یک بلیت مسیر سریع است.

And then that allows you to fast track, maybe three or four rides.

و سپس این به شما امکان می دهد مسیر سریع، شاید سه یا چهار سواری را طی کنید.

And then if you want more fast track options, then you pay more and you can end

و سپس اگر گزینه‌های مسیر سریع بیشتری می‌خواهید، هزینه بیشتری می‌پردازید و

up paying double the price of your ticket.

می‌توانید دو برابر قیمت بلیط خود را بپردازید.

And I, I just, I just have a problem with that.

و من فقط با این مشکل دارم.

If the park isn't big enough to give everyone a good day, then you're

اگر پارک به اندازه کافی بزرگ نیست که به همه یک روز خوب بدهد، پس شما به

kind of forcing people to spend more money in order just to have what

نوعی مردم را مجبور می کنید که پول بیشتری خرج کنند تا فقط همان چیزی را داشته باشند که

should be your normal allocation of rides, it just doesn't seem fair.

باید به طور معمول از وسایل سواری خود استفاده کنید، به نظر منصفانه نیست.

Now add into that an average family of two children, two adults, so a family of four.

حالا یک خانواده متوسط ​​دو فرزند، دو بزرگسال، پس یک خانواده چهار نفره را به آن اضافه کنید.

It costs a fortune.

هزینه زیادی دارد.

It costs an absolute fortune.

هزینه آن یک ثروت مطلق است.

Now I think some of the places now have replaced the fast-track

حالا فکر می‌کنم برخی از مکان‌ها اکنون

name for that ticket system with a reserve and ride queuing system.

نام سریع‌ترک آن سیستم بلیط را با سیستم رزرو و صف سواری جایگزین کرده‌اند.

So you can download the app and you can pay extra to reserve

بنابراین می‌توانید برنامه را دانلود کنید و می‌توانید برای رزرو

your place in the queue while you go off and do other things.

جای خود در صف در حالی که خارج می‌شوید و کارهای دیگر را انجام می‌دهید، با پرداخت هزینه اضافی.

So you can say at three o'clock I want to ride this ride.

بنابراین می توانید بگویید که ساعت سه می خواهم سوار این سواری شوم.

I mean, I'm not certain exactly how it works.

منظورم این است که من دقیقاً مطمئن نیستم که چگونه کار می کند.

But you say at this time I want to ride or I want to queue now.

اما شما در این زمان می گویید من می خواهم سوار شوم یا می خواهم اکنون صف بکشم.

And the queues 20 minutes.

و صف ها 20 دقیقه.

So while my app is queuing for me, I'll go and get a drink.

بنابراین در حالی که برنامه من برای من در صف است ، من می روم و یک نوشیدنی می خورم.

And that seems like a slightly better system.

و به نظر می رسد که سیستم کمی بهتر است.

But still you're cutting the queue, you're you're cutting in front of other people.

اما هنوز هم صف را قطع می‌کنید، جلوی افراد دیگر می‌برید.

So to cut the queue is to move ahead of others who have been waiting.

بنابراین قطع صف به معنای حرکت جلوتر از دیگرانی است که منتظر بوده اند.

And queue is a funny word, isn't it?

و صف یک کلمه خنده دار است، اینطور نیست؟

Queue has a very odd spelling, I always doubt when I write the word

صف املای خیلی عجیبی دارد، من همیشه شک دارم وقتی کلمه

queue I have a moment of hesitation, I get the first three letters, right.

صف را می نویسم یک لحظه تردید دارم، سه حرف اول را می گیرم، درست است.

And then I'm like, “Oh, what, what's the other combination?” So it's Q-U-E-U-E.

و بعد می گویم: "اوه، چی، ترکیب دیگر چیست؟" بنابراین Q-U-E-U-E است.

But really, it just needs to be q u e ‘que’ , I mean.

اما واقعاً، منظورم این است که فقط باید q u e 'que' باشد.

It could just be the letter ‘Q’, couldn't it?

این فقط می تواند حرف "Q" باشد، اینطور نیست؟

But there's English spelling for you.

اما املای انگلیسی برای شما وجود دارد.

Not an easy language.

زبان آسانی نیست.

Now the other money making of what's the word money making scheme that

حالا دیگر پول درآوردن آن چیزی که

bothers me a little bit is the price of food, which is always high in these

من را کمی آزار می دهد، قیمت غذا است که همیشه در این مکان ها بالاست

places, the price of photographs.

، قیمت عکس ها.

So they take these photos of you as you're going through these

بنابراین آنها این عکس‌ها را از شما می‌گیرند که در حال گذر از این

rides, you know, pulling all these distorted faces, faces of terror,

سواری‌ها هستید، می‌دانید که همه این چهره‌های مخدوش، چهره‌های وحشت،

faces of exhilaration, faces of fear.

چهره‌های شادی‌آور، چهره‌های ترس را می‌کشند.

And they take a picture of you.

و از شما عکس می گیرند.

And then you go and have a look at the photo being displayed to the

و سپس می‌روید و به عکسی که در حال

world as you come off the ride.

خارج شدن از سواری به دنیا نمایش داده می‌شود نگاه کنید.

And you can decide I'd like to take that home.

و شما می توانید تصمیم بگیرید که من می خواهم آن را به خانه ببرم.

I'd like to share that with my, my friends and family.

من می خواهم آن را با خودم، دوستان و خانواده ام به اشتراک بگذارم.

But then they say the price of this photograph which is

اما بعد می گویند قیمت این عکس که

slightly blurry, not very good.

کمی تار است، خیلی خوب نیست.

The price of this photograph is 12 pounds.

قیمت این عکس 12 پوند است.

But if you want to have four photographs, you could pay 40 pounds.

اما اگر می خواهید چهار عکس داشته باشید، می توانید 40 پوند بپردازید.

It's just...

فقط...

it's just extortion.

این فقط اخاذی است.

It's an extortionate amount to charge for a photo.

این مبلغ اخاذی برای گرفتن عکس است.

That's not great.

این عالی نیست.

And I always think if they charged a more reasonable price,

و من همیشه فکر می کنم اگر آنها قیمت معقول تری می گرفتند،

they would sell so many more.

خیلی بیشتر می فروختند.

Can you hear those birds in the background?

آیا می توانید آن پرندگان را در پس زمینه بشنوید؟

Those are the non-native parrots.

این طوطی های غیر بومی هستند.

We have a parrot population in London, which is always quite fascinating.

ما در لندن جمعیت طوطی داریم که همیشه بسیار جذاب است.

And they like to come and sit in my garden and screech a lot when I'm recording.

و دوست دارند بیایند در باغ من بنشینند و وقتی دارم ضبط می کنم خیلی جیغ بزنند.

