Let's KISS and make up! - @EnglishAddict - Mr Duncan - Lesson/CHAT - Wed 19th OCT 2022

But oh, it's a windy day today, very windy outside.

اما آه، امروز یک روز بادی است، بیرون خیلی باد می‌وزد.

The wind is blowing everywhere, through the trees,

باد همه جا می وزد، از لابه لای درختان،

through the leaves and down my trouser leg.

از میان برگ ها و پائین شلوارم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Then we are back.

سپس ما برگشتیم.

This morning, when I woke up, I thought, today I'm going to do something different.

امروز صبح که از خواب بیدار شدم فکر کردم امروز قرار است کار متفاوتی انجام دهم.

I'm going to break away from my usual routine.

من از روال همیشگی خود دور می شوم.

So I decided to have a shave without using the mirror.

بنابراین تصمیم گرفتم بدون استفاده از آینه اصلاح کنم.

How did it go?

چطور گذشت؟

Not very well. This is English addict.

خیلی خوب نیست این معتاد انگلیسی است.

Coming to you live from the birthplace of English, which just happens to be.

آمدن به شما زندگی می کنند از زادگاه انگلیسی، که اتفاقا می باشد.

Oh, my goodness, it's England.

خدای من، اینجا انگلیس است.

DVD. You do it.

دی وی دی. شما آن را انجام دهید.

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

It is a very windy day. Hi, everybody.

روز بسیار بادی است. سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England.

این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم.

Are you feeling good on this Wednesday?

آیا در این چهارشنبه احساس خوبی دارید؟

I hope you are feeling superduper.

امیدوارم احساس فوق العاده ای داشته باشید.

Yes, we are back together again.

بله، ما دوباره با هم برگشتیم.

First of all, can I say a big thank you to everyone

اول از همه، می توانم از همه

who left comments

کسانی که

in response to last Sunday's live stream?

در پاسخ به پخش زنده یکشنبه گذشته نظر گذاشتند، تشکر بزرگی داشته باشم؟

We had a lot of reaction.

ما واکنش های زیادی داشتیم.

Can I say thank you very much?

میشه بگم خیلی ممنونم؟

A lot of beautiful messages.

پیام های بسیار زیبا

Things like Mr.

چیزهایی مانند آقای

Duncan, you really cheered, is up last Sunday,

دانکن، که شما واقعاً تشویق کردید، یکشنبه گذشته روشن شد،

as you always do every time you appear live on YouTube.

همانطور که همیشه هر بار که به صورت زنده در یوتیوب ظاهر می شوید انجام می دهید.

So thank you very much.

خوب، خیلی ممنون.

That's very kind of you.

این خیلی از شما مهربان است.

Thanks a lot for that.

به خاطر آن خیلی ممنونم.

We are back together.

ما دوباره با هم هستیم.

Yes, we have made it all the way to the end.

بله، ما تا آخر راه را طی کرده ایم.

Well, the middle of another week, but we are also half way through October as well.

خوب، اواسط یک هفته دیگر، اما ما همچنین در نیمه های ماه اکتبر هستیم.

We are heading now fast

ما اکنون به سرعت

and furiously towards November.

و با خشم به سمت نوامبر پیش می رویم.

My goodness, the year is really going by.

خدای من، سال واقعا دارد می گذرد.

So this morning I decided to try and shave without using the mirror.

بنابراین امروز صبح تصمیم گرفتم بدون استفاده از آینه اصلاح کنم.

And as you can see, it didn't turn out very well.

و همانطور که می بینید، خیلی خوب از آب درنیامد.

Sometimes doing things differently is not always a good idea.

گاهی اوقات انجام کارها به شکل متفاوت همیشه ایده خوبی نیست.

Of course this would be very serious, unless of course

البته این بسیار جدی است، مگر

I was using tomato ketchup instead.

اینکه به جای آن از سس گوجه فرنگی استفاده کنم.

So it's not blood. Don't worry, I will get rid of it now.

پس خون نیست نگران نباش الان از شرش خلاص میشم

I just thought it was quite a funny way of starting.

من فقط فکر می کردم این یک راه کاملاً خنده دار برای شروع است.

You see, you might smile or maybe cry or maybe run out of the room in terror.

می بینید، ممکن است لبخند بزنید یا گریه کنید یا شاید با وحشت از اتاق فرار کنید.

You see, there was no blood at all.

می بینید که اصلاً خون نبود.

It's just tomato sauce.

این فقط سس گوجه فرنگی است.

My name is Duncan.

اسم من دانکن است.

I talk about the English language.

من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

You might say I'm one of those up there.

شاید بگید من یکی از اون بالا هستم

I'm an English addict.

من یک معتاد انگلیسی هستم.

So that is the introduction out of the way.

بنابراین این مقدمه خارج از راه است.

And yes, it is.

و بله، اینطور است.

As I mentioned, Wednesday, BBC.

همانطور که اشاره کردم، چهارشنبه، بی بی سی.

Beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep.

بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ.

Now I also had some comments last week saying, can we please have Mr.

حالا من هم هفته گذشته نظراتی داشتم که می‌گفتند، آیا می‌توانیم آقای

Steve on Wednesday?

استیو را چهارشنبه داشته باشیم؟

Well, guess what?

خوب حدس بزن چی؟

Surprise he's here.

تعجب او اینجاست.

We've managed to get Mr.

ما موفق شدیم که آقای

Steve to join us today.

استیو امروز به ما ملحق شود.

Yeah, it's.

I can't say for long because I'm so busy, Mr. Duncan.

بله، این است.

نمی توانم مدت زیادی بگویم چون سرم خیلی شلوغ است، آقای دانکن.

And so what's that on your face?

و خب این چه چیزی در صورت شماست؟

Well, it's gone now.

خب الان رفته

Not all of it.

نه همه اش.

Oh, really? Do you cut yourself shaving or something?

اوه، واقعا؟ آیا اصلاح خودت را قطع می کنی یا چیزی؟

Well, it was actually a joke and I realised

خب، در واقع یک شوخی بود و من

at the last minute that it might not be very funny.

در آخرین لحظه متوجه شدم که ممکن است خیلی خنده دار نباشد.

So even though I pretended to have cuts on my face,

بنابراین حتی اگر وانمود کردم که بریدگی روی صورتم

I don't really.

دارم، اما واقعا این کار را نمی‌کنم.

I think it was funny.

به نظرم خنده دار بود

I think it was funny. Mr. Duncan.

به نظرم خنده دار بود آقای دانکن

And you know, this is you.

و می دانید، این شما هستید.

You start your lessons with something different every time.

شما هر بار دروس خود را با چیز دیگری شروع می کنید.

Of course, I heard you mentioning there about the A, by the way, I'm not here for long.

البته شنیدم که اونجا در مورد A اشاره کردی، اتفاقا من خیلی وقته اینجا نیستم.

No, this is just a quickie. A quickie?

نه، این فقط یک سریع است. سریع؟

You only have a few moments of Mr. Steve.

شما فقط چند لحظه از آقای استیو دارید.

Make the most of it.

So make the most of having this this beautiful specimen

بیشترین بهره را از آن ببرید.

پس همین الان از داشتن این نمونه زیبای انسانیت نهایت استفاده

of humanity with us right now.

را ببرید.

Ah, yes.

And of course, I'm Boyd.

آه، بله.

و البته، من بوید هستم.

Boyd? What, Boyd?

بوید؟ چی، بوید؟

By the comments, you're Boyd or Boyd?

با توجه به نظرات، شما Boyd هستید یا Boyd؟

Boyd.

بوید

Boyd Abood.

بوید آبود.

I think Boyd is a different thing altogether.

من فکر می کنم بوید یک چیز متفاوت است.

Yeah, well, then you can pronounce these things in two different ways.

بله، خوب، پس شما می توانید این چیزها را به دو روش مختلف تلفظ کنید.

Okay.

باشه.

So you are uplifted. Uplifted.

پس شما سرحال هستید. ارتقا یافته است.

Boyd giving confidence, uplifted by the comments

بوید اعتماد به نفس می دهد،

not only from last Sunday, but also in the comments that were left after the lesson.

نه تنها از نظرات یکشنبه گذشته، بلکه در نظراتی که بعد از درس گذاشته شده بود، تقویت شده است.

Yes, we had a lot of feedback saying that you wanted me.

بله، ما بازخوردهای زیادی داشتیم که می‌گفتند شما من را می‌خواهید.

I'm not going to be egotistical about it.

من قرار نیست در مورد آن خودپسند باشم.

Well, there were two types of comment.

خوب، دو نوع اظهار نظر وجود داشت.

There were comments saying we want more. Mr.

نظراتی وجود داشت که می گفتند ما بیشتر می خواهیم. آقای

Steve and other comments saying, please don't kick Mr.

استیو و نظرات دیگری که می‌گویند، لطفاً آقای

Steve off Sunday's.

استیو را از یکشنبه‌ها اخراج نکنید.

So we had two types of message, both of them in favour of you being here

بنابراین ما دو نوع پیام داشتیم، هر دوی آنها به نفع حضور شما در اینجا،

whether any offensive ones and whatever you do get rid of him.

چه پیام های توهین آمیز و چه هر کاری که انجام می دهید، از شر او خلاص شوید.

No, none whatsoever. No.

نه هیچکدوم نه

Now you go.

حالا تو برو

You say that they like our controversy.

شما می گویید آنها از جنجال ما خوششان می آید.

They their the argument they like is fighting on the live stream.

آنها بحثی که دوست دارند در جریان زنده دعوا می کنند.

Mr. Duncan. It is. It is all fun.

آقای دانکن این است. این همه سرگرم کننده است.

That's what we like to do here.

این کاری است که ما دوست داریم اینجا انجام دهیم.

And we are a little different from other English teaching channels.

و ما با سایر کانال های آموزش زبان انگلیسی کمی تفاوت داریم.

You may have noticed already, if you are a new viewer, you may have noticed that this is not usual,

شاید قبلاً متوجه شده باشید، اگر بیننده جدیدی هستید، ممکن است متوجه شده باشید که

this is not normal, this is not your usual live English lesson.

این معمول نیست، عادی نیست، این درس انگلیسی زنده معمولی شما نیست.

But we like to do things differently. We are.

اما ما دوست داریم کارها را متفاوت انجام دهیم. ما هستیم.

We like to have a little bit of fun.

ما دوست داریم کمی خوش بگذرانیم.

We like to have a little bit of jollity here on the live chat.

ما دوست داریم اینجا در چت زنده کمی شادی داشته باشیم.

So just a few more moments of Mr.

بنابراین فقط چند لحظه دیگر از آقای

Steve make the most of this because you are you're going off in a moment, aren't you?

