English Addict - Episode 350 - 🔴LIVE Lesson / SUNDAY 16th MARCH 2025 - Chat, Listen & Learn English

I'm sure you are waiting for me to tell you what the temperature is today.

مطمئنم منتظر هستید تا به شما بگویم دمای هوای امروز چقدر است.

We have eight Celsius.

ما هشت درجه سانتیگراد داریم.

It is mild.

خفیف است.

Let's just say it does feel as if spring is in the air.

بیایید بگوییم که انگار بهار در هوا است.

We are together again.

ما دوباره با هم هستیم.

Live from the birthplace of the English language.

زندگی از زادگاه زبان انگلیسی.

You know where it is.

میدونی کجاست

I know where it is. We all know where it is.

می دانم کجاست. همه می دانیم کجاست.

It's England.

انگلستان است.

We are back together.

ما دوباره با هم هستیم.

Hi, everybody. This is Mr. Duncan in England.

سلام به همه این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today? Are you okay?

امروز چطوری؟ حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم اینطور باشد.

Are you feeling happy today?

آیا امروز احساس خوشبختی می کنید؟

I hope you have one of these on your face.

امیدوارم یکی از اینا رو صورتتون باشه

In fact, you might be the one who will have to put one of these on my face.

در واقع، شما ممکن است کسی باشید که مجبور شوید یکی از اینها را روی صورت من قرار دهید.

I am not feeling 100% happy today.

امروز 100% خوشحال نیستم.

It is a sad day for me.

برای من روز غم انگیزی است.

I am not going to dwell too much on it, but let's just say it is a rather sad anniversary for myself.

من قرار نیست زیاد روی آن بنشینم، اما اجازه دهید بگوییم که سالگرد نسبتاً غم انگیزی برای خودم است.

But I'm still here with you.

اما من هنوز اینجا با شما هستم.

In fact, I might need you to cheer me up today just for a change.

در واقع، ممکن است نیاز داشته باشم که امروز فقط برای تغییر به من روحیه بدهی.

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

My name is Duncan. I talk about the English language.

اسم من دانکن است. من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

I am an English addict.

من یک معتاد انگلیسی هستم.

We often use that term. We use the word addict.

ما اغلب از این اصطلاح استفاده می کنیم. ما از کلمه معتاد استفاده می کنیم.

For a person who can't stop doing something, or maybe something

برای فردی که نمی تواند کاری را انجام ندهد، یا شاید کاری را که

they are crazy about, they enjoy watching a certain type of TV show.

دیوانه آن است، از تماشای نوع خاصی از برنامه تلویزیونی لذت می برد.

Maybe you are a science fiction addict,

شاید شما یک معتاد به داستان های علمی تخیلی باشید،

or perhaps you are a soap opera addict.

یا شاید شما یک معتاد به سریال های تلویزیونی باشید.

Maybe you are a reality-TV addict.

شاید شما یک معتاد به تلویزیون واقعیت باشید.

Reality TV.

تلویزیون واقعیت.

You don't have to have reality TV anymore.

دیگر لازم نیست تلویزیون واقعیت داشته باشید.

For all of the drama and the the fighting.

برای همه درام و مبارزه.

Just watch the news instead.

در عوض فقط اخبار را تماشا کنید.

Here we are.

اینجا هستیم.

Then we are back together again.

بعد دوباره با هم برگشتیم.

If you are an English addict like me, then you are now in the right place.

اگر شما هم مانند من یک معتاد انگلیسی هستید، اکنون در جای مناسبی هستید.

Because we live English very much, I like it, you like it, we all like it.

چون ما خیلی انگلیسی زندگی می کنیم، من آن را دوست دارم، شما آن را دوست دارید، همه ما آن را دوست داریم.

In fact.

در واقع.

And we have a very strange day.

و ما یک روز بسیار عجیب داریم.

I woke up this morning to sunshine and blue sky.

امروز صبح با آفتاب و آسمان آبی از خواب بیدار شدم.

But now I don't know why the sun has gone in.

اما حالا نمی دانم چرا خورشید رفته است.

We have grey clouds, but at least it is not raining.

ما ابرهای خاکستری داریم، اما حداقل باران نمی بارد.

And it looks as if we might be having some nice weather for the whole week.

و به نظر می رسد که ممکن است در کل هفته هوای خوبی داشته باشیم.

Which is a good thing because

این چیز خوبی است زیرا

I will be going away next week.

