📣 DON'T PANIC ! / English Addict LIVE chat & Learning / Sun 6th FEBRUARY 2022 - with Mr Duncan

Hello.

سلام.

English addicts welcome English addicts.

معتادان انگلیسی از معتادان انگلیسی استقبال می کنند.

It's so nice to see you back where you belong.

خیلی خوب است که شما را به جایی که به آن تعلق دارید می بینم.

Here we go again. Yes.

دوباره شروع کنیم. آره.

And if you haven't already noticed, it is very windy here today.

و اگر تا به حال متوجه نشده اید، امروز اینجا بسیار باد است. همانطور که در

We are having gales,

حال حاضر می بینید، در حال

very strong, blustery, wind blowing

وزش بادهای بسیار شدید، طوفانی، باد

past my studio window, as you can see right now.

از پشت پنجره استودیوی من هستیم.

Here we go then. Yes, we are back together once more.

پس ما اینجا می رویم. بله، ما یک بار دیگر با هم هستیم.

It is English addict for a Sunday afternoon UK time

این یک معتاد انگلیسی برای یک بعد از ظهر یکشنبه به وقت انگلستان است

coming to you live from the birthplace of the English language,

که به صورت زنده از زادگاه زبان انگلیسی

which of course, is England.

که البته انگلستان است به شما مراجعه می کند.

Do you believe it is?

باور داری که هست؟

Oh, hi, everybody.

اوه، سلام، همه.

This is Mr.

این آقای

Duncan in England. How are you today?

دانکن در انگلیس است. امروز چطوری؟

Are you okay? I hope so.

حالت خوبه؟ امیدوارم.

Are you happy?

آیا شما خوشحال هستید؟

Are there any happy people left on the planet?

آیا انسان های شادی در این سیاره باقی مانده اند؟

I don't know.

من نمی دانم.

It would appear that a lot of people at the moment are feeling frustrated,

به نظر می رسد که بسیاری از مردم در حال حاضر احساس ناامیدی،

angry.

عصبانیت می کنند.

Maybe a little let down or disappointed.

شاید کمی ناامید یا ناامید شده باشد.

Let down. I like that phrase.

ول کن من آن عبارت را دوست دارم.

If a person feels let down,

اگر فردی احساس ناامیدی کند، به

it means their expectations were not met.

این معنی است که انتظارات او برآورده نشده است.

They were expecting something nice.

آنها انتظار چیز خوبی را داشتند.

But in reality, they got nothing.

اما در واقعیت، آنها چیزی نگرفتند.

Or maybe they did not get the thing they wanted.

یا شاید به چیزی که می خواستند نرسیدند.

So they feel let down.

بنابراین آنها احساس ناامیدی می کنند.

You feel disappointed by the thing or the person.

از آن چیز یا شخص احساس ناامیدی می کنید.

So there is a lot of negative feeling around at the moment in the world,

بنابراین در حال حاضر احساسات منفی زیادی در جهان وجود دارد،

including here in the UK.

از جمله اینجا در بریتانیا.

A lot of people getting angry about all sorts of things.

بسیاری از مردم در مورد همه چیز عصبانی می شوند.

But guess what?

اما حدس بزنید چی؟

We don't do that here.

ما اینجا این کار را نمی کنیم.

We don't do anger.

ما خشم را انجام نمی دهیم.

We don't become disappointed or let down by anything

ما از هیچ چیز ناامید و ناامید نمی

because we always try to be positive.

شویم زیرا همیشه سعی می کنیم مثبت باشیم.

My name is Duncan. I talk about English.

اسم من دانکن است. من در مورد انگلیسی صحبت می کنم.

I love English very much.

من انگلیسی را خیلی دوست دارم.

You might say that I am one of those.

شاید بگویید من یکی از این افراد هستم.

I am an English

من یک

addict and I have a feeling that you might also be one of those as well.

معتاد انگلیسی هستم و این احساس را دارم که ممکن است شما نیز یکی از این افراد باشید.

Thank you for joining me today.

از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم.

It is a very strange day as far as the weather is concerned.

از نظر آب و هوا روز بسیار عجیبی است.

Outside windy, we've had a lot of rain.

بیرون باد، باران زیادی داشته ایم.

In fact, if you look behind me right now,

در واقع، اگر همین الان به پشت سر من نگاه کنید،

you can see that in the distance behind me, it is raining.

می بینید که در دوردست پشت من ، باران می بارد.

So that view behind me is a very good representation

بنابراین آن منظره پشت سر من نمایش بسیار

of what today's weather is like here in England.

خوبی از آب و هوای امروز اینجا در انگلیس است.

Of course, a lot of people around the world having all sorts of crazy weather.

البته، بسیاری از مردم در سراسر جهان دارای انواع آب و هوای دیوانه کننده هستند.

We've had snow not here, but in the desert.

ما نه اینجا، بلکه در بیابان برف باریده ایم.

Some Middle Eastern countries have actually had snow

برخی از کشورهای خاورمیانه واقعاً در بیابان برف داشته

in the desert.

اند.

How is that even possible?

این چطور ممکن هست؟

I don't know, really.

من نمی دانم، واقعا.

Very nice to see you here today.

خیلی خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Yes, we have a busy one besides myself.

بله، غیر از خودم یک نفر شلوغ داریم.

There is also Mr Steve as well for those who like

همچنین آقای استیو برای کسانی که دوست دارند

listening to Mr Steve and his

به آقای استیو و داستان های او گوش دهند نیز وجود دارد

stories.

.

You are in for a treat

شما در انتظار لذت هستید

because Mr Steve has some more of his

زیرا آقای استیو دارای

very unique wit and wisdom.

ذکاوت و خرد بسیار منحصر به فرد خود است.

A person's wit and wisdom.

هوش و خرد یک فرد.

Their thoughts, their ideas on life.

افکار آنها، ایده های آنها در مورد زندگی.

The way they feel about certain things,

نوع احساس آنها در مورد چیزهای خاص،

a person's wit and wisdom.

شوخ طبعی و خرد یک فرد.

We will have some of that for Mr Steve, and around

ما مقداری از آن را برای آقای استیو خواهیم داشت، و

about 20 minutes from now, does that sound like a good idea?

حدود 20 دقیقه دیگر، آیا این ایده خوبی به نظر می رسد؟

I hope it does.

امیدوارم انجام شود.

Here we are.

اینجا هستیم.

Oh, I've just noticed

اوه، من تازه متوجه شدم

it's very busy on the live chat already.

که در حال حاضر در چت زنده بسیار شلوغ است.

Very nice to see you here today.

خیلی خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Yes, we have made it to the end of another week

بله، ما به پایان یک هفته دیگر

and also almost the end of another weekend as well.

و همچنین تقریباً پایان یک آخر هفته دیگر رسیدیم.

All, by the way,

به هر حال،

it is a special anniversary here today.

امروز یک سالگرد ویژه است.

Do you know what the anniversary is?

آیا می دانید سالگرد چیست؟

It's not my anniversary, but it is someone's anniversary.

سالگرد من نیست، اما سالگرد کسی است.

A very special lady

یک خانم بسیار خاص

is celebrating her big anniversary today.

امروز سالگرد بزرگ خود را جشن می گیرد.

Do you know who it is?

میدونی کیه؟

Yes, we have made it all the way to Sunday.

بله، ما آن را تا یکشنبه رساندیم.

Beep beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep

بیپ بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ،

beep deeply, deeply, deeply, deeply, deeply, deeply

بوق عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق، عمیق،

doo doo doo doo doo doo.

بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ.

Yes, it's Sunday, the end of the week.

بله، یکشنبه است، آخر هفته.

I hope you've had a nice, relaxing weekend.

امیدوارم آخر هفته خوب و آرامی را سپری کرده باشید.

I know that some people have to work.

من می دانم که بعضی ها باید کار کنند.

It is true.

درست است.

I remember many years ago,

یادم می آید سال ها پیش

many years ago,

، سال ها پیش،

I used to work at the weekend and I hated it.

آخر هفته کار می کردم و از آن متنفر بودم.

So I would work quite often during the week

بنابراین من اغلب در طول هفته کار

and I would have a day off in the week.

می‌کردم و یک روز تعطیل در هفته داشتم.

Quite often I would have Wednesday off in the week

اغلب اوقات در هفته

when I used to work full time.

ای که به طور تمام وقت کار می کردم، چهارشنبه مرخصی داشتم.

Many years ago and then I would work at the weekend,

سال‌ها پیش و پس از آن آخر هفته کار می‌کردم،

and I don't think I ever liked it.

و فکر نمی‌کنم هرگز آن را دوست داشته باشم.

Even though I did it for quite a long time,

با وجود اینکه مدت زیادی

I really did not enjoy working at the weekend.

این کار را انجام دادم، واقعاً از کار کردن در آخر هفته لذت نمی بردم.

So what about you?

درمورد شما چطور؟

Do you ever have to work at the weekend?

آیا تا به حال مجبورید آخر هفته کار کنید؟

Do you ever have to go to work

آیا تا به حال مجبور شده اید به سر کار بروید

and spend the weekend at work?

و آخر هفته را در محل کار بگذرانید؟

So I think for many people, this is a normal situation,

بنابراین من فکر می کنم برای بسیاری از مردم، این یک وضعیت عادی است،

especially if you work in certain professions.

به خصوص اگر در حرفه های خاصی کار می کنید.

I suppose the most obvious one is retail.

من فکر می کنم واضح ترین آنها خرده فروشی است.

If you work in a shop, if you work in a department store,

اگر در یک مغازه کار می کنید، اگر در یک فروشگاه بزرگ کار می کنید،

or maybe you have to do something like drive a bus.

یا شاید مجبور باشید کاری مانند رانندگی با اتوبوس انجام دهید.

People still need buses at the weekend.

مردم هنوز در آخر هفته به اتوبوس نیاز دارند.

Some people might say that people around the country

برخی از مردم ممکن است بگویند که مردم سراسر کشور

need buses more at the weekend

در تعطیلات آخر هفته بیشتر به اتوبوس نیاز دارند

because they want to go around and go shopping and do all sorts of things.

زیرا می خواهند به اطراف بروند و به خرید بروند و انواع کارها را انجام دهند.

So what about you?

درمورد شما چطور؟

Do you ever have to work at the weekend and what do you think of it?

آیا تا به حال مجبور شده اید در آخر هفته کار کنید و نظر شما در مورد آن چیست؟

So I used to work on Saturdays and then for a while,

بنابراین من معمولاً شنبه ها کار می کردم و سپس برای مدتی،

normally during Christmas time

معمولاً در زمان کریسمس

or before Christmas arrived,

یا قبل از فرا رسیدن کریسمس،

I would have to work on Sunday as well.

باید یکشنبه نیز کار کنم.

So quite often I would have to work for the whole weekend.

بنابراین اغلب اوقات مجبور می شوم تمام تعطیلات آخر هفته را کار کنم.

So it is a thing that I suppose

بنابراین این کاری است که من فکر می کنم

more and more people are having to do because you will find,

افراد بیشتری مجبور به انجام آن هستند زیرا شما متوجه خواهید شد،

especially now as everything returns back to normal.

به خصوص اکنون که همه چیز به حالت عادی باز می گردد.

Slowly, you will find that people will probably

آهسته آهسته متوجه خواهید شد که افراد

be working much longer hours

احتمالاً ساعات بیشتری کار خواهند کرد

and may be on more days than they normally would.

و ممکن است روزهای بیشتری نسبت به حالت عادی کار کنند.

Maybe there is a certain amount of catching up that needs to be done in your job,

شاید مقدار معینی از عقب نشینی وجود داشته باشد که باید در کار شما انجام شود،

so maybe you will have to work more than you did

بنابراین شاید مجبور باشید بیشتر از

before the pandemic started.

قبل از شروع همه گیری کار کنید.

So we will see what happens to a lot of people

بنابراین خواهیم دید که برای بسیاری از افراد

making correct guesses.

که حدس‌های درستی می‌کنند چه اتفاقی می‌افتد.

Yes, it is a special day today

بله، امروز یک روز خاص است

as the Queen of England, Queen Elizabeth number two,

زیرا ملکه انگلیس، ملکه الیزابت شماره دو،

celebrates 70 years on the throne.

70 سال بر تخت سلطنت را جشن می گیرد.

No, no, not that type of throne, the other type,

نه، نه، نه آن نوع تاج و تخت، نوع دیگر،

because here in British English, if a person is sitting on the throne,

زیرا در اینجا در انگلیسی بریتانیایی، اگر شخصی روی تخت نشسته باشد،

it can also mean that they are sitting on the toilet,

می تواند به این معنی هم باشد که روی توالت نشسته است،

you see.

می بینید.

So they could be sitting on the toilet or they could be sitting

بنابراین آنها می توانند روی توالت بنشینند یا می توانند

on the actual throne of a certain country.

بر تاج و تخت واقعی یک کشور خاص بنشینند.

So the Queen of England today is celebrating

بنابراین ملکه انگلیس امروز هفتاد و هفتادمین سالگرد خود را جشن می گیرد

7070 years. Wow.

. وای.

And it's nice to be here as well, celebrating as well.

و خوشحالم که اینجا هستم و همچنین جشن می گیریم.

I suppose it's nice to be here.

فکر می کنم اینجا بودن خوب است.

I did see the Queen yesterday on television.

من دیروز ملکه را در تلویزیون دیدم.

She was cutting a big cake.

داشت یه کیک بزرگ می برید.

We will have a look at that later on.

در ادامه نگاهی به آن خواهیم داشت.

I wonder.

من تعجب میکنم.

Over the past few months, I think the Queen of England

در چند ماه گذشته، من فکر می کنم ملکه انگلیس

has been cutting a lot of cakes.

کیک های زیادی را بریده است.

In fact, whenever I

در واقع، هر

see the Queen of England, she always has something in a hand

وقت ملکه انگلیس را می بینم ، همیشه چیزی در دست

to cut a cake with.

دارد که با آن کیک برش دهد.

Here we go, then, yes, we have the live chat, hello, live chat.

در اینجا می رویم، پس، بله، ما چت زنده داریم، سلام، چت زنده.

Nice to see you here as well. Who?

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. سازمان بهداشت جهانی؟

I wonder who was first today on the live chat?

من تعجب می کنم که امروز اولین بار در چت زنده چه کسی بود؟

I'm just looking.

من فقط دارم نگاه میکنم

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

We have a very interesting situation here.

ما در اینجا وضعیت بسیار جالبی داریم.

Mm hmm.

مم هوم

Congratulations to Beatrice.

به بئاتریس تبریک می گویم.

Guess what?

حدس بزن چی شده؟

You are first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Congratulations.

تبریک می گویم.

Well done to be true.

آفرین به حقیقت.

You are first on today in this live chat.

امروز شما اولین نفر در این چت زنده هستید.

Congratulations. We also have.

تبریک می گویم. ما همچنین داریم.

Oh hello, jemmy from Hong Kong.

اوه سلام، جمی از هنگ کنگ.

Hello to jemmy.

سلام به جمی

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

We also have Vitesse.

ویتسه هم داریم.

I mean, this is Hungary, and I ever saw some of the tests, but you were not first today.

منظورم این است که اینجا مجارستان است و من تا به حال برخی از تست ها را دیدم، اما شما امروز نفر اول نبودید.

We also have Luis Mendez

همچنین لوئیس مندز

is here today and David

امروز اینجاست و دیوید

Lough.

Hello, Devi Lal Ghidorah,

لاف.

سلام، دیوی لال گیدوره،

I love your name, by the way, even though I can't pronounce it.

اتفاقاً من عاشق اسم شما هستم، با اینکه نمی توانم آن را تلفظ کنم.

Hello. Also to Nellie.

سلام. همچنین به نلی.

Hello, Nellie.

سلام نلی.

I don't recognise your name.

من اسم شما را نمی شناسم

Have you changed your name or is it your first time here?

آیا نام خود را تغییر داده اید یا اولین بار است که اینجا هستید؟

If it is your first time, don't forget to say Mr.

اگر اولین بار است، فراموش نکنید که بگویید آقای

Duncan, it is my first time.

دانکن، اولین بار است.

We also have Maria Antonia Martins.

ما ماریا آنتونیا مارتینز را هم داریم.

Hello to you as well. Welcome to the live chat.

سلام به شما نیز. به چت زنده خوش آمدید.

Zika is here as well.

زیکا اینجا هم هست.

Nice to see you, Rosa.

از دیدنت خوشحالم رزا

We also have Sandra Gonzalez with a beautiful, bright rainbow saying hello.

ما همچنین ساندرا گونزالس را داریم با رنگین کمانی زیبا و درخشان که سلام می کند.

Also a marijuana

همچنین یک ماری جوانا ماری

marijuana.

جوانا.

Hello, Mara, while nice to see you back as well.

سلام، مارا، خوشحالم که دوباره شما را می بینم.

Julio, or should I say Julia or Julia?

جولیو، یا باید بگویم جولیا یا جولیا؟

I'm not sure.

مطمئن نیستم.

Julio called you.

خولیو بهت زنگ زد

Check on or check on.

بررسی کنید یا بررسی کنید.

Good morning, Mr.

صبح بخیر، آقای

Duncan and greetings from Costa Rica and I like your flag

دانکن و درود از کاستاریکا و من هم پرچم شما را دوست دارم

as well, fluttering away.

که به اهتزاز در می آید.

We might have flanks of the world at 3:00 today

ما ممکن است در ساعت 3:00 امروز کناره‌های جهان را داشته باشیم،

because it would appear that a lot of people actually enjoy

زیرا به نظر می‌رسد که بسیاری از مردم واقعاً از

watching those flags of the world.

تماشای آن پرچم‌های جهان لذت می‌برند.

Apparently, you love looking out for your flag.

ظاهراً دوست دارید به دنبال پرچم خود باشید.

So maybe we will do that today at around about 3:00.

بنابراین شاید امروز حدود ساعت 3:00 این کار را انجام دهیم.

Olga is here.

اولگا اینجاست

Valentin is here.

والنتین اینجاست

We also have Nassau.

ناسائو هم داریم.

Hello, Nassau.

سلام ناسائو

Wow. So many people joining in.

وای. افراد زیادی به آن ملحق می شوند.

Yes, as I mentioned, it is the queen of England's special anniversary.

بله، همانطور که اشاره کردم، این سالگرد ویژه ملکه انگلستان است.

It was 70 years ago. 70

70 سال پیش بود.

the death of her father, George.

70 مرگ پدرش جورج.

The fifth meant that she had to take over.

پنجمی به این معنی بود که او باید مسئولیت را بر عهده می گرفت.

She had to become the queen of England,

او باید ملکه انگلیس می شد

and that's what she's been doing for the past 70 years.

و این کاری است که او در 70 سال گذشته انجام داده است.

That's a very long time.

این مدت زمان بسیار طولانی است.

I can't imagine doing that.

نمی توانم این کار را تصور کنم.

I can't imagine doing one thing, the same thing for 70 years.

من نمی توانم تصور کنم که یک کار را انجام دهم ، همان کار را برای 70 سال.

Can you imagine that?

آیا می توانید آن را تصور کنید؟

So I believe they are describing this as her

بنابراین من معتقدم که آنها این را به عنوان جشن پلاتینی او توصیف می کنند

platinum jubilee.

.

So the jubilee means celebration.

پس ژوبیل به معنای جشن است.

So it is a commemoration of a certain thing happening

بنابراین این یادبودی است از یک اتفاق

a certain amount of time ago.

خاص که در مدت زمان معینی اتفاق افتاده است.

Today it is the Queen's Platinum

امروز جشن پلاتین

Jubilee of being

the Queen of England.

ملکه ملکه انگلستان است.

Hello also to Paolo Kevo Lani.

همچنین سلام به پائولو کوو لانی.

Hello to you as well. Thanks for joining us.

سلام به شما نیز. از اینکه به ما پیوستید متشکریم.

Dom is here one of our faithful,

Dom اینجاست، یکی از

very faithful viewers watching

بینندگان وفادار و بسیار وفادار ما که

today.

امروز تماشا می کند.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

Mustapha is here as well.

مصطفی هم اینجاست.

My goodness, so many people joining in, by the way, it is raining again.

خدای من، اینهمه مردم در حال پیوستن هستند، اتفاقاً دوباره باران می بارد.

You may notice behind me the rain once

ممکن است متوجه شوید که یک بار دیگر باران در حال باریدن

more is coming down.

است.

Oh my goodness.

اوه خدای من.

Look at that.

That is the view right now.

به آن نگاه کنید.

این دیدگاه در حال حاضر است.

Outside, you can see we are not having a very nice day today.

در بیرون، می بینید که امروز روز چندان خوبی نداریم.

It is blustery, strong winds.

بادهای شدید است.

It's raining as well.

بارون هم میاد باید بگویم

It's a pretty

dramatic day as far as the weather

از نظر آب و هوا روز بسیار دراماتیکی است

is concerned, I must say.

.

So what about you?

درمورد شما چطور؟

Have you ever had to work at the weekend?

آیا تا به حال مجبور شده اید در آخر هفته کار کنید؟

So I never liked it.

بنابراین من هرگز آن را دوست نداشتم.

one of the things I used to always look forward to whenever

یکی از چیزهایی که در گذشته هر وقت شنبه کار می کردم، همیشه مشتاقانه منتظرش

I used to work on a Saturday

way back in the past was when Mr.

بودم، زمانی که آقای

Steve would come and meet me for lunch.

استیو برای ناهار می آمد و من را ملاقات می کرد.

We would normally have lunch together somewhere.

ما معمولاً در جایی ناهار را با هم می خوردیم.

So I always would would look forward to that moment

بنابراین من همیشه مشتاقانه منتظر آن لحظه

where I could have my lunch on a Saturday lunchtime because Steve would always come into town

بودم که بتوانم ناهار خود را در روز شنبه ناهار بخورم، زیرا استیو همیشه به شهر می آمد

and then we'd meet up and go in, have something to eat.

و بعد همدیگر را می دیدیم و می رفتیم و چیزی برای خوردن داشتیم.

So that always made my day much brighter,

بنابراین همیشه روزم را بسیار روشن‌تر می‌کرد،

knowing that at some point I would be able to see Steve

چون می‌دانستم که در یک مقطع زمانی می‌توانم استیو را ببینم

and we would be able to have a nice meal together.

و می‌توانیم با هم یک غذای خوب بخوریم.

Hello, Marcia.

سلام مارسیا

Hello.

Also to Eau Sue.

سلام.

همچنین به Eau Sue.

Can't Sue, can't sue.

نمی توانم شکایت کنم، نمی توانم شکایت کنم.

Cat is having some technical problems.

گربه مشکلات فنی دارد.

I think Sue Cats might be having some problems with the internet.

من فکر می کنم سو گربه ممکن است با اینترنت مشکل داشته باشد.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

I am having difficulty and my husband is not here

من مشکل دارم و شوهرم اینجا نیست

and he knows how to make it work.

و می داند چگونه این کار را انجام دهد.

Hello, Rosa Rosa is here, but not for long.

سلام، رزا رزا اینجاست، اما مدت زیادی نیست.

Rosa is only staying for a few moments, but it's nice to see you here anyway,

رزا فقط برای چند لحظه می ماند، اما به هر حال خوشحالم که شما را اینجا می بینم،

even if it's just for a few moments.

حتی اگر فقط برای چند لحظه باشد.

Apparently, Mr.

ظاهراً آقای

Duncan, my name is Julio or Helio, as in

دانکن، نام من جولیو یا هلیو است، همانطور که در

Helio Anglaise. Yes,

هلیو آنگلاز است. بله،

a famous singer from Spain in the 1980s.

خواننده معروف اسپانیایی در دهه 1980.

I know Hugh Leo, Julio Iglesias

می دانم که هیو لئو، خولیو ایگلسیاس

and Abigail

و

is their beginning.

ابیگیل شروع آنهاست.

That is all I know.

این تنها چیزی است که من می دانم.

Of that particular song,

از آن آهنگ خاص،

I don't know any more words from that song,

من دیگر کلمه ای از آن آهنگ

didn't he used to be a footballer?

نمی دانم، او فوتبالیست نبود؟

Is that true?

آیا این درست است؟

Helio and Glazer? Yes.

هلیو و گلیزر؟ آره.

Who was a big star during the 1980s?

چه کسی یک ستاره بزرگ در دهه 1980 بود؟

Also here in the UK?

