How To Speak Fluent English Like A Native In 3 Steps

Well, hello there. I am Drew Badger, the English Fluency Guide and in this video, it should

همچنین درود. من Drew Badger هستم، راهنمای تسلط به زبان انگلیسی و در این ویدیو،

actually be a very interesting video, hopefully you enjoy it. I want to talk about my biggest

در واقع باید یک ویدیوی بسیار جالب باشد، امیدوارم از آن لذت ببرید. می خواهم در مورد بزرگترین

problem that I have as a teacher. It is actually not teaching. It is just convincing people

مشکلم که به عنوان معلم دارم صحبت کنم. در واقع آموزش نیست. این فقط متقاعد کردن مردم است

that they can learn, especially in the way that I try to teach people. So everybody knows

که می توانند یاد بگیرند، به خصوص به روشی که من سعی می کنم به مردم آموزش دهم. بنابراین همه می دانند

they can go to traditional lessons and try to remember grammar points or vocabulary.

که می توانند به درس های سنتی بروند و سعی کنند نکات گرامری یا واژگان را به خاطر بسپارند.

But what I try to do is actually help people learn like native speakers. But the problem

اما کاری که من سعی می کنم انجام دهم این است که در واقع به مردم کمک کنم مانند زبان مادری یاد بگیرند. اما مشکل

is that a lot of people believe this is impossible. So even if they're living in a country like

اینجاست که بسیاری از مردم بر این باورند که این غیرممکن است. بنابراین حتی اگر آنها در کشوری زندگی می کنند که

maybe you're from Japan, but you live in the United States, you think it's impossible to

شاید شما ژاپنی باشید، اما شما در ایالات متحده زندگی می کنید، فکر می کنید غیرممکن است

learn like a native. So I want to talk about how natives learn and how actually you can

که مانند یک بومی یاد بگیرید. بنابراین می‌خواهم در مورد نحوه یادگیری بومی‌ها صحبت کنم و در واقع چگونه

learn not only like a native, but you can actually learn faster than a native if you

می‌توانید نه تنها مانند یک بومی یاد بگیرید، بلکه اگر به روشی سیستماتیک یاد بگیرید، می‌توانید سریع‌تر از یک بومی

learn in a systematic way. So hopefully, this is exciting for you. This

یاد بگیرید. بنابراین امیدوارم، این برای شما هیجان انگیز باشد. این

video just came about, I was talking with my wife actually about our own daughters.

ویدیو به تازگی منتشر شد، من با همسرم در واقع در مورد دختران خودمان صحبت می کردم.

So my younger daughter, she's now one and a half years old, actually a little bit older.

بنابراین دختر کوچکتر من، او اکنون یک سال و نیم دارد، در واقع کمی بزرگتر است.

Yeah. About one and a half, but she's already speaking and saying sentences in Japanese

آره حدود یک و نیم، اما او در حال حاضر به زبان ژاپنی و انگلیسی صحبت می کند و جملاتی می گوید

and English. She really likes to say, "Oh my goodness." I don't know why she picked

. او واقعاً دوست دارد بگوید: "اوه خدای من." من نمی دانم چرا او آن

that up. But I think it was just a kind of funny expression for her when we were using

را برداشت. اما فکر می‌کنم زمانی که ما از آن در خانه استفاده می‌کردیم، این فقط یک نوع بیان خنده‌دار برای او

it around the house. But she likes to say that.

بود. اما او دوست دارد این را بگوید.

Anyway, I want to talk very quickly about how actually kids learn. And this should make

به هر حال، من می خواهم خیلی سریع در مورد چگونگی یادگیری واقعی بچه ها صحبت کنم. و اگر می‌خواهید مانند یک زبان مادری با هم ارتباط برقرار کنید،

more sense for you learning native or kind of learning the native way if you'd like to

این برای یادگیری زبان مادری یا یادگیری به روش

communicate like a native speaker. And the reason this is so important is because you

بومی منطقی‌تر است. و دلیل اهمیت این موضوع این است که شما

can kind of memorize a lot of words and grammar and do that pretty quickly. But the problem

می توانید به نوعی کلمات و گرامر زیادی را حفظ کنید و این کار را خیلی سریع انجام دهید. اما مشکل

is that when you try to get into a conversation, you forget everything. And so there's basically

اینجاست که وقتی سعی می کنید وارد گفتگو شوید، همه چیز را فراموش می کنید. و بنابراین اساسا چیزی وجود دارد

what I call the fluency gap. And so you're kind of stuck here because it's

که من آن را شکاف روانی می نامم. و بنابراین شما به نوعی در اینجا گیر کرده اید زیرا

really impossible for you to get across that. You know a lot of English, but you can't speak.

واقعاً غیرممکن است که از آن عبور کنید. شما انگلیسی زیادی بلدید، اما نمی توانید صحبت کنید.

So let me just explain with a few quick stories about how kids learn. I want to make this

بنابراین اجازه دهید من فقط با چند داستان سریع در مورد نحوه یادگیری بچه ها توضیح دهم. من می خواهم این را

very simple so you understand this and so you believe that you actually can learn like

بسیار ساده کنم تا شما این را بفهمید و باور کنید که در واقع می توانید مانند

a native. Because once you believe that whether you're learning with me or you're learning

یک بومی یاد بگیرید. زیرا زمانی که باور کنید چه با من یاد بگیرید و چه مستقل یاد بگیرید

independently, you'll become a fluent speaker much faster.

، خیلی سریعتر به یک سخنران مسلط تبدیل خواهید شد .

the first story, I just want to give a very quick example about this, just using the word

داستان اول، من فقط می خواهم یک مثال بسیار سریع در این مورد بزنم، فقط از کلمه بابا استفاده کنم

daddy. Because this is something that both of my daughters can use. Obviously, my older

. زیرا این چیزی است که هر دو دختر من می توانند از آن استفاده کنند. بدیهی است که دختر بزرگتر من

daughter is over five-years-old now, and it's amazing if you've been following the channel

در حال حاضر بیش از پنج سال سن دارد و شگفت انگیز است که مدتی است کانال را

for a while and you've seen Aria maybe grow up a little bit in the few videos that I've

دنبال می کنید و آریا را دیده اید که شاید در چند ویدیویی که من منتشر کرده ام کمی بزرگ

released, but just this word daddy. So the first lesson I want to teach you about

شده باشد. اما فقط این کلمه بابا بنابراین اولین درسی که می‌خواهم در مورد

how to learn like a native is how actually kids are thinking how the mind is trying to

نحوه یادگیری مانند یک بومی به شما بیاموزم این است که چگونه بچه‌ها در واقع فکر می‌کنند که چگونه وقتی اطلاعات را می‌شنود ذهن سعی می‌کند آن‌ها را

process information when it hears it and how it's different from what people do in a classroom.

پردازش کند و چگونه با آنچه مردم در کلاس انجام می‌دهند متفاوت است.

Now a native speaker doesn't have any language to translate from. So a young child is trying

اکنون زبان مادری زبانی برای ترجمه ندارد. بنابراین یک کودک خردسال در تلاش

to learn the language. They want to understand what's happening. They want to communicate,

برای یادگیری زبان است. آنها می خواهند بفهمند چه اتفاقی دارد می افتد. آن‌ها می‌خواهند ارتباط برقرار کنند،

but they have no real lesson that's trying to do what most people would do in a traditional

اما هیچ درسی واقعی ندارند که سعی کنند کاری را انجام دهند که بیشتر مردم در یک کلاس درس سنتی انجام می‌دهند

classroom, which is translate from one language into another language.

