"MAY the FIRST be with YOU" / English Addict LIVE chat & Learning / Sunday 1st MAY 2022

And there it is, the view outside today.

و اینجاست، منظره بیرون امروز.

It is a gloomy day.

روز غم انگیزی است.

It is misty, murky, wet.

مه آلود، کدر، مرطوب است.

We've had a lot of rain over the past 12 hours.

ما در 12 ساعت گذشته بارندگی زیادی داشته ایم.

And I suppose

و من فکر می

the best place to be today is in the studio.

کنم بهترین مکان برای امروز در استودیو است.

Which is where I am right now.

جایی که من الان هستم

Hello, everyone.

سلام به همه

Welcome. Here we go again.

خوش آمدی. دوباره شروع کنیم.

Yes. It's another English addict coming to you live and direct

آره. این یک معتاد انگلیسی دیگر است که به صورت زنده و مستقیم

from the birthplace of the English language,

از زادگاه زبان انگلیسی

which is England.

که انگلستان است به سراغ شما می آید.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England. How are you today?

این آقای دانکن در انگلیس است. امروز چطوری؟

Are you okay? I hope so.

حالت خوبه؟ امیدوارم.

Are you happy?

آیا شما خوشحال هستید؟

I really hope you are feeling happy today.

من واقعاً امیدوارم امروز احساس خوشبختی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

We are back again.

ما دوباره برگشتیم.

Once more.

یکبار دیگر.

And it's.

و آن.

It's a special day today.

امروز یک روز خاص است.

Do you know why?

میدونی چرا؟

Very special. Well, first of all, we're here together.

خیلی خاص. خب، اول از همه، ما اینجا با هم هستیم.

That is always a special thing, to be honest.

صادقانه بگویم که همیشه یک چیز خاص است.

And, of course, we have a brand new month as well.

و البته یک ماه کاملا جدید هم داریم.

A new month has arrived.

یک ماه جدید از راه رسید.

Hello to the new month. Here we go.

سلام به ماه جدید. در اینجا ما می رویم.

Say goodbye to four and say hello to five.

با چهار خداحافظی کنید و به پنج سلام کنید.

It is

the 1st of May, and I hope you are having a good May Day.

اول اردیبهشت است و امیدوارم روز اول اردیبهشت را به خوبی سپری کرده باشید.

So far, we will be talking about

تا اینجا ما در

the reason why people get very excited by Mayday.

مورد دلیل هیجان زیاد مردم تا Mayday صحبت خواهیم کرد.

A little bit later on.

کمی بعد.

But first of all, I should introduce myself.

اما اول از همه باید خودم را معرفی کنم.

My name is Duncan.

اسم من دانکن است.

I'm Duncan.

من دانکن هستم.

That's my name.

اون اسم منه.

What's yours?

مال شما چیه؟

And I like English.

و من انگلیسی را دوست دارم.

You might say that I am one of those.

شاید بگویید من یکی از این افراد هستم.

One of those up there.

یکی از اون بالا

I am an English addict.

من یک معتاد انگلیسی هستم.

I like English so much.

من انگلیسی را خیلی دوست دارم.

I am hoping one day I will be able to marry all of the words.

امیدوارم روزی بتوانم با تمام کلمات ازدواج کنم.

I want to walk down the aisle of the church

من می خواهم در راهروی کلیسا قدم

holding on to my dictionary.

بردارم و به فرهنگ لغت خود چنگ بزنم.

And we can spend forever

و ما می توانیم برای همیشه

together.

با هم بگذرانیم.

And I can go through all of those lovely words every night.

و من می توانم تمام آن کلمات دوست داشتنی را هر شب مرور کنم.

We can play around as I flick

ما می‌توانیم با تکان دادن

all of those pages of the dictionary.

همه آن صفحات فرهنگ لغت، بازی کنیم.

And I learn maybe

و شاید

a new word, maybe a word that I've never heard of before.

یک کلمه جدید یاد می‌گیرم، شاید کلمه‌ای که قبلاً هرگز درباره آن نشنیده بودم.

It is possible.

ممکن است.

You might not believe this, but it is possible.

شاید باور نکنید، اما ممکن است.

Even if you are a native English speaker

حتی اگر یک زبان مادری انگلیسی هستید

to learn an English word that you've never heard of before.

برای یادگیری یک کلمه انگلیسی که قبلاً هرگز در مورد آن نشنیده اید.

And it happens all the time.

و همیشه اتفاق می افتد.

I often discover words

من اغلب کلماتی را کشف

that I did not know existed in the past.

می کنم که در گذشته نمی دانستم وجود داشته اند.

It's true

درست است،

A good example, I suppose, is furlough.

یک مثال خوب، فکر می کنم، مرخصی است.

Furlough.

مرخصی.

So if you are allowed to take time off work, if it has been approved

بنابراین اگر اجازه دارید مرخصی بگیرید، اگر تایید شده باشد

and maybe you will still receive some sort of payment.

و شاید باز هم نوعی پرداخت دریافت کنید.

We call that furlough

ما آن مرخصی را

a very interesting word.

یک کلمه بسیار جالب می نامیم.

Before the pandemic, I did not know what furlough was.

قبل از همه گیری، نمی دانستم مرخصی چیست.

I had never heard the word furlough before.

من قبلاً کلمه مرخصی را نشنیده بودم.

But then the pandemic came along and everyone started talking about

اما پس از آن همه گیری فرا رسید و همه شروع به صحبت در مورد

furlough schemes, furlough.

طرح های مرخصی، مرخصی کردند.

I'm not working at the moment.

من در حال حاضر کار نمی کنم.

I am on furlough.

من در مرخصی هستم

And then suddenly I realised that I was learning a new word,

و ناگهان متوجه شدم که دارم یک کلمه جدید یاد می‌گیرم

a word I had never heard before.

، کلمه‌ای که قبلاً نشنیده بودم.

So there you go.

بنابراین شما بروید.

Even though I speak English and I've been learning English,

با وجود اینکه من انگلیسی صحبت می کنم و در حال یادگیری زبان انگلیسی

from my childhood,

هستم، از دوران کودکی ام

there are still words that I don't know.

هنوز کلماتی هستند که نمی دانم.

Still words that are out there

هنوز کلماتی که در بیرون وجود

like like distant planets

دارند، مانند سیارات دوردست

waiting to be discovered.

در انتظار کشف هستند.

Hopefully today we will discover some new words

امیدوارم امروز چند کلمه جدید کشف کنیم

and maybe they will be new words for you.

و شاید آنها کلمات جدیدی برای شما باشند.

Yes, we have made it to the end of another week and also another weekend.

بله، ما به پایان یک هفته دیگر و همچنین یک آخر هفته دیگر رسیدیم.

However, as I've already mentioned, it is also the start of a brand new month.

با این حال، همانطور که قبلاً اشاره کردم، این شروع یک ماه کاملاً جدید است.

Welcome to Sunday.

به یکشنبه خوش آمدید

Deep, deep doo doo doo doo doo doo doo doo doo.

عمیق، عمیق دوو دوو دوو دوو

Welcome to Sunday. Welcome to a new month.

به یکشنبه خوش آمدید به یک ماه جدید خوش آمدید.

Welcome everyone, wherever you are in the world.

به همه خوش آمدید، در هر کجای دنیا که هستید.

It's the super duper day today

امروز یک روز فوق العاده است

and we have a lot to talk about today.

و امروز باید در مورد آن صحبت کنیم.

Today we are talking about life

امروز در مورد زندگی صحبت می کنیم

If you are young, you have your life ahead of you.

اگر جوان هستید، زندگی خود را در پیش دارید.

If you are old, like me,

اگر شما هم مثل من پیر هستید،

you have quite a lot of your life behind you.

بخش زیادی از زندگی خود را پشت سر دارید.

So today we are looking at the best time of life

بنابراین امروز ما بهترین زمان زندگی را بررسی

so you don't have to be older.

می کنیم تا نیازی به پیری نداشته باشید.

To answer this question, you can be any age.

برای پاسخ به این سوال، شما می توانید در هر سنی باشید.

So your perception, your own opinion,

بنابراین تصور شما، نظر خودتان،

of when the best time of life is.

از اینکه بهترین زمان زندگی چه زمانی است.

So even if you are still in your twenties or if you are very young,

بنابراین حتی اگر هنوز در بیست سالگی خود هستید یا اگر خیلی جوان هستید،

maybe you can still answer the question

شاید بتوانید به این سوال پاسخ دهید

because it is about opinion.

زیرا درباره نظر است.

So I suppose if I had to answer the question myself, I would say

بنابراین فکر می‌کنم اگر بخواهم خودم به این سؤال پاسخ دهم، می‌توانم

the best time of my life was probably in my thirties

بگویم بهترین دوران زندگی‌ام احتمالاً در دهه سی

and forties.

و چهلم بوده است.

So I think so again, my own experience,

بنابراین من دوباره چنین فکر می کنم، تجربه خودم،

this is what I am basing this opinion on

این چیزی است که من این نظر را بر اساس نظر خودم استوار می

my own opinion.

کنم.

I think the best time of my life

فکر می کنم بهترین دوران

was my thirties and forties.

زندگی ام سی و چهل سالگی ام بود.

I think. I think it was a super time.

من فکر می کنم. فکر می کنم زمان فوق العاده ای بود.

It was a time where you can explore the world, find out what it's all about,

زمانی بود که می‌توانستید دنیا را کشف کنید، متوجه شوید که درباره چیست،

hopefully learn some useful lessons as you do those things.

امیدوارم در حین انجام این کارها درس‌های مفیدی بیاموزید.

So that's what I think.

پس این چیزی است که من فکر می کنم.

Anyway, my my great period

به هر حال، دوره عالی

would be my thirties and forties.

من سی و چهل سالگی من خواهد بود.

However,

با این حال

I am still having a pretty good time now, to be honest.

، صادقانه بگویم، من هنوز هم اکنون اوقات خوبی را سپری می کنم.

So things are okay now.

پس الان اوضاع خوبه

It's still exciting.

هنوز هم هیجان انگیز است.

There are still new things to explore,

هنوز چیزهای جدیدی برای کشف وجود دارد،

still new things to find out about.

هنوز چیزهای جدیدی برای کشف کردن وجود دارد.

As I mentioned a few moments ago, there are still English words that I've never seen

همانطور که چند لحظه پیش اشاره کردم، هنوز کلمات انگلیسی وجود دارد که قبلاً آنها را ندیده

before or experienced.

بودم یا تجربه نکرده بودم.

So there is always something new to discover in this crazy thing.

بنابراین همیشه چیز جدیدی برای کشف در این چیز دیوانه وجود دارد.

Called life.

به نام زندگی.

But as far as I'm concerned, I think I would have to say that

اما تا آنجا که به من مربوط می شود، فکر می کنم باید بگویم که

my thirties and forties were probably

دهه سی و چهلم احتمالاً

for me the best time of my life.

برای من بهترین دوران زندگی ام بود.

When you are young, you don't know so much.

وقتی جوان هستید، خیلی چیزها را نمی دانید.

And then as you slowly get older, and hopefully you gain experience,

و سپس همانطور که به آرامی بزرگتر می شوید و امیدواریم که تجربه کسب کنید،

you experience life, the world, things around you,

زندگی، جهان، چیزهای اطراف خود را تجربه می کنید،

and I suppose you might say that it makes you

و فکر می کنم ممکن است بگویید که این شما

into the person you eventually become.

را تبدیل به فردی می کند که در نهایت تبدیل می شوید.

A lot of people believe that you have you have the life

بسیاری از مردم بر این باورند که ظاهراً در سن 50 سالگی، زندگی

and the face that you deserve by the time you are 50, apparently.

و چهره ای را دارید که لایق آن هستید.

So I don't know what that means about me.

بنابراین من نمی دانم این در مورد من چه معنایی دارد.

I don't know what that means about my particular life.

من نمی دانم این در مورد زندگی خاص من چه معنایی دارد.

Or even yours.

یا حتی مال شما

But when I look in the mirror, sometimes I think, has my life been good?

اما وقتی در آینه نگاه می کنم، گاهی فکر می کنم آیا زندگی من خوب بوده است؟

And then I look at my reflection and I can see some of the lines on my face.

و سپس به انعکاس خود نگاه می کنم و می توانم برخی از خطوط روی صورتم را ببینم.

And I think, well, I suppose those lines,

و فکر می‌کنم، خوب، فکر می‌کنم آن خطوط،

all the

experiences that I've had, the moments of happiness,

تمام

تجربیاتی که داشته‌ام، لحظات شادی،

and also the moments of unhappiness as well.

و همچنین لحظات ناراحتی.

So what about you?

درمورد شما چطور؟

When was the best time of your life or when is the best

بهترین زمان زندگی شما چه زمانی بوده یا از

time in your experience and your opinion?

نظر تجربه و نظر شما بهترین زمان چه زمانی است؟

We will be talking about that in a few moments.

تا چند لحظه دیگر در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

Can I also say hello?

من هم میتونم سلام کنم؟

Hello to the live chat?

سلام به چت زنده؟

It would not be a live chat without you there.

بدون شما آنجا یک چت زنده نخواهد بود.

Thank you very much for sitting down calmly.

خیلی ممنون که آرام نشستی.

Maybe you have a cup of tea in your hand or maybe a cup of coffee.

شاید یک فنجان چای در دست دارید یا شاید یک فنجان قهوه.

Maybe you are having your breakfast or your lunch

شاید در حال خوردن صبحانه یا ناهار هستید

Or maybe you are taking a break from your work.

یا شاید در حال استراحت از کار خود هستید.

Can I say hello and thanks for joining me.

آیا می توانم سلام و تشکر کنم که به من پیوستید.

Hello.

Also to Vitesse o v Vitesse

سلام.

همچنین به Vitesse o v Vitesse

Beatrice also Luis Mendez

Beatrice همچنین Luis Mendez

and Tomic.

و Tomic.

Maria M.D.

ماریا ام دی

Milan

میلان

Gilou.

Tan Paolo Z C Cat

گیلو.

Tan Paolo Z C Cat

and also Florence Wow.

و همچنین Florence Wow.

And Trung Vo.

و Trung Vo.

All of you arrived at around

همه شما تقریباً

about the same time at exactly 2:00 UK time.

در همان ساعت دقیقاً در ساعت 2:00 به وقت انگلستان رسیدید.

So can I say congratulations to all of you

بنابراین می توانم به همه شما تبریک بگویم

Do you think

آیا فکر

you can see my reaction?

می کنید می توانید واکنش من را ببینید؟

This is genuine.

این اصیل است.

This is a genuine reaction to all of you

این یک واکنش واقعی به ورود همه شما

arriving at the same time.

در یک زمان است.

Not only that, I was feeling quite pleased with myself today

نه تنها این، امروز از خودم کاملاً راضی بودم،

because I actually arrived on time,

زیرا در واقع به موقع رسیدم،

which makes a nice change when you think about it.

که وقتی به آن فکر می‌کنید، تغییر خوبی ایجاد می‌کند.

Nice to see you all here.

خوشحالم که همه شما را اینجا می بینم.

Also, hello to India.

همچنین سلام به هند.

They are Majid.

مجید هستند.

Hello to you as well.

سلام به شما نیز.

We also have Alessandra.

الساندرا هم داریم.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Christina is also here on the live chat.

کریستینا نیز در چت زنده اینجاست.

Hello to everyone and thank you for joining me today.

سلام به همه و ممنون که امروز به من پیوستید.

We are also looking at another subject.

ما همچنین در حال بررسی موضوع دیگری هستیم.

You might say that the subject we are going to talk about today when Mr.

شاید بگویید موضوعی که امروز با آمدن آقای استیو در مورد آن صحبت خواهیم کرد

Steve arrives is a little bit controversial, perhaps.

، شاید کمی بحث برانگیز باشد.

Maybe it is a subject that some people get

شاید موضوعی باشد که بعضی ها

very hot under the collar over.

زیر یقه خیلی داغ می شوند.

If you get hot under the collar, it quite often means

اگر زیر یقه گرم می شوید، اغلب به این معنی است

you become frustrated or excited over that particular thing.

که نسبت به آن چیز خاص ناامید یا هیجان زده می شوید.

You become hot under the collar.

زیر یقه داغ می شوی.

We are looking at words in English that are gender specific they are related to gender.

ما به کلماتی در زبان انگلیسی نگاه می کنیم که مربوط به جنسیت هستند و به جنسیت مربوط می شوند.

You might also be surprised to find out

همچنین ممکن است تعجب کنید اگر بدانید

that there are more words using man

که تعداد کلماتی که از مرد استفاده می‌کنند بیشتر

than there are words that use woman

از کلماتی است که از زن استفاده می‌کنند،

So that is something

بنابراین این چیزی است که

we are going to look at as well today.

ما امروز نیز به بررسی آن خواهیم پرداخت.

As I mentioned, we have Mr.

همانطور که اشاره کردم، آقای

Steve here as well. Steve.

استیو را هم اینجا داریم. استیو

We are both

هر دوی ما در

feeling rather happy this weekend.

این آخر هفته نسبتاً احساس خوشبختی می کنیم.

First of all, we have an extra days holiday.

اول از همه، ما یک روز تعطیلات اضافی داریم.

So tomorrow is a public holiday.

پس فردا تعطیل رسمی است.

So Steve is very excited because he doesn't have to go to work tomorrow.

بنابراین استیو بسیار هیجان زده است زیرا او مجبور نیست فردا سر کار برود.

He is pleased about that.

او از این بابت خوشحال است.

Let's just say and I am also pleased because I can have

فقط بگوییم و من هم راضی هستم زیرا می

a nice rest and relax with Mr.

توانم با آقای استیو استراحت خوبی داشته باشم و استراحت کنم

Steve as well.

.

So that's what we're doing tomorrow.

پس این کاری است که فردا انجام می دهیم.

We have a nice long weekend.

آخر هفته طولانی و خوبی داریم

Another reason why we are happy is, well,

یکی دیگر از دلایل خوشحالی

first of all, we said goodbye to April.

ما این است که خب اول از همه فروردین خداحافظی کردیم.

I'm really pleased about that, to be honest,

راستش من از این بابت خوشحالم،

because let's face it, April was a bit stinky.

زیرا اجازه دهید با آن روبرو شویم، آوریل کمی بدبو بود.

It was a horrible month because we both got COVID.

ماه وحشتناکی بود زیرا هر دوی ما کووید گرفتیم.

Steve got

coronavirus first, and then I caught it from him.

استیو

اول کرونا گرفت و بعد من از او گرفتم.

And so we've both had COVID during April.

و بنابراین هر دوی ما در ماه آوریل مبتلا به کووید بوده ایم.

So we are quite relieved.

بنابراین ما کاملاً راحت هستیم.

We are happy for two reasons.

ما به دو دلیل خوشحالیم.

One, we can say goodbye to April.

یکی، می توانیم با آوریل خداحافظی کنیم.

And the other reason is

و دلیل دیگر این است

we feel much better.

که ما احساس خیلی بهتری داریم.

We went for a walk yesterday.

دیروز رفتیم پیاده روی

But but I did notice when I first started

اما دیروز وقتی برای اولین بار

walking yesterday, I was I was out of breath.

راه رفتن را شروع کردم متوجه شدم، نفسم بند آمده بود.

I was tired.

خسته بودم.

Suddenly, my heart was pounding away like a drum.

ناگهان قلبم مثل طبل به تپش افتاد.

But I was OK after a short time.

اما بعد از مدت کوتاهی خوب شدم.

So I've noticed this.

بنابراین من متوجه این موضوع شده ام.

If you don't have any exercise eyes for a few days.

اگر چند روزی چشم ورزش ندارید.

And I didn't because I was ill in bed.

و من این کار را نکردم زیرا در رختخواب بیمار بودم.

You find sometimes your body takes a while to adjust

گاهی اوقات متوجه می شوید که بدن شما مدتی طول می کشد

to being active again.

تا دوباره فعال شود.

So it was a

پس

strange moment of time yesterday when I realised

دیروز لحظه عجیبی بود که متوجه

that I was slightly unhealthy, maybe

شدم کمی ناسالم هستم، شاید

because I've been unwell for the past two weeks.

به این دلیل که در دو هفته گذشته حالم خوب نبود.

Hello, Rosa.

سلام رزا

Hello, William.

سلام، ویلیام.

Hello, also to

سلام، همچنین به

Marci.

مارسی.

Hello, Marci.

سلام، مارسی.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Hello to my I don't know where you are,

سلام به من نمی دانم شما کجا هستید،

but I'm intrigued to find out.

اما من کنجکاو هستم که بفهمم.

I would like to know where you are.

دوست دارم بدونم کجایی

So when is the best time of your life?

پس بهترین زمان زندگی شما چه زمانی است؟

When is the best period of your life?

بهترین دوره زندگی شما چه زمانی است؟

I have my own theories of when the best time is.

من تئوری های خود را در مورد بهترین زمان دارم.

You might not agree, but that's the reason why

ممکن است موافق نباشید، اما به همین دلیل است که

sharing our experiences is such a good thing, because we can agree on some things

به اشتراک گذاشتن تجربیات ما چیز خوبی است، زیرا فکر می‌کنم ما می‌توانیم در مورد برخی چیزها

and disagree on others, I suppose.

توافق کنیم و در برخی دیگر مخالف باشیم.

Hello, Gulu.

سلام گولو

Who says, Mr. Duncan, you are not old

چه کسی می گوید، آقای دانکن، شما پیرتر

beyond awake.

از بیداری نیستید.

Hello. Beyond Awake.

سلام. فراتر از بیدار.

Nice to see you back as well.

از بازگشت شما نیز خوشحالم.

You are as old as you feel.

شما به اندازه ای که احساس می کنید پیر هستید.

Well, I suppose that's true.

خوب، من فکر می کنم که این درست است.

I sometimes find that the way I feel changes,

من گاهی اوقات متوجه می شوم که احساس من

depending on how I feel in the morning when I wake up.

بسته به احساس من در صبح هنگام بیدار شدن تغییر می کند.

So sometimes I have aches and pains.

بنابراین گاهی اوقات درد و درد دارم.

By the way,

به هر حال،

Steve is complain at the moment

استیو در حال حاضر شاکی است،

because he has some aches and pains.

زیرا او کمی درد دارد.

And I keep saying to him, Mr.

و من مدام به او می گویم، آقای

Steve, you are not young anymore.

استیو، شما دیگر جوان نیستید.

You might get the occasional ache

ممکن است گاه به گاه دچار درد

and pain, especially in the morning.

و درد شوید، به خصوص در صبح.

Hello, Beatrice.

سلام بئاتریس

I totally agree with you, Mr. Duncan.

من کاملا با شما موافقم آقای دانکن.

My best time was in my thirties and forties, but I am living

بهترین دوران من در دهه سی و چهلم بود، اما

another best period in my life right now.

در حال حاضر بهترین دوره زندگی ام را سپری می کنم.

That is good.

خوبه.

Yes, I suppose from my point of view, what I am actually talking about is,

بله، من فکر می کنم از دیدگاه من، آنچه من در واقع در مورد آن صحبت می کنم،

is generally generally.

به طور کلی است.

So I always think of my teenage years as being difficult.

بنابراین من همیشه سال‌های نوجوانی را سخت می‌دانم.

I struggled a lot during my teenage years

من در سال های نوجوانی

for various reasons that I won't go into

به دلایل مختلف سختی زیادی کشیدم که امروز به

here today.

اینجا نمی پردازم.

And then my twenties came along and I suppose my twenties were were learning.

و سپس دهه بیستم فرا رسید و فکر می کنم دهه بیستم در حال یادگیری بود.

I was still learning, I was still adjusting.

هنوز در حال یادگیری بودم، هنوز در حال تطبیق بودم.

I was still learning about myself and the world around me.

هنوز در مورد خودم و دنیای اطرافم یاد می‌گرفتم.

And then my thirties I suppose when my thirties came,

و بعد از آن، فکر می‌کنم وقتی سی سالگی‌ام رسید،

I felt as if I could experience life,

احساس می‌کردم که می‌توانم زندگی را تجربه

I could experience the things that maybe

کنم، می‌توانم چیزهایی را تجربه کنم که شاید

I wanted to to to actually experience for myself.

می‌خواستم برای خودم تجربه کنم.

Things that you read about, things that you see,

چیزهایی که در مورد آنها می خوانید، چیزهایی که می بینید،

and then you think Oh, I would like to try that myself.

و بعد فکر می کنید آه، من دوست دارم خودم آن را امتحان کنم.

I like the look of that.

من ظاهر آن را دوست دارم.

Maybe a country, maybe a place, maybe something

شاید یک کشور، شاید یک مکان، شاید چیزی که

you want to try for yourself.

می خواهید خودتان امتحان کنید.

So your thirties, I always think when you are in your thirties, it is.

بنابراین سی ساله شما، من همیشه فکر می کنم وقتی در سی سالگی هستید، اینطور است.

It is life in front of you

این زندگی پیش روی شماست

ready to be to be explored and experienced.

که آماده کاوش و تجربه شدن است.

I think so, anyway.

به هر حال من اینطور فکر می کنم.

Hello.

سلام.

To Nellie.

Hello, Nellie.

به نلی.

سلام نلی.

The oldest woman in the world

مسن ترین زن

is 118 years old.

جهان 118 سال سن دارد.

So unfortunately, Mr.

بنابراین متاسفانه،

Steve's mother still has a long way to go.

مادر آقای استیو هنوز راه زیادی در پیش دارد.

118 years old.

118 ساله.

And she lives in my city.

و او در شهر من زندگی می کند.

So where you live?

پس کجا زندگی می کنید؟

In the South of France.

در جنوب فرانسه.

So the oldest person in the world, or should I say the oldest woman in the world

بنابراین مسن ترین فرد جهان یا بهتر است بگویم مسن ترین زن

is 118 years old.

جهان 118 سال سن دارد.

It would be interesting to find

جالب است

what that lady

بدانیم که آن خانم

thinks about her life.

در مورد زندگی خود چه فکر می کند.

Maybe, maybe we could ask that same question.

شاید، شاید بتوانیم همین سوال را بپرسیم.

What was the best time of your life?

بهترین دوران زندگی شما چه زمانی بوده است؟

118 year old lady.

خانم 118 ساله

I wish I knew what her name was. What's her name?

کاش میدونستم اسمش چیه اسمش چیه؟

Does she have a name?

آیا او نام دارد؟

Can't you remember it?

یادت نمیاد؟

I hope so.

امیدوارم.

Hello, Michael.

سلام میشل.

Michael Labus says the best time of my life was in my thirties.

مایکل لابوس می گوید بهترین دوران زندگی من در سی سالگی ام بود.

Yes, I think so.

بله، من اینطور فکر می کنم.

I think a lot of people who are over 30

من فکر می کنم بسیاری از افرادی که بالای 30 سال

will probably say that the best time of their life was their thirties.

دارند احتمالاً می گویند که بهترین دوران زندگی آنها سی سالگی بوده است.

Their thirties, because

سی سالگی آنها، زیرا

it is the time when you have experience.

زمانی است که شما تجربه دارید.

Freedom, health, everything.

آزادی، سلامتی، همه چیز.

Everything is is level.

همه چیز در سطح است

And quite often, your your your way of viewing

و اغلب، روش شما برای

the world around you is also quite clear as well.

مشاهده جهان اطراف شما نیز کاملاً واضح است.

If you are lucky, if you are lucky,

اگر خوش شانس هستید، اگر خوش شانس هستید،

yes. I think you are right.

بله. فکر می کنم حق با شماست.

The thirties. Your thirties.

دهه سی. سی سالگی شما

When you are 31, it feels as if you can

وقتی 31 ساله هستید، به نظر می رسد که

actually do a little bit of living.

واقعا می توانید کمی زندگی کنید.

And that's that's what I did.

و این همان کاری است که من انجام دادم.

Hello also to Truong

همچنین به Truong

Truong VO When I was a child,

Truong VO سلام می کنم وقتی بچه بودم

the best time in my life was.

، بهترین دوران زندگی من بود.

Oh, I see.

اوه می فهمم.

When I was a child is the best time of my life because I did not have to think about things.

وقتی بچه بودم بهترین دوران زندگی من بود چون مجبور نبودم به چیزهایی فکر کنم.

I did not have pain and I did not have worry.

درد نداشتم و نگران نبودم.

Yes, I suppose as you

بله، فکر می کنم هر چه

get older, you often think of your childhood more and more.

بزرگتر می شوید، اغلب به دوران کودکی خود بیشتر و بیشتر فکر می کنید.

But the thing I've noticed is quite often

اما چیزی که من متوجه شده ام این است که اغلب

you will view your childhood

شما دوران کودکی خود را

through something I like to call rose coloured glasses.

از طریق چیزی که من دوست دارم آن را عینک های رز رنگی بنامم مشاهده می کنید.

So everything seems seems better than it actually was.

بنابراین به نظر می رسد همه چیز بهتر از آنچه در واقع بود است.

So your perception of your childhood

بنابراین تصور شما از دوران کودکی

sometimes alters or changes.

گاهی تغییر می کند یا تغییر می کند.

Maybe it becomes a little bit to or to positive.

شاید کمی مثبت یا مثبت شود.

Maybe there were bad things that happened in your childhood that you've forgotten about.

شاید اتفاقات بدی در دوران کودکی شما افتاده که فراموش کرده اید.

So sometimes that happens, you see.

بنابراین گاهی اوقات این اتفاق می افتد، می بینید.

