'Please don't BOX me in' - EnglishAddict - LIVE Lesson & CHAT - Wed 26th OCT 2022

Wherever you are in the world, it's

هر کجای دنیا که هستید،

so nice to see you here on such a beautiful day.

خیلی خوشحالم که شما را در چنین روز زیبایی اینجا می بینم.

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

We are now live as life can be across YouTube

ما اکنون در حال زندگی هستیم، همانطور که زندگی می تواند در سراسر YouTube

and quite possibly the world.

و احتمالاً در سراسر جهان باشد.

We will see what happens anyway.

به هر حال خواهیم دید چه اتفاقی می افتد.

Here we are again.

ما دوباره اینجا هستیم.

It is English addict coming to you live and direct

این معتاد انگلیسی است که به صورت زنده و مستقیم

from the birthplace of the English language, which just happens to be.

از محل تولد زبان انگلیسی که اتفاقاً به شما مراجعه می کند.

Oh, it's incredible.

اوه، این باور نکردنی است.

But it's true.

اما این حقیقت دارد.

It's England.

انگلستان است.

We are back, everyone.

همه برگشتیم

Hi, everybody. This is Mr. Duncan and England.

سلام به همه. این آقای دانکن و انگلیس است.

How are you today? Are you okay?

امروز چطوری؟ حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم.

Are you happy? Are you feeling happy today?

آیا شما خوشحال هستید؟ آیا امروز احساس خوشبختی می کنید؟

I want to see a smile

من می خواهم لبخندی را روی لبانت ببینم

on your face.

.

Sometimes when we smile,

گاهی وقتی لبخند می زنیم،

we don't feel happy.

احساس خوشبختی نمی کنیم.

It is possible to do that, you know, you can smile even though

انجام این کار ممکن است، می دانید، می توانید لبخند بزنید حتی اگر

you don't feel happy inside.

در درون خود احساس خوشبختی نکنید.

Some people like to put on a brave face.

برخی از افراد دوست دارند چهره شجاعی داشته باشند.

If a person puts on a brave face, it means they are being courageous.

اگر فردی چهره شجاعی به خود بگیرد، به این معنی است که شجاع است.

They are showing people that they are not bothered by something,

آنها به مردم نشان می دهند که چیزی آنها را آزار نمی دهد

or maybe they just want to hide their real feelings

یا شاید فقط می خواهند احساسات واقعی خود را

behind a smile.

پشت یک لبخند پنهان کنند.

So I hope you're feeling good today, and I hope you are genuinely happy today.

بنابراین امیدوارم امروز احساس خوبی داشته باشید و امیدوارم امروز واقعاً خوشحال باشید.

And don't forget straight from the start, I will say,

و از همان ابتدا فراموش نکنید، من می گویم،

please give me a lovely like today, because like

لطفا یک لایک دوست داشتنی امروز به من بدهید، زیرا لایک کنید

and I know I say this from time to time.

و می دانم که هر از گاهی این را می گویم.

These are very important things.

اینها چیزهای بسیار مهمی هستند.

You might not even realise just how important likes are here on YouTube.

شاید حتی متوجه نشوید که لایک ها در اینجا در YouTube چقدر مهم هستند.

They are very important indeed.

آنها واقعاً بسیار مهم هستند.

So we are back together again.

پس ما دوباره با هم برگشتیم.

My name is Duncan.

اسم من دانکن است.

I talk about the English language.

من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

I am one of those up there.

من یکی از اون بالا هستم

I am an English addict.

من یک معتاد انگلیسی هستم.

And I have a feeling because you are here as well.

و من یک احساس دارم زیرا شما نیز اینجا هستید.

You might be one of those as well.

شاید شما هم یکی از این افراد باشید.

So that's the introduction over with.

بنابراین این مقدمه است.

I'm just hoping today we have more success with our technology.

من فقط امیدوارم امروز با فناوری خود موفقیت بیشتری داشته باشیم.

We did have a slight problem last Sunday.

یکشنبه گذشته یک مشکل جزئی داشتیم.

I don't know what happened, but suddenly

نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد، اما ناگهان

I was disconnected

ارتباطم قطع شد

and then I had to restart my live stream last Sunday.

و بعد از آن مجبور شدم پخش زنده‌ام را یکشنبه گذشته دوباره شروع کنم.

So for those asking, Mr.

بنابراین برای کسانی که می پرسند، آقای

Duncan, why was your live stream so strange last Sunday?

دانکن، چرا پخش زنده شما یکشنبه گذشته اینقدر عجیب بود؟

It was in two parts.

در دو قسمت بود.

And that's the reason why, because I had a little technical problem.

و به همین دلیل است، زیرا من یک مشکل فنی کوچک داشتم.

You know what it's like sometimes?

میدونی بعضی وقتا چطوره؟

Things do not always go smoothly.

کارها همیشه هموار پیش نمی روند.

They do not always go to plan.

آنها همیشه طبق برنامه پیش نمی روند.

I was going to have Mr.

من می خواستم آقای

Steve here at the start of the lesson, but unfortunately

استیو را در ابتدای درس اینجا داشته باشم، اما متأسفانه

he has just received a phone call, so he is now on the phone.

او به تازگی یک تماس تلفنی دریافت کرده است، بنابراین او اکنون تلفنی است.

So we can't have Mr.

بنابراین فعلا نمی توانیم آقای

Steve for now, but we will see what happens.

استیو را داشته باشیم، اما خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

We might

we might not, but at the moment, Steve is very busy on the telephone

شاید ما نخواهیم، ​​اما در حال حاضر، استیو بسیار مشغول

talking to one of his friends, no doubt about nothing.

صحبت کردن با یکی از دوستانش است، بدون شک در مورد هیچ چیز.

As usual, by the way, I was criticised

طبق معمول، اتفاقاً یکشنبه مورد انتقاد قرار گرفتم که حرف

on Sunday for interrupting Mr.

آقای

Steve.

When he was talking I had a message saying, Please, Mr.

استیو را قطع کردم.

وقتی صحبت می کرد، پیامی داشتم که می گفت: لطفاً آقای

Duncan, can you stop interrupting?

دانکن، می توانید صحبت را قطع نکنید؟

Steve, when he's talking it's very annoying.

استیو، وقتی او در حال صحبت کردن است، بسیار آزاردهنده است.

So I will try today when Mr.

بنابراین من امروز که آقای

Steve comes on here to say hello to you all.

استیو اینجا آمد سعی می کنم به همه شما سلام کنم.

I will try not to interrupt anything he is saying.

سعی می کنم حرف های او را قطع نکنم.

I will let him have a complete free moment.

به او اجازه می دهم که یک لحظه آزاد کامل داشته باشد.

Is that okay?

خوبه؟

Are we all agreed on that?

آیا همه ما در این مورد توافق داریم؟

We will see what happens anyway.

به هر حال خواهیم دید چه اتفاقی می افتد.

It all depends on what Mr.

همه چیز به صحبت های آقای

Steve says,

استیو بستگی دارد،

because sometimes he says things

زیرا گاهی اوقات او بدون فکر چیزهایی را می گوید

without thinking.

.

So that's the reason why.

پس به همین دلیل است.

It's not because I want to censor Mr.

دلیلش این نیست که من می خواهم آقای استیو را سانسور کنم

Steve.

.

But sometimes

اما گاهی

I have to tell him to stop now and again.

اوقات باید به او بگویم که دست از کار بکشد.

But it isn't because I don't want him to talk.

اما دلیلش این نیست که من نمی خواهم او صحبت کند.

It's nothing like that.

این چیزی نیست.

I do not like to censor anyone.

من دوست ندارم کسی را سانسور کنم.

I do not think that censorship is a good thing.

به نظر من سانسور چیز خوبی نیست.

However, you do have to be careful, especially when we are talking

با این حال، شما باید مراقب باشید، به خصوص زمانی که ما در

about legalities and things like that.

مورد قوانین و موارد مشابه صحبت می کنیم.

So that's the reason why here we are again.

پس این دلیلی است که ما دوباره اینجا هستیم.

Yes, we've made it half way to another

بله، ما نیمه راه را به یک لحظه دیگر در

midweek moment,

اواسط هفته رساندیم،

as I like to call it, without blowing the planet up.

همانطور که من دوست دارم آن را نام ببرم، بدون اینکه سیاره را منفجر کنیم.

Fortunately, although we do have some new changes, some changes

خوشبختانه، اگرچه ما تغییرات جدیدی داریم، اما

once again here in England.

یک بار دیگر در انگلیس تغییراتی ایجاد شده است.

Yes, it's Wednesday, BBC News.

بله، چهارشنبه است، بی بی سی نیوز.

We are still on. Good.

ما هنوز در حال هستیم. خوب

10 minutes

10 دقیقه

and the the Internet connexion is still working.

و اتصال اینترنت هنوز کار می کند.

So it looks as if we might be all right today.

بنابراین به نظر می رسد که ممکن است امروز حالمان خوب باشد.

We will see what happens.

ما خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

We might have some luck.

ممکن است کمی شانس داشته باشیم.

We might not.

ما ممکن است نه.

It all depends.

همش بستگی دارد.

I suppose it is all in the lap of technology.

فکر می کنم همه چیز در دامان فناوری است.

It might decide to break.

ممکن است تصمیم به شکستن بگیرد.

It might decide to work perfectly.

ممکن است تصمیم بگیرد که کاملاً کار کند.

We will see what happens.

ما خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

Hello. Also to the live chat.

سلام. همچنین به چت زنده.

Nice to see you back today.

خوشحالم که امروز برگشتم.

Wednesday, we are approaching the end of October,

چهارشنبه، به پایان ماه اکتبر نزدیک می شویم،

which can only mean one thing we are also celebrating

که فقط می تواند به معنای یک چیز باشد که ما

the anniversary of my YouTube channel.

سالگرد کانال یوتیوب خود را نیز جشن می گیریم.

Next Sunday is the 30th.

یکشنبه آینده سی ام است.

However, the 31st is actually the anniversary, so we will see what happens.

با این حال، 31 سالگی در واقع سالگرد است، بنابراین خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

We might be with you next Sunday and

ما ممکن است یکشنبه و دوشنبه هفته آینده با شما

Monday next week

because we are celebrating 16 years and some people do say, Mr.

باشیم، زیرا 16 سالگی را جشن می گیریم و برخی می گویند، آقای

Duncan, you are still here, especially people

دانکن، شما هنوز اینجا هستید، به خصوص افرادی

who thought I had disappeared from YouTube.

که فکر می کردند من از YouTube ناپدید شده ام.

But I haven't. I've been here all the time.

اما من این کار را نکرده ام. من همیشه اینجا بودم.

I haven't gone anywhere.

من جایی نرفته ام

I've been here making lessons and live streams

من 16 سال است که اینجا درس می آموزم و پخش زنده می کنم

for 16 years.

.

And a lot of people still don't believe it.

و بسیاری از مردم هنوز آن را باور نمی کنند.

But it's true.

اما این حقیقت دارد.

It was on the 31st of October 2006

در 31 اکتبر 2006 بود

when I started doing this, and here I am still doing it.

که این کار را شروع کردم و اینجا هنوز هم دارم انجامش می دهم.

Even though YouTube would appear

حتی اگر به نظر می‌رسد یوتیوب

to not like me anymore, I don't know why.

دیگر مرا دوست ندارد، نمی‌دانم چرا.

Maybe it's YouTube.

شاید یوتیوب باشد.

Maybe it's you.

شاید تو باشی

Perhaps you don't like me anymore.

شاید دیگه منو دوست نداری

Who knows?

چه کسی می داند؟

I do realise that human beings can be quite fickle.

من می دانم که انسان ها می توانند کاملاً بی ثبات باشند.

Sometimes the word fickle,

گاهی اوقات کلمه بی ثبات،

that particular word relates to a person

آن کلمه خاص به شخصی مربوط می شود

who only enjoys something

که فقط از چیزی لذت می برد

or likes something for a short period of time,

یا چیزی را برای مدت کوتاهی دوست دارد

and then they look for something else to enjoy and like.

و سپس به دنبال چیز دیگری برای لذت بردن و دوست داشتن می گردد.

So that's what fickle means.

بنابراین این همان چیزی است که بی ثبات است.

A person who is very fussy, they change their mind

فردی که خیلی شلوغ است، نظر خود را تغییر می دهد

or they change their taste

یا اغلب سلیقه خود را

in something quite often.

در مورد چیزی تغییر می دهد.

So that is what we mean when we say fickle, fickle people.

بنابراین وقتی می گوییم افراد بی ثبات، بی ثبات، منظور ما این است.

And of course, because nowadays we have so much choice.

و البته، زیرا امروزه ما انتخاب های زیادی داریم.

And this is one of the things that I think

و این یکی از چیزهایی است که من فکر می کنم

has happened over the past maybe ten years, because there is so much choice

در طول شاید ده سال گذشته اتفاق افتاده است، زیرا امروزه انتخاب های زیادی وجود دارد که

nowadays, it is hard to be noticed or to get noticed.

به سختی مورد توجه قرار می گیرند یا مورد توجه قرار می گیرند.

So that is why a lot of people here on YouTube, many people

بنابراین به همین دلیل است که بسیاری از افراد اینجا در یوتیوب، بسیاری از افرادی

who've been doing this for a long time, have now sunk

که برای مدت طولانی این کار را انجام می‌دهند، اکنون مانند کشتی

to the bottom, like the Titanic.

تایتانیک به پایین فرو رفته‌اند.

That is it.

همین است.

You see, I feel like an old ship wreck

می بینید، من احساس می کنم که یک کشتی قدیمی شکسته شده است

lying at the bottom of the ocean

که در ته اقیانوس

covered with barnacles.

پوشیده از زرشک ها قرار دارد.

That's me.

منم.

Hello. Live chat. Who was first?

سلام. چت زنده. اول کی بود؟

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

The champion is on top once again.

قهرمان یک بار دیگر در صدر قرار گرفت.

Congratulations, Vitesse.

تبریک میگم، ویتسه.

You are first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Congratulations, Vitesse.

تبریک میگم، ویتسه.

Well, then we also have Beatrice.

خب، پس ما هم بئاتریس را داریم.

Paolo is here as well.

پائولو هم اینجاست.

Also Palmira.

همچنین پالمیرا.

Nice to see you back as well to date.

خوشحالم که شما را به تاریخ برگشتم.

And who else is here? Sandra.

و چه کسی دیگر اینجاست؟ ساندرا

Sandra Gonzalez is here today.

ساندرا گونزالس امروز اینجاست.

Very nice to see you back.

خیلی خوشحالم که برگشتم.

I have been busy on the roof of my studio

من در پشت بام استودیوی خود

doing what I hear you ask.

مشغول انجام کاری بوده ام که می شنوم شما می پرسید.

I might tell you later.

شاید بعدا بهت بگم

Hello? Omar.

سلام؟ عمر.

Omar. I'll haboob.

عمر. من هوس می کنم.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

The Zipcar is here as well.

Zipcar هم اینجاست.

Nice to see you back.

خوشحالم می بینم برگشتی.

We also have.

ما همچنین داریم.

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

Lewis Mendez.

لوئیس مندز

Lewis Mendez is here today.

لوئیس مندز امروز اینجاست.

Hello to you as well.

سلام به شما نیز.

Nice to see you back.

خوشحالم می بینم برگشتی.

I hope you are having a nice time.

امیدوارم بهتون خوش بگذره

We are having glorious weather, by the way.

اتفاقاً آب و هوای باشکوهی داریم.

I don't know what is happening, but I know that autumn is here.

من نمی دانم چه اتفاقی می افتد، اما می دانم که پاییز اینجاست.

But we are having the most amazing weather.

اما ما شگفت انگیزترین آب و هوا را داریم.

Look at the view outside today.

امروز به منظره بیرون نگاه کنید.

Look at the beautiful leaves on the trees.

به برگ های زیبای درختان نگاه کنید.

It's a lovely sunny day and it's also very warm.

این یک روز آفتابی دوست داشتنی است و همچنین بسیار گرم است.

I don't know what's going on, but we are having

نمی دانم چه خبر است، اما

some incredible weather at the moment.

در حال حاضر هوای باورنکردنی داریم.

It is really warm, very beautiful.

واقعا گرمه خیلی قشنگه

In fact, a lot of sunshine.

در واقع، آفتاب زیاد.

And also very autumnal.

و همچنین بسیار پاییزی.

We have a lot of autumn in the air as well as you can see

ما پاییز زیادی را در هوا داریم و همینطور می توانید

from those pictures on your screen right now.

از آن تصاویر روی صفحه نمایش خود در حال حاضر ببینید.

Autumn is here.

پاییز اینجاست

I know in certain parts of the world it is not autumn, it is actually spring.

من می دانم که در برخی نقاط جهان پاییز نیست، در واقع بهار است.

So for those who are enjoying springtime at the moment,

بنابراین برای کسانی که در حال حاضر از فصل بهار لذت می برند،

congrats generations to you.

نسل ها به شما تبریک می گویم.

So we are having our autumn time here now,

بنابراین ما اکنون زمان پاییز خود را اینجا می گذرانیم،

which means that well,

به این معنی که خوب، به

it means that all autumn, autumn is always the signal.

این معنی است که تمام پاییز، پاییز همیشه سیگنال است.

It says that winter is just around the corner.

می گوید که زمستان نزدیک است.

So I can't say I'm really happy about it.

بنابراین نمی توانم بگویم که واقعاً از این بابت خوشحالم.

I do like Autumn and the colours and the beautiful feeling of going out.

من پاییز و رنگ ها و حس زیبای بیرون رفتن را دوست دارم.

However, it always means that winter

با این حال، همیشه به این معنی است که

is just around the corner.

زمستان نزدیک است.

Can I say hello to PD?

آیا می توانم به PD سلام کنم؟

W Hello to you PD w Ernie, nice to see you here today.

W سلام به شما PD w Ernie، خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

Who else is here today?

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

Oh, we have. I haven't seen Claudia.

اوه، ما داریم. من کلودیا را ندیده ام.

Has anyone seen Claudia?

کسی کلودیا را دیده است؟

I'm wondering what Claudia is doing today.

من تعجب می کنم که کلودیا امروز چه می کند.

Maybe she is busy doing something else, but.

شاید او مشغول انجام کار دیگری است، اما.

Oh, there you are.

اوه، شما اینجا هستید.

Hello, Claudia.

سلام، کلودیا.

Nice to see you back as well.

از بازگشت شما نیز خوشحالم.

I suppose I should ask the question

فکر می کنم باید سوالی را

that I ask every single week.

که هر هفته می پرسم بپرسم.

And you know what? That question is?

میدونی چیه؟ این سوال است؟

What's cooking?

آشپزی چیست؟

Claudia, what have you got in the pot?

کلودیا، چه چیزی در گلدان داری؟

What's cooking?

آشپزی چیست؟

Claudia Is it something spicy and hot?

کلودیا چیزی تند و تند است؟

Is it something salty or not?

چیز شوری هست یا نه؟

Oh, Claudia,

اوه، کلودیا،

what is in the pot? Oh,

چه چیزی در قابلمه است؟ اوه،

what is.

چی هست

What is in the pot?

در گلدان چیست؟

Claudia, please let us know.

کلودیا، لطفا به ما اطلاع دهید.

Yes, and here is. Hello.

بله، و اینجاست. سلام.

I'm late, aren't I, Mr.

من دیر آمدم، نه، آقای

Duncan, I did explain briefly that you were on the telephone.

دانکن، خلاصه توضیح دادم که شما تلفنی بودید.

Very busy.

بسیار گرفتار، بسیار مشغول، بسیار پر کار.

He is a busy man. His telephone?

او مرد شلوغی است. تلفنش؟

He's not supposed to be working any more,

او قرار نیست دیگر کار کند،

but he spends more time on the telephone

اما بیشتر از زمانی که کار می کرد وقت خود را با تلفن می گذراند

than he did when he was working.

.

People want to talk to me, Mr.

مردم می خواهند با من صحبت کنند، آقای

Duncan. I'm not going to ignore them. You are popular.

دانکن. من قرار نیست آنها را نادیده بگیرم. شما محبوب هستید.

Oh, yes, I know it.

اوه، بله، من آن را می دانم.

I'm joking.

من شوخی میکنم.

Yes, well, you know, people know we've got friends haven't we?

بله، خوب، می دانید، مردم می دانند که ما دوستانی داریم، نه؟

Friends and I to call.

من و دوستان تماس بگیریم

We have, I have anyway, I have a what I choose

ما داریم، به هر حال دارم، چیزی دارم که انتخاب

not to have many friends in my life.

می کنم دوستان زیادی در زندگی ام نداشته باشم.

Close friends. I choose it.

دوستان نزدیک. من آن را انتخاب می کنم.

So it's not because people don't like me, it's just that that's what I like.

پس دلیلش این نیست که مردم مرا دوست ندارند، فقط این چیزی است که من دوست دارم.

I like in my life not to have too many people around me.

من دوست دارم در زندگی ام افراد زیادی در اطرافم نباشند.

First of all, I have him around me.

اول از همه، من او را در اطراف خود دارم.

And that's that's the same as having 50 people nearby.

و این همان است که 50 نفر در این نزدیکی هستند.

And of course, Mr.

و البته، آقای

Duncan, you have all these wonderful friends that you have made over the years on YouTube.

دانکن، شما همه این دوستان فوق العاده ای را دارید که در طول سال ها در یوتیوب پیدا کرده اید.

What else would you need?

چه چیز دیگری نیاز دارید؟

What else would anyone want exactly?

کسی دقیقاً چه چیز دیگری می خواهد؟

Because you are my friends as well, even

زیرا شما دوستان من نیز هستید،

even though you are far away and I've never met any of you,

حتی با وجود اینکه دور هستید و من هرگز هیچ یک از شما را ندیده ام،

although we might put that right next year.

اگرچه ممکن است سال آینده آن را درست کنیم.

Oh, by the way, Steve. Yes? I've been told off.

اوه، اتفاقا، استیو. آره؟ به من گفته شده است.

I've been criticised for censoring you,

من به خاطر سانسور شما مورد انتقاد قرار گرفته ام،

so I'm not going to interrupt you

بنابراین

if you want to talk about anything today, as long as it's not

اگر می خواهید امروز در مورد چیزی صحبت کنید، صحبت شما را قطع نمی کنم ، تا زمانی

anything connected to moss,

که چیزی به خزه ربطی نداشته باشد، سیاست

your grass

چمن شما

polity likes cars

ماشین

or finance, so you can talk about anything

یا امور مالی را دوست دارد، بنابراین می توانید در مورد آن صحبت کنید. هر چیزی

except for those subjects.

جز آن موضوعات

He's got nothing.

او چیزی ندارد.

I've got nothing. Mr.

من هیچی ندارم آقای

Duncan, you've censored me.

دانکن، شما مرا سانسور کردید.

You've censored me from all the subjects that I like to talk about.

شما من را از تمام موضوعاتی که دوست دارم در مورد آنها صحبت کنم سانسور کرده اید.

I was a bit naughty on some say religion.

من در مورد برخی می گویند دین کمی شیطنت.

I was a bit bit naughty on Sunday.

یکشنبه کمی شیطون بودم.

But I suppose politics these days seems to often

اما گمان می‌کنم سیاست این روزها اغلب

coincide with with religion.

با دین همزمان است.

When you think about it, especially when we talk about American politics,

وقتی در مورد آن فکر می کنید، به خصوص وقتی در مورد سیاست آمریکا صحبت می کنیم

you often find that politics and religion

، اغلب متوجه می شوید که سیاست و مذهب

quite often will become intertwined.

