Keep your HAIR on! - English Addict eXtra - LIVE Lesson about Body idioms and words

I can't believe how cold it is today.

باورم نمی شود امروز چقدر سرد است.

It is freezing after all that heat we had last week.

بعد از آن همه گرما که هفته گذشته داشتیم هوا یخ زده است.

And now we are shivering.

و الان داریم می لرزیم.

It is only 15 Celsius today.

امروز فقط 15 درجه سانتیگراد است.

Here in England.

اینجا در انگلیس

I hope you are feeling sorry for me because it is so cold.

امیدوارم برام متاسف باشید چون هوا خیلی سرده

It feels like winter has arrived.

انگار زمستان فرا رسیده است.

Here we go then. Yes, we are back.

پس ما اینجا می رویم. بله، ما برگشتیم.

Everyone.

هر کس.

Are you ready to study

آیا

and hopefully enjoy English with me?

حاضرید با من زبان انگلیسی مطالعه کنید و امیدوارم از آن لذت ببرید؟

Yes. This is English addict.

آره. این معتاد انگلیسی است.

Coming to you live from the birthplace of the English language, which just happens to be.

آمدن به شما زندگی می کنند از زادگاه زبان انگلیسی، که اتفاقا می باشد.

Oh, my goodness, I don't believe it.

وای خدای من باور نمیکنم

It's England.

انگلستان است.

Everybody.

همه

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

Everybody.

همه

We are back once more with another life stream.

ما یک بار دیگر با یک جریان زندگی دیگر برگشتیم.

Hi, everybody. This is Mr.

سلام به همه. این آقای

Duncan in England.

دانکن در انگلیس است.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم.

Are you feeling happy?

آیا احساس خوشبختی می کنید؟

I hope you are feeling happy today.

امیدوارم امروز احساس خوشبختی کرده باشید.

And also, I hope you will like what you see as well.

و همچنین امیدوارم آنچه را که می بینید دوست داشته باشید.

You can smile.

میتونی لبخند بزنی

And also give me a lovely like

و همچنین یک لایک دوست داشتنی

underneath this video lesson.

در زیر این درس ویدیویی به من بدهید.

Hi, everybody.

Yes. It's lovely to be with you again.

سلام به همه.

آره. دوست داشتنی است دوباره با شما باشم.

My name is Duncan.

اسم من دانکن است.

I talk about the English language.

من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I'm one of those.

شاید بگویید من یکی از آن ها هستم.

I am one of those up there, an English addict.

من یکی از آن بالا هستم، یک معتاد انگلیسی.

And I have a feeling that you might also be one of those as well.

و من این احساس را دارم که شما نیز ممکن است یکی از این افراد باشید.

Do you like the English language? How much?

آیا زبان انگلیسی را دوست دارید؟ چقدر؟

How much do you like it?

چقدر دوستش داری؟

Would you say you would like it? 50%.

آیا می گویید که آن را دوست دارید؟ 50 درصد

Would you like English?

آیا می خواهید انگلیسی؟

80%? Or do you like it 100%?

80 درصد؟ یا 100% آن را دوست دارید؟

I don't know because I'm not there.

نمی دانم چون آنجا نیستم.

But I have a feeling you like English.

اما من احساس می کنم شما انگلیسی را دوست دارید.

And I have been talking all about the English language for a very long time.

و من مدت زیادی است که درباره زبان انگلیسی صحبت می کنم.

Some people say too long.

بعضی ها خیلی طولانی می گویند.

Some people say, Mr.

برخی از مردم می گویند، آقای

Duncan, you've been doing this for too long.

دانکن، شما مدت زیادی است که این کار را انجام می دهید.

Nearly six years on YouTube.

نزدیک به شش سال در یوتیوب.

And yes, we are still here together doing it.

و بله، ما هنوز با هم هستیم و این کار را انجام می دهیم.

And to make things even more exciting,

و برای هیجان انگیزتر کردن همه چیز

it's all completely alive.

، همه چیز کاملاً زنده است.

2:07 o'clock here in England.

ساعت 2:07 اینجا در انگلیس.

That is where I streaming life to you from right now.

اینجاست که من در حال حاضر زندگی را برای شما پخش می کنم.

And I hope you are feeling good.

و امیدوارم حالتون خوب باشه

We have made it all the way to the middle of another week

ما آن را تا اواسط یک هفته دیگر رساندیم

and I suppose it is also halfway through August as well.

و فکر می‌کنم نیمه ماه اوت نیز باشد.

I hope this month has been good for you so far.

امیدوارم این ماه تا الان براتون خوب بوده باشه.

Yes, it is Wednesday.

بله، چهارشنبه است.

BTP typically

BTP معمولا

w Wednesday has arrived.

چهارشنبه فرا رسیده است.

I hope it is a good one for you.

امیدوارم برای شما خوب باشد.

Wherever you happen to be in the world.

هر کجای دنیا که باشید.

Oh, very nice.

اوه خیلی خوبه

I was with you on Sunday and

من یکشنبه با شما

can I just say something very important now?

بودم و الان میتونم یه چیز خیلی مهم بگم؟

Because there are some changes taking place this week.

زیرا در این هفته تغییراتی در حال وقوع است.

I will not I have to repeat that.

من مجبور نیستم آن را تکرار کنم.

I will not be with you next Sunday.

یکشنبه آینده با شما نخواهم بود.

I know.

میدانم.

Please, please don't complain.

لطفا، لطفا شکایت نکنید.

Unfortunately, sadly, there is nothing I can do about it.

متاسفانه، متأسفانه ، من نمی توانم کاری انجام دهم.

I won't be with you next Sunday.

یکشنبه آینده با شما نخواهم بود.

However, there is some good news because I will be

با این حال، چند خبر خوب وجود دارد زیرا من

with you on Friday.

در روز جمعه با شما خواهم بود. روز جمعه

There will be an extra English addict

یک معتاد انگلیسی اضافی وجود خواهد داشت

on Friday.

.

So instead of being with you on Sunday, I thought I would do

بنابراین به جای اینکه یکشنبه با شما باشم، فکر کردم

an extra live stream during the week.

در طول هفته یک پخش زنده اضافی انجام دهم.

Very unusual. I know.

خیلی غیرعادی میدانم.

So I will be with you on Friday as well.

پس جمعه هم با شما خواهم بود.

But there will be no English addict next Sunday.

اما یکشنبه آینده معتاد انگلیسی وجود نخواهد داشت.

Just so you know, and I'm sure some of you know the reason

فقط برای اینکه بدانید، و من مطمئن هستم که برخی از شما

why things are happening here, we are doing some things next weekend.

دلیل این اتفاقات را می‌دانید، ما آخر هفته آینده کارهایی را انجام می‌دهیم.

Unfortunately, we can't be with you, but I will be with you on Friday

متأسفانه ما نمی توانیم با شما باشیم، اما من روز جمعه

with an extra English addict extra.

با یک معتاد انگلیسی اضافی با شما خواهم بود.

There will be an extra one just for you.

یک مورد اضافی فقط برای شما وجود خواهد داشت.

I did mention the weather a few moments ago just to show you how bad things are.

من چند لحظه پیش به آب و هوا اشاره کردم تا به شما نشان دهم اوضاع چقدر بد است.

This is quite a contrast.

این کاملاً یک تضاد است.

In fact, from last week

در واقع، از هفته گذشته

we were suffering with one of the worst heatwaves ever

ما با یکی از بدترین موج های گرما در انگلستان رنج می بردیم

here in England.

.

Today, it is gloomy.

امروز غم انگیز است.

It's been raining all day.

تمام روز باران می بارد.

You can see it's rather gloomy outside.

می توانید ببینید که بیرون نسبتاً تاریک است.

Lots of low cloud, rain, damp.

مقدار زیادی ابر کم، باران، مرطوب.

And it isn't even warm.

و حتی گرم نیست

It is only 16 Celsius, which,

فقط 16 درجه سانتیگراد است، که،

I have to be honest, does feel very nice,

صادقانه بگویم، احساس بسیار خوبی دارد،

especially at night.

به خصوص در شب.

I have to be honest with you.

من باید با شما صادق باشم.

I have been very pleased that the nights have become much cooler.

من بسیار خوشحالم که شب ها بسیار خنک تر شده اند.

So I'm lying in bed, feeling much more comfortable

بنابراین من در رختخواب دراز کشیده ام و در حال حاضر احساس راحتی بیشتری می

at the moment because it is much cooler at night.

کنم زیرا در شب بسیار خنک تر است.

But we also have low temperatures during the day.

اما در طول روز هم دمای پایینی داریم.

So this does not really feel like August.

بنابراین واقعاً شبیه اوت نیست.

I will be honest with you.

من با شما صادق خواهم بود.

However, it is much cooler than it was last week, for which

با این حال، نسبت به هفته گذشته بسیار خنک تر است ، که

I am very grateful indeed.

من واقعاً از این بابت سپاسگزارم.

Of course we have the live chat here, so it would not be a live stream

البته ما چت زنده را در اینجا داریم، بنابراین

without you joining in on the live chat.

بدون پیوستن شما به چت زنده، پخش زنده نخواهد بود.

A lot of people asking, Mr.

بسیاری از مردم می پرسند، آقای

Duncan, when can I catch you live?

دانکن، چه زمانی می توانم شما را زنده بگیرم؟

Well, if you are watching now, this is the live stream.

خوب، اگر اکنون تماشا می کنید، این پخش زنده است.

So you are watching live.

بنابراین شما در حال تماشای زنده هستید.

Unless, of course, you are watching the recording,

البته مگر اینکه ضبط را تماشا کنید

in which case it is not live.

که در این صورت زنده نیست.

I'm sure you will work that out for yourself.

من مطمئن هستم که شما آن را برای خودتان حل خواهید کرد.

I don't need to explain how that works, I'm sure.

من نیازی به توضیح ندارم که چگونه کار می کند، مطمئنم.

So I am with you today.

پس امروز با شما هستم.

I'm also with you on Friday, but no live stream on Sunday.

من هم جمعه با شما هستم، اما یکشنبه پخش زنده نیست.

I will mention it again later on.

بعداً دوباره به آن اشاره خواهم کرد.

For those who haven't yet joined in,

برای کسانی که هنوز به آن ملحق نشده‌اند

I will also be asking why?

، می‌پرسم چرا؟

Why haven't you joined me yet? Come on, hurry up.

چرا هنوز به من نپیوستی؟ بیا، عجله کن

I'm waiting for you.

من منتظر شما هستم.

Don't keep me hanging around.

من را در این اطراف نگه ندارید.

As I said, the live chat is here.

همانطور که گفتم، چت زنده اینجاست.

Who was first today?

امروز کی اول شد؟

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

Today on the live chat in first place.

امروز در چت زنده در وهله اول.

Once again, we have Beatrice.

یک بار دیگر، ما بئاتریس را داریم.

Hello, Beatrice.

سلام بئاتریس

Congratulations.

تبریک می گویم.

You are first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Why do I look so brown?

چرا من اینقدر قهوه ای به نظر می رسم؟

Do you think so?

تو هم اینجور فکر میکنی؟

Do you think I look brown today?

به نظر شما امروز قهوه ای به نظر می رسم؟

I think last week because I was out and about walking around last week.

فکر می‌کنم هفته گذشته، چون هفته گذشته بیرون بودم و در حال قدم زدن بودم.

I think maybe I'm not sure,

فکر می کنم شاید مطمئن نیستم،

but perhaps I have caught a little bit of sunlight on my face.

اما شاید کمی نور خورشید روی صورتم دیده شده باشد.

I do look slightly brown

من کمی قهوه ای

and healthy.

و سالم به نظر می رسم.

Dare I say a lot of people say when you have a little bit of colour on your face,

به جرأت می توانم بگویم که بسیاری از مردم می گویند وقتی کمی رنگ روی صورت شماست،

maybe you have been in the sun,

شاید در زیر نور خورشید بوده اید،

maybe your skin has been outside

شاید پوست شما بیرون بوده و

enjoying some of that sunlight.

