Advanced Phrases (C1) to Build your Vocabulary & Speak English Like a Native

Get your notebooks at the ready because today  you are expanding your Advanced vocabulary.

نوت بوک های خود را آماده کنید زیرا امروز در حال گسترش دایره لغات پیشرفته خود هستید.

Hello everyone, Anna here  from englishlikeanative.co.uk.

سلام به همه، آنا اینجا از englishlikeanative.co.uk است.

In today’s lesson, I will first introduce  you to 15 C1 level English phrases,  

در درس امروز ابتدا شما را با 15 عبارت انگلیسی سطح C1

with their meanings and an example sentence.  And then I going to tell you a short story.

به همراه معانی آنها و یک جمله مثال آشنا می کنم. و سپس یک داستان کوتاه برای شما تعریف می کنم.

A true story.

یک داستان واقعی.

So that you can hear all those phrases in context.

به طوری که می توانید تمام آن عبارات را در متن بشنوید.

So, let’s get started.

بنابراین، بیایید شروع کنیم.

Number 1. At a loss.

شماره 1. با ضرر.

This means feeling confused or  uncertain. Not knowing what to do. 

این به معنای احساس سردرگمی یا عدم اطمینان است. ندانستن چکار باید کرد.

“My baby has been crying for hours, I’ve tried  everything to settle him but nothing seems to be  

"کودک من ساعت ها گریه می کند، من تمام تلاشم را کرده ام تا او را آرام کنم، اما به نظر می رسد هیچ چیز

working, I'm completely at a loss.” Number 2. Be aware of something.

کار نمی کند، من کاملاً از دست رفته ام." شماره 2. از چیزی آگاه باشید.

This means having knowledge or consciousness  about something, so you know about it. 

این به معنای داشتن دانش یا آگاهی در مورد چیزی است، بنابراین شما در مورد آن می دانید.

“There is an inspector in school this morning. I  don’t want you to panic or do anything special,  

«امروز صبح یک بازرس در مدرسه است. نمی‌خواهم وحشت‌زده شوید یا کار خاصی انجام دهید،

I just want you to be aware  of the fact that she may pop  

فقط می‌خواهم از این واقعیت آگاه باشید که ممکن است او

into your classroom to see what you are doing.” Number 3. Easier said than done. This means that  

به کلاس شما بیاید تا ببیند چه کار می‌کنید.» شماره 3. گفتن آسان تر از انجام دادن. این بدان معنی است که

something sounds simple but is actually difficult  to accomplish. So, it’s easier said than done. 

چیزی ساده به نظر می رسد اما در واقع انجام آن دشوار است. بنابراین، گفتن آن آسان تر از انجام آن است.

“You are planning to climb Mount Everest  this year, wow…and without any prior  

"شما در حال برنامه ریزی برای صعود به قله اورست امسال هستید، وای ... و بدون هیچ

climbing experience. Well, I mean, climbing  any mountain is easier said than done.” 

تجربه قبلی صعود. خب، منظورم این است که گفتن از هر کوهی آسان تر از انجام آن است.

Number 4 is to encounter problems or  encounter difficulties. This means  

شماره 4 برای مواجهه با مشکلات یا مواجهه با مشکلات است. این به معنای

facing or coming across challenges or obstacles. “Wow! Now I have to climb over this huge wall.” 

مواجهه یا مواجهه با چالش ها یا موانع است. "وای! حالا باید از این دیوار بزرگ بالا بروم.»

“When attempting to summit Mount Everest, Roger  encountered various problems, from high winds to  

راجر هنگام تلاش برای صعود به قله اورست با مشکلات مختلفی از بادهای شدید گرفته تا

altitude sickness, but he got there in the end.” Number 5. Engage in conversation. This means to  

بیماری ارتفاع مواجه شد، اما در نهایت به آنجا رسید. شماره 5. در گفتگو شرکت کنید. این به این معنی است که

actively get involved in a  conversation with someone. 

به طور فعال در گفتگو با کسی شرکت کنید.

“I know a lot of vocabulary but I find  that when I engage in conversation,  

"من واژگان زیادی می دانم، اما متوجه می شوم که وقتی درگیر مکالمه می شوم،

particularly with a native speaker, I  can’t think of the words I want to use.”

