PARTS & PIECES words / English Addict LIVE chat & Learning / Sun 6th MARCH 2022 - with Mr Duncan

Hmm. Everybody take a deep breath, please.

هوم همه یک نفس عمیق بکشید لطفا

Breathe in now. Ha!

الان نفس بکش ها!

Here we go, then.

پس ما اینجا می رویم.

Yes, we are back once more.

بله، ما یک بار دیگر برگشتیم.

It's very nice to be with you again

خیلی خوب است که دوباره با شما

on Well, it was sunny.

هستم، خوب، آفتابی بود.

We did have some sunshine, but then the sun went down, and then we had a bit of rain.

ما مقداری آفتاب داشتیم، اما پس از آن خورشید غروب کرد و سپس کمی باران باریدیم.

And now we are waiting for the sun to come back out once more.

و اکنون ما منتظریم که خورشید یک بار دیگر بیرون بیاید.

Yes, we are back together.

بله، ما دوباره با هم هستیم.

It is English addict live coming to you

این یک معتاد انگلیسی است که در

wherever you are in the world.

هر کجای دنیا که هستید به سراغ شما می آید.

Live from the birthplace of the English language,

زندگی از زادگاه زبان انگلیسی،

which just happens to be England.

که اتفاقا انگلستان است.

Do you remember

یادت هست

why I'm here

چرا من اینجا هستم

and everything works? Wow.

و همه چیز کار می کند؟ وای.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England. How are you today?

این آقای دانکن در انگلیس است. امروز چطوری؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so. Are you happy?

امیدوارم. آیا شما خوشحال هستید؟

Are you feeling happy?

آیا احساس خوشبختی می کنید؟

I hope you are.

امیدوارم که باشی

Today we are back once more like Eve.

امروز دوباره مثل حوا برگشتیم.

Yes, actually, we are live.

بله، در واقع، ما زنده هستیم.

I know. I'm a bit late.

میدانم. من کمی دیر آمدم.

I've had a busy week once again, working on my computer.

من یک بار دیگر هفته شلوغی را پشت سر گذاشتم و با کامپیوترم کار کردم.

I have been busy once more, putting right

من یک بار دیگر مشغول بوده ام و

some of the technical problems that I've had with my computer

برخی از مشکلات فنی را که با کامپیوترم داشته ام برطرف کرده ام

and I think maybe

و فکر می

I have it right.

کنم شاید درست باشد.

Maybe I have done everything I need to do.

شاید من هر کاری را که باید انجام دهم انجام داده ام.

I hope so.

امیدوارم.

We will find out today what happens.

امروز خواهیم فهمید که چه اتفاقی می افتد.

So if you can hear me, if you can see me, if I am here

بنابراین اگر می توانید صدای من را بشنوید، اگر می توانید مرا ببینید، اگر اکنون اینجا هستم

now, appearing on your computer screen or mobile device,

و روی صفحه رایانه یا دستگاه تلفن همراه شما ظاهر

all I can say is I feel rather happy to be here.

می شوم، تنها چیزی که می توانم بگویم این است که از بودن در اینجا نسبتاً خوشحالم.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

Hello to all those who are English addicts.

سلام به همه کسانی که معتاد انگلیسی هستند.

I am one of those.

من یکی از آنها هستم.

And I have a feeling that you are one of those as well.

و من این احساس را دارم که شما نیز یکی از این افراد هستید.

We are live from England.

ما زنده از انگلیس هستیم.

For those wondering where I am.

برای کسانی که می‌پرسند من کجا هستم.

I'm in a beautiful place called Much Wenlock

من در یک مکان زیبا به نام Much Wenlock

A small town with,

یک شهر کوچک

I think, around 5000 people living around this area.

هستم که فکر می کنم حدود 5000 نفر در اطراف این منطقه زندگی می کنند.

Not many.

نه زیاد.

I know what you're going to say, Mr. Duncan.

من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای دانکن.

That is not many people.

این افراد زیاد نیستند.

But yes, I live in a small area, rather nice in the countryside.

اما بله، من در یک منطقه کوچک زندگی می کنم، نسبتا خوب در حومه شهر.

Surrounded by animals.

احاطه شده توسط حیوانات.

And some people

و برخی از مردم

So now, you know, here we go then.

پس حالا، می دانید، ما به اینجا می رویم.

Yes, we are back together and we have made it to the end of another week

بله، ما دوباره با هم هستیم و بدون اینکه خودمان را منفجر کنیم به پایان یک هفته دیگر

and also the end of another weekend

و همچنین پایان یک آخر هفته دیگر رسیدیم

without blowing ourselves up.

.

Thank goodness.

خدا را شکر.

Yes. It's Sunday

آره. یکشنبه است

deep doo doo doo doo doo doo doo doo.

عمیق دوو دوو دوو دوو.

The sun is here.

خورشید اینجاست.

When spoor.

How is your weekend so far?

وقتی اسپور.

آخر هفته شما تا الان چطور است؟

Is it good?

خوب است؟

Are you having a good weekend?

آخر هفته خوبی داری؟

I hope you are.

امیدوارم که باشی

Yes. Lots of things going on.

آره. چیزهای زیادی در جریان است.

Can we all be nice?

آیا همه ما می توانیم خوب باشیم؟

On the live chat today?

در چت زنده امروز؟

Can we all be nice to each other?

آیا همه ما می توانیم با هم خوب باشیم؟

No, no.

Silly nonsense.

نه نه.

مزخرفات احمقانه

This week. Can we just be all nice?

این هفته. آیا می‌توانیم همه خوب باشیم؟

Can we have a nice live stream?

آیا می توانیم یک پخش زنده خوب داشته باشیم؟

And don't forget where ever you are in the world.

و فراموش نکنید کجای دنیا هستید.

I always hope you are happy.

امیدوارم همیشه شاد باشید.

I've been saying it for over 15 years.

بیش از 15 سال است که می گویم.

To be honest.

صادقانه بگویم.

I always hope that you are well and happy

من همیشه امیدوارم که در

wherever you are in the world on this

هر کجای دنیا که هستید در این

little blue planet spinning around in space.

سیاره آبی کوچک که در فضا می چرخد ​​خوب و شاد باشید.

I hope you are doing well.

امیدوارم که حالت خوب باشد.

Here we go.

Yes, the live chat is also up and running.

در اینجا ما می رویم.

بله، چت زنده نیز فعال است.

Hello to you. Thank you for joining me today.

درود بر تو. از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم.

Yes, outside.

بله بیرون

It's a it's a very strange day.

روز خیلی عجیبی است

I will be honest with you.

من با شما صادق خواهم بود.

It's well, we have some blue sky.

خوب است، ما کمی آسمان آبی داریم.

Not much

زیاد

but it has been a mixture

نیست اما امروز ترکیبی

of of sunshine and rain today.

از آفتاب و باران بوده است.

So very mixed.

خیلی مختلط

But at least all of the strong winds

اما حداقل تمام بادهای شدیدی

that we've had over the past couple of weeks, they have disappeared

که در چند هفته گذشته داشته ایم، ناپدید شده اند،

In fact, we had a nice walk into town yesterday.

در واقع، دیروز یک پیاده روی خوب به شهر داشتیم.

We actually had a had a longer walk.

در واقع پیاده روی طولانی تری داشتیم.

Normally, our walk lasts for around about 25 minutes.

به طور معمول، پیاده روی ما حدود 25 دقیقه طول می کشد.

So 25 minutes going into town

بنابراین 25 دقیقه رفتن به شهر

and 25 minutes walking back.

و 25 دقیقه پیاده روی به عقب.

However, yesterday where we walked into town,

با این حال، دیروز جایی که به شهر

we went a much longer way round.

رفتیم، مسیر بسیار طولانی تری را طی کردیم.

It took us 50 minutes to walk into town so we had we had a lovely walk yesterday,

50 دقیقه طول کشید تا وارد شهر شویم، بنابراین دیروز یک پیاده روی دوست داشتنی داشتیم،

even though it was rather muddy because of all the rain we've been having here.

حتی اگر به دلیل بارانی که اینجا داشتیم، هوا نسبتاً گل آلود بود .

But it was very nice.

ولی خیلی قشنگ بود

And not too bad.

و نه خیلی بد.

I can't complain.

من نمی توانم شکایت کنم.

I could complain.

میتونستم شکایت کنم

But when you think about it, when you think about all of the things happening around the world,

اما وقتی به آن فکر می‌کنید، وقتی به همه چیزهایی که در سراسر جهان اتفاق می‌افتد فکر می‌کنید،

sometimes it is good to count your blessings.

گاهی اوقات خوب است که نعمت‌های خود را بشمارید.

That's all I can say right now.

این تنها چیزی است که در حال حاضر می توانم بگویم.

Here we go. Oh, yes. We have the live chat.

در اینجا ما می رویم. آه بله. ما چت زنده را داریم.

Who was first on the live chat today?

چه کسی اولین بار در چت زنده امروز بود؟

Oh, I see

اوه، من

someone different.

یک نفر متفاوت را می بینم.

Hello to Mo, son.

سلام به مو، پسر.

Well done. Congratulations.

آفرین. تبریک می گویم.

Guess what?

حدس بزن چی شده؟

You are first on today's live chat

شما برای اولین بار در چت زنده امروز

I'm ready to Mosen.

هستید. من برای Mosen آماده هستم.

Well done.

You are first today.

آفرین.

تو امروز اول شدی

We also have Tom Eck.

ما تام اک را هم داریم.

Hello.

سلام.

Tomic.

تومیک.

We also have your shit.

ما هم مزخرفات شما را داریم

Oh, hello. Sure. Shit.

اوه سلام. مطمئن. لعنتی

I haven't seen you for a long time.

خیلی وقته ندیدمت

It seems like many months.

انگار چند ماهه

Many weeks since I last saw you here.

چند هفته از آخرین باری که تو را اینجا دیدم.

Also, we have Vitus. Hello, Vitus.

ویتوس هم داریم. سلام ویتوس

I'm sorry.

متاسفم.

You were not first today, unfortunately.

متاسفانه امروز اول نبودی

Sandra Gonzalez.

ساندرا گونزالس.

We also have Maria.

ما ماریا را هم داریم.

We also have Valentin.

والنتین هم داریم.

As well.

همچنین.

We also have right cash.

ما همچنین پول نقد مناسبی داریم.

Christina. Inaki. Wow.

کریستینا ایناکی. وای.

Everyone is here. Hello, Nelly.

همه اینجا هستند. سلام نلی

Nelly.

نلی

He is here again.

او دوباره اینجاست.

Alessandra Duong.

الساندرا دوونگ.

My goodness.

خدای من.

It's a busy one today.

امروز شلوغ است

Also, Beatrice is oh.

همچنین، بئاتریس اوه است.

It would appear that Beatrice has some difficulty with her wife II

به نظر می رسد که بئاتریس به دلیل یک طوفان با همسرش II کمی مشکل دارد

because of a storm

Well, I hope you are able to follow.

خب، امیدوارم بتوانید دنبال کنید.

Even if you can't join in on the live chat.

حتی اگر نمی توانید در چت زنده شرکت کنید.

I hope you can follow what is going on. Yes.

امیدوارم بتوانید آنچه را که در جریان است دنبال کنید. آره.

Today we are talking all about parts,

امروز ما همه چیز در مورد قطعات صحبت می کنیم، بخش های

general parts

کلی

the words, the terms,

، کلمات، اصطلاحات

the ways of describing parts.

، روش های توصیف قطعات.

It might seem like a simple subject

ممکن است موضوع ساده ای به نظر برسد

but I can assure you it is not.

اما می توانم به شما اطمینان دهم که اینطور نیست.

There are many ways of expressing parts.

راه های زیادی برای بیان قطعات وجود دارد.

When we talk about parts, we talk about the individual pieces

وقتی در مورد قطعات صحبت می کنیم، در مورد تکه تکه هایی صحبت می کنیم

that go together to make something.

که با هم ترکیب می شوند تا چیزی بسازند.

So that's what we are talking about today.

پس این چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

We also have Mr.

آقای

Steve here as well.

استیو را هم اینجا داریم.

You will be pleased to hear that you will not be hearing Mr.

از شنیدن اینکه به هیچ وجه آواز آقای استیو را نخواهید شنید خوشحال خواهید شد

Steve sing

in any way.

.

There will be no singing for Mr.

هیچ آوازی برای آقای استیو وجود نخواهد داشت

Steve.

.

So please make sure you are

پس لطفا مطمئن شوید

on your best behaviour or else

که بهترین رفتار خود را دارید

I might get Mr.

وگرنه ممکن است آقای

Steve to sing a song.

استیو را وادار کنم که آهنگی بخواند.

Hello.

سلام.

Also to Zizic Oh, and also

همچنین به Zizic Oh، و همچنین

Lou is spending

لو در حال خرج کردن

is here today.

است امروز اینجاست.

Hello, Lewis.

سلام، لوئیس.

Nice to see you back.

خوشحالم می بینم برگشتی.

Thank you for your photographs, by the way, Louis.

به هر حال لویی برای عکس های شما متشکرم.

And also to Claudia thank you for your photographs.

و همچنین از کلودیا بابت عکس های شما تشکر می کنم.

I've received quite a few things this week.

من این هفته چیزهای زیادی دریافت کردم.

Some complaints

برخی از شکایات

which I might talk about later, but also a lot of photographs.

که ممکن است بعداً در مورد آنها صحبت کنم، اما همچنین تعداد زیادی عکس.

And also a very unusual video from Pedro

و همچنین یک ویدیوی بسیار غیرمعمول از پدرو

I'm not going to show the video

من قصد ندارم ویدیو را نشان

because it really is very strange and unusual.

دهم زیرا واقعاً بسیار عجیب و غیرعادی است.

But can I just say, Pedro, if you are watching,

اما می توانم فقط بگویم، پدرو، اگر دارید تماشا می کنید،

thank you for your very interesting video.

از ویدیو بسیار جالب شما متشکرم.

In the past, I have to be honest with you.

در گذشته، من باید با شما صادق باشم.

Can I be honest?

آیا می توانم صادق باشم؟

Do you mind?

اشکالی نداره؟

In the past, I have received many strange things from my viewers.

در گذشته چیزهای عجیب و غریب زیادی از بینندگانم دریافت کرده ام.

And Pedro, you have not disappointed me.

و پدرو، تو من را ناامید نکردی.

Very strange.

خیلی عجیب.

Hello. Also Willian.

سلام. همچنین ویلیان.

And we also have Claudia.

و ما کلودیا را نیز داریم.

Claudia.

کلودیا

Congratulations, Claudia.

تبریک می گویم، کلودیا.

You are now officially

شما اکنون رسماً

COVID free.

عاری از کووید هستید.

A round of applause

یک دور تشویق

for all of Claudia's little

برای تمام سلول‌های کوچک

immunity cells for getting the reward

ایمنی کلودیا برای دریافت جایزه

for pushing out the dreaded Luigi.

برای بیرون راندن لوئیجی مخوف.

So congratulations.

پس تبریک میگم

And I'm glad to hear you're feeling much better.

و خوشحالم که می شنوم که حال شما خیلی بهتر است.

Thank you very much for letting me know We also have Rosa.

خیلی ممنون که به من اطلاع دادید ما هم رزا داریم.

We also have

Nung Dao.

نونگ دائو هم داریم.

Hello, Nung Dao.

سلام، نونگ دائو.

I have a feeling you are in Vietnam.

من احساس می کنم شما در ویتنام هستید.

We also have

ما هم

naughty.

شیطون داریم

Hello, naughty.

سلام شیطون

So naughty.

خیلی شیطون

It sounds a little bit like naughty.

کمی شبیه شیطنت به نظر می رسد.

All you ever naughty.

همه شما همیشه شیطان.

Apparently naughty is watching

ظاهرا شیطان

from the Mississippi.

از می سی سی پی تماشا می کند.

Can you spell Mississippi?

آیا می توانید می سی سی پی را بنویسید؟

Most people cannot spell Mississippi.

اکثر مردم نمی توانند می سی سی پی را تلفظ کنند.

Some people have difficulty saying it as well.

برخی افراد نیز در بیان آن مشکل دارند.

Hello to you as well.

سلام به شما نیز.

Watching in the US.

در حال تماشا در آمریکا

Say hello to Christina.

به کریستینا سلام کنید.

Hello, Christina.

سلام کریستینا

Nice to see you as well.

از دیدن شما هم خوشحالم

I decided to do a little bit of filming yesterday in the garden.

تصمیم گرفتم دیروز در باغ کمی فیلمبرداری کنم.

We are going to have a look now.

اکنون می خواهیم نگاهی بیندازیم.

It's a short video that I made because the weather

این یک ویدیو کوتاه است که من درست کردم زیرا هوا

is starting to get better.

در حال بهتر شدن است.

You may have noticed that the weather is slowly getting better behind me.

شاید متوجه شده باشید که هوا آرام آرام پشت سرم بهتر می شود.

And I hope where you are, you are having nice weather.

و امیدوارم جایی که هستید، هوای خوبی داشته باشید.

But yesterday I couldn't resist going into the garden and taking some short

اما دیروز نتوانستم از رفتن به باغ و گرفتن چند

video clips that I have edited together.

کلیپ کوتاه ویدیویی که با هم ویرایش کرده ام مقاومت کنم.

Would you like to have a look at them? Okay.

آیا دوست دارید نگاهی به آنها بیندازید؟ باشه.

Because it really does feel

چون واقعاً حس می‌شود

as if spring has arrived

که انگار بهار رسیده است

Hmm. I couldn't resist

. من نمی توانستم در مقابل

showing you some of the views.

نشان دادن برخی از دیدگاه ها مقاومت کنم.

I know spring hasn't really arrived.

می دانم که بهار واقعاً فرا نرسیده است.

Yet, but it looks as if

با این حال، اما به نظر می رسد

it is arriving right now.

که در حال رسیدن است.

As I speak.

همانطور که من صحبت می کنم.

I can feel the change in the air.

من می توانم تغییر را در هوا احساس کنم.

It really does feel as if spring has arrived and some of the daffodils

واقعاً احساس می شود که بهار رسیده است و تعدادی از نرگس

have already opened in the garden.

ها قبلاً در باغ باز شده اند.

Many have not opened yet, but we are still waiting

بسیاری هنوز باز نشده اند، اما ما هنوز با صبر

rather patiently for that Hello to the live chat.

و حوصله منتظر آن Hello to the live chat هستیم.

Nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

It is a strange period of time.

دوره زمانی عجیبی است.

I would say that we have lived

من می توانم بگویم که ما

through some very strange times over the past couple of years.

در چند سال گذشته روزهای بسیار عجیبی را تجربه کرده ایم.

Do I need to explain this?

آیا لازم است در این مورد توضیح دهم؟

Really? I don't think I do.

واقعا؟ فکر نمی کنم این کار را بکنم.

But we've had some really strange times and and it would appear

اما ما زمان‌های واقعا عجیبی را گذرانده‌ایم و به نظر می‌رسد

that the uncertainty

که عدم اطمینان

and the strange feeling that many people have at the moment

و احساس عجیبی که بسیاری از مردم در حال حاضر دارند

is continuing, especially in certain parts of the world.

، به‌ویژه در بخش‌های خاصی از جهان همچنان ادامه دارد.

And as you know, as you know, I don't always like to give my feelings

و همانطور که می دانید، همانطور که می دانید، من همیشه دوست ندارم احساسات

and opinions on here because it's not always a good idea.

و نظرات خود را در اینجا بیان کنم زیرا همیشه ایده خوبی نیست.

However, you know, you know me

با این حال، می دانید، شما من را می شناسید

and you know that I'm always thinking of everyone.

و می دانید که من همیشه به همه فکر می کنم.

I try to do my best to think about everyone, but also to make everyone happy.

سعی می کنم تمام تلاشم را بکنم تا به همه فکر کنم، بلکه همه را خوشحال کنم.

And as we all know, if you try to please everyone, you end up pleasing no one.

و همانطور که همه می دانیم، اگر سعی کنید همه را راضی کنید، در نهایت هیچ کس را راضی نمی کنید.

But I always try my best.

اما من همیشه تمام تلاشم را می کنم.

Can I just say that you might not even realise

آیا می توانم فقط بگویم که شما حتی ممکن است متوجه نشوید

how much effort and work I have to put a lot into doing this.

که چقدر تلاش و تلاش زیادی برای انجام این کار باید انجام دهم.

I'm not like other YouTube celebrities who have lots of other people helping them.

من مانند دیگر افراد مشهور YouTube نیستم که افراد زیادی به آنها کمک می کنند.

They have lots of support from their from their wealthy parents

آنها حمایت زیادی از جانب والدین ثروتمندشان

or whatever.

یا هر چیز دیگری دارند.

The support is. I don't have any of that.

پشتیبانی است. من هیچ کدام از اینها را ندارم.

I do everything here by myself

من اینجا همه کارها را به تنهایی

and I've done it by myself for the past 15 years.

انجام می دهم و در 15 سال گذشته این کار را به تنهایی انجام داده ام.

And I always try to make you happy.

و من همیشه سعی می کنم شما را خوشحال کنم.

I always try to do my best.

من همیشه سعی می کنم بهترین کار را انجام دهم.

I don't always succeed.

من همیشه موفق نمی شوم

I don't always succeed in making you happy or doing my best.

من همیشه موفق نمی شوم تو را خوشحال کنم یا بهترین کار را انجام دهم.

But I do try.

اما من تلاش می کنم.

And that's all I can do.

و این تنها کاری است که می توانم انجام دهم.

Hello to oh, we have

سلام به آه، ما داریم

Santa Reno is here.

سانتا رنو اینجاست.

Hello, Santa Reno.

سلام، سانتا رنو.

Nice to see you back as well.

از بازگشت شما نیز خوشحالم.

Yes. Mr. Steve will be here in a few moments.

آره. آقای استیو تا چند لحظه دیگر اینجا خواهد بود.

The big question is, what is Mr.

سوال بزرگ این است که آقای

Steve wearing today?

استیو امروز چه می پوشد؟

I wonder what he will be wearing.

من تعجب می کنم که او چه خواهد پوشید.

I wonder if Mr.

من نمی دانم که آیا آقای

Steve will be singing today.

استیو امروز آواز می خواند یا خیر.

I have a feeling he won't be

من احساس می کنم او آنجا نخواهد بود

there.

.

So he is here in a few moments.

پس او چند لحظه دیگر اینجاست.

Mr. Steve will be here

آقای استیو اینجا خواهد بود

It is amazing how often I am asked, where is Mr.

شگفت انگیز است که چند بار از من می پرسند که آقای

Steve during the week

استیو در طول هفته کجاست

Unfortunately, Mr.

متاسفانه، آقای

Steve has to work so he can't join us.

استیو باید کار کند بنابراین نمی تواند به ما بپیوندد.

Unfortunately, he is not able to join us on Wednesday

متأسفانه، او نمی تواند چهارشنبه به ما ملحق شود،

But of course, every Sunday we do have Mr.

اما البته، هر یکشنبه ما آقای

Steve here.

استیو را اینجا داریم.

He is here in a few moments right after

او چند لحظه دیگر اینجاست، درست بعد

we've had a look at one of my full English lessons.

از اینکه نگاهی به یکی از درس های کامل انگلیسی من انداختیم.

And then we will be joined by Mr.

و سپس آقای استیو اینجا در استودیو به ما ملحق خواهد شد

Steve here in the studio.

.

And we are talking about parts today.

و ما امروز در مورد قطعات صحبت می کنیم.

You might even say that sometimes Mr.

حتی ممکن است بگویید که گاهی اوقات آقای

Steve plays a part,

استیو نقشی را بازی می کند،

maybe in a musical or in a play

شاید در یک موزیکال یا در نمایشنامه

or right here on the live chat.

یا همین جا در چت زنده.

Yes, Mr.

بله، آقای

Steve will be with us in a roundabout seven or 8 minutes from now.

استیو هفت یا هشت دقیقه دیگر در یک میدان با ما خواهد بود.

Don't go away.

نرو

You know,

می دانید

the world of English is a fun and exciting place to be, especially today,

، دنیای انگلیسی مکانی سرگرم کننده و هیجان انگیز برای بودن است، به خصوص امروز،

because I am back with another full English lesson

زیرا من با یک درس کامل انگلیسی دیگر

coming to you from the birthplace of

از زادگاه اریک کلاپتون برای شما بازگشته ام

Eric Clapton.

.

Kate Winslet David Beckham,

کیت وینسلت دیوید بکهام،

Richard Branson, and, of course,

ریچارد برانسون، و البته

the English language, which is the thing we all have in common,

زبان انگلیسی، که وجه مشترک همه ماست

a passionate love of this lovely thing called English.

، عشق پرشور به این چیز دوست داشتنی به نام انگلیسی.

So without any more dawdling or annoying hold-ups,

پس بیایید بدون هیچ چیز مزاحم یا مزاحم دیگری،

let's get on with today's full English lesson

همین الان به درس کامل انگلیسی امروز بپردازیم

right now

Can you see what I have in my hand?