همچنین اینجا در بریتانیا؟

So you did have a very big hit in the charts

بنابراین شما با آهنگی به نام Begin the Begin موفقیت بسیار بزرگی در چارت ها داشتید

with a song called Begin the Begin.

.

So yes, I know all about him.

پس بله، من همه چیز را در مورد او می دانم.

Hello, also to Michael.

سلام به مایکل.

Hello, Michael.

سلام میشل.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Hello, Claudio.

سلام، کلودیو.

Claudia, you will be pleased to hear

کلودیا، از شنیدن این موضوع خوشحال خواهید شد

that I have decided not

که من تصمیم گرفته

to have my teeth replaced.

ام که دندان هایم را تعویض نکنم.

If you were watching last Wednesday,

اگر چهارشنبه گذشته را تماشا می کردید،

I was telling you all about a strange offer that I had

داشتم همه چیز را در مورد یک پیشنهاد عجیب و غریب

from a cosmetic company, a cosmetic surgery company

از یک شرکت زیبایی، یک شرکت جراحی زیبایی

in Turkey

در ترکیه

who offered to fly me to their country, to Turkey,

داشتم که به من پیشنهاد داد تا به کشورشان، به ترکیه پرواز کنم

and they were going to replace my teeth.

و قرار بود دندان هایم را جایگزین کنند. .

For free.

رایگان.

But I have decided not to do that.

اما تصمیم گرفتم این کار را نکنم.

I have decided

من تصمیم

that I'm not going to do that at all.

گرفتم که اصلاً این کار را نکنم.

00, that was satisfying.

00، رضایت بخش بود.

Helio Iglesias was more famous for.

هلیو ایگلسیاس بیشتر به این دلیل معروف بود.

I can't say that, Tomek.

من نمی توانم این را بگویم، تومک.

I can't say that I will read your message,

نمی توانم بگویم که پیام شما را خواهم خواند،

but I won't read it out loud.

اما آن را با صدای بلند نمی خوانم.

But yes, I think Helio Iglesias

اما بله، من فکر می کنم هلیو

was a bit of a sex symbol.

ایگلسیاس یک نماد جنسی بود.

Lots of women and maybe some men

بسیاری از زنان و شاید برخی از

were quite attracted to Hugh Layer and blazer.

مردان کاملاً جذب Hugh Layer و کت بلیزر شده بودند.

Yes, I think so.

بله، من اینطور فکر می کنم.

Hello.

سلام.

Also two.

همچنین دو.

Oh, apparently,

اوه، ظاهرا

Helio works in tourism and we have a lot of visitors from the UK

هلیو در گردشگری کار می کند و ما بازدیدکنندگان زیادی از بریتانیا داریم

and they come here to go on a quest airport.

و آنها به اینجا می آیند تا به یک فرودگاه کوئست بروند.

Oh, through a company called Tui.

اوه، از طریق یک شرکت به نام Tui.

Now I believe Tui

الان شرکت مسافرتی تویی را باور کردم

Travel Company.

.

Is that right, Tui?

درسته تویی؟

I think they used to be called Thomson.

فکر کنم قبلا اسمشون تامسون بود.

Am I right there?

من همانجا هستم؟

I think Tui used to be Thomson

من فکر می کنم توئی قبلاً

Thomson Airlines, and they would often fly people to holiday destinations.

خطوط هوایی تامسون تامسون بود و آنها اغلب مردم را به مقصدهای تعطیلات پرواز می کردند.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

I might be wrong there, but I'm pretty sure they are.

من ممکن است در آنجا اشتباه کنم، اما من تقریباً مطمئن هستم که آنها دارند.

Hello also to more see.

سلام همچنین برای دیدن بیشتر

Yeah.

Hello, Marzia, who apparently likes a red wine.

آره

سلام مرضیه که ظاهرا شراب قرمز دوست داره.

But white is good when it is a hot day.

اما رنگ سفید زمانی که یک روز گرم است خوب است.

I know nothing about wine.

من چیزی در مورد شراب نمی دانم.

I know some people are crazy about drinking wine,

می دانم که برخی از مردم دیوانه نوشیدن شراب

and they know all the different types of wine I can tell you now.

هستند و انواع مختلف شراب را که اکنون می توانم به شما بگویم، می شناسند.

I know absolutely nothing about wine.

من مطلقاً هیچ چیز در مورد شراب نمی دانم.

Do you do you know anything about why?

آیا چیزی در مورد دلیل آن می دانید؟

I have some friends

من چند دوست دارم

and they are.

و آنها هستند.

Let's just say they are all very wealthy

بیایید بگوییم که همه آنها بسیار ثروتمند

and they have a wine cellar.

هستند و یک انبار شراب دارند.

I think they might be the only people I know who have a wine cellar, but they do,

فکر می کنم آنها تنها افرادی هستند که من می شناسم که انبار شراب دارند، اما

and they collect wine.

دارند و شراب جمع می کنند.

It's their hobby.

سرگرمی آنهاست

It's a very strange hobby, but quite often they will order very special wine

این یک سرگرمی بسیار عجیب است، اما اغلب آنها شراب بسیار خاصی را سفارش می دهند

and they will pay hundreds of pounds for this wine.

و صدها پوند برای این شراب می پردازند.

And then they just keep it.

و بعد فقط آن را نگه می دارند.

They don't drink it, they just keep it in their wine cellar

آنها آن را نمی نوشند، فقط آن را در انبار شراب خود نگه می دارند،

because they say that the value of the wine will then go up over the years.

زیرا می گویند که ارزش شراب در طول سال ها افزایش می یابد.

So I suppose for some people,

بنابراین تصور می‌کنم برای برخی افراد

you might say that wine and wine collecting

، ممکن است بگویید که شراب و جمع‌آوری شراب

is is a thing that you invest your money into.

چیزی است که پول خود را در آن سرمایه‌گذاری می‌کنید.

So there are a lot of people who invest their money into wine,

بنابراین افراد زیادی هستند که پول خود را در شراب سرمایه گذاری می کنند

and there are those who just enjoy drinking it.

و کسانی هستند که فقط از نوشیدن آن لذت می برند.

They do.

انجام می دهند.

Za'atari Reno says

زعتری رنو می گوید

Hugh Leo Iglesias was a was a football player and he was a goalie.

هیو لئو ایگلسیاس یک بازیکن فوتبال بود و او یک دروازه بان بود.

He used to be in goal.

او قبلا در دروازه بود.

He was a goalkeeper

او دروازه

for Real Madrid,

بان رئال مادرید بود،

but sadly he got injured playing

اما متأسفانه در بازی

and he became a singer instead.

مصدوم شد و به جای آن خواننده شد.

I wonder if any singers, any

تعجب می کنم که آیا هیچ خواننده یا

any famous singers have ever become footballers.

خواننده مشهوری تا به حال فوتبالیست شده است؟

So the reverse.

پس برعکس.

So maybe someone who used to sing in a pop group later

پس شاید کسی که قبلاً در یک گروه پاپ می خواند،

they go on and become a footballer?

بعداً ادامه داد و فوتبالیست شد؟

Hello, Mr. Duncan.

سلام آقای دانکن

Hello, salvar. Hello, salwar.

سلام سالور سلام سالور

Nice to see you here today. Very nice.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم. بسیار خوب.

Thank you very much for joining me today, Bruno.

خیلی ممنون که امروز به من ملحق شدی برونو.

Bruno, five, says yes. two.

برونو پنج ساله می گوید بله. دو

He was named as Thomson

او تا سال 2017 به عنوان تعطیلات تامسون نامیده می شد

Holidays until 2017.

.

I don't know about you, but I really hate it

من شما را نمی دانم، اما من واقعاً از آن متنفرم

when companies and products change their names.

که شرکت ها و محصولات نام خود را تغییر دهند.

It's very confusing.

خیلی گیج کننده است.

I remember many years ago when the snicker snicker bars.

من سالها پیش را به یاد می آورم که snicker snicker bars.

Do you know what I mean?

می دونی منظورم چیه؟

The little chocolate bars with peanuts inside.

شکلات های کوچک با بادام زمینی در داخل.

And now they are called Snickers.

و در حال حاضر آنها را Snickers می نامند.

But years ago, I remember that they were called marathons.

اما سال ها پیش، یادم می آید که به آنها ماراتن می گفتند.

So here in the UK, the Snickers bar

بنابراین اینجا در بریتانیا، بار Snickers

was actually called a marathon bar.

در واقع یک بار ماراتن نامیده می شد.

And then they changed the names,

و سپس آنها نام ها را تغییر دادند،

and it's all very confusing.

و همه اینها بسیار گیج کننده است.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Hello also to Sandra Gonzalez.

سلام به ساندرا گونزالس.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

We are going to take a break in a moment.

قرار است یک لحظه دیگر استراحت کنیم.

We have Mr. Steve coming up.

ما آقای استیو را داریم.

We are talking about panic.

ما در مورد وحشت صحبت می کنیم.

That is today's subject or one of them, anyway.

به هر حال این موضوع امروز یا یکی از آنهاست.

Well, we're also talking about pride as well having pride

خب، ما در مورد غرور و همچنین داشتن غرور

in something, something you are proud of.

به چیزی صحبت می کنیم، چیزی که شما به آن افتخار می کنید.

And of course, today we have our special quiz.

و البته امروز امتحان ویژه خود را داریم.

Name that fish.

اسم اون ماهی رو بزار

I think it's going to be the best thing

فکر می کنم این بهترین کاری است

I've ever done on my live stream.

که تا به حال در پخش زنده خود انجام داده ام.

All of that coming up later on.

همه اینها بعداً مطرح می شود.

And of course, we have Mr.

و البته ما آقای

Steve here as well.

استیو را هم اینجا داریم.

Coming up in just a few moments.

فقط در چند لحظه بالا می آید.

But first of all, we'll take a break as Mr.

اما اول از همه، ما استراحت می کنیم زیرا آقای

Steve makes himself comfortable here in the studio.

استیو خودش را اینجا در استودیو راحت می کند.

This is an excerpt from one of my full English lessons.

این گزیده ای از یکی از درس های کامل انگلیسی من است.

And then after this?

و بعد از این؟

Yes, he is here

بله، او

the ultimate mummy's boy.

اینجا پسر مومیایی نهایی است.

Mr. Steve is on his way.

آقای استیو در راه است.

Surprise.

تعجب.

It's me, where are you expecting me?

این منم، کجا منتظرم هستی؟

Or did you think someone else would pop up on your screen?

یا فکر می کردید شخص دیگری روی صفحه نمایش شما ظاهر شود؟

Welcome to another full English lesson coming to you from the birthplace of

به یکی دیگر از درس های کامل انگلیسی که از زادگاه

Rod Stewart, Fraser's dad,

راد استوارت، پدر فریزر،

Benjamin Britten.

بنجامین بریتن، برای شما ارسال می شود، خوش آمدید.

Rod Templeton

راد تمپلتون

what you don't know who wrote

چیزی که نمی‌دانید کی

Templeton, was he only wrote some of the biggest songs in popular music history,

تمپلتون را نوشت، این بود که او تنها تعدادی از بزرگترین آهنگ‌های تاریخ موسیقی محبوب را نوشت

the most successful of which was thriller by Michael Jackson.

که موفق‌ترین آن‌ها تریلر مایکل جکسون بود.

But I digress.

اما من پرت می شوم.

So if there was any more musical chit chat and songwriting shenanigans,

بنابراین، اگر چت موسیقی و ترانه سرایی دیگری وجود داشت،

let's get on with today's full English lesson

بیایید همین الان به درس کامل انگلیسی امروز بپردازیم

right now.

.

The English language can be very confusing,

زبان انگلیسی می تواند بسیار گیج کننده باشد،

especially when it comes to grammar and punctuation.

به خصوص وقتی صحبت از دستور زبان و نقطه گذاری می شود.

Here's a good example of that confusion.

در اینجا یک مثال خوب از این سردرگمی است.

For what reason do you use an apostrophe in the word?

به چه دلیل از آپستروف در کلمه استفاده می کنید؟

It's this particular confusion occurs with native

این سردرگمی خاص با زبان مادری

speakers, as well as those learning it as a second language.

و همچنین کسانی که آن را به عنوان زبان دوم یاد می گیرند، رخ می دهد.

The two types of uses are contractual

دو نوع استفاده قراردادی

and possessive as a contraction.

و تصرفی به عنوان انقباض است.

There is an apostrophe added to the sentence, which shows that the sentence in question

یک آپستروفی هم به جمله اضافه شده که نشان می دهد

has been shortened instead of it

به جای اینکه

is, you put it.

هست، جمله مورد نظر کوتاه شده است.

It's so nice of you to invite me over without the apostrophe.

خیلی خوبه که منو بدون آپستروف دعوت کردی.

The word becomes possessive to clearly show that the thing in question belongs to the subject

این کلمه ملکی می شود تا به وضوح نشان دهد که چیز مورد بحث متعلق به موضوع

being discussed, as in an elephant in

مورد بحث است، همانطور که

the wild will grab the branch with its trunk.

در طبیعت، فیل با خرطوم شاخه را می گیرد.

So there is a definite difference between these two uses.

بنابراین تفاوت قطعی بین این دو کاربرد وجود دارد.

As I already mentioned, it is common for those who use English

همانطور که قبلاً اشاره کردم، برای کسانی که

natively to make mistakes.

به صورت بومی انگلیسی استفاده می کنند مرتکب اشتباه می شوند.

So the next time you make a small error whilst speaking English,

بنابراین دفعه بعد که در حین صحبت کردن به زبان انگلیسی اشتباه کوچکی مرتکب شدید،

you can reassure yourself by remembering this lovely phrase.

می توانید با به خاطر سپردن این عبارت دوست داشتنی به خود آرامش دهید.

Whether you use English every day,

چه هر روز از زبان انگلیسی استفاده کنید،

or if you're only just starting to learn how to say

چه تازه شروع به یادگیری نحوه گفتن

mistakes are common and they happen either way.

اشتباهات کرده اید و در هر صورت اتفاق می افتد.

Enjoy English.

از انگلیسی لذت ببر.

It's time now to take a look at another buzz word,

اکنون وقت آن است که نگاهی به کلمه وزوز دیگری بیندازیم، کلمه

a buzz word is a word or sentence that is popular during a certain

buzz کلمه یا جمله ای است که در یک دوره زمانی خاص محبوب

period of time or is used often.

است یا اغلب استفاده می شود.

Today's buzz word is

کلمه وزوز امروز

negotiate.

مذاکره است.

The word negotiate is a verb that means to obtain

لغت مذاکره کردن یک فعل است که به معنای به دست آوردن یا به دست

or bring something about by discussion to make something happen.

آوردن چیزی از طریق بحث برای انجام چیزی است.

By formally discussing the important points

با بحث رسمی در مورد نکات مهمی

where there is disagreement is to negotiate.

که در آن اختلاف نظر وجود دارد باید مذاکره کرد.

They had to negotiate a new pay deal for the employees.

آنها باید برای یک قرارداد جدید حقوق کارمندان مذاکره می کردند.

Some market traders are willing to negotiate the price with you.

برخی از معامله گران بازار مایلند در مورد قیمت با شما مذاکره کنند.

To share disagreements with a view

به اشتراک گذاشتن اختلافات با

to making compromises and changes is to negotiate.

هدف ایجاد مصالحه و تغییرات، مذاکره است.

Sometimes it is necessary to discuss the disagreements that two or more groups have,

گاهی اوقات لازم است در مورد اختلافات دو یا چند گروه بحث شود،

so they must be negotiated

بنابراین باید با آنها مذاکره کرد

to find a way through or over something

تا راهی برای عبور یا عبور از چیزی

such as an obstacle or a difficult route is to negotiate.

مانند یک مانع یا یک مسیر دشوار برای مذاکره پیدا شود.

The cyclists had to negotiate

دوچرخه سواران مجبور بودند

some very sharp corners during the race.

در طول مسابقه در گوشه های بسیار تیز مذاکره کنند.

To transfer a check or bill with its benefits

انتقال چک یا صورتحساب همراه با مزایای آن

to another person is to negotiate.

به شخص دیگری مذاکره است.

To convert a check into cash or notes is to negotiate.

تبدیل چک به پول نقد یا اسکناس به معنای مذاکره است.

The now negotiation is the actual discussion

مذاکره اکنون بحث واقعی است

where people negotiate a plan or a deal.

که در آن مردم درباره یک طرح یا معامله مذاکره می کنند.

The negotiations went on right through the night,

مذاکرات دقیقاً در طول شب ادامه داشت

the word negotiate originated in Latin and meant

، کلمه مذاکره در لاتین سرچشمه گرفته است و

then in the course of business,

سپس در جریان تجارت به معنای

synonyms of negotiate include talk, discuss,

مترادف مذاکره شامل گفتگو، بحث،

barter.

مبادله است.

Confer

bargain,

توافق کن،

Paul.

پل.

Settle.

حل کن.

You negotiate.

شما مذاکره کنید

There is nothing more pleasing than seeing someone

هیچ چیز خوشایندتر از دیدن

smile, a smile can go a long way.

لبخند یک نفر نیست، یک لبخند می تواند راه درازی را ببرد.

I left smiling as it gives me a chance to show off

با لبخند رفتم چون این فرصتی به من می دهد تا

my lovely teeth.

دندان های دوست داشتنی ام را نشان دهم.

Isn't it strange how we take our teeth for granted?

عجیب نیست که چگونه دندان های خود را بدیهی می گیریم؟

We only really appreciate them after they've gone.

ما فقط بعد از رفتن آنها واقعاً از آنها قدردانی می کنیم.

There are many idioms relating to teeth.

اصطلاحات زیادی در رابطه با دندان وجود دارد.

For example, you can get your teeth into something to do.

به عنوان مثال، شما می توانید دندان های خود را وارد کاری کنید که انجام دهید.

Something with enthusiasm and passion is to get your teeth into something.

چیزی با اشتیاق و اشتیاق این است که دندان های خود را به چیزی وارد کنید.

I can't wait to get my teeth into this new job.

من نمی توانم صبر کنم تا دندان هایم را وارد این شغل جدید کنم.

If something is rare or uncommon,

اگر چیزی نادر یا غیر معمول باشد،

then we can say that it is like hen's teeth.

می توان گفت که مانند دندان مرغ است.

The honesty of a politician is as common as hen's teeth.

صداقت یک سیاستمدار به اندازه دندان مرغ رایج است.

The meaning being that a hen has no teeth

به این معنا که مرغ دندان ندارد

to be annoyed by

که از چیزی اذیت شود تا

something to the point where you cannot take it anymore,

جایی که دیگر طاقت نیاورید

you can be sick to your back teeth.

، ممکن است تا دندان های عقب خود بیمار باشید.

Your constant complaining is making me sick to my back teeth.

شکایت همیشگی شما باعث می شود تا دندان های عقبم حالم بد شود.

To start out as a newcomer or to learn

شروع کردن به عنوان یک تازه وارد یا یادگیری

as you go along is to cut your teeth.

در طول مسیر به معنای کوتاه کردن دندان هاست.

I spent five years in the Justice Department cutting my teeth as a lawyer.

من پنج سال را در وزارت دادگستری گذراندم و دندان هایم را به عنوان وکیل کوتاه کردم.

Teeth can be described as gnashers, choppers,

دندان ها را می توان به عنوان دندان قروچه،

ivories, pearly whites, chompers.

خردکن، عاج، سفید مروارید، چاپر توصیف کرد.

If a person has big teeth,

اگر فردی دندان های بزرگ داشته باشد،

then we might describe them as looking like tombstones.

ممکن است آنها را شبیه سنگ قبر توصیف کنیم.

Look after your teeth.

مراقب دندان های خود باشید

You'll miss them when they're gone.

وقتی رفتند دلت برایشان تنگ خواهد شد.

Hmm. Look after your teeth, you will miss them when they're gone.

هوم مراقب دندان هایتان باشید، وقتی از بین رفتند دلتان برایشان تنگ خواهد شد.

Thank you very much for joining me today.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

We are alive right now.

ما الان زنده ایم

And this is English addicts.

و این معتادان انگلیسی است.

It really is with myself, Mr.

واقعاً با خودم، آقای

Duncan, and now.

دانکن، و الان.

Yes, you know what's coming next?

بله، می دانید بعد از آن چه اتفاقی می افتد؟

Even if it is.

حتی اگر باشد.

Hello.

سلام.

Here he is.

او اینجا است.

Hello, lovely friends across the planet, across the universe. Yes.

سلام، دوستان دوست داشتنی در سراسر سیاره، در سراسر جهان. آره.

Have we had anybody watching us from Mars recently when the other planets or Solar System?

آیا اخیراً وقتی سیارات دیگر یا منظومه شمسی ما را از مریخ تماشا می‌کرده‌ایم؟

Sadly, at the moment we are just we are just concerned with viewers on Earth.

متأسفانه، در حال حاضر ما فقط نگران تماشاگران روی زمین هستیم.

However, you never know.

با این حال، شما هرگز نمی دانید.

You never know where these internet signals end up.

شما هرگز نمی دانید این سیگنال های اینترنتی به کجا ختم می شوند.

They might be going off into space. Exactly.

آنها ممکن است به فضا بروند. دقیقا.

There might be a little green alien watching us

ممکن است در حال حاضر یک بیگانه سبز کوچک در حال تماشای

right now, trying to improve their English.

ما باشد و سعی کند انگلیسی خود را بهبود بخشد.

Who knows, as a certain queen has got a celebration.

چه کسی می داند، به عنوان یک ملکه خاص جشن گرفته است.

Yes, it is all about the Queen's.

بله، همه چیز در مورد ملکه است.

Today we have Queen's everywhere, including the Queen of England.

امروز ما در همه جا ملکه داریم، از جمله ملکه انگلستان.

Who is what?

کی چیه؟

Well, 70 years on the throne

خوب، 70 سال بر تخت سلطنت

and when we say on the throne, we don't mean on the toilet.

و وقتی می گوییم بر تخت سلطنت، منظورمان توالت نیست.

Yes, I mentioned that earlier.

بله، قبلاً به آن اشاره کردم.

I did.

But it's very funny, isn't it?

من کردم.

اما خیلی خنده دار است، اینطور نیست؟

Because when we say that we are, if we say we are on the throne,

زیرا وقتی می گوییم که هستیم، اگر می گوییم بر تخت پادشاهی هستیم، به

it means we are actually probably having a poop.

این معنی است که در واقع احتمالاً مدفوع داریم.

Yes, it's a polite way of saying you're going to the toilet.

بله، این یک روش مودبانه برای گفتن است که به توالت می روید.

Yes, because you're sitting down and having fun.

بله، چون نشسته اید و خوش می گذرانید.

But yes, I mean, that's quite some achievement and

اما بله، منظورم این است که این یک موفقیت است

it's worth celebrating.

و ارزش جشن گرفتن را دارد.

And I think a lot of people have been mentioning it and something

و من فکر می کنم بسیاری از مردم به آن اشاره کرده اند و چیزی که

we learnt yesterday about Prince Charles's consort.

ما دیروز در مورد همسر شاهزاده چارلز آموختیم.

Oh yes. Well, Prince Charles is.

آه بله. خب شاهزاده چارلز هست.

Prince Charles's wife.

همسر شاهزاده چارلز.

Yes, she is.

بله، او است.

She's going to have a title.

او قرار است یک عنوان داشته باشد.

Yes. So when?

آره. بنابراین، هنگامی که؟

Of course not yet.

البته هنوز نه.

Not yet, because the Queen has to die first,

هنوز نه، چون ملکه اول باید بمیرد،

so she doesn't get a virgin if she doesn't get the best part of this deal, unfortunately.

بنابراین اگر بهترین قسمت این معامله را بدست نیاورد، متأسفانه باکره نمی شود.

So when the Queen dies, Prince Charles will become king.

بنابراین وقتی ملکه بمیرد، شاهزاده چارلز پادشاه خواهد شد.

We will have a king once again.

ما یک بار دیگر یک پادشاه خواهیم داشت.

But the queen has said that Camilla,

اما ملکه گفته است که کامیلا،

who of course, who this is a long story, by the way. Wow.

که البته، که این داستان طولانی است، اتفاقا. وای.

Camilla was Prince Charles's

کامیلا

childhood sweetheart, so they knew each other

معشوقه دوران کودکی شاهزاده چارلز بود، بنابراین آنها

before Charles married Diana.

قبل از ازدواج چارلز با دیانا یکدیگر را می شناختند.

