Advanced English Phrases 7 - English Fluency Bits - Speak English Naturally

Well, hello, and welcome to this month’s Phrase Builder lesson.

خوب، سلام، و به درس Phrase Builder این ماه خوش آمدید .

It is a pleasure to welcome you back if you’ve been with us for a while, and hello if you’re

خوشحالم که اگر مدتی با ما بودید به شما خوش آمد می گویم و اگر

new.

تازه کار هستید سلام.

We have, uh, an actually really interesting lesson set this month.

ما در این ماه یک مجموعه درسی واقعاً جالب داریم .

We’re going to talk about a wide range of things that have to do with a little bit of

ما در مورد طیف وسیعی از چیزهایی صحبت خواهیم کرد که مربوط به کمی

travelling, exploration, doing some other things that are, you know, kind of normal

سفر، اکتشاف، انجام برخی کارهای دیگر هستند که

in everyday life, but also checking out cultures and exploring, as I said.

در زندگی روزمره عادی هستند، اما همچنین بررسی فرهنگ ها و کاوش، همانطور که گفتم.

Uh, so it should be a really interesting mix of words, but you’ll see how they all work

اوه، بنابراین باید ترکیبی از کلمات واقعاً جالب باشد ، اما خواهید دید که چگونه همه آنها

together in the conversation.

در مکالمه با هم کار می کنند.

So, as usual, in this lesson, we’ll be covering the shorter words first, and then we’ll

بنابراین، طبق معمول، در این درس، ابتدا کلمات کوتاه‌تر را پوشش می‌دهیم و بعد از آن

talk about the longer phrases and expressions after that.

در مورد عبارات و عبارات طولانی‌تر صحبت می‌کنیم.

Let’s begin.

شروع کنیم.

Okay, our first word is aspiring.

خوب، حرف اول ما آرزوست.

Aspiring.

مشتاق.

Now, remember this is different from inspiring.

حالا، به یاد داشته باشید که این با الهام بخشی متفاوت است.

To inspire someone means to help motivate them, like I’m trying to inspire you to

الهام بخشیدن به کسی به معنای کمک به ایجاد انگیزه در آنها است، مانند اینکه من می‌خواهم به شما انگیزه بدهم تا

improve your English, so get out and start practicing.

انگلیسی خود را بهبود بخشید، پس بیرون بروید و تمرین را شروع کنید.

I’m trying to inspire you to do that.

من سعی می کنم به شما انگیزه بدهم که این کار را انجام دهید.

But to be aspiring, to do something or to aspire to do something means that you have

اما آرزومند بودن، انجام کاری یا آرزوی انجام کاری به این معناست که شما

a particular goal or you have a particular aim.

هدف خاصی دارید یا هدف خاصی دارید .

So, in your case with English, you are an aspiring English learner.

بنابراین، در مورد انگلیسی شما، شما یک زبان آموز مشتاق انگلیسی هستید.

You’re an aspiring English learner, or you are aspiring to learn English.

شما یک زبان آموز مشتاق انگلیسی هستید یا مشتاق یادگیری زبان انگلیسی هستید.

So, you’re aspiring to get fluent, aspiring to learn English, uh, aspiring to become,

بنابراین، شما مشتاق این هستید که مسلط شوید، مشتاق یادگیری زبان انگلیسی، اوه،

you know, whatever else your goals are in your life.

می‌خواهید به هر هدف دیگری در زندگی‌تان تبدیل شوید .

And you’ll see this in the conversation when Henry is talking about being an aspiring

و شما این را در مکالمه خواهید دید زمانی که هنری در مورد یک موسیقیدان مشتاق صحبت می کند

musician.

.

So, usually when people talk about this, uh, the two big ones that you’ll hear in conversations

بنابراین، معمولاً وقتی مردم در مورد این موضوع صحبت می‌کنند ، دو نفر بزرگی که در مکالمات می‌شنوید

are aspiring musician and aspiring actor.

، موسیقی‌دان و بازیگر مشتاق هستند.

So, people that are saying, well, I’m working as a waiter in a restaurant, but really I’m

بنابراین، افرادی که می گویند، خوب، من به عنوان پیشخدمت در یک رستوران کار می کنم، اما واقعاً من

an aspiring musician.

یک موسیقیدان مشتاق هستم.

So, really I want to do this and that’s my real goal, but I have to do this other

بنابراین، من واقعاً می خواهم این کار را انجام دهم و این هدف واقعی من است، اما باید این کار دیگر

job over here.

را اینجا انجام دهم.

So, whenever you’re aspiring to do something, that’s your goal.

بنابراین، هر زمان که آرزوی انجام کاری را دارید، این هدف شماست.

Aspire.

آرزو می کنم.

Aspire.

آرزو می کنم.

Next, a great conversational word, max.

بعد، یک کلمه مکالمه عالی، حداکثر.

Max.

حداکثر

To have a max of something or a maximum limit, this is the short form of maximum, uh, it

برای داشتن حداکثر چیزی یا حداکثر حد، این شکل کوتاه حداکثر است، اوه،

just means that you’re having a, uh, higher limit or the greatest amount of something

فقط به این معنی است که شما یک حد، اوه، بالاتر یا بیشترین مقدار

you can possibly do.

کاری را که ممکن است انجام دهید دارید.

So, as an example, maybe I have a max of about three hours to practice playing the guitar

بنابراین، به عنوان مثال، شاید من حداکثر حدود سه ساعت برای تمرین نواختن گیتار

every day.

در روز دارم.

So, I can practice for three hours max, and then I have to go do my work, or whatever

بنابراین، من می توانم حداکثر سه ساعت تمرین کنم، و سپس باید بروم کارم را انجام دهم یا هر کار

else it is I have to do.

دیگری که باید انجام دهم.

So, to have something max, this is a great way conversationally to say that you only

بنابراین، برای داشتن چیزی حداکثر، این یک راه عالی برای گفتن این است که شما

have a certain amount of time, or a certain amount of effort, or something like that.

فقط مقدار مشخصی زمان، یا مقدار مشخصی تلاش، یا چیزی شبیه به آن دارید.

A certain amount of energy.

مقدار معینی انرژی.

So, this power, maybe I have, uh, a light bulb here.

بنابراین، این قدرت، شاید من یک لامپ در اینجا داشته باشم.

Uh, it can shine for 20 hours max, so 20 hours maximum.

اوه، حداکثر می تواند 20 ساعت بدرخشد، بنابراین حداکثر 20 ساعت .

Or, I can run for maybe five kilos max.

یا، می توانم حداکثر پنج کیلو بدوم.

And this is just how you would use it in a conversational expression.

و این دقیقاً نحوه استفاده از آن در یک عبارت محاوره ای است.

So, I can do something, uh, maybe I can, I can walk for ten hours max, but then I, I

بنابراین، من می توانم کاری انجام دهم، اوه، شاید بتوانم، حداکثر ده ساعت راه بروم، اما بعد

fall down after that, so ten hours max.

از آن به زمین می افتم، پس حداکثر ده ساعت.

And you can end a sentence like that as well.

و شما می توانید یک جمله مانند آن را نیز به پایان برسانید.

So, I’ve been practicing for English, uh, speaking English for a long time, but I can

بنابراین، من مدت زیادی است که برای انگلیسی تمرین می کنم، اوه، انگلیسی صحبت می کنم، اما فقط می توانم حداکثر

only speak in a conversation for five minutes max, something like that.

پنج دقیقه در مکالمه صحبت کنم، چیزی شبیه به آن.

Anyway, I highly recommend you use this, uh, and again, listen for it in the conversation

به هر حال، من به شدت توصیه می کنم از این استفاده کنید، اوه، و باز هم در مکالمه به آن گوش

as well.

دهید.

Max.