استیو نهایت استفاده را از این می برد زیرا شما در یک لحظه از کار خارج می شوید، اینطور نیست؟

I'm getting off in a moment, yes. Because,

من یک لحظه دیگر پیاده می شوم، بله. از آنجا که،

you know, being unemployed as I am at the moment,

می دانید، استیو همانطور که در حال حاضر بیکار هستم،

Steve is now I have it is time to do things that I wouldn't have been able to do.

اکنون وقت آن است که کارهایی را انجام دهم که نمی توانستم انجام دهم.

Steve is unemployed had I been working.

اگر من کار می کردم استیو بیکار است.

And, you know, I'm adjusting.

و، می دانید، من در حال تنظیم هستم.

Adjusting. Okay. To the change.

تنظیم کردن. باشه. به تغییر.

So what are you doing?

خوب چکار می کنی؟

So I guess people might know we lost a hedge.

بنابراین حدس می‌زنم مردم ممکن است بدانند که ما یک پرچین را از دست داده‌ایم.

Yeah, well, to put it another way, a hedge died, so some of our trees in the garden died.

بله، خوب، به بیان دیگر، یک پرچین مرد، بنابراین برخی از درختان ما در باغ مردند.

And Steve today is going to find a replacement

و استیو امروز می‌خواهد جایگزینی پیدا کند

or something to put there instead,

یا چیزی برای قرار دادن در آن جا پیدا کند

I have been mulling, thinking a lot

، من خیلی فکر می‌کردم که

about what to do, how to replace the lost dead

چه کار کنم، چگونه درختان مخروطی‌های مرده از دست رفته را

conifer trees that formed a very nice private hedge.

که یک پرچین خصوصی بسیار زیبا تشکیل می‌دادند جایگزین کنم.

So there's nothing there at the moment.

بنابراین در حال حاضر چیزی وجود ندارد.

So we can see straight into the neighbour's window, it's gone.

بنابراین می‌توانیم مستقیماً در پنجره همسایه ببینیم، از بین رفته است.

There's a big gap, so we feel a bit exposed.

یک شکاف بزرگ وجود دارد، بنابراین ما کمی احساس می کنیم که در معرض دید هستیم.

So we need to fill the gap exposed

بنابراین باید شکافی را که در

to the prying eyes of the neighbours.

معرض دید کنجکاو همسایگان قرار دارد پر کنیم.

So I have been trying to figure out what to do.

بنابراین من سعی کردم بفهمم چه کار کنم.

So I finally settled on a plan.

بنابراین در نهایت به یک برنامه اکتفا کردم.

A plan?

Mr. Steve has a plan and he is a man with a plan.

برنامه؟

آقای استیو یک برنامه دارد و او مردی با برنامه است.

And I'm going to go out and order and will buy some new conifer plant.

و من می روم بیرون و سفارش می دهم و یک گیاه مخروطی جدید می خرم.

Okay.

باشه.

Fast growing, but I can keep them under control.

به سرعت رشد می کنند، اما می توانم آنها را تحت کنترل داشته باشم.

And I think in ten years time, Mr.

و من فکر می کنم تا ده سال دیگر، آقای

Duncan, our privacy issues will be resolved.

دانکن، مسائل حریم خصوصی ما حل خواهد شد.

Good. Okay, not so. Hopefully three years.

خوب باشه، اینطور نیست. انشالله سه سال

So I have to wait about three or maybe five years

بنابراین باید حدود سه یا شاید پنج سال صبر کنم تا

before the gap in the garden has been filled anyway.

شکاف باغ به هر حال پر شود.

And until then, it means that we cannot go outside naked into the garden.

و تا آن زمان، به این معنی است که ما نمی توانیم برهنه از بیرون به باغ برویم.

No, because I do like doing that in the summer. Mr.

نه، چون دوست دارم این کار را در تابستان انجام دهم. آقای

Steve likes to cut his grass when he's completely naked, showing everything.

استیو دوست دارد وقتی کاملاً برهنه است علف هایش را بتراشد و همه چیز را نشان دهد.

And I have to be honest, when you have a machine

و باید صادق باشم، وقتی ماشینی دارید

with very hard and sharp blades

که تیغه‌های بسیار سخت و تیز شما

whizzing around, I have to say it is very brave of Mr.

در اطرافش می‌چرخد، باید بگویم که آقای استیو بسیار شجاع است که

Steve to do his grass, cut the grass when he has so much, so much to lose.

چمن‌هایش را انجام دهد، چمن‌ها را برش دهید، وقتی که او خیلی، خیلی زیاد است. از دست دادن

Oh, I could lose a base and it wouldn't matter anyway.

اوه، من ممکن است یک پایگاه را از دست بدهم و به هر حال مهم نیست.

That's not the story.

داستان این نیست.

But yes, the neighbours have been complaining.

اما بله، همسایه ها شاکی هستند.

We've had complaints.

ما شکایت هایی داشته ایم

Well, they want to pay, they've been complaining when we go in they want to see more of it.

خوب، آنها می‌خواهند پول بدهند، وقتی وارد می‌شویم شکایت کرده‌اند، می‌خواهند بیشتر آن را ببینند.

I said, can you be naked at your window all the time?

گفتم آیا می توانی همیشه پشت پنجره ات برهنه باشی؟

Well, I don't know about that.

خوب، من در مورد آن نمی دانم.

I think we will have to start charging anyway. Mr.

فکر می کنم به هر حال باید شروع به شارژ کنیم. آقای

STEVE So it's just a few moments trying to get rid of me already.

استیو پس فقط چند لحظه در حال تلاش برای خلاص شدن از شر من است.

You see, this is what is like, what I least you can see.

می بینید، این چیزی است که من کمتر می توانید ببینید.

You've seen it for yourself. He's trying to get rid of me.

خودتان آن را دیده اید. او سعی می کند از شر من خلاص شود.

You said to me before we came on.

قبل از اینکه وارد شویم به من گفتی

I can only do it if.

من فقط می توانم آن را انجام دهم اگر.

If you move like that.

اگه اینطوری حرکت کنی

10 minutes.

Yes, but it's.

10 دقیقه.

بله، اما این است.

It's 13 minutes past now.

الان 13 دقیقه گذشته

Well, it feels like I could be here for longer. There.

خوب، احساس می کنم می توانم برای مدت بیشتری اینجا باشم. آنجا.

Yes, but I have a whole show to do too, today, by the way, can I just say what we've got coming up?

بله، اما من هم یک برنامه کامل برای انجام دارم، اتفاقاً امروز، می‌توانم فقط بگویم چه چیزی در پیش داریم؟

We're talking about forgiveness.

ما در مورد بخشش صحبت می کنیم.

I think sometimes it is good

من فکر می کنم گاهی اوقات خوب است

to forgive those who have trespassed

کسانی را که به شما تجاوز کرده اند ببخشید

against you.

.

Maybe they've done something to you or maybe said something.

شاید آنها کاری با شما کرده اند یا شاید چیزی گفته اند.

Maybe they came around your house and maybe they blocked your toilet.

شاید آنها به اطراف خانه شما آمدند و شاید توالت شما را مسدود کردند.

Maybe they blocked your toilet up.

شاید توالت را مسدود کرده باشند.

Has that ever happen?

آیا تا به حال چنین اتفاقی افتاده است؟

Have you ever had a guest come to your house and they go to your toilet

آیا تا به حال شده است که مهمان به خانه شما بیاید و آنها به توالت شما بروند

and have a poop and they block the toilet, but they don't tell you.

و مدفوع کنند و جلوی توالت را بگیرند اما به شما نگویند.

And then later on you discover that there is something

و بعداً متوجه می شوید که چیزی

very large blocking the toilet.

بسیار بزرگ مانع توالت شده است.

Like my stream is starting to break.

مثل اینکه جریان من شروع به شکستن کرده است.

What does that mean? Mr. Duncan?

معنی آن چیست؟ آقای دانکن؟

I don't know, because I'm on probably

نمی‌دانم، چون احتمالاً

anyway.

به هر حال فعال هستم.

So I'm going to depart.

پس من می روم.

Okay.

باشه.

By that I mean I'm just going to go to the garden centre, okay?

منظورم این است که من فقط می خواهم به مرکز باغ بروم، باشه؟

And buy some the cheapest fast rolling comedies I can find

و ارزان‌ترین کمدی‌هایی را که می‌توانم پیدا

because I'm unemployed, so I'm not going to spend lots of money on them

کنم بخرم، چون بیکار هستم، بنابراین پول زیادی برای آن‌ها

and I should be spending most of next week putting them in.

خرج نمی‌کنم و باید بیشتر هفته آینده را صرف ساخت آن‌ها کنم.

And Mr. Duncan will probably film me.

و آقای دانکن احتمالا فیلم خواهد گرفت. من

Okay, secretly, maybe, or maybe openly.

خوب، پنهانی، شاید، یا شاید آشکارا.

And we can show you what I've been up to.

و ما می توانیم به شما نشان دهیم که چه کاری انجام داده ام.

If your interest is sound phantom, you might not be interested.

اگر علاقه شما فانتوم صدا است ، ممکن است علاقه نداشته باشید.

It is. It's all in what I'm doing.

این است. این همه در کاری است که من انجام می دهم.

It isn't very interesting, but we will show it anyway.

خیلی جالب نیست، اما به هر حال آن را نشان خواهیم داد.

We could have words connected to gardening.

ما می توانیم کلمات مرتبط با باغبانی داشته باشیم.

Yes, we will see what happens.

بله، خواهیم دید که چه می شود.

Digging, digging, things like that.

حفاری، حفاری، چیزهایی از این قبیل.

All right, Mr.

خوب، آقای

Duncan, I can sense you want me to go?

دانکن، من می توانم احساس کنم که می خواهید من بروم؟

I've got this.

من اینو دارم

I've just got a strong, palpable feeling that you want me to exit.

من فقط یک احساس قوی و قابل لمس دارم که می خواهید من را ترک کنم.

Well, we have to move on. We have.

خوب، ما باید حرکت کنیم. ما داریم.

We have a whole show to do.

ما یک نمایش کامل داریم که باید انجام دهیم.

Big show to do. We're talking about all sorts of things today.

نمایش بزرگ برای انجام. ما امروز در مورد همه چیز صحبت می کنیم.

We'll have a look in the window or out of the window in a few moments.

چند لحظه دیگر نگاهی به پنجره یا بیرون از پنجره خواهیم داشت.

Also, the reason why I'm so excited today

همچنین دلیل اینکه امروز خیلی هیجان زده هستم این

is something thing is back.

است که چیزی برگشته است.

Something has returned,

چیزی برگشت،

Mum, and it's made me very happy.

