The Power Learning Podcast Reborn - 1 - Thor Heyerdahl & The Kon-Tiki Expedition

all right looks like we're going to give  this a try here hopefully it won't be too  

خیلی خوب به نظر می‌رسد که ما می‌خواهیم این را در اینجا امتحان کنیم، امیدواریم

too bright out this window and  we'll see who can get all right

بیرون از این پنجره خیلی روشن نباشد و ببینیم چه کسی می‌تواند خوب پیش برود.

well I wanted to do something different and I know  a lot of people enjoy the podcast that I used to  

من می‌خواستم کاری متفاوت انجام دهم و من افراد زیادی را می‌شناسم از پادکستی که قبلا درست می‌کردم لذت

make maybe it was I don't know almost 10 years  ago I think that I started making those uh and I  

ببرید شاید تقریباً 10 سال پیش نمی‌دانستم، فکر می‌کنم ساختن آن‌ها را شروع کردم و

like to get you know into different things and try  different things with the channel but I know many  

دوست دارم شما را با چیزهای مختلف آشنا کنم و چیزهای مختلفی را با کانال امتحان کنم، اما من افراد زیادی را می‌شناسم.

people do continue to enjoy those podcasts and  so I wanted to just try something different come  

همچنان از آن پادکست‌ها لذت می‌برم و بنابراین می‌خواستم چیز متفاوتی را امتحان کنم

back to the podcast after it's been a long time  and I also wanted to make something I know a lot  

و بعد از مدت‌ها به پادکست برگردم و همچنین می‌خواستم چیزی بسازم که می‌دانم بسیاری

of people just enjoy having something to listen to  while they're working and I thought this would be  

از مردم فقط از داشتن چیزی برای گوش دادن لذت می‌برند . کار می‌کنم و فکر می‌کردم این

a great opportunity to give something where like  in that previous podcast I was only just giving  

فرصتی عالی برای دادن چیزی است که در آن پادکست قبلی فقط

audio but this one I thought you could watch me  if you actually want to watch me or you can not  

صدا می‌دادم، اما این یکی فکر می‌کردم اگر واقعاً می‌خواهید مرا تماشا کنید یا نمی‌توانید

watch me and just listen to what's happening so  uh if you're joining me live I do not have the  

من را تماشا کنید و فقط گوش دهید، می‌توانید من را تماشا کنید. به آنچه اتفاق می افتد بنابراین اگر زنده به من ملحق می شوید، من

chat activated because I don't want to have people  worrying about typing anything in this is just for  

چت را فعال نمی کنم زیرا نمی خواهم مردم نگران تایپ کردن چیزی باشند در این فقط برای این است که

you to sit back and relax and listen but you can  comment after the video when the video is released  

آرام بنشینید و گوش کنید، اما می توانید بعد از ویدیو نظر دهید. وقتی ویدیو

on YouTube so hopefully I've got this going right  I might have to move this around a little bit make  

در YouTube منتشر شد   بنابراین امیدوارم که این کار را درست انجام داده‌ام  شاید لازم باشد این را کمی جابه‌جا کنم

this a little bit more interesting but in today's  episode so this is the power learning podcast  

این را کمی جالب‌تر کنم، اما در قسمت امروز، این پادکست قدرت یادگیری است

reborn and I am Drew Batcher the founder of  English anyone.com and today I want to talk about  

دوباره متولد شد و من درو بچر هستم بنیانگذار English any.com و امروز می‌خواهم در مورد

not necessarily this book uh but this is the  story of the kantiki and Thor hair doll and  

نه لزوماً این کتاب صحبت کنم، اما این داستان عروسک موی کانتیکی و ثور است و

I think it's an important Story and there's some  controversy about whether or not uh like the  

فکر می‌کنم این یک داستان مهم است و در مورد اینکه آیا این پیامدها را دوست دارند یا نه بحث‌هایی وجود

implications of this or are accurate but anyway I  want to talk about the story why it's important to  

دارد. این یا دقیق هستند، اما به هر حال، می‌خواهم درباره این داستان صحبت کنم که چرا برای من مهم است

me and why you should care about this as well so  the idea of the Khan Tiki this was a a mission by  

و چرا باید به این موضوع اهمیت دهید، بنابراین ایده خان تیکی این یک مأموریت توسط

Thor hair doll you can see his name right there  and he wanted to test the idea that instead of  

عروسک موی ثور بود، می‌توانید نام او را درست ببینید. آنجا و او می خواست این ایده را آزمایش کند که به جای اینکه

people coming down to the Polynesian Islands like  like Easter Island and the other Islands south of  

مردم به جزایر پلینزی مانند جزیره ایستر و جزایر دیگر جنوب

Asia that people were actually coming from South  America or maybe there was a combination at least  

آسیا بیایند، مردم واقعاً از آمریکای جنوبی می‌آیند یا شاید ترکیبی وجود داشته باشد که حداقل

some people that had come from South America and  were settling there by traveling across the ocean  

چند نفر آمده باشند. از آمریکای جنوبی و با سفر به آن سوی اقیانوس در آنجا مستقر شدند

so going from South America to Polynesia rather  than going from like coming down from Asia into  

بنابراین از آمریکای جنوبی به پلی‌نزی رفت به جای اینکه از آسیا پایین آمدن به

like going down where Australia is and all of the  islands over there so he had this this idea and a  

مثل پایین رفتن در جایی که استرالیا است و همه جزایر آنجا، بنابراین او این ایده را داشت.

lot of people thought it was very crazy and so the  theme of this video this podcast episode is really  

خیلی‌ها فکر می‌کردند خیلی دیوانه‌کننده است و بنابراین موضوع این ویدیو این قسمت پادکست واقعاً

talking about truth and when you have something  when you notice something that maybe other people  

درباره حقیقت صحبت می‌کند و وقتی چیزی دارید  وقتی متوجه چیزی می‌شوید که شاید دیگران

don't notice or that other people don't believe  but you are maybe noticing clues or you're finding  

متوجه آن نباشند یا دیگران باور نمی‌کنند اما شما شاید متوجه سرنخ‌هایی می‌شوید یا

clues about something uh that's your opportunity  you're kind of getting like knocked or tapped a  

سرنخ‌هایی در مورد چیزی پیدا می‌کنید، آه، این فرصت شماست، به نوعی مثل این می‌شوید که ضربه بزنید یا

little bit on the shoulders saying hey why don't  you go investigate something or even if something  

کمی روی شانه ضربه بزنید. هی می‌گوید چرا نمی‌روید درباره چیزی تحقیق کنید یا حتی اگر

seems like it's not true for most people if  you're really getting the sense that something  

چیزی برای بیشتر مردم درست نیست، اگر واقعاً این حس را پیدا می‌کنید که

is actually true or you know even if maybe it  seems odd or weird or contrary to what most  

چیزی واقعاً درست است یا می‌دانید حتی اگر ممکن است به نظر عجیب یا غریب یا مغایر با چیزی که اکثر

people believe you should still be following that  thing and so that's the kind of interesting story  

مردم بر این باورند که شما هنوز باید آن چیز را دنبال کنید و بنابراین این یک نوع داستان جالب

about the the idea of the contiki so what this  guy did is he wanted to find out if people using  

درباره ایده contiki است، بنابراین کاری که این مرد انجام داد این بود که او می‌خواست بفهمد آیا افرادی که از

like very basic rafts so that kind of Technology  could actually get from South America all the way  

قایق‌های اولیه استفاده می‌کنند دوست دارند تا این نوع فناوری بتواند در واقع از آمریکای جنوبی

over to the Polynesian Islands so obviously we can  do that now we can fly airplanes or take powered  

تا جزایر پلینزی می‌رویم، بنابراین واضح است که ما می‌توانیم این کار را انجام دهیم، حالا می‌توانیم با هواپیما پرواز کنیم یا

boats or whatever but this was just like a wooden  raft can you get people in a wooden raft and could  

قایق‌های برقی یا هر چیز دیگری سوار شویم، اما این دقیقاً مانند یک قایق چوبی بود که می‌توانید مردم را در یک قایق چوبی بفرستید و آیا واقعاً می‌توانید افراد را در یک قایق قرار دهید.

people actually get all the way across and so he  has this idea and he starts thinking well it seems  

تمام راه را عبور دهد و بنابراین او این ایده را دارد و شروع به فکر کردن می کند، به نظر می

like a logical thing there's a current so an ocean  current this means like the the the water or is  

رسد یک چیز منطقی است که یک جریان وجود دارد بنابراین یک جریان اقیانوسی به این معنی است که مانند آب است یا

moving usually because the like the ocean kind of  Cycles around in different ways and so this is the  

معمولاً در حال حرکت است زیرا مانند اقیانوس به طرق مختلف دور می چرخد ​​و بنابراین این

Humboldt current that floats up or kind of goes  up along the coast of South America and then goes  

جریان هومبولت است که در امتداد سواحل آمریکای جنوبی شناور می شود یا به نوعی بالا می رود و سپس

out across West moving out to Polynesia so his  his idea was that people could just sit on that  

از غرب عبور می کند و به سمت پلینزی می رود بنابراین ایده او این بود که مردم می‌توانستند روی آن بنشینند

and ride that all the way and that they wouldn't  need anything special like special kind of powered  

و تمام مسیر را سوار شوند و به هیچ چیز خاصی مانند نوع خاصی از

boats or anything uh fantastic to get from one  place to the other it's physically possible to  