But of course

اما البته

we do.

که ما این کار را می کنیم.

I need to mention how that ended.

لازم است بگویم که چگونه آن پایان یافت.

It didn't end.

تمام نشد

Yes, they probably would have got married, wouldn't they?

بله، آنها احتمالاً ازدواج می کردند، اینطور نیست؟

But the Queen refused to let them marry because

اما ملکه از ازدواج آنها امتناع کرد

because if I get my facts right, because Camilla had been married before. Yes.

زیرا اگر حقایقم را درست بفهمم، چون کامیلا قبلا ازدواج کرده بود. آره.

So she was a divorcee, and that isn't allowed in royal protocol.

بنابراین او یک مطلقه بود، و این در پروتکل سلطنتی مجاز نیست.

And there's many other cases going back

و بسیاری از موارد دیگر وجود

where that wasn't allowed and every time it's led to disaster.

دارد که در آنها مجاز نبوده و هر بار که منجر به فاجعه شده است.

And it did this time as well because our king had to abdicate years ago

و این بار نیز انجام شد زیرا پادشاه ما سالها پیش مجبور شد از سلطنت کناره گیری کند

because he wasn't allowed to marry a divorced American lady. Yes.

زیرا او اجازه نداشت با یک زن مطلقه آمریکایی ازدواج کند. آره.

And that led to disaster. And then we had another one.

و این منجر به فاجعه شد. و بعد یکی دیگه داشتیم

But anyway, let's not go into that.

اما به هر حال اجازه دهید وارد این موضوع نشویم.

What I was going to say is I haven't finished the story yet.

چیزی که می خواستم بگویم این است که هنوز داستان را تمام نکرده ام.

So, so Camilla is going to be known

بنابراین، کامیلا به

as the queen's consort, so she will be queen consort.

عنوان همسر ملکه شناخته می شود، بنابراین او همسر ملکه خواهد بود.

But it doesn't give her any power.

اما هیچ قدرتی به او نمی دهد.

It doesn't mean anything.

معنی نداره

It's quite a it's quite a meaningless title.

این یک عنوان کاملاً بی معنی است.

But she will be known as the queen.

اما او به عنوان ملکه شناخته خواهد شد.

Consort.

Consort is just like companionship.

همسریابی

همسر درست مثل همنشینی است.

So wherever

the king goes, the queen will be somewhere nearby.

بنابراین هر کجا

که پادشاه برود، ملکه جایی در همان نزدیکی خواهد بود.

You could say that I was your consort really

می توان گفت که من همسر شما واقعاً

as a sort of the queen of English teaching on the internet.

به عنوان ملکه تدریس انگلیسی در اینترنت بودم.

Yes, I am. You know, you owe me.

بله من هستم. میدونی به من مدیونی

I am your consort.

من همسر شما هستم

I think I trupanion.

من فکر می کنم من trupanion.

I would prefer to be the king of English, to be honest.

راستش من ترجیح می دهم پادشاه انگلیسی باشم.

Now, a lot of people are saying, You know, God, save the queen.

الان خیلی ها می گویند می دانی خدایا ملکه را نجات بده.

Or do you mean Queen's? Yes.

یا منظورتان ملکه است؟ آره.

I mean, we say Queen's, do we have to explain what that was?

یعنی ما می گوییم ملکه، آیا باید توضیح دهیم که چه چیزی بود؟

So mean?

خیلی بد؟

I mean, I don't think we need to really sue cats on here.

منظورم این است که فکر نمی‌کنم ما واقعاً نیازی به شکایت از گربه‌ها در اینجا داشته باشیم.

I haven't seen Sue for a long time. Yes.

مدت زیادی است که سو را ندیده ام. آره.

And she says, Hello to me, sir.

و او می گوید: سلام به من، آقا.

Thank you very much indeed. Lovely.

واقعا از شما ممنونم. دوست داشتني.

Lovely to see you sue cat.

خوشحالم که از گربه شکایت می کنی

Anyway, maybe I can update you on the on the car issue later on.

به هر حال، شاید بتوانم بعداً در مورد مشکل ماشین شما را به‌روزرسانی کنم .

OK, we've got time.

باشه، وقت داریم

OK, can we actually get through all the things I planned?

خوب، آیا واقعاً می‌توانیم همه چیزهایی را که برنامه‌ریزی کرده‌ام انجام دهیم؟

Because last week I planned lots of lovely things, and because of Steve

از آنجا که هفته گذشته چیزهای دوست داشتنی زیادی را برنامه ریزی کردم، و به دلیل اینکه استیو

literally talking about things for ages and ages, we actually ran out of time.

به معنای واقعی کلمه در مورد چیزهایی صحبت می کرد، در واقع وقت ما تمام شد.

So would you like, do you want to see a picture of the queen cutting a cake?

پس دوست دارید، آیا می خواهید عکسی از ملکه در حال بریدن کیک ببینید؟

Go on!

ادامه دادن!

Well, there it is.

خوب، آنجاست.

We asked.

There is the queen. That was her yesterday.

ما پرسیدیم.

ملکه وجود دارد. دیروز اون بود

She was cutting that.

اون داشت برش میداد

That is a really big cake, is it?

این یک کیک واقعا بزرگ است، اینطور است؟

I think she was struggling a bit.

فکر می کنم او کمی سختی می کشید.

She she she stuck the knife in.

او چاقو را در

I think she was pretending it was Andrew.

آن فرو کرد.

Probably just stick the knife in, she seemed to be enjoying that part,

احتمالاً فقط چاقو را در آن بچسبانید ، به نظر می رسید که او از آن قسمت لذت می برد،

and then she she had a big slice of cake, but look at the size of the cake.

و سپس او یک تکه بزرگ کیک داشت، اما به اندازه کیک نگاه کنید.

Can you imagine just one slice of that cake, the calories?

آیا می توانید فقط یک تکه از آن کیک ، کالری را تصور کنید؟

It's like a it's like a four course meal, that cake.

مثل یک غذای چهار وعده ای است، آن کیک.

We do love our queen, though, because of all the royals, she is the one.

ما ملکه خود را دوست داریم، هرچند، به دلیل همه خانواده های سلطنتی، او یکی است.

And she re re-issued her loyalty to serving

و او دیروز مجدداً وفاداری خود را به خدمت

the British people yesterday, and she isn't going to abdicate.

به مردم بریتانیا اعلام کرد و قرار نیست از سلطنت کناره گیری کند.

She's going to carry on for as long as possible.

او تا زمانی که ممکن است ادامه خواهد داد.

And these are qualities in people

و اینها ویژگیهایی در افراد است

which we don't see very often these days, somebody who pledged.

که این روزها ما اغلب آنها را نمی بینیم، کسی که قول داده است.

I mean, she's obviously in a privileged position, but nevertheless

منظورم این است که او آشکارا در موقعیت ممتازی قرار دارد، اما با این وجود

she didn't have to do what she's done for the last 70 years.

مجبور نبود کاری را که در 70 سال گذشته انجام داده است، انجام دهد .

She could have just sat in Buckingham Palace and done nothing, but she didn't.

او می توانست در کاخ باکینگهام بنشیند و کاری انجام ندهد، اما این کار را نکرد.

She said, I'm going to pledge myself to, you know?

او گفت، من خودم را عهد می کنم، می دانید؟

And it was quite touching.

و کاملا لمس کننده بود

I have a sense that somebody still is does that and says that they're going to do that.

من احساس می کنم که هنوز کسی این کار را می کند و می گوید که آنها این کار را خواهند کرد.

I reserve, Oh, yeah, okay, Steve.

من رزرو می کنم، اوه، آره، باشه، استیو.

I feel as if we should have the national anthem

من احساس می کنم که باید سرود ملی

playing behind Mr Steve as he's talking

پشت سر آقای استیو پخش شود که او در حال صحبت است

to do that, to do what?

تا این کار را انجام دهیم، چه کنیم؟

Well, I don't know what that would start crying you when you hear that.

خوب، من نمی دانم با شنیدن آن چه چیزی باعث گریه شما می شود.

I do.

When you sing it and

انجام میدهم.

وقتی آن را می خوانی و

everyone's crying when you do it.

وقتی آن را انجام می دهی همه گریه می کنند.

Yes, that's true.

بله، این درست است.

So the Queen of England has been on the throne as it were for for 70 years.

بنابراین ملکه انگلیس به مدت 70 سال بر تخت سلطنت نشسته است .

It's incredible, isn't it?

باورنکردنی است، اینطور نیست؟

It's a long time.

خیلی وقته.

I bet her bottom has gone completely numb.

شرط می بندم که ته او کاملا بی حس شده است.

I know it's going to be very different.

من می دانم که قرار است بسیار متفاوت باشد.

You know, will everything fall apart when the Queen goes death?

می دانید، آیا وقتی ملکه بمیرد، همه چیز از بین می رود؟

Because of course, everyone respects the Queen so much?

چون البته همه به ملکه احترام می گذارند؟

Well, and she's never really put a foot wrong. What?

خوب، و او واقعاً هیچ وقت اشتباه نمی کند. چی؟

But sorry, Steve.

اما متاسفم استیو

Well, you know, I think, you know, OK, let's go into.

خوب، می دانی، فکر می کنم، می دانی، خوب، اجازه دهید وارد آن شویم.

But when other royals come like Charles,

اما وقتی دیگر اعضای خانواده سلطنتی مانند چارلز بیایند،

will people be more willing to to criticise? Hmm.

آیا مردم تمایل بیشتری به انتقاد خواهند داشت؟ هوم

Maybe.

شاید.

You know, who knows? I don't know. I don't know if they survive.

میدونی کی میدونه من نمی دانم. نمی دانم زنده می مانند یا نه.

This is the big question.

این سوال بزرگ است.

Well, of course they'll survive.

خوب، البته آنها زنده خواهند ماند.

You know, in their present form, you know, you have, you know, as well.

می دانید، به شکل کنونی آنها، می دانید، دارید، می دانید، همچنین.

Well, as well as here, because that would mean we could go Republican.

خوب، همین‌طور اینجا، چون این بدان معناست که می‌توانیم جمهوری‌خواه شویم.

We'd often comes out once that's there's absolutely no chance of that happening.

ما اغلب زمانی بیرون می آمدیم که هیچ شانسی برای این اتفاق وجود نداشت.

Anyway, Steve, when we're getting into a sticky mess here.

به هر حال، استیو، وقتی اینجا داریم به یک آشفتگی چسبنده وارد می شویم.

What I was going to say is the Queen of England

چیزی که می خواستم بگویم این است که ملکه انگلیس

has put her foot wrong in the past,

در گذشته پای خود را اشتباه گذاشته است،

especially over princess and oh, which which would appear.

به خصوص در مورد شاهزاده خانم و اوه، که ظاهر می شود.

I'm just going to mention this because I think it is relevant.

من فقط به این اشاره می کنم زیرا فکر می کنم مرتبط است.

So it would appear now that the royal family

بنابراین اکنون به نظر می رسد که خانواده سلطنتی

is now trying its best to get everyone to forget

اکنون تمام تلاش خود را می کنند تا

about all of the mistakes and all of the awfulness

همه اشتباهات و همه وحشتناکی

that has been happening in the royal family, especially after the death of Princess Diana,

را که در خانواده سلطنتی رخ داده است فراموش کنند، به ویژه پس از مرگ پرنسس دایانا،

which I think was a very dark.

که فکر می کنم این بود. بسیار تاریک

And I suppose you would call it a loan.

و من فکر می کنم شما آن را یک وام می نامید.

You wanted to move on, Mr. Duncan.

شما می خواستید ادامه دهید، آقای دانکن.

Well, I think that's interesting, but that's what I'm trying to say.

خوب، فکر می کنم جالب است، اما این چیزی است که می خواهم بگویم.

I think I think when Charles becomes king, I think it is kind of

فکر می‌کنم وقتی چارلز پادشاه می‌شود، فکر می‌کنم

an almost reinvention

تقریباً یک اختراع مجدد

of a modern royal family

از یک خانواده سلطنتی مدرن است

because Harry's gone, he's gone now.

زیرا هری رفته است، او اکنون رفته است.

He's gone to the United States, so so he's living in his big mansion.

او به ایالات متحده رفته است، بنابراین او در عمارت بزرگ خود زندگی می کند.

Somebody wanted to move on.

یک نفر می خواست ادامه دهد.

Yes, certainly going on and on about the royals, about the queen.

بله، مطمئناً در مورد خانواده سلطنتی، در مورد ملکه ادامه دارد.

It's 70 years where you say, Oh, we've got to move on, we've got to move on.

70 سال است که شما می گویید، اوه، ما باید حرکت کنیم، باید ادامه دهیم.

Not only from that, but that was only from the point you were making, which was going on for ages.

نه تنها از این، بلکه فقط از نقطه‌ای بود که شما مطرح می‌کردید، که برای قرن‌ها ادامه داشت.

But I think this is this is interesting.

اما من فکر می کنم این جالب است.

It's an interesting subject.

موضوع جالبی است

But yeah, yes, I suppose it will be a way of sort

اما بله، بله، فکر می کنم این راهی

of changing things and rebranding.

برای تغییر چیزها و تغییر نام تجاری باشد.

I believe that's the word they've actually used.

من معتقدم این کلمه ای است که آنها در واقع استفاده کرده اند.

They've actually used that word in the media and on the news.

آنها در واقع از این کلمه در رسانه ها و اخبار استفاده کرده اند.

So they are trying to rebrand the royal family

بنابراین آنها سعی می کنند نام خانواده سلطنتی را

for when Charles steps in because Harry's gone.

برای زمانی که چارلز وارد می شود تغییر دهند زیرا هری رفته است.

Andrew, of course,

اندرو، البته،

could be talk about Andrew.

می توان در مورد اندرو صحبت کرد.

Andrew could be in prison a year from now.

اندرو ممکن است یک سال دیگر در زندان باشد.

So, so we've got to cover quite a few things up.

بنابراین، ما باید چند چیز را پوشش دهیم.

The royal family has been involved

خانواده سلطنتی

in a lot of scandals, not just our current royal family, but in the past.

نه فقط خانواده سلطنتی فعلی ما، بلکه در گذشته درگیر رسوایی های زیادی بوده است.

The Queen near the Queen's remained, you know, scandal free.

می دانید ملکه نزدیک ملکه بدون رسوایی باقی مانده است .

Yeah, she's led a blameless life, almost almost.

بله، او تقریباً یک زندگی بی عیب و نقص داشته است.

And yes, she's made mistakes.

و بله، او اشتباهاتی مرتکب شده است.

Everybody makes mistakes.

هرکسی میتونه اشتباه کنه.

But she's stayed free from scandal,

اما او از رسوایی

which has affected.

که تحت تأثیر قرار گرفته است، رها شده است.

Many other royal members. Yes.

بسیاری از اعضای سلطنتی دیگر. آره.

Why are you talking like that?

چرا اینطوری حرف میزنی؟

You're talking like you sound like the Archbishop, Lewis said it seems that Tony Blair saved the monarchy.

لوئیس گفت که به نظر می رسد تونی بلر سلطنت را نجات داده است.

Yes, you're probably right. Yes.

بله، احتمالاً حق با شماست. آره.

Well, a lot of people have said that it was his speech that that kind of saved

خب، بسیاری از مردم گفته‌اند که این سخنرانی او بود که آن نوع

saved the queen's face as it were

نجات‌یافته چهره ملکه را نجات داد،

because he gave that very poignant and heartfelt speech

زیرا او آن سخنرانی بسیار سوزناک و صمیمانه را

just after Princess Diana was killed.

درست پس از کشته شدن پرنسس دایانا انجام داد.

And I think it did change things in a very big way.

و من فکر می‌کنم که همه چیز را به شکلی بزرگ تغییر داد.

So, yes, I think you're right there. It's very hard.

بنابراین، بله، من فکر می کنم شما در آنجا هستید. خیلی سخته.

It would be very hard to say, say anything different there.

خیلی سخت است که بگوییم در آنجا چیز دیگری بگویم.

So there she is, the queen of England.

پس او اینجاست، ملکه انگلستان.

We salute you, queen. We salute you, ma'am.

ما به شما سلام می کنیم، ملکه. ما به شما سلام می کنیم، خانم.

And here's to another 70 years.

و این به 70 سال دیگر می رسد.

I think I need a miracle for that, Mr.

فکر می کنم برای آن به یک معجزه نیاز دارم، آقای

I think that was really heartfelt.

من فکر می کنم واقعاً از صمیم قلب بود.

That's that's about us.

این مربوط به ماست.

That's about as genuine

این تقریباً به همان اندازه واقعی است

as I'm going to get in that situation.

که من در آن موقعیت قرار دارم.

We're talking about panic today.

ما امروز در مورد وحشت صحبت می کنیم.

Well, OK, let's let's not induce panic

خوب، خوب، بیایید

by saying something controversial. Yes.

با گفتن یک چیز بحث برانگیز وحشت ایجاد نکنیم. آره.

Which could get you banned from YouTube? Yes.

کدام یک می تواند شما را از YouTube ممنوع کند؟ آره.

Well, I don't think it's I don't think you can now.

خب، فکر نمی‌کنم اینطور باشد، فکر نمی‌کنم الان بتوانید.

I think it's very hard to get banned from YouTube because all of the people can.

من فکر می کنم ممنوع شدن از YouTube بسیار سخت است زیرا همه مردم می توانند.

I try.

من سعی می کنم.

When I

was about to make a point, I just wish you'd let me make a point.

وقتی

می خواستم نکته ای را بیان کنم، فقط کاش اجازه می دادید یک نکته را بیان کنم.

I'm making the point that there are all of the people

من به این نکته اشاره می کنم که همه افرادی هستند

that used to get blocked and have had their ad revenue taken away.

که قبلاً بلاک می شدند و درآمد تبلیغاتی آنها از بین می رفت.

A lot of them now are back on YouTube

بسیاری از آنها اکنون به یوتیوب بازگشته اند

saying the same things, and they have ads as well.

و همین چیزها را می گویند، و همچنین تبلیغات دارند.

And it doesn't seem to have changed anything.

و به نظر نمی رسد چیزی را تغییر دهد.

So I think YouTube secretly,

بنابراین فکر می‌کنم یوتیوب مخفیانه،

I think YouTube have actually changed their mind

فکر می‌کنم یوتیوب در واقع نظر خود را

about blocking people and kicking people off

در مورد مسدود کردن افراد و اخراج افراد تغییر داده است،

because they've realised that those particular channels are quite popular

زیرا آنها متوجه شده‌اند که آن کانال‌های خاص بسیار محبوب

and they might be actually doing themselves

هستند و ممکن است

a disservice by losing their own ad revenue.

با از دست دادن درآمد تبلیغاتی خود به خودشان آسیبی وارد کنند.

So I think over here in Miami might be true to make zines.

بنابراین من فکر می کنم اینجا در میامی ممکن است درست باشد برای ساختن.

Get rid of Boris, please.

لطفا از دست بوریس خلاص شوید.

Oh, for goodness sake, yes.

اوه، به خاطر خدا، بله.

I did mention earlier a lot of people angry at the moment in the U.K.

قبلاً به افراد زیادی اشاره کردم که در حال حاضر در بریتانیا

and I suppose around the world.

و فکر می کنم در سراسر جهان عصبانی هستند.

No one is happy at the moment.

در حال حاضر هیچکس خوشحال نیست.

There's a lot going on.

چیزهای زیادی در جریان است.

But yes, I concur with your comment.

اما بله، با نظر شما موافقم.

I wanted to ask

می‌خواستم چیزی از توماس بپرسم،

Thomas something

because there's been a news story in the U.K.

زیرا یک خبر در بریتانیا منتشر شده است

Quickly that I can do this quickly, Mr.

که به سرعت می‌توانم این کار را انجام دهم، آقای

Duncan about Jeff Bezos is super yacht.

دانکن در مورد جف بزوس یک قایق بادبانی فوق‌العاده است.

Yes. This is great.

آره. این عالی است.

I love this story, which is being built in Rotterdam.

من عاشق این داستان هستم که در روتردام ساخته می شود.

And they're going to have to dismantle this famous bridge.

و آنها باید این پل معروف را برچیده کنند.

So the big because the yacht is so big, it's so big.

بنابراین بزرگ است، زیرا قایق بادبانی بسیار بزرگ است، آنقدر بزرگ است.

So I mean, what we heard yesterday is that the locals

بنابراین منظورم این است که چیزی که ما دیروز شنیدیم این است که ظاهراً مردم محلی

apparently are going to be when this boat comes out,

وقتی این قایق بیرون می‌آید،

they're going to throw eggs at it.

به سمت آن تخم می‌زنند.

So I just wondered whether Tomic was going to go down there to the port

بنابراین من فقط به این فکر کردم که آیا تومیک قرار است به آنجا به بندر برود

and throw rotten eggs.

و تخم مرغ های گندیده پرتاب کند.

Jeff Bezos is multi-million pound super yacht. Yes.

جف بزوس یک قایق تفریحی چند میلیون پوندی است. آره.

I mean, if he is, to be fair,

منظورم این است که اگر منصف باشیم،

he will have brought

با داشتن آن قایق

a lot of money into the local economy by having that boat out there.

پول زیادی به اقتصاد محلی آورده است.

So I do find it a bit strange that, yes, I can understand

بنابراین برای من کمی عجیب است که، بله، می توانم بفهمم که

this famous bridges is interrupting his own.

این پل معروف پل های خودش را قطع می کند.

This famous bridge is going to have to be dismantled, but from what I understand, it was dismantled

این پل معروف باید برچیده شود، اما از آنجایی که من متوجه شدم،

not that long ago and he's paying for it and it will be put back together again.

چندی پیش برچیده شد و او دارد هزینه آن را می‌پردازد و دوباره جمع می‌شود.

But so

اما

you know what, Mr brought a lot of money

می دانید چه چیزی، آقای

into the local economy by having that boat being built.

با ساخت آن قایق پول زیادی به اقتصاد محلی آورد.

So you do you do realise that Jeff Bezos and Amazon

پس آیا متوجه شده اید که جف بزوس و آمازون

are well known for paying no tax anywhere in the world?

به دلیل عدم پرداخت مالیات در هیچ کجای دنیا مشهور هستند؟

Well, I'm not talking about that.

خوب، من در مورد آن صحبت نمی کنم.

I was just talking about his boat.

من فقط در مورد قایق او صحبت می کردم.

OK. Yes. Well, that's interesting.

خوب. آره. خب جالبه

Well, they built it now, and it's going to make his joint joining them.

خوب، آنها آن را در حال حاضر ساخته اند، و این باعث می شود که مشترک او به آنها بپیوندد.

But I wonder how much money he brought into

اما من تعجب می کنم که او

the local economy by choosing to have his boat

با انتخاب ساخت قایق خود

to be built in Rotterdam as opposed to somewhere else .

در روتردام به جای جای دیگری چقدر پول به اقتصاد محلی آورد.

He could have had it built in other places, I'm sure,

مطمئنم او می‌توانست آن را در جاهای دیگر بسازد،

but they're finished it now and then he's going to sail his yacht away.

اما اکنون آن را تمام کرده‌اند و بعد او قایق بادبانی خود را دور می‌کند.

And then that's it. They've got no jobs again.

و بعد تمام شد. آنها دوباره شغلی ندارند

Yeah,

بله،

but maybe they'll get other jobs because now they've built this super yacht.

اما شاید آنها مشاغل دیگری پیدا کنند زیرا اکنون این قایق تفریحی فوق العاده را ساخته اند.

Other multi-billionaire is will want

مولتی میلیاردرهای دیگر

their new yachts to be built there, and they'll have to be even bigger

می‌خواهند قایق‌های تفریحی جدیدشان در آنجا ساخته شود، و باید حتی بزرگ‌تر باشند،

because then of course, they'll have to have a bigger boat than Jeff Bezos.

زیرا در این صورت مطمئناً باید قایق بزرگ‌تری از جف بزوس داشته باشند.

Maybe, maybe.

شاید، شاید.

Who's the head of?

رئیس کیست؟

What's his name?

اسم او چیست؟

I don't know. The head of Facebook,

من نمی دانم. رئیس فیس بوک

what's his name?

اسمش چیست؟

You know, he's name.

I can't think. Just tell me, Mr. Duncan, how you know him.

میدونی اسمش

من نمی توانم فکر کنم. فقط به من بگو، آقای دانکن، او را چگونه می‌شناسی؟

Well, just tell me, you know, just just think, Oh yeah, just leave me embarrassed.