آیا می توانید ببینید چه چیزی در دست دارم؟

It's a hook This might look like a simple object,

این یک

but it has many uses, both inside and outside the house.

قلاب است.

It is useful for hanging things

برای آویزان کردن وسایل

either from a wall or ceiling.

از دیوار یا سقف مفید است.

The word hook can be used in many ways too.

کلمه قلاب را می توان در بسیاری از موارد نیز به کار برد.

As a noun, it names a piece of metal or plastic

به عنوان یک اسم، یک قطعه فلز یا پلاستیک را نام می برد

that is curved at one end.

که در یک انتها منحنی است.

It is an object used for hanging things from

این شیئی است که برای آویزان کردن اشیاء از

hooks come in many different shapes and sizes.

قلاب ها در اشکال و اندازه های مختلف استفاده می شود.

You can also use a hook to catch a fish.

برای صید ماهی نیز می توانید از قلاب استفاده کنید.

You put a hook on the end of a fishing line.

شما یک قلاب را در انتهای یک نخ ماهیگیری قرار می دهید.

An object for hanging clothes on is also called a hook.

شیئی که برای آویزان کردن لباس به آن قلاب نیز نامیده می شود.

Once more, these come in many different shapes and sizes.

یک بار دیگر، این ها در اشکال و اندازه های مختلف هستند.

A hook can also describe an eye catching thing.

یک قلاب همچنین می تواند یک چیز چشم نواز را توصیف کند.

Something that is used to get attention

چیزی که برای جلب

from people is a hook.

توجه مردم استفاده می شود قلاب است.

For example, a sales hook,

به عنوان مثال، یک قلاب فروش،

a short swinging punch pitcher

یک پارچ پانچ با نوسان کوتاه

is also a hook as a verb.

نیز به عنوان یک فعل یک قلاب است.

The word hook can mean the action of attaching

کلمه قلاب می تواند به معنای عمل اتصال

two or more hooks together.

دو یا چند قلاب به یکدیگر باشد.

You can hook one thing to another.

شما می توانید یک چیز را به چیز دیگر متصل کنید.

You can hook onto something.

شما می توانید به چیزی قلاب کنید.

He managed to hook his leg onto the branch

او توانست پای خود را به شاخه قلاب کند

to prevent himself from falling.

تا از سقوط خود جلوگیری کند.

A person who has become overreliant on

شخصی که بیش از حد به چیزی متکی شده

something is hooked to hook someone on a thing.

است، می خواهد کسی را به چیزی قلاب کند.

So is to get them addicted.

معتاد کردن آنها نیز همینطور است.

The person who is addicted is hooked.

فردی که معتاد است قلاب شده است.

My brother became hooked on drugs during his teen years

برادرم در سال های نوجوانی خود به مواد مخدر

to lure someone towards something such as an image, a person or a song.

گره خورد تا کسی را به سمت چیزی مانند یک تصویر، یک شخص یا یک آهنگ بکشاند.

Is Hook.

هوک است.

The thing in question is attractive.

موضوع مورد بحث جذاب است.

It hooks you.

شما را قلاب می کند.

You can hook up with someone to meet a person with a view

شما می توانید برای ملاقات با شخصی با یک نفر ارتباط برقرار کنید و

to starting a relationship is hook up to connect.

به این منظور شروع به یک رابطه کنید تا ارتباط برقرار کنید.

Electrical equipment together with wires is hook up

تجهیزات الکتریکی همراه با سیم‌ها وصل می‌شوند

He came over last night to hook up my Hi-Fi speakers.

او دیشب آمد تا بلندگوهای Hi-Fi من را وصل کند.

To catch something with a hook is to hook something

گرفتن چیزی با قلاب به معنای قلاب کردن چیزی است،

I hope we will hook ourselves a nice big fish

امیدوارم خودمان یک ماهی بزرگ خوب را قلاب کنیم

to bend something into a hook shape.

تا چیزی را به شکل قلاب خم کنیم.

His hook.

قلاب او.

He hooked his thumbs under his belt.

انگشت شستش را زیر کمربندش قلاب کرد.

The phrase off the hook means to be no longer a suspect

عبارت off the hook به معنای دیگر مظنون

or to become blameless and out of trouble.

نبودن یا بی تقصیر و رهایی از مشکل است.

His wife's statement got him off the hook.

اظهارات همسرش او را از قلاب خارج کرد.

There is also by hook or by crook,

با قلاب یا کلاهبردار نیز وجود دارد، به

which means to succeed no matter what happens or whatever it takes

این معنی که برای موفقیت مهم نیست که چه اتفاقی بیفتد یا هر چه

I will make this business grow by hook or by crook

که لازم باشد، این تجارت را با قلاب یا کلاهبردار رشد می‌دهم

to tell a person to go away.

تا به کسی بگویم که برو.

You can say

می توانید بگویید

sling your hook

قلاب خود را قلاب کنید

It's now time to take a look at another buzz word.

اکنون وقت آن است که نگاهی به کلمه وزوز دیگری بیندازید.

A buzz word is a word or phrase that is used often

کلمه buzz کلمه یا عبارتی است که اغلب

during a certain period or is genuinely popular.

در یک دوره خاص استفاده می شود یا واقعاً محبوب است.

Today's buzz word is

شعار امروز

embargo.

تحریم است.

The word embargo can be used as a noun and as a verb.

کلمه تحریم را می توان به عنوان اسم و فعل به کار برد.

As a noun.

به عنوان یک اسم.

An embargo means to block something from being imported from another country.

تحریم به معنای جلوگیری از واردات چیزی از کشور دیگر است.

An import ban can be described as an embargo

ممنوعیت واردات را می توان به عنوان یک تحریم توصیف کرد،

so the weapons embargo begins at midnight.

بنابراین تحریم سلاح از نیمه شب آغاز می شود.

A dispute between two nations might result in an embargo

اختلاف بین دو کشور ممکن است منجر به تحریم شود

an official ban on all activity is an embargo.

، ممنوعیت رسمی همه فعالیت ها یک تحریم است.

There is an embargo on taking photographs in the courtroom.

عکسبرداری در دادگاه ممنوع است.

Historic Klee An embargo names the state of ships

Historic Klee یک تحریم وضعیت کشتی هایی را

being unable to enter or leave a country's port.

که قادر به ورود یا خروج از بندر یک کشور نیستند نام می برد.

We sometimes include an embargo with the word sanction.

ما گاهی اوقات تحریم را با کلمه تحریم وارد می کنیم.

One country might sanction an embargo on another as punishment.

ممکن است یک کشور تحریم دیگری را به عنوان مجازات اعمال کند.

An embargo aimed at a country often involves much needed commodities,

تحریم یک کشور اغلب شامل کالاهای بسیار مورد نیاز است

the most common being oil and gas.

که رایج ترین آنها نفت و گاز است.

The word sanction can also mean a threat

کلمه تحریم همچنین می تواند به معنای تهدید

to block or cut off trade as a verb.

به مسدود کردن یا قطع تجارت به عنوان یک فعل باشد.

The word embargo is the action of placing the block

کلمه تحریم عمل قرار دادن بلوک است

a nation will ban

که یک ملت ممنوعیت

Bar limit prohibit.

محدودیت بار را ممنوع می کند.

Restrict stop

محدود کردن توقف

It's a fact of life that we all have to work.

این یک واقعیت زندگی است که همه ما باید کار کنیم.

It is how we earn our bread and butter.

نان و کره خود را از این طریق به دست می آوریم.

It is a means to an end.

وسیله ای برای رسیدن به هدف است.

We must do it to survive.

برای زنده ماندن باید این کار را انجام دهیم.

There are many ways of expressing regular work.

راه های زیادی برای بیان کار منظم وجود دارد.

It is a job.

یک شغل است.

It's an occupation.

این یک شغل است.

It is your profession.

حرفه شماست

It is your livelihood.

امرار معاش شماست.

It's what you do for a living.

این کاری است که شما برای امرار معاش انجام می دهید.

The word profession also helps to name the type of job you do.

کلمه حرفه همچنین به نام بردن نوع شغلی که انجام می دهید کمک می کند.

What is your profession?

حرفه شما چیست؟

I'm a sales assistant.

من یک دستیار فروش هستم.

We can also ask, What do you do for a living?

همچنین می‌توانیم بپرسیم، برای امرار معاش چه می‌کنی؟

I work as a sales assistant in a shop.

من به عنوان فروشنده در یک مغازه کار می کنم.

We can ask who a person works for This often

ما می توانیم بپرسیم که یک شخص برای چه کسی کار می کند این اغلب

relates to a big company or public sector service.

به یک شرکت بزرگ یا خدمات بخش دولتی مربوط می شود.

I work at Google.

من در گوگل کار می کنم.

I work for the fire department.

من برای آتش نشانی کار می کنم.

You can work full time or part time.

می توانید تمام وقت یا پاره وقت کار کنید.

The average hours worked.

میانگین ساعات کار.

Each week here in the UK is around 40 hours.

هر هفته اینجا در بریتانیا حدود 40 ساعت است.

However, some people work very long hours.

با این حال، برخی از افراد ساعات بسیار طولانی کار می کنند.

Hospital employees might work very long shifts.

کارمندان بیمارستان ممکن است در شیفت های بسیار طولانی کار کنند.

Some workers might have to be on the job around the clock.

برخی از کارگران ممکن است مجبور باشند شبانه روز سر کار باشند .

The amount of work a person is willing to do varies.

میزان کاری که یک فرد مایل به انجام آن است متفاوت است.

A hard working person might be willing to work long hours.

یک فرد سخت کوش ممکن است مایل باشد ساعت های طولانی کار کند.

While some people might avoid work at any cost,

در حالی که برخی از افراد ممکن است به هر قیمتی از کار اجتناب کنند،

they are work shy.

از کار خجالتی هستند.

A work shy person might be described

ممکن است یک فرد خجالتی از کار به

as a layabout slacker,

عنوان یک

bone idle, lazy,

تنبل، بیکار، تنبل توصیف شود،

Why don't you go out and get a job?

چرا بیرون نمی روی و شغلی پیدا نمی کنی؟

You're just a bone idle, lazy, layabout negative slang terms

شما فقط یک استخوان بیکار، تنبل، اصطلاحات عامیانه منفی

for regular work include daily grind and nine

برای کار معمولی هستید که شامل کار روزانه و

to five rat race daily slog.

مسابقه روزانه نه تا پنج موش صحرایی می شود.

An interesting job can be rewarding while a dull or an interesting job

یک شغل جالب می تواند پاداش دهنده باشد، در حالی که یک کار کسل کننده یا جالب

might be described as tedious, laborious and rewarding.

ممکن است خسته کننده، پر زحمت و با ارزش توصیف شود.

To work hard, you must slog your guts out.

برای کار سخت، باید شهامت خود را از دست بدهید.

Keep your nose to the grindstone,

دماغت را به سنگ خرد کن،

sweat, give your all.

عرق کن، همه چیزت را بده.

Having a job is a necessity.

داشتن شغل یک ضرورت است.

It is what brings in your livelihood, the income,

این چیزی است که معیشت، درآمد

your source of revenue, your earnings.

، منبع درآمد و درآمد شما را به ارمغان می آورد.

It is a fact of life that we all have to work

این یک واقعیت زندگی است که همه ما باید

It is how we earn our bread and butter.

کار کنیم، نان و کره خود را چگونه به دست می آوریم.

It is a means to an end.

وسیله ای برای رسیدن به هدف است.

We must do it to survive

ما باید این کار را انجام دهیم تا زنده بمانیم

There was one of my

یکی از

many English lessons that you can find on my YouTube

بسیاری از درس‌های انگلیسی من وجود داشت که می‌توانید در کانال یوتیوب من آن را بیابید

channel who and

there are lots, including my full English lessons as well.

.

They are all on my channel.

همشون تو کانالم هستن

Don't forget to check them out.

فراموش نکنید که آنها را بررسی کنید.

You. Here he comes.

شما. اینجا او می آید.

Ladies and gentlemen.

خانم ها و آقایان.

Hello, Mr. Duncan.

سلام آقای دانکن

Hello. Wonderful viewers from across the globe.

سلام. بینندگان شگفت انگیز از سراسر جهان.

Everywhere. Across the globe, everywhere.

هر کجا. در سراسر جهان، همه جا.

Yes. And everyone is welcome.

آره. و همه خوش آمدید.

No matter where you're from.

مهم نیست اهل کجا هستید

It does seem as if we have to keep saying that. Yes.

به نظر می رسد که ما باید این را ادامه دهیم. آره.

Although it should be obvious.

اگرچه باید آشکار باشد.

Really.

واقعا

No prejudices on this channel. Yes.

بدون تعصب در این کانال آره.

In fact, most of the prejudice comes from from out there.

در واقع، بیشتر تعصبات از بیرون می آید.

Not in here. Yes.

اینجا نه آره.

We love everyone.

ما همه را دوست داریم.

We love we love every person, every human being.

ما دوست داریم هر فرد و هر انسانی را دوست داریم.

But maybe not everyone.

اما شاید نه همه.

And I was going to finish there. Okay.

و قرار بود اونجا تمومش کنم باشه.

I love every human being unless they are horrible and nasty.

من هر انسانی را دوست دارم مگر اینکه وحشتناک و زشت باشد.

And they get that.

و آنها این را دریافت می کنند.

So we have to say really?

پس باید بگوییم واقعا؟

I think that covers everything. Yes.

من فکر می کنم که همه چیز را پوشش می دهد. آره.

Well, people have been making all sorts of comments

خب، مردم انواع و اقسام کامنت‌ها را می‌دهند

like Joe the video that you showed about the garden, Mr.

مثل جو ویدیویی که شما در مورد باغ نشان دادید، آقای

Duncan

دانکن

Rose, Rosie comments that the rabbits eating the grass that I planted last year.

رز، رزی نظر می‌دهد که خرگوش‌ها علف‌هایی را که سال گذشته کاشته‌ام می‌خورند.

Yes, you are right.

بله حق با شماست.

I guess there was a little rabbit at the back of the house yesterday.

حدس می زنم دیروز یک خرگوش کوچولو پشت در خانه بود.

I couldn't resist filming it. And a lot of people did.

نتونستم از فیلمبرداریش مقاومت کنم و افراد زیادی این کار را کردند.

You know, Steve, you might not realise this rabbits

می‌دانی، استیو، ممکن است متوجه نباشی که خرگوش‌ها

don't hibernate, don't they?

به خواب زمستانی نمی‌روند، اینطور نیست؟

Know, a lot of people believe that rabbits hibernate, right?

می دانید، بسیاری از مردم معتقدند که خرگوش ها به خواب زمستانی می روند، درست است؟

They believe that they go into their little hole in the ground

آنها معتقدند که به سوراخ کوچک خود در زمین

and they go to sleep during the winter months.

می روند و در ماه های زمستان به خواب می روند.

Like a hedgehog, you mean? But they don't hibernate.

یعنی مثل جوجه تیغی؟ اما خواب زمستانی ندارند.

So what?

I suppose there's always grass for them to eat, even if it's cold.

پس چی؟

فکر می کنم همیشه علف برای خوردن آنها وجود دارد، حتی اگر سرد باشد.

Maybe they just stay in their little rabbit burrows and just come out

شاید آنها فقط در لانه های خرگوش کوچک خود می مانند و

when the weather is a bit better.

زمانی که هوا کمی بهتر است بیرون بیایند.

Yeah.

Haven't eaten much of some greenery because there's always grass around

آره

مقدار زیادی سبزی نخورده ام زیرا همیشه علف در اطراف وجود دارد

and the grass has been growing very quickly.

و علف ها خیلی سریع رشد کرده اند.

This winter because it's been warm.

این زمستان چون گرم بود.

Yes. In fact, if anything, I should have cut it.

آره. در واقع، اگر چیزی بود، باید آن را قطع می کردم.

It's probably about that long.

احتمالاً این مدت طولانی است.

Yes, it's really low.

بله واقعا کم است.

Well, the rabbit is helping you to cut the grass.

خوب، خرگوش به شما کمک می کند تا علف ها را ببرید.

And so, as I was saying, rabbits do not hibernate,

و بنابراین، همانطور که گفتم، خرگوش‌ها به خواب زمستانی نمی‌روند،

but it's amazing how many people think that rabbits do,

اما شگفت‌انگیز است که چگونه بسیاری از مردم فکر می‌کنند خرگوش‌ها چنین می‌کنند،

but they don't they stay awake all the way through winter.

اما آنها در تمام طول زمستان بیدار نمی‌مانند.

They normally find somewhere nice and warm to stay, like you just said, Steve.

آنها معمولاً جایی خوب و گرم برای اقامت پیدا می کنند، همانطور که شما گفتید، استیو.

But because there's lots of grass and lots of greenery for them to eat,

اما از آنجایی که علف های زیادی وجود دارد و فضای سبز زیادی برای خوردن

they don't need to go into hibernation.

آنها وجود دارد، آنها نیازی به خواب زمستانی ندارند.

They have lots of thick fur as well on their body.

آنها همچنین خزهای ضخیم زیادی روی بدن خود دارند.

And also they eat extra food before

و همچنین قبل از اینکه

winter begins to fatten themselves up like squirrels do.

زمستان شروع به چاق شدن خود کند مانند سنجاب ها غذای اضافی می خورند.

Squirrels do the same thing.

سنجاب ها هم همین کار را می کنند.

They they eat a lot of food get fat,

آنها غذای زیادی می خورند، چاق می شوند

and then they normally have winter fur on their bodies.

و سپس معمولاً پوست زمستانی روی بدن خود دارند.

And so they can stay they can stay awake and they don't have to worry about going to sleep.

و بنابراین آنها می توانند بمانند، می توانند بیدار بمانند و لازم نیست نگران خوابیدن باشند.

They don't hibernate, I don't think, because we've seen them in our garden

آنها به خواب زمستانی نمی روند، من فکر نمی کنم، زیرا ما آنها را هر روز در باغ خود دیده ایم که

every day looking for scraps that the birds don't eat.

به دنبال زباله هایی هستند که پرندگان نمی خورند.

Palmira as well, has as commented

پالمیرا نیز در مورد

on your video saying that she can see the daffodils, but because the daffodils are there,

ویدیوی شما نظر داده و گفته است که می‌تواند نرگس‌ها را ببیند، اما چون نرگس‌ها آنجا هستند

she knows it's time for the Forsyth year to come out. Yes.

، می‌داند که زمان انتشار سال فورسیت فرا رسیده است. آره.

Yes. That bush that flowers very early on before the leaves come out

آره. آن بوته ای که خیلی زود گل می دهد قبل از اینکه برگ ها

with nice yellow flowers and then we really know spring is on the way.

با گل های زرد زیبا بیرون بیایند و بعد واقعاً می دانیم که بهار در راه است.

Yes. Two things that I always look out for besides the daffodils

آره. دو چیز که من همیشه به غیر از نرگس ها به آنها توجه می

I always look out for cherry blossom on the trees.

کنم همیشه مراقب شکوفه های گیلاس روی درختان هستم.

And there is some cherry blossom.

و مقداری شکوفه گیلاس وجود دارد.

Not much at the moment because it's very early but also, as I mentioned,

در حال حاضر زیاد نیست زیرا خیلی زود است ، اما همانطور که اشاره کردم،

that there are also the daffodils cherry blossom.

گل نرگس نیز وجود دارد.

And as Steve just said, for Cynthia,

و همانطور که استیو همین الان گفت، برای سینتیا،

that's the one we're all looking out for because as soon as that comes out

این همان چیزی است که همه ما به دنبال آن هستیم، زیرا به محض اینکه به

officially, it's spring season

طور رسمی منتشر شد، فصل بهار است

and it does feel spring like it does outside.

و احساس بهار را مانند بیرون احساس می‌کند.

We've had very high winds, lots of storms, one after another,

ما بادهای بسیار شدید، طوفان های زیادی را یکی پس از دیگری داشته ایم،

which is unusual but they have subsided, subsided.

که غیرعادی است، اما آنها فروکش کرده اند، فروکش کرده اند.

So they've gone away

بنابراین آنها رفته اند

and were left

و

with sort of quite still, but cold conditions

با شرایطی کاملاً ساکن باقی مانده اند، اما شرایط سردی دارند،

but plants are starting to emerge from the ground.

اما گیاهان شروع به بیرون آمدن از زمین کرده اند.

The rabbits coming out

خرگوش ها بیرون می آیند

Daffodils are going into birds.

نرگس ها به سمت پرندگان می روند.

We've got the snowdrops.

ما دانه های برف را داریم.

They're the first ones aren't by.

آنها اولین کسانی هستند که در آن حضور ندارند.

And so it's all looking positive.

و بنابراین همه چیز مثبت به نظر می رسد.

At least in terms of the weather. Hmm.

حداقل از نظر آب و هوا. هوم

Not much else.

نه خیلی دیگه

Yes. Not much else is positive, but at least spring is coming.

آره. چیز دیگری مثبت نیست، اما حداقل بهار در راه است.

I said this last week.

این را هفته پیش گفتم.

I don't want to repeat myself, but I said last week,

نمی خواهم حرفم را تکرار کنم، اما هفته گذشته گفتم،

I'm so glad to see winter.

خیلی خوشحالم که زمستان را می بینم.

And I have to be honest, I don't know why.

و من باید صادق باشم، نمی دانم چرا.

Winter can be a miserable season, but for some reason,

زمستان می تواند فصل بدی باشد، اما بنا به دلایلی

the winter we've just had, I've really hate it.

، زمستانی که به تازگی داشته ایم، واقعاً از آن متنفرم.

I've heard it's been so gloomy and depressing,

شنیده‌ام که خیلی غم‌انگیز و افسرده‌کننده بوده است،

even though we had no snow in all.

حتی با وجود اینکه برف نداشتیم.

But it still seemed like a very long

اما هنوز زمستان بسیار طولانی و غم انگیز به نظر می رسید

and gloomy winter.

.

So I am really glad to see spring is in the air.

بنابراین من واقعا خوشحالم که بهار را در هوا می بینم.

Can I say a special hello

آیا می توانم یک سلام ویژه

to Hannah and Daniel who are watching us from Ukraine?

به هانا و دانیل که از اوکراین ما را تماشا می کنند بگویم؟

Hello, Ukraine. Don't, don't, don't worry.

سلام اکراین نکن، نکن، نگران نباش.

We haven't forgotten you.

ما شما را فراموش نکرده ایم

We haven't. And we're so.

ما نکرده ایم. و ما چنین هستیم.

Please, you've still got Internet Connexion and that you can watch us.

لطفا، شما هنوز اتصال اینترنت دارید و می توانید ما را تماشا کنید.

Obviously horrendous news this week, but of course, we welcome everybody.

واضح است که این هفته اخبار وحشتناکی است، اما البته، ما از همه استقبال می کنیم.

You've had emails from people you have lots of people that watch in Russia,

شما ایمیل‌هایی از افرادی دریافت کرده‌اید که افراد زیادی در روسیه آن‌ها را تماشا می‌کنند،

and they're saying that they're afraid to come on,

و آنها می‌گویند که می‌ترسند وارد شوند،

but they're just normal, ordinary citizens.

اما آنها فقط شهروندان عادی و عادی هستند.

Don't be afraid, because this is not a place where

نترسید، زیرا اینجا جایی

you're going to be criticising not only the leaders that we've got problems.

نیست که شما نه تنها از رهبران انتقاد کنید که ما مشکلاتی داریم.

Okay, Steve. So we're not going to cross.

باشه، استیو. پس قرار نیست عبور کنیم.

Yes. Well, I just wanted to make that point that, you know, somebody should be afraid to come on Mr.

آره. خوب، من فقط می خواستم این نکته را بگویم که، می دانید، یک نفر باید از آمدن به

Duncan's channel.

کانال آقای دانکن بترسد.

So I have received some emails, some complaints

بنابراین من برخی از ایمیل ها دریافت کرده ام، برخی از شکایات

about the facts come complaints to me.

در مورد حقایق به من شکایت می کند.

Complaints

شکایت

about

the fact that we weren't

از این واقعیت که ما

acknowledging the problems in Ukraine last week.

مشکلات اوکراین را در هفته گذشته تصدیق نکردیم.

When we did, we did actually mention it, but we can't get too involved because that's not why we're here.

وقتی این کار را انجام دادیم، در واقع به آن اشاره کردیم، اما نمی‌توانیم خیلی درگیر شویم، زیرا به این دلیل نیست که اینجا هستیم.

However, I also got, as Steve just said, I received some emails

با این حال، همانطور که استیو همین الان گفت، چند ایمیل

from those who are worried about the situation

از کسانی دریافت کردم که نگران این وضعیت هستند

and they are actually living in Russia

و آنها در واقع در روسیه زندگی می کنند

and they say they feel fearful of what is happening

و می گویند که از اتفاقی که در حال رخ دادن است می ترسند

but also they don't want to come on the live chat

اما همچنین نمی خواهند بیایند. چت زنده

and say that they are from Russia.

و می گویند که آنها از روسیه هستند.

So so that that's the point I'm trying to make.

بنابراین این نکته ای است که من سعی می کنم بیان کنم.