اغلب در هم تنیده می شوند.

Yes, it does happen.

بله، این اتفاق می افتد.

So when we we see people on television in the United States

بنابراین وقتی می‌بینیم افرادی در تلویزیون در ایالات متحده

talking about politics, quite often, they will bring religion into it somewhere.

در مورد سیاست صحبت می‌کنند، اغلب، دین را در جایی وارد می‌کنند.

But here it's not the same.

اما اینجا یکسان نیست.

We don't really see it's very unusual in this country to hear

ما واقعاً نمی بینیم که در این کشور شنیدن

politicians ever talk about religion, unless, of course,

صحبت سیاستمداران در مورد دین بسیار غیرعادی است، مگر اینکه ، البته،

it is the actual subject at hand.

موضوع واقعی مورد بحث باشد.

But generally speaking, we we don't tend to mix politics with religion.

اما به طور کلی، ما تمایلی به مخلوط کردن سیاست با دین نداریم.

No, that is very true.

نه، این خیلی درست است.

But certainly in America,

اما مطمئناً در آمریکا،

because it's a very highly religious country,

چون کشوری بسیار مذهبی است،

I think certainly if

مطمئناً فکر می‌کنم

if presidents don't align themselves

اگر روسای جمهور خود را

with Christianity, God

با مسیحیت، خدا

or religion in general, they're not going to get voted in.

یا به طور کلی دین همسو نکنند، رأی نمی‌دهند.

So they always feel as though they have to keep mentioning that,

بنابراین همیشه احساس می‌کنند که دارند. باید مدام ذکر کنم که،

you know, God bless America. Yes.

می دانید، خدا به آمریکا برکت دهد. آره.

And thereafter there are hotspots as well.

و پس از آن نقاط داغ نیز وجود دارد.

So we often think of the southern states and they even have a term for it.

بنابراین ما اغلب به ایالت های جنوبی فکر می کنیم و آنها حتی اصطلاحی برای آن دارند.

They call it the Bible Belt.

آنها آن را کمربند کتاب مقدس می نامند.

So the southern states in the United States are tend

بنابراین، ایالت‌های جنوبی در ایالات متحده

to be very religious and they're even referred to

بسیار مذهبی هستند و حتی از آنها به

as the Bible state or the Bible Belt,

عنوان ایالت کتاب مقدس یا کمربند کتاب مقدس یاد می‌شود

the area where religion or Christianity

، منطقه‌ای که در مورد دین یا

is talked about and observed quite a lot.

مسیحیت صحبت می‌شود و بسیار رعایت می‌شود.

So it is interesting talking to which

بنابراین صحبت جالبی است که

it was divided this week.

این هفته به آن تقسیم شد.

So how long till everyone celebrating the Festival of Lights?

پس تا کی باقی مانده تا همه جشن چراغ ها را جشن بگیرند؟

And of course, a lot of people were also celebrating

و البته بسیاری از مردم نیز

the appointment of a new prime minister.

انتصاب نخست وزیر جدید را جشن می گرفتند.

At the same time, it's it's never a dull moment because

در عین حال، هرگز لحظه ای کسل کننده نیست، زیرا

we know why.

می دانیم چرا.

I'm sure people know why

مطمئنم مردم می دانند که چرا

we have a Hindu prime minister now.

ما اکنون نخست وزیر هندو داریم.

It is so.

اینطور است.

And that was divinely with the same day.

و این از نظر الهی با همان روز بود.

Yes, it is a big celebrations.

بله، جشن بزرگی است.

And we've got a Hindu prime minister. Is this big news?

و ما یک نخست وزیر هندو داریم. آیا این خبر بزرگی است؟

Never say that we aren't open to all types

هرگز نگویید که ما پذیرای همه

of religions and peoples from anywhere in the world.

انواع ادیان و مردم از هر جای دنیا نیستیم.

I think Prime Minister.

فکر کنم نخست وزیر

Yes, I think anyone can become Prime Minister if you have billions of pounds.

بله، من فکر می کنم هر کسی می تواند نخست وزیر شود اگر میلیاردها پوند داشته باشید.

It does help Connexions with influential and powerful people

این به Connexions با افراد با نفوذ و قدرتمند کمک می کند

and have a lot of friends who are owners of big multinational companies.

و دوستان زیادی دارند که صاحبان شرکت های چند ملیتی بزرگ هستند.

So anyone, anyone can become the prime

بنابراین هر کسی، هر کسی می تواند نخست

minister of this country as long as, you know, you have wealthy friends,

وزیر این کشور شود، به شرطی که، می دانید، شما دوستان ثروتمند

a lot of money yourself, and have probably been to one of the top universities.

، خودتان پول زیادی داشته باشید و احتمالاً در یکی از دانشگاه های برتر بوده باشید.

But besides that, anyone can be the prime minister of this country.

اما در کنار آن، هرکسی می تواند نخست وزیر این کشور باشد.

And don't you think he's quite dishy, don't you think?

و آیا فکر نمی کنید که او کاملاً بداخلاق است، فکر نمی کنید؟

A lot of a lot of women seem to like him, even though he's not very tall?

به نظر می رسد بسیاری از زنان او را دوست دارند، حتی اگر او خیلی قد بلند نیست؟

Yes, I'm calling him dishy Rishi.

بله، من به او می گویم دیشی ریشی.

Oh I think a lot of people. Are they. Yes, yes.

اوه من فکر می کنم بسیاری از مردم. هستند آنها. بله بله.

I did like it yesterday when when Joe Biden tried to say his name

دیروز وقتی جو بایدن سعی کرد اسمش را بگوید دوست داشتم

and as usual, when Joe Biden

و طبق معمول وقتی جو بایدن

tries to say anyone's name, he gets it completely wrong.

سعی می کند نام کسی را بگوید، کاملاً اشتباه می کند.

So I didn't know who who he was referring to,

بنابراین نمی‌دانستم به چه کسی اشاره می‌کند،

but it certainly wasn't Rishi Sunak.

اما مطمئناً ریشی سوناک نبود.

He pronounced it completely wrong as usual.

طبق معمول کاملا اشتباه تلفظ کرد.

Anyway, Rishi, big news, wasn't it?

به هر حال، ریشی، یک خبر بزرگ، اینطور نیست؟

It was big news, yes.

خبر بزرگی بود، بله

And he seems like a nice guy.

و او مرد خوبی به نظر می رسد.

Yes, he's your typical your typical down to earth billionaire.

بله، او یک میلیاردر معمولی شماست.

Yeah.

آره

Just, you know, because because we move in circles, don't we, Steve.

فقط، می دانید، زیرا چون ما در دایره حرکت می کنیم، اینطور نیست، استیو.

Oh yeah. We move in circles.

اوه بله. دایره ای حرکت می کنیم.

We do social circles, we know them all.

ما حلقه های اجتماعی انجام می دهیم، همه آنها را می شناسیم.

The, the jet setters, the entrepreneurs,

جت ستترها، کارآفرینان

the millionaires, the billionaires, the gazillionaires.

، میلیونرها، میلیاردرها، گزیلیونرها.

We know them all.

Yes, we move and shake.

ما همه آنها را می شناسیم.

بله حرکت می کنیم و می لرزیم.

We are movers and shakers.

ما متحرک و تکان دهنده هستیم.

You get around. He's, of course, joking.

تو دور بزن او البته شوخی می کند.

We have no connexions whatsoever with any billionaires or.

ما هیچ ارتباطی با هیچ میلیاردر و یا.

Well, I know, I know one millionaire.

خوب، می دانم، من یک میلیونر را می شناسم.

But that's another story. We won't get into that

اما این داستان دیگری است. ما وارد آن نمی شویم

and yeah.

So yeah.

و بله.

پس آره.

So yeah it was pretty big news. Yes.

پس آره خبر خیلی خوبی بود. آره.

And I couldn't understand.

و من نتونستم بفهمم

This was Monday night, wasn't it.

این دوشنبه شب بود، نه.

So Monday

بنابراین دوشنبه

I went to choir practise and I have to drive.

به تمرین گروه کر رفتم و باید رانندگی کنم.

It takes me about half to three quarters of an hour to drive there.

حدود نیم تا سه ربع ساعت طول می کشد تا آنجا رانندگی کنم.

And there were fireworks going everywhere.

و همه جا آتش بازی بود.

Everywhere on the road.

همه جای جاده

There were. Well, when I got to

وجود داشت. خوب، وقتی به آن رسیدم،

it's a Wolverhampton is what I go for this practise

ولورهمپتون چیزی است که برای این تمرین می روم،

it's a big town, very multi-cultural town,

این یک شهر بزرگ است، شهر بسیار چند فرهنگی،

lots of different ethnic groups and just just no white people.

تعداد زیادی از گروه های قومی مختلف و فقط هیچ سفیدپوستی وجود ندارد.

Yeah. No.

آره نه.

Well, and I couldn't understand

خوب، و من نتونستم بفهمم

because, you see, the 5th of November is not far away.

چون، می بینید، 5 نوامبر دور نیست.

Bonfire night, Guy Fawkes Night, but that's the 5th of November.

شب آتش سوزی، شب گای فاکس، اما پنجم نوامبر است.

So that's like a week away. Okay.

پس مثل یک هفته دیگر. باشه.

I couldn't understand why all these fireworks were going off.

نمی‌توانستم بفهمم چرا این همه آتش‌بازی در حال رخ دادن است.

The odd fireworks, you can understand because you can buy them.

آتش بازی های عجیب را می توانید درک کنید زیرا می توانید آنها را بخرید.

But I never realised when I came back I watched the news and it was DVD.

اما هیچ وقت متوجه نشدم وقتی برگشتم اخبار را تماشا کردم و دی وی دی بود.

Yes, I said, and we've got a Hindu prime minister.

بله، گفتم، و ما یک نخست وزیر هندو داریم.

So that was on the site.

پس این در سایت بود.

A coincidence on the same day.

اتفاقی در همان روز

That's got to be a good omen. Yes.

این باید به فال نیک باشد. آره.

So so maybe a lot of people who are who are Hindus

بنابراین شاید بسیاری از افرادی که هندو هستند

might actually believe that that that is a sort of blessing, you see.

ممکن است واقعاً باور کنند که این یک نوع نعمت است.

So maybe it is a sign

پس شاید این یک نشانه است

and you never know.

و شما هرگز نمی دانید.

It's just going to be a good sign.

این فقط نشانه خوبی خواهد بود.

I think this country's now on the up.

من فکر می کنم این کشور اکنون در حال پیشرفت است.

Hopefully we just got to negotiate

امیدوارم فقط باید با اروپا بر سر

a new deal with with Europe and then we'll be off.

یک قرارداد جدید مذاکره کنیم و بعد از آن خارج شویم.

Yeah.

آره

And what Lewis has got to say about that.

و آنچه که لوئیس در مورد آن باید بگوید.

Pedro's here, by the way.

اتفاقا پدرو اینجاست.

Pedro Belmont.

پدرو بلمونت

Pedro Belmont for you'd say that.

پدرو بلمونت برای شما این را می گویید.

Hello, Pedro.

سلام پدرو

Hello, everyone.

سلام به همه

I've already said hello.

قبلا سلام کردم.

Yes, but what have you say about this country? And I do.

بله، اما در مورد این کشور چه می گویید؟ و من انجام می دهم.

I don't like it when people unfairly

من دوست ندارم که مردم با

treat well, any country, to be honest, anywhere around the world.

هر کشوری، صادقانه بگویم، در هر کجای دنیا، رفتار ناعادلانه خوبی داشته باشند.

But people do say that.

اما مردم این را می گویند.

Oh, well, that's they're so racist, though,

اوه، خوب، آنها خیلی نژادپرست هستند، با این حال،

those people in the United Kingdom with their racist ways.

آن مردم در بریتانیا با روش های نژادپرستانه خود.

But we're not really we are probably one of the most

اما ما واقعاً نیستیم، احتمالاً یکی از

multicultural countries in the world, especially if you go to places like Birmingham.

چند فرهنگی ترین کشورهای جهان هستیم، به خصوص اگر به مکان هایی مانند بیرمنگام بروید.

And yes, I did make a joke then about no white people

و بله، من در آن زمان شوخی کردم که هیچ سفیدپوستی

in Wolverhampton, but there are because we used to live in Wolverhampton

در ولورهمپتون وجود ندارد، اما وجود دارد زیرا ما قبلاً در ولورهمپتون زندگی

so that Birmingham, Leicester and then you go down to London.

می کردیم تا بیرمنگام، لستر و سپس شما به لندن بروید.

It's a huge melting pot.

این یک دیگ ذوب بزرگ است.

I love that phrase melting pot.

من عاشق این عبارت ظرف ذوب هستم.

So there are lots of different cultures, lots of different people living side by side

بنابراین فرهنگ های مختلف زیادی وجود دارد، افراد مختلف زیادی در کنار هم زندگی می کنند

and that's it really.

و واقعاً همین است.

So I suppose it is very easy to

بنابراین تصور

to generalise any country, but I would say that

می‌کنم تعمیم هر کشوری بسیار آسان است، اما می‌توانم بگویم که

we are probably one of the most multicultural, tolerant countries in the world.

ما احتمالاً یکی از چند فرهنگی‌ترین و بردبارترین کشورهای جهان هستیم.

There are many that aren't people.

خیلی ها هستند که آدم نیستند.

Are people admiring Mr.

آیا مردم آقای

Ink on my T-shirt, my my polo shirt?

جوهر روی تی شرت من، پیراهن چوگان من را تحسین می کنند؟

It does look very nice.

خیلی قشنگ به نظر میرسه

This is this is a colour that I don't normally see.

این رنگی است که من معمولا آن را نمی بینم.

Steve where it's no well.

استیو جایی که خوب نیست

Grey it's mainly sort of grey and light blue, but it's, it looks good.

خاکستری عمدتاً به نوعی خاکستری و آبی روشن است، اما خوب به نظر می رسد.

It suits you. I've had this for years.

بهت میاد. من این را سالهاست دارم

I went to buy it from I bought it from a shop that's now closed down in the UK.

رفتم ازش بخرمش از مغازه ای خریدم که الان در بریتانیا تعطیله.

But I like polo shirts.

اما من پیراهن های یقه دار را دوست دارم.

I don't know, I don't know what brand is this.

نمیدونم این چه مارکیه

I don't know what it is, I have no idea.

نمی دانم چیست، هیچ نظری ندارم.

But have a look at the naval.

اما نگاهی به نیروی دریایی داشته باشید.

If somebody asked, you see, I don't go to it.

اگر کسی پرسید، می بینید، من سراغش نمی روم.

I used to only go to one shop and that was Gap for all my clothes.

من فقط به یک مغازه می رفتم و آن Gap برای همه لباس هایم بود.

Rocker John Rocker.

راکر جان راکر.

John Rocker.

جان راکر.

If anybody knows anything about fashion, I probably got it in a sale.

اگر کسی چیزی در مورد مد می داند ، احتمالاً آن را در فروش دریافت کرده ام.

Knowing me, I don't pay full price for things if I can possibly have it.

با شناختن من، اگر بتوانم آن را داشته باشم، بهای کامل را برای چیزهایی نمی پردازم.

Okay.

باشه.

Well ruffled and ruffled, but I used to.

خوب ژولیده و ژولیده بود، اما من عادت داشتم.

Big Gap has closed down now in the UK.

Big Gap اکنون در بریتانیا بسته شده است.

All their clothes used to fit me because I'm quite skinny, slim.

همه لباس‌های آنها به من می‌آمد، زیرا من کاملاً لاغر و لاغر هستم.

Okay.

And that you can't, you know, I used to go there if I couldn't get my clothes from there, I went home.

باشه.

و اینکه نمی توانی، می دانی، من می رفتم آنجا اگر نمی توانستم لباس هایم را از آنجا بگیرم، به خانه رفتم.

But this one isn't.

اما این یکی نیست.

This is one of the exceptions

این یکی از استثناهایی

that is not from Gap.

است که از Gap نیست.

I've had it for years.

سالهاست که دارمش

POW. Mia wants me to strip.

اسرا میا از من می خواهد که برهنه شوم.

Not today.

امروز نه.

Do we celebrate Diwali?

آیا دیوالی را جشن می گیریم؟

Well, no, we don't.

خوب، نه، ما نداریم.

Because

چون

it's not part of our you know, it's not part of our culture.

بخشی از فرهنگ ما نیست.

But having said that, I would love to to know a Hindu family

اما با گفتن این حرف، دوست دارم خانواده هندو را بشناسم

so that I could celebrate with them,

تا بتوانم با آنها جشن بگیرم،

because I know I would get lots of lovely Indian food,

زیرا می دانم که غذاهای هندی دوست داشتنی زیادی خواهم داشت،

because this is one thing you're going to get at a Diwali celebration.

زیرا این یکی از چیزهایی است که در جشن دیوالی خواهید داشت.

And that's lots of lovely Indian cooked food.

و این تعداد زیادی از غذاهای پخته شده هندی دوست داشتنی است.

In fact, I'm going for a curry on Thursday night with a friend of mine,

در واقع، من پنجشنبه شب با یکی از دوستانم برای کاری می‌رویم،

so I shall look forward to that.

بنابراین مشتاقانه منتظر آن هستم.

But yes, mean we we need to get in with some some local Indian families, Mr.

اما بله، یعنی ما باید با برخی از خانواده‌های هندی محلی، آقای

Duncan, so that we can help many Indians living in Will in much Wenlock.

دانکن، وارد شویم تا بتوانیم به بسیاری از هندی‌های ساکن در ویل در ونلاک کمک کنیم.

There aren't, but so

وجود ندارد، اما

I need to.

من نیاز دارم.

I need to get some friends.

من باید چند دوست پیدا کنم

Well I used to use the I used to have customers,

خوب من قبلاً از من قبلاً مشتریان داشتم،

many customers, Indian customers.

مشتریان زیادی، مشتریان هندی استفاده می کردم.

And when I used to go there at lunchtime,

و زمانی که موقع ناهار

they used to give me free samosas and onion badges.

به آنجا می رفتم، سمبوسه و نشان پیاز رایگان به من می دادند.

You're letting me talk, aren't you?

تو به من اجازه می دهی حرف بزنم، نه؟

You're not interrupting me, sir.

شما حرف من را قطع نمی کنید قربان.

I've noted it.

من آن را یادداشت کرده ام.

Noted?

اشاره شد؟

You're tired, Mr. Monk.

خسته شدی آقای راهب.

I might say.

I might say. How long are my staying on for, by the way?

من ممکن است بگویم.

من ممکن است بگویم. اتفاقاً چه مدت در آنجا می مانم؟

I don't know. There's no there's no real plan.

من نمی دانم. هیچ برنامه واقعی وجود ندارد.

I've got things to do, places to go.

من کارهایی برای انجام دادن، جاهایی برای رفتن دارم.

By the way, I was very busy yesterday talking of the Festival of Lights.

اتفاقا من دیروز خیلی مشغول صحبت در مورد جشنواره چراغ بودم.

We have our own Festival of Lights coming up in December.

ما جشنواره نورهای خودمان را داریم که در ماه دسامبر برگزار می شود.

So yesterday I was outside

پس دیروز

on the front of the house and on the side of the house.

بیرون جلوی خانه و کنار خانه بودم.

I'm starting to put up the Christmas lights.

من شروع به روشن کردن چراغ های کریسمس می کنم.

Now I know what you're going to say, Mr.

حالا میدونم چی میخوای بگی آقای

Duncan. It's too early.

دانکن. خیلی زود است.

Why are you putting your Christmas lights up so early?

چرا چراغ های کریسمس خود را اینقدر زود روشن می کنید؟

Well, there is a reason for that, because the weather is so nice, so I don't want to wait

خوب، دلیلی برای آن وجود دارد، زیرا هوا خیلی خوب است، بنابراین نمی خواهم صبر

until it becomes cold and wet and icy.

کنم تا سرد و مرطوب و یخبندان شود.

So I want to do it whilst the weather is nice.

بنابراین من می خواهم این کار را در حالی که هوا خوب است انجام دهم.

So because the weather is so lovely and warm.

پس چون هوا خیلی دوست داشتنی و گرم است.

I've been doing it well.

من آن را به خوبی انجام داده ام.

I did it yesterday and I might do a little bit more today as well after I've finished this live stream.

من دیروز این کار را انجام دادم و ممکن است امروز نیز پس از اتمام این پخش زنده کمی بیشتر انجام دهم.

It's gorgeous outside and I keep repeating this

بیرون بسیار زیبا است و من مدام این را تکرار می کنم

that it is very unusually mild for this time of the year.

که برای این زمان از سال بسیار ملایم است.

So I was outside in just, you know, I was getting hot,

پس من بیرون بودم، فقط می‌دانی، داغ می‌شدم،

cutting bushes back and things like that.

بوته‌ها و چیزهایی از این قبیل.

And it's just glorious out there.

و این فقط با شکوه است.

I mean, there have been you know, this time last year, it was very wet.

منظورم این است که می دانید، سال گذشته این موقع، خیلی مرطوب بود.

You couldn't walk at the top here behind us into town without getting covered in mud.

شما نمی توانید در بالای اینجا پشت سر ما به داخل شهر راه بروید بدون اینکه در گل و لای پوشیده شوید.

And now it's relatively dry

و اکنون نسبتاً خشک شده است

over.

Oh, is that it? Good.

.

اوه، این است؟ خوب

Do you notice Mr.

Duncan is definitely letting me speak now I'm going to do this from now.

آیا متوجه شده اید که آقای

دانکن قطعاً به من اجازه می دهد صحبت کنم، من از این پس این کار را انجام خواهم داد.

From now on, whatever you say, whatever whatever

از این به بعد، هر چه می گویید، هر چه

you want to say and talk about, as long as it's not the the

می خواهید بگویید و در مورد آن صحبت کنید، تا زمانی

the subjects I mentioned earlier, you can talk about anything.

که موضوعاتی که قبلا ذکر کردم نباشد، می توانید در مورد هر چیزی صحبت کنید.

Anything.

هر چیزی.

Pedro wants to buy a

پدرو می خواهد یک

Ralph Lauren Polo shirt.

پیراهن پولو رالف لورن بخرد.

Yes. Well, Ralph Lauren was an incredibly popular

آره. خوب، رالف لورن در

brand during the late eighties and 1990s.

اواخر دهه هشتاد و دهه 1990 یک برند فوق العاده محبوب بود.

And also the other one, there was another one as well.

و همچنین دیگری، یکی دیگر نیز وجود داشت.

I can't remember the name of it now.

الان اسمش یادم نیست

There was another one that everyone was wearing.

یکی دیگر هم بود که همه پوشیده بودند.

I'm sure it was Fred Perry.

مطمئنم فرد پری بود.

Yes, Fred Perry, a great brand

بله، فرد پری، یک مارک عالی است

and they make some very stylish clothes.

و آنها چند لباس بسیار شیک درست می کنند.

I always think that Fred Perry

من همیشه فکر می کنم که لباس فرد پری

clothing is more for people who play golf, because, of course,

بیشتر برای افرادی است که گلف بازی می کنند، زیرا ، البته،

Fred Perry was was a very famous golfer.

فرد پری یک گلف باز بسیار معروف بود.

And that's that's the name thing.

و اسمش همینه

The name of the brand is Fred Perry.

نام این برند فرد پری است.

I thought he was a tennis player.

فکر می کردم او یک تنیسور است.

I was he. Oh, I don't know. Maybe I'm wrong.

من او بودم اوه، من نمی دانم. شاید اشتباه می کنم.