، که از یک زبان به زبان دیگر ترجمه می‌شود.

Now, what a child or what children are doing, they're actually connecting sounds, S-O-U-N-D-S,

حال، کاری که یک کودک یا بچه ها انجام می دهند، در واقع صداها، S-O-U-N-D-S،

sounds and meaning. So this very simple because that's all they can do. So they're kind of

صداها و معنی را به هم وصل می کنند. بنابراین این بسیار ساده است زیرا این تنها کاری است که آنها می توانند انجام دهند. بنابراین آنها به نوعی

getting sounds, and this could be sounds even something as simple as hi. And they're connecting

صدا دریافت می کنند، و این می تواند حتی چیزی به سادگی سلام باشد. و آنها

that with meaning basically the situation or when you would use a particular sound.

آن را با معنی اساساً موقعیت یا زمانی که شما از یک صدای خاص استفاده می کنید مرتبط می کنند.

So again, the difference here, very simply, if I'm, again, just to use the Japanese example,

بنابراین باز هم، تفاوت اینجا، خیلی ساده، اگر من، دوباره، فقط از مثال ژاپنی استفاده

I'm a Japanese person trying to learn English. I would learn a word in Japanese, might draw

کنم، من یک ژاپنی هستم که سعی در یادگیری زبان انگلیسی دارم. من یک کلمه را به زبان ژاپنی یاد می‌گیرم، شاید

that quickly. And I'm going to translate that into English.

به سرعت آن را بکشم. و من قصد دارم آن را به انگلیسی ترجمه کنم.

Now I would learn it, but this is different from acquiring a language, which is what a

حالا من آن را یاد می گرفتم، اما این با یادگیری زبان، کاری که یک

child is doing. So they're actually making the language their own by integrating the

کودک انجام می دهد، متفاوت است. بنابراین آنها در واقع زبان را با ادغام

sounds with meaning into a kind of a larger puzzle about how the language works. Now,

صداها با معنی در یک نوع معمای بزرگتر در مورد نحوه عملکرد زبان خود می سازند. در حال حاضر

the tricky thing about learning languages as a young child is there are many things

، نکته دشوار در مورد یادگیری زبان در کودکی این است که چیزهای زیادی وجود دارد

that you have to learn, just kind of how to think, but you're not learning the language

که باید یاد بگیرید، فقط به نوعی چگونه فکر کنید، اما شما واقعاً زبان را

really in a systematic way. Most parents are just kind of using whatever

به روشی سیستماتیک یاد نمی‌گیرید. اکثر والدین فقط از هر زبانی استفاده می

language. Maybe they're not thinking so much about how to teach in a systematic way. They're

کنند. شاید آنها چندان به این فکر نمی کنند که چگونه به روشی سیستماتیک تدریس کنند. آنها

teaching lots of different things and it's really up to a child to begin making these

چیزهای مختلف زیادی را آموزش می دهند و واقعاً به کودک بستگی دارد که این

connections, and the faster they can do that, the faster they can learn to understand and

ارتباطات را شروع کند، و هر چه سریعتر بتواند این کار را انجام دهد ، سریعتر می تواند یاد بگیرد که بفهمد و

then communicate and express themselves. So in the case of daddy, you can just look at

سپس ارتباط برقرار کند و خود را بیان کند. بنابراین در مورد بابا، شما فقط می توانید

like my own younger daughter, Noelle. So Noelle looks at me and she calls me daddy, but she

مانند دختر کوچکتر خودم، نوئل نگاه کنید. بنابراین نوئل به من نگاه می کند و مرا بابا صدا می کند، اما او

really doesn't understand what that means. It's again, when I explained in videos, I

واقعاً معنی آن را نمی فهمد. دوباره، وقتی در ویدیوها توضیح دادم،

think I have a lesson a few videos ago talking about triangulation, because you really need

فکر می‌کنم چند ویدیوی قبل درسی دارم که در مورد مثلث‌گویی صحبت می‌کنم، زیرا برای درک چیزی واقعاً به

kind of like three points of meaning to understand something. if I just say, like in this case,

سه نقطه معنا نیاز دارید . اگر فقط بگویم، مانند این مورد،

you've got the word daddy and me. So the actual person there, she's connecting these two things,

شما کلمه بابا و من را دارید. بنابراین شخص واقعی آنجا، او این دو چیز را به هم مرتبط می‌کند،

but that's not really a very strong ... I don't know what's the best way to describe

اما این واقعاً خیلی قوی نیست... نمی‌دانم بهترین راه برای توصیف

that, but it's not as strong as having another thing here or another one or another one where

آن چیست، اما آنقدر قوی نیست که چیز دیگری در اینجا وجود داشته باشد یا چیز دیگری وجود داشته باشد.

you've got more bits of information that really make this meaning clear.

جایی که اطلاعات بیشتری در اختیار دارید که واقعاً این معنی را روشن می کند.

So she's hearing the word daddy, the sound, and she doesn't really understand anything

بنابراین او کلمه بابا، صدا را می شنود و واقعاً چیزی

about vocabulary or grammar. She's not really thinking about it consciously and logically

از واژگان یا دستور زبان نمی فهمد. او واقعاً آگاهانه و منطقی در مورد آن فکر نمی کند

about that, but she's connecting that. And she looks at me and she's saying daddy. Now,

، اما او آن را به هم مرتبط می کند. و او به من نگاه می کند و می گوید بابا.

if you're learning a language as an adult and you try to learn that way, if I just come

حالا اگر در بزرگسالی زبان یاد می گیرید و سعی می کنید از این طریق یاد بگیرید، اگر من فقط

into the room and I say, "Oh." I just say the word daddy. You don't know if that's my

به اتاق بیایم و بگویم "اوه". من فقط کلمه بابا را می گویم. شما نمی دانید که آیا این نام من است

name or if that's some kind of title or something else. So again, Noelle and any child when

یا این یک عنوان یا چیز دیگری است. بنابراین دوباره، نوئل و هر کودکی وقتی

they learn something like mommy or daddy because she hears Aria or my wife or other people

چیزی مانند مامان یا بابا را یاد می‌گیرند، چون می‌شنود که آریا یا همسرم یا افراد

using that word when they're talking about me.

دیگر وقتی در مورد من صحبت می‌کنند از آن کلمه استفاده می‌کنند .

But again, she doesn't know really what that means. It's not until either she gets old

اما دوباره، او واقعاً نمی داند این به چه معناست. تا زمانی که او به اندازه کافی بزرگ نمی شود

enough for me to explain that. And for her to understand that this is a relationship

که من آن را توضیح دهم. و برای او بفهمد که این یک رابطه است

and not my name, or she sees other people if she goes to the park and she sees other

و نام من نیست، یا اگر به پارک می رود افراد دیگری را می بیند و می بیند که

kids also using that same word to talk about their own father. So once that happens, this

بچه های دیگر نیز از همین کلمه برای صحبت در مورد پدرشان استفاده می کنند. بنابراین وقتی این اتفاق می‌افتد،

is where the triangulation that I talk about comes into play and a child is saying, "Oh,

اینجاست که مثلثی که من در مورد آن صحبت می‌کنم به میان می‌آید و کودکی می‌گوید: "اوه،

now I understand that this sound daddy, it's not only for my father, but also for other

حالا فهمیدم که بابا، این صدا فقط برای پدر من نیست، بلکه برای

men who are parents that look like they have a similar relationship." So she doesn't call

مردان دیگری که پدر و مادر هستند نیز هست. به نظر می رسد که آنها یک رابطه مشابه دارند." پس

my wife, daddy. She calls her mommy or mom or mama.