So hello, hello Mr.

پس سلام، سلام آقای

Parrot.

طوطی.

I and also see a magpie from where I'm sitting as well.

من و همچنین یک زاغی از جایی که نشسته ام می بینم.

Looking for treasure on my roof, he won't find much.

به دنبال گنج در پشت بام من، او چیز زیادی پیدا نمی کند.

Just some leaves in the gutter probably.

فقط چند برگ در ناودان احتمالا.

Anyway, back to what was I talking about, queues, cutting

به هر حال، برگردیم به چیزی که درباره آن صحبت می‌کردم، صف‌ها، قطع

queues and oh, oh photographs.

صف‌ها و اوه، اوه عکس‌ها.

Photographs being ridiculously priced.

عکس ها با قیمت های مضحک

So yeah, they would make more money if they just made things reasonable.

بنابراین بله، آنها اگر فقط چیزها را معقول کنند، پول بیشتری به دست خواهند آورد.

They also offer I've never done this, but they also offer unlimited drinks.

آنها همچنین پیشنهاد می کنند هرگز این کار را نکرده ام، اما نوشیدنی های نامحدود نیز ارائه می دهند.

This is soft drinks, not kind of get tipsy, have a good time

این نوشابه است، به نوعی حالت تهوع ندارد، وقت خوبی داشته باشید

kind of drinks, soft drinks.

نوع نوشیدنی، نوشابه.

So high sugar, soda, like Coca Cola, Sprite, whatever is on offer.

بنابراین قند بالا، نوشابه، مانند کوکا کولا، اسپریت، هر چیزی که در پیشنهاد است.

I don't drink soft drinks, really.

من واقعا نوشابه نمیخورم

So I'm not familiar with what's popular these days.

بنابراین من با آنچه این روزها محبوب است آشنا نیستم.

But you can buy a huge plastic, what they call a vessel.

اما می توانید یک پلاستیک عظیم بخرید، چیزی که به آن ظرف می گویند.

But to you and me it's a cup, or a beaker.

اما برای من و تو یک فنجان یا یک لیوان است.

It's a huge cup, and it is large, for 12 pounds.

این یک فنجان بزرگ است، و بزرگ است، برای 12 پوند.

And with this vessel, they call it a vessel.

و با این ظرف به آن ظرف می گویند.

A vessel is just anything that carries something but a vessel is normally

کشتی فقط هر چیزی است که چیزی را حمل می کند، اما کشتی

used to describe some sort of boat.

معمولاً برای توصیف نوعی قایق استفاده می شود.

But a vessel can be used to describe something that carries something else.

اما یک ظرف می تواند برای توصیف چیزی که حامل چیز دیگری است استفاده شود.

So this vessel as they call it, it's large, and you can pay 12 pounds.

بنابراین این کشتی که آن را می نامند، بزرگ است و می توانید 12 پوند بپردازید.

And then at any point around the park, they'll have these are different

و سپس در هر نقطه در اطراف پارک، آنها این نقاط مختلف

points, sorry, around the park.

را خواهند داشت، متأسفم، در اطراف پارک.

They have these refill stations, so you can refill your vessel.

آنها این ایستگاه های شارژ را دارند، بنابراین شما می توانید کشتی خود را دوباره پر کنید.

You refill your vessel with pop, with soda, with fizzy drink.

ظرف خود را با پاپ ، نوشابه و نوشابه گازدار پر می کنید.

But what gets me is, I struggle on the rare occasions that I buy a

اما چیزی که مرا به خود مشغول می‌کند این است که در موارد نادری که یک

can of Coke Cola, which I sometimes do occasionally, if I'm feeling

قوطی کوکاکولا می‌خرم، که گاهی اوقات انجام می‌دهم، اگر احساس

dehydrated, on a very hot summer's day, a nice kind of coke is lovely...

کم‌آبی می‌کنم، در یک روز بسیار گرم تابستان ، یک نوع کوکاکولا خوب دوست‌داشتنی است، دست و پنجه نرم می‌کنم.

I struggled to drink a can, which is probably you know the size of

من تقلا کردم تا یک قوطی بنوشم، که احتمالاً اندازه

these vessels that they sell, you could only probably get two cans...

این ظروف را می‌دانید که آنها می‌فروشند، احتمالاً می‌توانید دو قوطی تهیه کنید...

well, you could probably get two or three cans of Coke in this one huge vessel.

خوب، احتمالاً می‌توانید دو یا سه قوطی کوکاکولا در این ظرف بزرگ تهیه کنید.

So I struggled to drink one in an entire day.

بنابراین من به سختی یک نوشیدنی در یک روز کامل می‌نوشتم.

So when you're going round rides that make you feel sick.

بنابراین هنگامی که در حال رفت و آمد هستید که به شما احساس بیماری می کند.

And in a place that's so busy, you have to queue for every toilet.

و در مکانی که بسیار شلوغ است، باید برای هر توالت صف بکشید.

How on earth are you going to drink 12 pounds worth of

چگونه می خواهید

fizzy drink in this huge cup?

در این فنجان بزرگ نوشیدنی گازدار 12 پوندی بنوشید؟

And then you've also got to carry it around all day?

و سپس باید آن را در تمام طول روز حمل کنید؟ وقتی سوار می شوید

Who's going to hold it when you go on rides?

چه کسی آن را نگه می دارد؟

Like you know it just it just seems like a silly thing.

مثل اینکه میدونی فقط یه چیز احمقانه به نظر میرسه.

Are you the kind of person who buys these things?

آیا شما از آن دسته افرادی هستید که این چیزها را میخرید؟

I'd love to know your reasoning.

من دوست دارم دلیل شما را بدانم

And if you find it frustrating or if you actually enjoy the experience of

و اگر آن را خسته‌کننده می‌دانید یا اگر در حین قدم زدن در پارک موضوعی از تجربه

having gallons and gallons of soda as you walk around the theme park.

داشتن گالن و گالن نوشابه لذت می‌برید.

Anyway, that's my beef.

به هر حال، این گوشت گاو من است.

Number one is high prices for very little return.

شماره یک قیمت های بالا برای بازده بسیار کم است.

There's very little return on my investment when I buy a theme park ticket.

وقتی بلیت پارک موضوعی می‌خرم، بازده سرمایه‌گذاری من بسیار کم است.

Now, beef number two, theme parks aimed at younger families should

اکنون، گوشت گاو شماره دو، پارک‌های موضوعی با هدف خانواده‌های جوان‌تر باید

make queueing more interesting.

صف‌بندی را جالب‌تر کند.

So let's take Peppa Pig World for example.

بنابراین بیایید Peppa Pig World را به عنوان مثال در نظر بگیریم.

