Advanced English Listening And Vocabulary Practice - Conversational American English - Travel

Well, hello and welcome to this month's Phrase Builder lesson.

خوب، سلام و به درس عبارت ساز این ماه خوش آمدید .

It is a pleasure to welcome you back if you've been with us for a while, and hello if you're

خوشحالم که اگر مدتی با ما بودید به شما خوش آمد می گویم و اگر

new.

تازه کار هستید سلام.

This month we're going to be talking about travel and tourism.

این ماه قرار است در مورد سفر و گردشگری صحبت کنیم.

And because this is such a broad topic, I will be covering quite a few general terms

و از آنجایی که این موضوع بسیار گسترده است، من چند اصطلاح کلی را

about a few different things.

در مورد چند چیز مختلف پوشش خواهم داد.

So, if you are traveling or even if you're just around your own home and welcoming other

بنابراین، اگر در حال سفر هستید یا حتی اگر فقط در اطراف خانه خود هستید و از

people into your country, wherever you happen to be.

افراد دیگر در کشور خود استقبال می کنید، هر کجا که اتفاق می افتد .

You'll have a lot of general terms, and you'll be able to sound more like a native speaker

شما اصطلاحات کلی زیادی خواهید داشت و می توانید در هنگام برقراری ارتباط بیشتر شبیه یک زبان مادری به

when you communicate.

نظر برسید.

So, it's going to be a fun lesson.

بنابراین، این یک درس سرگرم کننده خواهد بود.

Uh, there'll be a lot of interesting words and phrases as usual.

اوه، طبق معمول کلمات و عبارات جالب زیادی وجود خواهد داشت .

In this lesson, we will be covering things that are not necessarily related to travel

در این درس، مواردی را پوشش خواهیم داد که لزوماً مربوط به سفر

and tourism, but there will be just lots of great words and phrases that will help you

و گردشگری نیستند، اما کلمات و عبارات بسیار خوبی وجود خواهند داشت که به شما کمک می‌کنند تا بومی‌تر به نظر برسید

sound more native.

.

In the Fluency Corner lesson coming up next, we will be discussing more things about travel

در درس Fluency Corner که بعداً ارائه می شود، ما به طور خاص درباره موارد سفر و گردشگری بحث خواهیم کرد

and tourism specifically.

.

Let's begin.

شروع کنیم.

First is obsessed.

اول وسواس است.

To be obsessed with something.

به چیزی وسواس داشتن.

Now, you'll hear a couple of times in the conversation, this is just a general thing

اکنون، چند بار در مکالمه خواهید شنید ، این فقط یک چیز کلی است

you should be listening for, uh, but don't just listen to the words and phrases that

که باید به آن گوش دهید، اوه، اما فقط به کلمات و عباراتی که

people use.

مردم استفاده می کنند گوش ندهید.

Try to understand their personality and the way they speak.

سعی کنید شخصیت و نحوه صحبت آنها را درک کنید.

So, for me, you can try to understand my sense of humor, the way I make jokes or the way

بنابراین، برای من، شما می توانید سعی کنید حس شوخ طبعی من، نحوه شوخی کردن یا نحوه

I comment about things.

اظهار نظر من در مورد چیزها را درک کنید.

And for many people, even people that I meet in my daily life, they have sometimes a hard

و برای بسیاری از مردم، حتی افرادی که در زندگی روزمره خود ملاقات می‌کنم، گاهی اوقات به

time understanding whether I'm being serious or if I'm joking about something.

سختی درک می‌کنند که آیا من جدی هستم یا در مورد چیزی شوخی می‌کنم.

So, you'll see me sometimes, I might say something and maybe the other person, uh, I'm speaking

بنابراین، شما گاهی اوقات مرا خواهید دید، ممکن است من چیزی بگویم و شاید طرف مقابل، اوه، که من با او صحبت

with doesn't quite get what I'm saying.

می کنم، کاملا متوجه حرف من نشود.

But each person, the point I'm making here is that each person really has their own personality,

اما نکته‌ای که من در اینجا به آن اشاره می‌کنم این است که هر فرد واقعاً شخصیت خاص خود را دارد

and so that shines through.

و به همین دلیل می‌درخشد.

This is a great phrasal verb that just means it comes through.

این یک فعل عبارتی عالی است که فقط به معنای آن است.

Just like the sun shining through a window.

درست مثل خورشیدی که از پنجره می تابد.

So, the personality shines through in the way that the person speaks.

بنابراین، شخصیت به شیوه ای که شخص صحبت می کند می درخشد.

So, in the case of Carley, who you'll see me speaking with in the conversation this

بنابراین، در مورد کارلی، که در گفتگوی این ماه من را در حال صحبت با

month, she is very optimistic.

او خواهید دید، او بسیار خوشبین است.

She is a very bright and bubbly person.

او فردی بسیار باهوش و حبابی است.

She loves to make jokes and she loves to, uh, just have a really, a fun time.

او عاشق شوخی کردن است و دوست دارد که واقعاً اوقات خوشی داشته باشد.

So, in the conversation, she's using lots of words, uh, that kind of make what she's

بنابراین، در مکالمه، او از کلمات زیادی استفاده می‌کند ، آه، این چیزی است که چیزی را

trying to say a bit more excessive or to exaggerate something.

که می‌خواهد بیان کند کمی افراط‌تر می‌کند یا چیزی را اغراق می‌کند .

So, I'll go over a couple of, uh, examples of that you'll see in this lesson.

بنابراین، من به چند نمونه از آن‌هایی که در این درس خواهید دید می‌پردازم.

But when you see that in the conversation, where she says, “Wow, that's the most amazing

اما وقتی آن را در مکالمه می بینید، جایی که او می گوید: "وای، این شگفت انگیزترین

thing I ever saw!”

چیزی است که تا به حال دیده ام!"

Or, “I hated that thing.”

یا "من از آن چیز متنفر بودم."

When people speak like this, you'll see a good example from Carley.

وقتی مردم اینطور صحبت می کنند، نمونه خوبی از کارلی خواهید دید.

But when people speak like this in general, especially native English speakers typically

اما وقتی مردم به طور کلی اینطور صحبت می کنند، مخصوصاً انگلیسی زبانان

from America, uh, these are people just exaggerating things, in general.

بومی آمریکا، اوه، اینها افرادی هستند که به طور کلی درباره چیزها اغراق می کنند.

So, they might not really mean they actually hate something or that something was the most

بنابراین، آنها ممکن است واقعاً به این معنی نباشند که واقعاً از چیزی متنفرند یا اینکه چیزی

amazing thing ever.

شگفت‌انگیزترین چیز بوده است.

But they're just using that as an exaggeration, just usually, when telling a story.

اما آنها فقط از آن به عنوان اغراق استفاده می کنند ، معمولاً هنگام گفتن یک داستان.

So, when, uh, the first example here is talking about being obsessed with something, it just

بنابراین، وقتی اولین مثال در اینجا درباره وسواس نسبت به چیزی صحبت می‌کند، به این

means you're really passionate about it.

معنی است که شما واقعاً به آن علاقه دارید.

You really like it, and even if you're not actually obsessed with something where you

شما واقعاً آن را دوست دارید، و حتی اگر واقعاً در مورد چیزی که نمی‌توانید به آن

can't stop thinking about it, again, this is an exaggeration where native speakers are

فکر نکنید، وسواس ندارید، باز هم، این یک اغراق است که افراد بومی

talking about something that they really like, but just in a more conversational way.

در مورد چیزی صحبت می‌کنند که واقعاً دوست دارند، اما فقط به صورت مکالمه‌ای بیشتر. مسیر.

To be obsessed with something.

به چیزی وسواس داشتن.

Next, a more advanced word, upheaval.

بعد، یک کلمه پیشرفته تر، تحول.

Upheaval.

آشوب.

Upheaval.

آشوب.

Now, you can hear this as up-evil or upheaval or up-he-val.

اکنون، می توانید این را به عنوان up-evil یا upheaval یا up-he-val بشنوید.

But usually, when people are speaking quickly, just upheaval.

اما معمولا، زمانی که مردم به سرعت صحبت می کنند، فقط ناآرامی است.

Upheaval.

آشوب.

Now, upheaval usually means a sudden, uh, dramatic or drastic change in something, typically

اکنون، آشفتگی معمولاً به معنای تغییر ناگهانی، آه، چشمگیر یا شدید در چیزی است، معمولاً

a violent one.

یک تغییر خشونت آمیز.

Uh, and so, you'll see Carley talking about this in the conversation because we're talking

اوه، و بنابراین، شما خواهید دید که کارلی در این گفتگو در مورد این صحبت می کند، زیرا ما در

about her trip to Myanmar, uh, also known as Burma.

مورد سفر او به میانمار صحبت می کنیم، اوه، که به نام برمه نیز شناخته می شود.

And so, she's talking about how there was political upheaval.

و بنابراین، او در مورد چگونگی وقوع تحولات سیاسی صحبت می کند .

So, the same thing.

بنابراین، همان چیزی است.

You could have a physical upheaval like, uh, an earthquake or a volcano or something like

شما ممکن است یک تحول فیزیکی مانند، یک زلزله، یک آتشفشان یا چیزی شبیه به

that.

آن داشته باشید.

But the political upheaval means there's a sudden dramatic change in government, typically

اما تحولات سیاسی به این معنی است که یک تغییر ناگهانی و چشمگیر در دولت رخ می دهد، که معمولاً

a violent one, in some way.

به نوعی خشونت آمیز است.

Next, related to this we have genocide.

بعد، در رابطه با این ما نسل کشی داریم.

Genocide.

قتل عام.

Now, this again, when we're kind of learning new words, really a great way to do this,

حالا، دوباره، وقتی در حال یادگیری کلمات جدید هستیم، واقعاً یک راه عالی برای انجام این کار،

one of our, uh, just really great ways of remembering things is understanding of the

یکی از راه‌های بسیار عالی ما برای به خاطر سپردن چیزها، درک

prefixes and suffixes of words.

پیشوندها و پسوندهای کلمات است.

A great example is bicycle where you have bi meaning two, and cycle meaning wheels or

یک مثال عالی دوچرخه است که در آن بی به معنای دو و سیکل به معنای چرخ یا

circles.

دایره است.

So, a bicycle is a two-circled thing.

بنابراین، دوچرخه یک چیز دو دایره است.

And so, when we take that idea, we can have a bicycle for two wheels or a tricycle for

و بنابراین، وقتی این ایده را در نظر بگیریم، می‌توانیم یک دوچرخه برای دو چرخ یا یک سه چرخه برای

three wheels.

سه چرخ داشته باشیم.

So, when you're studying the pieces of words like this, it really helps you if you can

بنابراین، وقتی در حال مطالعه تکه‌های کلماتی مانند این هستید، اگر بتوانید یکی را بفهمید، واقعاً به شما کمک می‌کند

understand one.

.

Then you can use that same thing in other words as well.

سپس می توانید از همان چیزی در کلمات دیگر نیز استفاده کنید.

So, if we have, uh, this idea of cide, C-I-D-E, this means to kill something.