زنم را بابا صدا نمی کند. او را مامان یا مامان یا مامان صدا می کند.

And so that's how language is built, just in a very fundamental way. So the difference

و بنابراین زبان اینگونه ساخته می شود، فقط به روشی بسیار اساسی. بنابراین تفاوت

between what a native child is doing is they're connecting sounds or vocabulary with meaning.

بین کاری که یک کودک بومی انجام می دهد این است که آنها صداها یا واژگان را با معنی مرتبط می کنند.

And this just means they're making a connection between sounds and what the situation is.

و این فقط به این معنی است که آنها بین صداها و وضعیت موجود ارتباط برقرار می کنند.

So when do you use some kind of a phrase or word or whatever, or some kind of sound? And

بنابراین چه زمانی از نوعی عبارت یا کلمه یا هر چیز دیگری یا نوعی صدا استفاده می کنید؟ و

this is why you see little kids that copy even a young child when they're straining,

به همین دلیل است که شما بچه‌های کوچکی را می‌بینید که حتی یک کودک خردسال را هنگام زور زدن کپی می‌کنند،

maybe they have to pick something up or move something they will make a certain sound in

شاید مجبور شوند چیزی را بردارند یا چیزی را حرکت دهند که صدای خاصی را به

a different language. And this is really interesting. So if you look at kids like little Japanese

زبانی دیگر تولید کنند. و این واقعا جالب است. بنابراین اگر به بچه‌ها مثل بچه‌های ژاپنی نگاه می‌کنید

kids, I'm using Japanese examples just because that's where I live. But in the Japanese example,

، من از مثال‌های ژاپنی استفاده می‌کنم فقط به این دلیل که من در آنجا زندگی می‌کنم. اما در مثال ژاپنی،

a child might say like yosha or like some word that. It's not even a word. It's just

یک کودک ممکن است مانند یوشا بگوید یا کلمه ای را دوست داشته باشد. حتی یک کلمه هم نیست. این فقط

an expression that people use when they're doing something. So when they're straining.

عبارتی است که مردم هنگام انجام کاری از آن استفاده می کنند. بنابراین زمانی که آنها در حال زور زدن هستند.

So in English, speaker might say like ... like they just might make that kind of sound. But

بنابراین در زبان انگلیسی، گوینده ممکن است مانند ... بگوید که ممکن است آن نوع صدا را تولید کنند. اما

again, they're connecting that sound with a situation and that's where the meaning comes

دوباره، آن‌ها آن صدا را با یک موقعیت مرتبط می‌کنند و معنی

from. So hopefully that makes sense, and you're

از آنجا می‌آید. بنابراین امیدوارم که منطقی باشد، و

understanding a bit more about how this works. But you can see how it's not very systematic

شما کمی بیشتر در مورد نحوه کارکرد آن درک می کنید. اما می‌توانید ببینید که چگونه این خیلی سیستماتیک نیست

and a child's brain is working actually quite hard to figure out what this is if you don't

و مغز کودک واقعاً به سختی کار می‌کند تا بفهمد این چیست، اگر

explain it in a systematic way. And you don't need to give an explanation, but it's more

آن را به روشی سیستماتیک توضیح ندهید. و نیازی به توضیح نیست، بلکه بیشتر

about showing examples. And this is how I teach in and Frederick is an example of this,

در مورد نمایش نمونه است. و این روشی است که من در آن آموزش می‌دهم و فردریک نمونه‌ای از این است،

where you get to compare different things, because that's what builds your understanding

که در آن شما می‌توانید چیزهای مختلف را با هم مقایسه کنید، زیرا این چیزی است که درک شما

a lot faster than just learning different pieces of the puzzle and hoping to piece that

را خیلی سریع‌تر از یادگیری تکه‌های مختلف پازل و امیدواری به

together. So that's the first part of this. The second part is when you're taking this

ترکیب آن‌ها ایجاد می‌کند. پس این قسمت اول این است. بخش دوم زمانی است که شما این را

to a higher level, because ideally you want to learn everything in English. So the first

به سطح بالاتری می‌برید، زیرا در حالت ایده‌آل می‌خواهید همه چیز را به زبان انگلیسی یاد بگیرید. بنابراین اولین

step is to learn everything in English, where you're connecting sounds and meaning. And

قدم این است که همه چیز را به زبان انگلیسی یاد بگیرید، جایی که صداها و معنی را به هم متصل می کنید. و

the second step is where you're beginning to integrate these different things by testing

مرحله دوم جایی است که شما شروع به ادغام این چیزهای مختلف با آزمایش

different, we can call it even a hypothesis or just maybe a theory you have. Probably

های مختلف می کنید، ما می توانیم آن را حتی یک فرضیه یا فقط شاید یک نظریه که شما دارید بنامیم. احتمالاً

a theory is not a good word, but hypothesis just means if, "I learn this grammar, maybe

یک نظریه کلمه خوبی نیست، اما فرضیه فقط به این معنی است که "من این دستور زبان را یاد بگیرم، شاید

I can apply it to this thing as well." And so you see kids doing this all the time. And

بتوانم آن را در این مورد نیز به کار ببرم." و بنابراین می بینید که بچه ها همیشه این کار را انجام می دهند. و

often, if there is a pattern in the language, they will use it correctly until they find

اغلب، اگر الگویی در زبان وجود داشته باشد، از آن به درستی استفاده می کنند تا زمانی که

some example where it doesn't work. here's another example from my daughter Noelle,

نمونه ای را پیدا کنند که در آن کار نمی کند. در اینجا یک مثال دیگر از دخترم نوئل است،

this was just yesterday. She was about to go into the shower, but it wasn't ready for

این همین دیروز بود. داشت می رفت زیر دوش، اما هنوز

her to go in there yet. So she said in Japanese [foreign language 00:10:05]. So it's just

برای رفتن به آنجا آماده نبود. بنابراین او به ژاپنی گفت [زبان خارجی 00:10:05]. پس درست مثل این است که

like please call me. And so she actually used the correct grammar structure for that situation.

لطفا با من تماس بگیرید. و بنابراین او در واقع از ساختار دستور زبان صحیح برای آن موقعیت استفاده کرد.

And you might look at that and think, "Wow, she understands the grammar." But if you really

و شما ممکن است به آن نگاه کنید و فکر کنید، "وای، او گرامر را می فهمد." اما اگر واقعاً با

look carefully, what's happening it's just the same idea of connecting sounds that she's

دقت نگاه کنید، آنچه در حال رخ دادن است، همان ایده اتصال صداهایی است که او

heard. She's heard many people use that expression for that situation.

شنیده است. او شنیده است که بسیاری از مردم از این عبارت برای آن موقعیت استفاده می کنند.