قایق‌های موتوردار یا هر چیز خارق‌العاده‌ای نیاز نخواهند داشت تا از یک مکان به مکان دیگر برسند، انجام این کار از نظر فیزیکی

do that and so whether there was actual kind of  populations moving down from south from from Asia  

امکان‌پذیر است و بنابراین نوع جمعیت هایی که از جنوب از آسیا

into the Polynesian Islands or moving West his  main idea was just to prove that it's possible  

به سمت جزایر پلینزی حرکت می کنند یا به سمت غرب حرکت می کنند، ایده اصلی او فقط برای اثبات این بود که می توان

to do that and so the story you can actually watch  a documentary about this but he had this idea and  

این کار را انجام داد و بنابراین داستانی که در واقع می توانید یک مستند در این باره تماشا کنید، اما او این ایده را داشت و

he was just so focused on it that that it had  to be true it had to be possible and so that's  

فقط آنقدر روی آن تمرکز کرده بود که باید درست باشد، باید امکان پذیر بود و به

why he wanted to go and and actually build a raft  himself and get a small crew of people to join him  

همین دلیل بود که او می خواست برود و در واقع یک قایق را خودش بسازد و خدمه کوچکی از مردم را بخواهد که به او بپیوندند

and see if he could do this so the only technology  that they put on the boat was a like I think they  

و ببینند آیا او همکاری می کند یا خیر. اگر این کار را انجام می‌دادند، بنابراین تنها فناوری که روی قایق گذاشتند این بود که فکر می‌کنم

had a radio and a few other things but it was it  was basically all just like a very simple raft  

آنها  رادیو و چند چیز دیگر داشتند، اما این بود که اساساً همه چیز مانند یک قایق بسیار ساده بود.

I'll tell more about kind of what they did in the  story of how they did it uh but I just thought it  

این کار را در داستان انجام داد اما من فقط فکر می‌کردم

was a really fantastic uh idea or an instance  or an example or a story of when somebody has  

این یک ایده واقعاً خارق‌العاده است یا یک نمونه یا مثال یا داستانی از زمانی که کسی

something that they notice it's like a truth that  they notice that nobody else sees and I think it's  

چیزی دارد که متوجه آن می‌شود، مانند حقیقتی است که متوجه می‌شوند هیچ کس دیگری نمی‌بیند و فکر می‌کنم

important for me because like what I do personally  uh trying to help people understand English like  

برای من مهم است، زیرا مانند کاری که شخصاً انجام می‌دهم، تلاش برای کمک به مردم برای درک زبان انگلیسی مانند

a native speaker it's something a lot of people  just believe is not possible or that they think  

یک زبان مادری، چیزی است که بسیاری از مردم فقط معتقدند امکان‌پذیر نیست یا فکر

they have to live in an English-speaking country  or something like that so there's a lot of people  

می‌کنند   باید در یک کشور انگلیسی زبان زندگی کنند. مانند آن، بنابراین افراد زیادی وجود

it's the same kind of thing where there's a truth  that I know and I've experienced it for myself and  

دارند   این همان چیزی است که حقیقتی وجود دارد که من می دانم و آن را برای خودم تجربه کرده ام و

I've helped lots of other people become fluent but  still there's so many people around the world that  

به افراد زیادی کمک کرده ام که مسلط شوند، اما هنوز افراد زیادی در سراسر جهان هستند که

just believe it's not possible to do that and  so when I read stories like this it reminds me  

فقط باور کن که انجام این کار امکان پذیر نیست و بنابراین وقتی داستان هایی از این قبیل را می خوانم به من یادآوری می کنم

when you when you have an idea about something  you should notice some kind of signs or clues  

وقتی شما در مورد چیزی ایده دارید باید به نوعی نشانه ها یا سرنخ ها را

that it's possible and throughout his journey  from having the idea and trying to get money so  

متوجه شوید که ممکن است و در طول سفر او از داشتن ایده و تلاش برای دریافت پول تا

he could pay for this thing and then getting into  South South America and then actually making the  

او بتواند برای این چیز بپردازد و سپس وارد آمریکای جنوبی شود و سپس در واقع

voyage in the boat across and it wasn't even a  boat it's just a rat like a basic a basic raft  

سفر دریایی را با قایق انجام دهد و حتی یک قایق هم نبود، فقط یک موش است مانند یک قایق اولیه

and so when he was thinking about doing that uh  he kept on getting these little Clues and then  

و بنابراین وقتی با فکر انجام این کار، او به گرفتن این سرنخ‌های کوچک ادامه داد و سپس

he finally made it in the end and the whole crew  arrived safely so first he was thinking about how  

در نهایت موفق شد و تمام خدمه با خیال راحت وارد شدند، بنابراین ابتدا به این فکر می‌کرد که

am I going to get money for this because a lot  of people think this is a this is a crazy idea  

چگونه می‌خواهم برای این کار پول بگیرم، زیرا بسیاری از افراد فکر می‌کنند که این این یک ایده احمقانه است

and scientifically people were saying no it's not  possible really that people were coming from uh  

و از نظر علمی مردم می‌گفتند نه، این امکان وجود ندارد که

from South America at that time with the  technology that they had so everyone just  

در آن زمان مردم از آمریکای جنوبی می‌آمدند با فناوری‌ای که در اختیار داشتند، بنابراین همه فقط

assumed that the populations were coming  down from Asia and this video is not about  

تصور می‌کردند که جمعیت ns از آسیا می آمدند و این ویدیو برای

like proving that one way or the other like is it  correct or is it not correct the point is more if  

اثبات این نیست که به هر طریقی درست است یا درست نیست، نکته بیشتر

you have an idea and you can see something and  it is possible again there is some controversy  

این است که   ایده ای دارید و می توانید چیزی را ببینید و دوباره ممکن است وجود داشته باشد. برخی بحث‌ها

so controversy meaning uh like people disagree  or some people think yes some people think no  

بنابراین بحث به این معناست که مردم مخالف هستند یا برخی افراد فکر می‌کنند بله، برخی فکر می‌کنند نه

it's controversial so there's some controversy  over where people came from but later I think  

این بحث‌برانگیز است، بنابراین بحث‌هایی وجود دارد  در مورد اینکه افراد از کجا آمده‌اند، اما بعداً فکر می‌کنم

recently in the past couple of years there has  been like doing DNA studies and finding there  

اخیراً در چند سال گذشته، مانند انجام مطالعات DNA و یافتن آنجا وجود داشته است.

is a connection between people from South America  and people in Polynesia so who knows what exactly  

ارتباطی بین مردم آمریکای جنوبی و مردم پلی‌نزی است، بنابراین چه کسی می‌داند که

the the mix is if some people are coming across  or some or most people whatever again the point  

اگر برخی افراد با هم برخورد کنند یا برخی یا بیشتر افراد دوباره با آن برخورد کنند، چه کسی می‌داند این ترکیب دقیقاً چیست.

of the story is that you have an idea you notice  something and you think like yeah that's probably  

فکر کن بله، احتمالاً

true I bet that's me maybe what happened or I  bet that's possible and so really he just wanted  

درست است، شرط می‌بندم که شاید اتفاقی که افتاده من هستم یا شرط می‌بندم که ممکن است و بنابراین واقعاً او فقط

to prove that you could do it without taking  any kind of uh you know additional equipment  

می‌خواست ثابت کند که شما می‌توانید این کار را بدون انجام دادن انجام دهید. اوهوم شما تجهیزات اضافی

or having a motor on the boat or anything  like that so how can we take something simple  

یا داشتن یک موتور در قایق یا هر چیز دیگری می‌شناسید، پس چگونه می‌توانیم کاری ساده انجام دهیم

and again at each step he's got these clues that  he's noticing and so one of the first things he  

و دوباره در هر قدم او این سرنخ‌ها را دریافت می‌کند که متوجه می‌شود و بنابراین یکی از اولین کارهایی که

does is when he's looking for funding and looking  for people who are interested in trying it out and  

انجام می‌دهد این است که نگاه می‌کند. برای تأمین مالی و جستجوی افرادی که علاقه مند به امتحان کردن آن هستند و

talking with other members of a potential crew  he's meeting people I think he was in New York  

صحبت کردن با سایر اعضای یک خدمه احتمالی او با افرادی ملاقات می کند که فکر می کنم در آن زمان در نیویورک

City at the time this was I think 1947 and he's  talking with people so this is a Norwegian guy and  

سیتی بود، فکر می کنم سال 1947 بود و او در حال صحبت با مردم است، بنابراین این یک مرد نروژی و

he knows about you know a little bit about fishing  and other things I think he'd also done previous  

او درباره شما می‌داند، کمی در مورد ماهیگیری و چیزهای دیگری می‌داند که فکر می‌کنم او همچنین

kind of voyages or other things as well but he  was he just really wanted to explore and see if  

سفرهای قبلی یا چیزهای دیگری را نیز انجام داده بود، اما او واقعاً می‌خواست کاوش کند و ببیند آیا

it was possible to do he just had that idea and  so he was looking for other people and it was  

این امکان وجود دارد یا نه. فقط آن ایده را داشتم و بنابراین او به دنبال افراد دیگر بود و در

actually interesting to see other people were just  like yeah that sounds like a cool idea let's do it  

واقع جالب بود که ببینم افراد دیگر دقیقاً مثل آره ایده جالبی به نظر می رسد بیایید آن را انجام دهیم

so the people who were interested in getting on  the boat I mean he wanted a crew and he just said  