But I think, yes, for many people, childhood is a time of learning,

اما من فکر می کنم، بله، برای بسیاری از مردم، دوران کودکی زمان یادگیری،

growing and playing.

رشد و بازی است.

I suppose

فکر می کنم

Hello, Beatrice.

سلام، بئاتریس.

Oh, I see. Yes.

اوه می فهمم. آره.

Apparently the oldest woman in the world was was Japanese.

ظاهرا مسن ترین زن جهان ژاپنی بوده است.

But then, sadly, she died and now the oldest woman in the world is 118.

اما پس از آن، متأسفانه، او درگذشت و اکنون مسن ترین زن جهان 118 سال دارد

So. So when Mr.

. بنابراین. بنابراین وقتی آقای

Steve is talking to his mother tonight, he will have to say, Look, you,

استیو امشب با مادرش صحبت می کند، باید بگوید، ببین،

you are a very long way from being the oldest woman in the world.

تو خیلی تا مسن ترین زن دنیا فاصله داری.

You have to.

You have to hang on a bit longer.

تو باید.

باید کمی بیشتر صبر کنی

Please,

لطفا،

Hello, also, Maria Giovanni La Rosa.

سلام، همچنین ماریا جووانی لا روزا.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

May Day has arrived.

اول ماه مه فرا رسید.

Yes, a lot of people think of Mayday.

بله، بسیاری از مردم به Mayday فکر می کنند.

Mayday is a special day around the world

اردیبهشت ماه به دلایل مختلف یک روز خاص در سراسر جهان

for various reasons.

است.

It is May Day or Labour Day.

روز اول ماه مه یا روز کارگر است.

It is a tradition that is often

این سنتی است که اغلب با فرا

celebrated as spring arrives.

رسیدن بهار جشن گرفته می شود.

So you might say that it is a traditional spring festival.

بنابراین ممکن است بگویید که این یک جشن سنتی بهاری است.

It is also one commemorating workers.

همچنین یکی از کارگران گرامی است.

So depending on where you are in the world

بنابراین بسته به اینکه در کجای جهان هستید

will probably depend on

احتمالاً به

how you are celebrating this particular day.

نحوه جشن گرفتن این روز خاص بستگی دارد.

So quite often we have festivals, we have celebrations here in the U.K.

بنابراین اغلب ما جشنواره‌هایی داریم، جشن‌هایی در اینجا در بریتانیا

We have traditional celebrations as may arise

داریم. ما جشن‌های سنتی داریم که ممکن است پیش بیاید،

because we often think of springtime

زیرا اغلب به بهار فکر می‌کنیم

and then summer is also approaching.

و تابستان نیز نزدیک می‌شود.

So there are lots of festivals that normally take place.

بنابراین تعداد زیادی جشنواره وجود دارد که معمولاً برگزار می شود.

You might also have this particular activity,

شما همچنین ممکن است این فعالیت خاص

the maypole dance.

، رقص میله را داشته باشید.

This is something that is often done

این کاری است که اغلب

in English villages at this time of year.

در روستاهای انگلیسی در این زمان از سال انجام می شود.

And traditionally, you would have you would have young maidens.

و به طور سنتی، شما باید دوشیزگان جوان داشته باشید.

Young maidens would dance around a large pole

دوشیزگان جوان دور یک میله بزرگ می رقصند،

I suppose we don't have to use our imagination

فکر می کنم لازم نیست از تخیل خود

too much to work out what that symbolises.

زیاد استفاده کنیم تا بفهمیم این نماد چیست.

And yes, you all right.

و بله، شما خوب هستید.

That's exactly what it symbolises.

این دقیقاً همان چیزی است که نماد آن است.

It is a fertility festival.

جشنواره باروری است.

So the young maidens will dance around the large pole

پس دوشیزگان جوان دور تیرک بزرگ خواهند

Uh, do I have to say any more than that?

رقصید، آیا باید بیشتر از این بگویم؟

I think that's it really, isn't it?

فکر می کنم واقعا همینطور است، اینطور نیست؟

I think you know what I'm saying.

فکر کنم میدونی چی میگم

So it's all about fertility, everything coming to life.

بنابراین همه چیز در مورد باروری است، همه چیز زنده می شود.

We are wishing for that.

ما این آرزو را داریم.

A good harvest

یک برداشت خوب

So it's all of those things.

پس این همه چیز است.

And of course, as I said, people also commemorate those who are working, who have

و البته، همانطور که گفتم، مردم همچنین از کسانی که در حال کار هستند، کسانی

who have fought for worker's rights in the past.

که در گذشته برای حقوق کارگر مبارزه کرده اند، یاد می کنند.

And there have been many people who have done that.

و افراد زیادی بوده اند که این کار را کرده اند.

We often think of rights and freedom

ما اغلب به حقوق و آزادی

as things that are given, but they are rarely given.

به عنوان چیزهایی فکر می کنیم که داده می شوند، اما به ندرت داده می شوند.

They are rarely handed over freely.

آنها به ندرت آزادانه تحویل داده می شوند.

And if you

look back through history, you will find that all of the things that we take for granted now,

و

اگر در طول تاریخ به گذشته نگاه کنید، متوجه خواهید شد که همه چیزهایی که ما اکنون بدیهی می دانیم،

all of the freedom that we have quite often

تمام آزادی هایی که اغلب داریم

has been taken through

از

struggle or through conflict.

طریق مبارزه یا درگیری گرفته شده است.

So you often find that things that appear

بنابراین اغلب درمی یابید که چیزهایی که

to have been given like freedom

به نظر می رسد مانند آزادی داده شده است،

quite often hasn't been given freely.

اغلب به صورت رایگان داده نشده است.

Quite often it has been fought for

اغلب اوقات برای آن مبارزه شده است،

So you might think of worker's rights

بنابراین ممکن است فکر کنید حقوق کارگر

as being something that has been fought for.

چیزی است که برای آن مبارزه شده است.

It was never given.

هرگز داده نشد.

It was never handed to them.

هرگز به آنها تحویل داده نشد.

So there we go.

بنابراین ما به آنجا برویم.

So that's what's happening today.

بنابراین این چیزی است که امروز اتفاق می افتد.

We have Mr.

چند لحظه دیگر آقای

Steve coming up in a few moments.

استیو را داریم.

When was the best time of your life.

بهترین زمان زندگیت کی بوده

We can carry on talking about that as well.

ما می توانیم در مورد آن نیز صحبت کنیم.

Steve will be with us. We will have a short break.

استیو با ما خواهد بود. استراحت کوتاهی خواهیم داشت.

Whilst Steve prepares himself.

در حالی که استیو خودش را آماده می کند.

I think he needs his diaper changing and then he will be with us.

من فکر می کنم او نیاز به تعویض پوشک خود دارد و بعد با ما خواهد بود.

Live is live can be right after this,

Live is live می تواند درست بعد از این باشد،

which is an excerpt from one of my full English lessons.

که گزیده ای از یکی از درس های کامل انگلیسی من است .

This is full English. 36.

این کامل انگلیسی است. 36.

And then after yes, he is here

و بعد از اینکه بله، او اینجاست به صورت

live in the studio on this super duper May Day.

زنده در استودیو در روز اول ماه مه.

Mr. Steve will be here

آقای استیو اینجا خواهد بود،

ahoy What a strange thing to say at the start of a new lesson.

چه چیز عجیبی است که در شروع یک درس جدید بگویم.

Well, it might seem strange now, but

خب، ممکن است اکنون عجیب به نظر برسد، اما

did you know that after Alexander Graham Bell invented the telephone, he thought that saying

آیا می‌دانستید که پس از اختراع تلفن توسط الکساندر گراهام بل، او فکر می‌کرد که

hello when answering a call would be confusing for the person at the other end of the line?

سلام کردن در هنگام پاسخ دادن به تماس برای شخصی که در انتهای خط قرار دارد گیج‌کننده خواهد بود؟

So he suggested that people say, ahoy, instead.

بنابراین او به مردم پیشنهاد کرد که به جای آن بگویند آهو.

That's a fact.

این یک واقعیت است.

And you can put that in your hat.

و شما می توانید آن را در کلاه خود قرار دهید.

Hi, everyone, and welcome to another full English lesson.

سلام، به همه، و به یک درس کامل انگلیسی دیگر خوش آمدید.

Yes, we are all here together again to share our love of the English language.

بله، ما دوباره اینجا هستیم تا عشق خود را به زبان انگلیسی به اشتراک بگذاریم.

So without any more

بنابراین، بدون هیچ

hanging on the line,

مشکلی،

let's get on with today's full English lesson,

بیایید به درس کامل امروز انگلیسی بپردازیم،

which will start around about now

که تقریباً از همین الان شروع خواهد شد

A man goes to the doctor.

. مردی نزد دکتر می رود.

He says, Doctor, Doctor, I feel like a pair of curtains.

او می گوید: دکتر، دکتر، احساس می کنم یک جفت پرده هستم.

And the doctor replies, Oh, pull yourself together.

و دکتر پاسخ می دهد، اوه، خودت را جمع کن.

There is nothing I enjoy more than having a good laugh.

از هیچ چیز بیشتر از خندیدن لذت نمی برم.

If I find something funny, then it is hard for me to hide my amusement.

اگر چیز خنده‌داری پیدا کنم، برایم سخت است که سرگرمی‌ام را پنهان کنم.

Something funny amuses me.

یک چیز خنده دار مرا سرگرم می کند.

The funny thing is amusing.

چیز خنده دار سرگرم کننده است.

They say that laughter is the best medicine when you are feeling sad.

می گویند خنده بهترین داروست وقتی غمگینی.

And this might very well be true.

و این ممکن است به خوبی درست باشد.

However, saying something you find

با این حال، گفتن چیزی که به نظرتان

funny can sometimes get you into trouble.

خنده دار است، گاهی اوقات شما را به دردسر می اندازد.

Sometimes making a joke about something

گاهی اوقات شوخی کردن در مورد چیزی

can get you into hot water.

می تواند شما را به آب گرم بکشاند.

There are many words relating to jokes

کلمات زیادی در رابطه با شوخی

and humour, such as comedy,

و طنز وجود دارد، مانند کمدی،

which defines anything done for the amusement of others.

که هر کاری را برای سرگرمی دیگران انجام می دهد، تعریف می کند .

A comedy act will perform something funny.

یک بازی کمدی چیزی خنده دار را اجرا می کند.

Then there is clowning or clowning around,

سپس دلقک زدن یا دلقک زدن در اطراف وجود دارد

which describes the act of not being serious

که عمل جدی نبودن را توصیف می کند.

You are playing for laughs.

شما برای خنده بازی می کنید.

You are clowning around

شما در حال دلقک زدن در اطراف

a carnival performer who acts in a ludicrous way

مجری کارناوال هستید که برای سرگرمی تماشاگران به شیوه ای مضحک عمل می کند

for the amusement of an audience is a clown.

، یک دلقک است.

We might describe a person who always acts the fool and never takes anything seriously.

ممکن است فردی را توصیف کنیم که همیشه احمقانه رفتار می کند و هرگز چیزی را جدی نمی گیرد.

As a clown.

به عنوان یک دلقک.

He always

او همیشه

disrupts my lessons by acting the clown in class.

با بازی در نقش دلقک در کلاس درس من را به هم می زند.

We wasted a whole day clowning around with party balloons.

ما یک روز کامل را برای دلقک زدن با بادکنک های مهمانی تلف کردیم.

Another word relating to humour is comedian,

یکی دیگر از واژه های مربوط به طنز کمدین

which is a person who tells amusing stories and jokes for a living.

است که برای امرار معاش داستان ها و جوک های سرگرم کننده تعریف می کند.

Then there is a comedian,

سپس یک کمدین وجود دارد

which is the term used to describe a female comedian.

که اصطلاحی است که برای توصیف یک کمدین زن استفاده می شود.

Although these days the word comedian is often used

اگرچه این روزها کلمه کمدین اغلب

for both male and female comedy performers.

برای مجریان کمدی مرد و زن استفاده می شود.

A joke is a story with a humorous ending.

جوک داستانی با پایان طنز است.

The funny part of a joke is called the punchline or tagline.

قسمت خنده دار یک جوک، پانچ لاین یا تگ لاین نامیده می شود .

It is the climax of a joke or story.

اوج یک شوخی یا داستان است.

Another word that can be used to mean joke is gag.

کلمه دیگری که می توان به معنای شوخی به کار برد گگ است.

You tell a gag, you stand up and tell jokes.

یک گاگ می گویی، بلند می شوی و جوک می گویی.

A person who stands on a stage to tell jokes

به کسی که روی صحنه می ایستد تا جوک بگوید

is called a stand up comedian.

، استندآپ کمدین نامیده می شود.

They perform Stand-Up Comedy.

استند آپ کمدی اجرا می کنند.

Their act is called A Routine,

عمل آنها یک روتین نام دارد

which is a carefully rehearsed comedy performance.

که یک اجرای کمدی با دقت تمرین شده است.

I saw one of the funniest comedy routines ever last night.

دیشب یکی از خنده دارترین برنامه های کمدی رو دیدم.

I'm off to the

من

comedy club tonight to see some new routines

امشب به کلوپ کمدی می روم تا چند برنامه روتین جدید ببینم

If a group of people are performing a short, funny play

اگر گروهی از مردم در حال اجرای یک نمایش کوتاه و خنده دار

with a humorous story, then this is called a sketch.

با داستانی طنز هستند، به این کار می گویند طرح.

If someone is making a joke about a famous person

اگر کسی در مورد یک فرد مشهور

or a well-known organisation such as the government, then this is called

یا یک سازمان معروف مانند دولت شوخی می کند، به این می گویند

satire, lampooning, spoofing,

طنز، لمپن زدن، جعل کردن،

or sending up a well-known celebrity

یا فرستادن یک فرد مشهور

or politician might be on the receiving end of a satirical sketch.

یا سیاستمدار معروف ممکن است در معرض یک طنز باشد. طرح.

The comedy performers are poking fun at the well-known person

مجریان کمدی در حال مسخره کردن شخص شناخته شده

to perform a humorous version of something serious

برای اجرای یک نسخه طنز از چیزی جدی هستند که

can be described as a spoof.

می توان آن را جعل توصیف کرد.

The movie this is Spinal Tap is a spoof of the rock music industry.

فیلم This is Spinal Tap یک جعلی از صنعت موسیقی راک است.

Then there is tongue in cheek humour

سپس زبان در شوخ طبعی وجود دارد

which makes fun of something in an ironic or insincere way.

که چیزی را به شیوه ای کنایه آمیز یا غیرصادقانه مسخره می کند.

The thing being watched seems to have a serious tone,

به نظر می رسد چیزی که تماشا می شود لحن جدی دارد،

but it is not to be taken seriously.

اما نباید آن را جدی گرفت.

It is all done tongue

این همه زبان در گونه انجام می شود

in cheek.

.

It would be fair to say that a joke, which is funny to one person, might not be funny to another.

منصفانه است که بگوییم یک شوخی که برای یک نفر خنده دار است، ممکن است برای دیگری خنده دار نباشد.

It might even be considered by some to be offensive.

حتی ممکن است برخی آن را توهین آمیز تلقی کنند.

Each one of us has a slightly different feeling

هر یک از

when we hear the same joke being performed.

ما با شنیدن اجرای یک جوک، احساس کمی متفاوت داریم.

It all depends on what is being said

همه چیز بستگی به این دارد که چه چیزی گفته می شود

and who is saying it.

و چه کسی آن را می گوید.

I can't believe you find Doug Stanhope funny.

من نمی توانم باور کنم که شما داگ استانهوپ را بامزه می بینید.

He is so rude.

او خیلی بی ادب است.

I don't understand why you dislike Doug Stanhope so much.

من نمی فهمم چرا شما داگ استانهوپ را اینقدر دوست ندارید .

He is hilarious.

او خنده دار است.

This is what we call our sense of humour.

این همان چیزی است که ما به آن حس شوخ طبعی می گوییم.

Some people will laugh at anything whilst others will hardly ever laugh at all.

برخی از مردم به هر چیزی می خندند در حالی که برخی دیگر به سختی می خندند.

It is yet another fascinating piece of the human emotion puzzle

این هم یک قطعه جذاب دیگر از پازل احساسات انسانی است

that makes us all the individuals we are.

که ما را به همه افرادی که هستیم تبدیل می کند.

Do you have a good sense of humour?

آیا شما حس شوخ طبعی دارید؟

What makes you laugh?

چه چیزی باعث خنده شما می شود؟

Do you know any good jokes?

جوک خوب بلدی؟

One of the

یکی از

most frustrating part of living in this modern age

خسته کننده ترین بخش زندگی در این عصر مدرن

must be the amount of information we are expected to read and absorb.

باید میزان اطلاعاتی باشد که انتظار می رود ما بخوانیم و جذب کنیم.

To make matters worse, sometimes this information is written

بدتر از آن، گاهی اوقات این اطلاعات

in such a confusing way that it becomes unintelligible.

به گونه ای گیج کننده نوشته می شود که نامفهوم می شود.

The words used are incomprehensible and perplexing.

کلمات استفاده شده نامفهوم و گیج کننده هستند.

It is hard to grasp what is being explained to you.

درک آنچه برای شما توضیح داده می شود دشوار است.

We call this type of information jargon

ما به این نوع اصطلاحات اطلاعاتی می گوییم

The word jargon means a specific type

واژگان اصطلاحات به معنای نوع خاصی

of terminology that relates to a certain subject.

از اصطلاحات است که به موضوع خاصی مربوط می شود.

Some of the words used in one area of a particular subject

برخی از کلمات مورد استفاده در یک حوزه از یک موضوع خاص را

can be described as jargon.

می توان به عنوان اصطلاحات تخصصی توصیف کرد.

I don't understand this letter I received from my lawyer.

من این نامه ای که از وکیلم دریافت کردم را متوجه نمی شوم.

It's full of legal jargon.

پر از اصطلاحات حقوقی است.

Don't try to blind me with your science jargon.

سعی نکنید با اصطلاحات علمی خود مرا کور کنید.

Just give it to me straight.

فقط مستقیم به من بده

To follow a list of instructions that have been given to

برای پیروی از فهرستی از دستورالعمل هایی که به شما داده شده

you might force you to learn some of the jargon

است، ممکن است شما را مجبور به یادگیری برخی از اصطلاحات

to master how to operate this device.

برای تسلط بر نحوه کار با این دستگاه کنید.

I will need to learn some computer jargon

من باید برخی از اصطلاحات کامپیوتری را یاد بگیرم

the jargon being read isn't fully understood.

که اصطلاحاتی که خوانده می شود به طور کامل درک نشده است.

It is too esoteric.

خیلی باطنی است.

It relates to a specialist field.

به یک رشته تخصصی مربوط می شود.

The thing being read is unintelligible.

چیزی که خوانده می شود نامفهوم است.

It is all gobbledegook.

همش غرقه

It makes no sense.

هیچ معنیای نمیده.

As far as you can tell.

تا جایی که می توانید بگویید.

It's just a load of mumbo jumbo.

این فقط یک بار غم انگیز است.

A letter from your lawyer or doctor might contain lots of jargon.

نامه‌ای از وکیل یا دکتر شما ممکن است حاوی اصطلاحات بسیاری باشد.

An advanced textbook on a particular subject

یک کتاب درسی پیشرفته در مورد یک موضوع خاص

might contain lots of confusing jargon.

ممکن است حاوی بسیاری از اصطلاحات گیج کننده باشد.

The operating instructions of a piece of technology

دستورالعمل های عملیاتی یک تکه فناوری

will almost certainly contain lots of lovely technical jargon.

تقریباً مطمئناً حاوی بسیاری از اصطلاحات فنی دوست داشتنی است.

We will often ask for the information to be simplified

ما اغلب درخواست می‌کنیم که اطلاعات را ساده‌سازی کرده

and explained in plain English that we can easily understand

و به زبان انگلیسی ساده توضیح دهیم که به راحتی می‌توانیم آن را درک کنیم،

Just give it to me straight without all the jargon.

فقط آن‌ها را مستقیماً بدون تمام اصطلاحات تخصصی به من بدهید.

Some might say that the one good thing about jargon is that it

برخی ممکن است بگویند که یک چیز خوب در مورد اصطلاحات این است که

forces us to learn new things and absorb new information.

ما را مجبور به یادگیری چیزهای جدید و جذب اطلاعات جدید می کند.

This might be true, however, in this fast

این ممکن است درست باشد، با این حال، در این

paced age of new information appearing almost on a daily basis,

عصر سریع از اطلاعات جدید که تقریباً به صورت روزانه ظاهر می شوند،

It might be time to lessen

ممکن است زمان آن رسیده باشد

the technical terms, cut down on the gobbledegook,

که اصطلاحات فنی را کاهش دهیم،

lay off the confusing terminology

اصطلاحات گیج کننده را کنار

and ease off the use of jargon.

بگذاریم و استفاده از اصطلاحات را آسان کنیم. .

Please

Hi, we are back and I hope you enjoyed that.

سلام، ما برگشتیم و امیدوارم از آن لذت برده باشید.

That was an excerpt from one of my full English lessons,

این گزیده ای از یکی از درس های کامل انگلیسی من بود،

and there are lots of full English lessons and all sorts of things

و تعداد زیادی درس کامل انگلیسی و انواع چیزها

on my YouTube channel.

در کانال یوتیوب من وجود دارد.

Hmm hmm hmm hmm hmm hmm hmm hmm

هوم هوم هوم هوم هوم هوم هوم هوم

hmm hmm hmm hmm.

Interesting.

جالب هست.

Oh, look at that. Whoa.

اوه، به آن نگاه کنید. اوه

What are you watching, Steve?

چه چیزی را تماشا می کنی، استیو؟

All this junk. What?

این همه آشغال چی؟

Oh, that's OK.

اوه، اشکالی ندارد.

We would.

ما میخواهیم.

We would not watch dirty movies.

ما فیلم های کثیف را تماشا نمی کنیم.

No, we would.

نه، ما این کار را می کنیم.

Definitely not watching anything like that.

قطعاً چنین چیزی را تماشا نمی کنم.

It was all clean. Very, very clean.

همش تمیز بود خیلی خیلی تمیز

That's all I can second Hello, Mr. Steve.

این تمام چیزی است که می توانم به شما سلام کنم، آقای استیو.

Hello, Mr. Duncan. Hello.

سلام آقای دانکن سلام.

Wonderful viewers from across the globe and across the universe.

بینندگان شگفت انگیز از سراسر جهان و سراسر جهان.

I'm sure somebody is watching us right now. Yes.

من مطمئن هستم که کسی در حال حاضر ما را تماشا می کند. آره.

And another part of the galaxy. I wouldn't be surprised.

و بخشی دیگر از کهکشان. من تعجب نمی کنم.

Maybe a thousand years from now, after.

شاید هزار سال بعد، بعد.

After the earth has disappeared.

پس از ناپدید شدن زمین

It's just a piece

این فقط یک

of coal floating in space.

تکه زغال است که در فضا شناور است.

There will be signals, signals

سیگنال‌هایی وجود خواهد داشت، سیگنال‌هایی

flying through the universe, and it will be yes, there might be some intelligent life

که در جهان به پرواز در می‌آیند، و بله ، ممکن است کمی حیات هوشمند

on other planets, and we might be the first thing that they see.

در سیارات دیگر وجود داشته باشد، و ممکن است ما اولین چیزی باشیم که آنها می‌بینند.

Well, Mr.

خوب، آقای

Jenkins, that was interesting you should say that, because

جنکینز، جالب بود، باید بگویید، زیرا

the Hubble spaceship of Hubble telescope,

سفینه فضایی هابل تلسکوپ هابل،

like rather has discovered this the furthest galaxy.

این دورترین کهکشان را کشف کرده است.

It's something like 13 billion light years away.

چیزی حدود 13 میلیارد سال نوری از ما فاصله دارد.

It's a long way.

راه درازی است.

It's a long way.

راه درازی است.

So, you know, one day

خب میدونی یه

we will be I don't know, are we being broadcast?

روزی میشیم نمی دونم پخش می شیم؟

You know, is it going that way, Mr.

آیا می دانید، آقای دانکن، از طریق امواج رادیویی، آیا این مسیر پیش می رود

Duncan, through radio waves?

؟

Well, you need to be ready to be broadcast via radio waves.

خوب، شما باید برای پخش از طریق امواج رادیویی آماده باشید.

No, no, because because we're going out in all different ways.

نه، نه، چون ما به طرق مختلف بیرون می رویم.

Some people are broadcasting us.

یک عده ما را پخش می کنند.

There are mobile phones that are picking up the signals.

تلفن های همراهی هستند که سیگنال ها را دریافت می کنند.

All of these things are flying around.

همه این چیزها در حال پرواز هستند.

And eventually they might they might end up

و در نهایت ممکن است آنها

on Uranus.

به اورانوس ختم شوند.

You never know.

شما هرگز نمی دانید.

You're never going to the moon again. Mr. Duncan.

دیگر هرگز به ماه نخواهی رفت. آقای دانکن

You know, when I wasn't going to use that word, but there you go.

می دانی، زمانی که قرار نبود از آن کلمه استفاده کنم، اما تو برو.

Well, but if anyone's been watching the news.

خوب، اما اگر کسی اخبار را تماشا کرده باشد.

But you probably people don't know know.

اما شما احتمالا مردم نمی دانید.

Everyone knows I'll do that anyway.

همه می دانند که به هر حال این کار را خواهم کرد.

I'm not I'm not going to dwell on that, Steve, for various reasons.

استیو، به دلایل مختلف، نمی‌خواهم در مورد آن صحبت کنم .

That was just a light joke. You say.

این فقط یک شوخی سبک بود. شما بگو.

Well, OK, that's that's demolished that.

خوب، اوکی، همین که خراب شده است.

But apparently we're going to Uranus.

اما ظاهرا ما به اورانوس می رویم.

Have you heard this?

آیا این را شنیده اید؟

Apparently, we're sending a big probe and it's going to go all the way to Uranus.

ظاهراً ما یک کاوشگر بزرگ می فرستیم و تا اورانوس می رود.

It's going to take lots of photographs. It's true.

قرار است عکس های زیادی بگیرد. درسته.

The doctor does that to most men, men that are around 40.

دکتر این کار را با اکثر مردان انجام می دهد، مردانی که حدود 40 سال دارند.

No, I mean, tens of pro Uranus.

نه، منظورم ده ها طرفدار اورانوس است.

No, I'm not joking.

نه، شوخی نمی کنم.

Well, I was joking. Oh, OK.

خب شوخی کردم آهان باشه.

But yes, apparently about ten years from now, they're going to send a probe.

اما بله، ظاهراً حدود ده سال بعد، آنها قرار است یک کاوشگر بفرستند.

It's going to explore all of the moons of Uranus.

قرار است تمام قمرهای اورانوس را کاوش کند.

Why not?

So you might have lots of little things floating around Uranus

چرا که نه؟

بنابراین ممکن است شما چیزهای کوچک زیادی در اطراف اورانوس شناور داشته باشید

and they're going to take some very close

و آنها عکس های بسیار نزدیکی

photographs of them.

از آنها بگیرند.

But before you get too excited,

اما قبل از اینکه خیلی هیجان زده شوید،

apparently it's not going to reach there.

ظاهراً قرار نیست به آنجا برسید.

Until around 20, 44.

تا حدود 20، 44.

So we do have a little wait.

بنابراین ما باید کمی صبر کنیم.

20, 44.

20، 44.

I'll be, I'll be right into my eighties then. Hmm.

من خواهم شد، من دقیقاً به هشتاد سالگی خواهم رسید. هوم

20, 44.

20، 44.

Blimey, I should be

بلیمی، باید

back.

I won't say how old I am, but I shall be in my eighties.

برگردم.

نمی گویم چند سال دارم، اما در هشتاد سالگی خواهم بود.

But will you be the oldest person on the planet because we were talking about this

اما آیا شما مسن ترین فرد روی کره زمین خواهید بود زیرا

a few moments ago, we're talking about life today,

چند لحظه پیش در مورد این صحبت می کردیم، ما در مورد زندگی امروز صحبت می کنیم

the best time of your life.

، بهترین زمان زندگی شما.

So you don't have to be older to answer this question, maybe from your own perception

بنابراین لازم نیست برای پاسخ به این سوال بزرگتر باشید، شاید از روی برداشت خودتان

of life from, from looking at other people around you.

از زندگی، از نگاه به اطرافیانتان.

So we were talking earlier about when is the best time

بنابراین ما قبلاً در مورد اینکه بهترین زمان یا بهترین دوره زندگی شما چه زمانی است صحبت می کردیم

or the best period of your life.

.

And I think it's an interesting question because a lot of people

و من فکر می کنم این یک سوال جالب است زیرا بسیاری از افراد

might have different opinions.

ممکن است نظرات متفاوتی داشته باشند.

So what are the best years of your life?

پس بهترین سال های زندگی شما چه سال هایی است؟

So let's ask Mr. Steve.

پس بیایید از آقای استیو بپرسیم.

I said earlier, I did mention mine earlier.

قبلاً گفتم، قبلاً به مال خودم اشاره کردم.

I think my thirties and my forties

فکر می کنم سی و چهل سالگی

were the best period of my life.

بهترین دوران زندگی ام بود.

So that's looking back because those years have already gone.

بنابراین این نگاه به گذشته است زیرا آن سال ها قبلاً گذشته است.

You see, I've spent them.

می بینید، من آنها را خرج کرده ام.

They they will not be refunded.

آنها به آنها مسترد نخواهد شد.