از آن نور خورشید لذت برده است.

Of course, not too much of it because too much sunlight is not good for your skin.

البته نه زیاد چون نور خورشید زیاد برای پوست شما خوب نیست.

No matter what colour your skin is,

مهم نیست پوست شما چه رنگی باشد،

it can still do damage.

باز هم می تواند آسیب برساند.

Beatrice? Yes.

بئاتریس؟ آره.

Congratulations, Beatrice.

تبریک می گویم، بئاتریس.

I suppose I should give you

فکر می کنم باید چیزی را به شما

something I have not given anyone for a long time

بدهم که مدت هاست به کسی نداده ام

and that is a fancy pants.

و آن یک شلوار فانتزی است.

Congratulations, Beatrice, as well. Done. You.

تبریک می گویم، بئاتریس، همچنین. انجام شده. شما.

You are first.

شما اول هستید

We also have Paolo. Hello, Paolo.

ما پائولو را هم داریم. سلام، پائولو.

I was thinking of you this morning.

امروز صبح به تو فکر می کردم

Isn't that strange?

این عجیب نیست؟

When I woke up this morning, please don't ask me why.

امروز صبح که از خواب بیدار شدم، لطفاً از من نپرسید چرا.

Because I can't remember.

چون یادم نمیاد

But this morning, when I woke up, I actually thought of you.

اما امروز صبح که از خواب بیدار شدم، در واقع به تو فکر کردم.

And I was dreaming.

و من خواب می دیدم.

I may have been awake or asleep.

شاید بیدار بودم یا خواب بودم.

I'm not sure. But you were playing your guitar.

مطمئن نیستم. اما تو داشتی گیتار می زدی

Isn't that strange?

این عجیب نیست؟

So I was actually thinking of you this morning.

پس من واقعاً امروز صبح به تو فکر می کردم.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

Maybe I am missing your lovely singing.

شاید دلم برای آواز زیبای تو تنگ شده است

Perhaps we also have to say hello again.

شاید ما هم باید دوباره سلام کنیم.

We. It's.

ما این است.

It's nice to see you also here to the Abbey.

خوشحالم که شما را اینجا در ابی می بینم.

It's nice to see you here

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم

today.

.

Zizic. Hello to you as well.

زیژیک سلام به شما نیز.

We also have the unique life design.

ما همچنین طراحی منحصر به فرد زندگی را داریم.

And welcome back. Nice to see you. Also.

و خوش آمدید. از دیدن شما خوشحالم. همچنین.

Oh, yes.

آه بله.

You know what I am going to say next?

میدونی بعدش چی میگم؟

A big hello to

یک سلام بزرگ به

Louis Monday.

لویی دوشنبه.

James is here today. Hello, Louis.

جیمز امروز اینجاست سلام، لویی.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Abraham is here.

ابراهیم اینجاست

George is also here.

جورج هم اینجاست.

A lot of people are here

بسیاری از مردم

today, joining me during the week.

امروز اینجا هستند و در طول هفته به من می‌پیوندند.

And I hope you will be able to join me on Friday, because we have changed

و امیدوارم بتوانید در روز جمعه به من بپیوندید، زیرا ما تغییر کرده

or we will be changing some of the times and the dates.

ایم یا برخی از زمان ها و تاریخ ها را تغییر خواهیم داد.

So I won't be with you next Sunday, but I will be with you on Friday

بنابراین یکشنبه آینده با شما نخواهم بود، اما روز جمعه

for an extra, extra livestream.

برای پخش زنده اضافی با شما خواهم بود.

Lewis says yesterday

لوئیس می گوید که دیروز

it was absolutely terrifying and there was a thunderstorm that battered Paris.

کاملاً وحشتناک بود و رعد و برقی بود که پاریس را درنوردید.

So I have a feeling maybe the weather there has been worse than here.

بنابراین من احساس می کنم شاید هوای آنجا بدتر از اینجا بوده است.

We've had lots of rain, but we certainly haven't had thunderstorms

ما بارندگی های زیادی داشته ایم، اما مطمئناً رعد

or anything really serious like that.

و برق یا چیزی واقعاً جدی مانند آن نداشته ایم.

But it would appear, yes, one could hardly see anything yesterday,

اما به نظر می رسید، بله، دیروز به سختی می شد چیزی را دید

the pouring rain and the strong gusts of wind.

، باران سیل آسا و تندبادهای شدید باد.

The streets became rivers.

خیابان ها تبدیل به رودخانه شدند.

I did see a little bit of this yesterday.

من دیروز کمی از این را دیدم.

A lot, a lot.

خیلی خیلی.

Many parts of Europe have now had lots of rain.

در حال حاضر بسیاری از نقاط اروپا بارندگی زیادی داشته اند.

So after the dry weather

بنابراین پس از هوای خشک

and as you know, we've had a lot of dry weather across Europe.

و همانطور که می دانید، ما در سراسر اروپا هوای خشک زیادی داشته ایم .

Now we are getting lots of rain.

اکنون ما باران زیادی می بارد.

So I would imagine in a few weeks from now, people will be complaining

بنابراین تصور می‌کنم تا چند هفته دیگر، مردم از

that there is too much water around and that is the problem.

وجود آب بیش از حد در اطراف شکایت کنند و مشکل همین است.

Another problem, of course, is when the ground becomes dry,

البته مشکل دیگر این است که وقتی زمین خشک می شود

the water does not soak into the ground.

، آب در زمین خیس نمی شود.

It just runs away. It just runs off.

فقط فرار میکنه فقط فرار میکنه

It will not soak in, especially if the ground is baked solid.

خیس نمی شود، به خصوص اگر زمین جامد پخته شود.

So if you have many days of extreme heat,

بنابراین اگر روزهای زیادی گرمای شدید داشته

you will find that the ground becomes so hard

باشید، خواهید دید که زمین آنقدر سفت می شود

that the water will not soak into the earth.

که آب در زمین خیس نمی شود.

It just runs away, which can of course cause lots of problems.

فقط فرار می کند، که البته می تواند مشکلات زیادی ایجاد کند.

You can have flooding and all sorts of horrible things happening there.

شما می توانید سیل و انواع اتفاقات وحشتناک در آنجا رخ دهد.

Hello, Hamed

سلام حامد

Hamed, my MAAD or maid?

حامد MAAD یا خدمتکار من؟

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Palmira is here as well.

پالمیرا هم اینجاست.

Lots of lovely familiar name is joining in today.

بسیاری از نام آشنای دوست داشتنی امروز به آن می پیوندند.

Claudia is here. Hello Claudia.

کلودیا اینجاست سلام کلودیا

I wonder what is in the pot today.

من تعجب می کنم که امروز در گلدان چیست؟

What are you cooking? Something nice.

چی می پزی؟ یه چیز خوب

Thank you very much, by the way, for the photograph you sent of the meal you had last week.

اتفاقاً بابت عکسی که از غذای هفته گذشته ارسال کردید بسیار متشکرم.

Very nice.

بسیار خوب.

If you if if anyone.

اگر شما اگر کسی.

So not just Claudia, but if anyone out there would like to send me

بنابراین نه فقط کلودیا، بلکه اگر کسی در آنجا مایل است عکسی از غذاهایی که می پزد برای من بفرستد،

a photograph of the food that they cook

because I am a big fan of food.

زیرا من از طرفداران زیادی غذا هستم.

You may have heard the rumours.

شاید شایعات را شنیده باشید.

If you want to, you can.

اگر بخواهید، می توانید.

The address is underneath this live stream.

آدرس زیر این پخش زنده است.

Hello.

Drop TV watching in Ukraine.

سلام.

تماشای تلویزیون در اوکراین را رها کنید.

Hello to you as well.

سلام به شما نیز.

We also have who else is here today?

ما همچنین داریم که چه کسی امروز اینجاست؟

Victoria. Hello, Victoria.

ویکتوریا سلام ویکتوریا

Nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

And now we are up to date.

و اکنون ما به روز هستیم.

Today we are looking at the human body.

امروز بدن انسان را بررسی می کنیم.

Oh, what?

وای چی؟

Mr. Duncan, are you going to take all your clothes off on the live stream?

آقای دانکن، آیا می خواهید در پخش زنده همه لباس های خود را در بیاورید ؟

You will be pleased to hear.

از شنیدن خوشحال خواهید شد.

Well, maybe some of you

خوب، شاید برخی از شما

I know there might be some people out there who would love to see my naked body, but you can't.

که می دانم ممکن است افرادی وجود داشته باشند که دوست داشته باشند بدن برهنه من را ببینند، اما شما نمی توانید.

You are not allowed to.

شما اجازه ندارید که.

Only two people can do that.

فقط دو نفر می توانند این کار را انجام دهند.

And that is Mr. Steve,

و آن آقای استیو است،

even though nowadays he does keep his eyes closed

حتی اگر امروزه

when I'm getting ready for bed.

وقتی من برای خواب آماده می شوم چشمانش را بسته نگه می دارد.

And also

و

my mum as well.

همچنین مادرم.

My mother has seen me naked many times.

مادرم بارها مرا برهنه دیده است.

She used to bath me.

او مرا حمام می کرد.

Of course I was a baby at the time.

البته من در آن زمان بچه بودم.

I wasn't an adult.

من بالغ نبودم

For those who are getting rather worried about what I'm talking about.

برای کسانی که نسبت به چیزی که من در مورد آن صحبت می کنم نگران هستند.

But yes, but my mother has seen me naked.

اما بله، اما مادرم مرا برهنه دیده است.

She used to powder my bottom

او در دوران کودکی من را پودر می کرد

as a baby.

.

I don't know where this conversation is going, by the way.

اتفاقاً نمی‌دانم این گفتگو به کجا می‌رود.

Maybe I should stop it right now.

شاید باید همین الان جلویش را بگیرم.

Hello? Drop TV.

سلام؟ تلویزیون را رها کنید

Who says I like your stream?

کی گفته من جریان شما را دوست دارم؟

Thank you very much. That's very kind of you to say.

بسیار از شما متشکرم. این خیلی لطف شماست که می گویید.

So if you really, really do like it,

بنابراین اگر واقعاً، واقعاً آن را دوست دارید

of course you can give me a lovely life.

، مطمئناً می توانید یک زندگی دوست داشتنی به من بدهید.

Please.

لطفا.

There it is.

ایناهاش.

Give me a lovely thumb to show you care.

یک انگشت شست دوست داشتنی به من بدهید تا نشان دهم که به شما اهمیت می دهید.

Underneath this

در زیر این

video,

ویدئو،

Claudia says, Oh, today Claudia is cooking

کلودیا می‌گوید: آه، امروز کلودیا در حال پختن

dry or fried fish.

ماهی خشک یا سرخ شده است.

I wonder what type of fish it is with.

من تعجب می کنم که با چه نوع ماهی است.

With fried carrots and onions and garlic.

با هویج سرخ شده و پیاز و سیر.

I have noticed something, Claudia.

من متوجه چیزی شده ام، کلودیا.

You do seem to like cooking with garlic.

به نظر می رسد که شما عاشق آشپزی با سیر هستید.

Is it my imagination, or do you often cook

آیا این تخیل من است یا اغلب

your meals with garlic fried onions?

غذاهای خود را با پیاز سرخ شده سیر می پزید؟

I've never I've never had fried carrots.

من هرگز هویج سرخ شده نخورده ام.

I've had fried onions, but never fried carrots.

من پیاز سرخ کرده ام اما هویج سرخ نکرده ام.

I wonder what fried carrots taste like.

من نمی دانم هویج سرخ شده چه مزه ای دارد.

Interesting.

جالب هست.

One of my most favourite vegetables, by the way.

اتفاقاً یکی از سبزیجات مورد علاقه من است.