به ویژه با یک زبان مادری، نمی توانم به کلماتی که می خواهم استفاده کنم فکر کنم."

And if you need to engage in more English  conversations to increase your speaking confidence  

و اگر برای افزایش اعتماد به نفس صحبت کردن و دایره لغات فعال خود نیاز به مکالمات انگلیسی بیشتری دارید،

and active vocabulary then consider joining  my conversation club, link in the description.

در نظر داشته باشید که به باشگاه گفتگوی من بپیوندید، لینک در توضیحات.

Number 6. Get your head around  something. This means to understand  

شماره 6. سر خود را به چیزی نزدیک کنید. این به معنای درک

something that’s complicated or unexpected. 

چیزی است که پیچیده یا غیرمنتظره است.

“I'm trying to get my head around mixed  conditional, but it's easier said than done.” 

"من سعی می‌کنم ذهنم را به صورت مشروط ترکیب کنم، اما گفتن آن آسان‌تر از انجام دادن است."

Number 7. Get your hands on something. This  means to get, obtain or acquire something. 

شماره 7. دست خود را بر روی چیزی. این به معنای بدست آوردن، به دست آوردن یا به دست آوردن چیزی است.

“I finally managed to get my hands on a  paperback version of my IPA Workbook.” 

"بالاخره موفق شدم نسخه شومیز کتاب کار IPA خود را به دست بیاورم."

Number 8. Have the highest regard for.  This means to have great respect or  

شماره 8. بیشترین توجه را داشته باشید. این به معنای احترام یا

admiration for someone or something. “I have the highest regard for every  

تحسین زیاد برای کسی یا چیزی است. "من برای همه اعضای تیمم احترام زیادی قائل هستم

member of my team - they have gone  above and beyond for this company.” 

- آنها برای این شرکت فراتر رفته اند."

Number 9. Be in two minds. This means to  be unsure, to feel uncertain or hesitant  

شماره 9. دو ذهن باشید. این به معنای عدم اطمینان، احساس عدم اطمینان یا تردید

about a decision. “Oh, what do I do?” 

در مورد یک تصمیم است. "اوه، چه کار کنم؟"

“I'm in two minds about going to the party  tonight; part of me wants to go and boogie all  

من در مورد رفتن به مهمانی امشب دو دل هستم. بخشی از من می‌خواهد تمام شب برود و بوگی کند

night, but another part wants to be sensible, stay  home and rest before my Football match on Sunday.” 

، اما بخشی دیگر می‌خواهد عاقل باشد، در خانه بمانم و قبل از مسابقه فوتبال من در یکشنبه استراحت کنم.

Number 10. To be on the breadline.  This means to live in poverty or to  

شماره 10. در خط نان بودن. این به معنای زندگی در فقر یا

be experiencing financial hardship. “After I had my first child and my  

داشتن مشکلات مالی است. پس از اینکه اولین فرزندم را به دنیا آوردم و شوهرم

husband lost his job, we found ourselves  on the breadline and for a while we really  

شغلش را از دست داد، ما خود را در آستانه نان دیدیم و برای مدتی واقعاً

struggled to make ends meet.” 11. Out of the question. This  

برای گذران زندگی با مشکل مواجه شدیم. 11. خارج از بحث. این

means it is not possible it is not  allowed it will not be happening. 

به این معنی است که امکان پذیر نیست، مجاز نیست این اتفاق نمی افتد.

“Jacob asked me if he could borrow my car  so he could drive, with all of his mates,  

جیکوب از من پرسید که آیا می‌تواند ماشین مرا قرض بگیرد تا بتواند با همه دوستانش

to a 3-day music festival. I told  him it was out of the question  

به یک جشنواره موسیقی 3 روزه برود. من به او گفتم که این موضوع مطرح نیست

and that he should take the train instead.” Number 12. Pain in the neck. You might also  

و به جای آن باید سوار قطار شود.» شماره 12. درد در گردن. همچنین می‌توانید

here other versions of this like pain in the butt,  pain in the bum or more rudely pain in the a**. 