There are people who want to join in with the live chat.

افرادی هستند که می خواهند با چت زنده به آن بپیوندند.

And as I always say, you are all welcome

و همانطور که همیشه می گویم،

wherever you are in the world.

در هر کجای دنیا که هستید خوش آمدید.

That's it.

خودشه.

Yeah. This is a neutral zone,

آره این یک منطقه خنثی است

isn't it, Mr.

، اینطور نیست، آقای

Duncan, because we're trying to help you learn English. Yes.

دانکن، زیرا ما سعی می کنیم به شما در یادگیری زبان انگلیسی کمک کنیم. آره.

So yeah, that's what we want to say.

پس بله، این چیزی است که ما می خواهیم بگوییم.

That's always been my motto.

همیشه شعار من این بوده است.

That's always been the thing that I thought about when I consider the English language.

این چیزی است که همیشه وقتی به زبان انگلیسی فکر می کنم به آن فکر می کردم .

It is a way of bringing people together communicating, sharing experiences,

این راهی برای گرد هم آوردن مردم برای برقراری ارتباط، به اشتراک گذاشتن تجربیات،

sharing our similarities, and also our differences as well.

به اشتراک گذاشتن شباهت‌هایمان و همچنین تفاوت‌هایمان است.

That is the one thing we all have in common.

این تنها وجه مشترک همه ماست.

The one thing we have in common is our individuality.

وجه مشترک ما فردیت ماست.

We are all different.

همه ما متفاوت هستیم.

However, we are also the same.

با این حال ما هم همینطوریم.

We have many things that we share as similarities.

ما چیزهای زیادی داریم که به عنوان شباهت با هم مشترک هستیم.

Lewis has fixed his computer, so welcome.

لوئیس کامپیوتر خود را تعمیر کرده است، پس خوش آمدید.

I think he was back on Wednesday, wasn't he? Yes.

فکر کنم چهارشنبه برگشته بود، نه؟ آره.

Beatrice has had a problem with the Internet Connexion due to storm technology.

Beatrice به دلیل فناوری طوفان با اتصال اینترنت مشکل پیدا کرده است.

Technology?

فن آوری؟

Oh, well, you know, what about that, Mr. Duncan?

اوه، خوب، می دانید، آقای دانکن در مورد آن چطور؟

I've been busy this week.

این هفته سرم شلوغ بود

I think I may have solved the computer problems. So?

فکر می کنم شاید مشکل کامپیوتر را حل کرده باشم. بنابراین؟

So the last piece of my computer here was fixed this week.

بنابراین آخرین قطعه کامپیوتر من در اینجا این هفته تعمیر شد.

Oh, by the way, look outside, Steve. Look at that.

اوه، به هر حال، به بیرون نگاه کن، استیو. به آن نگاه کنید.

Does not look lovely.

دوست داشتنی به نظر نمی رسد.

It does. I just noticed that.

این کار را انجام می دهد. من همین الان متوجه شدم

Isn't that beautiful? Wow.

این زیبا نیست؟ وای.

Yes. It's a nice day for a walk.

آره. روز خوبی برای پیاده روی است.

I wish we can't because we're here. Yes.

کاش نمیتونیم چون اینجا هستیم آره.

Helping you to learn English.

کمک به یادگیری زبان انگلیسی

Oh, my goodness.

اوه خدای من.

Alex, I know it almost looks like some sort of painting.

الکس، می دانم که تقریباً شبیه نوعی نقاشی است.

Although we did go for a nice walk yesterday.

اگرچه دیروز برای پیاده روی خوب رفتیم.

We did. We did.

ما انجام دادیم. ما انجام دادیم.

Right. Mr.

درست. آقای

Duncan, what are we.

دانکن ما چی هستیم

What are we talking about today?

امروز در مورد چه چیزی صحبت می کنیم؟

We are talking about parts palm.

ما در مورد قطعات نخل صحبت می کنیم.

It seems like a big subject or a general subject.

به نظر یک موضوع بزرگ یا یک موضوع کلی است.

Some people might say it's an easy subject.

برخی افراد ممکن است بگویند موضوع آسانی است.

Or a simple subject, but in fact, you might be surprised to find out

یا یک موضوع ساده، اما در واقع، ممکن است از اینکه بفهمید

just how complex that one word is.

آن یک کلمه چقدر پیچیده است، شگفت زده شوید.

So that is what we are looking at.

بنابراین این چیزی است که ما به آن نگاه می کنیم.

Body parts.

اعضای بدن.

It can be any part, a part, a part, a part of something.

این می تواند هر قسمت، بخشی، بخشی ، بخشی از چیزی باشد.

Yes. Well, I'm sure we will dive in deep

آره. خوب، من مطمئن هستم که ما عمیقاً

into that subject part

در قسمت موضوعی

where Mr. Duncan is ready to do so.

که آقای دانکن آماده انجام این کار است، فرو خواهیم رفت.

I was just thinking of something I did yesterday.

من فقط به کاری فکر می کردم که دیروز انجام دادم.

I did something not not on purpose.

من کاری را غیر عمد انجام دادم.

It was an accident.

این یک تصادف بود.

But I had a little accident yesterday.

اما دیروز تصادف کوچکی داشتم.

We were going into the local cafe

داشتیم می رفتیم داخل کافه محل

and I was going through the door of the cafe.

و من از در کافه می گذشتم.

I was entering the cafe going in.

داشتم وارد کافه می

And as I pushed the door closed,

شدم و می رفتم داخل. و همانطور که در را فشار

I suddenly felt that the door wouldn't close.

دادم، ناگهان احساس کردم در بسته نمی شود.

So I pushed the door

بنابراین در را محکم فشار دادم

firmly.

.

I realised

متوجه

that there was actually a dog

شدم که در واقع یک سگ

caught in the door in the doorway.

در در ورودی در گیر کرده است.

I, I, it's hard,

من، من، سخت است،

but it was one of those really tiny dogs you know, those little tiny dogs,

اما یکی از آن سگ های بسیار کوچکی بود که می شناسید، آن سگ های کوچک کوچک،

something like a Chihuahua, very small.

چیزی شبیه چیهواهوا، بسیار کوچک.

So the dog had tried to get in,

بنابراین سگ سعی کرده بود وارد شود،

but the woman was still outside.

اما زن هنوز بیرون بود.

So I pushed, I pushed the door to and the owner was still coming in and I couldn't work out

بنابراین من فشار دادم، در را هل دادم و صاحب هنوز داشت وارد می شد و من نمی توانستم بفهمم

why the door wouldn't close and it was because this poor little dog

که چرا در بسته نمی شود و دلیلش این بود که این سگ کوچولوی بیچاره

had its head stuck in the doorway.

سرش را در آستانه در گیر کرده بود.

So you could have murdered a dog.

بنابراین شما می توانستید یک سگ را بکشید.

Well, it wouldn't have. It would have been.

خوب، آن را نمی خواهد. می شد.

It had been dog slaughter.

این قتل عام سگ بوده است.

It wouldn't have been murder.

این قتل نبود

Now it's only murder if I intended to do it. Yeah.

حالا اگر قصد انجام آن را داشته باشم فقط قتل است. آره

So when you kill somebody and it's not deliberate, we use the word manslaughter. Yes,

بنابراین وقتی کسی را می‌کشید و این عمد نیست ، از کلمه قتل عمد استفاده می‌کنیم.

man. Encompassing both men and women.

بله اقا. هم مردان و هم زنان را در بر می گیرد.

Yes. Person, person, a person.

آره. شخص، شخص، شخص.

But we call it manslaughter.

اما ما آن را قتل عمد می نامیم.

But if you kill a dog by mistake, is it dog slaughter?

اما اگر به اشتباه سگی را بکشید، آیا این کشتار سگ است؟

I don't know.

من نمی دانم.

I mean, the word slaughter still sounds bad.

منظورم این است که کلمه ذبح هنوز بد به نظر می رسد.

Maybe Keane aside, Keane aside aside, maybe that's it.

شاید کین به کنار، کین به کنار، شاید همین باشد.

Maybe that's the term.

شاید این اصطلاح باشد.

But I didn't mean to hurt the dog, trust me.

اما من قصد صدمه زدن به سگ را نداشتم، به من اعتماد کن.

So before anyone accuses me of doing it on purpose, I didn't.

بنابراین قبل از اینکه کسی مرا به انجام عمدی این کار متهم کند، این کار را نکردم.

It was an accident,

تصادف بود،

but it was very strange that I couldn't get the door closed.

اما خیلی عجیب بود که نتوانستم در را ببندم.

And when I looked down, there was a dog halfway through the door

و وقتی به پایین نگاه کردم ، سگی در نیمه راه بود

when its head was was almost through the door.

که سرش تقریباً از در بود.

But I the more I tried to close the door, the more the dog became trapped.

اما من هر چه بیشتر سعی کردم در را ببندم ، سگ بیشتر به دام افتاد.

But did the owner protest?

اما آیا مالک اعتراض کرد؟

She said, sorry.

گفت ببخشید

Oh, she said, sorry for you.

اوه، او گفت، برای شما متاسفم.

Nearly strangling her dog. Yeah.

نزدیک بود سگش را خفه کند. آره

I wonder what breed of dog it was.

من تعجب می کنم که چه نژاد سگی بود.

I think it was I think it was one of these small Chihuahuas,

فکر می‌کنم یکی از این چی‌هواهواهای کوچک بود،

or maybe quite often nowadays, people will have a dog

یا شاید امروزه اغلب مردم یک سگ

and it will be mixed breed.

داشته باشند و از نژادهای مختلف باشد.

But people do do that.

اما مردم این کار را می کنند.

Don't I mean, dogs do do that when there's a door open, ajar

منظورم این نیست که سگ‌ها این کار را می‌کنند، وقتی دری باز،

or open a little bit, it always sticks its face in.

باز یا کمی باز است، همیشه صورتش را به داخل می‌چسباند.

But of course, Mr. Duncan was.

اما البته آقای دانکن چنین بود.

And the doors at this particular cafe are quite stiff and heavy, but it was tiny

و درهای این کافه خاص کاملاً سفت و سنگین است، اما

it was just it was it was like a little rat on a lead.

کوچک بود، فقط مثل یک موش کوچک روی سرب بود.

It was so tiny. Oh, point.

خیلی ریز بود اوه، نقطه.

Yes. Muzzle carries in your hand.

آره. پوزه در دست شما حمل می شود.

You might as well just just have nothing

همچنین ممکن است فقط چیزی نداشته

you might as well

باشید و

just just keep a mouse in your in your handbag.

فقط یک موس را در کیف دستی خود نگه دارید.

I didn't see it.

من آن را ندیدم.

No, I heard a bit of commotion because I went ahead looking for a table.

نه، من کمی غوغا شنیدم چون جلوتر رفتم دنبال میز.

Anyway, this isn't very interesting.

به هر حال این خیلی جالب نیست.

I'm sure that that part isn't.

من مطمئن هستم که آن بخش نیست.

I haven't had a shave today, by the way.

اتفاقا من امروز اصلاح نکردم.

I'm sorry I didn't shave I didn't have time.

ببخشید که اصلاح نکردم وقت نداشتم.

I was doing all sorts of things, preparing today's livestream.

داشتم انواع و اقسام کارها را انجام می دادم و پخش زنده امروز را آماده می کردم.

Use scruff as usual, Scruff.

طبق معمول از اسکراف استفاده کنید، اسکراف.

I always run out of time.

من همیشه وقتم کم میشه

While you were.

در حالی که تو بودی

You were doing fiddling around with your computer again.

دوباره داشتی با کامپیوترت دست و پا می زدی.

There is never enough time.

هیچ وقت وقت کافی نیست.

Mr. Duncan, I'm sure, has told you, by the way, there is a great little shop.

آقای دانکن، مطمئنم، به شما گفته است، اتفاقاً یک مغازه کوچک بزرگ وجود دارد.

You've just reminded me.

فقط به من یادآوری کردی

Another thing I wanted to mention.

نکته دیگری که می خواستم به آن اشاره کنم.

I don't know where where you are

من نمی دانم کجا هستید

or I don't know about the place where you are,

یا جایی را که هستید نمی دانم،

but do you have a shop that seems to sell everything?

اما آیا مغازه ای دارید که به نظر می رسد همه چیز را بفروشد؟

We all have them, and we have one in much Wenlock

همه ما آن‌ها را داریم، و در Wenlock یکی

we have a small shop, but inside

داریم، یک مغازه کوچک داریم، اما

it seems to sell everything.

به نظر می‌رسد داخل آن همه چیز را می‌فروشد.

I would love to do a live stream

من خیلی دوست دارم در آن فروشگاه یک استریم زنده انجام دهم

or maybe make a short video in that shop

یا شاید یک ویدیوی کوتاه بسازم

because it is like an Aladdin's cave.

زیرا مانند غار علاءالدین است.

Everything is in there.

همه چیز آنجاست

So when we say that something is an Aladdin's cave, it's a great phrase, by the way.

بنابراین وقتی می گوییم چیزی غار علاءالدین است ، اتفاقاً یک عبارت عالی است.

It means that a place that seems to have lots

به این معنی است که مکانی که به نظر می رسد

and lots of things, almost everything.

چیزهای زیادی دارد، تقریباً همه چیز.

And this particular shop

و این مغازه خاص

is a good example of that

مثال خوبی برای آن است،

because we went in to get one tiny thing, didn't we, yesterday?

زیرا ما دیروز برای خرید یک چیز کوچک وارد شدیم، نه؟

One tiny thing.

یک چیز کوچک

It's a very small shop.

این یک مغازه بسیار کوچک است.

Yes, it's a kind of.

بله، این یک نوع است.

Yes, it's just it doesn't sell food,

بله، فقط غذا نمی‌فروشد،

but it sells sort of pots and pans

اما انواع قابلمه‌ها و تابه‌هایی را می‌فروشد

selling paper cups, everything, light bulbs,

که لیوان‌های کاغذی، همه چیز، لامپ،

weed killer everything.

همه چیز را می‌فروشد.

It's a bit like a hardware store, but with loads of other stuff as well.

این کمی شبیه یک فروشگاه سخت افزار است، اما با انبوهی از چیزهای دیگر نیز.

It's just everything yeah.

این فقط همه چیز است بله.

They sell everything.

همه چیز را می فروشند.

So I went in and asked the woman, I asked the lady

پس رفتم و از آن زن پرسیدم، از خانم

or the person working there, I asked,

یا شخصی که آنجا کار می کرد پرسیدم، پرسیدم

Do you have a watch battery?

باتری ساعت داری؟

I need a small watch battery.

به یک باتری ساعت کوچک نیاز دارم.

And she says, Which type, which type of battery?

و او می گوید، کدام نوع، کدام نوع باتری؟

I said, 2032.

گفتم، 2032.

She said, Yes, we have that one.

او گفت، بله، آن یکی را داریم.

And I thought, what's

و من فکر کردم،

how is that possible?

چگونه ممکن است؟

How did she know?

او از کجا می دانست؟

How can she know from the shop?

او چگونه می تواند از مغازه بداند؟

The shop that is full of thousands of things,

مغازه ای که پر از هزاران چیز است

and she knows in her head

و او در ذهنش می داند

that she has one of these tiny little batteries in a shop that sells everything.

که یکی از این باتری های کوچک کوچک را در مغازه ای دارد که همه چیز می فروشد.

So I have to say, I was really, really impressed with that place.

بنابراین باید بگویم که من واقعاً تحت تأثیر آن مکان قرار گرفتم.

In fact, over time we've bought lots of things from that little shop.

در واقع، با گذشت زمان ما چیزهای زیادی از آن مغازه کوچک خریده ایم.

How if you go in and ask for something and nine times out of ten

چطور اگر وارد شوید و چیزی بخواهید و از هر ده بار 9 بار

they've got it, it's ages, ages and much.

آن را دریافت کنند، آن سن، سن و خیلی زیاد است.

Wenlock Yes.

So if you ever find yourself in this part of the world,

ونلاک بله.

بنابراین اگر زمانی خود را در این نقطه از جهان پیدا

if you have a kid, you know, short of a watch battery or anything or anything

کردید، اگر فرزندی دارید، می‌دانید که باتری ساعت یا هر چیزی یا هر چیزی

you know, just go in there and ask, go to AJ.

که می‌دانید کم است، فقط به آنجا بروید و بپرسید، به AJ بروید.

You sure they could probably order it for you

مطمئن هستید که احتمالاً می توانند آن را برای شما سفارش دهند

even if they didn't have it in stock yes.

حتی اگر آن را در انبار نداشته باشند بله.

It's it's a fascinating as we as we call it here, an Aladdin's cave. Yes.

به قول ما اینجا، غار علاءالدین، بسیار جذاب است. آره.

I'm not quite sure where that came from.

من کاملاً مطمئن نیستم که از کجا آمده است.

I think

it comes from I think it's from the Knights of Arabia. Yes.

فکر می کنم از شوالیه های عربستان باشد. آره.

I think they had they found a secret cave which which

فکر می کنم آنها یک غار مخفی پیدا کرده بودند که

I think it could it could give you anything you wanted.

فکر می کنم می تواند هر چیزی را که می خواهید به شما بدهد.

I think you could wish for something and you would get it.

من فکر می کنم شما می توانید برای چیزی آرزو کنید و آن را بدست آورید.

And I think that's where it comes from.

و من فکر می کنم از همین جا می آید.

So if you have an Aladdin's cave, it's a place

بنابراین اگر غار علاءالدین دارید، جایی است

that seems to have everything you need but this little tiny shop.

که به نظر می رسد همه چیز مورد نیاز شما را دارد جز این مغازه کوچک.

And that's the thing, isn't it, Steve? Yes.

و این موضوع است، اینطور نیست، استیو؟ آره.

The shop is so small.

مغازه خیلی کوچیکه

It's a tiny little shop, but somehow

این یک مغازه کوچک کوچک است، اما به نوعی

it sells everything a dress says.

هر چیزی که یک لباس می گوید را می فروشد.

A flea market. Yes, it's similar. Similar to that.

یک بازار دستفروشی بله مشابه است. مشابه آن.

That's another name

این نام دیگری

for somebody that probably sounds like lots of different things.

برای کسی است که احتمالاً چیزهای مختلفی به نظر می رسد.

But yeah, over here we would say an Aladdin's cave.

اما آره، اینجا می گوییم غار علاءالدین.

I don't know if that's offensive.

نمی دانم توهین آمیز است یا نه.

In some cultures, it's not offensive to anybody, isn't.

در برخی فرهنگ ها، برای هیچ کس توهین آمیز نیست، اینطور نیست.

It's not offensive.

توهین آمیز نیست

But yes, she knows what she's got in stock,

اما بله، او می‌داند چه چیزهایی در انبار دارد،

so she's got it all up here in her head.

بنابراین همه چیز را اینجا در سر دارد.

And we were most impressed. We were.

و ما بیشتر تحت تاثیر قرار گرفتیم. ما بودیم.

But we bought things in the past from their random items.

اما ما در گذشته چیزهایی را از اقلام تصادفی آنها می خریدیم.

Don't even go together

حتی با هم نروید

and they sell them.

و آنها را بفروشند.

So yeah, AJ is

بنابراین بله، ای جی این است

if you're ever in much Wenlock and you want something or need something

که اگر در ونلاک زیاد هستید و چیزی می خواهید یا به چیزی

or whatever it is, pop into the tiny little shop.

یا هر چیز دیگری نیاز دارید، به مغازه کوچک کوچک بروید.

Don't be misled by the size of the shop because it's very small.

بزرگی مغازه شما را گمراه نکند زیرا بسیار کوچک است.

You could actually walk past it, couldn't you, Steve,

تو واقعاً می‌توانستی از کنارش رد شوی، نمی‌توانی استیو،

without even noticing, but it's brilliantly.

حتی بدون اینکه متوجه شود، اما فوق‌العاده است.

I love it. I love the shop.

عاشقشم. من عاشق مغازه هستم

Oh, hello, HLA. Hello there.

اوه، سلام، HLA. سلام.

Says we can find the same sort of shop in Marrakech.

می گوید ما می توانیم همان نوع مغازه را در مراکش پیدا کنیم.

Oh, yes, I can imagine. Yes.

اوه، بله، می توانم تصور کنم. آره.

These little shops tucked away where somebody is trying to cater for.

این مغازه‌های کوچک دور از هم جمع شده‌اند، جایی که کسی می‌خواهد از آن‌ها تهیه کند.

Basically, they're selling things that nobody else sells in the local area.

اساساً، آنها چیزهایی را می فروشند که هیچ کس دیگری در منطقه نمی فروشد.

Yeah.

So you got bread, we've got bread shops, we've got clothes shops, we've got groceries.

آره

پس شما نان دارید ، ما مغازه نان داریم، لباس فروشی داریم، بقالی داریم.

Stores, but we haven't got a hardware store.

فروشگاه ها، اما ما یک فروشگاه سخت افزاری نداریم.

We used to have one.

قبلا یکی داشتیم

So I think most of what she sells is hard hardware, sort of.

بنابراین من فکر می کنم بیشتر چیزی که او می فروشد سخت افزار است.

I bet she sells spanners and all sorts of things like that.

شرط می بندم که او آچارها و انواع چیزهای مشابه را می فروشد.

But yeah, it's good to have that locally because it means

اما بله، داشتن آن به صورت محلی خوب است زیرا به این معنی است

we don't have to travel outside to get something else.

که ما مجبور نیستیم برای تهیه چیز دیگری به بیرون سفر کنیم.

Yes, it's brilliant.

بله، فوق العاده است.

You were in the garden earlier.

تو قبلا تو باغ بودی

I was in the garden, yes.

من در باغ بودم، بله.

Are you working in the garden already?

آیا در حال حاضر در باغ کار می کنید؟

Yes, I've started.

بله، من شروع کردم.

Nothing's growing, but I wanted to cut back a few bushes

هیچ چیز رشد نمی کند، اما من می خواستم چند بوته را کاهش دهم

so the fuchsia.

تا فوشیا.

Oh, we've got a fuchsia bush.

اوه، ما یک بوته فوشیا داریم.

So for Rosette and Palmira and other people, who like gardening

بنابراین برای روزت و پالمیرا و سایر افرادی که باغبانی دوست دارند

will know what a fuchsia is.

می دانند که فوشیا چیست.

It's a lovely sort of ornate, sort of pink

این یک نوع زیبا از گل های آراسته و آماده صورتی است که

ready sort of flower on a bush

روی یک بوته

looks very pretty, tends to always have flowers throughout the year.

بسیار زیبا به نظر می رسد، تمایل دارد همیشه در طول سال گل داشته باشد.

But this bushes got a bit leggy, a bit too.

اما این بوته ها کمی ساق پا شدند، کمی هم.

The branches have got too long the bushes got too big, and it needs cutting back

شاخه ها خیلی دراز شده اند ، بوته ها خیلی بزرگ شده اند، و نیاز به بریدن دارد

because then it will spring to life and we'll get even more flowers.

زیرا در این صورت زنده می شود و ما حتی گل های بیشتری خواهیم داشت.

Some bushes, you have to cut them back and to enable them to sort of regenerate themselves

برخی از بوته ها را باید برش دهید و به آنها اجازه دهید تا خودشان را بازسازی کنند،

as he was falling when he used to get wet and heavy would fall over on one side.

همانطور که او در حال سقوط بود وقتی که خیس می شد و سنگین از یک طرف می افتاد.

So I'll cut it back.

بنابراین من آن را کاهش می دهم.

You always think that bushes are things you can just leave, but you have to maintain them.

شما همیشه فکر می کنید که بوته ها چیزهایی هستند که می توانید آنها را ترک کنید، اما باید آنها را حفظ کنید.

You have to make sure they don't get too large or else everything

شما باید مطمئن شوید که آنها خیلی بزرگ نمی شوند وگرنه همه چیز

starts to to bend and break.

شروع به خم شدن و شکستن می کند.

I'd like to see you cutting a bush back, Mr.

من می خواهم ببینم که در حال کوتاه کردن یک بوته، آقای

Duncan. I'll do it.

دانکن. من انجامش میدهم.

He seems to be sort of thing that I do when when the good weather comes back,

به نظر می رسد او کاری است که وقتی هوای خوب برمی گردد،

I am going to do some gardening outside.

انجام می دهم و می خواهم بیرون باغبانی کنم.

I never normally do it.

من به طور معمول هرگز این کار را انجام نمی دهم.

You see, I will.

می بینی، من خواهم کرد.

I'll have to film that. Mr. Duncan.

من باید از آن فیلم بگیرم. آقای دانکن

Yeah, well, that's what I mean.

آره خب منظورم همینه

We could do a live stream with me trying to do some gardening work.

ما می‌توانیم یک پخش زنده با من در تلاش برای انجام کارهای باغبانی انجام دهیم.

That would be fun.

باید باحال باشه.

I would have to think very carefully where I would where I would trust you to practise.

من باید با دقت فکر کنم که کجا به شما اعتماد کنم تا تمرین کنید.

You see, that's it.

می بینی، همین.

That's the reason why I never do anything in the garden.