بنابراین افرادی که علاقه مند به سوار شدن به قایق بودند من یعنی او یک خدمه می‌خواست و فقط گفت

okay we have maybe six people that we can get on  this boat myself included and then we can take a  

باشه، شاید شش نفر داریم که می‌توانیم از جمله خودم سوار این قایق شویم و سپس می‌توانیم یک

voyage and go out and and see what happens and  we'll and you know we might die who knows but  

سفر دریایی انجام دهیم و بیرون برویم و ببینیم چه اتفاقی می‌افتد و ما می‌شویم و شما می‌دانید که ممکن است چه کسی بمیریم. می‌داند، اما

at least we'll have an interesting story if we  make it and so he was looking for funding as well  

حداقل اگر بسازیم، داستان جالبی خواهیم داشت و بنابراین او نیز به دنبال بودجه

and one of the funding sources he found was the  United States military and the military was also  

interested in testing different equipment that  they had so can we take something and really test  

بود. بنابراین آیا می‌توانیم چیزی برداریم و واقعاً

it in you know like trying some food rations uh or  some special flotation things so flotation meaning  

آن را آزمایش کنیم، شما می‌دانید که می‌دانید برخی از جیره‌های غذایی یا چیزهای شناورسازی خاص را امتحان کنید، بنابراین شناورسازی به این معنی است

you can keep yourself floating in the water and  so they they were you know excited to give him  

که می‌توانید خود را در آب شناور نگه دارید و به‌این‌ترتیب آن‌ها هیجان زده بودند که به او

things it took a little bit you know to get people  convinced about the idea but a key was just so  

چیزهایی بدهید که کمی طول کشید. کمی می‌دانید که مردم را درباره ایده متقاعد کنید، اما یک کلید فقط

focused on that idea and so focused on uh really  convincing people that this was something that  

روی آن ایده متمرکز بود و واقعاً روی متقاعد کردن مردم متمرکز بود که این کاری است که

should be done it was something that could be done  and that they wanted to try it so as they got more  

باید انجام می‌شد، کاری بود که می‌توان انجام داد. آنها می‌خواستند آن را امتحان کنند تا

people involved they said okay this is going to be  you know it's like it's like actually starting to  

افراد بیشتری درگیر شوند، آنها گفتند خوب این می‌شود شما می‌دانید که مثل این است که در واقع شروع

happen again he's getting these Clues he's got  this idea and it's almost like the universe is  

دوباره اتفاق می‌افتد، او این سرنخ‌ها را دریافت می‌کند که این ایده را دارد و تقریباً مثل این است که جهان در

just making it possible have you ever experienced  that so like you want to do something and maybe  

حال ساخت آن است. آیا تا به حال تجربه کرده‌اید که مثل اینکه می‌خواهید کاری را انجام دهید و

you don't know exactly how you're going to do it  but you just feel it's something you should do and  

شاید دقیقاً نمی‌دانید چگونه آن را انجام می‌دهید، اما فقط احساس می‌کنید این کاری است که باید انجام دهید و

I think maybe I've told this I'll tell I'll kind  of tell a quick story from my own life about this  

فکر می‌کنم شاید این را گفته باشم که انجامش می‌دهم. بگو من به نوعی یک داستان کوتاه از زندگی خودم در مورد این موضوع تعریف

I've shared this before but this was a time when  uh I was after I had been living in Japan for a  

خواهم کرد. قبلاً این را به اشتراک گذاشته بودم، اما این زمانی بود که بعد از مدتی در ژاپن زندگی می کردم، در

while I went to Alaska with a friend of mine and  he was really excited and interested in uh working  

حالی که با یکی از دوستانم به آلاسکا رفته بودم. و او واقعاً هیجان‌زده و علاقه‌مند

on a salmon fishing boat so he wanted to work  actually on a fishing boat and and kind of go  

به کار روی یک قایق ماهیگیری آزاد بود، بنابراین می‌خواست روی یک قایق ماهیگیری کار کند و به نوعی

out and do that and I was not really interested in  that I just wanted to go and see Alaska and I said  

بیرون برود و این کار را انجام دهد و من واقعاً علاقه‌ای به این نداشتم که فقط می‌خواستم بروم و آلاسکا را ببینم. و من گفتم

you know I just really have like a strong sense of  wanting to go out there and that I should go out  

تو می‌دانی که من واقعاً یک s قوی دارم احساس می‌خواهم به آنجا بروم و باید آنجا بیرون بروم

there but I don't know exactly how that will work  because I don't want to go on to a fishing boat  

، اما دقیقاً نمی‌دانم چگونه کار می‌کند، زیرا نمی‌خواهم به قایق ماهیگیری

and I wasn't I didn't really care about working  and when I saw those fishing boats these Alaskan  

بروم و واقعاً برایم مهم نبود. کار کردن و وقتی آن قایق‌های ماهیگیری را دیدم، این

salmon fishing boats are actually pretty small  and so the crew these are the the people who work  

قایق‌های ماهیگیری سالمون آلاسکا در واقع بسیار کوچک هستند و خدمه آن

on the boat they're there for you know maybe a few  months or a few weeks or something just during the  

افرادی هستند که روی قایق کار می‌کنند. در

summer time and sometimes they are out on the boat  for a while and again the boats are not very big I  

تابستان و گاهی اوقات آنها برای مدتی در قایق هستند و دوباره قایق ها خیلی بزرگ نیستند.

mean the room that I'm recording this in right now  it's maybe it's almost about the size of this room  

منظورم اتاقی است که در حال حاضر در آن ضبط می کنم  شاید تقریباً به اندازه این اتاق باشد

so it's maybe like like a school bus a little bit  longer than that so the boats are again not very  

پس شاید شبیه این باشد یک اتوبوس مدرسه کمی طولانی‌تر از آن، بنابراین قایق‌ها دوباره خیلی

big and then you've got a crew of a few people on  there and then they're just eating Ramen every day  

بزرگ نیستند و بعد شما یک خدمه متشکل از چند نفر در آنجا دارید و آن‌ها فقط هر روز رامن می‌خورند

or whatever you know something simple there's not  it's not like a kind of relaxing place to be you  

یا هر چیز ساده‌ای که می‌دانید وجود ندارد. مثل یک نوع مکان آرامش‌بخش برای بودن نیست که

know they're out working all the time trying to  catch as much fish as they can because if they  

می‌دانی آنها بیرون هستند تمام وقت تلاش می‌کنند تا هر چه بیشتر ماهی صید کنند،

don't catch fish they don't get paid and so I  was just not interested in that I said you know  

زیرا اگر ماهی نگیرند، پولی دریافت نمی‌کنند و بنابراین من علاقه‌ای به آن نداشتم، گفتم می‌دانی

I want to see Alaska and that was the vision I  had I said I want to see Alaska and I know it's  

می‌خواهم آلاسکا را ببینم و این چشم‌انداز بود. قبلاً گفته بودم که می‌خواهم آلاسکا را ببینم و می‌دانم که انجام این کار

possible to do that and I had almost a like a bit  more of a specific idea of I want to kind of take  

امکان‌پذیر است و تقریباً یک ایده خاص بیشتر داشتم که می‌خواهم به

a cruise of Alaska like see the see the water see  the land you know and and there wasn't anything  

نوعی سفر دریایی آلاسکا داشته باشم، مانند دیدن آب ، زمین را ببینم. شما می‌دانید و

like that possible and if I told people when I  was going there I you know I just said hey I want  

چنین چیزی امکان‌پذیر نبود، و اگر زمانی که به آنجا می‌رفتم به مردم می‌گفتم می‌دانید که من فقط گفتم هی می‌خواهم

to go to Alaska and and see the different things  around in Alaska you know the just the interesting  

به آلاسکا بروم و چیزهای مختلف اطراف آلاسکا را ببینم، شما می‌دانید که جالب است.

water and I really like the the environment up  there so the trees and the water and all of that  

آب و من واقعاً محیط آن بالا را دوست دارم، درختان و آب و همه اینها

and so I told people I'm going to Alaska and  I said I kind of want to get paid to take it  

را دوست دارم، بنابراین به مردم گفتم که به آلاسکا می روم و گفتم که می خواهم برای بردن آن پولی دریافت کنم.

like a cruise out there so how can I how can  I find some way to do that and you know people  

چگونه می‌توانم راهی برای انجام آن پیدا کنم و می‌دانید که

are just looking at me funny like that's  not possible it's not possible to do that  

مردم فقط به من خنده‌دار نگاه می‌کنند مانند این امکان پذیر نیست، امکان انجام آن وجود ندارد

and so I get out there and I basically have no  money I bought a one-way ticket to go there and  

و بنابراین من بیرون می روم و اساساً پولی ندارم، یک بلیط یک طرفه برای رفتن به آنجا خریدم و

I'm with my friend and we're walking around the  docks so the docks this is where the boats are  

من با دوستم هستم و در اطراف اسکله ها قدم می زنیم تا اسکله ها اینجا جایی است که قایق‌ها قرار دارند،

so you would go at basically the beginning of the  summer season you would talk to fishermen and you  

بنابراین شما اساساً در ابتدای فصل تابستان می‌روید و با ماهیگیران صحبت می‌کنید و

would ask if they have any space on their boat for  another crew member and some people can get on a  

می‌پرسید که آیا آن‌ها در قایق خود فضایی برای خدمه دیگر دارند و برخی از افراد می‌توانند از این طریق

new boat that way and maybe some people don't and  they just go back home so my friend was walking  

وارد قایق جدید شوند. و شاید برخی از مردم این کار را نکنند و فقط به خانه برگردند، بنابراین دوستم برای

around doing that but I was actually feeling very  nervous because I wasn't interested in doing that  