Peppa Pig world is wonderful.

دنیای Peppa Pig فوق العاده است.

It's all around the theme of Peppa Pig, which is a popular children's

همه چیز پیرامون موضوع Peppa Pig است که یک کارتون محبوب کودکان

cartoon, an animated series.

، یک سریال انیمیشنی است.

And there are so many episodes.

و قسمت های زیادی وجود دارد.

And it's very educational.

و بسیار آموزشی است.

And it's you know, pepper is this young child pig and she's got a

و می دانید، فلفل این بچه خوک خردسال است و او یک

little brother George, and a mummy and daddy and grandpa and grandma.

برادر کوچک جورج، و یک مومیایی و بابا، پدربزرگ و مادربزرگ دارد.

And there's all these other characters.

و همه این شخصیت های دیگر وجود دارد.

So very relatable for young children.

بنابراین برای کودکان خردسال بسیار مرتبط است.

And there's this theme park called Peppa Pig World that lives within another

و این پارک موضوعی به نام Peppa Pig World وجود دارد که در

bigger theme park called Paulton’s Park.

پارک موضوعی بزرگتر دیگری به نام Paulton’s Park زندگی می کند.

And when you go in the height of summer, or during peak times.

و زمانی که در اوج تابستان یا در زمان اوج مصرف می روید.

There's a lot of people there with lots of young children from like tiny

افراد زیادی آنجا هستند با تعداد زیادی بچه کوچک از

babies up to, I don't know, maybe six or seven years old, maybe a little older.

نوزادان کوچک تا، نمی دانم، شاید شش یا هفت ساله، شاید کمی بزرگتر.

But that's the age range, I'd say, the younger kind of

اما این محدوده سنی است، من می‌توانم بگویم، نوع کوچک‌تر از

toddlers into young children.

کودکان نوپا تا خردسالان.

But half these rides when you're there at peak times are 20-30-40 minute

اما نیمی از این سواری‌ها در زمان‌های اوج مصرف، در صف‌های 20-30-40 دقیقه‌ای هستند

queues and these rides are tame.

و این سواری‌ها رام هستند.

So to be tame is to be not scary.

پس رام بودن ترسناک نبودن است.

Or, if you're a tame personality, then you could be quite shy.

یا اگر شخصیتی رام هستید، ممکن است کاملاً خجالتی باشید.

You don't speak out very often you don't like conflict, you're quite tame, timid.

شما اغلب صحبت نمی کنید ، از تعارض خوشتان نمی آید، کاملا رام و ترسو هستید.

A ride that's described as tame is a non-scary ride.

سواری که به عنوان رام توصیف می شود، سواری غیر ترسناک است.

So, these rides are designed for toddlers for young children.

بنابراین، این سواری برای کودکان نوپا برای کودکان خردسال طراحی شده است.

So it might just be a boat floating around a lazy river, or a roller

بنابراین ممکن است فقط یک قایق باشد که در اطراف یک رودخانه تنبل شناور است، یا یک

coaster ride that slows down even as it's coming down, but then just

ترن هوایی که حتی با پایین آمدن سرعتش کند می‌شود ، اما

releases a little bit to give you a little woosh feeling, but not too much.

کمی رها می‌شود تا کمی احساس وسوسه به شما بدهد ، اما نه خیلی زیاد.

Or quite popular are these like, hot air balloon rides, where you sit in this

یا بسیار محبوب هستند مانند بالون سواری، جایی که شما در این

huge, let's call it a cup, or a basket.

بزرگ، اجازه دهید آن را یک فنجان یا یک سبد بنامیم.

And then it just lifts you up and moves you around.

و سپس فقط شما را بلند می کند و شما را به اطراف حرکت می دهد.

It's almost like a what do you call it?

این تقریباً شبیه چیزی است که شما آن را چه می نامید؟

Like a carousel, carousel like the London Eye is a huge one.

مانند یک چرخ فلک، چرخ فلک مانند چشم لندن یک چرخ و فلک بزرگ است.

And you just get to see the sights and feel like you're moving up and down.

و شما فقط می توانید مناظر را ببینید و احساس کنید که در حال بالا و پایین رفتن هستید.

So they're very tame, rides.

بنابراین آنها بسیار رام هستند، سوار می شوند.

So when you're waiting for 25 minutes, for a small, very tame ride, it's dull

بنابراین وقتی ۲۵ دقیقه منتظر یک سواری کوچک و بسیار اهلی هستید،

for most people, but for a toddler, who has to stand there and watch the one

برای اکثر مردم کسل کننده است، اما برای یک کودک نوپا که باید آنجا بایستد و تنها

thing that they want to do more than anything in the world, at that point.

کاری را که بیش از هر چیزی در دنیا می خواهد انجام دهد تماشا کند. ، در آن نقطه.

They have to watch it again and again and again.

آنها باید بارها و بارها و بارها آن را تماشا کنند.

But they're not allowed to be involved.

اما آنها اجازه دخالت ندارند.

Until it's their turn.

تا نوبت به آنها برسد.

They don't get it.

آنها آن را نمی گیرند.

They don't understand that they have to wait and 25 minutes for

آنها نمی فهمند که باید منتظر بمانند و 25 دقیقه برای

a child that age is torture.

یک بچه در این سن شکنجه است.

I know because I've been there.

می دانم چون آنجا بوده ام.

I had so many meltdowns.

من خیلی خرابی داشتم

Or rather, Jacob had so many meltdowns when he was two years old,

یا بهتر است بگوییم، جیکوب در دو سالگی

at Peppa Pig world, queueing for 20 minutes at a time, for these rides.

در دنیای Peppa Pig دچار بحران‌های زیادی شد و هر بار 20 دقیقه برای این سواری‌ها صف می‌کشید.

And it was torture for him.

و برای او شکنجه بود.

And he made it torture for everybody else.

و او آن را به شکنجه برای دیگران تبدیل کرد.

So I always think that if the people planning these Theme Parks had even the

بنابراین من همیشه فکر می‌کنم که اگر افرادی که این پارک‌های موضوعی را برنامه‌ریزی می‌کنند، حتی

slightest realisation of how difficult it is to keep a young child waiting in a long

کوچک‌ترین درک از دشواری نگه‌داشتن یک کودک خردسال در یک صف طولانی را داشته باشند

queue, then what they do is make sure the queues are entertaining in themselves.

، پس کاری که انجام می‌دهند این است که مطمئن شوند که صف‌ها به خودی خود سرگرم‌کننده هستند.

So that means having things like games that they could get involved with,

بنابراین این بدان معناست که چیزهایی مانند بازی‌هایی داشته باشند که بتوانند با آن‌ها درگیر شوند،

little activities that they can do.