Carrots.

هویج.

I love carrots very much.

من هویج را خیلی دوست دارم.

I think sometimes people don't use them enough

من فکر می کنم گاهی اوقات مردم به اندازه کافی از آنها

in their cooking because you can put them in all sorts of things.

در آشپزی خود استفاده نمی کنند زیرا می توانید آنها را در انواع چیزها قرار دهید.

Carrots are great because they cook very well.

هویج عالی است زیرا بسیار خوب پخته می شود.

They don't fall to pieces.

تکه تکه نمی شوند.

They don't dissolve like many green vegetables do.

آنها مانند بسیاری از سبزیجات سبز حل نمی شوند.

So I do like carrots very much.

بنابراین من هویج را خیلی دوست دارم.

Hello also to who else is here?

سلام به چه کسی دیگر اینجاست؟

Hello also.

سلام همچنین.

Hello. Also to

سلام. همچنین به

what?

چه؟

What's wrong now? It's okay. I'm okay. I'm all right.

حالا چه اشکالی دارد؟ مشکلی نیست. خوبم. من حالم خوبه.

It's Wednesday.

امروز چهارشنبه است.

You say it's neither Monday nor Friday.

شما می گویید نه دوشنبه است و نه جمعه.

It is Wednesday. It's in between.

چهارشنبه است. در این بین است.

And I'm suffering a little bit because I'm shocked by the weather.

و من کمی عذاب می کشم زیرا از آب و هوا شوکه شده ام.

It's changed so dramatically.

به طرز چشمگیری تغییر کرده است.

We had so much sunshine last week and then this week.

ما هفته گذشته و بعد این هفته آفتاب زیادی داشتیم.

Rain last night.

باران دیشب

It rained all night.

تمام شب باران بارید.

Very strange. I'm not used to it.

خیلی عجیب. من عادت ندارم.

It feels very, very weird,

Palmira says recently in Washington, Washington, D.C..

پالمیرا اخیراً در واشنگتن، واشنگتن دی سی تاندر می گوید، احساس بسیار بسیار عجیبی است

Thunder.

.

Or should I say the lightning ring from the thunder killed

یا باید بگویم زنگ رعد و برق باعث کشته

a husband and wife celebrating their wedding day in the park.

شدن زن و شوهری شد که روز عروسی خود را در پارک جشن گرفتند.

Isn't that tragic?

آیا این غم انگیز نیست؟

And there are many people every year

و سالانه افراد زیادی

who are unfortunate enough to be struck by lightning.

هستند که به اندازه کافی بدشانسی می آید که مورد اصابت صاعقه قرار می گیرند.

And as the story that Palmira told us about, well, it can be fatal.

و همانطور که پالمیرا در مورد آن به ما گفت، خوب ، می تواند کشنده باشد.

Not a very nice experience.

تجربه خیلی خوبی نیست

There are many people who have been struck by lightning

بسیاری از مردم هستند که رعد و برق به

and they have lived to tell the tale.

آنها زده شده و زندگی کرده اند تا داستان را تعریف کنند.

They have lived to tell their story.

آنها زندگی کرده اند تا داستان خود را بگویند.

But unfortunately, in some cases, people are not so lucky.

اما متاسفانه در برخی موارد افراد چندان خوش شانس نیستند.

I've never been struck by lightning, but I have seen

من هرگز صاعقه نخورده ام، اما

lightning striking the ground very close to where I am.

رعد و برق را دیده ام که خیلی نزدیک به جایی که هستم به زمین برخورد کرده است.

And it's pretty frightening because all

و این بسیار ترسناک است زیرا تنها

you hear is a very loud bang

چیزی که می شنوید یک انفجار بسیار بلند است

and it's the type of sound that you never forget.

و این نوع صدا است که هرگز فراموش نمی کنید.

It is quite intense, a very intense feeling.

این کاملاً شدید است، یک احساس بسیار شدید.

And I always remember afterwards I could smell the electricity in the air.

و همیشه به یاد می آورم که بعد از آن بوی الکتریسیته در هوا را حس می کردم.

It's very strange.

خیلی عجیب است.

So if you you ever have a lightning strike,

بنابراین اگر روزی با صاعقه برخورد

you go very near to where you are.

کردید، به جایی که هستید بسیار نزدیک می شوید.

You will also notice an interesting smell

همچنین بوی جالبی را

in the air as well.

در هوا خواهید دید.

Claudia says the name of

کلودیا می گوید

the fish is Hake.

نام ماهی هاک است.

I'm not even sure if I've ever tried Hake.

من حتی مطمئن نیستم که آیا تا به حال Hake را امتحان کرده ام یا خیر.

I've had many different types of fish.

من انواع مختلفی از ماهی ها را خورده ام.

Cod is the most common here.

کد در اینجا رایج ترین است.

A lot of people like cod. Cod.

بسیاری از مردم کاد را دوست دارند. کد.

Another one is haddock as well.

یکی دیگر از آن هادوک نیز هست.

Haddock, another nice type of fish, often caught

هادوک، نوع دیگری از ماهی خوب است که اغلب

and served fresh.

تازه صید و سرو می شود.

I'm not very keen on certain types of fish, small fish.

من خیلی مشتاق انواع خاصی از ماهی ها نیستم، ماهی های کوچک.

I don't really like very much anchovies.

من واقعا آنچو خیلی دوست ندارم.

As you may know, I don't like anchovies.

همانطور که می دانید من آنچوی را دوست ندارم.

There is something really smelly and horrible about anchovies.

چیزی واقعا بدبو و وحشتناک در مورد آنچوی وجود دارد.

I don't like them at all, to be honest.

راستش من اصلا ازشون خوشم نمیاد

Hello to

سلام به

Sjoerd Chocolate, who is here again?

Sjoerd Chocolate، کی دوباره اینجاست؟

Very happy to join your live stream.

از پیوستن به جریان زنده شما بسیار خوشحالم.

You are welcome.

خواهش میکنم.

I have something weird going on up my nose.

اتفاق عجیبی روی بینی ام می افتد.

You may have noticed last week I was also doing the same thing I was.

شاید متوجه شده باشید که هفته گذشته من نیز همان کاری را انجام می‌دادم که داشتم.

I was scratching my nose.

داشتم بینی ام را می خاراندم.

And the reason is, I think there is maybe a hair

و دلیلش این است که فکر می‌کنم شاید یک مو

growing inside my nose and I can feel it.

در داخل بینی من رشد کرده است و می‌توانم آن را حس کنم.

It's very annoying.

خیلی آزار دهنده است.

Do you ever get that?

آیا هرگز آن را دریافت می کنید؟

Do you ever get a hair growing in your nose

آیا تا به حال برایتان پیش آمده که موهایی در بینی شما رشد کند

and you can feel it all the time?

و بتوانید همیشه آن را حس کنید؟

It's really annoying, actually,

واقعاً آزاردهنده است،

Palmira says I do like cod also.

پالمیرا می‌گوید که من هم از ماهی کاد خوشم می‌آید.

Salmon.

Oh, well, what can you say?

ماهی سالمون.

اوه، خوب، چه می توانید بگویید؟

I always think that salmon is the king of all fish.

من همیشه فکر می کنم که سالمون پادشاه همه ماهی هاست.

I'm sure you won't agree with me.

مطمئنم با من موافق نیستی

Maybe you will say, Mr.

شاید بگویید آقای

Duncan, it is the Queen of fish.

دانکن، ملکه ماهی است.

Well, it might be.

خوب، ممکن است.

It might be one of those things, but it's probably the most popular fish.

شاید یکی از آن چیزها باشد، اما احتمالاً محبوب ترین ماهی است.

If you go to a restaurant, you will often notice that salmon will be served on the menu.

اگر به رستوران بروید، اغلب متوجه می شوید که ماهی سالمون در منو سرو می شود.

Even though there are different types of salmon.

حتی اگر ماهی سالمون انواع مختلفی دارد.

So you can have pink salmon, which is not so expensive,

بنابراین می توانید ماهی قزل آلا صورتی داشته باشید که چندان گران نیست

and then you can have the freshly caught red

و سپس می توانید ماهی سالمون قرمز تازه صید شده را

salmon, which is expensive.

که گران است میل کنید.

It can be very expensive. But yes, I do like salmon,

می تواند بسیار گران باشد. اما بله، من ماهی سالمون را دوست دارم،

especially when it's steamed slowly

مخصوصاً زمانی که به آرامی بخارپز می شود

and then maybe you have a little bit of fish sauce or hollandaise

و شاید کمی سس ماهی یا

sauce and some mashed potatoes on the side

سس هلندیز و مقداری پوره سیب زمینی در کناره

and maybe some peas as well.

و شاید مقداری نخود نیز داشته باشید.

Oh, I feel so hungry.

اوه، من خیلی احساس گرسنگی می کنم.

All this talk of food is making me feel hungry.

این همه صحبت از غذا باعث می شود احساس گرسنگی کنم.

Can I just say hello?

آیا می توانم فقط سلام کنم؟

Also to who else is here?

همچنین برای چه کسی دیگر اینجاست؟

Anyone else joining Hello Cup or Pet Show?

آیا کسی دیگر به Hello Cup یا Pet Show می پیوندد؟

Hello to you as well. I hope I pronounce your name right.

سلام به شما نیز. امیدوارم اسمت رو درست تلفظ کنم

We also have turkey here watching as well.

ما همچنین بوقلمون را در اینجا تماشا می کنیم.

Hello X Excel Infinity watching in Turkey.

Hello X Excel Infinity در حال تماشای ترکیه.

A country I have visited in the past.

کشوری که در گذشته از آن بازدید کرده ام.

In fact, I enjoyed it so much.

در واقع من خیلی لذت بردم.

I actually made a video whilst I was staying in Turkey

من در واقع یک ویدیو در زمانی که در ترکیه اقامت داشتم در

all about going on holiday and it is on my YouTube channel.

مورد رفتن به تعطیلات تهیه کردم و در کانال یوتیوب من وجود دارد.

You might be surprised to find out how many video lessons there are on my YouTube channel.

شاید تعجب کنید اگر بدانید چند درس ویدیویی در کانال یوتیوب من وجود دارد.

In fact, there are many.

در واقع، تعداد زیادی وجود دارد.

I think

من فکر می کنم

maybe around 2000.

شاید حدود سال 2000.

I know what you're thinking, Mr. Duncan.

من می دانم که شما به چه فکر می کنید، آقای دانکن.

That is too many that's too many

این خیلی زیاد است که درس های انگلیسی خیلی زیاد است

English lessons.

.

Claudia says it is very usual

کلودیا می گوید

and normal to find a fleet

یافتن

of hake here in Buenos Aires.

ناوگان هیک در بوئنوس آیرس بسیار معمول و عادی است.

Hake?

I don't think I've ever tried that type of fish, to be honest.

هیک؟

راستش فکر نمی کنم تا به حال آن نوع ماهی را امتحان کرده باشم.

I find fish sometimes difficult

به نظر من پختن ماهی گاهی سخت است

to cook, especially when you have to prepare it.

، مخصوصاً زمانی که باید آن را تهیه کنید.

So maybe if you buy some fresh fish

بنابراین شاید اگر مقداری ماهی تازه

from the fish market and the fish

از بازار ماهی بخرید و ماهی

still looks like the fish from the sea,

همچنان شبیه ماهی دریا باشد

it still has its eyes

، هنوز چشم

and its mouth and its tail and all of its scales.

و دهان و دم و تمام فلس هایش را دارد.

And you have to sometimes do all the horrible things

و گاهی اوقات باید تمام کارهای وحشتناکی

like cut off its head and its tail, and then you have to take the skin off

مانند بریدن سر و دم آن را انجام دهید و سپس باید پوست آن را جدا کنید

and then you have to cut it open and take all the things out from inside.

و سپس آن را باز کنید و همه چیز را از داخل خارج کنید.