بنابراین، اگر ما این ایده از cide را داشته باشیم، C-I-D-E، این به معنای کشتن چیزی است.

So, if you want to talk about, like, killing your brother would be fratricide.

بنابراین، اگر بخواهید درباره قتل برادرتان صحبت کنید، برادرکشی است.

So, to kill your brother, uh, or, like, I think even killing your mother is matricide

بنابراین، کشتن برادرت، اوه، یا، مثلاً، به نظر من حتی کشتن مادرت هم مادرکشی

or something like that.

یا چیزی شبیه به آن است.

Like marrying, or not marrying, but killing your mother, something like that.

مثل ازدواج کردن، یا ازدواج نکردن، اما کشتن مادرت، چیزی شبیه به آن.

Uh, suicide means killing yourself.

اوه، خودکشی یعنی خودکشی.

Uh, obviously, these aren't fun things to talk about.

اوه، بدیهی است که اینها چیزهای جالبی برای صحبت کردن نیستند.

But, when you have just an idea like this where you can understand the, the point here,

اما، زمانی که شما فقط ایده ای مانند این دارید که در آن می توانید نکته اینجا، cide را درک کنید

of cide.

.

Okay, even killing something like, uh, like weeds or something like that in your garden.

بسیار خوب، حتی کشتن چیزی مانند علف های هرز یا چیزی شبیه به آن در باغ خود.

You would use a pesticide for doing that.

برای این کار از آفت کش استفاده می کنید.

So, all these things, uh, again, the point here is just to remember something where you

بنابراین، همه این چیزها، اوه، دوباره، نکته اینجا فقط این است که چیزی را به خاطر

can remember the words easily just by understanding the pieces of it.

بسپارید که بتوانید کلمات را به راحتی فقط با درک قطعات آن به خاطر بسپارید.

So, genocide refers to killing a whole group of people, typically, uh, like a race or an

بنابراین، نسل کشی به کشتن یک گروه کامل از مردم، به طور معمول، مانند یک نژاد یا یک

ethnicity.

قوم اشاره دارد.

Uh, like, all green people want to kill all the purple people or something like that.

اوه، همه سبزها می خواهند همه بنفش ها را بکشند یا چیزی شبیه به آن.

So, there's a genocide where they try to kill all of them.

بنابراین، یک نسل کشی وجود دارد که آنها سعی می کنند همه آنها را بکشند.

Genocide.

قتل عام.

Next, contamination.

بعد، آلودگی.

This is a word I've actually covered before in the program, I believe, but it's just such

من معتقدم این کلمه ای است که قبلاً در برنامه به آن پرداخته بودم، اما این

a great word.

کلمه بسیار عالی است.

And you'll see how, again, a lot of words appear over and over again.

و خواهید دید که چگونه، دوباره، بسیاری از کلمات بارها و بارها ظاهر می شوند.

So, they are, again, things that you should be trying to remember more.

بنابراین، آنها دوباره چیزهایی هستند که باید سعی کنید بیشتر به خاطر بسپارید.

But to contaminate something just means to have an influence or a physical thing that's

اما آلوده کردن چیزی فقط به معنای داشتن تأثیر یا یک چیز فیزیکی است

coming into somewhere where it should not be.

که در جایی وارد می شود که نباید باشد.

So, if I have my hands closed like this and nothing can get in, but slowly some gas gets

بنابراین، اگر دست‌هایم را به این شکل بسته باشم و چیزی نتواند وارد شود، اما آرام آرام مقداری گاز

into my hands, it could be contaminating the air that's in here.

به دست‌هایم برسد، ممکن است هوای اینجا را آلوده کند.

And people often talk about contaminated food where you could get food poisoning.

و مردم اغلب در مورد غذای آلوده صحبت می کنند که در آن ممکن است مسمومیت غذایی داشته باشید.

And Carley mentions both of these things in the conversation.

و کارلی در گفتگو به هر دوی این موارد اشاره می کند .

So, food poisoning just means maybe there's some bacteria or some chemical thing or something

بنابراین، مسمومیت غذایی فقط به این معنی است که ممکن است

when you ate some food that was maybe old, or it was contaminated.

وقتی شما غذای قدیمی یا آلوده را خوردید، باکتری یا چیز شیمیایی یا چیزی وجود داشته باشد.

So, other chemicals, or something like that, got into that food that you're eating and

بنابراین، مواد شیمیایی دیگر، یا چیزی شبیه به آن ، وارد آن غذایی که شما می خورید شده و

hurt you in some way.

به نوعی به شما آسیب می زند.

Next, chancy.

بعد، شانس.

Chancy.

شانس.

Now, this is a conversational, native expression, or I guess not an expression, it's just a

حالا، این یک عبارت محاوره ای، بومی است، یا حدس می زنم یک عبارت نیست، فقط یک

word.

کلمه است.

But when you're talking about something being chancy, it means maybe you don't know if it's

اما وقتی در مورد شانس بودن چیزی صحبت می کنید ، به این معنی است که شاید نمی دانید

a good idea or not.

ایده خوبی است یا نه.

So, the conversational example that you'll see in the Master Class video is Carley talking

بنابراین، مثال مکالمه‌ای که در ویدیوی مستر کلاس خواهید دید، کارلی است که در

about some food being kind of chancy.

مورد برخی از غذاها به نوعی شانس صحبت می‌کند.

Where she's looking at something, ah, I don't know if I should eat that or not.

جایی که او به چیزی نگاه می کند، آه، نمی دانم باید آن را بخورم یا نه.

So, chancy, as in I should maybe take a chance by trying to eat that, or maybe I should not

بنابراین، شانس، همانطور که در من شاید باید با تلاش برای خوردن آن فرصتی را به دست بیاورم، یا شاید نباید

take a chance by eating that.

با خوردن آن شانس را به دست بیاورم.

So, you can say, I don't want to chance something where maybe you're, you're thinking that the

بنابراین، می‌توانید بگویید، من نمی‌خواهم در جایی که شاید شما هستید، اتفاقی بیفتم، شما فکر می‌کنید که

result could be bad if you decide to do that thing.

اگر تصمیم به انجام آن کار داشته باشید، نتیجه می‌تواند بد باشد.

Maybe you get hurt or something bad happens.

شاید صدمه ببینی یا اتفاق بدی بیفتد.

Chancy.

شانس.

Chancy.

شانس.

Next, another great word, dismantle.

بعد، یک کلمه عالی دیگر، از بین بردن.

Dismantle.

از بین بردن.

To dismantle means to take something apart.

از بین بردن به معنای جدا کردن چیزی است.

As an example, when you go to a construction company, usually they will put up, they will

به عنوان مثال، وقتی به یک شرکت ساختمانی مراجعه می‌کنید ، معمولاً آن‌ها

assemble, some kind of, uh, uh, structure around that building maybe to protect it or

سازه‌ای را در اطراف آن ساختمان جمع می‌کنند، شاید برای محافظت از آن یا

where some people can walk on things.

جایی که برخی افراد بتوانند روی چیزها راه بروند.

This is called scaffolding.

به این کار داربست می گویند.

That's the name of this physical thing, uh, around buildings.

این نام این چیز فیزیکی است، آه، اطراف ساختمان ها.

Uh, but they take this up, and then they can dismantle it when they are finished.

اوه، اما آنها این موضوع را مطرح می کنند و بعد از اتمام کار می توانند آن را از بین ببرند.

So, it just means to take something apart.

بنابراین، این فقط به معنای جدا کردن چیزی است.

Again, you're not breaking something, uh, you're trying to do it delicately.

باز هم، شما چیزی را نمی شکنید، اوه، سعی می کنید آن را با ظرافت انجام دهید.

We also talk about dismantling a bomb because you don't want to just destroy the bomb because

ما همچنین در مورد خنثی کردن یک بمب صحبت می کنیم زیرا شما نمی خواهید فقط بمب را از بین ببرید

that would hurt you.

زیرا به شما آسیب می رساند.

You want to dismantle something.

شما می خواهید چیزی را از بین ببرید.

So, to delicately take something apart.

بنابراین، با ظرافت چیزی را جدا کنید.

Dismantle.

از بین بردن.

Next, precarious.

بعد، ناپایدار.

Precarious.

پرمخاطره.

Precarious means dangerously unbalanced.

متزلزل به معنای نامتعادل خطرناک است.

So, when I talk about something being precariously balanced, you'll see this in the conversation.

بنابراین، وقتی در مورد چیزی صحبت می‌کنم که به طور نامطمئنی متعادل است، این را در گفتگو خواهید دید.

We're talking about this rock that's covered in, uh, gold leaf foil or gold foil.

ما در مورد این سنگ صحبت می کنیم که با ورق طلا یا ورق طلا پوشانده شده است.

I forget what they call it.

یادم رفته اسمش چیه

But it's balanced on the side of a rock, or at least it looks like it could fall off.

اما در کنار یک سنگ متعادل است، یا حداقل به نظر می رسد که ممکن است سقوط کند.

So, it looks like it's balanced precariously.

بنابراین، به نظر می رسد که به طور نامطمئنی متعادل شده است.

So, if you're in a precarious situation, it means it's unstable in some way where even

بنابراین، اگر در یک موقعیت ناپایدار هستید، به این معنی است که به نحوی ناپایدار است، جایی که

the slightest movement or you could do something just a little bit wrong, and that would cause

حتی کوچکترین حرکت یا شما می توانید کاری را کمی اشتباه انجام دهید، و این باعث

a lot of problems.

ایجاد مشکلات زیادی می شود.

Precarious.

پرمخاطره.

Precarious.

پرمخاطره.

Next, phenomenal.

بعد، فوق العاده.

Phenomenal.

فوق العاده.

You'll hear this a few times.

این را چند بار خواهید شنید.

Carley mentions this.

کارلی به این موضوع اشاره می کند.

Again, this is that idea of exaggerating something because when we're telling a story, we want

باز هم، این همان ایده اغراق کردن چیزی است، زیرا وقتی در حال تعریف یک داستان هستیم، می‌خواهیم

to bring more people into the story, to invite people in and to get their attention.

افراد بیشتری را وارد داستان کنیم، مردم را دعوت کنیم و توجه آنها را جلب کنیم.

And if we just say, “Yeah, the food was really good at the restaurant.”

و اگر فقط بگوییم: "بله، غذا در رستوران واقعا خوب بود."

Then people say, “Oh, okay.”

سپس مردم می گویند: "اوه، باشه."

But if you say, “Wow, the food was phenomenal.”

اما اگر بگویید: "وای، غذا فوق العاده بود."

I mean, phenomenal is a pretty amazing thing.

منظورم این است که پدیده فوق العاده چیز بسیار شگفت انگیزی است.

If you really say something is phenomenal, that's the most, best, excellent kind of thing

اگر واقعاً می گویید چیزی خارق العاده است، این بهترین، بهترین و عالی ترین چیزی است

you could think of.

که می توانید به آن فکر کنید.

So phenomenal just means amazing, really fantastic.

بنابراین خارق العاده فقط به معنای شگفت انگیز، واقعا خارق العاده است.

But again, when native speakers are using these expressions, try not to rank them perfectly.