But she's not like ready to apply that understanding to different other situations. So an English

اما او آماده نیست که این درک را در موقعیت‌های مختلف دیگر اعمال کند. بنابراین یک

example would be like big, bigger, small, smaller. So you might think, "Okay, if I'm

مثال انگلیسی مانند بزرگ، بزرگتر، کوچکتر، کوچکتر خواهد بود. بنابراین ممکن است فکر کنید، "خوب، اگر من در حال

learning adjectives, maybe I can apply that same ... ending to something like that." So

یادگیری صفت هستم، شاید بتوانم همان ... پایان را برای چیزی شبیه به آن اعمال کنم." بنابراین

if I learned big, big becomes bigger, small becomes smaller. And I hear the word tall,

اگر بزرگ یاد گرفتم، بزرگ بزرگتر می شود، کوچکتر می شود. و من کلمه قد بلند را می شنوم،

I might guess, "Oh, tall becomes a taller." But then the problem comes once you hear something

ممکن است حدس بزنم، "اوه، قد بلندتر می شود." اما وقتی چیزی را می شنوید

that's irregular or it breaks the rules, then you learn a word like wonderful And it's like,

که نامنظم است یا قوانین را زیر پا می گذارد، مشکل پیش می آید، سپس کلمه ای مانند فوق العاده را یاد می گیرید و مانند

"Oh, it's not wonderful." Or it's like more wonderful or most wonderful. But you learn

"اوه، شگفت انگیز نیست." یا مانند شگفت انگیزتر یا شگفت انگیز ترین است. اما با

those things over time as you begin to connect those sounds.

شروع به اتصال آن صداها به مرور زمان آن چیزها را یاد می گیرید .

But the ideal way again, first step is you're learning everything all in English. You're

اما راه ایده آل دوباره، اولین قدم این است که همه چیز را به زبان انگلیسی یاد می گیرید.

connecting the sounds or the words with situations and not trying to use translations. And then

شما صداها یا کلمات را با موقعیت ها وصل می کنید و سعی نمی کنید از ترجمه ها استفاده کنید. و

you're beginning to kind of practice applying different things. And this is another example

سپس شروع به تمرین در مورد استفاده از چیزهای مختلف می کنید. و این یک مثال دیگر

or another reason why when I'm teaching students, I tell them even if it's a new word or something,

یا دلیل دیگری است که چرا وقتی به دانش‌آموزان آموزش می‌دهم، به آنها می‌گویم حتی اگر یک کلمه یا چیزی جدید باشد،

maybe you're not so comfortable with for using. Just try to make different words or try to

شاید شما برای استفاده چندان راحت نباشید. فقط سعی کنید کلمات مختلف بسازید یا سعی کنید

use different expressions that you learn in different situations. And see if maybe that

از عبارات مختلفی که در موقعیت های مختلف یاد می گیرید استفاده کنید. و ببینید شاید این

pattern will work. Sometimes you'll be wrong, but most of the

الگو کار کند یا خیر. گاهی اوقات شما اشتباه می کنید، اما بیشتر اوقات حق با

time you'll be right because that's how patterns work in languages. So hopefully this makes

شماست، زیرا الگوها در زبان ها اینگونه عمل می کنند. پس امیدوارم این

sense. I know my videos are always kind of a little bit deeper going into the language.

منطقی باشد. من می دانم که ویدیوهای من همیشه کمی عمیق تر به زبان می روند.

But if you understand these really basic things about learning, it makes a lot more sense

اما اگر این چیزهای واقعاً اساسی در مورد یادگیری را درک کنید، بسیار منطقی تر است

and you'll be able to get fluent a lot faster. So we go to the third step of this. And again,

و می توانید خیلی سریع تر مسلط شوید. بنابراین به مرحله سوم این امر می رویم. و دوباره،

this is all kids are doing. It's really the three things that I'm explained to you here.

این تمام کاری است که بچه ها انجام می دهند. در واقع این سه موردی است که من در اینجا برای شما توضیح داده ام.

So again and again, I'm repeating myself because this is also what kids are doing. They repeat

بنابراین بارها و بارها خودم را تکرار می کنم زیرا این همان کاری است که بچه ها انجام می دهند. آنها

themselves, they watch the same movies or songs or TV shows or whatever again and again.

خودشان را تکرار می کنند، همان فیلم ها یا آهنگ ها یا برنامه های تلویزیونی یا هر چیز دیگری را بارها و بارها تماشا می کنند.

And that's how they develop fluency. So you're learning, but then it's the repetition that

و اینگونه است که آنها تسلط را توسعه می دهند. بنابراین شما در حال یادگیری هستید، اما پس از آن این تکرار است که

builds the fluency. So first step learning sounds connecting that with meaning. Second

روانی را ایجاد می کند. بنابراین اولین قدم یادگیری به نظر می رسد که آن را با معنا مرتبط می کند.

step is applying patterns and seeing what works and what doesn't. And then learning

مرحله دوم استفاده از الگوها و دیدن اینکه چه چیزی کار می کند و چه چیزی نیست. و سپس

the exceptions for things like that. So my older daughter, Aria, she used to say, "I

استثناها را برای چیزهایی مانند آن یاد بگیرید. بنابراین دختر بزرگترم، آریا، می گفت: "من

[goed 00:12:55] to the park." So she would try saying that. And I would

[ساعت 00:12:55] به پارک رفتم." بنابراین او سعی می کند این را بگوید. و من می

say, "Oh no, no, no. It's you went to the park" or like something else she might make

گفتم، "اوه نه، نه، نه. این تو رفتی پارک" یا چیز دیگری که ممکن است

a mistake with was like, "I found something." So she might say like I find, or I [finded

با آن اشتباه کند، مانند "چیزی پیدا کردم." بنابراین او ممکن است بگوید مثل من پیدا کردم، یا من [finded

00:13:09]." Something like that. I say, "Oh no, no, no, you found it." So I ask her again,

00:13:09]." چیزی شبیه به آن. من می گویم، "اوه ، نه، نه، شما آن را پیدا کردید." بنابراین من دوباره از او می پرسم،

sometimes when she's asking me something or saying something to me and she uses it incorrectly,

گاهی اوقات که او می پرسد. من چیزی یا چیزی به من می‌گوید و او آن را اشتباه استفاده می‌کند

I'll say, "What was that? What was that?" And then she'll she'll think like, Ah, okay."

، می‌گویم: «این چی بود؟ این چی بود؟" و بعد فکر خواهد کرد، آه، باشه."

She'll try to correct it. And then she'll just say it herself. And again, it takes a

او سعی خواهد کرد آن را اصلاح کند. و بعد خودش آن را می گوید. و باز هم،

little bit of practice with some things because you're learning the exceptions to the rule.

کمی تمرین با برخی چیزها لازم است، زیرا در حال یادگیری استثناهای قاعده هستید.

So that's one, two and the third thing is where you really take it to the highest level

بنابراین این یک، دو و سومین چیز این است که شما واقعاً آن را به بالاترین سطح می‌برید،

because many students actually ask me, they say, "Okay, "Drew, your system is great for

زیرا بسیاری از دانش‌آموزان واقعاً از من می‌پرسند، آنها می‌گویند، "بسیار خوب، "درو، سیستم شما برای مبتدیان عالی است

beginners, but how is it going to help me?" All you're doing again is you're taking the

، اما چگونه می‌تواند به من کمک کند. تمام کاری که دوباره انجام می‌دهید این

language that you learn. So this is giving you the vocabulary, the pronunciation, the

است که زبانی را که یاد می‌گیرید استفاده می‌کنید. بنابراین این واژگان، تلفظ،

grammar, all of these things as you're building that together, you're building this web of

گرامر، همه این چیزها را در اختیار شما قرار می‌دهد، همانطور که با هم آن را می‌سازید، این را می‌سازید. شبکه ای از

all these different connections. And that's what gives you fluency, which is really just

این همه اتصالات مختلف. و این چیزی است که به شما تسلط می دهد، که در واقع تنها

another way of saying you're getting to speak continuously.