به همین دلیل است که من هرگز در باغ کاری انجام نمی دهم.

A lot of people ask Mr. Duncan, Why do you make Mr.

بسیاری از مردم از آقای دانکن می پرسند، چرا آقای

Steve do all of the work in the garden?

استیو را مجبور می کنید همه کارهای باغ را انجام دهد؟

Well, because Steve doesn't let me do it.

خوب، چون استیو به من اجازه این کار را نمی دهد.

He doesn't trust me with his bushes.

او به بوته هایش به من اعتماد ندارد.

Somebody, as he who says gardening is my passion.

کسی که می گوید باغبانی علاقه من است.

Unfortunately, I can't

متأسفانه،

I can't pronounce your name,

نمی توانم نام شما را تلفظ کنم،

but we'd love to know what please give us an English name that we can.

اما ما دوست داریم بدانیم که لطفاً یک نام انگلیسی به ما بدهید که بتوانیم.

We can. And now that is actually in Cyrillic.

ما میتوانیم. و اکنون این در واقع به خط سیریلیک است.

If if I if I'm clever, I might actually be able to front of his Hannah or Dan.

اگر من اگر باهوش باشم، شاید بتوانم جلوی هانا یا دن او بگیرم.

Just wait, wait a moment, Mr. Steve.

فقط صبر کن، یک لحظه صبر کن، آقای استیو.

I'm going to see if I can translate that as soon as the test says it is.

می روم ببینم می توانم آن را ترجمه کنم به محض اینکه تست می گوید.

Well, Petro Life is treating me very well.

خب، پترو لایف با من خیلی خوب رفتار می کند.

Thank you very much for asking.

خیلی ممنون که پرسیدید.

And I hope how is life treating you

و امیدوارم زندگی با شما چگونه رفتار کند

Yes, Mr.

بله، آقای

Duncan had had an email from me this week.

دانکن این هفته ایمیلی از من داشت.

I think you might have mentioned it because one or two people have said, can they?

من فکر می کنم شما ممکن است به آن اشاره کرده باشید زیرا یکی دو نفر گفته اند، می توانند؟

I did mention but I can't show the video because because another person appears in the video.

من اشاره کردم اما نمی توانم ویدیو را نشان دهم زیرا شخص دیگری در ویدیو ظاهر می شود.

Right. And we can't do that.

درست. و ما نمی توانیم این کار را انجام دهیم.

Trust me when I say when I when I say trust me, you must trust me.

به من اعتماد کن وقتی می گویم وقتی می گویم به من اعتماد کن، باید به من اعتماد کنی.

Please

لطفا

yes. Yes.

بله. آره.

Daniel. Yes, Daniel. On your brain.

دانیال بله دانیال روی مغزت

I'm trying to re read the whole name.

سعی می کنم کل نام را دوباره بخوانم.

Steve, Daniel, Lip, AVO

استیو، دانیل، لیپ، آوو

Dolinsky.

دولینسکی.

You've got a very, very Mr.

Duncan's got everything here right at his fingertips.

آقای دانکن همه چیز را در اختیار دارد.

So, yes, my computer is better than ever.

بنابراین، بله، کامپیوتر من بهتر از همیشه است.

It's better than it ever was.

بهتر از همیشه است.

So now I know from

بنابراین اکنون من از

Poltava, a city of 300,000 citizens.

پولتاوا، شهری با 300000 شهروند، می دانم.

Well.

خوب.

Oh, we hope you're keeping safe.

اوه، ما امیدواریم که شما در امان باشید.

That's

okay, Steve.

اشکالی نداره استیو.

Yeah,

بله،

but you're watching us today,

اما تو امروز ما را تماشا می‌کنی،

which I hope is a nice distraction away

که امیدوارم حواس‌پرتی خوبی به دور

from all the problems and the troubles that you're okay, Steve.

از همه مشکلات و گرفتاری‌ها باشد که حالت خوب است، استیو.

But how wonderful for you to come on and and contribute to the live chat.

اما چقدر برای شما عالی است که بیایید و در چت زنده مشارکت کنید.

Thank you very much indeed.

واقعا از شما ممنونم.

Apparently, Poltava.

ظاهرا، پولتاوا.

Poltava has 300,000 people living there.

پولتاوا 300000 نفر در آن زندگی می کنند.

Yes. And I mentioned earlier, Steve, that here in much Wenlock,

آره. و من قبلاً اشاره کردم، استیو، که اینجا در ونلاک،

we only have 5000 people

ما فقط 5000 نفر داریم

which still sounds like a lot, isn't it?

که هنوز هم زیاد به نظر می رسد، اینطور نیست؟

5000 people.

5000 نفر

Sounds like a lot of people, but there are huge places, huge cities.

به نظر می رسد افراد زیادی هستند، اما مکان های بزرگ، شهرهای بزرگ وجود دارد.

When you think of places like London, Steve

وقتی به مکان هایی مانند لندن فکر می کنید، استیو

London has over 10 million

لندن بیش از 10 میلیون

people living there and that's one of the reasons, by the way,

نفر در آنجا زندگی می کنند و این یکی از دلایلی است

why we don't live in a big city.

که در یک شهر بزرگ زندگی نمی کنیم.

I'm not a big fan of cities or lots of people or busy

من طرفدار زیاد شهرها یا جمعیت زیاد یا

streets and noise and pollution.

خیابان های شلوغ و سر و صدا و آلودگی نیستم.

So I'm not, I'm not a fan of those things.

پس من نیستم، من طرفدار آن چیزها نیستم.

I don't think Steve is ever

فکر نمی‌کنم استیو هرگز نباشد

I think, well, yes, some people like cities.

، خوب، بله، برخی از مردم شهرها را دوست دارند.

My sisters have got children and they are two of them are now,

خواهران من بچه دارند و آنها دو نفر هستند

or at least one of them is now living in London and they absolutely love it.

یا حداقل یکی از آنها اکنون در لندن زندگی می کند و کاملاً آن را دوست دارند.

I think if you young maybe then you might find the

من فکر می کنم اگر جوان هستید، ممکن

the bright lights and the excitement and the ability to connect with lots of different people.

است نورهای روشن و هیجان و توانایی برقراری ارتباط با افراد مختلف را پیدا کنید.

Very exciting.

خیلی هیجان انگیز.

I think if you if you're the sort of person that wants to get on in life and want to be successful, then

من فکر می کنم اگر از آن دسته افرادی هستید که می خواهید در زندگی ادامه دهید و می خواهید موفق باشید،

you have to go to the cities,

پس باید به شهرها بروید،

particularly the capital cities

به ویژه شهرهای پایتخت

like London or it is because then that's

مانند لندن یا به این دلیل است

where it all is tending to happen and a lot of careers.

که همه چیز اینجاست. تمایل به اتفاق افتادن و بسیاری از مشاغل.

It is a sad fact of life that if you want to do something with your life and achieve

این یک واقعیت غم انگیز زندگی است که اگر می خواهید کاری را با زندگی خود انجام دهید و اغلب به چیزی دست پیدا

something quite often, you have to spend some time

کنید، باید مدتی را

in a place that you don't want to be.

در مکانی بگذرانید که نمی خواهید باشید.

I suppose one of the hardest things and one of the things I always think about is

فکر می‌کنم یکی از سخت‌ترین چیزها و یکی از چیزهایی که همیشه به آن فکر می‌کنم این است

when when someone moves to a big city but they don't

که وقتی کسی به یک شهر بزرگ نقل مکان می‌کند اما

they don't have much money, but they still have to live there.

پول زیادی ندارد، اما هنوز باید آنجا زندگی کند.

So they have to find a place that they can live in.

بنابراین آنها باید مکانی را پیدا کنند که بتوانند در آن زندگی کنند.

But it's probably going to be somewhere

اما احتمالاً جایی

really unpleasant, somewhere really, really small maybe.

واقعاً ناخوشایند خواهد بود، جایی واقعاً، شاید واقعاً کوچک.

So I always think of that when I think of people who go to London

بنابراین وقتی به افرادی فکر می کنم که برای یافتن ثروت خود به لندن می روند همیشه به این فکر می کنم

to find their fortune. Yes.

. آره.

And there are many people that do that and there are many people

و افراد زیادی هستند که این کار را انجام می دهند و افراد زیادی هستند

who go there and they fail.

که به آنجا می روند و شکست می خورند.

Well, I know what I wished.

خب میدونم چی آرزو میکردم

I wish I'd done that, Mr.

ای کاش این کار را می‌کردم، آقای

Duncan, because I could have bought a property in London 30, 40 years ago,

دانکن، زیرا می‌توانستم 30، 40 سال پیش ملکی در لندن بخرم،

and I could have

و اکنون

been a multi-millionaire now because I could have sold it for a fortune okay.

می‌توانستم یک مولتی میلیونر باشم، زیرا می‌توانستم آن را به قیمت هنگفتی بفروشم.

I could have done the same in Birmingham, which isn't far from us,

من می‌توانستم همین کار را در بیرمنگام انجام دهم، که دور از ما

but certainly in London would have been an ideal place to purchase

نیست، اما مطمئناً لندن یک مکان ایده‌آل برای

a property was probably in a lot of capital cities around the world.

خرید ملک بود که احتمالاً در بسیاری از شهرهای پایتخت در سراسر جهان بود.

I suppose if you bought if you bought a piece of property in London,

فکر می‌کنم اگر ملکی را در لندن خریداری کرده باشید،

maybe 20 or 30 years ago, it's probably worth

شاید 20 یا 30 سال پیش، احتمالاً

a lot more than it was.

ارزش آن بسیار بیشتر از آنچه بود، خواهد بود.

Yeah.

Oh, it's probably gone up ten times I know my parents used to live in London.

آره

اوه، احتمالاً ده برابر شده است، می دانم که پدر و مادرم قبلاً در لندن زندگی می کردند.

In fact I was born in London and they were going to stay there.

در واقع من در لندن به دنیا آمدم و آنها قرار بود در آنجا بمانند.

They were going to buy a property in London, but they decided not to.

آنها قصد داشتند در لندن ملک بخرند، اما تصمیم گرفتند این کار را نکنند.

They moved out of London.

آنها از لندن نقل مکان کردند.

But my father always, always sort of said to me

اما پدرم همیشه و همیشه

that sort of with regret as he wished that he had bought

با حسرت به من می گفت که آرزو می کرد

a flat in London

یک آپارتمان در لندن خریده باشد،

because even sort of in the seventies

زیرا حتی در دهه هفتاد

it had gone up massively

این آپارتمان به شدت افزایش یافته بود

So, yeah, you know, successful

، بنابراین، بله، می دانید،

cities around the world, lots of cities

شهرهای موفق در اطراف در جهان، شهرهای زیادی وجود دارد

where you can make a small fortune over a small period of time. Yes.

که می توانید در مدت زمان کوتاهی ثروت کمی به دست آورید. آره.

So so it is it is strange that you often have to move to a place

بنابراین عجیب است که اغلب مجبور می شوید به مکانی نقل مکان کنید

that might be unpleasant to live in.

که ممکن است زندگی در آن ناخوشایند باشد.

And I don't although there are people who love

و من این کار را نمی کنم، اگرچه افرادی هستند که دوست دارند

living in a big city surrounded by people.

در یک شهر بزرگ زندگی کنند که توسط مردم احاطه شده است.

So I think it's a personal choice.

بنابراین فکر می کنم این یک انتخاب شخصی است.

Once again, like everything in life it is a personal choice.

بار دیگر، مانند همه چیز در زندگی، این یک انتخاب شخصی است.

Anything on the live chat, Mr.

چیزی در چت زنده، آقای

Steve?

I think I've I think I've read most of the things so far.

استیو؟

من فکر می کنم من فکر می کنم من فکر می کنم بیشتر چیزها را تا به حال خوانده ام.

Lots of people saying hello to each other seem to be people coming back.

به نظر می رسد بسیاری از افرادی که به یکدیگر سلام می کنند افرادی هستند که برمی گردند.

Jamila

Jamila.

جمیله جمیلا.

Lots of people saying hello to Jiminy Cricket music.

افراد زیادی به موسیقی جیمینی کریکت سلام می کنند.

Yeah. We haven't seen Jamila here for a while.

آره مدتی است که جمیله را اینجا ندیده ایم.

It seems like a long time since I've seen you Jamila at TNT.

به نظر می رسد مدت زیادی است که تو را جمیلا در TNT ندیده ام.

Welcome and welcome back.

خوش آمدید و خوش آمدید.

Lots of people saying hello because so obviously you've been missed.

بسیاری از مردم سلام می‌کنند، زیرا واضح است که دلتنگ شده‌ای.

And it's nice to have you here today.

و خوشحالم که امروز اینجا هستید.

Hmm. Um,

هوم اوم،

yes, we've got we've got Laila

بله، ما داریم، لیلا

from Kazakhstan says hi.

از قزاقستان را داریم می گوید سلام.

Lots of people from all around the world, as we always get, which is lovely to say. Yes.

افراد زیادی از سرتاسر جهان، همانطور که همیشه می‌بینیم، گفتن آن بسیار دوست‌داشتنی است. آره.

And that's what we always say.

و این چیزی است که ما همیشه می گوییم.

We always say that this is this is the biggest this is the largest

ما همیشه می گوییم که این بزرگترین

English corner on the planet because

گوشه انگلیسی در این سیاره است زیرا

it does involve the planet and everyone on it.

سیاره و همه افراد روی آن را درگیر می کند.

So everyone is welcome.

پس همه خوش آمدید.

As I always say this, you'd ask how many people in when.

همانطور که من همیشه این را می گویم، شما باید بپرسید که چند نفر در چه زمانی هستند.

Look, I think we've

ببین، فکر می کنم ما

probably missed that.

احتمالاً آن را از دست داده ایم.

I think it's about how many is it? About 5000.

فکر کنم حدودا چنده؟ حدود 5000.

5000 people. Sounds a lot to me.

5000 نفر. برای من خیلی به نظر می رسد.

It just isn't it? Yes.

فقط اینطور نیست؟ آره.

But apparently it is 5000 Oh, talking of much Wenlock

اما ظاهراً 5000 اوه است، این هفته در مورد Wenlock زیادی صحبت می

this week, of course, I like to keep you up to date

شود، البته، من دوست دارم شما را

with the events in the area where we live.

در جریان رویدادهای منطقه ای که ما زندگی می کنیم، داشته باشم.

In this week we've had the new Wenlock Herald.

در این هفته ما Wenlock Herald جدید را داشتیم.

However, I am a little bit disappointed

با این حال، من

with this month's Wenlock Herald.

از Wenlock Herald این ماه کمی ناامید هستم.

Do you know why Steve?

میدونی چرا استیو؟

Because for some reason it doesn't mention you in it.

زیرا به دلایلی از شما در آن نامی نمی برد.

Not that it's just that the printing,

نه این که فقط چاپ است،

they haven't made a very good job of the printing it's

آنها کار خیلی خوبی از چاپ نکرده اند،

I don't know who does the quality control of the Wenlock Herald.

بلکه نمی دانم چه کسی کنترل کیفیت Wenlock Herald را انجام می دهد.

I think it's printed by

فکر می کنم توسط

volunteers at the local church.

داوطلبان کلیسای محلی چاپ شده است.

So we probably need to not be too critical.

بنابراین احتمالاً لازم نیست خیلی انتقادی باشیم.

I'm, I'm going to be, I'm going to be if they want me to read their their publication

من هستم، خواهم بود، خواهم بود اگر آنها بخواهند که نشریه

they have to make sure we can actually read what they've printed.

آنها را بخوانم، باید مطمئن شوند که ما واقعاً می توانیم آنچه آنها چاپ کرده اند را بخوانیم.

I'm sure volunteers at the local church are responsible for.

من مطمئن هستم که داوطلبان در کلیسای محلی مسئول هستند.

Yes. How am I supposed to read that?

آره. چگونه باید آن را بخوانم؟

Maybe they've run out of ink. It's.

شاید جوهر آنها تمام شده است. این است.

See, there's a lovely prayer there.

ببینید، یک دعای دوست داشتنی وجود دارد.

That prayer could be the saviour to all my problems.

آن دعا می تواند ناجی تمام مشکلات من باشد.

And it's all blurry and I can't see it.

و این همه تار است و من نمی توانم آن را ببینم.

I think they've probably they've run out of ink.

من فکر می کنم آنها احتمالا جوهر آنها تمام شده است.

I don't know what what they used.

من نمی دانم از چه چیزی استفاده کردند.

There probably is a photocopy, and I don't think I I'm very disappointed.

احتمالاً یک فتوکپی وجود دارد، و فکر نمی کنم خیلی ناامید شده باشم.

That's the photocopier that's run out.

این دستگاه فتوکپی است که تمام شده است.

Running out of ink. Yes.

تمام شدن جوهر آره.

It's yes.

بله.

You need to change your cartridges. Yes.

باید کارتریج های خود را عوض کنید. آره.

Anyone lock printers? Yes.

کسی چاپگرها را قفل می کند؟ آره.

Anyone for much. Wenlock Herald.

هر کسی برای خیلی. ونلاک هرالد

You need to change the cartridge in your printer

باید کارتریج چاپگرتان را عوض کنید،

because we can't read anything in this month's We're Not Herald.

زیرا ما نمی‌توانیم در مجله We're Not Herald این ماه چیزی بخوانیم.

Darcy is going she's making lunch. Oh,

دارسی داره میره داره ناهار درست میکنه اوروتیا گفت: اوه،

talking of people making the lunch bell, Urrutia said Lady.

صحبت از مردمی که زنگ ناهار را درست می کنند.

Claudia. Claudia? Yes.

کلودیا کلودیا؟ آره.

Is cooking soufflé. Oh.

سوفله می پزد اوه

So I would imagine you're going to have to keep a close eye on that so that it doesn't.

بنابراین من تصور می کنم که شما مجبور خواهید بود به دقت مراقب آن باشید تا اینطور نشود.

You don't want your souffle to sink. No.

شما نمی خواهید سوفله شما غرق شود. نه.

And Saturday, you know, is cooking pasta

و شنبه، می دانید، امروز در حال پختن ماکارونی

today.

And now Marcia is off to cook her meal.

است.

و حالا مارسیا می‌رود تا غذای خود را بپزد.

And I wonder what you're cooking.

و من تعجب می کنم که شما چه چیزی درست می کنید.

Um, the problem with souffles,

اوم، مشکل

a souffle takes a very long time to cook, does it?

سوفله، پختن سوفله زمان زیادی می برد، درست است؟

And yes, and also well, to mix it and to cook it.

و بله، و همچنین خوب، آن را مخلوط کنید و آن را بپزید.

So it is a very delicate process.

بنابراین این یک فرآیند بسیار ظریف است.

And it's nothing worse when you go to a restaurant with friends

و وقتی با دوستان به رستوران می روید

and there's always one person who wants to order the souffle.

و همیشه یک نفر می خواهد سوفله را سفارش دهد، بدتر نیست.

And the souffle takes ages to cook to to actually prepare and make

و پخت و پز سوفله برای درست کردن و درست کردنش خیلی طول میکشه چون به قول شما نمیتونید سوفله یخ زده تهیه کنید

because they make it fresh you say you can't get frozen souffle.

، آن را تازه می کنند.

It's impossible.

غیر ممکنه.

So it has to be made completely from the beginning.

بنابراین باید از ابتدا به طور کامل ساخته شود.

I think once it's in the oven, it cooks quite quickly, but they will say you shouldn't

فکر کنم وقتی تو فر باشه زود میپزه ولی میگن

open the door, otherwise the souffle will sink.

درو باز نکن وگرنه سوفله فرو میره.

Wilson Let's make it special.

ویلسون بیایید آن را خاص کنیم.

Wilson Michael Wilson

ویلسون مایکل ویلسون

says hello.

Mr. Steven. Mr.

می گوید سلام.

آقای استیون آقای

Duncan, I'm watching your programme with my family from Mumbai, India.

دانکن من با خانواده ام از بمبئی هند برنامه شما را تماشا می کنم .

Nice to see you both again.

خوشحالم که دوباره هر دوی شما را می بینم.

So, hello, Michael and your family watching.

بنابراین، سلام، مایکل و خانواده شما در حال تماشا هستند.

And today, I think, I think it's actually Wilson.

و امروز، فکر می کنم، فکر می کنم در واقع ویلسون است.

Yes, it's Wilson.

بله، ویلسون است.

Michael Wilson, Michael or Michael Wilson, which is your first name.

مایکل ویلسون، مایکل یا مایکل ویلسون که نام کوچک شماست.

So sent apologies.

پس عذرخواهی فرستاد

One of them is your surname. Okay.

یکی از آنها نام خانوادگی شماست. باشه.

We're receiving that have been most people's names.

ما دریافت می کنیم که نام اکثر مردم بوده است.

The first name comes up first, so. Yes.

نام اول اول می آید، بنابراین. آره.

Okay, Steve, maybe Wilson.

باشه، استیو، شاید ویلسون.

Hello, Wilson.

سلام ویلسون

Wilson, Michael and all of your family watching at the moment.

ویلسون، مایکل و همه اعضای خانواده شما در حال تماشا هستند.

Can we say a big hello and welcome?

آیا می توانیم یک سلام بزرگ و خوش آمد بگوییم؟

And I hope you are enjoying today's live stream.

و امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

I hope it is. Lots of fun.

امیدوارم باشد. خیلی سرگرم کننده است.

It's fun here.

اینجا سرگرم کننده است.

And I hope it's fun where you are as well.

و امیدوارم جایی که شما هم هستید لذت بخش باشد.

Bruno to live is here from Switzerland.

برونو برای زندگی از سوئیس اینجاست.

I don't remember seeing Bruno to live for a while,

یادم نمی‌آید برونو را برای مدتی زنده ببینم،

so that's 25 to five.

بنابراین 25 تا 5 است.

Yes, my I need my eyes checking.

بله، من باید چشمانم را بررسی کنم.

We were talking about this everyday.

ما هر روز در مورد این موضوع صحبت می کردیم.

Peter is cooking a sandwich.

پیتر در حال پختن ساندویچ است.

Cooking a sandwich? Yes.

در حال پختن ساندویچ؟ آره.

How do you cook a sandwich? I don't know.

چگونه ساندویچ درست می کنید؟ من نمی دانم.

Maybe you can. You can prepare a sandwich.

شاید بتوانید. می توانید ساندویچ تهیه کنید.

Unless, of course, you are having a hot sandwich.

البته مگر اینکه یک ساندویچ داغ بخورید.

Very nice. Very fancy. Yes.

بسیار خوب. خیلی فانتزی آره.

A popular sandwich here in the UK is a hot pork sandwich.

یک ساندویچ محبوب در اینجا در بریتانیا یک ساندویچ گوشت خوک داغ است.

Obviously not popular with certain religious.

بدیهی است که بین برخی از مذهبیون محبوب نیست.

Okay, but it's interesting.

باشه ولی جالبه

Just. Let's just enjoy the sandwich.

فقط بیایید فقط از ساندویچ لذت ببریم.

Quite popular with Brits.

در بین بریتانیایی ها بسیار محبوب است.

Lots of sort of people go in and have those hot pork sandwiches,

بسیاری از مردم می روند و آن ساندویچ های گوشت خوک داغ را می خورند،

particularly in the winter with a bit of stuffing.

به خصوص در زمستان با کمی چاشنی.

So maybe that's what the taste is cooking.

پس شاید این چیزی است که طعم و مزه پخته می شود.

I like a bit of pork and I like a bit of stuffing.

من کمی گوشت خوک دوست دارم و کمی قیمه دوست دارم.

You get a nice photo of Vitesse this week.

این هفته یک عکس زیبا از Vitesse دریافت می کنید.

No, I seem to remember an email that you had with a photo of Vitesse.

نه، به نظر می رسد ایمیلی را به خاطر دارم که شما با عکس Vitesse داشتید.

Oh, okay.

اوه، باشه

I thought you had no, I had a video from Pedro. Yes.

من فکر می کردم شما نداشتید، من یک ویدیو از پدرو داشتم. آره.

I haven't seen that, by the way.

اتفاقاً من آن را ندیده ام.

You know, it's a very strange video.

میدونی خیلی ویدیو عجیبیه

I can't show it.

من نمی توانم آن را نشان دهم.

Unfortunate because other people are in the video clip and.

متأسفانه چون افراد دیگری در این کلیپ حضور دارند و.

Well, I'm not going to bore you with the rules, but if there is another person involved

خوب، من شما را با قوانین خسته نمی کنم، اما اگر شخص دیگری درگیر باشد

and they haven't given permission, then I can't show it.

و اجازه نداده باشد، نمی توانم آن را نشان دهم.

I'm afraid. Very sorry about that.

میترسم. از این بابت خیلی متاسفم

Never mind.

But we do we do have Pedro here and we do have a lot of other people as well.

بیخیال.

اما ما پدرو را اینجا داریم و افراد زیادی را نیز داریم.

Oh, well, apparently Alberto says,

اوه، خب، ظاهرا آلبرتو می‌گوید،

hi, guys, talking from Brazil.