فعالیت‌های کمی که می‌توانند انجام دهند.

And there are some in some queues in some theme parks.

و در برخی از پارک های موضوعی تعدادی در صف ها وجود دارد.

Like I've seen these ones that are like big disks, and inside, there's

مثل اینکه من اینها را دیده ام که مانند دیسک های بزرگ هستند و داخل آن ها

like balls, little balls, and like in a maze, perhaps and you turn the disks,

مانند توپ ها، توپ های کوچک و مانند یک پیچ و خم وجود دارد، شاید و شما دیسک ها را می چرخانید،

and you have to get the ball to go where you want it to go in the maze.

و باید توپ را بگیرید تا به جایی که می خواهید برود. برو توی پیچ و خم

Or that you might have spinning discs with different pieces of plastic perspex,

یا اینکه ممکن است دیسک های چرخان با قطعات مختلف پرسپکس پلاستیکی،

all different colours, and as you spin it, you get to see the different colours.

همه رنگ های مختلف داشته باشید و با چرخاندن آن، رنگ های مختلف را مشاهده کنید.

And you know, just something that's got some level of

و می دانید، فقط چیزی که سطحی از

stimulation would work, anything.

تحریک داشته باشد، هر چیزی کار می کند.

Some places might have, like, a little xylophone type instrument against

بعضی جاها ممکن است یک ساز کوچک از نوع زیلوفون

the wall, these metal strips with a beater and you beat them to make some

به دیوار داشته باشند، این نوارهای فلزی با کوبنده و شما آنها را بکوبید تا

noise that keeps the kids entertained.

صدایی ایجاد کنید که بچه ها را سرگرم کند.

Simply a steering wheel attached to the wall that kids can just spin around.

فقط یک فرمان که به دیوار وصل شده است که بچه ها فقط می توانند دور آن بچرخند.

They love that for a few minutes.

آنها برای چند دقیقه عاشق آن هستند.

The other option, of course, is to simply put pictures on the walls so people can

البته گزینه دیگر این است که به سادگی عکس ها را روی دیوارها قرار دهید تا مردم بتوانند

look at the pictures and parents can, you know, try and distract the children

به عکس ها نگاه کنند و والدین می توانند سعی کنند حواس بچه

by getting them to name things in the picture, find things in the picture.

ها را با نام بردن از چیزهای موجود در تصویر، پیدا کردن چیزهایی در تصویر، منحرف کنند.

Another option is, and I think this would be one of the best options, is

گزینه دیگر این است که، و به نظر من این یکی از بهترین گزینه‌ها، این

to have screens on the walls, or at least speakers playing a story for the

است که صفحه‌هایی روی دیوارها وجود داشته باشد، یا حداقل بلندگوهایی که داستانی برای

children or some popular children's music like “Baby Shark” perhaps.

کودکان پخش می‌کنند یا برخی از موسیقی‌های محبوب کودکان مانند «Baby Shark» شاید.

But screens playing something that the children can get involved in

اما صفحه نمایش چیزی را بازی می‌کند که بچه‌ها می‌توانند در

or it would just make life so much easier rather than just standing

آن شرکت کنند یا این که زندگی را بسیار آسان‌تر می‌کند به جای ایستادن و

looking at the one thing they want to do that they can't do, the ride.

نگاه کردن به چیزی که می‌خواهند انجام دهند و نمی‌توانند انجام دهند، سواری.

The other thing I would ask planners of theme parks to do is to consider

چیز دیگری که از برنامه ریزان پارک های موضوعی می خواهم انجام دهند این است

putting seats in the queuing area.

که صندلی هایی را در منطقه صف قرار دهند.

They don't have to be all the way maybe just some pull down seats that

آنها مجبور نیستند تا آخر راه باشند، شاید فقط برخی از صندلی‌های

flap back up when you're bottom leaves them, just so that those of us who

پایین‌کشیده که وقتی شما پایین می‌روید ، آنها را ترک می‌کنند، فقط به این دلیل که ما که

have to carry our children, pick our children up and console them for long

مجبوریم بچه‌هایمان را حمل کنیم، بچه‌هایمان را برداریم و برای مدت طولانی از آنها دلجویی کنیم.

periods of time, can sit down and rest our bones because it's exhausting.

در دوره های زمانی، می تواند بنشیند و به استخوان هایمان استراحت دهد، زیرا خسته کننده است.

So there we go, that's beef number two.

بنابراین ما می رویم، آن گوشت گاو شماره دو است.

And actually, I know I said I only had two beefs.

و در واقع، می دانم که گفتم فقط دو گوشت گاو داشتم.

But I've actually got one more.

اما من در واقع یکی دیگر دارم.

Let's call it a surprise beef.

بیایید آن را یک گوشت گاو شگفت انگیز بنامیم.

Don't you think that people who load the rides load the ride really slowly.

آیا فکر نمی کنید افرادی که سواری ها را بار می کنند، سواری را بسیار کند بار می کنند.

It's certainly something I've noticed on the days when it's been really busy.

مطمئناً این چیزی است که در روزهایی که واقعاً شلوغ بود متوجه شده ام.

The rides are loaded very slowly, I know they have to

سواری ها بسیار کند بارگیری می شوند، می دانم که

take safety into consideration.

باید ایمنی را در نظر بگیرند.

Safety is very important.

ایمنی بسیار مهم است.

But you could load a little bit faster.

اما می توانید کمی سریعتر بارگیری کنید.

And I often see these rides going around with lots of additional

و من اغلب می‌بینم که این سواری‌ها با تعداد زیادی فضاهای اضافی

spaces that could have been filled.

که می‌توانستند پر شوند، در حال گردش هستند.

For example, let's say it's a pirate boat ride, and every

به عنوان مثال، فرض کنید این یک قایق دزدان دریایی است و هر

boat takes up to six people.

قایق حداکثر شش نفر را می گیرد.

And because a family only has three people in it, one of the

و از آنجایی که یک خانواده فقط سه نفر در آن هستند، یکی از

boats goes round half empty.

قایق ها نیمه خالی می رود.

Another family, a family of four decide they want to split up and two pairs of

خانواده دیگری، یک خانواده چهار نفره تصمیم می گیرند که می خواهند از هم جدا شوند و دو جفت

the four want to be in a separate boat.

از چهار نفر می خواهند در یک قایق جداگانه باشند.

Well, then each of those boats only has two people, but four additional spaces.

خوب، پس هر یک از آن قایق ها فقط دو نفر دارند، اما چهار فضای اضافی.

And the staff seem to allow this to happen.

و به نظر می رسد کارکنان اجازه می دهند این اتفاق بیفتد.