I always thought Fred Perry with with a was a golfer.

من همیشه فکر می کردم که فرد پری با یک گلف باز است.

Maybe it was. Yes.

شاید هم بود. آره.

But he was the only British man to ever win Wimbledon.

اما او تنها مرد بریتانیایی بود که تا به حال قهرمان ویمبلدون شد.

So who is right?

پس حق با کیست؟

I'm saying golfer Steve is saying tennis player.

من می گویم استیو گلف باز می گوید تنیس باز.

I thought he was the only

فکر می‌کردم او تنها

man, a British male to have won

مردی است، یک مرد بریتانیایی که

Wimbledon in back in 1926

در سال 1926 برنده ویمبلدون شده است

or something until that Scottish guy did it.

یا تا زمانی که آن مرد اسکاتلندی این کار را انجام داد.

But yeah, you might do so. Yes.

اما بله، شما ممکن است این کار را انجام دهید. آره.

Fred Perry, clothing the trouble with Fred Perry closing is

فرد پری، مشکل بسته شدن فرد پری این است

it looks very nice, but for some reason it makes you feel old.

که بسیار زیبا به نظر می رسد، اما به دلایلی باعث می شود احساس پیری کنید.

And it did it did get quite a bad reputation

و شهرت بسیار بدی پیدا کرد

because lots of skinheads and yobo

زیرا بسیاری از اسکین هدها و

violent young people started wearing Fred Perry clothing.

جوانان خشن یوبو شروع به پوشیدن لباس فرد پری کردند.

It became one of those things that the t shirts were very tight and very distinctive.

این یکی از چیزهایی شد که تی شرت ها بسیار تنگ و بسیار متمایز بودند.

So I think Fred Perry clothing, I'm sure it did.

بنابراین من فکر می کنم لباس فرد پری، مطمئنم که اینطور بوده است.

It became synonymous with with the obstinate and skinheads.

مترادف با لجبازان و اسکین هدها شد.

And I'm sure they used to wear Fred Perry clothing.

و مطمئنم که قبلا لباس فرد پری می پوشیدند.

If they didn't. If they didn't, I apologise.

اگر این کار را نکردند. اگر این کار را نکردند، من عذرخواهی می کنم.

But I do remember that from casting my mind back to the very late 1970s.

اما من آن را از زمانی که ذهنم را به اواخر دهه 1970 بازگرداندم به یاد دارم.

Yes, I was alive then.

بله، من آن زمان زنده بودم.

There could have been a period, but it's normally associated

می‌توانست دوره‌ای وجود داشته باشد، اما معمولاً

with sort of middle aged men

با مردان میانسالی مرتبط است

who tend to wear a jumper

که تمایل به پوشیدن جامپر

with a shirt underneath, or, as we like to

با پیراهن زیر آن دارند، یا، به قول

call them, young people,

ما، جوانان،

a very popular look for sort of middle

ظاهری بسیار محبوب برای

aged, sort of middle class British people.

میانسالان. نوعی از مردم طبقه متوسط ​​بریتانیا

Steve, is what I was right?

استیو، آیا حق با من بود؟

Well, you

خوب، شما

okay?

خوبی؟

So who was.

پس کی بود

I hate it when you're right, Mr. Duncan.

من از آن متنفرم وقتی حق با شماست، آقای دانکن.

I hate it.

من از آن متنفرم.

So anyway, I had three to go.

بنابراین به هر حال، من سه تا برای رفتن داشتم.

Okay? I was right. I'm the best. I'm the winner.

باشه؟ حق با من بود. من بهترینم. من برنده هستم

I win the game.

من برنده بازی هستم

Well, Anna says he was playing tennis so

خوب، آنا می گوید که او خیلی خوب تنیس بازی می کرد

well. Okay, maybe he played both.

. خوب، شاید او هر دو را بازی کرد.

Maybe.

شاید.

Maybe have a cricket bat in one hand.

شاید یک چوب کریکت در یک دست داشته باشید.

Not a cricket bat.

چوب کریکت نیست.

Well, a golf club in one hand and a tennis racket in the other.

خوب، یک چوب گلف در یک دست و یک راکت تنیس در دست دیگر.

So maybe he could play golf and tennis at the same time.

بنابراین شاید بتواند همزمان گلف و تنیس بازی کند.

But you are right, it is associated with golfers Fred Perry they hit the clothing is Smith

اما شما درست می گویید، این مربوط به گلف بازان فرد پری است که آنها لباس اسمیت

so maybe he did can somebody look this up,

را می زنند، بنابراین شاید او بتواند این را بررسی کند،

Fred Perry, did he win Wimbledon?

فرد پری، آیا او برنده ویمبلدون شد؟

I suppose we could look at it, but I just can't be bothered.

فکر می کنم می توانستیم به آن نگاه کنیم، اما من نمی توانم اذیت شوم.

Well, I can't because I wouldn't know how to do it.

خوب، من نمی توانم زیرا نمی دانم چگونه این کار را انجام دهم.

I haven't got the technical know how.

من دانش فنی ندارم.

I can't talk to you, look at the live stream and look up things on the Internet at the same time.

من نمی توانم با شما صحبت کنم، به پخش زنده نگاه کنید و همزمان چیزهایی را در اینترنت جستجو کنید.

This is true, by the way. So. Right. So there we go. Yes.

اتفاقاً این درست است. بنابراین. درست. بنابراین ما به آنجا برویم. آره.

We've covered a lot of things already.

ما قبلاً خیلی چیزها را پوشش داده ایم.

We have this is this is a bit like Sunday disappearing.

ما این را داریم که کمی شبیه یکشنبه ناپدید شدن است.

I think we're just rambling.

من فکر می کنم ما فقط در حال غوغا هستیم.

Well, generally about topics.

خوب، به طور کلی در مورد موضوعات.

I'm not rambling.

من غوغا نمی کنم

I'm giving Steve the chance to talk, hence the rambling.

من به استیو این فرصت را می دهم که صحبت کند، از این رو سر و صدا.

So you might all regret bitterly complaining that Mr.

بنابراین ممکن است همه شما به شدت پشیمان شوید که از اینکه آقای

Duncan is not letting me finish my sentence.

دانکن اجازه نمی دهد جمله ام را تمام کنم.

This is why I have to have some sort of control. So.

به همین دلیل است که باید نوعی کنترل داشته باشم. بنابراین.

So not only am I the presenter of this, I'm also the producer

بنابراین من نه تنها مجری این کار هستم، بلکه تهیه کننده

and the director and the editor

و کارگردان و تدوینگر

and the script writer.

و نویسنده فیلمنامه نیز هستم.

The only problem is we don't have a script.

تنها مشکل این است که ما اسکریپت نداریم.

Everything you, you see is completely spontaneous.

هر چیزی که می بینید کاملاً خودجوش است.

So most of it

بنابراین بیشتر آن

or got an itchy nose.

یا دچار خارش بینی شده است.

That's because I've been out in the garden and I've been cutting plants and things

دلیلش این است که من بیرون در باغ بوده‌ام و گیاهان و چیزهایی

and I think I've got some, you know, bits of a plant up my nose.

را می‌برم و فکر می‌کنم تکه‌هایی از یک گیاه روی بینی‌ام گذاشته‌ام.

Once again, I was right that skinheads did where

یک بار دیگر، حق با من بود که اسکین هدها در جایی که

Fred Perry, I remember them marching through my area and we beat them and they never came back.

فرد پری انجام دادند، به یاد دارم که آنها در منطقه من راهپیمایی کردند و ما آنها را زدیم و آنها هرگز برنگشتند.

I'm not sure if that's true or not.

من مطمئن نیستم که آیا این درست است یا نه.

Oh, are you making that up?

اوه، داری درست می کنی؟

Because Fred Perry was.

چون فرد پری بود.

Yes, it was.

آره اینجوری بود.

It's amazing how fashion and I wasn't planning on talking about this, but it is interesting

شگفت‌انگیز است که چگونه مد و من قصد نداشتیم در این مورد صحبت کنیم، اما جالب است

how certain types of fashion

که چگونه انواع خاصی از مد

become connected to certain groups of people in society.

به گروه‌های خاصی از افراد جامعه متصل می‌شوند.

I remember during the the late 1990s

در اواخر دهه 1990 به یاد دارم

when a lot of people were wearing tracksuits and they have a large head

که بسیاری از مردم لباس‌های ورزشی می‌پوشیدند و سر بزرگی دارند

that goes over your head, but they became connected to people who commit crime.

که بالای سر شما می‌رود، اما آنها با افرادی که مرتکب جنایت می‌شوند مرتبط شدند.

So quite often people would wear one of those tracksuits and they would have a large head

بنابراین اغلب مردم یکی از آن لباس‌های ورزشی را می‌پوشیدند و سر

that would go over their head and quite often they would hang around or rope

بزرگی داشتند که بالای سرشان می‌رفت و اغلب در مغازه‌ها یا مغازه‌ها طناب زدن

shops or shoplift, commit crime, and then you couldn't see their face.

یا دزدی می‌رفتند، مرتکب جنایت می‌شدند و بعد شما نمی‌توانید چهره‌شان را ببینید.

And they became known as hoodies.

و به هودی معروف شدند.

Hoodies,

هود،

because the type of clothing that they wore

زیرا نوع لباسی که می پوشیدند

was something that had a large head that went over their faces.

، سر بزرگی بود که روی صورتشان می رفت.

But so it is interesting, isn't it, how certain types of clothing

اما جالب است ، اینطور نیست که چگونه انواع خاصی از لباس‌ها

become attached to certain groups

به گروه‌های خاصی

of people, quite often in a negative way.

از مردم متصل می‌شوند، اغلب به شکلی منفی.

Fred Perry won three consecutive Wimbledon championships.

فرد پری سه بار پیاپی قهرمان ویمبلدون شد.

Oh, according to two new isn't.

اوه، با توجه به دو جدید نیست.

So maybe he played golf as well.

پس شاید گلف هم بازی می کرد.

But it's all I got in my mind here, buried away in my memories that he was,

اما این تنها چیزی است که من اینجا در ذهنم داشتم، در خاطراتم دفن شده بود که

you know, for for decades, the only person, the the sole person that ever won

می دانید او برای چندین دهه تنها کسی بود، تنها فردی که تا به حال برنده

Wimbledon, British person, until

ویمبلدون شده است، انگلیسی، تا زمانی

not Henman. Who who's the Scottish.

که هنمن نبود. اسکاتلندی کیست

That would be the one that the Scottish guy now.

این همان چیزی است که مرد اسکاتلندی اکنون دارد.

Yes, a tennis player. British.

بله، یک تنیسور. بریتانیایی.

He won Wimbledon, didn't he?

او قهرمان ویمبلدون شد، اینطور نیست؟

Wasn't Bilbo Baggins. Um.

بیلبو بگینز نبود. ام

Oh, dear.

اوه عزیزم.

It always looks miserable.

همیشه بدبخت به نظر می رسد.

He always looks miserable.

He's got Scottish.

او همیشه بدبخت به نظر می رسد.

او اسکاتلندی دارد.

He didn't win Wimbledon, that miserable Scottish guy.

او ویمبلدون را نبرد، آن پسر بدبخت اسکاتلندی.

He won Wimbledon or the in the year and or

او در ویمبلدون یا همان سال قهرمان شد و

or the really talented players weren't playing because they got injuries.

یا بازیکنان واقعاً بااستعداد به دلیل مصدومیت بازی نمی کردند.

There was only him left, wasn't it?

فقط او مانده بود، نه؟

He was the only one left. I'm being very unfair.

تنها او باقی مانده بود. من خیلی بی انصافی میکنم

But you know.

اما میدونی.

But anyway.

ولی به هر حال.

Yes. So that. Right. Yes.

آره. به طوری که. درست. آره.

I'm not a little it's not strange that Fred table tennis Rick Perry.

من کمی نیستم عجیب نیست که فرد تنیس روی میز ریک پری.

I was really sure.

من واقعا مطمئن بودم.

I was so sure Fred Perry was a golfer.

من خیلی مطمئن بودم که فرد پری یک گلف باز است.

So maybe I'm wrong.

پس شاید من اشتباه می کنم.

Oh, I have to give Mr. Steve the credit.

اوه، باید به آقای استیو اعتبار بدهم.

Maybe that was.

شاید این بود.

So why why do I why do I think why do I think of golf then?

پس چرا من چرا فکر می کنم پس چرا به گلف فکر می کنم؟

Is it just me?

آیا فقط من هستم؟

Have I lived in a in an alternate universe?

آیا من در یک جهان متناوب زندگی کرده ام؟

But it's probably because I know what you mean, because a lot of people that play golf

اما احتمالاً به این دلیل است که منظور شما را می‌دانم، زیرا بسیاری از مردم

where they sat typical.

در جایی که معمولی می‌نشینند گلف بازی می‌کنند.

It's that sort of knitted jumper, isn't it.

این همان جامپر بافتنی است، اینطور نیست.

It's got a crewneck and then you wear a shirt underneath with the collar coming out.

یک یقه دارد و سپس یک پیراهن از زیر می پوشید که یقه آن بیرون می آید.

I think we have to get to the bottom of this because that's I'm not going to I'm not sleeping tonight.

من فکر می کنم ما باید به ته این موضوع برسیم، زیرا این است که من نمی روم و امشب نمی خوابم.

I will be.

من خواهم بود.

I will.

من خواهم.

I'll be awake all night turning and tossing.

تمام شب بیدار خواهم بود و می چرخم و می چرخم.

I think people, by the way, Pedro, this

من فکر می کنم مردم، اتفاقا پدرو،

this isn't an expensive brand.

این مارک گران قیمت نیست.

I think Pedro thinks that this is some expensive brand that I'm wearing.

فکر می کنم پدرو فکر می کند این مارک گران قیمتی است که من می پوشم.

I think it was £12.99.

فکر کنم 12.99 پوند بود.

It certainly wasn't a it was it

I it's not a what was the expensive brand that Pedro was talking about earlier, Ralph Lauren.

مطمئناً این یک مارک گران قیمتی نیست که پدرو قبلاً در مورد آن صحبت می کرد، رالف لورن.

It certainly is not that.

قطعا اینطور نیست.

It's just a fairly middle of the range brand.

این فقط یک نام تجاری نسبتاً متوسط ​​است.

In fact, I don't think the brand even in existence anymore.

در واقع، فکر نمی‌کنم این برند دیگر وجود داشته باشد.

I've had this at least ten years.

من حداقل ده سال این را دارم.

So it's not a fake anything.

بنابراین این یک چیز جعلی نیست.

It's just not it's not a. Oh, okay, Steve, to that.

این فقط یک نیست. اوه، باشه، استیو.

That's the problem.

Now you just let me just say that

مشکل همینه

حالا شما فقط اجازه دهید من فقط بگویم آن

miserable Scottish golfer, not golfer, tennis player.

گلف باز اسکاتلندی بدبخت، نه گلف باز، تنیس باز.

If you Google miserable Scottish tennis player

اگر تنیسور اسکاتلندی بدبخت را در گوگل جستجو کنید

and his name should come up because he always looks miserable.

باید نامش به میان بیاید زیرا همیشه بدبخت به نظر می رسد.

He won Wimbledon a few for him.

او چند قهرمانی ویمبلدون را برای او برد.

I don't remember. His name is How Mirror is, right?

یادم نمیاد اسمش How Mirror is، درسته؟

I'm definitely not obsessed about trendy brands of clothing.

من قطعاً در مورد برندهای مد روز لباس وسواس ندارم.

No, neither of us we that we're not really fashion people, to be honest.

نه، هیچ کدام از ما که واقعاً اهل مد نیستیم، صادقانه بگویم.

I mean, you can see here this hat, this hat I bought, this made in China.

منظورم این است که اینجا می توانید این کلاه را ببینید، این کلاهی که من خریدم، این محصول چین است.

I think it cost me about £7 this this hat,

فکر می‌کنم این کلاه،

this t shirt, of course, is mine.

این تی شرت، البته مال من است، حدود 7 پوند برای من هزینه داشته است.

I designed it myself. So this is a mr.

خودم طراحیش کردم پس این یک آقای است.

Duncan design, actually, for that incredibly valuable. Yes.

طراحی دانکن، در واقع، برای آن فوق العاده ارزشمند است. آره.

There's I mean, this is the only one.

منظورم این است که این تنها مورد است.

So, Ralph Lauren, eat your heart out. Yes.

پس، رالف لورن، دلت را بخور. آره.

This is unique.

این منحصر به فرد است.

That is a design.

این یک طراحی است.

He would it must be very jealous when he's still alive.

وقتی هنوز زنده است باید خیلی حسادت کند.

This is like a Lauren. This is like an NFT.

این مثل لورن است. این شبیه NFT است.

You could you could sell this as a non

شما می توانید این را به عنوان یک

fungible token as he's still alive.

توکن غیر قابل تعویض بفروشید زیرا او هنوز زنده است.

Ralph Lauren and I don't think he is.

رالف لورن و من فکر نمی کنم او باشد.

No, I don't think he is anymore.

نه، فکر نمی کنم او دیگر باشد.

A lot of those old designers, they always look as if they've had a very extravagant lifestyle.

بسیاری از آن طراحان قدیمی، همیشه طوری به نظر می رسند که انگار سبک زندگی بسیار عجیبی داشته اند.

I'm sure he passed.

مطمئنم گذشت

Not like.

نه مثل

Yeah, sure it was.

آره حتما همینطور بود

Yes, it was one of them wasn't it.

بله، یکی از آنها بود، نه.

But what, which was the one.

اما چه، که یکی بود.

We've been watching a programme about a famous designer and he'd had an awful life

ما در حال تماشای برنامه ای در مورد یک طراح معروف بودیم و

if somebody tried to kill him when he was younger and he suffered all his life.

اگر کسی در جوانی قصد کشتن او را داشت و او تمام زندگی اش را تحمل می کرد، زندگی افتضاحی داشت.

He wasn't a designer.

او طراح نبود

Yes, that was something completely different.

بله، آن چیزی کاملا متفاوت بود.

But these artists and designers always have to have it's.

اما این هنرمندان و طراحان همیشه باید آن را داشته باشند.

Can you see now why I have to sort of

آیا می‌توانید ببینید که چرا باید

just sometimes bring it to a close?

گاهی اوقات آن را به پایان برسانم؟

I can go.

من میتوانم بروم.

I'm quite happy that you don't have to go.

خیلی خوشحالم که مجبور نیستی بری

I'll stay then.

اونوقت من می مونم

Who is the Scottish tennis player who is always miserable?

تنیسور اسکاتلندی که همیشه بدبخت است کیست؟

I can see him.

من می توانم او را ببینم.

I can see him now.

الان میتونم ببینمش

Mean well, I didn't have a very good match.

یعنی خوب، من مسابقه خیلی خوبی نداشتم.

I always wanted to say Tim Henman, but that was years ago now.

من همیشه می خواستم بگویم تیم هنمن، اما این سال ها پیش بود.

He was the one that always took part but never won ever.

او کسی بود که همیشه شرکت می کرد اما هرگز برنده نشد.

And yet they they named a field after him.

و با این حال مزرعه ای را به نام او نامیدند.

There was Tim Henman, Henman Hill

تیم هنمن، هنمن هیل

and all these fans used to be there watching, which is a waste of Time magazine.

و همه این طرفداران قبلاً آنجا بودند و تماشا می کردند، که هدر دادن مجله تایم است.

Never won.

هرگز برنده نشد.

You didn't win.

تو برنده نشدی

I think he did quite well, but he didn't actually win Wimbledon.

من فکر می کنم او خیلی خوب کار کرد، اما در واقع موفق به قهرمانی در ویمبلدون نشد.

Don't make me Google.

منو گوگل نکن

I don't want to Google.

من نمی خواهم گوگل کنم.

I don't I'm not I'm not in the mood.

من نیستم نیستم حال و حوصله ندارم

I can see him.

من می توانم او را ببینم.

I can anyway. Anyway, never mind.

به هر حال می توانم. به هر حال، مهم نیست.

Uh, no, not Larry Flynt, whomever that is.

اوه، نه، نه لری فلینت، هر که هست.

Yeah, he's.

بله، او است.

He's still playing now and still playing tennis.

او هنوز در حال بازی است و هنوز هم تنیس بازی می کند.

Larry Flynt.

لری فلینت

No, no, this British

نه، نه، این

tennis, Scottish Scottish

تنیس بریتانیایی، اسکاتلندی اسکاتلندی

who recently won Wimbledon too miserable.

که اخیراً ویمبلدون را برد خیلی بدبخت است.

I think he won it about five years ago.

فکر می کنم او حدود پنج سال پیش برنده آن شد.

Now, you probably know Murray, thank you, Andy.

حالا، احتمالاً موری را می شناسید، متشکرم اندی.

Murray Thank you. Yes, thank you.

موری ممنون بله متشکرم

Merriman So it did work if you just put miserable Scottish tennis player.

Merriman بنابراین اگر فقط یک تنیسور اسکاتلندی بدبخت را قرار می دادید، نتیجه می داد.

He his name will probably come up. Yes.

او احتمالاً نامش به میان خواهد آمد. آره.

My mother was never a fan of him.

مادرم هرگز طرفدار او نبود.

My mother was quite particular the American tennis player.

مادر من یک تنیس باز آمریکایی بود.

I can't remember his name, Roger Federer.

نام او راجر فدرر را به خاطر نمی آورم.

Roger Federer and I.

راجر فدرر و من.

And so when Wimbledon came

و بنابراین وقتی ویمبلدون

up, my sister, my mother used to not argue,

بالا آمد، خواهرم، مادرم دعوا نمی‌کردند،

but my sister could never understand why my mother didn't support

اما خواهرم هرگز نمی‌توانست بفهمد که چرا مادرم از اندی موری حمایت نمی‌کند

Andy Murray

and in fact, support this American tennis player instead.

و در واقع از این تنیسور آمریکایی حمایت می‌کند.

But anyway, I think it's all to do with the character, Mum said she.

اما به هر حال، من فکر می کنم همه چیز به شخصیت مربوط می شود، مامان گفت.

She just fancied him basically.

او اساساً او را دوست داشت.

I think I think that's what it boils down to.

من فکر می کنم که این چیزی است که به آن خلاصه می شود.

I know we've said this before. In the past women

می دانم که قبلاً این را گفته ایم. در گذشته زنان

watch sport for the same reason

به همان دلیلی

that men watch female sport.

که مردان ورزش زنان را تماشا می‌کردند، ورزش می‌کردند.

It's just because they like to look at the sexy players,

فقط به این دلیل است که آنها دوست دارند به بازیکنان

the sexy outfits, the sexy athletes.

جذاب، لباس های جذاب، ورزشکاران جذاب نگاه کنند.

They're all good looking and sexy.

همه آنها ظاهر خوب و سکسی دارند.

And that's the reason why.

و به همین دلیل است.

Don't forget it.

Don't forget.

فراموشش نکن

فراموش نکنید.

That's the reason why. Who doesn't?

به همین دلیل است. چه کسی این کار را نمی کند؟

It doesn't.

اینطور نیست.

We're all the same underneath.

همه ی ما در زیر همینطوریم

We're all, we're all we all have beating hearts and hot blood

ما همه هستیم، همه ی ما قلب های تپنده و خون داغ

underneath underneath this exterior. Yes.

زیر این نمای بیرونی داریم. آره.

You know, you look at somebody and think, yeah, I want your babies.

می‌دانی، به کسی نگاه می‌کنی و فکر می‌کنی، آره، من بچه‌هایت را می‌خواهم.