سلام بچه‌ها، از برزیل صحبت می‌کنید.

Hello, Brazil.

سلام برزیل

And cooking meat balls.

و پختن توپ های گوشتی.

See, all these people are cooking and it's making us very,

ببینید، این همه مردم آشپزی می کنند و ما را

very hungry.

بسیار گرسنه می کند.

But what I have today is some porridge and a banana. Oh,

اما چیزی که امروز دارم مقداری فرنی و یک موز است. اوه،

mind you, we had a lot to eat last night.

توجه داشته باشید، ما دیشب چیزهای زیادی برای خوردن داشتیم.

Are we going to talk about our subject, Mr. Duncan?

آیا قرار است در مورد موضوع خود صحبت کنیم، آقای دانکن؟

Yes, in a moment. In a moment.

بله، در یک لحظه. در یک لحظه.

We have got 15 minutes left I was a bit late today,

15 دقیقه وقت داریم که امروز کمی دیر کردم،

so actually it's it's almost 55 minutes, so we almost have another hour to go.

بنابراین در واقع تقریباً 55 دقیقه است، بنابراین تقریباً یک ساعت دیگر فرصت داریم.

So that's interesting.

پس این جالب است.

Palmira has said sandwich as a verb means an insert.

پالمیرا گفته است ساندویچ فعل به معنای درج است.

Oh yeah. Sounds very interesting.

اوه بله. خیلی جالب به نظر می رسد.

You can, you can squeeze things together if you, if you sandwich something,

شما می توانید، اگر چیزی را ساندویچ کنید، می توانید چیزها را به هم فشار دهید ، به

it means one thing is trapped between two other things.

این معنی است که یک چیز بین دو چیز دیگر گیر افتاده است.

So the thing in the middle has been sandwiched.

بنابراین چیزی که در وسط قرار دارد ساندویچ شده است.

So yes, you can use the word sandwich

بنابراین بله، می توانید از کلمه ساندویچ

as both a noun and the verb to sandwich

هم به عنوان اسم استفاده کنید و هم از فعل ساندویچ کردن

something is to put one thing in between two other things.

چیزی، قرار دادن یک چیز بین دو چیز دیگر است.

You, you are pushed, you are pressed in, you are sandwiched.

شما، شما را هل می دهند، شما را تحت فشار قرار می دهند، شما را ساندویچ می کنند.

Yes. It you can use that.

آره. شما می توانید از آن استفاده کنید.

For example, at work, you could you could say

به عنوان مثال، در محل کار، می توانید بگویید

you could have two meetings and then you've got lunch in between.

که می توانید دو جلسه داشته باشید و سپس ناهار را در این بین میل کنید.

So you could say, let's sandwich let's try and sandwich some lunch in between

بنابراین می توانید بگویید، بیایید سعی کنیم ساندویچ کنیم و بین

the 1130 meeting and the 2:00 meeting.

جلسه 1130 و جلسه ساعت 2:00 کمی ناهار بخوریم.

So it doesn't have to mean objects.

بنابراین لازم نیست به معنای اشیاء باشد.

It could be things you're doing at work or I could be at home.

ممکن است کارهایی باشد که شما در محل کار انجام می دهید یا من می توانم در خانه باشم.

You can have lots of things to do, but you want to fit one particular thing in like eating

شما می‌توانید کارهای زیادی برای انجام دادن داشته باشید، اما می‌خواهید یک چیز خاص مانند غذا خوردن را در خود جای دهید

and so you sandwich is that in between two other tasks

و بنابراین می‌خواهید بین دو کار

could be meetings at work or it could be things that you've got,

دیگر، جلساتی در محل کار یا چیزهایی باشد که دارید،

you've got going on at home that you've tasks you want to complete.

در خانه انجام می دهید که کارهایی دارید که می خواهید انجام دهید.

So yeah, that's for thank you very much for that

بنابراین بله، این برای تشکر از شما برای آن

Palmira.

پالمیرا است.

All this is doing

تمام این کارها

is making me hungry.

باعث می شود که من گرسنه شوم.

Exactly.

دقیقا.

We've got no food in here at all today.

امروز اصلاً اینجا غذا نداریم.

Okay.

باشه.

That eat it is cooked potato casserole.

که آن را می خورند کاسه سیب زمینی پخته است.

You'd like that Mr.

شما آن آقای

Duncan, potato lover,

دانکن، عاشق سیب زمینی،

Gulu ten

گولو ده

gluten.

گلوتن را می خواهید.

I'll have a cheese sandwich. Yes, cheese.

من یک ساندویچ پنیر می خورم. بله پنیر

I like a cheese and onion sandwich and then have cheese and onion

من یک ساندویچ پنیر و پیاز دوست دارم و بعد با آن چیپس پنیر و پیاز

crisps with it, which cheese sandwich with cheese and onion.

می خورم که ساندویچ پنیر با پنیر و پیاز.

Oh, that's very nice.

اوه، این خیلی خوب است.

I'm going through a phase at the moment with my cheese.

من در حال حاضر با پنیر خود یک مرحله را پشت سر می گذارم.

I often have a little face, so I will certainly like

من اغلب صورت کوچکی دارم، بنابراین مطمئناً دوست خواهم داشت

or I will suddenly start desiring certain types of cheese.

یا ناگهان شروع به تمایل به انواع خاصی از پنیر خواهم کرد.

At the moment, I'm going through an extra mature cheddar phase.

در حال حاضر، من در حال گذراندن یک مرحله چدار بالغ هستم.

I'm very much into extra mature cheddar,

من به شدت به چدار بالغ، ناهار

real strong cheese

پنیر قوی واقعی علاقه دارم

lunch. Yes. Valentini.

. آره. والنتینی.

Blimey, everyone's cooking.

بلیمی، همه در حال آشپزی هستند.

Valentino has spaghetti alla carbonara.

والنتینو اسپاگتی آلا کاربونارا دارد.

Oh, sounds nice.

اوه، به نظر قشنگ میاد

Is that sort of with cream? That is. That's.

با خامه هم اینجوریه؟ به این معنا که. یعنی.

That's this.

همین است.

It's a bit sickly.

کمی بیمارگونه است.

I'll be honest.

I'm not a big fan of carbonara.

من صادقانه خواهم گفت.

من طرفدار زیادی از carbonara نیستم.

It's a little bit too creamy.

کمی بیش از حد خامه ای است.

Oh, Valentina likes it.

اوه، والنتینا آن را دوست دارد.

Yes, I'm sure it was delicious.

آره مطمئنم خوشمزه بود

I'm. I'm.

من هستم. من هستم.

I'm sure it was.

مطمئنم اینطور بود.

And so it was very tasty, and I'm sure it was, despite what Mr.

و بنابراین بسیار خوشمزه بود، و من مطمئن هستم که علیرغم آنچه آقای دانکن هم چنین بود،

Duncan as well.

همینطور بود.

I just.

من فقط.

I just don't like the texture. It's too it's too creamy.

من فقط از بافتش خوشم نمیاد خیلی هم کرمی است.

I think there is actually cream in it, isn't that.

من فکر می کنم در واقع کرم در آن وجود دارد، اینطور نیست.

I think I think there is.

فکر می کنم وجود دارد.

It's very heavy as it got

این بسیار سنگین است زیرا

strips of bacon in it as well.

نوارهای بیکن نیز در آن وجود دارد.

Do you remember the time? Do you remember the time?

آیا زمان را به یاد دارید؟ آیا زمان را به یاد دارید؟

We went to church, Stretton and we had a meal and I had spaghetti carbonara.

ما به کلیسا رفتیم، Stretton و یک غذا خوردیم و من اسپاگتی carbonara خوردم.

And then when I came home, I, I vomited everywhere in the garden. Yes.

و بعد وقتی به خانه آمدم، همه جای باغ را استفراغ کردم. آره.

I think there was something wrong with that meal. Yes.

فکر کنم اون غذا مشکلی داشت. آره.

So that that hasn't helped. Yes.

به طوری که این کمکی نکرده است. آره.

So that's put you off if you have a meal and then it makes you vomit, it tends to put you off.

بنابراین اگر یک وعده غذایی داشته باشید و بعد باعث استفراغ شما شود، شما را از کار انداخته است.

Yeah. So if

آره بنابراین اگر

we say something put you off, it means you don't want it anymore.

چیزی بگوییم شما را از کار انداخته است، به این معنی است که دیگر آن را نمی خواهید.

Mm hmm.

مم هوم

I used to like it, but now I don't like it.

قبلا دوستش داشتم ولی الان دوستش ندارم.

That sort of thing.

اون جور چیزها.

Something can happen and you change your feeling.

ممکن است اتفاقی بیفتد و شما احساس خود را تغییر دهید.

Jamila says to end is is

جمیلا می‌گوید پایان این است

when did you last have a good old

که آخرین بار

British breakfast?

کی صبحانه بریتانیایی خوب خوردی؟

Not for some time, actually.

نه برای مدتی، در واقع.

Now I tell a lie.

الان دروغ میگم

I had one this week.

این هفته یکی داشتم

Yes, you.

بله تو.

Because we didn't mention that you were away.

چون ما اشاره نکردیم که شما دور بودید.

Steve went away.

استیو رفت.

He left me for a whole day and night.

یک روز و شب کامل مرا ترک کرد.

And I was on my own, and he and Steve went to York,

و من تنها بودم، و او و استیو به یورک رفتند،

and apparently you had a lovely English breakfast. Yes.

و ظاهراً شما یک صبحانه انگلیسی دوست داشتنی خوردید. آره.

So the first time you can see that, at least in

بنابراین اولین باری که می توانید ببینید، حداقل

the UK, things are starting to get back to normal.

در بریتانیا، همه چیز شروع به بازگشت به حالت عادی کرده است.

All the sort of COVID restrictions have been lifted.

همه نوع محدودیت های COVID برداشته شده است.

And so we had our very first team work meeting

و بنابراین ما اولین جلسه کار تیمی خود را با

the first one in over two years, just our local team.

اولین جلسه در بیش از دو سال ملاقات کردیم، فقط تیم محلی خود.

There's only six of us in our local team, and we decided to meet in

ما فقط شش نفر در تیم محلی خود هستیم، و تصمیم گرفتیم در یورک ملاقات

York because

we're spread out quite a lot around the UK, our local team.

کنیم، زیرا در سراسر بریتانیا، تیم محلی خود، بسیار پراکنده شده ایم.

It's a long way for me to drive.

راه طولانی برای من برای رانندگی است.

It's 3 hours.

3 ساعت است

It took me 3 hours to drive there, but York is a is a lovely,

3 ساعت طول کشید تا به آنجا رانندگی کنم، اما یورک شهری دوست داشتنی،

quiet, picturesque town with a beautiful

آرام و زیبا با کلیسای جامع زیبا است

cathedral.

.

The York Minster,

وزیر یورک،

why a car?

چرا ماشین؟

Why a r k is how it's pronounced.

چرا a r k چگونه تلفظ می شود.

It's very quiet, sleepy, a lovely sort of old world, the cobbled streets.

خیلی ساکت است، خواب آلود، دنیای قدیمی دوست داشتنی، خیابان های سنگفرش شده.

So it's traditional yes.

بنابراین سنتی است بله.

So I we stayed in a hotel one night and I had an English breakfast

بنابراین من یک شب در هتل ماندیم و صبحانه انگلیسی خوردم

and that's the first time I've had it.

و اولین بار است که آن را می‌خورم.

Well, we did, we did have one a few weeks ago when we went to it was at Monmouth.

خوب، ما این کار را کردیم، چند هفته پیش که در Monmouth به آن رفتیم، یکی داشتیم.

We went to do you remember we took a trip we went to on a one the way back from Wales. Yes.

ما رفتیم یادت هست سفری داشتیم که در راه برگشت از ولز رفتیم. آره.

We went to Monmouth and we found that lovely this little cafe didn't lay

ما به مونموث رفتیم و متوجه شدیم که این کافه کوچک دوست داشتنی

on a high street.

در یک خیابان بزرگ قرار ندارد.

How long how long ago was that, Miss? That was this year.

چند وقت پیش بود خانم؟ همین امسال بود.

I don't remember.

یادم نمیاد

Oh, Alessandra says that she doesn't

اوه، الساندرا می گوید که

put any cream in her spaghetti carbonara.

در کاربونارا اسپاگتی اش هیچ کرمی نمی زند.

Oh, okay.

اوه، باشه

So there's probably meat, eggs and bacon and pepper bacon.

بنابراین احتمالاً گوشت، تخم مرغ و بیکن و بیکن فلفل وجود دارد.

That's it. That's right. Exactly. Yes.

خودشه. درست است. دقیقا. آره.

Yeah, there are different ways of cooking it.

بله، روش های مختلفی برای پخت وجود دارد.

I think Anna says it depends

فکر می‌کنم آنا می‌گوید بستگی به این دارد

on who cooked it in the first place.

که چه کسی آن را در ابتدا پخته است.

That's right.

Yeah, well, maybe the person that made my spaghetti

درست است.

آره، خب، شاید کسی که

isn't as good as you are at cooking, so.

اسپاگتی من درست کرده به اندازه شما در آشپزی مهارت نداشته باشد.

So we will have to try.

پس باید تلاش کنیم.

You see, we will have to try some of your spaghetti I think the problem was

می بینید، ما باید مقداری از اسپاگتی شما را امتحان کنیم، فکر می کنم مشکل

there was the one you had to have was far too oily, but never mind.

اینجا بود که اسپاگتی که باید می خوردید خیلی چرب بود، اما مهم نیست.

They put a lot of oil into it.

روغن زیادی در آن ریختند.

Yes, sir. We're all getting very hungry.

بله قربان. همه ما به شدت گرسنه می شویم.

Francesco says isn't it time for scones and a cuppa?

فرانچسکو می‌گوید آیا وقت آن نرسیده است؟

Yes. Or tea cakes and a cup of yes.

آره. یا کیک چای و یک فنجان بله.

Well, we not.

خوب، ما نه.

Yeah, we normally do what we used to, but

بله، ما معمولاً همان کاری را انجام می‌دهیم که قبلاً انجام می‌دادیم، اما

we don't have tea cakes anymore after the live stream, because

بعد از پخش زنده دیگر کیک چای نداریم، زیرا

now we can't

اکنون

buy them anymore because the local bakery isn't as good as it used to.

دیگر نمی‌توانیم آنها را بخریم زیرا نانوایی محلی به خوبی سابق نیست.

There is some good news.

یک خبر خوب وجود دارد.

We we might have hot cross buns coming because Easter.

ممکن است به دلیل عید پاک نان های صلیب داغ داشته باشیم.

Easter is on its way.

عید پاک در راه است.

And yes, I know what you're going to say, Mr.

و بله، من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای

Duncan.

The only reason why you are excited about Easter

دانکن.

تنها دلیلی که شما در مورد عید پاک هیجان زده هستید

is because you can eat lots of chocolate.

این است که می توانید مقدار زیادی شکلات بخورید.

And you are right. Of course, everything.

و حق با شماست. البته همه چیز

Everything in life has to be connected somewhere with food.

همه چیز در زندگی باید جایی با غذا مرتبط باشد.

It does a franchise go says.

این یک حق رای دادن می گوید.

Have you ever tasted Parmigiano parmigiana?

آیا تا به حال طعم Parmigiano parmigiana را چشیده اید؟

Parmigiana?

پارمیگیانا؟

Oh, a wonderful meal based in aubergines.

اوه، یک غذای فوق العاده بر پایه بادمجان.

Oh, you like aubergines?

اوه، بادمجان دوست داری؟

I love aubergines or eggplant.

من عاشق بادمجان یا بادمجان هستم.

Sounds a bit like there's a dish that you can get

به نظر می رسد که غذایی وجود دارد که می توانید

in the UK with with made with aubergines.

در بریتانیا با آن با بادمجان تهیه کنید.

Which is, oh, I can't think where it's called now.

که اوه، نمی توانم فکر کنم الان اسمش کجاست.

Oh, not moussaka. Moussaka.

اوه، موساکا نیست. موساکا

Oh, moussaka is, is has a lot of sort of aubergines.

اوه، موساکا، انواع بادمجان های زیادی دارد.

No, no, aubergines is something different.

نه، نه، بادمجان چیز دیگری است.

Yeah, aubergines is something different.

آره، بادمجان چیز دیگری است.

I think I'm getting confused.

فکر کنم دارم گیج میشم

Something, an eggplant is what's in in the moussaka, which is a Greek dish.

چیزی، بادمجان چیزی است که در موساکا، که یک غذای یونانی است، وجود دارد.

I think

فکر می کنم

I was, I thought, oh yeah, I think I'm right.

من بودم، فکر کردم، اوه بله، فکر می کنم درست می گویم.

Are you okay, Steve? Yes.

حالت خوبه استیو؟ آره.

They're the purple sort of aubergines. Yes.

آنها از نوع بنفش بادمجان هستند. آره.

Aubergines and eggplant. Are the same thing. That's right.

بادمجان و بادمجان. یکسان هستند. درست است.

I was thinking of I was thinking something out. So. Yeah.

به این فکر می کردم که دارم به چیزی فکر می کنم. بنابراین. آره

Is it is it like moussaka?

آیا مثل موساکا است؟

Because that's one of our favourite meals that we love.

زیرا این یکی از وعده های غذایی مورد علاقه ما است که دوست داریم.

When we used to go to Greece many, many years ago,

زمانی که سال ها پیش به یونان می رفتیم،

meat and aubergines

گوشت و بادمجان

in a lovely sort of sauce.

در یک نوع سس دوست داشتنی.

Creamy.

خامه ای.

So it's a bit like the lasagne,

بنابراین کمی شبیه لازانیا است،

but without the without the pasta and we can replace with aubergines.

اما بدون ماکارونی و می توانیم آن را با بادمجان جایگزین کنیم.

Can we please stop talking about food

آیا می‌توانیم لطفاً در مورد غذا صحبت

and can we please start talking about our subject of the day?

نکنیم و می‌توانیم لطفاً درباره موضوع روز خود صحبت کنیم؟

We have our subject of the day coming up in a moment.

ما موضوع روز خود را در یک لحظه مطرح می کنیم.

We're going to take a quick break.

میریم یه استراحت سریع

You're keeping us waiting, Mr. Duncan.

شما ما را منتظر می گذارید، آقای دانکن.

No, I'm not.

نه من نیستم.

It's just the format of the programme.

این فقط فرمت برنامه است.

This is how we do it every single week.

این روشی است که ما هر هفته این کار را انجام می دهیم.

It's no different

ظاهر فرقی نمی کند

look, if you're not careful, Steve,

، اگر مراقب نباشی، استیو، اگر مراقب نباشی،

we are going to bring the sentence game back if you're not careful.

بازی جمله را برمی گردانیم .

So please behave yourself.

پس لطفا خودت رفتار کن

I was only thinking of that this week.

من فقط این هفته به این فکر می کردم.

I wonder if Mr.

نمی دانم آیا آقای

Duncan will ever bring the sentence in the sentence?

دانکن هرگز این جمله را در جمله می آورد؟

He might come back one day, but unfortunately, everyone has stole the idea they've all got it.

او ممکن است یک روز برگردد، اما متأسفانه، همه این ایده را دزدیده اند که همه آن را به دست آورده اند.

They've all taken it for themselves.

همه آنها آن را برای خودشان گرفته اند.

BBC have taken it one or two.

بی بی سی آن را یکی دو مورد گرفته است.

The English teachers are now using the sentence game.

معلمان انگلیسی اکنون از بازی جمله استفاده می کنند.

They have stolen my idea.

آنها ایده مرا دزدیده اند.

It was your idea. My idea? Yes.

ایده شما بود ایده من؟ آره.

So in a moment, we have today's topic, which is words and phrases.

بنابراین در یک لحظه، ما موضوع امروز را داریم که کلمات و عبارات است.

Is connected to parts

به قطعات متصل می شود،

so if

بنابراین اگر

you ever needed proof that spring has arrived will vary.

به مدرک نیاز داشته باشید که بهار رسیده است ، متفاوت خواهد بود.

It is me.

این منم.

David, do

دیوید،

yes, Tom?

بله، تام؟

Make notice that that cow was as he put it into me?

توجه کنید که آن گاو همانگونه بود که آن را در من گذاشته بود؟

Yeah, I think that cow had a bit of a thing for me.

آره، فکر می‌کنم آن گاو برای من چیز خاصی داشت.

I think I think it was you know, I think it was this excited to see me.

فکر می‌کنم فکر می‌کنم شما می‌دانید، فکر می‌کنم دیدن من بسیار هیجان‌زده بود.

It was like a lady cow.

مثل یک گاو خانم بود.

It probably was.

احتمالا بود

Yes. In fact, it was a lady cow was just excitable.

آره. در واقع، این یک گاو خانم بود که فقط هیجان انگیز بود.

Who isn't excited to see me. It's.

چه کسی برای دیدن من هیجان زده نیست. این است.

Oh, and he's also getting excited when you mentioned the word sentence going.

اوه، و او همچنین هیجان زده می شود که شما به کلمه جمله رفتن اشاره کردید.

Yeah, because he's put it up there and not retracted it.

بله، چون او آن را آنجا گذاشته و پس نگرفته است.

So that means he must be serious about it.

پس این بدان معناست که او باید در مورد آن جدی باشد.

Yes. Okay.

آره. باشه.

Of course, the sentence game is something we used to play a while ago,

البته بازی جملات چیزی است که ما مدتی پیش بازی می‌کردیم،

but then I stopped doing it because a lot of people stole the idea and started using it themselves.

اما بعد از آن منصرف شدم زیرا افراد زیادی این ایده را دزدیدند و خودشان شروع به استفاده از آن کردند.

And then I lost interest.

و بعد علاقه ام را از دست دادم.

You see, I was like to do everything uniquely.

ببینید، من دوست داشتم همه چیز را منحصر به فرد انجام دهم.

And I like to be unique.

و من دوست دارم منحصر به فرد باشم.

I like to be the only person doing these things.

من دوست دارم تنها کسی باشم که این کارها را انجام می دهد.

And then when another person start doing it, I become I become really bored

و سپس وقتی شخص دیگری شروع به انجام آن می کند، من واقعاً خسته می شوم

then she asks, What?

و او می پرسد، چه؟

What software do you use for your video editing?

از چه نرم افزاری برای ویرایش ویدیو استفاده می کنید؟

I video edit with the premiere pro,

من با premiere pro ویرایش فیلم می کنم،

I use the professional video editing software.

از نرم افزار حرفه ای ویرایش ویدیو استفاده می کنم.

It's it's great.

این عالی است

It matches my professional cameras really well.

این به خوبی با دوربین های حرفه ای من مطابقت دارد.

So most of what I use is professional equipment.

بنابراین بیشتر چیزی که من استفاده می کنم تجهیزات حرفه ای است.

And now, of course, this week

و حالا، البته، این هفته

I managed to get a new graphics card

موفق شدم یک کارت گرافیک جدید،

a professional graphics card, and so I've installed that.

یک کارت گرافیک حرفه ای بگیرم، و بنابراین آن را نصب کردم.

It's working, isn't it, Steve?

کار می کند، اینطور نیست، استیو؟

It's all working.

این همه کار می کند.

Yeah.

آره

You got only a monitor because it hasn't been working properly for some time.

شما فقط یک مانیتور دارید زیرا مدتی است که به درستی کار نمی کند.

I mean, I have no money now, so I've spent

منظورم این است که من الان پول ندارم، بنابراین

I've spent virtually every penny

تقریباً هر پنی را

that I have on this stupid computer.

که دارم برای این رایانه احمق خرج کرده ام.

It's a bit like Louis.

کمی شبیه لویی است.

Last week, Lewis said I sent my computer to be repaired

هفته گذشته، لوئیس گفت که من کامپیوترم را برای تعمیر

and I didn't realise that

فرستادم و متوجه نشدم

having a computer repaired

که تعمیر کامپیوتر

can cost more than buying a new one.

می تواند بیشتر از خرید یک کامپیوتر جدید هزینه داشته باشد.

I know you're feeling very much, Lewis.

من می دانم که تو خیلی احساس می کنی، لوئیس.

Rafael makes makes the

رافائل قانون می سازد

law. Viagra

. ویاگرا

also mentions the way the cow stops it and it doesn't like it saying hello.

همچنین به روشی اشاره می کند که گاو آن را متوقف می کند و دوست ندارد سلام کند.

It does look like that.

این طور به نظر می رسد.

It's a lovely video of that lovely video.

این یک ویدیوی دوست داشتنی از آن ویدیوی دوست داشتنی است.

It's worth remembering that those cows in that video were actually babies.

لازم به یادآوری است که آن گاوهای موجود در آن ویدیو در واقع بچه بودند.

They were actually very young cows.

آنها در واقع گاوهای بسیار جوان بودند.

So I think I think they were quite inquisitive.

بنابراین فکر می کنم آنها کاملاً کنجکاو بودند.

They were interested in what was going on around them.

آنها به آنچه در اطرافشان می گذرد علاقه مند بودند.

So I think that's the reason why this is used as Premiere Pro as well.