اما باز هم، زمانی که افراد بومی از این عبارات استفاده می کنند، سعی کنید آنها را به طور کامل رتبه بندی نکنید.

Like, well, there's great and then phenomenal.

مانند، خوب، عالی و سپس فوق العاده وجود دارد.

Some food actually might be just pretty good, but people call it phenomenal because they

برخی از غذاها در واقع ممکن است بسیار خوب باشند، اما مردم آن را خارق العاده می نامند

are exaggerating.

زیرا اغراق می کنند.

Exaggerating.

اغراق آمیز.

Next equivalent.

معادل بعدی

Equivalent.

معادل.

You'll hear this as equivalent or equivalent.

شما این را به عنوان معادل یا معادل خواهید شنید.

Equivalent.

معادل.

Equivalent.

معادل.

This is the ‘schwa’ sound equivalent.

این معادل صدای «schwa» است.

So, this is the same sound, like, about or panda a, a, equivalent.

بنابراین، این همان صدا، مانند، در مورد یا پاندا a، a، معادل است.

Uh, we don't want to talk about, uh, pronunciation too much because, again, you'll hear both

اوه، ما نمی‌خواهیم زیاد در مورد تلفظ صحبت کنیم، زیرا، دوباره، شما هر

of these equivalent or equivalent because people are thinking of it as equal, and this

دوی این معادل‌ها یا معادل‌ها را خواهید شنید، زیرا مردم آن را برابر می‌دانند، و

is what it means.

معنی آن همین است.

So, you could say in a regular casual conversational way, that two things are equal.

بنابراین، می‌توانید به روشی معمولی و معمولی بگویید که دو چیز برابر هستند.

Or, if you want to sound a bit more educational, or a bit more educated I should say, you would

یا اگر می‌خواهید کمی آموزشی‌تر به نظر برسید ، یا باید بگویم کمی تحصیلکرده‌تر به نظر می‌رسید، می‌توانید

say the things sound equivalent or they are equivalent.

مواردی را که به نظر می‌رسند یا معادل هستند، بگویید .

So, uh, my job here and the one I had in some other country, even though they're in different

بنابراین، اوه، شغل من اینجا و شغلی که در یک کشور دیگر داشتم، اگرچه آنها در

places, uh, the position is equivalent.

جاهای مختلف هستند، اوه، موقعیت برابر است.

Equivalent.

معادل.

Next, a great conversational term, this is sweet.

بعد، یک اصطلاح مکالمه عالی، این شیرین است.

To call someone sweet.

کسی را شیرین صدا کردن

They, usually, this means they are a very kind person in the same way that maybe some

آنها معمولاً به این معنی است که آنها یک فرد بسیار مهربان هستند، به همان ترتیب که ممکن است برخی از

fruit is sweet.

میوه ها شیرین باشد.

Uh, so we're not using it in that literal sense.

اوه، پس ما از آن به معنای واقعی کلمه استفاده نمی کنیم.

We're saying, “Wow, that was so sweet of you.

ما می گوییم، "وای، این از شما خیلی شیرین بود .

Thank you for giving me some chocolate,” or something.

ممنون که به من مقداری شکلات دادی، یا چیزی مشابه.

Typically, this is something used by women rather than men.

به طور معمول، این چیزی است که توسط زنان استفاده می شود تا مردان.

Men can use it, uh, but women typically are talking about maybe a child doing something.

مردها می توانند از آن استفاده کنند، اما خانم ها معمولاً در مورد اینکه ممکن است یک کودک کاری انجام دهد صحبت می کنند.

Like, “Oh, that little boy gave me a flower,” or something like that.

مانند "اوه، آن پسر کوچک به من گل داد" یا چیزی شبیه به آن.

How sweet.

چقدر شیرین.

So, that was very sweet.

پس خیلی شیرین بود

How sweet of you.

چقدر تو شیرین

How sweet of you.

چقدر تو شیرین

Next, legitimate.

بعد، مشروع.

Legitimate.

مشروع.

Legitimate just means something that's actual or real or the correct thing.

مشروع فقط به معنای چیزی است که واقعی یا واقعی یا درست است.

Uh, you could have a legitimate ruler as a ruler of a company, or a ruler of, uh, a kingdom,

اوه، شما می توانید یک حاکم مشروع به عنوان حاکم یک گروه یا یک حاکم، اوه، یک پادشاهی،

something like that.

چیزی شبیه به آن داشته باشید.

Uh, like, if a father dies and his son becomes the legitimate ruler, uh, the next person

اوه، مثلاً اگر پدری بمیرد و پسرش حاکم مشروع شود، آه، نفر

to become king.

بعدی که پادشاه می شود.

Or, usually, a story might have, like, someone that's not the legitimate king, uh, becomes

یا، معمولاً، ممکن است یک داستان، مثلاً کسی باشد که پادشاه قانونی نیست، اوه،

king.

پادشاه شود.

Like, the story of the Lion King is a perfect example that.

مانند، داستان شیر شاه نمونه کاملی است که.

So, the illegitimate king is Scar.

پس پادشاه نامشروع اسکار است.

He's the, the uncle of young Simba, the lion.

او عموی سیمبای جوان، شیر است.

And he becomes the, the king of that.

و او می شود، پادشاه آن.

I don't know if you've seen that movie or not.

نمی دانم آن فیلم را دیده اید یا نه.

But anyway, the idea is still there.

اما به هر حال، این ایده هنوز وجود دارد.

So, it just means something that's, uh, real or correct for legitimate.

بنابراین، این فقط به معنای چیزی است که واقعی یا صحیح برای مشروع است.

Legitimate.

مشروع.

Next proximity.

نزدیکی بعدی

Proximity.

نزدیکی.

Proximity just means the relationship of how close something is to something else.

نزدیکی فقط به معنای رابطه نزدیک بودن چیزی به چیز دیگر است.

And it could be physical proximity.

و این می تواند نزدیکی فیزیکی باشد.

Like, right now, the proximity of me and this board behind me, we are quite close.

مثلا همین الان نزدیکی من و این تخته پشت سرم، خیلی نزدیکیم.

So, it's very close proximity.

بنابراین، بسیار نزدیک است.

But, you could also talk about the proximity of something like an idea where I have an

اما، شما همچنین می توانید در مورد نزدیکی چیزی مانند یک ایده صحبت کنید که در آن من یک

idea and someone else has an idea, uh, and they're, it's, they are quite proximate.

ایده دارم و شخص دیگری ایده ای دارد، اوه ، و آنها کاملاً نزدیک هستند.

The, the ideas are quite related to each other or quite similar.

ایده ها کاملاً به یکدیگر یا کاملاً مشابه هستند.

Or, you could say they're very different.

یا، می توانید بگویید آنها بسیار متفاوت هستند.

So, in close proximity or maybe a faraway distance from that other thing.

بنابراین، در نزدیکی یا شاید در فاصله ای دور از آن چیز دیگر.

Proximity.

نزدیکی.

Proximity.

نزدیکی.

Next, isolating.

بعد، منزوی کردن.

Isolating.

منزوی کردن.

An isolating thing, or an isolating feeling.

یک چیز منزوی یا یک احساس منزوی.

To be isolated means you're separate from other people.

منزوی شدن به این معنی است که از دیگران جدا هستید .

So, you could have a very isolating feeling, or you feel isolated.

بنابراین، شما می توانید یک احساس بسیار منزوی داشته باشید، یا احساس انزوا کنید.

Maybe you move to a new town, and though there are many other people living there, you don't

شاید شما به یک شهر جدید نقل مکان کنید، و با وجود اینکه افراد زیادی در آنجا زندگی می کنند،

really know anybody yet, so you feel very isolated.

هنوز کسی را نمی شناسید، بنابراین بسیار احساس انزوا می کنید.

Isolated.

جدا شده.

Next, assertive.

بعد، قاطعانه.

Assertive.

اظهار کننده.

When you are assertive or you are asserting yourself, it means you are, uh, showing yourself.

وقتی قاطع هستید یا خودتان را ادعا می کنید، به این معنی است که دارید خود را نشان می دهید.

You're being proud.

داری افتخار میکنی

You are not being nervous.

شما عصبی نیستید.

You're not being shy.

شما خجالتی نیستید

You're being assertive.

شما قاطعیت دارید

So, I want to walk up if I see some beautiful woman, and I say, oh wow, I want to go ask

بنابراین، من می خواهم اگر یک زن زیبا را ببینم ، راه بروم و می گویم، اوه وای، می خواهم بروم

her for her phone number or something.

از او شماره تلفن یا چیزی را بپرسم.

If I'm shy, if I'm timid, to be timid, this means shy or you're a little bit nervous about

اگر من خجالتی هستم، اگر خجالتی هستم، ترسو بودن، این به معنای خجالتی بودن است یا شما در مورد چیزی کمی عصبی هستید

something, uh, then I don't walk up to her.

، اوه، پس من به سمت او نمی روم.

But if I'm assertive, I want to assert myself.

اما اگر من قاطع باشم، می خواهم خودم را اثبات کنم.

I want to walk up and be proud and have confidence and communicate, uh, in a strong way.

من می خواهم بلند شوم و افتخار کنم و اعتماد به نفس داشته باشم و به شیوه ای قوی ارتباط برقرار کنم.

So, you should be thinking in the same way when you're practicing and speaking English.

بنابراین، زمانی که در حال تمرین و صحبت کردن به زبان انگلیسی هستید، باید به همان شیوه فکر کنید.

Be assertive.

قاطع باشید.

It's okay even if you make a mistake.

اشکالی ندارد حتی اگر اشتباه کنید.

You see, even right now, I'm a native speaker and when I make mistakes in these videos,

ببینید، حتی در حال حاضر، من یک زبان مادری هستم و وقتی در این ویدیوها اشتباه

it happens sometimes.

می کنم، گاهی اوقات این اتفاق می افتد.

It's okay.

مشکلی نیست.

But I'm still assertive, and the reason I'm assertive is because I believe that this is

اما من همچنان قاطع هستم و دلیل قاطعیت من این است که معتقدم این

important information, and if you can learn how to speak, it will improve your life.

اطلاعات مهمی است و اگر بتوانید نحوه صحبت کردن را یاد بگیرید ، زندگی شما را بهبود می بخشد.

So, it's okay if I make a mistake.

بنابراین، اگر من اشتباه کنم، اشکالی ندارد.

I have a good reason to be assertive.

من دلیل خوبی برای قاطعیت دارم.

So, think about that for yourself as you're learning.

بنابراین، زمانی که در حال یادگیری هستید، در مورد آن فکر کنید .

Just a quick tip about, uh, controlling the confidence, especially if you feel nervous

فقط یک نکته سریع در مورد کنترل اعتماد به نفس، به خصوص اگر از صحبت کردن عصبی هستید

about speaking.

.

It's okay to be assertive because you could potentially help people, even if you're just

بد نیست قاطع باشید زیرا به طور بالقوه می توانید به مردم کمک کنید، حتی اگر فقط

getting into conversations to listen.

برای گوش دادن وارد مکالمه شوید.

Be assertive.

قاطع باشید.