Why would you want somebody else's babies?

چرا بچه های شخص دیگری را می خواهید؟

You know what I mean?

شما می دانید منظورم چیست؟

You mean kidnap them? No, you mean you you you know.

یعنی ربودنشون؟ نه منظورت اینه که میدونی

You know, I think people know what I mean?

می دانید، فکر می کنم مردم می دانند منظور من چیست؟

I don't have to be specific, but I mean,

لازم نیست مشخص باشم، اما منظورم

we've noticed.

این است که ما متوجه شده ایم.

Yes, you you look at somebody and you think, yes, I'd have your babies.

بله، شما به کسی نگاه می کنید و فکر می کنید، بله، من بچه های شما را خواهم داشت.

Okay.

باشه.

Again, you know exactly what I mean, don't you, ladies?

باز هم منظورم را دقیقاً می دانید، نه خانم ها؟

Yes, I think.

بله فکر می کنم.

But yes, that's a that's a phrase you can use

اما بله، این عبارتی است که اگر واقعاً مردی را دوست دارید، می توانید از آن استفاده

if you really fancy a man.

کنید.

And it's better if you're a woman and you're saying this, you said, well,

و اگر زن باشی و این را بگویی بهتر است، گفتی خب،

I'd have his babies.

بچه های او را به دنیا می آوردم.

Okay.

باشه.

Just, you know, adding that into the into the into the English

فقط، می دانید، اضافه کردن به

sort of language that we're teaching you this this is good.

زبان انگلیسی که ما به شما آموزش می دهیم، خوب است.

I'm I'm so glad I'm giving you the opportunity to talk.

خیلی خوشحالم که به شما این فرصت را می دهم که صحبت کنید.

Oh, Francesca says finally.

فرانچسکا بالاخره می گوید.

I succeeded to write on the chat.

من موفق شدم در چت بنویسم.

Hello, Francesca.

سلام فرانچسکا

Have you had a difficulty?

آیا مشکلی داشته اید؟

Have you had difficulty getting in touch?

آیا در برقراری ارتباط با مشکل مواجه شده اید؟

Well, how wonderful.

خوب، چه فوق العاده است.

You're on.

شما فعال هستید

You're you're on the way.

شما در راه هستید

You're going, you're on the road.

داری میری تو جاده

Bamboo for use

بامبو برای

as women are more lustful than men, but they hide it well.

استفاده زنان شهوت‌تر از مردان است، اما آن را به خوبی پنهان می‌کند .

Well, I think the way women do it

خب، من فکر می‌کنم روشی که خانم‌ها این کار را انجام می‌دهند

and this is something I've noticed in the past from my younger days, women

و این چیزی است که در گذشته از دوران جوانی‌ام متوجه شده‌ام، خانم‌ها

tend to go out in groups,

تمایل دارند به صورت گروهی بیرون بروند،

so maybe three or four women will go out and they will have a great time.

بنابراین شاید سه یا چهار زن بیرون بروند و اوقات خوبی را سپری کنند.

And if there is a man nearby who they like or they fancy,

و اگر مردی در این نزدیکی باشد که آنها دوستش دارند یا دوستش دارند،

then they will they will let him know

به طریقی به او می

in some way that he is he is attractive in some way.

گویند که او به نوعی جذاب است.

So I think especially nowadays because everyone's equal, you see.

بنابراین من فکر می کنم مخصوصاً امروزه چون همه با هم برابرند.

So I think a woman can lust after a man

بنابراین من فکر می‌کنم که یک زن می‌تواند به دنبال مردی باشد

just in the same way that a man can lust after another woman.

به همان صورتی که یک مرد می‌تواند به دنبال زن دیگری باشد.

You say maybe the priorities are different

شما می گویید شاید اولویت ها با آن فرق

from that.

داشته باشد.

So from my scant understanding,

بنابراین با توجه به درک ناچیز من،

trust me, the priorities and the aims.

به من، اولویت ها و اهداف اعتماد کنید.

Oh, I know what you're going to say.

اوه من میدونم چی میخوای بگی

Yes, I think when when when a man is looking for a I mean, I'm talking in general terms,

بله، من فکر می کنم وقتی وقتی یک مرد به دنبال یک است، منظورم این است که من به طور کلی صحبت می کنم،

so don't, you know, don't come back and criticise me generally.

پس نکن، می دانید، برنگرد و به طور کلی از من انتقاد نکنید .

This is what experts believe

این همان چیزی است که کارشناسان معتقدند

when you're attracted to some of the man is usually attracted

وقتی شما جذب برخی از مردان می شوید معمولاً

to the physical obvious physical signs of a woman. Yes.

جذب علائم فیزیکی آشکار یک زن می شود. آره.

When that first attraction takes place, where is

وقتی اولین جذابیت اتفاق می افتد، کجاست

where is the woman is looking for more looking for that.

که زن بیشتر به دنبال آن است.

Maybe the attractiveness side isn't so important because that could be thinking, well, I want children

شاید جنبه جذابیت آنچنان مهم نباشد زیرا می تواند فکر کردن باشد، خوب، من بچه می

and I want somebody who's going to be able to support me in bringing those children up.

خواهم و کسی را می خواهم که بتواند از من در تربیت آن بچه ها حمایت کند.

So while you say other priorities may come into play here,

بنابراین، در حالی که شما می گویید اولویت های دیگر ممکن است در اینجا نقش داشته باشند،

different priorities, different priorities, not necessarily

اولویت های مختلف، اولویت های متفاوت، نه لزوما

just the physical attraction, obviously, if you're just going out for the night

فقط جذابیت فیزیکی، بدیهی است که اگر فقط برای شب

with your friends, it's probably just a purely physical for both sexes.

با دوستان خود بیرون می روید، احتمالاً فقط جنبه فیزیکی صرفا برای هر دو جنس دارد. .

But if you're looking for a long term relationship with somebody,

اما اگر به دنبال یک رابطه طولانی مدت با

you're maybe not going to just look well.

کسی هستید، شاید ظاهر خوبی نداشته باشید.

It's just as well, though, isn't it?

به همان اندازه خوب است، اینطور نیست؟

Because let's face it, most people aren't that attractive.

از آنجا که اجازه دهید با آن روبرو شویم، اکثر مردم آنقدرها جذاب نیستند.

We've noticed that.

ما متوجه شده ایم که

So can I just say something?

پس می توانم فقط چیزی بگویم؟

You've just reminded me of something that I wanted to mention a couple of weeks ago

شما همین الان چیزی را به من یادآوری کردید که می خواستم چند هفته پیش

during the Queen's funeral.

در مراسم خاکسپاری ملکه به آن اشاره کنم.

The not the actual funeral itself, but when when the coffin

این خود مراسم تشییع جنازه واقعی نیست، اما زمانی که تابوت

was lying in Westminster Hall, people were going by

در تالار وست مینستر خوابیده بود، مردم از آنجا

and looking at the Queen's coffin and paying their respects.

می‌رفتند و به تابوت ملکه نگاه می‌کردند و ادای احترام می‌کردند.

There is one thing that I noticed.

یک چیز وجود دارد که من متوجه آن شدم.

Yes, and I know I'm going to get complaints and they're going to say, Mr.

بله، و من می دانم که شکایت خواهم کرد و آنها می گویند، آقای

Duncan, you horrible, you horrible little man.

دانکن، شما مرد کوچک وحشتناک.

But I noticed that almost 98% of the people

اما من متوجه شدم که تقریباً 98٪ از افرادی

going through were really, really ugly.

که از آن عبور کردند واقعاً بسیار زشت بودند.

And I thought,

و من فکر کردم،

that's strange.

این عجیب است.

I was just looking for somebody that was attractive.

من فقط دنبال کسی بودم که جذاب باشد.

It's I mean, I wasn't lusting after.

منظورم این است که من هوس نداشتم.

It's a very strange place, by the way, to look for attractive people.

اتفاقاً این مکان بسیار عجیبی است که به دنبال افراد جذاب بگردید.

I don't normally go to funerals looking for attractive people,

من معمولاً به دنبال افراد جذاب به مراسم تشییع جنازه نمی روم ،

but sometimes, to be honest, the person in the box

اما صادقانه بگویم، گاهی اوقات، فردی که در جعبه

is the most attractive one there.

است، جذاب ترین فرد در آنجا است.

But it was strange and I thought, well, where?

اما عجیب بود و فکر کردم خوب کجا؟

And of course it was in London.

و البته در لندن بود.

All those thousands and thousands of people wearing

همه آن هزاران و هزاران نفری که

all these beautiful Londoners and people

این همه لندنی زیبا را می پوشند و مردمی

you always see on television, on these reality TV shows, where are they?

که همیشه در تلویزیون، در این برنامه های تلویزیونی واقعی می بینید، کجا هستند؟

Because when I was watching and I have to be honest, I did watch quite a lot of it.

چون وقتی داشتم تماشا می کردم و باید صادق باشم، خیلی از آن را تماشا کردم.

I became fascinated by the people that were walking

من مجذوب مردمی شدم که در حال قدم زدن بودند

by and I just kept thinking, there must be a good looking one.

و فقط به این فکر می کردم که باید یک آدم خوب وجود داشته باشد.

There must be at least one attractive person, and there wasn't the odd one or two.

باید حداقل یک فرد جذاب وجود داشته باشد، و یکی دو نفر نبود.

Now maybe it's royalists, maybe they're just not attractive people.

حالا شاید سلطنت طلبان هستند، شاید آنها فقط افراد جذابی نیستند.

But yes, it's my bad.

اما بله، این بد من است.

So when you go for the thing, but it's just as well

بنابراین وقتی به دنبال این کار هستید، اما به همان اندازه

that people don't get into long term relationships,

که افراد وارد روابط طولانی مدت نمی شوند،

get married to people based purely on looks.

صرفاً بر اساس ظاهر با افراد ازدواج کنید.

Because when you look at people in general, there aren't

چون وقتی به مردم به طور کلی نگاه می‌کنید

that, you know, really, truly good looking people.

، می‌دانید که واقعاً، واقعاً افراد خوش‌نظر وجود ندارند.

And of course, beauty is in the eye of the beholder.

و البته زیبایی در چشم بیننده است.

But it's not just physical, it's mental, it's character sort of thing.

اما این فقط جسمی نیست، ذهنی است، یک نوع شخصیت است.

I think we all know that.

من فکر می کنم همه ما این را می دانیم.

But what I'm saying is, where are they

اما چیزی که من می‌گویم این است که

when you put the television on

وقتی تلویزیون را روشن می‌کنید، آنها کجا هستند

and there's a lots of lots of these reality TV shows and everyone on

و تعداد زیادی از این برنامه‌های واقعیت تلویزیونی وجود دارد و همه کسانی که در

it is a hunky male or a sexy lady.

آن شرکت می‌کنند یک مرد هوس‌باز یا یک خانم سکسی هستند.

They're all beautiful.

همشون قشنگن

But clearly, clearly there aren't that many good looking people around,

اما به وضوح، واضح است که افراد خوش‌نظر زیادی در اطراف وجود ندارند،

because when I was watching the Queen lying in state, I did not see any bond.

زیرا وقتی ملکه را در حالت دراز کشیده تماشا می‌کردم، هیچ پیوندی ندیدم.

Anyone that I thought they would look really good on the cover of a magazine.

هر کسی که فکر می کردم روی جلد یک مجله واقعاً خوب به نظر می رسد.

And I know I am.

و من می دانم که هستم.

I sound shallow, but that isn't the point I'm making.

من سطحی به نظر می‌رسم، اما این نکته‌ای نیست که می‌گویم.

The point I'm making is where are they?

نکته ای که می گویم این است که آنها کجا هستند؟

Because the impression that we have is that there are lots

زیرا تصوری که ما داریم این است که

and lots of attractive people around, but

افراد جذاب زیادی در اطراف وجود دارند، اما

it would appear that there aren't.

به نظر می رسد که وجود ندارند.

I could see anyone or maybe.

می توانستم هر کسی یا شاید را ببینم.

And this is my theory. Yes, another theory.

و این نظریه من است. بله، یک نظریه دیگر.

Perhaps it was just the type of person who would want to go

شاید این فقط از آن دسته افرادی بود که می خواستند بروند

and pay their respects to the queen.

و به ملکه ادای احترام کنند.

So older people maybe and also I think

بنابراین، شاید افراد مسن‌تر و همچنین فکر می‌کنم

if you are you know, I have this problem, Mr.

اگر شما هستید، می‌دانید، من این مشکل را دارم، آقای

Juncker,

یونکر،

that when you are really devastatingly attractive,

که وقتی شما واقعاً به طرز ویران‌کننده‌ای جذاب

you don't like to go out very much

هستید، خیلی دوست ندارید بیرون بروید،

because you get too much attention.

زیرا بیش از حد مورد توجه قرار می‌گیرید.

So that's why I tend to stay in Mr.

بنابراین به همین دلیل است که من تمایل دارم در آقای

Duncan, because I just don't want the attention.

دانکن بمانم، زیرا من فقط نمی خواهم توجه شود.

I don't I don't think you have to worry.

من فکر نمی کنم شما باید نگران باشید.

We we are not I would never say that I'm attractive.

ما نیستیم هرگز نمی گویم جذاب هستم.

I have to be honest with you.

من باید با شما صادق باشم.

I've never seen myself as attractive.

من هرگز خودم را جذاب ندیده ام.

People have said, oh, but you're not that bad looking.

مردم گفته اند، اوه، اما تو آنقدرها هم بد نیستی.

And I take that as a compliment.

و من این را به عنوان یک تعریف می گیرم.

That's it.

خودشه.

I think that's as high as it is.

من فکر می کنم به همان اندازه که بالا است.

The scale goes with me.

ترازو با من همراه است.

But you're not that bad looking, which isn't really

اما شما آنقدرها هم بد قیافه نیستید، که واقعاً شبیه به این نیست که بگویید یک

the same as saying that someone is good looking.

نفر خوش قیافه است.

But of course when you're young, you're not bad looking.

اما مطمئناً وقتی جوان هستید، بد قیافه نیستید.

When you're young, thanks.

وقتی جوان هستید، متشکرم.

When you've got youth on your side, uh, then most,

وقتی جوانی را در کنار خود داشته باشید، اوه، آنگاه بیشتر،

you know, the most people are more attractive when they're younger.

می دانید، بیشتر مردم وقتی جوانتر هستند جذاب ترند.

Not always.

I mean, you know, I know a lot of ladies that are attracted to older men. Yes.

نه همیشه.

منظورم این است که می دانید، من خانم های زیادی را می شناسم که جذب مردان مسن تر هستند. آره.

Uh, and, you know, but for whatever reason, yes.

اوه، و، می دانید، اما به هر دلیلی، بله.

Beauty is in the eye of the beholder, isn't it?

زیبایی در چشم بیننده است، اینطور نیست؟

But I used the Queen's lying in state.

اما من از دروغگویی ملکه در حالت استفاده کردم.

It's a very good reference because all of the people coming in were random,

این یک مرجع بسیار خوب است زیرا همه افرادی که وارد می شوند تصادفی بودند،

so they weren't being chosen in any way.

بنابراین آنها به هیچ وجه انتخاب نمی شدند.

They weren't just saying Sorry, we can only have attractive people coming through.

آنها فقط نمی گفتند متاسفم، ما فقط می توانیم افراد جذابی داشته باشیم.

So it looks good on television.

بنابراین در تلویزیون خوب به نظر می رسد.

So what you were really seeing was what you were seeing was the reality.

بنابراین آنچه شما واقعاً می دیدید همان چیزی بود که می دیدید واقعیت بود.

It was it was actually quite mesmerising.

این در واقع بسیار مسحور کننده بود.

And I did watch quite a lot of it because I was fascinated by the people coming through

و من خیلی از آن را تماشا کردم زیرا مجذوب افرادی بودم که از آنجا می آمدند

and they were all not attractive.

و همه آنها جذاب نبودند.

Of course they were sad.

البته آنها غمگین بودند.

And Beatrice points out that our new prime minister is attractive.

و بئاتریس اشاره می کند که نخست وزیر جدید ما جذاب است.

Yeah, well, we mentioned this early access he has.

بله، خوب، ما به این دسترسی اولیه که او دارد اشاره کردیم.

He is

او

quite cute yet is the word you would use.

کاملاً بامزه است اما همان کلمه ای است که شما استفاده می کنید.

So we've, we've stopped the idea now of having a female

بنابراین، ما اکنون ایده داشتن یک نخست وزیر زن را برای مدتی متوقف کرده ایم،

prime minister for a while because she was awful.

زیرا او افتضاح بود.

And not only that, she killed the queen.

و نه تنها این، او ملکه را کشت.

Can you believe that at least Prince Charles

آیا می توانید باور کنید که حداقل شاهزاده

is still a right or should I say king Charles?

چارلز هنوز یک حق است یا باید بگویم پادشاه چارلز؟

What, if anything, happens to him?

چه اتفاقی برای او می افتد؟

We all know something's going on. Yes.

همه ما می دانیم که چیزی در حال وقوع است. آره.

You know, some plot to kill off

می دانید، برخی نقشه می کشند تا

the royal family by by the political establishment.

خانواده سلطنتی را توسط تشکیلات سیاسی بکشند.

But. Yes.

So, yes, Rishi, as we're calling him now, his first name is Rishi.

ولی. آره.

بنابراین، بله، ریشی، همانطور که ما اکنون او را صدا می زنیم ، نام کوچک او ریشی است.

Mm hmm.

مم هوم

Recalling in dishy Rishi.

یادآوری در دیشی ریشی.

So there's this.

بنابراین این وجود دارد.

Of course. Unless, of course.

البته. مگر اینکه البته

Unless, of course you are Joe Biden.

مگر اینکه شما جو بایدن باشید.

In which case he called him Russia or

در این صورت او را روسیه یا

Belarus.

He says that you've got a very attractive voice, Mr.

بلاروس نامید.

او می گوید که شما صدای بسیار جذابی دارید، آقای

Jenkins. Well, at least it's something.

جنکینز. خوب، حداقل این چیزی است.

At least it's something. Yes, someone once said that.

حداقل چیزی است. بله، یک بار یک نفر این را گفت.

Mr. Duncan, you have a face for radio.

آقای دانکن، شما برای رادیو چهره دارید.

I talked to you.

من با شما صحبت کردم.

I find you attractive.

من تو را جذاب می دانم

You know, when you were younger, I was not.

میدونی وقتی تو جوونتر بودی من نبودم

Now, obviously, no.

حالا، بدیهی است، نه.

When you were younger, I was just 24.

وقتی شما جوانتر بودید، من فقط 24 سال داشتم.

Can you imagine me?

آیا می توانید من را تصور کنید؟

When I was 24, I looked so cute.

وقتی 24 سالم بود خیلی بامزه به نظر می رسیدم.

I was very cute in this and innocent.

من در این کار بسیار ناز و بی گناه بودم.

You've shown pictures of yourself.

شما عکس هایی از خودتان نشان داده اید.

So we know you thought you were.

بنابراین ما می دانیم که شما فکر می کنید که هستید.

Then Ruba Majeed says hi to both of us.

سپس روبا مجید به هر دوی ما سلام می کند.

How are we?

ما چطوریم؟

We are very good, thank you very much.

ما خیلی خوب هستیم، خیلی ممنون.

And we? How are you? Hope you are too.

و ما؟ چطور هستید؟ امیدوارم شما هم باشید.

So, yes, pictures people are noticing.

بنابراین، بله، تصاویری که مردم متوجه می شوند.

And of course, when it comes to casting your vote is election time.

و البته وقتی نوبت به رای دادن شما می رسد زمان انتخابات است.

We probably won't have a general election

احتمالاً

for at least another two years and then something drastically goes wrong again.

حداقل تا دو سال دیگر انتخابات سراسری نخواهیم داشت و سپس دوباره مشکلی به شدت پیش می‌آید.

But people may well be voting for Mr.

اما ممکن است مردم

Sunak based on his looks. Well, I think it just happened.

بر اساس ظاهر آقای سوناک به او رای دهند. خوب، من فکر می کنم این اتفاق افتاده است.

We were talking we were actually talking about this yesterday, not here.

ما داشتیم صحبت می کردیم، در واقع دیروز در مورد این صحبت می کردیم، نه اینجا.

We were talking about this away from the Internet.

ما در این مورد به دور از اینترنت صحبت می کردیم.

There was no Internet connexion or cameras nearby.

هیچ اتصال اینترنتی یا دوربینی در این نزدیکی وجود نداشت.

But we were talking about what we what they call popular ism, popular ism.

اما ما در مورد چیزی صحبت می‌کردیم که آن‌ها آن را ایسم عامه پسند، ایسم مردمی می‌نامیم.

And it has been something that's been around for many years in politics.

و این چیزی بوده است که سالها در سیاست وجود داشته است.

You can go back to the 1960s and look at the rise of J.F.

می توانید به دهه 1960 برگردید و به ظهور جی اف کندی نگاه کنید

Kennedy.

.

He was probably the first populist

او احتمالاً اولین پوپولیستی بود

that came along in politics, in American politics, that

که وارد سیاست شد، در سیاست آمریکا،

that almost became a cult or a religion.

که تقریباً تبدیل به یک فرقه یا یک مذهب شد.

There was almost a religious fervour

تقریباً یک شور مذهبی وجود داشت

that went with with JFK and his rise.

که با JFK و ظهور او همراه شد.

When you think about it.

وقتی به آن فکر می کنید.

And I suppose people over the past ten years have said the same thing

و گمان می‌کنم مردم در ده سال گذشته همین را

about modern politics, especially with,

در مورد سیاست مدرن گفته‌اند، به‌ویژه با

you know who, you know who I'm talking about.

، شما می‌دانید که می‌دانید درباره چه کسی صحبت می‌کنم.

You know who I know who he not.

تو می دانی که من چه کسی را می شناسم که او را نمی شناسم.

He knows who we all know who.

او می داند چه کسی را همه می شناسیم.

And and he he might be back in a few weeks.

و او ممکن است چند هفته دیگر بازگردد.

Well, the great relief the huge relief,

خوب، تسکین بزرگ، تسکین عظیم،

which I will mention very briefly, I'm not going to get into a rant, Mr.

که من به طور خلاصه به آن اشاره می کنم، من قصد ندارم وارد یک غرور شوم، آقای

Duncan.

دانکن.

The huge relief is that we, a certain person, has not come back

تسکین بزرگ این است که ما، یک فرد خاص،

to be prime minister of this country,

برای نخست وزیری این کشور

most divisive of of of leaders,

برنگشته‌ایم، می‌دانید که بیشترین تفرقه‌انگیز از میان رهبران

you know, responsible for us

، مسئول خروج ما

getting out of Europe and causing mayhem generally.

از اروپا و ایجاد آشفتگی در کل است.

So we mentioned this on Sunday, but yes, I called it

بنابراین ما یکشنبه به این موضوع اشاره کردیم، اما بله، من به آن

I said Boris Johnson will not be prime minister again.

زنگ زدم و گفتم بوریس جانسون دوباره نخست وزیر نخواهد شد.

It's not going to happen.

این اتفاق نخواهد افتاد.

Rishi Sunak will be made prime minister.

ریشی سوناک نخست وزیر خواهد شد.

And guess what? It happened.

و حدس بزنید چه؟ اتفاق افتاد.

So I am the guy to come to for

بنابراین من کسی هستم که باید مجانی به سراغش بیایم

free. I'm.

. من هستم.

Can I just finish my sentence? You're interrupting me.

آیا می توانم جمله ام را تمام کنم؟ داری حرف من رو قطع میکنی

It's left.