I will not get a second chance.

من فرصت دومی پیدا نمی کنم.

So what about you, Mr.

پس آقای

Steve, the best years of your life?

استیو، بهترین سالهای زندگیتان چطور؟

Well, I'm hoping they're yet to come of.

خوب، من امیدوارم که آنها هنوز وارد شده اند.

Did you hoping the best years of my life are yet to come?

آیا امیدوار بودید بهترین سالهای زندگی من هنوز در راه باشد؟

OK, Christine, as I said, interestingly enough, had I, Christina,

خوب، کریستین، همانطور که گفتم، به اندازه کافی جالب است که من کریستینا

that she thinks that the best days of our life

، او فکر می کند که بهترین روزهای زندگی ما بوده

and now I think it was Christina that said that. OK,

و حالا فکر می کنم این کریستینا بود که این را گفت. خوب،

so yes.

I mean, yeah, I mean, you can the thing is, if you talk about your past

پس بله.

منظورم این است که، بله، منظورم این است که شما می توانید، نکته این است که اگر در مورد سال های گذشته تان صحبت کنید

years has been the best years, then

بهترین سال ها بوده است، پس

you know, what have you got to look forward to? Oh, no.

می دانید، منتظر چه چیزی هستید؟ وای نه.

But it's to it's just from looking back at all of the years that you've had.

اما دلیلش این است که به تمام سال‌هایی که پشت سر گذاشته‌اید نگاه کنید.

So from your twenties, your thirties and forties.

پس از بیست سالگی، سی و چهل سالگی.

And so there will be a best decade.

و بنابراین بهترین دهه وجود خواهد داشت.

So I think my thirties and forties.

بنابراین فکر می کنم دهه سی و چهلم.

So I'm not saying the rest of my life is going to be really crappy.

بنابراین نمی گویم بقیه زندگی من واقعاً تلخ خواهد بود.

I'm just saying looking back, there is a perception quite often of

من فقط می گویم که به گذشته نگاه می کنم، اغلب این تصور وجود دارد که به

of having a better experience of life

because of certain situations or certain reason.

دلیل موقعیت های خاص یا دلایل خاصی، تجربه بهتری از زندگی داشته باشید.

You've got nice memories. Yeah.

شما خاطرات خوبی دارید آره

It was Magdalena that said that now was the best

این ماگدالنا بود که گفت اکنون بهترین

period of their life. So.

دوره زندگی آنهاست. بنابراین.

Yes, but I do I've got this.

بله، اما من این را دارم.

I'm hoping

that the best years of my life, I've yet to come this well,

امیدوارم بهترین سال‌های زندگی‌ام، هنوز به این خوبی نرسیده‌ام،

that I'm going to do something and achieve greater things in the future.

که قرار است کاری انجام دهم و در آینده به چیزهای بزرگ‌تری برسم.

But, you know, but it's not just against me now.

اما، می دانید، اما اکنون فقط علیه من نیست.

Yes, well, this is it.

بله، خوب، همین است.

You might be hoping and hoping, and then suddenly you're dead.

ممکن است امیدوار و امیدوار باشید و ناگهان بمیرید.

Well, it's no good hoping.

خوب، این امید خوبی نیست.

You've got to make plans, haven't you?

شما باید برنامه ریزی کنید، اینطور نیست؟

Yeah, if you want to achieve something in life, then it's no good wishing and hoping.

بله، اگر می خواهید در زندگی به چیزی برسید، پس این آرزو و امید خوبی نیست.

No, you've got to actually make some concrete plans. Yes.

نه، شما باید واقعاً چند برنامه مشخص بسازید . آره.

And this. This brings me back to what I said earlier.

و این. این من را به آنچه قبلاً گفتم برمی گرداند.

I think when you are in your thirties, you are more likely to do things

من فکر می‌کنم وقتی در سی سالگی هستید، به احتمال زیاد کارهایی را انجام می‌دهید

that are adventurous or maybe things that might frighten you.

که ماجراجویی یا شاید کارهایی که ممکن است شما را بترساند.

So you will you are more prepared to take risks when you are younger.

بنابراین در جوانی آمادگی بیشتری برای ریسک کردن دارید.

And I think in your thirties, that is the period of time when you are more likely

و من فکر می کنم در سی سالگی، این دوره زمانی است که

to do things that might be risky or dangerous.

احتمال انجام کارهایی که ممکن است خطرناک یا خطرناک باشد بیشتر است.

You seem you seem fearless

به نظر می رسد نترس

you seem to have no worry about the consequences of things

به نظر می رسد و به نظر می رسد نگران عواقب چیزها

because you've learnt a lot about life, you've learnt a lot about yourself.

نیستید زیرا چیزهای زیادی در مورد زندگی یاد گرفته اید، چیزهای زیادی در مورد خودتان یاد گرفته اید.

And now you want to go out and explore the world and learn these things

و حالا می خواهید بیرون بروید و دنیا را کشف کنید و این چیزها

for yourself, experience these things.

را خودتان یاد بگیرید، این چیزها را تجربه کنید.

So I think your thirties, your thirties are the best well Lewis agrees with you.

بنابراین فکر می‌کنم سی سالگی‌تان، سی سالگی‌تان بهترین خوبی است که لوئیس با شما موافق است.

He says the best years were between 25 and 40. Hmm.

او می گوید بهترین سال ها بین 25 تا 40 بوده است.

But it's always marvellous to be alive. Yes.

اما همیشه زنده بودن شگفت انگیز است. آره.

So that's a positive attitude.

پس این یک نگرش مثبت است.

It is always good to be alive.

همیشه زنده بودن خوبه

It's always good to be alive.

همیشه زنده بودن خوبه

But yes, I do like to think that I've got things

اما بله، من دوست دارم فکر کنم

that I'm going to achieve in the future,

که چیزهایی دارم که در آینده به آنها دست

you know, like owning a Ford Mustang, for example,

خواهم یافت، مثلاً داشتن یک فورد موستانگ،

that will give me pleasure in the future

که در آینده به من لذت می‌دهد

and will give me a sense of achievement because I think that's what gives you satisfaction.

و به من می‌دهد. احساس موفقیت چون فکر می کنم این چیزی است که به شما رضایت می دهد.

Looking back, is what you've achieved in life.

نگاه کردن به گذشته، چیزی است که در زندگی به دست آورده اید.

Have you made the most of your talents your abilities, things like that?

آیا از توانایی های خود نهایت استفاده را کرده اید، از این قبیل چیزها؟

You know, I

می‌دانی،

don't know if I've ever I've wasted my time in my life

نمی‌دانم که آیا تا به حال وقتم را در زندگی‌ام تلف کرده‌ام که اگر نتوانم کاری انجام

that would that would, I think, cause me

دهم،

distress in later years if I couldn't do anything.

در سال‌های بعد باعث ناراحتی من می‌شود.

And I look back and thought, well, you know, regret regret

و من به گذشته نگاه کردم و فکر کردم، خوب، می دانید، پشیمانی

is probably what you want to try and avoid.

پشیمانی احتمالاً چیزی است که می خواهید سعی کنید و از آن اجتناب کنید.

You might end up regretting something, but you have to make sure

ممکن است در نهایت از چیزی پشیمان شوید، اما باید مطمئن شوید

the list of regrets is short.

که لیست پشیمانی ها کوتاه است.

So this is what I see.

پس این چیزی است که من می بینم.

So this is how I see it.

بنابراین من آن را اینگونه می بینم.

Steve, we have your twenties, your twenties.

استیو، ما بیست و بیست سالگی تو داریم.

I always see that as your learning period, because you're still adjusting.

من همیشه آن را به عنوان دوره یادگیری شما می بینم، زیرا شما هنوز در حال تنظیم هستید.

You're finding out about yourself.

داری در مورد خودت میفهمی

Your teenage years are sort of everything.

سال های نوجوانی شما همه چیز است.

It's all coming at you, at the same time.

همه چیز در همان زمان به سمت شما می آید.

But in your twenties, I think you can start to

اما در بیست سالگی، فکر می‌کنم می‌توانی

to see the reality, the real picture.

واقعیت، تصویر واقعی را ببینی.

So you are learning about yourself and life in general.

بنابراین شما در مورد خود و زندگی به طور کلی یاد می گیرید.

And then in your thirties, I see this is the living period, which sounds strange.

و بعد در سی سالگی می بینم که این دوره زندگی است که عجیب به نظر می رسد.

So I'm not saying that you are alive during your thirties.

بنابراین من نمی گویم که شما در سی سالگی زنده هستید.

What I'm saying is you are getting a lot of experience of other things and that's what we did.

چیزی که من می گویم این است که شما در مورد چیزهای دیگر تجربه زیادی کسب می کنید و این کاری است که ما انجام دادیم.

So I always think of our thirties.

بنابراین من همیشه به سی سالگی خود فکر می کنم.

Steve as, as us travelling to different countries

استیو به عنوان، همانطور که ما به کشورهای مختلف

and around the world and finding out about other things.

و در سراسر جهان سفر می کنیم و چیزهای دیگری را می یابیم.

So we were, we were quite adventurous I think in our thirties we,

بنابراین، ما کاملاً ماجراجو بودیم، فکر می‌کنم در سی دهه‌مان،

we did things that we would never do now

کارهایی انجام دادیم که هرگز

legal of course they're legal things not, not a legal, legal,

قانونی انجام نمی‌دادیم، البته آنها کارهای قانونی هستند، نه قانونی، قانونی،

but things that we wouldn't do now just jumping on an aeroplane

اما کارهایی که اکنون انجام نمی‌دهیم. پریدن از هواپیما

and going to a country that we'd never been to before, just without even thinking about it.

و رفتن به کشوری که قبلاً هرگز به آنجا نرفته بودیم ، بدون اینکه حتی به آن فکر کنیم.

But now we would be worried.

اما حالا ما نگران خواهیم بود.

Oh, oh, oh, it's so long ago.

اوه، اوه، اوه، خیلی وقت پیش است.

It's such a long way.

این خیلی راه طولانی است.

I have to sit on the plane with all of those people

من باید با همه آن افراد در هواپیما بنشینم

and then your thought is come along

و بعد فکر شما فرا می رسد

and that is your working period.

و آن دوره کار شماست.

So by then

بنابراین تا آن زمان

you've established yourself,

خود را تثبیت

you've got a job, you've only got some sort of stability in your career.

کرده اید، شغلی پیدا کرده اید، فقط نوعی ثبات در حرفه خود دارید.

So that's your working period I will ask you what you think of this in the moment

پس این دوره کاری شماست، من از شما می‌پرسم در لحظه‌ای

that worry and your fifties is your establishing, is this what this is what you think?

که نگرانی و دهه‌ی پنجاه شما تأسیس شماست ، درباره این موضوع چه فکر می‌کنید، آیا این همان چیزی است که شما فکر می‌کنید؟

Is it?

آیا این است؟

Well, yes. Well, this is not well, this is your opinion.

خب بله. خوب این خوب نیست، این نظر شماست.

Yeah, it's just from my own experience.

بله، این فقط از تجربه خودم است.

So you're establishing time, so you're establishing yourself.

بنابراین شما در حال ایجاد زمان هستید، بنابراین خود را تثبیت می کنید.

Maybe you are moving to a new house.

شاید در حال نقل مکان به یک خانه جدید هستید.

Maybe it's the house that you are going to spend the rest of your life at.

شاید این خانه ای است که قرار است بقیه عمر خود را در آن بگذرانید.

So you are setting down your roots

بنابراین وقتی در پنجاه سالگی هستید ریشه های خود را مشخص

when you are in your fifties and then of course after that,

می کنید و البته بعد از آن،

I haven't reached that one yet.

من هنوز به آن یکی نرسیده ام.

I am not in my sixties,

من دهه شصتی نیستم،

but I would say that your sixties is your time for enjoying life.

اما می‌توانم بگویم دهه شصتی شما زمان لذت بردن از زندگی است.

So I think that is how it works from my own point of view.

بنابراین فکر می‌کنم از دیدگاه من اینگونه عمل می‌کند.

So what do you think and what do you think?

پس شما چه فکر می کنید و چه فکر می کنید؟

Well, it's it's very different

خوب، این برای مردم بسیار متفاوت است

for people, couples maybe who are wanting to build a family

، زوج‌هایی که شاید می‌خواهند خانواده‌ای

that would skew things slightly.

بسازند که اوضاع را کمی تغییر دهد.

But yes, each decade you can divide it up into decades

اما بله، هر دهه می‌توانید آن را به دهه‌ها تقسیم کنید

and establishing a career

و شغلی را ایجاد کنید،

and then but then of course, life events come along

اما پس از آن قطعاً رویدادهای زندگی پیش می‌آیند

which can throw you off course. Yes.

که می‌توانند شما را از مسیر خارج کنند. آره.

But you know, I'm not seeing my sixties as a period, too.

اما می دانید، من هم دهه شصتی ام را دوره نمی بینم.

And I think you've got to try and enjoy your life all the way through.

و من فکر می کنم شما باید تلاش کنید و از زندگی خود در تمام طول مسیر لذت ببرید.

I mean, so I know what you're saying.

یعنی میدونم چی میگی

You sort of you've worked all your life and then you've maybe saved up for your retirement

شما به نوعی تمام زندگی خود را کار کرده اید و سپس ممکن است برای بازنشستگی خود پس انداز کرده باشید

and then you retire and then you can enjoy your retirement period. Yes.

و سپس بازنشسته شوید و سپس می توانید از دوران بازنشستگی خود لذت ببرید. آره.

Which is you do sort of 60, 65 onwards.

این است که شما مرتب سازی بر 60، 65 به بعد.

So yes, you should in theory build up enough capital

بنابراین بله، در تئوری باید سرمایه کافی ایجاد کنید تا

so that you can enjoy your retirement

بتوانید از دوران بازنشستگی خود لذت ببرید

without having to worry about bills and where the next meal is coming from.

بدون اینکه نگران قبض ها باشید و وعده غذایی بعدی از کجا می آید.

Yeah.

آره

Which is why it's always important if you can, I think to save

به همین دلیل است که اگر می توانید همیشه مهم است ، فکر می کنم

a percentage of your wages, your in life.

درصدی از دستمزد خود را در زندگی پس انداز کنید.

I'm not really talking about money anyway.

به هر حال من واقعاً در مورد پول صحبت نمی کنم.

I'm many years in those things anyways.

به هر حال من سالها در آن چیزها هستم.

Well, I was just yeah, we don't just making a point about your retirement.

خوب، من فقط بله، ما فقط در مورد بازنشستگی شما صحبت نمی کنیم.

You need enough money to be able to because if you're not working anymore,

شما به پول کافی نیاز دارید تا بتوانید، زیرا اگر دیگر کار نکنید

then if you haven't got an income coming in,

، پس اگر درآمدی نداشته باشید،

then it's going to be a very hard life.

زندگی بسیار سختی خواهید داشت.

Yeah. Retirement.

آره بازنشستگی.

Yeah.

آره

If you haven't built up some savings or a pension or something along the way and of course moving

اگر مقداری پس‌انداز یا مستمری یا چیزی در طول مسیر ایجاد نکرده‌اید و البته به سمت

forward, it's probably going to be very difficult for people

جلو حرکت نکرده‌اید، اگر بخواهید به حقوق بازنشستگی دولتی تکیه کنید، احتمالاً برای مردم بسیار دشوار خواهد بود

if you're going to rely on state pensions.

.

OK, so from me falling in real terms.

خوب، پس از سقوط من در شرایط واقعی.

OK, Steve.

باشه، استیو.

So yes, this has nothing to do with the subject.

پس بله، این ربطی به موضوع ندارد.

I think your teenage teenage years is when will you have fun and enjoy yourself?

فکر می‌کنم سال‌های نوجوانی شما چه زمانی است که خوش بگذرانید و لذت ببرید؟

Then you get you get more responsibilities, you get older,

سپس مسئولیت های بیشتری بر عهده می گیرید، پیرتر می شوید،

job, family, that sort of thing.

شغل، خانواده و این چیزها.

I mean, if you're in your thirties, in your twenties and thirties and you've got children, a lot of people,

منظورم این است که اگر شما در دهه سی، بیست و سی سالگی خود هستید و بچه دارید، بسیاری از مردم،

you know, have children, their thirties, they probably they're building a family.

می دانید، بچه دارند، سی ساله هستند، احتمالاً آنها در حال تشکیل خانواده هستند.

So I'd add that in.

بنابراین من این را اضافه می کنم.

Yes, but that that would be the thing that they are doing.

بله، اما این همان کاری است که آنها انجام می دهند.

That's the exploration of their life in their thirties is raising a family,

این اکتشاف زندگی آنها در سی سالگی است، تشکیل خانواده،

finding out all of those those ways of doing it.

پیدا کردن همه آن راه‌ها برای انجام آن.

And of course they can still have adventure.

و البته آنها هنوز هم می توانند ماجراجویی داشته باشند.

Families can still have adventures.

خانواده ها هنوز هم می توانند ماجراجویی داشته باشند.

I'm pretty sure, I'm sure if you were in your thirties

من کاملا مطمئن هستم، من مطمئن هستم که اگر شما در سی سالگی خود

and you are raising your family you can still have adventure and excitement.

بودید و خانواده خود را بزرگ می کنید، هنوز هم می توانید ماجراجویی و هیجان داشته باشید.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

So it's not necessarily just about people

بنابراین لزوماً فقط مربوط به افرادی نیست

who are single or don't have children.

که مجرد هستند یا بچه ندارند.

I think everyone everyone has that same opportunity

من فکر می‌کنم همه افراد همین فرصت را دارند

or maybe that same outlook either looking forward or looking back

یا شاید همین دیدگاه را دارند، یا به آینده نگاه می‌کنند یا به گذشته نگاه می‌کنند،

so we are looking back now.

بنابراین ما اکنون به عقب نگاه می‌کنیم.

I do find it's a bit like driving along the road, isn't it, Steve?

من متوجه شدم که کمی شبیه رانندگی در جاده است، اینطور نیست، استیو؟

I find more more of my time now looking in the

اکنون بیشتر وقتم را

in the rear view mirror and it has a bit negative message.

در آینه دید عقب نگاه می کنم و پیام کمی منفی دارد.

But you do.

But I think you do.

اما شما انجام می دهید.

اما من فکر می کنم شما انجام دهید.

You reflect on your life because there's a road behind you.

شما به زندگی خود فکر می کنید زیرا یک جاده پشت سر شما وجود دارد.

But then but then also you have to remember to keep your hand

اما پس از آن باید به یاد داشته باشید که دست خود را روی فرمان نگه دارید

on the steering wheel and look ahead at the road in front of you as well.

و به جاده روبروی خود نیز نگاه کنید.

So I think that's the secret.

بنابراین من فکر می کنم این راز است.

It really is. Yes.

واقعا هست. آره.

And as

و همانطور که

Christine has pointed out, of course, you never know.

کریستین اشاره کرده است، البته، شما هرگز نمی دانید.

There are lots of people who have, for various reasons, have to start their lives all over again.

افراد زیادی هستند که به دلایل مختلف مجبورند زندگی خود را از نو شروع کنند.

So this sort of pattern that you think what happens in your twenties, thirties, forties,

بنابراین این نوع الگو که فکر می کنید در دهه بیست، سی، چهل سالگی شما اتفاق می افتد،

can be completely disrupted by, you know, events.

می تواند به طور کامل توسط رویدادها مختل شود.

Yes, the unexpected the unexpected event,

بله، غیرمنتظره رویداد غیرمنتظره، به

which means you might have to start all over again.

این معنی که ممکن است مجبور شوید همه چیز را دوباره شروع کنید.

You know, you might lose your job, your house.

می دانی، ممکن است شغلت، خانه ات را از دست بدهی.

There could be a conflict in your country.

ممکن است در کشور شما درگیری وجود داشته باشد.

You know, we won't know what's going on at the moment.

می دانید، ما در حال حاضر نمی دانیم چه خبر است.

Anything can happen to you.

هر اتفاقی ممکن است برای شما بیفتد.

You might have to literally go.

شاید مجبور شوید به معنای واقعی کلمه بروید.

You might lose everything and have to start again.

ممکن است همه چیز را از دست بدهید و مجبور شوید دوباره شروع کنید.

I mean, this is your partner might leave.

منظورم این است که شریک شما ممکن است ترک کند.

You might run off.

ممکنه فرار کنی

Yeah. Might die.

آره ممکنه بمیره

But anything could happen.

اما هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد.

Yeah. So there are unexpected things.

آره بنابراین چیزهای غیر منتظره ای وجود دارد.

And I suppose also in that respect,

و فکر می‌کنم از این نظر،

looking at those periods of your life,

با نگاهی به آن دوره‌های زندگی‌تان،

I think it's easier to cope with those things when you are younger than when you are older,

فکر می‌کنم وقتی جوان‌تر هستید کنار آمدن با آن چیزها آسان‌تر از زمانی است که بزرگ‌تر هستید،

because I think you tend to hold onto these things more and more as you get older.

زیرا فکر می‌کنم شما تمایل دارید که این چیزها را بیشتر و بیشتر حفظ کنید. مسن تر.

I think you definitely take less risks as you get older.

من فکر می کنم با افزایش سن قطعا کمتر ریسک می کنید.

I know, I do.

می دانم، می دانم.

I remember when I was in my twenties, I wouldn't think twice about going out

یادم می‌آید وقتی در دهه بیستم بودم، دوبار به بیرون رفتن

and buying a new car, borrowing some money to get it.

و خرید یک ماشین جدید فکر نمی‌کردم و برای تهیه آن مقداری پول قرض نمی‌کردم.

And then, you know, I change it and in six months or another year get another one borrowed.

و سپس، می دانید، من آن را تغییر می دهم و ظرف شش ماه یا یک سال دیگر یکی دیگر را قرض می کنم.

Someone but you know,

کسی که می دانید،

I wouldn't think twice about changing my job.

من دوبار به تغییر شغلم فکر نمی کنم.

Oh, I don't like this job.

اوه، من این کار را دوست ندارم.

I just get another job somewhere else. Let's just apply.

من فقط جای دیگری شغل دیگری پیدا می کنم. فقط اپلای کنیم

And because when you're in your twenties, I don't know what you do, you know, you just seem more positive.

و چون وقتی در بیست سالگی هستید، نمی دانم چه کار می کنید، می دانید، فقط مثبت تر به نظر می رسید.

But I mean, the thought now of looking for a new job

اما منظورم این است که فکر این که اکنون

after 25 years doing the same job,

بعد از 25 سال انجام همان کار به دنبال شغل جدید

you know, fills me with horror, need to go on a training course again

بگردم، من را پر از وحشت می کند، باید دوباره در یک دوره آموزشی

and having to go through interviews.

بروم و باید مصاحبه انجام دهم.

And I, you know, and I think a lot of people stay in their jobs

و من، می دانید، و فکر می کنم بسیاری از مردم در شغل خود باقی می مانند،

even if they don't like them when they get older because they just can't face this,

حتی اگر آنها را دوست نداشته باشند، زیرا آنها نمی توانند با این موضوع روبرو شوند،

you know, it seems like more of a hassle to change the job than it is to leave.

می دانید، به نظر می رسد که تغییر کردن یک دردسر بیشتر است. کار از ترک آن است.

Well, that's the thing.

خب، موضوع همین است.

It's the position.

این موقعیت است.

I mean, well, it's fear.

یعنی خب این ترس است.

That's it's the one thing that grows

این تنها چیزی است که با افزایش سن

as you get older is, is your

رشد می کند،

fear of change, your fear of doing something different.

ترس شما از تغییر است، ترس شما از انجام کاری متفاوت.

And again, what you do in your thirties

و باز هم، کاری که شما در سی سالگی انجام می دهید

and what you do in your fifties or sixties

و کاری که در پنجاه یا شصت سالگی انجام

is different, is different.

می دهید متفاوت است، متفاوت است.

It is you can't escape that.

این است که شما نمی توانید از آن فرار کنید.

I think that is that is almost the lesson that everyone learns

فکر می‌کنم این تقریباً درسی است که همه می‌آموزند،

I would say that's the biggest change I've noticed, but it's not necessarily bad

می‌توانم بگویم این بزرگترین تغییری است که متوجه شده‌ام، اما لزوماً بد

or depressing or negative.

یا افسرده‌کننده یا منفی نیست.

So I think that is that is really the lesson that I would take away from this

بنابراین فکر می‌کنم این واقعاً درسی است که امروز از این موضوع می‌گیرم

today is it isn't necessarily a bad thing.

این است که لزوماً چیز بدی نیست.

And sometimes you do have to push yourself.

و گاهی اوقات باید به خودتان فشار بیاورید.

You have to take those little risks.

شما باید آن ریسک های کوچک را بپذیرید.

You have to go outside.

باید بری بیرون

You have to book a holiday to a place you've never been.

شما باید تعطیلات را در جایی رزرو کنید که هرگز نرفته اید.

You have to go to a social event

باید به یک رویداد اجتماعی بروید

and say maybe you will meet some some great people.

و بگویید شاید با افراد بزرگی آشنا شوید.

Well, that's the thing about holidays.

خوب، این موضوع در مورد تعطیلات است.

We end up going to the same place every you know, every time because we

ما در نهایت به همان مکان می رویم که شما می دانید، هر بار چون

we do you know, we're not adventurous enough anymore.

ما می دانیم، دیگر به اندازه کافی ماجراجو نیستیم.

We go back to, you know, like Verne, we in Wales, God knows how many times because we're safe.

ما برمی گردیم، می دانید، مانند ورن، ما در ولز، خدا می داند چند بار چون در امان هستیم.

We know it all.

ما همه چیز را می دانیم.

We all know people like that.

همه ما چنین افرادی را می شناسیم.

They go to the same holiday resort every year because you get to a point where, I mean,

آنها هر سال به همان استراحتگاه تعطیلات می روند زیرا به نقطه ای می رسی که منظورم این است

you enjoy it, but it's not necessarily a bad thing, but it becomes routine.

که از آن لذت می بری، اما لزوماً چیز بدی نیست، اما تبدیل به یک روتین می شود.

Yeah. Yeah.

آره آره

But I remember the one time I remember

اما یک بار را به یاد می آورم

when we literally we didn't have our suitcases packed.

که به معنای واقعی کلمه چمدان هایمان را بسته بندی نکرده بودیم.

We had nothing packed.

ما چیزی بسته بندی نکرده بودیم.

And Steve booked a flight, a holiday for the next day

و استیو یک پرواز رزرو کرد، تعطیلات برای روز بعد

and we had to go and get, get our suitcases

و ما باید می رفتیم و می گرفتیم، چمدان هایمان

from out of the attic and we had to pack our suitcases and we hadn't planned it.

را از اتاق زیر شیروانی بیرون می آوردیم و مجبور بودیم چمدان هایمان را ببندیم و برنامه ریزی نکرده بودیم.

So so we did that in an afternoon, just, just spontaneously.

بنابراین ما این کار را در یک بعدازظهر انجام دادیم، فقط، خود به خود.

And the next day we were at the airport getting on a plane.

و روز بعد در فرودگاه بودیم و سوار هواپیما شدیم.

I mean, now just the thought of doing that now would need two weeks to plan to get out.

منظورم این است که اکنون فقط فکر انجام این کار به دو هفته زمان نیاز دارد تا برای خروج از آن برنامه ریزی کنیم.

We'd have sleepless nights.

شب های بی خوابی خواهیم داشت

We just threw things into a suitcase

ما فقط چیزها را در یک چمدان انداختیم

and just went on the, you know, just went off the next day.

و فقط رفتیم، می دانید، همین روز بعد رفتیم.

Yeah, I think that was all it was that Madeira

آره، فکر می‌کنم این تمام چیزی بود که مادیرا

trying to think.

می‌خواست فکر کند.

Oh, I think it was turkey. It was turkey.

اوه فکر کنم بوقلمون بود بوقلمون بود

I think it was our first trip to Turkey and and it was spontaneous.

فکر می کنم اولین سفر ما به ترکیه بود و خود به خود بود.

And the next day we were flying to Turkey,

و روز بعد ما به ترکیه پرواز کردیم

and it was the most amazing adventure.

و این شگفت انگیزترین ماجراجویی بود.

In fact, I filmed a lesson.

در واقع از یک درس فیلم گرفتم.

I actually filmed a lesson there during that first trip.

در واقع در همان سفر اول از یک درس در آنجا فیلمبرداری کردم .

And I remember the night before, he's he's.

و من شب قبل را به یاد می آورم، او همان اوست.

I know this is not an interesting story.

می دانم که این داستان جالبی نیست.

I'm sorry, but the night before I wrote the script

متاسفم، اما شب قبل

for the lesson the night before.

فیلمنامه درس شب قبل را نوشتم.

So we booked the holiday, and then I knew we were going,

بنابراین تعطیلات را رزرو کردیم و بعد فهمیدم که داریم می رویم

and I sat down in front of the computer, and I wrote the script

و جلوی کامپیوتر نشستم و

for going on holiday.

فیلمنامه رفتن به تعطیلات را نوشتم.

The lesson all about going on holiday, which is on my YouTube channel.

درس همه چیز در مورد رفتن به تعطیلات، که در کانال یوتیوب من است.

So I did all that the night before.

بنابراین من همه این کارها را شب قبل انجام دادم.

I rushed everything, and I can't believe how well it turned out.

من همه چیز را عجله کردم و نمی توانم باور کنم که چقدر خوب شد.

I still go

believe that sometimes you just need to be spontaneous.