نسخه‌های دیگری از این مانند درد در باسن، درد در ناحیه باسن یا درد شدیدتر در ناحیه a** را در اینجا مشاهده کنید.

This means someone or something that  is annoying that’s causing you trouble. 

این به این معنی است که کسی یا چیزی آزار دهنده است که برای شما دردسر ایجاد می کند.

“My little sister can be a real pain  in the neck sometimes. She keeps  

"خواهر کوچک من گاهی اوقات ممکن است درد واقعی در گردن داشته باشد. او مدام

asking endless questions. Why this and why  that, why is the sky blue, blah blah blah.” 

سوالات بی پایان می پرسد. چرا این و چرا آن، چرا آسمان آبی است، بلا بله بلا.»

Number 13. A sense of belonging.  This means when you feel connected  

شماره 13. احساس تعلق. این به این معنی است که شما احساس می کنید

or accepted within a group or community. “Joining the hiking club gave me a sense  

در یک گروه یا جامعه به هم متصل یا پذیرفته شده اید. "پیوستن به باشگاه پیاده روی به من احساس

of belonging and finally made me  feel like part of the community.” 

تعلق داد و در نهایت باعث شد احساس کنم بخشی از جامعه هستم."

14. Sit on the fence. This means to be  neutral or undecided in a situation.  

14. روی حصار بنشینید. این به معنای بی طرف بودن یا بلاتکلیف بودن در یک موقعیت است.

You are not on one side or the other. “Every time Dad and I have an argument  

شما در یک طرف یا طرف دیگر نیستید. هر بار من و بابا با هم دعوا می کنیم

about politics mum goes quiet. I know  secretly she agrees with everything I say  

در مورد سیاست مادر ساکت می شود من می دانم که او مخفیانه با همه چیزهایی که می گویم موافق است،

but she pretends to sit on the fence to avoid  any conflict. She’s a pain in the backside.” 

اما برای جلوگیری از هرگونه درگیری وانمود می کند که روی حصار می نشیند. او از پشت درد دارد.»

15 is to take great pleasure in something. This  means to enjoy something immensely, greatly. 

15 لذت بردن از چیزی است. این به معنای لذت بردن از چیزی فوق العاده، بسیار زیاد است.

“Teaching is very rewarding. I take great  pleasure in seeing my students succeed.”

«تدریس بسیار ارزشمند است. از دیدن موفقیت شاگردانم بسیار خوشحالم.»

Ok, so that was our list, now before we move on,  

خوب، پس لیست ما این بود، حالا قبل از اینکه ادامه دهیم،

be sure to click the LIKE button so I know  that you are enjoying my content - now settle  

حتما روی دکمه LIKE کلیک کنید تا بدانم از محتوای من لذت می برید - حالا استراحت کنید

down and have a listen to my monologue,  see if you can spot the advanced phrases.

و به مونولوگ من گوش دهید، ببینید آیا می توانید عبارات پیشرفته را ببینید .

You know, when I first moved to London, I was  the victim of a crime. My purse was stolen;  

می دانید، وقتی برای اولین بار به لندن نقل مکان کردم، قربانی یک جنایت شدم. کیف من دزدیده شد.

it contained money, my ID, and my bank cards  which I desperately needed due to having just  

حاوی پول، شناسنامه و کارت های بانکی من بود که به دلیل اینکه

moved house. The money they had stolen was meant  to pay for my taxi home that night and without  

خانه را نقل مکان کرده بودم، به شدت به آنها نیاز داشتم. پولی که آنها دزدیده بودند قرار بود برای تاکسی خانه من در آن شب بپردازند و بدون

any access to money I was completely at a loss  as to what to do. My supervisor was aware of  

هیچ دسترسی به پول، من کاملاً از این که چه کار کنم متضرر شدم. سرپرست من از اتفاقی که افتاده بود آگاه بود

what had happened and decided to pay me in cash  for my shift. Problem solved, however replacing  

و تصمیم گرفت برای شیفتم پول نقدی به من بدهد. مشکل حل شد، با این حال، تعویض

my bank card was easier said than done,  the bank wanted ID which I no longer had,  

کارت بانکی من ساده تر از انجام آن بود، بانک شناسه می خواست که دیگر آن را نداشتم،

the whole thing was a real pain in the neck. I encountered many problems and difficulties  