مامان، و من را بسیار خوشحال کرد.

Something that I admire quite a lot has returned.

چیزی که من بسیار آن را تحسین می کنم بازگشته است.

And it's not just one thing, it's

و این فقط یک چیز نیست،

many things and they are at the back of the house.

چیزهای زیادی است و آنها در پشت خانه هستند.

We will have a look at that in a few moments.

تا چند لحظه دیگر نگاهی به آن خواهیم داشت.

So thank you, Mr. Steve.

پس ممنون آقای استیو.

We will see you on Sunday.

یکشنبه شما را خواهیم دید.

I'll be here on Sunday and everything, and you will stay with us

من یکشنبه و همه چیز اینجا خواهم بود، و شما

for the whole of the live stream on Sunday.

برای کل پخش زنده یکشنبه با ما خواهید بود.

Right from the beginning, you mean.

از همان ابتدا منظور شماست.

You mean after the usual half an hour, you know what I mean?

یعنی بعد از نیم ساعت معمولی میدونی چی میگم؟

All from Malaysia. Okay, we've got some of you watching.

همه از مالزی خوب، ما برخی از شما را داریم که تماشا می کنید.

Malaysia are exciting.

مالزی هیجان انگیز است.

Hello, Cilic.

سلام، چیلیک.

I'm not going to say hello to the live chat just yet.

من هنوز به چت زنده سلام نمی کنم.

That's coming in the moment.

این در لحظه می آید.

We've been there lots of times. You can tell that story, right?

ما بارها آنجا بوده ایم . شما می توانید آن داستان را بگویید، درست است؟

Goodbye, everyone.

خداحافظ همه

And by the way, I think I might learn French.

و به هر حال، فکر می کنم ممکن است زبان فرانسه را یاد بگیرم.

Why relearned French Louis simply won't let me speak is be picking up now, but why?

چرا لویی فرانسوی که دوباره یاد گرفته است به من اجازه نمی دهد صحبت کنم، اکنون در حال انتخاب است، اما چرا؟

Because if we are planning to have our big get together at some point in France

چون اگر قصد داریم در مقطعی در فرانسه گردهمایی بزرگ خود را برگزار کنیم

and I've got nothing, you know, I've got time on my hands.

و من چیزی نداشته باشم، می دانید، من زمان زیادی در اختیار دارم.

You have so

شما دارید، بنابراین

we're teaching people how to learn English.

ما به مردم یاد می دهیم که چگونه انگلیسی یاد بگیرند.

Then I need to learn another language and show that I'm making an effort to learn.

سپس باید زبان دیگری را یاد بگیرم و نشان دهم که برای یادگیری تلاش می کنم.

So maybe we can do it together.

پس شاید بتوانیم با هم این کار را انجام دهیم.

Perhaps you could just improve your English.

شاید بتوانید زبان انگلیسی خود را تقویت کنید.

What a cheek.

چه گونه ای

And so I think I will say that when we go, I can, you know, be

و بنابراین فکر می‌کنم بگویم که وقتی می‌رویم، می‌توانم ، می‌دانی،

I can show off with my knowledge of the French language.

می‌توانم با دانش زبان فرانسوی خود را نشان دهم.

Okay.

باشه.

But I need to you know, I'm not very good at it.

اما باید بدانی، من در این کار خوب نیستم.

Right.

درست.

I'm going to be I'll behave the entire lesson.

من در کل درس رفتار خواهم کرد.

At this rate.

با این نرخ

I've got so much to do.

من خیلی کار دارم

So much to do.

خیلی کار هست.

Busy. I'll go see you all on Sunday.

مشغول. یکشنبه میرم همه شما رو ببینم

Bye bye.

خداحافظ.

Mr. Steve,

آقای استیو،

I couldn't resist showing you

من نتونستم مقاومت کنم

some beautiful scenery from yesterday when Mr.

که مناظر زیبای دیروزی که آقای

Steve and myself went for a walk.

استیو و خودم به پیاده روی رفتیم رو بهتون نشون بدم.

I hope you enjoyed that.

امیدوارم از آن لذت برده باشید.

Everything looking very

autumnal at the moment as autumn is here officially, I think it is

در حال حاضر همه چیز بسیار پاییزی به نظر می رسد زیرا پاییز رسماً اینجاست، فکر می کنم

safe to say that Autumn has definitely arrived

می توان گفت که پاییز قطعاً به

here in the UK for sure.

اینجا در بریتانیا رسیده است.

I am very certain of that.

من به آن بسیار مطمئن هستم.

Thank you, Steve, for joining us today.

متشکرم، استیو، که امروز به ما ملحق شدید.

That was very nice of you to pop in because he has so many things to do today.

خیلی خوب بود که وارد شدی چون او امروز کارهای زیادی برای انجام دادن دارد.

He's a very busy man. Hello to the live chat.

او مرد بسیار شلوغی است. سلام به چت زنده

I haven't said hello to you properly yet, so hello to everyone.

من هنوز به درستی به شما سلام نکردم، پس سلام به همه.

Can I say hello to who was first?

می توانم به کسی که اول بود سلام کنم؟

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

We have someone here first on today's live chat

ما یک نفر را در چت زنده امروز اینجا داریم

and their name is in Arabic.

و نام او به زبان عربی است.

I will say hello to Neuf El Amrani.

من به نوف الامرانی سلام خواهم کرد.

Hello to you.

درود بر تو.

Guess what you are first on today's live chat

ابتدا در چت زنده امروز و با الامرانی حدس بزنید که در چه

and with

El Amrani.

وضعیتی هستید.

It's nice to see you here today

خوشحالم که امروز شما را اینجا می

and I hope you will stay

بینم و امیدوارم تا

with us for the rest of today's live stream.

پایان پخش زنده امروز با ما بمانید.

Yes, we are live for those wondering.

بله، ما برای کسانی که متعجب هستند زنده هستیم.

2:20 o'clock.

ساعت 2:20

We are looking at forgiveness today to forgive and forget.

ما امروز به بخشش نگاه می کنیم تا ببخشیم و فراموش کنیم.

When a person wrongs you, when they do something to you, maybe they do something

وقتی یک نفر به شما ظلم می کند، وقتی با شما کاری انجام می دهد

naughty, maybe bad, something wrong.

، ممکن است کار بدی انجام دهد، ممکن است بد، کار اشتباهی انجام دهد.

And then later you decide to forgive or and forget.

و بعداً تصمیم می گیرید ببخشید یا فراموش کنید.

I suppose you can also forget whilst forgiving at the same time.

من فکر می کنم شما می توانید فراموش کنید و در عین حال ببخشید.

Okay, I'm going to show you what is back.

خوب، من به شما نشان خواهم داد که چه چیزی برگشته است.

They are back behind the house.

آنها پشت در خانه هستند.

Not only do we have towels at the back of the house,

نه تنها پشت خانه حوله داریم،

but we also have sheep.

بلکه گوسفند هم داریم.

The sheep are back.

گوسفندها برگشتند.

Everyone.

هر کس.

Can you see them? There they are.

آیا می توانی آنها را ببینی؟ آنجا هستند.

They arrived on Sunday during our live stream.

آنها یکشنبه در جریان پخش زنده ما وارد شدند.

So whilst I was doing the live stream on Sunday,

بنابراین در حالی که من در روز یکشنبه پخش زنده را انجام می دادم

the sheep arrived

، گوسفندها رسیدند

and we didn't notice until the live stream had actually finished.

و تا زمانی که پخش زنده واقعاً تمام نشده بود، متوجه نشدیم.

So it is true the sheep are back there.

پس درست است که گوسفندها به آنجا برگشته اند.

They are at the back of the house.

آنها در پشت خانه هستند.

I've counted them, I've tried to count them anyway, but I kept falling asleep.

من آنها را شمردم، سعی کردم آنها را بشمارم، اما همچنان خوابم می برد.

But there are around 25, 25

اما در پشت خانه حدود 25، 25 گوسفند وجود دارد

sheep at the back of the house.

.

So not only do we have cows

بنابراین نه تنها

at the back of the house, we now have sheep as well.

در پشت خانه گاو داریم، بلکه گوسفند هم داریم.

And they all seem to be getting along rather nicely.

و به نظر می رسد که همه آنها به خوبی با هم کنار می آیند.

Now, you might imagine that cows and sheep

اکنون، ممکن است تصور کنید که گاو و گوسفند

would not get along, but in fact they do.

با هم کنار نمی آیند، اما در واقع اینطور است.

They seem quite pleased to be near each other.

به نظر می رسد آنها از نزدیک بودن به یکدیگر بسیار خوشحال هستند.

So you can see there are lots of different types of sheep as well.

بنابراین می توانید ببینید که انواع مختلفی از گوسفند نیز وجود دارد.

You can see there are some black sheep.

می توانید ببینید که چند گوسفند سیاه وجود دارد.

Well, when I say black sheep, they've got black heads

خوب، وقتی می گویم گوسفند سیاه، آنها سر سیاه

and white bodies and some of them are completely white.

و بدن سفید دارند و برخی از آنها کاملاً سفید هستند.

But you can see they're the beautiful, beautiful

اما می توانید ببینید که آنها آفتاب زیبا و زیبای

autumn sunshine shining through the trees as well.

پاییزی هستند که از میان درختان نیز می تابد.

It was a glorious day yesterday, so I couldn't resist

دیروز روز باشکوهی بود، بنابراین نمی‌توانستم در برابر

going outside to film the sheep.

بیرون رفتن برای فیلمبرداری از گوسفند مقاومت کنم.

And yes, they are now officially at the back of the house.

و بله، آنها اکنون به طور رسمی در پشت خانه هستند.

They are there right there,

آنها همان جا هستند،

and it's rather nice to see them back.

و دیدن آنها در بازگشت بسیار خوب است.

And as you know, I am a very big admirer of sheep.

و همانطور که می دانید، من یک تحسین کننده بزرگ گوسفند هستم.

In fact, it looks like that she was admiring me then. Oh,

در واقع، به نظر می رسد که او در آن زمان مرا تحسین می کرد. اوه،

maybe we have a connexion.

شاید ما ارتباطی داریم.

Maybe there is something that has happened between us.

شاید اتفاقی بین ما افتاده باشد.

Maybe a little bit of eye contact over a crowded field, maybe.

شاید کمی تماس چشمی در یک میدان شلوغ، شاید.

I don't know.

من نمی دانم.

Who knows?

چه کسی می داند؟

Maybe.

Maybe not.

شاید.

شاید نه.

So I'm excited about about by that.

بنابراین من در مورد آن هیجان زده هستم.

Can can you can you see the excitement because I love having the animals at the back of the house.

آیا می توانی می توانی هیجان را ببینی زیرا من عاشق داشتن حیوانات در پشت خانه هستم.