I don't like to do that if I was honest with you.

من دوست ندارم این کار را انجام دهم اگر با شما صادق باشم.

So do you buy your fish fresh?

پس آیا ماهی خود را تازه می‌خرید؟

When I say fresh, I mean

وقتی می گویم تازه،

still in one piece with its head, because some people do cook

منظورم یک تکه با سر است، زیرا برخی

the fish with everything still attached.

افراد ماهی را با همه چیز هنوز به آن متصل می کنند.

Like in China, they used to serve fish to me in China.

مثل چین، در چین هم برای من ماهی سرو می کردند.

And it had everything.

و همه چیز داشت

It had its head, its tail

سرش، دمش

and even its eye would stare at me

و حتی چشمش از روی بشقاب ها به من خیره می شد

from the plates

and that would make me feel very uncomfortable,

و این باعث می شد که صادقانه بگویم، خیلی احساس ناراحتی

to be honest.

می کنم.

Eskimos eat uncooked fish in order to take advantage

اسکیموها ماهی نپخته می خورند تا

of all the nutrients, new treatments or nutrients.

از تمام مواد مغذی، درمان های جدید یا مواد مغذی استفاده کنند.

Thank you. So it. Yes, that is true.

متشکرم. بنابراین آن را. بله، این درست است.

Raw fish.

ماهی خام.

I've tried raw fish only once.

من فقط یک بار ماهی خام را امتحان کردم.

It was okay. I didn't mind.

خوب بود برام مهم نبود

It was actually raw salmon, which is something I've never tried before.

در واقع ماهی سالمون خام بود، چیزی که قبلاً هرگز امتحان نکرده بودم.

But I did try it.

اما من آن را امتحان کردم.

I think it was whenever I was in Paris with Steve

فکر می‌کنم هر وقت با استیو در پاریس

and we had some at a restaurant.

بودم و در رستورانی داشتیم، این اتفاق افتاد.

Very nice, very lovely. But

خیلی قشنگه خیلی دوست داشتنی اما

I'm not sure.

من مطمئن نیستم.

I'm not sure if I really liked it.

مطمئن نیستم که واقعاً آن را دوست داشتم یا نه.

It did smell a little bit fishy.

کمی بوی ماهی داشت.

Apparently they do sell the fish

ظاهراً آنها ماهی را

clean and also without the eyes.

تمیز و بدون چشم می فروشند.

That's very nice.

خیلی خوبه.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Today we are looking at an interesting subject.

امروز به یک موضوع جالب توجه می کنیم.

I hope it will be interesting for you.

امیدوارم براتون جالب باشه

I hope you will enjoy today's topic.

امیدوارم از موضوع امروز لذت ببرید.

We are talking all about words and phrases

ما در مورد کلمات و عبارات

connected to the human body.

مرتبط با بدن انسان صحبت می کنیم.

We'll have a little break and then we will get underway

ما کمی استراحت خواهیم داشت و سپس

with all of that.

با همه اینها کار خواهیم کرد.

Also, I'm going to show you a video.

همچنین، من قصد دارم یک ویدیو را به شما نشان دهم.

Would you like to have a look at a video that I recorded a couple of weeks ago

آیا می‌خواهید به ویدیویی نگاهی بیندازید که چند هفته پیش

during the hot weather when everything was nice?

در هوای گرم ضبط کردم، زمانی که همه چیز خوب بود؟

You would.

شما می خواهید.

Okay, we'll do that right now.

خوب، همین الان این کار را می کنیم.

And then I will be back with more live English.

و سپس با زبان انگلیسی زنده بیشتر برمی گردم.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England.

این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم.

Are you happy?

آیا شما خوشحال هستید؟

I really hope you are feeling happy today.

من واقعاً امیدوارم امروز احساس خوشبختی کنید.

Here I am out and about spending a little bit of time

اینجا من بیرون هستم و

on this August day, enjoying some of the sights

در این روز اوت کمی وقت می گذرانم، از برخی از مناظر

and of course, the sounds of the great British countryside.

و البته صداهای حومه شهر بریتانیا لذت می برم.

Yes, I'm actually about this is the area in which I live called Much Wenlock

بله، من در واقع در مورد این منطقه ای است که در آن زندگی می کنم به نام Much Wenlock

in the county of Shropshire for those wondering where I actually am.

در شهرستان Shropshire برای کسانی که نمی دانند من واقعاً کجا هستم.

And today I thought I would have a little walk around

و امروز فکر کردم که کمی قدم بزنم

because it seems like a very long time since we last did that.

زیرا از آخرین باری که این کار را انجام دادیم زمان بسیار زیادی به نظر می رسد.

So we're going to put it right, right now by doing just that.

بنابراین ما می خواهیم آن را درست در حال حاضر با انجام این کار درست کنیم.

I hope you enjoy this video.

امیدوارم از این ویدئو لذت ببرید.

Many people ask Mr.

خیلی ها از آقای

Duncan, when is your favourite season?

دانکن می پرسند فصل مورد علاقه شما کی است؟

Which season in England is your most favourite of all?

کدام فصل در انگلیس از همه بیشتر مورد علاقه شماست؟

Well, I have to say, I suppose it depends on what my mood is at the time.

خب، باید بگویم، فکر می کنم بستگی به حال و هوای من در آن زمان دارد.

If I'm feeling happy, I might think that summer is the best.

اگر احساس خوشحالی می کنم، شاید فکر کنم که تابستان بهترین است.

However, if I'm feeling cold and lonely, maybe I've had a bad day at work.

با این حال، اگر احساس سردی و تنهایی می کنم، شاید روز بدی را در محل کار داشته ام.

I might say winter because that would represent

ممکن است بگویم زمستان، زیرا این نشان

the way I was feeling at the time.

دهنده احساس من در آن زمان است.

However, I have to say

با این حال در وهله اول باید بگویم

in first place,

two seasons, spring and autumn.

دو فصل بهار و پاییز.

I love those seasons so much.

من آن فصل ها را خیلی دوست دارم.

You might say that they are transformative

ممکن است بگویید که آنها از این جهت دگرگون کننده

in the fact that they normally contain certain types of change.

هستند که معمولاً شامل انواع خاصی از تغییر هستند.

For example, winter into summer,

به عنوان مثال، از زمستان به تابستان،

we often define spring as being that period of time.

ما اغلب بهار را به عنوان آن دوره زمانی تعریف می کنیم.

And of course, from summer into winter

و البته، از تابستان تا زمستان

we often say that autumn is that time of year,

اغلب می گوییم که پاییز آن زمان از سال است،

but they are lovely seasons, lots of colour in both spring and autumn.

اما آنها فصل های دوست داشتنی هستند، هم در بهار و هم در پاییز رنگ های زیادی دارند.

However, today I have to say

با این حال، امروز باید بگویم

summer is my favourite

تابستان مورد علاقه من است

because I'm outside right now enjoying the summer weather.

زیرا در حال حاضر بیرون از خانه هستم و از هوای تابستان لذت می برم.

It is a beautiful day here in England.

اینجا در انگلیس روز زیبایی است.

I'm out and about enjoying the nature and as you can see behind me,

من بیرون هستم و در حال لذت بردن از طبیعت هستم و همانطور که در پشت سرم می بینید

some beautiful landscapes as well.

، مناظر زیبایی نیز وجود دارد.

I hope that answers your question

امیدوارم به سوال شما پاسخ

so wasn't that nice?

دهد، پس خوب نبود؟

Some lovely views from the countryside in the area where I live.

چند مناظر دوست داشتنی از حومه شهر در منطقه ای که من زندگی می کنم.

This is English addict coming to you live on a Wednesday

این معتاد انگلیسی است که در یک روز چهارشنبه از انگلستان به شما می آید

from England.

.

Doo doo doo doo doo doo doo doo doo doo

دوو دوو دوو دوو

doo. We are live now across the Internet.

دوو. ما اکنون در سراسر اینترنت زندگی می کنیم.

Hello, Internet, viewers, it's very nice to see you here today.

سلام، اینترنت، بینندگان، خیلی خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

We are looking at a particular subject.

ما در حال بررسی یک موضوع خاص هستیم.

We are looking at idioms connected to the human body.

ما به اصطلاحات مرتبط با بدن انسان نگاه می کنیم.

I know what you're going to say, Mr. Duncan.

من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای دانکن.

I'm sure you have talked about this before.

مطمئنم قبلاً در این مورد صحبت کرده اید.

Yes, maybe I have.

بله، شاید داشته باشم.

But sometimes it is good to have a refresh.

اما گاهی اوقات خوب است که یک تجدید نظر داشته باشید.

It is good to look at things again.

خوب است دوباره به مسائل نگاه کنیم.

Also, I have added some new ones as well.

همچنین، من چند مورد جدید نیز اضافه کرده ام.

There are a few.

مقدار کمی وجود دارد.

There are some new idioms connected to the human body.

برخی اصطلاحات جدید به بدن انسان متصل هستند.

So we are going to do that over the next few minutes

بنابراین ما این کار را در چند دقیقه آینده

to the end of today's live stream.

تا پایان پخش زنده امروز انجام خواهیم داد.

Don't forget, I am with you on Friday.

یادت نره من جمعه با تو هستم

I want to say it again so no one will miss out.

من می خواهم آن را دوباره بگویم تا کسی از دست ندهد.

I will be with you on Friday because there is no live stream on Sunday.

من جمعه با شما خواهم بود زیرا یکشنبه پخش زنده نیست.

We are a little bit busy.

یه کم سرمون شلوغه

Let's just say I'm not going to say too much because I can't.

بیایید بگوییم که من زیاد نمی گویم زیرا نمی توانم.

I've been sworn to secrecy.

من به رازداری سوگند خورده ام.

I've had to sign one of those

من مجبور شدم یکی از آن

non-disclosure documents.

اسناد عدم افشا را امضا کنم.

That means I can't talk about the thing

یعنی من نمی توانم در مورد چیزی

that I want to tell you, but I can't.

که می خواهم به شما بگویم صحبت کنم، اما نمی توانم.

So this weekend and also next week, a lot of things going on

بنابراین این آخر هفته و همچنین هفته آینده، چیزهای زیادی

not only in my life, but also in Steve's life as well.

نه تنها در زندگی من، بلکه در زندگی استیو نیز در جریان است.

Everything is

همه چیز در

changing a little bit

over the next couple of weeks in many different ways.

چند هفته آینده به طرق مختلف کمی تغییر می کند.

I might tell you about it next week.

ممکن است هفته آینده در مورد آن به شما بگویم.

We will see what happens.

ما خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

That's all I can say, unfortunately. So here we are.

این تنها چیزی است که می توانم بگویم متاسفانه. بنابراین ما اینجا هستیم.

We are talking about body idioms and expressions

ما در مورد اصطلاحات و اصطلاحات بدن صحبت می کنیم

that use parts of the body or parts of the human body.

که از قسمت هایی از بدن یا قسمت هایی از بدن انسان استفاده می کنند.

There are many parts, some of them common, some of them that are visible.

بخش های زیادی وجود دارد، برخی از آنها مشترک، برخی از آنها قابل مشاهده است.

There are, of course, some parts

البته قسمت هایی

of the human body that are not visible.

از بدن انسان وجود دارد که قابل مشاهده نیستند.

They are internal

آنها درونی هستند

inside, hidden away,

، پنهان،

under flesh and bones.

زیر گوشت و استخوان.

So some of them are visible and some of them are not.

بنابراین برخی از آنها قابل مشاهده هستند و برخی دیگر قابل مشاهده نیستند.

And these are all words and expressions, phrases,

و اینها همه کلمات و عبارات هستند،

if you will, if you want to use that phrase or word,

اگر بخواهید، اگر می خواهید از آن عبارت یا کلمه استفاده کنید،

you can you can say, yes, these are all phrases

می توانید بگویید، بله، اینها همه عباراتی

that are used in English, idioms

هستند که در انگلیسی استفاده می شوند، اصطلاحاتی

that are used very commonly in the English language.