حداکثر

Max.

حداکثر

Next, to be over with something.

بعد، تمام شدن با چیزی.

To be over with something.

تمام شدن با چیزی

Now, when you’re finished with something, these are very related, so listen carefully.

حالا، وقتی کاری را تمام کردید، اینها بسیار مرتبط هستند، پس با دقت گوش دهید.

When I’m finished with something it just means I’ve stopped doing that thing.

وقتی کاری را تمام می کنم به این معنی است که انجام آن کار را متوقف کرده ام.

I don’t have any emotional content or any emotional feeling in any way about that thing.

من هیچ محتوای عاطفی یا احساس عاطفی به هیچ وجه در مورد آن چیز ندارم.

So, if I’m eating my dinner and I stop, I’m finished with dinner.

بنابراین، اگر دارم شامم را می‌خورم و متوقف می‌شوم، شام را تمام کرده‌ام.

If I’m doing my homework and I stop, I’m finished with my homework, but I’m not thinking

اگر در حال انجام تکالیفم باشم و متوقف شوم، تکالیفم تمام شده است، اما

about it in a good or a bad way.

به خوبی یا بدی به آن فکر نمی کنم.

So, I’m just finished with my homework.

بنابراین، من تازه با تکالیفم تمام شده ام.

I’m finished with this video if I’ve stopped making this video, that kind of thing.

اگر ساختن این ویدیو را متوقف کرده باشم، کارم با این ویدیو تمام شده است.

But, to be over with something, this is a related thing but slightly different.

اما، برای پایان دادن به چیزی، این یک چیز مرتبط است اما کمی متفاوت است.

This is where we have emotion in that, and it’s usually where we’re really tired

اینجا جایی است که ما در آن احساسات داریم، و معمولاً جایی است که واقعاً از

about something, or we’re not very happy with that thing.

چیزی خسته شده ایم یا از آن چیز خیلی راضی نیستیم .

So, I’m, I’m over with that situation.

بنابراین، من هستم، من با آن وضعیت تمام شده ام.

I’m over with that.

من با آن تمام شده ام

I’m over with that.

من با آن تمام شده ام

So, I can be over a situation or over with a situation, it just means that I don’t

بنابراین، من می توانم از یک موقعیت عبور کنم یا با یک موقعیت، این فقط به این معنی است که

like it anymore.

دیگر آن را دوست ندارم.

Like, oh, like my ex-girlfriend, yeah, I’m, I’m over that.

مثل، اوه، مثل دوست دختر سابقم، بله، من هستم، من از این موضوع گذشته ام.

I’m, I’m over her.

من هستم، من بیش از او هستم.

I’m over her.

من از او گذشتم

So, it just means I’ve, I’ve stopped that, and I also have, you know, kind of an emotional

بنابراین، این فقط به این معنی است که من این کار را متوقف کرده ام، و همچنین، می دانید، نوعی احساس عاطفی

or even maybe a very strong emotional feeling about that where I’m not excited about my

یا حتی ممکن است یک احساس عاطفی بسیار قوی در مورد آن چیزی دارم که در مورد

girlfriend, or I’m even upset with her.

دوست دخترم یا من هیجان زده نیستم. من حتی از او ناراحت هستم

So, I’m, I’m, I’m done with that relationship, I’m over with her, or I’m over her.

بنابراین، من هستم، من هستم، من با آن رابطه تمام شده ام، من با او تمام شده ام، یا من بیش از او هستم.

I’ve forgotten about her, I’m past that.

من او را فراموش کرده ام، از آن گذشته ام.

You can also talk about being over something, like maybe a new fashion trend.

شما همچنین می توانید در مورد چیزی صحبت کنید، مانند شاید یک روند مد جدید.

So, maybe like these t-shirts are very fashionable right now, but maybe next year people are

بنابراین، شاید مانند این تی شرت ها در حال حاضر بسیار مد شده باشند ، اما شاید سال آینده مردم

over with these t-shirts.

با این تی شرت ها تمام شوند.

They’re, they’re over them.

آنها هستند، آنها از آنها گذشته اند.

They’re over these t-shirts.

آنها بالای این تی شرت ها هستند.

They don’t use them anymore, they don’t like wearing them, that kind of thing.

آنها دیگر از آنها استفاده نمی کنند، آنها دوست ندارند آنها را بپوشند، این نوع چیزها.

So, when you’re over with something it’s something that you pass and you’re leaving

بنابراین، وقتی با چیزی تمام می‌شوید، چیزی است که از آن عبور می‌کنید و

it behind, you’re not going to use that thing anymore, and usually there’s some

آن را پشت سر می‌گذارید، دیگر از آن چیز استفاده نمی‌کنید ، و معمولاً

kind of emotional connection, some kind of, uh, deeper feeling with that thing.

نوعی ارتباط عاطفی وجود دارد ، نوعی احساس عمیق‌تر. با اون چیز

I’m over with that.

من با آن تمام شده ام

I’m over that.

من از آن گذشتم

I’m over that.

من از آن گذشتم

I’m over my ex-girlfriend.

من از دوست دختر سابقم گذشتم

I’m over my ex-girlfriend.

من از دوست دختر سابقم گذشتم

Next, the expression, full on.

بعد، عبارت، کامل است.

Full on.

کامل روشن است.

Now, Henry is from Australia and this is an Australian expression.

حالا هنری اهل استرالیا است و این یک عبارت استرالیایی است.

You won’t really hear this in America.

شما واقعاً این را در آمریکا نخواهید شنید.

I don’t know about the UK, maybe some people use it, I think, but it’s not a very American

من در مورد بریتانیا نمی دانم، شاید برخی از مردم از آن استفاده کنند، من فکر می کنم، اما این یک عبارت آمریکایی نیست

expression.

.

If you hear someone say that something is full on, it just means there’s a lot of

اگر از کسی می شنوید که می گوید چیزی پر است، به این معنی است که چیزهای زیادی

that thing.

وجود دارد.

So, you know, work is really full on right now.

بنابراین، می دانید، کار در حال حاضر واقعاً پر شده است .

So, it just means like full on, like, I have a lot of that thing.

بنابراین، این فقط به این معنی است که کاملاً روشن است، مانند، من تعداد زیادی از آن چیزها را دارم.

So, you can kind of guess the meaning of that.

بنابراین، می توانید معنای آن را حدس بزنید.

But, again, it’s an Australian expression, and if you use it in America people might

اما، دوباره، این یک عبارت استرالیایی است، و اگر در آمریکا از آن استفاده کنید، ممکن است مردم

not understand what you’re saying.

متوجه نشوند که شما چه می‌گویید.

But, you know, if you go to Australia, there you go.

اما، می دانید، اگر به استرالیا بروید، به آنجا می روید.

So, the, these lessons are really full on.

بنابراین، این درس ها واقعاً کامل هستند.

So, my English learning is really full on right now.

بنابراین، یادگیری زبان انگلیسی من در حال حاضر واقعاً کامل است .

I’m practicing a lot.

من خیلی تمرین میکنم

I’m studying a lot.

من زیاد درس میخونم

It just means there’s a lot of that thing.

فقط به این معنی است که چیزهای زیادی وجود دارد.

Full on.

کامل روشن است.

Full on.

کامل روشن است.

Next, another great word, monotonous.

بعد، یک کلمه عالی دیگر، یکنواخت.

Monotonous.

یکنواخت.

Now, in this set of lessons we’ll cover a few things, the prefixes and the suffixes

اکنون، در این مجموعه از دروس، به چند مورد، پیشوندها و

of words.

پسوندهای کلمات می پردازیم.

These are the little pieces that begin a word.

اینها قطعات کوچکی هستند که یک کلمه را شروع می کنند.

