👮🏻‍♂️ CRIME & PUNISHMENT 👩🏻‍⚖️ - English Addict EXTRA - 🚨 LIVE CHAT 🚨 / Wednesday 22nd February 2023

Welcome to today's live stream.

به پخش زنده امروز خوش آمدید.

I hope you are feeling well.

امیدوارم حالتون خوب باشه

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

No help.

بدون کمک.

Where? There. Can you see us?

جایی که؟ آنجا. آیا می توانی ما را ببینی؟

We are back.

ما برگشتیم.

We are once again live as life can be.

ما یک بار دیگر همانطور که زندگی می تواند زندگی کنیم.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan and Mr. Steve.

این آقای دانکن و آقای استیو هستند.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you okay? I'm fine.

حالت خوبه؟ من خوبم.

Oh, I really.

اوه، من واقعا.

Hi again.

سلام دوباره

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan and Mr. Steven England.

این آقای دانکن و آقای استیون انگلستان هستند.

How are you today? Are you okay?

امروز چطوری؟ حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم. آیا

Are you happy?

شما خوشحال هستید؟

I'm not happy.

من خوشحال نیستم.

Not now, anyway.

به هر حال الان نه

I hope so.

امیدوارم.

Here we are.

We are once again alive across You Tube.

اینجا هستیم.

ما دوباره در یوتیوب زنده شدیم.

And please don't ask me about technical problems,

و لطفا در مورد مشکلات فنی از من نپرسید،

because I did have some technical problems a few moments ago.

زیرا چند لحظه پیش مشکلات فنی داشتم.

So all I can say is I hope you can hear us and I hope you can hear as clearly.

بنابراین تنها چیزی که می توانم بگویم این است که امیدوارم بتوانید صدای ما را بشنوید و امیدوارم که به وضوح بشنوید.

That's all. That's all I'm worried about at the moment.

همین. این تمام چیزی است که من در حال حاضر نگران آن هستم.

Microphone issues as they're all fixed.

مشکلات میکروفون چون همه آنها رفع شده اند.

Mr. Duncan, there's always some this is the problem.

آقای دانکن، همیشه مشکلی وجود دارد.

You never see the stress that I go through.

هیچوقت استرسی که من دارم رو نمیبینی

One day.

یک روز

One day I will drop dead and it will be the reason will be YouTube.

یک روز میمیرم و دلیلش یوتیوب خواهد بود.

I want that on my death certificate.

من آن را در گواهی فوت خود می خواهم.

I want the cause of death YouTube because it is very stressful doing this.

من علت مرگ یوتیوب را می خواهم زیرا انجام این کار بسیار استرس زا است.

You don't realise.

تو متوجه نیستی

What are you doing there, Mr. Steve?

اونجا چیکار میکنی آقای استیو؟

I'm playing a violin, Mr. Duncan.

من دارم ویولن میزنم آقای دانکن.

But what you do now, you see, you don't play a big one.

اما کاری که الان انجام می دهید، می بینید که یک بازی بزرگ بازی نمی کنید.

You play a very small one.

خیلی کوچیک بازی میکنی

So. So the joke now is you play a very small violin

بنابراین. بنابراین شوخی در حال حاضر این است که شما یک ویولن بسیار کوچک می نوازید،

because that's how much you care about, about that person's distress.

زیرا به همین اندازه به ناراحتی آن شخص اهمیت می دهید.

So it is, it is one of these days and

همینطور است، یکی از همین روزهاست و

I want you to

من از شما می‌خواهم

record this now, record what I'm about to say

این را اکنون ضبط کنید، آنچه را که می‌خواهم بگویم

one day YouTube is going to kill me because it's so stressful.

روزی ضبط کنید که یوتیوب مرا می‌کشد زیرا بسیار استرس‌زا است.

It really is.

واقعا هست.

Well, well, we hope not, Mr. Duncan.

خب، خوب، امیدواریم که نه، آقای دانکن.

We don't want that to happen, do we?

ما نمی خواهیم این اتفاق بیفتد، نه؟

Not at all.

اصلا.

We had fun yesterday, didn't we?

دیروز خوش گذشت، نه؟

Oh, we had a lot of fun yesterday.

اوه دیروز خیلی خوش گذشت

Nobody wants yesterday. Did you see it yesterday?

هیچ کس دیروز را نمی خواهد دیروز دیدی؟

We were in the kitchen making pancakes because yesterday was Pancake Day

ما در آشپزخانه بودیم که پنکیک درست می‌کردیم، چون دیروز روز پنکیک بود

where people make pancakes and then they eat them normally.

که مردم پنکیک درست می‌کردند و بعد به طور معمول آن‌ها را می‌خورند.

Well, in the past it was religious, It was all about religion,

خوب، در گذشته مذهبی بود، همه چیز در مورد مذهب بود،

but these days it's just about eating pancakes.

اما این روزها فقط به خوردن پنکیک است.

Really. No one really cares about the rest of it.

واقعا هیچ کس واقعاً به بقیه آن اهمیت نمی دهد.

I think I my my first attempt yesterday

فکر می کنم اولین تلاشم دیروز

was the supreme, I think moon on the pancake.

عالی بود، فکر می کنم ماه روی پنکیک بود.

If anybody watched it, you probably would have had a good laugh. Yes.

اگر کسی آن را تماشا می کرد، احتمالاً می خندید. آره.

And if you want to if you didn't see it and you want to have a laugh and see somebody

و اگر می خواهید اگر آن را ندیده اید و می خواهید بخندید و ببینید کسی

attempting to make some pancakes, but can you see it there on the screen, then go and watch him?

در حال تلاش برای درست کردن پنکیک است، اما آیا می توانید آن را روی صفحه ببینید، پس بروید و او را تماشا کنید؟

That was my first attempt.

این اولین تلاش من بود.

Well, I'm going to tell you something now.

خب الان یه چیزی بهت میگم

What is that?

That is not your pancake.

اون چیه؟

این پنکیک شما نیست.

Someone else tried to make pancakes

شخص دیگری سعی کرد پنکیک درست کند

and that is actually their pancake, not yours.

و این در واقع پنکیک اوست، نه مال شما.

Oh, because eventually, if you were watching yesterday, I won't give the ending,

آه، چون در نهایت، اگر دیروز تماشا می‌کردید، پایان را نمی‌دهم،

so I'm not going to spoil it for you.

بنابراین آن را برای شما اسپویل نمی‌کنم.

But yesterday we did have a few problems making the first pancake.

اما دیروز برای درست کردن اولین پنکیک چند مشکل داشتیم.

It didn't go entirely how we intended it to go, but this is not yours.

کاملاً آنطور که ما قصد داشتیم پیش نرفت، اما این مال شما نیست.

This is actually, believe it or not,

این در واقع، باور کنید یا نه،

a member of the royal family of this country.

یکی از اعضای خانواده سلطنتی این کشور است.

It was her attempt at making pancakes.

این تلاش او برای درست کردن پنکیک بود.

So I don't think you should feel so bad anymore, Steve, about your attempt,

پس فکر نمی‌کنم دیگر احساس بدی داشته باشی، استیو، در مورد تلاشت،

because yesterday the the is it the duchess?

چون دیروز دوشس بود؟

Is she the duchess?

آیا او دوشس است؟

The Duchess of Sussex is.

دوشس ساسکس است.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

I six

من ششم

It's one of them, isn't it?

این یکی از آنهاست، اینطور نیست؟

Anyway, let's not worry too much about that.

به هر حال زیاد نگران این موضوع نباشیم.

Kate Middleton is her name.

کیت میدلتون نام اوست.

And yesterday she was trying to toss

و دیروز او سعی می کرد

some pancakes and she made a terrible mess.

چند پنکیک پرت کند و یک آشفتگی وحشتناک ایجاد کرد.

And the mess is what you can see on the screen right now.

و آشفتگی همان چیزی است که می توانید در حال حاضر روی صفحه ببینید.

So that's not yours, Mr. Steve.

پس این مال شما نیست، آقای استیو.

That's actually the the future

این در واقع

queen consort of this country is.

همسر ملکه آینده این کشور است.

And she can't even toss a pancake

و او حتی نمی تواند یک پنکیک پرتاب کند

because isn't William now the Prince of Wales?

زیرا ویلیام اکنون شاهزاده ولز نیست؟

Yeah, that's new.

Taken the.

So is she the Princess of Wales?

بله، این جدید است.

گرفته شده است.

پس آیا او شاهزاده خانم ولز است؟

Oh, of course.

اوه البته.

Yes. You know, you know why I have difficulty with that?

آره. میدونی، میدونی چرا من با اون مشکل دارم؟

Because whenever anyone says the Princess of Wales, I always think of Princess Diana.

چون هر وقت کسی می گوید شاهزاده خانم ولز، همیشه به پرنسس دایانا فکر می کنم.

Yes. I can't get that out of my head.

آره. من نمی توانم آن را از ذهنم بیرون کنم.

So I don't think technically, personally,

بنابراین من شخصاً از نظر فنی فکر نمی کنم،

I don't think there should be another Princess of Wales.

فکر نمی کنم شاهزاده خانم ولز دیگری وجود داشته باشد.

It's it's a bit like having another Elvis Presley, isn't it?

این کمی شبیه داشتن یک الویس پریسلی دیگر است، اینطور نیست؟

Really?

واقعا؟

You can't have another one. There's only one Elvis.

نمیتونی یکی دیگه داشته باشی فقط یک الویس وجود دارد.

And there there is only one Princess of Wales and that's Princess Diana.

و تنها یک شاهزاده ولز وجود دارد و آن پرنسس دایانا است.

Rest in peace. Or should I say rest in peace?

روحش شاد. یا بگم راحت باش؟

I still remember exactly where I was when I heard the news.

هنوز دقیقاً به یاد دارم که وقتی خبر را شنیدم کجا بودم.

Mr. Duncan, I was sitting on a bed in Malaysia.

آقای دانکن من در مالزی روی تخت نشسته بودم.

We were on holiday

ما در تعطیلات بودیم

and put the news on and I can still remember where I was.

و اخبار را گذاشتیم و هنوز به یاد دارم کجا بودم.

It's it's like that moment.

مثل آن لحظه است

People say when something significant happens,

مردم می گویند زمانی که اتفاق مهمی رخ می دهد،

like when President Kennedy was assassinated

مانند زمانی که پرزیدنت کندی به این شکل ترور شد

like that, people said it was remember where they were when they heard the news.

، مردم می گویند وقتی خبر را شنیدند، به یاد داشته باشید که کجا بودند . می

I know where I was. I was sitting on my mother's breast.

دانم کجا بودم. روی سینه مادرم نشسته بودم.

What when Princess Diana died, they said

چه زمانی که پرنسس دایانا درگذشت، آنها گفتند که

it would be very interesting if it was true.

اگر واقعیت داشته باشد بسیار جالب است.

But now I'm all about Kennedy.

اما الان همه چیز در مورد کندی است.

When Kennedy was assassinated.

زمانی که کندی ترور شد.

Actually, I think he was it.

در واقع، من فکر می کنم او بود.

I don't think I was even born.

فکر نمی کنم حتی به دنیا آمده باشم. سال

It was 1961.

1961 بود.

I think it wasn't 61.

فکر می کنم سال 61 نبود. می

I see. So this is it.

بینم. خوب پس اینه.

You see, you know, you're now saying things that are making it look stupid.

می‌دانی، می‌دانی، اکنون چیزهایی می‌گویی که باعث احمقانه‌شدن آن می‌شود.

I think it was 64.

فکر کنم 64 بود.

Was it 64, 63, 64?

64، 63، 64 بود؟

It was a long time ago.

این مربوط به خیلی وقت پیش است.

And I think it was before I was I was born.

و فکر می کنم قبل از تولدم اینطور بود.

So I was probably three then.

بنابراین من احتمالاً سه ساله بودم.

So I probably was still suckling on my mother's breast.

پس احتمالاً هنوز از سینه مادرم شیر می خوردم.

Yes. Well, I was still about 12. Yes.

آره. خوب، من هنوز حدود 12 بودم. بله.

Mr. Steve said he believed Mr.

آقای استیو گفت که معتقد است آقای

Steve was breastfed until he was about eight.

استیو تا حدود هشت سالگی از شیر مادر تغذیه شده است.

That is true.

He used to go up to his mother and said, Come on, Mum, get them out.

این درست است. پیش

مادرش می‌رفت و می‌گفت مامان بیا بیرون.

I'm thirsty.

من تشنه هستم.

Now the story that we're relating, there is a funny story

حالا داستانی که داریم تعریف می کنیم، یک داستان خنده دار وجود دارد

that I retell to a friend because my mother always sort of used to boast.

که برای یکی از دوستانم بازگو می کنم، زیرا مادرم همیشه به نوعی به خود می بالید.

Really? Okay.

واقعا؟ باشه.

That I used, I breastfed for a very long time, so it became

که من از آن استفاده کردم، برای مدت طولانی شیر دادم، بنابراین

the time, the

زمان،

length of time that I breastfed used to sort of get extended.

مدت زمانی که من با شیر مادر تغذیه می کردم به نوعی طولانی شد.

Well, we're not we're not saying that Steve was breastfeeding a child.

خوب، ما نمی گوییم که استیو به کودکی شیر می داد.

That's impossible.

غیرممکن است.

But we were on about Mr. C's mum.

اما ما در مورد مادر آقای C صحبت کردیم.

But it's a myth. It's one of those legends.

اما این یک افسانه است. یکی از اون افسانه هاست

But it was a long time.

اما مدت زیادی بود.

But I think I told somebody I was just

اما فکر می‌کنم به کسی گفتم که

four or five and they they said that can't be possible.

چهار یا پنج ساله هستم و آنها گفتند که این امکان پذیر نیست.

But the thing is, you can say it now, and it's true

اما مسئله این است که اکنون می توانید آن را بگویید، و این درست است

because it's apparently it's the most trendy thing now amongst trendy mothers.

زیرا ظاهراً شیک ترین چیز در حال حاضر در بین مادران شیک است.

Apparently, they breastfeed their kids now until until they're walking around.

ظاهراً آنها الان به بچه‌هایشان شیر می‌دهند تا زمانی که در اطراف راه می‌روند.

Well, I was my mother used to say to me, mothers watching.

خوب، من مادرم بودم که به من می گفت، مادران تماشا می کردند.

Yeah.

How long can you breastfeed a baby for?

آره

چه مدت می توان به نوزاد شیر داد؟

I think if they're standing up right and walking around and talking,

من فکر می کنم اگر آنها درست بایستند و راه بروند و صحبت کنند،

I think that's the time to to take them away from the titty.

فکر می کنم زمان آن رسیده است که آنها را از تیغه دور کنم.

And if they reach puberty, then you probably get quite worried as a parent,

و اگر آنها به بلوغ برسند، احتمالاً شما به عنوان والدین کاملاً نگران می شوید،

especially if you

wake up in the night and they're doing it.

به خصوص اگر

در شب از خواب بیدار شوید و آنها این کار را انجام دهند.

But no joking aside, how long can you breastfeed a baby?

اما بدون شوخی، تا کی می توان به نوزاد شیر داد؟

Yes, one year.

بله یک سال

Two years, three years, six months? I don't know.

دو سال، سه سال، شش ماه؟ من نمی دانم.

I think it's it's probably a year and a half because after a couple of years

فکر می‌کنم احتمالاً یک سال و نیم است، زیرا بعد از چند سال

when a child is two, I think they can start eating on their own.

وقتی یک بچه دو ساله می‌شود، فکر می‌کنم می‌تواند خودش شروع به خوردن کند.

But it just what a strange what a strange way of starting today's lesson.

اما چه عجیب است که چه روش عجیبی برای شروع درس امروز است.

My mother used to always tell me stories of how much weight I would put on every week. Yes.

مادرم همیشه برایم داستان هایی تعریف می کرد که هر هفته چقدر وزن اضافه می کنم. آره.

When she would take me to be weighed.

وقتی مرا برای وزن کردن می برد.

It is true. You were quite.

درست است. تو کاملا بودی

You were quite fat when you were a child.

وقتی بچه بودی خیلی چاق بودی

I was a big baby. I was £9 something. Yes.

من بچه بزرگی بودم من یه چیزی 9 پوند بودم آره.

You wouldn't think to look at me now?

فکر نمی کنی الان به من نگاه کنی؟

No, definitely not. But. But my mother

نه قطعا نه ولی. اما مادرم

attested all

تمام

that growth I was putting on, like, pounds a week.

آن رشدی را که من در هفته اضافه می کردم، تایید کرد.

Yes, I bet she said it was because you were on the titty.

بله، شرط می بندم که او گفته است به این دلیل است که شما روی تیتی بودید.

Yes, Well, not quite like that.

بله، خوب، کاملاً اینطور نیست.

She would just say, because she was eating lots of fish, lots of mackerel, all sorts of things like that.

او فقط می گفت، زیرا او ماهی زیادی می خورد، مقدار زیادی ماهی خال مخالی، همه جور چیزهایی از این قبیل.

Apparently lots of healthy foods.

ظاهراً غذاهای سالم زیاد است.

And I was trying to feed you fish as a baby. Was she?

و من سعی می کردم در کودکی به شما ماهی بدهم. او بود؟

I don't know.

من نمی دانم.

Apparently, I was like a penguin, You know, penguins when they eat fish.

ظاهراً من مثل پنگوئن بودم، می دانید، پنگوئن ها وقتی ماهی می خورند.

It's amazing.

این شگفت انگیز است. آیا

Have you ever seen a penguin eat fish?

تا به حال ماهی خوردن پنگوئن را دیده اید؟

They just put the whole fish in their mouth.

آنها فقط کل ماهی را در دهان خود می گذارند.

And then from.

و سپس از.

But what is a message flashed up there?

اما پیامی که در آنجا فلش شده چیست؟

I won't put it on.

من آن را نمی گذارم.

But you mothers out there who have had children.

اما شما مادرانی که بچه دار شده اید.

Yeah.

آره

How long should you breastfeed?

چه مدت باید شیر داد؟

I mean, it's something I'd like to know.

منظورم این است که این چیزی است که من دوست دارم بدانم.

Yes, I would like to know because I'm never going to have a child.

بله، دوست دارم بدانم چون هرگز بچه دار نمی شوم.

You see, you may have noticed.

ببینید، شاید متوجه شده باشید.

I don't have.

من ندارم.

I don't have anything here to nourish a baby. So.

من اینجا چیزی برای تغذیه نوزاد ندارم. بنابراین.

So I can only guess.

بنابراین من فقط می توانم حدس بزنم.

Well, of course you're going to be careful what you say now, haven't you?

خب معلومه که الان مواظب حرفت هستی ، نه؟

Have you? Yes. Why? Well, I mean, you.

دارید؟ آره. چرا؟ خب منظورم تو هستی

You could describe yourself as having breasts if you were somebody who was transitioning.

اگر فردی بودید که در حال انتقال بودید، می‌توانید خودتان را سینه‌دار توصیف کنید.

Well, of course, all men over 50 have breasts anyway.

خوب، البته، همه مردان بالای 50 سال به هر حال سینه دارند.

That is true. It is true.

این درست است. درست است.

So if you are thinking of transitioning to a lady,

بنابراین اگر به فکر انتقال به یک خانم هستید،

just wait until you're in your fifties and you'll get them anyway.

فقط منتظر بمانید تا پنجاه ساله شوید و به هر حال آنها را خواهید گرفت.

Because most men over 50 have big boobs anyway.

زیرا اکثر مردان بالای 50 سال سینه های بزرگی دارند.