I'm letting you know. Come on. Right.

باقی مانده است.

من به شما اطلاع می دهم. بیا دیگه. درست.

I called it.

زنگ زدم.

People now are coming to me for my political, political advice.

مردم اکنون برای مشاوره سیاسی و سیاسی من به من مراجعه می کنند .

But is definitely in the eye of the beholder.

اما قطعا در چشم بیننده است.

Because Tatiana says that Boris Johnson is handsome.

چون تاتیانا می گوید بوریس جانسون خوش تیپ است.

Well, that suits each each person, each person has

خوب، این برای هر فردی مناسب است،

each person has their own taste.

هر فردی سلیقه خود را دارد.

I mean, he is popular.

منظورم این است که او محبوب است.

He remains popular because he's a bit of a character.

او همچنان محبوب است زیرا کمی شخصیت دارد.

Uh, but I'm, you know, personally, I am ecstatic

اوه، اما می دانید، شخصاً از

that he is not going to come back as Prime Minister.

اینکه او به عنوان نخست وزیر برنمی گردد، به وجد آمده ام.

And in fact, I was getting very irate over the weekend, wasn't I?

و در واقع، من در آخر هفته خیلی عصبانی می شدم، اینطور نیست؟

Mr. Juncker.

I was I was writing comment.

آقای یونکر.

من داشتم کامنت می نوشتم

I even wrote to my local MP,

من حتی به نماینده محلی خود،

who is a Conservative MP, to tell him whatever you know, in no uncertain terms. My

که یک نماینده محافظه کار است، نامه نوشتم تا هر چه می دانی، بدون عبارات نامشخص به او بگو.

distaste for the prospect

بیزاری من از

of the Johnson return, and I think you mean disdain and disdain,

دورنمای بازگشت جانسون، و من فکر می کنم منظور شما تحقیر و تحقیر،

distaste and distain.

بیزاری و بیزاری است.

But thankfully

اما خوشبختانه

that hasn't happened.

این اتفاق نیفتاده است.

So hopefully we're going to have a bit of stability, a bit of calm,

بنابراین امیدواریم که کمی ثبات داشته باشیم ، کمی آرامش داشته باشیم،

because we don't want somebody who's so divisive, who divides people.

زیرا ما کسی را نمی خواهیم که اینقدر تفرقه افکن باشد، که بین مردم تفرقه بیاندازد.

Yeah, it's because you can't move forward when you've got these characters that have done things

بله، به این دلیل است که وقتی این شخصیت‌ها را دارید که کارهایی

like leaving Europe that have caused all these divisions in society and within the government.

مانند ترک اروپا انجام داده‌اند که باعث این همه اختلاف در جامعه و در دولت شده است، نمی‌توانید جلو بروید.

We want somebody to calm the waters and just,

ما می‌خواهیم کسی آب‌ها را آرام کند و فقط

you know, but this this happens quite a lot in politics and this is one of the things

، می‌دانی، اما این اتفاق در سیاست زیاد می‌افتد و این یکی از چیزهاست

and I know it's a strange thing to bring to the live stream,

و می‌دانم که آوردن آن به پخش زنده چیز عجیبی است،

but the rise of Hitler

اما ظهور

came from that polarisation

هیتلر از این دوقطبی شدن

between those who were looking for someone to blame

بین کسانی که به دنبال کسی بودند که

for the poor state of the economy in Germany during that time.

برای وضعیت بد اقتصاد آلمان در آن زمان مقصر باشند.

And so the way Hitler did that, he got people on his side

و به همین ترتیب، هیتلر این کار را انجام داد، او مردم را در کنار خود

and he caused divisions between groups of people.

قرار داد و باعث ایجاد اختلاف بین گروه‌هایی از مردم شد.

And that's really what you do.

و این واقعاً کاری است که شما انجام می دهید.

American politics is very much like that nowadays.

سیاست آمریکا امروزه بسیار شبیه این است.

Divide and conquer, very polarised.

تقسیم کن و حکومت کن، بسیار قطبی شده است.

You have one group saying, no, no, we we don't like that.

شما یک گروه دارید که می گویند، نه، نه، ما این را دوست نداریم.

And then another group of people saying, yes, yes, we like that.

و سپس گروه دیگری از مردم می گویند، بله، بله، ما آن را دوست داریم.

And that's it, really, in a nutshell.

و واقعاً به طور خلاصه همین است.

So I think I think dividing splitting

بنابراین فکر می‌کنم تقسیم کردن

a nation over certain opinions

یک ملت بر سر عقاید

or subjects is a very good way of getting people

یا موضوعات خاص، راه بسیار خوبی برای جلب نظر مردم

onto your side and developing a following.

و ایجاد طرفداران است.

And as we've seen in the past, history has shown that quite often

و همانطور که در گذشته دیده‌ایم، تاریخ نشان داده است که اغلب اوقات

it doesn't end well.

پایان خوبی ندارد.

Dangerous.

خطرناک.

Alex Go says We were bored with that.

الکس گو می گوید ما از این کار خسته شده بودیم.

Boris Johnson

بوریس جانسون

But yes, I can, I can relate to that.

اما بله، می توانم، می توانم با آن ارتباط برقرار کنم.

And we can also relate to the fact that politics in America is boring without Donald Trump

و ما همچنین می‌توانیم با این واقعیت ارتباط برقرار کنیم که سیاست در آمریکا بدون دونالد ترامپ کسل‌کننده است،

because he provided entertainment,

زیرا او سرگرمی را فراهم می‌کند،

which but I think, you know, when you've got

اما من فکر می‌کنم، می‌دانی، وقتی

in the world of politics,

وارد دنیای سیاست شده‌ای،

you don't want leaders who are entertaining.

رهبرانی را نمی‌خواهی که سرگرم‌کننده باشند. .

You want leaders that are good at the job.

شما رهبرانی می خواهید که در کار خوب باشند.

Yes. And leaders that can run a government and

آره. و رهبرانی که بتوانند حکومتی را اداره کنند

and have the knowledge and the tool

و دانش و ابزار

to be able to solve problems of the day.

لازم برای حل مشکلات روز را داشته باشند.

And this is the problem now, because we were discussing this

و این مشکل اکنون است، زیرا ما شب گذشته در مورد این موضوع بحث می کردیم

the other night, because the celebrity culture.

، زیرا فرهنگ سلبریتی است.

Yeah. Is such a big thing now in society.

آره آیا در حال حاضر یک چیز بزرگ در جامعه است.

Celebrities, celebrities is popular ism, popular ism celebrities.

سلبریتی ها، سلبریتی ها ایسم محبوب است، ایسم محبوب مشاهیر.

People tend to vote for leaders who have got this,

مردم تمایل دارند به رهبرانی رای بدهند که این را دارند،

you know, who are charismatic.

می دانید که کاریزماتیک هستند.

Yes, are charismatic.

بله، کاریزماتیک هستند.

And then, you know, Donald Trump came from the TV and,

و سپس، می دانید، دونالد ترامپ از تلویزیون آمد و،

you know, they're not necessarily thinking about are they going to be good at the job.

می دانید، آنها لزوماً به این فکر نمی کنند که آیا در این کار خوب خواهند بود.

They're voting for them because they're celebrities.

آنها به آنها رای می دهند زیرا آنها افراد مشهور هستند.

But what I would say is that the genius of Donald Trump

اما چیزی که می‌خواهم بگویم این است که نبوغ دونالد ترامپ

was that he knew

این بود که می‌دانست

how to use the media and he still does.

چگونه از رسانه‌ها استفاده کند و هنوز هم دارد.

He's still doing it.

او هنوز این کار را انجام می دهد.

So that is the thing.

پس موضوع همین است.

If you if you spend a lot of time doing a certain type of thing

اگر شما زمان زیادی را صرف انجام یک نوع کار خاص می کنید

and he he did a lot of TV and a lot many people forget this.

و او تلویزیون زیادی انجام می داد و بسیاری از مردم این را فراموش می کنند.

He was a massive TV star in the United States.

او یک ستاره بزرگ تلویزیونی در ایالات متحده بود.

He became very well known in the seventies.

او در دهه هفتاد بسیار شناخته شده شد.

And then in the eighties, he he did get quite a bad reputation

و سپس در دهه هشتاد، او شهرت بسیار بدی به

for the way in which he was buying and modernising and developing certain areas.

خاطر روشی که در آن مشغول خرید و نوسازی و توسعه مناطق خاص بود به دست آورد.

There is a thing called gentrification.

چیزی به نام اصیل سازی وجود دارد.

Gentrification is where you take an area

اصیل سازی جایی است که شما یک منطقه

and you buy the property or the area

را می گیرید و ملک یا منطقه را

very cheaply and then you build very expensive

بسیار ارزان می خرید و سپس خانه های بسیار گران قیمتی را

housing on there that only wealthy people can afford.

در آنجا می سازید که فقط افراد ثروتمند توانایی خرید آن را دارند.

So that basically is what gentrification is,

بنابراین اساساً این همان چیزی است که نجیب گرایی است،

but that's the

اما این

genius of Donald Trump and the people behind him.

نبوغ دونالد ترامپ و افراد پشت سر او است.

He was able to tap in.

او می‌توانست با افکار و نظرات

He could tune in to people's

مردم هماهنگ شود،

thoughts and opinions because he was a person who was very savvy, very,

زیرا او فردی بود که بسیار باهوش بود، البته خیلی

very commonly involved

خیلی

with television and the media, of course.

با تلویزیون و رسانه‌ها درگیر بود.

I mean, in America, they they have that famous film star that became president, didn't they? Yes.

یعنی در آمریکا آن ستاره معروف سینما را دارند که رئیس جمهور شد، اینطور نیست؟ آره.

I can't remember his name.

اسمش یادم نمیاد

You can't remember his name? No. Ronald Reagan.

اسمشو یادت نمیاد؟ نه رونالد ریگان.

Ronald Reagan.

رونالد ریگان.

So it's a bit I mean, he was you know, he's considered to be quite good at the job. Yes.

بنابراین، منظورم این است که او در این کار بسیار خوب است. آره.

So it doesn't necessarily follow that

بنابراین لزوماً به این معنی نیست که

just because you are a celebrity, you're not going to be good at the job.

فقط به این دلیل که شما یک سلبریتی هستید، در این کار خوب نخواهید بود.

That's the beauty of Reagan.

این زیبایی ریگان است.

Ronald Reagan, is he

رونالد ریگان، آیا او

already had a political base

قبلاً پایگاه سیاسی داشت

because he had been a senator for many years. Yes.

زیرا سال ها سناتور بود. آره.

So that's the thing.

پس موضوع همین است.

We've Reagan and his first term was successful.

ما ریگان را داریم و اولین دوره او موفقیت آمیز بود.

However, his second term not so because he was suffering from from dementia.

با این حال، دوره دوم او اینطور نبود زیرا او از زوال عقل رنج می برد.

He was already losing his faculties during his second term.

او قبلاً در دوره دوم خود در حال از دست دادن توانایی های خود بود.

But certainly he did change the face of the planet along with Margaret Thatcher. Yes.

اما مطمئنا او با مارگارت تاچر چهره کره زمین را تغییر داد . آره.

And the way that our views of the Soviet Union

و دیدگاه ما نسبت به اتحاد جماهیر شوروی

at that time was.

در آن زمان این بود.

So it's interesting.

پس جالب است.

I find I always find these things quite interesting.

به نظر من همیشه این چیزها بسیار جالب هستند.

I worry that it might be boring for you, but I always find these events

من نگرانم که ممکن است برای شما کسل کننده باشد، اما من همیشه این اتفاقات

and the way the world has changed sometimes for the better.

و نحوه تغییر جهان را گاهی اوقات برای بهتر شدن می بینم.

And and not

و

people often forget as well.

مردم اغلب فراموش نمی کنند.

I mean, I often forget that there was an assassination attempt on Ronald Reagan.

منظورم این است که من اغلب فراموش می کنم که یک سوء قصد به رونالد ریگان صورت گرفته است.

He was actually shot and injured. Yes, he was.

او در واقع مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد. بله او بود.

He was doing it for Jodie Foster, right? Yes.

او این کار را برای جودی فاستر انجام می داد، درست است؟ آره.

Yeah.

So, yeah, people often forget he was getting into his car and somebody tried

آره

بنابراین، بله، مردم اغلب فراموش می کنند که او در حال سوار شدن به ماشینش بود و کسی سعی کرد

to assassinate him. And a bullet did hit him, didn't it?

او را ترور کند. و یک گلوله به او اصابت کرد، اینطور نیست؟

He had ended up in hospital.

او در نهایت به بیمارستان رسیده بود.

I don't know how how seriously.

نمیدونم چقدر جدی

I don't think he was critically injured, but he never actually was shot. Yes.

من فکر نمی‌کنم او به شدت آسیب دیده باشد، اما در واقع هرگز به او شلیک نشده است. آره.

And a few days later, he was up in about and doing his work.

و چند روز بعد، او در حال انجام کار خود بود.

So I would give him that even though he was a Republican at that time.

بنابراین من این را به او می دادم حتی اگر در آن زمان جمهوری خواه بود.

And that party does not always

و آن مهمانی به دلایل مختلف همیشه

sit very well with myself and quite possibly Mr.

با من و احتمالاً آقای

Steele for various reasons.

استیل خوب نیست.

But there you go, bamboo for you.

اما شما بروید، بامبو برای شما.

I wonder if Ronnie and Maggie were having a secret affair.

من تعجب می کنم که آیا رونی و مگی با هم رابطه پنهانی داشتند؟

It is interesting.

جالبه.

Yes, I am fascinated how sometimes historical events,

بله، من مجذوب این هستم که چگونه گاهی وقایع تاریخی،

sometimes they they seem to align themselves.

گاهی اوقات به نظر می رسد که خودشان را همسو می کنند.

And I think that that very strange period during the early 1980s

و من فکر می کنم که آن دوره بسیار عجیب در اوایل دهه 1980،

when we had the Soviet Union, which was already going

زمانی که ما اتحاد جماهیر شوروی را داشتیم، که قبلاً در حال

through a bumpy, rough patch,

عبور از یک مشکل ناهموار و ناهموار بود،

and also the threat of nuclear war,

و همچنین تهدید جنگ هسته ای،

which was hanging over our heads as well.

که بالای سر ما نیز آویزان بود.

And let's face let's face it,

و بیایید با آن روبرو شویم

the economics of the planet weren't exactly great either.

، اقتصاد سیاره نیز دقیقا عالی نبود.

We were just coming out of the 1970s in this country.

ما تازه داشتیم از دهه 1970 در این کشور بیرون می آمدیم.

So it did take a few years before the 1980s started getting better.

بنابراین چند سال طول کشید تا دهه 1980 بهتر شود.

So I always find it quite interesting when we have statesmen or states, people

بنابراین من همیشه برای من بسیار جالب است که دولتمردان یا ایالت ها، افرادی

like Thatcher and Reagan, who

مانند تاچر و ریگان،

who seemed for some reason to be very similar.

که به دلایلی بسیار شبیه به هم هستند، داشته باشیم.

And because of that they were able to communicate very easily.

و به همین دلیل توانستند خیلی راحت با هم ارتباط برقرار کنند.

So I like that. I think that's good.

پس من آن را دوست دارم. من فکر می کنم که خوب است.

Yes, we saw a programme about that and quite often

بله، ما برنامه‌ای در این باره دیدیم و

it was Margaret Thatcher, it was used to appear to be in control.

اغلب مارگارت تاچر بود، به نظر می‌رسید که تحت کنترل است.

But I think in the background Ronald Reagan knew how to,

اما فکر می‌کنم در پس‌زمینه رونالد ریگان می‌دانست که چگونه،

how to, how to handle the situation anyway.

چگونه و چگونه با این موقعیت کنار بیاید.

That's a that's a bit boring.

این یک کمی خسته کننده است.

Yes. Well, I think it's interesting. Yes.

آره. خب به نظرم جالبه آره.

Tatiana says this, she Rishi

تاتیانا این را می گوید، او ریشی

made lots of mistakes in the pandemic.

اشتباهات زیادی در همه گیری مرتکب شد.

And we're paying the price. Yes.

و ما بهای آن را می پردازیم. آره.

But a lot of people are saying that spent far too much money,

اما بسیاری از مردم می گویند که پول زیادی خرج کرده اند،

I think wasted a lot of money on PR.

من فکر می کنم پول زیادی را برای روابط عمومی هدر داده اند.

Is it people equipment that turned out to be faulty and what type of thing?

آیا تجهیزات افراد معیوب شده است و چه نوع چیزی؟

And I think PPE.

و من فکر می کنم PPE.

PPE, yes.

PPE، بله

Yes. A lot of money was wasted in not having to pay for that.

آره. پول زیادی برای عدم پرداخت هزینه برای آن هدر رفت.

Well, yes. Because most of it was written off

خب بله. زیرا بیشتر آن در

during the pandemic.

طول همه گیری حذف شد.

Lots of things were purchased that were actually useless and could not be used.

چیزهای زیادی خریداری شد که در واقع بی فایده بود و قابل استفاده نبود.

It all had to be destroyed, but the millions were still paid to the companies

همه باید نابود می‌شد، اما میلیون‌ها هنوز به شرکت‌ها پرداخت می‌شد

and many of those companies had connexions

و بسیاری از آن شرکت‌ها

to people who were in British politics.

با افرادی که در سیاست بریتانیا بودند ارتباط داشتند.

And then Mr. Rishi, Mr.

و سپس آقای ریشی، آقای

Sunak came along and he he wrote a lot of that off.

سوناک آمدند و او بسیاری از آن را نوشت.

So the people got to keep the money.

بنابراین مردم مجبور شدند پول را نگه دارند.

There was never any enquiry about that.

هرگز در این مورد تحقیقی صورت نگرفت.

So he has been criticised quite a lot over the past couple of years

بنابراین، او در طول دو سال گذشته به

for some of the decisions that he made trying to cover up

دلیل برخی از تصمیماتی که در تلاش برای سرپوش گذاشتن

or forget about a lot of the

یا فراموش کردن بسیاری

the embezzlement that went on during the pandemic.

از اختلاس‌هایی که در طول همه‌گیری رخ داد، بسیار مورد انتقاد قرار گرفته است.

And there was a lot yeah, a lot of people, a lot of companies making money

و بله، افراد زیادی، شرکت‌های زیادی

from taking a lot of the equipment that turned out to be useless and things like that.

از برداشتن بسیاری از تجهیزاتی که بی فایده بودند و چیزهایی از این قبیل پول در می‌آوردند.

But certainly so.

اما قطعا همینطور است.

But, but I think it's always the same.

اما، اما من فکر می کنم همیشه همینطور است.

As I mentioned earlier, anyone can become Prime Minister.

همانطور که قبلاً اشاره کردم، هر کسی می تواند نخست وزیر شود.

All you need to do is be a billionaire, have lots of connexions

تنها کاری که باید انجام دهید این است که یک میلیاردر باشید، ارتباطات زیادی داشته

and go to a very nice college or university when you were younger.

باشید و در جوانی به یک کالج یا دانشگاه بسیار خوب بروید .

Yeah.

So when we could, we could be the next Prime Minister.

آره

بنابراین زمانی که بتوانیم، می توانیم نخست وزیر بعدی باشیم.

We could do it together.

می توانستیم با هم این کار را انجام دهیم.

I would.

من می خواهم.

What would you do if you were made Prime Minister Duncan?

اگر دانکن را نخست وزیر کنند چه می کردی؟

What would be your first the first thing that you would do?

اولین کاری که انجام می دهید چه خواهد بود؟

Oh, that's interesting.

اوه، این جالب است.

What would I do if I had the power on the spot to change one thing I think really I think

اگر من قدرت تغییر یک چیز را داشتم، چه می‌کردم، فکر می‌کنم

certainly from a social care point of view.

واقعاً از دیدگاه مراقبت اجتماعی، مطمئناً فکر می‌کنم.

So for those who are not necessarily young, but those who are older and I do think

بنابراین برای کسانی که لزوماً جوان نیستند، اما آنهایی که بزرگتر هستند و من فکر می‌کنم

and I always I feel quite strongly about this, to be honest,

و من همیشه در مورد این موضوع کاملاً احساس می‌کنم، صادقانه بگویم،

I think people over a certain age in all societies

من فکر می‌کنم که افراد بالای یک سن خاص در همه جوامع

tend to be forgotten.

فراموش می‌شوند.

It's almost become it's almost as if they become invisible. And,

تقریباً تبدیل شده است، تقریباً انگار آنها نامرئی می شوند. و،

you know, my thoughts on that, certainly in the UK, I think some of the cultures like in Italy may be

می دانید، افکار من در مورد آن، مطمئناً در بریتانیا، فکر می کنم برخی از فرهنگ ها مانند ایتالیا ممکن است

that.

And in France I don't I think maybe Louis can tell us

چنین باشد.

و در فرانسه فکر نمی‌کنم شاید لویی بتواند به ما بگوید

that elderly people are more looked upon, you know,

که افراد مسن بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند، می‌دانید،

because of their amount of of experience.

به دلیل میزان تجربه‌شان.

They've and but yes there's a lot of people lonely.

دارند و اما بله، افراد زیادی تنها هستند.

I certainly in the UK we don't really respect elderly people very much.

من مطمئناً در بریتانیا ما واقعاً برای افراد مسن احترام زیادی قائل نیستیم.

No, I don't think do compared to other other countries.

نه، فکر نمی‌کنم در مقایسه با کشورهای دیگر چنین باشد.

I think it is because you can't make any money

فکر می‌کنم به این دلیل است که نمی‌توانید

from older people.

از افراد مسن‌تر پول دربیاورید.

That's it. That's it.

خودشه. خودشه.

Nowadays that the,

این روزها

the direction is 18 to 24 olds.

که مسیر 18 تا 24 ساله است.

Apparently they're the ones that have all the money, mainly

ظاهراً آنها کسانی هستند که همه پول را دارند، عمدتاً

because their parents who are in their forties, also have lots of money.

به این دلیل که والدین آنها که در دهه چهل زندگی هستند، نیز پول زیادی دارند.

So I think is the way it works in that respect.

بنابراین فکر می‌کنم از این لحاظ این روش کار می‌کند.

But once you hit our age, once you become in your

اما وقتی به سن ما رسیدی، وقتی

in your fifties or late fifties sixties, I think slowly you become invisible.

به پنجاه سالگی یا اواخر دهه شصتی رسیدی، فکر می کنم کم کم نامرئی می شوی.

It's almost as if you don't exist anymore.

تقریباً انگار دیگر وجود ندارید.

And I think that's quite sad.

و من فکر می کنم که بسیار غم انگیز است.

So from my point of view, I would make sure people

بنابراین، از دیدگاه من، مطمئن می‌شوم که افراد

over, over 50, 55

بالای 50، 55

or even 60, I would make sure that they do get

یا حتی 60 سال،

the care and attention they deserve.

مراقبت و توجهی را که شایسته آن‌ها هستند، دریافت می‌کنم.

And that would be my my way forward.

و این راه من به جلو خواهد بود.

Thank you.

متشکرم.

You're not going to ask me what I would do?

قرار نیست از من بپرسی چه کار کنم؟

Well, I thought we were just going to give it anyway.

خب، من فکر می کردم که به هر حال قرار است آن را بدهیم.

All right.

خیلی خوب.

I would I would cancel the the the proposed

من می خواهم قانون پیشنهادی

law that they're going to bring it in in 2030

را که قرار است در سال 2030

to stop the production of all internal combustion engine cars.