انجام این کار قدم می‌زد، اما من در واقع خیلی عصبی بودم زیرا علاقه‌ای به انجام این

and I was just like all right well I'm in Alaska  now what am I going to do how am I I had no plan  

کار نداشتم و کاملاً خوب بودم که در آلاسکا هستم. حالا باید چکار کنم من هیچ برنامه ای

again I bought a one-way ticket I didn't have much  money anyway but I knew I was there and there was  

نداشتم   دوباره یک بلیط یک طرفه خریدم به هر حال پول زیادی نداشتم اما می دانستم که آنجا هستم و

just something I could feel it was something I  wanted to do and when I'm going around and you  

فقط می توانم احساس کنم این کاری بود که می خواستم انجام دهم و وقتی می‌روم و شما

know I'm just on the the island so I was on a  small island called Kodiak if you look at a map  

می‌دانید که من فقط در جزیره هستم من در جزیره کوچکی به نام کودیاک بودم، اگر به

of Alaska it's the biggest island I think it's the  biggest island in the United States Kodiak Island  

نقشه آلاسکا نگاه کنید، این بزرگترین جزیره است، فکر می کنم بزرگترین جزیره در ایالات متحده جزیره کودیاک است

or it's maybe the biggest island it's certainly  the biggest island in Alaska but it's it's if you  

یا شاید بزرگترین جزیره باشد، مطمئناً بزرگترین جزیره آلاسکا است، اما اگر شما باشید، این بزرگترین جزیره در ایالات متحده است.

look at Alaska has it looks like a big kind of  fist like this oh no there's a fire truck or an  

به آلاسکا نگاه کنید، به نظر می رسد یک مشت بزرگ مانند این، اوه نه، یک ماشین آتش نشانی یا

ambulance something like usual always around this  time there's an ambulance so I apologize this is  

آمبولانس چیزی شبیه به معمول همیشه در این زمان، یک آمبولانس وجود دارد، بنابراین من عذرخواهی

not going to be the cleanest podcast episode  hopefully I'm not too bright let me see if I  

می کنم که این  تمیزترین قسمت پادکست نخواهد بود امیدوارم که من باشم

can like turn this around here if that's a little  bit better yeah like like the video if the sound  

خیلی روشن نیست ببینم می‌توانم اینجا را بچرخانم، اگر کمی بهتر است، بله مانند ویدیو، اگر صدا

is coming through I'm trying to get a little bit  better with the uh the microphone a little bit  

می‌آید، من سعی می‌کنم با میکروفون کمی

closer and if you enjoy this next time I should  have an even better microphone to record this with  

نزدیک‌تر، کمی بهتر شوم و اگر دفعه بعد از این لذت می برید، باید  میکروفون بهتری

so anyway I'm there my friend is going around  and talking to fisherman and he's actually got a  

داشته باشم تا با آن ضبط کنم   بنابراین به هر حال من آنجا هستم که دوستم دارد می رود و با ماهیگیر صحبت می کند و او در واقع

few leads so when we say someone has a few leads  just like you know you're looking for customers  

چند سرنخ دارد، بنابراین وقتی می گوییم کسی یک تعداد کمی از سرنخ‌ها، درست مثل اینکه می‌دانید به دنبال مشتریان

or clients or something like that so potential  someone who could maybe uh like be the captain  

یا مشتری‌هایی یا چیزی شبیه به آن می‌گردید، بنابراین فردی بالقوه که می‌تواند

for the boat he might work on and I was again not  interested in that at all but we were spending  

کاپیتان قایق‌ای باشد که ممکن است روی آن کار کند و من باز هم اصلاً به آن علاقه‌ای نداشتم، اما ما خرج می‌کردیم.

some time on this island and I was thinking about  what I want to do and and my friend and I were  

مدتی در این جزیره بودم و من و دوستم فکر می‌کردم چه کاری می‌خواهم انجام دهم و من و دوستم هم بودیم

also because we didn't have a car we're just you  know we took a boat to this island we traveled  

همچنین به این دلیل که ماشین نداشتیم فقط شما هستیم می‌دانید که با قایق به این جزیره رفتیم

from we took a plane up to Anchorage and then  took a a bus and then a boat to get to this island  

از آنجا رفتیم. با هواپیما به آنکوریج رسیدیم و سپس با اتوبوس و سپس قایق رفتیم تا به این جزیره

and when we were there we were getting  around by hitchhiking on this island  

برسیم   و زمانی که ما آنجا بودیم، در حال حرکت در این جزیره

and so we would in hitchhiking is where you  stand on the side of the road and you put your  

بودیم و به این ترتیب در اتوتوپینگ جایی است که شما در کنار جاده ایستاده اید و شما

thumb out like this and you just like yeah  I'm going this way and people will stop and  

انگشت شست خود را به این شکل بیرون بیاورید و دوست دارید بله، من به این سمت می روم و مردم می ایستند

give you a ride and it depends if you're in a  kind of nicer place or maybe a friendlier place  

و سوار شما می شوند و این بستگی به این دارد که شما در مکانی زیباتر یا شاید یک مکان دوستانه تر باشید

and this is a small island with a small town  on it so people are a little bit nicer about  

و این یک جزیره کوچک است با یک شهر کوچک روی آن، بنابراین مردم کمی خوب هستند در مورد

you know picking up strangers and so we did  this a couple of times we got a few rides with  

شما می‌دانید غریبه‌ها را جمع می‌کنید و بنابراین ما این کار را چند بار انجام دادیم، چند بار با

different people and one time we were coming  out of a a Walmart there's actually a Walmart  

افراد مختلف سوار شدیم و یک بار که از یک Walmart بیرون می‌آمدیم، در واقع یک Walmart وجود دارد

I couldn't believe it there's a Walmart on  this island uh and so we come out of this  

من نمی‌توانستم باور کنم که یک Walmart در این جزیره وجود دارد. اوه و بنابراین ما از این والمارت بیرون می

Walmart and we're walking down the street and  we were hitchhiking and a guy picked us up and  

آییم و در خیابان راه می رویم و در حال اتوسوپ بودیم و مردی ما را بلند کرد و

this was the guy who had a boat that we ended up  working on and I just thought it was amazing that  

این مردی بود که قایق داشت که ما در نهایت روی آن کار می کردیم و من فکر می کردم که شگفت انگیز است که

the Universe just kind of like opened up and and  provided that opportunity because it was exactly  

کیهان به نوعی باز شد و این فرصت را فراهم کرد زیرا دقیقاً همان

what I was looking for but I had no idea that  something like this was possible so just to end  

چیزی بود که من دنبالش بودم، اما نمی‌دانستم که چنین چیزی ممکن است، بنابراین برای پایان دادن به

this very quick story about that I was in uh it  was a the the kind of boat that this guy had it  

این داستان بسیار سریع درباره اینکه من در آن بودم، نوع قایق‌ای که این مرد

was an Alaskan crabbing boat so in the winter time  these are the larger boats that go out and and get  

داشت   یک قایق خرچنگ آلاسکایی بود، بنابراین در زمستان اینها قایق‌های بزرگ‌تری هستند که بیرون می‌روند

the big crab pots so the Crab Pot is just named  for these cages of crab that are you drop them  

و   گلدان‌های بزرگ خرچنگ را می‌گیرند، بنابراین گلدان خرچنگ فقط به خاطر این قفس‌های خرچنگ نام‌گذاری شده است. آنها را

in the bottom of the ocean collect the crabs  and pull them back up and it's one of the most  

در پایین صفحه قرار دهید اقیانوس خرچنگ‌ها را جمع می‌کند و آنها را به سمت بالا می‌کشد و این یکی از

dangerous jobs in the world and we were not doing  that though this was in the summertime and so when  

خطرناک‌ترین شغل‌های دنیاست و ما این کار را انجام نمی‌دادیم، اگرچه در تابستان بود و زمانی

the this is the off season so when something is  off season it means it's just not at the time that  

که این فصل خارج از فصل است، بنابراین وقتی چیزی خارج از فصل است، به این معنی است که درست در آن زمان نیست

it's happening so summer is off season because  winter is when you do the crabbing and when we  

که اتفاق می‌افتد، بنابراین تابستان خارج از فصل است، زیرا زمستان زمانی است که شما خرچنگ را انجام می‌دهید و زمانی که ما

were there uh during the the summer we had no  idea that there was this kind of thing called  

در تابستان آنجا بودیم، نمی‌دانستیم که چنین چیزی وجود دارد که به

uh tendering and so tendering is where you can you  can get on a boat and just help kind of bring the  

آن می‌گویند. جایی که می‌توانید، می‌توانید سوار قایق شوید و فقط کمک کنید تا

fish back that the actual fishermen catch and so  we were doing that and and that was like the the  

ماهی‌هایی را که ماهی‌گیران واقعی صید می‌کنند، بازگردانید و بنابراین، ما این کار را انجام می‌دادیم و این شبیه

story of how I got kind of a tour of Alaska and we  stayed on this boat and we didn't really work very  

داستانی بود که چگونه من به نوعی تور آلاسکا داشتم و ما ماندیم. در این قایق و ما واقعاً زیاد کار

much but we got paid every day we ate very well  we just we pulled fish right from the sea and ate  

نمی‌کردیم، اما هر روز دستمزد دریافت می‌کردیم، خیلی خوب غذا می‌خوردیم، فقط ماهی‌ها را درست از دریا بیرون می‌کشیدیم و می‌خوردیم.