So you just wait.

پس فقط صبر کن

Well, be patient. Men can get breast cancer.

خب صبور باش مردان ممکن است به سرطان سینه مبتلا شوند.

It's not unknown.

ناشناخته نیست.

I mean, it's obviously not as common

منظورم این است که بدیهی است که

as women getting breast cancer, but men can get breast cancer

سرطان سینه در زنان شایع نیست، اما مردان ممکن است به سرطان سینه مبتلا شوند

because as they get older,

زیرا با افزایش سن،

they do develop such as breast like tissues.

بافت هایی مانند سینه ایجاد می شود.

And they can get the same because there's some sort

و آنها می توانند همان را دریافت کنند زیرا

of embryonic remain in things that go into it.

نوعی جنین باقی مانده در چیزهایی که در آن وجود دارد وجود دارد.

So boring.

خیلی خسته کننده

What are you talking.

چی حرف میزنی

It's a boring for men. It's boring me.

برای مردان خسته کننده است. من را خسته می کند.

Why do you say that, Mr. Duncan?

چرا این را می گویید آقای دانکن؟

Just because it bores you doesn't mean it's boring.

فقط به این دلیل که شما را خسته می کند به این معنی نیست که خسته کننده است.

Okay. Men can get breast.

باشه. مردان می توانند سینه بگیرند.

They can get breast cancer. We're getting up.

ممکن است به سرطان سینه مبتلا شوند. داریم بلند میشیم

We're getting replies already.

در حال حاضر در حال دریافت پاسخ هستیم.

Yeah. Yes, Well, I'm about to get to that.

آره بله، خوب، من در حال رسیدن به آن هستم.

Get to your job. This is your job. So bossy, isn't it?

به کار خودت برس این کار شماست. خیلی رئیسی، اینطور نیست؟

Why do I come on here?

چرا بیام اینجا؟

This is what you're supposed to be doing in the live chat.

این کاری است که شما قرار است در چت زنده انجام دهید.

Hello.

Live chat.

سلام.

چت زنده. به

Oh, hello, VOICE by the way.

هر حال، سلام، VOICE.

Foetus Guess what foetus is first on today's lifetime

جنین حدس بزنید در زندگی امروزی اولین بار چه جنینی است

And just to mention names for the tests.

و فقط نامی را برای آزمایش ذکر کنید.

Yes, intelligent. Makes an interesting point.

بله باهوش نکته جالبی را بیان می کند.

Hello. Intelligent. Haven't seen you here for a long time.

سلام. باهوش. خیلی وقته اینجا ندیدمت

A lot of people have been saying hello to intelligent and was second on today.

بسیاری از افراد به هوشمند سلام می‌کردند و امروز رتبه دوم را کسب کردند.

I believe on the live chat that

من در چت زنده معتقدم که

yes, her husband was quite large

بله، شوهرش

when he was born, but now he's quite lean and has never struggled with weight

زمانی که به دنیا آمد بسیار جثه بود، اما اکنون کاملاً لاغر است و هرگز با وزن دست و پنجه نرم نکرده است

and this is what they do say isn't is that,

و این چیزی است که آنها می گویند اینطور نیست،

yes, if you're a big baby and you're breastfed,

بله، اگر شما یک بچه بزرگ شده و شما با شیر مادر تغذیه می‌شوید،

then you tend to have less problems

پس از آن با

with weight gain When you get older.

افزایش وزن، مشکلات کمتری در افزایش وزن خواهید داشت.

I don't know.

من نمی دانم.

It must be something to do with the development itself.

این باید به خود توسعه مربوط باشد.

We're getting answers to the question, though.

با این حال، ما در حال دریافت پاسخ برای این سوال هستیم. به

That's why I know we are. Yes.

همین دلیل می دانم که ما هستیم. آره.

Yeah, we are. Yes, we get to the question. We'll get to it.

بله، ما هستیم. بله، به سوال می رسیم. ما به آن خواهیم رسید.

Yeah.

آره

Come on, quickly. Well, looks like one. Yeah.

سریع بیا خب به نظر یکی میاد آره

So Christina says a friend of hers is has been

بنابراین کریستینا می‌گوید یکی از دوستانش به یک

breastfeeding a sent to one year of age.

کودک یک ساله شیر می‌دهد.

Two years apparently isn't healthy.

دو سال ظاهرا سالم نیست.

I must get painful.

باید درد بکشم

Let's face it, because once the baby's developing teeth.

بیایید با آن روبرو شویم، زیرا زمانی که دندان های کودک در حال رشد است.

I know.

میدانم.

Then it's bad enough when you're chewing on mine.

بعد وقتی مال من را می جوید به اندازه کافی بد است.

Exactly.

دقیقا.

He's joking.

او شوخی می کند.

And it must be.

و باید باشد.

Must get It must get to the point where it's too painful, I would think.

باید به دست بیاید، فکر می کنم باید به نقطه ای برسد که خیلی دردناک باشد.

Yeah.

آره

And you know,

و می دانید،

you can be breastfed up to two years of age

if there was ever a subject that we are not qualified to talk about.

اگر موضوعی وجود داشته باشد که ما صلاحیت صحبت کردن در مورد آن را نداشته باشیم، می توان تا دو سالگی از شیر مادر تغذیه کرد.

Well, that's why I'm asking. Yes, that's. No, I'm just saying.

خب برای همین می پرسم بله همینطور است. نه، من فقط می گویم.

Yes, it's just a comment. Steve.

بله، این فقط یک نظر است. استیو

Yes. Sorry, I'm not putting you down.

آره. متاسفم، من شما را پایین نمی آورم.

Yes, you are. You're against me.

بله، شما هستید. تو علیه من هستی

Everyone's against me.

همه علیه من هستند

Oh, that's true. I'm a bit paranoid.

اوه، این درست است. من کمی پارانوئید هستم.

All right.

Stay calm and says you stop breastfeeding when you feel exhausted. Yes.

خیلی خوب.

آرام باشید و می گوید وقتی احساس خستگی می کنید شیر دادن را متوقف می کنید. آره.

So it's.

But it is it is probably around about two years old.

پس اینطور.

اما احتمالاً حدود دو سال سن دارد.

So it would appear that most people are saying after to two years old.

بنابراین به نظر می رسد که اکثر مردم بعد از تا دو سالگی می گویند.

So I was right.

پس حق با من بود.

So a child doing this normally starts

بنابراین کودکی که این کار را انجام می دهد معمولاً

eating after about about a year and a half.

بعد از حدود یک سال و نیم شروع به خوردن می کند.

So maybe you keep the breast milk flowing

بنابراین شاید

because of the extra nutrients.

به دلیل مواد مغذی اضافی، شیر مادر را در جریان نگه دارید.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

But there you go.

اما شما بروید.

Well, yes, but I was going to say.

خوب، بله، اما من می خواستم بگویم.

But, you know, I was going to say then something something about my mother used to tell me

اما، می دانید، من می خواستم در آن زمان چیزی در مورد مادرم بگویم که

about bringing me up, which it is nice to get this information.

در مورد بزرگ کردن من به من می گفت، که گرفتن این اطلاعات خوب است.

Oh, yes.

آه بله.

She used to say that that

او می گفت که

when she was bringing me up breastfeeding,

وقتی من را در حال شیر دادن بزرگ می کرد،

then the nurse, the midwife,

پس پرستار، ماما،

as we call them in the UK, a person that looks after you

به قول ما در انگلستان، شخصی که از شما

when the babies being born,

در هنگام تولد نوزادان مراقبت می کند

and then also afterwards is called a midwife.

و بعد از آن نیز ماما نامیده می شود.

So they're a nurse, but they just specialise in babies.

بنابراین آنها یک پرستار هستند، اما آنها فقط در نوزادان تخصص دارند.

Okay, well, I'm just expanding it. Is there a point?

خوب، خوب، من فقط آن را گسترش می دهم. نکته ای هست؟

There is a point, Mr. Duncan.

یک نکته وجود دارد، آقای دانکن.

And the point is that my mother said that when I was a baby,

و نکته اینجاست که مادرم می گفت وقتی من بچه بودم،

the midwife would say, Don't put your baby on solids.

ماما می گفت بچه ات را روی جامدادی نگذار.

I will not put.

قرار نمی دهم.

Put your baby on solids.

کودک خود را روی جامدات قرار دهید.

How many times did your mother tell us? I

مادرت چند بار به ما گفت؟ من

never asked.

هرگز نپرسیدم.

But when What? What age?

اما چه زمانی چه سنی؟

Well, as I said, I think I was four or five.

خب، همانطور که گفتم، فکر می کنم چهار پنج ساله بودم.

Yes, I think it's all right. I think I'm sure I'm joking.

بله، من فکر می کنم همه چیز درست است. فکر می کنم مطمئنم شوخی می کنم.

I have no idea what you're talking about now.

من نمی دانم الان در مورد چه چیزی صحبت می کنید.

Well, now what?

خب حالا چی؟

But back in the day, back in the day, in the 1960s,

اما در آن زمان، در آن زمان، در دهه 1960،

they didn't want babies to go into solid food.

آنها نمی خواستند نوزادان به سمت غذای جامد بروند.

Okay.

باشه.

Until the absolute last possible moment.

تا آخرین لحظه ممکن. می

You know, I wish I wish I hadn't raised this

دانی، ای کاش این موضوع را مطرح نمی کردم

topic. I wish I hadn't raised it.

. کاش آن را مطرح نمی کردم.

Of course, as we know, as it got into the sort of eighties and nineties anyway,

البته همانطور که می دانیم، همانطور که به هر حال به دهه هشتاد و نود رسید،

then it was baby milk and all this.

شیر بچه و اینها بود.

People were putting their babies onto solid food almost straightaway.

مردم تقریباً بلافاصله بچه های خود را روی غذای جامد می گذاشتند .

Solid food.

غذای جامد.

Hey, we go. I'm going to go in a minute.

هی، ما می رویم. من یک دقیقه دیگر می روم.

I'm going to go in a minute. Mr.

من یک دقیقه دیگر می روم. آقای

Steve, a lot of

استیو،

people have been asking about our t shirts, so my t shirt.

افراد زیادی در مورد تی شرت های ما می پرسند، بنابراین تی شرت من.

Boring, boring.

خسته کننده، خسته کننده

This is boring. This is how I'm going to make some money.

این خسته کننده است. اینجوری قراره یه مقدار پول در بیارم.

So I'm hoping.

پس امیدوارم.

I'm hoping, okay,

امیدوارم، باشه،

it's either this or sell my bottom on the street.

یا این باشه یا ته سرم بفروشم تو خیابون.

You tried that. You tried that again.

تو اینو امتحان کردی دوباره امتحان کردی

By the way, if you want a bit of action, I am hanging around the Guildhall

ضمناً، اگر کمی عمل می‌خواهید، من

on Friday nights at about 10 p.m..

جمعه‌ها ساعت حدود 10 شب در اطراف گیلدهال می‌گردم.

And so if we if you would like.

و اگر مایل باشید همینطور.

Well, if these t shirts I'm an English addict,

خوب، اگر این تی‌شرت‌ها من یک معتاد انگلیسی

are you, then I might be putting these up for sale.

هستم، ممکن است آن‌ها را برای فروش بگذارم.

So have you got how much they. £100 each.

پس آیا شما چقدر آنها را دریافت کرده اید. هر کدام 100 پوند

They are not,

آنها نیستند،

they are not £100 each.

هر کدام 100 پوند نیستند.

Thank you, Steve.

متشکرم، استیو.

We'll take it out to Paris and flog them on the streets.

ما آن را به پاریس خواهیم برد و آنها را در خیابان ها شلاق می زنیم.

By the.

توسط.

By the Eiffel Tower.

کنار برج ایفل

By the Eiffel Tower.

کنار برج ایفل

Now, I've noticed that that's the only landmark Mr.

اکنون متوجه شده ام که این تنها نقطه عطفی است که آقای

Steve knows about in Paris.

استیو در پاریس می داند.

Well, that's why if you go to Paris last time we went there, there are lots of people selling

خوب، به همین دلیل است که اگر آخرین باری که ما به آنجا رفتیم به پاریس بروید ، افراد زیادی هستند که

sort of,

you know, models of the Eiffel Tower there, aren't they?

مدل‌هایی از برج ایفل را در آنجا می‌فروشند، اینطور نیست؟

All around?

اطراف؟

So what we can do is we can set up a store selling your t shirts. Yes.

بنابراین کاری که ما می توانیم انجام دهیم این است که می توانیم یک فروشگاه برای فروش تی شرت های شما راه اندازی کنیم. آره.

You know, and maybe if you buy a t shirt, you get a free Eiffel Tower with it.

می دانید، و شاید اگر یک تی شرت بخرید، یک برج ایفل رایگان با آن دریافت کنید.

Something like this.

چیزی شبیه به این.

Maybe if you if you buy an Eiffel Tower, you get a free T-shirt.

شاید اگر برج ایفل بخرید، یک تی شرت رایگان دریافت کنید.

Well, we could suggest that to the many sellers.

خوب، ما می توانیم آن را به بسیاری از فروشندگان پیشنهاد دهیم.

That is I.

من هستم.

Anyway, I don't know what's happened to us this morning.

به هر حال، نمی دانم امروز صبح چه بر سر ما آمده است.

We seem very hyperactive, just too active.

ما بسیار بیش فعال به نظر می رسیم، فقط بیش از حد فعال.

So if you're watching this for the first time, can I just say this is not what I normally like?

بنابراین اگر برای اولین بار است که این را تماشا می کنید، می توانم بگویم این چیزی نیست که من معمولاً دوست دارم؟

We normally much more boring, to be honest.

صادقانه بگویم، ما معمولاً خسته‌تر هستیم.

Thanks to John.

با تشکر از جان.

Thank you for saying hello.

ممنون که سلام کردید

Lots of people are saying hello here, double sashes here as well today.

خیلی‌ها اینجا سلام می‌کنند، امروز هم همینطور ارسی‌های دوتایی.

Louise, of course, is here.

لوئیز البته اینجاست.

Alexandra, Florence,

الکساندرا، فلورانس،

so many people, I can't mention everybody's name.

بسیاری از مردم، نمی توانم نام همه را ذکر کنم.

There's too many to mention.

تعداد زیادی برای ذکر وجود دارد.

We just Anyway, Steve, calm down slightly.

ما فقط به هر حال، استیو، کمی آرام می شویم.

Take a deep breath and think of England.

نفس عمیق بکش و به انگلیس فکر کن.

We mentioned yesterday the trip to Paris.

دیروز به سفر پاریس اشاره کردیم.

We have

ما

a possible date or time.

یک تاریخ یا ساعت احتمالی داریم.

Now. I'm going to point out what is happening with this.

اکنون. من قصد دارم به آنچه که با این اتفاق می افتد اشاره کنم.

We are arranging the meet up in Paris

ما در حال ترتیب دادن ملاقات در پاریس

away from YouTube.

به دور از YouTube هستیم.

So if you are interested in meeting up in Paris,

بنابراین، اگر مایل به ملاقات در پاریس هستید،

we are doing all of the details in all of the arranging away from YouTube,

ما در حال انجام همه جزئیات در همه برنامه ها به دور از YouTube هستیم،

so we are not going to talk about the actual definite arrangements.

بنابراین در مورد ترتیبات قطعی واقعی صحبت نمی کنیم.

But if you are interested in meeting up in Paris,

اما اگر مایل به ملاقات در پاریس هستید،

send me an email with your name and some contact details as well

یک ایمیل با نام خود و برخی از جزئیات تماس برای من ارسال کنید

because I will need to contact you directly.

زیرا باید مستقیماً با شما تماس بگیرم.

Oh my goodness. It's not writing.

اوه خدای من. نوشتن نیست

It's exciting.

هیجان انگیز است.

So if you are interested in meeting up in Paris,

بنابراین، اگر شما علاقه مند به ملاقات در پاریس هستید،

we are now coming up with dates.

اکنون در حال ارائه تاریخ هایی هستیم.

We are trying to arrange something, but we are not doing

ما سعی می کنیم چیزی را ترتیب دهیم، اما

any of the arrangements on YouTube and I'm sure you know why.

هیچ یک از ترتیبات را در YouTube انجام نمی دهیم و مطمئن هستم که می دانید چرا.

So it is for security of for us and also for yourselves as well.

بنابراین برای امنیت ما و همچنین برای خودتان است.

So that's the reason why, you know, the email address.

پس این دلیلی است که می دانید آدرس ایمیل.

I will put it on the screen right now.

همین الان آن را روی صفحه می گذارم.

So there it is.

بنابراین وجود دارد.

Please get in touch if you are interested in getting

لطفاً اگر مایلید از

up close

نزدیک

and personal with us

با ما

when we go to Paris, we will let you know.

در هنگام رفتن به پاریس تماس بگیرید، ما به شما اطلاع خواهیم داد.

It will be early June.

اوایل ژوئن خواهد بود.

I will give you that detail because I think that's important. Yes.

من این جزئیات را به شما می دهم زیرا فکر می کنم مهم است. آره.

So if you have a rough idea in your head that you might be free at the beginning of June,

بنابراین اگر یک ایده تقریبی در ذهن دارید مبنی بر اینکه ممکن است در آغاز ژوئن،

first week of June, first week of June, that's all we're saying here.

هفته اول ژوئن، هفته اول ژوئن آزاد باشید، این همه چیزی است که در اینجا می گوییم.

All the other details will be away from YouTube.

تمام جزئیات دیگر به دور از YouTube خواهد بود.

We will get in touch personally and arrange everything.

ما شخصا تماس خواهیم گرفت و همه چیز را ترتیب خواهیم داد.

So please get in touch if you are interested.

پس لطفا در صورت تمایل تماس بگیرید.

And I know we have at least three people

و من می دانم که ما حداقل سه نفر داریم

who would like to get in touch in person.

که مایلند حضوری با هم در تماس باشند.

Ooh, Voice said, Where was the echo for Lewis?

اوه، ویس گفت، پژواک لوئیس کجا بود؟

So of course, how could I forget?

پس البته، چگونه می توانستم فراموش کنم؟ آیا

Can I say hello to Lewis? Mendez

می توانم به لوئیس سلام کنم؟ مندز

is just for you if he tests at all.

فقط برای شماست اگر اصلا تست کند.

So obviously the Lewis thing, we are going to have

بنابراین واضح است که موضوع لوئیس، ما قرار است

a different sound effect

یک افکت صوتی متفاوت

for different people, couldn't we?

برای افراد مختلف داشته باشیم، اینطور نیست؟

We could.

We could do, but we're not.

ما توانستیم.

ما می توانستیم انجام دهیم، اما نیستیم.

We haven't got enough.

ما به اندازه کافی نیستیم.

That's right.

درست است.

People are talking about the Eiffel Tower.

مردم در مورد برج ایفل صحبت می کنند.

Apparently a lot of Parisians don't like it

ظاهراً بسیاری از پاریسی‌ها آن را دوست ندارند

and they'd like to to to take it down.

و می‌خواهند آن را حذف کنند.

Well, it was You do know it was supposed to be temporary?

خوب، این بود، آیا می دانید قرار بود موقتی باشد؟

Yes. Yes.

آره. آره.

It was only supposed to do that for for about six weeks.

قرار بود فقط برای حدود شش هفته این کار را انجام دهد.

That's right. So they built it.

درست است. بنابراین آن را ساختند.

It took them longer to build it than it was supposed to have been on display.

ساخت آن بیشتر از آنچه که قرار بود به نمایش گذاشته شود طول کشید.