It gives you something nice to look at in the morning when you are cleaning your teeth and having a shave.

صبح هنگام تمیز کردن دندان ها و اصلاح به شما چیز خوبی می دهد تا به آن نگاه کنید .

Very nice indeed.

خیلی قشنگه واقعا

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

It is lovely to see so many of you here already.

دیدن این همه از شما در اینجا بسیار لذت بخش است.

Can I say hello to Connell?

آیا می توانم به کانل سلام کنم؟

Hello, Connell. It's nice to see you back.

سلام، کانل. خوشحالم که دوباره شما را می بینم.

One of our regular viewers, lovely.

یکی از بینندگان همیشگی ما، دوست داشتنی.

Very nice to see you back as well.

خیلی خوشحالم که دوباره شما را می بینم.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

We have most soon we have Duchess.

ما به زودی دوشس داریم.

Hello, Duchess.

سلام دوشس

Can I give you a royal wave as a way of saying

آیا می توانم

hello to welcome you to today's live chat?

برای خوش آمدگویی به شما در چت زنده امروز یک موج سلطنتی به عنوان روشی برای سلام دادن به شما ارائه کنم؟

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Beatrice. Hello to Beatrice.

بئاتریس سلام به بئاتریس

It's nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

We also have Louis Mendez.

لویی مندز را هم داریم.

Louis Mendez.

لوئیس مندز.

We spending's Louis Vuitton.

ما لویی ویتون را خرج می کنیم.

Hello, Louis.

سلام، لویی.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

A unique, unique life design.

طراحی منحصر به فرد و منحصر به فرد زندگی.

Can I say that I have become a big fan

آیا می توانم بگویم که از طرفداران پر

of your posts on Instagram.

و پا قرص پست های شما در اینستاگرام شده ام.

I like looking at your pictures on Instagram.

من دوست دارم تصاویر شما را در اینستاگرام ببینم.

Very nice.

بسیار خوب.

Christina, who apparently likes the sheep as well.

کریستینا که ظاهراً گوسفند را هم دوست دارد.

I have to say I love them. I love the sheep very much.

باید بگم دوستشون دارم من گوسفند را خیلی دوست دارم.

Vitus is here. Hello, Vitus.

ویتوس اینجاست سلام ویتوس

Nice to see you back as well.

از بازگشت شما نیز خوشحالم.

Where you belong on the live chat.

جایی که در چت زنده به آن تعلق دارید.

So now, Mr. Duncan, you have something

خب حالا، آقای دانکن، چیزی

to count? Yes.

برای شمارش دارید؟ آره.

I tried to do it the other day.

سعی کردم روز قبل این کار را انجام دهم.

I was trying to count the sheep on the field,

من سعی می‌کردم گوسفندان را در زمین بشمارم

and I kept falling asleep because, as you know,

و همچنان به خواب می‌رفتم، زیرا همانطور که می‌دانید

it is a very good way of falling asleep.

این روش بسیار خوبی برای به خواب رفتن است.

We also had another surprise yesterday.

دیروز سورپرایز دیگری هم داشتیم.

It has been a week of nice surprises, I have to say, because over the past few weeks

باید بگویم که هفته‌ای با سورپرایزهای خوب بوده است، زیرا در طول چند هفته گذشته

everything has been a little gloomy for various reasons.

همه چیز به دلایل مختلف کمی تیره و تار بوده است.

But yesterday we were walking back from town

اما دیروز داشتیم از شهر

and we saw a lovely,

برمی گشتیم و پرنده ای زیبا و دوست داشتنی را دیدیم

beautiful little bird.

.

In fact, it is the bird that always comes down to say hello to us every time we go by.

در واقع این پرنده است که همیشه از کنار ما می آید تا به ما سلام کند.

Would you like to see it now? It is so there it is.

دوست داری الان ببینیش؟ همینطور است.

The Robin.

رابین.

This was filmed yesterday and I don't know why this little robin

این دیروز فیلمبرداری شد و نمی دانم چرا این رابین کوچولو

always comes down to say hello to me.

همیشه پایین می آید تا به من سلام کند.

So yesterday I decided to get my camera

بنابراین دیروز تصمیم گرفتم دوربینم

and I filmed it for a few moments and there it is.

را بگیرم و برای چند لحظه از آن فیلم گرفتم و آنجاست.

And the thing is, the strange thing is this particular

و نکته عجیب این است که این

Robin is so friendly, it always comes down.

رابین خاص آنقدر دوستانه است که همیشه پایین می آید.

So what I normally do as I walk by, I normally

بنابراین کاری که من معمولاً در حین عبور از کنارم انجام می‌دهم، معمولاً

start whistling and then the robin will come down and say Hello,

شروع به سوت زدن می‌کنم و سپس رابین پایین می‌آید و می‌گوید سلام،

it's not beautiful.

زیبا نیست.

And I got so close to it.

و من خیلی بهش نزدیک شدم

Oh, what was that?

اوه این چی بود

I think the Robin was just sick.

من فکر می کنم رابین فقط بیمار بود.

Did you say that?

اینو گفتی؟

The rubbish, just the robin just vomited.

آشغال، فقط رابین فقط استفراغ کرد.

I don't know what that was.

من نمی دانم آن چه بود.

I think it was one of those red berries.

فکر کنم یکی از اون توت های قرمز بود.

So maybe sometimes when a bird eats something, maybe afterwards

بنابراین شاید گاهی اوقات وقتی یک پرنده چیزی می خورد، شاید بعد از

it has to bring it back up.

آن مجبور شود آن را دوباره بیاورد.

We call it regurgitation.

ما آن را نارسایی می نامیم.

When an animal regurgitates, it means it brings

وقتی حیوانی برگشت می کند، به این معنی است

the food back up.

که غذا را دوباره بالا می آورد.

So isn't that just absolute gorgeous?

پس آیا این فقط زرق و برق دار نیست؟

A lovely little robin?

رابین کوچولوی دوست داشتنی؟

It is no ordinary robin.

این رابین معمولی نیست.

It is the robin that likes to come out and say hello to us every time we walk by.

این رابین است که دوست دارد هر بار که از کنار ما می گذریم بیرون بیاید و به ما سلام کند.

So that's very nice.

پس خیلی خوبه

I love nature so much.

من طبیعت را خیلی دوست دارم.

Can you tell if you are a new viewer,

آیا می توانید بگویید اگر بیننده جدیدی

you will notice that I do like nature very much.

هستید، متوجه خواهید شد که من طبیعت را بسیار دوست دارم.

Today we are looking at forgiving.

امروز ما به بخشش نگاه می کنیم.

I think forgiveness is a very important thing in life

من فکر می کنم بخشش

for everything, whatever your differences may be.

برای همه چیز مهم است، هر تفاوتی که ممکن است داشته باشید.

Maybe in the past you've had an argument with your friend or maybe one of your relatives,

شاید در گذشته با دوستتان یا شاید یکی از بستگانتان دعوا کرده اید،

and then for a very long time you don't speak to each other,

و بعد برای مدت طولانی با هم صحبت نمی کنید،

or maybe you feel a little awkward communicating.

یا شاید در برقراری ارتباط کمی احساس ناراحتی کنید.

It does happen quite a lot in families, friends, families.

در خانواده ها، دوستان، خانواده ها خیلی اتفاق می افتد.

All of these things can happen, but sometimes it is good

همه این چیزها ممکن است اتفاق بیفتد، اما گاهی اوقات خوب است که طرف

to forgive the other person

مقابل را ببخشیم

to say, it's all right, I forgive you.

که بگوییم اشکالی ندارد، من تو را می بخشم.

So that is what we are talking about today.

بنابراین این همان چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

In fact, we will be doing that in a few moments from now.

در واقع تا چند لحظه دیگر این کار را انجام خواهیم داد.

It is live English on a Wednesday afternoon

بعدازظهر چهارشنبه به انگلیسی زنده است

and I hope you are having a good day today.

و امیدوارم امروز روز خوبی را سپری کنید.

Yes, I am with you live and we are looking at a certain English subject today.

بله، من با شما هستم و امروز در حال بررسی یک موضوع انگلیسی خاص هستیم.

We always like to look at certain things, maybe certain

ما همیشه دوست داریم به چیزهای خاص نگاه کنیم، شاید

words, maybe certain phrases.

کلمات خاص، شاید عبارات خاص.

Also, if I have time, I want to talk about something else as well.

همچنین اگر وقت داشته باشم می خواهم در مورد چیز دیگری هم صحبت کنم.

Jewellery, gold, silver,

جواهرات، طلا، نقره،

diamonds, things that people wear on their body,

الماس، چیزهایی که مردم بر روی بدن خود می پوشند،

maybe around their neck or in their ears, or sometimes

شاید در اطراف گردن یا گوش خود، یا گاهی اوقات

through other parts of their body as well.

از طریق سایر قسمت های بدن نیز.

So we are talking about jewellery today.

بنابراین ما امروز در مورد جواهرات صحبت می کنیم.

If I have time, if I have time, because we have a lot to get through.

اگر وقت داشته باشم، اگر وقت داشته باشم، چون باید از خیلی چیزها عبور کنیم.

Thank you, Mr.

از شما متشکرم آقای

Steve, for joining me earlier and making me a little late with my information.

استیو که زودتر به من ملحق شدید و باعث شد اطلاعاتم کمی دیر شود.

But here we go.

اما در اینجا ما می رویم.

Anyway, today we are looking at forgive,

به هر حال امروز ما به کلمات و عبارات ببخش، ببخش نگاه می کنیم

forgive words and phrases.

.

These are words and phrases connected to forgiveness,

اینها کلمات و عباراتی است که به بخشش،

to forgive someone, to forgive them for their wrongdoing.

بخشیدن کسی ، بخشیدن او به خاطر اشتباهش مرتبط است.

When we talk about wrongdoing, we are naming something that a person has done

وقتی در مورد اشتباه صحبت می کنیم، چیزی را نام می بریم که یک شخص انجام داده است

which makes you feel upset, annoyed, angry,

که باعث می شود شما احساس ناراحتی، عصبانیت، عصبانیت

or maybe deceived in some way.

یا شاید به نوعی فریب دهید.

So the word forget forgive is an interesting word

بنابراین کلمه فراموش کردن بخشش کلمه جالبی

to forgive is to push aside past disagreements

برای بخشش است، کنار زدن اختلافات گذشته

or maybe a certain type of hurt

یا شاید نوع خاصی از آسیبی

that you have felt in the past.

که در گذشته احساس کرده اید.

To forgive is to push aside past disagreements.

بخشیدن به معنای کنار زدن اختلافات گذشته است.

And it does happen.