Assertive.

اظهار کننده.

And the final one is ASAP.

و آخرین مورد ASAP است.

You can also hear this spoken as A-Sap, and this just means as soon as possible.

شما همچنین می توانید این را به عنوان A-Sap بشنوید، و این به این معنی است که در اسرع وقت.

So, this is something that you will hear sometimes in a more professional setting or an academic

بنابراین، این چیزی است که گاهی اوقات در یک محیط حرفه ای تر یا یک

setting, uh, when you're asking someone please respond.

محیط آکادمیک می شنوید، اوه، وقتی از کسی می خواهید که لطفا پاسخ دهید.

Or, let me know about the answer to this thing ASAP or A-Sap.

یا در مورد پاسخ به این چیز ASAP یا A-Sap به من اطلاع دهید.

Uh, but again, it's a very conversational expression as well.

اوه، اما باز هم، این یک عبارت بسیار محاوره ای است.

So, you will hear this in just everyday speaking with other people.

بنابراین، شما این را فقط در صحبت روزمره با افراد دیگر خواهید شنید.

So, let me know A-Sap or ASAP.

بنابراین، به من اطلاع دهید A-Sap یا ASAP.

You can hear both of these things.

شما می توانید هر دوی این موارد را بشنوید.

And again, it just means as soon as possible.

و دوباره، این فقط به این معنی است که در اسرع وقت.

ASAP.

هر چه سریعتر.

Now, let's get into the longer phrases and expressions for this month.

حالا بیایید وارد عبارات و عبارات طولانی تر این ماه شویم.

First, I want to just explain something very quickly.

اول، من فقط می خواهم چیزی را خیلی سریع توضیح دهم .

Again, I mentioned earlier in this lesson about watching not only the words or listening

مجدداً، قبلاً در این درس در مورد تماشای نه تنها کلمات یا گوش دادن

to the words that people use, but the way people speak to try to understand their personality

به کلماتی که مردم استفاده می‌کنند، بلکه نحوه صحبت افراد برای درک شخصیت آنها

and how that changes the words that they might choose to speak with.

و اینکه چگونه کلماتی را که ممکن است برای صحبت با آنها انتخاب کنند تغییر می‌دهد، اشاره کردم.

So, me, again, I can be a little bit sarcastic as are many people from the United States.

بنابراین، من، دوباره، می‌توانم مانند بسیاری از مردم ایالات متحده، کمی کنایه آمیز باشم.

Carly is a little bit sarcastic as well.

کارلی نیز کمی کنایه آمیز است.

Uh, and if you've been a member with us for a while, you can go back and watch some of

اوه، و اگر مدتی با ما عضو شده‌اید، می‌توانید به عقب برگردید و برخی

the previous conversations that she's joined us on.

از مکالمات قبلی که او به ما پیوسته است را تماشا کنید.

I really enjoyed the paranormal activity lesson.

من از درس فعالیت های ماوراء الطبیعه بسیار لذت بردم.

Uh, that was a great one.

اوه، این یکی عالی بود

We were talking about ghosts and things like that.

داشتیم در مورد ارواح و چیزهایی از این قبیل صحبت می کردیم.

Uh, but in the conversation, you'll hear me describing something, and I say, “As fun

اوه، اما در مکالمه، می‌شنوید که من چیزی را توصیف می‌کنم، و من می‌گویم: "هر چقدر

as that would be.”

هم که جالب باشد."

So, I'm using it in a sarcastic way meaning that I don't think something would be fun.

بنابراین، من از آن به شیوه ای طعنه آمیز استفاده می کنم به این معنی که فکر نمی کنم چیزی سرگرم کننده باشد.

As an example, I might say, “Yeah, as fun as it would be to have a picnic in the rain,

به عنوان مثال، می‌توانم بگویم: «آره، همان‌قدر که داشتن یک پیک‌نیک زیر باران

I, I don't think, uh, I'll have time to do that today.”

لذت‌بخش است، فکر نمی‌کنم، اوه، امروز وقت داشته باشم که این کار را انجام دهم .»

So, maybe a friend of mine says, “Hey, Drew.

بنابراین، شاید یکی از دوستانم بگوید: «هی، درو.

We should go out to a picnic.”

ما باید برای پیک نیک برویم.»

Uh, and I say, “Well it's, it looks like it's going to rain today.”

اوه، و من می گویم، "خب، به نظر می رسد امروز باران خواهد بارید."

Well, I guess as fun as it would be to have a picnic in the rain, as great as it would

خوب، حدس می‌زنم به همان اندازه که داشتن یک پیک نیک زیر باران لذت‌بخش است، همان‌قدر که می‌تواند لذت بخش

be, as entertaining as it would be to have a picnic in the rain, I won't be able to go

باشد، همانقدر سرگرم کننده باشد که پیک نیک زیر باران داشته باشیم، امروز نخواهم توانست

with you today.

با شما همراه شوم. .

Or, I don't think, ah, maybe, I'll be able to do something.

یا، فکر نمی کنم، آه، شاید بتوانم کاری انجام دهم.

But it's a great phrase that you can put a different word in there.

اما این یک عبارت عالی است که می توانید یک کلمه متفاوت در آن قرار دهید.

As fun as it will be, as great as it will be, as awesome as it will be.

همانطور که سرگرم کننده خواهد بود، به همان اندازه که عالی خواهد بود، به همان اندازه که عالی خواهد بود.

But, again, you're using it in a sarcastic way.

اما، دوباره، شما از آن به شیوه ای طعنه آمیز استفاده می کنید.

Now, you can use this in an actual serious way where you say, “Wow, as great as it

حالا، می‌توانید از این به شکلی جدی استفاده کنید، جایی که می‌گویید: «وای،

would be to join you at the party, I’m, I'm un, uh, unable to join you.”

چقدر عالی است که در مهمانی به شما بپیوندم، من نمی‌توانم، اوه، نمی‌توانم به شما بپیوندم».

So, I'm, uh, too busy, or I have some other thing that I can't, uh, I can't join you for.

بنابراین، من خیلی سرم شلوغ است، یا چیز دیگری دارم که نمی توانم، اوه، نمی توانم به شما بپیوندم.

So again, the way that you're speaking it, and your personality, these are all things

بنابراین باز هم، نحوه صحبت شما و شخصیت شما، همه چیزهایی هستند

that help to shape the way that you speak.

که به شکل دادن به نحوه صحبت شما کمک می کنند.

So, as great as it would be to do something, as great as it would be to, uh, to go travel

بنابراین، به همان اندازه که انجام کاری عالی است، همانقدر عالی است که، آه، سفر

and travel the world and meet you right now.

و سفر به دنیا و ملاقات با شما همین الان.

I've got work tomorrow, so I can't do it.

من فردا کار دارم، پس نمی توانم آن را انجام دهم.

So, as great as it would be, as fun as it would be.

بنابراین، به همان اندازه که می تواند عالی باشد، به همان اندازه که می تواند سرگرم کننده باشد.

And then again, the meaning of it is just in the conversation, whatever your personality

و باز هم معنای آن فقط در مکالمه است، هر چه شخصیت شما

is.

باشد.

So, you can be sarcastic, or you can be serious.

بنابراین، شما می توانید طعنه آمیز باشید، یا می توانید جدی باشید.

Next, another way of changing something slightly as a native speaker, when you say, “I've

بعد، روش دیگری برای تغییر جزئی چیزی به عنوان یک زبان مادری، زمانی که می گویید: «من

never done something myself.”

خودم هرگز کاری انجام نداده ام».

Just adding the myself at the end of that, it makes it sound a little bit more conversational,

فقط با اضافه کردن خودم در پایان آن، آن را کمی محاوره‌ای‌تر

and just a bit more friendly.

و فقط کمی دوستانه‌تر می‌کند.

So, I've never done that.

بنابراین، من هرگز این کار را انجام نداده ام.

So, a friend of mine says, “Oh, have you ever been to France?”

بنابراین، یکی از دوستانم می گوید: "اوه، آیا تا به حال به فرانسه رفته ای؟"

I can say, “No, I've never been to France.”

می توانم بگویم، "نه، من هرگز به فرانسه نرفته ام."

Or, I could say, “I've never been to France myself.”

یا می‌توانم بگویم، "من خودم هرگز به فرانسه نرفته‌ام."

So, I'm saying exactly the same thing.

خب منم دقیقا همینو میگم

The meaning doesn't change at all, but it just becomes a little bit more casual, a little

معنی به هیچ وجه تغییر نمی‌کند، اما فقط کمی معمولی‌تر، کمی دوستانه‌تر، کمی

bit more friendly, little bit more native sounding, uh, adding the myself at the end

صدای بومی‌تر می‌شود، اوه، در پایان آن خودم را اضافه

of that.

می‌کنم.

So again, it doesn't change the meaning at all.

پس باز هم معنی را به هیچ وجه تغییر نمی دهد .

But you're just saying, well, yeah, like, myself.

اما تو فقط می گویی، خوب، آره، مثل خودم.

Like, me, I haven't been there.

مثل من، من آنجا نرفته ام.

Or, I haven't been there myself.

یا، من خودم آنجا نرفته ام.

Next, another expression that happens, uh, or does this same thing of just sounding a

بعد، عبارت دیگری که اتفاق می‌افتد، یا همین کار را انجام می‌دهد که

little bit more casual and conversational is perfectly okay.

کمی معمولی‌تر و محاوره‌ای‌تر به نظر می‌رسد ، کاملاً اشکالی ندارد.

Now, this sounds kind of a weird expression, when okay just means, yeah, it's not too good,

حالا، این یک تعبیر عجیب به نظر می رسد، وقتی خوب فقط به این معنی است، بله، خیلی خوب نیست،

not too bad, just, it's just okay.

خیلی بد نیست، فقط، خوب است.

So, perfectly okay is like, “Wow, it’s, like, really perfectly okay.”

بنابراین، کاملاً اوکی مانند این است که "وای ، واقعاً کاملاً خوب است."

But you'll hear this, again, just used as a, uh, a more conversational way of saying

اما شما دوباره این را خواهید شنید، فقط به عنوان یک روش محاوره ای تر برای گفتن

that something is okay.

اینکه چیزی درست است استفاده می شود.

It's almost like the word okay is just too short, and people want to give a little bit

تقریباً مثل این است که کلمه خوب خیلی کوتاه است، و مردم می‌خواهند کمی

longer explanation or definition just to sound a bit more conversational, uh, and a bit more

توضیح یا تعریف طولانی‌تر بدهند تا کمی محاوره‌تر به نظر برسند ، اوه، و کمی

friendly about, you know, the way that they're speaking.

دوستانه‌تر، می‌دانید، نحوه صحبت کردنشان. .

So, I could say it's perfectly fine to do this, or it's perfectly okay to do this.

بنابراین، می توانم بگویم انجام این کار کاملاً خوب است، یا انجام این کار کاملاً اشکالی ندارد.

But, maybe you want to do this other thing as well.

اما، شاید شما بخواهید این کار دیگر را نیز انجام دهید.

It doesn't change the meaning at all.