که بسیار رایج در زبان انگلیسی استفاده می شوند. زبان انگلیسی.

So let's have the first one right now.

پس بیایید همین الان اولین مورد را داشته باشیم.

Here's the first one elbow.

در اینجا اولین آرنج است.

Well, this is very easy to find.

خب این خیلی راحت پیدا میشه

You have well, if you are lucky enough to have two arms,

خوب هستید، اگر به اندازه کافی خوش شانس باشید که دو بازو داشته

you will notice that you also have two elbows.

باشید، متوجه خواهید شد که دو آرنج هم دارید.

There are some phrases that we can use in English, including this one.

عباراتی وجود دارد که می توانیم در انگلیسی استفاده کنیم، از جمله این عبارت.

You give someone the elbow,

آرنج را به کسی می‌دهی،

you give someone the elbow,

آرنج را به کسی می‌دهی،

which means to push your way

یعنی به راه خود فشار

or exclude a person from a group.

می‌آوری یا فردی را از گروه حذف می‌کنی.

So if you give someone the elbow,

بنابراین اگر به کسی آرنج را بدهید، به

it means you are pushing them out of a group,

این معنی است که او را از یک گروه بیرون می‌کنید،

maybe something that they were involved with along with you.

شاید چیزی که همراه شما با آن درگیر بوده است .

But now you don't want them to be with you or

اما حالا نمی خواهید آنها با شما باشند یا

you don't want them to be involved anymore.

دیگر نمی خواهید آنها درگیر شوند.

So you will give them the elbow, you will push them out.

بنابراین به آنها آرنج می دهید، آنها را بیرون می برید.

You refuse to communicate with someone any more.

دیگر از برقراری ارتباط با کسی امتناع می کنید.

You give them the elbow, maybe a person, maybe a friend in your life who

شما آرنج را به آنها می دهید، شاید یک شخص، شاید دوستی در زندگی خود

you were in contact with, but then they do something or they did something to upset you,

که با او در ارتباط بودید، اما بعد آنها کاری انجام می دهند یا کاری انجام می دهند که شما را ناراحت کند،

and so you gave them the elbow.

و بنابراین شما به آنها آرنج دادید.

Maybe you are in a relationship with someone

شاید شما با شخصی در ارتباط

and you've been with them for a long time, but then suddenly they do something that upsets you.

هستید و مدت زیادی با او بوده اید، اما ناگهان او کاری انجام می دهد که شما را ناراحت می کند.

They maybe they cheat on you with another person.

آنها ممکن است با شخص دیگری به شما خیانت کنند.

You give them the elbow, you push

شما آرنج را به آنها می دهید،

or exclude a person from a group

یک فرد را از یک گروه

or maybe a situation that is taking place.

یا شاید موقعیتی که در حال وقوع است هل می دهید یا حذف می کنید.

You refuse to communicate with someone anymore.

دیگر از برقراری ارتباط با کسی امتناع می کنید.

You give them the elbow you like that to give someone the elbow.

شما آرنجی را که دوست دارید به آنها بدهید تا آرنج را به کسی بدهید.

And this one is very commonly used,

و این یکی بسیار رایج است،

especially when we are talking in anger.

به خصوص زمانی که ما در حال صحبت با عصبانیت هستیم.

You give them the elbow.

شما آرنج را به آنها می دهید.

I am not going to see my girlfriend anymore.

من دیگر دوست دخترم را نمی بینم.

I'm going to give her the elbow

من آرنج را به او می دهم

because she has been talking to other men.

زیرا او با مردان دیگر صحبت می کند.

In fact, I think she might have another boyfriend.

در واقع، من فکر می کنم او ممکن است دوست پسر دیگری داشته باشد.

I am going to give her the elbow

من می خواهم به او

many ways of using that particular part of the body.

راه های زیادی برای استفاده از آن قسمت خاص بدن به آرنجش بدهم.

You might elbow someone if you are trying to get their attention.

اگر می‌خواهید توجه کسی را جلب کنید، ممکن است به او آرنج بزنید.

So there is another use as well.

بنابراین استفاده دیگری نیز وجود دارد.

If you elbow someone

اگر به کسی آرنج

it means you are trying to get their attention.

بزنید به این معنی است که سعی دارید توجه او را جلب کنید.

Now that is not figurative, that is actually literal.

حالا که مجازی نیست، در واقع تحت اللفظی است.

So you will literally elbow someone,

بنابراین شما به معنای واقعی کلمه به کسی آرنج می زنید، به او

you elbow them,

آرنج می

you are trying to get their attention.

زنید، سعی می کنید توجه او را جلب کنید.

Maybe you are sitting next to your husband or your wife at night

شاید شما شب ها کنار همسرتان نشسته اید

and she is or he is ignoring you.

و او به شما بی اعتنایی می کند.

So to get their attention, you

بنابراین برای جلب توجه آنها،

you elbow them

آنها

like that, you not not harshly.

را آنچنان آرنج می زنید، نه به شدت.

You don't hit them with your elbow.

شما آنها را با آرنج خود نمی زنید.

You don't do that.

شما این کار را نمی کنید.

Okay. Can I just say you don't do that.

باشه. فقط میتونم بگم اینکارو نکن

You just give them a little tap with your elbow

شما فقط با آرنج خود کمی به آنها ضربه بزنید

because you are trying to get their attention.

زیرا سعی می کنید توجه آنها را جلب کنید.

So there is another one.

بنابراین یکی دیگر وجود دارد.

Here's our second

این

part of the body to hit me.

قسمت دوم بدن ماست که به من ضربه می زند.

Okay.

باشه.

There isn't much you can say to that. Lose your head.

چیز زیادی نمی توانید در مورد آن بگویید. سرت را گم کن

A person might lose their head if they become uncontrollable in their mood or anger.

اگر فردی در خلق و خو یا عصبانیت خود غیرقابل کنترل شود، ممکن است سر خود را از دست بدهد.

If they start becoming angry to become angry or uncontrollable

اگر آنها شروع به عصبانیت کنند تا عصبانی شوند یا

with rage, you are becoming

با عصبانیت غیرقابل کنترل شوند، شما

uncontrollable with rage.

با عصبانیت غیرقابل کنترل می شوید.

To become angry with someone, it means you lose your head

عصبانی شدن با کسی، به این معنی است که اگر کنترل احساسات خود را از دست بدهید، سر خود را

if you lose control of your emotions.

از دست می دهید.

For example, we can also say that you lose your head or you have lost your head.

مثلاً می‌توانیم بگوییم سرت را گم کردی یا سرت را گم کردی.

You have lost your senses.

حواس خود را از دست داده اید.

You are doing things that make no sense.

شما کارهایی انجام می دهید که بی معنی است.

You have lost your head.

سرت را گم کرده ای.

So when a person becomes angry, quite often they will lose

بنابراین هنگامی که شخصی عصبانی می شود، اغلب

control of their emotions.

کنترل احساسات خود را از دست می دهد.

You lose your head, you have lost your head.

سرت را گم کردی، سرت را گم کردی.

And this does happen quite a lot of times a person might lose their head.

و این خیلی اوقات اتفاق می افتد که یک فرد ممکن است سر خود را از دست بدهد.

We might describe a person who always loses their temper,

ممکن است فردی را که همیشه عصبانی می‌شود

or they become angry very easily as a hothead.

یا خیلی راحت عصبانی می‌شود به‌عنوان یک سر داغ توصیف کنیم.

We might also say hothead.

ما همچنین ممکن است بگوییم داغ.

So a person who is a hothead is a person who has a fiery temper

بنابراین فردی که داغ است، فردی است که دارای خلق و خوی آتشین است

or may be a fiery personality.

یا ممکن است شخصیتی آتشین باشد.

They are a hothead.

آنها یک سر داغ هستند.

Here's another one. Oh, I like this one.

اینم یکی دیگه اوه من این یکی را دوست دارم

Maybe you have a secret.

شاید شما رازی دارید.

Or maybe someone tells you a secret

یا شاید کسی رازی را به شما بگوید

and they want you to keep that secret safe.

و از شما بخواهد که آن راز را حفظ کنید.

They don't want you to tell anyone else what that secret is.

آنها نمی خواهند شما به دیگران بگویید این راز چیست.

They might say, Can you please keep a secret?

آنها ممکن است بگویند، لطفا می توانید یک راز را حفظ کنید؟

And then they tell you what the secret is,

و سپس آنها به شما می گویند که راز چیست،

and they need you

و آنها نیاز دارند که شما

to reassure them that you will not tell.

به آنها اطمینان دهید که نخواهید گفت.

Else you might say, Don't worry, your secret is safe with me.

در غیر این صورت ممکن است بگویید، نگران نباش ، راز تو نزد من محفوظ است.

My lips

لب من

are sealed.

مهر و موم شده.

I will not tell your secret to anyone.

راز تو را به کسی نمی گویم.

So this is said when you want to let a person know

بنابراین وقتی می خواهید به کسی بفهمانید

that you will keep something secret,

که چیزی را مخفی نگه خواهید داشت

you won't tell other people what that secret is.

، به دیگران نمی گویید که آن راز چیست.

Your lips are sealed.

لبات مهر و موم شده

The secret will remain safe and hidden.

راز امن و پنهان خواهد ماند.

You can trust me.

تو میتوانی به من اعتماد کنی.

My lips are sealed.

لب من مهر و موم شده.

Talking of your mouth, there is another phrase that we often use

وقتی صحبت از دهان شما می شود، عبارت دیگری وجود دارد که اغلب

when we find it difficult to remember a person's name or certain word.

زمانی که برای به خاطر سپردن نام یک فرد یا کلمه خاصی مشکل داریم، از آن استفاده می کنیم.

We will say that something is on the tip of our tongue.

خواهیم گفت که چیزی نوک زبانمان است.

Something that is on the tip of your tongue is a word or a name

چیزی که در نوک زبان شما قرار دارد کلمه یا نامی است

that you can't quite remember,

که نمی توانید آن را کاملاً به خاطر بسپارید،

but you are sure that you know what it is.

اما مطمئن هستید که می دانید چیست.

But at the moment you can't remember what it actually is.

اما در حال حاضر نمی توانید به یاد بیاورید که واقعاً چیست.

It is on the tip of your tongue.

روی نوک زبان شماست.

So there is another one connected with the mouth.

بنابراین یکی دیگر با دهان مرتبط است.

Now we are going to move a little lower

حالا می خواهیم کمی پایین تر

down the body.

از بدن حرکت کنیم.

Are you ready?

اماده ای؟

Okay.

باشه.

Not too low down

نه آنقدر

to get something off your chest.

پایین که چیزی از سینه شما خارج شود.

To get it off your chest.

تا آن را از سینه خود بردارید.

It is something that we often do when we want to tell someone.

این کاری است که اغلب وقتی می خواهیم به کسی بگوییم انجام می دهیم.

Something may be a secret or maybe something that we've really been

چیزی ممکن است یک راز یا چیزی باشد که ما واقعاً می خواستیم

wanting to tell another person.

به شخص دیگری بگوییم.

Maybe something that will be a surprise.

شاید چیزی که غافلگیر کننده باشد.

You want to get it off your chest?

آیا می خواهید آن را از روی سینه خود بردارید؟

Maybe there is something that has been causing you worry.

شاید چیزی هست که باعث نگرانی شما شده است.

Maybe you are feeling anxious about something.

شاید در مورد چیزی احساس اضطراب می کنید.

Sometimes it is really good to get it off your chest

گاهی اوقات خیلی خوب است که آن را از روی سینه خود بردارید

to tell other people what the problem is.

تا به دیگران بگویید مشکل چیست.