و این اتفاق می افتد.

Sometimes we can find that there are certain disagreements,

گاهی اوقات می توانیم متوجه شویم که اختلافات خاصی وجود دارد،

certain things that a person has done to you in the past that makes you feel unhappy.

کارهای خاصی که یک فرد در گذشته با شما انجام داده است که باعث می شود احساس ناراحتی کنید.

So quite often we come to a point

بنابراین اغلب اوقات به نقطه ای می

where we decide to push those things aside, we push them aside.

رسیم که تصمیم می گیریم آن چیزها را کنار بگذاریم، آنها را کنار می زنیم.

A past hurt caused by another

صدمه ای که در گذشته توسط دیگری ایجاد شده

can be forgiven.

قابل بخشش است.

So maybe in some way you can forgive someone for doing

بنابراین شاید به نوعی بتوانید کسی را به خاطر انجام

something bad to you, hurting you in some way.

بدی در حق شما ببخشید و به نوعی به شما آسیب رسانده است.

Maybe a person has said something or done something to upset you.

شاید شخصی چیزی گفته یا کاری کرده باشد که شما را ناراحت کند.

So a past hurt caused by another can be forgiven.

بنابراین آسیب گذشته ناشی از دیگری قابل بخشش است.

You forgive that person.

شما آن شخص را ببخشید.

You forgive someone you forget about the wrongdoing.

شما کسی را که اشتباهش را فراموش کرده اید می بخشید.

Wrongdoing is a great word.

اشتباه کردن کلمه بزرگی است.

It means something that you've done or something

این به معنای کاری است که شما انجام داده اید یا چیزی

that has occurred that is seen as bad

که اتفاق افتاده است که به عنوان

a wrongdoing

یک عمل نادرست

to pardon.

برای عفو تلقی می شود.

I like this word part and too pardon is to forgive.

من این قسمت کلمه را دوست دارم و عفو هم بخشیدن است.

To pardon is to forgive you pardon someone you decide

عفو بخشیدن بخشیدن عفو ​​کسی است که تصمیم

that you don't want to hold that thing against them anymore.

گرفتی که دیگر نمی‌خواهی آن چیز را علیه او نگه داری .

You decide to forgive them.

شما تصمیم می گیرید آنها را ببخشید.

To pardon them is to forgive,

عفو آنها بخشیدن،

to put aside the crimes or misdoings of another.

کنار گذاشتن جنایات یا بدکاری های دیگری است.

Those misdemeanours are forgiven.

آن جنایت ها بخشیده می شود.

Now, that's a great word, and I'm going to mention that word.

حالا، این یک کلمه عالی است، و من قصد دارم به آن کلمه اشاره کنم.

Misdemeanour.

جنایت.

A misdemeanour is an offence, maybe something that one person has done

جنحه یک جرم است، شاید کاری که یک نفر نسبت به دیگری انجام داده است

towards another, something they have done towards them.

، کاری که نسبت به او انجام داده است.

We describe it as a misdemeanour.

ما آن را به عنوان یک جنایت توصیف می کنیم.

Forgiveness is often seen as both active

بخشش اغلب به صورت فعال و غیرفعال دیده می شود

and passive.

.

For example, we have the forgiven

به عنوان مثال، ما بخشیده شده را داریم که

the person who is doing the forgiving

بخشش را انجام می دهد

and the forgiven the person who receives the forgiveness.

و بخشیده شده را فردی که بخشش را دریافت می کند.

So one person will forgive another person.

بنابراین یک نفر شخص دیگری را می بخشد.

The person who forgives is the forgiven.

کسی که می بخشد، بخشیده می شود.

I forgive you.

می بخشمت.

I forgive you.

می بخشمت.

And the person who receives forgiveness is the forgiven.

و کسی که آمرزیده می شود آمرزیده است.

They are the person who has been forgiven

آنها کسانی هستند که

for their sins.

گناهانشان آمرزیده شده است.

All the thing that they did wrong

تمام کارهایی که آنها نیز اشتباه

too. People might forgive each other.

کردند. مردم ممکن است یکدیگر را ببخشند.

They meet in the middle.

آنها در وسط یکدیگر را ملاقات می کنند.

So in this particular sense we are using it figuratively.

بنابراین در این معنای خاص ما از آن به صورت مجازی استفاده می کنیم.

We are saying that to people meet in the middle.

ما می گوییم که مردم در وسط ملاقات کنند.

They both decide to agree to forget

هر دو تصمیم می‌گیرند توافق

about their differences, all their arguments from the past.

کنند که اختلافاتشان را فراموش کنند، تمام بحث‌هایشان را از گذشته.

There are many phrases connected to forgive,

عبارات زیادی به بخشش مرتبط است،

many ways of expressing forgiveness.

راه های زیادی برای بیان بخشش وجود دارد.

For example, you might want to bury the hatchet.

به عنوان مثال، ممکن است بخواهید هچ را دفن کنید.

It's a great word.

این یک کلمه عالی است.

It's a great phrase.

این عبارت عالی است.

If you bury the hatchet, to bury

اگر هچ را دفن کنید، دفن هچ به

the hatchet means you forget about past arguments.

این معناست که بحث های گذشته را فراموش کرده اید.

You are willing to forgive and forget.

شما حاضرید ببخشید و فراموش کنید.

You decide to bury the hatchet.

شما تصمیم می گیرید هچ را دفن کنید.

You might hold out an olive branch

ممکن است یک شاخه زیتون را

to someone, maybe another person who has done something wrong.

برای کسی دراز کنید، شاید شخص دیگری که کار اشتباهی انجام داده است.

Or maybe if you have both had a disagreement in the past,

یا شاید اگر هر دوی شما در گذشته با هم اختلاف نظر

you might just decide to forgive.

داشتید، ممکن است تصمیم بگیرید که ببخشید.

Or maybe one person will try to make peace with another person.

یا شاید یک نفر سعی کند با شخص دیگری صلح کند.

You hold out an olive branch to make a peace

شما یک شاخه زیتون را دراز می کنید تا پیشکش صلح بدهید

offering to allow forgiveness to happen.

تا اجازه دهید بخشش اتفاق بیفتد.

So sometimes before forgiveness can take place,

بنابراین گاهی اوقات قبل از اینکه بخشش اتفاق بیفتد،

quite often something else has to happen.

اغلب باید اتفاق دیگری بیفتد.

First of all,

قبل از

too, let's bygones be bygones.

هرچیز، بیایید گذشته ها هم گذشته باشند.

If you let bygones be bygones, it means you are forgetting

اگر اجازه می‌دهید گذشته‌ها گذشته باشند، به این معنی است که

about past disagreeing about the things in the past that you disagreed on,

اختلافات گذشته در مورد چیزهایی که در گذشته با آنها اختلاف داشتید،

or maybe the hurt that you felt that was caused by another person.

یا شاید آسیبی که احساس می‌کردید توسط شخص دیگری ایجاد شده را فراموش کرده‌اید.

You might decide to both forget it.

ممکن است تصمیم بگیرید که هر دو آن را فراموش کنید.

Let bygones be bygones.

گذشته ها گذشته.

So when we talk about bygone,

بنابراین وقتی از گذشته صحبت می کنیم، در

we are talking about the past, things that occurred in the past.

مورد گذشته صحبت می کنیم، چیزهایی که در گذشته رخ داده اند.

They are now bygone as

آنها اکنون مانند

they happened in the past

گذشته رفته اند

and now we are going to forget them.

و اکنون ما آنها را فراموش خواهیم کرد.

Let bygones be bygones.

گذشته ها گذشته.

You might want to kiss and make up.

ممکن است بخواهید ببوسید و آرایش کنید.

Oh, Mr. Duncan.

اوه، آقای دانکن.

So this again is another figurative phrase.

پس این دوباره یک عبارت مجازی دیگر است.

So it doesn't mean that you really kiss, although you might.

بنابراین به این معنی نیست که شما واقعاً می بوسید، اگرچه ممکن است.

You might decide that you want to give each other a kiss or a hug

ممکن است تصمیم بگیرید که می خواهید یکدیگر را ببوسید یا در آغوش بگیرید

to show that you are friends again.

تا نشان دهید که دوباره دوست هستید.

However, we could also use this figuratively to mean that

با این حال، ما همچنین می‌توانیم از این به معنای این است که

two people agree to forgive one another.

دو نفر توافق می‌کنند که یکدیگر را ببخشند.

They decide to kiss and make up.

تصمیم می گیرند ببوسند و آرایش کنند.

They put all of their disagreements behind them.

آنها تمام اختلافات خود را پشت سر گذاشتند.

You might decide to wipe the slate clean.

ممکن است تصمیم بگیرید که تخته سنگ را پاک کنید.

If you wipe the slate clean, it means that you to sigh, to forget

اگر تخته سنگ را پاک کنید، به این معنی است که آه می کشید،

about all of the past disagreements or hurt.

تمام اختلافات گذشته را فراموش می کنید یا صدمه می بینید.

And you start with a fresh attitude

و بعد از بخشیدن کسی با نگرش تازه شروع می

after forgiving someone.

کنید.

Or maybe two people decide to forgive each other and they move on.

یا شاید دو نفر تصمیم بگیرند همدیگر را ببخشند و ادامه دهند.

They decide to wipe the slate clean.

آنها تصمیم می گیرند تخته سنگ را پاک کنند.

They decide to move on with a fresh, new attitude.

آنها تصمیم می گیرند با یک نگرش تازه و جدید ادامه دهند.

I like that one.

من آن را دوست دارم.

Maybe a person decides to patch things up.

شاید شخصی تصمیم بگیرد که همه چیز را اصلاح کند.

If you patch things up, it means you repair something.

اگر چیزها را اصلاح کنید، به این معنی است که چیزی را تعمیر می کنید.

So you are trying to repair the damage caused by hurt or pain,

بنابراین شما در حال تلاش برای ترمیم آسیب ناشی از صدمه یا درد،

or maybe something bad that that other person has done.

یا شاید کار بدی هستید که آن شخص انجام داده است.

Another person has done something bad to you.

شخص دیگری با شما بدی کرده است.

You rebuild a friendship after a disagreement.

شما پس از اختلاف، دوستی را بازسازی می کنید.

So I like that. Well,

پس من آن را دوست دارم. خوب،

here's a good word.

این یک کلمه خوب است.

Reconcile, reconcile.

آشتی کن، آشتی کن.

You might talk with another person.

ممکن است با شخص دیگری صحبت کنید.

You might talk with another person with an aim

ممکن است با شخص دیگری صحبت کنید

to forgive and become friends again.

تا ببخشید و دوباره دوست شوید.