راه دیگری برای گفتن است که می توانید به طور مداوم

Because if you can't maybe remember this word, you can remember something related to that,

صحبت

or you can explain it in a different way. And again, the same way I'm speaking right

کنید. شما می توانید آن را به روش دیگری توضیح دهید. و دوباره، به همان روشی که من در حال حاضر صحبت می کنم

now, I'm fluent because I'm able to talk. Maybe if I forget a word I want to say or

، من مسلط هستم زیرا می توانم صحبت کنم. شاید اگر کلمه ای را که می خواهم بگویم یا

something, I can switch it to something else and explain that. But you take the vocabulary

چیزی را فراموش کنم، بتوانم تغییر دهم. آن را به چیز دیگری توضیح دهید. اما شما واژگانی را

that you're learning like a native and you begin applying that in more interesting ways.

که یاد می گیرید مانند یک بومی می گیرید و شروع به استفاده از t می کنید. کلاه به روش های جالب تر

I'll just give you one example. Because I could go into lots of them and you can watch

من فقط یک مثال برای شما می زنم. چون من توانستم به تعداد زیادی از آنها بپردازم و شما می توانید

my other videos. There are over 500 free videos right on this channel that I've spent the

ویدیوهای دیگر من را تماشا کنید. بیش از 500 ویدیوی رایگان دقیقاً در این کانال وجود دارد که من در

past 10 years making for you. So enjoy those videos.

10 سال گذشته صرف ساخت آنها برای شما کرده ام. پس از آن ویدیوها لذت ببرید .

But the last thing here is where you're taking things and one example is like moving from

اما آخرین مورد اینجا جایی است که شما چیزها را در نظر می گیرید و یک مثال مانند حرکت از

a physical idea to something more figurative. And I explain more about this in my Visual

یک ایده فیزیکی به چیزی مجازی تر است. و من در

Guide to Phrasal Verbs where I'm teaching you how to think like a native. I'm really

راهنمای تصویری خود برای افعال عبارتی، جایی که به شما یاد می دهم چگونه مانند یک بومی فکر کنید، در مورد این موضوع بیشتر توضیح می دهم. من واقعاً

just following these same steps. I really do that for all the programs that I teach.

همین مراحل را دنبال می کنم. من واقعاً این کار را برای همه برنامه هایی که تدریس می کنم انجام می دهم.

But in this example, let's say I'm playing a game of poker. So this is a card game. I'm

اما در این مثال، فرض کنید من در حال بازی پوکر هستم. بنابراین این یک بازی با ورق است. من در

playing a game of poker. There's a group of people sitting around a table and we're all

حال بازی پوکر هستم. گروهی دور یک میز نشسته‌اند و همه

holding our cards like this. And in this particular game, instead of keeping

کارت‌هایمان را همین‌طور در دست گرفته‌ایم. و در این بازی خاص، به جای اینکه

my cards on the table and just looking at them like that, I'm really holding them very

کارت‌هایم را روی میز نگه دارم و فقط به آن‌ها نگاه کنم، واقعاً آنها را خیلی

close. So no one can see what I'm doing. So sometimes you'll play cards and you'll see

نزدیک نگه می‌دارم. بنابراین هیچ کس نمی تواند ببیند من چه کار می کنم. بنابراین گاهی اوقات شما ورق بازی می کنید و افرادی را می بینید

people holding their cards very close to their chest like that. So this is just a physical

که کارت های خود را خیلی نزدیک به سینه خود نگه می دارند. بنابراین این فقط یک

idea. And if I'm explaining this same thing to my daughter, I would explain it to her

ایده فیزیکی است. و اگر من همین موضوع را برای دخترم توضیح می دهم، به همان شکل برای او توضیح می دهم

in the same way. I'm sitting here with my cards very close to my chest like this so

. من اینجا نشسته ام و کارت هایم را به سینه ام نزدیک کرده ام تا

no one can see what I'm doing. So other people are sitting close to me. I want to make sure

کسی نتواند ببیند دارم چه کار می کنم. بنابراین افراد دیگری نزدیک من نشسته اند. من می خواهم مطمئن شوم که

no one can see. Now from this physical idea, again, we're

هیچ کس نمی تواند ببیند. در حال حاضر از این ایده فیزیکی، دوباره، ما

using like cards close to chest. These are all basic words that you learn like a native

از کارت های نزدیک به سینه استفاده می کنیم. اینها همه کلمات اساسی هستند که شما مانند یک بومی

by just understanding them the same way native kids do. Because again, they all have to go

با درک آنها به همان روشی که بچه های بومی انجام می دهند یاد می گیرید. چون باز هم همه باید

through the same phases, these same steps. But you take this like holding my cards close

همان مراحل را طی کنند، همین مراحل را. اما شما این را مانند نگه داشتن کارت‌هایم

to my chest and it comes a regular idiom with a more figurative meaning. And figurative

به سینه‌ام می‌گیرید و این یک اصطلاح معمولی با معنای مجازی‌تر است. و مجازی

just means you can talk about something that's not physical like an idea or we're going to

فقط به این معنی است که شما می توانید در مورد چیزی صحبت کنید که فیزیکی نیست مانند یک ایده یا ما می خواهیم

describe something else that maybe is different from playing cards and to hold something close

چیز دیگری را توصیف کنیم که ممکن است با ورق بازی متفاوت باشد و چیزی را نزدیک

to your chest or to keep something close to your chest in the same way that we're using

سینه خود نگه دارید یا چیزی را نزدیک به سینه خود نگه دارید. روشی که ما از

this idea of you can talk about anything where you're not trying to reveal much.

این ایده شما استفاده می کنیم، می توانید در مورد هر چیزی که نمی خواهید چیز زیادی را فاش کنید صحبت کنید.

So you're keeping secrets from people. I'm building a business. Maybe friends of mine

بنابراین شما از مردم راز دارید. من در حال ساختن یک تجارت هستم. شاید دوستانم از

are asking me, "Oh, what are you doing? What's the new thing that you're building?" I say,"

من می پرسند "اوه، چه کار می کنی؟ چیز جدیدی که می سازی چیست؟" می‌گویم:

Oh, I'm keeping my cards close to my chest or I'm playing it close, close to my chest.

آه، کارت‌هایم را نزدیک سینه‌ام نگه می‌دارم یا آن را نزدیک، نزدیک به سینه‌ام بازی

I'm keeping it close to my chest." It's just means I'm not revealing what things are or

می‌کنم. این فقط به این معنی است که من چیزها را فاش نمی‌کنم یا

I'm trying to keep other people from seeing what that thing is. But you can see how once

سعی می‌کنم دیگران را نبینند که آن چیز چیست. اما می توانید ببینید که چگونه وقتی

you understand these words and you understand what they mean.

این کلمات را فهمیدید و معنی آنها را متوجه می شوید.

So even a group of words like play it close to my chest. It's just a group of sounds that

بنابراین حتی یک گروه از کلمات مانند بازی آن را نزدیک به سینه من. این فقط یک گروه از صداها است که

you use in a particular situation. And when you play something close to your chest, now

شما در یک موقعیت خاص استفاده می کنید. و وقتی چیزی نزدیک به سینه خود می نوازید، حالا

that you understand that these sounds have the meaning of being secretive about something,

که فهمیدید این صداها به معنای پنهان کاری در مورد چیزی هستند،

you can then apply that in many different situations. So I can be playing it close to

می توانید آن را در موقعیت های مختلف اعمال کنید . بنابراین می توانم آن را نزدیک

my chest. Maybe I'm dating some new girl or something like that. And my friends are saying,

سینه ام بازی کنم. شاید من با یک دختر جدید یا چیزی شبیه به آن قرار ملاقات دارم. و دوستانم می گویند:

"Oh, tell me about her." I say, "Ah, I don't really want to mention so much about that.