I need to get this off my chest

من باید این را از روی سینه ام بردارم

to tell someone about a thing that is worrying you or to reveal

تا در مورد چیزی که شما را نگران کرده است به کسی بگویم یا

a hidden secret that has been troubling you.

راز پنهانی را که شما را آزار می دهد فاش کنم.

It is a very healthy thing to do

این یک کار بسیار سالم است

and quite often if you want to talk to someone,

و اغلب اگر می خواهید با کسی صحبت کنید،

maybe there is something that has been worrying you for a long time.

شاید چیزی وجود داشته باشد که برای مدت طولانی شما را نگران کرده است.

It is good to get that thing off your chest.

خوب است که آن چیز را از روی سینه خود بردارید.

You get it off your chest.

شما آن را از سینه خود بردارید.

We can also say that you unburden yourself.

همچنین می توانیم بگوییم که شما بار خود را تخلیه می کنید.

Unburden.

باز کردن بار

If you unburden, it means you take away.

اگر بارتان را خالی کنید، به معنای برداشتن است.

The problem you no longer have to worry about that thing.

مشکل شما دیگر لازم نیست نگران آن چیز باشید.

You unburden the thing that you want to talk about.

شما بار چیزی را که می خواهید در مورد آن صحبت کنید، رها می کنید.

You get it off your chest.

شما آن را از سینه خود بردارید.

This also is a very common expression.

این نیز یک عبارت بسیار رایج است.

We use this quite a lot in all types of English.

ما از این در همه انواع زبان انگلیسی بسیار استفاده می کنیم.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

This is not a very happy one.

این خیلی خوشحال کننده نیست.

The next one is a little bit depressing for some people.

مورد بعدی برای برخی افراد کمی افسرده کننده است.

So I do apologise if this makes you feel

بنابراین من عذرخواهی می کنم اگر این باعث می شود

a little gloomy.

کمی احساس ناراحتی کنید.

One foot in the grave.

یه پا لب گور بودن.

We are looking at idioms and expressions connected to the human body.

ما به اصطلاحات و عبارات مرتبط با بدن انسان نگاه می کنیم.

If you have one foot in the grave,

اگر یک پایتان در گور است،

well, this is a humorous way of describing a person who is old

خوب، این یک روش طنز آمیز برای توصیف فردی است که پیر است

and not long for this world,

و آرزوی این دنیا را ندارد،

maybe a person who looks unwell, or maybe under the weather.

ممکن است فردی که ناخوش به نظر می رسد، یا شاید زیر آب و هوا.

So if a person appears to be unwell

بنابراین اگر فردی به نظر ناخوش است

or if they appear to be sick,

یا به نظر بیمار است

you might say that they look as if they have one foot in the grave.

، ممکن است بگویید که انگار یک پایش در قبر است.

They are really unwell.

واقعا حالشون خوب نیست

So you normally use this expression with someone who you are familiar with.

بنابراین شما معمولاً از این عبارت برای کسی که با او آشنا هستید استفاده می کنید.

You never use this expression.

شما هرگز از این عبارت استفاده نمی کنید.

Never say this to a stranger because they will be quite upset and offended by it.

هرگز این را به یک غریبه نگویید زیرا آنها از این موضوع بسیار ناراحت و آزرده می شوند.

But if you say to your friend, Oh, you look terrible today, you look like you have one foot in the grave,

اما اگر به دوستت بگویی، اوه، امروز وحشتناک به نظر می‌رسی ، انگار یک پایت در قبر است

you look unwell or under the weather.

، ناخوش یا زیر آب و هوا به نظر می‌رسی.

They look like they have one foot in the grave.

انگار یک پایشان در قبر است.

Of course, if you have both feet in the grave,

البته اگر هر دو پای شما در قبر باشد،

maybe all of you is in the grave.

شاید همه شما در قبر باشید.

Well,

خوب،

I think we all know what that means.

من فکر می کنم همه ما می دانیم که این به چه معناست.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

We are looking at body idioms, parts of the body

ما به اصطلاحات بدن، بخش‌هایی از بدن

or parts of the human anatomy.

یا بخش‌هایی از آناتومی انسان نگاه می‌کنیم.

Oh, I like that one. Anatomy.

اوه من اون یکی رو دوست دارم آناتومی.

The study of the human body,

مطالعه بدن انسان،

all of the parts and what they are called and what they do

تمام اجزاء و آنچه که آنها نامیده می شوند و آنچه انجام می دهند

is called anatomy.

، آناتومی نامیده می شود.

Anatomy. I like that.

آناتومی. من آن را دوست دارم.

It's a very nice word.

خیلی کلمه زیبایی است

The next one we have now is play it by ear.

مورد بعدی که اکنون داریم این است که آن را با گوش پخش کنیم.

To play something by ear is to carry out or do something

بازی کردن با گوش به معنای انجام یا انجام کاری

with no preparation whatsoever.

بدون هیچ گونه آمادگی است.

So you are doing it without any practise.

بنابراین شما آن را بدون هیچ تمرینی انجام می دهید.

You are doing it, but you don't really know

شما این کار را انجام می‌دهید، اما واقعاً نمی‌دانید

what it will turn out like or how good it will be.

که چگونه خواهد شد یا چقدر خوب خواهد بود.

You play something by ear

شما چیزی را با گوش پخش می کنید

to work out what to do as you go along.

تا بفهمید که در طول مسیر چه کاری باید انجام دهید.

So you have no plan.

پس برنامه ای نداری

You have nothing prepared.

چیزی آماده نداری

However, you will play something by ear

با این حال، شما اغلب چیزی را با گوش

so quite often, maybe in in music if you are playing the violin

می‌نوازید، شاید در موسیقی اگر بیشتر ویولن

or maybe the saxophone

یا ساکسیفون می‌نوازید

more, or

، یا

more, apparently the saxophone

بیشتر، ظاهراً

is the coolest, the coolest instrument

ساکسیفون جالب‌ترین و باحال‌ترین ساز

that exists.

موجود است.

The saxophone, apparently

ساکسیفون، ظاهراً

I'm not sure if you agree with me,

من مطمئن نیستم که شما با من موافق هستید یا خیر،

but apparently the saxophone

اما ظاهراً

is the coolest instrument to play something by ear.

ساکسیفون جالبترین ساز برای نواختن چیزی با گوش است.

It means you make it up, or maybe you do something without having any practise.

این بدان معنی است که شما آن را جبران می کنید، یا ممکن است کاری را بدون داشتن تمرین انجام دهید.

First of all, you work out what to do as you go along.

اول از همه، در حین پیش رفتن، به این فکر می کنید که چه کاری باید انجام دهید.

You are making your plan as you do it.

شما در حال انجام برنامه خود هستید.

You have no strategy or plan.

شما هیچ استراتژی یا برنامه ای ندارید.

You play it by ear.

شما آن را با گوش پخش می کنید.

You don't have any plan.

هیچ برنامه ای نداری

Here's another one,

اینم یکی دیگه،

another gruesome one.

یکی دیگه وحشتناک.

Another nasty one.

یکی دیگه زشته

You might say

ممکن است

something that will cost an arm and a leg.

چیزی بگویید که هزینه یک دست و یک پا را داشته باشد.

Something that costs an arm and a leg

چیزی که هزینه ی یک دست و پا

to pay a high price for something, maybe something that is very expensive

برای پرداخت بهای گزاف برای چیزی دارد، شاید چیزی که بسیار گران است

or maybe something that is more expensive than you intend it.

یا شاید چیزی که گرانتر از چیزی است که شما در نظر دارید.

So maybe you want to buy a lovely gift for your wife

بنابراین شاید بخواهید برای همسرتان یک هدیه دوست داشتنی بخرید

and you know that your wife wants a lovely diamond ring for her birthday.

و بدانید که همسرتان برای تولدش یک حلقه الماس دوست داشتنی می خواهد .

So you go out, but you only plan to spend

بنابراین شما بیرون می روید، اما فقط قصد دارید

£500.

500 پوند خرج کنید.

Wow. Your wife must be amazing.

وای. همسر شما باید شگفت انگیز باشد.

Oh, she must be such a lovely lady

اوه،

if you are going to spend £500.

اگر بخواهید 500 پوند خرج کنید، باید خیلی خانم دوست داشتنی باشد.

But when you go to the shop,

اما وقتی به مغازه می روید،

you realise that the ring that she wants

متوجه می شوید که انگشتری که او می خواهد

is actually

در واقع

more expensive than that.

گرانتر از آن است.

It is actually £5,000, not 500.

این در واقع 5000 پوند است نه 500.

So you have to pay more than you intended.

بنابراین باید بیش از آنچه در نظر داشتید بپردازید.

You only in tended to spend 500,

شما فقط تمایل داشتید 500 خرج کنید،

but instead you have to spend 5000

اما در عوض باید 5000

on the lovely diamond ring.

برای حلقه الماس دوست داشتنی خرج کنید.

So you pay more or you have to pay

بنابراین شما بیشتر هزینه می کنید یا باید

more than you actually wanted to.

بیشتر از آنچه واقعاً می خواستید بپردازید.

The thing in question cost you an arm and a leg.

چیز مورد بحث برای شما یک دست و یک پا تمام شد.

The most expensive thing you ever bought might be the thing

گران‌ترین چیزی که تا به حال خریده‌اید ممکن است چیزی

that cost you an arm and a leg.

باشد که یک دست و یک پا برای شما تمام شود.

Maybe something you wanted, maybe something

شاید چیزی که می خواستی، شاید چیزی

you always dreamt of having or owning.

که همیشه آرزوی داشتن یا داشتن آن را داشتی.

It cost more than you expected.

بیشتر از چیزی که انتظار داشتید هزینه کرد.

You might say that it cost an arm

ممکن است بگویید که هزینه آن یک دست

and a leg.

و یک پا است.

Here's another one involving a very important

در اینجا یکی دیگر

part of the body.

از بخش بسیار مهم بدن است.

I don't know what's happening to my nose.

نمی دانم چه بلایی سر دماغم می آید.

I have I have something a nose.

من چیزی دارم بینی دارم

And it's tickling.

و داره قلقلک میده

It's tickling me from the inside,

از درون من را قلقلک می دهد،

which sounds like a nice thing, but it's very annoying when you're trying to present a live stream.

که به نظر چیز خوبی می رسد، اما وقتی می خواهید یک استریم زنده ارائه دهید، بسیار آزاردهنده است.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The eyes, very important part of the body,

چشم ها، بخش بسیار مهمی از بدن هستند،

especially for me, because mind at work very well.

به خصوص برای من، زیرا ذهن بسیار خوب کار می کند.

A sight for sore eyes.

منظره ای برای چشم های دردناک

If something is described as a sight for sore eyes,

اگر چیزی به‌عنوان منظره‌ای برای چشم‌های درد توصیف می‌شود،

this expression is often used to show a welcome

این عبارت اغلب برای نشان دادن یک

or attractive thing,

چیز خوشامدگویی یا جذاب استفاده می‌شود،

something you see that makes you feel better,

چیزی که می‌بینید که باعث می‌شود احساس بهتری داشته

something that you see that is

باشید، چیزی که می‌بینید

attractive or nice to look at.

جذاب یا دیدنی است.

You might say that that thing is a sight for sore eyes.

ممکن است بگویید که آن چیز منظره ای برای چشم های دردناک است.

Maybe you see your wife

شاید همسرتان را ببینید

coming down the

که

stairs wearing a new dress and she looks so magical, so beautiful.

با لباسی نو از پله ها پایین می آید و خیلی جادویی و زیبا به نظر می رسد.

You might say, Darling, my darling,

ممکن است بگویید، عزیزم، عزیزم،

you are a sight

تو منظره ای

for sore eyes.

برای چشم های دردناک.

You look beautiful.

خیلی زیبا شدی.

Something that relieves a bad

چیزی که لحظه‌های بد را تسکین می‌دهد

moment is a sight for sore eyes

، منظره‌ای برای چشم‌های دردناک است.