من هفته آینده می روم.

I won't be around here.

من اینجا نخواهم بود

I will be somewhere else.

من جای دیگری خواهم بود.

Perhaps I will let you know where I am during the week.

شاید در طول هفته به شما اطلاع بدهم که کجا هستم.

We will have to wait and see what happens there.

باید منتظر بمانیم و ببینیم آنجا چه اتفاقی می افتد.

Thank you for joining me today.

از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم.

Nice to have you here.

خوشحالم که اینجا هستید

I suppose I should mention also, it is not just me.

فکر می کنم باید اشاره کنم، فقط من نیستم.

Don't worry, it isn't just me. For two hours

نگران نباش، این فقط من نیستم. برای دو ساعت

or thereabouts.

یا حدودا.

We will see how long I stay on for today.

ببینیم تا امروز چقدر می مانم. ما آقای

We have Mr.

استیو را هم

Steve as well. He will be here.

داریم . او اینجا خواهد بود.

He is my rock.

او سنگ من است.

He is my support in this crazy world in which we now live.

او پشتیبان من در این دنیای دیوانه ای است که اکنون در آن زندگی می کنیم.

So Mr. Steve will be with us in around about 20 minutes.

بنابراین آقای استیو حدود 20 دقیقه دیگر با ما خواهد بود.

And of course we are.

و البته ما هستیم.

We will be talking about some interesting subjects today.

امروز در مورد موضوعات جالب صحبت خواهیم کرد.

We have opposite words.

ما کلمات متضاد داریم.

Mr. Steve and myself will take you through some opposite words.

آقای استیو و من شما را با کلمات متضاد آشنا خواهیم کرد.

We will also be playing the game that a lot of people seem to like.

ما همچنین بازی را انجام خواهیم داد که به نظر می رسد بسیاری از مردم آن را دوست دارند.

A lot of people have, said Mr. Duncan.

آقای دانکن گفت که بسیاری از مردم چنین کرده اند.

We like the guess the picture idiom game, so we will be playing that a little bit later on as well.

ما بازی حدس زدن اصطلاح تصویر را دوست داریم، بنابراین کمی بعد نیز آن را بازی خواهیم کرد.

I have some new picture idioms for you to solve.

من چند اصطلاح تصویری جدید دارم که باید آنها را حل کنید.

So all of that coming up a little bit later on.

بنابراین همه اینها کمی بعدتر به وجود می آیند.

And as I mentioned, we also had we also have Mr.

و همانطور که اشاره کردم، امروز نیز

Steve coming up today as well.

آقای استیو را داریم .

Don't forget if you can, can you also please give me a lovely like and if you want to follow me here on YouTube

فراموش نکنید اگر می توانید، همچنین می توانید لطفاً یک لایک دوست داشتنی به من بدهید و اگر می خواهید من را اینجا در YouTube دنبال کنید

and why wouldn't you? Why wouldn't you?

و چرا این کار را نمی کنید؟ چرا این کار را نمی کنید؟

That's my question.

این سوال من است.

Please like and subscribe.

لطفا لایک و سابسکرایب کنید.

I know everyone says it.

میدونم همه میگن

Whatever you watch on YouTube.

هر آنچه در یوتیوب تماشا می کنید.

Have you ever noticed the first thing most people say

آیا تا به حال به اولین چیزی که اکثر مردم

when they start their video on YouTube?

هنگام شروع ویدیوی خود در YouTube می گویند، توجه کرده اید؟

They always say, can you please smash the like button and also subscribe as well?

همیشه می گویند، لطفاً دکمه لایک را بزنید و همچنین مشترک شوید؟

And guess what?

و حدس بزنید چی؟

I am also asking you the same question.

من هم همین سوال را از شما می پرسم.

Can you please do it just for me?

میشه لطفا فقط برای من انجامش بدی؟

It might just put a smile on my face today.

شاید امروز فقط لبخندی بر لبانم بیاورد.

I'm not having the greatest of days.

من بهترین روزها را نمی گذرانم.

This isn't a great day for me.

این روز برای من روز خوبی نیست.

I will be honest with you, I promise not to mention it too much. Hello to.

من با شما صادق خواهم بود، قول می دهم زیاد به آن اشاره نکنم. سلام به.

Oh very interesting.

اوه خیلی جالبه

First, on today's live chat, we have Vytas.

اول، در چت زنده امروز، Vytas را داریم.