بنابراین من فکر می کنم دلیل استفاده از آن به عنوان Premiere Pro نیز همین است.

Oh, oh, kindred spirits. Yes.

اوه، اوه، ارواح خویشاوند. آره.

Kindred spirits.

ارواح خویشاوند.

That's the phrase we use is to people thinking and doing similar things. Yes.

این عبارتی است که ما استفاده می کنیم برای افرادی که کارهای مشابهی فکر می کنند و انجام می دهند. آره.

That means that, you know,

این بدان معناست که، می دانید،

is that it that's it's at the end of the sentence. Yes.

این است که در انتهای جمله است. آره.

What is it? Yes.

چیست؟ آره.

The one thing I love about Premiere Pro is the fact that every every year they update it

تنها چیزی که در مورد پریمیر پرو دوست دارم این است که هر سال آن را به روز می کنند،

so they've just about a month ago they released the 20,

بنابراین فقط یک ماه پیش نسخه 20،

22 version of Premiere Pro, which I'm now using.

22 پریمیر پرو را منتشر کردند که من اکنون از آن استفاده می کنم.

And it's fantastic. It really is very good.

و فوق العاده است. واقعا خیلی خوبه

The only problem is you need a really good computer to use it on, which I now have

تنها مشکل این است که برای استفاده از آن به یک کامپیوتر واقعاً خوب نیاز دارید که من اکنون آن را

because I've updated the computer with all new parts

دارم زیرا رایانه را با تمام قطعات جدید به روز کرده ام

and it works very well.

و بسیار خوب کار می کند.

And he's done it all himself. I did it myself. Yes.

و او تمام این کارها را خودش انجام داده است. خودم انجامش دادم. آره.

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

So that is a new, a new occupation.

بنابراین این یک شغل جدید است.

And a new skill that I've, I've discovered over the past couple of weeks.

و یک مهارت جدید که من در طول چند هفته گذشته کشف کرده ام.

I can now repair computers

من الان میتونم کامپیوتر رو تعمیر کنم

Mr. Duncan.

Anyway, we've had we've had one suggestion already for parts

آقای دانکن.

به هر حال، ما قبلاً یک پیشنهاد برای قطعات

and of course being retracted, but I from a certain person.

و البته در حال پس گرفتن داشته ایم، اما من از یک شخص خاص.

Okay. State but I've already written it down but said Mr.

باشه. ایالت، اما من قبلاً آن را یادداشت کرده ام اما گفتم آقای

Duncan, are we going to now start.

دانکن، آیا ما اکنون شروع می کنیم؟

Yes, we're doing exploration of the word parts. Yes.

بله، ما در حال کاوش در بخش‌های کلمه هستیم. آره.

So here we go, Steve.

پس ما به اینجا می رویم، استیو.

On the screen right now we are looking at part

در صفحه نمایش در حال حاضر ما به بخشی از

words and phrases, part words and phrases.

کلمات و عبارات، کلمات و عبارات بخشی نگاه می کنیم.

So here we are looking at the word part out.

بنابراین در اینجا ما به دنبال کلمه part out هستیم.

So we're not looking at specific parts.

بنابراین ما به بخش های خاصی نگاه نمی کنیم.

We are just looking at the word part.

ما فقط به بخش کلمه نگاه می کنیم.

Oh, right.

درسته.

And the way in which it can be used, you see.

و روشی که می توان از آن استفاده کرد، می بینید.

So part words and phrases.

بنابراین کلمات و عبارات را جدا کنید.

So let's get through this if we can part

پس بیایید از طریق این موضوع بگذریم، اگر بتوانیم

the word part refers to a component of something.

کلمه part به جزئی از چیزی اشاره دارد.

So quite often when we look at part of something,

بنابراین اغلب وقتی به بخشی از چیزی نگاه می کنیم،

quite often there are other things

اغلب چیزهای دیگری

connected to it that make up something.

به آن مرتبط هستند که چیزی را می سازند.

So part is a component

بنابراین قطعه یک جزء است

more than one part is needed to make something.

بیش از یک قسمت برای ساختن چیزی لازم است.

So quite often if you want to build something, make something, constrict something

بنابراین اغلب اگر می‌خواهید چیزی بسازید، چیزی بسازید، چیزی را منقبض کنید

or maybe if you want to take something apart or two pieces,

یا شاید اگر می‌خواهید چیزی را از هم جدا کنید یا دو تکه کنید،

maybe you want to deconstruct something

شاید می‌خواهید

again, you are taking the parts from each other.

دوباره چیزی را ساختارشکنی کنید، این قطعات را از یکدیگر می‌گیرید.

So more than one part is needed to make something, whatever it is not your computer for example.

بنابراین برای ساختن چیزی به بیش از یک قسمت نیاز است، هر چیزی که مثلاً کامپیوتر شما نباشد.

Yes, definitely.

بله قطعا.

Many parts are put together,

بسیاری از قسمت ها در کنار هم قرار می گیرند،

so the parts have to be put together

بنابراین قطعات باید در کنار هم قرار گیرند

to complete the thing you are building.

تا چیزی که می سازید تکمیل شود.

So the part is singular, the parts

پس جزء مفرد است،

is the plural. That's it.

اجزاء جمع است. خودشه.

So one part, many parts,

بنابراین یک بخش، بسیاری از قطعات،

a machine consists of parts.

یک ماشین از قطعات تشکیل شده است.

Most things that exist nowadays, and I'm sure you can think of many

اکثر چیزهایی که امروزه وجود دارند، و من مطمئن هستم که شما می توانید به بسیاری

a machine consists of parts.

از ماشین ها فکر کنید که از قطعات تشکیل شده است.

Each part serves a purpose.

هر قسمت در خدمت هدفی است.

So we often think of the parts coming together

بنابراین ما اغلب به این فکر می‌کنیم که این بخش‌ها

to to complete something that serves a purpose.

برای تکمیل چیزی که هدفی را دنبال می‌کند، کنار هم قرار می‌گیرند.

If something is serving a purpose, it is doing a job,

اگر چیزی در خدمت هدفی است، انجام یک کار است،

it is doing a duty it is doing something,

انجام وظیفه است، انجام کاری است،

it is performing a task

انجام یک وظیفه

together.

با هم است.

The parts interact as one.

قطعات به صورت یکپارچه با هم تعامل دارند.

And I'm sure once again you can think of many different

و من مطمئن هستم که یک بار دیگر می‌توانید به چیزهای مختلفی فکر

things that have parts

کنید که دارای بخش‌هایی

that are joined together or put together,

هستند که به هم متصل شده‌اند یا در کنار هم قرار گرفته‌اند،

and they interact as one thing, interact

و آنها به‌عنوان یک چیز با هم تعامل دارند.

if something interacts,

it means it is working with another thing

or it is working as a connexion.

یک ارتباط

It interacts.

تعامل دارد.

You might say that we

ممکن است بگویید که ما

interact with you, so we are here on your screen

با شما تعامل داریم، بنابراین ما اینجا روی صفحه نمایش

and you are there however we are interacting.

شما هستیم و شما آنجا هستید به هر حال ما در حال تعامل هستیم.

You might say that we are working together, we are doing something together,

ممکن است بگویید که ما با هم کار می کنیم، ما با هم کاری انجام می دهیم،

we are interacting by Rosa.

ما با رزا تعامل داریم.

Rosa is going see you later.

رزا قراره بعدا ببینمت

We will talk about parts when describing

هنگام توصیف

in objects, construction or function.

در اشیا، ساخت و ساز یا عملکرد در مورد قطعات صحبت خواهیم کرد.

So the way something is made

بنابراین نحوه ساختن چیزی

or the things that are used to make it.

یا چیزهایی که برای ساختن آن استفاده می شود.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Steve, this is right up your street.

استیو، اینجا درست بالای خیابان شماست.

We have car parts

ما قطعات خودرو داریم

can you name three parts of a car?

می توانید سه قسمت از یک ماشین را نام ببرید؟

The engine?

موتور؟

Okay, the gearbox and the exhaust system.

خوب، گیربکس و سیستم اگزوز.

Now, what is interesting there may be of because the engine itself.

حال، آنچه جالب است ممکن است به دلیل خود موتور باشد.

Yes, I was going to say it also consists of many parts.

بله، می خواستم بگویم که از بخش های زیادی نیز تشکیل شده است.

Yeah, it's so quite often parts

بله، اغلب قطعات

will go into the parts

به قطعات وارد می شوند

and then that part that has been constricted

و سپس آن قسمتی که منقبض شده است

will go into something else as a part.

به عنوان یک قطعه به چیز دیگری می رود.

We will talk about that in a few moments.

چند لحظه دیگر در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

Because it's quite complicated actually.

زیرا در واقع کاملاً پیچیده است.

Yes. You can go down many layers on you.

آره. می توانید چندین لایه روی خود پایین بیایید.

I mean, you could talk about the, the, the main engine block

منظورم این است که می‌توانید در مورد بلوک اصلی موتور

being made of, say, iron or aluminium, but then you could go into that

که مثلاً از آهن یا آلومینیوم ساخته شده است صحبت کنید، اما سپس می‌توانید به این موضوع

to say what is the iron composed of the parts?

بپردازید تا بگویید آهن از چه قطعاتی تشکیل شده است؟

What is iron molecules made up of?

مولکول های آهن از چه چیزی تشکیل شده است؟

You could keep going down deeper and deeper, couldn't you?

شما می توانستید بیشتر و عمیق تر به پایین بروید ، نه؟

And we have all of the different parts of an engine.

و ما تمام قسمت های مختلف یک موتور را داریم.

So we have the pistons

بنابراین ما پیستون

pistons I of that word.

پیستون I آن کلمه را داریم.

I don't know why something, something attracts me to it.

نمی دانم چرا چیزی، چیزی مرا به آن جذب می کند.

If I say it with an echo piston

اگر آن را با پیستون اکو بگویم

it sounds rude.

بی ادبانه به نظر می رسد.

No, it sounds like a rude word, but it isn't.

نه، این یک کلمه بی ادبانه به نظر می رسد، اما اینطور نیست.

Oh I didn't I don't think that because they won't be many pistons

اوه، من فکر نمی کنم، زیرا آنها در آینده پیستون های زیادی در اتومبیل ها نخواهند بود

in cars in the future because we're turning electric. Yes.

، زیرا ما در حال تبدیل شدن به برق هستیم. آره.

And so there won't be many engines with pistons and

و بنابراین موتورهای زیادی با پیستون و

rockets and all sorts of things in the future.

موشک و انواع چیزها در آینده وجود نخواهد داشت.

Yeah.

آره

It'll be just lots and lots of batteries, just boring battery powered cars.

این فقط تعداد زیادی باتری خواهد بود، فقط ماشین های خسته کننده با باتری.

So we have car parts.

بنابراین ما قطعات خودرو داریم.

We have body parts.

ما اعضای بدن داریم.

Such as your your liver,

مانند کبد شما

the liver.

، کبد.

It's a very, very important part of your body.

این بخش بسیار بسیار مهمی از بدن شماست.

The liver.

کبد.

Did you know that you can cut?

آیا می دانستید که می توانید برش دهید؟

Yes, but but some more important,

بله، اما مهمتر از آن،

your liver?

Did you know that you can cut your liver up?

کبد شماست؟

آیا می دانستید که می توانید کبد خود را کوتاه کنید؟

You can take a big piece out of your liver and it will grow back? Yes.

می توانید یک تکه بزرگ از کبد خود خارج کنید و دوباره رشد کند؟ آره.

It will actually regenerate.

در واقع بازسازی خواهد شد.

It will grow back like science fiction.

مثل داستان های علمی تخیلی رشد خواهد کرد.

Your kidneys

کلیه های

they're pretty important, very important body parts.

شما بسیار مهم هستند، اعضای بسیار مهم بدن.

What about your pancreas?

در مورد پانکراس شما چطور؟

Pancreas is an important one. Yes.

پانکراس یک مورد مهم است. آره.

You don't want to lose your pancreas, but there are certain parts

شما نمی‌خواهید لوزالمعده خود را از دست بدهید، اما قسمت‌های خاصی وجود دارد

that you can remove and still live a relatively fit.

که می‌توانید آنها را بردارید و همچنان نسبتاً مناسب زندگی کنید.

And healthy life.

و زندگی سالم.

I mean, you can remove one kidney and the other one will still function.

منظورم این است که شما می توانید یک کلیه را بردارید و دیگری همچنان کار می کند.

You can remove one lung and the other one will grow a bit bigger.

می توانید یک ریه را بردارید و دیگری کمی بزرگتر می شود.

To compensate, you can remove certain complete parts altogether.

برای جبران، می توانید قطعات کامل خاصی را به طور کلی حذف کنید.

You can remove your bladder

می توانید مثانه خود را بردارید

and you can still function.

و همچنان می توانید کار کنید.

A lot of people as they get older have a problem with with with various

بسیاری از افراد با افزایش سن با

other body parts and they can be removed in the body you can still carry on.

سایر قسمت های بدن مشکل دارند و می توان آنها را از بدن جدا کرد و همچنان می توانید ادامه دهید.

So some body parts of what we call vital,

بنابراین برخی از اعضای بدن آنچه ما آن‌ها را بخش‌های حیاتی و

vital body parts, you can't lose them.

حیاتی بدن می‌نامیم، نمی‌توانید آنها را از دست بدهید.

They they are vital. Their heart, your brain.

آنها حیاتی هستند. قلب آنها، مغز شما.

Yeah.

Well,

آره

خب

I was going to say something then.

اون موقع میخواستم یه چیزی بگم

You say something very insulting.

خیلی توهین آمیز میگی

The body, body parts, the v8's is made as if we're talking about this.

بدنه، اعضای بدن ، v8 به گونه ای ساخته شده است که گویی در مورد این صحبت می کنیم.

We're talking about objects here, aren't we?

ما در اینجا در مورد اشیا صحبت می کنیم، اینطور نیست؟

When we're this type of parts, we're talking about our actual physical things.

وقتی ما از این نوع قطعات هستیم، در مورد چیزهای فیزیکی واقعی خود صحبت می کنیم.

Yes, but you can for example of foetuses that I was born in California.

بله، اما شما می توانید به عنوان مثال جنین هایی که من در کالیفرنیا به دنیا آمدم.

Which part?

کدام قسمت؟

So in that sense we're talking about an area.

بنابراین از این نظر ما در مورد یک منطقه صحبت می کنیم.

Yes, a small part of something else.

بله، بخش کوچکی از چیز دیگری است.

So a section or an area part of that place.

بنابراین یک بخش یا یک منطقه بخشی از آن مکان.

So you might say you were born well, for example, you said earlier you were born in London.

بنابراین ممکن است بگویید خوب به دنیا آمده اید، مثلاً قبلاً گفته اید در لندن به دنیا آمده اید.

London is part of England.

لندن بخشی از انگلستان است.

But also you could say someone could say Well, what part of London were you born in?

اما همچنین می توانید بگویید که کسی می تواند بگوید خوب، در کدام بخش از لندن متولد شده اید؟

Because London, obviously big city, broken up

از آنجا که لندن، شهر بزرگی است که

into lots of different areas, all having their own names

به مناطق مختلف تقسیم شده است، که همه نام‌های خاص خود را دارند

so, you know,

، بنابراین، می‌دانید،

I'd like to say I was born in Mayfair, which is but I wasn't.

می‌خواهم بگویم من در میفر به دنیا آمدم ، اما اینطور نبودم.

That's a very expensive part of London.

این بخش بسیار گرانی از لندن است.

Was it? Hackney?

بود؟ هاکنی؟

Could have been.

می توانست باشد.

Oh, Muswell Hill, yes.

اوه، ماسول هیل، بله.

Lots of different.

بسیار متفاوت.

Yeah.

So, yes, it doesn't have to be actual physical parts.

آره

بنابراین، بله، لازم نیست که قطعات فیزیکی واقعی باشند.

You can divide

هنوز می توانید

countries and areas into different parts yet.

کشورها و مناطق را به بخش های مختلف تقسیم کنید.

So so we divide my garden into different parts.

بنابراین ما باغ من را به قسمت های مختلف تقسیم می کنیم.

The entire, I'd say a lawn area that's one part of the garden, a rose bed.

کل، می توانم بگویم یک محوطه چمنزار که بخشی از باغ است، یک تخت گل رز.

That's another part of the garden.

اون قسمت دیگه باغه

So yes, it doesn't have to be sort of physical things

بنابراین بله، لازم نیست چیزهای فیزیکی

that then make up something else as in

باشند که چیز دیگری را بسازند، مانند

body parts making up the body

اجزای بدن که بدن را می‌سازند،

so and also we have computer parts which I know all about.

و همچنین ما قطعات کامپیوتری داریم که من همه چیز درباره آنها می‌دانم.

I'm now an expert on computer parts expert

من در حال حاضر یک متخصص در بخش قطعات کامپیوتر هستم

many small parts are often

بسیاری از قطعات کوچک

used to make one complete part.

اغلب برای ساخت یک قطعه کامل استفاده می شوند.

So this is the thing we mentioned earlier.

پس این همان چیزی است که قبلاً به آن اشاره کردیم.

You might find sometimes when you are talking about parts.

ممکن است گاهی اوقات وقتی در مورد قطعات صحبت می کنید پیدا کنید.

So we talked about parts of a car, parts of a motor car

بنابراین ما در مورد قطعات یک ماشین صحبت کردیم، قطعات یک ماشین موتوری

can also be something that has been constructed

نیز می تواند چیزی باشد که

from much smaller parts.

از قطعات بسیار کوچکتر ساخته شده است.

So the parts go into that part

بنابراین قطعات وارد آن قسمت می شوند

and then that part will go in to whatever it is you are building.

و سپس آن قسمت به هر چیزی که شما می سازید می رود.

It sounds confusing doesn't it?

گیج کننده به نظر می رسد، اینطور نیست؟

In fact, you might say that parts are used to make the parts

در واقع ، ممکن است بگویید که از قطعات برای ساختن قطعاتی استفاده می شود

which are themselves part of something.

که خود بخشی از چیزی هستند.

I think that expresses it quite clearly.

من فکر می کنم که آن را کاملاً واضح بیان می کند.

So the parts made to build, the parts which are then put in

بنابراین قطعات ساخته شده برای ساخت، قطعاتی که سپس

to a machine as one part.

به عنوان یک قسمت در دستگاه قرار می گیرند.

It's correct.

درست است.

You could have said about today's lesson during

می‌توانستید در مورد درس امروز بگویید در

which part of today's Live English lesson will Mr.

کدام بخش از درس انگلیسی زنده امروز، آقای

Duncan be talking about parts?

دانکن در مورد قطعات صحبت خواهد کرد؟

And you could say, well, the part that comes near the end. Yes,

و می توانید بگویید، خوب ، بخشی که به پایان نزدیک می شود. بله،

quite often a story

اغلب یک داستان

or maybe if you were watching a TV programme,

یا شاید اگر در حال تماشای یک برنامه تلویزیونی بودید،

sometimes they might have a short break.

گاهی اوقات ممکن است یک استراحت کوتاه داشته باشند.

So you will have part one and then part two.

بنابراین شما قسمت اول و سپس قسمت دوم را خواهید داشت.

Part three.

قسمت سوم.

So that that can also be

به طوری که

what happens when we are talking about parts.

زمانی که ما در مورد قطعات صحبت می کنیم این اتفاق می افتد.

You build an engine from parts,

شما یک موتور را از قطعات

the engine is then fitted as part of a car.

می سازید، سپس موتور به عنوان بخشی از یک ماشین نصب می شود.

So lots and lots of small parts.

بنابراین تعداد زیادی قطعات کوچک.

For example, I suppose I could show you here on the screen, there are

به عنوان مثال، من فکر می کنم می توانم شما را در اینجا روی صفحه نمایش نشان دهم،

lots of small parts.

تعداد زیادی قطعات کوچک وجود دارد.

I believe these are engine parts.

من معتقدم اینها قطعات موتور هستند.

Parts of an engine could well be lots of washes there.

بخش‌هایی از موتور می‌تواند شست‌وشوهای زیادی در آنجا داشته باشد.

Yes, lots of different types of screws,

بله، انواع مختلفی از پیچ ها،

attachments, brackets,

ضمیمه ها، براکت ها،

lots of things on the screen.

چیزهای زیادی روی صفحه نمایش وجود دارد.

And they are all part parts that are

و همه آنها بخشهایی هستند

put together to construct one thing.

که برای ساختن یک چیز در کنار هم قرار می گیرند.

So I find it quite fascinating that when we talk about parts, it can be one thing

بنابراین برای من بسیار جذاب است که وقتی در مورد قطعات صحبت می کنیم، ممکن است یک چیز

or one thing made

یا یک چیز ساخته شده

from many other things that are then put together.

از بسیاری چیزهای دیگر باشد که سپس در کنار هم قرار می گیرند.

It always amazes me that we can construct things

همیشه من را شگفت زده می کند که می توانیم چیزهایی بسازیم

that do such, such amazing tasks.

که چنین کارهای شگفت انگیزی را انجام دهند.

Think of an aeroplane.

به یک هواپیما فکر کنید.

I'm always fascinated whenever you whenever you're about to get onto an aeroplane.

من همیشه مجذوب هر زمان که می خواهید سوار یک هواپیما شوید.

I'm sure you've done this as well, Steve.

مطمئنم تو هم این کار رو کردی، استیو.

You always I always do it.

تو همیشه من همیشه انجامش میدم

You might not, but I always like to look at the engine of a plane

شاید شما نه، اما من همیشه دوست دارم

as I go up the steps or as I go into the plane.

وقتی از پله ها بالا می روم یا وقتی وارد هواپیما می شوم به موتور هواپیما نگاه کنم.

I always have a little look outside.

من همیشه کمی به بیرون نگاه می کنم.

I like to look at the engine and I'm always fascinated

من دوست دارم به موتور نگاه کنم و همیشه

by engines on aeroplanes because that thing

مجذوب موتورهای هواپیما هستم زیرا این چیزی

that is what gets you up into the head, up into the sky, that one.

است که شما را به سر، بالا به آسمان، آن یکی می برد.

Well, not one.

خوب، یکی نیست.

Normally there's two or sometimes four but

معمولاً دو یا گاهی چهار عدد وجود دارد، اما

I find it amazing the parts that make up something

به نظر من قطعاتی که

like an engine or an aeroplane on their own, they're pretty useless, aren't they?

به تنهایی چیزی شبیه موتور یا هواپیما را می سازند، بسیار بی فایده هستند، شگفت انگیز است، اینطور نیست؟

You have to put all these parts together

شما باید تمام این قسمت ها را کنار هم قرار دهید

to construct what it is you want to make.

تا آنچه را که می خواهید بسازید بسازید.

So that in itself, for example, if we took, took an engine, for example,

به طوری که به خودی خود ، مثلاً اگر مثلاً یک موتور را گرفتیم

and just looked at one of the pistons or the piston on its own is useless,

و فقط به یکی از پیستون ها نگاه کنیم یا پیستون خود به خود بی فایده است،

doesn't do anything, but when you combine it

کاری انجام نمی دهد، اما وقتی آن را

with lots of other parts it makes an engine

با مقدار زیادی ترکیب می کنید. سایر قسمت‌ها یک موتور می‌سازد

and thus that can then become part of the car which powers the car along.

و بنابراین می‌تواند به بخشی از ماشین تبدیل شود که ماشین را در امتداد نیرو می‌دهد.

Yeah. So the parts often on their own are useless.

آره بنابراین قطعات اغلب به تنهایی بی فایده هستند.

So a kidney on its own is useless.

بنابراین یک کلیه به تنهایی بی فایده است.

Yeah. A heart on its own. Unless you are making a pie.

آره یک قلب به تنهایی مگر اینکه پای درست کنید.

Yes. Somebody's heart on its own is useless.

آره. دل کسی به تنهایی بیهوده است.

You can't because without everything else, all the other parts, you don't make a human being. No.

شما نمی توانید زیرا بدون هر چیز دیگری، تمام بخش های دیگر، شما یک انسان نمی سازید. نه.

So if, if you just had a pile of organs

بنابراین، اگر فقط انبوهی از اعضای بدن

in a bag, you can't make a human being out of that.

در یک کیسه داشته باشید، نمی توانید از آن یک انسان بسازید.

So all the parts come together to make a whole

بنابراین همه بخش ها با هم جمع می شوند تا یک

something quite up to me.

چیز کاملاً به من بستگی داشته باشد.

I mean, people, people are giving us lots of suggestions here

منظورم این است که مردم، مردم اینجا هم پیشنهادهای زیادی به ما

as well.

می دهند.

A play

یک نمایشنامه

Gallo Ten says a play has many parts.

گالو ده می گوید که یک نمایشنامه بخش های زیادی دارد.

Yes, it is mentioned that already.

بله قبلاً ذکر شده است.

Well, of course, you often play a part or the part of a character.

خوب، البته، شما اغلب نقش یا نقش یک شخصیت را بازی می کنید.

Yes. In a musical or in a play.

آره. در یک موزیکال یا در یک نمایشنامه.

So you might say yes.