برای توقف تولید همه خودروهای موتور احتراق داخلی وارد کنند، لغو کنم .

So, wait, what did I say?

خب صبر کن من چی گفتم؟

You can't talk about cars, but I am.

شما نمی توانید در مورد ماشین صحبت کنید، اما من هستم.

Of course I am.

البته من هستم.

I will reverse that. Oh, I see.

من آن را برعکس خواهم کرد. اوه می فهمم.

Because I don't necessarily I have not yet been convinced

چون لزوماً هنوز متقاعد نشده‌ام

that electric cars are going to solve the planet's problems.

که ماشین‌های الکتریکی مشکلات کره زمین را حل می‌کنند.

And in fact, I what I would do is I would encourage

و در واقع، کاری که انجام می‌دهم این است که

sustainability throughout society to try and encourage people

پایداری را در سراسر جامعه تشویق می‌کنم تا تلاش کند و مردم را تشویق کند

to keep things for longer and not change cars

که وسایل را برای مدت طولانی‌تری نگه دارند و

every three years, not change your clothes every year,

هر سه سال یکبار ماشین را عوض نکنند، لباس‌هایتان را هر سال عوض نکنید،

you know, keep things for longer.

می‌دانید، چیزها را برای مدت طولانی‌تری نگه دارید.

So it seems nature pass it down to to to your children.

بنابراین به نظر می رسد طبیعت آن را به فرزندان شما منتقل می کند.

To your grandchildren.

به نوه هایت

So this seems more like being wasteful?

پس این به نظر بیشتر شبیه اتلاف است؟

Yes, I would I would encourage sustainability

بله، من می خواهم پایداری را

in that way to encourage people like our parents used to.

به این طریق تشویق کنم تا افرادی مانند والدین ما را تشویق کنم.

I mean, if you had a sock with a hole in it

منظورم این است که اگر یک جوراب سوراخ در آن

and you you parents with wood so the whole look

داشتید و پدر و مادرتان چوب

if you kept clothes until they wore out but you couldn't afford new clothes or new socks.

داشتید، اگر لباس‌ها را تا زمانی که فرسوده شوند نگه می‌داشتید، اما نمی‌توانستید لباس نو یا جوراب نو بخرید.

So I think that was the reason.

پس فکر می کنم دلیلش همین بود.

Yes, I know, because what's happened is the price of things have come down

بله، می دانم، زیرا اتفاقی که افتاده این است که قیمت چیزها به

because of globalisation and a lot of things coming from China.

دلیل جهانی شدن و بسیاری از چیزها از چین پایین آمده است.

The price of these things have come down so much.

قیمت این چیزا خیلی پایین اومده

It's like it's like if you have a new

مثل این است که اگر

freezer or fridge, if

فریزر یا یخچال جدیدی دارید، اگر

it breaks, it's cheaper to get a new one than it is to have the old one repaired.

خراب شود، خرید نو ارزانتر از تعمیر قدیمی است.

Well, that's not right.

خب این درست نیست.

So so you want, you want to end globalisation?

پس شما می خواهید، می خواهید به جهانی شدن پایان دهید؟

Not only globalisation, I just want to increase sustainability by encouraging

نه تنها جهانی شدن، من فقط می‌خواهم پایداری را با

some way of encouraging people to not change their cars

تشویق مردم تشویق کنم که خودروهای خود را

every three years, keep them for 20 years.

هر سه سال یکبار عوض نکنند، آنها را برای 20 سال نگه دارند.

But of course this is very anti-business.

اما البته این بسیار ضد تجارت است.

What I'm proposing is not going to help the economy.

چیزی که من پیشنهاد می کنم کمکی به اقتصاد نمی کند.

No, because it is not because the whole of the Western

نه، زیرا به این دلیل نیست که کل اقتصاد غرب

economy is run on the fact that people are constantly buying new things. Yes.

بر اساس این واقعیت اداره می شود که مردم دائماً چیزهای جدید می خرند. آره.

Well, that's the economy, isn't it? That's the economy.

خوب، این اقتصاد است، اینطور نیست؟ اقتصاد همین است.

That's how economics works.

اقتصاد اینگونه عمل می کند.

Capitalism is about making not just money, but making more money.

سرمایه داری نه تنها به دست آوردن پول، بلکه به دست آوردن پول بیشتر است.

And the only way you can carry on making more money, the value of companies goes up.

و تنها راهی که می توانید به کسب درآمد بیشتر ادامه دهید ، ارزش شرکت ها بالا می رود.

That's the stock market goes up, is if companies constantly sell more new things.

این است که بازار سهام بالا می رود، اگر شرکت ها دائما چیزهای جدید بیشتری بفروشند.

So the whole at the moment, the whole of society is driven by, encouraging people

بنابراین، در حال حاضر ، کل جامعه به وسیله تشویق مردم

to be wasteful and to throw things away

به اسراف و دور ریختن چیزها

and get new things well before they've worn out.

و دریافت چیزهای جدید قبل از فرسوده شدن، هدایت می شود.

And a lot of that is the pressure that see on television of envy that is well pushed in society.

و بسیاری از آن فشارهایی است که در تلویزیون شاهد حسادت است که به خوبی در جامعه تحت فشار قرار می گیرد.

You've got to envy your neighbours for having a new car and if you haven't got one,

شما باید به همسایگان خود به خاطر داشتن یک ماشین جدید حسادت کنید و اگر آن را نداشته باشید،

you feel poor and put down.

احساس فقیر و سرخوردگی می کنید.

Whereas in fact the reverse should be encouraged

در حالی که در واقع باید معکوس را تشویق کرد

that if you keep a car for a long time or anything, you're you, you know.

که اگر یک ماشین را برای مدت طولانی یا هر چیز دیگری نگه دارید، شما هستید، می دانید.

You know what I'm saying?

میدونی چی میگم؟

Sustainability in that way is the only way forward.

پایداری در این راه تنها راه رو به جلو است.

I think

من فکر می کنم

to help

برای کمک به

humanity in the in

بشریت

the long term, you always seem and don't take this the wrong way.

در دراز مدت ، همیشه به نظر می رسد و این راه را اشتباه نمی گیرید.

It always seems like you want communism.

همیشه به نظر می رسد که شما کمونیسم می خواهید.

No, no, I'm not saying communism, Mr.

نه، نه، من نمی گویم کمونیسم، آقای

Duncan. I'm not saying that at all. No, no, no.

دانکن. من اصلاً این را نمی گویم. نه نه نه.

This is like sustainability.

این مثل پایداری است.

I'm not arguing with you.

من با شما بحث نمی کنم.

I'm not saying the state should provide it.

من نمی گویم دولت باید آن را فراهم کند.

You know, I'm not arguing with you.

میدونی من باهات بحث نمیکنم

I'm just not that the state should provide that when you get you know, I believe in capitalism.

من فقط نمی گویم که دولت باید این را فراهم کند که وقتی شما را شناختید، من به سرمایه داری اعتقاد دارم.

Okay. Certainly.

باشه. قطعا.

But don't, you know, encourage people

اما آیا، می دانید، آیا مردم را تشویق

not to keep buying new cars, new things all the time?

نمی کنید که همیشه به خرید خودروهای جدید، چیزهای نو ادامه ندهند؟

Because that's the way

چون

I think that you save planet is to I mean, I'd like the car I've got now.

فکر می‌کنم شما سیاره را نجات می‌دهید به این صورت است، منظورم این است که ماشینی را که الان دارم می‌خواهم.

I want to I want to buy a Ford Mustang, Mr.

من می خواهم من می خواهم یک فورد موستانگ بخرم، آقای

Duncan, and keep it for for 20 years.

دانکن، و آن را برای 20 سال نگه دارم.

30 years. But don't they have to build that Ford Mustang.

30 سال. اما آیا آنها مجبور نیستند آن فورد موستانگ را بسازند.

Oh, yeah, but I'm but they won't have to if I'm if I was to change it

اوه، بله، اما اگر بخواهم

every three years which people are encouraged to do aren't they.

هر سه سال یک بار آن را تغییر دهم، که مردم تشویق به انجام آن می شوند، مجبور نیستند.

Then they'd be building one every three years.

سپس آنها هر سه سال یک بار می ساختند.

Whereas if I, if everybody

در حالی که اگر من، اگر همه

doesn't have buy a

هر سه سال یک بار یک

new car every three years, then the rate of production of new cars would eventually go down.

ماشین جدید نخرند، در نهایت نرخ تولید خودروهای جدید کاهش می یابد.

Hmm. I'm just using cars as.

هوم من فقط از ماشین استفاده میکنم

As an example, and I know someone's going to come back to me and say, well, Ford Mustangs, he's not a fuel.

به عنوان مثال، و من می دانم که یک نفر به سراغ من می آید و می گوید، خوب، فورد موستانگ، او سوخت نیست.

They do, but If I'm keeping the car for 20 years,

آنها این کار را انجام می دهند، اما اگر من ماشین را برای 20 سال،

30 years, I'm not changing it every year, then that will save more energy

30 سال نگه دارم، هر سال آن را عوض نمی کنم، در این صورت انرژی بیشتری صرفه جویی می شود

because I won't have the cost of energy in manufacturing.

زیرا هزینه انرژی در ساخت را نخواهم داشت .

A new car is vast.

یک ماشین جدید بزرگ است.

Yes, I've had my rant of the James to Duncan.

بله، من در مورد جیمز به دانکن فحش دادم.

So basically you just want to say that we don't have any economy

بنابراین اساساً شما فقط می خواهید بگویید که ما

anymore, any economic growth, because that's just they're saying.

دیگر هیچ اقتصادی، هیچ رشد اقتصادی نداریم، زیرا فقط آنها می گویند.

Yes, yes.

But that's that's it. That would be the argument, wouldn't it?

بله بله.

اما همین است. این بحث خواهد بود، اینطور نیست؟

So how do we how do we buy when we go out when we go online?

پس چگونه وقتی آنلاین می‌شویم، چگونه خرید کنیم؟

Well, I mean, I this is how I live anyway.

خب، منظورم این است که به هر حال من اینگونه زندگی می کنم.

Yes, this is how you live.

بله، شما اینگونه زندگی می کنید.

We only buy things when they wear out.

ما فقط وقتی چیزهایی را می خریم که فرسوده شوند.

You would be a really good politician because you haven't just answered my question.

شما واقعاً سیاستمدار خوبی خواهید بود زیرا فقط به سؤال من پاسخ نداده اید.

So how how do we.

پس چگونه ما.

Well, you have an economy if nobody's buying anything, if they are buying things because,

خوب، اگر کسی چیزی نخرد، اگر چیزی بخرد، اقتصاد دارید ، زیرا،

you know, you don't buy things into I mean, I'm always buying things,

می دانید، شما چیزهایی را به داخل نمی خرید، منظورم این است که من همیشه دارم چیزهایی می خرم،

but I don't buy things until they wear out like with clothes.

اما تا زمانی که چیزهایی مانند فرسوده نشوند، نمی خرم. پوشیده.

I mean, I've had this ten years.

منظورم این است که من این ده سال است.

I'll keep it for another ten years.

ده سال دیگه نگهش میدارم

So eventually you have to replace things.

بنابراین در نهایت باید چیزهایی را جایگزین کنید.

It's just there won't be so many new things being bought, but you need growth.

فقط چیزهای جدید زیادی خریداری نمی شود، اما شما نیاز به رشد دارید.

All right. Well, they see the problem.

خیلی خوب. خوب، آنها مشکل را می بینند.

The trouble is the growth is too high.

مشکل اینجاست که رشد خیلی زیاد است.

We're expecting too high growth in the economy.

ما انتظار رشد بسیار بالایی در اقتصاد داریم.

So it would come down for a while.

بنابراین برای مدتی پایین می آمد.

We've certainly put an end to that.

ما مطمئناً به آن پایان داده ایم.

That's certainly coming to an end.

که قطعا به پایان می رسد.

So my it will not be popular with business leaders

بنابراین، در بین رهبران تجاری محبوبیت نخواهد داشت

and so I would never get voted in if that was on my manifesto

و بنابراین اگر در مانیفست من بود هرگز به آن رأی نمی‌دادم،

because business leaders will be thinking, how are we going to make any money if Mr.

زیرا رهبران تجاری به این فکر می‌کردند که اگر آقای

Steve is encouraging people to keep things and only buy them when they were right?

استیو مردم را تشویق به نگه‌داشتن چیزها می‌کند، چگونه می‌توانیم درآمد کسب کنیم. فقط زمانی آنها را بخرید که درست بودند؟

And that's the reason why we have a billionaire as our Prime Minister.

و این دلیلی است که ما یک میلیاردر به عنوان نخست وزیر داریم.

That's it. Basically

خودشه. اساساً

him, his father, who also

او، پدرش، که اتفاقاً او نیز

happens to be a very wealthy and his wife and their family, very wealthy.

بسیار ثروتمند است و همسرش و خانواده آنها بسیار ثروتمند هستند.

So that's it's all about it's all about wealth making more money,

بنابراین همه چیز در مورد ثروت است ، پول بیشتر،

being wealthy, being more wealthy, having more money, creating more wealth.

ثروتمند بودن، ثروتمندتر بودن، داشتن پول بیشتر، ایجاد ثروت بیشتر.

Well, but not not sharing it.

خوب، اما آن را به اشتراک نمی گذاریم.

No. When no one else gets it.

نه. وقتی هیچ کس آن را دریافت نمی کند.

Just just those that 1% as we call them.

فقط آنهایی که به قول ما 1% هستند.

Yes. So

آره.

the when uh, yes, a third of food is wasted

پس وقتی اوه، بله، یک سوم غذا هدر می‌رود،

because people throw out food well before it's on sale to buy too much.

زیرا مردم قبل از فروش مواد غذایی را بیرون می‌ریزند تا زیاد بخرند.

Yes, but that can also be aimed at businesses

بله، اما می‌تواند برای کسب‌وکارهایی باشد

who want you to go to their supermarkets and fill your basket

که می‌خواهند شما به سوپرمارکت‌های آنها بروید و سبد خود را

full of things that will be out of date

پر از چیزهایی کنید که تاریخ گذشته

or go rotten in just two or three days time.

یا در عرض دو یا سه روز فاسد می‌شوند.

So it once again, it is a very it's almost self-destructive.

بنابراین، یک بار دیگر ، بسیار تقریباً خود ویرانگر است.

I always think capitalism is self-destructive

من همیشه فکر می‌کنم سرمایه‌داری خود ویرانگر است،

because you always need to have things breaking

زیرا شما همیشه نیاز دارید که

or things being updated or things becoming old

چیزهایی در حال خراب شدن یا به روز شدن یا قدیمی شدن یا پوسیده شدن چیزهایی باشید

or rotten for for for people to keep buying.

تا مردم به خرید ادامه دهند.

But it's it's seen think that, you know, appliances

اما دیده می‌شود که فکر می‌کنید، می‌دانید، لوازم خانگی

they often say appliances are made to break down

که اغلب می‌گویند لوازم خانگی برای خراب شدن ساخته شده‌اند،

so that you have to change them every so many years,

به‌طوری که مجبورید هر چند سال یکبار آن‌ها را عوض کنید،

which that is cannot be good long term.

که در درازمدت نمی‌تواند خوب باشد.

I mean, people are always somebody might say

منظورم این است که مردم همیشه ممکن است بگویند

that, you know, if I do this, people are going to lose their jobs.

که، می دانید، اگر من این کار را انجام دهم، مردم شغل خود را از دست خواهند داد.

Well, they might some people might lose their jobs for a period of time.

خب، ممکن است برخی افراد برای مدتی شغل خود را از دست بدهند.

If you're not making so much new stuff.

اگر چیزهای جدید زیادی نمی سازید.

But there could be other jobs created in other areas.

اما ممکن است مشاغل دیگری در حوزه های دیگر ایجاد شود.

And let's face it, there weren't there wasn't mass unemployment.

و اجازه دهید با آن روبرو شویم، بیکاری گسترده وجود نداشت.

When my parents were growing up.

وقتی پدر و مادرم در حال بزرگ شدن بودند.

There were enough jobs for everybody.

شغل به اندازه کافی برای همه وجود داشت.

Well, I think at that time, manufacturing was not global.

خب، من فکر می کنم در آن زمان، تولید جهانی نبود.

It was all in.

We had a car industry in this country.

ما در این کشور صنعت خودرو داشتیم.

Yes. Well, that's where.

آره. خب همین جاست

Yes, well, yes.

بله، خوب، بله.

We had a coal industry.

ما صنعت زغال سنگ داشتیم.

We had a steel industry in this country.

ما در این کشور صنعت فولاد داشتیم.

So we had a lot of manufacturing.

بنابراین ما تولیدات زیادی داشتیم.

Now, where I still don't know what we actually make in this country.

حالا، جایی که من هنوز نمی دانم در این کشور واقعاً چه می سازیم.

What very little what do we make?

ما چه چیزهای کمی درست می کنیم؟

Do we have manufacturing?

آیا ما تولید داریم؟

I know we have lots of small factories and small,

من می دانم که ما تعداد زیادی کارخانه کوچک و کوچک داریم،

but we don't have big, big factories,

اما ما کارخانه های بزرگ و بزرگ،

British factories, British owned factories making things.

کارخانه های بریتانیایی، کارخانه های متعلق به بریتانیایی ها نداریم.

I know there are lots companies from other countries here

من می دانم که شرکت های زیادی از کشورهای دیگر

because of certain subsidies and kickbacks.

به دلیل یارانه ها و رشوه های خاص در اینجا وجود دارد.

You're right, we don't have the big industries that we used to when we were growing up.

درست می گویید، ما صنایع بزرگی را که در دوران رشد داشتیم، نداریم.

You know, we had we had our own thriving steel industry, car industry,

می دانید، ما صنعت پررونق فولاد خودمان، صنعت خودروسازی،

all the big industries that we had that now most of those,

تمام صنایع بزرگی را داشتیم که اکنون بیشتر آنها،

like a lot of countries like certainly like America, have done all that.

مانند بسیاری از کشورها مانند آمریکا، همه این کارها را انجام داده اند.

Manufacturing has gone to areas

تولید به مناطقی

of the world where it's much cheaper to produce those goods like China.

از جهان رفته است که تولید آن کالاها بسیار ارزان تر است، مانند چین.

And that's

و

you know, we could create

می دانید، اگر این تولید را در اینجا داشتیم، می توانستیم

a lot of new jobs back here if we had that manufacturing back here.

مشاغل جدید زیادی در اینجا ایجاد کنیم.

But they're going to cost more. Yes.

اما آنها هزینه بیشتری خواهند داشت. آره.

So it encourages well, if the goods cost more, then that would encourage us to keep them for longer.

بنابراین خوب است، اگر کالاها قیمت بیشتری داشته باشند، ما را تشویق می کند که آنها را برای مدت طولانی تری نگه داریم.

And it would encourage manufacturers to develop products

و تولیدکنندگان را تشویق می‌کند تا محصولاتی تولید کنند

that lasted longer so that your when you pay them the money,

که دوام بیشتری داشته باشند، به طوری که وقتی پول را به آن‌ها می‌پردازید

the more money for that product, you know, it's going to last a long time.

، پول بیشتری برای آن محصول خواهید داشت، می‌دانید که برای مدت طولانی دوام می‌آورد.

Our kitchen here,

آشپزخانه ما اینجا،

Mr. Duncan, we've got appliances that are over

آقای دانکن، ما لوازمی داریم که بیش از

30 years old and they're still working

30 سال قدمت دارند و هنوز هم کار می کنند،

because they were made in a time, obviously, when

زیرا در زمانی ساخته شده اند، بدیهی است

they were better made.

که بهتر ساخته شده اند.

Well, they were made in Germany.

خوب، آنها در آلمان ساخته شده اند.

Yes. We we didn't put these in.

آره. ما اینها را وارد نکردیم.

They're quite expensive

آنها لوازم بسیار گران قیمتی هستند

appliances that

که

whoever had this house before put in

هرکس قبلاً این خانه را داشته است آنها را گذاشته است

and the freight said well over 30 years old, the fridge is whatever they

و حمل بار گفته است که بالای 30 سال عمر دارد ، یخچال همان چیزی است که

you're still going and such would we wouldn't want it to break yet. Yes.

شما هنوز می روید و ما چنین نمی کنیم. هنوز می خواهم آن را بشکند آره.

So we have a dishwasher that must be at least 35 years old.

بنابراین ما یک ماشین ظرفشویی داریم که باید حداقل 35 سال عمر داشته باشد.

Yeah, but it was in this house when we moved here and we still use it and it's all made in Germany because.

بله، اما زمانی که به اینجا نقل مکان کردیم در این خانه بود و هنوز هم از آن استفاده می کنیم و همه آن در آلمان ساخته شده است زیرا.

Well there you go.

خوب شما بروید.

And it was probably very expensive at the time also.

و احتمالاً در آن زمان بسیار گران بود.

Yeah, there we go.

آره، ما می رویم.

Next time you've just you've just given us that wonderful quote from Churchill,

دفعه بعد که همین نقل قول فوق العاده از چرچیل را به ما دادید،

capitalism is the worst form of economy format except for all the others.

سرمایه داری بدترین شکل اقتصاد است به جز همه موارد دیگر.

And so that's it is well, it's the best of the worst.

و بنابراین این خوب است، بهترین از بدترین هاست.

It's the best of the worst.

این بهترین از بدترین است.

There is no but I think if you just encourage people

چیزی وجود ندارد، اما من فکر می‌کنم اگر مردم را به همان روشی که مردم را تشویق می‌کنند تشویق کنید،

in the same way of incentivising people to

I know I'm going on about this a lot. Yes.

می‌دانم که این موضوع را زیاد دنبال می‌کنم. آره.

But I think that's the way to a more sustainable

اما من فکر می کنم که این راهی است برای یک

way of life.

زندگی پایدارتر.

Yes. But I think I think the level of living would drop

آره. اما فکر می‌کنم سطح زندگی به

because of that, because at some point, this is it's a word

همین دلیل کاهش می‌یابد، زیرا در برخی موارد، این کلمه‌ای

that was used a few years ago, way back in the early 2000.

است که چند سال پیش، در اوایل سال 2000 استفاده می‌شد.

And we talked about peak peak.

و ما در مورد اوج پیک صحبت کردیم.

So when we talk about something peak, we mean the highest point

بنابراین وقتی در مورد اوج چیزی صحبت می کنیم، منظورمان بالاترین نقطه

that it reaches before it starts to fall again.

ای است که قبل از شروع دوباره سقوط به آن می رسد.

And that's the problem.

و مشکل همین است.

The problem with capitalism is the peak

مشکل سرمایه داری این است که اوج

always has to rise a little bit.

همیشه باید کمی افزایش یابد.

So each year you always have to have that peak, but it always has to be a little higher.

بنابراین هر سال شما همیشه باید آن اوج را داشته باشید، اما همیشه باید کمی بالاتر باشد.

It's a bit it's a bit like climbing a mountain.

کمی شبیه بالا رفتن از کوه است.

And then you have to always find a new mountain that is higher than the one you just climbed.

و سپس باید همیشه کوه جدیدی را پیدا کنید که بالاتر از کوهی باشد که اخیراً صعود کرده اید.

But eventually there won't be any more mountains that are higher.

اما در نهایت دیگر کوهی که بالاتر باشد وجود نخواهد داشت.

And that's it.

و بس.

Then you've reached your peak.

سپس به اوج خود رسیده اید.

I think economics has that same problem.

فکر می کنم اقتصاد هم همین مشکل را دارد.