A welcome change to raise your spirits to make you feel better.

یک تغییر خوش‌آمد برای بالا بردن روحیه‌تان برای ایجاد احساس بهتر.

Something you see or something you look at makes you feel well and happy.

چیزی که می بینید یا چیزی که به آن نگاه می کنید باعث می شود احساس خوبی داشته باشید و خوشحال شوید.

It is a sight for sore eye.

منظره ای برای چشم درد است.

There are quite a few expressions

عبارات زیادی وجود دارد

we can use concerning the eyes.

که می توانیم در مورد چشم استفاده کنیم.

Maybe if you have to look out for something, maybe

شاید اگر باید مراقب چیزی باشید، شاید

if you have to watch for something,

اگر باید مراقب چیزی باشید،

a person might tell you to keep your eyes peeled

ممکن است یک نفر به شما بگوید که چشمانتان را بپوشانید

to keep your eyes peeled.

تا چشمانتان را بپوشانید.

Look out.

مراقب باش.

You are trying to see something.

شما سعی می کنید چیزی را ببینید.

You are trying to find something.

شما در حال تلاش برای پیدا کردن چیزی هستید.

You have to keep your eyes peeled.

شما باید چشمان خود را باز نگه دارید.

You can't take your eyes away.

شما نمی توانید چشمان خود را بردارید.

You have to keep looking carefully.

باید به دقت نگاه کنید.

You have to keep your eyes peeled for

شما باید چشمان خود را

the next one.

برای بعدی نگه دارید.

Oh, this one is a very important one.

اوه این یکی خیلی مهمه

It's also a very important part of the body.

همچنین بخش بسیار مهمی از بدن است.

Can you guess what it is? The next one?

آیا می توانید حدس بزنید که آن چیست؟ بعدی؟

A very important part of the body.

بخش بسیار مهمی از بدن است.

No, it's not that.

نه، این نیست.

I know it's very important to you, but it's not the part

من می دانم که برای شما بسیار مهم است، اما این بخشی نیست

that I'm thinking of.

که من به آن فکر می کنم.

It's this one instead.

در عوض این یکی است.

Oh, yes, the heart.

اوه، بله، قلب.

The heart is something we often think of when we think of health.

قلب چیزی است که اغلب وقتی به سلامت فکر می کنیم به آن فکر می کنیم.

We often think of a healthy heart, a strong heart.

ما اغلب به یک قلب سالم فکر می کنیم، یک قلب قوی.

You might also have a heart of stone.

شما همچنین ممکن است قلب سنگی داشته باشید.

This is an expression that is often used to describe

این عبارتی است که اغلب برای توصیف شخصی استفاده می شود

a person who is uncaring

که

or cold in their correct turn.

در نوبت صحیح خود بی توجه یا سرد است.

They have a heart of stone.

آنها قلب سنگی دارند.

They have no care for others.

آنها هیچ توجهی به دیگران ندارند.

They have a heart of stone to have empathy

آنها قلب سنگی دارند تا

or feelings towards another person.

نسبت به شخص دیگری همدلی یا احساس داشته باشند.

You don't feel the emotions of other people.

شما احساسات دیگران را احساس نمی کنید.

Maybe you don't care about other people's emotions or feelings.

شاید به عواطف یا احساسات دیگران اهمیتی نمی دهید .

We can say that you have a heart of stone.

می توان گفت که شما قلب سنگی دارید.

You have no feelings at all.

تو اصلا هیچ احساسی نداری

So maybe a lover

پس شاید عاشقی

who decides one day that they don't want to see you anymore.

که روزی تصمیم می گیرد که دیگر نمی خواهد تو را ببیند.

They just cast you aside.

فقط تو را کنار می گذارند

They throw you away like a piece of garbage,

آنها شما را مانند یک زباله دور می اندازند

and you might say that that person doesn't care.

و ممکن است بگویید که آن شخص اهمیتی نمی دهد.

They have no feelings.

آنها هیچ احساسی ندارند.

They have a heart of stone, a person who is an emotional.

آنها قلب سنگی دارند ، فردی که احساساتی است.

They have no feeling at all,

آنها اصلاً هیچ احساسی ندارند،

especially when it comes

مخصوصاً وقتی

to other people's emotional feelings

صحبت از احساسات عاطفی دیگران

or their emotions.

یا عواطف آنها باشد.

Here's another one, and I know what you're going to say, Mr.

اینم یکی دیگه و میدونم چی میخوای بگی آقای

Duncan. This one is just for you.

دانکن. این یکی فقط برای شماست.

Thank you.

متشکرم.

Keep your hair on to keep your hair on.

موهای خود را نگه دارید تا موهای خود را حفظ کنید.

It is an expression in the English language

این یک عبارت در زبان انگلیسی است

that means to tell a person

که به معنای گفتن به شخص

or to ask a person to stay calm.

یا درخواست از شخصی برای حفظ آرامش است.

Don't get too excited, don't get angry.

زیاد هیجان زده نشوید، عصبانی نشوید.

Keep your hair on.

موهای خود را حفظ کنید.

So this expression means stay calm,

پس این عبارت به معنای آرام

stay calm, calm down, relax.

ماندن، آرام ماندن، آرام ماندن، آرامش است.

Keep your hair on.

موهای خود را حفظ کنید.

You are telling someone not to panic or get upset.

به کسی می گویید وحشت نکنید و ناراحت نشوید.

You don't want that person to become worried or concerned about something.

شما نمی خواهید آن شخص در مورد چیزی نگران یا نگران شود.

You tell them to keep their hair on.

شما به آنها می گویید موهایشان را حفظ کنند.

Calm down, Dad.

آروم باش بابا

Keep your hair on.

موهای خود را حفظ کنید.

This is quite offensive, by the way.

اتفاقاً این کاملا توهین آمیز است.

If you say this to a bald person, if you say it to a person

اگر این را به یک فرد کچل بگویید، اگر به فردی

who is losing their hair, they might become slightly angry.

که موهایش می ریزد بگویید ، ممکن است کمی عصبانی شوند.

You might also say it ironically to someone.

شما همچنین ممکن است آن را به طعنه به کسی بگویید.

So maybe if you say it to a person who is losing their hair,

بنابراین شاید اگر آن را به فردی که در حال ریزش مو است

you can say that you are just joking

بگویید، بتوانید بگویید که فقط دارید شوخی می کنید

or being sarcastic or ironic.

یا طعنه می زنید یا کنایه می کنید.

So to keep your hair on is to stay relaxed.

بنابراین نگه داشتن موهایتان آرام ماندن است.

Don't become too excited by that thing.

از آن چیز زیاد هیجان زده نشوید.

Calm down, keep your hair on

آروم باش موهاتو نگه دار

is another one.

یکی دیگه.

This is the largest organ in the human body.

این بزرگترین عضو بدن انسان است.

I know you might think it's something else,

می‌دانم ممکن است فکر کنید که این چیز دیگری است،

but it isn't that

اما اینطور نیست که

the largest

in the human body is your skin because it's all over you.

بزرگ‌ترین پوست بدن انسان، پوست شما باشد، زیرا همه جای شما را فرا گرفته است.

And it does all sorts of things.

و همه کارها را انجام می دهد.

It allows you to feel things and it allows you to stay cool as well.

این به شما امکان می دهد چیزها را احساس کنید و همچنین به شما اجازه می دهد خونسرد بمانید.

It protects your body from the sun

از بدن شما در برابر نور خورشید

and all the other things as well.

و همه چیزهای دیگر محافظت می کند.

But we can also have an expression in the English language as well.

اما می توانیم در زبان انگلیسی نیز عبارتی داشته باشیم.

Here is an interesting expression.

در اینجا یک عبارت جالب است.

If something gets under your skin,

اگر چیزی زیر پوستتان فرو رفت،

something gets under your skin,

چیزی زیر پوستتان فرو رفت،

something is annoying you or becoming hard to bear.

چیزی شما را آزار می دهد یا تحمل آن سخت می شود.

Or except the thing is getting under your skin.

یا به جز اینکه چیزی زیر پوستت می رود.

My boss is really starting to get under my skin.

رئیس من واقعاً دارد زیر پوست من می رود.

Something that is annoying you, something that is beginning to irritate you.

چیزی که شما را آزار می دهد، چیزی که شروع به آزار شما می کند.

A person

آدمی

who you don't like.

که دوستش نداری

Or maybe you have to work with a person who you don't like

یا شاید مجبور شوید با فردی کار کنید که

and they start to annoy you.

دوستش ندارید و او شروع به آزار شما کند.

You can say that they are getting under your skin.

می توان گفت که دارند زیر پوست شما می روند.

That's a good one.

این یکی خوب است.

I like that one.

من آن را دوست دارم.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Oh, yes.

آه بله.

I'm sure we all know someone who likes to

من مطمئن هستم که همه ما کسی را می شناسیم که دوست دارد

stick their nose into your business.

بینی خود را به تجارت شما بچسباند.

A person who likes to stick their nose in

کسی که دوست دارد بینی خود را به داخل ببرد

to stick your nose in means to pry into someone's private life,

تا بینی شما را در آن فرو کند، به معنای کنجکاوی در زندگی خصوصی شخصی

to be nosy or over curious about a person's life.

، فضول بودن یا بیش از حد کنجکاوی در مورد زندگی یک فرد است.

We can say that you are sticking your nose

می‌توانیم بگوییم که شما دماغ خود را

into that private life to become involved in a situation

به آن زندگی خصوصی می‌زنید تا درگیر شرایطی شوید

that does not concern you at all is to stick

که اصلاً به شما مربوط نیست، این است که

your nose into their business.

دماغ خود را در کار آنها فرو کنید.

You stick your nose in.

بینی خود را فرو می کنید.

You are becoming involved in a situation

درگیر موقعیتی می شوید

that does not concern you.

که به شما مربوط نمی شود.

We can say that you stick your nose in.

می‌توانیم بگوییم که بینی‌تان را بچسبانید.

We can also have a nose for something as well.

ما هم می‌توانیم برای چیزی بینی داشته باشیم.

If you are good at something or good at finding something,

اگر در کاری مهارت دارید یا در یافتن چیزی خوب هستید،

we can say that you have a nose

می‌توانیم بگوییم که

for it.

برای آن کار بینی دارید.

Here is our penultimate one.

اینجا ماقبل آخر ماست.

Of course, the word penultimate means the next to last.

البته کلمه ماقبل آخر به معنای بعدی است.

So this is not the last one.

پس این آخرین مورد نیست.

This is the next to last.

این مرحله بعدی است.

So the one after this will be the last one.

پس یکی بعد از این آخرین خواهد بود.

So this is the penultimate one

بنابراین این ماقبل آخری است

we are looking at body part idioms.

که ما به اصطلاحات اعضای بدن نگاه می کنیم.

This one is give a hand.

این یکی دست بده

You give a hand to someone.

به کسی دست می دهی

To give a hand means to help someone to do something.

دست دادن به معنای کمک به کسی برای انجام کاری است.

You give them a hand.

شما به آنها دست می دهید.

You give them a helping hand

شما به آنها کمک

to give a person some assistance with a task.

می کنید تا در انجام یک کار به یک فرد کمک کنند.

Maybe something you are trying to do is not easy for one person to carry out.

شاید انجام کاری که سعی در انجام آن دارید برای یک نفر آسان نباشد.

So you need another person to help you.

پس به شخص دیگری نیاز دارید که به شما کمک کند.

You need another person to help you do that thing.

به شخص دیگری نیاز دارید که به شما در انجام این کار کمک کند.

You ask them to give you a hand.

از آنها می خواهید که به شما دست بدهند.

You need some help.

به کمک نیاز دارید

You give or lend a hand

شما دستی می دهید یا دراز می کنید

so a person can give a hand

تا یک نفر بتواند دست بدهد

or you can ask someone else

یا می توانید از دیگری بخواهید که

to give you a hand with something.