خوب، فقط به من بگو، می دانی، فقط فکر کن، اوه آره، فقط من را خجالت زده بگذار.

I mean, I'm not embarrassing.

یعنی خجالت نمیکشم

You just just think. Good. Good.

تو فقط فکر کن خوب خوب

Just tell me Mr.

فقط به من بگو که آقای

Duncan Wright wouldn't bother.

دانکن رایت مزاحم نمی شود.

But anyway, he want about even bigger.

اما به هر حال، او حتی بزرگتر می خواهد. استیو،

Even though he's lost 30 billion in his shares

اگرچه او این هفته 30 میلیارد از سهام خود را در فیس بوک از دست داده است

this week on Facebook, Steve, I know I shouldn't imagine he could afford to have one built

، من می دانم که نباید تصور کنم که او می تواند از پس هزینه های یک

baby go.

But yes, so that's what it's come to now.

نوزاد برود.

اما بله، پس این چیزی است که اکنون به آن رسیده است.

We have to all wait for multibillionaires

همه ما باید منتظر باشیم تا مولتی میلیاردرها

to decide to have a luxury yacht built.

تصمیم به ساخت یک قایق تفریحی لوکس بگیرند.

Well, it brings money into the local economy.

خوب، این پول را به اقتصاد محلی می آورد.

So, you know, you know, I can't remember.

بنابراین، می دانید، می دانید، من نمی توانم به خاطر بیاورم.

Knock it.

Okay, Steve, I can't remember his bloody name, the Facebook.

بکوبش

خوب، استیو، من نمی توانم نام خونین او، فیس بوک را به خاطر بیاورم.

Oh, you can't remember either.

اوه تو هم یادت نمیاد

No. What's his name?

He looks like a robot. Hello.

نه اسمش چیه؟

او شبیه یک ربات است. سلام.

The boss of Zuckerberg, that's it.

رئیس زاکربرگ، همین.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

When you're here, live and have stress and the tension in your mind just goes blank.

وقتی اینجا هستید، زندگی کنید و استرس داشته باشید و تنش در ذهن شما خالی می شود.

All right, Steve.

It must be like being on a talk show, on a game show, a little talk

باشه، استیو.

این باید مانند حضور در یک برنامه گفتگو، در یک برنامه بازی، یک برنامه گفتگوی کوچک

game show on a game show and you're are being asked questions, the pressure and the beads of sweat.

در یک برنامه بازی باشد و از شما سؤالات، فشار و دانه های عرق پرسیده شود.

And you can't answer the simplest questions.

و شما نمی توانید به ساده ترین سوالات پاسخ دهید.

But yes,

اما بله،

there are many shipyards in Rotterdam where yachts for the super rich are built.

کارخانه های کشتی سازی زیادی در روتردام وجود دارد که در آن قایق های تفریحی برای افراد فوق ثروتمند ساخته می شود.

Yes. Well, well, well, it must be said we used to build yachts.

آره. خوب، خوب، خوب ، باید گفت ما قبلاً قایق های تفریحی می ساختیم.

They do. They do have a lot of water around there.

انجام می دهند. آنها در اطراف آب زیادی دارند.

Yes, we see they must be experts in in in shipbuilding.

بله، می بینیم که آنها باید در کشتی سازی متخصص باشند.

Which we used to have a thriving industry in the UK.

که قبلاً صنعت پر رونقی در بریتانیا داشتیم.

I don't think it's quite as thriving as it.

فکر نمی‌کنم به اندازه آن پر رونق باشد.

You know that they've all gone to Rotterdam to have their boats built.

می دانید که همه آنها برای ساخت قایق هایشان به روتردام رفته اند.

Yes. So have we'll watch that live

آره. بنابراین، ما آن را

as it comes out of Rotterdam and we we'll look

به صورت زنده در حالی که از روتردام بیرون می‌آید تماشا خواهیم کرد و

to see if we can see anybody that looks a bit like Tomic.

خواهیم دید که آیا می‌توانیم کسی را ببینیم که کمی شبیه به تومیک است یا خیر.

I guess throwing eggs?

حدس میزنم پرت کردن تخم مرغ؟

Well, the ship.

Well, we don't know what Tomic looks like,

خب کشتی

خب، ما نمی‌دانیم تومیک چه شکلی است،

but we can have a look anyway, and they sort of try and work out who we think it might be.

اما به هر حال می‌توانیم نگاهی بیندازیم، و آن‌ها سعی می‌کنند بفهمند که ما فکر می‌کنیم چه کسی ممکن است باشد.

Okay?

باشه؟

But I thought a great way to spend your time.

اما من فکر کردم یک راه عالی برای صرف وقت شما.

Apparently it's called the the mark.

ظاهراً به آن علامت می گویند.

You time the mark, your time bridge and apparently they're taking it down.

شما زمان علامت، پل زمان خود را و ظاهرا آنها آن را از بین می برند.

They're going to dismantle it.

آنها قصد دارند آن را از بین ببرند.

So Jeff Bezos can get his big Amazon boat.

بنابراین جف بزوس می تواند قایق بزرگ آمازون خود را دریافت کند.

Maybe tell me

شاید به من بگویید

if you are there and you think you're being televised, take

اگر آنجا هستید و فکر می کنید در حال پخش تلویزیونی هستید

take a placard with you with

، یک پلاکارد با خود ببرید که

Mr. Duncan and Mr.

آقای دانکن و آقای

Steve on hold it up and they will know which you.

استیو آن را نگه داشته اند و آنها متوجه می شوند که شما کدام هستید.

I've got it wrong.

من اشتباه متوجه شدم

No. No.

Mark Turn Bridge.

شماره پل.

Oh, it's not. It's not the name of the bridge.

اوه، این نیست. اسم پل نیست

I thought it was going to wear an orange beanie.

فکر کردم قراره یه لوبیای نارنجی بپوشه.

OK, well, well, we got to look out for that one. Yes.

خوب، خوب، ما باید مراقب آن باشیم. آره.

Welcome to the welcome to the we spend half an hour talking about Tomic.

به خوش آمدی خوش آمدید که نیم ساعتی را در مورد تومیک صحبت می کنیم.

There are other people, by

افراد دیگری هم هستند،

the way, in the live chat suit says, was the Titanic built in Liverpool?

به هر حال، در لباس چت زنده می گوید، آیا تایتانیک در لیورپول ساخته شده است؟

Excuse us.

ما را ببخشید.

Are you sure about that?

در موردش مطمئنی؟

Maybe somebody can look it up, but that sounds.

شاید کسی بتواند آن را جستجو کند، اما به نظر می رسد.

I think you'll find it was a bit further south than that.

فکر می‌کنم متوجه می‌شوید که کمی جنوب‌تر از آن بود.

Where where do you think it was built?

به نظر شما کجا ساخته شده است؟

Well, I thought it was built in Ireland.

خوب، من فکر می کردم در ایرلند ساخته شده است.

Oh, right, okay.

اوه، درسته، باشه

Maybe somebody can look that up.

شاید کسی بتواند آن را بررسی کند.

I mean, it sailed.

یعنی قایقرانی کرد.

It sailed from where I'll sail from Southampton.

از جایی که من از ساوتهمپتون حرکت خواهم کرد حرکت کرد.

I don't know much about the Titanic.

من چیز زیادی در مورد تایتانیک نمی دانم.

It's, you know, you know, my brain doesn't have much information about the Titanic.

این است، می دانید، می دانید، مغز من اطلاعات زیادی در مورد تایتانیک ندارد.

All I remember was there was an iceberg

تنها چیزی که به یاد دارم این بود که یک کوه یخ وجود داشت

and the band kept playing.

و گروه به نواختن ادامه داد.

And that's it, really.

و واقعاً همین است.

And yeah, there were some famous actors on board.

و بله، چند بازیگر معروف در کشتی حضور داشتند.

As I was trying.

همانطور که من تلاش می کردم.

It was Ireland, Belfast, I began.

ایرلند، بلفاست، شروع کردم.

Thank you very much for updating us, Sue Kat on that

از شما بسیار متشکرم که ما را به روز کردید، سو کت در این مورد

because, you know, it's very difficult.

، زیرا، می دانید، بسیار دشوار است.

We can't have access to to Google, but also what we could do.

ما نمی‌توانیم به Google دسترسی داشته باشیم، اما به کارهایی که می‌توانیم انجام دهیم نیز دسترسی نداریم.

I suppose I could be doing.

فکر می کنم می توانستم انجام دهم.

That's down here, you could know.

این پایین است، می توانید بدانید.

Anyway, Mr.

Duncan, well, to make up for our lack of intelligence,

به هر حال، آقای

دانکن، خوب، برای جبران کمبود هوش ما

it's oh, the sun's come out.

، اوه، خورشید بیرون آمده است.

But that was an interesting story that was covered

اما این یک داستان جالب بود که به طور

quite substantially here in the UK and on our live stream.

قابل توجهی در اینجا در بریتانیا و در جریان زنده ما پوشش داده شد.

Yes. So interesting.

آره. بسیار جالب.

Very interesting.

بسیار جالب.

It's too fascinating for words.

برای کلمات خیلی جذاب است.

We are talking about panic today, but not panic.

ما امروز در مورد وحشت صحبت می کنیم، اما وحشت نیست.

Oh, like the people on the Titanic,

آه، مثل آدم‌های تایتانیک

the tight ship.

، کشتی تنگ.

Should that be the Titanic?

آیا آن باید تایتانیک باشد؟

Sorry,

با عرض پوزش،

I can't believe I'm making jokes about that, but they go panic interesting.

باورم نمی شود که دارم در مورد آن شوخی می کنم، اما آنها وحشت زده می شوند.

Have you heard a panic button?

آیا دکمه پانیک را شنیده اید؟

We have words connected to that, and the reason is because I had a little panic.

ما کلماتی به آن مرتبط هستیم و دلیل آن این است که من کمی وحشت داشتم.

The other night I had a panic when my toaster decided to catch fire.

شب دیگر وقتی توستر من تصمیم گرفت آتش بگیرد وحشت کردم.

And there it is. Can you see it? There it is.

و آنجاست. میتونی ببینیش؟ ایناهاش.

That is the dramatic footage of my of my toaster, and it's burning.

این فیلم دراماتیک من از توستر من است و در حال سوختن است.

It's on fire.

در آتش است.

And that happened the other night when Steve was out and I forgot all about my toast.

و آن شب قبل زمانی که استیو بیرون بود و من همه چیز نان تست را فراموش کردم، اتفاق افتاد.

And as you know, my toaster at the moment isn't working properly

و همانطور که می دانید توستر من در حال حاضر به درستی کار نمی کند

and it did not pop.

و پاپ نشد.

The toaster properly.

توستر به درستی.

And so the toaster stayed on for ages

و به این ترتیب توستر برای قرن ها روشن ماند

and then suddenly the house was full of smoke.

و سپس ناگهان خانه پر از دود شد.

And as if that isn't embarrassing enough, it's

و گویی این به اندازه کافی شرم آور نیست، در

actually the second time it's happened in the past two weeks.

واقع این دومین بار است که در دو هفته گذشته اتفاق می افتد.

So the house was full of smoke.

بنابراین خانه پر از دود شد.

In fact, Steve doesn't even realise just how bad it was.

در واقع، استیو حتی متوجه نمی شود که چقدر بد بوده است.

Well, I got a hint the house was lit.

خوب، من یک اشاره کردم که خانه روشن است.

Full of blue smoke, because when I came back, the House stink of

پر از دود آبی، چون وقتی برگشتم، خانه بوی

burnt toast.

نان تست سوخته می داد.

Yes. And in fact, the smell has only just gone.

آره. و در واقع، بوی تازه از بین رفته است.

So it was that about three or four days I kept waking up in the night thinking I'd had a stroke

بنابراین تقریباً سه یا چهار روز در شب بیدار می‌شدم و فکر می‌کردم سکته کرده‌ام،

because apparently that's one of the signs of having a stroke.

زیرا ظاهراً این یکی از نشانه‌های سکته مغزی است.

You can smell it is interested.

می توانید بوی آن علاقه مند است.

I bet you can smell burnt toast, apparently.

شرط می بندم که ظاهراً بوی نان تست سوخته را حس می کنید.

Interesting. So.

جالب هست. بنابراین.

So if you can ever smell burnt toast, it's

بنابراین اگر بوی نان تست سوخته را حس کردید،

either you're toast is burning or you're having a stroke.

یا در حال سوختن نان تست هستید یا سکته کرده اید.

Can I tell a story?

آیا می توانم یک داستان بگویم؟

A little story about this toaster?

داستان کوتاهی در مورد این توستر؟

So this toaster went wrong several weeks ago, so we both know Mr.

بنابراین این توستر چندین هفته پیش خراب شد، بنابراین هر دو می دانیم که آقای

Duncan knew that it was faulty.

دانکن می دانست که معیوب است.

Yes, and it could actually not switch off

بله، و در واقع نمی تواند

properly and set fire to the toast.

به درستی خاموش شود و نان تست را آتش بزند.

So what happens?

پس چه اتفاقی می افتد؟

I go out, Mr. Duncan.

من میرم بیرون، آقای دانکن.

I go out for the evening to rehearsal.

من برای عصر برای تمرین بیرون می روم.

Mr. Duncan says, Oh, I'll make myself some toast.

آقای دانکن می گوید، اوه، من برای خودم نان تست درست می کنم.

So he puts it in the toaster.

بنابراین آن را در توستر می گذارد.

Yes. Shuts the kitchen door.

آره. در آشپزخانه را می بندد

So I push it to push the air, comes wandering into his studio

بنابراین آن را فشار می‌دهم تا هوا را فشار دهد، سرگردان به استودیوی او می‌آید

and leaves the toast in a faulty toaster.

و نان تست را در یک توستر معیوب می‌گذارم.

Yes, I could have come back.

بله، می توانستم برگردم.

The house could have been ablaze.

خانه می توانست شعله ور شده باشد.

Mr. Duncan, you are reckless. Yes, reckless.

آقای دانکن، شما بی پروا هستید. بله بی پروا

On the bright side, I would have been burnt to death, so sure could have run out of the house.

از طرف دیگر، من تا حد مرگ سوخته بودم، بنابراین مطمئناً می توانستم از خانه فرار کنم.

There's always an upside.

همیشه یک نکته مثبت وجود دارد.

No, I could have been overcome by the fumes, the burning toast.

نه، دودها، نان تست سوزان می توانستند بر من غلبه کنند .

I could have become overcome with the fumes and passed out.

می‌توانستم از این دود غلبه کنم و از حال بروم.

And then Steve would come back in.

و سپس استیو برمی‌گشت داخل

The House would just be burning with all of the neighbours standing around cheering.

. خانه فقط می‌سوخت و همه همسایه‌هایی که در اطراف ایستاده بودند و تشویق می‌کردند.

Well, my

خب،

older generations are more wary

نسل‌های قدیمی‌تر من

of electrical items than people of younger generations.

نسبت به نسل‌های جوان‌تر مراقب وسایل الکتریکی هستند.

Take my mother, for example, OK, she's still every night,

مثلاً مادرم را در نظر بگیرید، خوب، او هنوز هر شب است،

turns off every electrical appliance and pulls out the plug

همه وسایل برقی را خاموش می‌کند و

of the television, everything because

دوشاخه تلویزیون را می‌کشد، همه چیز به این دلیل است

going back sort of 50 years

که 50 سال قبل

electrical items were prone to malfunction and could sort of they were fine.

وسایل برقی مستعد خرابی بودند و ممکن بود به نوعی خوب باشند.

They were always bursting into flames.

آنها همیشه در آتش می سوختند.

I don't know if you remember Steve, but every week people's

نمی‌دانم استیو را به خاطر می‌آورید یا نه، اما هر هفته

people's houses were burned down all over the place.

خانه‌های مردم همه جا آتش می‌زدند.

six of my neighbours that house burnt down in the 1970s

شش نفر از همسایه‌های من، آن خانه در دهه 1970

just because their TV overheated

به دلیل گرمای بیش از حد تلویزیون آنها

everywhere.

در همه جا سوخت.

My sister, their television, they had a television in their bedroom. Yes.

خواهرم، تلویزیون آنها، در اتاق خوابشان تلویزیون داشتند. آره.

And of course, you leave televisions on standby.

و البته، تلویزیون ها را در حالت آماده به کار رها می کنید.

Don't you say this was about ten years ago, OK?

نمی گویید این حدود ده سال پیش بود، خوب؟

And my sister happened to be in the house at the time.

و خواهرم اتفاقاً در آن زمان در خانه بود.

The alarms went off and the something had gone

آلارم به صدا درآمد و

wrong with the television, and it started to smoke and burst into flames.

مشکلی در تلویزیون پیش آمده بود و شروع به دود شدن کرد و شعله ور شد.

And if they happened to be, if my sister hadn't been in at the time that what are you laughing at?

و اگر اتفاقی می افتادند، اگر خواهرم در آن زمان نبود که به چه می خندید؟

I'm laughing because I sort of burnt down because I'm just wondering what they were watching.

من دارم می خندم چون یه جورایی سوختم چون فقط به این فکر می کنم که چه چیزی تماشا می کنند.

No, it was off of the completely off in standby.

نه، در حالت آماده به کار کاملاً خاموش بود.

Oh, OK.

Because what happens with appliances that are quite old is that the because

آهان باشه.

زیرا آنچه در مورد وسایل قدیمی اتفاق می افتد این است که

when it's on standby, the electricity is still going through certain components.

وقتی در حالت آماده به کار است، برق هنوز از اجزای خاصی عبور می کند.

Isn't it like the transformer?

مثل ترانسفورماتور نیست؟

I guess so inside the television.

حدس می زنم در داخل تلویزیون اینطور باشد.

So these after a while, they stay hot all the time.

بنابراین اینها بعد از مدتی همیشه گرم می مانند.

The insulation starts to break down and then eventually something goes wrong. Yes.

عایق شروع به خراب شدن می کند و در نهایت مشکلی پیش می آید. آره.

So I like to switch everything off at night.

بنابراین من دوست دارم همه چیز را در شب خاموش کنم.

We don't we tend to leave the television on, but maybe we should

ما تمایل نداریم تلویزیون را روشن بگذاریم، اما شاید باید

because we should be

as we should be, as paranoid as your mother.

این کار را بکنیم چون باید

آنطور که باید باشیم، مثل مادرت پارانوئید.

By the way, Steve's mother is almost the same age as the queen she is.

به هر حال، مادر استیو تقریباً هم سن و سال ملکه ای است که او است.

It's amazing.

این شگفت انگیز است.

She looks a bit like the Queen.

او کمی شبیه ملکه است.

I think. I think your mother is going to get a letter,

من فکر می کنم. به نظر من مادرت قراره یه نامه بگیره،

a letter from the queen, because apparently when you reach 100 years old,

یه نامه از ملکه، چون ظاهرا وقتی به 100 سالگی رسیدی

you get a letter, you get a telegram.

، نامه می گیری، تلگرام می گیری.

Do they still have telegrams?

آیا آنها هنوز تلگرام دارند؟

It doesn't sound like something that exists anymore.

دیگر شبیه چیزی نیست که وجود داشته باشد.

Maybe you get a text. Yes.

شاید یک متن دریافت کنید. آره.

Well, they send you a lovely telegram for the Queen, who says

خوب، آنها برای شما یک تلگرام دوست داشتنی برای ملکه می فرستند که می گوید

one is happy to hear that it is your birthday.

یکی از شنیدن تولد شما خوشحال است.

Many happy returns from the Queen.

بازگشت های بسیار خوشحال از ملکه.

So when you are 100, I wonder who will send the Queen of England a telegram.

پس وقتی 100 ساله شدی، تعجب می کنم که چه کسی برای ملکه انگلیس تلگرام می فرستد.

So when the when the Queen of England becomes 100,

پس وقتی ملکه انگلیس 100 ساله شد،

will she actually send herself a telegram?

آیا واقعاً برای خودش تلگرام خواهد فرستاد؟

We'll find out.

ما متوجه خواهیم شد.

I wonder who will send me

من تعجب می کنم که چه کسی برای من تلگرام می فرستد

a telegram?

؟

Who do you think will be on the throne when I'm 100?

به نظر شما وقتی من 100 ساله شدم چه کسی بر تخت سلطنت خواهد نشست؟

I don't know.

من نمی دانم.

So that's 40 years time. So

پس این زمان 40 سال است. بنابراین

I would imagine it's probably

من تصور می

going to be William and it'll be King William.

کنم که احتمالاً ویلیام خواهد بود و پادشاه ویلیام.

I will get a telegram from William.

من یک تلگرام از ویلیام دریافت خواهم کرد.

Everyone will call him King Willie.

همه او را شاه ویلی صدا می کنند.

That will be the nickname, you see.

می بینید که این نام مستعار خواهد بود.

That's right, they will call him King Willie.

درست است، آنها او را شاه ویلی صدا می کنند.

He has a King Willie.

او یک پادشاه ویلی دارد.

Right?

درست؟

Where is this? OK, right?

اینجا کجاست؟ باشه درسته؟

They start reading out.

آنها شروع به خواندن می کنند.

So it's not the tomek.

پس تومک نیست.

There are other people.

افراد دیگری هم هستند.

There's about this as at least 120.

در مورد این حداقل 120 وجود دارد.

I mean, you got other peoples as well. Well, go on then.

منظورم این است که شما افراد دیگر را نیز دریافت کردید. خب پس ادامه بده

People are talking about the

مردم در

the lovely weather behind us.

مورد آب و هوای خوب پشت سر ما صحبت می کنند.

They are noticing that the Sun has come out

آنها متوجه می شوند که خورشید بیرون

and is making everything.

آمده و همه چیز را می سازد.

We can get rid of the burning toaster now.

اکنون می توانیم از شر توستر در حال سوختن خلاص شویم.

Well, that will be back later because we've got panicked words coming up in a few minutes, right?

خوب، بعداً برمی‌گردد، زیرا تا چند دقیقه دیگر کلمات وحشت‌زده‌ای داریم، درست است؟

Panic words? Yes.

کلمات وحشتناک؟ آره.

So if you're in a situation where

بنابراین اگر در موقعیتی

you suddenly react to something because you're very frightened

هستید که به طور ناگهانی به چیزی واکنش نشان می دهید زیرا

instead of staying calm and know, is this something I really need to react to?

به جای اینکه آرام بمانید و بدانید بسیار ترسیده اید، آیا این چیزی است که من واقعاً باید به آن واکنش نشان دهم؟

You instantly go to panic mode.

شما فوراً به حالت پانیک می روید.

And that's it.

و بس.

So that's what we're looking at in a little while.

پس این چیزی است که ما در مدتی کوتاه به آن نگاه می کنیم.

By the way, Steve in the Guardian this morning, I couldn't resist.

به هر حال، استیو امروز صبح در گاردین، من نتوانستم مقاومت کنم.

Oh, look at that.

اوه، به آن نگاه کنید.

The snow drops have arrived in the garden.

قطرات برف به باغ رسیده است.

There they are, blowing around this morning in the freezing cold wind

آنها اینجا هستند، امروز صبح در باد سرد یخبندان می وزند

and we have snow drops, so that is a good sign.

و ما قطرات برف داریم، بنابراین این نشانه خوبی است.

That means that we are heading towards the end of winter and spring is approaching.

یعنی به پایان زمستان می رویم و بهار نزدیک می شود.

So I always feel quite excited, Steve, when the snow drops appear.

بنابراین، استیو، وقتی برف می‌بارد، همیشه هیجان‌زده می‌شوم .

And and this year there seems to be quite a few of them.

و امسال به نظر می رسد تعداد کمی از آنها وجود داشته باشد.

Look at the all look.

به تمام قیافه نگاه کن

They're beautiful snow drops in the garden.

آنها قطرات برف زیبایی در باغ هستند.

They do look nice.

آنها خوب به نظر می رسند

They do look nice.

آنها خوب به نظر می رسند

They all we need is some.

تنها چیزی که ما نیاز داریم مقداری است.

All we need is some snow. Yes.

تنها چیزی که نیاز داریم کمی برف است. آره.

And then

و سپس

everything will be fine. I think so.

همه چیز خوب خواهد شد. من هم اینچنین فکر میکنم.

By the way, Anna says,

در ضمن، آنا می‌گوید،

because a certain person

چون فلان شخص

whose name begins with T OK says,

که نامش با T OK شروع می‌شود، می‌گوید،

When are we going to get to the boring base with flags of the world? Yes.