Congratulations.

تبریک میگم

You are first. Also we have Beatrez,

شما اول هستید همچنین ما Beatrez را داریم،

then we have.

سپس داریم.

Oh, in third place.

اوه، در رتبه سوم.

He is here.

او اینجاست.

The one.

یکی.

The only Luis Mendez, is here today.

تنها لوئیس مندز، امروز اینجاست.

Hello, Luis. Nice to see you here as well.

سلام، لوئیس. خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

We also have Poland watching at the moment.

در حال حاضر لهستان را نیز در حال تماشا هستیم.

Hello, Poland. Nice to see you here.

سلام لهستان خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

My roots.

ریشه های من

Soroka or Roca is here as well too.

سوروکا یا روکا نیز اینجاست.

Hero is here as well on the live chat.

Hero در چت زنده اینجاست.

Thank you very much for joining me today. Also, we have Irene.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم. همچنین ما ایرنه را داریم.

Hello, Irene. It's nice to see you here.

سلام ایرین. خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Talking of my lovely viewers, can I say a big thank you to

از بینندگان دوست داشتنی من صحبت می کنم، آیا می توانم از

Mauricio?

مائوریسیو تشکر کنم

Thank you very much for your lovely donation that I received last week.

؟ از اهدای زیبای شما که هفته گذشته دریافت کردم بسیار سپاسگزارم.

And I didn't even notice your donation arrive because I wasn't checking my emails.

و من حتی متوجه دریافت کمک مالی شما نشدم زیرا ایمیل هایم را بررسی نمی کردم.

So apologies for the late thank you, but I will do it now.

پس بابت دیر متشکرم پوزش می طلبم، اما الان انجامش می دهم.

Thank you.

متشکرم.

Mauricio Iannucci in Italy, thank you very much for your lovely donation that I received last week.

Mauricio Iannucci در ایتالیا، از کمک مالی دوست داشتنی شما که هفته گذشته دریافت کردم بسیار سپاسگزارم.

And of course, if you want to drop a donation to help me continue because I do all of this on my own.

و البته، اگر می‌خواهید کمک مالی را حذف کنید تا به من کمک کنید تا ادامه دهم، زیرا من همه این کارها را به تنهایی انجام می‌دهم.

I build the studio, I film the lessons, I edit everything, and guess what?

من استودیو می‌سازم، از درس‌ها فیلم می‌گیرم، همه چیز را ویرایش می‌کنم، و حدس می‌زنم چیست؟

I do it all for free.

من همه این کارها را رایگان انجام می دهم.

It costs you nothing.

هیچ هزینه ای برای شما ندارد

But if you want to make a donation, please let me know by dropping me a lovely donation that will be ever so nice.

اما اگر می‌خواهید کمک مالی کنید، لطفاً با ارسال یک کمک مالی زیبا به من اطلاع دهید که همیشه بسیار خوب خواهد بود.

Back to the live chat we do have. Oh, it's very busy on here.

بازگشت به چت زنده ای که داریم. اوه اینجا خیلی شلوغه

Suddenly I've noticed we have a lot of people coming through.

ناگهان متوجه شدم که افراد زیادی داریم از راه می رسند.

I don't want to forget anyone.

من نمی خواهم کسی را فراموش کنم.

Because if I forget you, I will feel very guilty. Hello, Palmira.

چون اگر فراموشت کنم خیلی احساس گناه می کنم. سلام پالمیرا

Hello.

سلام.

Also to Pedro Belmont is here today.

همچنین به پدرو بلمونت امروز اینجا است.

We also have Silva. Hello, Silva.

سیلوا هم داریم. سلام سیلوا

Nice to see you here as well. Christina is here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. کریستینا اینجاست

I was watching one of your videos today on Facebook.

امروز داشتم یکی از ویدیوهای شما را در فیس بوک تماشا می کردم.

You look very cool and sophisticated in your sunglasses.

شما در عینک آفتابی خود بسیار باحال و پیچیده به نظر می رسید.

Can I also say hello to Florence as well?

آیا می توانم به فلورانس نیز سلام کنم؟

Also, hello to Yuki.

همچنین سلام به یوکی.

Hello, Yuki.

سلام یوکی

I've never seen you here before.

من قبلاً تو را اینجا ندیده بودم.

Is it your first time?

آیا اولین بار است؟

We also have Romania here.

ما اینجا رومانی هم داریم.