"اوه، در مورد او به من بگو." من می گویم: "آه، من واقعاً نمی خواهم آنقدر در مورد آن صحبت کنم.

I'm like I'm kind of playing it close to my chest. I'm playing this one or I'm keeping

انگار دارم آن را نزدیک سینه ام بازی می کنم. این یکی را بازی می کنم یا

it close to my chest." And they will understand that I don't physically

آن را نزدیک خودم نگه می دارم. سینه." و آنها خواهند فهمید که منظور من از نظر فیزیکی

mean that. I'm not physically keeping anything near my chest, but the idea becomes figurative

این نیست. من از نظر فیزیکی چیزی را نزدیک سینه‌ام نگه نمی‌دارم، اما این ایده تبدیل به تصویر می‌شود

and I can use that for many different situations. So you see how easy this is? Now remember

و می‌توانم از آن برای موقعیت‌های مختلف استفاده کنم. پس می بینید که این چقدر آسان است؟ حالا به یاد داشته باشید

that young kids, they are not learning systematically. Some of them are and it really depends on

که بچه های جوان، آنها به طور سیستماتیک یاد نمی گیرند. برخی از آنها هستند و واقعاً به

the parents that you have. So if your parents are very good at explaining things, they understand

والدینی که شما دارید بستگی دارد. بنابراین اگر والدین شما در توضیح مسائل بسیار خوب هستند،

all these ideas about how to teach they can help a child speak much faster, because what

همه این ایده‌ها را درک می‌کنند که چگونه می‌توانند به کودک کمک کنند تا سریع‌تر صحبت کند، زیرا کاری

they're really doing is making it easier for the mind to just understand how the language

که آنها واقعاً انجام می‌دهند درک نحوه عملکرد زبان را برای ذهن آسان‌تر

works and then actually helping them make these connections, understand when things

می‌کند. و سپس در واقع به آنها کمک کنید تا این ارتباطات را ایجاد کنند، بفهمند که چه زمانی چیزها

are regularly following a pattern or breaking a rule. And then showing how those same things

به طور منظم از یک الگو پیروی می کنند یا یک قانون را زیر پا می گذارند . و سپس نشان می دهد که چگونه همان چیزها را

can be applied in different ways. That's all language is. It's really just those

می توان به روش های مختلف اعمال کرد. این همه زبان است. واقعاً فقط همین

three things. So hopefully you're starting to feel a bit more excited, especially if

سه چیز است. بنابراین امیدوارم کمی هیجان‌زده‌تر شوید، به‌خصوص

you haven't maybe learned much with me before. People who have been following me for a while

اگر قبلاً چیزهای زیادی با من یاد نگرفته‌اید. افرادی که مدتی است مرا دنبال می‌کنند

will understand all of this, but I thought it was a good idea to just put all of it in

، همه این‌ها را درک خواهند کرد، اما فکر می‌کنم ایده خوبی است که همه آن‌ها را در

one video to make sure you understand how this works. If you don't have any kids yourself,

یک ویدیو قرار دهم تا مطمئن شوم که چگونه کار می‌کند. اگر خودتان بچه ندارید،

watch little kids and see what they do. And you'll notice that if you actually try

بچه های کوچک را تماشا کنید و ببینید چه می کنند. و متوجه خواهید شد که اگر واقعاً سعی کنید

to teach them in a more systematic way, that they actually become good speakers faster

به روشی منظم‌تر به آنها آموزش دهید، آنها در واقع سریع‌تر

than you can take students that are a little bit slower and speed up their process, speed

از شما سخنرانان خوبی می‌شوند که می‌توانید دانش‌آموزانی را کمی کندتر ببرید و روند آنها را تسریع کنید

up their fluency, their confidence, their ability to communicate just by making it more

، تسلط و اعتماد به نفس آنها را تسریع کنید. توانایی آنها برای برقراری ارتباط فقط با سیستماتیک کردن آن

systematic. And again, systematic means you're taking time to explain, to make these connections

. و دوباره، سیستماتیک به این معنی است که شما برای توضیح دادن، برای ایجاد این ارتباطات وقت

so it becomes easy for them to understand what things are.

می‌گذارید تا درک آن‌ها آسان شود.

Another example recently. So my, again, just about Noelle, we were watching some TV show

یک نمونه دیگر اخیرا. بنابراین، دوباره، فقط در مورد نوئل، ما داشتیم یک برنامه تلویزیونی تماشا می کردیم

and she saw a gorilla on the screen. So there's a picture of a gorilla or a video of a gorilla.

و او یک گوریل را روی صفحه دید. بنابراین یک عکس از یک گوریل یا یک ویدیو از یک گوریل وجود دارد.

And she said, "Monkey." And I said, "Oh no, that's a gorilla." But to a child that logic

و او گفت: "میمون." و من گفتم: "اوه نه، این یک گوریل است." اما برای یک کودک این منطق

doesn't make any sense to them. So I knew as a systematic teacher teaching my own child,

برای آنها معنی ندارد. بنابراین می دانستم که به عنوان یک معلم سیستماتیک به فرزندم آموزش می دهد،

I have to think, "Let me show her some pictures." So I actually took her to my computer and

باید فکر کنم، "اجازه دهید چند عکس به او نشان دهم." بنابراین من او را به کامپیوترم بردم و

I showed her some different pictures of things. I said, "Okay, we're going to look at this

چند عکس مختلف از چیزها را به او نشان دادم. گفتم: باشه، ما به این

picture, this picture, this picture, this picture, this picture." And then it's like

عکس، این عکس، این عکس، این عکس، این عکس نگاه می کنیم. و سپس آن را مانند

a very simple game that you may be even a show like Sesame Street will have something

یک بازی بسیار ساده است که شما ممکن است حتی یک نمایش مانند خیابان Sesame چیزی

like this. So Sesame Street will give you four pictures and they'll sing this song.

شبیه به این داشته باشد. بنابراین خیابان کنجد چهار عکس به شما می دهد و آنها این آهنگ را می خوانند.

I don't know if they do this now, but when I was a kid and watched, they would say, "Which

نمی دانم الان این کار را می کنند یا نه، اما وقتی بچه بودم و تماشا می کردم، می گفتند کدام

one of these things is not like the other?" So they would have maybe an Apple, an orange,

یک از این چیزها شبیه دیگری نیست؟ بنابراین آنها ممکن است یک سیب، یک پرتقال،

a banana, and I don't know, some skis. So you would look at that and think, "Okay,

یک موز، و من نمی دانم، یک اسکی داشته باشند. بنابراین شما به آن نگاه می کنید و فکر می کنید، "خوب،

what's similar with these three, but different from that?" Now, interestingly, you could

چه چیزی با این سه شباهت دارد، اما با آن تفاوت دارد؟" اکنون، جالب است که احتمالاً می

probably find a way to make a connection between all of those things. But it's kind of an obvious

توانید راهی برای ایجاد ارتباط بین همه آن چیزها پیدا کنید. اما این یک

thing they're looking for. These three are different kinds of fruit and this is not a

چیز بدیهی است که آنها به دنبال آن هستند. این سه میوه انواع مختلفی دارند و این اصلا یک

food or fruit at all. So kids are thinking about things in this way. Actually, we all

غذا یا میوه نیست. بنابراین بچه ها به این شکل به مسائل فکر می کنند. در واقع، همه ما

are. We are doing this all the time, but we make it more difficult when we try to use

هستیم. ما همیشه این کار را انجام می دهیم، اما زمانی که سعی می کنیم از

translations and try to force your mind to remember something. And this is a really big

ترجمه استفاده کنیم و سعی می کنیم ذهن شما را مجبور کنیم چیزی را به خاطر بسپاریم، کار را دشوارتر می کنیم. و این یک اصل واقعاً بزرگ

principle that most teachers and schools are just not teaching because I don't know why

است که اکثر معلمان و مدارس فقط تدریس نمی کنند، زیرا نمی دانم چرا

people forget this, but most people hate being told what to do or what to think.