You might see that with things like

شما ممکن است ببینید که در مورد چیزهایی مانند

mobile phones, cell phones, smartphones

تلفن های همراه، تلفن های همراه، تلفن های هوشمند

that has suffered over the past five

که در طول پنج

or maybe even ten years because people are not changing their phones.

یا شاید حتی ده سال گذشته آسیب دیده اند زیرا مردم تلفن های خود را تغییر نمی دهند.

They don't feel as if they want to keep buying new phones.

آنها احساس نمی کنند که می خواهند به خرید تلفن های جدید ادامه دهند.

And let's face it, some of them are £800,

و اجازه دهید با آن روبرو شویم، برخی از آنها 800 پوند،

£1,000 every year.

1000 پوند هر سال هستند.

Who's doing that?

چه کسی این کار را می کند؟

No one.

هیچکس.

So we have to avoid that peak.

پس باید از آن قله دوری کنیم.

It always has to keep going up slightly year.

همیشه باید سالانه اندکی افزایش یابد.

They already are already saying that, you know,

آنها قبلاً می‌گویند که، می‌دانید

the generation that had it the best

، نسلی که بهترین‌ها را داشتند

or the ones that grew up after the war,

یا آن‌هایی که بعد از جنگ بزرگ شدند،

I agree in of quality of life and ability to to to grow.

من با کیفیت زندگی و توانایی رشد موافقم.

Well the baby boomers the baby boomers, which I'm you know, I'm

خوب بچه‌ها بچه‌های بومی را افزایش می‌دهند، که من می‌دانم، من

a baby boomer, in effect,

یک بچه‌ساز هستم، در واقع،

I because, you know, we were able to buy a house

چون، می‌دانید، ما توانستیم به راحتی خانه بخریم

quite easily.

.

You know, I was able to buy a house.

میدونی تونستم خونه بخرم

And I had my first job.

و من اولین کارم را داشتم.

They were quite affordable then.

آنها در آن زمان کاملاً مقرون به صرفه بودند.

I wasn't earning a lot of money, but I was able to buy a house.

درآمد زیادی نداشتم اما توانستم خانه بخرم.

But now I couldn't if I was starting on the wages

اما حالا نمی‌توانستم اگر

did in relative terms in my twenties now I wouldn't be able to buy a house now.

در بیست سالگی‌ام دستمزد نسبی را شروع می‌کردم، حالا نمی‌توانستم خانه بخرم.

When I bought my first house it was probably worth three times what my annual wage was.

وقتی اولین خانه ام را خریدم احتمالاً سه برابر دستمزد سالانه ام ارزش داشت.

But now it's.

اما الان هست.

It's five, six, seven times.

پنج، شش، هفت بار است.

Yeah, well, everything's just spiralled out of control.

بله، خوب، همه چیز از کنترل خارج شده است.

Yeah.

That's capitalism going wrong. Yes.

آره

این است که سرمایه داری اشتباه می کند. آره.

Houses are too expensive.

خانه ها خیلی گران هستند.

People can't even afford to buy their first house.

مردم حتی نمی توانند خانه اول خود را بخرند.

Never mind, never mind.

مهم نیست، مهم نیست.

Go up the property ladder, the building up that wealth

از نردبان ملک بالا بروید، ساختن آن ثروت

now is going to be very difficult for for a young generation.

اکنون برای نسل جوان بسیار دشوار خواهد بود.

It's very hard to get on.

سوار شدن خیلی سخته

It's very hard to get on that ladder. Yes.

رفتن روی آن نردبان خیلی سخت است. آره.

So you can start to you start off

بنابراین می توانید به

normally with a very small property, a small flat or a very small property,

طور معمول با یک ملک بسیار کوچک، یک تخت کوچک یا یک ملک بسیار کوچک شروع کنید

and then you slowly climb that ladder.

و سپس به آرامی از آن نردبان بالا بروید.

But many people now are still are still having to to rent

اما بسیاری از مردم در حال حاضر هنوز مجبورند اجاره کنند

or even stay at home with their parents.

یا حتی با والدین خود در خانه بمانند.

Yeah.

So I'm not saying don't get me wrong, I've seen some of the comments, don't get me wrong.

آره

بنابراین من نمی گویم اشتباه نکنید، من برخی از نظرات را دیده ام، اشتباه نکنید.

I'm not saying we shouldn't be manufacturing anything.

من نمی گویم ما نباید چیزی تولید کنیم.

I'm just saying that when we do make things,

من فقط می گویم که وقتی ما چیزهایی می سازیم،

we should be looking at building high quality things that last a long time

باید به دنبال ساخت چیزهایی با کیفیت بالا باشیم که مدت طولانی

so the companies can still make money.

دوام می آورند تا شرکت ها همچنان بتوانند درآمد داشته باشند.

But we don't want to be constantly

اما ما نمی‌خواهیم دائماً در حال

smelting iron, to constantly make new appliances when we could actually make very good quality

ذوب آهن باشیم، دائماً وسایل جدیدی بسازیم، در حالی که می‌توانیم در واقع وسایلی با کیفیت بسیار خوب

ones, keep them for longer, but pay a bit more for them.

بسازیم، آنها را برای مدت طولانی‌تری نگه داریم، اما کمی بیشتر برای آنها بپردازیم.

And that's what I want to encourage.

و این چیزی است که من می خواهم تشویق کنم.

But probably one won't happen because.

اما احتمالاً یک اتفاق نمی افتد زیرا.

No, no President, no leader of any

نه، هیچ رئیس‌جمهوری، هیچ رهبر هیچ

party is going to get into power by saying

حزبی با گفتن

that he wants to encourage people to to buy less things.

اینکه می‌خواهد مردم را تشویق کند که چیزهای کمتری بخرند، به قدرت نمی‌رسند.

Yeah, that's never to be popular.

بله، این هرگز محبوب نیست.

But what I find interesting, this this also crosses into the environmental thing as well.

اما چیزی که به نظر من جالب است این است که این موضوع به محیط زیست نیز وارد می شود.

Well that yeah, that was I don't want to talk about this, by the way.

خب، بله، اتفاقاً نمی‌خواهم در این مورد صحبت کنم.

So I'm just going to mention this briefly.

بنابراین من فقط قصد دارم به طور خلاصه به این موضوع اشاره کنم.

Three.

سه.

Yes, because I've got I've got a whole subject right where they don't say, right.

بله، چون من دارم، یک موضوع کامل دارم درست در جایی که آنها نمی گویند، درست است.

Let me just explain this quickly why it's still in my head.

اجازه دهید این را سریع توضیح دهم که چرا هنوز در ذهن من است.

It's a little bit like the environmental thing.

کمی شبیه محیط زیست است.

There has to be some sort of compromise

باید نوعی سازش وجود داشته باشد

and no one is willing to give their warm

و هیچ کس حاضر نباشد

houses, their expensive devices, the big TVs,

خانه های گرم خود، دستگاه های گران قیمت خود، تلویزیون های بزرگ،

their nice car or any car or any vehicle

ماشین خوب خود یا هر ماشین یا هر وسیله دیگری را

to make the world better, because somewhere you have to have compromise.

بدهد تا دنیا را بهتر کند، زیرا در جایی باید سازش داشته باشید.

And when we say compromise in politics,

و وقتی می گوییم سازش در سیاست

it is always a bad thing always.

، همیشه چیز بدی است.

So if you really do want to save the planet,

بنابراین اگر واقعاً می خواهید سیاره زمین را نجات دهید

you have to stop driving.

، باید رانندگی را متوقف کنید.

You have to stop having this more extreme than than mine.

شما باید از داشتن این افراطی تر از من دست بردارید.

I didn't say that. No, I'm not saying that.

من این را نگفتم. نه، من این را نمی گویم.

No. Again, I think that you've just listened to what said.

نه. باز هم، من فکر می کنم که شما فقط به آنچه گفته شد گوش داده اید.

I'm not saying that's what has to happen.

من نمی گویم این چیزی است که باید اتفاق بیفتد.

I said how it correlates with the changes

من گفتم که چگونه با تغییراتی

that people might want to make, but they never will.

که مردم ممکن است بخواهند ایجاد کنند، ارتباط دارد، اما هرگز انجام نمی دهند.

So I'm actually agreeing with you, Steve.

بنابراین من در واقع با شما موافقم، استیو.

I'm actually not going again.

در واقع من دیگر نمی روم.

But it is so.

اما اینطور است.

So you have to make changes that make everyone's life a little bit worse.

بنابراین باید تغییراتی ایجاد کنید که زندگی همه را کمی بدتر کند.

But no one's ever going to vote for that, ever.

اما هیچ کس هرگز به آن رای نخواهد داد.

And that's the reason why we are here now with everything going on.

و این دلیلی است که ما اکنون اینجا هستیم و همه چیز در جریان است.

And at some point you cannot keep driving a system

و در برخی مواقع نمی توانید سیستمی را هدایت کنید

whereby you are encouraging people to constantly buy new things

که به موجب آن مردم را تشویق می کنید که دائماً چیزهای جدید بخرند

and manufacture new things at an ever increasing rate.

و چیزهای جدید را با سرعت روزافزون تولید کنند.

And the population is going up in more poor countries.

و جمعیت در کشورهای فقیرتر در حال افزایش است.

I want to get have that same quality of life.

من می خواهم همان کیفیت زندگی را داشته باشم.

At some point

در نقطه ای

the system will break, but that probably be what will happen.

سیستم خراب می شود، اما احتمالاً این اتفاق خواهد افتاد.

It will break.

خواهد شکست.

And then I don't think it will because now we're already talking about countries

و پس از آن، فکر نمی‌کنم اینطور شود، زیرا اکنون در مورد کشورهایی که در حال ظهور هستند صحبت می‌کنیم

coming up, Africa is going to be

، آفریقا از نظر

the biggest country

economically over the next ten or 15 years.

اقتصادی در ده یا ۱۵ سال آینده بزرگترین کشور خواهد بود.

And it sounds crazy.

و دیوانه کننده به نظر می رسد.

And India. Well, yes, I'm just yeah.

و هند. خوب، بله، من فقط بله هستم.

Yes, I'm just talking about the far future.

بله، من فقط در مورد آینده دور صحبت می کنم.

Africa is still seen as a country

آفریقا هنوز به عنوان یک کشور

or sorry, a continent that doesn't really

یا متأسفم، قاره ای که واقعاً

have any interest in world economics.

هیچ علاقه ای به اقتصاد جهانی ندارد دیده می شود.

It's going to be a big place because China over the past ten or 15 years have been

این مکان بزرگی خواهد بود زیرا چین در ده یا 15 سال گذشته

putting so much money into Africa and China

پول زیادی را به آفریقا اختصاص داده است و چین

never does anything without wanting something in return.

هرگز بدون اینکه چیزی در ازای آن بخواهد کاری انجام نمی دهد.

So I think I think the country to also the continent to look at

بنابراین فکر می‌کنم این کشور به قاره هم باید

with all of the countries that make up Africa.

با همه کشورهایی که آفریقا را تشکیل می‌دهند نگاه کرد.

And it's a pretty big continent, trust me.

و این یک قاره بسیار بزرگ است، به من اعتماد کنید.

It's going to be Africa.

قرار است آفریقا باشد.

Yeah, well, that is the danger now.

آره خب الان خطر همینه

Anyway, let's keep going on about what that means.

به هر حال، بیایید به معنای آن ادامه دهیم.

You know, the danger is that lots of poor countries now, of course,

می دانید، خطر این است که اکنون بسیاری از کشورهای فقیر ، البته،

want the same quality of life as the West.

خواهان کیفیت زندگی مشابه غرب هستند.

So we've only scratched the surface in terms

بنابراین ما فقط سطح را

of what could possibly be in the in the in the future.

از نظر آنچه که در آینده ممکن است در آینده رخ دهد خراشیده ایم.

So I don't know how it's sustained, how it is sustainable.

بنابراین من نمی دانم چگونه پایدار است، چگونه پایدار است.

That is not a question for us to answer that.

این سوالی نیست که ما به آن پاسخ دهیم.

It's a question for future generations too.

این یک سوال برای نسل های آینده نیز هست.

So yeah,

بنابراین بله،

and this leading

و این منجر به

somewhere now is what is leading to is need going, right?

جایی در حال حاضر چیزی است که منجر به نیاز به رفتن است، درست است؟

So that you can carry on doing what you originally planned to do.

تا بتوانید کاری را که در ابتدا برنامه ریزی کرده اید انجام دهید.

No, I didn't think I didn't think we're going to be here for one

نه، فکر نمی‌کردم فکر نمی‌کردم

and a half hours talking here.

یک ساعت و نیم اینجا باشیم و اینجا صحبت کنیم.

Yeah, that's it. Yeah.

درسته خودشه. آره

I mean, they do think there is going to be a a problem with world

منظورم این است که آنها فکر می کنند در آینده مشکلی با

populations in the future because there are more and more old people.

جمعیت جهان وجود خواهد داشت زیرا افراد مسن روز به روز بیشتر می شوند.

Yes, less.

بله، کمتر.

Unless unless young people.

مگر اینکه جوانان.

That's literally what I said earlier.

این به معنای واقعی کلمه همان چیزی است که قبلاً گفتم.

Yeah.

So that, you know, it's so evolved that say you've got to say the old older

آره

به طوری که، می دانید، آنقدر تکامل یافته است که می گویید باید بگویید

people aren't working anymore, not putting anything back in.

افراد مسن دیگر کار نمی کنند، چیزی را دوباره وارد نمی کنند.

But somehow the fewer and fewer proportion of young people have got a

I've got to pay for that lifestyle, the health care and everything

پرداخت هزینه برای سبک زندگی ، مراقبت های بهداشتی و هر آنچه

in it, pensions of more of older people.

در آن وجود دارد، مستمری بیشتر افراد مسن.

So I mean, we're going to be coming into that. So.

بنابراین منظورم این است که ما وارد آن خواهیم شد. بنابراین.

Well, let's just hope they'll carry on paying for my pension for a lot longer yet.

خوب، فقط امیدواریم که آنها همچنان به پرداخت حقوق بازنشستگی من برای مدت طولانی تری ادامه دهند.

And on that note, Mr. Duncan, I will say farewell.

و در این یادداشت، آقای دانکن، من خداحافظی می کنم.

Thank you, Steve, to you all.

متشکرم، استیو، از همه شما.

And so now so this is what happens when.

و بنابراین در حال حاضر پس این چیزی است که اتفاق می افتد زمانی.

I let Steve talk. Yes.

به استیو اجازه دادم حرف بزند. آره.

So we end up with being here

بنابراین ما در نهایت به

with Steve for one hour and 10 minutes of Steve.

مدت یک ساعت و 10 دقیقه با استیو اینجا هستیم.

So do you want more of this or less of this?

پس آیا بیشتر از این می خواهید یا کمتر؟

This is what

این کاری است که

you've done is now you're trying to you're giving me free rein today

شما انجام داده‌اید، این است که اکنون سعی می‌کنید امروز به من اختیار بدهید

so that you then get people complaining and saying, oh, why did you let Mr.

تا بعد از آن مردم شکایت کنند و بگویند، آه، چرا به آقای استیو اجازه دادید

Steve go on and on and on? It was so boring.

ادامه دهد و ادامه دهد؟ خیلی خسته کننده بود

Yeah, well, this is it.

آره خب همینه

This is what I use this for. I know what you're doing, Mr..

این چیزی است که من از این استفاده می کنم. من میدونم داری چیکار میکنی آقای... نمیدونی

You don't. You know what? I'm not. I'm not.

. میدونی چیه؟ من نیستم. من نیستم.

I'm not just a pretty face.

من فقط یک چهره زیبا نیستم.

I'm giving I'm giving you the freedom because you

من به شما آزادی می دهم، زیرا شما

then want to tip it the other way so that people can complain.

می خواهید آن را برعکس کنید تا مردم شکایت کنند.

There is no you can say, yes, I was right. Yes.

نمی توان گفت، بله، من درست گفتم. آره.

Doing that. That's the problem.

انجام دادن آن. مشکل همینه

When you don't know when to stop the sentence, that's the problem.

وقتی نمی دانید چه زمانی جمله را متوقف کنید، مشکل همین است.

You can say anything you want, but brevity is the soul

شما می توانید هر چیزی که می خواهید بگویید، اما ایجاز،

of well, I don't know, you started the quote, Mr.

روح چاه است، نمی دانم، نقل قول را شروع کردید، آقای

Jukes, but it's Shakespeare.

جوکس، اما شکسپیر است.

So be brief, keep it short, less, less sometimes is more.

پس مختصر باشید، آن را کوتاه کنید، کمتر، گاهی اوقات کمتر، بیشتر است.

I know. I know what he's trying to do. And you do too.

میدانم. من می دانم که او سعی دارد چه کاری انجام دهد. و شما نیز انجام دهید.

Anyway, I should say Alger farewell

به هر حال، من باید الجر خداحافظی کنم

and see you all on Sunday, assuming that you won't be back.

و همه شما را یکشنبه ببینم، به فرض که دیگر برنگردید.

Well, of course.

But no one said they don't want you back.

خوب البته.

اما هیچ کس نگفت که تو را نمی‌خواهد.

But you're hoping they will.

اما شما امیدوارید که آنها این کار را انجام دهند.

I know you're hoping people will say, Oh, will you shut Mr.

من می دانم که امیدوارید مردم بگویند، اوه، آیا شما دهان آقای

Steve up?

He he went on and on and on too much.

استیو را می بندید؟

او خیلی زیاد رفت و آمد و رفت.

You really are digging a hole for yourself here.

واقعا اینجا برای خودت چاله می کنی.

No, no one's saying that.

نه، کسی این را نمی گوید

They might say it now. You've suggested

شاید الان بگویند شما پیشنهاد کرده اید که

sometimes it's best not to say certain things.

گاهی اوقات بهتر است برخی چیزها را نگویید.

It's like me saying, Shall I carry on doing my live streams?

مثل این است که بگویم، آیا به پخش زنده خود ادامه دهم؟

And then suddenly a thousand people say they don't want me to and 80 say they do.

و ناگهان هزار نفر می گویند که من را نمی خواهند و 80 نفر می گویند که دوست دارند.

So you have to be careful not to open those those cans of worms

بنابراین باید مراقب باشید که آن قوطی کرم ها را باز

because you can bring more trouble on yourself.

نکنید زیرا می توانید دردسرهای بیشتری را برای خود به ارمغان بیاورید.

VETE has made a funny joke earlier about a patient

VETE قبلاً یک جوک خنده‌دار در مورد اینکه یک بیمار

goes to the doctor and the doctor says, Oh, you're

نزد دکتر می‌رود و دکتر می‌گوید، اوه،

you're fat and overweight.

شما چاق هستید و اضافه وزن دارید، ساخته است.

And then the patient is my if he got anything else

و بعد بیمار من است اگر چیز دیگری به دست آورد

you can say me and he says, but yes, you're ugly as well.

می توانید به من بگویید و او می گوید، اما بله، شما هم زشت هستید.

Well, that was a funny joke.

خب شوخی بامزه ای بود

You got anything else to say to me?

چیز دیگری برای گفتن به من دارید؟

Mean a second opinion? Yes, that's it.

یعنی نظر دوم؟ آره همینه.

Have you got a second opinion?

آیا نظر دومی دارید؟

And the doctor said you're ugly as well.

و دکتر گفت تو هم زشتی

You tell jokes so badly.

خیلی بد جوک میگی

But I like you anyway.

اما به هر حال من تو را دوست دارم.

Right.

Well, they come back next week to the Vegas room and enjoy the comedy style of Mr.

درست.

خوب، آنها هفته آینده به اتاق وگاس باز می گردند و از سبک کمدی آقای استیو لذت می برند

Steve,

،

where he tells jokes in the worst

جایی که او جوک ها را به بدترین شکل

possible way, but have already read in these terms a joke.

ممکن تعریف می کند، اما قبلاً با این اصطلاحات یک جوک خوانده اند.

No, Mr.

نه

to be tested.

آقا تست بشه

Jokes.

جوک.

Please don't, please don't go, says Duran. Jose Diaz.

دوران می گوید لطفا نرو لطفا نرو. خوزه دیاز

Rhetoric

بلاغت

does. That means me not to go. Oh,

انجام می دهد. یعنی من نروم اوه،

he seems to think he's fine.

به نظر می رسد او فکر می کند که خوب است.

I think he's singing a song, actually.

من فکر می کنم او در واقع یک آهنگ می خواند.

Yeah, but I think it's applying to me anyway.

بله، اما فکر می کنم به هر حال برای من صدق می کند.

By Casey in the Sunshine Band.

توسط کیسی در گروه Sunshine.

Please don't go.

لطفا نرو

Don't go anyway.

به هر حال نرو

See you on Sunday.

یکشنبه می بینمت.

I am going and I'll see you all on Sunday.

من میرم و یکشنبه همه شما رو میبینم.

Have a nice time.

اوقات خوبی داشته باشی.

Thank you, Mr. Steve. And there he goes.

ممنون آقای استیو. و آنجا می رود.

Mr. Steve left the building.

آقای استیو ساختمان را ترک کرد.

Oh, dear.

اوه عزیزم.

That was that was a lot of work,

این خیلی کار بود،

if you're just showing tuned in.

اگر فقط در حال نمایش هستید.

If you just clicked on my big fat face.

اگر فقط روی صورت چاق من کلیک کردید.

Hello, everyone.

سلام به همه

Welcome.

خوش آمدی.

It's English addict

این معتاد انگلیسی

with me,

با من است،

Mr. Duncan, on the Wednesday afternoon, 3:35 p.m.

آقای دانکن، بعد از ظهر چهارشنبه، ساعت 3:35 بعد از ظهر.

here.

اینجا.

I don't know what time.

It is where you are because I'm not there.

نمیدونم ساعت چنده

اینجا جایی است که تو هستی چون من آنجا نیستم.

You see, I'm here instead.

می بینید، من اینجا هستم.

Thank you, Steve.

متشکرم، استیو.

He will be back with us on Sunday, of course.

البته او یکشنبه با ما بازخواهد گشت.

2 hours on.

2 ساعت قبل

I was going to talk about a big subject today, containers.

امروز قرار بود در مورد یک موضوع بزرگ صحبت کنم ، کانتینرها.

So we are going to do this

بنابراین ما این کار را تا زمانی انجام می دهیم

until well

it looks as if we will be continuing till 4:00.

که به نظر می رسد تا ساعت 4:00 ادامه خواهیم داد.

So I hope you don't mind. I'm embarrassed.

پس امیدوارم مشکلی نداشته باشی من خجالت می کشم.

Sorry about that.

از این بابت متاسفم.

But it is Steve's fault because he likes talking a lot.

اما این تقصیر استیو است زیرا او دوست دارد زیاد صحبت کند.

Here we go, then.

پس ما اینجا می رویم.

Container words and phrases.

کلمات و عبارات ظرف.

After everything we've been talking about and looking at

بعد از همه چیزهایی که در مورد آن صحبت کردیم و به

this, this seems very basic

این موضوع نگاه کردیم، این بسیار ابتدایی و آسان به نظر می رسد

and easy.

.

But we will do it anyway because I spent all morning preparing it.

اما به هر حال این کار را انجام خواهیم داد زیرا تمام صبح را صرف تهیه آن کردم.

Container words and phrases.

کلمات و عبارات ظرف.

A container is an object used for holding or storing.

کانتینر شیئی است که برای نگهداری یا نگهداری استفاده می شود.

So when we talk about a container,

بنابراین هنگامی که ما در مورد یک ظرف صحبت می کنیم،

something that is contained, it is in

چیزی که در آن قرار دارد، در

or it is being held within something.