کی قرار است با پرچم‌های دنیا به پایگاه خسته‌کننده برسیم ؟ آره.

And Anna says, don't mention it.

و آنا می گوید، به آن اشاره نکن.

Well, Pedro's not here, so we don't have to.

خب، پدرو اینجا نیست، پس ما مجبور نیستیم.

We don't have to.

ما مجبور نیستیم.

Humour Jody Reid today because I haven't seen him.

طنز جودی رید امروز چون او را ندیده ام.

I don't. Yes.

من این کار را نمی کنم. آره.

But I just love the fact

اما من فقط این واقعیت را دوست دارم که

you always reference people who actually aren't watching.

شما همیشه به افرادی اشاره می کنید که واقعاً تماشا نمی کنند.

Is there anyone else who isn't watching today

آیا شخص دیگری وجود دارد که امروز تماشا نمی کند

that we can mention?

که بتوانیم به او اشاره کنیم؟

So don't panic.

پس نترسید.

Don't panic.

وحشت نکنید.

Anna and Tom,

آنا و تام،

we are not going to do flags of the world today.

امروز قرار نیست پرچم دنیا را انجام دهیم.

I know what will take your mind off things.

من می دانم چه چیزی ذهن شما را از چیزها دور می کند.

This is a good game that I've invented.

این یک بازی خوب است که من اختراع کرده ام.

This might be the best game we've ever had.

این شاید بهترین بازی ای باشد که تا به حال داشته ایم.

Today, we are going to play a little game before we continue.

امروز قرار است قبل از ادامه یک بازی کوچک انجام دهیم.

Called

name that fish.

اسم اون ماهی رو گذاشتم

That's a sudden change of subject. Yes.

این یک تغییر ناگهانی موضوع است. آره.

Well, I think it's a very good one.

خوب، من فکر می کنم که این یکی بسیار خوب است.

So as we know, a lot of people like fish.

بنابراین همانطور که می دانیم، بسیاری از مردم ماهی را دوست دارند.

Some people keep fish as pets.

برخی از افراد ماهی را به عنوان حیوان خانگی نگهداری می کنند.

Did you know that? Yes.

آیا می دانستید که؟ آره.

She that they I don't know how they take them for walks, though.

او که من نمی دانم چگونه آنها را به پیاده روی می برند.

Maybe they just put a little lead

شاید آنها فقط کمی سرب

around their neck and lead them along.

به گردن خود می اندازند و آنها را همراه می کنند.

So you can't, says Pedro is here. Oh,

پس نمی‌توانی، می‌گوید پدرو اینجاست. اوه،

well,

خوب،

sorry, but no flags of the world.

متاسفم، اما بدون پرچم جهان.

I will say hello to Pedro.

من به پدرو سلام خواهم کرد.

Pedro Belmont, Pedro.

پدرو بلمونت، پدرو.

Hello, Pedro.

سلام پدرو

But yes, here we go, Steve.

اما بله، ما به اینجا می رویم، استیو.

Right now you got fish.

در حال حاضر شما ماهی دارید.

I'm going to show you some fish and a sudden change of direction.

من قصد دارم چند ماهی و تغییر مسیر ناگهانی را به شما نشان دهم.

We are no longer talking about

ما دیگر در مورد

the royal family or panic.

خانواده سلطنتی یا وحشت صحبت نمی کنیم.

We are certainly going to talk about fish.

ما قطعا در مورد ماهی صحبت خواهیم کرد.

Yes, as a way of changing the subject.

بله، به عنوان راهی برای تغییر موضوع.

So there is something very fishy going on here.

بنابراین یک چیز بسیار ماهرانه اینجا در حال وقوع است.

Oh, do you like that?

اوه، آیا شما آن را دوست دارید؟

Uh, well, it depends

اوه، خوب، بستگی به این دارد

on what you don't try to move away from the writing.

که شما سعی نکنید از نوشته دور شوید.

It just isn't. Yeah.

فقط اینطور نیست. آره

Yes, yes, yes.

بله بله بله.

You stay right behind the writing without trying to move away.

شما درست پشت نوشته می مانید بدون اینکه بخواهید دور شوید.

I don't know what you mean the way Duncan, I said.

من گفتم نمی دانم منظور شما از طریق دانکن چیست.

There you go.

شما بروید.

So something fishy is something that's

بنابراین چیزی شبیه به چیزی

unusual or something that might be seen as suspicious.

غیرعادی یا چیزی است که ممکن است مشکوک دیده شود.

Or maybe something that's not real or true.

یا شاید چیزی که واقعی یا واقعی نیست.

Yes, something there is something fishy going on here.

بله، اینجا چیزی عجیب در حال رخ دادن است.

So what I want you to do now, Steve, is name this fish.

پس کاری که من می خواهم اکنون انجام دهید، استیو، نام این ماهی است.

What is this fish sturgeon?

این ماهی خاویاری چیست؟

No. Well, not, not quite.

نه، نه، نه کاملاً.

This is a fish. It's quite a big one.

این یک ماهی است. خیلی بزرگ است.

It looks quite big.

به نظر می رسد بسیار بزرگ است.

How big is it?

چقدر بزرگ است؟

Give us a sense of proportion. It's about it's about.

به ما حس نسبت بدهید. این در مورد آن است.

It's about that big. Hmm.

این در مورد آن بزرگ است. هوم

They can sometimes be that big or they can be.

آنها گاهی اوقات می توانند آنقدر بزرگ باشند یا می توانند باشند.

They can be.

اونها می تونند ... باشند.

Oh, I can't get mine that big cod.

اوه، من نمی توانم کد بزرگ خودم را دریافت کنم.

They can be very big mackerel.

آنها می توانند ماهی خال مخالی بسیار بزرگ باشند.

Well, it's well, it's not for you actually to guess.

خوب، خوب است، در واقع به شما مربوط نیست که حدس بزنید.

Oh, OK.

آهان باشه.

I don't.

من این کار را نمی کنم.

You notice, Steve, but but but we're presenting this, you didn't actually say that, but.

متوجه شدید، استیو، اما اما ما این را ارائه می کنیم، شما در واقع آن را نگفتید، اما.

Well, I thought you would just guess.

خوب، فکر کردم شما فقط حدس می زنید.

All right.

I think anyone know what this fish is.

خیلی خوب.

فکر کنم کسی میدونه این ماهی چیه

This might be the best competition ever.

این ممکن است بهترین رقابت تاریخ باشد.

Would you panic if you saw that coming towards you?

اگر ببینید که به سمت شما می آید وحشت می کنید؟

It could be gigantic.

می تواند غول پیکر باشد.

It is found in the sea.

در دریا یافت می شود.

Well, we've got somebody says it's could be tuna tuna.

خوب، ما یکی را داریم که می گوید ممکن است ماهی تن باشد.

That's a good one.

این یکی خوب است.

That's a good guess to nuts.

این حدس خوبی برای آجیل است.

You know, I've said, can't I don't know whether it's that.

می‌دانی، من گفته‌ام، نمی‌توانم نمی‌دانم این است یا نه.

Hmm. What we don't know.

هوم چیزی که ما نمی دانیم.

Oh, see, Rob.

اوه، ببین راب.

We'll see, Roe says catfish.

خواهیم دید، رو می گوید گربه ماهی.

It doesn't look a bit like a catfish.

کمی شبیه گربه ماهی نیست.

It's amazing how many fish have unusual features.

شگفت انگیز است که چگونه بسیاری از ماهی ها دارای ویژگی های غیر معمول هستند.

There are a lot of very unusual fish in the sea,

تعداد زیادی ماهی بسیار غیر معمول در دریا وجود دارد،

a bar fish, a bar for Nicole. Yes.

یک بار ماهی، یک بار برای نیکول. آره.

Bar fish. I like that one.

ماهی بار. من آن را دوست دارم.

I don't know about fish.

من از ماهی اطلاعی ندارم

It looks a bit like the fish that used to be in in that

کمی شبیه ماهی هایی است که قبلاً در آن

sort of show.

نوع نمایش حضور داشتند.

What was it?

What was it called?

چی بود؟

اسمش چی بود؟

Oh, I don't know, puppet show under the sea.

آه، نمی دانم، نمایش عروسکی زیر دریا.

Some of it's very, very narrow.

برخی از آن بسیار بسیار باریک است.

Aquamarine,

آکوامارین،

obviously can't quite remember that.

بدیهی است که آن را کاملاً به خاطر نمی آورد.

And I just call the nurse and take you away joints and lie down.

و من فقط به پرستار زنگ می زنم و مفاصل شما را می برم و دراز می کشم.

Anything can happen in the next half hour.

در نیم ساعت آینده هر اتفاقی ممکن است بیفتد.

Jemmy Stingray Stingray. That's it.

جمی استینگری استینگری. خودشه.

It looks like the stingray fish.

شبیه ماهی خاردار است.

OK, if anyone ever used to watch that.

خوب، اگر کسی تا به حال آن را تماشا کرده است.

That's a that's a good reality show for 1960.

این یک نمایش واقعیت خوب برای سال 1960 است.

That's a good reference.

این یک مرجع خوب است. کارپ می‌گوید

I'm sure lots of people remember that puppet show from the 1960 Saturday, says Carp. Hmm.

مطمئن هستم که بسیاری از مردم آن نمایش عروسکی را از شنبه ۱۹۶۰ به یاد دارند. هوم

Oh, that's a good one.

اوه، این یکی خوب است.

Carp is good.

کپور خوب است.

A person that talks too much.

آدمی که زیاد حرف میزنه

A person who always talks and boasts.

فردی که همیشه حرف می زند و می بالد.

We can say that that person karp's

می توان گفت که آن شخص کارپ است

they will always carp about something.

که همیشه در مورد چیزی کپور خواهد کرد.

However, it is not.

با این حال، اینطور نیست.

This is actually trout, says Sue Cat.

سو گربه می گوید این در واقع قزل آلا است.

Here's the answer being it is cards.

در اینجا پاسخ این است که کارت است.

It's card, it's cards, it's card.

کارت است، کارت است، کارت است.

Everyone's favourite fish.

ماهی مورد علاقه همه

Now most people, when they see card, it's normally inside

اکنون اکثر مردم، وقتی کارت را می بینند، معمولاً داخل

one of those little filatov fishes that McDonald's do.

یکی از آن ماهی های کوچک فیلاتوف است که مک دونالد انجام می دهد.

But that's what a card actually looks like.

اما این همان چیزی است که یک کارت در واقع شبیه است.

Tom, I actually got that right. Well done.

تام، من واقعاً درست متوجه شدم. آفرین.

Although he did literally, even if she did literally name every fish.

اگرچه او به معنای واقعی کلمه این کار را کرد، حتی اگر او به معنای واقعی کلمه همه ماهی ها را نام برد.

So why now the second one?

پس چرا الان دومی؟

So yes, and I think I got that right as well.

بنابراین بله، و فکر می‌کنم که این را هم درست متوجه شدم.

I thought that was a that was a good game foetus.

من فکر می کردم که این جنین بازی خوبی بود.

Those flowers were

آن گل ها

snowdrops, snowdrops, ladies of the valley.

برف، برف، خانم های دره بودند.

You couldn't see the scale.

شما نمی توانستید مقیاس را ببینید.

They're very small. They're only about that tall. Hmm.

آنها بسیار کوچک هستند. قد آنها فقط همین قدر است. هوم

They're very small.

Back to the fish.

آنها بسیار کوچک هستند.

برگشت به ماهی

Here we go. Here's our next fish.

در اینجا ما می رویم. اینم ماهی بعدی ما

This one is an angry looking fish.

این یکی ماهی خشمگین است.

Doesn't look very happy this fish.

این ماهی خیلی خوشحال به نظر نمیرسه

It looks a bit unhappy.

کمی ناراضی به نظر می رسد.

It's very unusual as well. Its colour.

خیلی غیرعادی هم هست رنگ آن.

We can't see that, Steve.

ما نمی توانیم آن را ببینیم، استیو.

You're behind the.

تو پشت سر

He's got a strange mouth.

او دهان عجیبی دارد.

Oh, right.

درسته.

Yes. Named the fish found everywhere.

آره. نام ماهی که همه جا یافت می شود.

It's it's a kind of fish that people like to catch on their own

این نوعی ماهی است که مردم دوست دارند خودشان

or by themselves.

یا خودشان صید کنند.

You mean, is it fresh water or salt, they can be big?

یعنی آب شیرین است یا نمک، می توانند بزرگ باشند؟

Yes, that's right.

بله درست است.

I think you can find them in rivers.

من فکر می کنم می توانید آنها را در رودخانه ها پیدا کنید.

Oh yes, lakes.

اوه بله، دریاچه ها.

Sue says Trout.

سو می گوید قزل آلا.

Yes, I was going to say that because I'm

بله، می‌خواستم این را بگویم چون

obviously I'm barred from saying anything, because Mr.

واضح است که من از گفتن هر چیزی محروم هستم، زیرا آقای

Duncan wants you lovely folk to guess what it is.

دانکن از شما عزیزان می‌خواهد که آن را حدس بزنید.

What you live.

چیزی که شما زندگی می کنید.

You lovely folk trout mullet.

ای ماهی قزل آلای محلی دوست داشتنی.

Fish, folk.

ماهی، مردمی

Yes, Americans use that phrase as a sort of quite.

بله، آمریکایی ها از این عبارت به نوعی کاملاً استفاده می کنند.

It's sort of a nice phrase to talk about people, you folk folk.

این یک جمله خوب است که در مورد مردم صحبت کنید، ای مردمی.

It's a sort of it's a nice way to describe a group of people, people that you quite like

این به نوعی روش خوبی برای توصیف گروهی از افراد است، افرادی که کاملاً

folk.

مردمی را دوست دارید.

So this this fish looks a bit angry.

بنابراین این ماهی کمی عصبانی به نظر می رسد.

Yes. Says Trout.

آره. می گوید قزل آلا.

We can also describe a person as this fish.

ما همچنین می توانیم یک شخص را به عنوان این ماهی توصیف کنیم.

If we are being rude

اگر ما بی ادبی می کنیم

or if you want to insult someone, we we we will use this, this word.

یا اگر می خواهید به کسی توهین کنید ، ما از این کلمه استفاده می کنیم.

And the answer is being, well, look at that trout.

و پاسخ این است که، خوب، به آن قزل آلا نگاه کنید.

Well, then sue cat trout.

خب پس از قزل آلای گربه شکایت کن

Quite often we will call a person a trout,

اغلب اوقات ما به فردی می گوییم قزل آلا

an old trout, maybe a person that we don't like.

، قزل آلای قدیمی، شاید فردی که دوستش نداریم.

Well, the face does look like an old person

خوب، صورت شبیه یک فرد مسن

that sort of down to.

به نظر می رسد.

If Steve does a very good impression of a trout.

اگر استیو برداشت بسیار خوبی از قزل آلا داشته باشد.

You mean, are you going to say, Oh, are you doing it now, Mr.

یعنی میخوای بگی، اوه ، الان

Duncan? Stop it then.

اینکارو میکنی آقای دانکن؟ بس کن پس

I wouldn't do that.

من این کار را نمی کنم.

So quite a few people got that right.

بنابراین تعداد کمی از مردم این موضوع را به درستی دریافت کردند.

Giovanni got it right.

جیووانی درست متوجه شد.

So did a Magdalena as well.

ماگدالنا هم همینطور.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Here's another one.

اینم یکی دیگه

This is a this is quite an impressive looking fish.

این یک ماهی کاملاً چشمگیر است.

This is an amazingly these fish.

این یک ماهی شگفت انگیز است.

Learning to speak English, Mr. Duncan.

یاد گرفتن انگلیسی صحبت کردن، آقای دانکن.

No, they're learning to speak English fish,

نه، آنها یاد می گیرند که ماهی انگلیسی صحبت کنند،

not English.

نه انگلیسی.

Oh, look at this one.

اوه این یکی رو نگاه کن

This is this is a really this is amazing.

این واقعاً شگفت انگیز است.

This one.

این یکی.

Now, I don't know about you, Steve, but that looks like a very angry fish

حالا، استیو، تو را نمی‌دانم، اما به نظر یک ماهی بسیار عصبانی است که شبیه ماهی

that looks like a fish that they could take your arm off.

است که می‌توانند بازوی تو را بردارند.

When I first saw this, I thought it was a shark.

وقتی برای اولین بار این را دیدم، فکر کردم یک کوسه است.

It looks like a shark.

شبیه کوسه است.

Yes, it does look a bit like a shark.

بله، کمی شبیه کوسه است.

Uh oh.

اوه اوه

Rafael says in Brazil, we use the phrase

رافائل می گوید در برزیل، ما از عبارت

trout for a person that we do like you.

قزل آلا برای شخصی استفاده می کنیم که مانند شما انجام می دهیم.

Yes, in the UK will say, Oh you old trout.

بله، در انگلستان خواهد گفت، اوه، ای قزل آلای پیر.

Yes, it just means an old person that's a bit miserable.

بله، این فقط به معنای یک فرد مسن است که کمی بدبخت است.

Yes, we don't like that.

بله، ما آن را دوست نداریم.

We get being sort of disrespectful when we go to Brazil.

وقتی به برزیل می رویم به نوعی بی احترامی می کنیم.

We've got to be careful how we use that phrase.

ما باید مراقب نحوه استفاده از این عبارت باشیم.

Because, you know, if we like someone,

زیرا، می دانید، اگر کسی را دوست داریم،

we've got to call them a trout. Yes.

باید او را قزل آلا بنامیم. آره.

So this this is this also refers

پس این هم

to someone's name, by the way a person's name.

به نام یک نفر اشاره دارد، اتفاقاً نام یک شخص.

Oh, well, Nicole says a catfish.

اوه، خوب، نیکول می گوید گربه ماهی.

So dysentery, you know it just look like a catfish, isn't it?

بنابراین اسهال خونی، می دانید که فقط شبیه گربه ماهی است، اینطور نیست؟

It looks. It looks like a cartoon character to me.

به نظر می رسد. به نظر من یک شخصیت کارتونی است.

Yes, it's very unusual.

بله، خیلی غیرعادی است.

It looks like it's got a little nose.

به نظر می رسد که بینی کوچکی دارد.

Yes, it does a brain, says Sturgeon.

استورجن می‌گوید: بله، این کار به مغز کمک می‌کند.

So does Francesco.

فرانچسکو هم همینطور.

Hmm. Have we got a clue, Mr. Duncan?

هوم آیا ما سرنخی داریم، آقای دانکن؟

Yes, I've just given one.

بله، من فقط یکی را دادم.

And what was that? Say

و آن چه بود؟ گفتن

we play refers to someone's name.

ما بازی می کنیم به نام کسی اشاره دارد.

Is it Jimmie?

جیمی هست؟

Is it the Jimmie fish?

آیا این ماهی جیمی است؟

And no, it's not.

و نه، اینطور نیست.

Is it the Duncan fish? It's not. It's not Alfie Bass.

آیا این ماهی دانکن است؟ این نیست. الفی باس نیست.

Do you like that?

آن را دوست داری؟

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Then is the answer being

آن وقت آیا پاسخ

Sturgeon? Oh yes.

استورجن است؟ آه بله.

Who knows?

چه کسی می داند؟

It's two.

Yes, a few people said that sturgeon? Yes.

دو تا است

بله، چند نفر گفتند آن ماهی خاویاری؟ آره.

Oh, I said that. Yes.

Well, does sturgeon. You know your fish?

اوه اینو گفتم آره.

خوب، ماهیان خاویاری. ماهی خود را می شناسید؟

And of course, the leader of the Scottish Parliament

و البته رهبر پارلمان اسکاتلند

is called Nicola Sturgeon. Yes.

نیکولا استورجن نام دارد. آره.

See what I did there.

ببین اونجا چیکار کردم

And Sue Cap points out, because Steve Cat is super rich

و سو کپ اشاره می کند، زیرا استیو گربه فوق العاده ثروتمند است

and will know these sort of things because we've we've seen pictures of Sue Cats House.

و این چیزها را می داند زیرا ما تصاویری از خانه سو گربه ها را دیده ایم.

This is where you get caviar from.

این جایی است که شما خاویار را از آن تهیه می کنید.

So no doubt your fridge is full of it.

پس بدون شک یخچال شما پر از آن است.

Sick eggs?

تخم مریض؟

Is that the eggs of the sturgeon?

آیا آن تخم های ماهیان خاویاری است؟

Yes. Yes.

آره. آره.

And that's where caviar comes from.

و خاویار از اینجاست.

She probably right this minute.

او احتمالاً در این لحظه درست می گوید.

Just having caviar on some on some pieces of toast.

فقط در برخی از تکه های نان تست خاویار وجود دارد.

Mm-Hmm. Right now, I can just see it some.

مم-هوم در حال حاضر، من فقط می توانم آن را کمی ببینم.

And of course, you always have to keep the caviar on ice.

و البته همیشه باید خاویار را روی یخ نگه دارید.

It must never get warm or else it was stink.

هرگز نباید گرم شود وگرنه بوی بدی داشت.

Sue Cat likes the finer things in life.

سو گربه چیزهای ظریف زندگی را دوست دارد.

I think so, Francesco

من فکر می کنم اینطور است، فرانچسکو

don't. Giovanni says yes.

اینطور نیست. جیوانی می گوید بله.

SNP party is Nicola Sturgeon, said

حزب ملی اسکاتلند گفت که حزب SNP نیکولا استورجن است

the Scottish National Party.

.

That's right.

درست است.

Who are the ruling party at the moment?

حزب حاکم در حال حاضر چه کسانی هستند؟

I haven't got Belarus here.

من اینجا بلاروس را ندارم.

Apparently, he's making fish soup, isn't it?

ظاهرا داره سوپ ماهی درست میکنه، نه؟

Isn't it?

Yes. Catarina says that Belarus is.

اینطور نیست؟

آره. کاتارینا می گوید که بلاروس است.

No, I think I think it's actually set Arena.

نه، فکر می‌کنم در واقع آرنا را تنظیم کرده است.

Who's making fish soup?

چه کسی سوپ ماهی درست می کند؟

Claudia today fish soup.

کلودیا سوپ ماهی امروز.

I think I think Santorini was replying to Claudia.

فکر می کنم سانتورینی به کلودیا پاسخ می داد.

Oh, right, OK.

اوه، درست، باشه.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Judging by the structure of the sentence, when someone is making fish soup,

با قضاوت بر اساس ساختار جمله، وقتی کسی در حال درست کردن سوپ ماهی است،

which I think is very that's one hell of a coincidence.

که به نظر من این یک تصادف جهنمی است.

If we say a hell of a coincidence, we mean it's a real coincidence, a big coincidence,

اگر می گوییم یک تصادف جهنمی ، یعنی یک تصادف واقعی است، یک تصادف بزرگ،

a big coincidence that we were talking about fish and someone is making fish soup.

یک تصادف بزرگ است که ما در مورد ماهی صحبت می کردیم و یک نفر دارد سوپ ماهی درست می کند.

What is the fish soup you are making?

سوپ ماهی که درست میکنی چیه؟

Which what fish are you using

از کدام ماهی

to make your fish soup? Yes.

برای درست کردن سوپ ماهی خود استفاده می کنید؟ آره.

So what fish are you making your fish soup out of?

پس سوپ ماهی خود را از چه ماهی درست می کنید؟

If we were making fish soup in the UK, we would probably use a fish

اگر ما در بریتانیا سوپ ماهی درست می‌کردیم، احتمالاً از ماهی استفاده

that isn't too pungent, hasn't got too strong a smell or taste.

می‌کردیم که خیلی تند ، بو یا مزه خیلی قوی نداشته باشد.

We would probably use cod or something like that.

احتمالاً از کد یا چیزی شبیه به آن استفاده می کنیم.

Uh, you wouldn't use salmon.

اوه، شما از ماهی قزل آلا استفاده نمی کنید.

I've never had fish soup.

من تا حالا سوپ ماهی نخوردم

No, I have had it.

نه، من آن را داشته ام.

Oh, OK. Here's another one talking a fish.

آهان باشه. اینجا یکی دیگر از ماهی صحبت می کند.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

This is what this is.

این همان چیزی است.

This can be used in a phrase, an English phrase.

این را می توان در یک عبارت، یک عبارت انگلیسی استفاده کرد.

We can use this in an English phrase.