those it was amazing we even had uh yeah I think  we had some like some crab pots as well that had  

گلدان هایی که

crab in them uh but it was just an amazing time  and it was one of those things where I just had  

خرچنگ در آن وجود داشت اوه اما این زمان شگفت انگیزی بود  و یکی از آن چیزهایی بود که من به تازگی

an idea like Thor in this uh in in The Voyage of  the kantiki about having like a truth or something  

ایده ای مانند ثور در این سفر در کانتیکی داشتم درباره داشتن یک حقیقت یا چیزی

that you just feel you should do and even if  other people think it's not possible or other  

که فقط احساس می کنید باید انجام دهید و حتی اگر افراد دیگر فکر می‌کنند این امکان پذیر نیست یا

people are just saying no I don't believe it or  whatever if you feel that and you will get Clues  

افراد دیگر فقط می‌گویند نه، من باور نمی‌کنم یا هر چیز دیگری اگر شما آن را احساس کنید و سرنخ‌هایی را

along the way something will happen to make that  possible I don't know how that works but I think  

در طول مسیر دریافت کنید، اتفاقی می‌افتد که آن را ممکن می‌کند، نمی‌دانم چگونه کار می‌کند اما فکر

it's an amazing thing that happened to me and  that's not the only time this happened in my life  

می‌کنم این اتفاق شگفت‌انگیزی است که برای من رخ داده است و این تنها باری نیست که این اتفاق در زندگی من رخ داده است.

uh but anyway about getting back to this story so  they get funding and Thor uh is able to get a kind  

of a connection to the government of Peru I think  that like the government of Norway helped like the  

پرو فکر می‌کنم مانند دولت نروژ مانند

Ambassador or something like that I forget the  exact details of that but he was able to go and  

سفیر یا چیزی شبیه به آن، جزئیات دقیق آن را فراموش می‌کنم، اما او توانست

uh and get into Peru and while he was there he was  like the first kind of disappointing thing happens  

برود و وارد پرو شود و زمانی که آنجا بود، مانند اولین چیز ناامیدکننده بود. اتفاق می افتد

and this is another thing that happens when you  were when something something like this just like  

و این اتفاق دیگری است که وقتی اتفاق می‌افتد، زمانی اتفاق می‌افتد که چیزی شبیه به این اتفاق می‌افتد، درست

the the uh the trip to Alaska where it's like my  my emotions were kind of up and down like very  

مانند سفر به آلاسکا، جایی که انگار احساساتم به نوعی بالا و پایین بود، به

wide widely you know just like wow I was really  excited to be in Alaska and then oh no what am I  

طور گسترده، شما می‌دانید که وای من واقعاً هیجان‌زده بودم. در آلاسکا و سپس اوه، نه، من

going to do I've got no money like I have no plan  and so you panic and you freak out a little bit  

قرار است چه کار کنم، من هیچ پولی ندارم، مثل اینکه برنامه ای ندارم، بنابراین شما وحشت می کنید و کمی وحشت می کنید

and so he was in the same kind of position he came  to Peru and he really wanted to make a raft out of  

و بنابراین او در همان موقعیتی بود که به پرو آمد و او واقعاً می‌خواستم از    اینها یک قایق بسازم،

these it's basically just nine logs or I think it  was nine but just like nine large uh balsa wood  

این اساساً فقط نه کنده است یا فکر می‌کنم  نه کنده بود، اما درست مانند نه

logs and when he got in uh to Peru he was talking  to people about can I get the trees for this and  

کنده بزرگ چوب بالسا   و وقتی وارد پرو شد، داشت با مردم صحبت می‌کرد که آیا می‌توانم درختان را برای این کار تهیه کنم. و

and they were like no all the trees are gone over  here you have to go to a completely different area  

و آنها مثل این بودند که همه درختان از بین رفته اند اینجا شما باید به یک منطقه کاملاً متفاوت بروید

so again he's got something he gets like to the  next step and then there's another challenge and  

بنابراین دوباره او چیزی دارد که به  مرحله بعدی شبیه است و سپس چالش دیگری وجود دارد و

then he has to overcome that challenge and  again this happens over and over but always  

سپس او باید بر آن چالش غلبه کند و دوباره این بارها و بارها اتفاق می افتد اما

there's something that like makes that possible  so the the whole plan about making it across in  

همیشه  در اینجا چیزی است که شبیه به آن این امکان را فراهم می‌کند، بنابراین کل برنامه در مورد عبور از آن در

a raft is that's kind of the end goal but as at  little moments in between while he's trying to  

یک قایق، به نوعی هدف نهایی است، اما در لحظات کوچکی در این بین زمانی که او سعی

go from one place to the other uh he has these  different experiences these and difficulties or  

می‌کند   از یک مکان به مکان دیگر برود، او این تجربیات متفاوت را دارد. اینها و مشکلات یا

challenges and then he has to overcome those but  usually it's in ways that he hasn't anticipated  

چالش‌ها و سپس باید بر آن‌ها غلبه کند، اما معمولاً به گونه‌ای است که پیش‌بینی نکرده است

and so he has to go to a different area of Peru  and get the logs he needs and he goes out into  

و بنابراین باید به منطقه دیگری از پرو برود و کنده‌های مورد نیاز خود را تهیه کند و

the jungle and cuts him down with some people over  there and they float these logs down a river so  

به جنگل می‌رود و برش می‌دهد. او را با چند نفر در آنجا پایین می‌آورند و آنها این کنده‌ها را در رودخانه شناور می‌کنند تا

they can get them back to the coast and get them  actually where they want to build this in it's  

بتوانند آنها را به ساحل برگردانند و آنها را به جایی برسانند که می‌خواهند این را بسازند.

a naval a Naval Shipyard so where the Peruvian  Navy is they actually have a space available or  

فضایی در دسترس بود یا

they had one where Thor and his team could build  their raft and so people are looking at them as  

آنها فضایی داشتند که ثور و تیمش می‌توانستند قایق خود را بسازند و بنابراین مردم به آنها نگاه

they're trying to build this thing and they're  building the raft based on plans or descriptions  

می‌کنند که می‌خواهند این چیز را بسازند و دارند قایق را براساس نقشه‌ها یا

that the like Spanish conquistadors had drawn so  I don't remember if they had actual images or they  

توضیحاتی می‌سازند. مثلاً فاتحان اسپانیایی نقاشی کشیده بودند، به یاد نمی‌آورم که آیا آنها تصاویر واقعی داشتند یا

probably had some kind of pictures or something  they drew but what was really interesting uh is  

احتمالاً نوعی عکس یا چیزی داشتند که کشیده‌اند، اما آنچه واقعاً جالب بود این است

they're getting help from all these people you  know as they're trying to build something it's  

که آنها از همه این افرادی که می‌شناسید کمک می‌گیرند . تلاش برای ساختن چیزی که

it's almost magnetic so magnetic meaning it just  attracts different people and the right resources  

باشد   تقریباً مغناطیسی است بنابراین مغناطیسی به این معنی که فقط افراد مختلف را جذب می کند و منابع مناسب

come to you when you need them even if you don't  know exactly how that will happen so you could  

وقتی به آنها نیاز دارید به سراغ شما می آیند حتی اگر نمی دانید دقیقاً چگونه این اتفاق می افتد بنابراین هرگز نمی توانید

never really plan something like this I mean you  would you would try to plan it but then the plans  

چنین چیزی را برنامه ریزی کنید. شما سعی می‌کنید برای آن برنامه‌ریزی کنید، اما سپس

would go wrong you know they would something would  happen and it would not work out for whatever  

نقشه‌ها اشتباه می‌شوند، می‌دانید که اتفاقی می‌افتد و به هر

reason and so he would go you know talking to  different people and getting advice and working  

دلیلی نتیجه نمی‌داد و بنابراین او می‌رفت شما می‌دانید با افراد مختلف صحبت می‌کنید و مشاوره می‌گیرید و

with different people in the community and he got  lots of people from Peru I think they had even a  

با افراد مختلف کار می‌کنید. در جامعه و او افراد زیادی از پرو داشت، فکر می‌کنم آن‌ها حتی یک

big party when they were going to finally set sail  so to set sail meaning they're going to to go out  

مهمانی بزرگ داشتند زمانی که قرار بود در نهایت بادبان

and so they were actually carried out uh into the  ocean uh by the Peruvian Navy so they were pulled  

بروند. o آنها در واقع توسط نیروی دریایی پرو به اقیانوس منتقل شدند، بنابراین آنها را

out just they wanted to get the boat past uh like  the local sea Lanes to make sure people aren't  

بیرون کشیدند، فقط آنها می خواستند از قایق عبور کنند، مانند خطوط دریایی محلی، تا مطمئن شوند که مردم

going to hit that little boat because it's kind  of hard to see it's a tiny raft in the middle of  

به آن قایق کوچک ضربه نمی زنند زیرا مهربان است. دیدن آن یک قایق کوچک در

the ocean with I think six people in total on  it uh they also had a parrot on board I think  

وسط اقیانوس است که فکر می‌کنم در مجموع شش نفر روی آن بودند، آنها همچنین یک طوطی در کشتی داشتند.

that was interesting uh but just thinking about  the things that they designed and at every step  

people continue this is another thing people  continue to tell them it wouldn't be possible  

مردم ادامه می دهند این چیز دیگری است که مردم ادامه می دهند به آنها می گویند این امکان پذیر نخواهد بود

so some people are trying to help them and  they think well maybe we can do our part so  