So, bicycle you’ve got like bi and you’ve got cycle, so two circles.

بنابراین، دوچرخه شما مانند bi و شما دارای چرخه، بنابراین دو دایره.

And when you’re learning a lot of vocabulary, it’s a really great idea to learn these

و زمانی که واژگان زیادی یاد می گیرید، یادگیری این تکه های لغات یک ایده واقعا عالی است

pieces of words, so that you can really maximize your vocabulary learning because if you learn

، به طوری که واقعاً می توانید یادگیری واژگان خود را به حداکثر برسانید زیرا اگر

all these different pieces, then you can put them together to make lots of different words.

همه این قطعات مختلف را یاد بگیرید، می توانید آنها را کنار هم قرار دهید تا تعداد زیادی از آنها بسازید. از کلمات مختلف

So, the word mono means one.

بنابراین، کلمه مونو به معنای یک است.

And monotonous, like monotone, just means ooh, one sound.

و یکنواخت، مانند یکنواخت، فقط به معنای اوه، یک صدا است.

So, something that is monotonous, and again, notice how it kind of changes from monotone

بنابراین، چیزی که یکنواخت است، و دوباره، توجه کنید که چگونه از یکنواخت

to monotonous.

به یکنواخت تغییر می کند.

Monotonous.

یکنواخت.

Yeah, this is a really monotonous situation.

بله، این یک وضعیت واقعا یکنواخت است.

It just means it’s boring and it doesn’t change, it’s the same thing over and over

این فقط به این معنی است که خسته کننده است و تغییر نمی کند، بارها و بارها یکسان است

again.

.

Monotonous.

یکنواخت.

I was at a lecture very, uh, very, I don’t know, yesterday, and it was very monotonous.

من دیروز در یک سخنرانی بودم، اوه، خیلی، نمی دانم، و بسیار یکنواخت بود.

I didn’t enjoy it at all.

من اصلا ازش لذت نبردم

It was very boring to listen to.

گوش دادن خیلی خسته کننده بود.

So, some people are really animated, they move around a lot, it’s a very exciting

بنابراین، برخی از افراد واقعاً متحرک هستند، آنها زیاد حرکت می کنند، این یک سخنرانی بسیار هیجان انگیز است

lecture, but other people, it’s very monotonous and boring.

، اما برخی دیگر، بسیار یکنواخت و خسته کننده است.

Monotonous.

یکنواخت.

Monotonous.

یکنواخت.

Next, pro and con.

بعد، طرفدار و مخالف.

These are great native, uh, conversational words you can use when you’re talking about

اینها کلمات بومی بسیار خوبی هستند، اوه، کلمات محاوره ای که می توانید وقتی در مورد مثبت یا منفی چیزی صحبت می کنید استفاده

the positive or the negative of something.

کنید.

So, you can say, well, with my new job a pro, or a positive thing, a pro is that it’s

بنابراین، می توانید بگویید، خوب، با شغل جدید من یک حرفه ای، یا یک چیز مثبت، یک حرفه ای این است که

close to my house.

نزدیک خانه من است.

But, a con, or a negative thing, is that maybe I don’t get paid as much as I’d like.

اما، یک چیز منفی یا منفی، این است که شاید آنقدر که می‌خواهم دستمزد دریافت نمی‌کنم.

So, there are pros and cons with everything.

بنابراین، هر چیزی جوانب مثبت و منفی دارد.

Pro.

حرفه ای.

Con.

باهم

Pro.

حرفه ای.

Con.

باهم

Next, jaded.

بعد، خسته.

Jaded.

جد.

To be jaded means you’re kind of tired of something, or maybe you don’t really like

خسته بودن به این معنی است که از چیزی خسته شده اید، یا شاید دیگر واقعاً

it so much anymore.

آن را دوست ندارید.

You’ve done it so many times that, yeah, it’s just, it’s just not your thing.

شما آنقدر این کار را انجام داده‌اید که، بله ، فقط، این کار شما نیست.

You don’t really like to do it.

شما واقعاً دوست ندارید این کار را انجام دهید.

Uh, you can also feel jaded about something where, uh, maybe, you know, you like bring

اوه، شما همچنین می توانید از چیزی خسته شوید که، اوه، شاید، می دانید، دوست دارید

your lunch to school every day, but somebody keeps stealing your lunch, or they keep stealing

ناهار خود را هر روز به مدرسه بیاورید، اما یک نفر مدام ناهار شما را می دزدد، یا آنها به سرقت

something like that.

چیزی شبیه به آن ادامه می دهند.

And after a while, you don’t want to bring your lunch anymore.

و بعد از مدتی دیگر نمی خواهید ناهار خود را بیاورید.

The situation has kind of jaded you.

وضعیت به نوعی شما را خسته کرده است.

So, you think, well, all people are bad, uh, you know, I don’t like that people try to

بنابراین، شما فکر می کنید، خوب، همه مردم بد هستند، اوه، می دانید، من دوست ندارم که مردم سعی

steal my lunch, that kind of thing, so you feel bad about that situation.

کنند ناهار من را بدزدند، چنین چیزهایی، بنابراین شما از آن موقعیت احساس بدی دارید.

So, it can be feeling bad, or it can also just be feeling kind of tired of something.

بنابراین، ممکن است احساس بدی داشته باشد، یا ممکن است فقط احساس خستگی از چیزی داشته باشد.

Yeah, I’m kind of jaded.

آره من یه جورایی خسته ام

I’m jaded.

من خسته ام

I’m jaded, you know, I’ve been like, maybe some people are jaded about learning English.

من خسته هستم، می دانید، من اینطور بوده ام، شاید برخی از مردم از یادگیری انگلیسی خسته شده باشند.

Maybe you’ve been learning, uh, English for a long time with many different programs,

شاید شما برای مدت طولانی انگلیسی را با برنامه های مختلف یاد

and you feel kind of jaded about the whole learning situation.

می گیرید و نسبت به کل وضعیت یادگیری احساس خستگی می کنید .

So, you’re tired of it, like, ah, why can’t I just get fluent, why can’t I just find

بنابراین، شما از آن خسته شده‌اید، مثلاً آه، چرا من نمی‌توانم مسلط باشم، چرا نمی‌توانم

a program that works.

برنامه‌ای را پیدا کنم که کار کند.

And if you just find something and stick with it then you will get fluent, but maybe you

و اگر فقط چیزی را پیدا کنید و به آن پایبند باشید، مسلط خواهید شد، اما شاید

feel a little bit jaded if you’ve been studying for a long time.

اگر برای مدت طولانی درس می‌خوانید کمی احساس خستگی کنید.

Jaded.

جد.

Jaded.

جد.

Next, we’ve got two words that are usually for younger people, this is a bit more of

بعد، ما دو کلمه داریم که معمولاً برای افراد جوان تر است، این

a younger generation, uh, and actually, the person I’m speaking with in the conversation

یک نسل جوان تر است، اوه، و در واقع، شخصی که من در گفتگوی این ماه با او صحبت می کنم

this month, Henry, he is, I believe, uh, maybe 20 years old or 19 years old.

، هنری، او است، من معتقدم. اوه، شاید 20 ساله یا 19 ساله.

So, he’s going to use the vocabulary of a slightly younger person.

بنابراین، او از واژگان یک فرد کمی جوانتر استفاده می کند.

And these two words are killer, and sweet.

و این دو کلمه قاتل و شیرین است.

Sweet.

شیرین.

So, the first one, killer, killer just means it’s a slang word of, like, wow, this is

بنابراین، اولین، قاتل، قاتل فقط به این معنی است که این یک کلمه عامیانه است، مانند، وای، این

just really cool, like, wow, that was a, that was a killer rollercoaster we went on.

واقعاً جالب است، مانند، وای، این یک ترن هوایی قاتل بود که ما رفتیم.