Rather than saying, Sorry, everyone move up, we're going to put some

به جای اینکه بگوییم، متأسفم، همه به سمت بالا حرکت می کنند، ما

more people in here, we're going to fill the ride up to capacity.

چند نفر دیگر را در اینجا قرار می دهیم، ما ظرفیت سفر را پر می کنیم.

Capacity means how much in total, something can take.

ظرفیت به این معناست که در مجموع چیزی چقدر می تواند طول بکشد.

So you fill the ride up to capacity, to full capacity.

بنابراین شما سواری را با ظرفیت کامل پر می کنید.

And then the queue would go down faster.

و سپس صف سریعتر پایین می آمد.

And people would be happier because they wouldn't be queuing for as long.

و مردم خوشحال تر خواهند بود زیرا برای مدت طولانی در صف قرار نمی گیرند.

And this, you know, it makes me think of the days when I worked as a checkout girl.

و این باعث می شود به روزهایی فکر کنم که به عنوان یک دختر صندوق دار کار می کردم.

I have had so many jobs in my life.

من شغل های زیادی در زندگی ام داشته ام.

I've worked in many different industries, in many different roles.

من در صنایع مختلف و در نقش های مختلف کار کرده ام.

And one of my favourite, fondest memories of working in kind of normal, everyday

و یکی از دوست‌داشتنی‌ترین و شیرین‌ترین خاطرات من از کار کردن در مشاغل عادی و روزمره

jobs, is working as a checkout girl.

، کار کردن به عنوان یک دختر صندوق‌دار است.

I used to work in a DIY store.

من قبلا در یک فروشگاه DIY کار می کردم.

And when it was busy, I loved to set myself the challenge of trying to

و وقتی شلوغ بود، دوست داشتم این چالش را برای خودم ایجاد کنم که سعی کنم

scan the products as quickly as I possibly could, while obviously being

محصولات را با بیشترین سرعت ممکن اسکن کنم، در حالی که واضح است که

very careful, but as quickly as I could to try and allow the flow of

بسیار مراقب بودم، اما تا جایی که می‌توانم تلاش کنم و اجازه بدهم جریان

customers to move as fast as possible.

مشتریان به سرعت حرکت کند. تا حد ممکن.

So I would be super, super fast.

بنابراین من فوق العاده سریع خواهم بود.

I'd be a super-fast scanner.

من یک اسکنر فوق سریع خواهم بود.

Beep, beep, beep, beep, eee...

بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، ای...

That’s 10 pounds, please.

این 10 پوند است، لطفا.

Next beep, eeee...

بوق بعدی، ایهه...

Okay, that's 15 pounds, please.

باشه، 15 پوند است، لطفا.

And so, I was like a super-fast checkout girl.

و بنابراین، من مانند یک دختر تسویه حساب فوق العاده سریع بودم.

And when I watch theme park loaders, that's not what we call them.

و وقتی لودرهای پارک موضوعی را تماشا می‌کنم، این چیزی نیست که ما به آنها می‌گوییم.

I don't know what they're called theme park assistance,

نمی‌دانم به آن‌ها کمک پارک موضوعی می‌گویند،

loading the rides really slowly.

که سواری‌ها را واقعاً آهسته بار می‌کنند.

I just think just challenge yourself to do this faster.

فقط فکر می کنم فقط خودتان را به چالش بکشید تا این کار را سریعتر انجام دهید.

Now I'm not suggesting that children are anything like products that are

حالا من پیشنهاد نمی‌کنم که بچه‌ها چیزی شبیه محصولاتی هستند

there just to be moved along quickly.

که فقط برای جابه‌جایی سریع در آنجا هستند.

But my point still stands.

اما حرف من همچنان پابرجاست.

It should all be done a lot faster in my opinion, in my humble opinion.

به نظر من، به نظر حقیر، همه چیز باید خیلی سریعتر انجام شود.

Despite my three beefs with a theme parks, I do have to say that I still head to the

با وجود سه گوشت گاو من با یک پارک موضوعی، باید بگویم که هنوز

theme parks on a relatively regular basis.

به طور نسبتاً منظمی به پارک‌های موضوعی سر می‌زنم.

We have these yearly passes.

ما این مجوزهای سالانه را داریم.

So we're trying to make the most of them.

بنابراین ما سعی می کنیم از آنها نهایت استفاده را ببریم.

And every time I expect the worst, so I prepare for the worst possible day.

و هر بار که انتظار بدترین ها را دارم، پس برای بدترین روز ممکن آماده می شوم.

And occasionally, I'm pleasantly surprised.

و گاهی اوقات، من به طرز خوشایندی شگفت زده می شوم.

Like recently it was my son's second birthday, Caspian, he

مثل اینکه اخیرا دومین تولد پسرم بود ، کاسپین

turned two and we decided to take him back to Peppa Pig world.

، دو ساله شد و تصمیم گرفتیم او را به دنیای پپا پیگ برگردانیم.

So we'd been for Jacob's second birthday, two years ago, and we decided to head

بنابراین ما دو سال پیش برای دومین تولد یعقوب بودیم و تصمیم گرفتیم

back there for Caspian second birthday.

برای دومین تولد کاسپین به آنجا برگردیم.

Now Jacob's a September baby, so it was a nice sunny day when we took Jacob.

حالا جیکوب یک نوزاد سپتامبر است، بنابراین زمانی که ما جیکوب را بردیم، روز آفتابی خوبی بود.

Caspian is a November baby, his actual birthday this year was on a Saturday, so

کاسپین یک بچه نوامبر است، تولد واقعی او امسال یک شنبه بود، بنابراین

we booked for a Saturday, which I knew was probably going to be a terrible day,

ما برای یک شنبه رزرو کردیم، که می دانستم احتمالاً روز وحشتناکی

it was probably going to be very busy.

خواهد بود، احتمالاً بسیار شلوغ خواهد بود.

But on the day, it was actually raining.

اما در آن روز، در واقع باران بود.

And I don't just mean a little bit, it was heavy, horrible rain, and it

و منظورم کمی نیست، باران شدید و وحشتناکی

was grey and cold and a bit windy.

بود و خاکستری و سرد و کمی باد بود.

And I thought this is just gonna be a disaster.

و من فکر کردم که این فقط یک فاجعه خواهد بود.

But we prepared for the worst.

اما ما برای بدترین شرایط آماده شدیم.

So we all wore our wellies and our raincoats.

بنابراین همه ما چادر و بارانی خود را پوشیدیم.

We had the boys in these all-in-one wet suits, like I think like called wet suits,

ما پسرها را با این کت و شلوارهای خیس همه کاره داشتیم، مانند لباس های خیس،

but they're like rain proof onesies.

اما آنها مانند لباس های ضد باران هستند.