A big hello to Romania.

یک سلام بزرگ به رومانی.

We have Marianne watching in Romania.

ما ماریان را در رومانی داریم که تماشا می کند.

Who else is here? Claudia is here as well.

کی دیگه اینجاست؟ کلودیا هم اینجاست.

Hello to Claudia.

سلام به کلودیا

I hope you are cooking something nice.

امیدوارم چیز خوبی درست کنی

We went for a meal yesterday to one of our favourite places.

دیروز برای صرف غذا به یکی از مکان های مورد علاقه مان رفتیم.

A lovely restaurant near Ironbridge.

یک رستوران دوست داشتنی در نزدیکی Ironbridge.

And we had a very nice meal.

و یه غذای خیلی خوب خوردیم

Only the meal was good because there were some problems.

فقط غذا خوب بود چون مشکلاتی داشت.

Yesterday someone.

دیروز یکی

And if you.

و اگر شما

If you watch me a lot, you will know that I do have a slight problem with this particular thing.

اگر من را زیاد تماشا کنید، متوجه خواهید شد که من یک مشکل جزئی با این مورد خاص دارم.

If you

are going to a restaurant to eat food, is it a good idea to bring a big dog

اگر

برای خوردن غذا به رستوران می روید، آوردن یک سگ بزرگ به رستوران

into the restaurant?

ایده خوبی است ؟

And then for the whole meal you have to stare at, stare at the dog,

و سپس برای کل وعده غذایی باید به آن خیره شوید، به سگ خیره شوید،

but also sometimes you have to stare at.

اما گاهی اوقات باید به آن خیره شوید.

Certain parts of its body for the whole meal.

قسمت های خاصی از بدن آن برای کل وعده غذایی.

And of course, sometimes the dog will bark like it did yesterday.

و البته گاهی سگ مثل دیروز پارس می کند.

It did start barking

نه همیشه شروع به پارس کرد

not all the time, but it did disturb the meal and the beautiful, peaceful surroundings.

، اما غذا و محیط زیبا و آرام را به هم زد.

So I always wonder why do people bring their dog with them

بنابراین من همیشه تعجب می کنم که چرا مردم سگ خود را با خود

to a restaurant

به رستوران می آورند

now? These days a lot of restaurants and cafes all accept or welcome people with dogs.

؟ این روزها بسیاری از رستوران ها و کافه ها همگی افراد دارای سگ را می پذیرند یا از آنها استقبال می کنند.

Maybe I am old fashioned.

شاید من قدیمی هستم.

Perhaps you aren't going to say to me, Mr. Duncan, you are old fashioned.

شاید قرار نیست به من بگویید، آقای دانکن، شما قدیمی هستید.

You can have your dog anywhere nowadays,

امروزه می توانید سگ خود را در هر جایی

including a quiet restaurant.

از جمله یک رستوران آرام داشته باشید.

So? So is it me?

پس؟ پس من هستم؟

Am I being unreasonable?

آیا من غیر منطقی هستم؟

Because I do worry sometimes. I worry a lot about things.

چون گاهی اوقات نگرانم من خیلی نگران چیزها هستم.

You might not realise it by looking at my big smiling face, but I do, I do, and I worry maybe sometimes I am unreasonable.

ممکن است با نگاه کردن به چهره خندان من متوجه آن نشوید، اما من متوجه می‌شوم، می‌دانم، و نگران هستم که شاید گاهی اوقات غیرمنطقی باشم.

An unreasonable person is someone who cannot see the other side of the story or the situation.

فرد غیرمنطقی کسی است که نمی تواند طرف دیگر ماجرا یا موقعیت را ببیند.

So perhaps that person

بنابراین شاید آن شخص

loves their dog and they want them to go everywhere with them.

سگ خود را دوست دارد و می خواهد که با او همه جا برود.

But I don't think it's a good idea if you are in a restaurant, if you are eating food and someone has their big,

اما فکر نمی‌کنم اگر در رستوران هستید، غذا می‌خورید و کسی

sometimes smelly dog with them, it makes a noise and sometimes

سگ بزرگ و گاهی بدبوی خود را همراه دارد، سروصدا می‌کند و گاهی

sometimes it it will lie down and show all of its naughty parts.

اوقات دراز می‌کشد و تمام قسمت‌های بدش را نشان می‌دهد.

Do you really want to see that whilst you're eating your food?