That was just a really amazing, a really exciting, um, you something like that.

این واقعاً شگفت‌انگیز بود، واقعاً هیجان‌انگیز، اوم، شما چیزی شبیه به آن.

So, something that’s killer, you know, it could be like a killer vacation, you know,

بنابراین، چیزی که قاتل است، می‌دانید، می‌تواند مانند یک تعطیلات قاتل باشد، می‌دانید

again, it’s one of those things that young people would use it.

، باز هم یکی از آن چیزهایی است که جوانان از آن استفاده می‌کنند.

I don’t really recommend this word if you’re, um, you know, watching, uh, or if you’re

من واقعاً این کلمه را توصیه نمی کنم اگر، اوم، می دانید، تماشا می کنید، اوه، یا اگر

in a conversation with people at work, something like that.

در حال مکالمه با افراد در محل کار هستید، چیزی شبیه به آن.

But, again, these are the kinds of things that I’ll teach you because you will see

اما، باز هم، اینها چیزهایی هستند که به شما یاد خواهم داد، زیرا

them in movies and I want you to see how the language is evolving, so the new things that

آنها را در فیلم‌ها خواهید دید و می‌خواهم ببینید زبان چگونه در حال تکامل است، بنابراین چیزهای جدیدی که

are coming up that younger people are using.

در راه است و جوانان از آن استفاده می‌کنند.

So, it’s killer.

بنابراین، قاتل است.

Hopefully, these are some killer English lessons.

امیدوارم اینها چند درس انگلیسی قاتل باشند.

Maybe you wouldn’t say that, but hopefully you can.

شاید این را نگویید، اما امیدوارم بتوانید.

Hopefully you can.

امیدوارم بتوانید.

It just means something that’s really exciting and good.

این فقط به معنای چیزی است که واقعاً هیجان انگیز و خوب است.

So, the second word, sweet, it just means it’s a, like an exclamation thing.

بنابراین، کلمه دوم، شیرین، فقط به این معنی است که یک چیز تعجب است.

You can say, wow, a friend of mine got tickets to the new concert.

میشه بگی وای یکی از دوستانم بلیط کنسرت جدید رو گرفت.

Sweet!

شیرین!

It just means yes, yes, very cool, very exciting.

این فقط به این معنی است که بله، بله، بسیار جالب، بسیار هیجان انگیز.

Sweet.

شیرین.

So, it’s the regular word, this is, you know, just like I have, I’m eating something

بنابراین، این کلمه معمولی است، این است، می دانید، درست مثل من، من در حال خوردن چیز

sweet like some cookies, but the, again, slang usage of that, it just means cool or exciting

شیرینی مانند برخی از کلوچه ها هستم، اما، باز هم، استفاده عامیانه از آن، فقط به معنای خنک یا هیجان انگیز

or great.

یا عالی است.

I hope these lessons are killer, and I hope when you’re, every time you, you get a mail

امیدوارم این درس‌ها قاتل باشند، و امیدوارم وقتی که هستی، هر بار که

from me you’re like, sweet, yes.

از من ایمیلی دریافت می‌کنی، مثل این باشی، بله.

Next, a more advanced word, proficient.

بعد، یک کلمه پیشرفته تر، مسلط.

Proficient.

مسلط

To be proficient at something just means to be skilled, and that’s what we’re trying

مهارت داشتن در چیزی فقط به معنای ماهر بودن است، و این چیزی است که ما در

to do here.

اینجا سعی می کنیم انجام دهیم.

We’re trying to help you become proficient in English.

ما سعی می کنیم به شما کمک کنیم در زبان انگلیسی مهارت داشته باشید .

So, if you can become a proficient English speaker, then you can speak confidently, and

بنابراین، اگر بتوانید به یک انگلیسی زبان ماهر تبدیل شوید ، می توانید با اطمینان صحبت کنید و

you can enjoy lots of more things, maybe in business or personal life, whatever those

می توانید از چیزهای بیشتری لذت ببرید، شاید در تجارت یا زندگی شخصی، هر چه

things are.

که باشد.

But hopefully, you are becoming more proficient as you learn more each month, and you get

اما امیدوارم هر ماه که بیشتر یاد می‌گیرید، ماهرتر

out and practice.

می‌شوید و بیرون می‌روید و تمرین می‌کنید.

Proficient.

مسلط

Proficient.

مسلط

Next, a creative outlet.

بعد، یک خروجی خلاق.

Creative outlet.

خروجی خلاقیت

To have an outlet just means a way of releasing some kind of energy or some kind of thing.

داشتن یک خروجی فقط به معنای راهی برای آزاد کردن نوعی انرژی یا چیزی است.

Like, the outlet on your sink is where the water comes from.

مانند، خروجی سینک شما جایی است که آب از آن می آید.

You could call that an outlet, or also just like a plug on the wall where you get your

می‌توانید آن را یک پریز یا درست مانند دوشاخه روی دیواری که

power from.

برق خود را از آنجا تامین می‌کنید، بنامید.

So, if you plug in something this, uh, little box, or the little rectangle on the wall,

بنابراین، اگر چیزی به این جعبه کوچک یا مستطیل کوچک روی دیوار را وصل کنید،

this is called an outlet.

به آن پریز می گویند.

It just means where the power comes out.

این فقط به این معنی است که قدرت از کجا خارج می شود.

So, a creative outlet just means you have all this creativity inside you, you need to

بنابراین، یک خروجی خلاقانه فقط به این معنی است که شما این همه خلاقیت را در درون خود دارید،

find some way to release that energy, and a creative outlet might be something like

باید راهی برای آزاد کردن این انرژی پیدا کنید، و یک خروجی خلاق ممکن است چیزی مانند

playing music or making art.

پخش موسیقی یا ساختن هنر باشد.

Or, what I do, actually, this is my creative outlet, I like to teach.

یا، کاری که من انجام می‌دهم، در واقع، این منبع خلاقیت من است، دوست دارم تدریس کنم.

So, I like to think of different ways I can help people learn and that’s my creative

بنابراین، من دوست دارم به راه‌های مختلفی فکر کنم که بتوانم به مردم کمک کنم تا یاد بگیرند و این خروجی خلاقانه من

outlet.

است.

So, a way of letting my creativity come out in some way in the real world.

بنابراین، راهی برای اجازه دادن به خلاقیت من به نوعی در دنیای واقعی ظاهر شود.

Creative outlet.

خروجی خلاقیت

Creative outlet.

خروجی خلاقیت

And, our last two short words, we’ve got angst and melancholy.

و، دو کلمه کوتاه آخر ما، عصبانیت و مالیخولیا داریم.

Angst and melancholy.

اضطراب و مالیخولیا.

You’ll often hear these words used together or in similar situations.

اغلب می شنوید که این کلمات با هم یا در موقعیت های مشابه استفاده می شوند.

To have angst, just think of the word anxious.

برای داشتن اضطراب، فقط به کلمه اضطراب فکر کنید.

Angst, anxious.

اضطراب، مضطرب.

So, angst just means you’re kind of worried, you’re upset, you’re not feeling calm

بنابراین، اضطراب فقط به این معنی است که شما نوعی نگران هستید، ناراحت هستید، احساس آرامش

and comfortable, and maybe you don’t have a specific reason why.

و راحتی ندارید، و شاید دلیل خاصی برای این کار نداشته باشید.

So, often we talk about teenagers this way, that there, there’s kind of teenage angst.

بنابراین، اغلب ما در مورد نوجوانان این گونه صحبت می کنیم که در آنجا نوعی اضطراب نوجوان وجود دارد.

It’s a general kind of worry or a feeling bad that maybe people are experiencing because

این یک نوع کلی نگرانی یا یک احساس بد است که ممکن است افراد آن را تجربه کنند، زیرا

they don’t really know a specific thing that’s causing it.