ما می توانیم این را در یک عبارت انگلیسی استفاده کنیم.

So look very closely.

پس خیلی دقیق نگاه کنید.

You might you might notice that particular fish has lots of scales.

ممکن است متوجه شوید که ماهی خاصی فلس های زیادی دارد.

The scales on the side of its body are very clear and obvious.

فلس های کنار بدنه آن بسیار واضح و آشکار است.

Beautiful fish, actually.

واقعا ماهی قشنگیه

And you can have this fish in

و شما می توانید این ماهی را در

different colours.

رنگ های مختلف داشته باشید.

That one's got a lovely silvery

آن یک رنگ نقره ای دوست

finish to its scales.

داشتنی در مقیاس های خود دارد.

It looks like it's covered in aluminium foil.

به نظر می رسد که با فویل آلومینیومی پوشانده شده است.

Yes, it looks like a robot fish. Yes,

بله، شبیه یک ربات ماهی است. بله

that's iridescent.

، رنگین کمانی است.

Yeah, I think is a phrase.

بله، فکر می کنم یک عبارت است.

Maybe it fires laser beams out of its eyes.

شاید پرتوهای لیزر را از چشمانش پرتاب می کند.

Maybe he's happy. It's got a happy face.

شاید او خوشحال است. چهره شادی داره

Maybe it's a new secret weapon coming our way soon.

شاید این یک سلاح مخفی جدید به زودی در راه است.

Amit from India

آمیت از هند

Jemmy says, Well, VTR says a herring.

جمی می‌گوید، خب، VTR می‌گوید شاه ماهی.

Jemmy says a silver carp. Mm-Hmm.

جمی می گوید یک کپور نقره ای. مم-هوم

Uh, do you eat the infamous fish and chips?

اوه، آیا شما ماهی و چیپس بدنام را می خورید؟

We do. We do. Yes, yes.

ما انجام می دهیم. ما انجام می دهیم. بله بله.

I love fish and chips. Quite quite often.

من عاشق ماهی و چیپس هستم. اغلب اوقات

Cod is what we have called or when cards not available.

Cod چیزی است که ما تماس گرفته ایم یا زمانی که کارت ها در دسترس نیستند.

Haddock. Hmm. Is the

هادوک هوم

August herring herring.

شاه ماهی اوت است.

Yes, they are sort of silvery, I think sardines as Louis. OK.

بله، آنها به نوعی نقره ای هستند، من فکر می کنم ساردین مانند لوئیس. خوب.

Pollock St is wearing same to you.

پولاک استریت همان را به تو می پوشد.

Magdalena, who are you calling a pollock

ماگدالنا، چه کسی را برای خود یک پولاک

pollock to you to

پولاک صدا می‌زنی تا

see the answer coming up now?

جواب را ببینی؟

Here we go. Sardines as Premiere.

در اینجا ما می رویم. ساردین به عنوان اولین نمایش.

The answer is being herring, herring, herring

پاسخ این است که شاه ماهی، شاه ماهی، شاه ماهی است

and there is a yes, Olga got that right.

و یک بله وجود دارد، اولگا درست متوجه شد.

Yes, there is a fat vitamin and foetus.

بله، ویتامین چربی و جنین وجود دارد.

I think Victor's was first.

من فکر می کنم ویکتور اولین بار بود.

Yeah, so it's not. Not that it's a competition.

بله، پس اینطور نیست. نه اینکه مسابقه باشد.

It isn't a competition, but it's something different, unusual.

این یک رقابت نیست، اما چیزی متفاوت و غیرعادی است. صادقانه

I think it might be the biggest thing ever to happen on the internet, to be honest.

بگویم، فکر می‌کنم این ممکن است بزرگترین اتفاقی باشد که در اینترنت رخ داده است.

Name that fish herring.

اسم آن شاه ماهی را بگذارید.

Of course, in English, we can describe something that is misleading or something

البته، در زبان انگلیسی، می‌توانیم چیزی را که گمراه‌کننده است یا چیزی

that is giving you the wrong clues as a red herring.

که سرنخ‌های اشتباهی را به شما می‌دهد به‌عنوان شاه ماهی قرمز توصیف کنیم.

So a red herring refers to something that is misleading you.

بنابراین شاه ماهی قرمز به چیزی اشاره دارد که شما را گمراه می کند.

It is something that is giving you a clue, but

این چیزی است که به شما سرنخ می دهد، اما

unfortunately, that clue is incorrect.

متأسفانه، آن سرنخ نادرست است.

It is misleading you.

شما را گمراه می کند.

It is a red herring. Yes.

شاه ماهی قرمز است. آره.

So we could have we could have given you a clue as to what the name of that fish was.

بنابراین ما می توانستیم به شما سرنخی بدهیم که اسم آن ماهی چیست.

That would be incorrect.

این نادرست خواهد بود.

We were deliberately trying to mislead you into into

ما عمداً سعی می‌کردیم شما را گمراه کنیم تا به شما

suggesting that it had a different name

بگوییم که نام دیگری

to put you off the scent, so to speak.

دارد تا شما را از عطر پاک کند.

Here is the last one. OK.

اینجا آخرین مورد است. خوب.

Talking of things that are fishy, here is our last

صحبت از چیزهایی که ماهیگیر هستند، اینجا آخرین ماهی مرموز ما است

mystery fish.

.

Oh dear.

اوه عزیزم.

Well, yes, that's.

خوب، بله، همین است.

Can I just say that is a very ugly fish?

فقط میتونم بگم این ماهی خیلی زشته؟

I know I shouldn't pass comment on the appearance of fish

میدونم نباید در مورد ظاهر ماهی

because they are all beautiful, I suppose in their own way.

ها نظر بدم چون همشون خوشگلن فکر کنم به روش خودشون.

But that is one ugly, ugly fish.

اما این یک ماهی زشت و زشت است.

I know Salah from Sudan.

من صلاح را از سودان می شناسم.

Rhubarb says yes.

ریواس می گوید بله.

I've always wondered what kind of fish was in fish and chips.

من همیشه فکر می کردم که چه نوع ماهی در ماهی و چیپس وجود دارد.

So yeah, traditionally it's cod.

بنابراین بله، به طور سنتی آن کد است.

But because this tends to be

اما از آنجایی که به

a shortage of cards because of overfishing,

دلیل صید بیش از حد، کمبود کارت وجود دارد

then we tend to substitute

، ما تمایل داریم

that sometimes with other types of white fish. Hmm.

که گاهی اوقات آن را با انواع دیگر ماهی های سفید جایگزین کنیم. هوم

So cards

بنابراین کارت هایی

it's popular in white fish is popular in the UK

که در ماهی سفید محبوب است در انگلستان محبوب است

because it's not too strong,

زیرا نه خیلی قوی است و

not too strong a fish in terms of its fish genus.

نه از نظر جنس ماهی قوی است.

Yes, it's also easy to get the bones out.

بله، بیرون آوردن استخوان ها نیز آسان است.

It's easy to get the bones out.

بیرون آوردن استخوان ها آسان است.

It's quite meaty.

کاملا گوشتی است

That's that's the down side, you see.

می بینید که این طرف پایین است. اگر

That's the downside of eating fish if you eat fresh fish.

ماهی تازه بخورید، این نکته منفی است .

There's always the danger that you will

همیشه این خطر وجود دارد که

choke

on one of the bones like the Queen Mother did many years ago.

مانند ملکه مادر سال‌ها پیش در یکی از استخوان‌ها خفه شوید.

Yes, the Queen Mother.

بله، ملکه مادر.

So so the mother of the Queen of England.

مادر ملکه انگلیس هم همینطور.

She actually choked

او در واقع

on a fish bowl a few years ago.

چند سال پیش در یک کاسه ماهی خفه شد.

Lots of words connected with fish.

بسیاری از کلمات مرتبط با ماهی.

Yes, Palmira says that where Premiere is, she says that when lots of people

بله، پالمیرا می‌گوید که جایی که پریمیر است، او می‌گوید که وقتی افراد زیادی به

all close together, say on the underground

هم نزدیک می‌شوند، مثلاً در قطار زیرزمینی

train and you're very close and lots of people around,

و شما خیلی نزدیک هستید و افراد زیادی در اطراف هستند،

we say in the UK

ما در بریتانیا می‌گوییم

that people are packed in like sardines because sardines are small fish.

که مردم مانند ساردین شلوغ هستند زیرا ساردین ماهی کوچکی است.

And they're all lots of them in a ten very close together.

و همه آنها تعداد زیادی از آنها در یک ده بسیار نزدیک به هم هستند.

But where Palmyra is, they say, crammed like herrings.

اما جایی که پالمیرا است، می گویند، مثل شاه ماهی انباشته است.

Interesting.

جالب هست.

But we say crammed like sardines because it's all to do with

اما ما می گوییم که مانند ساردین

how the fish are packed very tightly together in time.

انباشته شده است، زیرا همه اینها به نحوه بسته بندی ماهی ها به موقع در کنار هم بستگی دارد.

There's also an old game that Victorians used to play called sardines,

همچنین یک بازی قدیمی وجود دارد که ویکتوریایی‌ها آن را بازی می‌کردند به نام ساردین،

where they would all hide in in a wardrobe.

که در آن همه در کمد لباس پنهان می‌شدند.

Together, they would all hide together,

همه آنها با هم پنهان می شدند،

so everyone would would squeeze into a small, enclosed space.

بنابراین همه در یک فضای کوچک و محصور فشرده می شدند.

And then you had to guess

و بعد باید حدس می زدی

who was who.

که کی بود.

I'm not joking.

شوخی نمی کنم.

It's a real game.

این یک بازی واقعی است.

Those Victorians were really quite.

آن ویکتوریایی ها واقعاً کاملاً خوب بودند.

We've got some suggestions here.

ما در اینجا چند پیشنهاد داریم.

We've got somebody else made a made up made of it. Yes.

ما یک نفر دیگر از آن ساخته شده است. آره.

Tomic mentioned about two lots of words connected with fish in the English language.

تومیک در زبان انگلیسی به دو کلمه زیاد مرتبط با ماهی اشاره کرد.

Yes, the herring pattern on the sole of the shoe.

بله الگوی شاه ماهی روی زیره کفش.

And that thank you for that.

و از این بابت ممنونم

That also reminds me of a herringbone pattern

این همچنین من را به یاد الگوی شاه ماهی می اندازد

that you can get on a man on a suit.

که می توانید آن را روی یک مرد کت و شلوار بپوشید.

Mm-Hmm. Herringbone. I have

مم-هوم شاه ماهی. من

a suit with a herringbone fit.

یک کت و شلوار با ماهیچه ای دارم.

They call it a herringbone pattern to it.

آنها به آن الگوی شاه ماهی می گویند.

Yeah, it's a sort of it looks like lots of little bones of a fish

بله، به نوعی شبیه استخوان های کوچک

herringbone suit.

کت و شلوار ماهی شاهی است.

So it's not it's not made of fish much in that.

بنابراین اینطور نیست که از ماهی زیاد ساخته نشده باشد.

Imagine wearing a suit made.

تصور کنید یک کت و شلوار ساخته شده پوشیده اید.

It wouldn't sound much going out in a suit made of fish.

بیرون رفتن با کت و شلواری از ماهی زیاد به نظر نمی رسد .

But anyway, our final fish are mystery.

اما به هر حال، ماهی نهایی ما راز است.

Fish is and this is one I hate, by the way.

به هر حال ماهی است و من از آن متنفرم.

I don't like this fish anyway.

به هر حال من این ماهی را دوست ندارم.

Not just that we had perch.

نه فقط اینکه ما سوف داشتیم.

We had stickleback, anchovy,

ما چوبی، ماهی کولی،

sardines, mackerel.

ساردین، ماهی خال مخالی داشتیم.

What is it, Mr. Duncan?

چیه آقای دانکن؟

It is one of my least favourite fish.

این ماهی یکی از کم مورد علاقه من است.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

I don't like eating this particular type of fish doing anchovy anchovy.

من دوست ندارم این نوع خاص از ماهی را با ماهی آنچوی بخورم.

Well, Francesco, you were right.

خب فرانچسکو حق با تو بود

They are disgusting, Francesco. Very tiny fish.

آنها منزجر کننده هستند، فرانچسکو. ماهی خیلی ریز

Very small,

بسیار کوچک،

very small.

بسیار کوچک.

They're very what we would say is they're very fishy.

آنها بسیار همان چیزی هستند که ما می گوییم این است که آنها بسیار ماهی هستند.

Yeah.

آره

So they've got sounds a strange phrase to use, but it means they've got

بنابراین آنها برای استفاده از آنها عبارات عجیبی دارند، اما به این معنی است که

a strong smell of fish

بوی تند ماهی آنچوی به مشام می رسد

anchovies. No, I don't. They're very small, aren't they?

. نه، نه. آنها خیلی کوچک هستند، اینطور نیست؟

That's it.

خودشه.

Apparently, they I'm sure they're prehistoric

ظاهراً، من مطمئن هستم که آنها ماقبل تاریخ هستند،

because they look, they do look like real fish.

زیرا به نظر می رسند، آنها شبیه ماهی های واقعی هستند.

They look, they look very strange and unusual.

آنها نگاه می کنند، آنها بسیار عجیب و غیر معمول به نظر می رسند.

I think these are these are one of the oldest fish.

من فکر می کنم اینها یکی از قدیمی ترین ماهی ها هستند.

Bruno also said anchovy as well.

برونو آنچوی هم گفت.

So Beatrice, I don't like anchovies.

پس بئاتریس، من آنچوی را دوست ندارم.

I'm not keen.

من مشتاق نیستم

I don't really like sardines, anchovies.

من خیلی ساردین، آنچوی را دوست ندارم.

I like mackerel that that's a strong fish.

من ماهی خال مخالی را دوست دارم که ماهی قوی است.

Hmm. Pungent.

هوم تند.

The fish that have that are quite oily

ماهی هایی که کاملاً روغنی

tend to be quite pungent, so they've got quite a strong smell. Hmm.

هستند، بسیار تند هستند، بنابراین بوی بسیار قوی دارند. هوم

Like sardines.

مثل ساردین.

Mackerel.

ماهی خال مخالی.

What would be another one?

Salmon's quite a pungent.

یکی دیگر چه خواهد بود؟

ماهی قزل آلا کاملا تند است.

Yes. Sick as well.

آره. مریض هم همینطور

Have you ever been to a fish market?

آیا تا به حال به بازار ماهی فروشی رفته اید؟

Oh my god, I have.

وای خدای من دارم

Yes, it's disgusting.

بله، منزجر کننده است.

Horror pizza's there.

پیتزای ترسناک آنجاست

OK, since Bruno.

باشه، از برونو.

Yes, they're quite popular as a producer on pizzas.

بله، آنها به عنوان تولید کننده پیتزا بسیار محبوب هستند.

Yeah, I do.

بله من انجام می دهم.

I do not like anchovies.

من آنچو را دوست ندارم.

They're disgusting, I would guess.

من حدس می زنم آنها منزجر کننده هستند.

Says people eat anchovy with beer.

می گوید مردم آنچوی را با آبجو می خورند.

Now you say in the UK, it wouldn't be.

حالا شما می گویید در انگلستان، اینطور نخواهد بود.

Maybe you can get them.

شاید بتوانید آنها را دریافت کنید.

Maybe they're nice fresh.

شاید تازه خوب باشند.

There probably be quite nice fresh.

احتمالا تازه بسیار خوب وجود دارد.

But in the UK, we only tend to get them in tins.

اما در انگلستان، ما فقط تمایل داریم آنها را در قوطی تهیه کنیم.

But I would imagine if you live

اما من تصور می کنم اگر

in a coastal area,

در یک منطقه ساحلی زندگی می کنید

you might be able to get fresh anchovies and they might be quite nice.

، ممکن است بتوانید آنچوی تازه تهیه کنید و ممکن است بسیار خوب باشند.

But I think because we get them in

اما من فکر می کنم چون آنها را در قوطی می گیریم

tins, hmm.

، هوم.

They're not so popular.

آنها چندان محبوب نیستند.

So sardines, I don't think they're local.

بنابراین ساردین ها، فکر نمی کنم محلی باشند.

You say you can't just go out into the into the local sea

شما می گویید که نمی توانید به دریای محلی

or the local coast, and they're very good, very good for you.

یا سواحل محلی بروید، و آنها برای شما بسیار خوب هستند.

These types of small little fish like sardines, anchovies,

این نوع ماهی های کوچک کوچک مانند ساردین، آنچوی

they've got all these healthy fats fats in them, haven't they? Hmm.

، تمام این چربی های چربی سالم را در خود دارند، اینطور نیست؟ هوم

That is supposed to be good for you, like salmon omega

قرار است که برای شما خوب باشد، مانند امگا ماهی سالمون

something or other omega six.

یا امگا شش دیگر.

Oh, I don't know.

اوه، من نمی دانم.

But all of the amigas supposed to be good for you,

اما همه آمیگا ها قرار است برای شما مفید باشند،

but you're not supposed to eat very much oily fish.

اما قرار نیست ماهی خیلی روغنی بخورید.

They recommend that maybe once or twice a week, only for oily

آنها توصیه می کنند که شاید یک یا دو بار در هفته، فقط برای

fish like mackerel salmon, because the oceans are so polluted

ماهی های روغنی مانند سالمون خال مخالی، زیرا اقیانوس ها به قدری آلوده هستند

that you can get too much mercury

که می توانید جیوه

and sort of pesticides and things like that.

و انواع آفت کش ها و چیزهایی از این قبیل دریافت کنید.

Yes, I mean, that's quite bad, isn't it, when

بله، منظورم این است که خیلی بد است، اینطور نیست، وقتی

they're recommending that fish that are caught

آنها ماهی هایی را توصیه می کنند که

in the wide open spaces of the ocean? Hmm.

در فضاهای باز اقیانوس صید می شوند؟ هوم

Even the pollution has got that far,

حتی آلودگی به این حد رسیده است،

but there's too much lead, as are mercury in.

اما سرب بسیار زیادی وجود دارد، مانند جیوه.

Fresh fish from sort of miles out to sea.

ماهی تازه از مایل ها تا دریا.

I think it's also just a bit of advice as well, isn't it just to make sure

من فکر می‌کنم این فقط یک نصیحت است، آیا این فقط برای این نیست

that you're not getting anything horribly inside you like, huh?

که مطمئن شوید چیز وحشتناکی را در درون خود نمی‌بینید، نه؟

Siddiqa says Why don't you try eating them with Jaffa Cakes?

صدیقه می گوید چرا سعی نمی کنی آنها را با کیک یافا بخوری؟

I can't imagine chocolate with fish like that.

من نمی توانم شکلات را با ماهی چنین تصور کنم.

That sounds disgusting.

منزجر کننده به نظر می رسد.

Make it three and a thank you for that.

آن را سه کنید و از این بابت تشکر می کنم.

All the amigas, all of them.

همه آمیگا ها، همه آنها.

All of them from three to 100.

همه آنها از سه تا

Is it a mega six? That's in sort of.

100. مگا شش است؟ این به نوعی است.

I think that's the one that's in

من فکر می کنم این همان چیزی است که در

plants, is it?

گیاهان وجود دارد، درست است؟

Yes, OK.

بله، باشه.

Sort of seeds and things.

انواع دانه ها و چیزها

And Omega three is the one in fish. OK, good.

و امگا سه در ماهی است. باشه خوبه

We're going to take a break. Very quick break.

قراره استراحت کنیم استراحت بسیار سریع

And then we're back with fish cakes.

و بعد با کیک ماهی برگشتیم.

I used to love fish cakes.

من قبلاً عاشق کیک ماهی بودم.

My mum used to make fish cakes.

مامانم کیک ماهی درست میکرد.

That's a popular one here. Used to be.

این یک مورد محبوب در اینجا است. قبلا بود.

It's fish.

این ماهی است.

Probably card again cooked,

احتمالاً کارت دوباره پخته شده است،

but you can do it with salmon.

اما می توانید آن را با ماهی قزل آلا انجام دهید.

And then you'd like this, Mr.

و بعد شما این را می خواهید، آقای

Duncan, can you make them for you?

دانکن، می توانید آنها را برای شما بسازید؟

And then you mix them with mashed potatoes,

و بعد با پوره سیب زمینی،

mashed potatoes, a bit of parsley, the fish and then you fry them in a frying pan?

پوره سیب زمینی، کمی جعفری، ماهی مخلوط می کنید و بعد در ماهیتابه سرخ می کنید؟

Oh, delicious, I'm going to do those one.

اوه، خوشمزه، من می خواهم آن یکی را انجام دهم.

one day I know what fishcakes are.

یک روز می دانم کیک ماهی چیست.

Yes, but maybe, you know, my mother used to make them my friends from school

بله، اما شاید، می دانید، مادرم آنها را دوست

used to come round because they liked my mother's fish cake so much.

مدرسه من می گذاشت، زیرا آنها از کیک ماهی مادرم خیلی خوششان می آمد.

They used to say, Can I come back home?

می گفتند می توانم برگردم خانه؟

Can I come round and see Usui mother making fish cakes tonight?

آیا می توانم بیایم و مادر اوسویی را ببینم که امشب کیک ماهی درست می کند؟

But if that's true, there's no answer to that.

اما اگر این درست باشد، هیچ پاسخی برای آن وجود ندارد.

We're back in a moment.

یه لحظه دیگه برگشتیم

We're talking about panic.

ما در مورد وحشت صحبت می کنیم.

You can dance in all of the puddles today

امروز می توانید در همه گودال ها برقصید،

because we've had a lot of rain, in fact, today the weather is pretty awful.

زیرا ما باران زیادی داشته ایم، در واقع، امروز هوا بسیار افتضاح است.

Do you believe it is

آیا باور می کنید

welcome to the final half

به نیم

hour of today's English addict with myself, Mr.

ساعت پایانی معتاد انگلیسی امروز با خودم، آقای

Duncan and him, that reminded me that those lovely cows that we had two years ago,

دانکن و او خوش آمدید، که به من یادآوری کرد که آن گاوهای دوست داشتنی که دو سال پیش داشتیم،

they were very friendly and that one was so excited to see me.

آنها بسیار دوستانه بودند و آن یکی از دیدن آن بسیار هیجان زده بود. من

It was a baby.

بچه بود

I don't usually get that reaction.

من معمولا چنین واکنشی را دریافت نمی کنم.

No, many people run away from me,

نه، خیلی ها از من فرار می کنند،

but cows seem to like me. Hmm.

اما به نظر می رسد که گاوها مرا دوست دارند. هوم

There is a there is an answer to that.

پاسخی برای آن وجود دارد.

I'm not going to say because it would be very rude to cow.

نمی خواهم بگویم چون گاو زدن خیلی بی ادبانه است.

So what are we talking about, Mr.

پس آقای

Duncan in the last half an hour?

دانکن در این نیم ساعت گذشته در مورد چیست؟

We are looking at a subject that I referenced briefly earlier.

ما در حال بررسی موضوعی هستیم که قبلاً به طور خلاصه به آن اشاره کردم.

And yes, we did have a little bit of a drama in the house.

و بله، ما کمی درام در خانه داشتیم.

My my toaster caught fire the other night for the second time.

توستر من دیشب برای دومین بار آتش گرفت.

But should we get it repaired or should we just get a new one?

اما آیا باید آن را تعمیر کنیم یا فقط باید یک دستگاه جدید تهیه کنیم؟

I don't know.

من نمی دانم.

I think we could get it fixed. I think so.

فکر می کنم بتوانیم آن را رفع کنیم. من هم اینچنین فکر میکنم.

Yes, I'll try.

بله، سعی می کنم.

We I think we will, because that's a very what we had is at least 20 years.

فکر می‌کنم این کار را خواهیم کرد، زیرا این چیزی است که ما حداقل 20 سال داشته‌ایم.

Yes, a long time. Not longer.

بله، مدت زیادی است. دیگر نه.

So this particular item caught fire,

بنابراین این مورد خاص آتش گرفت،

which caused me to panic.

که باعث وحشت من شد.

And that's what we're going to look at now, Steve.

و این چیزی است که ما اکنون به آن نگاه خواهیم کرد، استیو.

Yeah, we've just been reminded. Panic.

بله، تازه به ما یادآوری شد. وحشت.

I certainly panic. Words and phrases.

من مطمئنا وحشت دارم. کلمات و عبارات.

And there you can see me looking as if I'm really panicking there.