آیا واقعاً می خواهید آن را در حالی که در حال خوردن غذای خود هستید ببینید؟

I am thinking no,

دارم فکر میکنم نه،

definitely not.

قطعا نه

So I don't hate dogs. Can I just say I don't hate them?

پس من از سگ متنفر نیستم آیا می توانم فقط بگویم از آنها متنفر نیستم؟

I think dogs are lovely. We used to have one at home when I was a kid.

به نظر من سگ ها دوست داشتنی هستند. وقتی بچه بودم تو خونه داشتیم.

We had a dog.

ما یک سگ داشتیم.

Her name was Tess.

اسمش تس بود.

Lovely dog Labrador.

سگ دوست داشتنی لابرادور.

Can I just say if you are going to have a dog,

فقط می توانم بگویم اگر قرار است سگ داشته باشید،

the best breed of dog

بهترین نژاد سگ

is a Labrador.

لابرادور است.

They are calm.

آنها آرام هستند.

They tend to be rather, I want to say friendly and they are.

آنها بیشتر تمایل دارند، من می خواهم بگویم دوستانه و آنها هستند.

I think Labradors are beautiful, lovely dogs and they are quite easy to take care of.

من فکر می کنم لابرادورها سگ های زیبا و دوست داشتنی هستند و مراقبت از آنها بسیار آسان است.

They are not too demanding.

آنها زیاد خواستار نیستند.

They do like exercise and I do remember we used to take our dog for a walk a lot.

آنها ورزش را دوست دارند و من یادم می آید که ما سگمان را زیاد به پیاده روی می بردیم.

She had a lot of energy,

او انرژی زیادی داشت،

but I think maybe if you are in a restaurant, a place where you are eating food, perhaps it's not a good idea

اما من فکر می‌کنم شاید اگر در رستورانی هستید، جایی که در آن غذا می‌خورید، شاید ایده خوبی نباشد

to bring your dog with you for various reasons.

که سگ خود را به دلایل مختلف با خود بیاورید.

But, maybe I'm just old fashioned, you see,

اما، می بینید، شاید من فقط قدیمی هستم،

because I remember the days when you could go to a restaurant and there would always be a sign on the window.

زیرا روزهایی را به یاد می آورم که می توانستید به رستوران بروید و همیشه یک تابلو روی پنجره وجود داشت.

No dogs.

بدون سگ

Is it me?

آیا این من هستم؟

Am I unreasonable? But.

آیا من غیر منطقی هستم؟ اما

Maybe I'm just a little bit sensitive to those things.

شاید من فقط کمی به این چیزها حساس هستم.

Perhaps I don't know. Or maybe it's because my neighbours all have dogs

شاید من نمی دانم. یا شاید به این دلیل است که همسایگان من همه سگ دارند

and they don't look after them properly, and they do tend to bark a lot.

و به درستی از آنها مراقبت نمی کنند و تمایل زیادی به پارس کردن دارند.

Again, if you've been watching me for many years, you will know that I do.

باز هم، اگر سال‌هاست مرا تماشا می‌کنی، می‌دانی که تماشا می‌کنم.

I do have a problem with people who do not take care of their dogs.

من با افرادی که از سگ های خود مراقبت نمی کنند مشکل دارم.

By that I mean they leave them outside and they leave them to bark again and again.

منظورم این است که آنها را بیرون می گذارند و بارها و بارها آنها را ترک می کنند که پارس کنند.

And it is rather annoying.

و نسبتاً آزاردهنده است.

My root causes for me.

دلایل اصلی من برای من

Dogs are welcome everywhere.

سگ ها همه جا استقبال می کنند.

You see, I think it is me.

می بینی، فکر می کنم من هستم.

I think maybe I have the problem.

فکر می کنم شاید مشکل من است.

Maybe I am a little bit unreasonable.

شاید من کمی غیر منطقی هستم.

But I think there are times and there are places for everything.

اما من فکر می کنم زمان هایی وجود دارد و برای همه چیز مکان هایی وجود دارد.

And of course now before anyone complains because I know someone is going to complain, I know there are such things as guide dogs.

و البته الان قبل از اینکه کسی شکایت کند چون می‌دانم کسی قرار است شکایت کند، می‌دانم چیزهایی مانند سگ راهنما وجود دارد.

Before anyone says anything.

قبل از اینکه کسی چیزی بگوید

I know there are guide dogs

می‌دانم که سگ‌های راهنما وجود دارند

and yes, they are more than welcome to sit next to me because they do tend to be well behaved.