آنها واقعاً چیز خاصی را که باعث آن شده است نمی دانند.

But, it’s just kind of a general, yeah, you know, I’m kind of like angry at the

اما، این فقط یک ژنرال است، بله، می دانید، من یک جورهایی از

world and I don’t really know why, so the kind of typical teenager situation.

دنیا عصبانی هستم و واقعاً نمی دانم چرا، بنابراین یک نوع موقعیت معمولی نوجوانان.

So, this is teenage angst.

بنابراین، این اضطراب نوجوانی است.

It’s a kind of general worry.

این یک نوع نگرانی عمومی است.

So, the same thing with melancholy.

بنابراین، همان چیز با مالیخولیا.

Now, melancholy is less of a kind of worry and anger, like angst.

حال، مالیخولیا کمتر نوعی نگرانی و عصبانیت است، مانند اضطراب.

Anger is kind of slightly in, uh, teenage angst a little bit.

خشم کمی در اضطراب نوجوانی است .

So, you’ve got anxious and anger and angst, all these like ang words, so think about that.

بنابراین، شما مضطرب و خشم و عصبانیت دارید، همه اینها مانند کلمات عصبانی هستند، پس به آن فکر کنید.

But then you’ve got melancholy, which is kind of a general sadness.

اما پس از آن شما دچار مالیخولیا می شوید، که نوعی غم و اندوه عمومی است.

And this is also maybe something teenagers experience or other people.

و این نیز شاید چیزی است که نوجوانان یا افراد دیگر تجربه می کنند.

Maybe, you’re just kind of feeling sad one day, you don’t really have a reason why,

شاید، شما فقط یک روز احساس غمگینی می کنید، واقعاً دلیلی ندارید،

this is a melancholy feeling.

این یک احساس مالیخولیایی است.

Melancholy.

مالیخولیا.

It’s a really great, uh, advanced word you can use, but it’ll help you sound more native

این یک کلمه بسیار عالی، اوه، پیشرفته است که می توانید استفاده کنید، اما به شما کمک می کند که بومی تر و مکالمه تر به نظر برسید

as well and conversational.

.

Yeah, I’m feeling a bit melancholy today.

بله، امروز کمی احساس غمگینی دارم.

I’m feeling a bit melancholy today.

امروز کمی احساس ناراحتی می کنم.

I’ve got a lot of angst.

من عصبانیت زیادی دارم

I’ve got a lot of angst.

من عصبانیت زیادی دارم

I’ve got a lot of angst.

من عصبانیت زیادی دارم

Angst.

اضطراب

Melancholy.

مالیخولیا.

All right, now let’s move into our longer phrases and expressions that you’ll see

بسیار خوب، اکنون اجازه دهید به عبارات و عبارات طولانی تر خود که

in the conversation this month.

در این ماه در مکالمه خواهید دید، برویم.

The first one is “what are the odds”.

اولین مورد این است که "شانس ها چیست".

What are the odds.

چه شانسی دارد.

Now, what are the odds, this is a fantastic phrase, I highly recommend you use this.

حالا، چه شانسی وجود دارد، این یک عبارت فوق العاده است ، من به شدت توصیه می کنم از این استفاده کنید.

It’s got lots of uses in many situations.

در بسیاری از موقعیت ها کاربردهای زیادی دارد.

But to talk about something, the odds of that thing are the chances of that thing happening.

اما برای صحبت در مورد چیزی، شانس آن چیز، احتمال وقوع آن چیز است.

So, maybe a meteor comes down and, uh, and, like, hits my car, and it’s a very rare

بنابراین، شاید یک شهاب سنگ فرود بیاید و به ماشین من برخورد کند، و این یک چیز بسیار نادر

thing.

است.

So, I can say “Wow, what are the odds of that?”

بنابراین، می توانم بگویم "وای، چه شانسی دارد؟"

So, what are the chances of something like that happening?

بنابراین، احتمال وقوع چنین چیزی چقدر است؟

But there are other situations where maybe something will happen quite frequently.

اما موقعیت های دیگری وجود دارد که ممکن است اتفاقی به طور مکرر رخ دهد.

Like, if I live in Seattle, and it rains that’s a pretty common thing.

مثلاً، اگر من در سیاتل زندگی می‌کنم و باران می‌بارد، این یک چیز بسیار رایج است.

So, you wouldn’t use the expression, “Well, what are the odds of it raining in Seattle?”

بنابراین، شما از این عبارت استفاده نمی کنید، "خب، چه شانسی دارد که در سیاتل باران ببارد؟"

because the odds are pretty high.

چون احتمالش خیلی زیاده

So, when you’re using this situation you want to think of something where something

بنابراین، هنگامی که از این موقعیت استفاده می کنید، می خواهید به چیزی فکر کنید که در آن اتفاقی

really rare happens, and then you can say, “Wow, what are the odds?”

واقعاً نادر رخ می دهد، و سپس می توانید بگویید: "وای، چه شانسی وجود دارد؟"

As an example, you are travelling in maybe Egypt or Antarctica someplace where you think

به عنوان مثال، شما در حال سفر به جایی در مصر یا قطب جنوب هستید که فکر

you’re going to be alone, and then you, you, you meet, like, a friend of yours that

می کنید تنها خواهید بود، و سپس شما، شما، مثلاً با دوستی از خود ملاقات می

you did not expect to be there.

کنید که انتظارش را نداشتید در آنجا باشد.

And you’re really surprised to see them, and you thought, “Wow, that’s a really

و شما واقعاً از دیدن آنها متعجب می شوید و فکر می کنید، "وای، این یک

rare thing that we both happen to be in this place at the same time.

چیز واقعاً نادر است که هر دوی ما همزمان در این مکان باشیم.

What are the odds?”

چه شانسی وجود دارد؟»

What are the odds?

شانس چیست؟

So, it’s a way of asking what are the chances of this happening because it’s maybe one

بنابراین، این راهی است برای پرسیدن احتمال وقوع این اتفاق، زیرا ممکن است یک

chance in ten million things or ten million chances or something like that.

شانس در ده میلیون چیز یا ده میلیون شانس یا چیزی شبیه به آن باشد.

But again, it’s for rare situations.

اما باز هم برای موقعیت های نادر است.

But anytime you see something like, you know, the company does really well when it’s not

اما هر زمان که چیزی شبیه به این را دیدید، می دانید ، شرکت واقعاً خوب عمل می کند، زمانی که

supposed to, or you meet somebody in a rare situation, or there’s like, you know, some

قرار نیست، یا با فردی در یک موقعیت نادر ملاقات می کنید ، یا می دانید،

kind of monster comes, and you never expected that, what are the odds?

نوعی هیولا می آید، و شما هرگز انتظار چنین چیزی را نداشتید، آیا شانس؟

What are the odds?

شانس چیست؟

Listen carefully to how this blends.

به دقت به نحوه ترکیب این ماده گوش دهید.

What are the odds?

شانس چیست؟

What are the odds?

شانس چیست؟

What are the odds?

شانس چیست؟

What are the odds?

شانس چیست؟

What are the odds?

شانس چیست؟

Next, very quickly, no worries.

بعد، خیلی سریع، جای نگرانی نیست.

No worries.

جای نگرانی نیست.

No worries.

جای نگرانی نیست.

No worries is a great re, uh, response that you can use when you’re speaking with native

بدون نگرانی یک پاسخ عالی است، اوه، که می توانید از آن در هنگام صحبت با افراد بومی

speakers, and maybe there’s, uh, instead of saying it’s okay, or there’s no problem,

استفاده کنید، و شاید به جای اینکه بگویید مشکلی نیست،

you can just say, “Oh, no worries.”