مردم این را فراموش می کنند، اما بیشتر مردم از اینکه به آنها گفته شود چه کار کنند یا چه فکر کنند متنفرند.

And so if you tell your child, especially if you have children, you say, "Don't do that."

و بنابراین اگر به فرزندتان بگویید، به خصوص اگر بچه دارید، می گویید: "این کار را نکن."

They're thinking, "Okay, I want to do that now." Even if you just for some reason make

آنها فکر می کنند، "خوب، من می خواهم این کار را انجام دهم." حتی اگر فقط به دلایلی

them stop doing something, they'll just want to continue doing it because you told them

آنها را مجبور به انجام کاری کنید، آنها فقط می خواهند به انجام آن ادامه دهند زیرا شما به آنها گفته اید که آن کار

not to do it. It's really weird, but this is how people think. So if you understand

را انجام ندهند. واقعاً عجیب است، اما مردم اینگونه فکر می کنند. بنابراین اگر

these ideas, it becomes a lot easier to teach. So when I showed Aria or when I showed Noelle

این ایده ها را درک کنید، آموزش آن بسیار آسان تر می شود. بنابراین وقتی به آریا نشان دادم یا وقتی به نوئل

different pictures of animals, it was easier for her to understand what I mean by that.

تصاویر مختلفی از حیوانات را نشان دادم، برای او راحت‌تر بود که منظورم را از آن بفهمد.

What do I mean by gorilla? What do I mean by a monkey? So then we can show something

منظور من از گوریل چیست؟ منظور من از میمون چیست؟ بنابراین می توانیم چیز

else or show it at a different time. If a child doesn't understand something, you

دیگری را نشان دهیم یا آن را در زمان دیگری نشان دهیم. اگر کودک چیزی را متوجه نشد،

might show a picture of a gorilla and they say gorilla, and then you show a monkey and

ممکن است عکس یک گوریل را نشان دهید و آنها بگویند گوریل، و سپس یک میمون را نشان دهید و

then they say gorilla again. So you think, :Okay, they don't know the difference between

دوباره آنها بگویند گوریل. بنابراین شما فکر می کنید : "خوب، آنها تفاوت

a monkey and a gorilla," which that's actually a pretty complex idea for a child to understand,

بین میمون و گوریل را نمی دانند" که در واقع یک ایده بسیار پیچیده برای کودک است که آن را درک کند،

but you can tell their level of understanding by showing them something else. So she saw

اما شما می توانید با نشان دادن چیز دیگری به آنها سطح درک آنها را بگویید. بنابراین.

a little bit later a bear and she said, "Oh, that looks like a monkey." So she saw a bear

او کمی بعد خرسی را دید و گفت: "اوه، این شبیه میمون است." بنابراین او یک خرس را دید

and she said, "Monkey." So I'm thinking, "Oh, she's actually has like a kind of a broader

و گفت: "میمون." بنابراین من فکر می کنم: "اوه، او در واقع شبیه یک نوع است." درک گسترده تر

understanding of the word monkey as like animal" or something that looks like this, rather

از کلمه میمون به عنوان حیوان" یا چیزی که شبیه این است،

than something else. So part of it is just the brain developing,

نه چیز دیگری. بنابراین بخشی از آن فقط رشد مغز است،

but also just understanding language learning from the perspective of the learner, not from

بلکه فقط درک یادگیری زبان از دیدگاه زبان آموز است، نه از دید

you as a teacher trying to teach something. It's this understanding that helps you teach

شما. به عنوان معلمی که سعی می کند چیزی را آموزش دهد. این درک است که به شما کمک می کند

a child much faster. So if you understand all of these ideas, if you apply this to your

خیلی سریع تر به کودک آموزش دهید. بنابراین اگر همه این ایده ها را درک کنید، اگر این را در یادگیری زبان خود به کار ببرید

language learning, this is how you become a fluent speaker much faster. So you learn

، به این ترتیب سریعتر به یک سخنور مسلط تبدیل خواهید شد. شما

the native way, but systematically and you practice, obviously if you practice in the

روش بومی را یاد می گیرید، اما سیستماتیک و تمرین می کنید، بدیهی است که اگر شما به روش درست تمرین کنید

right way, it becomes a lot easier. So hopefully that makes sense. If it has please

، خیلی راحت تر می شود. بنابراین امیدوارم که منطقی باشد. در صورت وجود، لطفاً

click that like button and let me know in a comment down below if you have any questions

روی دکمه لایک کلیک کنید و اگر در مورد آن سؤالی دارید در یک نظر در زیر به من بگویید

about that. And if there's anything maybe you don't understand, because I really want

. و اگر چیزی وجود دارد که شاید شما متوجه نمی شوید، زیرا من واقعاً می خواهم

this idea to be very clear for, wow, I guess 10 years, I've been trying to make this idea

این ایده بسیار واضح باشد، وای، حدس می زنم 10 سال است که سعی کرده ام این ایده را

very simple for people. Because there are a few different pieces that connect to it.

برای مردم بسیار ساده کنم. زیرا چند قطعه مختلف به آن متصل می شوند.

But really the idea is just learn like a native and you will speak like one. It's only if

اما در واقع ایده این است که مانند یک بومی یاد بگیرید و مانند یک نفر صحبت کنید. فقط اگر

you believe that idea or you don't believe that idea that really determines if you're

آن ایده را باور داشته باشید یا آن ایده را باور نکنید، واقعاً تعیین می کند که آیا می

going to become fluent. But at the very least, people who are learning

خواهید مسلط شوید. اما حداقل، افرادی که مانند یک دانش آموز در حال یادگیری هستند،

like a student don't become fluent generally. So at first like okay, the traditional way

به طور کلی مسلط نمی شوند. بنابراین در ابتدا مانند خوب، روش

of learning through translations and studying grammar rules like that if that that doesn't

سنتی یادگیری از طریق ترجمه و مطالعه قوانین گرامر مانند آن است، اگر این کار جواب نمی

work, then you should be open to something different. And that thing that you should

دهد، پس باید برای چیز متفاوتی آماده باشید. و آن چیزی که شما باید

try, even if you don't believe me, even if this maybe you think, "Okay, that maybe works.

امتحان کنید، حتی اگر من را باور ندارید، حتی اگر این فکر کنید، "خوب، شاید کار کند.

I don't know how I could do that something." Give it a try because that's how you get fluent.

من نمی دانم چگونه می توانم آن کاری را انجام دهم." آن را امتحان کنید زیرا اینگونه مسلط می شوید.