با چیزی به شما دست بدهد.

I will offer my help and you will ask for help.

من کمک خود را ارائه می کنم و شما کمک می خواهید.

I will give a hand and you will ask for a hand.

من یک دست می دهم و شما یک دست می خواهید.

Can you give me a hand to move this piano?

آیا می توانید به من دست بدهید تا این پیانو را حرکت دهم؟

Because it's very heavy.

چون خیلی سنگینه

Very heavy indeed.

خیلی سنگینه واقعا

You give a hand to someone, you are helping them.

شما به کسی دست می دهید، به او کمک می کنید.

You are helping them to do something

شما به آنها کمک می کنید تا کاری را

normally, something difficult.

به طور عادی انجام دهند، کاری دشوار.

Maybe carrying a heavy object, for example,

شاید حمل یک جسم سنگین مثلاً

is another one.

یکی دیگر باشد.

And this is the last one for today.

و این آخرین مورد برای امروز است.

Oh, to lose face.

آه، برای از دست دادن چهره.

Lose face is a very interesting expression.

از دست دادن چهره بیان بسیار جالبی است.

It refers to the front of your face,

این به جلوی صورت شما اشاره دارد،

your advisor, large as they say in French,

مشاور شما، بزرگ است که در فرانسه می گویند،

a fancy lose face.

یک چهره فانتزی از دست دادن.

If a person lose his face, it means you suffer humiliation

اگر آدم چهره اش را از دست بدهد ، یعنی تو ذلت می کشی

to suffer humiliation, something happens.

تا ذلت بکشی، اتفاقی می افتد.

That makes you feel embarrassed or humiliated.

این باعث می شود که شما احساس خجالت یا تحقیر کنید.

Maybe in front of other people.

شاید جلوی دیگران.

Something happens that makes you feel embarrassed

اتفاقی می افتد که باعث می شود شما احساس خجالت کنید

and maybe other people see it happen.

و شاید دیگران آن را ببینند.

You lose face to suffer humiliation,

از دست دادن چهره برای رنج بردن از تحقیر،

to lose your self-esteem, to to lose

از دست دادن عزت نفس، از دست

your self-esteem is to is to lose your confidence

دادن عزت نفس یعنی از دست دادن اعتماد به نفس خود به

because of something that happened that embarrassed you.

دلیل اتفاقی که شما را شرمنده کرده است.

You lose face,

شما چهره را از دست می دهید

you suffer defeat.

، متحمل شکست می شوید.

If something you it means you lose.

اگر چیزی را از دست بدهید به این معنی است که از دست می دهید.

You lose. You are not the winner.

تو باختی. شما برنده نیستید

You are the loser.

شما بازنده هستید.

And sometimes when you lose, you also lose face as well.

و گاهی اوقات وقتی شکست می‌خورید، چهره خود را نیز از دست می‌دهید .

Sometimes we have to admit that we were wrong about something like the other day.

گاهی اوقات باید بپذیریم که در مورد چیزی شبیه به روز گذشته اشتباه کرده ایم.

The other day when I was talking about a certain movie,

روز قبل که داشتم در مورد فلان فیلم صحبت می

I actually named the wrong actress.

کردم، در واقع نام بازیگر اشتباهی را انتخاب کردم.

I will put my hand up and say that I made a mistake,

دستم را بالا می‌آورم و می‌گویم اشتباه کردم،

but I also might lose face if I admit to my mistake.

اما اگر به اشتباهم اعتراف کنم ممکن است چهره‌ام را از دست بدهم.

So if you admit you are wrong about something,

بنابراین اگر اعتراف کنید که در مورد چیزی اشتباه می کنید

we might also say that you will lose face

، ممکن است بگوییم که چهره خود را از دست خواهید داد

because now you have to admit that you were wrong.

زیرا اکنون باید اعتراف کنید که اشتباه کرده اید.

So? So there they were.

بنابراین؟ بنابراین آنها آنجا بودند.

Today's idioms connected to the human body.

اصطلاحات امروزی مرتبط با بدن انسان است.

I hope you enjoyed those. There were quite a few.

امیدوارم از آنها لذت برده باشید تعداد کمی بودند.

I might do some more of those maybe next week or the week after, because there are many.

شاید هفته آینده یا هفته بعد چند مورد دیگر را انجام دهم ، زیرا تعداد زیادی وجود دارد.

In fact, the English language is full

در واقع، زبان انگلیسی پر

of all sorts of idioms,

از انواع اصطلاحات،

all sorts of expressions, things

انواع عبارات، چیزهایی است

that we can use to express

که می‌توانیم از آنها برای بیان

how we feel towards another person or how we are feeling at a certain time.

احساس خود نسبت به شخص دیگر یا احساس خود در یک زمان خاص استفاده کنیم.

It is possible to do that.

امکان انجام آن وجود دارد.

I will be going in a few moments.

چند لحظه دیگه میرم

Can I just say again something very important I want to say now?

آیا می توانم فقط یک چیز بسیار مهم را که اکنون می خواهم بگویم دوباره بگویم؟

I will be with you on Friday this week.

جمعه این هفته با شما خواهم بود.

Yes, but

بله، اما

here is the bad news.

این یک خبر بد است.

I will not be with you on Sunday.

یکشنبه با شما نیستم.

So Mr. Steve and myself, we are doing something else.

بنابراین آقای استیو و من، ما کار دیگری انجام می دهیم.

Unfortunately, we are quite busy over the next few days,

متأسفانه در چند روز آینده سرمان شلوغ است

but I will be with you on Friday Friday 2 p.m.

اما جمعه ساعت 14 با شما خواهم بود.

UK time.

به وقت انگلستان

I am back here with you on Friday but

من جمعه با شما برگشتم اما

I won't be here on Sunday.

یکشنبه اینجا نخواهم بود.

So now you know.

پس حالا می دانید.

Yes, a lot of people in different cultures do not like to lose face.

بله، بسیاری از مردم در فرهنگ های مختلف دوست ندارند چهره خود را از دست بدهند.

I always remember in China, if there is one thing I learnt

من همیشه در چین به یاد دارم، اگر چیزی در

about Chinese society, it's

مورد جامعه چین یاد گرفتم، این است

that they do not like to lose face.

که آنها دوست ندارند چهره خود را از دست بدهند.

They find it something very humiliating.

آنها آن را چیزی بسیار تحقیرآمیز می دانند.

I think the same is also in Japan as well.

فکر می کنم در ژاپن هم همینطور باشد.

I think Japanese people also do not like losing face.

من فکر می کنم مردم ژاپن نیز از دست دادن چهره خود را دوست ندارند.

But I know in China, definitely in China

اما من در چین می دانم، قطعاً در چین

I know that people do not want to lose face

می دانم که مردم نمی خواهند چهره خود را

in front of anyone, in front of their friends

در مقابل کسی، در مقابل دوستان

or their work colleagues or their friends and relatives.

یا همکاران یا دوستان و اقوام خود از دست بدهند.

The people around them, they do not like to lose face.

اطرافیانشان دوست ندارند چهره خود را از دست بدهند.

I hope you have enjoyed today's live stream and I hope

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید و امیدوارم

I was not getting under your skin today.

امروز زیر پوست شما نرفته باشم.

I hope I was not annoying you too much.

امیدوارم زیاد اذیتت نکرده باشم

I have enjoyed this and I hope you have enjoyed all of this as well.

من از این کار لذت بردم و امیدوارم شما هم از این همه لذت برده باشید.

I think it would be nice to have a look outside once again this week

من فکر می کنم خوب است که این هفته یک بار دیگر به بیرون نگاه کنیم

because the farmers have been very busy over the past few days.

زیرا کشاورزان در چند روز گذشته بسیار شلوغ بوده اند .

So before I go, some more lovely shots

بنابراین قبل از رفتن، چند عکس دوست داشتنی دیگر

of the farmers and at the moment they are harvesting.

از کشاورزان و در لحظه ای که آنها در حال برداشت هستند.

They have been really busy over the past few days

آنها در چند روز گذشته واقعاً شلوغ بوده‌اند

and here in the UK a lot of people have been

و اینجا در بریتانیا حال بسیاری از مردم خوب بوده

well, they have been

است، آنها

struggling to maintain their crops.

برای حفظ محصولات خود در تلاش بوده‌اند.

So you can see that there are some farmers at the moment in this area.

بنابراین می بینید که در حال حاضر تعدادی کشاورز در این منطقه حضور دارند.

They are harvesting their crops, lots of wheat.

آنها در حال برداشت محصول خود هستند، مقدار زیادی گندم.

I've noticed this year many farmers

من متوجه شده ام که امسال بسیاری از

have been growing wheat in their fields.

کشاورزان در مزارع خود گندم می کارند.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

Maybe it is connected to what is happening in other parts of the world.

شاید به اتفاقی که در سایر نقاط جهان می گذرد مرتبط باشد.

I am not sure, but this has been going on over the past couple of weeks.

من مطمئن نیستم، اما این موضوع در چند هفته گذشته ادامه داشته است.

Many farmers around this area have been harvesting

کشاورزان زیادی در اطراف این منطقه مشغول برداشت بوده اند

and you can see their a tractor

و می بینید که تراکتور آنها در

is collecting the bales of straw or hay

حال جمع آوری عدل های کاه یا یونجه

that has been left behind after, the harvest has finished.

های باقی مانده پس از پایان برداشت محصول هستند.

And that, as they say, is that

و این، همانطور که می گویند، این است که

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

Has it been a good one? I hope so.

خوب بوده؟ امیدوارم.

And of course, we are always here together every single week.

و البته ما همیشه هر هفته با هم هستیم .

However, this week, a big change just for this week.

با این حال، این هفته، یک تغییر بزرگ فقط برای این هفته.

Friday, please join me on Friday.

جمعه، لطفا جمعه به من بپیوندید.

I will be with you on Friday from 2 p.m.

جمعه از ساعت 14 با شما هستم.

UK time.

به وقت انگلستان

Another topic to talk about connected to English and of course

موضوع دیگری که می توان در مورد آن صحبت کرد و به زبان انگلیسی مرتبط است و البته

please give me a lovely like as well to show

لطفاً یک لایک دوست داشتنی نیز به من بدهید تا نشان

you can underneath this video lesson.

دهم که می توانید در زیر این درس ویدیویی.

You can watch this again later on.

بعداً می‌توانید این را دوباره تماشا کنید.

I will put this on YouTube and there will be

من این را در یوتیوب قرار می دهم و

lovely captions as well for you to watch.

زیرنویس های دوست داشتنی نیز برای تماشای شما وجود خواهد داشت.

See you on Friday.

جمعه میبینمت.

I hope you have a good week.

امیدوارم هفته خوبی داشته باشید.

Enjoy the rest of your Wednesday and your Thursday

از بقیه چهارشنبه و پنجشنبه خود لذت ببرید

and hopefully I will see you on Friday.

و امیدوارم جمعه شما را ببینم.

Live from 2 p.m.

پخش زنده از ساعت 2 بعد از ظهر

UK. This is Mr.

انگلستان. این آقای

Duncan in the birthplace of English saying Thanks for joining me.

دانکن در زادگاه انگلیسی است که می گوید تشکر برای پیوستن به من.

I hope you've enjoyed this and everything contained within it

امیدوارم از این و همه چیزهایی که در آن وجود دارد لذت برده باشید

and you will join me again on Friday

و روز جمعه

and of course, until the next time we meet here.

و البته تا دفعه بعدی که در اینجا ملاقات می کنیم دوباره به من بپیوندید.

You know what's coming next. Yes, you do.

میدونی بعدش چی میشه بله، شما انجام می دهید.

I will give you a lovely way to do good.

من یک راه دوست داشتنی برای انجام کارهای خوب به شما خواهم داد.

And of course...

و البته...

ta ta for now.

تا تا فعلا.