می توانید فقط بگویید: "اوه، نگران نباش. "

So, if someone says “Oh, I’m sorry that I, I couldn’t pick you up after school,”

بنابراین، اگر کسی می‌گوید «اوه، متاسفم که نتوانستم شما را بعد از مدرسه

or something like that and maybe it wasn’t that big of a deal, you can say, “Oh, no

ببرم» یا چیزی شبیه به آن و شاید آنقدرها هم مشکلی نبود ، می‌توانید بگویید: «اوه، نه

worries.”

نگرانی ها."

So instead of something like it’s okay or it’s not a problem, a just native and casual

بنابراین، به جای چیزی شبیه به مشکلی نیست یا مشکلی نیست، فقط یک روش بومی و

way, and again, when you’re talking with friends in a casual situation, this would

معمولی، و دوباره، وقتی با دوستانتان در یک موقعیت معمولی صحبت

be, no worries.

می‌کنید، جای نگرانی نیست.

No worries.

جای نگرانی نیست.

Now, you could use this in some very casual business situations, but you want to make

اکنون، می‌توانید از این در برخی موقعیت‌های تجاری بسیار معمولی استفاده کنید، اما

more of an apology if, you know, you’re making an apology to someone, or if someone

اگر می‌دانید که از کسی عذرخواهی می‌کنید، یا اگر

is apologizing to you, you can say, oh, it’s okay, or it’s all right, that kind of thing.

کسی از شما عذرخواهی می‌کند، می‌خواهید بیشتر عذرخواهی کنید، اشکالی ندارد، یا همه چیز درست است، چنین چیزی.

But, no worries, again, it’s just a casual way of saying, it’s okay.

اما، نگران نباشید، دوباره، این فقط یک روش معمولی برای گفتن است، اشکالی ندارد.

There’s no problem.

مشکلی نیست.

So, usually, for casual situations and when there’s maybe like a slight thing that happens,

بنابراین، معمولاً برای موقعیت‌های گاه به گاه و زمانی که ممکن است یک اتفاق جزئی رخ دهد،

but it’s not that big of a deal.

اما آنقدرها هم مهم نیست.

No worries.

جای نگرانی نیست.

No worries.

جای نگرانی نیست.

Next, you’ll see me use this quite a bit in conversation with people, thanks for taking

در مرحله بعد، خواهید دید که من در مکالمه با مردم کمی از آن استفاده می کنم، از اینکه

the time to do something.

برای انجام کاری وقت گذاشتید متشکرم.

So, we’ve got to take the time to do something just means, you know, I’m busy and I have

بنابراین، ما باید برای انجام کاری وقت بگذاریم، فقط به این معنی است که، می دانید، من مشغول هستم و باید

to make a schedule for some time.

برای مدتی برنامه ریزی کنم.

I am taking time out of my day.

از روزم وقت می گیرم

So, this is a more conversational way of talking about using time.

بنابراین، این یک روش محاوره ای تر برای صحبت در مورد استفاده از زمان است.

You can also talk about making time for doing something.

همچنین می توانید در مورد وقت گذاشتن برای انجام کاری صحبت کنید.

So, I can thank my friend for making the time to meet me, or taking the time to meet me.

بنابراین، می توانم از دوستم تشکر کنم که وقت گذاشت تا با من ملاقات کند، یا زمانی را که برای ملاقات من گذاشت.

Either of these is just fine.

هر کدام از اینها خوب است.

But you can always thank people for taking the time or making the time, and when you

اما همیشه می‌توانید از مردم برای وقت گذاشتن یا وقت گذاشتن تشکر کنید، و وقتی

say this it just shows that you really appreciate what they’re doing.

این را می‌گویید نشان می‌دهد که واقعاً از کاری که انجام می‌دهند قدردانی می‌کنید.

So, instead of saying thank you for meeting me, a little bit, slightly more native and

بنابراین، به جای گفتن تشکر برای ملاقات با من، روشی کمی، کمی بومی‌تر و

longer way of saying this is, thank you for taking the time to meet me, or thank you for

طولانی‌تر برای گفتن این است، از اینکه برای ملاقات با من وقت گذاشتید، یا ممنونم که برای ملاقات من وقت گذاشتید

making the time to meet me.

.

Next, to make the most of something.

بعد، برای استفاده حداکثری از چیزی.

To make the most of something.

برای استفاده حداکثری از چیزی.

It just means that whenever you have an opportunity to do something you really want to give all

این فقط به این معنی است که هر وقت فرصتی برای انجام کاری دارید، واقعاً می خواهید

of your energy and all of your effort to that thing.

تمام انرژی و تمام تلاش خود را صرف آن کار کنید.

As an example, I am learning to play basketball and I’m still not very good, but, you know,

به عنوان مثال، من در حال یادگیری بسکتبال هستم و هنوز خیلی خوب نیستم، اما، می دانید،

I’m trying.

دارم تلاش می کنم.

And, when I have practice opportunities, I want to make the most of those.

و وقتی فرصت‌های تمرینی دارم، می‌خواهم از آن‌ها نهایت استفاده را ببرم.

So, if I only have one hour of practice with the coach, then I don’t want to just sit

بنابراین، اگر من فقط یک ساعت تمرین با مربی داشته باشم، پس نمی‌خواهم فقط بنشینم

and, you know, play video games on my phone or something like that, I actually want to

و بازی‌های ویدیویی را با تلفنم یا چیزی شبیه به آن انجام دهم، در واقع

make the most of that time and practice.

می‌خواهم از آن زمان بهترین استفاده را ببرم. تمرین.

So, to make the most of something or to make the most of a bad situation it just means,

بنابراین، استفاده حداکثری از چیزی یا استفاده حداکثری از یک موقعیت بد، فقط به این معنی است که،

again, you know, even though you have a, an opportunity to not do a good job or to not

باز هم می‌دانید، حتی اگر فرصتی دارید که یک کار خوب انجام ندهید یا

use all of your energy, it’s a good thing to make the most of your time, or to make

از تمام انرژی خود استفاده نکنید، این این کار خوبی است که از زمان خود به بهترین شکل ممکن استفاده کنید یا

the most of that situation.

از آن موقعیت استفاده کنید.

To make the most of that situation.

تا از آن موقعیت نهایت استفاده را ببریم.

Next, three expressions that are related, to get a grip on something.

بعد، سه عبارت که مرتبط هستند، برای دستیابی به چیزی.

To get a hang, or get the hang of something, and to get a handle on something.

آویزان شدن یا به دست گرفتن چیزی و دست گرفتن بر چیزی.

All of these mean generally the same thing where you’re kind of physically having the

همه اینها به طور کلی به معنای همان چیزی است که شما از نظر فیزیکی

idea of holding something.

ایده نگه داشتن چیزی را دارید.

When you’re getting new or trying something new, you’re doing something new, and you’re

وقتی چیز جدیدی می‌گیرید یا چیز جدیدی را امتحان می‌کنید، دارید کار جدیدی انجام می‌دهید، و

not used to that thing.

به آن چیز عادت ندارید.

Like me trying to learn to play basketball, I can dribble a ball maybe with one hand pretty

مثل من که سعی می‌کنم بسکتبال را یاد بگیرم، می‌توانم با یک دست توپ را به خوبی دریبل کنم

well, but if I have two balls bouncing that’s a little bit more difficult.

، اما اگر دو توپ در حال پرش باشم، کمی سخت‌تر است.

So, I haven’t yet gotten the hang of doing that yet.

بنابراین، من هنوز حوصله این کار را نکرده ام .

So, again, all I’m saying is that I’m not, I’m, I’m getting there, but I’m

بنابراین، دوباره، تنها چیزی که می‌گویم این است که من نیستم، هستم، دارم به آنجا می‌رسم، اما

not, ah, I haven’t gotten a grip on how to do that yet.