So it was built especially for the Parisians

بنابراین به ویژه برای پاریسی ها ساخته شد تا به آن

to look at, but also to shake their fists. That

نگاه کنند، بلکه مشت های خود را تکان دهند. این که

it was a gift from someone, wasn't it?

هدیه کسی بود، اینطور نیست؟

It was not.

آن نبود.

I think it was a gift, wasn't it?

فکر کنم هدیه بود، نه؟

I thought it was a gift. It was not.

فکر کردم هدیه است. آن نبود.

It was not.

آن نبود.

Maybe people can tell us.

شاید مردم بتوانند به ما بگویند.

Gustave Eiffel is the person who designed it.

گوستاو ایفل شخصی است که آن را طراحی کرده است.

A Frenchman.

یک فرانسوی

So. So.

No, no, it wasn't a gift.

بنابراین. بنابراین.

نه، نه، هدیه نبود.

It was a big gift. How do you wrap that up?

هدیه بزرگی بود. چگونه آن را جمع بندی می کنید؟

That's a lot of wrapping paper.

این مقدار زیادی کاغذ بسته بندی است.

Well, you put it on a boat, don't you?

خوب، تو آن را روی قایق گذاشتی، نه؟

Put all those pylons, all those.

همه آن ستون ها، همه آن ها را بگذارید.

All those thick metal bars on a ship.

تمام آن میله های فلزی ضخیم در یک کشتی.

But no, I thought I thought it was a they did gift,

اما نه، فکر می‌کردم این

of course, the Statue of Liberty to

مجسمه آزادی را به

the United States.

ایالات متحده هدیه داده‌اند.

Maybe that's what I'm thinking about there.

شاید من در آنجا به این فکر می کنم.

There are now around free versions

اکنون نسخه‌های رایگان

around the world of the iPhone, not the Eiffel Tower.

آیفون در سراسر جهان وجود دارد، نه برج ایفل.

The although there is also versions of the Eiffel Tower.

اگرچه نسخه هایی از برج ایفل نیز وجود دارد.

There is one in China.

یکی در چین وجود دارد.

There's there's an eyeful tower in China.

یک برج چشمی در چین وجود دارد.

I'm not joking.

شوخی نمی کنم.

And also there are there are many versions of the Statue of Liberty as well

و همچنین نسخه های زیادی از مجسمه آزادی وجود دارد

that Abraham says, I wish I could be with you in Paris.

که ابراهیم می گوید، ای کاش می توانستم در پاریس با شما باشم.

Well, this is just, you know, maybe the first metre.

خوب، این فقط، می دانید، شاید اولین متر است.

We may choose other countries. We'll see how it goes.

ممکن است کشورهای دیگر را انتخاب کنیم. خواهیم دید که چطور پیش می رود.

You know, it could all go terribly wrong.

می دانید، همه چیز می تواند به طرز وحشتناکی اشتباه پیش برود.

You might you might all be terrible people in real life,

ممکن است همه شما در زندگی واقعی افراد وحشتناکی باشید،

in which case it will never happen again.

در این صورت دیگر هرگز این اتفاق نخواهد افتاد.

Well, yes. So yeah.

خب بله. پس آره.

So the basic message is we're not going to range

بنابراین پیام اصلی این است که ما قصد نداریم

on on via YouTube

از طریق یوتیوب ارتباط برقرار کنیم

and that's it, as we said, a ways to go

و این همان راهی است که گفتیم،

because, you know, for obvious reasons

زیرا، می دانید، به دلایل واضح

and we'll announce it again on Sunday anyway,

و به هر حال ما آن را دوباره یکشنبه اعلام خواهیم کرد.

I don't want to end up like John Paul Getty the third.

نمی‌خواهم مثل جان پل گتی سوم شوم.

Let's just say it right.

بیایید درست بگوییم.

Okay. Yes.

باشه. آره.

Well, Mr. Duncan, what are we talking about today?

خوب، آقای دانکن، امروز در مورد چه چیزی صحبت می کنیم؟

You get access to John had a question.

شما دسترسی به جان یک سوال داشت.

What was it taught you?

چه چیزی به شما یاد داد؟

Guess what?

We're talking about 62 is the answer.

حدس بزن چی شده؟

ما در مورد 62 صحبت می کنیم پاسخ است.

Yes, 62.

بله، 62.

The number of boyfriends Mr.

تعداد دوست پسرهایی که آقای

Steve has had in his life.

استیو در زندگی خود داشته است.

No, Just in the last year.

نه، فقط در سال گذشته

Today we are talking about law and order.

امروز ما در مورد قانون و نظم صحبت می کنیم.

I love today's thumbnail. Steve, have you seen it?

من عاشق تصویر کوچک امروز هستم. استیو، دیدی؟

Yes. It's interesting that you you make yourself the law.

آره. جالبه که خودت رو قانون میکنی

Make it.

And I'm the criminal.

درستش کن.

و من جنایتکارم

I am.

من هستم.

I'm the prison officer or the policeman. And Mr.

من افسر زندان هستم یا پلیس. و آقای

Steve is in prison.

استیو در زندان است.

But I have noticed you look very pleased.

اما من متوجه شده ام که شما بسیار راضی به نظر می رسید.

You look excited because you've got a very large truncheon in your hand.

شما هیجان زده به نظر می رسید زیرا یک قمه بسیار بزرگ در دست دارید.

No, I think I think I think Steve is hoping that his cell mate will be black.

نه، فکر می‌کنم فکر می‌کنم استیو امیدوار است که هم سلولی‌اش سیاه‌پوست باشد.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Pardon?

عفو؟

Well, as I said, judging by the size of that. Anyway, we won't go.

خوب، همانطور که گفتم، با قضاوت در اندازه آن. به هر حال ما نمی رویم.

That's dirty.

این کثیف است.

We don't we don't want we don't want smut on this channel.

ما نمی خواهیم ما نمی خواهیم ما نمی خواهیم در این کانال غوغا کنیم. داری

You're being dirty.

Not me. Right? Yes.

کثیف میشی

من نه. درست؟ آره.

Oh, interesting.

اوه جالبه

Right. Okay. I wish you'd use words.

درست. باشه. کاش از کلمات استفاده میکردی

I don't know what that noise was.

نمی دانم آن صدا چه بود.

Just anything. Steve.

فقط هر چیزی استیو

Oh, according to Lewis, it was the Army

اوه، به گفته لوئیس، این ارتش بود

that saved the Eiffel Tower because they use it as a transmitter.

که برج ایفل را نجات داد زیرا آنها از آن به عنوان فرستنده استفاده می کردند.

Oh, I see.

اوه می فهمم.

I thought you going to say for target practice.

فکر کردم برای تمرین هدف می گویید.

You. I mean, you couldn't take it down now, could you?

شما. منظورم اینه که الان نمیتونستی ازش جداش کنی؟

It's, it's iconic.

این است، نمادین است.

I mean, it's the most iconic landmark

منظورم این است که احتمالاً نمادین ترین نقطه عطف

probably in any country, anywhere in Steve.

در هر کشوری است، در هر کجای استیو.

I mean, it's got to be one of the top, hasn't it?

منظورم این است که باید یکی از برترین ها باشد، اینطور نیست؟

You're all going to annoy everyone now.

الان همش داری همه رو اذیت میکنی

So I'm just saying.

بنابراین من فقط می گویم.

Oh, yes, I know, but I'm not.

اوه، بله، می دانم، اما نیستم.

I'm just Oh, I bet there are lots of people now shaking their fists

من فقط اوه، شرط می بندم که اکنون افراد زیادی هستند که مشت های خود را

at that monitor or their mobile device

به سمت آن مانیتور تکان می دهند یا دستگاه تلفن همراه خود را

saying no, we have a famous landmark.

می گویند نه، ما یک نقطه عطف معروف داریم.

There is, of course, the

البته

Leaning Tower of Pisa.

برج پیزا نیز وجود دارد.

Yes, very famous.

بله خیلی معروفه

It's falling over slowly.

داره کم کم داره میریزه

Let's stop that.

And everyone goes there and they all pretend they all do that thing

اجازه دهید آن را متوقف کنیم.

و همه به آنجا می‌روند و همه وانمود می‌کنند که همگی آن کار را انجام می‌دهند،

where they pretend to be holding it up.

جایی که وانمود می‌کنند که آن را نگه می‌دارند.

They did a lot of work on that, didn't they?

آنها روی آن کار زیادی کردند، اینطور نیست؟

After a programme about how they sort of supported the foundation.

پس از یک برنامه در مورد اینکه آنها چگونه از بنیاد حمایت کردند.

So it won't lean any more.

بنابراین دیگر متمایل نخواهد شد.

No, apparently.

نه، ظاهرا

Well they've worked out when it will fall over.

خوب آنها کار کرده اند که چه زمانی سقوط خواهد کرد.

They reckon it will fall over at some point because gravity, you know, gravity.

آنها فکر می کنند که در یک نقطه سقوط خواهد کرد زیرا جاذبه، می دانید، گرانش.

Gravity just always has the last word.

جاذبه همیشه حرف آخر را می زند.

Whatever happens, if you trip up in the street, there is gravity.

هر اتفاقی که بیفتد، اگر در خیابان بیفتید، جاذبه وجود دارد. می

It's saying hello, Hello, Welcome to the pavement, Christina.

گوید سلام، سلام، به پیاده رو خوش آمدی، کریستینا.

But we could come to Rome.

اما می توانستیم به رم بیاییم.

I mean, we will probably go there one day.

منظورم این است که ما احتمالا یک روز به آنجا خواهیم رفت.

Can we just.

آیا می توانیم فقط آیا

Can we just do Paris first and see what happens

می‌توانیم ابتدا پاریس را انجام دهیم و ببینیم

if we survive Paris, then we might do it somewhere else.

اگر از پاریس زنده بمانیم چه اتفاقی می‌افتد، سپس ممکن است آن را در جای دیگری انجام دهیم.

And we have a nice time.

و به ما خوش می گذرد

And you're all nice to have them. Yes.

و همه شما خوشحال هستید که آنها را دارید. آره.

And also also, it might take us another

و همچنین، ممکن است

ten years to save up enough money to do it.

ده سال دیگر طول بکشد تا بتوانیم پول کافی برای انجام آن پس انداز کنیم.

Well, I think the next place to go would be South America.

خوب، من فکر می کنم مکان بعدی برای رفتن، آمریکای جنوبی خواهد بود.

I know that's not that's even worse.

من می دانم که این بدتر نیست.

Although although I tell you something, Steve,

اگرچه من چیزی به شما می گویم، استیو،

that might be one of the best places in the world

ممکن است یکی از بهترین مکان های جهان

to be at the moment, because there might be nuclear war,

در حال حاضر باشد، زیرا ممکن است جنگ هسته ای رخ دهد،

they might be dropping those A-bomb, those everywhere.

آنها ممکن است آن بمب های A را در همه جا پرتاب کنند.

So apparently the safest place

بنابراین ظاهرا امن‌ترین مکان

is maybe South America and Australia,

شاید آمریکای جنوبی و استرالیا باشد،

because everyone's going there if they can, they can hide under their tables.

زیرا هر کسی اگر بتواند به آنجا می‌رود، می‌تواند زیر میزهای خود پنهان شود.

And then when the big mushroom cloud goes everywhere

و بعد وقتی ابر قارچ بزرگ همه جا می رود

and we're all turned into gingerbread people, that's what we're saying friends with with everybody.

و همه ما تبدیل به آدم های شیرینی زنجفیلی می شویم، این چیزی است که می گوییم با همه دوست باشیم.

Because, you know, if it looks like war is imminent

زیرا، می دانید، اگر به نظر می رسد که جنگ قریب الوقوع است

and we want to emigrate somewhere,

و ما می خواهیم به جایی مهاجرت کنیم،

then we've got friends in South America where it's going to be nice and safe.

پس ما در آمریکای جنوبی دوستانی داریم که در آنجا خوب و امن خواهد بود.

Apparently when Biden went to Ukraine

ظاهراً زمانی که بایدن

a couple of days ago, they are now saying that that Putin

چند روز پیش به اوکراین رفت، اکنون می گویند که پوتین

was pointing a missile at Joe Biden.

موشک را به سمت جو بایدن نشانه رفته است.

I'm not surprised. Apparently, he had one ready.

من متعجب نشدم. ظاهراً یکی را آماده کرده بود.

It was they his finger was hovering. Yes.

آنها بودند که انگشتش معلق بود. آره.

Over the button.

بالای دکمه.

I don't know how true that is.

نمی دانم چقدر درست است.

But, you know, there's been a lot of visitors

اما، می دانید، اخیراً بازدیدکنندگان زیادی

to that Kiev recently.

از آن کیف بوده اند.

So it's very interesting.

پس خیلی جالبه

All the world leaders are going there at the moment.

همه رهبران جهان در حال حاضر به آنجا می روند.

Well, you know, intelligent.

خوب، می دانید، باهوش.

Yes. Is in Ukraine.

آره. در اوکراین است.

I know. I think somebody said that.

میدانم. فکر کنم یکی اینو گفته آیا

Are you actually in Kiev or do you

واقعاً در کیف هستید یا

do you like to pronounce be pronounce Kiev or Kiev?

دوست دارید be pronounce Kiev یا Kiev را تلفظ کنید؟

Well, it's Kiev because Kiev is the Russian pronunciation.

خوب، کیف است زیرا کیف تلفظ روسی است.

That's right.

درست است.

I know that.

من می دانم که.

So I'm going to guess that Kiev is what they want to say.

بنابراین من می خواهم حدس بزنم که کیف همان چیزی است که آنها می خواهند بگویند.

And it's funny, we've always called it Kiev all throughout our lives.

و این خنده دار است، ما همیشه در طول زندگی خود آن را کیف نامیده ایم.

And now because

و اکنون چون

essentially the West is against Russia,

اساساً غرب علیه روسیه است،

then we're not pronouncing it Kiev, which is fine.

ما آن را کیف اعلام نمی کنیم، که خوب است.

But yes, if that's where you are,

اما بله، اگر شما آنجا هستید،

what's it been like

چه حسی داشتید که این همه

having all these these world leaders coming to visit us?

رهبر جهان به دیدار ما می آمدند؟

It's incredible, really.

واقعا باور نکردنی است

I mean, it's all looking more and more worrying.

منظورم این است که همه چیز بیشتر و بیشتر نگران کننده به نظر می رسد. فکر می‌کنم دوست دارم

I think I would like to think that there were nicer reasons

فکر کنم که دلایل بهتری

for world leaders to visit your place.

برای دیدار رهبران جهان از مکان شما وجود دارد.

Like it's like here people always get excited or they used to.

مثل اینکه اینجا مردم همیشه هیجان زده می شوند یا عادت داشتند.

When the Queen of England visited a place.

وقتی ملکه انگلیس از یک مکان دیدن کرد.

And apparently the queen always thought

و ظاهراً ملکه همیشه فکر می کرد

that every building in the country smelled of wet paint.

که هر ساختمانی در کشور بوی رنگ خیس می دهد.

Because before, just before she visited, they would always paint the buildings.

زیرا قبلاً، درست قبل از بازدید او، آنها همیشه ساختمان ها را رنگ می کردند.

So wherever the Queen of England visited in this country,

بنابراین هر جا ملکه انگلیس در این کشور بازدید می کرد،

everywhere would always smell of wet paint.

همه جا همیشه بوی رنگ خیس می داد.

The other thing is, of course, you've got to find somewhere to stay in Paris.

نکته دیگر این است که، البته، شما باید جایی برای اقامت در پاریس پیدا کنید.

So if we want, we would be useful.

پس اگر بخواهیم مفید خواهیم بود.

If anybody knows any good hotels.

اگه کسی هتل خوبی میشناسه

Well, apparently the stones are lazy at the moment is there's lots of tents along there.

خب، ظاهراً سنگ‌ها تنبل هستند، زیرا چادرهای زیادی در آنجا وجود دارد.

So we might be able to share with someone. Right.

بنابراین ممکن است بتوانیم با کسی به اشتراک بگذاریم. درست.

Because if you go I've been online, Mr.

چون اگر بروید من آنلاین بوده ام، آقای

Duncan, I've been to TripAdvisor. Have you?

دانکن، من به تریپ ادوایزر رفته ام. دارید؟

And there's probably something like, oh, it's over a thousand hotels in Paris.

و احتمالا چیزی شبیه، اوه، بیش از هزار هتل در پاریس وجود دارد.

Are we being sponsored by them?

آیا ما توسط آنها حمایت می شویم؟

So which one You

بنابراین، منظور من کدام یک است

I mean, you can pick the ones with high ratings, I suppose, but

، شما می توانید آنهایی را انتخاب کنید که رتبه های بالایی دارند، فکر می کنم، اما

we're going to if anybody knows Paris well

اگر کسی پاریس را خوب بشناسد

and know some good hotels and I mean, what where where would you stay?

و چند هتل خوب را بشناسد ، می رویم و منظورم این است که کجا کجا می مانید؟

I mean, would you stay in the centre?

منظورم این است که آیا در مرکز می مانی؟

Would you go the outside somewhere?

آیا می خواهید جایی بیرون بروید؟

I think somewhere near the Montmartre would be good.

فکر می کنم جایی در نزدیکی مونمارتر خوب باشد.

I've heard that. That's too high up. We can't stay there.

من آن را شنیده ام. این خیلی بالاست ما نمی توانیم آنجا بمانیم.

I read at the bottom maybe.

شاید پایین خوندم

Oh, I see.

اوه می فهمم.

And then said that we've got exercise.

و سپس گفت که ما ورزش کرده ایم.

The same on March four as high up.

همینطور در چهار مارس به عنوان بالا.

I know it is not. It's not.

می دانم که نیست. این نیست.

You don't stay at the bottom. It's all at the top.

شما در پایین نمی مانید. این همه در اوج است.

I know what you can say.

میدونم چی میتونی بگی

Well, if you like, I want to stay in the Pompidou Centre

خوب، اگر دوست دارید، من می خواهم در مرکز پمپیدو بمانم

just to tell people that I stay in the Pompidou Centre because I like saying Pompidou to build.

فقط برای اینکه به مردم بگویم که در مرکز پمپیدو می مانم زیرا دوست دارم بگویم پمپیدو برای ساختن.

We're going to stay somewhere that we can afford to stay at so we don't have many choices.

قرار است جایی بمانیم که بتوانیم در آن بمانیم تا انتخاب های زیادی نداشته باشیم.

We might be sleeping in a tent.

شاید تو چادر بخوابیم

Pompidou, Pompidou Centres.

پمپیدو، مراکز پمپیدو.

I tell you what, we can shelter under the Arc de Triomphe

من به شما می گویم، ما می توانیم در زیر طاق پیروزی پناه بگیریم،

because apparently if it's raining, a lot of people go under there in the rain.

زیرا ظاهراً اگر باران ببارد، افراد زیادی زیر باران می روند.

It's like a giant umbrella. Yes,

مثل یک چتر غول پیکر است. بله،

Well, yeah, yeah.

خوب، بله، بله.

Montmartre is the nicest. I think it's the nicest place.

مونمارتر زیباترین است. به نظر من قشنگترین جاست

And I mean, everywhere is nice in Paris, but that is particularly spectacular.

و منظورم این است که همه جا در پاریس خوب است، اما این بسیار دیدنی است.

All those lovely bars, all those

تمام آن بارهای دوست داشتنی، تمام آن

coffee bars and cafes, it's just wonderful.

کافه ها و کافه ها، فقط فوق العاده است.

Yeah.