من هنوز

بر این باورم که گاهی اوقات شما فقط باید خودجوش باشید.

But yes, I mean, it's like me and my I'm always got people who watch regularly, regularly.

اما بله، منظورم این است که مثل من و من همیشه افرادی هستیم که به طور منظم و منظم تماشا می کنند.

You know, I'm always going on about buying a Ford Mustang.

می دانید، من همیشه در حال خرید فورد موستانگ هستم.

But the only reason I haven't is because I'm too afraid to take the plunge,

اما تنها دلیلی که این کار را نکرده‌ام این است که می‌ترسم از این کار غوطه‌ور شوم

you know, come over to borrow some money.

، می‌دانی، بیا تا پول قرض بگیرم.

What happens if what if I lose my job and I'm going to sell the car and then more people think

چه اتفاقی می‌افتد اگر من شغلم را از دست بدهم و بخواهم ماشین را بفروشم و بعد افراد بیشتری فکر کنند

and then, you know, all those sort of doubts creep into your mind, which they don't when you're younger.

و بعد، می‌دانی، همه این نوع شک‌ها در ذهن شما رخنه کند، که در جوانی اینطور نیست.

So I think that's the main difference I've noticed is that you

بنابراین فکر می‌کنم این تفاوت اصلی است که من متوجه شدم این است که

get more doubts and more you get more sort of all the negative.

شک و تردیدهای بیشتری به شما وارد می‌شود و بیشتر به انواع منفی‌ها دست می‌یابید.

Maybe that's just me.

شاید این فقط من باشم.

Well, no.

Well, I think we were I think we were a little bit more spontaneous.

خب نه.

خوب، فکر می کنم ما بودیم، فکر می کنم کمی خودجوش تر بودیم.

Yes. When we are young.

آره. وقتی جوان هستیم.

But it's hard to hold on to that. Joy de vive.

اما نگه داشتن آن سخت است. Joy de vive.

Is that the one? Is that what we say?

اون یکیه؟ این چیزی است که ما می گوییم؟

A lot of eve to our day.

بسیاری از شب به روز ما.

Vive the joy of life.

شادی زندگی را زنده کنید.

And sometimes you have to hold it very tightly in your hand because it's very easy

و گاهی اوقات شما باید آن را خیلی محکم در دست خود بگیرید زیرا

to lose it, to let it slip.

از دست دادن آن بسیار آسان است تا اجازه دهید آن بلغزد.

And as check in says, hey, thank you.

و همانطور که check in می گوید، هی، متشکرم.

Thank you for your comment.

ممنون از نظر شما.

Literally, even though I'm 25, I can't find the energy to take my back to hit the road either.

به معنای واقعی کلمه، با وجود اینکه 25 ساله هستم، نمی توانم انرژی لازم برای گرفتن پشت خود را برای رفتن به جاده پیدا کنم.

I can't consider myself in your age.

من نمی توانم خودم را در سن شما بدانم.

Oh, I see.

اوه می فهمم.

Well, yes. Well, yes, that's interesting.

خب بله. خوب، بله، جالب است.

I think what will happen is that

فکر می‌کنم اتفاقی که خواهد افتاد این است

that fear as we get older will go

که با بزرگ‌تر شدن این ترس از بین می‌رود

and I think it'll be replaced with, you know, we'll certainly see that,

و فکر می‌کنم با آن جایگزین می‌شود، می‌دانی، مطمئناً خواهیم دید که

you know, there's less time ahead

، می‌دانی، زمان کمتری در پیش است

and we'll have a last a last fling yes.

و ما یک لحظه آخر را خواهیم داشت. آخرین پرواز بله

Certainly everything we will just do everything.

مطمئناً همه چیز ما فقط همه چیز را انجام خواهیم داد.

I think we'll get into our seventies and then we will have like a last fling.

فکر می‌کنم به دهه هفتاد می‌رسیم و بعد از آن مثل آخرین پرتاب خواهیم بود.

We'll just go party every.

ما فقط هر بار به مهمانی می رویم.

I used to have an auntie, OK?

من قبلا خاله داشتم، باشه؟

I used to have an auntie

من قبلاً خاله‌ای داشتم

who was she was, you know, she was in a seventies

که او بود، می‌دانی،

at the time when I was very young, you know, in mid teens or something like that.

در آن زمان که من خیلی جوان بودم، دهه هفتاد بود ، می‌دانی، در اواسط نوجوانی یا چیزی شبیه به آن.

But she'd been an auntie, I can't remember.

اما او خاله بود، یادم نمی آید.

But she was a very, you know, and yes, she was an auntie and she's not, not alive anymore.

اما او بسیار بود، می دانید، و بله، او یک خاله بود و او دیگر زنده نیست.

But I mean in our sixties and seventies she was dancing on the tables at parties and things.

اما منظورم این است که در دهه شصت و هفتاد ما او در مهمانی ها و چیزها روی میز می رقصید.

And I always remember that she was so full of life.

و من همیشه به یاد دارم که او بسیار پر از زندگی بود.

She just enjoyed herself.

او فقط از خودش لذت می برد.

And yet, you know, my family was all very

و با این حال، می دانید، خانواده من همگی در

fancy doing that.

انجام این کار بسیار علاقه مند بودند.

Ooh, it was all, it was like a, you know, and she was enjoying herself.

اوه، این همه چیز بود، می دانید، و او از خودش لذت می برد.

Your family are a bit prudish that they are.

خانواده شما کمی مغرور هستند.

So, you know, any, any sign of enjoyment must be suppressed.

بنابراین، می دانید، هر نشانه ای از لذت باید سرکوب شود.

All costs

همه هزینه ها

yes. Because it's

بله چون

all about, you know, how you look to other people anyway.

همه چیز به این مربوط می شود که به هر حال می دانید چگونه به دیگران نگاه می کنید.

We felt we should not go into before we start.

ما احساس می کردیم که نباید قبل از شروع وارد کار شویم.

But I had this one Auntie that you literally get up on tables and dance

اما من این یکی خاله را داشتم که تو به معنای واقعی کلمه بر روی میزها بلند می شوی و می رقصی

and she used to get drunk and everything and she was looking back now.

و او مست می شد و همه چیز و او اکنون به عقب نگاه می کرد.

She was one.

اون یکی بود

That's what I want to be like when I got older, I might be older but

این همان چیزی است که من می خواهم وقتی بزرگتر شدم، ممکن است بزرگتر

just enjoying myself.

باشم اما فقط از خودم لذت ببرم.

I cannot imagine you enjoying anything.

من نمی توانم تصور کنم که شما از چیزی لذت ببرید.

Thanks.

با تشکر.

You're not you're not a person who let yourself go.

شما نیستید، شما فردی نیستید که خود را رها کنید.

I am. I do. I do sometimes, yeah.

من هستم. انجام میدهم. من گاهی اوقات انجام می دهم، بله.

When I'm here on the livestream, I let myself go.

وقتی اینجا در پخش زنده هستم، خودم را رها می کنم.

We were talking about this earlier.

ما قبلا در مورد این صحبت می کردیم.

Not here.

اینجا نه.

On the live chat, but earlier this morning.

در چت زنده، اما اوایل امروز صبح.

And I cannot remember the last thing you and I did

و من نمی توانم آخرین کاری که من و تو انجام دادیم

that was adventurous and dangerous and that was the night

که ماجراجویی و خطرناک بود و آن شبی بود

that you wanted to go out to test your new tires on your car.

که می خواستی بیرون بروی تا لاستیک های جدیدت را روی ماشینت تست کنی.

And we'd had lots of snow, and then there was lots of freezing ice.

و ما مقدار زیادی برف باریده بودیم، و سپس مقدار زیادی یخ یخ زده بودیم.

I bought these these winter tires.

من این لاستیک های زمستانی را خریدم.

OK, yes.

Well, you going to explain why I wanted to go out?

باشه، قبوله.

خوب، شما می خواهید توضیح دهید که چرا می خواستم بروم بیرون؟

Yeah, I bought tires, which were with proper winter tires.

آره لاستیک خریدم که با لاستیک زمستانی مناسب بود.

Hmm. That's it.

هوم خودشه.

So we decided to go out, but it was treacherous.

بنابراین تصمیم گرفتیم که بیرون برویم، اما خیانت آمیز بود.

People weren't even going out, were they?

مردم حتی بیرون نمی رفتند، نه؟

They weren't driving on the road.

آنها در جاده رانندگی نمی کردند.

No one was going anywhere.

هیچ کس جایی نمی رفت.

Because the roads were so dangerous.

چون جاده ها خیلی خطرناک بود.

So we went out of the car and we were driving down the road with your car

بنابراین ما از ماشین خارج شدیم و با ماشین شما در حال

swerving and snaking along the road.

انحراف و مار در جاده در حال رانندگی در جاده بودیم.

And of course it wasn't.

و البته اینطور نبود.

No, but.

نه اما.

Oh, finish the sentence.

اوه جمله رو تموم کن

Carry on then.

ادامه بده پس

And and I remember how how much in control you were of the car.

و من به یاد دارم که چقدر کنترل ماشین را در دست داشتی.

You really got into it.

تو واقعا واردش شدی

And you should have seen Steve's face.

و باید چهره استیو را می دیدی.

He he was really enjoying himself.

او واقعاً از خودش لذت می برد.

There is there is no happier person

هیچ فردی شادتر

than Steve driving a car

از استیو وجود ندارد که ماشینی را

that is about 60% out of control.

که حدود 60 درصد از کنترل آن خارج شده است را رانندگی کند.

We've done this in the past.

ما این کار را در گذشته انجام داده ایم.

I'm trying

من سعی می کنم

to talk about the things we did that are exciting, not the negative stuff.

در مورد کارهایی که انجام دادیم که هیجان انگیز هستند صحبت کنم، نه چیزهای منفی.

I wasn't about to I was going to comment on the story.

من قصد نداشتم در مورد داستان نظر بدهم.

Yeah.

It was just it was just, you know, going out in the because I used to do that when I was young.

آره

فقط میدونی بیرون رفتن بود چون وقتی جوون بودم اینکارو میکردم.

It was exciting.

Me and my friend, we had these little sports cars.

هیجان انگیز بود.

من و دوستم این ماشین های اسپورت کوچک را داشتیم.

You know, we built them very cheaply.

می دانید، ما آنها را بسیار ارزان ساختیم.

And we had we I had a I had an MGM midget,

و ما داشتیم، من یک مدل MGM داشتم،

and he he had a Triumph Spitfire, which was small.

و او یک Triumph Spitfire داشت که کوچک بود.

And we bought them second hand, got them cheaply.

و ما آنها را دست دوم خریدیم و ارزان گرفتیم.

And we used to go zooming off around the country lines.

و ما عادت داشتیم در خطوط کشور بزرگنمایی کنیم.

And that's what I've always that's that's always been my excitement.

و این چیزی است که من همیشه داشته ام که همیشه هیجان من بوده است.

Cars and driving.

ماشین و رانندگی.

That's the point I made. Yes.

این نکته ای است که من به آن اشاره کردم. آره.

I've never see Steve any more happy

من هرگز استیو را شادتر

than when he's in the car with the steering wheel in front of him walking about car and he's got.

از زمانی ندیده‌ام که او در ماشین است و فرمان جلویش در حال راه رفتن در ماشین است.

No, let me just we can't talk about we're not talking about cars, but talking about life experiences.

نه، اجازه دهید فقط نمی توانیم در مورد ماشین صحبت کنیم، بلکه در مورد تجربیات زندگی صحبت می کنیم.

We've got a chair.

ما یک صندلی داریم اتفاقاً

Tom, make up today, by the way, is retracted his statement and I've already read it.

تام، امروز را آرایش کن ، گفته خود را پس گرفته است و من قبلاً آن را خوانده ام.

What about the other everybody?

بقیه چطور؟

100 people and Tom says, is lives going downhill?

100 نفر و تام می‌گوید، آیا زندگی‌ها در حال سقوط است؟

We don't know if it's true.

نمی دانیم درست است یا نه.

But well, just being here, just us being here should be hopefully enough.

اما خوب، فقط اینجا بودن، فقط حضور ما در اینجا باید امیدوار باشد کافی باشد.

What about Willie and what does Willie and maybe we don't know nowadays.

چه در مورد ویلی و چه چیزی ویلی و شاید ما امروزه نمی دانیم.

I work as a tax analyst and it's hard because touching what's that?

من به عنوان یک تحلیلگر مالیاتی کار می کنم و سخت است زیرا دست زدن به آن چیست؟

Touching the organ of the most sensitive human body, which is the wallet.

دست زدن به عضو حساس ترین بدن انسان که کیف پول است.

Oh, yes.

آه بله.

I suppose that is a part of the body.

فکر می کنم بخشی از بدن است.

Well, that's not going to cheer up.

خوب، این باعث خوشحالی نمی شود.

Tell me about taxes.

در مورد مالیات به من بگویید.

No, but thank you, Willie.

نه، اما متشکرم، ویلی.

In for your for your inputs on the live chat today.

برای ورودی های شما در چت زنده امروز.

There was also the time when we went we were in Greece

زمانی هم که رفتیم یونان

and we decided to drive to the top

بودیم و تصمیم گرفتیم با ماشین به

of the tallest hill on the island.

بالای بلندترین تپه جزیره برویم.

It was Corfu, and we almost destroyed the car.

کورفو بود و ما تقریباً ماشین را نابود کردیم.

It was a tiny little car, wasn't it, that we hired

این یک ماشین کوچک کوچک بود، نه، که ما استخدام

we didn't realise just how bad the road was going up.

کردیم و متوجه نشدیم که جاده چقدر بد می رود.

This old volcanic mountain hadn't a crater. Yes.

این کوه آتشفشانی قدیمی دهانه ای نداشت. آره.

And we almost destroyed the car.

و ما تقریباً ماشین را نابود کردیم.

The car there was there was smoke coming from under the bonnet.

ماشینی که آنجا بود از زیر کاپوت دود می آمد.

The brakes were doing something weird.

ترمزها کار عجیبی انجام می دادند.

The the suspension, I think we almost broke the car completely.

سیستم تعلیق، من فکر می کنم ما تقریبا ماشین را به طور کامل شکستیم.

Never buy never buy a higher car

هرگز خرید نکنید، هرگز ماشین بالاتر نخرید

because, you know, they're being thrashed.

، زیرا، می دانید، آنها در حال کوبیدن هستند.

Well, that one certainly have something's been thrashed. Yes.

خوب، آن یکی مطمئناً چیزی کوبیده شده است. آره.

Well, it's been it's been worked very hard

خوب، این کار بسیار سخت و

almost to the point of destruction.

تقریباً تا مرز نابودی کار شده است.

So that's the story of when we decided to drive up to the top of the mountain,

بنابراین این داستان زمانی است که ما تصمیم گرفتیم با

a rocky mountain in a tiny car that was not designed to do it.

ماشینی کوچک که برای این کار طراحی نشده بود به بالای کوه برسیم، کوهی صخره ای.

So that was quite adventurous as well.

بنابراین این نیز کاملاً ماجراجویانه بود.

I'm not going to mention going to China because everyone always complains.

من قصد ندارم به رفتن به چین اشاره کنم زیرا همه همیشه شاکی هستند.

They said, oh, here we go, here we go.

گفتند: اوه، ما برویم، اینا برویم.

Mr Jenkins talking about sharing there again.

آقای جنکینز در مورد اشتراک گذاری دوباره در آنجا صحبت می کند.

Okay, so I'm not going to talk about that, but

خوب، پس من در مورد آن صحبت نمی کنم، اما

it was exciting and it was quite an adventure.

هیجان انگیز بود و کاملاً یک ماجراجویی بود.

But again, that's all I'm saying about that.

اما باز هم، این تمام چیزی است که من در مورد آن می گویم.

Today we're looking at something interesting, Steve.

امروز ما به یک چیز جالب نگاه می کنیم، استیو.

Gender specific words.

کلمات خاص جنسیت

Can we do that the other week? No,

آیا می توانیم هفته دیگر این کار را انجام دهیم؟ نه،

we didn't.

نداشتیم.

I think we're going to talk about Mayday, but we are.

فکر می کنم قرار است در مورد Mayday صحبت کنیم، اما اینطور است.

OK, well, we've got plenty of time.

خوب، خوب، ما زمان زیادی داریم.

Mayday and gender specific words.

Mayday و کلمات خاص جنسیت.

Well, that's what's coming up later. You see, we call that.

خوب، این چیزی است که بعداً مطرح می شود. ببینید، ما به آن می گوییم.

We call this a teaser with teasing.

ما به این می گوییم تیزر همراه با تمسخر.

You see, we're saying, look at that.

می بینید، ما می گوییم، به آن نگاه کنید.

Thank you very much for that lovely comment.

خیلی ممنون بابت آن کامنت زیبا.

Well, what a lovely comment from Tommy.

خوب، چه نظر دوست داشتنی از تامی.

Oh, OK. That's what I tell Mike again. Yes. Yes, I know.

آهان باشه. این چیزی است که من دوباره به مایک می گویم. آره. بله میدانم.

The other people that we're talking to on the live chat, please don't retract that statement.

سایر افرادی که در چت زنده با آنها صحبت می کنیم، لطفاً این بیانیه را پس نگیرید.

Leave that one on, OK?

آن یکی را بگذار، باشه؟

We went yesterday for a lovely walk into town

دیروز برای پیاده روی دوست داشتنی به شهر

and we saw a magical sight.

رفتیم و منظره ای جادویی دیدیم.

And there it is.

و آنجاست.

Yesterday we saw some beautiful bluebells

دیروز چند زنگ آبی زیبا

at this time of year.

در این موقع از سال دیدیم.

If you look carefully, you can't find them easily.

اگر با دقت نگاه کنید، نمی توانید آنها را به راحتی پیدا کنید.

But you do have to look for them.

اما شما باید به دنبال آنها باشید.

You have to search for them.

شما باید به دنبال آنها باشید.

Bluebells are one of the most beautiful flowers,

بلبل‌ها یکی از زیباترین گل‌ها هستند

and you quite often see them at this time of year.

و معمولاً در این زمان از سال آنها را می‌بینید.

However, they are not easy to find

با این حال، پیدا کردن آنها آسان نیست

because they only grow in certain places, in certain situations where

زیرا آنها فقط در مکان های خاصی رشد می کنند، در شرایط خاصی

the land or the ground has not being disturbed.

که زمین یا زمین مزاحم نشده است.

So you have to sometimes search

بنابراین گاهی اوقات باید با

quite carefully and closely to find bluebells.

دقت و نزدیک جستجو کنید تا زنگ های آبی را پیدا کنید.

So there you can see yesterday we were walking and

بنابراین می توانید دیروز را ببینید که ما در حال پیاده روی بودیم و

there were lots of beautiful bluebells.

تعداد زیادی زنگ آبی زیبا وجود داشت.

And do you know why they're called bluebells?

و آیا می دانید چرا به آنها بلبلز می گویند؟

Because they're blue and their flowers are shaped like a bell? Yes,

چون آبی هستند و گلهایشان شبیه زنگ است؟ بله،

well, yes, of course, because that that's what they do.

خوب، بله، البته، زیرا این همان کاری است که آنها انجام می دهند.

You see, they often say

ببینید، آنها اغلب می گویند

we've got to name this flower.

ما باید نام این گل را بگذاریم.

Well, it's blue, shall we say blue.

خوب، آبی است، آبی است.

OK then.

باشه پس

And it looks like a bell.

و شبیه یک زنگ است.

Shall we call this a blue bow?

آیا این را یک کمان آبی بنامیم؟

And there it is, you see? Yes, it does look like a bell.

و آنجاست، می بینید؟ بله ، شبیه یک زنگ است.

You are right.

حق با شماست.

So there they are.

بنابراین آنها هستند.

Yes, the beautiful blue bells.

بله، زنگ های آبی زیبا.

Oh, nothing says spring

اوه، هیچ چیز

in England like a blue bell.

در انگلیس مانند زنگ آبی نمی گوید بهار.

And there it was.

و آنجا بود.

Yes. You normally only see them in

آره. شما معمولا آنها را فقط در

wooded areas because they like to grow in the shade.

مناطق جنگلی می بینید زیرا آنها دوست دارند در سایه رشد کنند.

Well, they like to.

خب اونا دوست دارن

Well, when I say grow in the shade,

خوب، وقتی می گویم در سایه رشد کنید،

they like to like they like.

دوست دارند دوست داشته باشند.

They need to grow before the the leaves from the trees

آنها باید قبل از اینکه برگهای درختان

block out the light.

نور را مسدود کنند رشد کنند.

And so they have a small a small window of opportunity,

و بنابراین آنها یک پنجره کوچک فرصت دارند،

this small period of maybe a few weeks

این دوره کوچک شاید چند هفته ای

where when the light is coming through, this is a deciduous forest.

که وقتی نور از آن عبور می کند، این یک جنگل برگریز است.

Of course,

البته،

you wouldn't see them in a conifer forest.

شما آنها را در یک جنگل مخروطیان نمی بینید.

You would see them in a deciduous forest where there's a lot more light comes in

شما آنها را در یک جنگل برگریز می بینید که

before the leaves of the trees come out.

قبل از بیرون آمدن برگ های درختان، نور بسیار بیشتری وارد می شود.

And they've got this little opportunity.

و آنها این فرصت کوچک را دارند.

So you can see people go on special woodland.

بنابراین می توانید ببینید که مردم به جنگل های خاص می روند.

Yes. They travel to see a carpet of bluebells.

آره. آنها برای دیدن فرشی از زنگ های آبی سفر می کنند.

As far as the eye can see in in deciduous forests,

تا آنجایی که چشم می تواند در جنگل های برگریز،

particular in the UK, probably in other part, probably in France and other parts of Europe.

به ویژه در انگلستان، احتمالاً در بخش های دیگر، احتمالاً در فرانسه و سایر بخش های اروپا مشاهده شود.

But they grow everywhere but they're hard to find.

اما آنها در همه جا رشد می کنند اما به سختی پیدا می شوند.

But can you believe this kind of bulb?

اما آیا می توانید این نوع لامپ را باور کنید؟

I forgot that we have them in our front garden when we came back yesterday from our work.

دیروز که از محل کارمان برگشتیم فراموش کردم که آنها را در باغچه جلوی خود داریم.

I was so excited about the Bluebells

من خیلی در مورد Bluebells هیجان زده بودم

and then I realised in the corner of our front garden we have

و بعد متوجه شدم در گوشه باغ جلویی

we have a small area and there are bluebells growing

ما یک منطقه کوچک داریم و زنگ های آبی

in that area.

در آن منطقه رشد می کنند.

Previous owners must have put them in.

صاحبان قبلی حتما آنها را گذاشته اند.

Yeah, they come up every year for a few weeks, but yes, they are bluebells

بله، آنها هر سال برای چند هفته بالا می آیند، اما بله، آنها زنگ آبی هستند

and then I guess we could have, we could have just stayed at home and filmed them. Yes.

و بعد حدس می زنم که می توانستیم داشته باشیم، فقط می توانستیم در خانه بمانیم و از آنها فیلم بگیریم. آره.

After all that effort.

بعد از اون همه تلاش

And did you know that you're not supposed to pick them or move them?

و آیا می دانستید که قرار نیست آنها را انتخاب کنید یا جابجا کنید؟

You can't, you can't dig them up.

شما نمی توانید، شما نمی توانید آنها را حفر کنید.

Why is that? They're protected.

چرا اینطور است؟ آنها محافظت می شوند.

Oh, right. Yes.

درسته. آره.

You know, if you, if you, if you dig the bluebells and take them home in summer,

می دانید، اگر شما، اگر زنگ های آبی را حفر کنید و در تابستان به خانه ببرید،

somebody finds out you can, you can actually be fined for it.

کسی متوجه شود که می توانید، در واقع می توانید به خاطر آن جریمه شوید.

That is, they are rare, bit like the wild garlic that comes out at this time of the year.

یعنی کمیاب هستند، مثل سیر وحشی که در این موقع از سال بیرون می آید.

That is that is making use of the fact that there's more light

این یعنی استفاده از این واقعیت که

coming down to the ground from the forest before the leaves on the trees come out.

قبل از بیرون آمدن برگ های درختان، نور بیشتری از جنگل به زمین می آید.

So they are competing in a way with the bluebells.

بنابراین آنها به نوعی با بلبل ها رقابت می کنند.

And in fact,

و در واقع

the wild garlic is seen as a kind of as a competitor

، سیر وحشی به نوعی به عنوان رقیبی در نظر گرفته می شود

trying to outdo the bluebells in certain parts of the country.

که تلاش می کند از زنگ آبی در مناطق خاصی از کشور پیشی بگیرد.

And they're trying to get rid of the wild garlic because it's destroying the bluebells.

و آنها در تلاشند تا از شر سیر وحشی خلاص شوند زیرا این سیر وحشی را از بین می برد.

It's like a battle invading.

مثل یک نبرد تهاجم است.

There's a battle taking place between the wild, the wild garlic and the bluebells.

نبردی بین وحشی، سیر وحشی و زنگ آبی در جریان است.

Yes. I'm not sure if certain types of wild garlic

آره. من مطمئن نیستم که آیا انواع خاصی از سیر وحشی

I've come from other parts of the world and a more invasive.

من از سایر نقاط جهان و تهاجمی تر آمده ام یا خیر.

But anyway, today is May Day.

اما به هر حال امروز اول ماه مه است.

Do you know why?

میدونی چرا؟

Why we have made a well, of course.

چرا ما چاه ساخته ایم، البته.

It's for the workers.

برای کارگران است.

The workers as I said earlier, a lot of people are commemorating

کارگران همان‌طور که قبلاً گفتم ، بسیاری از

the rights of the workers and all of the rights

مردم حقوق کارگران و همه حقوق

and the freedoms that workers now enjoy.

و آزادی‌هایی را که کارگران اکنون از آن برخوردار هستند، گرامی می‌دارند.

That had to be fought for.

برای آن باید مبارزه کرد.

They weren't given away.

به آنها داده نشد.

So many people had to fight.

خیلی ها مجبور شدند بجنگند.

Many people lost their lives to get the workers

بسیاری از مردم جان خود را برای به دست آوردن

rights that most people enjoy today.

حقوق کارگری که اکثر مردم امروز از آن برخوردارند، از دست دادند.

Also, there is another thing as well, Steve.

همچنین، یک چیز دیگر نیز وجود دارد، استیو.

Have you ever heard.

تا بحال شنیدی.

Well, well, I hope you never hear it.

خوب، خوب، امیدوارم هرگز آن را نشنیده باشید.

You never hear anyone calling.

هیچ وقت صدای کسی را نمی شنوید.

Mayday, mayday, mayday,

Mayday، Mayday، Mayday،

mayday.

Mayday.

Three times.

سه بار.

Yes. So May Day.

آره. بنابراین اول ماه مه.

Two separate words in the month of May and day and day.

دو کلمه جدا در اردیبهشت ماه و روز و روز.

Hmm. Which is I'm a

هوم که من یک

I DIY.

DIY هستم.

In one word.

در یک کلمه.

Good. There we go. You've got it there. And there it is.

خوب ما میرویم آنجا. شما آن را دریافت کرده اید. و آنجاست.

Mayday is often used as a distress call as well on a

Mayday اغلب به‌عنوان زنگ خطر و همچنین در

maybe on an aeroplane, quite often on an aeroplane or maybe on a ship that is in trouble.

هواپیما، اغلب در هواپیما یا شاید در کشتی‌هایی که دچار مشکل است، استفاده می‌شود.

Mayday as a distress call.

Mayday به عنوان یک تماس پریشانی.

Did you know it derives from the French phrase event?

آیا می دانستید که از عبارت فرانسوی رویداد گرفته شده است؟

A maiden, which means come and help me.

دوشیزه، یعنی بیا کمکم کن.

So that's why we say Mayday.

بنابراین به همین دلیل است که می گوییم Mayday.

It actually derives from French.

در واقع از زبان فرانسه گرفته شده است.

The French phrase.

عبارت فرانسوی.

That literally means come and help me.

این به معنای واقعی کلمه بیا و به من کمک کن.

And that's why we say Mayday to this very day.

و به همین دلیل است که ما می گوییم تا به امروز.

And it was a radio officer

و این یک افسر رادیویی

in Croydon, apparently

در کرودون

who first decided that this would be a good idea to

بود که ظاهراً برای اولین بار تصمیم گرفت که این ایده خوبی است

for people in distress to call this out.

برای افرادی که در مضیقه هستند این موضوع را اعلام کنند.

And it was around, I think it was 1940s when it was adopted. OK.

و در اطراف بود، فکر می کنم در دهه 1940 بود که به تصویب رسید. خوب.

As, as a phrase, the international

به عنوان یک عبارت، عبارت بین المللی

phrase, to say that when you're in distress, it's a call sign.

، برای گفتن اینکه وقتی در مضیقه هستید ، یک علامت تماس است.

I often feel like saying it, you know, halfway through the livestream Sunday, maybe we could have a thing.

اغلب دلم می خواهد بگویم، می دانید، در نیمه راه پخش زنده یکشنبه، شاید بتوانیم چیزی داشته باشیم.

Maybe, maybe we could have have a thing that we put

شاید، شاید بتوانیم چیزی داشته باشیم که

on the screen that says Mayday, Mayday.

روی صفحه نمایش بگذاریم که می گوید Mayday، Mayday.

We've, we've, we've run out of things to talk about.

ما داریم، داریم، چیزهایی برای صحبت کردن تمام شده است.