آن است یا در درون چیزی نگه داشته می شود.

So we often talk about the word contain.

بنابراین ما اغلب در مورد کلمه حاوی صحبت می کنیم.

If you are holding something in one place or maybe in

اگر مثلاً چیزی را در یک مکان یا شاید در

some sort of container, for example, you might have

نوعی ظرف نگه می‌دارید، ممکن است

different types

انواع مختلفی

of container and we will be looking at those in a few moments.

از کانتینر داشته باشید و ما تا چند لحظه دیگر آن‌ها را بررسی خواهیم کرد.

Containers come in all shapes and sizes,

ظروف در اشکال و اندازه های مختلف هستند

and that's what we're going to look at right now.

و این چیزی است که ما در حال حاضر به بررسی آن خواهیم پرداخت.

Would you like to look at today's first container?

آیا می خواهید به اولین ظرف امروز نگاه کنید؟

You would.

شما می خواهید.

Okay.

باشه.

I bet you are so glad that you waited for this.

شرط می بندم خیلی خوشحالید که منتظر این بودید.

Today's first container is

اولین ظرف امروزی

a bucket.

یک سطل است.

Bucket?

I love that word because it sounds a little bit like

سطل؟

من این کلمه را دوست دارم زیرا کمی شبیه

a type of swear word.

یک نوع فحش است.

You can say bucket.

می توان گفت سطل.

I walked along the road and I kicked the bucket

در امتداد جاده راه افتادم و با لگد به سطلی

that was standing in front of me.

که جلوی من ایستاده بود زدم.

There are many phrases connected to a bucket, a container

عبارات زیادی به یک سطل متصل است، ظرفی

that you normally use to carry water.

که معمولاً برای حمل آب از آن استفاده می کنید.

You might carry other things in a bucket, you might carry milk,

شما ممکن است چیزهای دیگری را در یک سطل حمل کنید، ممکن است شیر ​​حمل کنید

you might carry oil or petrol.

، ممکن است روغن یا بنزین حمل کنید.

Probably best not to though.

شاید بهتر باشد که این کار را نکنید.

Please don't carry petrol in a bucket.

لطفا بنزین را در سطل حمل نکنید.

Suddenly, suddenly. I wish I hadn't said that.

ناگهان، ناگهان. کاش این را نگفته بودم.

So never carry petrol in a bucket please.

پس لطفا هرگز بنزین را در سطل حمل نکنید.

Of course you can kick the bucket.

البته می توانید به سطل لگد بزنید.

If a person kicks the bucket, it means that they have died.

اگر شخصی به سطل لگد بزند ، یعنی مرده است.

The person kicks the bucket.

شخص به سطل لگد می زند.

Any more phrases?

عبارات دیگری وجود دارد؟

Oh, there is.

اوه، وجود دارد.

Another phrase that we can use using the word bucket.

عبارت دیگری که می توانیم با استفاده از کلمه bucket استفاده کنیم.

You can have a bucket list.

شما می توانید یک لیست سطلی داشته باشید.

Have you ever heard of this?

تا به حال چیزی از این شنیده بودی؟

Have you heard of a bucket list?

آیا در مورد لیست سطلی شنیده اید؟

A bucket list is a selection of ambitions that are wished

فهرست سطلی مجموعه‌ای از جاه‌طلبی‌هایی است که آرزو

to be achieved in one's life.

می‌شود در زندگی فرد به آن دست یابد.

Basically, things you want to do before

اساساً، کارهایی که می خواهید قبل

you kick the bucket

از لگد زدن به سطل انجام

is your bucket list.

دهید، لیست سطل شما است.

So the bucket list of things that you want to do

بنابراین فهرست سطلی از کارهایی که می‌خواهید انجام دهید

before you leave this vale of tears forever,

قبل از اینکه برای همیشه از این دره اشک‌ها خارج شوید،

it is your bucket list.

این فهرست سطل شماست.

So that is a type of container.

پس آن یک نوع ظرف است.

Here is another container, one that is very common.

در اینجا یک ظرف دیگر وجود دارد که بسیار رایج است.

I would imagine that at least at least one of you watching today

تصور می‌کنم حداقل یکی از شما که امروز تماشا می‌کنید

has had one of these delivered to their house.

، یکی از اینها را به خانه‌اش تحویل داده باشد.

Yes, we are talking about the lovely box.

بله، ما در مورد جعبه دوست داشتنی صحبت می کنیم.

We can also use the word carton as well.

می توانیم از کلمه کارتن نیز استفاده کنیم.

So you can describe this thing as a box,

بنابراین می توانید این چیز را به عنوان جعبه،

box or carton.

جعبه یا کارتن توصیف کنید.

It is something that you put things in quite often

این چیزی است که شما در

for storage all these days, quite often

تمام این روزها اغلب چیزها را برای ذخیره سازی در آن قرار می دهید، اغلب

for delivering things.

برای تحویل چیزها.

We have left a parcel

ما بسته

or box or carton outside your house.

یا جعبه یا کارتن را بیرون از خانه شما گذاشته ایم.

So quite often these are used for delivering goods

بنابراین اغلب از اینها برای تحویل کالا

as a parcel.

به صورت بسته استفاده می شود.

But more commonly we will call these boxes or carton

اما معمولاً این جعبه ها یا کارتن ها را

something that is in

چیزی که در

a box.

یک جعبه هستند می نامیم.

There are some phrases we can use as well.

عباراتی نیز وجود دارد که می توانیم از آنها استفاده کنیم.

You might box in someone if you box in

ممکن است فردی را باکس کنید، اگر به

it means you force someone or something into a confined space

این معنی باشد که کسی یا چیزی را مجبور می‌کنید به یک فضای محدود

with no room to move around.

و بدون جایی برای حرکت در اطرافش وارد شود.

So if you box someone in,

بنابراین اگر کسی را داخل جعبه می‌کنید،

we are using that is a phrase to mean force

ما از این عبارت استفاده می‌کنیم به این معنی که

someone into a tight or enclosed

کسی را مجبور کنید به یک فضای تنگ یا بسته

or small space.

یا کوچک وارد شود.

You box them in.

شما آنها را داخل جعبه کنید.

I think there's another one as well.

من فکر می کنم یکی دیگر نیز وجود دارد.

This.

Oh, yes, you can think outside the box.

این.

اوه، بله، شما می توانید خارج از چارچوب فکر کنید.

If you think outside the box, it means you express views or ideas

اگر خارج از چارچوب فکر می کنید، به این معنی است که نظرات یا ایده

that are on conventional

هایی را در مورد

things that you think ideas that you have

چیزهای معمولی بیان می کنید که فکر می کنید ایده هایی دارید که دارید و

that no one else has tried.

هیچ کس دیگری آن را امتحان نکرده است.

Maybe someone will accuse you of being crazy

شاید کسی شما را متهم به دیوانگی کند

because you have decided to think outside the box.

زیرا تصمیم گرفته اید خارج از چارچوب فکر کنید.

So there is another phrase that we can use

بنابراین عبارت دیگری وجود دارد که می توانیم از آن

connected to a box,

متصل به جعبه استفاده کنیم

which is a type of container.

که نوعی ظرف است.

Another container now.

الان یه ظرف دیگه

Oh, this is interesting.

اوه این جالبه

So this is actually referred to as a

بنابراین این در واقع به عنوان یک

shipping container.

کانتینر حمل و نقل نامیده می شود.

You will often see these on

شما اغلب اینها را در

large boats, large ships that travel

قایق های بزرگ، کشتی های بزرگی که

from one part of the world to another, transporting

از یک نقطه جهان به نقطه دیگر سفر می کنند،

goods, products, things, items,

کالاها، محصولات، اشیا، اقلام،

shipping container.

کانتینر حمل و نقل را می بینید.

It is a large metal container

این ظرف بزرگ فلزی

that is used for transporting goods around the world and across

است که برای حمل و نقل کالا به سراسر جهان و

the seas.

دریاها استفاده می شود.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Another type of container.

نوع دیگری از ظرف.

Oh, what's this?

اوه این چیه

Very interesting. Oh,

بسیار جالب. اوه،

this is something that I like to use from time to time when I have too much food.

این چیزی است که من دوست دارم هر از گاهی وقتی غذای زیادی دارم از آن استفاده کنم.

Sometimes I will use one of these.

گاهی از یکی از اینها استفاده خواهم کرد.

I will use an airtight container.

من از ظرف دربسته استفاده خواهم کرد.

Airtight something that

چیزی که

will seal

هوا را دربست می‌بندد،

you can put things inside it.

می‌توانید چیزهایی را داخل آن قرار دهید.

And when you close the lid,

و هنگامی که درب را ببندید

the air will be trapped inside it will be air tight.

، هوا در داخل آن محبوس می شود و هوا محکم می شود.

We often use this when we want to preserve food.

ما اغلب وقتی می خواهیم غذا را حفظ کنیم از این استفاده می کنیم.

Maybe there is some food that you've cooked and you want to keep it in the refrigerator.

شاید غذایی باشد که پخته اید و بخواهید آن را در یخچال نگهداری کنید.

Quite often you will use one of these

اغلب شما از یکی از این

an airtight container, the type of container

ظروف بدون هوا استفاده می کنید، نوع ظرفی

that will keep food fresh.

که غذا را تازه نگه می دارد.

Normally you have to keep it in the refrigerator.

معمولاً باید آن را در یخچال نگهداری کنید.

Talking of keeping things, preserving things, another container.

صحبت از نگهداری اشیا، حفظ اشیا، ظرف دیگری.

This is

این

a jar jar,

یک شیشه شیشه ای است،

a very common type of container

یک نوع ظرف بسیار رایج که

normally used for keeping jam

معمولاً برای نگهداری مربا

or certain types of sauce or honey.

یا انواع خاصی از سس یا عسل استفاده می شود.

Anything that you want to keep,

هر چیزی را که می خواهید نگه دارید،

you want to keep it preserved for a long period of time.

می خواهید آن را برای مدت طولانی حفظ کنید.

You use a jar?

شما از شیشه استفاده می کنید؟

Jar. I like that word.

شیشه. من آن کلمه را دوست دارم.

Very easy to say.

گفتنش خیلی راحته

Jar. Here's another one.

شیشه. اینم یکی دیگه

Oh, I like this one.

اوه من این یکی را دوست دارم

Oh, let's have a look. Oh, there it is. Yes.

اوه، بیایید نگاهی بیندازیم. اوه، آنجاست. آره.

This particular item is something was very common

این مورد خاص چیزی است که

many, many years ago.

سال ها پیش بسیار رایج بود.

The word is by rule.

کلمه طبق قاعده است.

By rule a barrel is a type of container

طبق قانون، بشکه نوعی ظرف است

quite often used for storing wine or maybe vinegar as well.

که اغلب برای نگهداری شراب یا شاید سرکه نیز استفاده می شود.

I believe you can use you also use vinegar.

من معتقدم می توانید از سرکه نیز استفاده کنید.

You can store vinegar.

می توانید سرکه را ذخیره کنید.

It one of these inside a barrel.

یکی از اینها داخل بشکه است.

Sometimes barrels are made of wood.

گاهی اوقات بشکه ها از چوب ساخته می شوند.

They can also be made of metal.

آنها همچنین می توانند از فلز ساخته شوند.

So we might think of oil.

بنابراین ممکن است به نفت فکر کنیم.

So when oil is pumped from beneath the

بنابراین وقتی نفت از زیر زمین پمپاژ می

ground, it is put into

شود،

barrels for delivery

برای تحویل در بشکه ها

or maybe into one large container barrel.

یا شاید در یک بشکه ظرف بزرگ قرار می گیرد.

There is a phrase that goes barrel.

یک عبارت است که می رود بشکه وجود دارد.

We can describe a person as a barrel of laughs,

ما می توانیم یک شخص را بشکه ای از خنده توصیف کنیم

a person who is always jolly and fun to be with

، فردی که بودن با آن شخص همیشه شاد و مفرح

that person is a barrel of laughs.

است، بشکه ای از خنده است.

They are such fun to be around.

بودن آنها بسیار سرگرم کننده است.

We can also use that particular phrase sarcastically as well.

همچنین می توانیم از آن عبارت خاص به طعنه نیز استفاده کنیم .

If a person is not fun to be around,

اگر کنار هم بودن شخصی لذت بخش نیست،

maybe someone is not fun to be with.

شاید با کسی بودن لذت بخش نباشد.

Maybe they are always sad and miserable.

شاید همیشه غمگین و بدبخت باشند.

We might say sarcastically, Oh, that guy.

ممکن است به طعنه بگوییم، اوه، آن مرد.

He's a real barrel of laughs.

او یک بشکه خنده واقعی است.

You are using it sarcastically.

به طعنه داری ازش استفاده میکنی

You're saying that that person is not fun to be with,

شما می گویید که بودن با آن شخص جالب نیست،

so you can use that particular word sarcastically

بنابراین می توانید از آن کلمه خاص به طعنه

in the phrase,

در عبارت استفاده

Here's another one.

کنید، اینجا یکی دیگر است.

This is something that we had outside our house for a very long time.

این چیزی است که ما برای مدت طولانی بیرون از خانه خود داشتیم.

This is

این

Skip and this is a type of container

Skip است و این یک نوع ظرف است

that is normally used when you want to get rid

که معمولاً زمانی استفاده می شود که می خواهید از

of a large quantity of waste

شر مقدار زیادی زباله خلاص شوید

if you have something you need to get rid of or remove,

اگر چیزی دارید که باید از شر آن خلاص شوید یا حذف کنید

you use a skip.

، از یک سطل استفاده می کنید.

So in British English you will often say skip.

بنابراین در انگلیسی بریتانیایی اغلب می گویید skip.

In American English you will say dumpster.

به انگلیسی آمریکایی می گویید dumpster.

We say skip in America, in the US English dumpster.

ما می گوییم پرش در آمریکا، در زباله دان انگلیسی ایالات متحده.

So one of those is a type of container

بنابراین یکی از آنها نوعی ظروف

that is used for getting rid

است که برای خلاص شدن

or removing large quantities of waste,

یا از بین بردن مقادیر زیادی زباله،

things you don't want.

چیزهایی که شما نمی خواهید استفاده می شود.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Oh, we have free here.

اوه، ما اینجا رایگان داریم.

Oh, okay.

اوه، باشه

That very nice is not nice.

اون خیلی خوبه خوب نیست

Look what we have that we have

ببینید ما چه داریم که

cup, mug and beaker.

فنجان، لیوان و لیوان داریم.

So the first one cup, normally a small vessel

بنابراین یک فنجان اول، معمولاً یک ظرف کوچک

for drinking things like tea and coffee from cup and then we have mug.

برای نوشیدن چیزهایی مانند چای و قهوه از فنجان است و سپس لیوان داریم.

Mug is a large cup normally for drinking coffee from

لیوان یک فنجان بزرگ است که به طور معمول برای نوشیدن قهوه از

and then we have beaker

آن استفاده می شود و پس از آن ما لیوان

beaker is a type of container

یک نوع ظرف است که

normally without any handle.

معمولاً بدون دسته است.

So you can't pick a beaker up

بنابراین شما نمی توانید یک لیوان را

with a handle because there isn't one beaker.

با یک دسته بردارید زیرا یک لیوان وجود ندارد.

So quite often a container for storing liquid or putting

بنابراین معمولاً ظرفی برای نگهداری مایعات یا

liquid into is a beaker.

ریختن مایع در آن، یک لیوان است.

I like that there used to be a group of people

من دوست دارم که قبلاً گروهی از مردم

called the Beakers.

به نام بیکرها وجود داشتند.

Now I'm not joking.

حالا شوخی نمی کنم.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Oh, I like this one.

اوه من این یکی را دوست دارم

Chug, chug.

چوگ، چوگ

Quite often a jug is used for containing

اغلب از کوزه برای محتوی

large amounts of liquid, for pouring

مقادیر زیادی مایع، برای ریختن

maybe milk or water

شیر یا آب

or something else.

یا چیز دیگری استفاده می شود.

So a jug is often used for storing

بنابراین یک کوزه اغلب برای نگهداری

something you are going to eat or drink.

چیزی که قرار است بخورید یا بنوشید استفاده می شود.

You can put gravy in a jug,

شما می توانید سس را در یک کوزه بریزید،

you can put milk in a jug.

می توانید شیر را در یک کوزه بریزید.

You can simply put water in a jug.

به سادگی می توانید آب را در یک کوزه بریزید.

Here is another container. We only have one more.

اینجا یک ظرف دیگر است. ما فقط یک مورد دیگر داریم.

This is a bottle.

این یک بطری است.

Oh, very nice. Mr. Duncan.

اوه خیلی خوبه آقای دانکن

We have seen many bottles in our lifetime,

ما در طول زندگی خود بطری های زیادی دیده ایم،

so a bottle is something that is used for carrying liquid quite often.

بنابراین بطری چیزی است که اغلب برای حمل مایعات استفاده می شود.

Water, maybe a fizzy drink, soda, perhaps.

آب، شاید یک نوشیدنی گازدار، نوشابه، شاید.

Or maybe beer, maybe.

یا شاید آبجو، شاید.

We often use bottles and they are in common use.

ما اغلب از بطری ها استفاده می کنیم و از آنها استفاده عمومی می شود.

In the past we used to have glass bottles.

در گذشته بطری های شیشه ای داشتیم.

Quite often you would see all bottles made of glass.

اغلب می توانید تمام بطری های شیشه ای را ببینید.

However, these days many bottles are now made of plastic,

با این حال، این روزها بسیاری از بطری ها در حال حاضر از پلاستیک ساخته می شوند

which of course has caused

a little difficulty with the environment, sadly.

که البته متاسفانه کمی محیط را با مشکل مواجه کرده است.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

We have a phrase connected to bottle.

ما یک عبارت متصل به بطری داریم.

If you lose your bottle,

اگر بطری خود را گم کنید

a person who loses their bottle loses

، شخصی که شیشه شیر خود را گم

their courage to become afraid

می کند شجاعت ترسیدن

or to lose one's courage.

یا از دست دادن شجاعت خود را از دست می دهد.

You lose your bottle,

شما بطری خود را گم می

you suddenly lose your courage.

کنید، ناگهان شجاعت خود را از دست می دهید.

Maybe you are going out with a friend and perhaps there is

شاید شما با یکی از دوستانتان بیرون می روید و

a fight taking place in a bar

شاید دعوا در یک بار رخ می

and you

دهد و

think, Oh, I might go over there, I might go over there and join in,

فکر می کنید، اوه، من ممکن است به آنجا بروم، ممکن است بروم آنجا و به آن بپیوندم،

but then suddenly you change your mind, you lose bottle, you lose your courage.

اما ناگهان نظر خود را تغییر دادید، شکست می خورید. بطری، شما شجاعت خود را از دست می دهید.

So that is a great expression that we often use in English,

بنابراین این یک عبارت عالی است که ما اغلب در انگلیسی از آن استفاده می کنیم و

connected to one of the many containers that we've looked at today

به یکی از ظروف زیادی که امروز به بطری نگاه کرده ایم متصل است

bottle.

.

There are many others, of course.

البته خیلی های دیگر هم هستند.

I'm sure there are many others that you can think of.

من مطمئن هستم که بسیاری دیگر وجود دارند که می توانید به آنها فکر کنید.

But those that we've looked at today are the common.

اما مواردی که امروز به آنها نگاه کردیم رایج هستند.

I hope that's helpful.

امیدوارم که مفید باشد.

And of course, you can always watch it again

و البته، همیشه می توانید دوباره آن را

on the replay as well.

در پخش مجدد تماشا کنید.

It would appear that oh hello there we have

به نظر می رسد که اوه سلام، ما

a santillo.

یک سانتیلو داریم.

Hello Assad dello rue's eve.

سلام شب اسد دلو رو.

Hello to you and welcome.

سلام به شما و خوش آمدید.

Thank you for joining me today.

از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم.

I will be going in a few moments.

چند لحظه دیگه میرم

It has been a long one.

طولانی شده است.

I will be honest with you, Mr. Steve said.

آقای استیو گفت من با شما صادق خواهم بود.

I will join you for a few moments,

من برای چند لحظه به شما ملحق می

but I didn't realise that

شوم، اما نمی دانستم که

he would be here for over one hour and 10 minutes.

او بیش از یک ساعت و 10 دقیقه اینجا خواهد بود.

He was here for quite a while.

او مدت زیادی اینجا بود.

So thank you, Mr. Steve, for being with us today.

پس از اینکه امروز با ما بودید، آقای استیو متشکرم.

Can I also say thank you to you

آیا می توانم از شما تشکر کنم

because without you we wouldn't have any of this.

زیرا بدون شما ما هیچ یک از اینها را نداشتیم.

It wouldn't exist.

وجود نخواهد داشت

It would not be here at all.

اصلاً اینجا نخواهد بود.

Don't forget to give me a like as well, please.

یادتون نره به من هم لایک کنید لطفا

You have no idea how important

شما نمی دانید

these lovely lights are.

این چراغ های دوست داشتنی چقدر مهم هستند.

They are very crucial.

آنها بسیار تعیین کننده هستند.

Give me a like right now.

همین الان به من لایک کن

Thank you for your company.

ممنون از همراهی شما

I hope you've enjoyed this today. It's been a long one.

امیدوارم امروز از این کار لذت برده باشید. این یک مدت طولانی است.

We don't normally stay on this long

ما معمولاً چهارشنبه به این مدت طولانی

on Wednesday, but today we did.

نمی‌مانیم، اما امروز ماندیم.

Thank you for your company.

ممنون از همراهی شما

It's been lovely having you here today.

امروز اینجا بودنت خیلی خوب بود

I've enjoyed it a lot.

من از آن بسیار لذت برده ام.

I will be back with you on Sunday from 2 p.m.

یکشنبه از ساعت 14 با شما خواهم بود.

uk time.

زمان انگلستان

That is when I'm back with you.

آن وقت است که من با شما برگشتم.

Don't forget you can catch me every Sunday and Wednesday 2 p.m.

فراموش نکنید که هر یکشنبه و چهارشنبه ساعت 14 می توانید مرا بگیرید.

UK time.

به وقت انگلستان

Thank you for your company.

ممنون از همراهی شما

Thank you everyone.

از همگی ممنون.

It's been nice.

خوب بود

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

We have talked about a lot of things with Mr.

ما در مورد چیزهای زیادی با آقای صحبت کرده ایم

and yes, I did give Steve

و بله، من امروز به استیو فرصت دادم

a fair chance to talk today.

تا صحبت کند.

I did not interrupt him.

من حرفش را قطع نکردم.

Well, maybe once or twice.

خوب، شاید یکی دو بار.

Thanks for watching.

ممنون از ملاحظه تان.

See you on Sunday and take care.

یکشنبه می بینمت و مراقب خودت باش.

Until then, enjoy the rest of your day.

تا آن زمان، از بقیه روز خود لذت ببرید.

I am going outside to continue putting up my Christmas lights.

من می روم بیرون تا چراغ های کریسمس را روشن کنم.

Enjoy your day.

از روز خود لذت ببرید.

Enjoy the rest of your week and see you on Sunday.

از بقیه هفته خود لذت ببرید و یکشنبه شما را می بینیم.

You know what's coming next?

میدونی بعدش چی میشه؟

Of course you know what's coming next

البته شما می دانید که بعد از آن چه اتفاقی می افتد

From myself Mr Duncan in England,

از طرف خودم آقای دانکن در انگلیس،

ta ta for now.

فعلاً.