You can go and have your you can go and have a cup of tea with Renoir.

آره

می‌توانید بروید و خودتان را بخورید، می‌توانید بروید و یک فنجان چای با رنوار بنوشید.

You can see the statue where they made that famous sort of film in the 1920s.

می‌توانید مجسمه‌ای را ببینید که آن‌ها آن نوع فیلم معروف را در دهه 1920 ساختند.

I can't remember which one it was.

یادم نیست کدوم بود

39 steps or something like that. No,

39 قدم یا چیزی شبیه به آن. نه تو به

you're telling me.

من میگی

Yes. So that's it.

آره. پس همین است.

We want some ideas of where it would be a good place to stay.

ما می خواهیم ایده هایی در مورد جایی که می تواند مکان خوبی برای اقامت باشد داشته باشیم.

You know, we're looking at five star and above, obviously.

می دانید، بدیهی است که ما به پنج ستاره و بالاتر نگاه می کنیم .

Well,

خوب،

we'll be sleeping under five stars because I think we will be outside,

ما زیر پنج ستاره خواهیم خوابید، زیرا فکر می کنم بیرون خواهیم بود،

but at least it will be June and hopefully it will be warm.

اما حداقل ژوئن خواهد بود و امیدوارم هوا گرم باشد.

Yes, but too, it'd be nice time because I've I've looked it all up.

بله، اما زمان خوبی خواهد بود زیرا من همه آن را بررسی کرده ام.

There are no school holidays.

تعطیلی مدرسه وجود ندارد.

They've all gone back to school after the fifth of

همه آنها بعد از

5th of June in the UK.

پنجم ژوئن در بریتانیا به مدرسه بازگشته اند.

And I think the same in France. I think I might be right.

و در فرانسه هم همین فکر را می کنم. فکر می کنم ممکن است حق با من باشد.

Please correct me if I'm wrong.

لطفا اگر اشتباه می کنم اصلاح کنید.

So they probably are no holiday. Yes, that's a point.

بنابراین آنها احتمالاً تعطیل نیستند. بله، این یک نکته است.

It's got to be.

Yes, but this we've got to avoid school anyway.

باید باشد.

بله، اما به هر حال باید از مدرسه اجتناب کنیم. من

I've already decided. I'm sorry.

قبلا تصمیم گرفته ام. متاسفم.

So that's that's not apparently we have someone from China,

بنابراین ظاهراً ما کسی از چین نداریم،

a Chinese student called a Van Tong Choir.

یک دانشجوی چینی به نام گروه کر ون تانگ.

Hello to Van Tong Choir.

سلام به گروه کر وان تانگ.

Hello to you.

درود بر تو.

And a big Ni hao from the UK.

و یک Ni hao بزرگ از بریتانیا.

England.

انگلستان.

Remember us this h t

این h t آن را به خاطر بسپار

that Well, is this the same person?

خوب، آیا این همان شخص است؟

It's come on as h t as well.

به عنوان h t نیز آمده است.

I don't know.

من نمی دانم.

I'm just.

من فقط.

I'm just reading the message to V has left right.

من فقط دارم پیغام V سمت راست را می خوانم.

I think. Yes, I think it's h t okay.

من فکر می کنم. بله، فکر می کنم مشکلی نیست.

Is the hand off.

دست خاموش است

But is that the right phrase.

اما آیا این عبارت درست است.

Hello Van Tong hwa And by the way,

سلام Van Tong hwa و به هر حال،

if you want to meet up in Paris, don't forget to send an e mail.

اگر می خواهید در پاریس ملاقات کنید، فراموش نکنید که یک ایمیل بفرستید.

And I do need a contact address.

و من نیاز به یک آدرس تماس دارم.

So when we start giving you the details,

بنابراین وقتی شروع به ارائه جزئیات به شما می کنیم،

I need to verify that you are who you are

باید بررسی کنم که شما همان کسی هستید که هستید

only for our

فقط برای

safety and also for your safety as well.

امنیت ما و همچنین برای امنیت شما.

The reports says Palmira is in the centre.

گزارش ها می گوید پالمیرا در مرکز است.

Apparently, that's the best hotel.

ظاهرا این بهترین هتل است.

The best hotel in Paris.

بهترین هتل پاریس.

And I know where it is.

و من می دانم کجاست.

I've never stayed there.

من هرگز آنجا نمانده ام

The Ambassador.

سفیر.

You have to get a suite at the ambassador.

باید در سفیر سوئیت تهیه کنید.

And that apparently is the best hotel in Paris.

و این ظاهرا بهترین هتل پاریس است.

It's around six and a half thousand pounds per night

حدود شش و نیم هزار پوند در هر شب

from Steve from.

از استیو است.

So it could actually be more expensive

بنابراین در واقع می تواند گران تر

per night than six and a half thousand.

از شش و نیم هزار شب باشد.

You probably just get a little small little room for that for that,

احتمالاً فقط یک اتاق کوچک کوچک برای این کار در اختیار دارید،

because apparently that's the place to stay if you are staying and you want to your friends

زیرا ظاهراً اگر اقامت دارید و می‌خواهید دوستانتان

stay at the ambassador or if you would like us to stay there,

در سفیر بمانند یا اگر می‌خواهید ما در آنجا بمانیم، این مکان برای اقامت است،

then please send donations to donations.

لطفاً کمک‌های مالی خود را به کمک های مالی

Please remortgage your house

لطفاً خانه خود را دوباره رهن کنید

and we can do some crowdfunding. Mr.

و ما می توانیم سرمایه گذاری جمعی انجام دهیم. آقای

Duncan That's a that's a lot of crowdfunding.

دانکن این یک سرمایه گذاری جمعی است.

Or should we say that we will only come to Paris if we stay at the ambassador,

یا باید بگوییم که فقط در صورتی به پاریس می آییم که در سفیر بمانیم که

for which we need considerable donations? Yes.

برای آن کمک های مالی قابل توجهی نیاز داریم؟ آره.

Now we would not abuse you in that way.

حالا ما به این شکل از شما سوء استفاده نمی کنیم.

All right.

خیلی خوب.

But we would invite Europe to our suite.

اما ما اروپا را به سوئیت خود دعوت می کنیم.

Well, to meet you, wouldn't we know?

خوب، برای ملاقات با شما، نمی دانیم؟

Oh, that's, that's.

اوه، همین، همین است.

That's literally not what's going to happen. Joking?

این به معنای واقعی کلمه چیزی نیست که قرار است اتفاق بیفتد. شوخی؟

Oh, I can never tell.

اوه، من هرگز نمی توانم بگویم.

These days the Ritz is in the

این روزها ریتز در

Vendome.

وندوم است.

What, The Ritz, then.

چه، ریتز، پس.

No, that's too. No, that's too shabby.

نه، آن هم همینطور. نه، این خیلی کثیف است.

Oh, the place to stay. The ambassador.

اوه، جای ماندن سفیر. به

Trust me, with all the diplomats and world leaders stay in Paris.

من اعتماد کنید، همه دیپلمات ها و رهبران جهان در پاریس می مانند. به

That's why they stay the stay at the ambassador.

همین دلیل است که آنها اقامت در سفیر می مانند.

The ambassador suite. That's what you do.

سوئیت سفیر. این کاری است که شما انجام می دهید.

But it's about

اما

I would imagine it's about time as in pounds a night.

تصور می‌کنم زمان آن به پوند در شب رسیده است.

But if you find them up and say, hello, is Mr.

اما اگر آنها را پیدا کنید و بگویید، سلام، آقای

Duncan here?

دانکن اینجاست؟

I'm sure that you would get a considerable discount,

من مطمئن هستم که شما تخفیف قابل توجهی خواهید گرفت،

wouldn't you?

Yeah, I am.

نه؟

بله من هستم.

I just your name alone.

من فقط اسم تو را تنهام

I know what I can start my own only fan site.

من می دانم چه چیزی می توانم تنها سایت طرفدار خودم را راه اندازی کنم.

Yeah. Yes, I could.

آره بله من می توانم.

I could get a little bit raunchy and suggestive, and then.

من می توانم کمی بداخلاق و پیشنهادی باشم و سپس.

And then I can get lots of hungry

و سپس من می توانم بسیاری از افراد گرسنه را مجبور کنم که

people sending me money every time I.

هر بار برای من پول بفرستند.

I loosened a button on my shirt and they go, Ooh.

یک دکمه روی پیراهنم را شل کردم و آنها می روند، اوه.

And I say, If you want to see more, send me $1,000.

و من می گویم، اگر می خواهید بیشتر ببینید، 1000 دلار برای من ارسال کنید.

And that's what happens.

Apparently there were lots of ladies, lots of women at the moment making lots of money on Onlyfans.

و این چیزی است که اتفاق می افتد.

ظاهراً خانم‌های زیادی بودند، خانم‌های زیادی در حال حاضر پول زیادی در Onlyfans داشتند.

There's one lady she makes over $1,000,000

یک خانم وجود دارد که او بیش از 1،000،000 دلار

a month on Onlyfans, so maybe that's the way to go.

در ماه در Onlyfans درآمد دارد، بنابراین شاید راهش همین باشد.

Good luck to her.

برای او موفق باشید.

Yes, that's what I say.

بله همین را می گویم.

Good luck to if that's what she to do.

اگر این کاری است که او باید انجام دهد، موفق باشید.

Francesca has just sent us the £6,000.

فرانچسکا به تازگی 6000 پوند را برای ما ارسال کرده است.

But that's just for one night.

اما این فقط برای یک شب است.

So we need probably three or four nights there. So.

بنابراین احتمالاً به سه یا چهار شب در آنجا نیاز داریم. بنابراین.

Yeah.

آره

Uh, 25 k You should do it.

اوه، 25 کیلو باید این کار را انجام دهید.

This is, this is not very subtle, by the way.

اتفاقاً این خیلی ظریف نیست.

This is you really don't know how, how to ask for money on YouTube.

این است که شما واقعاً نمی دانید چگونه، چگونه در YouTube پول بخواهید.

You don't do it that way.

شما این کار را به این صورت انجام نمی دهید.

You sort of, you sort of know me clutch, clutch your chest

تو یه جورایی، یه جورایی می شناسی من کلاچ، قفسه سینه ات

and look sad and despondent.

و غمگین و مأیوس به نظر میرسی.

You don't know.

We're only joking about the money rather than the joking of Florence.

شما نمی دانید.

ما فقط با پول شوخی می کنیم تا شوخی فلورانس.

There are lots of nice hotels.

تعداد زیادی هتل خوب وجود دارد.

There are what they call budget hotels,

هتل های ارزان قیمتی هستند

which normally means that they haven't got a roof

که معمولاً به این معنی است که آنها سقف ندارند

and you sleep in a cardboard box.

و شما در یک جعبه مقوایی می خوابید.

I think that's yeah.

من فکر می کنم که بله.

John Jean-Christophe I agree.

جان ژان کریستف موافقم.

You don't argue.

تو بحث نکن

I get all I've, I pronounce that correctly.

من تمام چیزی که دارم را می‌گیرم، آن را درست تلفظ می‌کنم.

It's in the south of France but doesn't know Paris at all.

در جنوب فرانسه است اما اصلاً پاریس را نمی شناسد.

So we're not going to get much help there

بنابراین ما در آنجا

in terms of the best hotels.

از نظر بهترین هتل ها کمک زیادی دریافت نمی کنیم.

I mean, Louis's Louis has probably been to every hotel in Paris and had a previous job I don't know.

منظورم این است که لوئیس لوئیس احتمالاً در تمام هتل های پاریس بوده و شغل قبلی داشته است که من نمی دانم.

So, you know,

بنابراین، می دانید که

which ones have got good reputations is Olivier.

کدام یک از آنها شهرت خوبی دارند اولیویه است.

That will we'll find one. Yes.

که ما یکی را پیدا خواهیم کرد. آره.

I think we seem to be dwelling a lot on this.

من فکر می کنم که ما به نظر می رسد که ما در این مورد زیاد فکر می کنیم.

This one thing.

این یک چیز

I don't even know how we're getting there yet.

من حتی نمی دانم هنوز چگونه به آنجا می رسیم.

We might have to stand on the edge of the motorway and do this.

ممکن است مجبور شویم لبه بزرگراه بایستیم و این کار را انجام دهیم.

We might have to hit you right with a big hairy trucker.

ممکن است مجبور شویم شما را با یک کامیون پرموی بزرگ بزنیم.

Should we drive there?

آیا باید آنجا رانندگی کنیم؟

No. Should we get a ferry across and drive it to Paris? No.

نه. آیا باید از یک کشتی عبور کنیم و به پاریس بریم؟ نه.

Talking of driving, Claudia is on a bus at the moment.

صحبت از رانندگی، کلودیا در حال حاضر در اتوبوس است.

Okay. Watching us.

باشه. تماشای ما

I must be a very good sitting.

من باید خیلی خوب بنشینم.

Yes. Oh, I noticed that earlier.

آره. اوه من قبلا متوجه شدم

Claudia, are you still there?

کلودیا، هنوز آنجایی؟

Are you still watching us?

آیا هنوز ما را تماشا می کنید؟

Has your signal maintained itself?

آیا سیگنال شما خود را حفظ کرده است؟

So I was going to ask what's cooking, Claudia,

بنابراین می‌خواستم بپرسم چه چیزی آشپزی می‌کند، کلودیا،

But maybe if the bus is hot, maybe Claudia is the one that's cooking.

اما شاید اگر اتوبوس گرم است، شاید کلودیا کسی باشد که غذا می‌پزد.

Because the bus is so hot.

چون اتوبوس خیلی گرمه

Because they're having hot weather at the moment in Argentina,

از آنجایی که آنها در حال حاضر در آرژانتین هوای گرم دارند،

the nine degrees district of Paris is a good place for hotels.

منطقه نه درجه پاریس مکان خوبی برای هتل ها است.

I think I'll go into TripAdvisor and we'll just select the ones that

فکر می کنم وارد تریپ ادوایزر خواهم شد و فقط آنهایی را انتخاب می کنیم که

get four and a half or five stars and we'll go for those.

چهار و نیم یا پنج ستاره می گیرند و به دنبال آن ها می رویم.

But that's up.

اما تمام شد.

I mean, just because they get a high star rating doesn't mean that they're expensive.

منظورم این است که فقط به این دلیل که رتبه ستاره بالایی دریافت می کنند به این معنی نیست که گران هستند.

Hotels. No, it isn't.

هتل ها نه، اینطور نیست.

No, you can pay You can have good service. Exactly.

نه، می توانید پرداخت کنید، می توانید خدمات خوبی داشته باشید. دقیقا.

At a hotel that's not five star.

در هتلی که پنج ستاره نیست.

But also you can have poor service

اما همچنین می توانید

at a hotel that is five stars.

در هتلی که پنج ستاره است خدمات ضعیفی داشته باشید.

So it doesn't necessarily mean that.

بنابراین لزوماً به این معنی نیست.

But it is nice to have your own door.

اما خوب است که در خود را داشته باشید.

I don't want people wandering into my room at night

من نمی‌خواهم مردم شب‌ها وارد اتاق من شوند

and stroking my cap.

و کلاهم را نوازش کنند.

I don't think I want to drive. I've changed my mind.

فکر نمی کنم بخواهم رانندگی کنم. نظرم عوض شده

So we don't know how we're getting there yet.

بنابراین ما هنوز نمی دانیم چگونه به آنجا می رسیم.

We might take the tunnel because apparently if you've noticed,

ما ممکن است از تونل استفاده کنیم، زیرا ظاهراً اگر متوجه شده باشید، اکنون

there is a big tunnel now that goes under the English Channel

یک تونل بزرگ وجود دارد که زیر کانال انگلیسی می رود

and we might take the channel,

و ممکن است کانال،

the channel, the the English Channel

کانال،

Cross Continental Tunnel

تونل متقابل قاره ای مانش را برداریم

that goes underneath the English Channel. Who

که زیر کانال انگلیسی می رود.

are we all?

همه ما کی هستیم؟

We might fly,

ما ممکن است پرواز کنیم،

whichever is the cheapest method.

هر کدام که ارزان ترین روش باشد.

We would do it all the quickest.

ما این کار را در سریع ترین زمان انجام می دادیم.

What's the most convenient, the quickest to imagine flying it?

راحت ترین و سریع ترین تصور برای پرواز با آن چیست؟

Because we can we can very quickly get to Birmingham Airport. Yes.

چون می توانیم خیلی سریع به فرودگاه بیرمنگام برسیم. آره.

And go across from there.

و از آن طرف برو.

Sadly, they don't have an airport

متأسفانه، آنها فرودگاه

in much Wenlock, unfortunately, although they might,

زیادی در ونلاک ندارند، متأسفانه، اگرچه ممکن است،

they could tie it to an elastic band and flickers like a catapult.

می توانند آن را به یک نوار الاستیک ببندند و مانند یک منجنیق سوسو بزنند.

There is a private air, a private airfield not far from here, only about ten miles from here.

یک هوای خصوصی وجود دارد، یک فرودگاه خصوصی نه چندان دور از اینجا، فقط حدود ده مایل از اینجا.

Is that. Yes.

آیا آن است. آره.

So we could get, you know, a private jet.

بنابراین می‌توانیم یک جت شخصی بگیریم.

I think private jets go from there.

فکر می کنم جت های خصوصی از آنجا می روند.

Well, well, maybe a proper turboprop aeroplane

خوب، خوب، شاید یک جت هواپیمای توربوپراپ مناسب

jet to take off is it.

برای بلند شدن باشد.

Cos there's no, there's one at Halfpenny Green.

چون وجود ندارد، یکی در Halfpenny Green وجود دارد.

It's cool.

باحاله

Oh there aren't.

اوه وجود ندارد.

And typically private jets don't take off from their private planes

و معمولاً جت‌های خصوصی از هواپیماهای شخصی خود بلند نمی‌شوند

and private planes wouldn't go over in a Cessna.

و هواپیماهای شخصی در سسنا پرواز نمی‌کنند.

Yeah. Little Cessna. Yes.

آره سسنا کوچولو آره.

Well do we want to be near the airport. I don't think so.

خب میخوایم نزدیک فرودگاه باشیم من اینطور فکر نمی کنم.

We want to be in the hub of everything.

ما می خواهیم در مرکز همه چیز باشیم.

Yes, I want to be.

بله، می خواهم باشم.

I want to be surrounded by French people.

من می خواهم در محاصره فرانسوی ها باشم.

I want to I want to hear the accent all the time.

من می خواهم من می خواهم همیشه لهجه را بشنوم.

Every that we've got to learn some French before we go.

هر چیزی که باید قبل از رفتن مقداری فرانسوی یاد بگیریم.

What was that hotel we stayed at when I went when we went with the company,

وقتی با شرکت رفتیم اون هتلی که ما اقامت داشتیم چی بود،

you know, I, you know, I can't remember.

میدونی، من، میدونی، یادم نمیاد.

I keep wanting to say Hilton, but it wasn't it wasn't the Paris Hilton.

من مدام می خواهم بگویم هیلتون، اما این نبود پاریس هیلتون نبود.

It was a big it was the only big,

بزرگ بود، تنها

tall hotel. Yes.

هتل بزرگ و بلند بود. آره.

So it was quite a way from the centre. Seem to remember.

بنابراین کاملاً از مرکز فاصله داشت. به نظر می رسد به یاد داشته باشید.

I can't remember it was called that.

یادم نیست اسمش این بود

Well that was that was that was interesting.

خوب همین بود که جالب بود.

It was.

بود.

But there was security everywhere I went.