پس ممکن است بگویید بله.

What part are you playing in that musical while I'm playing the part of?

شما در آن موزیکال چه قسمتی را بازی می کنید در حالی که من در حال بازی هستم؟

And then you might say the name, you know, whoever that particular role that you're playing

و سپس ممکن است نامش را بگویید، می‌دانید، هر نقشی که بازی می‌کنید،

but yes, to be involved, actors

اما بله،

in films are playing a part or a role. Yes.

بازیگران فیلم‌ها نقش یا نقشی را بازی می‌کنند. آره.

Well, maybe if you are part of a group

خوب، شاید اگر جزئی از یک گروه

and you are all doing something together,

هستید و همه با هم کاری انجام می دهید،

you are part of that group.

بخشی از آن گروه باشید.

So each part of a machine performs a function.

بنابراین هر قسمت از یک ماشین عملکردی را انجام می دهد.

Going back to jet planes, I'm always amazed how jet engines works.

با بازگشت به هواپیماهای جت ، همیشه در شگفتم که موتورهای جت چگونه کار می کنند.

Have you ever seen a jet engine when it's taken to pieces and how it actually works?

آیا تا به حال موتور جت را دیده اید که قطعه قطعه شود و واقعاً چگونه کار می کند؟

It always amazes me how they don't blow up all the time

همیشه من را شگفت زده می کند که چگونه آنها همیشه منفجر نمی شوند

because it's quite a volatile

زیرا این یک واکنش کاملا فرار

reaction inside a jet engine.

در داخل یک موتور جت است.

So there's lots of there's lots of fuel and lots of flames

بنابراین مقدار زیادی سوخت وجود دارد و شعله های آتش

and lots of everything happening inside that that engine.

و همه چیز در داخل آن موتور اتفاق می افتد.

And I I sometimes find it amazing

و من گاهی اوقات برای من شگفت انگیز

that that it stays in one piece, to be honest.

است که در یک تکه باقی می ماند، صادقانه بگویم.

If if you.

اگر شما

Yes, it is said here's another use of the word part.

بله، گفته می شود در اینجا استفاده دیگری از کلمه part است.

For example, a part time job

به عنوان مثال، یک شغل نیمه وقت

where so a full time job

که در آن یک شغل تمام وقت است

you'd normally think of that as maybe working 8 hours

که معمولاً فکر می کنید ممکن است 8

a day, depending on what country you're working in, maybe nine to five

ساعت در روز کار کنید، بسته به کشوری که در آن کار می کنید ، شاید نه تا پنج،

but if you only say work the morning or the afternoon

اما اگر فقط بگویید صبح کار کنید. یا بعدازظهر

or only so many hours a day, then you would describe that

یا فقط چند ساعت در روز، آن وقت می توانید آن را به

as a part time job.

عنوان یک کار نیمه وقت توصیف کنید.

The full time

در حالت تمام

being, you're working the maximum hours possible.

وقت، شما در حداکثر ساعات ممکن کار می کنید.

But if you're part time, you might only say work

اما اگر نیمه وقت هستید، ممکن است بگویید فقط

3 hours a day or 4 hours a day.

3 ساعت در روز یا 4 ساعت در روز کار کنید.

Obviously, you'll get less pay.

بدیهی است که حقوق کمتری دریافت خواهید کرد.

But yes, a part time job.

اما بله، یک کار نیمه وقت.

Yes, a job that you don't do full time

بله، شغلی که تمام وقت آن را انجام نمی دهید

i.e., nine to five, five days a week history.

، یعنی تاریخچه نه تا پنج روز در هفته.

So you might you might think of 40 hours a week as being full time.

بنابراین ممکن است فکر کنید 40 ساعت در هفته تمام وقت است.

But if you only work 15 hours per week,

اما اگر فقط 15 ساعت در هفته کار می کنید،

then you might say that it is part time, a part time job.

ممکن است بگویید که این یک کار نیمه وقت است.

If you have lots of

مثلاً اگر قطعات زیادی دارید که

parts that form

an engine, for example, but then you've got left over parts.

یک موتور را تشکیل می‌دهند، اما پس از آن قطعات زیادی باقی مانده است.

Yeah.

آره

Then as Tomic has pointed out, you've got spare parts,

سپس همانطور که Tomic اشاره کرده است، شما قطعات یدکی دارید،

so you might construct something

بنابراین ممکن است

and you've got left over bits

چیزی بسازید و قطعاتی باقی مانده باشد

that you don't need and they are spare parts.

که به آنها نیاز ندارید و آنها قطعات یدکی هستند.

So if something goes wrong with that machine,

بنابراین، اگر مشکلی در آن دستگاه پیش آمد،

you can fix it by using

می‌توانید با استفاده از

some of the spare ones, the ones that you've got left over, as long as long as those

برخی از دستگاه‌های یدکی، آن‌هایی که باقی مانده‌اید، آن را برطرف کنید، تا زمانی که

things are not supposed to be inside the machine.

قرار نباشد آن چیزها در داخل دستگاه وجود داشته باشد.

Have you ever built something?

آیا تا به حال چیزی ساخته اید؟

It's a bit like building maybe a model

این کمی شبیه ساختن شاید یک مدل

or something that you have to put together in a certain way and that at the end

یا چیزی است که باید به روشی خاص کنار هم قرار دهید و در پایان

you find you've got some pieces left so that are supposed to be in there.

متوجه می‌شوید که قطعاتی باقی مانده‌اند که قرار است در آنجا باشند.

So. So we might not call those spare parts,

بنابراین. بنابراین ممکن است آن قطعات یدکی را نخوانیم،

we might just call that a terrible mistake.

فقط ممکن است آن را یک اشتباه وحشتناک بنامیم.

And you have to take the thing to pieces again.

و شما باید دوباره چیز را تکه تکه کنید.

You have to take it apart.

باید جداش کنی

So you had to. Yeah.

پس مجبور بودی آره

I mean, you know, you can buy spare parts.

منظورم این است که شما می توانید قطعات یدکی بخرید.

If you can buy spare parts for something,

اگر بتوانید برای چیزی لوازم یدکی بخرید

then for example, your cooker might break.

، مثلاً ممکن است اجاق گاز شما خراب شود.

Yeah.

آره

But because maybe one of the rings,

اما چون شاید یکی از حلقه‌ها

the electric rings on the top stopped working

، حلقه‌های برقی بالا کار نمی‌کند

and you need to phone the company and say, have you got any

و شما باید با شرکت تماس بگیرید و بگویید آیا

spare parts

قطعات یدکی دارید

and buy some spare parts for this cooker because I've got this rings broken.

و برای این اجاق گاز خریداری کنید زیرا من این حلقه‌ها را شکسته‌ام.

They say, yes, we've got that spare part for you.

آنها می گویند، بله، ما آن قطعه یدکی را برای شما داریم.

Will send it to you.

برای شما ارسال خواهد کرد.

So yes, quite often with

بنابراین بله، اغلب با

and I think manufacturers in the UK, you have to

تولیدکنندگان و به نظر من در بریتانیا، شما باید به

anyone that makes anything that's for sale,

هر کسی که هر چیزی را برای فروش بسازد،

you have to keep spare parts for that machine for a period of time.

باید قطعات یدکی آن ماشین را برای مدتی نگه دارید.

Yes, I think, I think it's ten years they certainly used to be ten years. Yes.

بله، فکر می‌کنم، فکر می‌کنم ده سال است که آنها قطعاً ده سال بودند. آره.

So my father used to work in the gas industry

بنابراین پدرم در صنعت گاز کار می‌کرد

and they used to manufacture cookers and fires and they used for every cooker

و اجاق‌پز و آتش‌پز می‌ساخت و برای هر اجاق‌پز

and fire that they produced

و آتشی که تولید می‌کردند استفاده می‌کردند،

even if they stopped

حتی اگر

selling it after a few years and had a new model.

بعد از چند سال از فروش آن دست بکشند و مدل جدیدی داشته باشند.

And it's the same with cars, the manufacturers,

و در مورد خودروها هم همینطور است، سازندگان

they are legally obliged to keep spare parts

قانوناً موظفند قطعات

for that particular

یدکی آن

fire or car or whatever it is legally for a period of time

آتش یا ماشین یا هر چیزی که قانوناً وجود دارد را برای مدتی

so that people can fix it and aren't forced to buy a new model.

نگه دارند تا مردم بتوانند آن را تعمیر کنند و مجبور به خرید مدل جدید نشوند. .

So you can have a car for over 20 years, couldn't you?

پس شما می توانید بیش از 20 سال ماشین داشته باشید، اینطور نیست؟

You can still buy spare parts for it there.

هنوز هم می توانید قطعات یدکی آن را از آنجا بخرید.

The, the radiator might break or the gearbox might break,

ممکن است رادیاتور بشکند یا گیربکس خراب شود،

but you can still get spare parts because the manufacturers, they must have

اما هنوز هم می‌توانید قطعات یدکی تهیه کنید ، زیرا تولیدکنندگان باید

a big warehouse somewhere where they keep all these spare parts all sort of carefully catalogued.

یک انبار بزرگ در جایی داشته باشند که همه این قطعات یدکی را به‌طور دقیق فهرست‌بندی شده نگهداری کنند.

Okay,

بسیار خوب،

so each part of a machine

بنابراین هر قسمت از یک ماشین

before comes a function, the function is the job

قبل از اینکه یک عملکرد بیاید، عملکرد همان کاری است

that is supposed to do so to operate or to work.

که قرار است این کار را انجام دهد تا کار کند یا کار کند.

You perform

شما یک عملکرد را انجام می دهید

a function, a certain task that you are supposed to do.

، یک کار مشخص که قرار است انجام دهید.

The word machine derives from

کلمه ماشین از

Greek and means contrivance.

یونانی گرفته شده و به معنای تدبیر است.

Right.

درست.

So a lot of people believe that a machine is

بنابراین بسیاری از مردم بر این باورند که یک ماشین

maybe French, but it actually derive originally

ممکن است فرانسوی باشد، اما در اصل

via Latin from Greek.

از طریق لاتین از یونانی گرفته شده است.

And the original use is contrivance,

و کاربرد اصلی تدبیر،

something, something a thing.

چیزی، چیزی یک چیز است.

A contrivance, yes.

یک تدبیر، بله

Apart

جدا از

Katherine, thank you.

کاترین، ممنون

Katherine

has said we can use the phrase fall apart

کاترین گفته است که

if if you're upset over something,

اگر از چیزی ناراحت هستید،

you can fall apart

می‌توانیم از عبارت سقوط استفاده کنیم، می‌توانیم از هم بپاشی

so you don't function properly.

تا درست کار نکنی.

It's almost

تقریبا

like you.

شبیه شماست

Yeah.

It just means that you're so upset about something.

آره

این فقط به این معنی است که شما از چیزی خیلی ناراحت هستید.

You fall apart, you cry or whatever,

از هم می پاشید، گریه می کنید یا هر چیز دیگری،

and you've lost control of your emotions.

و کنترل احساسات خود را از دست داده اید.

Somebody has died that you love, for example, or something dreadful happened somewhere.

مثلاً شخصی مرده است که شما دوستش دارید یا اتفاق وحشتناکی در جایی افتاده است.

And your reaction is to fall apart.

و واکنش شما از هم پاشیدن است.

You you just cannot go on as you usually were.

شما نمی توانید همانطور که همیشه بودید ادامه دهید.

Yeah, that's that's a that's a very good friend

بله، این یک دوست بسیار خوب

to become distraught or emotionally unstable.

برای پریشان شدن یا بی ثباتی عاطفی است.

You fall apart.

شما از هم می پاشید.

You can't cope.

شما نمی توانید کنار بیایید.

Anna. Rita is going see you again soon.

آنا ریتا به زودی دوباره شما را می بیند.

Anna, I hope the word part out, by the way, can be used

آنا، امیدوارم کلمه part out

as both a verb and also a noun as well.

هم به عنوان فعل و هم به عنوان اسم به کار رود.

I've lost my little thing to divide

من چیز کوچکم را از دست داده ام که باید تقسیم کنم

or split is to part.

یا تقسیم کنم جدا شدن.

So in that sense, we're using it as a verb

بنابراین از این نظر، ما از آن به عنوان یک فعل

to divide or to split you

برای تقسیم کردن یا تقسیم

part something, you part that thing.

کردن چیزی استفاده می کنیم، شما آن چیز را جدا می کنید.

You are making those two things separate.

شما این دو چیز را از هم جدا می کنید.

You divide your split.

شما تقسیم خود را تقسیم کنید.

So couples that have been together might be married and they decide to get divorced.

بنابراین زوج هایی که با هم بوده اند ممکن است ازدواج کرده و تصمیم به طلاق بگیرند.

And you can say that they part, you know, couples

و می توان گفت که آنها از هم جدا می شوند، می دانید، زوج ها از هم جدا می شوند

part, they they decide to split.

، آنها تصمیم به جدایی می گیرند.

That's it. So

خودشه. بنابراین

they part in part you can part company.

آنها تا حدی از شما جدا می شوند.

Yes, with a company.

بله با یک شرکت

You can part company with

می توانید از

a friend.

یک دوست جدا شوید.

Yeah, exactly.

بله دقیقا.

And as a noun, a component

و به عنوان یک اسم، یک

is part of something

جزء بخشی از چیزی است،

so a component in that sense, we are using it as a noun.

بنابراین یک جزء به این معنا، ما از آن به عنوان یک اسم استفاده می کنیم.

It is part of something.

بخشی از چیزی است.

So it's worth remembering that those words can be used

پس شایان ذکر است که آن کلمات را می توان

as both nouns and verbs as well.

هم به عنوان اسم و هم به عنوان فعل استفاده کرد.

Luis said that he used to change the disks on his car,

لوئیس گفت که دیسک‌های ماشینش

so he changed parts.

را عوض می‌کرد، بنابراین قطعات را عوض کرد.

Lewis used to be a taxi driver, didn't it?

لوئیس قبلا راننده تاکسی بود، اینطور نیست؟

Yes. So he would be using the brakes quite a lot

آره. بنابراین او خیلی زیاد از ترمزها استفاده می‌کند

and so the disks would probably or the brake pads would wear out.

و احتمالاً دیسک‌ها یا لنت‌های ترمز فرسوده می‌شوند.

So that's the part of a car, could be the discs, could be the brake pads.

بنابراین این بخشی از یک ماشین است، می تواند دیسک ها باشد، می تواند لنت ترمز باشد.

So being able to do that yourself.

بنابراین می توانید خودتان این کار را انجام دهید.

I know.

Yes, that's quite. Yes.

میدانم.

بله، این کاملا است. آره.

You got to know what you're doing to do that.

شما باید بدانید که برای انجام آن چه کاری انجام می دهید.

I have to I have to be honest, I'm quite intimidated

من باید صادقانه بگویم، من کاملاً

by engineering I find the whole thing very intimidating.

از مهندسی می ترسم، به نظر من همه چیز بسیار ترسناک است.

When you see someone working on a car or on an engine

وقتی می بینید که یک نفر روی ماشین یا موتور کار

and they they take the whole thing to pieces

می کند و همه چیز را تکه تکه می

and it is sitting around inside their workshop

کند و داخل کارگاهش

in tiny pieces, all of the parts.

به صورت تکه های ریز نشسته است، همه قطعات.

And then they put it back together again and it works.

و سپس دوباره آن را کنار هم قرار می دهند و کار می کند.

So I'm always I'm always slightly intimidated by

بنابراین من همیشه از

anyone that can do engineering.

هر کسی که بتواند مهندسی انجام دهد کمی ترسیده است.

So I would I would imagine Lewis I would imagine

بنابراین می‌توانم لوئیس را تصور کنم، هر

from time to time you would do some some work

از گاهی تصور می‌کنم که شما

or some repair work on your car.

چند کار یا تعمیر ماشین خود را انجام می‌دهید.

So you would change the parts to here's a good phrase from Halo, Hala,

بنابراین شما می توانید قسمت ها را به یک عبارت خوب از Halo، Hala تغییر دهید،

do your part and the rest will fall into place. Yes.

قسمت خود را انجام دهید و بقیه در جای خود قرار می گیرند. آره.

So if in it, for example, in a work environment,

بنابراین اگر در آن، برای مثال، در یک محیط کاری،

the company is

companies always wanted to sell something or achieve something,

شرکت همیشه شرکت هایی باشد که می خواستند چیزی بفروشند یا به چیزی دست پیدا کنند،

but in order to do that, all the employees have to do their part. Yes.

اما برای انجام آن، همه کارکنان باید به سهم خود عمل کنند. آره.

So some will be involved in selling

بنابراین برخی درگیر فروش

some will be involved in inventing something new the research.

خواهند بود، برخی درگیر اختراع چیزی جدید در این تحقیق خواهند بود.

Others will be involved in in the materials to advertise

دیگران در مواد تبلیغاتی درگیر خواهند شد،

so everyone is doing a different job

بنابراین هر کس کار متفاوتی را انجام می دهد

and all those parts, everyone does his part.

و همه آن بخش ها، هرکس نقش خود را انجام می دهد.

Then the company will be successful so thank you for that.

سپس شرکت موفق خواهد شد، بنابراین از شما برای آن متشکرم.

That's a very good that's a very good suggestion.

این یک پیشنهاد بسیار خوب است.

So, yeah, we all play our part

بنابراین، بله، همه ما نقش خود را ایفا می کنیم که

Mr. Duncan is playing his part in helping people to learn English.

آقای دانکن نقش خود را در کمک به مردم برای یادگیری زبان انگلیسی ایفا می کند.

There are many other people who teach

بسیاری از افراد دیگر هستند که

English online of course, they're not as good as Mr.

انگلیسی را به صورت آنلاین آموزش می دهند البته، آنها به خوبی آقای

Duncan, but they all play their part.

دانکن نیستند، اما همه آنها نقش خود را ایفا می کنند.

We all play our part in society.

همه ما نقش خود را در جامعه ایفا می کنیم.

Yes, we all have a role to play, a role to play.

بله، همه ما نقشی داریم، نقشی که باید ایفا کنیم.

There's a there's this there's jobs for everybody that always fascinates me

یک شغل برای همه وجود دارد که همیشه من را مجذوب خود می کند

that there's always somebody willing to do a job

که همیشه کسی مایل به انجام کاری

that is is necessary for society to function.

است که برای عملکرد جامعه ضروری است.

So there's jobs leaders

بنابراین، افراد رهبر مشاغل وجود دارند

people, you know, there's always somebody who wants to be prime minister.

، می دانید، همیشه کسی وجود دارد که می خواهد نخست وزیر شود.

So there's always somebody who's plays their part.

بنابراین همیشه کسی وجود دارد که نقش خود را ایفا می کند.

They might collect the litter or they might sweep the streets

آنها ممکن است زباله ها را جمع کنند یا ممکن است خیابان ها را جارو کنند

or but everyone plays their part there.

یا همه نقش خود را در آنجا ایفا کنند.

We didn't have people doing those jobs.

ما افرادی را نداشتیم که این کارها را انجام دهند.

We wouldn't have a society that work worked properly.

ما جامعه ای نداریم که کار درست کار کند.

So thank you for that.

بنابراین برای آن از تو متشکرم.

Well, that plays their part, although to be honest,

خوب، این نقش خود را ایفا می کند، اگرچه صادقانه بگویم،

some jobs are not done by choice.

برخی از کارها با انتخاب انجام نمی شوند.

They are just done because they they have to be done.

آنها فقط انجام می شوند زیرا باید انجام شوند.

Unfortunately, the word apart now, this is interesting.

متاسفانه، کلمه جدا در حال حاضر، این جالب است.

The word apart does not derive from part.

کلمه جدا از جزء مشتق نشده است.

Okay.

باشه.

So you would assume that the word apart

پس شما فرض می کنید که کلمه جدا

to be distant from another person, you are part,

از شخص دیگری دور است، شما بخشی هستید،

but it is not connected like I was from you? Yes.

اما مثل من از شما وصل نیست؟ آره.

On Wednesday, I went to New

چهارشنبه رفتم

York and I was apart from you,

نیویورک و از تو جدا بودم،

away from you a distance

دور از تو

but it doesn't derive from part.

اما از قسمتی ناشی نمی شود.

No, it actually derives from the Latin fall

نه، در واقع از سقوط لاتین

at the side so by the side of something,

در کنار گرفته شده است، بنابراین در کنار چیزی،

by the side of something is a part.

کنار چیزی بخشی است.

So it's nothing to do with the actual word

بنابراین هیچ ربطی به کلمه واقعی ندارد،

so I thought that was quite interesting to throw in to put so much Jemmy.

بنابراین فکر کردم که قرار دادن این همه جیمی بسیار جالب است.

Hello, Jemmy in Hong Kong, a super sticky

سلام، جمی در هنگ کنگ، یک سوپ فوق العاده چسبنده

soup I do pour number one sticker.

است که من در آن برچسب شماره یک می ریزم.

Thank you very much, Jemmy. That's very kind of you.

خیلی ممنون، جمی. این خیلی از شما مهربان است.

I feel very honoured that you have done that for me.

من احساس افتخار می کنم که شما این کار را برای من انجام دادید.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

And thanks for your kind donation as well on the live chat.

و همچنین از کمک مالی شما در چت زنده سپاسگزاریم.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

I wasn't joking, by the way.

اتفاقا شوخی نکردم

I have literally spent all my money.

من به معنای واقعی کلمه تمام پولم را خرج کرده ام.

I have some of your donation money.

من مقداری از پول کمک شما را دارم.

I still have some of that.

من هنوز مقداری از آن را دارم.

But as for my normal bank, account,

اما در مورد بانک، حساب عادی من،

it's, it's, it's a bit empty.

این است، آن است، کمی خالی است.

I have a feeling I might be getting a phone call

احساس می کنم ممکن است

from my bank over the next few days.

طی چند روز آینده از بانکم تماس تلفنی بگیرد.

Asking, Oh, hello, Duncan.

پرسید، اوه، سلام، دانکن.

We've noticed that you've you've spent all of your money.

ما متوجه شده ایم که شما تمام پول خود را خرج کرده اید.

Well, you've had to fix your computer and computer computers.

خوب، شما مجبور شده اید رایانه و رایانه های رایانه خود را تعمیر کنید.

They are so annoying when they go round apart.

وقتی از هم دور می شوند بسیار آزاردهنده هستند.

Can be described as a bit

می توان آن را کمی

a component,

یک جزء،

an element, a piece, an ingredient.

یک عنصر، یک قطعه، یک عنصر توصیف کرد.

So that's.

پس همین است.

Yes, I suppose if you are making a cake or making a recipe,

بله، فکر می‌کنم اگر کیک درست می‌کنید یا دستور تهیه

you have to put different parts into that recipe.

می‌کنید، باید قسمت‌های مختلفی را در آن دستور قرار دهید.

And they normally are referred to as the ingredients

و معمولاً به عنوان مواد تشکیل دهنده

and also a thing, generally speaking,

و همچنین یک چیز گفته می شود، به طور کلی،

any part can be described as a thing.

هر بخشی را می توان به عنوان یک چیز توصیف کرد.

Yeah.

What's that thing called? Yes.

آره

اسم اون چیه؟ آره.

Oh, that's the that's the exhaust system.

اوه، این همان سیستم اگزوز است.

What's that thing called?

اسم اون چیه؟

Oh, that is that that's your, your, your processor in the computer. Yes.

اوه، این همان پردازنده شما، شما، شما در کامپیوتر است. آره.

So it is it is something that we can use.

بنابراین این چیزی است که ما می توانیم از آن استفاده کنیم.

We can describe anything as a thing.

ما می توانیم هر چیزی را به عنوان یک چیز توصیف کنیم.

Parts usually have their own individual names,

قطعات معمولاً نام‌های خاص خود را دارند،

but sometimes as Steve just rightly said,

اما گاهی همانطور که استیو به درستی گفت،

it is hard to remember the name of a part,

به خاطر سپردن نام یک قطعه سخت است،

especially if there are thousands of parts.

به خصوص اگر هزاران قطعه وجود داشته باشد.

Imagine that.

Imagine all of the parts that go into a car

تصور کنید که.

تمام قطعاتی را که وارد یک ماشین می شود

and a person who is an expert or a mechanic.

و فردی که متخصص یا مکانیک است را تصور کنید.

They have to remember all of those parts. Yes.

آنها باید تمام آن قسمت ها را به خاطر بسپارند. آره.

I don't know how they do it, to be honest.

راستش نمی دانم چطور این کار را می کنند.

There'll be a name for all of them. Yeah.

برای همه آنها یک نام وجود خواهد داشت. آره

However, and this is something I'm going to put on the screen now.

با این حال، و این چیزی است که من اکنون می خواهم روی صفحه نمایش بگذارم.

However, there are other things

با این حال، اگر نام یک قطعه را ندانیم، چیزهای دیگری نیز وجود دارد

we can say if we don't know the name of a part.

که می توانیم بگوییم.

So we might say

بنابراین ممکن است چیزی

a thingy.

بگوییم.

There it is a thingy.

آنجا یک چیز است.

We don't know what it's called.