همه چیز یک درد واقعی در گردن بود. من در تلاش برای اقامت در لندن با مشکلات و مشکلات زیادی مواجه شدم

trying to settle in London, I was well and truly  living on the breadline. But giving up and moving  

، حالم خوب بود و واقعاً با نان زندگی می کردم. اما تسلیم شدن و بازگشت

back up north was out of the question. I was in  London to be a student at the Royal Academy of  

به سمت شمال قابل بحث نبود. من در لندن بودم تا در آکادمی سلطنتی موسیقی دانشجو باشم

Music. The hardest part was trying to find the  extra money to pay for my Master’s course. When  

. سخت ترین قسمت تلاش برای یافتن پول اضافی برای پرداخت هزینه دوره کارشناسی ارشدم بود. زمانی که

I had been offered my place on the course,  I was in two minds about whether to accept,  

به من پیشنهاد شد که در این دوره حضور داشته باشم، در دو ذهن بودم که آیا قبول کنم،

because I couldn’t afford the fees. The answer  came during a welcome event at the university,  

زیرا توانایی پرداخت هزینه ها را نداشتم. پاسخ در جریان یک رویداد خوش آمد گویی در دانشگاه،

while engaged in conversation with a recent  graduate. He told me of a number of Trusts that  

در حالی که مشغول گفتگو با یکی از فارغ التحصیلان اخیر بود، آمد. او از تعدادی تراست به من گفت که

offer grants to help students. I didn’t think I’d  be able to get my hands on one of those grants but  

کمک های بلاعوض برای کمک به دانش آموزان ارائه می دهند. فکر نمی‌کردم بتوانم یکی از آن کمک‌ها را به دست بیاورم، اما

it was worth a shot. The next day, I wrote to them  all asking for help, and guess what? One of them  

ارزش آن را داشت. روز بعد، من برای همه آنها نامه نوشتم و از آنها کمک خواستم، و حدس بزنید چیست؟ یکی از آنها

offered to partially fund my course. At first, I  couldn’t get my head around it, I had never been  

پیشنهاد داد که تا حدودی بودجه دوره من را تامین کند. در ابتدا نمی‌توانستم سرم را دور بزنم،

given this kind of support before, why would they  choose to help me, I wasn’t anything special. But  

قبلاً هرگز چنین حمایتی از من نشده بود، چرا آنها تصمیم گرفتند به من کمک کنند، من چیز خاصی نبودم. اما

I was extremely grateful, as without them I  would not have been able to do my Master’s. I  

من بسیار سپاسگزار بودم، زیرا بدون آنها نمی توانستم کارشناسی ارشدم را انجام دهم. من

have the highest regard for people who work hard  to support the growth and education of others. 

بیشترین احترام را برای افرادی قائل هستم که برای حمایت از رشد و آموزش دیگران تلاش می کنند.

By the time I had completed my course, I had  developed a real sense of belonging in London and  

زمانی که دوره ام را به پایان رساندم، احساس تعلق واقعی به لندن در من ایجاد شده بود و

couldn’t imagine going back up north. Though when  the opportunity arose to work onboard a cruise  

نمی توانستم تصور کنم که به شمال برگردم. اگرچه زمانی که فرصت کار روی یک

liner for a few years I didn’t sit on the fence,  I jumped at the chance. I took great pleasure  

کشتی کروز برای چند سال پیش آمد، من روی حصار ننشستم، از این فرصت استفاده کردم.

in entertaining passengers whilst sailing around  the world and discovering your people and places.

از سرگرم کردن مسافران در حین کشتیرانی در سراسر جهان و کشف افراد و مکان های شما بسیار لذت بردم

If you are still with me, then please  click on that subscribe button,  

. اگر هنوز با من هستید، لطفاً روی دکمه اشتراک کلیک کنید

so that we have a greater chance of bumping into  

تا شانس بیشتری برای برخورد با

each other for another English lesson.  Until next time, take care and goodbye.

یکدیگر برای یک درس انگلیسی دیگر داشته باشیم. تا دفعه بعد مواظب باش و خداحافظ.