اما هر جا می رفتم امنیت برقرار بود.

There were lots of lots of submachine guns.

تعداد زیادی مسلسل وجود داشت.

Yes. That's going around the lobby.

آره. که در اطراف لابی می چرخد.

That's normal in Paris.

این در پاریس عادی است.

You do realise that I have that there is a lot of your real I'm

شما متوجه می شوید که من می دانم که چیزهای واقعی شما وجود دارد

just commenting a lot of security around it, especially when we were there, Steve.

.

In fact, we might have to take our own bodyguards.

در واقع، ممکن است مجبور شویم محافظان خود را ببریم.

Well, I think so. Yeah. There's nothing.

خب، من اینطور فکر میکنم. آره چیزی نیست.

We might have to have someone with us with taking care of us pushing.

ممکن است مجبور شویم کسی را با خود داشته باشیم که از ما مراقبت کند و در حال هل دادن باشد.

But if Pedro's coming, Pedro can can guard us because we know, you know,

اما اگر پدرو بیاید، پدرو می تواند از ما محافظت کند، زیرا ما می دانیم، شما می دانید،

because he's bodybuilding, he'll be able to protect us against all harm.

چون او بدنساز است، او می تواند از ما در برابر همه آسیب ها محافظت کند.

Just one fierce look, and then we'll run away.

فقط یک نگاه تند، و بعد فرار خواهیم کرد.

We've been talking non-stop for 45 minutes.

45 دقیقه است که بدون وقفه صحبت می کنیم.

We haven't even discussed the subject today.

ما حتی امروز در مورد این موضوع صحبت نکردیم.

We haven't talked about anything.

ما در مورد چیزی صحبت نکرده ایم.

We've talked about breasts.

ما در مورد سینه ها صحبت کرده ایم.

We've talked about babies, We've talked about Paris.

ما در مورد نوزادان صحبت کرده ایم، ما در مورد پاریس صحبت کرده ایم.

We've talked about Princess Diana.

ما در مورد پرنسس دایانا صحبت کرده ایم.

I don't know how all of those subjects are linked, but we managed to do it.

من نمی دانم چگونه همه آن موضوعات به هم مرتبط هستند، اما ما موفق شدیم این کار را انجام دهیم.

We did three two.

ما سه تا دو انجام دادیم.

EXPRESS And Indonesia is going to bed.

EXPRESS و اندونزی به رختخواب می رود.

Yes. Good night.

آره. شب بخیر.

Sleep tight, Cory.

آرام بخواب، کوری.

To express that sounds like the name of like a

برای بیان این جمله مانند نام یک

an airline or a bus or

خط هوایی یا اتوبوس

or a train it will take you very quickly to your destination.

یا قطار شما را خیلی سریع به مقصد می رساند.

Sorry, Cory. Sir, Mr.

ببخشید کوری آقا، آقای

Steve is just referred to you as a as a bus.

استیو فقط از شما به عنوان یک اتوبوس یاد می شود.

Well, we've got a bus company called National Express.

خوب، ما یک شرکت اتوبوسرانی داریم به نام National Express.

And Express, of course, means it far from it yet somewhere quickly actually called National Now.

و Express، البته، به این معنی است که آن را دور از آن، اما در جایی به سرعت در واقع National Now نامیده می شود.

But they used to be called National Express.

اما قبلاً آنها را National Express می نامیدند.

Okay. Right.

باشه. درست.

Oh, Lewis

اوه، لوئیس می‌گوید

is saying it might be the Hilton that we stay there.

ممکن است هیلتون باشد که ما آنجا بمانیم. در

Now, it was it was quite a way from the it was about a mile from the

حال حاضر، آن را کاملا از یک مایل دور از

the nearest place to it was actually the

نزدیکترین مکان به آن بود که در واقع

the Arc de Triomphe was not far away.

طاق پیروزی بود بسیار دور بود.

That's right.

درست است.

But even then but even then, it was quite a long way.

اما حتی در آن زمان، اما حتی آن زمان، راه بسیار طولانی بود.

But it is I think it's one of the tallest buildings in Paris.

اما فکر می کنم یکی از بلندترین ساختمان های پاریس است.

It was a very big tall I think it had like 2000 rooms.

قدش خیلی بزرگ بود فکر کنم 2000 اتاق داشت.

It's a big international hotel.

این یک هتل بین المللی بزرگ است.

Yes, that was yeah.

بله همین بود بله

We walked to the Arc de Triomphe in about 15, 20 minutes, didn't we.

ما تا طاق پیروزی حدود 15،20 دقیقه پیاده روی کردیم ، نه.

Yes, but I can't remember.

بله، اما یادم نمی آید.

It was called No.

اسمش نه

So annoying. Big to the hilt.

خیلی آزار دهنده بود. بزرگ تا دم.

I think it was the Hilton or something. It's like a big

فکر کنم هیلتون بود یا همچین چیزی. مثل یک

slab. Yes.

تخته بزرگ است. آره.

Well, it's just a big building.

خب، این فقط یک ساختمان بزرگ است.

Yeah, just.

آره، فقط

Just think of a big building in Paris, and it's a hotel now.

فقط به یک ساختمان بزرگ در پاریس فکر کنید، و اکنون یک هتل است.

That will be the place.

آن مکان خواهد بود.

But all I can say is that breakfast seats were awful. Yes.

اما تنها چیزی که می توانم بگویم این است که صندلی های صبحانه افتضاح بود. آره.

So if you do stay at this posh hotel, don't have breakfast

بنابراین اگر در این هتل شیک اقامت دارید، صبحانه نخورید

and avoid the eggs because their eggs are disgusting.

و از خوردن تخم مرغ اجتناب کنید، زیرا تخم مرغ‌های آن‌ها منزجر کننده هستند.

I don't know what it was. I think it was powdered eggs.

نمیدونم چی بود فکر کنم پودر تخم مرغ بود

Well, I think because it was a company trip and there were probably either must have been

خوب، من فکر می کنم چون یک سفر شرکتی بود و احتمالاً باید

that 400 people staying there just from our company.

400 نفر فقط از شرکت ما در آنجا اقامت داشته باشند.

And we didn't have breakfast with the rest of the hotel.

و با بقیه هتل صبحانه نخوردیم.

It was a separate room.

اتاق جدا بود.

So we obviously got some cheapo breakfast

بنابراین، به

that they had laid on, I seem to remember at the time.

نظر می رسد در آن زمان به یاد داشته باشم، واضح است که صبحانه ارزانی که آنها گذاشته بودند، خوردیم.

So that was a good advertisement for the French hotel.

بنابراین تبلیغ خوبی برای هتل فرانسه بود.

For the hotel.

برای هتل.

Well, I think it's just known as a sort of international hotel. Yes.

خوب، من فکر می کنم این فقط به عنوان یک هتل بین المللی شناخته می شود. آره.

But it was quite strange because if you it was literally

اما خیلی عجیب بود چون اگر به معنای واقعی کلمه

one side was facing the Eiffel Tower, okay.

یک طرف آن رو به برج ایفل بود، باشه.

And the other side was facing away from it well, like most hotels I know.

و طرف مقابل هم مثل اکثر هتل هایی که من می شناسم رو به رویش بود.

So I'm just saying that if you're on the other side,

بنابراین من فقط می گویم که اگر در آن طرف هستید،

all you got when you looked out of your window was the view of rows and rows of tents. Yes.

وقتی از پنجره به بیرون نگاه می کنید، تنها چیزی که به دست می آورید، منظره ردیف ها و ردیف های چادر بود. آره.

From obviously, for people who were living on the streets, there are many migrants living in Paris.

بدیهی است که برای افرادی که در خیابان زندگی می کردند، مهاجران زیادی در پاریس زندگی می کنند.

Yeah, on the streets.

آره تو خیابون

So so it's not it's not an unusual sight, let's just say.

بنابراین، این یک منظره غیرعادی نیست، بگذارید فقط بگوییم.

And it's a it's a rather sad sight as well.

و این یک منظره نسبتا غم انگیز است.

Anyway, we will be doing our research.

به هر حال ما تحقیقات خود را انجام خواهیم داد.

And that actually wasn't about when you think about it.

و در واقع زمانی که به آن فکر می کنید این موضوع مهم نبود.

That wasn't a bad hotel, really.

واقعا هتل بدی نبود

No, except for the breakfast was disgusting.

نه، به جز صبحانه منزجر کننده بود.

And also there were lots of people with machine guns.

و همچنین افراد زیادی با مسلسل بودند.

But at least you know you're safe.

اما حداقل می دانید که در امان هستید.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

Unless, of course, the bad people have machine guns as well.

البته مگر اینکه افراد بد هم مسلسل داشته باشند.

Then you sort of.

سپس شما به نوعی.

Yes. That are kind of you have to get as low as you can on the ground.

آره. به نوعی شما باید تا جایی که می توانید روی زمین پایین بیایید.

I do remember it was a gigantic hotel.

یادم می آید هتل بزرگی بود.

He was big.

او بزرگ بود.

It's one of the biggest buildings in Paris.

این یکی از بزرگترین ساختمان های پاریس است.

We seem to be talking about this a lot.

به نظر می رسد که ما در این مورد زیاد صحبت می کنیم.

So we're talking a lot about a hotel that we didn't like and we're not staying at ever again.

بنابراین ما در مورد هتلی صحبت می کنیم که دوست نداشتیم و دیگر در آن اقامت نمی کنیم.

But it was free.

اما رایگان بود.

So I wasn't complaining at the time. Right.

بنابراین من در آن زمان شاکی نبودم. درست.

Oh, my voice is going, Mr. Duncan.

اوه، صدای من می رود، آقای دانکن.

So I think, well, there is a God.

بنابراین من فکر می کنم، خوب، یک خدا وجود دارد.

We are talking about law and order today, being in prison,

ما امروز در مورد نظم و قانون صحبت می کنیم، در زندان بودن،

maybe being punished for something you've done

شاید مجازات شدن برای کاری که انجام داده اید

that's bad or wrong.

بد یا اشتباه.

That's what we're talking about in a few minutes.

این چیزی است که ما در چند دقیقه در مورد آن صحبت می کنیم.

So we are going maybe into prison,

پس شاید به زندان می رویم،

maybe a place where people go.

شاید جایی که مردم می روند.

I mean, you can see there there is me.

منظورم این است که می توانید ببینید من آنجا هستم.

I'm the tough prison guard who will take no nonsense.

من آن زندانبان سرسختی هستم که هیچ حرف مزخرفی را نمی پذیرم.

And there is Mr.

و آقای استیو نیز وجود دارد

Steve, who always looks forward to shower time

که به دلایلی همیشه مشتاقانه منتظر زمان دوش گرفتن است

for some reason, too.

.

It's too easy.

خیلی آسان است.

So we're going to have a quick break.

بنابراین ما یک استراحت سریع خواهیم داشت.

I'm going to drink some water and then we're back with

من می روم کمی آب بخورم و بعد با

Crime and Punishment.

جنایت و مکافات برمی گردیم.

Crime and Punishment with Mr.

جنایت و مکافات با آقای

Steve. The

استیو. همان چیزی که

I was just saying to Steve, that's what nuclear war looks like.

من به استیو می‌گفتم، جنگ هسته‌ای اینگونه به نظر می‌رسد.

It's a very good representation of how it goes down.

این یک نمایش بسیار خوب از کاهش آن است.

Here we go.

It's English addict and we are

در اینجا ما می رویم.

این معتاد انگلیسی است و ما

we are live on YouTube for a Wednesday.

برای یک چهارشنبه در YouTube زنده هستیم.

I hope you are feeling good today.

امیدوارم امروز حالتون خوب باشه

Today, we are looking at an interesting subject, Mr.

امروز به موضوع جالبی نگاه می کنیم، آقای

Steve.

استیو.

We are looking at punishment.

ما به دنبال مجازات هستیم.

When was the last time anyone punished you for anything?

آخرین باری که کسی شما را به خاطر چیزی تنبیه کرد کی بود؟

Probably my mother.

احتمالا مادرم

Oh, my father. I can't remember.

اوه پدرم من نمی توانم به یاد بیاورم.

But I hear that she used to put you over her knee and give you a belly button.

اما شنیده ام که تو را روی زانویش می گذاشت و ناف می داد.

A big spanking and James Cherry red.

یک ضربه بزرگ و جیمز گیلاس قرمز.

I was always a very good boy.

من همیشه پسر خیلی خوبی بودم. من

I got a wife. I was. I don't believe that for a second.

زن گرفتم من بودم. یک لحظه هم این را باور نمی کنم.

Everyone is naughty when they're children.

همه وقتی بچه هستند شیطون هستند.

Punishment. Ronnie on moving on.

تنبیه رونی در حال حرکت است.

Steve, I would love to hear your life story, but we don't have time

استیو، من دوست دارم داستان زندگی شما را بشنوم ، اما ما مجازات زمانی نداریم

punishment.

.

Steve Punishment. Now you can see me.

استیو تنبیه حالا میتونی منو ببینی

So that's Officer Duncan.

پس این افسر دانکن است.

And there he is.

Convict Steve.

و او آنجاست.

استیو را محکوم کن

He's he's in prison and he's done an awful crime.

او در زندان است و جنایت وحشتناکی انجام داده است.

What have I done?

It's your crime of passion.

من چه کار کرده ام؟

این جنایت اشتیاق شماست.

Crime of passion? Yeah.

جنایت اشتیاق؟ آره

And I'm there to keep you under control with my big truncheon.

و من آنجا هستم تا با چماق بزرگم شما را تحت کنترل داشته باشم .

And if there's one thing Mr.

و اگر آقای

Steve, like seeing, it's.

استیو چیزی مانند دیدن وجود داشته باشد، آن است.

It's a big truncheon.

این یک چماق بزرگ است.

How predictable, Mr.

چقدر قابل پیش بینی است آقای

Duncan. How predictable. Here we go, then. A crime of passion.

دانکن. چقدر قابل پیش بینی پس ما اینجا می رویم. جنایت شور و اشتیاق

Shall we explain that? Not really.

آن را توضیح دهیم؟ نه واقعا.

Crime of passion.

جنایت اشتیاق.

Something done out of anger or love. Hmm?

کاری که از روی عصبانیت یا عشق انجام می شود. هوم؟ می‌دانی

You know,

،

you come back and you find your partner

برمی‌گردی و شریک زندگی خود را

in bed with somebody else, and then you murder your partner.

در رختخواب با دیگری پیدا می‌کنی، و سپس شریک زندگی خود را می‌کشی.

It's a crime of passion.

این یک جنایت از روی اشتیاق است.

Yeah, well, maybe they won't let you join in, and you get angry.

آره، خب، شاید نذارن تو بپیوندی و تو عصبانی بشی.

Punish the act of chastising.

عمل تنبیه را مجازات کنید.

I love that word, by the way. Chastised.

اتفاقاً من این کلمه را دوست دارم. تنبیه شده

It sounds like an old fashioned word, but apparently this people still use it quite often.

این یک کلمه قدیمی به نظر می رسد، اما ظاهراً این افراد هنوز هم اغلب از آن استفاده می کنند.

So you chastise you,

بنابراین شما را تنبیه می کنید،

you punish someone, you scold them.

کسی را مجازات می کنید، او را سرزنش می کنید.

That's, in other words, scold as well.

به عبارت دیگر، این نیز سرزنش است.

So to punish is to give out discipline.

بنابراین تنبیه به معنای تنبیه دادن است.

We must punish those who want to harm us.

ما باید کسانی را که می خواهند به ما آسیب برسانند مجازات کنیم.

Punishment.

تنبیه

It is something that is given out as a form of discipline, and I think it's quite an interesting word.

این چیزی است که به عنوان نوعی نظم و انضباط مطرح می شود و به نظر من کلمه بسیار جالبی است.

Chastise as well.

تنبیه هم کن

Punishment is the individual discipline.

تنبیه انضباط فردی است.

So you might think of certain types

بنابراین ممکن است به انواع خاصی

of punishment that are given out.

از مجازات فکر کنید که صادر می شود.

You punish someone.

کسی رو تنبیه میکنی

We must let the punishment fit the crime.

ما باید اجازه دهیم که مجازات با جرم مطابقت داشته باشد.

It's a little bit like Gilbert and Sullivan.

کمی شبیه گیلبرت و سالیوان است.

There is a song to let the punishment fit the crime.

آهنگی وجود دارد که مجازات را متناسب با جرم می داند.

The punishment fit the crime.

مجازات متناسب با جرم

So the word punishment is the individual discipline.

پس کلمه تنبیه، انضباط فردی است.

So when you discipline someone, you are being harsh with them

بنابراین وقتی کسی را تنبیه می‌کنید،

quite often in the form of some type of punishment,

اغلب به شکل نوعی مجازات با او تند رفتار می‌کنید،

a crime carried out,

جرمی که انجام می‌شود،

the punishment is given in return.

در ازای آن مجازات داده می‌شود.

So you carry out punishment.

پس مجازات را اجرا می کنید.

Normally in response to a person who's committed a crime, you do commit crime.

معمولاً در پاسخ به فردی که مرتکب جرم شده است، شما مرتکب جرم می شوید.

If you do commit crime, you must do the time.

اگر مرتکب جنایت می‌شوید، باید وقت بگذارید.

I like that one.

من آن را دوست دارم.

So if you commit crime, you must be willing to do the time.

بنابراین اگر مرتکب جنایت می‌شوید، باید برای انجام آن زمان آماده باشید.

So that means that you have to accept

پس این بدان معناست که شما باید بپذیرید

that there will be some punishment

که در مدرسه مجازاتی وجود خواهد داشت

in school.

.

For example, Were you ever punished at school? Yes.

مثلاً آیا تا به حال در مدرسه تنبیه شدید؟ آره.

Oh, I was.

اوه من بودم

Yes. Yes. Not very often.

آره. آره. به ندرت.

I had I think I was caned once in the days when you did do that.

فکر می‌کردم در روزهایی که شما این کار را کردید، یک بار عصا خوردم.

I don't think they do.

من فکر نمی کنم آنها انجام دهند.

Caning in schools, certainly not in the UK anymore.

چنگ زدن در مدارس، مطمئناً دیگر در بریتانیا نیست.

I think I did once, maybe once or twice.

فکر می کنم یک بار انجام دادم، شاید یکی دو بار.

I don't remember particularly being

من به خصوص به یاد نمی آورم که

I don't I can't even remember what I did now.

من حتی نمی توانم به یاد بیاورم که الان چه کار کردم.

I didn't do anything.

من هیچ کاری نکردم

I didn't set the school alight or anything like that.

من مدرسه را روشن نکردم یا چیزی شبیه به آن.

I remember being unfairly punished

یادم می آید که

for pulling a branch of a tree and it wasn't me.

به خاطر کشیدن شاخه درخت به ناعادلانه تنبیه شدم و این من نبودم.

It wasn't me that did it, but I was still punished for it

این من نبودم که این کار را انجام دادم، اما باز هم به خاطر آن تنبیه شدم

and I had to go to the head teachers office.

و مجبور شدم به دفتر دبیران بروم.

There was myself into other pupils and we had to hold our hand out

خودم در میان مردمک های دیگر بودم و مجبور شدیم دستمان را جلو ببریم

and she slapped the back of our hands twice.

و او دو سیلی به پشت دست ما زد.

And I remember it was very painful.

و یادمه خیلی دردناک بود

And I did cry slightly, just a little bit.

و من کمی گریه کردم، فقط کمی.

But yes, it's not so it has I've been punished at school

اما بله، اینطور نیست که من در مدرسه تنبیه شده ام

and and for that be your pet by your parents.