و در آنجا می توانید مرا ببینید که انگار واقعاً در آنجا وحشت زده ام.

It's funny. People do follow us.

جالبه. مردم ما را دنبال می کنند

They know what's coming up good.

آنها می دانند چه چیزی در راه است.

I'm very impressed.

من خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.

I'm impressed because I've forgotten we were going to talk about panic words.

من تحت تأثیر قرار گرفتم زیرا فراموش کرده ام قرار بود در مورد کلمات وحشت زده صحبت کنیم.

I'm impressed that anyone is following us.

من تحت تأثیر قرار گرفتم که کسی ما را دنبال می کند.

So here we go.

پس بزن که بریم.

Then first of all, the word panic.

سپس اول از همه، کلمه وحشت.

Panic can refer to a sudden burst of terror or worry

هراس می تواند به انفجار ناگهانی وحشت اشاره داشته باشد یا

you suddenly, without warning, feel

شما را به طور ناگهانی و بدون هشدار نگران کند،

terrorised, or you feel suddenly scared or anxious about something new.

احساس وحشت کنید، یا به طور ناگهانی نسبت به چیزی جدید احساس ترس یا اضطراب کنید.

Only something that's just happened or may be something

فقط چیزی که به تازگی اتفاق افتاده یا ممکن است چیزی باشد

that is about to happen, something that will happen in the future.

که در شرف وقوع است، چیزی که در آینده اتفاق خواهد افتاد.

You can panic.

می توانید وحشت کنید.

We can use this as a verb, also as a noun to describe the state of panic.

ما می توانیم از این به عنوان یک فعل و همچنین به عنوان یک اسم برای توصیف حالت وحشت استفاده کنیم.

So people panic.

بنابراین مردم وحشت می کنند.

They panic. They are panicking.

وحشت می کنند. آنها در وحشت هستند.

They act. Hmm.

عمل می کنند. هوم

In in an unpredictable and a ways where you have

به روشی غیرقابل پیش بینی و به روشی که به

effectively lost control of your emotions

طور مؤثر کنترل احساسات خود را از دست داده

and you are letting your fears

اید و به ترس هایتان اجازه می دهید

dictate how you react and behave to situations.

نحوه واکنش و رفتار شما را در موقعیت ها دیکته کنند.

You literally just instantly reacting to something without stopping to think.

شما به معنای واقعی کلمه بلافاصله به چیزی واکنش نشان می دهید بدون اینکه فکر کنید.

Yeah.

And panic is, you know, if if a lion was running towards you,

آره

و وحشت این است، می دانید، اگر یک شیر به سمت شما می دوید،

you would probably panic as as they do often.

احتمالاً مانند آنها اغلب وحشت می کنید.

But panic can result in in you.

اما وحشت می تواند در شما ایجاد شود.

Making mistakes in judgement can.

اشتباه کردن در قضاوت می تواند.

It can be very poor

ممکن است اتفاق بسیار بدی

thing to happen to you because you make poor judgements.

برای شما بیفتد زیرا شما قضاوت های ضعیفی می کنید.

People often do strange things when they panic.

مردم اغلب وقتی وحشت می کنند کارهای عجیبی انجام می دهند.

Yes, that primitive part of your brain is taking over

بله، آن بخش ابتدایی مغز شما در حال تسخیر است

and it's fighting a fight or flight mechanism.

و در حال مبارزه با مکانیسم مبارزه یا فرار است.

Mm-Hmm. Adrenaline. Well, that's very good.

مم-هوم آدرنالین. خب این خیلی خوبه

Isaac Hunt Hello, Isaac.

ایزاک هانت سلام، ایزاک.

I have to be careful how I say that.

من باید مراقب باشم که چگونه این را می گویم.

I think that might be someone playing with us.

من فکر می کنم ممکن است کسی با ما بازی کند.

You know, that's I just realised that that might be.

میدونی، همین الان فهمیدم که ممکنه اینطور باشه.

I think someone is trying to get me to say something

فکر می‌کنم کسی می‌خواهد مرا وادار کند که حرفی

rude that maybe that's maybe not right.

بی‌ادبانه بزنم که شاید درست نباشد.

Isaac Hunt That's oh, trust me, Steve.

آیزاک هانت این اوه، به من اعتماد کن، استیو.

Just 15 years of doing this, you get very,

فقط 15 سال از انجام این کار،

very good with your nose,

با بینی خود بسیار خوب عمل می کنید،

but a loss of self-control.

اما کنترل خود را از دست می دهید.

Yes, you're right. Panic.

بله حق با شماست. وحشت.

You lose self-control.

شما کنترل خود را از دست می دهید.

I, a classic one is some people see spiders

من، کلاسیک این است که برخی عنکبوت ها را می

and they panic straight away.

بینند و بلافاصله وحشت می کنند.

Yes, scream shout.

بله، فریاد بزن.

And because that is, of course,

و چون این البته

unusual because spiders only a small, small thing.

غیرعادی است زیرا عنکبوت ها فقط یک چیز کوچک و کوچک هستند.

I suppose if you live in Australia or somewhere

فکر می‌کنم اگر در استرالیا یا

where they you've got really deadly poisonous spiders, then I might panic.

جایی زندگی می‌کنید که در آن عنکبوت‌های سمی واقعا کشنده داشته باشید، ممکن است وحشت کنم.

I mean, here in the UK, we don't have any poisonous spiders.

منظورم این است که اینجا در بریتانیا هیچ عنکبوت سمی نداریم.

Mm-Hmm. So but people still panic.

مم-هوم بنابراین، اما مردم هنوز وحشت دارند.

They do scream at the sight of a spider or a mouse.

آنها با دیدن یک عنکبوت یا یک موش فریاد می زنند.

But especially women.

اما مخصوصا خانم ها

Women

زنان

often do they scream.

اغلب فریاد می زنند.

They stand on a chair and they lift their skirts up because they think the male.

روی صندلی می ایستند و دامنشان را بالا می زنند چون فکر می کنند مرد است.

Might run up their leg.

ممکن است تا پای آنها بدود

Yes, a loss of self-control.

بله، از دست دادن خودکنترلی.

Thank you, Isaac.

متشکرم، ایزاک.

Another.

Yes. Don't do that again, Steve.

یکی دیگر.

آره. دیگه اینکارو نکن استیو

I still think

هنوز فکر

I still think someone is trying to set us up there

می‌کنم هنوز فکر می‌کنم کسی می‌خواهد ما را در آنجا مستقر کند،

because

زیرا

Sue Cat also heard what I said as well.

سو کت نیز حرف من را شنید.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Alarm.

زنگ خطر. هشدار.

Another word we can use instead of panic is alarm.

کلمه دیگری که می توانیم به جای وحشت استفاده کنیم زنگ هشدار است.

Yes, we have 25 words to look at, by the way.

بله، به هر حال، ما 25 کلمه برای بررسی داریم.

OK, rights alarm.

خوب، هشدار حقوق.

So to feel alarm, you have alarm.

بنابراین برای احساس هشدار، شما زنگ خطر دارید.

The alarm is the feeling of panic alarm,

زنگ هشدار، احساس هشدار وحشت است،

so something might alarm you.

بنابراین ممکن است چیزی شما را نگران کند.

You might hear some terrible news.

ممکن است اخبار وحشتناکی بشنوید.

You might hear something terrible that's happened

ممکن است چیز وحشتناکی را بشنوید که اتفاق افتاده است

and you will become alarmed.

و نگران شوید.

You will feel own.

شما احساس مالکیت خواهید کرد.

Somebody might say to you that there is a storm coming

ممکن است کسی به شما بگوید که طوفانی در راه است

a bad storm, a hurricane, a gale, a tornado, and that might make you feel alarmed.

، طوفان بد، طوفان، طوفان، گردباد، و ممکن است شما را نگران کند.

So it means that something inside your brain is telling you

بنابراین به این معنی است که چیزی در مغز شما به شما می گوید

you need to be aware that something dangerous could be happening. Hmm.

که باید آگاه باشید که ممکن است اتفاق خطرناکی در حال رخ دادن باشد. هوم

It's like an alarm going off.

مثل زنگ هشدار است.

Something is, you know, you might feel a little bit of panic.

چیزی این است که، می دانید، ممکن است کمی احساس وحشت کنید.

Maybe you might have to control that. Here's another one.

شاید مجبور باشید آن را کنترل کنید. اینم یکی دیگه

Terror, terror, terror.

وحشت، وحشت، وحشت.

You might run for your life as something happens.

ممکن است وقتی اتفاقی می افتد برای زندگی خود فرار کنید.

Maybe something terrible happened.

شاید اتفاق وحشتناکی افتاده باشد.

So you will run in panic.

بنابراین شما در وحشت فرار خواهید کرد.

You will panic.

شما وحشت خواهید کرد.

It is something that is causing you to panic.

این چیزی است که باعث وحشت شما می شود.

So the terror is the thing that is causing you to panic.

بنابراین وحشت چیزی است که باعث وحشت شما می شود.

But also the feeling itself can be described as terror

اما همچنین خود احساس را می توان به عنوان وحشت

or shock is another word we can use as well.

یا شوک توصیف کرد، کلمه دیگری است که می توانیم از آن استفاده کنیم.

Shock.

شوکه شدن.

I will quickly go through some of these words because they're quite easy to explain.

من به سرعت برخی از این کلمات را مرور می کنم زیرا توضیح آنها بسیار آسان است.

We have horror.

ما وحشت داریم

Sorry, Steve.

متاسفم استیو

OK, now I was going to make some comments about terror.

خوب، حالا می خواستم در مورد ترور نظر بدهم.

Oh, terror. OK? Yes.

اوه، وحشت خوب؟ آره.

Yes. I was just.

آره. من فقط بودم

I know you had a lot of words to go through.

میدونم حرفای زیادی برای گفتن داشتی

Yes, you can feel terrible, can't you?

بله، شما می توانید احساس وحشتناکی داشته باشید، نه؟

Yes, I feel terrible. Hmm.

بله، احساس وحشتناکی دارم. هوم

That's that means you just feel ill.

این بدان معناست که شما فقط احساس بیماری می کنید.

You just feel maybe just horrible inside because something's happened.

شما فقط احساس می کنید ممکن است فقط وحشتناک باشد زیرا چیزی اتفاق افتاده است.

I feel absolutely terrible.

من کاملاً احساس وحشتناکی دارم.

Maybe, maybe your boss has just told you you're going to lose your job. Hmm.

شاید، شاید رئیستان به تازگی به شما گفته باشد که کارتان را از دست خواهید داد. هوم

I feel terrible. Yes.

احساس وحشتناکی دارم آره.

But that doesn't necessarily mean that you're feeling terror. No.

اما این لزوماً به این معنی نیست که شما احساس وحشت می کنید. نه.

You know the terror

that you would feel if you saw a lion coming towards you.

شما می دانید

که اگر شیری را ببینید که به سمت شما می آید، چه وحشتی را احساس خواهید کرد.

The terror that you might feel if somebody suddenly tells you

وحشتی که ممکن است احساس کنید اگر کسی ناگهان به شما بگوید

you've got to make a speech in public

که باید در ملاء عام

to hundreds of people

برای صدها نفر از مردمی

that terror inside.

که در داخل وحشت دارند سخنرانی کنید.

Of course, the lion or the tiger could be terrible

البته، شیر یا ببر می‌تواند وحشتناک باشد،

because it wants to attack you so you can describe a person who is evil or wicked.

زیرا می‌خواهد به شما حمله کند، بنابراین شما می‌توانید فردی شریر یا شرور را توصیف کنید.

Also, as terrible, you terrible person.

همچنین، به عنوان وحشتناک، شما انسان وحشتناک.

Anyway, because you said something nasty to somebody,

به هر حال، چون به کسی حرف زشتی زدی

you know, 20 minutes to get through 150 words.

، 20 دقیقه تا 150 کلمه را بشناسی.

Horror, horror, the horror.

وحشت، وحشت، وحشت.

The horror of something.

وحشت از چیزی.

Something happening that might make you panic.

اتفاقی می افتد که ممکن است شما را وحشت زده کند.

So horror, you can feel horror.

بنابراین وحشت، شما می توانید احساس وحشت کنید.

You can appear horrified.

شما می توانید وحشت زده ظاهر شوید.

Panicked.

وحشت زده.

You are concerned about something.

شما نگران چیزی هستید.

Suddenly, you start to panic.

ناگهان، شما شروع به وحشت می کنید.

If somebody, if you saw a nasty accident,

اگر کسی، اگر تصادف ناخوشایندی دیدید،

you know, somebody fell over and broke their leg

می‌دانید، کسی روی زمین افتاد و پایش شکست

or you saw a car accident, you would say that's an absolutely horrible.

یا تصادف رانندگی دیدید، می‌گویید که این کاملاً وحشتناک است.

But where are you shrinking?

اما کجا دارید کوچک می شوید؟

I'm just saying I my legs are aching, standing for an hour and a half.

فقط می گویم پاهایم درد می کند، یک ساعت و نیم ایستاده ام.

I just caught you on the screen then. And you were.

آن موقع من تو را روی صفحه نمایش گرفتم. و تو بودی

I thought you were actually getting smaller.

من فکر می کردم شما در واقع کوچکتر می شوید.

My legs were aching. I don't know how how that happened.

پاهایم درد می کرد. من نمی دانم چگونه این اتفاق افتاد.

You lose control.

شما کنترل خود را از دست می دهید.

As mentioned earlier, you lose control.

همانطور که قبلا ذکر شد، کنترل خود را از دست می دهید.

You might also lose your senses as well.

همچنین ممکن است حواس خود را از دست بدهید.

If you lose your senses, it means you lose control.

اگر حواس خود را از دست بدهید به این معنی است که کنترل خود را از دست داده اید.

You, you what you were doing things that you might not normally do.

شما، شما کارهایی را انجام می دادید که ممکن است در حالت عادی انجام ندهید.

Quite often when we are in a state of panic,

اغلب اوقات وقتی در حالت وحشت

we do things that we we would not normally do.

هستیم، کارهایی را انجام می دهیم که معمولاً انجام نمی دادیم.

People are making suggestions.

مردم پیشنهاد می دهند.

Yeah, OK.

آره، باشه

You can inflict terror in somebody else.

شما می توانید در شخص دیگری وحشت ایجاد کنید.

Yes, by threatening them.

بله، با تهدید آنها.

Can threaten somebody with with with a knife.

می تواند با چاقو کسی را تهدید کند.

Yeah. Well, you can threaten somebody that you do something.

آره خوب، شما می توانید کسی را تهدید کنید که کاری انجام می دهید.

If they don't, you know, verbally, you can threaten people as well

اگر این کار را نکنند، می‌دانید، شما می‌توانید به صورت شفاهی مردم را تهدید کنید و همچنین

terrorise and cause terror in somebody because.

باعث ایجاد رعب و وحشت در کسی شوید.

Yeah, exactly. Here's another one.

بله دقیقا. اینم یکی دیگه

You lose your senses

حواس خود را از دست

and you go into a panic so you can use.

می دهید و دچار وحشت می شوید تا بتوانید استفاده کنید.

This is a phrase a person might go into a panic.

این عبارتی است که ممکن است فرد دچار وحشت شود.

They become in, they become panicky.

وارد می شوند، وحشت زده می شوند.

They develop a state where they can't control themselves because they are panicking

آنها حالتی را ایجاد می کنند که در آن نمی توانند خود را کنترل کنند زیرا وحشت زده و در

yet niche.

عین حال جا افتاده اند.

The words horrible and terrible, they sort of you can use those interchangeably.

کلمات وحشتناک و وحشتناک، آنها به نوعی شما می توانید آنها را به جای هم استفاده کنید.

Can't you describe a situation quite often? Yes.

آیا نمی توانید اغلب یک موقعیت را توصیف کنید؟ آره.

Horrible. Terrible.

ناگوار. وحشتناک.

Horrific. Terrific.

دلهره آور. فوق العاده.

We often say terrific in a positive and negative way.

ما اغلب به صورت مثبت و منفی می گوییم عالی است.

So you can say a terrific tornado

بنابراین می توان گفت یک گردباد وحشتناک

came through the village and destroyed all the houses.

از طریق روستا وارد شد و تمام خانه ها را ویران کرد.

Or you could say I had a terrific time last night at the party.

یا می توانید بگویید دیشب در مهمانی خیلی خوش گذشت .

So terrific can be used positively or negatively.

بنابراین فوق العاده می تواند به صورت مثبت یا منفی استفاده شود.

Yes, you could say what a what a horrible meeting we had at work today.

بله، می توانید بگویید که امروز چه جلسه وحشتناکی در محل کار داشتیم.

Oh, that was a terrible meeting.

اوه، آن جلسه وحشتناکی بود.

The speakers were terrible. Yeah.

بلندگوها وحشتناک بودند. آره

If you could describe somebody, if someone's presentation skills were very bad,

اگر می‌توانستید کسی را توصیف کنید، اگر مهارت‌های ارائه‌ی کسی خیلی بد بود

you would say that they were they were terrible or that that film was terrible.

، می‌گفتید که آنها وحشتناک بودند یا آن فیلم وحشتناک بود.

It was awful. It's bad. Awful.

خیلی بد بود. این بد است. خیلی بد و ناخوشایند.

Uh, here's another one.

اوه، اینم یکی دیگه

Freak out.

ترسیدن، جا خوردن.

I think this is one of my favourites.

فکر می کنم این یکی از موارد مورد علاقه من است.

If you freak out,

اگر عصبانی هستید،

freak out.

عصبانی شوید.

If you freak out, that's similar to panic, isn't it?

اگر ترسیدید، شبیه هراس است، اینطور نیست؟

It is.

این است.

It's very similar.

خیلی شبیه است.

It's a sort of a modern,

این یک جور مدرن است،

but it's a modern, but it's a more up to date set of freak out.

اما مدرن است، اما مجموعه ای به روزتر از عجیب و غریب است.

I freaked out, man. Hmm.

من عصبانی شدم، مرد هوم

Yeah.

آره

Yeah.

آره

If you freak out, you're panicking. Yes.

اگر ترسیده باشید، وحشت زده شده اید. آره.

You've lost control of yourself.

شما کنترل خود را از دست داده اید.

So you lose control of your senses.

بنابراین کنترل حواس خود را از دست می دهید.

You freak out.

شما دیوانه می شوید.

A person will freak out.

یک نفر هول خواهد شد.

They will lose control of themselves.

آنها کنترل خود را از دست خواهند داد.

You might become fraught.

ممکن است مضطرب شوید

Fraught.

مملو.

That's an interesting word. Fraught.

این کلمه جالبی است. مملو.

It's one that a lot of people spell incorrectly as well.

این یکی از مواردی است که بسیاری از مردم آن را نیز اشتباه می نویسند.

There it is.

ایناهاش.

Down there fraught the feeling of fear.

آن پایین مملو از احساس ترس بود.

The feeling of anxiety feels as if you are.

احساس اضطراب به نظر می رسد که شما هستید.

You are suddenly worried, concerned, maybe terrified of something.

شما ناگهان نگران، نگران، شاید از چیزی وحشت کنید.

You feel fraught.

شما احساس ناامیدی می کنید.

Maybe you are having a busy day and everyone is making demands.

شاید روز پرمشغله ای را سپری می کنید و همه مطالبات خود را مطرح می کنند.

They all want things and you start to panic

همه آنها چیزهایی می خواهند و شما شروع به وحشت می کنید

because, you know, you can't get all of those jobs done in time.

زیرا، می دانید، نمی توانید همه آن کارها را به موقع انجام دهید.

You become frugal. Yes, terrific.

شما صرفه جو می شوید. بله، فوق العاده است.

People are talking about that. Yes, that

مردم در مورد آن صحبت می کنند. بله،

the word terrific doesn't refer to terror.

این کلمه فوق العاده به وحشت اشاره نمی کند.

Hmm-mm at all. Hmm.

هوم-مم اصلا هوم

So terrific just means something that's very good.

خیلی عالی فقط به معنای چیزی است که خیلی خوب است.

A terrific meal.

یک وعده غذایی فوق العاده

That's it. Or big or big? Yes, it doesn't.

خودشه. یا بزرگ یا بزرگ؟ بله، اینطور نیست.

It doesn't. It doesn't revert.

اینطور نیست. بر نمی گردد.

It's always used in a positive way.

همیشه در جهت مثبت استفاده می شود.

No. Well, sometimes negative.

خیر، گاهی اوقات منفی است.

OK, terrific.

باشه عالیه

Can be used both positive and negative.

می توان از مثبت و منفی استفاده کرد.

OK. A terrific thunderstorm or terrific party.

خوب. یک رعد و برق یا مهمانی عالی.

one is negative. one is positive.

یکی منفی است یکی مثبت است

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Usually used to panic might also be an overreaction.

معمولاً برای وحشت استفاده می شود همچنین ممکن است یک واکنش بیش از حد باشد.

Some some people panic all the time over.

برخی از افراد همیشه در هراس هستند.

Nothing like your mom.

هیچی شبیه مامانت نیست

I think I think your mother sometimes panics too much, but I do it.

فکر می‌کنم مادرت گاهی اوقات بیش از حد وحشت می‌کند، اما من این کار را می‌کنم.

And maybe sometimes Mr. Steve as well.

و شاید گاهی آقای استیو هم همینطور.

I tend to overreact to things, so to panic about something

من تمایل دارم به چیزها بیش از حد واکنش نشان دهم، بنابراین وحشت در مورد چیزی

can be can be an overreaction.

می تواند یک واکنش بیش از حد باشد.

So some people do panic about things that they don't need to panic about.

بنابراین برخی از مردم در مورد چیزهایی که نیازی به وحشت ندارند وحشت می کنند.

You overreact to something.

نسبت به چیزی بیش از حد واکنش نشان می دهید.

I left the spelling of three albums going by.

املای سه آلبوم را ترک کردم.

So, yeah,

بنابراین، بله،

I love the spelling of overreact because it always looks incorrect.

من عاشق املای overreact هستم زیرا همیشه نادرست به نظر می رسد.

But there are two r's in Overreact.

اما دو r در Overreact وجود دارد.

All right.

خیلی خوب.

You go into a panic.

شما به وحشت می افتید.

You go into a panic.

شما به وحشت می افتید.

A person becomes panicky or panicked.

فرد دچار هراس یا وحشت می شود.

There is panic.

وحشت وجود دارد.

And Oh, I love this word, Steve.

و اوه، من این کلمه را دوست دارم، استیو.

Pandemonium

همه

pandemia.

گیری همه گیر.

Have you ever been in a situation where there is pandemonium around you?

آیا تا به حال در موقعیتی قرار گرفته اید که در اطراف شما هیاهو وجود داشته باشد؟

Yes, that means that a lot of people are panicking.

بله، این بدان معناست که بسیاری از مردم دچار وحشت هستند.

A lot of people are probably overreacting to a situation, or maybe not pandemonium.

بسیاری از مردم احتمالاً نسبت به یک موقعیت بیش از حد واکنش نشان می‌دهند، یا شاید هیاهو نیستند.

Maybe you were with the crowd of people in a loud bang went off somewhere

شاید شما با انبوه مردم بودید که صدای بلندی در جایی بلند شد

and everybody started to react

و همه به

in a way that they thought that was a dangerous situation.

گونه‌ای واکنش نشان دادند که فکر می‌کردند این وضعیت خطرناکی است.

You can be in a bar

شما می توانید در یک بار

in a club somewhere and the fight breaks out

در یک باشگاه در جایی باشید و دعوا شروع می شود

and then everybody else starts joining in this pandemonium.

و سپس بقیه شروع به پیوستن به این هیاهو می کنند.

It just means it's a lot of random things happening,

این فقط به این معنی است که بسیاری از اتفاقات تصادفی رخ می دهد،

order has broken down in that particular situation.

نظم در آن موقعیت خاص به هم ریخته است.

And when that happens, a lot of people start to panic.

و وقتی این اتفاق می افتد، بسیاری از مردم شروع به وحشت می کنند.

Yes, we can have also a panic attack as well.

بله، ما همچنین می توانیم یک حمله پانیک نیز داشته باشیم.

A moment where you suddenly feel panic.

لحظه ای که ناگهان احساس وحشت می کنی.

Come on. You feel panic.

بیا دیگه. شما احساس وحشت می کنید.

You feel suddenly terrified as if something bad is about to happen.

به طور ناگهانی احساس وحشت می کنید، گویی اتفاق بدی در شرف وقوع است.