So when two people reconcile, it means they come back together,

بنابراین وقتی دو نفر با هم آشتی می کنند، به این معنی است که دوباره با هم می آیند

they talk, they try to build their relationship up again.

، صحبت می کنند، سعی می کنند دوباره رابطه خود را ایجاد کنند.

They want to rebuild their friendship.

آنها می خواهند دوستی خود را بازسازی کنند.

They come back quite often in marriages, you might find that

آنها اغلب در ازدواج برمی گردند ، ممکن است متوجه شوید که

a husband and wife, their relationship might break down.

یک زن و شوهر ممکن است رابطه آنها به هم بخورد.

They might want to separate.

شاید بخواهند از هم جدا شوند.

However, over time, they might think we can come back together.

با این حال، با گذشت زمان، آنها ممکن است فکر کنند که ما می توانیم با هم برگردیم.

We can have our relationship again.

ما می توانیم دوباره رابطه خود را برقرار کنیم.

We reconcile our differences.

ما اختلافاتمان را آشتی می دهیم.

We come together and we try to forget about

ما دور هم جمع می شویم و سعی می کنیم

all of the bad things from the past.

همه چیزهای بد گذشته را فراموش کنیم.

We might also say it's all water under the bridge,

همچنین ممکن است بگوییم همه آب زیر پل است،

something that happened a long time ago that you want to forget

اتفاقی که خیلی وقت پیش رخ داده است و شما می خواهید

about something that happened many years ago.

چیزی را که سال ها پیش اتفاق افتاده فراموش کنید.

It is all water under the bridge.

همه اش آب زیر پل است.

So Imagine a river flowing under the bridge.

بنابراین تصور کنید رودخانه ای از زیر پل جاری است.

The water will pass under the bridge

آب از زیر پل می گذرد

and then it will go off into the distance.

و سپس به دوردست می رود.

It is all water under the bridge, all is forgotten

تمام آب زیر پل است، همه چیز فراموش

and it is now time to move on.

شده است و اکنون زمان حرکت فرا رسیده است.

It is all water under the bridge.

همه اش آب زیر پل است.

I like that expression. So one of my favourite.

من این بیان را دوست دارم. پس یکی از مورد علاقه های من

To be honest,

صادقانه

we might simply say forgive and forget.

بگوییم، ممکن است به سادگی بگوییم ببخش و فراموش کن.

If you forgive and forget, it means you decide

اگر ببخشی و فراموش کنی، به این معنی است که تصمیم گرفته ای

to put aside all of those bad feelings.

تمام آن احساسات بد را کنار بگذاری.

You decide to forgive

شما تصمیم می گیرید که

and forget all of those bad feelings.

همه آن احساسات بد را ببخشید و فراموش کنید.

All of the disagreements from your past,

تمام اختلافات گذشته تان،

you have decided to put them aside.

تصمیم گرفته اید آنها را کنار بگذارید.

You forgive and forget.

می بخشید و فراموش می کنید.

There are many phrases connected to forgive.

عبارات زیادی به بخشش مرتبط است.

There are others as well.

بقیه هم هستند.

I'm sure you can think of others besides the ones that I've mentioned today.

من مطمئن هستم که می توانید به غیر از مواردی که امروز ذکر کردم به دیگران نیز فکر کنید.

Another word we often use reunite.

کلمه دیگری که اغلب از reunite استفاده می کنیم.

Two people will come back.

دو نفر بر می گردند.

They will join together again.

آنها دوباره به هم خواهند پیوست.

We often hear this in music, quite often to musicians,

ما اغلب این را در موسیقی می شنویم، اغلب برای نوازندگان،

or maybe a group of musicians

یا شاید گروهی از نوازندگان

they might decide to break up.

که ممکن است تصمیم به جدایی بگیرند.

So you hear this quite often, I suppose a very famous one

بنابراین شما اغلب این را می شنوید ، گمان می کنم یکی از افراد بسیار معروف

must be Simon and Garfunkel,

باید سایمون و گارفانکل باشد،

a famous musical duo for many years ago,

دو نفر معروف موسیقی سال ها پیش،

and ironically, one of their big hits was Bridge over Troubled Waters,

و از قضا یکی از موفقیت های بزرگ آنها Bridge over Waters Troubled بود

which almost relates to the

که تقریباً به

phrase I just gave you to reunite is to join together again.

عبارت I just مربوط می شود. به شما داد تا دوباره به هم بپیوندید.

So sometimes people might decide to go their separate ways.

بنابراین گاهی اوقات افراد ممکن است تصمیم بگیرند که راه خود را انتخاب کنند.

Maybe they've had an argument or a row

شاید آنها دعوا یا مشاجره ای داشته اند

and decide to go their separate ways.

و تصمیم گرفته اند راه خود را ادامه دهند.

They split,

آنها از هم جدا شدند،

but then maybe later they will reunite.

اما شاید بعداً دوباره متحد شوند.

They will come back together.

آنها با هم بر می گردند.

They will reconcile their differences

آنها اختلافات خود را آشتی خواهند داد

and then they will join back together.

و سپس دوباره به هم خواهند پیوست.

So this happens quite a lot

بنابراین این اتفاق

in relationship types, professional relationships.

در انواع روابط، روابط حرفه ای بسیار زیاد است.

Maybe there are some disagreements between the people involved

شاید بین افراد درگیر اختلافاتی پیش

and they will decide to separate, but

بیاید و تصمیم به جدایی بگیرند، اما

perhaps later they will reunite.

شاید بعداً دوباره به هم برسند.

They will come back together.

آنها با هم بر می گردند.

They will join together again after.

بعد از آن دوباره به هم خواهند پیوست.

Breaking up.

جدا شدن از.

So there is a brief list of words

بنابراین فهرست مختصری از کلمات

and phrases connected to forgiveness.

و عبارات مرتبط با بخشش وجود دارد.

And I suppose in a way there are many ways of forgiving someone.

و من فکر می کنم به نوعی راه های زیادی برای بخشیدن کسی وجود دارد.

I suppose if you haven't talked to a person for a very long time,

فکر می کنم اگر برای مدت طولانی با یک نفر صحبت نکرده باشید،

it might make forgiving someone much harder.

ممکن است بخشیدن یک نفر را بسیار سخت تر کند.

So I often feel that if you stop talking to someone, maybe if your relationship

بنابراین من اغلب احساس می‌کنم که اگر صحبت کردن با کسی را متوقف کنید، شاید اگر رابطه‌تان

starts to become difficult, perhaps you will stop talking to each other.

شروع به سخت شدن کند، شاید دیگر با هم صحبت نکنید.

And the longer

و هر چه بیشتر

it happens, the longer it continues, the harder

اتفاق بیفتد، هر چه بیشتر ادامه پیدا کند،

it is to come back together, the harder it is to forgive.

برگشتن با هم سخت‌تر است، بخشش سخت‌تر است.

I think that is a very interesting word.

به نظر من کلمه بسیار جالبی است.

I suppose when you think of what's happening in the world at the moment,

فکر می‌کنم وقتی به اتفاقی که در حال حاضر در دنیا روی می‌دهد فکر می‌کنید،

we could probably do with a little bit more forgiveness.

احتمالاً می‌توانیم با کمی بخشش بیشتر انجام دهیم.

I think. So

من فکر می کنم. بنابراین

in many places.

در بسیاری از جاها.

Some of those places not very far away from here.

برخی از آن مکان‌ها که خیلی دور از اینجا نیستند.

Oh, Mr.

اوه، آقای

Duncan, what are you talking about?

دانکن، در مورد چه چیزی صحبت می کنید؟

I'm not going to tell you

من قصد ندارم به شما بگویم که

how there's a little life chat.

چگونه یک گپ زندگی کوچک وجود دارد.

I don't want to leave you out. I don't want to forget.

من نمی خواهم تو را کنار بگذارم. من نمی خواهم فراموش کنم.

Forget you.

فراموشت کنم

So I hope you will forgive me for not saying hello for a while.

پس امیدوارم مرا ببخشید که مدتی سلام نکردم.

Hello also to.

سلام به.

Oh, can I say hello to Omar?

آه، می توانم به عمر سلام کنم؟

I know Omar has been talking on the live chat today,

من می دانم که عمر امروز در چت زنده صحبت کرده است،

so I want to say hello to you to also acknowledge that you are here as well.

بنابراین می خواهم به شما سلام کنم تا اذعان کنم که شما نیز اینجا هستید.

Who else is here today?

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

Who else have I forgotten?

چه کسی دیگر را فراموش کرده ام؟

Agni. Hello, Agni.

آگنی. سلام اگنی

It's nice to see you here on the live chat as well.

خوشحالم که شما را اینجا در چت زنده نیز می بینم.

Thank you for joining me today.

از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم.

I hope also you did enjoy Mr.

امیدوارم از

Steve joining us very briefly

پیوستن آقای استیو به ما

at the start of today's Live Stream.

در ابتدای پخش زنده امروز لذت کافی را برده باشید.

Who else is here today? Oh,

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟ اوه،

many of the sentences that you've used

بسیاری از جملاتی که امروز استفاده کرده اید

today are very relatable to the word forgives.

، بسیار با کلمه بخشش مرتبط هستند.

I think it is very hard to forgive another person.

به نظر من بخشیدن شخص دیگری بسیار سخت است.

I would I would even say that maybe sometimes it is

حتی می توانم بگویم شاید گاهی اوقات

it takes a lot of courage to forgive someone.

بخشیدن یک نفر جسارت زیادی می خواهد.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Pride. Oh, yes.

غرور. آه بله.

Claudia. Hello, Claudia.

کلودیا سلام، کلودیا.

I haven't said hello to you today.

من امروز به شما سلام نگفته ام.

Hello, Claudia.

سلام، کلودیا.

What is cooking in your pot today?

امروز در قابلمه شما چه می پزید؟

Claudia,

کلودیا

I wonder.

، تعجب می کنم.

Pride.

غرور.

Sometimes a person will not forgive

گاهی اوقات شخص دیگری را نمی بخشد

another person because they feel too proud.

زیرا احساس غرور می کند.

Maybe they feel

شاید آنها احساس می کنند

that forgiveness is a sign of weakness.

که بخشش نشانه ضعف است.

Some people don't like to do that.

برخی افراد دوست ندارند این کار را انجام دهند.

They feel that if they forgive someone, then maybe that person

آنها احساس می کنند که اگر کسی را ببخشند ، ممکن است آن شخص

will be seen as weak for doing it.

برای انجام این کار ضعیف دیده شود.

So yes, you're right, it can happen sometimes.

پس بله، حق با شماست، ممکن است گاهی اتفاق بیفتد.