و بله، از آن‌ها استقبال می‌شود که در کنار من بنشینند، زیرا آنها رفتار خوبی دارند.

I've always noticed that with guide dogs

من همیشه متوجه شده ام که با سگ های راهنما

I have a friend blind.

یک دوست نابینا دارم.

He had a guide dog.

او یک سگ راهنما داشت.

Lovely guide dog.

سگ راهنمای دوست داشتنی

They are lovely.

آنها دوست داشتنی هستند.

I don't know why guide dogs are lovely.

من نمی دانم چرا سگ های راهنما دوست داشتنی هستند.

They are always friendly and helpful.

آنها همیشه دوستانه و مفید هستند.

Hello guide.

سلام راهنمای.

Hello to Jade who says I share the same opinion.

سلام به جید که میگه منم همین نظرو دارم.

The Labrador is one of the best dogs.

لابرادور یکی از بهترین سگ هاست.

However, I think we care about them and maybe teach them good behaviour.

با این حال، من فکر می کنم که ما به آنها اهمیت می دهیم و شاید رفتار خوب را به آنها آموزش دهیم.

Every kind of dog will be the best.

هر نوع سگی بهترین خواهد بود.

Jade, I agree entirely with you.

جید من کاملا با شما موافقم

I think that is it.

فکر می کنم همین است.

There are no bad dogs.

هیچ سگ بدی وجود ندارد.

There are bad dog owners

صاحبان سگ بدی وجود دارند

and I could talk about this for a whole hour.

و من می توانم یک ساعت کامل در مورد این موضوع صحبت کنم.

I could because there are many, many things that.

من می توانم زیرا چیزهای بسیار زیادی وجود دارد.

Can be annoying about dogs, but most of the problems come from not the dog, but the dog owner.

می تواند در مورد سگ ها آزاردهنده باشد، اما بیشتر مشکلات نه از سگ، بلکه از صاحب سگ ناشی می شود.

And you are right. Yes, I think sometimes

و حق با شماست. بله، من فکر می کنم گاهی اوقات

the dog owners maybe they need some training on how to take care of their dog.

صاحبان سگ ممکن است نیاز به آموزش در مورد نحوه مراقبت از سگ خود داشته باشند.

Perhaps.

شاید.

Kristina, I like dogs and animals, but I also think it is a good idea or not a good idea to take them into restaurants.

کریستینا، من سگ ها و حیوانات را دوست دارم، اما فکر می کنم این ایده خوبی است یا ایده خوبی نیست که آنها را به رستوران ببرم.

Yes, I think so. Sad. I just think sometimes.

بله، من اینطور فکر می کنم. غمگین فقط گاهی فکر میکنم

Sometimes you want a break.

گاهی اوقات شما می خواهید استراحت کنید.

You want a break from everything.

شما از همه چیز استراحت می خواهید.

Sometimes I want a break from other people.

گاهی دلم می خواهد از دیگران فاصله بگیرم.

I do.

من انجام می دهم.

I would love to go to a place where there are no people anywhere, and just sit and contemplate.

من دوست دارم به جایی بروم که هیچ جا آدمی نباشد و فقط بنشینم و فکر کنم.

That's what I feel like today.

این چیزی است که من امروز احساس می کنم.

I really do feel like going somewhere and sitting maybe on a hill

من واقعاً دلم می خواهد جایی بروم و شاید روی تپه ای که

overlooking the beautiful countryside where I live and just

مشرف به حومه زیبای محل زندگیم است بنشینم و فقط

contemplate, just think,

فکر کنم، فقط فکر کنید که

am I being unreasonable?

آیا من غیرمنطقی هستم؟

What do you think?

نظر شما چیست؟

Am I being unreasonable?

آیا من غیر منطقی هستم؟

Dogs do have a lot of energy. My mother had a dog.

سگ ها انرژی زیادی دارند. مادرم یک سگ داشت.

The dog had a lot of energy.

سگ انرژی زیادی داشت.

It would jump and run and it would get on my nerves.

می پرید و می دوید و روی اعصابم خرد می شد.

So I decided to send it to another family.

بنابراین تصمیم گرفتم آن را برای خانواده دیگری بفرستم.

And I cried a lot.

و من خیلی گریه کردم.

If you have difficulty taking care of anything,

اگر در مراقبت از چیزی مشکل دارید،

sometimes maybe you have to pass that thing on to someone else, including an animal.