Does anybody is there anyone out there who has a suggestion?

کسی هست که پیشنهادی داشته باشه؟

Well, Vitesse and also EDS, well, as just pointed out,

خب، Vitesse و همچنین EDS، خوب، همانطور که اشاره شد

that in fact, it's the 1st of May here, which is Mayday.

، در واقع، اینجا اول ماه مه است، که Mayday است.

And we've got a bank holiday tomorrow.

و ما فردا تعطیلات بانکی داریم.

So we've got a day off public holiday.

بنابراین ما یک روز تعطیل رسمی داریم.

But it's also Mother's Day in certain parts of the world

اما روز مادر در بخش‌های خاصی از جهان است،

where witnesses in Lithuania, Lithuania

جایی که شاهدان در لیتوانی، لیتوانی

and Egypt, in Hungary, they're celebrating Mother's Day today.

و مصر، در مجارستان، امروز روز مادر را جشن می‌گیرند.

Happy Mother's Day to all those who are celebrating Mother's Day today. Yes.

روز مادر بر همه کسانی که امروز روز مادر را جشن می گیرند مبارک. آره.

And yes, as you as you correctly said, Maydays

و بله، همانطور که شما به درستی گفتید،

often is often used to celebrate workers rights Hmm.

Maydays اغلب برای جشن گرفتن حقوق کارگران استفاده می شود.

But it's been around for as hundreds of years. Yes.

اما صدها سال است که وجود دارد. آره.

Well, it used to be also a big celebration

خوب، قبلاً جشن بزرگی بود

where the fair maidens yes.

که در آن دوشیزگان منصف بله.

Or virgins would dance around

یا باکره ها دور

a large pole. Yes.

یک میله بزرگ می رقصیدند. آره.

We all know what this is about.

همه ما می دانیم که این در مورد چیست.

You know, you don't need me to even explain what this is for.

میدونی ، نیازی هم نداری که توضیح بدم این برای چیه.

But it's all about fertility

اما همه چیز در مورد باروری

and making sure that everything is is good

و اطمینان از اینکه همه چیز خوب

and fertile for the forthcoming summer.

و بارور برای تابستان آینده است.

So that's one of the traditions we do here.

بنابراین این یکی از سنت هایی است که ما در اینجا انجام می دهیم.

And I think in certain parts of the world as well, we dance around the maypole, the maypole.

و من فکر می‌کنم در بخش‌های خاصی از جهان نیز، ما در اطراف میپل، میپل می‌رقصیم.

But normally it's it's fair maid and.

اما به طور معمول آن را خدمتکار منصف و.

Yes, and then and then you get to

بله، و سپس و سپس

the queen, the May Queen.

به ملکه، ملکه می می رسید.

So somebody one of the girls probably with the prettiest, I would imagine,

بنابراین یکی از دخترانی که احتمالاً زیباترین آنها را تصور می کنم،

or which it must.

یا باید داشته باشد.

Hang on a minute.

We've got somebody whose birthday's in May. Christina.

یک دقیقه صبر کن.

ما کسی را داریم که تولدش در ماه مه است. کریستینا

Oh, if Christina is still on. When is your birthday?

اوه، اگر کریستینا هنوز روشن است. تولدت کی هست؟

When is it?

کی هست؟

When is it?

But Christina says she was born in May.

کی هست؟

اما کریستینا می گوید که در ماه می به دنیا آمده است.

So are you a May queen? Yes.

پس شما ملکه می هستید؟ آره.

Is what we want to know?

آیا چیزی است که می خواهیم بدانیم؟

Are you the queen of the maidens, baby?

تو ملکه دوشیزگان هستی عزیزم؟

We're not going to enquire whether you are a maiden.

قرار نیست بپرسیم که آیا شما دوشیزه هستید یا خیر.

That's a wee bit too personal, but

این کمی بیش از حد شخصی است،

but. Yes.

اما. آره.

And it's, as you say, that dancing around the maypole,

و همانطور که شما می گویید، رقصیدن در اطراف میله،

that pole is seen as a bit of a a fertility symbol. Yes.

آن میله به عنوان یک نماد باروری در نظر گرفته می شود. آره.

But it could be just, you know, pointing to the centre of the earth as I know it is.

اما می‌دانید که فقط می‌تواند به مرکز زمین اشاره کند که من می‌دانم.

And some people think, you know, it is.

و برخی از مردم فکر می کنند، می دانید، اینطور است.

It is 100% phallic

100% فالیک

disgusting.

منزجر کننده است.

But that's not the idea.

اما این ایده نیست.

And also, apparently, the over the as I say, it's had many different connotations over the years.

و همچنین، ظاهراً، همان‌طور که من می‌گویم، مفاهیم مختلفی در طول سال‌ها داشته است.

It's supposed to it's supposed to symbolise perhaps the transition

قرار است نماد گذار

from spring into summer.

از بهار به تابستان باشد.

And also the Roman Catholics used to

و همچنین کاتولیک های رومی عادت داشتند

and may still celebrate it, as, you know, a Virgin Mary celebration as well.

و هنوز هم ممکن است آن را جشن بگیرند، همانطور که می دانید، جشن مریم مقدس نیز.

Apparently, the the Roman Catholics

ظاهراً کاتولیک های رومی

used to celebrate May Day as a sort of symbol of Mary or something.

روز اول ماه مه را به عنوان نوعی نماد مریم یا چیزی دیگر جشن می گرفتند.

I don't know exactly.

من دقیقا نمی دانم.

No, it sounds like it.

نه، به نظر می رسد.

But I did read about that. Yes.

اما من در مورد آن مطالعه کردم. آره.

And it's been used for centuries for various reasons.

و قرن هاست که به دلایل مختلف مورد استفاده قرار می گیرد.

But as you pointed out recently, for workers rights and there's often protests on May day.

اما همانطور که اخیراً اشاره کردید، برای حقوق کارگران و اغلب اعتراضاتی در روز اول ماه مه وجود دارد.

Yes, the workers will come out and they will they will show

بله، کارگران بیرون خواهند آمد و نشان خواهند داد

they're a great word that I love solidarity.

که کلمه بزرگی هستند که من همبستگی را دوست دارم.

I don't know why I love that word.

نمی دانم چرا این کلمه را دوست دارم.

It's sort of it sort of rolls out of your mouth so eloquently.

به نوعی آنقدر شیوا از دهانت بیرون می زند.

Solidarity.

همبستگی.

The solidarity is the union of people who have come together

همبستگی اتحاد افرادی است که گرد هم آمده اند

and they joined together for a common purpose or maybe because they share

و برای یک هدف مشترک یا شاید به این دلیل که

some sort of bond.

نوعی پیوند مشترک دارند به هم پیوسته اند.

So we often talk about solidarity, especially when we're

بنابراین ما اغلب در مورد همبستگی صحبت می کنیم، به خصوص وقتی

talking about workers rights unions, you see.

در مورد اتحادیه های حقوق کارگران صحبت می کنیم، ببینید.

So that's why we have the word union.

بنابراین به همین دلیل است که ما کلمه اتحاد را داریم.

The union is the group of people who represent or belong

اتحادیه گروهی از افرادی است که نماینده یا متعلق

to a certain group of workers so that's how we we get the word union

به گروه خاصی از کارگران هستند، بنابراین ما کلمه اتحادیه

that all together.

را با هم دریافت می کنیم.

Yes. As one.

آره. به عنوان یکی.

Just like we are today.

درست مثل امروز.

So I don't have any right to to

بنابراین من هیچ حقی ندارم که

I've got no I've got no workers rights on this livestream.

در این پخش زنده حقوق کارگری ندارم.

I don't get a pension. I don't get paid. No, no. Do I?

من مستمری نمیگیرم من حقوق نمیگیرم نه نه. آیا من؟

Any time off, I don't get my I also don't get either of those things anymore.

در هر زمان مرخصی، من نمی توانم خودم را دریافت کنم، همچنین دیگر هیچ کدام از آن چیزها را نمی گیرم.

I'm you know, it's about time I formed a union

می دانم، وقت آن رسیده است که اتحادیه ای تشکیل دهم

to get some workers rights because, you know, it's like it's like slavery being being on Mr.

تا برخی حقوق کارگران را به دست بیاورم، زیرا، می دانی ، مثل این است که برده داری در

Duncan's livestream, I might have to go back to selling my body again like I did in my twenties

جریان زنده آقای دانکن باشد، ممکن است مجبور شوم دوباره مثل خودم به فروش بدنم برگردم. در بیست سالگی،

when I used to stand on that street corner in Birmingham.

زمانی که در آن گوشه خیابان در بیرمنگام ایستادم.

Yes, exactly.

بله دقیقا.

Well, Ludmilla, hello.

خب، لودمیلا، سلام.

From Siberia.

از سیبری.

I don't think we've ever had anybody from Siberia before.

من فکر نمی کنم قبلاً کسی از سیبری داشته باشیم.

I don't think so either.

من هم اینطور فکر نمی کنم.

Hello. Siberia.

سلام. سیبری.

Or the first isolation we've ever had in Siberia.

یا اولین انزوایی که تا به حال در سیبری داشته ایم.

I suppose the most the most obvious question, Steve is what?

من فکر می کنم واضح ترین سوال، استیو این است که چیست؟

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

What do you think? The most obvious question.

شما چی فکر میکنید؟ واضح ترین سوال

Is it cold? Yes. Right.

سرد است؟ آره. درست.

Is it cold?

سرد است؟

Yes. Sorry, let me.

آره. ببخشید اجازه بدین

But whenever we think of Siberia in the UK, we think of frozen wasteland.

اما هر زمان که به سیبری در بریتانیا فکر می کنیم، به زمین های بایر یخ زده فکر می کنیم.

But we know that's not true because we've also seen lovely

اما ما می دانیم که این درست نیست زیرا ما در واقع دوست داشتنی نیز دیده ایم

in fact, there was a programme not so long ago, a number of years ago about Siberia,

، چند سال پیش برنامه ای در مورد سیبری وجود داشت،

and we saw the different side to it,

و ما جنبه متفاوت آن را دیدیم،

you know, the you know, when obviously obviously does get cold

می دانید، می دانید، زمانی که بدیهی است که سرد

and snowy, but then, you know, the spring and summer like here.

و برفی می شود، اما پس از آن، می دانید، بهار و تابستان اینجاست.

Oh, I think beautiful.

اوه به نظر من زیباست

Oh, the gulags in Siberia in the middle of nowhere.

آه، گولاگ ها در سیبری در میانه ناکجاآباد.

That's another thing that I watched on TV besides Mr Steve's documentary.

این چیز دیگری است که من به جز مستند آقای استیو از تلویزیون تماشا کردم.

I also saw something about these, these prisons that are in the middle of nowhere.

من هم یه چیزی دیدم از اینها، این زندانهایی که در وسط ناکجا آباد هستند.

I'm sure they're in Siberia.

من مطمئن هستم که آنها در سیبری هستند.

Well, that's a good place to have a prison.

خوب، اینجا جای خوبی برای زندان است.

Yeah, because, you know, if you've got your

بله، چون، می دانید، اگر به

because obviously Russia being a gigantic country

خاطر اینکه روسیه کشوری غول پیکر است

and Siberia being huge, I mean, prisons here in the UK, if someone was to escape,

و سیبری بزرگ است، منظورم این است که زندان های اینجا در بریتانیا، اگر کسی بخواهد فرار کند،

you know, they are always within probably five miles of a town.

می دانید، آنها همیشه احتمالاً پنج مایلی هستند. از یک شهر

Whereas if you've got a, you know, your worst

در حالی که اگر بدترین

murderers and most horrible people

قاتلان و وحشتناک‌ترین آدم‌هایتان

putting them into a prison in Siberia, if they, if they escape,

را داشته باشید که آنها را به زندانی در سیبری می‌سپارند، اگر فرار کنند،

it doesn't matter because they'll die before they get anywhere near anyone.

مهم نیست، زیرا قبل از اینکه به کسی نزدیک شوند، خواهند مرد.

So I think that's a great idea that is probably the thinking behind that,

بنابراین من فکر می کنم این یک ایده عالی است که احتمالاً تفکر پشت آن است،

although maybe that's a subject we shouldn't get too deep into.

اگرچه شاید این موضوعی باشد که نباید خیلی عمیق در آن وارد شویم.

Yes. For various reasons.

آره. به دلایل مختلف.

Yes. To make points out, the solidary anti movement in Poland,

آره. برای یادآوری، جنبش ضد همبستگی در لهستان،

which was a worker's rights.

که حقوق کارگر بود.

Well, I always remember like for Elsa.

خوب، من همیشه مانند السا را ​​به یاد دارم.

Yeah, exactly. Yes.

بله دقیقا. آره.

For Elsa, who was the leader I think he was the was he the president for a while, wasn't he?

برای السا، کسی که رهبر بود، فکر می کنم او مدتی رئیس جمهور بود، اینطور نیست؟

I think he was the union leader and he got the rights and then he became president.

فکر می کنم او رئیس اتحادیه بود و حقوق گرفت و بعد رئیس جمهور شد.

Didn't I always remember for awareness of is being one of those faces that was always on television?

آیا همیشه برای آگاهی به خاطر نداشتم که یکی از آن چهره هایی بودم که همیشه در تلویزیون بود؟

Yes. As a child in the eighties, you always saw his face everywhere on the TV.

آره. در کودکی دهه هشتاد همیشه چهره او را همه جا در تلویزیون می دیدید.

There was always a news story, and quite often it was involving

همیشه یک خبر وجود داشت و اغلب شامل

unions, workers fighting,

اتحادیه‌ها، کارگرانی بود که

literally, in some cases fighting for their rights.

به معنای واقعی کلمه، در برخی موارد برای حقوق خود مبارزه می‌کردند.

And they Trump says that in the Czech Republic, it's workers day.

و ترامپ می گوید که در جمهوری چک ، روز کارگر است.

It is definitely Workers Day tomorrow.

قطعا فردا روز کارگر است.

So presumably do you have a bank holiday?

پس احتمالا تعطیلات بانکی دارید؟

So we well.

پس ما خوبیم

Oh, do you have a public holiday?

اوه، تعطیلات رسمی دارید؟

I should say? That's it.

من باید بگویم؟ خودشه.

We call them bank holidays, but we mean public holidays.

ما آنها را تعطیلات بانکی می نامیم، اما منظورمان تعطیلات رسمی است. اتفاقاً

We've got lots of holidays coming up, by the way, in June

در ماه ژوئن تعطیلات زیادی در پیش داریم

because I'm I the only person.

زیرا من تنها کسی هستم.

Can I just say something now?

الان میتونم یه چیزی بگم؟

I know.

میدانم.

I know someone is going to be offended and you're going to throw your computer out of your window.

من می دانم که یک نفر قرار است توهین شود و شما کامپیوتر خود را از پنجره خود پرتاب می کنید.

I am so sick

من

and tired of hearing about the platinum jubilee.

از شنیدن در مورد جشن پلاتین بسیار بیمار و خسته شده ام.

I'm not I am absolutely sick of it already and it hasn't happened.

من نیستم، من کاملاً از آن خسته شده ام و این اتفاق نیفتاده است.

And they're giving us they're giving us a long holiday need two days off, and I don't want it.

و آنها به ما می دهند و به ما یک تعطیلات طولانی دو روز مرخصی می دهند و من آن را نمی خواهم.

Can I do something else?

آیا می توانم کار دیگری انجام دهم؟

I might do something else instead.

به جای آن ممکن است کار دیگری انجام دهم.

Oh, it would be fun to watch the Queen is celebrating

آه، تماشای جشن گرفتن

70 years on the throne, which is quite an achievement.

70 سال سلطنت ملکه که کاملاً یک دستاورد است، جالب خواهد بود.

It's quite an achievement.

این کاملا یک دستاورد است.

But I'm sick of hearing about it. Yes.

اما من از شنیدن در مورد آن خسته شده ام. آره.

I mean, they do talk about it a lot.

منظورم این است که آنها خیلی در مورد آن صحبت می کنند.

So you were complaining to your mum the other night about it.

پس دیشب از مادرت شکایت کردی .

Is that I wonder what all the fuss is about?

آیا من تعجب می کنم که این همه هیاهو برای چیست؟

Well, I.

Well, what I meant was we're supposed to be having four days of celebration.

خب، من.

خب، منظورم این بود که قرار است چهار روز جشن داشته باشیم.

Yeah, the Thursday.

آره پنجشنبه

The Friday, which is now public holidays and then the Saturday in the sun.

جمعه، که اکنون تعطیلات رسمی است و سپس شنبه در آفتاب.

I mean, my point was I think it's just a bit

منظورم این بود که منظورم این بود که فکر می‌کنم

too much, too much for a day, OK?

برای یک روز خیلی زیاد است، خوب؟

Yeah. It's, you know, we love the Queen.

آره می دانید، ما ملکه را دوست داریم.

We love our queen.

ما ملکه خود را دوست داریم.

But I think four days is a bit much

اما من فکر می کنم چهار روز کمی است که

I love my queen.

من عاشق ملکه ام هستم.

But are you a make

اما آیا شما ساخته شده اید

or so we haven't heard from Christina yet.

یا ما هنوز از کریستینا چیزی نشنیده ایم.

She's still here, so I'm not looking forward to that.

او هنوز اینجاست، بنابراین من منتظر آن نیستم.

Can I just say what put me off?

فقط میتونم بگم چه چیزی باعث ناراحتی من شد؟

Because they were talking about all of the celebrations.

زیرا آنها در مورد همه جشن ها صحبت می کردند.

There is one word that always puts me off something

یک کلمه وجود دارد که همیشه من را از چیزی دور می کند،

if you want to stop me from going somewhere,

اگر می خواهید من را از رفتن به جایی بازدارید،

maybe to an event or a celebration, use the word

شاید به یک رویداد یا جشن، از کلمه آکروبات استفاده کنید

acrobats.

.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

Whenever anyone says, come to that, come to this celebration, come to this festival,

هر وقت کسی گفت بیا به آن ، به این جشن بیا، به این فستیوال بیا

there will be acrobats I immediately switch off.

، آکروبات هایی هستند که فورا خاموش می کنم.

So you are not a fan of the circus?

پس شما طرفدار سیرک نیستید؟

Well, it's just I know it's going to be terrible.

خوب، فقط می دانم که وحشتناک خواهد بود.

Whatever it is, I know it's going to be awful.

هر چه هست، می دانم که افتضاح خواهد بود.

So apparently they're going to have double decker buses with acrobats on them.

بنابراین ظاهراً آنها اتوبوس های دو طبقه با آکروبات روی آنها خواهند داشت.

And I know it's going to be terrible.

و می دانم که وحشتناک خواهد بود.

It's going to look awful.

افتضاح به نظر می رسد.

And I think also it's going to rain as well.

و همچنین فکر می کنم که باران نیز خواهد بارید.

So I can guarantee it's bound to. Right? It will rain.

بنابراین من می توانم تضمین کنم که موظف است. درست؟ باران خواهد بارید.

So the whole thing is just going to be this grey wet, damp, soggy mess.

بنابراین همه چیز فقط به این آشفتگی خاکستری خیس، مرطوب و خیس تبدیل می شود.

Acrobats.

آکروبات ها

No, nothing.

Nothing puts me off something quicker

نه هیچ چیز. نه چیزی نیست.

هیچ چیز سریعتر

than saying there will be acrobats.

از این که بگویم آکروبات ها وجود خواهند داشت، مرا از چیزی دور نمی کند.

Yes. But I mean, look at some of the performers they've got there enough to put you off as well.

آره. اما منظورم این است که به تعدادی از مجریانی که آنقدر در آنجا حضور دارند نگاه کنید تا شما را نیز از کار بیاندازند.

I mean,

منظورم این است که

Cliff Richard is

کلیف ریچارد

you know, is has been around for many, many decades.

می‌دانید، دهه‌های بسیار زیادی وجود داشته است.

Does anyone successful?

آیا کسی موفق است؟

Does anyone know who he is, Cliff?

آیا کسی می داند او کیست، کلیف؟

Richard, I well, I would imagine

ریچارد، من فکر می‌کنم

a lot of people do know he's so old.

خیلی‌ها می‌دانند او خیلی پیر است.

He's so old.

او خیلی پیر است.

He his music predates

موسیقی او پیش از

records and CDs.

ضبط و سی دی است.

They used to just write it down on pieces of paper.

آنها فقط آن را روی کاغذ یادداشت می کردند.

And then later they got those old wax cylinders

و بعداً آن سیلندرهای موم قدیمی را

where the music sounded

که در آن موسیقی به گوش می رسید،

he's joking.

He's joking.

او شوخی می کرد.

او شوخی می کند.

The thing is

موضوع این است

that Cliff Richard, that a famous pop star

که کلیف ریچارد، آن ستاره مشهور پاپ

from the sixties and seventies in the UK has probably more number one hits than anybody else.

دهه شصت و هفتاد در بریتانیا، احتمالاً بیش از هر کس دیگری موفق شده است.

The thing is, he performed at the last Jubilee

موضوع این است که او ده سال پیش در آخرین جوبیل اجرا

ten years ago.

کرد.

No one mentions that now.

الان کسی به آن اشاره نمی کند.

And well, you know, when you get into your seventies, you're not going to be vocally at your best anymore.

و خوب، می‌دانی، وقتی وارد دهه هفتاد می‌شوی، دیگر از نظر آواز در بهترین حالت خود قرار نخواهی داشت.

And he wasn't very good.

و او خیلی خوب نبود.

It all looked a bit tired and a bit oh, you know, you just looked a bit embarrassing.

همه چیز کمی خسته به نظر می رسید و کمی آه، می دانید، فقط کمی خجالت آور به نظر می رسید.

The worst part of it, though, was Paul McCartney trying to sing well.

با این حال، بدترین بخش آن تلاش پل مک کارتنی برای آواز خواندن خوب بود.

Yeah, he did this terrible rendition of Hey Jude, and in the end,

آره، او این اجرای وحشتناک هی جود را انجام داد، و در پایان،

he he was just shouting and screaming his head off.

او فقط فریاد می زد و سرش را فریاد می زد.

I mean, that's what I'm thinking.

یعنی من به همین فکر می کنم.

And of course, one of the main acts

و البته، یکی از کارهای اصلی

from the previous celebration was now

جشن قبلی، حالا

a guy who went to prison for for being a child molester, which doesn't help, really.

پسری بود که به خاطر کودک آزاری به زندان رفت، که واقعاً فایده ای ندارد.

So so we have some very strange, mixed memories

بنابراین ما خاطرات بسیار عجیب و پیچیده

of previous celebrations of the queen and of course, let's not forget,

ای از جشن های قبلی ملکه داریم و البته فراموش نکنیم

the royal family in this country is not without its problems

که خانواده سلطنتی در این کشور به

for various reasons.

دلایل مختلف بدون مشکل نیستند.

So I will be glad when it's gone, to be honest.

بنابراین صادقانه بگویم وقتی از بین برود خوشحال خواهم شد.

I just want to move on.

من فقط می خواهم ادامه دهم.

Victoria loves anything to do with the circus.

ویکتوریا دوست دارد هر کاری با سیرک انجام دهد.

So just because you and I don't like acrobats, it doesn't mean that other people won't.

بنابراین فقط به این دلیل که من و شما آکروبات ها را دوست نداریم، به این معنی نیست که دیگران دوست ندارند.

I like acrobats in the circus.

آکروبات در سیرک را دوست دارم.

You see, you misunderstanding me, Steve.

می بینی، استیو من را اشتباه می فهمی.

So that's it.

I don't mind acrobats if I'm going to a circus with the big tent

پس همین است.

اگر با چادر بزرگ به سیرک

and I go inside and there's this people swinging and catching each other

بروم و داخل شوم و این افراد در حال تاب خوردن و گرفتن همدیگر باشند

and people throwing knives

و افرادی که چاقو می اندازند و مردم چاقو

it sounds like a night out in Birmingham.

می اندازند، با یک چادر بزرگ به سیرک می روم، بدم نمی آید.

I know, but I

میدونم ولی

I love it. I love the circus.

دوستش دارم من عاشق سیرک هستم.

But if you if you take that and try to introduce it into anything

اما اگر آن را در نظر بگیرید و سعی کنید آن را به چیز

else, it's normally awful.

دیگری معرفی کنید، معمولاً افتضاح است.

Anyway, let's see.

به هر حال ببینیم

Let's not judge it.

قضاوت نکنیم

Let's see it. And, you know, and then we can.

بیا ببینیمش و، شما می دانید، و سپس ما می توانیم.

I want to pull it apart.

من می خواهم آن را جدا کنم.

I want to bet some money that it's going to be terrible.

می خواهم مقداری پول شرط ببندم که وحشتناک خواهد بود.

It's going to rain.

داره بارون میاد

And maybe by then, Prince Andrew will be in jail.

و شاید تا آن زمان، شاهزاده اندرو در زندان باشد.

You see, you're being very negative, Mr. Duncan.

می بینید، شما خیلی منفی نگر هستید، آقای دانکن.

I think you're being very fair in Victoria says singers tend to lose their voice when they get older.

فکر می‌کنم در ویکتوریا خیلی منصف هستید و می‌گوید خواننده‌ها وقتی بزرگتر می‌شوند صدایشان را از دست می‌دهند.

Yeah, well, they shed I mean, I'm a huge fan of Shirley Bassey.

بله، خوب، آنها ریختند ، منظورم این است که من از طرفداران بزرگ شرلی باسی هستم.

She she will be there. She's going to be there.

او آنجا خواهد بود. او قرار است آنجا باشد.

But really, you know, her voice isn't what it was.

اما واقعاً، می دانید، صدای او آن چیزی که بود نیست.

And I just think it's sad

و من فقط فکر می کنم

when they carry on performing.

وقتی آنها به اجرا ادامه می دهند ناراحت کننده است.

But I guess, you know, if that's all you've ever done and you love doing it,

اما حدس می‌زنم، می‌دانی، اگر این تمام کاری است که تا به حال انجام داده‌ای و عاشق

then you're not going to want to stop doing it, are you?

انجام آن هستید، دیگر نمی‌خواهید این کار را متوقف کنید، درست است؟

It's not you with the live streams.

با پخش‌های زنده این شما نیستید.

You love doing the live stream.

شما عاشق انجام پخش زنده هستید.

So even when they become terrible, when you're in your eighties, you'll probably still carry on doing that.

بنابراین حتی زمانی که آنها وحشتناک می شوند، زمانی که شما در دهه هشتاد زندگی خود هستید، احتمالاً همچنان این کار را ادامه خواهید داد.

Thanks. Let's hope people are still watching.

با تشکر. امیدواریم مردم همچنان تماشا کنند.

I think you're doing that.

من فکر می کنم شما این کار را می کنید.

Mr. Duncan, you doing live streams in your eighties?

آقای دانکن، شما در دهه هشتادتان پخش زنده می‌کنید؟

Can you imagine me standing here like a like a very elderly man and I'm going, everyone,

می توانید تصور کنید که من مانند یک مرد بسیار مسن اینجا بایستم و همه،

welcome to English with Mr.

با آقای دانکن به انگلیسی خوش آمدید

Duncan.

.

Or as many people now call me Mr.

یا همانطور که بسیاری از مردم اکنون به من می گویند آقای

Wrinkly,

چروکیده،

you'll have to have like a chair with those wings.

شما باید مانند یک صندلی با آن بال ها داشته باشید.

At the side, really, the ones that they haven't nursing homes

در کنار، واقعاً آنهایی که خانه سالمندان

so that when you when old people fall asleep, my head's just go against these big wings.

ندارند تا وقتی پیرمردها به خواب می روید، سر من فقط به این بال های بزرگ برود.

I will. I know what I'm going to be doing.

من خواهم. من می دانم که قرار است چه کار کنم.

I'm going to be sitting on one of those mobile commodes so I can actually do

من روی یکی از آن کمدهای موبایل می نشینم تا بتوانم در

the live stream whilst I'm having my own live stream down there.

حالی که پخش زنده خودم را در آنجا پخش می کنم، پخش زنده را انجام دهم.

You see, I remember now because of my age, you will just hear the occasional noise,

می بینید، الان به خاطر سنم یادم می آید، شما فقط سر و صدای گهگاهی را می شنوید،

like running water or air escaping.

مانند خروج آب یا هوا.

Well, yeah.

اره.

So yes, people are.

پس بله، مردم هستند.

Yeah, it'll be interesting to see.

بله، دیدن آن جالب خواهد بود.

Hello, Pedro.

سلام پدرو

Yes, I'm good today.

بله امروز خوبم

Thank you very much, Pedro. About moment. Much better.

خیلی ممنون پدرو. در مورد لحظه خیلی بهتر.

Getting better, you know, talking to voices.

بهتر شدن، می دانید، صحبت کردن با صداها.

I still, you know, three weeks later, can't sing properly.

من هنوز، می دانید، سه هفته بعد، نمی توانم درست بخوانم.

Yes, but hoping that that will soon.

بله، اما به امید اینکه به زودی.

Pass soon.

زود بگذر

I like that.

من آن را دوست دارم.

I like the circus. Don't get me wrong.

من سیرک را دوست دارم. اشتباه نکنید

It's just when you have acrobats in places

این درست زمانی است که شما آکروبات ها را در مکان هایی دارید

where they probably shouldn't be.

که احتمالاً نباید باشند.

De de de de de de de de de de de

د د د د د د د د د د د

de de de de de de de de de de de de de de de de de de de de de de de

د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د

de de de de de de de de de de de de de de de de de de de de de de.