نمی‌توانم، آه، هنوز به نحوه انجام این کار دست پیدا نکرده‌ام.

So, I’m still, I’m reaching, but I haven’t yet gotten a grip or gotten the hang of that

بنابراین، من هنوز هستم، دارم می‌رسم، اما هنوز به آن چیزی دست پیدا نکرده‌ام یا به آن دست

thing.

نیافته‌ام.

So, to get a handle on something or to get a grip, or to get, you know, just that, that,

بنابراین، برای کنترل چیزی یا کنترل کردن، یا به دست آوردن، می‌دانید، فقط همین، آن،

that feeling of connecting that you, ah, you finally understand it now, and you’re starting

آن احساس وصل شدن که شما، آه، بالاخره اکنون آن را درک می‌کنید، و شروع

to get more comfortable with that thing.

به راحت‌تر شدن می‌کنید با اون چیز

When you’re also talking about getting a grip you can talk about getting a grip on

وقتی در مورد چنگ زدن هم صحبت می‌کنید، می‌توانید در مورد چنگ زدن به

yourself.

خودتان صحبت کنید.

And I’ve talked about this in the lessons before.

و من در این مورد در درس های قبلی صحبت کرده ام.

So, to get a grip on yourself, remember, to grip it just means to hold something, so get

بنابراین، به دست گرفتن خود، به یاد داشته باشید، گرفتن آن فقط به معنای نگه داشتن چیزی است، پس

a grip on yourself.

خود را در دست بگیرید.

Usually you’d use this when you’re in a panicked situation.

معمولاً زمانی که در یک موقعیت وحشت زده هستید از این استفاده می کنید .

You’re feeling nervous or you don’t know what to do, and your friend says, “Hey,

شما عصبی هستید یا نمی دانید چه کاری انجام دهید، و دوستتان می گوید: "هی،

get a grip on yourself.”

خودت را کنترل کن."

It just means to control yourself.

این فقط به معنای کنترل خود است.

So, when you’re, again, learning to do something, I can’t really control two basketballs very

بنابراین، وقتی دوباره در حال یادگیری انجام کاری هستید، من واقعاً نمی‌توانم دو توپ بسکتبال را به خوبی کنترل

well, I’m not getting the handle of that thing.

کنم، نمی‌توانم کنترل آن چیز را به دست بیاورم.

I’m not getting a grip on that yet, but as I practice more, I get the hang of that.

من هنوز به آن دست پیدا نکرده‌ام، اما هرچه بیشتر تمرین می‌کنم، به آن دست پیدا می‌کنم.

I get the, uh, I get a, you know, I get a handle on that thing.

می‌فهمم، اوه، می‌فهمم، می‌دانی، من به آن چیز رسیدگی می‌کنم.

I get a handle on that.

من به آن رسیدگی می کنم.

So, practice all of these things and listen for them in the conversation.

بنابراین، همه این موارد را تمرین کنید و در مکالمه به آنها گوش دهید.

Next, a great phrase, it looks good on a résumé.

بعد، یک عبارت عالی، در رزومه خوب به نظر می رسد.

You can also say that something looks good on paper.

شما همچنین می توانید بگویید که چیزی روی کاغذ خوب به نظر می رسد .

Now, a résumé, this is the thing you give when you’re going to apply for a job, and

حالا، یک رزومه، این چیزی است که وقتی می‌خواهید برای کار درخواست دهید

often people will write, you know, really nice things about themselves.

، می‌دهید، و اغلب مردم چیزهای بسیار خوبی درباره خودشان می‌نویسند.

I’m a hard worker, and I do this and that.

من یک کارگر سخت هستم و این کار را انجام می دهم.

Um, so, when you’re talking about a résumé, it’s usually like the best picture of yourself

اوم، بنابراین، وقتی در مورد یک رزومه صحبت می کنید، معمولاً بهترین تصویری از خودتان است

that you’re giving to an employer or, you know, potential employer.

که به یک کارفرما یا، می دانید، کارفرمای بالقوه ارائه می دهید.

Uh, so, when something looks good on a résumé it just means some activity or experience

اوه، بنابراین، وقتی چیزی در رزومه خوب به نظر می‌رسد، فقط به معنای فعالیت یا تجربه‌ای

you’ve had that when it’s on a résumé people will find that impressive.

است که داشته‌اید که وقتی در رزومه باشد، مردم آن را تاثیرگذار می‌بینند.

So, as an example, um, you know, being able to speak ten languages looks good on a résumé.

بنابراین، به عنوان مثال، اوم، می دانید، توانایی صحبت به ده زبان در یک رزومه خوب به نظر می رسد.

It looks good on a résumé.

در رزومه خوب به نظر می رسد.

So, if I can show that to an employer, especially where being able to speak lots of languages

بنابراین، اگر بتوانم آن را به یک کارفرما نشان دهم، مخصوصاً در جایی که توانایی صحبت کردن به زبان‌های زیادی

is an important thing, like, maybe I work in world government or, you know, something

یک چیز مهم است، مثلاً شاید من در دولت جهانی یا، می‌دانید، چیزی

like that, international government.

شبیه به آن، در دولت بین‌المللی کار می‌کنم.

So, I’m, I need to, uh, work in a situation where I’ve got to use lots of languages.

بنابراین، من باید، اوه، در شرایطی کار کنم که مجبور باشم از زبان های زیادی استفاده کنم.

So, I’m more likely to be hired if I have, uh, ability with that.

بنابراین، اگر توانایی آن را داشته باشم، به احتمال زیاد استخدام می شوم .

So, something that looks good on paper, or looks good on a résumé.

بنابراین، چیزی که روی کاغذ خوب به نظر می رسد، یا در رزومه خوب به نظر می رسد.

We usually talk about something looking good on paper when maybe a person has, you know,

ما معمولاً در مورد چیزی که روی کاغذ خوب به نظر می‌رسد صحبت می‌کنیم، زمانی که ممکن است شخصی داشته باشد، می‌دانید

like, if you just look at their résumé, they sound like a really good person, but

، اگر فقط به رزومه‌اش نگاه کنید، واقعاً آدم خوبی به نظر می‌رسد، اما

if you meet them in person maybe they’re not so good.

اگر شخصاً آنها را ملاقات کنید، شاید آنقدرها هم خوب نباشند. .

So, you can talk about especially, like, a potential boyfriend or girlfriend saying like,

بنابراین، می‌توانید در مورد یک دوست پسر یا دوست بالقوه صحبت کنید که می‌گوید،

oh, like, that person looks, you know, they look good on paper, but in person maybe they’re

اوه، مثل این، آن شخص به نظر می‌رسد، می‌دانید، او روی کاغذ خوب به نظر می‌رسد، اما ممکن است

not so nice.

شخصاً آنقدرها خوب نباشند.

So, to look good on a résumé or to look good on paper.

بنابراین، برای خوب به نظر رسیدن در رزومه یا خوب به نظر رسیدن روی کاغذ.

Next, very quickly, instead of talking about, “for a long time” it’s much more native

در مرحله بعد، خیلی سریع، به جای صحبت کردن درباره «برای مدت طولانی»

and conversational to say, “for hours on end”.

، گفتن «ساعت‌ها متوالی» بسیار بومی‌تر و محاوره‌ای‌تر است .

I will read for hours on end.

ساعت‌ها می‌خوانم.

I will play basketball for hours on end.

من ساعت ها بسکتبال بازی خواهم کرد.

I like to study Japanese for hours on end.

من دوست دارم ساعت ها ژاپنی را مطالعه کنم.