بنابراین برخی از افراد سعی می کنند به آنها کمک کنند و آنها فکر می کنند شاید ما بتوانیم سهم

to do your part meaning just like help out in  your way to contribute or to help in some way  

خود را انجام دهیم تا   نقش شما را انجام دهیم یعنی درست مانند کمک به  روش شما برای مشارکت یا اینکه به نوعی کمک کنید

and a lot of people were still telling them  hey like this is not going to work and one  

و بسیاری از مردم هنوز به آنها می گفتند هی اینطوری کار نمی کند و یکی

of the things they said is you're using these  these big uh so tree logs and they're tying  

از چیزهایی که آنها گفتند این است که شما از این از این کنده های درخت بزرگ استفاده می کنید و آنها

them together in a traditional way with this  just fabric from from Vines from the jungle  

آنها را  به هم می بندند. یک روش سنتی با این فقط پارچه‌ای از درخت انگور از جنگل

and people said uh well what happens when you get  out there is the the the logs are going to move  

و مردم گفتند اوه خوب، وقتی بیرون می‌روی چه اتفاقی می‌افتد این است که کنده‌ها روی هم حرکت

against each other and it's going to cut the rope  and the whole thing will will fall apart in the in  

می‌کنند و طناب را قطع می‌کند و همه چیز در داخل از هم می‌پاشد.

the middle of the ocean and you will die and and  he was just like well this seems like what they  

وسط اقیانوس و تو خواهی مرد و و او همینطور خوب بود، به نظر می رسد این همان کاری است که

used to do and and they didn't know exactly how it  would work so they again they did they have a plan  

قبلاً انجام می دادند و نمی دانستند دقیقاً چگونه کار می کند، بنابراین آنها دوباره برنامه

and they think like okay this is how it should  work it seems like that's that's what's going  

ای داشتند   و فکر می کنند خوب است. اینطوری باید کار کرد، به نظر می‌رسد این چیزی است که دارد اتفاق می‌افتد،

on but most people a lot of people didn't think  they would make it they think okay we're gonna  

اما بسیاری از مردم فکر نمی‌کردند که موفق شوند، فکر می‌کنند خوب است، ما

make this raft and it's fun to make that but as  soon as you get out into the ocean and the waves  

این قایق را می‌سازیم و ساختن آن سرگرم‌کننده است، اما به محض اینکه به اقیانوس بروید و

are going up and down and you know some Giant Wave  crashes and breaks the boat because it's not very  

امواج بالا و پایین می‌روند و می‌دانید که موج غول‌پیکر تصادف می‌کند و قایق را می‌شکند چون خیلی

strong you're going to have all these problems and  and so they just they went out and did it anyway  

قوی نیست، همه این مشکلات را خواهید داشت و بنابراین آنها بیرون رفتند و به هر حال این کار را کردند.

and what happened especially with these ropes this  is basically the opposite of what happened uh the  

و به خصوص با این روپ چه اتفاقی افتاد این اساساً برعکس آن چیزی است که اتفاق افتاد،

opposite of what people expected is what happened  and the again the people assumed that you have  

برعکس آنچه مردم انتظار داشتند، اتفاقی افتاد و دوباره مردم تصور کردند که شما

these kind of like little ropes that are attaching  these logs together and that the logs are going  

چنین طناب‌هایی دارید که این کنده‌ها را به هم وصل می‌کنند و کنده‌ها

to move back and forth and then Cut the Rope but  what happened was actually the the wood itself was  

به عقب برمی‌گردند و و سپس طناب را قطع کن اما اتفاقی که افتاد در واقع این بود که خود چوب

really soft and it it's it kind of absorbed a lot  of the water and it didn't sink you know it was  

واقعاً نرم بود و به نوعی آب زیادی را جذب کرد و غرق نشد، می‌دانی که کاملاً شناور بود،

floating perfectly this is balsa wood that's the  name of that kind of tree and and what happened  

این چوب بالسا است که نام آن است. آن نوع درخت و و اتفاقی که افتاد

was that the Rope itself actually bit into the  wood and this is a great phrasal verb to bite into  

این بود که خود طناب در واقع چوب را گاز گرفت و این یک فعل عبارتی عالی برای گاز زدن به

something so I can think about like me physically  biting into an apple but I can also think about  

چیزی است تا بتوانم به آن فکر کنم مثل من که از نظر فیزیکی سیب را گاز می‌زنم، اما همچنین می‌توانم درباره آن فکر کنم.

like if I have some string or something and I  I pull it really tight onto my skin the string  

مقداری نخ یا چیزی داشته باشم و من آن را محکم روی پوستم می کشم

is biting into my skin so these the Rope was  going around these these wood logs and then the  

، نخ در پوستم گاز می گیرد، بنابراین طناب دور این کنده های چوبی می چرخید و سپس

Rope actually bit into it so it held everything  together very well there wasn't movement really  

طناب در واقع به آن گاز می زند، بنابراین آن را نگه می دارد. همه چیز با هم خیلی خوب بود واقعاً حرکتی وجود نداشت   آنطوری

coming like that and the Rope stayed there uh all  the way until they reached the end and another  

می آمد و طناب تا آخر راه همانجا ماند

thing that they thought about because they're  using some some they did get some food rations  

and other things like that and thinking about  how do you carry water with you because obviously  

مثل آن و به این فکر کنید که چگونه آب را با خود حمل می کنید زیرا واضح است که

you're around all this water there's all this salt  water but you can't drink it so you have to bring  

شما در اطراف این همه آب هستید، این همه آب نمک وجود دارد اما نمی توانید آن را بنوشید، بنابراین باید

fresh water somehow and collect that either maybe  from rain or something but they noticed that like  

یک جوری آب شیرین بیاورید و آن را از باران یا چیزی جمع کنید. اما آنها متوجه شدند که

one of the things they could do is actually just  take bamboo and Hollow it out and then that would  

یکی از کارهایی که می توانند انجام دهند این است که در واقع فقط بامبو را ببرند و آن را توخالی کنند و سپس آن

just carry water and you can carry that underneath  the raft itself and you can carry as much water as  

فقط آب را حمل می کند و شما می توانید آن را زیر خود قایق حمل کنید و می توانید به اندازه ای

you need actually more water than you need really  and another interesting thing is as they're going  

که به آب بیشتری نیاز دارید آب ببرید. از آنچه واقعاً نیاز دارید و یک چیز جالب دیگر این است که آنها در حال حرکت هستند

so I mentioned before about the Humboldt current  so they're on this current and it's taking them uh  

بنابراین قبلاً در مورد جریان هومبولت ذکر کردم بنابراین آنها در این جریان هستند و آنها

like from kind of from South America from Peru  up a little bit and then they're going west to  

را از یک نوع از بنابراین می گیرد. ایالات متحده آمریکا از پرو کمی به بالا و سپس به سمت غرب به

Polynesia and along that same current they've got  all these animals so fish and wildlife uh whales  

پلینزی می روند و در امتداد همان جریان همه این حیوانات را دارند، بنابراین ماهی ها و حیات وحش نهنگ ها

and things like that are also kind of traveling  along with them and so every day there would be  

و چیزهایی از این قبیل نیز به نوعی با آنها سفر می کنند و به همین ترتیب هر روزی

these flying fish and flying squids and things  like that that would just like fly up and they  

این ماهی‌های پرنده و ماهی مرکب پرنده و چیزهایی از این قبیل که می‌خواهند پرواز کنند و

would land on the raft and then they would just  cook them and eat them and that's they they had  

روی قایق فرود می‌آیند و سپس آنها را می‌پزند و می‌خورند و همین که دارند می‌خورند.

you know their their food rations as well so a  ration this is a small portion of something like  

بنابراین یک جیره این سهم کوچکی از چیزی است مانند

in in the military or in the Army they'll give  you a little bit of food that's your ration uh  

در ارتش یا ارتش، آنها به شما کمی غذا می‌دهند که سهمیه شما

for that meal and so they had uh these rations and  they were getting food from uh just the ocean and  

برای آن وعده غذایی است و بنابراین آنها این جیره‌ها را می‌خوردند و از اوه غذا می‌گرفتند. فقط اقیانوس و

so also they you know they had a little bit of bad  weather but really they had basically 100 days it  

پس آنها هم می‌دانید که کمی هوای بدی داشتند، اما واقعاً آنها 100 روز وقت

took them about 100 days I think I don't remember  exactly but it was about 100 days to cross the  

داشتند، تقریباً 100 روز طول کشید، فکر می‌کنم دقیقاً یادم نیست، اما حدود 100 روز طول کشید تا از آب عبور کنند

water and so they they had like a great time they  caught some sharks and other things like that but  

و غیره آنها داشتند مثل یک زمان عالی که آنها کوسه‌ها و چیزهای دیگر را گرفتند، اما

I thought it was just a really good example  you can read the whole story or just watch  

فکر می‌کردم این فقط یک مثال بسیار خوب است شما می‌توانید کل داستان را بخوانید یا فقط

the documentary you could probably find right here  on YouTube uh the documentary about it I'll hold  

مستندی را که احتمالاً می‌توانید در اینجا در YouTube پیدا کنید، تماشا کنید.

up the book if you want to look at that more so  it's like it's called the the contiki so this is  

اگر می‌خواهید بیشتر به آن نگاه کنید، کتاب را بالا نگه دارید، پس انگار به

the story of the contigi that's the name of the  boat and I think actually in Norway at a there's  