د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د د .

Some people say this is a circus act.

برخی می گویند این یک عمل سیرک است.

Well, we've certainly like a circus.

خب، ما مطمئناً سیرک را دوست داریم.

We've certainly got the clowns.

ما مطمئناً دلقک ها را داریم.

We're a couple of clowns, aren't we?

ما یک جفت دلقک هستیم، نه؟

Some people will probably definitely agree with.

برخی از افراد احتمالاً با آن موافق خواهند بود.

Speak for yourself.

برای خودت صحبت کن

Mm hmm.

مم هوم

Yes. There we go. Yes.

آره. ما میرویم آنجا. آره.

Uh, uh, but you brought up the subject to the Queen,

اوه، اوه، اما شما موضوع را برای ملکه مطرح کردید، که البته به

which relates to the the May Queen, of course.

ملکه می مربوط می شود.

Okay.

باشه.

From one queen to another.

از یک ملکه به ملکه دیگر.

What are we talking about next?

بعد در مورد چه چیزی صحبت می کنیم؟

Well, we're talking about our main subject.

خوب، ما در مورد موضوع اصلی خود صحبت می کنیم.

We have half an hour left.

نیم ساعت دیگر فرصت داریم.

If you've just joined us. Hello. Good afternoon.

اگر به تازگی به ما ملحق شده اید سلام. عصر بخیر.

Welcome to our live stream on the Internet

به پخش زنده ما در اینترنت خوش آمدید که در

where everyone is free to express themselves.

آن همه آزادند تا خود را بیان کنند.

Whatever it is you want to say, as long as YouTube doesn't mind.

هر چه می خواهید بگویید، تا زمانی که یوتیوب برایتان مهم نباشد.

And maybe, maybe Elon

و شاید، شاید ایلان

Musk will give his thumbs up you see, because he likes everything.

ماسک انگشت شست خود را بالا بکشد ، زیرا او همه چیز را دوست دارد.

Unless, of course, you're criticising his cause, in which case he won't let

البته مگر اینکه از آرمان او انتقاد کنید، در این صورت او اجازه نمی

you go to his press conferences.

دهد به کنفرانس های مطبوعاتی خود بروید.

Apparently, Apparently, he likes he likes freedom of speech

ظاهراً، ظاهراً او دوست دارد آزادی بیان را دوست داشته باشد،

unless you're criticising his his electric cars.

مگر اینکه شما از ماشین های برقی او انتقاد کنید.

It'll be interesting to see if people

جالب خواهد بود که ببینیم آیا مردم

now that

he's well, I don't think the deal's gone through yet, but it has.

اکنون که حال

او خوب است، فکر نمی‌کنم معامله هنوز به نتیجه نرسیده باشد، اما شده است.

Everyone keeps saying he's bought Twitter, but he hasn't yet.

همه مدام می گویند که او توییتر را خریده است، اما او هنوز این کار را نکرده است.

Apparently, he's hasn't got enough money.

ظاهراً او پول کافی ندارد.

Can you believe it?

می تونی باور کنی؟

This is the richest man in the world, and he can't afford to buy Twitter.

این ثروتمندترین مرد جهان است و توانایی خرید توییتر را ندارد.

So he's had to go to a bank, Morgan Stanley.

بنابراین او مجبور شد به بانک مورگان استنلی برود.

So it's actually a big faceless bank that's technically going to own Twitter.

بنابراین در واقع یک بانک بزرگ بدون چهره است که از نظر فنی مالک توییتر خواهد بود.

So it will be interesting to see what happens, be interesting

بنابراین جالب خواهد بود که ببینیم چه اتفاقی می‌افتد ، جالب است

to see, as you say, whether he will let people criticise his car or not.

به قول خودت ببینیم که آیا او اجازه می‌دهد مردم از ماشینش انتقاد کنند یا نه.

There's not that.

There's a lot to criticise them for here.

اونجا نیست

اینجا جای انتقاد زیاد است.

They're quite good anyway.

به هر حال اونا خیلی خوبن

But there you go.

اما شما بروید.

That's this was a straying off of the road a bit there, literally.

این بود به معنای واقعی کلمه، کمی از جاده منحرف شد.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

We have what some people think is a controversial subject, but I don't think it is

ما چیزی را داریم که برخی فکر می کنند موضوعی بحث برانگیز است، اما من فکر نمی کنم این

anyone who says that well we never shy away from controversy, Mr..

کسی باشد که بگوید خوب ما هرگز از بحث و جدل دوری نمی کنیم، آقای.

No, although no one does it head on.

I have noticed that no one cares.

من متوجه شده ام که هیچ کس اهمیت نمی دهد.

No one we could say anything on here.

هیچ کس نمی توانستیم اینجا چیزی بگوییم.

We rarely could and no one cares.

ما به ندرت می توانستیم و هیچ کس اهمیت نمی دهد.

They don't.

آنها نمی کنند.

They go, Oh, it's just those two idiots again.

آنها می روند، اوه، دوباره آن دو احمق هستند.

I'm taking no notice of them.

من هیچ توجهی به آنها ندارم

Today we are looking at gender phrases.

امروز ما به عبارات جنسیتی نگاه می کنیم.

Oh, Mr.

اوه، آقای

Duncan, you are being very up to date.

دانکن، شما خیلی به روز هستید.

Very, very up to date.

خیلی خیلی به روز

And what's the other word you can use if something is up to date?

و اگر چیزی به روز باشد، چه کلمه دیگری می توانید استفاده کنید؟

Very contemporary.

بسیار معاصر.

Contemporary. Yes. Gender phrases.

امروزی. آره. عبارات جنسیتی

So this is not what it appears to be.

بنابراین این چیزی نیست که به نظر می رسد.

Before anyone complains.

قبل از اینکه کسی شکایت کند

This is not about the pronouns.

این مربوط به ضمایر نیست.

This is about the way in which certain gender words

این در مورد روشی است که در آن کلمات جنسیت

are used in phrases and other things.

خاص در عبارات و چیزهای دیگر استفاده می شود.

So we're not going to go into that minefield.

بنابراین ما وارد آن میدان مین نخواهیم شد.

The political correctness there is what it's not.

صحت سیاسی در آنجا چیزی است که نیست.

The problem is it's not even that anymore.

مشکل اینجاست که دیگر حتی آن هم نیست.

It's become its own its own battle ground.

این میدان نبرد خودش شده است.

So there is no way I'm going there.

پس راهی برای رفتن من وجود ندارد.

Mr. Steve is not going there and I'm not going there.

آقای استیو به آنجا نمی رود و من هم به آنجا نمی روم.

They're not that we're just talking about the word civic friends.

آنها این نیستند که ما فقط در مورد کلمه دوستان مدنی صحبت می کنیم.

That's it. So my stomach's off.

خودشه. پس معده ام خاموش است.

OK, good. So you tell me and I stroll.

باشه خوبه پس تو بگو و من قدم بزنم.

Well, why don't you wait 20 minutes and then go?

خوب، چرا 20 دقیقه صبر نمی کنید و سپس نمی روید؟

Here we go. Steve, can I, can I just carry on with this?

در اینجا ما می رویم. استیو، می توانم، آیا می توانم به این کار ادامه دهم؟

No, of course it is common to use gender related words

خیر، البته استفاده از کلمات مرتبط با جنسیت

and certain phrases as a means of expression.

و عبارات خاص به عنوان وسیله بیان رایج است.

So you can see now what we are doing.

بنابراین اکنون می توانید ببینید که ما چه کار می کنیم.

We're not looking at gender as such.

ما به جنسیت چنین نگاه نمی کنیم.

We are looking at the way in which words are used in phrases and expressions.

ما در حال بررسی نحوه استفاده از کلمات در عبارات و عبارات هستیم.

So it's a very different thing.

بنابراین این یک چیز بسیار متفاوت است.

But it does relate, I suppose, in certain ways

اما فکر می‌کنم از طرق خاصی

to modern life as well.

به زندگی مدرن نیز مرتبط است.

Gender related words might refer

کلمات مرتبط با جنسیت ممکن است

to a certain type of job or an object.

به نوع خاصی از شغل یا یک شی اشاره داشته باشند.

So yes, it can happen.

بنابراین بله، ممکن است اتفاق بیفتد.

It can happen

این می تواند اتفاق بیفتد

for example, Steve, we can have Postman,

برای مثال، استیو، ما می توانیم پستچی،

Postman or Post Woman.

پستچی یا پست زن داشته باشیم.

The Post woman pushed her

زن پست

large package through my door or the postman.

بسته بزرگش را از در من یا پستچی هل داد.

Of course, I've had many large packages

البته، من بسته‌های بزرگ زیادی

pushed through my letterbox by my postman workmen.

را در صندوق پستی‌ام فرستاده‌ام.

The workmen was making a lot of noise outside

کارگرها بیرون سر و صدای زیادی

and also milkman as well.

می‌کردند و شیردوش هم همین‌طور.

So in that respect, you can see something happening there, aren't you, Steve?

بنابراین، از این نظر، می‌توانید چیزی را ببینید که در آنجا اتفاق می‌افتد ، اینطور نیست، استیو؟

Yes, a lot of a lot of phrases attached to the mail

بله، عبارات زیادی به جنبه پستی پیوست

aspect there because of course.

شده است زیرا البته.

Yeah.

آره

You didn't get post women.

شما زنان پست دریافت نکردید.

No. Probably when that phrase was invented you didn't get.

نه. احتمالاً زمانی که این عبارت اختراع شد ، متوجه نشدید.

I put postal women there.

زنان پست را آنجا گذاشتم.

I know.

I'm just saying yes.

میدانم.

من فقط می گویم بله.

So you often you don't often say work women. You don't.

بنابراین شما اغلب نمی گویید زنان شاغل. شما این کار را نمی کنید.

I've never heard that phrase.

من هرگز آن عبارت را نشنیده ام

So it's interesting how these these words were established

بنابراین جالب است که چگونه این کلمات

during a time when many of the jobs

در زمانی تثبیت شد که بسیاری از مشاغل

and many of the different types of work were done by men only.

و بسیاری از انواع مختلف کارها فقط توسط مردان انجام می شد.

And it's interesting.

و جالب است.

So it is you might say that these words

بنابراین ممکن است بگویید که این

are like a like fossils that you dig up

کلمات مانند فسیل هایی هستند که شما آنها را حفر می کنید

and so because these words still exist,

و از آنجا که این کلمات هنوز وجود دارند،

they they do echo back into the past.

بازتاب آنها به گذشته بازمی گردد.

So we often talk about somebody working in the road.

بنابراین ما اغلب در مورد کسی که در جاده کار می کند صحبت می کنیم.

You will automatically say workmen.

شما خود به خود خواهید گفت کارگران.

Yes. Without thinking

آره. بدون فکر کردن به

of work men. Yes.

مردان کار آره.

It's not just a person that works a workman

این فقط یک فرد نیست که یک کارگر کار می کند

is somebody who's doing a like a manual job.

، کسی است که مانند یک کار دستی انجام می دهد.

Is this a heavy manual job?

آیا این یک کار دستی سنگین است؟

Like digging up a road, that sort of thing.

مثل حفر جاده، از این قبیل چیزها.

A workman at the side of the road?

کارگر کنار جاده؟

Oh, yeah. Yes.

اوه، آره آره.

And because you don't see many women doing labour

و از آنجایی که شما زنان زیادی را نمی بینید که کارهای سنگین انجام می دهند

intensive jobs, like digging up roads,

، مانند حفر جاده ها،

then you wouldn't there wouldn't be an equivalent word for a woman

پس کلمه ای معادل برای زنی

doing that because I tend to Gavin might correct me if I'm wrong.

که این کار را انجام می دهد وجود نخواهد داشت، زیرا من تمایل دارم که گاوین اگر اشتباه می کنم ممکن است مرا اصلاح کند. .

I've never seen a woman

من هرگز زنی را ندیده ام که

with a jackhammer at the side of the road digging up a road.

با چکش در کنار جاده در حال کندن جاده باشد.

Jack jackhammer.

جک چکش.

I used to go to school with him.

من با او به مدرسه می رفتم.

Yes. So a work and we often say work and without thinking we're not we're not being rude.

آره. بنابراین یک کار و ما اغلب می گوییم کار کنید و بدون اینکه فکر کنیم بی ادب نیستیم.

No, we do it.

نه، ما انجامش می دهیم.

It's just that that word came around.

فقط این کلمه اومد.

It was introduced at the time when most heavy labour was carried out by men.

در زمانی معرفی شد که بیشتر کارهای سنگین توسط مردان انجام می شد.

And I suppose another one is milkman as well.

و گمان می کنم یکی دیگر نیز شیرفروش باشد.

We still I will still say Milkman, I won't say anything else.

ما هنوز من هنوز هم می گویم شیرخوار، من هیچ چیز دیگری نمی گویم.

I say, oh, has the milkman come?

می گویم اوه، شیرفروش آمده است؟

I notice our neighbour has started using the milkman.

متوجه شدم همسایه ما شروع به استفاده از شیرده کرده است.

They have a milkman that goes round.

آنها یک شیردوست دارند که می چرخد.

So even if it's a woman delivering the milk, I will still automatically say milkman.

بنابراین حتی اگر یک زن شیر را تحویل می دهد، من همچنان به طور خودکار می گویم شیردار.

Yes, as has just been pointed out in the live stream.

بله، همانطور که در جریان مستقیم به آن اشاره شد.

Thank you.

متشکرم.

There are lots of gender specific roles or jobs anyway.

به هر حال نقش ها یا مشاغل خاص جنسیتی زیادی وجود دارد.

So I mean teacher, for example.

بنابراین منظورم معلم است.

You don't say teach men, do you?

شما نمی گویید به مردان آموزش دهید، نه؟

It's teacher, because even if always been, you've

این معلم است، زیرا حتی اگر همیشه بوده،

always had a male or a female teacher.

همیشه یک معلم زن یا مرد داشته‌اید.

Yes. It's not like teachers have always been one sex,

آره. اینطور نیست که مثلا معلمان همیشه یک جنس

for example.

بوده اند.

A workman, somebody who does heavy manual work

یک کارگر، کسی که کارهای سنگین یدی

is 99.9 times going to be a man.

انجام می دهد 99.9 برابر مرد می شود.

Having said that, and having can

با گفتن این موضوع و داشتن آن می

I just make a point there because you mentioned education.

توانم فقط به نکته ای اشاره کنم زیرا شما به تحصیلات اشاره کردید.

That is a whole nother subject.

این یک موضوع کاملاً دیگر است.

Just to add to that, it would send a

فقط برای اضافه کردن به آن،

it's a whole different

aspect when we talk about education because there are many phrases.

وقتی ما در مورد آموزش صحبت می کنیم، جنبه کاملا متفاوتی دارد زیرا عبارات زیادی وجود دارد.

So we might have master.

پس شاید استاد داشته باشیم.

Master is often used in universities.

استاد اغلب در دانشگاه ها استفاده می شود.

And then of course, we have headmaster

و البته، ما مدیر

headmistress as well.

مدرسه نیز داریم.

So there are divides with gender when we we look at education.

بنابراین زمانی که ما به آموزش نگاه می کنیم بین جنسیت شکاف هایی وجود دارد .

But again, I suppose it's worth mentioning that

اما باز هم فکر می کنم لازم به ذکر است که

traditionally and in the olden days,

در قدیم و به طور سنتی،

education was seen as something that only men did.

آموزش به عنوان چیزی تلقی می شد که فقط مردان انجام می دادند.

So it's not about being sexist

بنابراین بحث جنسیت گرایی

or referring to the way we live now,

یا اشاره به شیوه زندگی ما در حال حاضر

but those those ways of expressing the words and when they were created

نیست، بلکه آن شیوه های بیان کلمات و زمانی که آنها خلق شده اند

comes from a time when things were different.

از زمانی نشات می گیرد که همه چیز متفاوت بود.

You see, I'm in my occupation as sales

ببینید، من در شغلم فروشندگی

and when I grew up and that's that's the thing.

هستم و وقتی بزرگ شدم و موضوع همین است.

So certain occupations that seem to be gender

بنابراین مشاغل خاصی که به نظر می‌رسد جنسیت

specific have been over the years

خاصی دارند، در طول

there's been debates about it, and they've had to change that.

سال‌ها بحث‌هایی در مورد آن وجود داشته است، و آنها باید آن را تغییر می‌دهند.

Change the name.

نام را تغییر دهید.

Yeah, but not for ones like workmen because people doing manual work, it was men yeah.

بله، اما نه برای کسانی مانند کارگران، زیرا افرادی که کارهای یدی انجام می دهند، مردان بودند بله.

And also that's a generic term as well. Yes.

و همچنین این یک اصطلاح عمومی است. آره.

And of course, like with you, your salesmen

و البته، مانند شما، فروشندگان شما

always were salesmen because you didn't get many women in sales.

همیشه فروشنده بودند، زیرا شما زنان زیادی را در فروش دریافت نکردید.

But now, of course you do.

اما در حال حاضر، البته که شما انجام می دهید.

In fact, there's more women in the company I work for doing sales than there are men.

در واقع، تعداد زنان در شرکتی که من در آن کار می کنم بیشتر از مردان است.

So you don't use the phrase salesmen anymore.

پس دیگر از عبارت فروشنده استفاده نمی کنید.

You just use.

شما فقط استفاده کنید.

Well, we're not even called sales. We're not called.

خب، ما حتی به فروش هم نمی گوییم. به ما زنگ نمی زنند

So what is called an account managers yes.

بنابراین چیزی که به آن حساب مدیران گفته می شود بله.

Account managers or advisers.

مدیران یا مشاوران حساب.

That's another good way.

این یک راه خوب دیگر است.

They drop sales out of the whole thing.

آنها فروش را از کل آن حذف می کنند.

But but you would say saleswoman definitely you could say I'm a sales woman. Yes.

اما شما می گویید خانم فروشنده قطعا می توانید بگویید من یک زن فروشنده هستم. آره.

Maybe Bob wouldn't say that, but maybe in a in a retail environment. Yes.

شاید باب این را نمی گفت، اما شاید در یک محیط خرده فروشی. آره.

So a sales woman or a sales assistant

بنابراین یک زن فروشنده یا یک دستیار فروش،

a sales woman would be the female

یک زن فروشنده، زنی است

serving you in a shop for that person. Yes.

که در مغازه ای برای آن شخص به شما خدمات می دهد. آره.

But you wouldn't say as some some of that you wouldn't say milk person is another one.

اما شما به عنوان برخی از آن نمی گویید که نمی گویید شیرخوار یکی دیگر است.

I think the phrase that you used.

فکر کنم عبارتی که شما استفاده کردید.

No, no one says milk personal delivery.

نه، کسی نمی گوید شیر تحویل شخصی.

Yeah.

آره

I don't know whether there are many women that deliver milk.

من نمی دانم که آیا زنان زیادی هستند که شیر می دهند یا خیر.

Of course, we don't get milk delivered any more.

البته دیگه شیر تحویل نمیگیریم.

Very used to be.

خیلی قبلا بود

That's how everybody got their milk when I grew up.

وقتی من بزرگ شدم همه شیرشان را به این ترتیب دریافت کردند.

But now everybody gets their milk from a supermarket.

اما اکنون همه شیر خود را از سوپرمارکت می گیرند.

So there aren't many people delivering milk door to door.

بنابراین افراد زیادی وجود ندارند که شیر را درب منزل تحویل می دهند.

Anyway, in the UK, virtually, you know, it's virtually an occupation that's vanished it has come back.

به هر حال، در بریتانیا، عملاً، می دانید، تقریباً یک شغل است که ناپدید شده و دوباره برگشته است.

It's come back a bit.

But generally people apparently in London, they've gone crazy over

کمی برگشته

اما عموماً مردمی که ظاهراً در لندن هستند، از

having milk deliveries, they've gone mad over it.

تحویل شیر دیوانه شده‌اند، از این بابت دیوانه شده‌اند.

Here it's the.

اینجاست.

Steve, I don't want any comments from you.

استیو، من هیچ نظری از شما نمی خواهم.

Manhole. Yes.

منهول. آره.

When was the last time you looked inside a manhole have you ever been in a manhole?

آخرین باری که به داخل منهول نگاه کردید کی بود که در منهول بودید؟

Three years, Mr. Duncan.

سه سال آقای دانکن.

I remember as a child being fascinated

یادم می آید که در کودکی

by manholes, which explains a lot.

مجذوب منهول ها شده بودم که خیلی چیزها را توضیح می دهد.

And you became even more fascinated when you go into your late teens and early twenties.

و زمانی که به اواخر نوجوانی و اوایل دهه بیست سالگی خود می روید بیشتر مجذوب می شوید.

Yes. I don't know what you mean by that.

آره. من نمی دانم منظور شما از آن چیست.

So a manhole is often used to describe a certain thing,

بنابراین منهول اغلب برای توصیف یک چیز خاص استفاده می شود،

a certain type of, oh, I used to lift the manhole covers.

نوع خاصی از، اوه، من برای بلند کردن درپوش های منهول استفاده می کردم.

I was always fascinated because I would walk along the street and think,

من همیشه مجذوب بودم زیرا در امتداد خیابان راه می رفتم و فکر می کردم،

you've got the strength to lift them up.

تو این قدرت را داری که آنها را بلند کنی.

Well, you can get them up if you use a you can use something heavy to lift it up.

خوب، شما می توانید آنها را بلند کنید اگر از a استفاده می کنید، می توانید از چیزی سنگین برای بلند کردن آن استفاده کنید.

I was always fascinated and then they were and again, they would come to clean the drains

من همیشه مجذوب بودم و بعد می آمدند و دوباره می آمدند زهکش ها را تمیز

so that these big machines would come and they would take the manhole cover.

می کردند تا این ماشین های بزرگ بیایند و درب منهول را بگیرند.

You need to explain I'm going to I've got lots of other things I'm still doing.

شما باید توضیح دهید که من می روم، من کارهای زیادی دارم که هنوز انجام می دهم.

So Steve, we'll get round to that.

بنابراین استیو، ما به آن نزدیک می شویم.

So Manhole and Manhandle is also used as well.

بنابراین Manhole and Manhandle نیز استفاده می شود.

We are looking at these words again in a few moments.

چند لحظه دیگر دوباره به این کلمات نگاه می کنیم.

Don't panic.

وحشت نکنید.

In the past, the gender of the person carrying out a task would be used

در گذشته، از جنسیت فردی که یک کار را انجام می دهد استفاده می شد

so it would be specific. I've

تا مشخص باشد. من در

over the years,

طول سال‌ها

the use of gender in job roles has become neutral

، استفاده از جنسیت در نقش‌های شغلی خنثی شده است،

so I think it would be fair to say over the years it's become neutral.

بنابراین فکر می‌کنم منصفانه است که بگویم در طول سال‌ها این موضوع خنثی شده است.

Oh, I think we have a Superchunk, don't we?

اوه، فکر کنم ما یک سوپرچانک داریم، نه؟

I think we do.

من فکر می کنم ما انجام می دهیم.

Thank you very much for your super chat.

خیلی ممنون از چت فوق العاده شما.

I can't read your name because it is

من نمی توانم نام شما را بخوانم زیرا به

not written in English,

زبان انگلیسی نوشته نشده است،

so I might try to translate that if I can.

بنابراین اگر بتوانم آن را ترجمه کنم.

I will try my best to do that in a couple of moments.

من تمام تلاشم را می کنم تا چند لحظه دیگر این کار را انجام دهم.

But thank you very much for your donation on the live chat and I love your little icon as well.

اما از کمک شما در چت زنده بسیار سپاسگزارم و من نماد کوچک شما را نیز دوست دارم.

That little super chat, it looks like Mr.

آن سوپر چت کوچک، شبیه آقای

Steve.

استیو است.

I think that might be might be you Steve

من فکر می کنم ممکن است شما استیو

actually say hello moods coming back for the first time for a long time.

واقعاً بگویید حال و هوای سلام برای اولین بار برای مدت طولانی است.

So welcome back. My mood

پس خوش آمدید. حال و هوای من

where was I?

کجا بودم؟

Over the years, the use of gender in job roles has become neutral.

در طول سال ها، استفاده از جنسیت در نقش های شغلی خنثی شده است.

So we often find that there are words and phrases

بنابراین ما اغلب متوجه می‌شویم که کلمات و عباراتی

that are not specified

وجود

or directed at one particular gender.

دارند که به یک جنسیت خاص مشخص نشده‌اند.

For example, as we mentioned earlier, Postman and Post Woman.

به عنوان مثال، همانطور که قبلاً اشاره کردیم، پستچی و پست زن.

Well, nowadays we like to go

خوب، امروزه ما دوست داریم

with something that's neutral.

با چیزی که خنثی است برویم.

So a neutral phrase means it's not specifying or naming

بنابراین یک عبارت خنثی به این معنی است که مشخص نکردن یا نام بردن از

a particular gender postal worker is what we do now.

یک کارگر پستی جنسیتی، کاری است که ما اکنون انجام می دهیم.

So that's what we say now.

پس این چیزی است که ما اکنون می گوییم.

We don't say postman or post woman.

ما نمی گوییم پستچی یا پستچی.

Quite often we will say postal worker.

اغلب ما می گوییم کارگر پست.

Postal worker.

کارگر پستی.

Oh, hello, Jane.

اوه، سلام، جین.

Jane.

جین

And I believe you are in Korea.

و من معتقدم شما در کره هستید.

Hello to you, Jane.

سلام به تو جین

I am Korean. A big hello to Korea.

من کره ای هستم. یک سلام بزرگ به کره.

We do we do have a lot of people watching in your part of the world, actually.

ما واقعاً افراد زیادی را در قسمت شما از جهان تماشا می کنیم.

Thank you very much for your super chats.

خیلی ممنون از چت های فوق العاده شما.

We do appreciate it.

ما از آن قدردانی می کنیم.

Thank you very much. Here's another one, Steve,

بسیار از شما متشکرم. اینم یکی دیگه، استیو،

postal worker.

کارمند پست.

What about policemen and yes, policemen and policewoman?

در مورد پلیس و بله، پلیس و پلیس زن چطور؟

When was the last time you were grabbed hold of by a man in uniform?

آخرین باری که توسط مردی یونیفرم پوش چنگ زدید کی بود؟

By a man in uniform?

توسط یک مرد لباس فرم؟

I the last time was when I was speeding.

من آخرین بار زمانی بود که سرعتم زیاد بود.

But yes. No.

اما بله. نه.

Yes, we don't we we transition.

بله، ما در حال انتقال نیستیم.

Didn't we we used to just say policemen.

مگر ما نمی گفتیم پلیس.

Then women entered the police force and we said police woman.

بعد خانم ها وارد نیروی انتظامی شدند و گفتیم زن پلیس.

But as you say, we don't use either of those phrases.

اما همانطور که شما می گویید، ما از هیچ یک از این عبارات استفاده نمی کنیم.

I think you probably can still use those phrases.

فکر می‌کنم هنوز هم می‌توانید از آن عبارات استفاده کنید.

But police officer is what it is.

اما افسر پلیس همان چیزی است که هست.

It is the phrase which is used now to describe somebody in the police.

این عبارتی است که اکنون برای توصیف فردی در پلیس استفاده می شود.

So we've taken away the gender and we just say police

بنابراین ما جنسیت را برداشته ایم و فقط می گوییم

officer, police officer, or maybe their rank.

افسر پلیس، افسر پلیس یا شاید رتبه آنها.

Police sergeant, a police sergeant, police officer.

گروهبان پلیس، گروهبان پلیس، افسر پلیس.

Instead, of being specific with the gender.

در عوض، با جنسیت خاص باشید.

Now, this is a difficult one.

در حال حاضر، این یک مشکل است.

This is one that causes a little bit of trouble sometimes

این یکی از مواردی است که گاهی اوقات

a steward or a hostess.

یک مهماندار یا مهماندار کمی دردسر ایجاد می کند.

So when you are on an aeroplane, that's the person who shows you how to get out of the plane.

بنابراین وقتی در هواپیما هستید، این شخصی است که به شما نشان می دهد چگونه از هواپیما خارج شوید.

If it crashes into the sea.

اگر به دریا بیفتد.

But you never take any notice of it

اما شما تا به امروز هیچ توجهی

to this day, I still don't know what I have to do.

به آن ندارید، من هنوز نمی دانم باید چه کار کنم.

If I'm on a plane and something goes wrong, I still have I will have no idea what to do.

اگر در هواپیما باشم و مشکلی پیش بیاید، هنوز نمی دانم چه کار کنم.

I will scream, panic, but because I never take

من جیغ می زنم، وحشت می کنم، اما چون هیچ وقت به

any notice of that person at the front, when the directing is the

آن شخص در جلو توجه نمی کنم، وقتی کارگردانی این است

they're saying the exits are over here and there and then you have to take the thing

که می گویند خروجی ها اینجا و آنجا تمام می شود و بعد باید آن چیز را بردارید

and then you put it over your neck and then you have to inflate it with your mouth.

و بعد آن را کنار بگذارید. گردن خود را و سپس باید آن را با دهان خود باد کنید.

That's the only part I remember.

این تنها قسمتی است که به یاد دارم.

Of course,

البته،

that's an interesting example you put out there, Mr.

این مثال جالبی است که شما در آنجا مطرح کردید، آقای

Duncan, because

دانکن، زیرا در

then they didn't used to be male

آن زمان، آنها قبلاً افراد مذکر

people of work in his cabin crew.

کار در خدمه کابین او نبودند.