و به همین دلیل توسط والدین شما حیوان خانگی شما هستم.

Oh, all the time. All the time.

اوه، همیشه. همیشه.

I was thrown around, I was beaten.

پرت شدم دور، کتک خوردم.

I was a couple of windows were broken.

من بودم چندتا شیشه شکسته بود

As I went through them.

همانطور که از آنها گذشتم.

I was kept in detention after class.

من را بعد از کلاس در بازداشت نگه داشتند.

Detention is a form of punishment that often happens at school,

بازداشت نوعی مجازات است که اغلب در مدرسه اتفاق می افتد،

isn't it, From Yes, from the word detain.

نه، از بله، از کلمه بازداشت.

Yeah. It's to keep back.

آره این برای عقب ماندن است.

Yeah, it's so you might finish your school day,

بله، به این دلیل است که ممکن است روز مدرسه خود را تمام کنید،

but unfortunately, because you've been naughty in class,

اما متأسفانه، چون در کلاس شیطنت کرده اید،

you might have to stay back.

ممکن است مجبور شوید عقب بمانید.

You might have to stay behind.

ممکن است مجبور شوید عقب بمانید.

I was kept in detention after class.

من را بعد از کلاس در بازداشت نگه داشتند.

I can't go to the school party because of what I did.

به خاطر کاری که کردم نمی توانم به جشن مدرسه بروم.

So that is another type of punishment.

بنابراین این نوع دیگری از مجازات است.

They might stop you from doing something, so they might keep you in school longer as punishment

آنها ممکن است شما را از انجام کاری بازدارند، بنابراین ممکن است شما را به عنوان تنبیه مدت بیشتری در مدرسه نگه دارند

or they might stop you from doing something as well

یا ممکن است شما را از انجام کاری و

as a form of punishment.

همچنین نوعی تنبیه باز دارند.

Punishment can be physical or correction, you know.

می دانید که تنبیه می تواند فیزیکی یا اصلاحی باشد.

So when we think of physical punishment,

بنابراین وقتی به تنبیه بدنی فکر می کنیم،

maybe in certain countries they still have physical punishment.

شاید در برخی کشورها هنوز تنبیه بدنی داشته باشند.

Maybe you are beaten or whipped,

شاید شما را کتک می زنند یا شلاق می زنند،

although some

اگرچه برخی از

some people would pay very good money to have that.

افراد برای داشتن آن پول بسیار خوبی می پردازند.

And of course, correctional.

و البته اصلاحی.

So when we think of correctional, what are we talking about?

بنابراین وقتی به اصلاح فکر می کنیم، در مورد چه چیزی صحبت می کنیم؟

A prison

زندانی که

being detained by His Majesty's government?

توسط دولت اعلیحضرت بازداشت می شود؟

Mm hmm. Yes.

مم هوم آره.

You would think of a correctional facility or a prison

فکر می‌کنید یک کانون اصلاح و تربیت یا زندان همان چیزی است که در

is what you would think about, which, of course, is

مورد آن فکر می‌کنید، که البته

what happens to most people if they're if they're found guilty of a crime that merits

برای اکثر مردم در صورت محکوم شدن به جرمی که مستحق

a prison sentence.

مجازات زندان باشد، این اتفاق می‌افتد.

As you mentioned earlier, the punishment must fit the crime.

همانطور که قبلاً اشاره کردید، مجازات باید متناسب با جرم باشد.

So if you just

بنابراین،

shoplift, for example,

برای مثال، اگر فقط از مغازه دزدی می‌کنید،

you probably wouldn't necessarily go to prison

احتمالاً لزوماً به خاطر آن به زندان نمی‌روید،

for that unless you done it lots of times, although in some countries

مگر اینکه بارها این کار را انجام دهید، اگرچه در برخی کشورها

you might have your hand chopped off for stealing even small amounts.

ممکن است به دلیل سرقت مقادیر اندک دستتان قطع شود.

This is it. Yes.

این است. آره.

So as I mentioned, physical.

بنابراین همانطور که اشاره کردم، فیزیکی.

So physical can be anything that is harmful or inflicting

بنابراین فیزیکی می تواند هر چیزی باشد که مضر باشد یا باعث

inflicting pain or in some cases,

ایجاد درد شود یا در برخی موارد

maybe they might chop part of your body off.

ممکن است بخشی از بدن شما را کنده کند.

Yeah, I do.

بله انجام میدهم.

And depending on countries, depending on what you've done.

و بسته به کشورها، بسته به کاری که انجام داده اید.

So you have to be careful if you feel like you don't have the habit of slashing began

بنابراین باید مراقب باشید اگر احساس می‌کنید عادت برش دادن را ندارید که با

by have

something else chopped off, you will have you'll have many shortcomings. Yes.

حذف چیز دیگری شروع شود، کمبودهای زیادی خواهید داشت. آره.

I mean, we the prison populations are overflowing, so they tell us,

منظورم این است که ما جمعیت زندان‌ها پر شده‌ایم، بنابراین آنها به ما می‌گویند،

oh, I think crime, though, on

اوه، فکر می‌کنم جرم در

the whole has been coming down,

کل کاهش یافته است،

at least reported crime,

حداقل جرم گزارش شده است،

because there's a big disparity, is there?

زیرا اختلاف زیادی وجود دارد، آیا وجود دارد؟

Not disparity or difference between crime that is actually reported

آیا تفاوت یا تفاوت بین جرمی که واقعاً گزارش می شود

and crime that is actually solved in some way?

و جرمی که واقعاً به نوعی حل می شود؟ در حال حاضر،

There's a lot of particularly in the UK now, there's a lot of crimes that aren't being

به ویژه در بریتانیا، بسیاری از جرایم وجود دارد که

punished at all or even detected to burglaries,

به هیچ وجه مجازات نمی شوند یا حتی به سرقت،

car thefts, for example.

سرقت خودرو، مثلاً کشف نمی شوند.

I think only a very, very small proportion of them are actually even investigated now.

من فکر می کنم فقط بخش بسیار بسیار کمی از آنها در حال حاضر حتی در حال بررسی هستند.

They just don't bother in the UK anymore.

آنها فقط در انگلستان دیگر زحمت نمی کشند.

And I suppose we describe that as petty crime.

و من فکر می کنم ما آن را به عنوان جنایت کوچک توصیف می کنیم.

So something that is petty is not really serious.

بنابراین چیزی که کوچک است واقعا جدی نیست.

So I suppose people are spending more time investigating serious crimes, which we will talk about.

بنابراین من فکر می کنم مردم زمان بیشتری را صرف تحقیق در مورد جرایم جدی می کنند که در مورد آنها صحبت خواهیم کرد.

But there are, yeah, the number of, of particularly under successive.

اما، بله، تعدادی از، به خصوص زیر متوالی وجود دارد.

This sounds political now.

این الان سیاسی به نظر می رسد.

Well, I'd just say under successive governments for many years now, we've had the number of police

خب، من فقط می‌توانم بگویم که در دولت‌های متوالی برای سال‌های متمادی، تعداد پلیس‌ها به

cut back significantly,

میزان قابل توجهی کاهش یافته است، آیا

haven't we, over many decades of far less police than they used to be

در طول چندین دهه پلیس بسیار کمتری نسبت به گذشته داشتیم

and they just apparently cannot cope with the amount of crime.

و آنها ظاهراً نمی‌توانند با آن کنار بیایند. با میزان جرم

So it appears that crime is falling because they only they only those figures,

بنابراین به نظر می رسد که جرم و جنایت در حال سقوط است، زیرا آنها فقط به آن ارقام نگاه می کنند،

they only look at crimes that have been solved.

آنها فقط به جنایاتی نگاه می کنند که حل شده است.

But how many aren't even reported anymore?

اما چند نفر دیگر حتی گزارش نشده اند؟

Anyway, I've got to get on with this

به هر حال، من باید این کار را ادامه دهم،

because I wasn't intending to stay for an hour.

زیرا قصد نداشتم یک ساعت بمانم.

But we we all now, we no longer use physical punishment here.

اما همه ما اکنون دیگر از تنبیه بدنی استفاده نمی کنیم.

So many places.

خیلی جاها فکر می‌کنم این

I suppose that's a good way of stating that

روش خوبی برای بیان این باشد که

in many places, prisons nowadays

امروزه در بسیاری از جاها، زندان‌ها

they don't normally inflict

به طور معمول

physical punishment, not in the state

تنبیه بدنی نمی‌کنند، نه در

system, no, and certainly not in this country,

سیستم دولتی، نه، و قطعاً نه در این کشور،

Not in not in our institutions.

نه در نهادهای ما.

He was sent to a correctional facility, so quite often in American English

او به یک مرکز اصلاح و تربیت فرستاده شد، بنابراین اغلب در انگلیسی آمریکایی

they will often refer to any incarceration or imprisonment.

آنها اغلب به هر نوع حبس یا زندان اشاره می کنند.

They will often refer to it as a correctional facility.

آنها اغلب از آن به عنوان یک مرکز اصلاحی یاد می کنند.

Yeah, prison or jail.

آره زندان یا زندان

Uh, these are other phrases that you can use. Yes.

اوه، اینها عبارات دیگری هستند که می توانید استفاده کنید. آره.

We often say prison here.

اینجا اغلب می گوییم زندان.

Now, we do used to say jail.

الان می گفتیم زندان.

So the culprit,

بنابراین مقصر،

some interesting words to look at here, Steve.

چند کلمه جالب برای بررسی اینجا، استیو.

The culprit is the wrong Do

مقصر اشتباه است،

the person who has committed

کسی که مرتکب

the crime they've done the bad thing

جرم شده، کار بدی کرده است

and the justice is the punishment.

و عدالت مجازات است.

So a person who's done something bad, they've broken

بنابراین، فردی که کار بدی انجام داده و قانون را زیر پا گذاشته است، متأسفانه باید به

the law will have to meet the justice,

عدالت رسیدگی کند،

Unfortunately, because they've done something bad

زیرا آنها کار بدی انجام داده اند

and they have to pay for their crime.

و باید تاوان جرم خود را بپردازند.

For this crime, you will serve at least ten years.

برای این جرم شما حداقل ده سال خدمت خواهید کرد.

So that is a good way of stating the punishment.

بنابراین این روش خوبی برای بیان مجازات است.

Maybe person has to go to prison for a very long time because they've done something very bad.

شاید یک فرد مجبور باشد برای مدت طولانی به زندان برود زیرا کار بسیار بدی انجام داده است.

A parent.

یک پدر و مادر

Now this, Steve, this is a good subject.

حالا این، استیو، موضوع خوبی است.

A parent might punish their child,

والدین ممکن است فرزند خود را تنبیه کنند،

a very controversial subject, one that always gets people angry.

موضوعی که بسیار بحث برانگیز است، موضوعی که همیشه مردم را عصبانی می کند.

Some parents do believe that they should be able to beat their children,

برخی از والدین معتقدند که باید بتوانند فرزندان خود را کتک بزنند،

give them a slap across the face or head or quick kick.

سیلی به صورت یا سرشان بزنند یا لگد سریع بزنند.

A parent might punish their child.

ممکن است والدین فرزند خود را تنبیه کنند.

But these days, of course, many parents are deciding that that is not a good idea.

اما این روزها، البته، بسیاری از والدین تصمیم می گیرند که این ایده خوبی نیست.

Physical punishment is not a good idea.

تنبیه بدنی ایده خوبی نیست.

So you can be imprisoned for it and your children can be taken away.

بنابراین شما می توانید به خاطر آن زندانی شوید و فرزندانتان را ببرند.

Yes, this is it true.

بله، این درست است.

So you might take away your child's computer.

بنابراین ممکن است کامپیوتر فرزندتان را بردارید.

Instead, you will do things that aren't physical.

در عوض، کارهایی را انجام خواهید داد که فیزیکی نیستند.

They are.

They are ways of punishing them without actually hurting them.

آن ها هستند.

آنها روش هایی برای تنبیه آنها هستند بدون اینکه واقعاً به آنها صدمه بزنند.

So you might take away the child's computer

بنابراین ممکن است کامپیوتر

or even worse, their mobile phone.

یا حتی بدتر از آن، تلفن همراه کودک را بردارید.

Yes, because taking away somebody's mobile phone

بله، چون این روزها از دست دادن تلفن همراه یک نفر

these days is like almost like cutting off a limb, isn't it?

تقریباً مانند بریدن یک عضو است، اینطور نیست؟

Because mobile phones are so essential, particularly for younger generations?

از آنجا که تلفن های همراه بسیار ضروری هستند، به ویژه برای نسل های جوان؟

I mean, I just you know,

منظورم این است که می‌دانی،

a lot of people carry them around everywhere with them, don't they?

خیلی‌ها آن‌ها را همه جا با خودشان حمل می‌کنند، اینطور نیست؟

Yes, I think most people do.

بله، من فکر می کنم اکثر مردم این کار را می کنند.

But kids, especially because they like to do their Tiktoks

اما بچه ها، به خصوص به این دلیل که دوست دارند Tiktoks

and their Instagrams.

و اینستاگرام خود را انجام دهند.

Is that is that right?

آیا این درست است؟

I sound so cool and trendy when I say that.

وقتی این را می گویم خیلی باحال و شیک به نظر می رسم.

So a parent might punish their child, take away their computer or their mobile phone.

بنابراین والدین ممکن است فرزند خود را تنبیه کنند، کامپیوتر یا تلفن همراه او را از او بگیرند.

They might even keep them indoors as well.

حتی ممکن است آنها را در داخل خانه نیز نگه دارند.

You might keep them in the house.

ممکن است آنها را در خانه نگه دارید.

You might say that you have to stay in.

ممکن است بگویید که باید داخل بمانید.

You can't go out and see your friends.

نمی توانید بیرون بروید و دوستان خود را ببینید.

You ground them. I like that.

شما آنها را زمین می گیرید. من آن را دوست دارم.

So you ground someone.

بنابراین شما کسی را زمین گیر می کنید.

You stop them from having any free movement.

شما آنها را از هرگونه حرکت آزاد باز می دارید.

You're grounded.

شما زمین گیر شده اید.

You keep them at home.

شما آنها را در خانه نگه دارید.

Although nowadays that is not really a punishment.

اگرچه امروزه این واقعاً مجازات نیست.

So you might have to do both of those things to make it work.

بنابراین ممکن است مجبور شوید هر دوی این کارها را انجام دهید تا کار کند.

Yeah, because they're indoors all the time anyway.

بله، چون آنها همیشه در داخل خانه هستند.

If they're indoors anyway in the house because they spend most of the time on their laptops

اگر آنها به هر حال در خانه هستند، زیرا بیشتر وقت خود را با لپ تاپ

or on their iPhones talking to their friends.

یا آیفون خود صرف صحبت با دوستان خود می کنند.

So they're probably at home anyway.

پس احتمالاً به هر حال در خانه هستند.

So. So you might need to, to do something else as well.

بنابراین. بنابراین ممکن است لازم باشد کار دیگری نیز انجام دهید.

A light.

شعله ور.

Now this is something we mentioned earlier, a light

حالا این چیزی است که قبلاً به آن اشاره کردیم، یک

or petty crime.

جنایت سبک یا کوچک. آیا

Can you think of a couple of petty crimes? Yes.

می توانید به چند جنایت کوچک فکر کنید؟ آره.

Shoplifting would be seen as a petty crime.

دزدی از مغازه به عنوان یک جرم کوچک تلقی می شود.

You might go into the local shop and steal something petty is like small.

ممکن است به مغازه محلی بروید و چیز کوچکی را بدزدید.

Small. It means, doesn't it? Like petite.

کم اهمیت. یعنی اینطور نیست؟ مثل ریزه.

A petty crime?

جنایت کوچک؟

Probably, yes.

احتمالا بله.

If you stole somebody's wallet, probably the

اگر کیف پول کسی را دزدیدید، احتمالاً جیب

pickpocketing is probably a petty crime.

بری یک جرم کوچک است.

The implication is that it doesn't have any serious consequences

مفهوم آن این است که هیچ عواقب جدی

on the person that the crime is against.

برای فردی که جرم علیه او انجام شده است، ندارد.

So normally, generally it's theft.

بنابراین به طور معمول، به طور کلی دزدی است.

Yes. I don't think so.

آره. من اینطور فکر نمی کنم.

Even if you robbed somebody, I think burglary is definitely not a petty crime. No.

حتی اگر از کسی دزدی کرده باشید، من فکر می‌کنم دزدی قطعا جرم کوچکی نیست. نه.

So once you once you start damaging a person's property

بنابراین هنگامی که شروع به آسیب رساندن به اموال یک فرد

or causing physical harm to another person, then it becomes serious.

یا ایجاد آسیب فیزیکی به شخص دیگری می کنید، آنگاه جدی می شود.

I mean,

منظورم این است که

yes, it's things like shoplifting

بله، چیزهایی مانند دزدی از مغازه

where, small amounts of stolen

، مقدار کمی

spraying graffiti on a shop. Yes.

گرافیتی دزدیده شده روی یک مغازه است. آره.

So maybe on a wall you might like to put your your tag.

بنابراین شاید شما دوست داشته باشید که برچسب خود را روی یک دیوار قرار دهید.

Ooh, you do like that, your tag.

اوه، شما این کار را انجام می دهید، برچسب شما.

So a lot of people who are graffiti artists,

بنابراین بسیاری از افرادی که گرافیتی آرتیست هستند،

they normally have a special sign or signature and they call their tag.

معمولا علامت یا امضای خاصی دارند و تگ خود را صدا می زنند.

So a light or petty crime normally gets light

بنابراین یک جنایت سبک یا جزئی معمولاً

punishment, serious crime.

مجازات خفیف، جنایت سنگین، دارد.

I suppose you can think of probably two very obvious ones.

فکر می کنم احتمالاً می توانید به دو مورد بسیار واضح فکر کنید.

Yes. Murder,

آره. احتمالاً قتل،

armed robbery

سرقت مسلحانه

would be a serious crime, probably.

جرمی جدی است.

You know, embezzlement.

میدونی اختلاس

Embezzlement. That's a good one, isn't it?

اختلاس. این یکی خوب است، اینطور نیست؟

Where you steal somebody else's money, probably from a company or something like that.

جایی که پول شخص دیگری را می‌دزدید، احتمالاً از یک شرکت یا چیزی شبیه به آن.

Or maybe you're looking after

یا شاید شما به دنبال

somebody's money or you're a manager for somebody in you and you

پول کسی هستید یا مدیر کسی در خود هستید و

you secretly siphon off the money

مخفیانه پول را

from their bank account and use it for your own means.

از حساب بانکی او بیرون می آورید و برای وسایل شخصی خود استفاده می کنید.

Yes, I can be serious.

بله، می توانم جدی باشم.

Sometimes accountants will, will will actually slowly steal the money.

گاهی اوقات حسابداران به آرامی پول را می دزدند.

So, yes, they they normally face very heavy

بنابراین، بله، آنها معمولاً با

fines or heavy punishment, quite often going to prison.

جریمه های بسیار سنگین یا مجازات های سنگین مواجه می شوند و اغلب به زندان می روند.

But yes, violence towards another person.

اما بله، خشونت نسبت به شخص دیگری.

And of course, needless to say,

و البته ناگفته نماند که

if you take someone's life, definitely

اگر جان کسی را بگیرید، قطعاً اگر

if you meant to do it, if if you did it on purpose,

قصد انجام آن را داشتید، اگر این کار را از روی عمد انجام دادید،

you you probably will go to prison for a very long time.