آن می‌گویند contiki، پس این داستان contigi است که نام قایق است و من فکر می‌کنم در واقع در نروژ در

a museum I don't know if it's specifically about  this but they have the actual boat there I think  

موزه‌ای وجود دارد که من نمی‌شناسم. اگر به طور خاص در مورد این است، اما آنها قایق واقعی را آنجا دارند، من فکر می

if it's not the same boat uh it's a replica I  think so replica meaning like a copy of it to  

کنم   اگر همان قایق نیست، آه، یک ماکت است، من فکر می کنم ماکت به این معنی است که مانند یک کپی از آن

replicate something so you can go there and  actually see this boat and it's not that big  

چیزی است که می توانید به آنجا بروید و در واقع این قایق را ببینید و اینطور نیست. آن بزرگ

and so people again you were you know on a boat  and trying to trying to get from one place to the  

و دوباره مردمی که شما بودید، در یک قایق می‌شناسید و سعی می‌کردید از یک مکان به مکان

other and do something that most people thought  was impossible and they did it so all six men that  

دیگر بروید و کاری را انجام دهید که اکثر مردم فکر می‌کردند غیرممکن است و آن‌ها این کار را انجام دادند تا هر شش مردی که

went across the water they arrived safely uh on  the other side and they got I think they just hit  

از آن سوی آب عبور کردند، سالم به آنجا رسیدند. از طرف دیگر و آنها متوجه شدند فکر می کنم آنها فقط

like a coral reef or something like that but they  found people over there and they you know they  

مانند صخره مرجانی یا چیزی شبیه به آن برخورد کردند، اما آنها افرادی را در آنجا پیدا کردند و می دانید که آنها

had a nice voyage and I think they also did some  other things as well so it doesn't really matter  

سفر خوبی داشتند و فکر می کنم آنها کارهای دیگری نیز انجام دادند. واقعاً مهم نیست

the again the idea of where people really came  from if anybody really came from South America  

دوباره این ایده که مردم واقعاً از کجا آمده اند اگر کسی واقعاً از آمریکای جنوبی آمده

on some primitive raft technology some basic raft  technology so primitive mean meaning like basic or  

با یک فناوری اولیه رافت    با یک فناوری اولیه قایق به معنای ابتدایی یا

very simple very old like primitive primitive  equipment primitive technology so primitive  

خیلی ساده بسیار قدیمی مانند تجهیزات ابتدایی تجهیزات بدوی تکنولوژی بدوی خیلی ابتدایی

technology you can actually go on YouTube right  here you can find if you look up primitive  

فناوری که در واقع می‌توانید در یوتیوب بروید در اینجا می‌توانید پیدا کنید، اگر به دنبال

technology primitive technology and you can  see people building things with very simple two  

فناوری بدوی   فناوری بدوی باشید و می‌توانید ببینید که مردم با دو چیز بسیار ساده

like making a little knife or something out of  a piece of uh Stone so they have to chip that  

مانند ساختن یک چاقوی کوچک یا چیزی از یک قطعه سنگ، چیزهایی می‌سازند تا مجبور شوند تراشه کنند. که

and then make little axes or stones that kind  of thing so this was a very basic boat design  

و سپس تبرها یا سنگ‌های کوچکی از این نوع چیزها بسازند، بنابراین این یک طراحی بسیار ابتدایی قایق بود

and they couldn't really steer it so it had some  sails on it but they're really just going with the  

و آنها واقعاً نمی‌توانستند آن را هدایت کنند، بنابراین چند بادبان روی آن بود. آنها واقعاً فقط با

current to see if that would actually take them  all the way there and it did but the important  

جریان حرکت می کنند تا ببینند که آیا واقعاً آنها را به آنجا رسانده است یا نه، اما

thing about the story again it doesn't matter  if it if it proves you know people were actually  

نکته مهم درباره داستان دوباره مهم نیست اگر ثابت کند که می دانید مردم واقعاً

traveling from Peru or if they came from uh Asia  or like southeast Asia and going going down into  

از آنجا سفر می کردند. پرو یا اگر آنها از آسیا یا مانند جنوب شرقی آسیا آمده اند و

the islands down there the point is that this guy  had an idea he just had like he just he just knew  

به جزایر پایین می روند، نکته اینجاست که این مرد ایده ای داشت که فقط می دانست

and that's an important thing and maybe you have  something like that in your life and and you know  

و این یک چیز مهم است و شاید شما چیزی شبیه به آن داشته باشید. که در زندگی شما و می دانید

I'd certainly have something like that in mind  that's really why I do what I do for education  

من مطمئناً چنین چیزی را در ذهن خواهم داشت  به همین دلیل است که کاری را که برای آموزش انجام می دهم انجام می

so I really feel that there's a much better way  of doing things and you can feel the truth of  

دهم   بنابراین واقعاً احساس می کنم که راه بسیار بهتری برای انجام کارها وجود دارد و شما می توانید حقیقت   آن را احساس کنید

that and I get lots of clues about that all  the time about like understanding English  

و من همیشه سرنخ‌های زیادی در مورد آن به دست می‌آورم درباره فهمیدن زبان انگلیسی

like a native or me you know trying to understand  Japanese or whatever people are learning languages  

مانند یک بومی یا من که می‌شناسید سعی می‌کنم ژاپنی یا هر چیزی که مردم در حال یادگیری زبان هستند

rather than the the traditional typical way  people do it so I'll share one more quick story  

به جای روش معمول سنتی که مردم آن را انجام می‌دهند، بفهمم. بنابراین من به اشتراک خواهم گذاشت یک داستان سریع

I told this to my wife the other day she thought  it was pretty funny uh so I was uh and I think I  

دیگر   روز دیگر این را به همسرم گفتم، او فکر کرد  خیلی خنده دار است، اوه، من اوه بودم و فکر می کنم

probably told this story maybe maybe on one of  these podcasts I don't remember but so I was in  

احتمالاً این داستان را شاید در یکی از این پادکست ها که به خاطر ندارم، گفتم، اما من

a a Korean barbecue restaurant here in Japan and I  was waiting for a friend of mine I was supposed to  

در  رستوران کره ای باربیکیو اینجا در ژاپن و من منتظر یکی از دوستانم بودم که قرار بود

meet my friend there and he was a little bit late  and I looked on the wall and next to my table was  

دوستم را آنجا ملاقات کنم و او کمی دیر کرد و به دیوار نگاه کردم و کنار

a poster for the movie After Earth and so this is  a Will Smith movie with his son Jaden Smith but  

میزم پوستر فیلم After Earth و بنابراین این یک فیلم ویل اسمیت با پسرش جیدن اسمیت است،

the curry the the poster was all in Korean and so  I'm looking at this poster and I said oh I wonder  

اما کاری که پوستر آن تماماً به زبان کره‌ای بود و بنابراین، من به این پوستر نگاه می‌کنم و گفتم اوه، تعجب می‌کنم که

if I can find out if I can figure some of this  Korean language out and looking at the names I  

آیا می‌توانم بفهمم که آیا می‌توانم مقداری از این کره‌ای را بفهمم. به زبان بیاورم و به نام‌ها نگاه کنم،

can see all like the same characters are repeated  twice up at the top of the the movie poster so in  

می‌توانم ببینم همه کاراکترها دو بار در بالای پوستر فیلم تکرار می‌شوند، بنابراین در

English usually in a like an American movie poster  you will have the names of the actors up at the  

انگلیسی معمولاً در پوستر فیلم آمریکایی ، نام بازیگران را در

top of the movie or the top of the poster and like  you will have have Will Smith and I knew his son  

بالای صفحه نمایش می‌دهید. از فیلم یا بالای پوستر و مانند خواهید داشت ویل اسمیت و من می‌دانستیم که پسرش

was in the movie too and his son was Jaden  Smith so the name Smith is probably up there  

نیز در فیلم حضور دارد و پسرش جیدن اسمیت است، بنابراین احتمالاً اسم اسمیت در آن بالا وجود دارد

and so there was something oh like the character  looked the same so I'm guessing the pronunciation  

و بنابراین چیزی شبیه به این کاراکتر وجود دارد که  یکسان به نظر می‌رسد، بنابراین حدس می‌زنم

is similar to Japanese where you have a sumi  suit for the word Smith because that th sound  

تلفظ   شبیه به ژاپنی که در آن شما برای کلمه اسمیت کت و شلوار سومی دارید، زیرا آن صدا

is not in Japanese and I'm guessing it's not in  Korean either but that same character was also  

به ژاپنی نیست و من حدس می‌زنم به کره‌ای هم نباشد، اما همان کاراکتر

in the movie name after Earth so that same Smith  the th sound was in the name Will Smith and also  

در نام فیلم پس از Earth نیز وجود داشت، بنابراین همان اسمیت ، صدای هفتم در آن بود. نام ویل اسمیت و همچنین

after Earth but it was that same character uh in  Korean so I couldn't read it but I could guess oh  

پس از Earth، اما همان شخصیت به کره‌ای بود، بنابراین نمی‌توانستم آن را بخوانم، اما می‌توانستم حدس بزنم اوه

I bet that's what that is and that's kind of like  the first step for language learning where if you  

شرط می‌بندم این همان چیزی است و به نوعی اولین قدم برای یادگیری زبان است که اگر

can connect with something yourself or if you can  discover something yourself you feel much more uh  

می‌توانید خودتان با چیزی ارتباط برقرار کنید یا اگر می‌توانید چیزی را خودتان کشف کنید، احساس می‌کنید خیلی بیشتر از

excited about something it's not like a teacher  just told you the definition or gave you the  