نمی دونیم اسمش چیه

We can't remember I can't remember the name of it.

ما نمی توانیم به یاد بیاوریم نام آن را به خاطر نمی آورم.

So instead I would just call it a thingy

بنابراین به جای آن من فقط آن را یک

or what you might call it

چیز یا آنچه شما ممکن است

that's a real word, by the way.

آن را یک کلمه واقعی بنامید، به هر حال.

I haven't made that word up.

من این کلمه را درست نکرده ام

A what you might call it is something that exists

چیزی که ممکن است آن را بنامید چیزی است که وجود

it is part of something, but you can't remember the name of it.

دارد، بخشی از چیزی است، اما شما نمی توانید نام آن را به خاطر بسپارید.

So you say, Oh, can you pass me the

بنابراین شما می گویید، اوه، می توانید از من عبور کنید

what you might call it?

که ممکن است آن را نام ببرید؟

You can't remember the name of it.

اسمشو یادت نمیاد

You might also say a thingy bulb.

شما همچنین ممکن است بگویید یک لامپ چیزی.

A thingy bulb.

یک لامپ شیک.

I can't remember the name.

اسمشو یادم نمیاد

So instead I will call it a thing about,

بنابراین در عوض من آن را چیزی در مورد چیزی

you know, the thing in the engine

می‌دانم که در موتور

that goes round and round, you know, the thing, the thing.

می‌چرخد، می‌دانید، آن چیز، چیزی.

Lightbulb. We can also say gizmo.

لامپ روشنایی. همچنین می توانیم بگوییم gizmo.

A gizmo is something we use,

Gizmo چیزی است که ما استفاده می کنیم،

but we can't remember the name of it.

اما نمی توانیم نام آن را به خاطر بسپاریم.

It's just a very useful thing to have.

این فقط یک چیز بسیار مفید است.

And of course we can just say

و البته ما فقط می توانیم

a bit more bits and bobs bits and bobs.

بگوییم کمی بیشتر بیت ها و باب بیت ها و باب ها.

They are all parts,

همه آنها بخش هایی هستند،

maybe lots of small parts that you have to put together.

شاید قطعات کوچک زیادی که باید آنها را کنار هم قرار دهید.

They are your bits and bobs.

آنها بیت ها و باب های شما هستند.

So most of these are used in English and you might find

بنابراین بیشتر اینها در انگلیسی استفاده می شوند و ممکن است

some of them used more in British English,

برخی از آنها را بیشتر در انگلیسی بریتانیایی استفاده کنید،

but we but what you might call it, that's a great one.

اما ما چیزی که ممکن است آن را بنامیم، عالی است.

I love that one.

That's my favourite word for today.

من آن یکی را دوست دارم.

این کلمه مورد علاقه من برای امروز است.

What you might call it.

چیزی که ممکن است آن را بنامید.

Please pass me the watcher McCall it

لطفاً مراقبی را که آقای استیو مک‌کال آن را نگه می‌دارد از من عبور دهید

Mr. Steve will be putting on the

watcher McCall it cattle.

.

Cattle, that's it in a few moments because it's almost time to go.

گاو، چند لحظه دیگر تمام می شود زیرا تقریباً زمان رفتن فرا رسیده است.

But we have some more words.

اما ما چند کلمه دیگر داریم.

The phrase now we have some phrases

این عبارت اکنون ما عباراتی

now, Steve, before we get some part phrases.

در حال حاضر داریم، استیو، قبل از اینکه عبارات بخشی را بدست آوریم.

So we have the phrase part and parcel

بنابراین عبارت part and parcel را داریم

which means an essential part.

که به معنای جزء ضروری است.

Can you think of any example of that?

آیا می توانید نمونه ای از آن را در نظر بگیرید؟

Uh, no, not at the top of my head.

اوه، نه، در بالای سرم نیست.

Yeah.

آره

Can you, Mr. Duncan?

می توانید آقای دانکن؟

Well, quite often if you live in a big city, you will have to travel in the morning.

خوب، اغلب اوقات اگر در یک شهر بزرگ زندگی می کنید، باید صبح به سفر بروید.

Commuting to work is part and parcel of living in a big city.

رفت و آمد به محل کار جزئی از زندگی در یک شهر بزرگ است.

Oh, yes.

آه بله.

Good run at the time.

اجرای خوب در آن زمان.

Yeah, it means you have to do it. Yes.

آره یعنی باید انجامش بدی آره.

So it's an essential part, something you have to do, something

بنابراین این یک بخش ضروری است، کاری که باید انجام دهید، چیزی

that is integral

که جدایی ناپذیر است

That gave me a little

که به من

a real thrill in getting excited using a particular book.

کمی هیجان واقعی را برای استفاده از یک کتاب خاص هیجان زده کرد.

I do get so excited.

من خیلی هیجان زده می شوم

Integrale yes, part and parcel are integral.

انتگرال بله، قطعه و قطعه یکپارچه هستند.

Integral means it can't be avoided.

انتگرال یعنی نمی توان از آن اجتناب کرد.

You have to do it. Yeah.

شما باید این کار را انجام دهید. آره

Yes. Talking to my colleagues on Zoom

آره. صحبت با همکارانم در

is part and parcel of the job that I do.

زوم بخشی از کار من است.

I don't want to do it necessarily,

من لزوماً نمی خواهم این کار را انجام دهم،

but I have to do it, especially in these strange times.

اما باید انجام دهم، مخصوصاً در این زمان های عجیب.

Travelling long distances to

سفرهای طولانی برای

see my customers is part and parcel of my job.

دیدن مشتریانم بخشی از کار من است.

It means I, I, it's an essential part I have to do.

یعنی من، من، این یک بخش اساسی است که باید انجام دهم.

And so part and parcel of something is an essential part of it.

و بنابراین جزئی و جزئی از چیزی جزء ضروری آن است.

As we just have some examples on the screen

همانطور که ما فقط چند نمونه روی صفحه

with Mr.

با آقای

Steve and myself to look the part

استیو و من داریم تا به بخشی

you see, you know the phrase.

که می بینید نگاه کنیم، این عبارت را می دانید.

Yes, if you look the part, it means you appear

بله، اگر به بخش نگاه کنید، به این معنی است که

to be suitable for something

برای چیزی مناسب به نظر

maybe you are going for a job interview

می‌رسید، شاید برای یک مصاحبه شغلی می‌روید

and maybe you are going to be working in a place

و شاید قرار است در

where your appearance is important.

جایی کار کنید که ظاهر شما مهم است.

And so you appear at the job interview

و بنابراین شما در مصاحبه شغلی با

in your suit

کت

and your tie and you look very sophisticated it

و شلوار و کراوات خود ظاهر می شوید و بسیار پیچیده به نظر می رسید

and they might say, oh, oh, you look the part.

و آنها ممکن است بگویند، اوه، اوه، شما به این قسمت نگاه می کنید.

It means you look suitable.

یعنی شما مناسب به نظر می رسید.

Appropriate. Yes.

مناسب. آره.

You look as if you belong in that particular place.

به نظر می رسد که گویی متعلق به آن مکان خاص هستید.

But you can say somebody doesn't look the part.

اما می توان گفت که کسی به آن قسمت نگاه نمی کند.

Yes, the opposite.

بله برعکس.

If they say they're not say you, you're going to

اگر بگویند شما را نمی گویند، به

a formal evening

یک شب رسمی می روید

where people need to dress up in bow

که در آن مردم باید پاپیون

ties and women need to wear a nice dresses.

بپوشند و خانم ها باید لباس های زیبا بپوشند.

If you turned up to that in inappropriately dressed,

اگر شما با لباس نامناسب به آن مراجعه کنید،

some might say, well, they don't look the part. No.

ممکن است برخی بگویند، خوب، آنها به نظر نمی‌رسند. نه.

So they are wearing the wrong thing.

بنابراین آنها لباس اشتباه می پوشند.

I'm wearing the wrong thing. Committee.

من لباس اشتباه می پوشم کمیته.

Yeah.

Clothes is a common phrase due

آره

لباس یک عبارت رایج است

to the part being whatever role you're intending to do.

زیرا بخشی از آن نقشی است که شما قصد انجام آن را دارید.

It could be that you're going for job interviews, Mr.

آقای دانکن می گوید، ممکن است برای مصاحبه شغلی بروید

Duncan says.

.

But it could be, for example,

اما ممکن است برای مثال

that somebody turns up to do some work on your house.

، شخصی برای انجام کارهایی در خانه شما حاضر شود.

And they don't they haven't got the right equipment.

و آنها تجهیزات مناسب را ندارند.

They don't have the right clothing on.

آنها لباس مناسبی ندارند.

You can say, well, they don't look the part.

می توان گفت، خوب، آنها به نظر نمی رسند.

It just means they're not a suitably dressed or they don't look suitable.

این فقط به این معنی است که آنها لباس مناسبی ندارند یا مناسب به نظر نمی رسند.

So in this particular sentence we are talking about, they don't look suitable for that particular thing.

بنابراین در این جمله خاص که در مورد آن صحبت می کنیم، آنها برای آن چیز خاص مناسب به نظر نمی رسند.

It doesn't look the part,

قسمت به نظر نمی رسد،

but that person does not look suitable,

اما آن شخص مناسب به نظر نمی رسد،

or perhaps they do look suitable for the part.

یا شاید برای آن قسمت مناسب به نظر می رسد.

Another one to part company oh, right.

یکی دیگر برای جدا شدن از شرکت اوه، درست است.

Okay. Yeah.

باشه. آره

What a strange Mila's just asked what about the verb to part?

چه عجیب است که میلا پرسید در مورد فعل جدا کردن چطور؟

Yes, this is part company

بله، این شرکت بخشی

which is what we will be doing in a moment.

است که ما در یک لحظه انجام خواهیم داد.

Did you see what I did there?

دیدی اونجا چیکار کردم؟

To part company

جدا شدن از

is to leave or to separate you.

شرکت یعنی ترک یا جدایی شما.

Part company, maybe two people in a relationship.

شرکت بخشی، شاید دو نفر در یک رابطه.

They decide to part company,

آنها تصمیم به

they decide to separate, they leave each other.

جدایی می گیرند، تصمیم به جدایی می گیرند، یکدیگر را ترک می کنند.

Maybe one person will part company with someone else, for example.

مثلاً ممکن است یک نفر از شرکت دیگری جدا شود.

In a few moments, we will part company with you.

تا چند لحظه دیگر از شما جدا می شویم.

Because we will be going.

چون ما خواهیم رفت.

Or you can just shorten that to two part. Yes.

یا می توانید آن را به دو قسمت کوتاه کنید. آره.

As Joe Miller has said, and as Shakespeare once said, parting

همانطور که جو میلر گفته است و شکسپیر زمانی گفته است که فراق

is such sweet sorrow.

غم شیرینی است.

But don't worry, because I will be back with you on Wednesday.

اما نگران نباشید، زیرا من روز چهارشنبه پیش شما خواهم بود.

Finally, we have the word counterpart.

در نهایت کلمه همتا را داریم.

Another good word, a counterpart is a thing that works with

کلمه خوب دیگر ، همتا چیزی است که با

or alongside another for example, a partner.

یا در کنار دیگری مثلاً شریک کار می کند.

We might say that Mr.

ممکن است بگوییم که آقای

Steve is my counterpart on the live chat.

استیو همتای من در چت زنده است.

So two things that work together maybe they belong together

بنابراین دو چیز که با هم کار می کنند شاید

for something to function or to work properly.

برای اینکه چیزی به درستی کار کند یا به درستی کار کند به هم تعلق دارند.

So the counterpart counter of course,

بنابراین شمارنده همتای البته

means something that's on the other or fixed.

به معنای چیزی است که روی طرف دیگر یا ثابت است.

So the counterpart is the thing that is with the other thing.

پس قرینه آن چیزی است که با چیز دیگر است.

They work together. Counterpart.

آنها با هم کار می کنند. همتا.

I like that one.

من آن را دوست دارم.

And that, as they say, is that

و این، همانطور که می گویند، این است که

Joe Miller has also said what is a man of parts?

جو میلر نیز گفته است که مرد جزء چیست؟

Oh, yes.

آه بله.

If you use that phrase, that means that a man

اگر از این عبارت استفاده می کنید، به این معنی است که یک مرد نیز

could be a woman of parts as well.

می تواند یک زن جزئی باشد.

Of course, a person of poor person of parts, but a man of parts is

البته، شخص فقیر از قطعات، اما مرد از قطعات

is how it's often used.

است که چگونه آن را اغلب استفاده می شود.

It just means somebody that's very good at something

این فقط به معنای کسی است که در کاری بسیار خوب است

or has a lot of good qualities.

یا ویژگی های خوب زیادی دارد.

Maybe they're just very good at certain things.

شاید آنها فقط در بعضی چیزها خیلی خوب هستند.

I think Mr.

Steve sometimes is a man of parts.

من فکر می کنم که آقای

استیو گاهی اوقات مردی است.

You are able to do specific things very well

شما می توانید کارهای خاصی را

in your job and also in your in your hobbies as well.

در شغل خود و همچنین در سرگرمی های خود به خوبی انجام دهید.

You're you're away from work it usually refers to

اگر از کار دور هستید، معمولاً به

somebody who has a lot of talents, a lot of abilities.

شخصی اشاره دارد که استعدادهای زیادی دارد، توانایی های زیادی دارد.

There is another phrase as well,

عبارت دیگری نیز وجود

which is a phrase saying something is greater than the sum of its parts.

دارد که می گوید چیزی بزرگتر از مجموع اجزای آن است.

Oh, yes.

آه بله.

That's a phrase that something is greater

این عبارتی است که چیزی بزرگتر

than the sum of its parts.

از مجموع اجزای آن است.

So whatever you use to construct a particular object,

بنابراین از هر چیزی که برای ساختن یک شیء خاص استفاده

you would when you put those things together,

می‌کنید، وقتی آن چیزها را کنار هم قرار می‌دهید، مثلاً یک ماشین، این کار را انجام می‌دهید

like a car, for example.

.

Yeah, cars have similar parts in them,

بله، ماشین‌ها قطعات مشابهی در خود دارند،

but sometimes when you put all those parts together,

اما گاهی اوقات وقتی همه آن قطعات را کنار هم

if you put them together in a certain way,

قرار می‌دهید، اگر آنها را به روشی خاص کنار هم قرار دهید،

what you get out, what you construct

چیزی که بیرون می‌آورید، چیزی که

ends up being better than you expect. Yes.

می‌سازید در نهایت بهتر از چیزی است که انتظار دارید. آره.

So the sum is the total.

پس جمع کل است.

Yes. So two things put together

آره. بنابراین دو چیز در کنار هم

perform a task which is, is more than what those things appear to be.

وظیفه ای را انجام می دهند که بیشتر از چیزی است که آن چیزها به نظر می رسند.

Yes. It's a great.

آره. خیلی عالیه

So maybe modern inventions

بنابراین شاید اختراعات مدرن

take take your phone, for example, the simple smart phone.

گوشی شما را بگیرند، به عنوان مثال ، تلفن هوشمند ساده.

It looks very simple.

خیلی ساده به نظر می رسد.

It's just a piece of plastic with lots of wires

این فقط یک تکه پلاستیک با تعداد زیادی سیم

and and circuit boards and chips.

و و برد مدار و تراشه است.

But if you put those things

اما اگر آن چیزها را در

next to each other, all of the parts,

کنار هم قرار دهید، همه قسمت ها،

it looks like nothing.

به نظر هیچ چیز نیست.

It doesn't look like it could do anything.

به نظر نمی رسد که بتواند کاری انجام دهد.

So those things together are able to do lots of things.

بنابراین آن چیزها با هم می توانند کارهای زیادی را انجام دهند.

They are able to compute and do amazing things,

آنها قادر به محاسبه و انجام کارهای شگفت انگیز هستند،

like watch this live stream.

مانند تماشای این پخش زنده.

And you can say about people as well or relationships

و شما می توانید در مورد افراد و یا روابط

sometimes to people in a relationship, work in synergy with each other.

گاهی اوقات به افراد در یک رابطه بگویید، با یکدیگر همکاری کنید.

Oh, yes.

آه بله.

And and and so the two people

و و بنابراین این دو

are greater than then individually.

نفر بزرگتر از آن زمان به صورت جداگانه هستند.

They might be able to do things, but put them together and they can achieve more

آنها ممکن است قادر به انجام کارهایی باشند، اما آنها را کنار هم بگذارند و می توانند بیشتر

and much more than you would expect

و بسیار بیشتر از آنچه شما انتظار دارید

because somehow their different talents and abilities will

به دست بیاورند، زیرا به نوعی استعدادها و توانایی های متفاوت آنها

work to

برای

achieve something greater than they would do on their own. Yes.

دستیابی به چیزی بیشتر از آنچه که خودشان انجام می دهند کار می کنند. آره.

So you can say that couple are greater than the sum of their parts.

بنابراین می توان گفت که زوج ها از مجموع اجزای خود بزرگتر هستند.

So separately, they would achieve things, but brought together

بنابراین به طور جداگانه، آنها به چیزهایی دست می یابند، اما در کنار هم

they can achieve more

می توانند دستاوردهای بیشتری داشته باشند

and certainly if you put certain

و مطمئناً اگر

playwrights and actors together,

نمایشنامه نویسان و بازیگران خاصی را کنار هم قرار دهید

I mean, we've all seen films that look very promising

، منظورم این است که همه ما فیلم هایی را دیده ایم که بسیار امیدوارکننده به نظر

they might have all the big name actors in them,

می رسند و ممکن است همه بازیگران نامی را در خود داشته باشند.

but when you watch the film, it's a big disappointment.

اما وقتی فیلم را تماشا می کنید، یک ناامیدی بزرگ است.

Yes, it can happen. And you could.

بله، ممکن است اتفاق بیفتد. و تو می توانستی

But sometimes you get a film like Star Wars.

اما گاهی اوقات شما فیلمی مانند جنگ ستارگان را دریافت می کنید.

It was a classic example that was greater than the sum of its parts.

این یک نمونه کلاسیک بود که از مجموع اجزای آن بیشتر بود.

There was nobody really famous in it, and yet

هیچ کس واقعاً در آن مشهور نبود، و با این حال،

that achieved huge following

طرفداران زیادی به دست آورد،

because all the different things that make up that film

زیرا همه چیزهای مختلفی که آن فیلم را می‌سازند

made something that was greater than the sum of its parts.

، چیزی بزرگ‌تر از مجموع اجزای آن ساختند.

It wasn't expected to be a fantastic film, but it was.

انتظار نمی رفت فیلم فوق العاده ای باشد، اما اینطور بود.

That's it.

خودشه.

And I think that is that

و من فکر می کنم این است

we've been here for 2 hours and 5 minutes.

که ما 2 ساعت و 5 دقیقه اینجا بودیم.

Actually, Ten says we are all part of English addicts. Yes.

در واقع، تن می گوید ما همه بخشی از معتادان انگلیسی هستیم. آره.

Thank you very much. Yes.

بسیار از شما متشکرم. آره.

And we will be parting in a few moments.

و تا چند لحظه دیگر از هم جدا می شویم.

It is soon.

به زودی است.

Time for us to part.

زمان جدایی ماست

And Catherine says, I'm happy.

و کاترین می گوید، من خوشحالم.

I've been happy to take part in today's meeting. Yes.

من خوشحالم که در جلسه امروز شرکت کردم. آره.

To take part in something is to be involved.

شرکت در کاری به معنای درگیر شدن است.

You are part of what happened.

شما بخشی از آنچه اتفاق افتاده است.

You are in there, you are part of it.

شما در آنجا هستید، شما بخشی از آن هستید.

And that is it.

و همین است.

Mr. Steve, I've enjoyed today's live stream.

آقای استیو، من از پخش زنده امروز لذت بردم.

I hope you have as well with the beautiful weather outside.

امیدوارم شما هم با هوای زیبای بیرون حال کنید.

I don't think I can resist going outside today

فکر نمی کنم امروز بتوانم در برابر بیرون رفتن مقاومت

because I might go out and have a walk around the garden.

کنم زیرا ممکن است بیرون بروم و در باغ قدم بزنم.

Are you going back outside?

برمیگردی بیرون؟

I might do I might do I might sit down and have a nice cup of tea first, though.

هر چند ممکن است انجام دهم، شاید بنشینم و یک فنجان چای خوب بخورم.

Yes. As we

آره.

the days get longer, of course, we are probably less inclined

با طولانی شدن روزها، البته ، احتمالاً تمایل کمتری

to stay indoors and watch episodes

به ماندن در خانه و تماشای

of our favourite detective

قسمت‌های کارآگاه مورد علاقه‌مان

so we probably won't be watching Colombo

داریم، بنابراین احتمالاً با

as the as the spring approaches. Yes,

نزدیک شدن به بهار، کلمبو را تماشا نخواهیم کرد. بله،

but it certainly I've been very pleased to be part of Mr.

اما مطمئناً من بسیار خوشحالم که امروز بخشی از

Duncan's English teaching lesson today, and I wish you all

درس آموزش انگلیسی آقای دانکن هستم، و برای همه

very well wherever you are in the world and hopefully see you all again next week.

شما در هر کجای دنیا که هستید آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم هفته آینده دوباره همه شما را ببینم.

It and don't forget, I am back on Wednesday thank you, Steve.

آن را فراموش نکنید، من چهارشنبه برگشتم ، متشکرم استیو.

Parting is such sweet sorrow and I shall say good night

فراق غم شیرینی است و من می گویم شب بخیر

till it be morrow

تا فردا

ye he is a silly sausage.

او یک سوسیس احمقانه است.

Mr. Steve will be back next Sunday.

آقای استیو یکشنبه آینده برمی گردد.

And that's it. It's almost time to say goodbye.

و بس. تقریباً زمان خداحافظی فرا رسیده است.

It's almost time to say cheerio.

تقریباً وقت آن است که بگوییم cheerio.

And I will be back on Wednesday Usual time 2 p.m.

و من چهارشنبه ساعت 2 بعد از ظهر به وقت معمول برمی گردم.

UK time is when I will be with you next.

زمان انگلستان زمانی است که من با شما خواهم بود.

Thanks for your company.

با تشکر از شرکت شما

I hope you've enjoyed today's live stream and I will see you very soon.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید و به زودی شما را خواهم دید.

Right here.

درست همین جا.

I hope you've had a good day

امیدوارم روز خوبی را

on a good weekend and I hope the rest of your day will be superduper as well.

در یک آخر هفته خوب سپری کرده باشید و امیدوارم بقیه روزتان نیز سوپردوپر باشد.

Thank you very much. For your company today.

بسیار از شما متشکرم. امروز برای شرکت شما

Thank you, Jemmy Lear.

متشکرم، جمی لیر.

Thank you all.

با تشکر از همه شما.

So, Maria, Alessandra Golu,

بنابراین، ماریا، الساندرا گولو،

don't forget also to give me a big like as well.

فراموش نکنید که یک لایک بزرگ نیز به من بدهید.

I want to see those thumbs.

من می خواهم آن انگشتان شست را ببینم.

Can you please give me a nice big thumb?

میشه لطفا یک انگشت بزرگ خوب به من بدهید؟

I know it's very easy to forget,

من می دانم که فراموش کردن آن بسیار آسان است،

but if you could give me a lovely thumbs up

اما اگر بتوانید

underneath this video, I would be ever so pleased.

زیر این ویدیو به من کمک کنید، من همیشه خوشحال می شوم.

And of course, you can subscribe as well.

و البته، شما همچنین می توانید مشترک شوید.

You can subscribe to my YouTube channel.

می توانید در کانال یوتیوب من مشترک شوید.

See you on Wednesday from 2 p.m.

چهارشنبه از ساعت 14 می بینمت.

UK time.

به وقت انگلستان

If you can't join me, then as usual, I'm with you next Sunday.

اگر نمی توانید به من بپیوندید ، طبق معمول، یکشنبه آینده با شما هستم.

From 2 p.m.

از ساعت 2 بعد از ظهر

UK time and Steve will be back as well.

زمان بریتانیا و استیو نیز باز خواهند گشت.

Thank you very much for your company today.

از شرکت امروز شما بسیار سپاسگزارم.

I hope you've enjoyed this live stream.

امیدوارم از این پخش زنده لذت برده باشید.

I hope you've enjoyed everything that we've done today and I will see you soon.

امیدوارم از همه کارهایی که امروز انجام دادیم لذت برده باشید و به زودی شما را خواهم دید.

This is Mr.

این آقای

Duncan, in the birthplace of English, saying, thanks for watching.

دانکن است که در زادگاه انگلیسی است و می‌گوید، ممنون که تماشا کردید.

See you later.

بعدا میبینمت.

Take care wherever you are in the world.

در هر کجای دنیا که هستید مراقب باشید.

And I will see you soon.

و به زودی شما را خواهم دید.

And of course, until the next time we meet here,

و البته، تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ببینیم،

right here on YouTube.

درست اینجا در یوتیوب.

You know what's coming next?

میدونی بعدش چی میشه؟

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

Tutar, for now.

توتار، فعلا