احتمالاً برای مدت بسیار طولانی به زندان خواهید رفت.

What about a heinous crime?

در مورد جنایت فجیع چطور؟

Heinous, heinous.

شنیع، شنیع

That's something that is sickening, sickening, like heinous, like you.

این چیزی است که کسالت آور است، کسالت آور است، مثل شنیع، مثل شما.

If a child is murdered, it's actually heinous.

اگر کودکی به قتل برسد، در واقع شنیع است.

But, you know, so heinous.

اما، می دانید، بسیار شنیع است.

Yeah, you can pronounce it both ways, I think

بله، شما می توانید آن را به هر دو صورت تلفظ کنید، به نظر من

is a crime

جرمی است

where a of maybe have a sexual nature

که ممکن است ماهیت جنسی داشته باشد

or a child's being murdered, something that's abhorrent.

یا یک کودک به قتل برسد، چیزی که منفور است.

Hmm. That you would really is shocking.

هوم این که شما واقعاً تکان دهنده است.

Then you describe it as a heinous or a heinous crime. Yes.

سپس شما آن را یک جنایت شنیع یا شنیع توصیف می کنید. آره.

Something that's outrageous.

چیزی که ظالمانه است.

So then gets the maximum sentence?

پس حداکثر مجازات را می گیرد؟

Definitely.

And of course, murdering a police officer is seen as a very very serious crime.

قطعا.

و البته، قتل یک افسر پلیس به عنوان یک جنایت بسیار جدی تلقی می شود.

And in in certain countries, I think in America, it's almost mandatory

و در برخی کشورها، من فکر می کنم در آمریکا،

that you get the death sentence if you're in one of those states.

اگر در یکی از این ایالت ها هستید، تقریباً اجباری است که شما حکم اعدام بگیرید.

And then if it's a if you murder a policeman, it's automatically a

و سپس اگر شما یک پلیس را بکشید،

capital punishment in some countries.

در برخی کشورها به طور خودکار مجازات اعدام است.

We're talking about that at the moment.

ما در حال حاضر در مورد آن صحبت می کنیم.

Okay.

باشه.

In fact, we're talking about no corporal punishment.

در واقع، ما در مورد عدم تنبیه بدنی صحبت می کنیم.

Corporal punishment is punishment.

تنبیه بدنی تنبیه است.

It's physical, but not not life changing not being whipped.

این فیزیکی است، اما زندگی را تغییر نمی دهد و شلاق نمی خورد.

You whipped or beaten or maybe you have your bottom slapped a few times

شلاق زدید یا کتک زدید یا شاید چند سیلی به پایین تان خورده

or maybe someone smears jelly all over your body.

یا شاید یکی به تمام بدنتان ژله بمالد.

And then the.

و سپس

Oh, hang on. No, nothing.

اوه صبر کن نه هیچ چیز. نه چیزی نیست.

That's a different thing altogether. Corporal punishment

این یک چیز متفاوت است . تنبیه بدنی

is punishment.

تنبیه است.

That's physical, but it won't cause permanent damage.

این فیزیکی است، اما آسیب دائمی ایجاد نمی کند.

Capital punishment.

مجازات اعدام.

Capital punishment?

مجازات اعدام؟

Well, yes, it does.

خوب، بله، این کار را می کند.

It does cause permanent damage.

باعث آسیب دائمی می شود.

So corporal punishment is physical.

بنابراین تنبیه بدنی فیزیکی است.

Capital punishment is fatal.

مجازات اعدام کشنده است

They basically execute

آنها اساساً

what capital comes from, like decapitate, i.e., chop your head off.

چیزی را که سرمایه از آن سرچشمه می‌گیرد، اجرا می‌کنند، مثل سر بریدن، یعنی سرتان را از تن جدا کنید.

I think it just means the top or the biggest the biggest punishment possible.

من فکر می کنم این فقط به معنای بالاترین یا بزرگترین مجازات ممکن است.

So a capital offence is seen as the the most serious

بنابراین یک جرم مرگبار به عنوان جدی ترین

of all the crimes that you could commit.

جنایتی که می توانید مرتکب شوید دیده می شود.

So capital punishment, like we said earlier, it fits the crime,

بنابراین مجازات اعدام، همانطور که قبلاً گفتیم، با جرم مطابقت دارد،

let the punishment fit the crime.

بگذارید مجازات با جرم مطابقت داشته باشد.

And I suppose I know a lot of states in the United States

و فکر می کنم می دانم که بسیاری از ایالت های ایالات متحده

now don't have capital punishment.

اکنون مجازات اعدام ندارند.

Many have actually outlawed it.

بسیاری آن را در واقع غیرقانونی اعلام کرده اند.

But I think you are right, Steve, If you were

اما من فکر می کنم حق با شماست، استیو، اگر بودید

if you are if you murder a police officer.

اگر یک افسر پلیس را می کشیدید.

Yes. I think it's straight to the electric chair,

آره. من فکر می کنم مستقیماً به صندلی برقی مربوط می شود،

although I don't think they do that now, do they.

اگرچه فکر نمی کنم آنها اکنون این کار را انجام دهند.

I don't think they ever the Yeah.

من فکر نمی کنم آنها هرگز بله.

I mean I don't know whether they use they don't electricity to kill people

منظورم این است که نمی‌دانم آیا آنها از برق برای کشتن مردم استفاده نمی‌کنند یا نه،

so it's all lethal injections just like China

بنابراین همه اینها تزریقات کشنده است، درست مثل چین

China China have some of the strictest

چین چین برخی از سخت‌ترین

capital punishment rules in the world.

قوانین مجازات اعدام در جهان را دارد.

Right.

درست.

They do if you carry a weapon, especially a gun.

اگر اسلحه به خصوص تفنگ به همراه داشته باشید، این کار را انجام می دهند.

That said, if you're caught with a gun in China, that's it.

گفته می شود، اگر در چین با اسلحه گرفتار شدید، همین.

Execution.

اجرا.

No, no questions asked that no leniency.

نه، هیچ سوالی پرسیده نمی شود که نرمش نیست. به

I think also drugs as well.

نظر من مواد مخدر هم همینطور.

If you are manufacturing drugs or selling drugs, that's it.

اگر دارو تولید می کنید یا دارو می فروشید، همین.

So good night

پس شب بخیر

to life.

زندگی

Intelligent ask why do we have capital punishment in the UK?

باهوش می پرسند چرا در بریتانیا مجازات اعدام داریم ؟

The answer to that is no.

پاسخ به آن منفی است.

I think it was in

من فکر می کنم در دهه

the 1960s was probably the last person that was hung.

1960 بود که احتمالا آخرین کسی بود که به دار آویخته شد.

We used to hang people in the UK.

ما قبلاً مردم را در انگلستان دار می زدیم.

That was our

این

preferred method for capital punishment.

روش ترجیحی ما برای مجازات اعدام بود.

Yeah, we found it.

آره پیداش کردیم به

We found it a little bit more fun to watch the good old hanging.

نظر ما دیدن آویزان خوب قدیمی کمی سرگرم کننده تر بود.

Yeah.

When they when the sort of jumping up and down it's not.

آره

هنگامی که آنها مرتب کردن بر اساس بالا و پایین پریدن آن نیست.

Must be.

باید باشد.

I'd rather go by lethal injection. Yeah. So.

ترجیح می دهم با تزریق کشنده بروم. آره بنابراین.

Well to be honest I think, I think the,

خوب صادقانه بگویم، من فکر می کنم

the medieval punishments were the best.

مجازات های قرون وسطایی بهترین بودند.

Just, just chop the heads off pretty quick. Yes.

فقط، فقط سرها را خیلی سریع جدا کنید. آره.

I mean that's quick isn't it.

منظورم این است که سریع است، اینطور نیست.

I think you had jumped off, but there's a lot of build up to that, isn't there?

فکر می‌کنم شما از آن جا پریده‌اید، اما برای این کار پیشرفت‌های زیادی وجود دارد، اینطور نیست؟

Pull.

Poor old Mary, Queen of Scots.

کشیدن.

بیچاره مری پیر، ملکه اسکاتلند.

She did nothing wrong.

او هیچ اشتباهی نکرد.

She did nothing wrong at all.

اون اصلا کار اشتباهی نکرد

She she didn't commit any crimes.

او هیچ جنایتی مرتکب نشد

All she wanted to do was sit on her big throne in Scotland and.

تنها کاری که او می خواست انجام دهد این بود که بر تخت بزرگ خود در اسکاتلند بنشیند و.

And that's it. But no, no, Elizabeth.

و بس. اما نه، نه، الیزابت.

The first Elizabeth the had her executed, she set her up.

اولین باری که الیزابت او را اعدام کرد، او را راه انداخت.

It's terrible.

این وحشتناک است.

So these things used to happen and people were just having the heads chopped off all the time.

بنابراین این چیزها قبلاً اتفاق می افتاد و مردم همیشه سرشان را بریده بودند.

In those days, I think it was in the mid 1500s, they were they were all just doing it.

در آن روزها، من فکر می کنم در اواسط دهه 1500 بود، همه آنها فقط این کار را انجام می دادند.

I think what you see is an accident with know how how else would you do it.

من فکر می کنم چیزی که می بینید تصادفی است و بدانید چگونه می توانید آن را انجام دهید.

You while we didn't you we didn't use the the French method, the guillotine.

شما در حالی که ما شما را نداشتیم، ما از روش فرانسوی، گیوتین استفاده نکردیم.

Well they invented it we used to, we used to use a big axe, a bread knife

خوب آنها آن را اختراع کردند که ما قبلاً استفاده می کردیم، ما از یک تبر بزرگ، یک چاقوی نان استفاده می کردیم

and then of course that's a bit messy.

و البته این کمی به هم ریخته است.

So we went down to hanging.

بنابراین ما به حلق آویز رفتیم.

Yeah. It's not very good dinner when that came in.

آره شام خیلی خوبی نیست.

But you know, they're not things you look forward to are they.

They then then.

آنها سپس.

Well I suppose the rule is the rule is don't

خب، فکر می‌کنم قاعده این است که

commit crime and yes, most of most punishment

مرتکب جرم نشوید و بله، بیشتر مجازات‌ها

is there to stop people from doing these deterrent.

برای جلوگیری از انجام این اقدامات بازدارنده وجود دارد.

Yes, I deterrent.

بله بازدارنده هستم

But they've

اما فکر می‌کنم

I think if you look at the research, I think they sort of

اگر به تحقیقات نگاه کنید، فکر می‌کنم به نوعی

don't think that capital punishment really is much of a deterrent,

فکر نمی‌کنند که مجازات اعدام واقعاً یک عامل بازدارنده است،

which I think probably you can see that certainly in America.

که فکر می‌کنم احتمالاً می‌توانید آن را در آمریکا ببینید.

I mean, the numbers of mass shootings that are going on,

منظورم این است که تعداد تیراندازی های دسته جمعی که در جریان است،

mind you, most of the people that commit the mass shootings kill themselves, don't they?

توجه داشته باشید، بیشتر افرادی که دست به تیراندازی های دسته جمعی می زنند، خودشان را می کشند، اینطور نیست؟

Yeah. So they don't never get punished as such.

آره بنابراین آنها هرگز به این ترتیب مجازات نمی شوند.

Well, that that leads to the interesting point that you make.

خوب، این به نکته جالبی که شما اشاره می کنید منجر می شود.

They have nothing to lose.

آنها چیزی برای از دست دادن ندارند.

A person with nothing to lose is probably a very dangerous person.

فردی که چیزی برای از دست دادن ندارد احتمالاً فرد بسیار خطرناکی است.

Capital punishment might might be seen

مجازات اعدام ممکن است به این

as that person having nothing to lose.

صورت تلقی شود که فرد چیزی برای از دست دادن ندارد.

So they will do more damage or cause more harm

بنابراین آنها آسیب بیشتری وارد می کنند یا آسیب بیشتری می رسانند

or to do something that's really bad because they know they have nothing to lose if they

یا کاری را انجام می دهند که واقعاً بد است زیرا می دانند که اگر بروند چیزی برای از دست دادن ندارند

go. Yeah, Christina says.

. آره کریستینا میگه

Of course, in the past they used to torture people,

البته در گذشته افراد را شکنجه می کردند،

maybe on the rack.

شاید روی قفسه.

Some people say that this live stream is is being used in some prisons to.

برخی می گویند این پخش زنده در برخی از زندان ها استفاده می شود.

Torture.

شکنجه.

The inmates could run away

زندانیان می توانستند فرار کنند تا به

to make them go straight, as they say, as it were.

قول خودشان مستقیماً بروند.

They used to say, if you're going straight, it means you're not committing crime.

می گفتند اگر مستقیم می روی، یعنی جرم نمی کنی.

A lot of people try to make us go straight.

بسیاری از مردم سعی می کنند ما را مستقیماً پیش ببرند.

Yes, that's true.

بله، این درست است.

That's not going to work.

این کار نمی کند.

No, they used to.

نه، عادت داشتند.

Yeah. Yeah.

Anyway, Yes.

آره آره

به هر حال، بله.

So, yes, if you're going straight, a prisoner is going straight or somebody commits crimes.

بنابراین، بله، اگر مستقیم می روید، یک زندانی مستقیم می رود یا شخصی مرتکب جرم می شود.

If you say you're going straight, it means that you're not committing crime. Yes.

اگر می گویید مستقیم می روید، به این معنی است که مرتکب جرم نمی شوید. آره.

In the old fashioned sense of the word. That's it.

به معنای قدیمی کلمه. خودشه.

Of course, it's got other connotations as well. Okay.

البته معانی دیگری هم دارد. باشه.

But he means some more words.

اما منظور او چند کلمه دیگر است.

Steve, I'm over over running far too long today.

استیو، امروز خیلی طولانی دویدن را تمام کردم.

The word punitive is a good word.

کلمه تنبیه کلمه خوبی است.

Now, that one I do. It's a nice word that Mr.

حالا اون یکی رو انجام میدم این کلمه خوبی است که آقای

Duncan punitive, punitive is punishment.

دانکن تنبیه، تنبیه مجازات است.

So maybe something that is done, an action that is done as

بنابراین ممکن است کاری که انجام می شود، عملی که به عنوان

punishment, punitive, maybe

تنبیه انجام می شود، مجازات، ممکن است

you will be charged a certain amount of money,

مبلغ مشخصی از شما گرفته شود،

maybe a punitive fine penal.

شاید جزای نقدی جزایی.

I love that word.

من عاشق این کلمه هستم

Whenever I hear that word, I always have a little laugh

هر وقت این کلمه را می شنوم، همیشه کمی می خندم

because I've got a very dirty mind.

زیرا ذهنم بسیار کثیف است.

Penal penal is a place, of course, it refers to

جزای جزایی مکانی است البته

to being locked up or punished or imprisoned.

به حبس یا مجازات یا زندانی شدن اطلاق می شود.

So maybe you have a penal colony, a place where lots of people have done bad things.

بنابراین شاید شما یک مستعمره کیفری داشته باشید، مکانی که افراد زیادی در آن کارهای بد انجام داده اند.

They're all being kept together disciplinary.

همه آنها در کنار هم انضباطی نگه داشته می شوند.

Oh, yeah.

اوه، آره

If you've been naughty at work, you will be subject

اگر در محل کار شیطنت کرده اید، مشمول

to disciplinary action.

مجازات انضباطی خواهید شد.

Disciplinary action.

اقدام انضباطی.

So you might have your wages cut,

بنابراین ممکن است دستمزدتان کاهش یابد،

you might be sacked.

ممکن است اخراج شوید.

Yeah, you might, uh, all sorts of things.

آره، شما ممکن است، اوه، همه چیز.

You know, if you, if you do something bad at work, say you hit

می‌دانید، اگر در محل کارتان کار بدی انجام دهید، بگویید که

somebody could be instant dismissal or you could have,

به کسی ضربه زده‌اید می‌تواند باعث اخراج فوری شما شود یا می‌دانید، می‌دانید که

you know, a black mark put against you.

یک علامت سیاه روی شما گذاشته می‌شود.

The phrase is now you, it could be you could be demoted.

عبارت اکنون شما است، ممکن است شما تنزل رتبه کنید.

You could be demoted. Yes.

ممکن است تنزل رتبه داشته باشید. آره.

You could lose the job and you will keep your job,

ممکن است شغل خود را از دست بدهید و شغل خود را حفظ کنید،

but you will be at a lower

اما با دستمزد کمتر در وضعیت پایین تری خواهید بود

with less pay. Yes.

. آره.

So also corrective, as we mentioned earlier,

بنابراین، همانطور که قبلاً ذکر کردیم،

quite often prisons, jails, places where people are kept.

اغلب زندان ها، زندان ها، مکان هایی که افراد در آن نگهداری می شوند نیز اصلاحی است.

And that's when it's corrective.

و آن وقت است که اصلاح می شود.

It means they're trying to change the way you think

این بدان معناست که آنها سعی می کنند طرز فکر شما را تغییر دهند

and make you account for your crime

و شما را مسئول جرم خود کنند

and then change your behaviour

و سپس رفتار شما را تغییر دهند

so that you don't commit crime in the future.

تا در آینده مرتکب جرم نشوید.

So you undergo corrective discipline. Yes.

بنابراین شما تحت نظم و انضباط اصلاحی قرار می گیرید. آره.

One of the one of the interesting things, of course, about prison is a lot of

یکی از چیزهای جالب، البته در مورد زندان این است که بسیاری از

people say that going into prison teaches

مردم می گویند که رفتن به زندان به شما می آموزد

you more about how to be a criminal.

که چگونه یک جنایتکار باشید.

So because everyone in there

بنابراین از آنجایی که همه افراد در آنجا

are criminals, all the people are criminals,

مجرم هستند، همه افراد مجرم هستند،

they just swap and exchange all of their ideas for committing crimes.

آنها فقط همه ایده های خود را برای ارتکاب جنایت با هم عوض می کنند و مبادله می کنند.

So when they come out, they have lots of new ideas.

بنابراین وقتی بیرون می آیند، ایده های جدید زیادی دارند.

Well, that's the trouble.

خب مشکل همینه

If you're put in a place with

اگر در مکانی با افرادی قرار می گیرید

people that commit crimes,

که مرتکب جرم می شوند،

you're likely to find out more about how to commit crimes.

احتمالاً در مورد نحوه ارتکاب جرم اطلاعات بیشتری کسب خواهید کرد.

If you're if you go into an area where there are lots of people who are building

اگر وارد منطقه‌ای می‌شوید که افراد زیادی در حال ساختن

a business, you're probably going to learn how to build a business or, you know,

یک کسب‌وکار هستند، احتمالاً یاد می‌گیرید که چگونه یک کسب‌وکار بسازید یا، می‌دانید، با

whoever you associate with, you're likely

هر کسی که با او ارتباط دارید، احتمالاً تبدیل به آن خواهید

to become part of that group

شد. بخشی از آن گروه

of out of back ranks in off

از دانشجویان خارج از رده‌های عقب‌نشینی

the research student says hi

می‌گوید سلام

and you were there on Sunday, I believe as well.

و من هم معتقدم که شما یکشنبه آنجا بودید.

So, you know, nice to have you back.

بنابراین، می دانید، خوشحالم که برگشتید.

We also have Ingram in reprisal as well.

ما همچنین Ingram را در تلافی جویانه نیز داریم.

Reprisal just means revenge.

تلافی فقط به معنای انتقام است.

You were doing something in response to that thing.

شما در پاسخ به آن چیز کاری انجام می دادید.

Revenge, a dish, best best served cold.