اصلا معنی رو عوض نمیکنه

You can say it's okay to do something, but you'll sound a bit more casual and conversational.

می توانید بگویید انجام کاری اشکالی ندارد، اما کمی معمولی تر و محاوره ای تر به نظر می رسید.

Try this expression with your friends instead of just saying it's okay to do something,

این عبارت را با دوستان خود امتحان کنید به جای اینکه فقط بگویید انجام کاری اشکالی ندارد،

say it's perfectly okay.

بگویید کاملاً اشکالی ندارد.

They will say, “Wow, like, where did you learn that?”

آنها می گویند: "وای، این را از کجا یاد گرفتی؟"

Because it's really something that non-native speakers don't use.

زیرا واقعاً چیزی است که افراد غیر بومی از آن استفاده نمی کنند.

Perfectly okay.

کاملا خوبه

Next, this is a common thing, and I want you to just listen carefully because here is a

بعد، این یک چیز رایج است، و من از شما می‌خواهم که فقط با دقت گوش کنید، زیرا در اینجا یک

common mistake that native speakers will make, and it's something that you can make in your

اشتباه رایج است که بومی‌ها مرتکب می‌شوند، و این چیزی است که می‌توانید در مکالمات خود انجام دهید

conversations as well that you shouldn't worry about.

و نباید نگران آن باشید .

It is something that you should pay attention to for your writing.

این چیزی است که باید برای نوشتن خود به آن توجه کنید.

And this is whether you use me or I in a conversation.

و این است که آیا شما از من یا من در یک مکالمه استفاده می کنید.

Now, you’ll hear conversate, uh, you'll hear in our conversation, Carley says, “My

اکنون، شما مکالمه را خواهید شنید، اوه، در مکالمه ما خواهید شنید، کارلی می گوید: "من

friend and me.”

و دوستم."

Or, me and my friend do something.

یا من و دوستم کاری انجام می دهیم.

So, the, the way to know whether one of these is correct or not is to remove the other person

بنابراین، راه تشخیص صحیح بودن یا نبودن یکی از این موارد، حذف شخص دیگر

from the sentence.

از جمله است.

And this is just to learn to use it correctly.

و این فقط برای یادگیری استفاده صحیح از آن است.

So, if you say, “Me and my friend went to Canada.”

بنابراین، اگر بگویید، "من و دوستم به کانادا رفتیم."

Me and my friend or my friend and me went to Canada.

من و دوستم یا من و دوستم رفتیم کانادا.

Now, if you remove ‘my friend,’ you would just have me went to Canada.

حالا، اگر «دوست من» را حذف کنید، فقط می‌خواهید به کانادا بروم.

And you wouldn't say me went to Canada.

و نمی گویید من به کانادا رفتم.

You’d say I went to Canada.

می گویید من به کانادا رفتم.

So, the correct answer becomes my friend and I went to Canada.

بنابراین، پاسخ صحیح می شود دوست من و من به کانادا رفتم.

Or, I and my friend.

یا من و دوستم

But typically, when we're speaking logically, it doesn't matter if you say my friend and

اما معمولاً وقتی منطقی صحبت می کنیم، فرقی نمی کند که بگوییم من و

I or I and my friend.

دوستم یا من و دوستم.

But typically, we want to kind of show respect to the other person.

اما به طور معمول، ما می خواهیم به نوعی به شخص مقابل احترام بگذاریم.

So, we say that other person first.

بنابراین، ابتدا آن شخص دیگر را می گوییم.

So, my friend and I, my wife and I or my other, you know, my family and I did something.

بنابراین، من و دوستم، من و همسرم یا دیگری، می دانید، من و خانواده ام کاری انجام دادیم.

So, you don't usually say I and my family did something.

بنابراین، معمولاً نمی گویید من و خانواده ام کاری انجام دادیم.

You're saving yourself as the, the last person.

شما خود را به عنوان آخرین نفر نجات می دهید.

Uh, like, John, Frank, Tommy and I went to something.

اوه، مثل جان، فرانک، تامی و من سراغ چیزی رفتیم.

So again, you're, you're showing respect to those other people by saying yourself last.

پس باز هم، شما با گفتن آخرين خود به ديگران احترام مي گذاريد.

But this is a thing in conversations where, don't worry too much if you say me or I because

اما این موضوع در مکالماتی است که در آن، اگر من یا من می گویید زیاد نگران نباشید زیرا افراد

native speakers make this mistake.

بومی این اشتباه را انجام می دهند.

I'm sure I've made it, uh, many times.

من مطمئن هستم که من آن را بارها ساخته ام.

Even if you go back and watch the lessons, I might accidentally say, uh, me instead of

حتی اگر به عقب برگردید و درس‌ها را تماشا کنید ، ممکن است به طور تصادفی به جای من بگویم اوه، من

I.

.

But nobody cares in the conversation, number one, because they understand my meaning.

اما هیچ‌کس در مکالمه اهمیتی نمی‌دهد، شماره یک، زیرا آنها معنای من را می‌فهمند.

And number two, nobody's going to stop.

و شماره دو، هیچ کس متوقف نخواهد شد.

I mean everybody makes mistakes like this in conversations.

منظورم این است که همه در مکالمات چنین اشتباهاتی می کنند.

And these kinds of mistakes are not that important.

و این نوع اشتباهات چندان مهم نیستند.

But making a mistake where you say, like, two cat are on the table instead of two cats

اما اشتباه می کنید که می گویید، به جای دو گربه روی میز، دو گربه

are on the table.

روی میز هستند.

That's a common mistake, uh, that a non-native speaker would make, but a native speaker would

این یک اشتباه رایج است، اوه، که یک فرد غیر بومی مرتکب می شود، اما یک زبان مادری این را

not say that.

نمی گوید.

Next, when we're talking about show-and-tell, and this is where you're introducing something

بعد، وقتی در مورد نمایش و گفتن صحبت می کنیم، و اینجا جایی است که شما چیزی را معرفی می کنید

while physically showing something.

در حالی که به صورت فیزیکی چیزی را نشان می دهید.

Often younger children at school, they have show-and-tell, maybe, days at their school

اغلب بچه‌های کوچک‌تر در مدرسه ، شاید روزهایی را در مدرسه‌شان به نمایش

where they have to bring some object.

بگذارند که باید چیزی بیاورند.

Or, they bring a favorite toy or a pet that they have for show-and-tell.

یا یک اسباب بازی مورد علاقه یا حیوان خانگی را که برای نمایش و گفتن دارند می آورند.

So, they're going to explain something.

بنابراین، آنها قصد دارند چیزی را توضیح دهند.

I want to show you something.

من میخواهم به تو چیزی نشان بدهم.

So, we did a bit of show-and-tell, or we will do that.

بنابراین، ما کمی نمایش و گفتن انجام دادیم، یا این کار را خواهیم کرد.

You will see that in the conversation where we're talking about showing something and

شما در مکالمه ای که در مورد نشان دادن چیزی و

talking about it at the same time.

صحبت در مورد آن در همان زمان صحبت می کنیم، خواهید دید.

Show-and-tell.

نشان بدهید و بگویید.

Now, when you're showing something, a great phrase you can use, this could be while you're

اکنون، وقتی چیزی را نشان می‌دهید، یک عبارت عالی که می‌توانید استفاده کنید، این می‌تواند زمانی باشد که در حال

giving a presentation.

ارائه یک ارائه هستید.

Right, right behind me, if I have, uh, a graph or some kind of chart, I could say, “As

درست، درست پشت سرم، اگر یک نمودار یا نوعی نمودار داشته باشم، می‌توانم بگویم: «همانطور

you can see.”

که می‌بینید».

As you can see, and then I'm doing something.

همانطور که می بینید، و بعد من دارم کاری انجام می دهم.

So, I'm illustrating something.

بنابراین، من چیزی را به تصویر می کشم.

I want to show you a picture and then say, as you can see, something, something, something.

من می خواهم یک عکس به شما نشان دهم و سپس همانطور که می بینید بگویم، چیزی، چیزی، چیزی.

As you can see, this is a really great way to learn.

همانطور که می بینید، این یک راه واقعا عالی برای یادگیری است.

As you can see, something.

همانطور که می بینید، چیزی.

Now, keep in mind, this is where the idea comes from.

اکنون، به خاطر داشته باشید، این ایده از اینجا می آید.

I'm physically showing something to you.

من از نظر فیزیکی چیزی به شما نشان می دهم.

As you can see.

همانطور که می بینید.

But, you can also use as you can see when you're just explaining something, maybe trying

اما، می‌توانید زمانی که فقط چیزی را توضیح می‌دهید، همانطور که می‌بینید، استفاده کنید، شاید سعی

to paint a picture in the mind of the person listening to you.

کنید تصویری را در ذهن شخصی که به شما گوش می‌دهد ترسیم کنید.

So, you can describe something, and I was, I was standing there, and I had to, uh, talk

بنابراین، شما می توانید چیزی را توصیف کنید ، و من آنجا ایستاده بودم، و باید، اوه،

to the police.

با پلیس صحبت می کردم.

And there was a big problem.

و یک مشکل بزرگ وجود داشت.

There was a traffic accident or something like that.

یک تصادف رانندگی یا چیزی شبیه به آن رخ داده است.

As you can see, I was in a lot of trouble.

همونطور که میبینید خیلی به دردسر افتادم.

So, you can't physically see me.

بنابراین، شما از نظر فیزیکی نمی توانید من را ببینید.

I'm not there.

من آنجا نیستم.

You're not there with me, but we can talk about that thing, and I can use that expression

شما با من نیستید، اما ما می توانیم در مورد آن موضوع صحبت کنیم، و من می توانم از آن عبارت

in that way.

در آن راه استفاده کنم.

As you can see.

همانطور که می بینید.

As you can see.

همانطور که می بینید.

Now, a funny expression Carley uses in the conversation is, in American.

حال، یک عبارت خنده دار که کارلی در مکالمه به کار می برد، به زبان آمریکایی است.

So, she's talking about in English.

بنابراین، او در مورد آن به زبان انگلیسی صحبت می کند.

Uh, but sometimes people will use this as a joke.

اوه، اما گاهی اوقات مردم از این به عنوان شوخی استفاده می کنند.

Like, “Oh, I was speaking American,” even though that's not an actual name of a language.

مانند «اوه، من داشتم آمریکایی صحبت می‌کردم»، اگرچه این نام واقعی یک زبان نیست.

Uh, but just listen for that in the conversation when she's talking about translating things,

اوه، اما وقتی او در مورد ترجمه چیزها صحبت می کند، فقط در مکالمه به آن گوش دهید

uh, and speaking.

.

Oh, I, I have to say something in American.

اوه، من باید چیزی به زبان آمریکایی بگویم.

In American.

به زبان آمریکایی.

She really means English, or specifically American English.

او واقعاً به معنای انگلیسی یا به طور خاص انگلیسی آمریکایی است.

Next, yet another exaggeration, I would have died.

بعد، باز یک اغراق دیگر، من می مردم .

I would've died.