You know, when planes first took to the air,

می دانید، زمانی که هواپیماها برای اولین بار به هوا رفتند،

that was a traditionally a female role, wasn't it?

به طور سنتی یک نقش زنانه بود، اینطور نیست؟

You going to say they use dogs instead?

آیا می خواهید بگویید آنها به جای آن از سگ استفاده می کنند؟

The the the the hostess

مهمانداری

the air hostess was was was always a woman's role.

که مهماندار هوا بود همیشه نقش یک زن بود.

And then, of course, men started coming into that role

و سپس، البته، مردان شروع به وارد شدن به آن نقش

and they were given the name and air steward.

کردند و نام و مهماندار هوایی به آنها داده شد.

And now everyone is just called Cabin Crew.

و اکنون همه فقط خدمه کابین نامیده می شوند.

Yeah.

So there's often this transition, isn't there, from

آره

بنابراین، اغلب این انتقال

from one phrase to another.

از یک عبارت به عبارت دیگر وجود دارد.

And the phrase you use now is cabin crew.

و عبارتی که اکنون استفاده می کنید خدمه کابین است.

I think you probably can still say an air steward or a steward or an air hostess.

فکر می کنم هنوز هم می توانید بگویید مهماندار هوایی یا مهماندار یا مهماندار هوایی.

Yeah, I do like that.

بله، من آن را دوست دارم.

The reason why I like that is because, as you said, it was women

دلیل اینکه من آن را دوست دارم این است که همانطور که شما گفتید، این زنان

who originally did the job and it was men

بودند که در ابتدا این کار را انجام می دادند و این مردان بودند

who moved in to that profession. Yes.

که به آن حرفه رفتند. آره.

Quite often men who are very

غالباً مردانی

what's the word I'm looking for, like s light on their feet.

که کلمه من به دنبال آن هستند، مانند نور روی پاهایشان هستند.

It's eschew it air hostess

معمولاً از مهماندار هوا پرهیز

quite often we we refer to them as cabin crew.

می کنیم که ما آنها را خدمه کابین می نامیم.

Also, we can say flight attendant as well. Yes.

همچنین می توان گفت مهماندار هواپیما نیز هست. آره.

In fact, you might find flight attendant is used more than cabin crew.

در واقع، ممکن است متوجه شوید که مهماندار بیشتر از خدمه کابین استفاده می شود.

But yes.

اما بله.

So there are other ways of expressing that as well.

بنابراین راه های دیگری نیز برای بیان آن وجود دارد.

Nystrom says that Mel Gibson,

نیستروم می گوید که مل گیبسون

when addressing a policewoman, uses the phrase sugar tits.

وقتی یک پلیس زن را مورد خطاب قرار می دهد از عبارت قنداق استفاده می کند .

I didn't know that

من نمی دانستم که

uh, maybe you can give us some context.

اوه، شاید شما بتوانید زمینه ای به ما بدهید.

And it's from ITV, I don't think.

و از آی تی وی است، فکر نمی کنم.

What?

I don't know.

چی؟

من نمی دانم.

Maybe there was a court case or something. I don't know.

شاید یک پرونده قضایی یا چیزی وجود داشته باشد. من نمی دانم.

I'm just thinking that there might be some context there.

من فقط به این فکر می کنم که ممکن است زمینه ای در آنجا وجود داشته باشد.

OK, uh, the context might be a flight attendant flight attendant?

خوب، اوه، زمینه ممکن است مهماندار هواپیما باشد؟

Yeah. That's another flight to be a flight attendant. Debbie.

آره این یک پرواز دیگر برای مهماندار بودن است. دبی

Hmm? Yeah.

هوم؟ آره

A flight attendant.

یک پرواز کننده.

Yes. Or a flight

آره. یا

cabin crew.

خدمه کابین پرواز.

I've really had a lot of a lot of different phrases, haven't they, to describe their role.

من واقعاً عبارات مختلف زیادی برای توصیف نقش آنها داشته ام، اینطور نیست.

Here's an interesting one.

در اینجا یک مورد جالب است.

So this is one that has become

بنابراین این تعریفی است که

just the male definition.

فقط به تعریف مردانه تبدیل شده است.

So you might say that they've been combined and they've become what we used to say, actor

بنابراین ممکن است بگویید که آنها با هم ترکیب شده‌اند و تبدیل به همان چیزی شده‌اند که ما می‌گفتیم، بازیگر

and actress because women weren't, I don't think, allowed to act on the stage.

و بازیگر، زیرا فکر نمی‌کنم زنان اجازه بازی در صحنه را نداشتند.

At certain points in history.

در مقاطع خاصی از تاریخ.

It was always men, wasn't it?

همیشه مرد بودند، اینطور نیست؟

And then women, of course, more recently

و سپس زنان، البته، اخیرا

actress.

بازیگر.

But as you say, I'm not sure if any of what you just said is true.

اما همانطور که شما می گویید، من مطمئن نیستم که آیا هر یک از آنچه شما گفتید درست است یا خیر.

Now, I think it's I think was true.

حالا، فکر می‌کنم این درست است.

You mean you were telling me that there was a time when only plays

یعنی به من می گفتی زمانی بود که فقط نمایشنامه

and anything performed was only men? Yes.

و هر کاری که اجرا می شد فقط مردانه بود؟ آره.

Because if there was a female role, quite often

چون فکر می کنم اگر نقش زن وجود داشت،

the man would have to dress up as a woman,

مرد اغلب باید لباس زنانه

I think. Yes.

بپوشد. آره.

Because, you know, going back in history, I don't know when that was, but going back in history,

زیرا، می دانید، بازگشت به تاریخ، نمی دانم چه زمانی بود، اما با بازگشت به تاریخ،

quite often women were barred from certain roles.

اغلب زنان از برخی نقش ها منع می شدند.

And I think one of them was acting at one point.

و من فکر می کنم یکی از آنها در یک مقطعی بازیگری می کرد.

But as you say, now that phrase has been we don't say actor, actress,

اما همانطور که شما می گویید، اکنون این عبارت بوده است، ما نمی گوییم بازیگر، بازیگر،

actor, we would would say but would indicate it was a male person.

بازیگر، بلکه نشان می دهد که یک فرد مرد بوده است.

Actress would indicate a woman.

بازیگر زن یک زن را نشان می دهد.

But now we just use the word actor

اما اکنون ما فقط از کلمه بازیگر

for both sexes. Yes.

برای هر دو جنس استفاده می کنیم. آره.

So it's become so.

پس اینطور شده

So Meryl Streep is an actor

بنابراین مریل استریپ یک بازیگر است

yeah.

That's a funny you want to get your head round, really?

بله.

این خنده دار است که می خواهید سر خود را گرد کنید، واقعا؟

Because

از آنجا که

actor you think of as a male

بازیگری که شما روی صحنه به عنوان یک مرد فکر

person on a stage say the reason why have done that is

می کنید، دلیل این کار

I think they want to say that the actress is as good as a as a as a male, as a man.

را بگویید من فکر می کنم آنها می خواهند بگویند که بازیگر زن به اندازه یک مرد و یک مرد خوب است.

So the female actor is as good as the male actor.

بنابراین بازیگر زن به خوبی بازیگر مرد است.

So they've both adopted the word actor.

بنابراین هر دو کلمه بازیگر را پذیرفته اند.

Yes. Firemen, yes.

آره. آتش نشان ها بله

Victoria says that in time of Shakespeare, actors play the women roles. Hmm.

ویکتوریا می گوید که در زمان شکسپیر، بازیگران نقش های زن را بازی می کردند. هوم

Interesting.

جالب هست.

Simon and far women. Yes.

سیمون و زنان دور. آره.

So you might have a fire man or a fire woman,

بنابراین ممکن است شما یک مرد آتش نشان یا یک زن آتش نشان داشته باشید،

but we often don't do that.

اما ما اغلب این کار را نمی کنیم.

And I have seen women

و زنانی را دیده ام

with attending fires. Yes.

که در آتش شرکت می کنند. آره.

Not starting them.

شروع نکردن آنها

Putting them out,

خاموش کردن آنها،

although that women do tend to start a lot of fires.

اگرچه زنان معمولاً آتش سوزی های زیادی ایجاد می کنند.

Sexist comment incident.

حادثه اظهار نظر جنسی

You can arguments.

شما می توانید استدلال کنید.

I mean, a firefighter, a firefighter

منظورم این است که آتش نشان، آتش نشان

is the general term for a person who sprays the water

یک اصطلاح عمومی برای کسی است که آب را

on a fire, goes into the burning building and says, but yes,

روی آتش می پاشد، به داخل ساختمان در حال سوختن می رود و می گوید، اما بله،

it's quite common now for women to to enter the fire service

اکنون بسیار رایج است که خانم ها وارد خدمات آتش نشانی

as it is the police force as well.

می شوند. نیروی انتظامی نیز

So we just tend to say these days, firefighter Alpha.

بنابراین ما فقط تمایل داریم این روزها بگوییم، آتش نشان آلفا.

Now, this is an interesting one.

حالا این یکی جالبه

Again, author and author, a person who writes books.

باز هم نویسنده و نویسنده، فردی که کتاب می نویسد.

So in that sense, the author is the male

بنابراین از این نظر، نویسنده مرد است

and Authoress is the female however, these days we often just say author.

و نویسنده زن است ، با این حال، این روزها اغلب فقط می گوییم نویسنده.

Yeah, author. So very similar to actor.

آره نویسنده خیلی شبیه بازیگره

So the one word has been now adopted by both genders.

بنابراین یک کلمه اکنون توسط هر دو جنس پذیرفته شده است.

So an author.

پس یک نویسنده

So you might say that William Shakespeare was an author or playwright,

بنابراین ممکن است بگویید که ویلیام شکسپیر یک نویسنده یا نمایشنامه‌نویس بود،

and you might say Who else who can I name?

و ممکن است بگویید چه کسی دیگری را می‌توانم نام ببرم؟

I want to name a female author who, who, who I'm going to mention.

من می خواهم از یک نویسنده زن نام ببرم که از او نام می برم.

And no one is going to react in a negative way.

و هیچ کس قرار نیست واکنش منفی نشان دهد.

J.K. Rowling

J.K.

is an author,

رولینگ نویسنده ای است

very, very popular.

، بسیار بسیار محبوب.

She wrote all about Harry Potter

او همه چیز را در مورد هری پاتر

and other things.

و چیزهای دیگر نوشت.

Some phrases have not changed.

برخی از عبارات تغییر نکرده اند.

Now, this is interesting.

حالا این جالبه

So we might think of many phrases that have changed, but there are also

بنابراین ممکن است به عبارات زیادی فکر کنیم که تغییر کرده اند، اما

a lot of phrases that have not changed.

عبارات زیادی نیز وجود دارند که تغییر نکرده اند.

Waiter and waitress

گارسون و پیشخدمت

are generally still acceptable in everyday use.

به طور کلی هنوز در استفاده روزمره قابل قبول هستند.

So you will still say waiter, if it's a man serving you at the table

پس باز هم می گویید گارسون، اگر مردی سر میز به شما خدمت می کند

and he will still say waitress, if it's a lady, come here.

و باز هم می گوید پیشخدمت، اگر خانم است، بیا اینجا.

Waiter,

پیشخدمت

serving at the table. Yes.

که سر میز خدمت می کند. آره.

So waiter and waitress, you will still hear used

بنابراین پیشخدمت و پیشخدمت، هنوز هم استفاده می شود

because there isn't really another term.

زیرا واقعاً اصطلاح دیگری وجود ندارد.

You wouldn't really say waiter if it was a girl because it doesn't sound right.

اگر دختر بود واقعا نمی گویید گارسون چون درست به نظر نمی رسد.

So I still think this almost has a feeling of respect.

بنابراین من هنوز فکر می کنم که این تقریباً یک احساس احترام دارد.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

I think the reason why these two words are still used often is because they are they're quite respectful.

من فکر می کنم دلیل اینکه این دو کلمه هنوز اغلب استفاده می شوند این است که آنها کاملا محترمانه هستند.

So you are acknowledging the fact that that is a lady

بنابراین شما این واقعیت را تصدیق می کنید که خانمی است

serving you at the table, waiter and waitress we have we have people pointing out

که سر میز، پیشخدمت و پیشخدمت ما در حال خدمت به شماست، ما افرادی را داریم که به حرفه هایی اشاره می کنند

professions which don't have

a sex attached to them, like musician, for example. Hmm.

که جنسیتشان به آنها وابسته نیست ، مثلاً نوازنده. هوم

Well, architects, they they are actually generic terms as well.

خب، معماران، آنها در واقع اصطلاحات عمومی هستند.

So a bit like what you said earlier with teacher.

بنابراین کمی شبیه آنچه قبلاً با معلم گفتید.

So teacher is the generic term

بنابراین معلم اصطلاح عمومی

for all of the aspects of education.

برای همه جنبه های آموزش است.

Art architects is another good one.

معماران هنر یکی دیگر از موارد خوب است.

All aspects of design quite often involving buildings. Yes.

تمام جنبه های طراحی اغلب شامل ساختمان ها می شود. آره.

Even though probably

اگرچه احتمالاً

there wouldn't have been, you know, 5000 years ago, there

5000 سال پیش

wouldn't have been many women architects, if any at all.

وجود نداشت، معماران زن زیادی وجود نداشتند.

That was never a gender specific name attached to it.

این هرگز یک نام خاص جنسیتی به آن ضمیمه نشده است.

Just architect.

فقط معمار

Yeah.

Musician that person is pointed out.

آره

نوازنده به آن شخص اشاره شده است.

Cameraman. Yeah, that's a good one.

فیلمبردار. آره این یکی خوبه

Another example of one that was gender specific occupation

نمونه دیگری از یک شغل خاص جنسیتی بود

what you would say, probably camera operator now wouldn't you?

که شما می گویید، احتمالا اپراتور دوربین در حال حاضر اینطور نیست؟

Yes, that, that, that is actually yeah.

بله، آن، آن، در واقع بله.

Well, well pointed out there that, that, that is so thank you very much.

خوب، به خوبی اشاره کردم که، آن، خیلی از شما متشکرم.

Very good. Yes.

خیلی خوب. آره.

Cameraman camera woman, camera operator.

زن دوربین فیلمبردار، اپراتور دوربین.

The person who is operating the camera.

شخصی که دوربین را کار می کند.

I like that one.

من آن را دوست دارم.

Yes. Christine, a geologist just could be male or female.

آره. کریستین، یک زمین شناس می تواند مرد یا زن باشد.

There's no gender specific

هیچ

name for a geologist

نام جنسیتی برای یک زمین‌شناس وجود

and not that I know what

ندارد و من نمی‌دانم

certain phrase is.

این عبارت چیست.

Use gender specific terms such as manhole.

از اصطلاحات خاص جنسیتی مانند منهول استفاده کنید.

So we mentioned this earlier, manhole is an X yes.

بنابراین قبلاً به این موضوع اشاره کردیم، منهول یک X بله است.

Opening quite often fire found on the pavement

معمولاً آتشی که روی سنگفرش

or the sidewalk or in the middle of a road.

یا پیاده رو یا وسط جاده پیدا می شود، باز می شود.

A normally an opening that you can

معمولاً یک دهانه که

you can climb into or crawl into.

می توانید از آن بالا بروید یا در آن بخزید.

And quite often there is something that seals that opening

و اغلب چیزی وجود دارد که آن دهانه

close like a drain cover yes.

را مانند درپوش تخلیه بسته می‌کند بله.

So manhole is a general term for an access opening

بنابراین منهول یک اصطلاح کلی برای دهانه دسترسی

that presumably a man would have gone down

است که احتمالاً یک مرد پایین می‌آمد

and probably still does in most cases to do maintenance

و احتمالاً هنوز هم در بیشتر موارد برای انجام تعمیرات

or something like that under the streets, in the road it was.

یا چیزی شبیه به آن در زیر خیابان‌ها، در جاده‌ای که وجود داشت، انجام می‌دهد.

Yes, it's just to indicate it's a hole that a man goes down.

بله، فقط برای این است که نشان دهد این سوراخی است که یک مرد پایین می رود.

Well, can I just say,

خوب، فقط می توانم بگویم،

did you know that the word man

آیا می دانستید که کلمه مرد

derives from the word hand?

از کلمه دست گرفته شده است؟

So actually that might not be gender specific.

بنابراین در واقع ممکن است به جنسیت اختصاصی نداشته باشد.

It might actually refer to the fact that you open it with your hand.

در واقع ممکن است به این واقعیت اشاره داشته باشد که شما آن را با دست خود باز می کنید.

So a manhole would be that that's why we have the word manual.

بنابراین یک منهول خواهد بود که به همین دلیل است که ما کلمه manual را داریم.

Manual means to do something with your hands.

دستی به معنای انجام کاری با دست است.

So it's actually I think you'll find that goes in a very different direction, although it appears to be.

بنابراین در واقع فکر می‌کنم متوجه خواهید شد که مسیر بسیار متفاوتی دارد، اگرچه به نظر می‌رسد که اینطور باشد.

It appears. Yes.

ظاهر می شود. آره.

Be maybe maybe workmen hmm.

شاید هم کارگر باشید.

Might be about.

ممکن است در مورد.

Yeah, maybe we could be completely. Yeah. Anyway,

بله، شاید بتوانیم کاملاً باشیم. آره به هر حال،

man, this is a this is one

مرد، این یکی است

this is one that gets a lot of people foaming at the mouth, man.

این یکی است که باعث می شود خیلی ها از دهانشان کف کنند، مرد.

And also mankind.

و همچنین بشریت.

Oh, yes.

آه بله.

I'm going to explain in great detail

من قصد دارم در چند لحظه با جزئیات کامل توضیح دهم

in a few moments why that is the case.

که چرا چنین است.

And it's it's a big word dump.

و این یک کلمه زباله بزرگ است.

I've got lots of words and explanations

من کلمات و توضیحات

to tell you exactly why that is the case.

زیادی دارم که دقیقاً به شما بگویم چرا چنین است.

So we often refer to human life, the existence of human life

بنابراین ما اغلب به زندگی انسان ، وجود حیات انسانی

or the presence of human life as man or mankind.

یا حضور زندگی انسان به عنوان انسان یا انسان اشاره می کنیم.

Human life, which these days

زندگی انسان، چیزی که این

is something that a lot of people are trying to change or move away from.

روزها افراد زیادی سعی در تغییر یا دور شدن از آن دارند.

Although you would have to change a lot

اگرچه برای تغییر آن یکی باید تعداد زیادی

of exercise books

کتاب تمرین

and dictionaries and encyclopaedias to change that one.

و فرهنگ لغت و دایره المعارف را تغییر دهید.

To be honest, even these days, you will often hear David Attenborough

صادقانه بگویم، حتی این روزها، اغلب می شنوید که دیوید آتنبرو

use the use the term man or mankind.

از واژه انسان یا انسان استفاده می کند.

I think I've heard the word humankind.

فکر می کنم کلمه انسانیت را شنیده ام.

Yeah, it's mentioned.

آره ذکر شده

And of course, man can be used as a verb as well.

و البته انسان را می توان به عنوان فعل نیز به کار برد.

Did you know that if you man something, it means you are controlling

آیا می‌دانستید که اگر چیزی را مرد می‌کنید، به این معنی است که چیزی را کنترل می‌کنید

or steering something you are sitting

یا هدایت می‌کنید که

at the controls, you man something.

روی کنترل‌ها نشسته‌اید، چیزی را مرد می‌کنید.

Nothing to do with gender. It had nothing to do with it.

ربطی به جنسیت نداره ربطی بهش نداشت

It's once again connected to your hands as the word.

این یک بار دیگر به عنوان کلمه به دستان شما متصل می شود.

My man, your station.

مرد من، ایستگاه تو

Yes. Go to wherever it is you need to go to.

آره. به هر کجا که نیاز دارید بروید.

Operates a machinery or a

با ماشین آلات یا

gun or something like that.

تفنگ یا چیزی شبیه به آن کار می کند.

In battle? Yes.

در جنگ؟ آره.

Go to your station.

به ایستگاه خود بروید

You have other terms using man.

شما اصطلاحات دیگری با استفاده از man دارید.

You may have noticed that most of the words are actually using man.

شاید متوجه شده باشید که بیشتر کلمات در واقع از انسان استفاده می کنند.

And there is no reason why I'm not choosing

و دلیلی وجود ندارد که من

only male words.

فقط کلمات مردانه را انتخاب نکنم.

That's just the way it is.

همینه که هست.

There are very few female words that that use

تعداد بسیار کمی از کلمات زنانه وجود دارد که از

women or the female form in the words or terms.

زنان یا فرم زنانه در کلمات یا اصطلاحات استفاده کنند.

So we have men, baby. I like this one.

پس ما مرد داریم عزیزم من این یکی را دوست دارم.

A man baby is a childish male,

نوزاد مرد، مردی کودکانه است،

quite often a man who is immature or maybe he always gets upset or he always

اغلب مردی است که نابالغ است یا شاید همیشه ناراحت می شود یا

he always wants to have attention quite often from his wife.

همیشه می خواهد همیشه توجه همسرش را جلب کند.

Or he gets very upset if he can't have his own way

یا خیلی ناراحت می شود اگر نتواند راه خودش را داشته باشد

they will say, Oh, he's such a man, baby.

، می گویند، اوه، او چنین مردی است، عزیزم.

And then we have man cave because of course that's a derogatory term.

و سپس ما غار انسان را داریم زیرا البته این یک اصطلاح تحقیر آمیز است.

Yes, it's negative.

بله منفی است.

A man never wants to be thought of as acting in a baby way. Yes.

یک مرد هرگز نمی‌خواهد به‌عنوان کودکی رفتار کند. آره.

Man Cave.

غار مرد.

Man Cave is a place where the man will often

غار مرد جایی است که مرد

go to do his things, to read his books or to write his letters

اغلب برای انجام کارهایش، خواندن کتاب هایش یا نوشتن نامه هایش

or to look at his dirty movies

یا تماشای فیلم های کثیفش

instead of in the House of Commons. It's

به جای حضور در مجلس عوام به آنجا می رود. این

something that it normally has

چیزی است

that's got a lot to do with marriage, hasn't it?

که معمولاً به ازدواج ربط دارد، اینطور نیست؟

Made them for, you know, a man and a woman getting married.

آنها را برای ازدواج یک مرد و یک زن ساخته است.

They're in a relationship, but the man wants to have his time to himself

آنها در یک رابطه هستند، اما مرد می خواهد برای خودش وقت

somewhere where he can have time to himself away from his wife.

بگذارد جایی که بتواند به دور از همسرش برای خودش وقت بگذارد.

Yes, that's what that is.

بله، همین است.

And it it's not literally a cave.

و این به معنای واقعی کلمه یک غار نیست.

It's often a shed in the garden.

اغلب یک سوله در باغ است.

And it's not it's not an actual cave, a workshop

و این یک غار واقعی نیست، یک کارگاه

in the garage somewhere where the where a man can go.

در گاراژ جایی که یک مرد بتواند به آنجا برود.

And quite often it's somewhere.

و اغلب اوقات جایی است.

Having spoken to lots of friends at work

پس از صحبت با بسیاری از دوستان در محل کار

who are married, who have what they describe as a man cave,

که متاهل هستند ، که آنها را غار مردانه توصیف می کنند،

that wife will often send them there to get a get out, get them out of the house.

اغلب آنها را به آنجا می فرستد تا از خانه بیرون بیایند.

Because they're being annoying them in some way.

زیرا آنها به نوعی آنها را آزار می دهند.

Go off to your man cave is something that is a phrase

Go off to your man cave جمله ای

that a wife sometimes uses to her husband.

است که زن گاهی برای شوهرش به کار می برد.

So he might retreat there to read the newspaper,

بنابراین او ممکن است آنجا عقب نشینی کند تا روزنامه بخواند،

as you say, to to maybe make some models might have a hobby

همانطور که شما می گویید، تا شاید برخی از مدل ها ممکن است سرگرمی داشته باشند

and just once that time away from

و فقط یک بار دور از

his partner.

شریک زندگی خود.

Yeah.

آره

Just to, you know, calm down.

فقط میدونی که آروم بشی

They have they have their own space. Yes.

آنها فضای خود را دارند. آره.

Originally, you see, the man would have a shed, a small wooden building

در اصل، می بینید ، مرد یک سوله داشت، یک ساختمان چوبی کوچک

normally in the garden, and he would go and sit in his shed.

معمولاً در باغ، و می رفت و در آلونک خود می نشست.

So that's where it all started.

بنابراین همه چیز از آنجا شروع شد.

But nowadays, men have their own sophisticated

اما امروزه، مردان اتاق های سرگرمی پیچیده خود را

entertainment rooms with home cinema

با سینمای خانگی

and maybe a little bar serving drinks.

و شاید یک بار کوچک برای سرو نوشیدنی دارند.

They might. Yes, they might.

اونها ممکنه. بله، ممکن است.

But yes, a man cave is usually some kind of shed in the garden

اما بله، غار مرد معمولاً نوعی آلونک در باغ است

that a man can escape to from his wife or somewhere

که مرد می تواند از دست همسرش یا جایی

that his wife sends him to, to get him out of the house from out from under her feet.

که همسرش او را به آنجا می فرستد فرار کند تا او را از زیر پای خود از خانه بیرون کند.

Yes. Here we go.

آره. در اینجا ما می رویم.

We've got to move on, Steve. Yep.

ما باید ادامه دهیم، استیو. بله

Other words include Manhandle.

کلمات دیگر عبارتند از Manhandle.

Manhandle. Yes, it's true.

دستی. بله این درست است.

It's not a noun.

اسم نیست.

By the way, if you are thinking of a manhandle

به هر حال، اگر شما به یک دستی

you know what I'm saying out there?

فکر می کنید، می دانید که من در آنجا چه می گویم؟

You are just as disgusting as I am manhandle.

تو هم مثل من نفرت انگیز هستی.

If you treat roughly to treat something roughly, you manhandle that thing.

اگر برای برخورد خشن با چیزی رفتاری خشن داشته باشید، آن چیز را مدیریت می کنید.

Manpower. Yes, sir.

نیروی انسانی. بله قربان.

Yes, sir. Yes, I said if you.

بله قربان. بله، گفتم اگر شما.

Yeah, treat somebody roughly physically.

آره، از نظر فیزیکی با کسی برخورد بدی داشته باش.

You're not injuring them.

شما آنها را مجروح نمی کنید.

You're just treating them roughly. Yes.

شما فقط با آنها رفتار خشن دارید. آره.

Yeah.

آره

If you're trying to get somebody out of a room if you went to a party

اگر می‌خواهید کسی را از اتاق بیرون بیاورید، اگر به مهمانی رفته‌اید

and someone is causing trouble, you might manhandle them

و کسی مشکلی ایجاد می‌کند ، ممکن است او

out of the room, literally, physically pushed them out of the room that not enjoying them.

را از اتاق خارج کنید، به معنای واقعی کلمه، به‌طور فیزیکی او را به بیرون از اتاق هل دهید که از او لذت نمی‌برد.

You shouldn't get into a fight. Manpower.

تو نباید وارد دعوا بشی نیروی انسانی.

Manpower is often referring to the work force.

نیروی انسانی اغلب به نیروی کار اشاره دارد.

The team of people who are doing

تیمی از افرادی که در حال انجام

a specific job, a certain job, manpower.

یک کار خاص، یک کار خاص، نیروی انسانی هستند.

So we we talk about maybe how many people

بنابراین ما در مورد این صحبت می کنیم که شاید به چند نفر

you need to carry out a certain job you are talking about the manpower.

برای انجام یک کار خاص نیاز دارید که در مورد نیروی انسانی صحبت می کنید.

And again, again,

و دوباره، باز هم،

this is not necessarily relating to gender.

این لزوماً به جنسیت مربوط نمی شود.

It is once again about doing the work, the manual power, the.

این یک بار دیگر در مورد انجام کار، قدرت دستی، و.

Yes, the force needed to complete the job.

بله، نیروی مورد نیاز برای تکمیل کار.

Yes. If you wanted to build a new house or you were building, you know, a skyscraper,

آره. اگر می‌خواستید خانه جدیدی بسازید یا در حال ساختن بودید، می‌دانید، یک آسمان‌خراش،

what sort of manpower would you need you know, it probably comes down to numbers.

چه نوع نیروی انسانی نیاز دارید، احتمالاً به اعداد و ارقام مربوط می‌شود.

You might need 30 people

ممکن است

to get that building done that could be male or female.

برای انجام آن ساختمان به 30 نفر نیاز داشته باشید که می تواند مرد یا زن باشد.

But as you say, the term is to do with the amount

اما همانطور که شما می گویید، این اصطلاح مربوط به میزان

of manual work that you might need manpower.

کار دستی است که ممکن است به نیروی انسانی نیاز داشته باشید.

But it probably has its origins as well in gender as well.

اما احتمالاً منشأ آن در جنسیت نیز وجود دارد.

And now we have man hours.

و اکنون ما ساعت های انسانی داریم.

So the man hours relates

بنابراین ساعات کار با

to your working time man hours.

ساعت کاری شما مرتبط است.

How long will it take you to carry out that task?

چقدر طول می کشد تا آن کار را انجام دهید؟

How many hours do you need?

چند ساعت نیاز دارید؟

So I find this a strange one.

بنابراین من این را عجیب می دانم.

I always find this one that that sort of it doesn't seem right.

من همیشه این یکی را می بینم که این نوع آن درست به نظر نمی رسد.