And we headed out.

و راه افتادیم بیرون

And as we're driving down the motorway, and the rain is just beating down on

و همانطور که ما در بزرگراه رانندگی می کنیم، و باران فقط

the windscreen of the car, and the wipers are going hell for leather.

روی شیشه جلوی ماشین می کوبید، و برف پاک کن ها به جهنم تبدیل می شوند.

Hell for leather, it's a funny phrase, it means just going

جهنم برای چرم، این یک عبارت خنده دار است ، به این معنی است که

really crazy working really hard.

واقعاً دیوانه شده و واقعاً سخت کار می کنید.

So our our wipers were going hell for leather, on the windscreen today.

بنابراین، برف پاک کن های ما امروز روی شیشه جلوی اتومبیل، برای چرم جهنمی بودند.

And this rain is just beating down you can barely see and there's water everywhere.

و این باران به سختی می‌بیند و همه جا آب است.

There's flash flooding, and we're just like, oh, this is gonna be a disaster

سیل ناگهانی وجود دارد، و ما دقیقاً مثل این هستیم که ، اوه، امروز یک فاجعه خواهد بود

today, I bet half the ride won't be functioning because it's too wet.

، شرط می بندم که نیمی از سواری کار نمی کند زیرا خیلی مرطوب است.

And we arrive.

و می رسیم.

And the car park is pretty empty.

و پارکینگ ماشین کاملا خالی است.

So I go first thumb up, ker-ching, there's hardly anybody here

بنابراین، من اول انگشت شست را بالا می برم، کرچینگ ، به ندرت کسی اینجا باشد

because the weather's so bad.

زیرا هوا بسیار بد است.

I hope the rides are still working.

امیدوارم سواری ها همچنان کار کنند.

We go in.

ما وارد می‌شویم.

And long story short, every ride was pretty much walk on.

و خلاصه، هر سواری تقریباً پیاده‌روی بود.

So you didn't have to queue you just said I want to go on that ride and you

بنابراین لازم نبود در صف قرار بگیری، فقط گفتی من می‌خواهم آن سواری را بروم و

walked onto the ride, because there were so few people in the park that day.

به سواری رفتی، زیرا آن روز افراد کمی در پارک بودند.

I guess because of the weather, because of the rain people had

حدس می‌زنم به خاطر آب و هوا، به خاطر باران، مردم

just said, “Nah, not today”.

فقط گفته بودند، "نه، امروز نه".

And because we were prepared for the weather.

و چون برای آب و هوا آماده بودیم.

But we hadn't even for a second anticipated having a full day

اما ما حتی برای یک ثانیه هم پیش بینی نکرده بودیم که یک روز

of ride after ride after ride.

کامل سواری پشت سر هم داشته باشیم.

It was a really pleasant surprise.

واقعا سورپرایز دلپذیری بود.

So we actually had a wonderful time.

بنابراین ما واقعا اوقات فوق العاده ای داشتیم.

Because not only did the children get to go on their rides, every

از آنجا که نه تنها بچه‌ها سوار شدند، هر

ride that they wanted to go on, we also managed to squeeze in a

سواری را که می‌خواستند بروند، ما همچنین توانستیم

couple of adult rides as well.

چند سواری بزرگسالان را نیز درگیر کنیم.

Just after lunch, we're still sitting in the little restaurant, I

درست بعد از ناهار، ما هنوز در رستوران کوچک نشسته‌ایم، من

popped to the loo to pop somewhere is to go somewhere very quickly.

به توالت رفتم تا جایی را پاپ کنم که خیلی سریع به جایی بروم.

I popped to the loo and I saw, out of the corner of my eye, that one

به توالت رفتم و از گوشه چشمم دیدم که یکی

of the big adult rides had no queue, but people were just coming off.

از سواری های بزرگ بزرگسالان صف ندارد، اما مردم تازه می آیند.

So I thought that's a walk on.

بنابراین فکر کردم که این یک پیاده روی است.

That's a walk on adult ride.

این یک پیاده روی در سواری بزرگسالان است.

So I shouted to my partner.

بنابراین من به همسرم فریاد زدم.

"Hey, Nick, if you're quick, you can get on that ride."

"هی، نیک، اگر سریع باشی، می‌توانی سوار آن شوی."

And so he was like, "yeah, yeah".

و بنابراین او مانند "آره، آره" بود.

So he jumped up, and he ran onto the ride.

پس از جا پرید و به سمت سواری دوید.

And then he sat down the bars came down and secured him in.

و بعد نشست، میله‌ها پایین آمد و او را محکم کرد.

And then he thought, "Oh, no, I've just had dinner.

و بعد فکر کرد، "اوه، نه، من تازه شام

I just had burger and chips.

خوردم. فقط همبرگر و چیپس خوردم.

And a big drink of..."

و یک نوشیدنی بزرگ..."

I think he had a cappuccino and some fruit juice as well.

فکر کنم او یک کاپوچینو و مقداری آب میوه نیز داشت.

And this is a big ride.

و این یک سواری بزرگ است.

"It's gonna make me feel quite sick."

"این باعث می شود من کاملاً بیمار شوم."

But he was fine.

اما حالش خوب بود.

I took the children on the playground next to it.

بچه ها را در زمین بازی کنارش بردم.

He had a wonderful ride.

سواری فوق العاده ای داشت.

And then he said, "Anna, why don't you quickly jump on and look after

و بعد گفت: "آنا، چرا سریع نمی پری و

the boys for a . Few minutes".

چند دقیقه مراقب پسرها نیستی".

So I jumped on.

بنابراین من پریدم.

Now this ride was like, it was like a big circle of chairs.

حالا این سواری مثل یک دایره بزرگ از صندلی بود.

But you're all facing outwards.

اما همه شما رو به بیرون هستید.

So I'm...

پس من ...

I sit, sit on my chair, my legs are dangling.

می نشینم، روی صندلی می نشینم، پاهایم آویزان است.

And the bar comes down over the top and holds me in.

و میله از بالا پایین می آید و من را نگه می دارد.

And there's...

و اینجاست

the seat next to me is empty because there's hardly anyone there but there's

... صندلی کنار من خالی است زیرا به سختی کسی آنجا نیست اما

someone in the seat next to that.

کسی در صندلی کنار آن است.

It's this child who I say child, he was probably like a teenager

این بچه است که من می گویم بچه، او احتمالاً شبیه یک نوجوان بوده است،

so more like 12-13 years old.

بنابراین بیشتر شبیه به 12-13 سالگی.

And next to him is his dad.

و در کنار او پدرش است.

And I overheard him say, to overhear something is to hear

و من شنیدم که او گفت، شنیدن

something that's not meant for you.