من میمردم

Now, if you are really embarrassed about something, wow, I, I went to the party and I almost wore

حالا اگر واقعاً از چیزی خجالت می کشی، وای، من به مهمانی رفتم و تقریباً

the same dress or the same shirt or the same something, uh, as another friend of mine.

همان لباس یا همان پیراهن یا همان چیزی را پوشیدم، اوه، به عنوان یکی دیگر از دوستانم.

And, if I had done that, oh, I would have died.

و اگر این کار را می کردم، اوه، می مردم .

Now, you don't actually mean that you would have died.

حالا منظورت این نیست که میمردی.

But this is a very common conversational expression, especially with younger women like Carley,

اما این یک عبارت محاوره‌ای بسیار رایج است، مخصوصاً با زنان جوان‌تری مانند کارلی،

that are very excited about something and they're exaggerating what they would have

که در مورد چیزی بسیار هیجان‌زده هستند و در حال اغراق می‌کنند که چه

happened, or what would have happened, uh, if they did something.

اتفاقی می‌افتد، یا چه اتفاقی می‌افتاد، آه، اگر کاری انجام می‌دادند.

So, I would have died.

بنابراین، من می مردم.

Now, she can be a bit more serious.

حالا، او می تواند کمی جدی تر باشد.

Like, if I actually, uh, swam with some sharks, I would have died.

مثلاً اگر واقعاً با چند کوسه شنا می کردم، می مردم.

So, there was a, a real problem.

بنابراین، یک مشکل واقعی وجود داشت.

You can use it in that way.

شما می توانید آن را در آن راه استفاده کنید.

Again, the language is the same.

باز هم زبان همان است.

I would have died, but the meaning changes depending on the context.

من می مردم، اما بسته به زمینه، معنا تغییر می کند.

So, depending on the conversation or the situation.

بنابراین، بسته به گفتگو یا موقعیت.

And it also depends on the speaker.

و همچنین بستگی به گوینده دارد.

So, if you're being sarcastic, if you're exaggerating or if you're being serious, I would've died.

بنابراین، اگر کنایه می‌زنید، اگر اغراق می‌کنید یا اگر جدی می‌گویید، من می‌مردم.

I would've died.

من میمردم

Next, all around.

بعد، همه اطراف.

All around.

اطراف.

You'll hear Carley describing the prices.

می شنوید که کارلی قیمت ها را توصیف می کند.

And again, we'll talk more about the specific tourism and traveling things in the Fluency

و مجدداً در درس Fluency Corner در مورد موارد خاص گردشگری و سفر بیشتر صحبت خواهیم کرد

Corner lesson.

.

But in the, or just for this lesson where we're talking about all around.

اما در، یا فقط برای این درس که ما در مورد آن صحبت می کنیم.

So, Carley was saying, “All around, the prices are pretty cheap.”

بنابراین، کارلی می گفت: "در همه جا، قیمت ها بسیار ارزان هستند."

Or, you could say the prices are pretty cheap all around.

یا می توانید بگویید که قیمت ها در همه جا بسیار ارزان هستند .

So, all around, just meaning the different parts like maybe the food and the transportation

بنابراین، در اطراف، فقط به معنای قسمت های مختلف مانند شاید غذا، حمل و نقل

and housing and other things like that.

و مسکن و چیزهای دیگر مانند آن است.

So, in general, or even the different parts of something altogether, are quite cheap.

بنابراین، به طور کلی، یا حتی قسمت های مختلف یک چیزی در کل، بسیار ارزان هستند.

All around.

اطراف.

You could talk about someone being, maybe, all around a great student.

شما می توانید در مورد کسی صحبت کنید که، شاید ، در اطراف یک دانش آموز عالی است.

So, they're good at, uh, history and math and science and many different subjects as

بنابراین، آنها در تاریخ و ریاضیات و علوم و بسیاری از موضوعات مختلف

well.

نیز خوب هستند.

Again, we're just talking about the different parts, and each of these is good together.

باز هم، ما فقط در مورد بخش های مختلف صحبت می کنیم ، و هر کدام از این ها با هم خوب هستند.

So together, all together, all around.

پس با هم، همه با هم، همه اطراف.

They're all very good.

همشون خیلی خوبن

Next, very quickly, nowadays.

بعد، خیلی سریع، امروزه.

Nowadays.

این روزها.

I've talked about this, again.

من دوباره در مورد این صحبت کردم.

But you'll see, again and again, lots, uh, lots of phrases appear again and again in

اما بارها و بارها خواهید دید که عبارات زیادی در مکالمات ظاهر می شود

conversations.

.

So, it's always great to review them.

بنابراین، مرور آنها همیشه عالی است.

Nowadays just means as opposed to time in the past.

امروزه فقط به معنای بر خلاف زمان در گذشته است.

So, contrasted with this, or the opposite of this, you could say back in the day or

بنابراین، در تضاد با این، یا برعکس این، می‌توان گفت

in the olden days.

در زمان‌های گذشته یا قدیم.

In the olden days.

در قدیم.

So, nowadays, or you could just say now.

بنابراین، امروزه، یا فقط می توانید بگویید اکنون.

So, uh, nowadays kind of refers to generally they maybe this time in history rather than

بنابراین، اوه، امروزه به نوعی به آنها اشاره دارد که شاید این زمان در تاریخ باشد نه

maybe 20 years ago or a hundred years ago or something like that.

شاید 20 سال پیش یا صد سال پیش یا چیزی شبیه به آن.

So, nowadays you can go out.

بنابراین، امروزه می توانید بیرون بروید.

Like, nowadays, women will ask men out on a date.

مثلاً امروزه زنان از مردان می خواهند که قرار ملاقات بگذارند.

Maybe 200 years ago, women didn't really do that very much.

شاید 200 سال پیش، زنان واقعاً این کار را انجام نمی دادند.

Or, I guess depending on where they were.

یا، حدس می‌زنم بسته به اینکه کجا بودند.

Uh, but in some cultures, now that's changed.

اوه، اما در برخی فرهنگ ها، اکنون این تغییر کرده است.

So, now women can more, like, ask a man out for a date.

بنابراین، اکنون زنان می توانند بیشتر از یک مرد برای قرار ملاقات بخواهند.

Where maybe before, uh, men really were the ones asking women out on a date.

جایی که شاید قبلاً، اوه، واقعاً مردان کسانی بودند که از زنان برای قرار ملاقات می خواستند.

Nowadays.

این روزها.

Next, to think it through.

بعد، به آن فکر کنید.

Listen carefully to how this blends.

به دقت به نحوه ترکیب این ماده گوش دهید.

To think it through.

برای فکر کردن به آن.

Thin ki thru, think it through.

از طریق آن فکر کنید.

Now, I'm saying think it, but the ‘t’ disappears from it.

حالا می‌گویم فکرش را بکن، اما «t» از آن ناپدید می‌شود.

Think i, think i.

فکر کن من فکر کن

So, you notice how I'm leaving that space there for the sound, but I don't actually

بنابراین، متوجه می‌شوید که چگونه آن فضا را برای صدا رها می‌کنم، اما در واقع

say it.

آن را نمی‌گویم.

So, listen carefully, think it through.

بنابراین، با دقت گوش دهید، به آن فکر کنید.

Think it through.

به آن فکر کنید.

Think it through.

به آن فکر کنید.

Think it through.

به آن فکر کنید.

You hear that?

شنیدی که؟

Think it through.

به آن فکر کنید.

To think it through just means to think about something, usually where you're thinking about

فکر کردن به آن فقط به معنای فکر کردن به چیزی است، معمولاً در جایی که

the steps.

به مراحل فکر می کنید.

Where maybe you do this and then you have to do that thing and something like that.

جایی که شاید شما این کار را انجام دهید و سپس باید آن کار و چیزی شبیه به آن را انجام دهید.

So, if you're making a plan to do something, maybe your business is, okay, we want to try

بنابراین، اگر برای انجام کاری برنامه‌ریزی می‌کنید، شاید کسب‌وکارتان مشکلی ندارد، ما

to start selling things in a different country.

می‌خواهیم شروع به فروش چیزهایی در کشور دیگری کنیم.

How do we do that?

چگونه ما آن را انجام دهیم؟

We have to think it through.

باید به آن فکر کنیم.

So, what do we do?

خب، چه کار کنیم؟

First, we have to get this legal permission.

ابتدا باید این مجوز قانونی را بگیریم.

Then we have to do something else and talk to some people over there about selling it.

سپس باید کار دیگری انجام دهیم و با چند نفر در مورد فروش آن صحبت کنیم.

So, there are things we have to do.

بنابراین، کارهایی وجود دارد که باید انجام دهیم.

We have to think it through.

باید به آن فکر کنیم.

So, when you're talking to children about doing something, “Hey, don't, don't act

بنابراین، وقتی با بچه‌ها درباره انجام کاری صحبت می‌کنید، «هی، نکن،

too quickly.

خیلی سریع عمل نکن.

Think it through.”

به آن فکر کنید.»

Try to take time and plan what will happen if you do this, and then what that means,

سعی کنید زمان بگذارید و برنامه‌ریزی کنید که اگر این کار را انجام دهید چه اتفاقی می‌افتد، و سپس به چه معناست،

and the next seps, uh, or the next steps you have to take.

و سپتامبر بعدی، اوه، یا گام‌های بعدی که باید بردارید.

Think it through.

به آن فکر کنید.

Next, another casual conversational expression is how cool, or how cool is that?

بعد، یکی دیگر از بیان مکالمه گاه به گاه این است که چقدر جالب است، یا چقدر جالب است؟

How cool is that?

چقدر باحاله؟

How amazing is that?

چقدر شگفت انگیز است؟

So, if I'm talking with my daughter, or I'm talking with someone else, again, I'm excited.

بنابراین، اگر من با دخترم صحبت می کنم، یا با شخص دیگری صحبت می کنم، دوباره هیجان زده می شوم.

Maybe I'm even exaggerating about something.

شاید حتی در مورد چیزی اغراق می کنم.

And, again, I could be sarcastic about it, or I could be serious.

و باز هم می‌توانم درباره‌اش کنایه بزنم، یا می‌توانم جدی باشم.

It just depends on my mood, and what I'm trying to say.

این فقط به روحیه من و آنچه می خواهم بگویم بستگی دارد .

So, listen not just to the words but to the expression as well.

بنابراین، نه تنها به کلمات بلکه به بیان نیز گوش دهید.

So, how cool is that?

خوب، چقدر جالب است؟

How cool is that?

چقدر باحاله؟

So, I'm looking with my daughter.

بنابراین، من با دخترم نگاه می کنم.

Wow, there, there's a dinosaur over there.

وای اونجا یه دایناسور اونجا هست

How cool is that?

چقدر باحاله؟

So, even if it's just a robotic dinosaur, I think it's amazing.

بنابراین، حتی اگر فقط یک دایناسور رباتیک باشد، به نظر من شگفت انگیز است.

Wow, how cool is that?

وای چقدر باحاله

Next, the economy is shifting, shifting.

بعد، اقتصاد در حال تغییر است، تغییر می کند.

The economy is shifting.

اقتصاد در حال تغییر است.