You have to learn like a native because you're making these connections and that's what lets

شما باید مانند یک بومی یاد بگیرید زیرا این ارتباطات را ایجاد می کنید و این چیزی است که به

you speak fluently. So if you'd like to learn more about that,

شما امکان می دهد روان صحبت کنید. بنابراین اگر می‌خواهید در مورد آن اطلاعات بیشتری کسب کنید،

you can click on the link in the upper right of this video or on the link in the description

می‌توانید روی پیوند در سمت راست بالای این ویدیو یا روی پیوند در توضیحات

below this video. So that will show you some of my programs, which explain in detail more

زیر این ویدیو کلیک کنید. بنابراین، برخی از برنامه‌های من را به شما نشان می‌دهد، که با جزئیات بیشتر

about the different ways you can learn like a native, so that you can become a great speaker.

در مورد روش‌های مختلفی که می‌توانید مانند یک بومی یاد بگیرید، توضیح می‌دهد تا بتوانید به یک سخنران عالی تبدیل شوید.

So you can learn more about the Fluency Welcome Package or Visual Guide to Phrasal Verbs or

بنابراین می‌توانید درباره بسته خوش‌آمدگویی Fluency یا راهنمای تصویری برای افعال عبارتی یا

Fluent for Life. So that's where I really go into detail about lots of different topics.

Fluent for Life اطلاعات بیشتری کسب کنید. بنابراین اینجاست که من واقعاً به جزئیات در مورد بسیاری از موضوعات مختلف می پردازم.

I'll just leave one more final point about Fluent for Life in this video. But once you

من فقط یک نکته پایانی دیگر در مورد Fluent for Life در این ویدیو خواهم گذاشت. اما هنگامی که

understand this idea, you can become fluent in 30 days or less about a particular topic.

این ایده را درک کردید، می توانید در 30 روز یا کمتر در مورد یک موضوع خاص مسلط شوید.

Now, this idea is only for people who understand a lot of English already, but can't speak.

اکنون، این ایده فقط برای افرادی است که قبلاً زبان انگلیسی زیادی می‌دانند، اما نمی‌توانند صحبت کنند.

So this is again, people who are struggling trying to cross the fluency gap. They know

پس این دوباره، افرادی است که در تلاش برای عبور از شکاف روانی هستند. آنها

a lot of English, but they can't communicate fluently. So they struggle with that.

زبان انگلیسی زیادی می دانند، اما نمی توانند به راحتی ارتباط برقرار کنند. بنابراین آنها با آن مبارزه می کنند.

But also if you learn the same kinds of ideas, you learn like a native in a structured way,

اما همچنین اگر انواع ایده‌ها را یاد بگیرید، مانند یک بومی به روشی ساختاریافته یاد بگیرید،

then it really becomes easy to communicate fluently about a particular topic. I want

در این صورت برقراری ارتباط روان در مورد یک موضوع خاص واقعا آسان می‌شود. من می خواهم

to make that very clear. So that's how you can become a fluent speaker in 30 days or

آن را خیلی واضح بگویم. بنابراین به این ترتیب می توانید در 30 روز یا

less about a particular topic. Because what you're really doing when you develop fluency

کمتر در مورد یک موضوع خاص به یک سخنران مسلط تبدیل شوید. زیرا کاری که شما واقعاً در هنگام ایجاد تسلط انجام می دهید

is using these principles to build habits. And that just means the skill of communicating

، استفاده از این اصول برای ایجاد عادات است. و این فقط به معنای مهارت برقراری ارتباط

automatically. So just like you brush your teeth maybe the same way every day, you have

خودکار است. بنابراین دقیقاً همانطور که ممکن است هر روز به همان روش مسواک بزنید،

a habit of doing that. And it takes roughly 21 to 30 days to do that. So if you can build

عادت دارید که این کار را انجام دهید. و برای انجام این کار تقریباً 21 تا 30 روز طول می کشد. بنابراین اگر بتوانید

fluency in a particular topic, which is useful because most people don't talk about every

در یک موضوع خاص تسلط داشته باشید، مفید است زیرا اکثر مردم به هر حال در مورد هر

topic anyway. You talk about particular things and maybe talk about for your job or about

موضوعی صحبت نمی کنند. شما در مورد چیزهای خاصی صحبت می کنید و شاید برای شغل یا

your family life or something like that. But most people are not talking about everything

زندگی خانوادگی یا چیزی شبیه به آن صحبت کنید. اما اکثر مردم در مورد همه چیز صحبت نمی کنند

and that's okay, why you don't need to know everything or every word or every phrase to

و این اشکالی ندارد، چرا برای اینکه گوینده ای روان باشید نیازی به دانستن همه چیز یا هر کلمه یا هر عبارت ندارید

be a fluent speaker. And this is again why children, my daughter Aria five-years-old

. و دوباره به همین دلیل است که بچه ها، دخترم آریا پنج ساله

doesn't know a lot of words, but she communicates fluently for the topics that she speaks about.

، خیلی از کلمات را نمی داند، اما برای موضوعاتی که در مورد آنها صحبت می کند، روان صحبت می کند.

So if you remember that idea, you can become a fluent speaker in 30 days or less about

بنابراین اگر این ایده را به خاطر داشته باشید، می توانید در 30 روز یا کمتر در مورد

a particular topic. And then you just apply the same system again and again for different

یک موضوع خاص به یک سخنران مسلط تبدیل شوید. و سپس شما فقط یک سیستم را بارها و بارها برای موضوعات مختلف اعمال

topics. And that's how you become a great speaker.

می کنید. و اینگونه شما به یک سخنران عالی تبدیل می شوید .

Anyway, if you'd like to learn more about that, that's in Fluent for Life specifically,

به هر حال، اگر مایلید بیشتر در مورد آن بیاموزید ، به طور خاص در Fluent for Life است،

but you can learn again the same way that I'm teaching and learning, helping people

اما می‌توانید دوباره به همان روشی که من آموزش می‌دهم و یاد می‌گیرم، یاد بگیرید و به مردم کمک کنید

learn like a native, but faster that because it's a systematic approach. Actually helping

مانند یک بومی یاد بگیرند، اما سریع‌تر، زیرا این یک روش سیستماتیک است. رویکرد. در واقع کمک به

people understand, make connections and then become fluent much faster because you're not

مردم برای درک، ایجاد ارتباط و سپس مسلط شدن بسیار سریعتر، زیرا شما

just teaching them random things and hoping they understand it.

فقط به آنها چیزهای تصادفی آموزش نمی دهید و امیدوارید که آنها آن را درک کنند.

If that makes sense, again, click that like button, post a comment down below and click

اگر منطقی است، دوباره روی دکمه لایک کلیک کنید، یک نظر در پایین پست کنید و

on the link in the upper right of this video or on in the link in the description below

روی پیوند در سمت راست بالای این ویدیو یا روی پیوند در توضیحات زیر

this video. And I'll see you in the next video. Bye bye.

این ویدیو کلیک کنید. و در ویدیوی بعدی شما را می بینم. خداحافظ.

1. Click on this link to subscribe to my YouTube channel for over 500 free videos.

1. روی این پیوند کلیک کنید تا در کانال یوتیوب من برای بیش از 500 ویدیو رایگان مشترک شوید.

2. Click on this link to download my #1 eBook guide to fast fluency, FREE! And…

2. برای دانلود راهنمای کتاب الکترونیکی شماره 1 من برای تسلط سریع، رایگان، روی این لینک کلیک کنید! و...

3. Click here to watch the most popular video on English fluency here on YouTube!

3. برای تماشای محبوب ترین ویدیو در مورد تسلط به زبان انگلیسی اینجا در یوتیوب اینجا را کلیک کنید!