چیزی به معنای شنیدن چیزی است که برای تو در نظر گرفته نشده است.

I overheard him say to his dad, "is this going to be

شنیدم که او به پدرش گفت: "این از بلند

worse than a plane taking off?"

شدن هواپیما بدتر است؟"

And his dad looked over and I caught his eye with my eye and we both smiled

و پدرش به او نگاه کرد و من با چشمانم چشم او را گرفتم و

at each other like a knowing smile.

هر دو مانند یک لبخند آگاهانه به هم لبخند زدیم.

"Yes", he said and I said from my from my seat is like "I think it might

گفت: "بله" و من از روی صندلیم گفتم: "فکر می کنم شاید

be a bit worse than an aeroplane."

از هواپیما بدتر باشد."

Anyway, this poor child.

به هر حال این بچه بیچاره.

The ride starts and this circle it kind of moves round but very slowly

سواری شروع می شود و این دایره به نوعی به دور حرکت می کند، اما به آرامی

it moves around in a circle so you're being spun around but the main

به صورت دایره ای حرکت می کند، بنابراین شما به دور خود می چرخید، اما

objective of the ride is to swing you.

هدف اصلی از سواری این است که شما را بچرخاند.

So this whole circle is being held on this huge kind of pendulum

بنابراین کل این دایره بر روی این نوع آونگ عظیم

that swings back and forth.

که به جلو و عقب می چرخد ​​نگه داشته می شود.

And it's just swinging this circle of seats up and down and up and

و فقط این دایره صندلی ها را به بالا و پایین و بالا و

down and up and down, it gets higher and higher and higher until you are

پایین و بالا و پایین می چرخاند، بالا و بالاتر و بالاتر می رود تا زمانی

just about your past 45 degrees.

که تقریباً به 45 درجه گذشته خود برسید.

So you start to go into a position of being slightly upside down.

بنابراین شما شروع به رفتن به موقعیتی می کنید که کمی وارونه باشید.

And so then as it's turning you and swinging down at the same time, it

و بنابراین وقتی شما را می‌چرخاند و همزمان به سمت پایین می‌چرخد،

almost feels like you're skydiving, you're jumping out of a plane and

تقریباً احساس می‌کنید در حال چتربازی هستید، از هواپیما بیرون می‌پرید و

for a second, you feel weightless.

برای یک ثانیه احساس بی‌وزنی می‌کنید.

And all you can see is the floor below you getting closer and closer.

و تنها چیزی که می توانید ببینید این است که طبقه زیر شما نزدیک و نزدیکتر می شود.

And it's terrifying.

و این وحشتناک است.

And it's so big.

و خیلی بزرگه

I haven't been on a big ride like that since my day at Thorpe Park.

من از روزی که در پارک تورپ بودم چنین سواری بزرگی نداشتم.

And even my day at Thorpe Park, you know, it was three minutes of

و حتی روزی که در تورپ پارک بودم، سه دقیقه

thrill I can barely remember it.

هیجان بود که به سختی می توانم آن را به یاد بیاورم.

But I got a shock.

اما شوک گرفتم

It was an unpleasant surprise how scary this ride was.

این یک شگفتی ناخوشایند بود که چقدر این سواری ترسناک بود.

And I also had just had dinner.

و همچنین تازه شام ​​خورده بودم.

Although I still didn't know I mean lunch.

اگرچه هنوز نمی دانستم منظورم ناهار است.

So I had a tummy full of food.

بنابراین شکمم پر از غذا بود.

And I thought, oh gosh, I hope this doesn't last too long, I

و من فکر کردم، اوه خدا، امیدوارم این خیلی طول نکشد،

might start to feel a bit queasy.

ممکن است کمی احساس ناراحتی کنم.

Luckily, my food stayed down.

خوشبختانه غذای من پایین ماند.

I was okay.

من خوب بودم

But the boy, one, two seats down from me started to get a little bit

اما پسری که یک، دو صندلی پایین تر از من بود، کمی

uncomfortable as the ride was coming to a stop, he started wriggling and

ناراحت شد که سواری در حال توقف بود

kind of almost fighting to get out and his dad said "calm down, calm down.

It's done now."

. اکنون انجام شد."

And then this boy just vomited.

و بعد این پسر فقط استفراغ کرد.

He couldn't get out.

او نمی توانست بیرون بیاید.

So he couldn't go anywhere.

بنابراین او نمی توانست جایی برود.

He couldn't lean his head forward.

نمی توانست سرش را به جلو خم کند.

So he just threw up all down himself, poor soul.

بنابراین او فقط خودش را به پایین انداخت، روح بیچاره.

So I'm thankful that it didn't throw up in midair, where it would have potentially,

از این رو ممنونم که در هوا پرتاب نکرد، جایی که به طور بالقوه،

you know, splattered everybody.

می دانید، همه را پاشیده بود.

But I did feel very sorry for the poor kid.

اما من برای بچه بیچاره خیلی متاسف شدم.

And he had to wait, everyone was looking at him and he had to wait to be let out.

و او باید صبر می کرد، همه به او نگاه می کردند و او باید منتظر می ماند تا بیرون بیاید.

And then he just had to spend the whole day covered in vomit.

و بعد فقط مجبور شد تمام روز را غرق در استفراغ بگذراند.

I did feel very sorry for him.

من برای او بسیار متاسف شدم.

But anyway, despite that moment, we had a wonderful time.

اما به هر حال، با وجود آن لحظه، اوقات فوق العاده ای داشتیم.

And my partner also managed to get on a few of the roller coasters.

و شریک زندگی من نیز موفق شد سوار چند تا از ترن هوایی شود.

On some of them.

روی بعضی از آنها

He even took Jacob who's now four years old.

او حتی جیکوب را که اکنون چهار ساله است، گرفت.

Jacob loved it.

یعقوب آن را دوست داشت.

He's crazy.

او دیوانه است.

He loves these big rides.

او عاشق این سواری های بزرگ است.

And Caspian also, for his second birthday got to go on a big ride.

و کاسپین هم برای دومین سالگردش سوار یک سواری بزرگ شد.

I took him on a, like a water slide.

او را مانند سرسره آبی سوار کردم.

So it's quite a large slide with running water down the slide

بنابراین یک سرسره بزرگ با آب جاری در سرسره است

and you get into a two-man boat.

و شما وارد یک قایق دو نفره می شوید.

So there's an inflatable boat, and you sit with a child between your legs.

بنابراین یک قایق بادی وجود دارد و شما با یک کودک بین پاهای خود می نشینید.

You hold on and they tip you up and you go down this water slide

نگه می‌دارید و آن‌ها شما را بالا می‌برند و از این سرسره پایین می‌روید

and it's over a couple of bumps.