So, to shift just means to move slightly, and it could mean a big shift or even just

بنابراین، جابجایی فقط به معنای حرکت جزئی است و می تواند به معنای یک جابجایی بزرگ یا حتی فقط

a slight shift.

یک جابجایی جزئی باشد.

But when the economy is shifting, it means there's some change.

اما وقتی اقتصاد در حال تغییر است، به این معنی است که تغییراتی وجود دارد.

It could be a big change that's happening in the way businesses operate, or maybe people

این می‌تواند تغییر بزرگی باشد که در نحوه عملکرد کسب‌وکارها اتفاق می‌افتد، یا

are maybe doing one job more than something else.

شاید افراد ممکن است یک کار را بیشتر از کار دیگری انجام دهند.

So, in America, if manufacturing jobs, so a manufacturing means, like, you're using

بنابراین، در آمریکا، اگر کار تولیدی کار می کند، پس تولید به این معناست که مثلاً از

your hands to build something or using machines where you're actually building something.

دستان خود برای ساختن چیزی استفاده می کنید یا از ماشین هایی استفاده می کنید که در واقع در حال ساختن چیزی هستید.

So, manufacturing jobs are moving to other countries, and a lot of them have already

بنابراین، مشاغل تولیدی در حال انتقال به کشورهای دیگر هستند و بسیاری از آنها قبلاً ترک کرده اند

left.

.

So, now Americans are doing other things where we're, like, doing financial things, or we

بنابراین، اکنون آمریکایی‌ها کارهای دیگری را انجام می‌دهند ، مثلاً کارهای مالی انجام می‌دهیم، یا

have some kind of, uh, working with a computer typing information or something like that.

به نوعی، آه، با رایانه کار می‌کنیم و اطلاعات تایپ می‌کنیم یا چیزی شبیه به آن.

So, as the economy shifts from one thing to another, then people's jobs change.

بنابراین، با تغییر اقتصاد از یک چیز به چیز دیگر، شغل افراد تغییر می کند.

Next, two things that are related to each other.

بعد، دو چیز که به هم مرتبط هستند.

The first is to get sidetracked, and the second one is to be on a tangent or to go on a tangent.

اولی منحرف شدن است و دومی روی مماس بودن یا رفتن روی مماس.

So, to be sidetracked.

بنابراین، برای منحرف شدن.

If you think about a train track that's going straight, like, they're, uh, like this.

اگر به ریل قطاری فکر می‌کنید که مستقیم می‌رود، مثلاً آنها این‌طور هستند.

A sidetrack maybe would take you off in another direction.

یک مسیر فرعی شاید شما را به سمت دیگری هدایت کند.

And this is the same idea as a tangent.

و این همان ایده مماس است.

So, you can have a line like this, a regular straight line from a math class.

بنابراین، شما می توانید یک خط مانند این، یک خط مستقیم منظم از یک کلاس ریاضی داشته باشید.

And a tangent is just a line that goes off on the side.

و مماس فقط خطی است که در کناره خاموش می شود .

And I've covered this on the program before, but, again, remember that things like this,

و من قبلاً این موضوع را در برنامه پوشش داده ام، اما، دوباره، به یاد داشته باشید که چیزهایی مانند این،

they do appear again and again in conversations.

بارها و بارها در مکالمات ظاهر می شوند.

So, this is a great review for you.

بنابراین، این یک بررسی عالی برای شما است.

Uh, but to go off on a tangent means you're talking about something else.

اوه، اما رفتن روی مماس به این معنی است که شما در مورد چیز دیگری صحبت می کنید.

It could be related to what you're talking about or even not related at all.

ممکن است مربوط به چیزی باشد که شما در مورد آن صحبت می کنید یا حتی اصلاً مرتبط نباشد.

But maybe, sometimes you could be talking about, I'm talking about my pet dog.

اما شاید، گاهی اوقات شما ممکن است در مورد آن صحبت کنید ، من در مورد سگ خانگی ام صحبت می کنم.

And then maybe I go off on a tangent and talk about how my wife got me that dog for Christmas.

و سپس شاید من به یک مماس بروم و در مورد اینکه چگونه همسرم آن سگ را برای کریسمس به من داد صحبت کنم.

And then my wife was doing this, and I start going off on a tangent.

و سپس همسرم این کار را انجام می داد و من شروع به حرکت بر روی مماس کردم.

So, I have to bring the conversation back to the original topic.

بنابراین، من باید گفتگو را به موضوع اصلی بازگردانم.

To go off on a tangent.

رفتن روی مماس.

To go off on a tangent.

رفتن روی مماس.

Next, to read someone's mind.

بعد، خواندن ذهن کسی.

To read someone's mind.

برای خواندن ذهن کسی.

When you read someone's mind, you anticipate what that other person wants or what they're

وقتی ذهن کسی را می‌خوانید، پیش‌بینی می‌کنید که آن شخص چه می‌خواهد یا به چه چیزی

thinking so that you can give them something, and they're being very excited or happy about

فکر می‌کند تا بتوانید چیزی به او بدهید، و وقتی این اتفاق می‌افتد بسیار هیجان‌زده یا خوشحال می‌شوند

that when it happens.

.

So, you can talk about reading someone's mind.

بنابراین، می توانید در مورد خواندن ذهن یک نفر صحبت کنید.

Maybe they look really thirsty.

شاید واقعا تشنه به نظر می رسند.

So, I say, “Hey, would you like a glass of water?”

بنابراین، من می گویم: "هی، یک لیوان آب می خواهی ؟"

And I give them a glass of water.

و من به آنها یک لیوان آب می دهم.

You could respond by saying, “Wow, you read my mind.”

شما می توانید با گفتن این جمله پاسخ دهید: "وای، تو ذهن من را خواندی."

You read my mind.

تو ذهن من را خواندی.

So, it's okay to just say thanks for the water.

بنابراین، اشکالی ندارد که فقط از آب تشکر کنید.

But if you want to really sound more native, “Wow, you read my mind.”

اما اگر می‌خواهید واقعاً بومی‌تر به نظر برسید، "وای، تو ذهن من را خواندی."

So, if, like, you're sitting there, you look kind of tired and your husband or wife or

بنابراین، اگر مثلاً آنجا نشسته‌اید، کمی خسته به نظر می‌رسید و شوهر یا همسرتان یا

friend, or somebody, just gives you a little back rub or massage.

دوستتان، یا کسی، فقط کمی پشتتان را مالید یا ماساژ می‌دهد.

You can say, “Oh, you read my mind.”

می توانید بگویید: "اوه، تو ذهن من را خواندی."

So, I was thinking, “Wow, I really wish I could have a massage.”

بنابراین، داشتم فکر می کردم، "وای، واقعاً ای کاش می توانستم ماساژ بدهم."

I wish, something like that.

کاش یه همچین چیزی

I'm, I'm hoping something.

من هستم، من به چیزی امیدوار هستم.

Uh, but you don't actually say it.

اوه، اما شما در واقع آن را نمی گویید.

So, in that case, uh, if I say, “Hey, could you bring me a glass of water?”

بنابراین، در آن صورت، اگر من بگویم، "هی، می‌توانی یک لیوان آب برای من بیاوری؟"

And they bring me a glass of water.

و برای من یک لیوان آب می آورند.

They're not reading my mind because they heard me say that.

آنها ذهن من را نمی خوانند زیرا شنیده اند که من این را می گویم.

But if I don't say anything, and they just bring me one, uh, then you have to read their

اما اگر من چیزی نگویم، و آنها فقط یکی برای من بیاورند، اوه، در آن صورت باید نظر آنها را بخوانید

mind in that case.

.

And so, you're very excited when that happens.

و بنابراین، وقتی این اتفاق می افتد، بسیار هیجان زده می شوید.

To read someone's mind.

برای خواندن ذهن کسی.

Next, to knock something out.

بعد، به ضربه زدن به چیزی.

To knock something out.

کوبیدن چیزی

If you think about the idea of boxing, to hit something, to knock it out usually means

اگر به ایده بوکس فکر می کنید، ضربه زدن به چیزی، ضربه زدن به آن معمولاً به این معنی است

it's in some location, and you remove it very quickly someplace else.

که در مکانی است، و شما آن را خیلی سریع در جایی دیگر حذف می کنید.

So, to knock something out.

بنابراین، برای ضربه زدن به چیزی.

So, you knock a boxer out, like, you knock the consciousness out of him.

بنابراین، شما یک بوکسور را ناک اوت می کنید، مثل اینکه هوشیاری او را از بین می برید.

And he falls back on the, on the mat, and, you know, the person counts one, two, three,

و دوباره روی تشک می‌افتد، و می‌دانید، آن شخص یک، دو، سه

four, all the way up to ten.

، چهار را تا ده می‌شمرد.

And then you have knocked out someone.

و سپس شما کسی را ناک اوت کرده اید.

So, this is known as a KO, a knockout in boxing.

بنابراین، این به عنوان KO شناخته می شود، یک ناک اوت در بوکس.

But this idea, really, just means to do something very quickly.

اما این ایده، در واقع، فقط به معنای انجام کاری بسیار سریع است.

So, if I have some homework, and I want to go to a party after that.

بنابراین، اگر تکالیفی داشته باشم و بعد از آن بخواهم به مهمانی بروم.

I can tell my friends, “Hey, I have to knock out some homework before I go, and then I

می‌توانم به دوستانم بگویم: «هی، قبل از رفتن باید تکالیف را حذف کنم و بعد از

will come see you after that.”

آن می‌آیم شما را ببینم.»

So, let me knock this homework out.

بنابراین، اجازه دهید من این تکلیف را حذف کنم.

You can use this.

می توانید از این استفاده کنید.

This is a separable phrasal verb, meaning you can say, knock out or knock something

این یک فعل عبارتی قابل تفکیک است، به این معنی که می توانید بگویید، چیزی را ناک اوت یا کوبیدن

out.

کنید.

Both of these are fine.

هر دوی اینا خوبن

Uh, but when you knock something out, again, you just want to do it quickly, usually, so

اوه، اما وقتی چیزی را ناک اوت می کنید، دوباره ، فقط می خواهید آن را سریع انجام دهید، معمولاً، بنابراین

you can do something else after that.

می توانید بعد از آن کار دیگری انجام دهید.

Next, another great phrasal verb, to squeeze something in.

بعد، یک فعل عبارتی عالی دیگر، چیزی را فشار دادن

To squeeze something in.

. فشار دادن چیزی به داخل.

When you squeeze something in from one place or another, you have maybe a small amount

وقتی چیزی را از یک مکان یا مکان دیگر به داخل فشار می‌دهید، شاید مقدار

of space.

کمی فضا داشته باشید.

You don't have much space for something, but you can kind of push it in there a little

شما فضای زیادی برای چیزی ندارید، اما می توانید آن را

bit.

کمی به داخل فشار دهید.

This is a great term you can use when you're setting up appointments where a doctor or

این یک اصطلاح عالی است که می‌توانید وقتی قرار ملاقات‌هایی را تنظیم می‌کنید که در آن یک پزشک یا

a therapist or somebody, maybe they only have 15 minutes.

یک درمانگر یا کسی، شاید فقط 15 دقیقه وقت دارند.