And yet that's exactly what we say.

و با این حال این دقیقا همان چیزی است که ما می گوییم.

We say, man hours. Yes. Why do you need that term, too?

ما می گوییم، ساعت انسان. آره. چرا شما هم به آن اصطلاح نیاز دارید؟

Because it's still hours, whether it's called man hours or not.

چون هنوز ساعت است، چه اسمش ساعت آدم باشد چه نباشد.

How many man hours would it take to complete that

چند نفر ساعت طول می کشد تا آن کار تکمیل شود

task?

A feeling of repairing that hole in the road. Hmm?

؟

احساس تعمیر آن سوراخ در جاده. هوم؟

How many man hours?

چند نفر ساعت؟

How long will it take to.

چقدر طول می کشد تا.

But it might be that it takes 10 hours. Hmm.

اما ممکن است 10 ساعت طول بکشد. هوم

It might take one person 10 hours.

ممکن است یک نفر 10 ساعت طول بکشد.

But if you have two people, it will only be five man hours because you got two people doing it.

اما اگر دو نفر داشته باشید، این فقط پنج نفر ساعت خواهد بود زیرا دو نفر این کار را انجام می دهند.

Yes, I've got one.

بله، من یکی دارم.

We've got one from Valentine here. I'll point that out. In a minute.

ما یکی از ولنتاین اینجا داریم. من به آن اشاره می کنم. در یک دقیقه.

When you finished here is a big part of it anyway.

به هر حال وقتی اینجا را تمام کردید بخش بزرگی از آن است.

OK, we've got a lot of explaining coming up now, Steve,

خوب، ما اکنون توضیحات زیادی داریم، استیو،

because I'm going to tell you why we use man as a generic term.

زیرا می خواهم به شما بگویم که چرا ما از انسان به عنوان یک اصطلاح عمومی استفاده می کنیم.

Can I mention this first one from Valentine then?

آیا می توانم این مورد را اول از ولنتاین ذکر کنم؟

Manslaughter. Well, manslaughter. Yes.

قتل غیر عمد. خب قتل عمد آره.

Good one.

Thank you. That definitely does refer to

یکی خوبه

متشکرم. این قطعاً به

a person who kills another person

شخصی اشاره دارد که

quite often by accident or unintentionally. Yes.

اغلب به طور تصادفی یا ناخواسته شخص دیگری را می کشد. آره.

So if you if you deliberately killed someone, it's murder.

بنابراین اگر عمداً کسی را بکشید، قتل است.

If you killed them by accident, say

اگر تصادفاً آنها را کشته اید، بگویید

you had an accident in your car,

در ماشین خود تصادف کرده اید،

you ran over a cyclist or

دوچرخه سواری را زیر گرفته

or you had an accident and somebody died.

اید یا تصادف کرده اید و کسی فوت کرده است.

It's not that's manslaughter.

این قتل عمد نیست

You didn't intend to kill them

شما قصد کشتن آنها را

unless, of course, you were waiting on the corner of the street

نداشتید، مگر اینکه در گوشه خیابان منتظر بودید که

for the person to go by and you killed them.

آن شخص از آنجا رد شود و آنها را بکشید.

That is premeditated, which, of course, is more serious.

این از قبل برنامه ریزی شده است که البته جدی تر است.

So that's the one that you do.

پس این همان کاری است که شما انجام می دهید.

You tend to go to prison for life, for manslaughter, accidentally unintentional.

شما تمایل دارید مادام العمر، برای قتل غیرعمد، تصادفی و غیرعمد به زندان بروید.

Not intended, not intended.

مقصود نیست، مقصود نیست.

Here we go.

Why do we use man when we are talking about human

در اینجا ما می رویم.

چرا وقتی از انسان و زندگی انسان صحبت می کنیم از انسان استفاده می کنیم

beings, human life?

؟

Well, I'm going to tell you, and there's a lot to get through here, so I hope you'll bear with me.

خوب، من می خواهم به شما بگویم، و چیزهای زیادی برای عبور از اینجا وجود دارد، بنابراین امیدوارم من را تحمل کنید.

Keep it brief, Mr. Duncan. My back's aching.

مختصر بگو، آقای دانکن. کمرم درد میکنه

Traditionally, the word man has been used to refer to not only adult male,

به طور سنتی، کلمه مرد برای اشاره نه تنها به مرد بالغ،

but also to human beings in general, regardless of sex.

بلکه به طور کلی به انسان بدون توجه به جنسیت استفاده می شود.

So by that, we mean the gender.

بنابراین منظور ما از آن جنسیت است.

So we would say, man, as a generic term, for all human life.

بنابراین ما می گوییم انسان، به عنوان یک اصطلاح عام، برای تمام زندگی بشر.

There is

a historical explanation for this in old English.

یک توضیح تاریخی برای این در انگلیسی قدیمی وجود دارد.

The part, the principle sense of man

قسمت، مفهوم اصلی مرد

as a human being in the words were,

به عنوان انسان در کلمات بود،

which is for a woman, sorry, a man and wife

که برای زن است، متاسفم، زن و مرد

for a woman, which you can see now why we have the term wife.

برای زن، که اکنون می بینید که چرا اصطلاح همسر را داریم.

They were used to refer specifically

آنها به طور خاص برای اشاره

to a male person and a female person.

به یک فرد مرد و یک فرد زن استفاده می شدند.

Respectively.

به ترتیب.

So in old English, the principle sense of man was a human being.

بنابراین در انگلیسی قدیم ، حس اصلی انسان یک انسان بود.

And the words were and with

و کلمات بودند و با

we used to refer specifically, so they were seen as separate, separate.

ما به طور خاص اشاره می کردند، بنابراین به صورت جداگانه، جدا دیده می شدند.

So man was a separate word, completely

بنابراین انسان یک کلمه جداگانه بود،

as we know, everything changed.

همانطور که می دانیم، همه چیز تغییر کرد.

Subsequently, man replaced were

پس از آن، مرد جایگزین به

as the normal term for a male person.

عنوان یک اصطلاح عادی برای یک فرد مرد بود.

But at the same time, the old a sense a human being remained in use.

اما در همان زمان، حس قدیمی یک انسان در استفاده باقی ماند.

So there was a change where the term man

بنابراین، در نیمه دوم قرن بیستم، در جایی که اصطلاح مرد به عنوان واژه مرد به کار رفت، تغییری

became used

as the term for male

in the second half of the 20th century, the generic use of man

رخ داد، استفاده عمومی از انسان

to refer to human beings in general as in reptiles

برای اشاره به انسان به طور کلی در

were here long before man appeared on the earth.

خزندگان بسیار قبل از ظهور انسان بر روی زمین وجود داشت.

So in that sense we're talking about human beings

بنابراین از این نظر ما در مورد انسان صحبت می

it became problematic in the future.

کنیم، در آینده مشکل ساز شد.

A lot of people disagreed with that term,

بسیاری از مردم با این اصطلاح مخالف بودند،

so the use is now often regarded as sexist.

بنابراین این استفاده در حال حاضر اغلب به عنوان جنسیت تلقی می شود.

Or old fashioned.

یا قدیمی.

However, if you read old literature

با این حال، اگر ادبیات قدیمی یا دایره‌المعارف‌های قدیمی را بخوانید

or old encyclopaedias, you will often see

، اغلب می‌بینید

the term man used quite often

که در برخی زمینه‌ها اغلب از واژه انسان استفاده می‌شود

in some contexts, terms such as the human race

، اصطلاحاتی مانند نژاد

or humankind may be used instead of man or mankind.

بشر یا نوع بشر ممکن است به جای انسان یا انسان استفاده شود.

Like you said,

همانطور که گفتید،

certain fixed phrases and sayings such as time and tide

برخی از عبارات و جملات ثابت مانند زمان و جزر و

wait for no man can be easily rephrased.

مد برای هیچ مردی به راحتی قابل بازنویسی نیستند.

You can change that.

شما می توانید آن را تغییر دهید.

For example, time and tide wait for no one.

برای مثال، زمان و جزر و مد برای هیچکس منتظر نمی مانند.

So instead of it being specific to a certain gender,

بنابراین به جای اینکه مختص یک جنسیت خاص باشد،

you can just say no one

فقط می توانید بگویید که هیچ

alternatives for other related terms exist as well.

جایگزین دیگری برای اصطلاحات مرتبط دیگر نیز وجود ندارد.

The noun manpower, for example, we mentioned that

به عنوان مثال، اسم نیروی انسانی را ذکر کردیم که

can usually be replaced with staff or crew,

معمولاً می‌توان آن را با کارکنان یا خدمه جایگزین کرد

and in most cases the verbal full to man can be expressed

و در بیشتر موارد، لفظ full to man را می‌توان

as to staff or to operate.

به عنوان کارمند یا عملیات بیان کرد.

Yeah.

آره

So I mentioned the word man earlier

بنابراین من قبلاً کلمه مرد را

to be in your position of work but quite often nowadays

برای قرار گرفتن در موقعیت کاری شما ذکر کردم، اما امروزه اغلب

we might use the word staff or operate instead.

ممکن است از کلمه کارمند یا عملیات استفاده کنیم.

These days it is common for neutral terms

این روزها معمولاً از اصطلاحات خنثی

to be used when referring to a specific job role

هنگام اشاره به یک نقش شغلی خاص

or when defining meaning through a sentence.

یا هنگام تعریف معنی از طریق یک جمله استفاده می شود.

Which is why many of the words have changed

به همین دلیل است که بسیاری از واژه ها تغییر کرده اند،

except for the use of man

به جز استفاده از مرد

as a generic term for human being, because that's what it originally was

به عنوان یک اصطلاح عمومی برای انسان، زیرا این همان چیزی است که در ابتدا بوده است.

the attributes of gender are

usually expressed as masculine and feminine,

and that is the general term that we still use.

استفاده کنید.

Nowadays, a feminine thing relates to females,

امروزه یک امر زنانه به زنان مربوط می شود،

a masculine thing relates to man's me masculine.

یک امر مردانه به من مربوط به مردانه مرد.

So Steve, you might say that Mr.

بنابراین استیو، شما ممکن است بگویید که آقای

Steve is the the absolute

استیو

definition of masculinity

تعریف مطلق مردانگی است،

I'm not sure what I am,

من مطمئن نیستم که من چه هستم،

but there you go.

اما باید گفت.

I'm gender neutral, I think.

من از نظر جنسی بی طرف هستم، فکر می کنم. صادقانه

I think that is for another

بگویم فکر می کنم

another day, to be honest.

برای یک روز دیگر است.

We are going in a moment.

یه لحظه دیگه میریم

I hope you've enjoyed today.

امیدوارم از امروز لذت برده باشید

And I'll point out one more thing here from

و من در اینجا به یک چیز دیگر از

Palmira about a nurse, OK?

پالمیرا در مورد یک پرستار اشاره می کنم، خوب؟

So a nurse, when you think of nurse,

بنابراین، یک پرستار، وقتی به پرستار فکر می کنید،

you tend to think of a female nurse, don't you?

به یک پرستار زن فکر می کنید، اینطور نیست؟

But yeah, this lady. Yes.

اما آره این خانم آره.

Now, that was a job that was traditionally,

حالا، این شغلی بود که به طور سنتی،

you know, women did or that did mostly.

می دانید، زنان انجام می دادند یا بیشتر انجام می دادند.

But lots of men are now nurses and do that same role.

اما بسیاری از مردان اکنون پرستار هستند و همین نقش را انجام می دهند.

Is there a

specific term, says Pound Mare, for a man that is a nurse

پاوند مار می‌گوید آیا اصطلاح خاصی برای مردی وجود دارد که پرستار است

and I don't think there is really I you just say you tend to say male nurse or female nurse.

و فکر نمی‌کنم واقعاً وجود داشته باشد.

Yeah, yeah.

آره آره.

Or just nurse.

یا فقط پرستار

I think you can use the word orderly.

من فکر می کنم می توانید از کلمه منظم استفاده کنید.

I think an orderly

من فکر می کنم

is a male, a sort of a male nurse

منظم یک مرد است، نوعی پرستار مرد

as word I've heard the word orderly used before.

به عنوان کلمه ای که قبلاً شنیده ام که از کلمه منظم استفاده می شود.

Thank you so much now.

الان خیلی ممنون

But you would tend to say just nurse.

اما شما تمایل دارید که بگویید فقط پرستار.

And it's interesting because when you go it's an interesting thing actually,

و جالب است زیرا وقتی می روید در واقع چیز جالبی است،

because quite often it's nice to know if the person you're going to

زیرا اغلب اوقات خوب است بدانید که آیا شخصی که قرار است

like Doctor

the doctor or nurse, you won't know it.

از دکتر یا پرستار خوشش بیاید، آن را نمی شناسید.

I mean, when I grew up, there were no there were no male nurses, just female nurses.

منظورم این است که وقتی بزرگ شدم، پرستار مردی وجود نداشت، فقط پرستاران زن بودند.

So now if you go to your doctor and you're going to see the nurse, in my mind,

بنابراین حالا اگر به دکتر خود مراجعه کنید و به پرستار مراجعه کنید، در ذهن من،

I expect that person to be female.

انتظار دارم که آن شخص زن باشد.

And it's it's a bit of a shock when you have to see the nurse

و زمانی که باید پرستار را ببینید

and it's a male because you don't know whether it's male or female.

و این یک مرد است کمی شوکه کننده است زیرا نمی دانید مرد است یا زن.

Does it matter, Doctor?

آیا این مهم است، دکتر؟

I know it doesn't matter, but because you always grew up now

می دانم مهم نیست، اما چون تو همیشه با این

thinking that a nurse was always a female.

فکر بزرگ شدی که یک پرستار همیشه زن است.

And when you go and it's not it's like physiotherapists.

و وقتی می روی و نیست مثل فیزیوتراپیست هاست.

My mother went and have some physiotherapy the other week and she obviously associates

مادرم هفته دیگر رفت و فیزیوتراپی انجام داد و مشخصاً

physiotherapy with a female role and she turned up it was a man

فیزیوتراپی را با یک نقش زن مرتبط می‌داند و متوجه شد که این یک مرد است

and you know, anyway, but there are often

و به هر حال می‌دانید، اما اغلب

there are some things that

مواردی وجود دارد

you would want to go to a male nurse about

که می‌خواهید به سراغ یک مرد بروید. در مورد

and you know, certain conditions that you might not want things to do with you.

شرایط خاصی که ممکن است نخواهید همه چیز با شما انجام شود، می دانید.

You really.

شما واقعا.

Well same with, with women women wouldn't necessarily want a male nurse to,

به همین ترتیب، در مورد زنان، زنان لزوماً نمی‌خواهند که یک پرستار مرد،

to examine certain parts of them and people often

بخش‌های خاصی از آنها را معاینه کند و مردم اغلب

asked for a male doctor or a female doctor

از پزشک مرد یا پزشک زن درخواست

but you know, but anyway, so you'll be amazed how many gynaecologists

می‌کنند، اما شما می‌دانید، اما به هر حال، بنابراین شگفت‌زده خواهید شد متخصص زنان

are male.

مرد هستند

Well that's it.

خب همین.

Well that's it.

I mean you would, if I think of it, if I think of a gynaecologist,

خب همین.

منظورم این است که اگر به آن فکر کنم، اگر به یک متخصص زنان فکر کنم،

I would immediately think of a man. Yes.

بلافاصله به فکر یک مرد خواهم بود. آره.

Because that was you didn't get many

چون

female doctors, you know, back in the sort of fifties and sixties.

در دهه پنجاه و شصت شما پزشکان زن زیادی نداشتید.

It would be a profession that was male dominated like an MP

این می تواند حرفه ای باشد که مرد سلطه داشته باشد، مانند یک نماینده مجلس

he was a male dominated and still is a male dominated role.

که او مرد سلطه داشته و هنوز هم نقش مردانه است.

But yeah,

اما بله،

well, nursing became something associated with women

خوب، البته به دلیل جنگ‌ها، پرستاری به چیزی مرتبط با زنان تبدیل شد

of course, because of the wars,

،

because hospitals had to be created, built

زیرا باید بیمارستان‌هایی ایجاد می‌شد،

suddenly everyone had to to to to take care of the injured soldiers.

ناگهان همه باید برای مراقبت از سربازان مجروح می‌رفتند.

And of course the soldiers were mainly men.

و البته سربازها عمدتاً مرد بودند.

And so the only people left to take care of the injured of course were

و بنابراین تنها افرادی که برای مراقبت از مجروحان باقی مانده بودند البته

women.

زنان بودند.

And during the war, of course,

و در طول جنگ، البته

the males used to take up the roles

، مردان

in factories you know, building tanks and,

در کارخانه‌هایی که می‌شناسید، نقش‌هایی را بر عهده می‌گرفتند، تانک می‌ساختند

and putting ammunition together.

و مهمات می‌ساختند.

Mitchum says, What is that?

میچم می گوید، آن چیست؟

I must have used the word here, say, what does that mean?

حتما اینجا از کلمه استفاده کردم، بگو یعنی چی؟

Something you've heard from another person or something that people are saying

چیزی که از شخص دیگری شنیده اید یا چیزی که مردم می گویند

that that has not been necessarily proven.

که لزوماً ثابت نشده است.

So here say it's just something you've heard

بنابراین در اینجا بگویید که این فقط چیزی است که

from a friend of a friend of a friend.

از یک دوست یا یک دوست از یک دوست شنیده اید.

Someone has said it, but it's not necessarily true.

کسی گفته است، اما لزوما درست نیست.

And it's not necessarily proven.

و لزوماً ثابت نشده است.

Yes, you could say, well, I've heard

بله، می‌توان گفت، خب، من شنیده‌ام که فلان‌ها در

such and such

as has got married

or certain centuries or have been arrested and you know, that

قرن‌ها ازدواج کرده‌اند یا دستگیر شده‌اند و می‌دانید

they were involved in a crime, but you can't prove it.

که در جرمی دست داشته‌اند، اما شما نمی‌توانید آن را ثابت کنید.

So you say, well, that's that's just hearsay.

بنابراین شما می گویید، خوب، این فقط شنیده است.

Almost like gossip.

تقریباً شبیه شایعات

Almost isn't hearsay is something you've heard.

تقریباً شنیده ها چیزی است که شما شنیده اید.

It may or may not be true, but yes, you need to get some more facts to determine

ممکن است درست باشد یا نباشد، اما بله، باید حقایق بیشتری به دست آورید تا مشخص کنید

whether it is saying something that somebody says that, yeah,

آیا این چیزی است که کسی می گوید، بله،

you've heard it, but it doesn't necessarily mean it's facts, right?

شما آن را شنیده اید، اما لزوماً به این معنی نیست که واقعیت دارد، درست است؟

We are going in a moment because we have gone, wow, look at that.

ما در یک لحظه می رویم چون رفته ایم، وای، به آن نگاه کنید.

It is 414. We've packed a lot into today.

این 414 است. ما امروز چیزهای زیادی را جمع کرده ایم.

We have packed so much into such a tiny space.

ما چیزهای زیادی را در چنین فضای کوچکی جمع کرده ایم.

It's not quite word of mouth literate.

این کاملاً شفاهی سواد نیست.

Not quite word of mouth is something that's passed on

نه کاملاً شفاهی چیزی است که منتقل شده

and not written down.

و نوشته نشده است.

Word of mouth could be a fact.

دهان به دهان می تواند یک واقعیت باشد.

So if you pass on information to somebody by word of mouth,

بنابراین اگر اطلاعاتی را به صورت شفاهی به کسی منتقل می کنید

are you just saying it to somebody else and then they repeat it?

، آیا فقط آن را به شخص دیگری می گویید و سپس آنها آن را تکرار می کنند؟

That could be a fact. Yeah.

این می تواند یک واقعیت باشد. آره

The hearsay is something that you hear.

شنیده ها چیزی است که شما می شنوید.

You've heard

شما شنیده اید

and it's it's not necessarily you're almost disparaging what that person saying.

و لزوماً به این معنا نیست که شما تقریباً حرف آن شخص را تحقیر می کنید.

Somebody might say something to you and you might say, well, is that true or is it just hearsay?

ممکن است کسی چیزی به شما بگوید و شما بگویید، خوب، آیا این درست است یا فقط شنیده می شود؟

You know, ah, is Jackie and Johnny

می‌دانی، آه، آیا جکی و

wife heard they're having an affair, you know, at work, Jackie and Johnny.

همسر جانی شنیده‌اند که آنها با هم رابطه دارند ، می‌دانی، جکی و جانی سر کار هستند.

OK, then Jackie and Johnny should never have an affair.

خوب، پس جکی و جانی هرگز نباید با هم رابطه داشته باشند.

Because when you say Jackie and Johnny, it sounds silly.

چون وقتی می گویید جکی و جانی، احمقانه به نظر می رسد.

Well, OK, so Miriam and and and Gareth

خوب، خوب، پس میریام و و و گرت

that's all.

همین است.

Oh, I've heard that Miriam and Gareth are having an affair,

اوه، من شنیده ام که میریام و گرت با هم رابطه دارند،

but you would say, is that true or is it just hearsay?

اما شما می گویید، آیا این درست است یا فقط شنیده می شود؟

In other words, have lots of people said it? It might not be true.

به عبارت دیگر، آیا افراد زیادی آن را گفته اند؟ ممکن است درست نباشد.

Word of mouth is something already known to be true quite often.

تبلیغات دهان به دهان چیزی است که قبلاً به درستی شناخته شده است.

Maybe a product, a service, something that you've heard about something that actually does exist.

شاید یک محصول، یک خدمات، چیزی که در مورد چیزی که واقعا وجود دارد شنیده اید.

Word of mouth is.

دهان به دهان است.

Well, I suppose it's the oldest form of advertising.

خب، فکر می‌کنم این قدیمی‌ترین شکل تبلیغات باشد. راجندرا سینگ می‌گوید:

Yes, I'll just form of repeating information

بله، من فقط اطلاعات را تکرار

just because before you could write it down, it's 845 in India,

می‌کنم زیرا قبل از اینکه بتوانید آن را یادداشت کنید، در هند 845 است

says Rajendra Singh.

.

Look at that.

You have to bet you'll be off to bed soon.

به آن نگاه کنید.

شما باید شرط ببندید که به زودی به رختخواب می روید.

No. Right.

نه. درست است.

It was a pleasure to be here.

حضور در اینجا خوشحال کننده بود.

I hope you're keeping cool. Yes,

امیدوارم خونسرد باشید بله،

I hope you're staying cool because I know the temperature

امیدوارم خونسرد باشید زیرا می دانم که دمای هوا

at the moment in India is pretty high.

در حال حاضر در هند بسیار بالا است.

It's hot.

گرمه.

46, I think it was yesterday. 46.

46، فکر کنم دیروز بود. 46.

And it's only, you know, it's not even June yet,

و فقط، می دانید، هنوز خرداد نرسیده است،

and it's like the equivalent of spring in India.

و مانند بهار در هند است.

So you haven't even had some of yet.

بنابراین شما حتی برخی از آنها را هنوز نخورده اید.

And it's already.

47 degrees.

و آن را در حال حاضر.

47 درجه

46 degrees.

46 درجه

Well that's, that's hot.

خوب این، داغ است.

So I hope you're staying cool.

پس امیدوارم خونسرد باشید

Lovely to be here.

دوست داشتنی اینجا بودن

And see you all again next week.

و هفته آینده دوباره همه شما را می بینم.

I hope you all have a lovely week.

امیدوارم همه هفته خوبی داشته باشید

And Mr Duncan will be here on Wednesday, is that correct?

و آقای دانکن چهارشنبه اینجا خواهد بود، درست است؟

I will be back on Wednesday with, with just me on my own.

من چهارشنبه با خودم برمی گردم ، فقط با خودم.

Lovely.

دوست داشتني.

I shall go put the kettle on for our cup of tea. Yes.

من می روم کتری را برای فنجان چایمان بگذارم. آره.

Maybe watch a little bit of Colombo and I need to cement

شاید کمی کلمبو را تماشا کنم و من باید

fill in some holes outside in a bit.

کمی سوراخ های بیرون را پر کنم.

Steve to the mortar has fallen out.

استیو به خمپاره افتاده است.

OK, Steve has a manhole that needs filling.

خوب، استیو یک منهول دارد که باید پر شود.

I'm going to do some manual work outside.

من قصد دارم چند کار دستی در خارج انجام دهم.

But how long will it take you?

اما چقدر طول می کشد؟

How many, how many men and how

چند، چند مرد و چگونه

I'm going to mix the sand and cement up

می خواهم شن و سیمان را با هم مخلوط

and then I've got to push it into the cracks with my trowel.

کنم و بعد باید آن را با ماله به داخل شکاف ها فشار دهم.

And it's an ideal time to do it because it's quite damp outside. So.

و زمان ایده آلی برای انجام آن است زیرا بیرون کاملاً مرطوب است. بنابراین.

So it's going to take you maybe a couple of hours with your man.

بنابراین شاید چند ساعتی با مردتان طول بکشد.

One hour?

یک ساعت؟

Yes. I'm just trying to cut.

آره. من فقط سعی میکنم برش بدم

So your man man hours is the time

بنابراین ساعات مرد شما زمانی است

the man power is what you will be doing to

که نیروی مرد کاری است که شما برای انجام کار انجام خواهید داد تا

to carry out the job

see you next week.

هفته آینده شما را ببینم.

Have a happy week.

هفته خوبی داشته باشید.

And, you know, if you're feeling down, we hope we've cheered you up today.

و، می دانید، اگر احساس ناراحتی می کنید ، امیدواریم امروز شما را شاد کرده باشیم.

Or the opposite.

یا برعکس.

If you were feeling cheerful and we've depressed you, then we apologise.

اگر احساس نشاط داشتید و ما شما را افسرده کرده‌ایم، عذرخواهی می‌کنیم.

Sorry about that.

از این بابت متاسفم.

Bye for now.

فعلا خداحافظ.

Oh, don't forget, next week, by the way.

اوه، فراموش نکنید، هفته آینده، اتفاقا.

Next week it is English Addict Episode 200.

هفته آینده قسمت 200 معتاد انگلیسی است.

Are we going to celebrate?

آیا قرار است جشن بگیریم؟

I don't know. Probably not.

من نمی دانم. احتمالا نه.

Fireworks a cake, maybe. Yeah.

آتش بازی یک کیک، شاید. آره

What about.

چه در مورد.

What about fireworks?

آتش بازی چطور؟

Trying to go the system.

تلاش برای رفتن به سیستم.

What about fireworks inside a cake? No,

آتش بازی داخل کیک چطور؟ نه،

by that.

با آن

Is anyone else doing this?

آیا کس دیگری این کار را انجام می دهد؟

Does anyone else come on the Internet on a Sunday

آیا شخص دیگری یکشنبه ها به اینترنت می آید

and spend 2 hours and 20 minutes with you?

و 2 ساعت و 20 دقیقه با شما می گذرد؟

Does anyone else do that?

آیا کس دیگری این کار را انجام می دهد؟

I don't think so.

من اینطور فکر نمی کنم.

I don't think they do.

من فکر نمی کنم آنها انجام دهند.

I don't think they do.

من فکر نمی کنم آنها انجام دهند.

Only here every Sunday.

فقط اینجا هر یکشنبه

We spend a lot of time

ما زمان زیادی را صرف

keeping you company, and I hope you've enjoyed today's live stream.

همراهی با شما می کنیم و امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

It's almost time for me to say goodbye.

تقریباً وقت خداحافظی من است.

But don't worry, I will be back with you on Wednesday.

اما نگران نباشید، من چهارشنبه پیش شما خواهم بود.

We are back live on Wednesday from 2 p.m.

چهارشنبه از ساعت 14 به صورت زنده برگشتیم.

UK time and I will see you then.

وقت انگلستان است و من شما را می بینم.

Thanks for your company.

با تشکر از شرکت شما

Thanks for everything that you have contributed today in the live chat.

از همه چیزهایی که امروز در چت زنده کمک کردید متشکریم.

Thank you also for your life donations as well.

همچنین از کمک های مالی شما نیز سپاسگزارم.

I will put the address of my PayPal up if you want to make a donation

اگر می‌خواهید

by the way to my PayPal you can because I do all of this for free.

از طریق پی پال من کمک مالی کنید، آدرس پی پال خود را می‌گذارم، زیرا من همه این کارها را رایگان انجام می‌دهم.

So for the past 2 hours

بنابراین در 2 ساعت

and 20 minutes I've been doing this for free.

و 20 دقیقه گذشته این کار را به صورت رایگان انجام داده ام.

100%.

100%

But if

you want to make a donation, the address is coming up at the end.

اما اگر

می‌خواهید کمک مالی کنید ، آدرس در پایان می‌آید.

Thanks for watching.

ممنون از ملاحظه تان.

See on Sunday.

یکشنبه را ببینید.

Enjoy the rest of your Wednesday.

از بقیه چهارشنبه خود لذت ببرید.

Sorry.

متاسف.

See you on Wednesday.

چهارشنبه می بینمت.

I'm here on Wednesday.

من چهارشنبه اینجا هستم.

Enjoy the rest of your weekend.

از تعطیلات آخرهفتهات لذت ببر.

Enjoy the rest of your May Day

از بقیه روز اول ماه مه خود لذت ببرید

and I will see you on Wednesday.

و من شما را در چهارشنبه می بینم.

And of course until the next time we meet here.

و البته تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ببینیم.

You know what's coming next.

میدونی بعدش چی میشه

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

Ta ta for now.

تا تا فعلا