و بیش از چند دست‌انداز است.

So you feel like you get a bit of air, you lift off the slide ever so

بنابراین احساس می‌کنید کمی هوا دریافت می‌کنید، وقتی

slightly as you go over the bumps.

از روی دست اندازها می‌روید، سرسره را کمی بلند می‌کنید.

And they took a picture.

و عکس گرفتند.

Obviously, on every ride, they take a picture, we went to have a look

معلوم است که در هر سواری عکس می گیرند، ما رفتیم

at the picture and it was hilarious.

عکس را نگاه کنیم و خنده دار بود.

Caspian did enjoy it.

کاسپین از آن لذت برد.

When he got off the ride.

He had a big smile on his face.

وقتی از سواری پیاده شد.

لبخند بزرگی بر لب داشت.

But the picture of him going down the slide just looks like he's terrified.

اما عکس او در حال پایین رفتن از سرسره به نظر می رسد که او وحشت زده است.

And I was smiling.

و من لبخند می زدم.

So it looks like I'm a terrible mother, terrifying my child, but

بنابراین به نظر می رسد که من مادر وحشتناکی هستم که فرزندم را می ترسانم،

I promise he had a great time.

اما قول می دهم او لحظات خوبی را سپری کرد.

Anyway, we only did it once.

به هر حال ما فقط یک بار این کار را انجام دادیم.

And that was his first big ride.

و این اولین سواری بزرگ او بود.

So because of that momentous occasion, I did actually pay the extortionate

بنابراین به دلیل آن موقعیت مهم، من در واقع 12 پوند اخاذی را

12 pounds to get this one photograph.

برای گرفتن این یک عکس پرداخت کردم.

Which if you're watching the video podcast I'll be sharing

اگر در حال تماشای پادکست ویدیویی هستید، همین

with you on screen right now.

الان روی صفحه با شما به اشتراک خواهم گذاشت.

And so that was my last trip to a theme park.

و این آخرین سفر من به یک پارک موضوعی بود.

So at the moment theme parks have been forgiven, in my eyes.

بنابراین در حال حاضر از نظر من پارک های موضوعی بخشیده شده اند.

They are back in my good books.

آنها در کتاب های خوب من بازگشته اند.

If someone is in your good books, it means that they are...

اگر کسی در کتاب های خوب شما باشد ، به این معنی است که او ...

they've won favour with you.

مورد لطف شما قرار گرفته است.

They've done something to make you feel happy, so you're happy with them.

آنها کاری کرده اند که شما احساس خوشبختی کنید، بنابراین شما از آنها راضی هستید.

Here I'm personifying theme parks and saying the theme

در اینجا من پارک های موضوعی را شخصیت پردازی می کنم و می گویم که

parks are in my good books.

پارک های موضوعی در کتاب های خوب من هستند.

They've done something good that I'm happy about.

آنها کار خوبی انجام داده اند که من از آن خوشحالم.

So for now, until my next visit, I let you off all theme parks.

بنابراین در حال حاضر، تا بازدید بعدی من، شما را از تمام پارک های موضوعی رها می کنم.

I do hope that you will consider visiting one of our theme parks,

امیدوارم اگر به اینجا به بریتانیا آمدید، از یکی از پارک های موضوعی ما دیدن

if you come here to the UK.

کنید.

My main suggestion is you try to go off-peak so go either during the weekday

پیشنهاد اصلی من این است که سعی کنید به حالت غیر اوج بروید، بنابراین یا در روزهای هفته بروید

or try to go out of season so in the colder months, it will be quieter.

یا سعی کنید خارج از فصل بروید تا در ماه های سردتر، خلوت تر باشد.

Don't consider going during a school holiday, so a half term or the summer

به رفتن در تعطیلات مدرسه فکر نکنید ، بنابراین یک نیم ترم یا تعطیلات تابستانی

break, it will just be crazy busy.

، فقط دیوانه کننده خواهد بود.

And, you know, if you are committing to doing a day when it's going to be busy,

و، می دانید، اگر متعهد به انجام روزی هستید که قرار است شلوغ باشد،

then you might want to consider doing the Fast Track options, whether it's

ممکن است بخواهید گزینه های Fast Track را انجام دهید، چه

'reserve and ride' or a fast track system.

«رزرو و سواری» یا یک سیستم مسیر سریع.

But yeah, try and make the most of it, maybe even staying in the

اما بله، سعی کنید از آن نهایت استفاده را ببرید، شاید حتی با اقامت در

hotel, a lot of them have a hotel adjoined to them, so connected to

هتل، بسیاری از آنها یک هتل مجاور دارند که به

as a part of the whole experience.

عنوان بخشی از کل تجربه به آن متصل است.

So thank you very much for joining me in today's podcast, if you would like to have

بنابراین از اینکه در پادکست امروز به من ملحق شدید بسیار سپاسگزارم ، اگر

an option to download the transcript from today's podcast, and if you'd also like

می‌خواهید گزینه‌ای برای دانلود متن از پادکست امروز داشته باشید، و همچنین

to have access to the interactive read along transcript and if you'd like the

می‌خواهید به خواندن تعاملی همراه متن و اگر می‌خواهید دسترسی داشته باشید. این

option to take part in many conversation classes live every single week and have

گزینه برای شرکت در بسیاری از کلاس‌های مکالمه به صورت زنده هر هفته و

access to loads of ,additional resources, then I would highly recommend you

دسترسی به منابع اضافی ، بسیار توصیه می‌کنم

consider joining my conversation club.

به باشگاه گفتگوی من بپیوندید.

I will leave a link to this and it's very affordable, I have to say.

من یک لینک به این می گذارم و بسیار مقرون به صرفه است، باید بگویم.

I will leave a link to it in the description of this podcast

من لینک آن را در توضیحات این پادکست

or video podcast or whichever you are consuming right now.

یا پادکست ویدیویی یا هر کدام که در حال حاضر مصرف می کنید، می گذارم.

But thank you otherwise, for listening.

اما در غیر این صورت از شما ممنونم که گوش دادید.

Don't forget to give this a rating, a thumb or star.

فراموش نکنید که به این رتبه بندی، انگشت شست یا ستاره بدهید.

Let everyone know that you're enjoying it and please do share

به همه اطلاع دهید که از آن لذت می برید و لطفاً

if you know anyone else looking for an English learning podcast.

اگر شخص دیگری را می شناسید که به دنبال پادکست یادگیری زبان انگلیسی است، به اشتراک بگذارید.

Thank you very much for listening to my beef, my rant.

خیلی ممنونم که به صحبت های من گوش دادی.

Take care everyone and goodbye!

مراقب همه باشید و خداحافظ!