انتقام، یک غذا، بهترین غذای سرد سرو می شود.

Say I say that the Klingons say it. Yes.

بگو من می گویم که کلینگون ها آن را می گویند. آره.

Here we have a phrase.

در اینجا ما یک عبارت داریم.

Crime does not pay.

جنایت هزینه ای ندارد.

If you commit a crime, if you think you have got away with it,

اگر مرتکب جرمی شدی، اگر فکر می‌کنی از این کار خلاص شده‌ای،

remember, eventually they will find you.

به یاد داشته باش، بالاخره آنها تو را پیدا خواهند کرد.

They will track you down.

آنها شما را ردیابی خواهند کرد.

A bad deed often leads to trouble.

یک کار بد اغلب منجر به دردسر می شود.

So you do something bad, you do something wrong.

بنابراین شما یک کار بد انجام می دهید، یک کار اشتباه انجام می دهید.

Maybe you get away with it.

شاید از پسش بر بیای

You are successful in your crime, but eventually you will be found out somehow.

شما در جنایت خود موفق هستید، اما در نهایت به نحوی متوجه خواهید شد.

That's the implication.

این مفهوم است.

The reality is probably far from different because I think

واقعیت احتمالاً بسیار متفاوت است زیرا من فکر می‌کنم

crime actually does pay because not many people get caught.

جرم در واقع هزینه دارد زیرا افراد زیادی دستگیر نمی‌شوند.

So I think there's a lot more people

بنابراین فکر می‌کنم تعداد افرادی که

get away with crime than actually get caught.

از جرم و جنایت فرار می‌کنند بسیار بیشتر از اینکه واقعاً دستگیر شوند وجود دارد.

Otherwise, if if that phrase was actually true,

در غیر این صورت، اگر آن عبارت واقعاً درست بود،

we wouldn't have any crime

ما هیچ جرمی نداشتیم،

unless we know if it worked, there would be no criminals.

مگر اینکه بدانیم اگر کار می کرد، هیچ جنایتکاری وجود نداشت.

But we have lots of criminals.

اما ما مجرمان زیادی داریم.

So, you know, a certain proportion, probably the majority of them get away with it.

بنابراین، می دانید، نسبت خاصی، احتمالاً اکثریت آنها با آن کنار می آیند.

And so for a lot of them, it does pay is another one.

و بنابراین برای بسیاری از آنها، هزینه دیگری دارد.

Another phrase, spare the rod, spoil the child.

عبارت دیگر، میله را دریغ کن، بچه را لوس کن.

So I think there is something similar to this.

بنابراین من فکر می کنم چیزی شبیه به این وجود دارد.

I think this might be biblical or it's similar to something that is biblical.

من فکر می کنم این ممکن است کتاب مقدس یا شبیه چیزی است که کتاب مقدس است.

Spare the rod, spoil the child.

میله را رها کن، بچه را لوس کن.

Not punishing a child for their bad behaviour will lead to the child

تنبیه نکردن کودک به خاطر رفتار بدش باعث می شود کودک

being difficult in later years.

در سال های بعد سخت شود.

So if you don't punish your child somehow in some way, then

بنابراین اگر فرزندتان را به نحوی تنبیه نکنید، به

then you are telling them that they can do anything they want in life and it might be a bad influence.

او می‌گویید که می‌تواند هر کاری را که می‌خواهد در زندگی انجام دهد و ممکن است تأثیر بدی داشته باشد.

But yeah, there's no consequences, no consequences

اما بله، هیچ عواقبی وجود ندارد، هیچ عواقبی

for your actions is what that phrase is saying.

برای اعمال شما همان چیزی است که آن عبارت می گوید.

I mean, the rod means, you know, a stick or something, but it doesn't.

منظورم این است که میله به معنای چوب یا چیزی است، اما اینطور نیست.

It's math. It can be metaphorical.

این ریاضی است. می تواند استعاری باشد.

Yes, it is.

بله همینطور است.

It's more figurative in the sense of just punishment.

بیشتر به معنای مجازات عادلانه است.

Yes. So if you don't punish your child, you will spoil.

آره. پس اگر فرزندتان را تنبیه نکنید، خراب خواهید شد.

But just like if you don't discipline dog,

اما درست مانند اگر سگ را تنبیه نکنید،

then it will always be a badly behaved dog. Yes.

آنوقت سگ همیشه یک سگ بد رفتار خواهد بود. آره.

And children are probably no different.

و بچه ها احتمالاً تفاوتی ندارند.

So how you choose to punish

بنابراین نحوه تنبیه کردن

for the for whatever the child has done,

برای هر کاری که کودک انجام داده است،

the bad behaviour is obviously up to you,

بدیهی است که رفتار بد به شما بستگی دارد،

but the phrase is indicating that if you don't yes,

اما این عبارت نشان می‌دهد که اگر بله،

punish for bad behaviour then you're just going to have a very badly behaved child.

برای رفتار بد تنبیه کنید، پس شما فقط یک رفتار بد خواهید داشت. بچه خیلی بد رفتار

A lot of parents these days do not want to punish their child at all.

بسیاری از والدین این روزها اصلاً تمایلی به تنبیه فرزند خود ندارند.

They think that their child will learn their own lessons on own.

آنها فکر می کنند که فرزندشان خودش درس هایشان را یاد می گیرد.

And of course, you know, modern families,

و البته، می‌دانید، خانواده‌های مدرن،

both parents are working hard to bring money in.

هر دو والدین به سختی تلاش می‌کنند تا پول بیاورند.

Maybe they haven't got the time to spend on on properly bringing up their children.

شاید آن‌ها زمانی را ندارند که برای تربیت صحیح فرزندان خود صرف کنند.

But what that means is that those children can grow up and then commit really

اما معنای آن این است که آن کودکان می توانند بزرگ شوند و

serious crimes later on in life.

بعداً در زندگی مرتکب جنایات واقعاً جدی شوند.

I think you do you do need a certain amount of discipline

فکر می‌کنم شما به مقدار مشخصی نظم و انضباط

in the family unit

در خانواده نیاز دارید،

where at least the child

جایی که حداقل کودک

understands the difference between right and wrong.

تفاوت بین درست و غلط را درک می‌کند.

And you've got boundaries. Yes, boundaries.

و شما مرزهایی دارید بله، مرزها.

So that means that, you know, set boundaries that

پس این بدان معنی است که، می دانید، برای

certain styles of behaviour that are not acceptable.

سبک های رفتاری خاصی که قابل قبول نیستند، حد و مرزهایی تعیین کنید.

That's it.

خودشه.

Finally.

سرانجام.

And this is it.

و این است.

Finally, finally, Steve, bet you're glad to hear that word.

در نهایت، در نهایت، استیو، شرط ببندید که از شنیدن این کلمه خوشحالید.

Punishment can also be financial, right?

مجازات می تواند مالی هم باشد، درست است؟

Yes. Yes.

آره. آره.

So you might not go to prison, you might not lose a hand

بنابراین ممکن است به زندان نروید، ممکن است دست

or some other part of your body, but

یا قسمت دیگری از بدن خود را از دست ندهید، اما

you will lose your money.

پول خود را از دست خواهید داد.

Yeah and lots of lots of

بله، و بسیاری از

petty sort of crimes like speeding,

جنایات کوچک مانند سرعت غیرمجاز،

lots and lots of this is a good way,

بسیاری از این موارد،

of course, for governments to and local councils

البته برای دولت ها و شوراهای محلی

to get an income parking fines.

برای دریافت جریمه پارکینگ درآمدی، راه خوبی است. یک

There's another petty crime.

جنایت کوچک دیگر وجود دارد.

But are they even crimes if you I don't know whether you are supposed that

اما آیا آنها حتی جرم هستند، اگر شما نمی دانم که آیا شما چنین فرضی دارید یا خیر،

but I don't think their crimes are they know they're infringements of the law.

اما فکر نمی کنم جرم آنها این باشد که آنها می دانند که آنها نقض قانون هستند.

So local laws that are infringed. Yes.

بنابراین قوانین محلی که نقض می شود. آره.

So you break, but you won't go to prison for them, but

بنابراین شما می شکنی، اما به خاطر آنها به زندان نمی روید، بلکه

they will make you pay some money.

آنها شما را مجبور می کنند مقداری پول پرداخت کنید.

So, you know, you're breaking the law if you speed,

بنابراین، می دانید، اگر سرعت بگیرید، قانون را زیر پا می گذارید،

but it's not necessarily a crime unless you crash and injure somebody.

اما لزوماً جرم نیست مگر اینکه تصادف کنید و کسی را مجروح کنید.

But I'm also thinking about other ways as well.

اما به راه های دیگری نیز فکر می کنم.

Steve, if you are running a business and maybe your business is an operation

استیو، اگر کسب‌وکاری را اداره می‌کنید و شاید کسب‌وکار شما عملیاتی باشد که

doing something illegal, they will take away all the money

کار غیرقانونی انجام می‌دهد، آن‌ها تمام پولی را

that has happened to lots of big companies and they've been fined billions.

که برای بسیاری از شرکت‌های بزرگ اتفاق افتاده و میلیاردها جریمه شده‌اند، از بین خواهند برد.

And America are very good at this.

و آمریکا در این کار بسیار خوب است.

They're very good at finding big corporations for

آنها در پیدا کردن شرکت های بزرگ برای

infringements of certain

نقض برخی

behaviours that they shouldn't be doing.

رفتارها که نباید انجام می دادند بسیار خوب هستند.

They might be they might be conducting their business in a

آنها ممکن است کسب و کار خود را به

in an illegal way in some fashion.

روشی غیرقانونی انجام دهند.

Well, maybe if they're supplying drugs or something like that

خوب، شاید اگر آنها مواد مخدر یا چیزی شبیه به این را که

they're doing or weapons, they're doing something that is illegal and they get caught

انجام می دهند یا اسلحه تهیه می کنند، کاری انجام می دهند که غیرقانونی است و دستگیر می شوند و

and they've got millions, millions of dollars or pounds, and all of that money is then

میلیون ها، میلیون ها دلار یا پوند و همه آن پول دارند. سپس

taken away.

برداشته می شود. می

You know, if a pharmaceutical company, for example, manufactures a drug

دانید، اگر مثلاً یک شرکت داروسازی، دارویی را تولید کند

and it has

و

you know, they don't label it correctly

شما می دانید، آن را به درستی برچسب نزنند

and it causes injury to somebody, then they will be fined

و باعث آسیب به کسی شود، آنگاه

for not conducting their business in a proper manner

به دلیل انجام ندادن کار خود به درستی جریمه می شوند.

because there will be laws in place that govern the way businesses are run.

قوانینی وجود خواهد داشت که بر نحوه اداره مشاغل حاکم است.

And so normally that will restrict

و بنابراین به طور معمول،

a business in its in its the amount of profit it can make.

یک تجارت را در میزان سودی که می تواند به دست آورد محدود می کند.

And if a company can try and get away with that by, you know not

و اگر یک شرکت می تواند تلاش کند و با آن کنار بیاید، شما نمی دانید که

some of its manufacturing processes

برخی از فرآیندهای تولید آن

that they a lapse with some of the health and safety or something like that

دارای برخی از سلامت و ایمنی هستند یا چیزی شبیه به آن

health and safety that's another one why people often get

سلامت و ایمنی که یکی دیگر از دلایلی است که مردم اغلب

companies can can get into trouble

شرکت ها می توانند دریافت کنند.

if they don't look after their employees in the in the right way.

اگر به درستی از کارکنان خود مراقبت نکنند، دچار مشکل می شوند .

Someone gets or killed.

یک نفر می گیرد یا کشته می شود. از

A pension fund isn't looked after and

صندوق بازنشستگی مراقبت نمی شود

and the money is siphoned off for other parts of the business.

و پول برای بخش های دیگر کسب و کار خرج می شود.

For example that the company will be fined for that.

به عنوان مثال این شرکت برای آن جریمه می شود.

But yes so yes, paying

اما بله، بله، پرداخت

fines is is a common way of being punished.

جریمه یک روش معمول برای مجازات است.

That's set, by the way.

اتفاقاً تنظیم شده است.

That's it.

خودشه.

That's the a subject all about crime and punishment.

این موضوعی است که همه چیز در مورد جرم و مجازات است.

All I can say, my only advice is don't break the rules.

تنها چیزی که می توانم بگویم، تنها توصیه من این است که قوانین را زیر پا نگذارید.

Don't break the rules, Don't break the law. State good.

قوانین را زیر پا نگذارید، قانون را زیر پا نگذارید. حالت خوبه

Oh, intelligence says, hey,

آخه هوش میگه هی

is there a word or phrase for crime that is done unknowingly?

کلمه یا عبارتی برای جنایت هست که ناآگاهانه انجام بشه؟

Well, yeah. So, yeah.

اره. پس آره.

Manslaughter, for example.

مثلاً قتل عمد.

Oh, manslaughter is if accidentally kill somebody.

اوه، قتل عمد است اگر به طور تصادفی کسی را بکشید.

But you didn't intend to.

اما تو قصد نداشتی

That's an example.

این یک مثال است.

So yeah, you might

پس آره، ممکنه

kill somebody.

کسی رو بکشی

Yeah. You didn't intend to.

آره تو قصد نداشتی

Maybe

شاید

a child ran out in front of your car, You didn't murder the media, intend to kill them,

کودکی از جلوی ماشین شما فرار کرد، شما رسانه ها را نکشیدید، قصد کشتن آنها را داشتید،

but maybe you were speeding at the time, and that would be seen as manslaughter.

اما شاید در آن زمان با سرعت زیاد می رفتید و این به عنوان قتل عمد تلقی می شد.

And sometimes if the crime of passion, if you murder somebody because, you know, you might go back

و گاهی اوقات اگر به جنایت شور و شوق، کسی را بکشی، زیرا، می‌دانی، ممکن است برگردی

and you find your partner in bed with somebody else

و شریک زندگی خود را در رختخواب با دیگری بیابی

and you immediately you're going to a fit of rage.

و فوراً دچار خشم می‌شوی.

So it's not premeditated.

بنابراین از قبل برنامه ریزی نشده است.

You didn't plan it, you just threw it.

تو برنامه ریزی نکردی، فقط انداختی.

Total loss of control.

از دست دادن کامل کنترل

You have you kill. Yeah.

تو باید بکشی آره

That can often be seen as manslaughter because you didn't intend to do that.

این اغلب به عنوان قتل عمد تلقی می شود زیرا شما قصد انجام آن را نداشتید.

So I've got I'm not going to I'll just explain.

بنابراین من باید به من نمی روم، فقط توضیح می دهم.

Okay. That's a good question.

باشه. این سوال خوبی است.

Right But yes, it's worth mentioning also

درست است اما بله، لازم به ذکر است

that manslaughter is different in different countries.

که قتل عمد در کشورهای مختلف متفاوت است.

I think they're more lenient.

من فکر می کنم آنها ملایم تر هستند.

They're more open with that term.

آنها با این اصطلاح بازتر هستند.

In the United States, they often use it for many things.

در ایالات متحده، آنها اغلب از آن برای بسیاری از چیزها استفاده می کنند.

Even if a person goes up to another person and shoots them,

حتی اگر شخصی به سراغ شخص دیگری برود و به آنها شلیک کند،

they can still be done for manslaughter, which I find

باز هم می توان برای قتل عمد انجام داد، که به نظر من

it depends whether it is whether you planned it or not.

بستگی به این دارد که آیا شما آن را برنامه ریزی کرده اید یا نه.

That's it. Yes.

خودشه. آره.

And also they shouldn't call it that.

و همچنین نباید آن را اینگونه بنامند.

That's sexist.

این جنسیت است.

They should call it person slaughter.

باید اسمش را قتل عام بگذارند.

Right.

درست.

Anyway, it's time to go, Steve.

به هر حال، وقت رفتن است، استیو.

Right. That's just one example. Right? Right.

درست. این فقط یک مثال است. درست؟ درست.

Okay. Yeah.

باشه. آره

Most Crimes, of course, are planned robberies.

البته بیشتر جنایات، سرقت های برنامه ریزی شده هستند.

Uh, and

اوه، و

if you go and steal something, most crimes are actually planned.

اگر بروید و چیزی را بدزدید، بیشتر جنایات در واقع برنامه ریزی شده اند.

They're not accidental, But sometimes you might accidentally killed or injured

آنها تصادفی نیستند، اما گاهی اوقات ممکن است به طور تصادفی کسی را بکشید یا مجروح کنید

somebody down by and you didn't intend to not say,

و قصد نداشته باشید که نگویید،

Oh, that's exhausted.

اوه، خسته شده است.

I mean, that's today's lesson, by the way, I'm exhausted.

منظورم این است که درس امروز است، اتفاقاً من خسته هستم.

I think I'm going to have a nap.

فکر کنم قراره چرت بزنم

And around about 4:00.

و حدود ساعت 4:00

Does that sound like a good idea?

آیا این ایده خوبی به نظر می رسد؟

Right. Fine. Yes.

درست. خوب. آره.

Okay. So that's half an hour for now. Good.

باشه. پس فعلاً نیم ساعت است. خوب

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

We have enjoyed being here with you today.

امروز از بودن در کنار شما لذت بردیم.

And we will be back on Sunday.

و ما یکشنبه برمی گردیم.

Back with you again.

دوباره با شما برگشتم

You can't keep us off you two.

شما نمی توانید ما را از شما دو نفر دور کنید.

You've really, really got a lot of people. Try

شما واقعاً، واقعاً افراد زیادی دارید.

if you want to get in touch.

اگر می خواهید با هم تماس بگیرید، امتحان کنید.

Concerning the trip to Paris,

در مورد سفر به پاریس،

we are hoping to meet up with some of our English addicts.

امیدواریم با برخی از معتادان انگلیسی خود ملاقات کنیم.

There is the address.

آدرسش هست

Get in touch and I will send you a message back to let you know that I've received it.

تماس بگیرید و من برای شما پیامی ارسال می کنم تا از دریافت آن مطلع شوید.

And then we will go from there.

و سپس از آنجا میریم.

If you are interested in doing it.

اگر علاقه مند به انجام آن هستید.

And then we will do all of the arrangements away from YouTube.

و سپس همه ترتیبات را به دور از YouTube انجام خواهیم داد.

Not on here.

اینجا نیست

That is it.

همین است.

Steve, thank you for your company.

استیو، از همراهی شما متشکرم.

Yes, lovely to be here.

بله، اینجا بودن دوست داشتنی است.

I hope you've learnt something today.

امیدوارم امروز چیزی یاد گرفته باشید.

I hope you've enjoyed it and I look forward to seeing you also on Sunday.

امیدوارم از آن لذت برده باشید و من مشتاقانه منتظر دیدار شما در یکشنبه هستم.

I must admit I have enjoyed it.

باید اعتراف کنم که از آن لذت بردم.

It's been it's been a lot of fun, actually, to be honest with you.

راستش با شما خیلی لذت بخش بوده است.

Let's do it all again on Sunday.

بیایید همه چیز را دوباره یکشنبه انجام دهیم.

And of course, until the next time we meet here.

و البته تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ببینیم.

Oh, you know what's coming next.

اوه، میدونی بعدش چی میاد

Enjoy the rest of your Wednesday and the rest of the week and

از بقیه چهارشنبه و بقیه هفته و

until then, from Mr.

تا آن زمان از آقای

Steve and myself.

استیو و من لذت ببرید.

You know what's coming next.

میدونی بعدش چی میاد

Yes, you do...

بله، شما...

ta ta for now

فعلاً

I need to sleep

باید بخوابم