And I say, “Oh, could you squeeze me in for just 15 minutes?

و من می‌گویم: «اوه، می‌توانی فقط برای 15 دقیقه مرا بفشاری؟

Could you squeeze me in at 4:00?”

آیا می توانید مرا در ساعت 4:00 بفشارید؟

Something like that.

یه چیزی شبیه اون.

So, they might not have a full hour, but I just have some questions for you.

بنابراین، آنها ممکن است یک ساعت کامل نداشته باشند، اما من فقط چند سوال از شما دارم.

Could you squeeze me in?

می تونی به من فشار بیاری؟

Again, again, like squeezing something, to push something and get it into a space that

دوباره، دوباره، مثل فشردن چیزی، فشار دادن چیزی و وارد کردن آن به فضایی

maybe it wouldn't really fit.

که شاید واقعاً مناسب نباشد.

Uh, but it's okay if you just want to do something for a little bit.

اوه، اما اگر بخواهید کاری را برای مدت کمی انجام دهید، اشکالی ندارد .

So, could you squeeze me in?

خب، می تونی منو بفشاری؟

So hopefully, I'll have time to squeeze in something.

بنابراین امیدوارم، من وقت داشته باشم که چیزی را فشار دهم.

I don't know if we'll have time or not, but we'll try to squeeze it in.

نمی‌دانم وقت خواهیم داشت یا نه، اما سعی می‌کنیم آن را در

Squeeze it in.

آن بفشاریم. آن را فشار دهید.

Next, you'll hear me in the conversation talking about Hawaii being up there on my list of

بعد، در گفتگو با من در مورد اینکه هاوایی در لیست مکان‌هایی که در آن بالا وجود دارد صحبت می‌کنم، می‌شنوید.

places we'd like to live.

دوست دارم زندگی کنم

So, imagine if you have a physical list.

بنابراین، تصور کنید که یک لیست فیزیکی دارید.

Like, you've got ten different countries or cities, places you'd like to live or things

مثلاً ده کشور یا شهر مختلف، مکان‌هایی که دوست دارید زندگی کنید یا کارهایی

you'd like to do.

که دوست دارید انجام دهید، دارید.

When we're talking about this in a physical sense, you can talk about something being

هنگامی که ما در مورد این به معنای فیزیکی صحبت می کنیم، می توانید در مورد چیزی صحبت کنید که

up there.

در آنجا وجود دارد.

Like, it's at the top of the list or near the top of the list.

مثلاً در بالای لیست یا نزدیک به بالای لیست قرار دارد.

So, if you ask someone, “Hey, what places would you like to travel to?”

بنابراین، اگر از کسی بپرسید، "هی، دوست داری به چه جاهایی سفر کنی؟"

Or, “What's your number one travel destination?”

یا، "مقصد شماره یک سفر شما چیست؟"

something like that.

یه چیزی شبیه اون.

You could say, “Oh, like, I’d like to go to Greece and Italy, and China is up there.”

می توانید بگویید: "اوه، دوست دارم به یونان و ایتالیا بروم و چین آنجاست."

So, you're saying it's up there near the top of the list, or in this, maybe, kind of list

بنابراین، شما می گویید که آن بالا نزدیک به بالای لیست است، یا در این، شاید، نوعی

you're just thinking about, uh, it's at the top of the list.

لیست که فقط به آن فکر می کنید، اوه، در بالای لیست است.

So, it's up there.

بنابراین، آن بالا است.

Up there.

اون بالا.

And finally, I'll have to see if I can do something.

و در نهایت، باید ببینم آیا می توانم کاری انجام دهم.

I'll have to see if I can do something.

باید ببینم می توانم کاری انجام دهم یا نه.

Now, I'm covering this because it's a, it's a pretty common thing.

اکنون، من این را پوشش می‌دهم، زیرا این یک چیز بسیار رایج است.

But also because the blending is important here.

اما همچنین به این دلیل که ترکیب در اینجا مهم است.

And if you blend it correctly, it will help you sound more native.

و اگر آن را به درستی ترکیب کنید، به شما کمک می‌کند که بومی‌تر به نظر برسید.

So, I half da think, I half da think.

بنابراین، نصف فکر می کنم، نیمی هم فکر می کنم.

So, I half da think about doing something.

بنابراین، من تا نیمه به انجام کاری فکر می کنم.

So, half, half, half da, half da.

بنابراین، نیم، نیم، نیم دا، نیم دا.

So, it becomes really more of a ‘d’ sound.

بنابراین، واقعاً بیشتر به یک صدای "d" تبدیل می شود.

The ‘t’ from to.

"t" از به.

So, we have T-O, but this becomes more of a D-A, half da.

بنابراین، ما T-O داریم، اما این بیشتر به یک D-A، نیم دا تبدیل می شود.

I'll have to think about something.

من باید در مورد چیزی فکر کنم.

I'll have to think about it.

من باید در مورد آن فکر می کنم.

So, when someone says, “Can you come to the party next week?”

بنابراین، وقتی کسی می گوید، "می توانید هفته آینده به مهمانی بیایید؟"

Or, can you do this, or are we able to do this?

یا، شما می توانید این کار را انجام دهید، یا ما قادر به انجام آن هستیم؟

Oh, I’ll, I have to think about that.

اوه، من باید در مورد آن فکر کنم.

I have to think about that.

من باید در مورد آن فکر کنم.

Or, you can say, “I’ll try to think about that.”

یا می‌توانید بگویید: «سعی می‌کنم در مورد آن فکر کنم ».

I'll try to think about that.

من سعی می کنم در مورد آن فکر کنم.

Or, I'll try to do that.

یا، سعی می کنم این کار را انجام دهم.

I'll try to do that.

من سعی می کنم این کار را انجام دهم.

Again, we have to, usually, again, I'm using that here.

باز هم، ما مجبوریم، معمولا، دوباره، من در اینجا از آن استفاده می کنم.

I have to, or we have to.

من مجبورم یا مجبوریم.

And I'm saying it a bit faster here, just so you can hear the blending.

و من در اینجا کمی سریعتر می گویم، فقط برای اینکه بتوانید ترکیب را بشنوید.

But usually, it's half da, half da.

اما معمولاً نصف دا، نصف دا.

So, I half da, I half da do something.

بنابراین، من نصف دا، نیمی دیگر کاری انجام می دهم.

I half da go home, uh, after school today very quickly because I have to pick up my

من امروز خیلی سریع بعد از مدرسه به خانه می روم، چون باید

daughter from ballet class or something.

دخترم را از کلاس باله یا چیز دیگری ببرم.

So, I have to half da, half da, half da.

بنابراین، باید نصف دا، نصف دا، نصف دا.

Well, that's it for this lesson.

خوب، برای این درس تمام شد.

I hope you have enjoyed it.

امیدوارم از آن لذت برده باشید.

Do go back, as always, and review everything.

مثل همیشه به عقب برگردید و همه چیز را مرور کنید.

Listen carefully to the blending, and then review all of these things again and again,

به دقت به ترکیب گوش دهید و سپس همه این موارد را بارها و بارها مرور کنید،

so that when you get to the conversation, they will all be easy and automatic to listen

به طوری که وقتی به مکالمه رسیدید، گوش دادن به همه آنها آسان و خودکار

to.

باشد.

And you will hear them very quickly.

و خیلی سریع آنها را خواهید شنید.

Ah, I remember that.

آه، من آن را به یاد دارم.

It's actually really interesting.

واقعاً جالب است.

You can experiment sometime.

شما می توانید زمانی آزمایش کنید.

Uh, if you're watching this, if you watch the conversation first, and then go back and

اوه، اگر در حال تماشای این هستید، اگر ابتدا مکالمه را تماشا کنید، و سپس به عقب برگردید و

watch all of the actual lessons that prepare you for that.

تمام درس‌های واقعی را که شما را برای آن آماده می‌کنند تماشا کنید.

Again, these are the fluency bridge learning system lessons.

باز هم، اینها درس های سیستم یادگیری پل روانی هستند.

So, the reason we make all these is because it helps prepare you for the actual conversation.

بنابراین، دلیل اینکه ما همه اینها را درست می کنیم این است که به شما کمک می کند تا برای گفتگوی واقعی آماده شوید.

So, if you try it one time just to see your different level of understanding, it's really

بنابراین، اگر یک بار آن را امتحان کنید تا سطح متفاوتی از درک خود را ببینید، واقعاً

great to see how powerful the program is.

عالی است که ببینید چقدر برنامه قدرتمند است.

So, the next time, maybe for a future lesson set, begin by watching the conversation first.

بنابراین، دفعه بعد، شاید برای مجموعه درسی آینده ، ابتدا مکالمه را تماشا کنید.

See how much of it you understand, and then go back and watch all the lessons.

ببینید چقدر از آن را می فهمید و سپس برگردید و تمام درس ها را تماشا کنید.

And watch the conversation again, and you will be amazed by how much more you understand.

و دوباره مکالمه را تماشا کنید و از اینکه چقدر بیشتر می فهمید شگفت زده خواهید شد.

So, prepare yourself, and I will see you in the Fluency Corner lesson coming up next.

بنابراین، خود را آماده کنید و من شما را در درس Fluency Corner که در آینده برگزار می شود، می بینم.

Bye bye.

خداحافظ.

If you’d like to learn HUNDREDS more useful words and phrases, subscribe to the EnglishAnyone

اگر می‌خواهید صدها کلمه و عبارت مفید دیگر را یاد بگیرید ، در کانال YouTube EnglishAnyone مشترک شوید

YouTube channel, and be sure to click the bell icon to be notified when we release new

و حتماً روی نماد زنگ کلیک کنید تا هنگام انتشار ویدیوهای جدید مطلع شوید

videos.

.

And if you’d like to know exactly what to do to become a successful English SPEAKER,

و اگر می‌خواهید دقیقاً بدانید که برای تبدیل شدن به یک انگلیسی‌زبان موفق چه کاری باید انجام دهید،

click on the link in this video, or on the link in the description below this video,

روی پیوند موجود در این ویدیو یا روی پیوند در توضیحات زیر این ویدیو کلیک کنید

to tell me what YOUR biggest communication problem is.

تا به من بگویید بزرگترین مشکل ارتباطی شما چیست.

Answer 5 quick questions and I’ll send you a FREE, PERSONALIZED guide that will help

به 5 سوال سریع پاسخ دهید و من یک راهنمای شخصی و رایگان برای شما ارسال می کنم که به شما کمک می کند تا

you start speaking more like a native TODAY!

امروز بیشتر شبیه یک بومی صحبت کنید!

It takes less than a minute, and you can download your free guide instantly!

کمتر از یک دقیقه طول می کشد، و شما می توانید راهنمای رایگان خود را فورا دانلود کنید!

So click on the link in this video, or on the link in the description below this video,

پس روی لینک موجود در این ویدیو یا روی لینک در توضیحات زیر این ویدیو کلیک کنید

and start getting FLUENT now!

و همین حالا شروع به دریافت FLUENT کنید!

See you in the next video!

شما را در ویدیوی بعدی می بینیم!