Pride can come between

غرور ممکن است بین

two people when one person does not want to say

دو نفر بیفتد وقتی یک نفر

sorry or another person does not want to forgive

نمی خواهد ببخشد یا شخص دیگری نمی خواهد

the other person, it can cause problems.

طرف دیگر را ببخشد، باعث ایجاد مشکل می شود.

You are right.

حق با شماست.

Apparently Duchess has pitch.

ظاهرا دوشس زمین دارد.

We have a lot of pigeons around here.

ما در اینجا کبوترهای زیادی داریم.

I hope your pigeons are very well behaved.

امیدوارم کبوترهاتون خیلی خوب رفتار کنن

We have pigeons here in the hostel.

ما اینجا در خوابگاه کبوتر داریم.

They are very brave

آنها بسیار شجاع هستند

and they are not afraid of humans.

و از انسان نمی ترسند.

In fact, they make us feel frightened.

در واقع آنها باعث می شوند که ما احساس ترس کنیم.

Do you want to know the most scary bird

آیا می خواهید ترسناک ترین پرنده ای را

that exists here in the UK?

که در اینجا در بریتانیا وجود دارد، بشناسید؟

Seagulls.

مرغ های دریایی

They are quite violent birds, especially towards human beings.

آنها پرندگان کاملاً خشن هستند، به ویژه نسبت به انسان.

If you ever go to the seaside, if you ever sit on the beach,

اگر روزی به ساحل بروید، اگر زمانی در ساحل بنشینید،

you will find there will be lots of seagulls flying over your heads.

خواهید دید که تعداد زیادی مرغ دریایی بالای سر شما پرواز می کنند.

They are large, white birds and they love eating fish.

آنها پرندگان بزرگ و سفید رنگی هستند و عاشق خوردن ماهی هستند.

In fact, quite often seagulls will eat anything,

در واقع، اغلب مرغ‌های دریایی هر چیزی و اصلاً هر چیزی را می‌خورند

anything at all.

.

So if you are walking along the road or on the beach and you are eating some chips,

بنابراین اگر در کنار جاده یا ساحل قدم می‌زنید و در حال خوردن چیپس

you will find that the seagulls

هستید، متوجه خواهید شد که مرغ‌های دریایی

will attack you.

به شما حمله خواهند کرد.

They will try to get the food out of your hand and they can be quite violent.

آنها سعی می کنند غذا را از دست شما خارج کنند و می توانند بسیار خشن باشند.

It's true.

So so I think the most violent bird

درسته.

بنابراین من فکر می کنم خشن ترین پرنده

in the UK must be the sea eagle.

در بریتانیا باید عقاب دریایی باشد.

They can be quite

آنها می توانند کاملاً

violent.

خشن باشند.

Christina says

کریستینا می

a person who forgives.

گوید فردی که می بخشد.

We can say that they show more intelligence than others.

می توان گفت که آنها هوش بیشتری نسبت به دیگران نشان می دهند.

Yes, I suppose so.

بله، من هم همینطور فکر میکنم.

There is a certain amount of dignity as well

در مورد فردی که مایل به بخشش است مقدار مشخصی از کرامت وجود دارد

with a person who is willing to forgive.

.

Of course, I suppose it's fair to say there are certain things

البته، من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم کارهای خاصی وجود دارد

that a person might do that you cannot forgive.

که ممکن است یک فرد انجام دهد که شما نمی توانید آنها را ببخشید.

Maybe if you are in a relationship and maybe your partner

شاید اگر شما در یک رابطه هستید و ممکن است شریک زندگی شما

cheats, maybe they are seeing another person in secret.

خیانت کند، ممکن است در خفا با شخص دیگری ملاقات کند.

A lot of people find that very hard to forgive.

برای بسیاری از مردم بخشیدن آن بسیار سخت است.

So it might be fair to say that that is one of the main reasons

بنابراین ممکن است منصفانه بگوییم که این یکی از دلایل اصلی

why relationships break down, why they come to an end.

خراب شدن روابط و پایان یافتن آنهاست.

So I suppose it is fair to say that there are also often

بنابراین من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم اغلب لحظات و اعمالی نیز وجود دارد

moments and

actions that are hard to forgive.

که بخشش آنها سخت است.

I think you're right,

فکر می کنم حق با شماست،

Claudia.

کلودیا.

Oh, very nice.

اوه خیلی خوبه

Claudia is having chicken

کلودیا مرغ

and sweet potatoes.

و سیب زمینی شیرین می خورد.

I am a little jealous.

من کمی حسودم.

Okay, I'm very jealous.

باشه من خیلی حسودیم

That sounds very nice.

به نظر خیلی قشنگه

Chicken, sweet potatoes.

مرغ، سیب زمینی شیرین.

So I suppose you are going to roast all of those things in the oven?

پس من فکر می کنم شما می خواهید همه آن چیزها را در فر کباب کنید؟

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

It sounds very nice.

صداش خیلی قشنگه

I am jealous.

من حسودم.

Definitely. Christina says yes.

قطعا. کریستینا می گوید بله.

The seagulls will eat the fish and chips.

مرغان دریایی ماهی و چیپس را خواهند خورد.

They will. They eat anything.

آن ها خواهند. آنها هر چیزی می خورند.

So if you ever come to the UK and you go to the seaside

بنابراین اگر روزی به انگلستان آمدید و به ساحل

and you are walking along with your fish and chips,

رفتید و همراه با ماهی و چیپس خود راه می روید،

beware of the seagulls

مراقب مرغ های دریایی باشید

because they will all come down and they will

زیرا همه آنها پایین می آیند و

try to get the food out of your hand.

سعی می کنند غذا را از دست شما خارج کنند.

They can be very

حداقل می توانند بسیار

aggressive,

تهاجمی

to say the least.

باشند.

Yeah, they will take anything.

بله، آنها هر چیزی را خواهند گرفت.

They will take anything from you.

هر چیزی را از شما خواهند گرفت.

Your sandwich, your hamburger.

ساندویچ شما، همبرگر شما.

They'll take anything.

آنها هر چیزی را خواهند گرفت.

Birds will take anything from you,

پرندگان هر چیزی را از شما می گیرند،

but especially fish and chips.

به خصوص ماهی و چیپس.

I don't know why seagulls seem to really enjoy

نمی دانم چرا به نظر می رسد مرغ های دریایی واقعا از

eating fish and chips.

خوردن ماهی و چیپس لذت می برند.

Talking of the beach, who remembers the time

در مورد ساحل صحبت کنیم، چه کسی زمانی را به یاد می آورد

that Mister Steve and myself went to the beach?

که آقای استیو و من به ساحل رفتیم؟

And we had a slight

و کمی

disagreement.

اختلاف نظر داشتیم.

Just another 8 minutes to go.

فقط 8 دقیقه دیگر باقی مانده است.

And then I out of here.

و بعد من از اینجا میرم

But don't worry, do not cry

اما نگران نباشید، گریه نکنید

because I am back with you on Sunday from 2 p.m.

زیرا من یکشنبه از ساعت 14 با شما هستم.

UK time.

به وقت انگلستان

We have 2 hours in fact quite often

ما 2 ساعت وقت داریم در واقع

we go over 2 hours on Sunday.

اغلب اوقات یکشنبه ها بیش از 2 ساعت می گذرد.

So yes, we have 2 hours of English

بنابراین بله، ما 2 ساعت

added on Sunday from 2 p.m.

انگلیسی در روز یکشنبه از ساعت 2 بعد از ظهر اضافه شده است.

UK time and of course I am back with you next Wednesday as well.

به وقت انگلستان و البته چهارشنبه آینده نیز با شما بازخواهم گشت .

Twice A week you get all of this

دو بار در هفته همه اینها را رایگان دریافت می کنید

free.

.

You can watch this as many times as you want.

شما می توانید این را هر چند بار که بخواهید تماشا کنید.

Something I mentioned earlier, something I don't see very often.

چیزی که قبلاً به آن اشاره کردم، چیزی که اغلب نمی بینم.

I don't see people wearing jewellery very often.

من زیاد نمی بینم که مردم جواهرات بپوشند.

I remember growing up gold,

به یاد دارم که در دوران رشد، طلا،

especially gold and silver, were quite often worn

به ویژه طلا و نقره، اغلب بر

on people's bodies, especially women.

روی بدن مردم، به ویژه زنان، پوشیده می شد.

So I am probably talking more about women than men.

بنابراین من احتمالا بیشتر در مورد زنان صحبت می کنم تا مردان.

You don't often see men wearing jewellery anyway, unless of course

به هر حال اغلب مردانی را نمی‌بینید که جواهرات به تن دارند، مگر

we are talking about rings on their finger.

اینکه در مورد انگشترهای انگشت آنها صحبت کنیم.

But what about the ladies?

اما خانم ها چطور؟

We don't seem to see jewellery any more.

به نظر می رسد دیگر جواهراتی را نمی بینیم.

However, I have noticed that there are still lots of places selling jewellery.

با این حال، متوجه شده ام که هنوز مکان های زیادی برای فروش جواهرات وجود دارد.

In fact, what is happening here?

در واقع اینجا چه خبر است؟

I don't know about your country or where you are, but here

من در مورد کشور شما یا جایی که هستید نمی دانم، اما اینجا

many people now are selling their gold and their jewellery

بسیاری از مردم اکنون طلا و جواهرات خود

to to actually get money.

را به این کشور می فروشند تا در واقع پول بگیرند.

So that is how bad things have become for certain people.

به همین دلیل است که اوضاع برای افراد خاص چقدر بد شده است .

So instead of wearing their gold rings

بنابراین به جای اینکه حلقه‌های

and their gold earrings or their diamonds, instead

طلا و گوشواره‌های طلا یا الماس‌هایشان را ببندند، در عوض

they are taking them to a local jeweller and they are selling them especially gold.

آن‌ها را نزد یک جواهرفروش محلی می‌برند و به ویژه طلا می‌فروشند.

So there is a big rush at the moment, lots of shops,

بنابراین در حال حاضر عجله زیادی وجود دارد، تعداد زیادی مغازه،

lots of businesses that are now, now opening.

بسیاری از مشاغل که اکنون در حال باز شدن هستند.

And all they will do is take your gold from you

و تنها کاری که آنها انجام می دهند این است که طلاهای شما را از شما می گیرند

and then give you money because apparently the value of gold is still very high.

و سپس به شما پول می دهند زیرا ظاهراً ارزش طلا هنوز بسیار بالا است.

So I think that's one of the reasons why people wear

بنابراین فکر می‌کنم این یکی از دلایلی است که مردم

less jewellery than they used to.

نسبت به گذشته جواهرات کمتری می‌پوشند.