So, anything like that where instead of just saying I like to do something a lot, or I

بنابراین، هر چیزی شبیه به آن جایی که به جای اینکه فقط بگویم دوست دارم کاری را زیاد انجام دهم، یا

like to do something for a long time, for hours on end.

دوست دارم کاری را برای مدت طولانی، ساعت ها متوالی انجام دهم.

It just means many hours.

این فقط به معنای ساعات زیادی است.

For hours on end.

ساعات مانده به پایان.

Listen carefully to how it blends.

با دقت به نحوه ترکیب آن گوش دهید.

For hours on end.

ساعات مانده به پایان.

For hours on end.

ساعات مانده به پایان.

For hours on end.

ساعات مانده به پایان.

For hours on end.

ساعات مانده به پایان.

For hours on end.

ساعات مانده به پایان.

For hours on end.

ساعات مانده به پایان.

Next, I’m no authority on something.

بعد، من هیچ اختیاری در مورد چیزی ندارم.

I’m no authority on baseball.

من در بیسبال اختیاری ندارم.

I’m no authority on synchronized swimming.

من هیچ اختیاری در مورد شنای همزمان ندارم.

I’m no authority on mountain climbing.

من هیچ اختیاری در مورد کوهنوردی ندارم.

To be an authority on something just means you’re very knowledgeable about that.

اقتدار در مورد چیزی فقط به این معنی است که شما در مورد آن بسیار آگاه هستید.

So, I am an authority on English fluency and speaking confidence.

بنابراین، من یک مرجع در تسلط به زبان انگلیسی و اعتماد به نفس صحبت کردن هستم.

That’s what I do.

این همون چیزیه که من انجام می دم.

I do that every day.

من این کار را هر روز انجام می دهم.

I teach for hours on end, or I work on lessons for hours on end, all the time.

من ساعت ها به طور مداوم تدریس می کنم یا ساعت ها به طور مداوم روی درس ها کار می کنم.

So, I am an authority on that.

بنابراین، من یک مرجع در آن هستم.

So, if you’re trying to say in a more conversational way that you don’t really know anything

بنابراین، اگر می‌خواهید به روشی محاوره‌ای‌تر بگویید که واقعاً چیزی

about that, or if you’re going to explain something, but you also want to say, well,

در مورد آن نمی‌دانید، یا اگر می‌خواهید چیزی را توضیح دهید ، اما همچنین می‌خواهید بگویید، خوب،

just so you know, I’m not an authority on that thing, but I know maybe a little bit

فقط برای اینکه بدانید، من من در این مورد مرجع نیستم، اما شاید کمی

about that.

در مورد آن می دانم.

So, as an example, I’ve never been to New York City, but I know a little bit about it,

بنابراین، به عنوان مثال، من هرگز به شهر نیویورک نرفته‌ام، اما

you know, from movies and what I hear from my friends and things like that.

از فیلم‌ها و چیزهایی که از دوستانم می‌شنوم و چیزهایی مانند آن، کمی در مورد آن می‌دانم.

So, I know New York a little bit, but I’m not an authority, or I’m no authority on

بنابراین، من کمی نیویورک را می شناسم، اما من یک مرجع نیستم، یا در شهر نیویورک هیچ مرجعی ندارم

New York City.

.

So, I’m not an authority, or I’m no authority on New York City.

بنابراین، من یک مرجع نیستم، یا در شهر نیویورک هیچ مرجعی ندارم.

And the last one, another fantastic idiom, we’ve got more bang for your buck.

و آخرین مورد، یک اصطلاح فوق‌العاده دیگر، ما پول بیشتری برای شما داریم.

More bang for your buck.

بیشتر برای پول شما.

This is a really great, fantastic thing I’d like to leave you with, and hopefully you

این یک چیز بسیار عالی و خارق العاده است که من می خواهم شما را با آن ترک کنم، و امیدوارم

use this a lot in your conversations.

از آن در مکالمات خود بسیار استفاده کنید.

When you’ve got, uh, going to spend money on something and maybe you want to buy a new

وقتی می خواهید برای چیزی پول خرج کنید و شاید بخواهید یک ماشین جدید بخرید

car.

.

You want to get the most bang for your buck, or more bang for your buck.

شما می خواهید بیشترین سود را برای دلار خود داشته باشید، یا بیشتر به قیمت دلار خود.

And your buck just means a dollar, or the money you’re spending.

و دلار شما فقط به معنای یک دلار یا پولی است که خرج می کنید.

There are lots of different words, maybe in your own language you have the same thing.

کلمات مختلف زیادی وجود دارد، شاید در زبان خود شما همان چیزی را داشته باشید.

There’s maybe one or two words for money, and then you’ve got all these other ones

شاید یک یا دو کلمه برای پول وجود داشته باشد، و سپس شما همه این کلمات دیگر را

as well.

نیز دریافت کرده اید.

So, in, uh, America we have, like, the dollar, the greenback, you can talk about, uh, a buck.

بنابراین، در، اوه، آمریکا، ما مانند دلار ، دلار داریم، شما می توانید در مورد یک دلار صحبت کنید.

A buck just means one dollar, so one buck, two bucks, three bucks.

دلار فقط به معنای یک دلار است، بنابراین یک دلار، دو دلار، سه دلار.

I’ve got three bucks in my pocket.

من سه دلار در جیبم دارم.

Uh, this shirt cost me five bucks, that kind of thing.

اوه، این پیراهن برای من پنج دلار قیمت داشت، از این جور چیزها.

So, more bang for your buck just means more value for the money you spent.

بنابراین، هزینه بیشتر برای پول شما فقط به معنای ارزش بیشتر برای پولی است که خرج کرده اید.

More bang for your buck.

بیشتر برای پول شما.

So, hopefully when you’re getting, you know, more bang for your buck, like, if I’m buying

بنابراین، امیدوارم وقتی که می‌دانید، پول بیشتری به دست می‌آورید، مثلاً اگر

a new video camera I don’t what to get some cheap thing.

یک دوربین فیلم‌برداری جدید بخرم، نمی‌دانم چه چیز ارزان‌تری تهیه کنم.

I want to have, you know, I have a budget of maybe, like, uh, a thousand dollars I’m

می‌دانی، من می‌خواهم بودجه‌ای در حدود هزار دلار داشته باشم که

going to spend on a camera, and I want to get the most bang for my buck.

قرار است برای یک دوربین خرج کنم، و می‌خواهم بیشترین سود را برای پولم داشته باشم.

So, the most value, the most like explosion, the most power, for the money I spend.

بنابراین، بیشترین ارزش، بیشترین شبیه به انفجار ، بیشترین قدرت، برای پولی که من خرج می کنم.

Well, I hope you’ve enjoyed this lesson.

خوب، امیدوارم از این درس لذت برده باشید.

I look forward to seeing you in the Fluency Corner, uh, Fluency Corner lesson coming up

من مشتاقانه منتظر دیدار شما در گوشه تسلط هستم ، درس بعدی گوشه تسلط

next.

.

Do, as always, go back and review all of these, and the more you use them, the more you practice

مثل همیشه، به عقب برگردید و همه اینها را مرور کنید، و هرچه بیشتر از آنها استفاده کنید، هر چه بیشتر

them, you can begin with yourself, but then start using them in conversations with other

آنها را تمرین کنید، می توانید از خودتان شروع کنید، اما سپس شروع به استفاده از آنها در گفتگو با افراد دیگر کنید

people.

.

And the more you practice, the more bang for your buck you’ll get out of these lessons.

و هرچه بیشتر تمرین کنید، از این درس‌ها سود بیشتری خواهید برد.

Uh, have a fantastic day, and I look forward to seeing you in that lesson.

اوه، روز فوق العاده ای داشته باشید، و من مشتاقانه منتظر دیدار شما در آن درس هستم.

Bye bye.

خداحافظ.