چیزی هیجان‌زده می‌شوید، مثل این نیست که یک معلم تعریف را به شما گفته یا

answer you figured something out by yourself and  so if you you can discover something that's why I  

پاسخی را به شما داده است که خودتان چیزی را کشف کرده‌اید و اگر می‌توانید آن را انجام دهید. چیزی را پوشش می‌دهم، به همین دلیل است که من

made the first English language Discovery system  so that's Frederick the app but the reason I made  

اولین سیستم کشف زبان انگلیسی را ساختم، بنابراین این برنامه فردریک است، اما دلیل ساختن

that is because I kept having these experiences  about learning things kind of the first step is  

آن این است که این تجربه‌ها را در مورد یادگیری چیزها داشتم، اولین قدم این است

just understanding like a native so rather than  someone telling you what the answer is it's the  

که به‌جای اینکه کسی به شما بگوید، این تجربیات را داشته باشم. پاسخ چیست، این

same idea as when you're watching a scary movie or  something or a thriller or a crime drama and you  

همان ایده زمانی است که شما در حال تماشای یک فیلم ترسناک یا چیزی یا یک درام هیجانی یا جنایی هستید و می

want to figure out you know who who did the murder  or you want to solve the mystery and when you  

خواهید بفهمید که چه کسی این قتل را انجام داده است یا می خواهید معما را حل کنید و چه زمانی می خواهید

understand something when you solve a puzzle or  you accomplish something rather than someone doing  

بفهمید. وقتی یک معما را حل می‌کنید یا کاری را انجام می‌دهید به جای اینکه کسی

it for you you feel very excited about that and  so the same thing applies in language learning so  

آن را برای شما انجام دهد، از این بابت بسیار هیجان‌زده می‌شوید و بنابراین همین موضوع در یادگیری زبان صدق می‌کند، بنابراین

rather than uh you know you going out and trying  to find like a just like a book or a definition  

به جای اینکه بدانید بیرون می‌روید و سعی می‌کنید مانند یک کتاب یا تعریف

or a translation or something like that if you  can figure something out by yourself then you  

یا ترجمه یا چیزی شبیه به آن، اگر بتوانید چیزی را خودتان

learn much faster and you feel more excited about  learning because it's not it's not just a boring  

بفهمید، خیلی سریع‌تر یاد می‌گیرید و در مورد یادگیری هیجان‌زده‌تر می‌شوید، زیرا این فقط یک

translation exercise and so like the the things  that I do now for Education it's really this same  

تمرین ترجمه خسته کننده نیست، بنابراین مانند کارهایی که اکنون برای آموزش انجام می‌دهم، در واقع همان

idea of the stuff that Thor was doing and if  you have that I'd love to hear about that in  

ایده‌ای است که ثور انجام می‌داد و اگر دارید، من دوست دارم در مورد آن در نظرات درباره آن بشنوم.

the comments about the kinds of things you like to  do because really like the the language learning  

انواع کارهایی را که دوست دارید انجام دهید، زیرا واقعاً دوست دارید یادگیری زبان

part uh is easy when you start doing it you start  understanding things like a native and the more  

بخش آسان باشد، وقتی شروع به انجام آن می‌کنید، شروع به درک چیزهایی مانند یک بومی می‌کنید و هر چه بیشتر

you do that the easier it is for you to to believe  that it's possible to get fluent even if you don't  

این کار را انجام دهید، برای شما راحت‌تر می‌شود باور کنید که این امکان وجود دارد. حتی اگر

live in an English-speaking country or even if  you don't live in you know like you don't have  

در یک کشور انگلیسی زبان زندگی نمی‌کنید یا حتی اگر در آن زندگی نمی‌کنید، می‌دانید که

a native English speaker to practice with anything  like that if you can understand the language like  

یک فرد انگلیسی زبان مادری برای تمرین با هر چیزی مانند آن ندارید، اگر بتوانید زبان را بفهمید.

a native then you will become a fluent speaker  much faster uh but that was it for my story I  

در این صورت شما سریع‌تر به یک سخنران مسلط تبدیل می‌شوید، اوه، اما این برای داستان من بود، من

just wanted to do this again the the podcast uh  who knows if I will continue doing this if if  

فقط می‌خواستم این کار را دوباره در پادکست انجام دهم، اوه، چه کسی می‌داند اگر

these are helpful for people or if people enjoy  listening to these again I wanted to do something  

این‌ها برای مردم مفید باشد یا مردم از گوش دادن به آن لذت ببرند، به این کار ادامه خواهم داد. اینها دوباره می‌خواستم کاری

different than the previous kind of podcast I  was doing where I'm still just speaking into the  

متفاوت از نوع قبلی پادکست انجام دهم، جایی که هنوز دارم با

microphone but I really wanted to have something  where you could watch me if you want to so some  

میکروفون صحبت می‌کنم، اما واقعاً می‌خواستم چیزی داشته باشم که اگر می‌خواهید بتوانید من را تماشا کنید تا برخی از

people want to you know watch my mouth as I'm  moving or the the way I'm moving while I speak but  

افراد بخواهند بدانید تماشا کنید. دهانم در حال حرکت یا نحوه حرکتم در حین صحبت کردن، اما

also again you can just relax and and just listen  uh and so anyway I think that will be it for this  

باز هم می‌توانید راحت باشید و فقط گوش کنید و به هر حال فکر می‌کنم برای این

podcast I would like to take questions maybe I'll  do another live just like to to have uh people  

پادکست همینطور خواهد بود. زندگی دیگری انجام خواهم داد، درست مثل اینکه مردم

enjoy uh asking some questions about things but  I wanted to do this without having comments let  

از پرسیدن چند سوال در مورد چیزها لذت ببرند، اما می‌خواستم این کار را بدون داشتن نظر انجام دهم، به

me I wonder if I could turn comments on I don't  know actually I don't think I can do that now  

من اجازه بده. اکنون می‌توانید این کار را انجام

um but it would be nice to get more uh people to  join me on these but I'm hopefully uh hopefully  

دهید اما خیلی خوب است که افراد بیشتری به من بپیوندند، اما امیدوارم

you have enjoyed this and if you have do like the  video do comment down below let me know if there's  

از این کار لذت برده باشید و اگر ویدیو را دوست داشتید، در زیر نظر دهید، اگر چیزی در این مورد وجود دارد به من اطلاع دهید.

something in your own life where you think where  you think something maybe you have uh it's like a  

زندگی خودت، جایی که فکر می‌کنی به جایی فکر می‌کنی شاید شما داشته باشید، مثل یک

truth that you discovered a secret that you know  that other people do not uh and I'm sure a lot of  

حقیقت است که شما رازی را کشف کردید که می‌دانید دیگران آن را ندارند و من مطمئن هستم که بسیاری از

people have that same kind of thing many people  maybe they just kind of go along with what other  

مردم همین چیزها را دارند، بسیاری از مردم شاید به نوعی با چیزهای دیگری همراهی کنند.

people are doing but I think many of the people  I help they have goals there are specific things  

مردم انجام می‌دهند، اما من فکر می‌کنم بسیاری از افرادی که به آنها کمک می‌کنم اهدافی داشته باشند، چیزهای خاصی وجود دارد

they want to do with their life and a lot of times  you know we might hear that it's impossible to do  

که می‌خواهند در زندگی خود انجام دهند و خیلی وقت‌ها می‌دانید که ممکن است بشنویم که انجام کاری غیرممکن

something or that you can't do it and a story  like Thor's is something that it can Inspire us  

است یا نمی‌توانید آن را انجام دهید. و داستانی مانند ثور چیزی است که می‌تواند به ما الهام دهد

and say wow I mean I'm not sure I'm not trying  to go across the ocean in a in a raft I'm just  

و بگوید وای یعنی مطمئن نیستم سعی نمی‌کنم با یک قایق از اقیانوس عبور کنم، فقط

trying to help people help people communicate  that's all I'm doing but in the same way we all  

سعی می‌کنم به مردم کمک کنم به مردم در برقراری ارتباط کمک کنند من دارم انجام می‌دهم، اما به همان روشی که همه

have these various goals and especially if it's  something that you have in your life where a  

ما این اهداف مختلف را داریم، مخصوصاً اگر چیزی باشد که در زندگی‌تان دارید، جایی که

other people are maybe saying that's not possible  or you don't you don't know exactly how to do it  

ممکن است افراد دیگری بگویند این امکان وجود ندارد یا شما نمی‌دانید دقیقاً چگونه انجام دهید. آن را

but you still feel like it's something you should  be doing let me know in the comments down below  

اما هنوز احساس می‌کنید این کاری است که باید انجام دهید در نظرات زیر

anyway I think I will close it out here  I still have more time so I think maybe  

به هر حال فکر می‌کنم اینجا را می‌بندم  هنوز زمان بیشتری دارم، بنابراین فکر می‌کنم شاید

I will do another live anyway just to  talk with people and see if they have  

به هر حال لایو دیگری انجام دهم فقط برای صحبت کردن با مردم و دیدن سؤالی از آنها،

any questions but again thank you for joining  me and hopefully we'll see if this uh if this  

اما باز هم از اینکه به من ملحق شدید متشکرم و امیدوارم اگر مردم از این لذت برده‌اند، ببینیم آیا

goes anywhere if people have enjoyed this  and we'll see you in the next video bye-bye

این به جایی می‌رسد یا خیر و شما را در ویدیوی بعدی می‌بینیم خداحافظ