Or maybe something bad is happening.

یا شاید اتفاق بدی در حال رخ دادن است.

You feel panic.

شما احساس وحشت می کنید.

Or you might have that and nothing bad is going to happen.

یا ممکن است آن را داشته باشید و هیچ اتفاق بدی رخ ندهد.

People have. It's like a medical condition.

مردم دارند. مثل یک وضعیت پزشکی است.

People can have panic attacks when nothing bad is actually happening.

افراد ممکن است دچار حملات پانیک شوند زمانی که هیچ اتفاق بدی رخ نمی دهد.

They just their bodies are somehow reacting

آنها فقط بدنشان به نوعی

to nothing. Hmm.

به هیچ چیز واکنش نشان نمی دهد. هوم

And you can get into that situation

و می توانید در موقعیتی

where you have these panic attacks and it feels like something bad.

قرار بگیرید که دچار این حملات پانیک شوید و احساس بدی داشته باشید.

Yeah.

آره

If and when I've had that, sometimes if I've been driving somewhere and I'm lost or I'm late

اگر و زمانی که من آن را داشته ام، گاهی اوقات اگر در جایی رانندگی کرده ام و گم شده ام یا دیر رسیده ام

and sort of have a panic attack, how am I going to find this place?

و به نوعی دچار حمله پانیک شده ام، چگونه می توانم این مکان را پیدا کنم؟

And you it's you just suddenly react to something.

و این شما هستید که ناگهان به چیزی واکنش نشان می دهید.

It's quite a debilitating condition to find yourself in

از حمله پانیک تا خرید هراس، شرایطی کاملاً ناتوان کننده است

from from panic attack to

panic buying.

.

This is something a lot of people know about

این چیزی است که بسیاری از مردم در

during the past two years of the craziness

طول دو سال گذشته از دیوانگی

that has been taking hold of the planet.

که سیاره را فرا گرفته است می دانند.

A lot of people have been buying things.

بسیاری از مردم در حال خرید چیزهایی هستند.

They have been panicking because certain things are in short supply.

آنها وحشت کرده اند زیرا چیزهای خاصی کم است.

For example, I suppose you might say things like bread,

برای مثال، تصور می‌کنم ممکن است در طول همه‌گیری، چیزهایی مانند نان،

general things, toilet paper during the pandemic.

چیزهای عمومی، دستمال توالت بگویید.

Yes, at the start of the pandemic, who remembers that the

بله، در آغاز همه‌گیری، چه کسی

the great shortage of toilet paper?

کمبود شدید دستمال توالت را به خاطر می‌آورد؟

Oh dear.

اوه عزیزم.

That is something we can tell our grandchildren about in 20 or 30 years time.

این چیزی است که ما می توانیم در 20 یا 30 سال آینده به نوه های خود بگوییم.

Panic buying.

خرید وحشتناک

Yes, whenever people think there's going to be a shortage of something,

بله، هر زمان که مردم فکر می‌کنند چیزی کم می‌شود،

people go out and they

مردم بیرون می‌روند و

they might not necessarily be actually panicking as they're buying.

ممکن است لزوماً هنگام خرید دچار وحشت نشوند.

It just means that they're getting overly concerned

این فقط به این معنی است که آنها بیش از حد نگران هستند

that there might be a shortage of something, and they irrationally buy too much of something

که ممکن است کمبود چیزی وجود داشته باشد، و آنها به طور غیرمنطقی مقدار زیادی از چیزی را خریداری می کنند، در

when it's obvious at the

حالی که واضح است که

if you were to think about it, logically, those products would come back.

اگر بخواهید در مورد آن فکر کنید، منطقی است که آن محصولات برمی گردند.

Eventually, there's no wood.

بالاخره چوبی نیست.

There was no need to panic buy toilet paper.

برای خرید دستمال توالت نیازی به وحشت نبود.

It was just because the media started talking about it

فقط به این دلیل بود که رسانه ها شروع به صحبت در مورد آن کردند

and then people began to watch it go out and buy it a couple of extra packets.

و سپس مردم شروع به تماشای آن کردند که بیرون رفت و چند بسته اضافی برای آن خریدند.

But in this country, bread is something that people used to when we used to grow up.

اما در این کشور نان چیزی است که وقتی ما بزرگ شدیم مردم به آن عادت داشتند.

People used to panic buy bread because somebody said

مردم عادت داشتند نان بخرند، زیرا یکی می‌گفت

there was going to be a shortage of something as it.

کمبود چیزی وجود دارد.

Here's another one you might go into panic mode.

در اینجا یکی دیگر وجود دارد که ممکن است به حالت پانیک بروید.

So we often use this to describe a person who has become

بنابراین ما اغلب از این برای توصیف شخصی استفاده می کنیم که

panicked or in a state of panic.

دچار هراس یا وحشت شده است.

A person will go into panic mode because suddenly

یک فرد به حالت پانیک می رود زیرا ناگهان

you realise that something is about to happen or you need to do something.

متوجه می شوید که چیزی در شرف وقوع است یا باید کاری انجام دهید.

You go into panic mode.

شما وارد حالت پانیک می شوید.

People can use that.

مردم می توانند از آن استفاده کنند.

Oh, don't go into panic mode, or, Oh, I'm going to go into panic mode.

اوه، به حالت وحشت نرو، یا، اوه، من می خواهم به حالت پانیک بروم.

It just means it doesn't mean you're going to run around the house irrationally.

این فقط به این معناست که به این معنی نیست که شما به طور غیرمنطقی در خانه بدوید.

It just means you're going to start to get anxious about something. Yes.

این فقط به این معنی است که شما شروع به مضطرب شدن در مورد چیزی خواهید کرد. آره.

Panic and anxiety and anxiousness are linked as well.

وحشت و اضطراب و اضطراب نیز با هم مرتبط هستند.

Is one of my favourite Steve to run around like a headless chicken. Yes,

یکی از مورد علاقه من استیو است که مانند مرغ بی سر به اطراف می دود. بله

a person who is

، فردی که در حال

panicking, a person who feels panicky.

وحشت است، فردی که احساس وحشت می کند.

We can say that they run around like a headless chicken.

می توان گفت مثل مرغ بی سر به این طرف و آن طرف می دوند .

The the the myth is that

افسانه این است که

if you cut the head of a chicken, it will still run around.

اگر سر مرغی را ببرید، آن مرغ همچنان می چرخد.

Mm-Hmm.

مم-هوم

I don't know if it's true. I've never seen that happen.

نمی دانم درست است یا نه. من هرگز چنین اتفاقی را ندیده ام.

You freak out over something.

شما از چیزی عصبانی می شوید

We mentioned this earlier freak out.

ما قبلاً به این عجایب اشاره کردیم.

You freak out over something.

شما از چیزی عصبانی می شوید

one particular thing makes you panic.

یک چیز خاص شما را به وحشت می اندازد.

You freak out over something.

شما از چیزی عصبانی می شوید

People are freaking out.

مردم هول شده اند

If a person is panicking, you might tell them.

اگر فردی وحشت زده است، ممکن است به او بگویید.

You might say to them, Please calm down, calm down, calm down.

ممکن است به آنها بگویید، لطفا آرام باشید، آرام باشید، آرام باشید.

If Mr Steve starts to panic, I will say, Calm down, Steve.

اگر آقای استیو شروع به وحشت کند، می گویم، آرام باش، استیو.

Just just calm down.

فقط آرام باش

Don't worry, we'll calm them down. Yes.

نگران نباشید، ما آنها را آرام می کنیم. آره.

Can everyone please calm the fudge down?

آیا همه می توانند لطفا فاج را آرام کنند؟

Calm the fudge down? Yes.

فاج را آرام کنم؟ آره.

And that sometimes can work because it can make people suddenly realise that maybe they are.

و این گاهی اوقات می تواند کارساز باشد، زیرا می تواند باعث شود مردم ناگهان متوجه شوند که شاید هستند.

Reacting, yes, that actually can work sometimes if you say that to somebody,

واکنش نشان دادن، بله، در واقع گاهی اوقات می تواند کارساز باشد، اگر این را به کسی بگویید،

but, you know,

اما، می دانید،

not in some situations, but. Hmm.

نه در برخی موقعیت ها، اما. هوم

Yeah.

Time ago, people hadn't heard of the word pandemonium.

آره

زمان پیش، مردم کلمه هیاهو را نشنیده بودند.

A lot of people hadn't heard of that.

بسیاری از مردم در مورد آن چیزی نشنیده بودند.

Somebody said,

یک نفر گفت،

what a word, Nystrom says.

چه حرفی است، نیستروم می گوید.

We can use that to describe the last two years. Hmm.

می توانیم از آن برای توصیف دو سال گذشته استفاده کنیم. هوم

Yeah.

It certainly has been pandemonium during the pandemic.

آره

مطمئناً در طول همه گیری همه گیر بوده است.

But yes, pandemonium refers to groups

اما بله، هیاهو به گروه‌هایی از مردم اشاره دارد که

of people reacting irrationally.

واکنش‌های غیرمنطقی نشان می‌دهند.

You might urge people to stay calm.

ممکن است از مردم بخواهید که آرام بمانند.

We urge everyone to stay calm.

ما از همه می خواهیم که آرامش خود را حفظ کنند.

That is something most of us were being told a couple of years ago.

این چیزی است که به اکثر ما چند سال پیش گفته شد.

We were all being told to stay calm and not to panic.

به همه ما گفته شد که آرام باشید و وحشت نکنید.

People are going to have panic attacks, says Premiere, before exams or performances.

پریمیر می‌گوید: مردم قبل از امتحانات یا اجراها دچار حملات پانیک می‌شوند.

Yes, you can.

بله، تو میتونی.

Yes, you can certainly feel a panic coming on.

بله، مطمئناً می توانید احساس وحشت کنید.

It's just adrenaline is starting to be produced in your body

فقط آدرنالین در بدن شما شروع به تولید می کند

and you might get that butterfly feeling.

و ممکن است آن احساس پروانه را داشته باشید.

You might think you've forgotten your words or you, you're going to perform badly

ممکن است فکر کنید حرف هایتان را فراموش کرده اید یا اینکه عملکرد بدی خواهید داشت

or people are going to laugh at you and all this sort of thing.

یا مردم به شما خواهند خندید و این همه چیز.

Yes, I think it can happen.

بله، فکر می کنم ممکن است اتفاق بیفتد.

Hello, V8's.

This morning I saw a neighbour talking to her cat.

سلام، V8.

امروز صبح همسایه ای را دیدم که با گربه اش صحبت می کرد.

It was obvious she thought her cat understood her.

واضح بود که فکر می کرد گربه او را درک می کند.

I came into my house and told my dog,

من به خانه ام آمدم و به سگم گفتم

and we laughed about it quite a lot.

و ما در مورد آن خیلی خندیدیم.

That's a joke. Thank you, V8's,

این یک شوخی است. با تشکر از شما، V8،

and I haven't mentioned this, but Vitesse over the past few weeks has been introducing joke.

و من به این اشاره نکردم، اما Vitesse در چند هفته گذشته جوک را معرفی کرده است.

She has. I've noticed quite a few today.

او دارد. من امروز متوجه تعداد زیادی شده ام.

Joke Cats going by Sue Cat.

جوک گربه ها توسط سو گربه.

Lovely to see you today, said she's not being here today.

خوشحالم که امروز شما را دیدم ، گفت که امروز اینجا نیست.

She's on holiday.

او در تعطیلات است.

So very happy.

خیلی خوشحالم

So no panic. No panicking on holiday.

پس بدون هراس بدون وحشت در تعطیلات.

Very nice.

بسیار خوب.

Remain calm.

آرام بمان.

Is the final one. Remain calm.

نهایی است. آرام بمان.

You want people not to panic.

شما می خواهید مردم دچار وحشت نشوند.

You want them to remain calm.

شما می خواهید آنها آرام بمانند.

So you might describe calm as the opposite of panic.

بنابراین ممکن است آرامش را نقطه مقابل هراس توصیف کنید.

So people panic or people stay calm.

بنابراین مردم وحشت می کنند یا مردم آرام می مانند.

They don't panic.

آنها وحشت نمی کنند.

They remain calm.

آرام می مانند.

And that, as they say, anxiety is that is.

و همانطور که می گویند اضطراب همین است.

Yes, we could introduce Isaac

بله، ما می توانیم اضطراب ایزاک را معرفی کنیم

anxiety.

.

The thing that you feel you sometimes you can be anxious over nothing.

چیزی که گاهی اوقات احساس می کنید می توانید نگران هیچ چیز نباشید.

You can feel anxiety, but you don't know why.

شما می توانید احساس اضطراب کنید، اما نمی دانید چرا.

For example,

برای مثال،

I might feel anxiety when I think that Mr

وقتی فکر می‌کنم آقای

Steve has forgotten to make a cup of tea.

استیو فراموش کرده است یک فنجان چای درست کند، ممکن است احساس اضطراب کنم.

I feel anxious because I think, where's my tea?

من احساس اضطراب می کنم زیرا فکر می کنم چای من کجاست؟

Where is my cup of tea? My lovely cup of tea?

فنجان چای من کجاست؟ فنجان چای دوست داشتنی من؟

Or you might feel

anxious because you think I might be about to say something controversial.

یا ممکن است احساس

اضطراب کنید زیرا فکر می کنید من ممکن است چیزی بحث برانگیز بگویم.

Oh, live stream.

اوه، پخش زنده

Oh, well, that happens every week, doesn't it?

اوه، خوب، هر هفته این اتفاق می افتد، اینطور نیست؟

You might get anxious when you when you're about to give a speech,

ممکن است زمانی که می خواهید سخنرانی کنید،

when you've got to do a presentation at work, lots of.

زمانی که باید در محل کار یک سخنرانی انجام دهید، مضطرب شوید.

But anxiety is a very it's a very topical phrase

اما اضطراب یک عبارت بسیار موضعی است،

because a lot of people have been suffering

زیرا بسیاری از مردم در

sort of mental health problems during the pandemic.

طول همه‌گیری از مشکلات روانی رنج می‌برند.

It's sort of that mental health issues

این به نوعی مسائل مربوط به سلامت روان است

and looking after your mental health has become very important.

و مراقبت از سلامت روان شما بسیار مهم شده است.

It's affected many people in different ways, too.

بسیاری از افراد را نیز به طرق مختلف تحت تاثیر قرار داده است.

Yes, it's always been there, but it's just certainly since the pandemic is.

بله، همیشه وجود داشته است، اما مطمئناً از زمان همه‌گیری وجود دارد.

There's a lot more awareness around that topic,

آگاهی بسیار بیشتری در مورد آن موضوع،

that condition.

آن شرایط وجود دارد.

Particularly young people have been suffering from the lockdowns.

به خصوص جوانان از قرنطینه رنج می برند.

We are coming towards the end of today's live stream.

به پایان پخش زنده امروز نزدیک می شویم.

Can I just say that I will be back with you on Wednesday?

فقط میتونم بگم چهارشنبه با شما برمیگردم؟

There will be another live stream on Wednesday from 2:00 p.m..

پخش زنده دیگری در روز چهارشنبه از ساعت 2:00 بعد از ظهر پخش خواهد شد. به

UK time is when I'm back with you.

وقت بریتانیا زمانی است که من با شما برگشتم.

Thank you, David Lough.

ممنون دیوید لاف.

Thank you, General Gonzales, for your comment.

ژنرال گونزالس از نظر شما متشکرم.

We weren't ignoring it.

ما آن را نادیده نمی گرفتیم.

Just we can't always

فقط ما همیشه نمی توانیم

comment on every thing that people put on the live stream.

در مورد هر چیزی که مردم در جریان مستقیم قرار می دهند نظر بدهیم.

There are so many.

خیلی زیاد هستند.

We never ignore anyone.

ما هرگز کسی را نادیده نمی گیریم.

Sometimes we miss your messages and you just miss them.

گاهی اوقات ما دلتنگ پیام های شما می شویم و شما فقط آنها را از دست می دهید.

Like Angela Angela, Venders

وندرز لندن نیز مانند آنجلا آنجلا

London also says, I agree with you.

می گوید، من با شما موافقم.

I think they are ignoring you.

من فکر می کنم آنها شما را نادیده می گیرند.

We are not. We don't ignore anyone.

ما نیستیم. ما کسی را نادیده نمی گیریم

We've had.

داشته ایم.

We don't know if it is Angela or Angela, Angela

نمی دانیم آنجلا است یا آنجلا، آنجلا

or angular.

یا زاویه دار.

Which one is it?

کدام یکی است؟

Because obviously with we asked this question last week,

چون واضح است که هفته گذشته این سوال را پرسیدیم،

I don't think we got an answer because if it was Germany, it might be Angela. Hmm.

فکر نمی‌کنم پاسخی دریافت کنیم زیرا اگر آلمان بود، ممکن بود آنجلا باشد. هوم

As in Angela Merkel.

مانند آنگلا مرکل.

So, yes, we're going to know has filled a minute.

بنابراین، بله، ما می خواهیم بدانیم که یک دقیقه پر شده است.

Well, it's it's coming up to 4:00, yes.

خب، تا ساعت 4:00 نزدیک است، بله.

Is it not? And it's still light outside and very bright.

اینطور نیست؟ و هنوز بیرون روشن است و بسیار روشن است.

I love this.

من عاشق اینم.

This is something I mentioned last Wednesday.

این چیزی است که چهارشنبه گذشته به آن اشاره کردم.

The days suddenly are becoming brighter

روزها ناگهان روشن تر می شوند

and the sunshine and the light is lasting much longer.

و تابش خورشید و نور بسیار طولانی تر می شوند.

I have to say

باید بگویم از

I am pleased to see that the daylight

اینکه می بینم نور روز

is becoming longer and longer, so normally it would be dark now.

طولانی تر و طولانی تر می شود خوشحالم، بنابراین به طور معمول اکنون تاریک است.

But look, the sun is out and it's still light, which means that winter

اما نگاه کنید، خورشید بیرون است و هنوز روشن است، یعنی

is slowly coming to an end and

زمستان کم کم به پایان می رسد و

springtime is approaching.

بهار نزدیک می شود.

And I feel very happy about that.

و من از این بابت خیلی خوشحالم.

The wants me to say something controversial.

از من می خواهد چیزی بحث برانگیز بگویم.

Well,

خوب،

have I done that today?

آیا امروز این کار را کردم؟

Have I said anything controversial about it?

آیا من چیزی بحث برانگیز در مورد آن گفته ام؟

No, I don't think I have no.

نه، فکر نمی کنم که نداشته باشم.

It makes a nice change.

تغییر خوبی ایجاد می کند.

Is Julio still on?

آیا خولیو هنوز فعال است؟

I don't think so.

من اینطور فکر نمی کنم.

Julio earlier on in Costa Rica.

خولیو قبلا در کاستاریکا بود.

You mean Julio Julio, sir?

منظورتان خولیو خولیو است، قربان؟

Yes, I was going to have a Costa Rican

بله، قرار بود

breakfast on the way to the office.

در راه دفتر یک صبحانه کاستاریکا بخورم.

And I don't suppose they're still on.

و من فکر نمی کنم که آنها هنوز فعال باشند.

If you are, then tell us what you were having for breakfast.

اگر هستید، پس به ما بگویید برای صبحانه چه می خوردید.

What is a Costa Rican breakfast?

صبحانه کاستاریکا چیست؟

Hey, sounds whatever it is, it's going to be exotic. Hmm.

هی، به نظر می رسد هر چه که باشد، عجیب و غریب خواهد بود. هوم

From our point of view, it sounds very nice.

از دیدگاه ما، صدای بسیار خوبی است.

Anyway, Steve, that's it.

به هر حال استیو، همین.

We are out of time.

زمان ما تمام شده است.

We're on time today.

امروز به موقع رسیدیم

I was wow. Yes.

عجب بودم آره.

So there's no overtime today. No overtime.

بنابراین امروز اضافه کاری وجود ندارد. اضافه کاری ندارد.

We are here and we are about to go.

ما اینجا هستیم و در شرف رفتن هستیم.

We've we've done it for two hours.

ما آن را برای دو ساعت انجام داده ایم.

We've we filled

our job description,

ما شرح شغل خود را پر کرده‌ایم،

which is to entertain you and bring some English

که عبارت است از سرگرم کردن شما و آوردن مقداری انگلیسی به

your way every single Sunday.

شما هر یکشنبه.

And of course, Wednesday, I will be here with you, just me on Wednesday, and we can do

و البته، چهارشنبه، من اینجا با شما خواهم بود، فقط من در چهارشنبه، و ما می توانیم

maybe an hour or maybe 90 minutes

شاید یک ساعت یا شاید 90 دقیقه

together on Wednesday as well.

با هم در چهارشنبه انجام دهیم.

Thank you for your lovely comments, Isaac saying Enjoyed today.

از نظرات زیبای شما متشکرم، ایزاک می گوید امروز لذت بردم.

Michelle is saying the same.

میشل هم همین را می گوید.

Sandra saying, Thank you.

ساندرا گفت: متشکرم.

Manisha is saying Thank you.

مانیشا می گوید متشکرم.

Beatrice says, Have a lovely afternoon.

بئاتریس می گوید، بعدازظهر خوبی داشته باشید.

Thank you very much for your supportive comments.

از نظرات حمایتی شما بسیار سپاسگزارم.

Thank you.

متشکرم.

And Giovanni is also saying thank you as well.

و جیوانی نیز از شما تشکر می کند.

Everyone saying thank you.

همه می گویند متشکرم

So it's lovely being here, Mr. Duncan.

بنابراین حضور در اینجا دوست داشتنی است، آقای دانکن.

I should go make a cup of tea and I'm hungry because I went out into the garden earlier.

من باید بروم یک فنجان چای درست کنم و گرسنه ام چون زودتر به باغ رفتم.

So I've been doing some exercise, so I'm feeling hungry.

بنابراین من کمی ورزش انجام داده ام، بنابراین احساس گرسنگی می کنم.

We've got two more packets of

ما دو بسته دیگر

of of a certain cake Jaffa cakes to eat later, haven't we?

از یک کیک خاص کیک یافا داریم که بعداً بخوریم، نه؟

Yes, the gem notes, which we love to be paid for.

بله، نت های جواهری، که ما دوست داریم برای آن پول بپردازیم.

OK, I'm want to tell you to hurry up, Steve by everyone and hopefully all been, well,

باشه، می خوام بهت بگم عجله کن، استیو با همه و امیدوارم که همه خوب باشند، خوب،

I shall see you next week and I will calmly go off into the kitchen

هفته آینده می بینمت و با آرامش و بدون ترس به آشپزخانه می روم

without a panic and make a cup of tea.

و یک فنجان چای درست می کنم.

I look forward to sampling Mr. Steve's cup of tea.

من مشتاقانه منتظرم تا از فنجان چای آقای استیو استفاده کنم.

See you next week! Bye.

هفته آینده می بینمت! خدا حافظ.

Cinco de de de de de de

Cinco de de de de

de de de de de de.

de de de de de de.

That was Mr.

Steve.

آن آقای

استیو بود.

He's gone now, and I am about to go as well.

او اکنون رفته است و من نیز در شرف رفتن هستم.

I hope you've enjoyed the last two hours of this and I will see you on Wednesday.

امیدوارم از دو ساعت آخر این برنامه لذت برده باشید و چهارشنبه شما را ببینم.

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

See you later and enjoy the rest of your weekend

بعداً می بینمت و از بقیه آخر هفته خود لذت می بریم

and also have a good week as well, just in case

و همچنین هفته خوبی داشته باشید، فقط اگر

I don't see you again until next Sunday.

تا یکشنبه آینده دیگر شما را نبینم.

Catch you later.

بعد به شما ملحق میشم.

I hope you've enjoyed this. Stay happy.

امیدوارم از این کار لذت برده باشید. شاد بمان.

Stay safe.

ایمن بمان.

Keep smiling. Keep it on your face

به لبخند زدن ادامه بده

as you walk amongst the human race,

همانطور که در میان نسل بشر راه می روید، آن را روی صورت خود نگه دارید

and I will see you on Wednesday from 2:00 p.m.

و من شما را در روز چهارشنبه از ساعت 14:00 می بینم.

UK time. And of course, until the next time we meet here.

به وقت انگلستان و البته تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ببینیم.

You know what's coming next?

میدونی بعدش چی میشه؟

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

Stay happy everyone.

همگی شاد باشید

And ta ta for now.

و تا تا در حال حاضر.