And I suppose another feature or another thing that I could

و من فکر می کنم یکی دیگر از ویژگی ها یا چیز دیگری که می توانم به آن

mention as well is the fact that maybe it is safer

اشاره کنم این است که

if you don't wear jewellery,

اگر جواهرات نپوشید شاید ایمن تر باشد،

maybe you are in danger of being robbed, maybe you

ممکن است در خطر سرقت قرار

you might be attacked and the person will try to steal your jewellery from you.

بگیرید، ممکن است به شما حمله شود و آن شخص تلاش کند. تا جواهراتت را از تو بدزدند

But I have noticed this.

اما من متوجه این موضوع شده ام.

You don't see people wearing gold, especially gold,

شما افرادی را نمی بینید که طلا می پوشند، مخصوصاً طلا،

because I think gold

زیرا به نظر من

is a very ostentatious thing.

طلا یک چیز بسیار خودنمایی است.

Have you noticed that something

آیا توجه کرده اید

that is slightly too extravagant

که چیزی کمی بیش از حد ولخرجی است

or maybe something that is too bright,

یا شاید چیزی که بیش از حد روشن است،

or maybe something that appears

یا شاید چیزی که به نظر می رسد پر زرق و برق

pompous or snobbish?

یا بداخلاق است؟

We often think of people who wear lots of jewellery as being wealthy,

ما اغلب فکر می کنیم افرادی که جواهرات زیادی می پوشند ثروتمند هستند،

so maybe that's the other reason as well.

پس شاید دلیل دیگر هم همین باشد.

Oh, Christina mentions Pearl Charles.

اوه، کریستینا به پرل چارلز اشاره می کند.

That's another thing you don't see very often anymore.

این چیز دیگری است که دیگر زیاد نمی بینید.

I remember many years ago you would often see women wearing pearls,

به یاد دارم سال‌ها پیش اغلب زنانی را می‌دیدی که مروارید می‌پوشیدند،

maybe around their neck or maybe in earrings.

شاید دور گردن یا گوشواره.

So that's another thing.

I don't see it very often, even when I'm watching TV.

پس این چیز دیگری است.

من آن را زیاد نمی بینم، حتی زمانی که در حال تماشای تلویزیون هستم.

Or maybe if you're looking at what the celebrities are wearing these days,

یا شاید اگر به آنچه این روزها افراد مشهور می پوشند نگاه می کنید،

quite often jewellery is not not there.

اغلب جواهرات وجود ندارند.

So I do find that quite,

بنابراین من آن را کاملاً جالب می دانم

quite interesting.

.

Can I say hello to who else is here today?

آیا می توانم به چه کسی دیگر امروز اینجاست سلام کنم؟

AM YouTuber.

AM YouTuber.

Hello AM YouTuber.

سلام AM YouTuber.

Is that Mr. YouTuber?

آیا آن آقای یوتیوبر است؟

I wonder.

من تعجب میکنم.

I've always wanted to meet you.

من همیشه دوست داشتم شما را ملاقات کنم.

Iva is here as well.

ایوا هم اینجاست.

Thank you very much for joining me today.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

We might continue that subject on Sunday with Mr.

ما ممکن است این موضوع را یکشنبه با آقای

Steve because if there's one thing I've noticed about Steve

استیو ادامه دهیم، زیرا اگر یک چیز در مورد استیو متوجه شده باشم این

is he never wears jewellery.

است که او هرگز جواهرات نمی پوشد.

I've never seen Mr.

من هرگز ندیده ام که آقای

Steve wear gold or even a gold ring or a silver ring.

استیو از طلا یا حتی یک حلقه طلا یا یک انگشتر نقره استفاده کند.

So I don't wear rings.

پس من حلقه نمی زنم.

You may have noticed I never wear jewellery.

شاید متوجه شده باشید که من هرگز جواهرات نمی پوشم.

I never have gold anywhere on my body.

من هرگز در هیچ جای بدنم طلا ندارم.

Even my watch

حتی ساعت من

is made of plastic.

هم پلاستیکی است.

Even this is not gold, so I don't normally wear bright shiny things anyway.

حتی این طلا نیست، بنابراین من معمولاً چیزهای براق روشن نمی پوشم.

I don't normally have anything that is ostentatious.

من معمولاً چیزی که خودنمایی باشد ندارم.

I like that word, by the way.

اتفاقا من این کلمه را دوست دارم.

It's a very interesting word.

کلمه بسیار جالبی است.

Talking of words, before I go, I'm going to give you a word that I noticed the other day.

صحبت از کلمات، قبل از اینکه بروم، می خواهم یک کلمه را به شما بگویم که روز گذشته متوجه آن شدم.

I was listening to someone talking on the radio and they used a very interesting word.

داشتم به صحبت های یکی از رادیو گوش می دادم که کلمه بسیار جالبی به کار بردند.

And here it is now on the screen.

و اکنون روی صفحه نمایش است.

So I'm leaving this with you before I say goodbye.

پس قبل از خداحافظی این را با شما می گذارم.

The word is cabbage.

کلمه کلم است.

Cabbage to do something.

کلم برای انجام کاری.

It is an action

این اقدامی است

to ask for something, usually from a friend.

برای درخواست چیزی، معمولاً از یک دوست.

So you might ask someone to give you something.

بنابراین ممکن است از کسی بخواهید چیزی به شما بدهد.

Maybe you need something very quickly.

شاید خیلی سریع به چیزی نیاز داشته باشید.

You might catch something from another person.

ممکن است چیزی را از شخص دیگری بگیرید.

So this is a word that is used.

پس این کلمه ای است که استفاده می شود.

It is a real word.

یک کلمه واقعی است.

You might find this word used more in British English,

ممکن است این کلمه بیشتر در انگلیسی بریتانیایی استفاده شود،

but if you catch something it means you ask for something.

اما اگر چیزی را گرفتید به این معنی است که چیزی را درخواست می کنید.

Usually from a friend.

معمولا از یک دوست.

We can also say that you beg for something from a person you know well.

همچنین می توانیم بگوییم که از شخصی که به خوبی می شناسید چیزی التماس می کنید.

So quite often we will catch something

بنابراین اغلب ما

from a person we are friends with.

از شخصی که با او دوست هستیم چیزی می گیریم.

For example, can I catch a cigarette from you?

مثلا میتونم از شما سیگار بگیرم؟

Can I catch a ride into town?

آیا می توانم سوار شهر شوم؟

So maybe your friend has a car and you don't

پس شاید دوست شما ماشین داشته باشد و شما ندارید

and your friend is with you and you want to go to town.

و دوستتان با شما باشد و بخواهید به شهر بروید.

You might ask your friend, Can I catch a ride into town?

ممکن است از دوستتان بپرسید، آیا می توانم سوار شهر شوم؟

Had a very interesting word.

حرف خیلی جالبی زد

Apparently the the origin of the word is unknown.

ظاهراً منشأ این کلمه مشخص نیست.

So we don't actually know why we say catch.

بنابراین ما واقعاً نمی دانیم که چرا می گوییم بگیر.

There are some theories as to why we have that word, but

نظریه هایی وجود دارد که چرا ما آن کلمه را داریم، اما

generally speaking, the origin is unknown.

به طور کلی، منشاء آن ناشناخته است.

So the next time you need something from a friend, maybe you want something from them,

بنابراین دفعه بعد که به چیزی از یک دوست نیاز داشتید، شاید چیزی از او بخواهید،

maybe a cigarette, maybe some money.

شاید یک سیگار، شاید مقداری پول.

Oh, yes, it could be money.

اوه، بله، ممکن است پول باشد.

You may be able to borrow some money from them.

ممکن است بتوانید مقداری پول از آنها قرض کنید.

You can ask them, Can I catch some money?

می توانید از آنها بپرسید، آیا می توانم مقداری پول بگیرم؟

Can I catch a ride in your car?

آیا می توانم سوار ماشین شما شوم؟

I need it.

من به آن نیاز دارم.

You are asking a friend.

از دوستی میپرسی

You might even say that you are using your friendship

حتی ممکن است بگویید که از دوستی خود

for some sort of advantage as well.

برای نوعی مزیت نیز استفاده می کنید.

And thank you very much for your

و از پیام های شما بسیار سپاسگزارم

messages. Wow.

. وای.

So many people today on the live chat.

امروزه افراد زیادی در چت زنده حضور دارند.

I will read all of your messages later.

بعداً همه پیام های شما را خواهم خواند.

I'm going to have a look at the live chat later.

بعداً می خواهم به چت زنده نگاهی بیندازم.

So I always like to have a look at what you have said on the live chat.

بنابراین من همیشه دوست دارم نگاهی به آنچه شما در چت زنده گفته اید داشته باشم.

I always like to have a little brawls at your comments.

من همیشه دوست دارم در نظرات شما کمی دعوا کنم.

It's almost time to say goodbye

تقریباً وقت خداحافظی است

and I will see you again on Sunday 2 p.m.

و یکشنبه ساعت 14 دوباره شما را می بینم.

UK Time. Mr.

زمان انگلستان آقای

Steve will also be with us on Sunday.

استیو نیز یکشنبه با ما خواهد بود.

No doubt he will be talking all about his new trees.

بدون شک او در مورد درختان جدید خود صحبت خواهد کرد.

I suppose the big question is will he get them

فکر می کنم سوال بزرگ این است که آیا او آنها را دریافت

or will he not get them?

خواهد کرد یا آنها را نخواهد گرفت؟

We will see what happens. Thank you for joining me.

ما خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد. از این که من را همراهی میکنید متشکرم.

Today are 2 hours is up or should I say my one hour is up?

امروز 2 ساعت تموم شده یا باید بگم یک ساعت من تموم شده؟

We have 2 hours on Sunday.

یکشنبه ۲ ساعت وقت داریم.

Thanks for joining me and I hope to see you again soon with more of this.

از اینکه به من پیوستید متشکرم و امیدوارم به زودی دوباره شما را با این موارد بیشتر ببینم.

If you like English, if you love English, if you are learning English,

اگر انگلیسی را دوست دارید، اگر عاشق انگلیسی هستید، اگر در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید،

if you are someone who likes to listen to English, then guess what?

اگر کسی هستید که دوست دارید به زبان انگلیسی گوش دهید ، حدس بزنید چیست؟

This is the right place to be.

این مکان مناسبی برای بودن است.

See you on Sunday. This is Mr.

یکشنبه می بینمت. این آقای

Duncan in the birthplace of English, saying, thanks for watching.

دانکن در زادگاه انگلیسی است که می گوید، ممنون که تماشا کردید.

Have a great Wednesday and enjoy the rest of your week.

چهارشنبه خوبی داشته باشید و از بقیه هفته لذت ببرید.

See you soon.

به زودی میبینمت.

And of course...

و البته...

ta ta for now.

تا تا فعلا.