گاهی اوقات ممکن است مجبور شوید آن چیز را به شخص دیگری از جمله یک حیوان منتقل کنید.

And that is the thing you have to remember about taking care of an animal.

و این چیزی است که باید در مورد مراقبت از یک حیوان به خاطر بسپارید.

You have to give it lots of attention.

باید خیلی بهش توجه کنی

Feeding.

تغذیه کردن

You have to take care of its health.

باید مراقب سلامتی آن باشید.

You have to make sure you feed it.

باید مطمئن شوید که به آن غذا می دهید.

You have to take it for a walk maybe 2 or 3 times a day.

شاید 2 یا 3 بار در روز آن را پیاده روی کنید.

So it is a huge responsibility.

بنابراین مسئولیت بزرگی است.

And we do have a thing that happens in this country where people buy a dog normally during the run up to Christmas.

و ما اتفاقی در این کشور داریم که در آن مردم به طور معمول در طول اجرا تا کریسمس سگ می خرند.

So as Christmas arrives,

بنابراین با فرا رسیدن کریسمس،

a lot of people decide to get a dog.

بسیاری از مردم تصمیم می گیرند که یک سگ بگیرند.

But of course,

اما البته

after Christmas they suddenly realise that they have to take care of it.

بعد از کریسمس ناگهان متوجه می شوند که باید از آن مراقبت کنند.

So a dog is a responsibility rather like having a child.

بنابراین سگ یک مسئولیت است و نه مانند داشتن یک فرزند.

When you think about it, it's a little bit like having a child, so you don't normally

وقتی به آن فکر می کنید، کمی شبیه به داشتن فرزند است، بنابراین به طور معمول

have a child without thinking of all the responsibilities.

بدون فکر کردن به همه مسئولیت ها، صاحب فرزند نمی شوید.

And I suppose it's the same thing if you are thinking of having a dog that will rely on you

و فکر می‌کنم اگر به داشتن سگی فکر می‌کنید که برای بقای خود

for its survival.

به شما تکیه می‌کند، همینطور است .

Another thing to remember is certain types of dog take more care.

نکته دیگری که باید به خاطر داشته باشید این است که انواع خاصی از سگ ها مراقبت بیشتری دارند.

They need more attention than others.

آنها بیش از دیگران به توجه نیاز دارند.

So I did mention the Labrador Labradors are nice dogs.

بنابراین من اشاره کردم که لابرادورهای لابرادور سگ های خوبی هستند.

They are gentle.

آنها ملایم هستند.

They they don't normally bite.

آنها معمولا گاز نمی گیرند.

They don't often bark either unless they are very angry about something.

آنها اغلب پارس نمی کنند مگر اینکه از چیزی خیلی عصبانی باشند.

So some dogs are very highly strung.

بنابراین برخی از سگ ها بسیار بنددار هستند.

They need a lot of attention.

آنها نیاز به توجه زیادی دارند.

They need to go for a walk all the time.

آنها باید همیشه پیاده روی کنند.

They need lots of exercise and other dogs don't.

آنها به ورزش زیادی نیاز دارند و سگ های دیگر نیازی به ورزش ندارند.

They are quite happy to lie down in front of the fire

آنها کاملاً خوشحال هستند که در مقابل آتش دراز می کشند

and do very little else.

و کار کمی انجام می دهند.

They might go for a walk twice a day, but normally

آنها ممکن است دو بار در روز به پیاده روی بروند، اما به طور معمول

a Labrador is a nice dog to have and take care of.

یک لابرادور سگ خوبی برای داشتن و مراقبت از او است.

They are normally quite nice.

آنها به طور معمول بسیار خوب هستند.

Maurizio says I don't have a dog, but my daughter in law has three little dogs and I often go out with them.

مائوریتزیو می گوید من سگ ندارم، اما عروسم سه سگ کوچک دارد و من اغلب با آنها بیرون می روم.

That's lovely.

این دوست داشتنی است.

That is lovely. Yes, yes.

که دوست داشتنی است. بله، بله.

There's nothing I love seeing more

چیزی نیست که من از دیدن

than dogs running around, having fun, animals living their healthy lives.

سگ‌ها بیشتر از دویدن، سرگرمی و زندگی سالم حیوانات لذت ببرم.

Absolutely nothing wrong with that.

مطلقاً هیچ اشکالی در آن وجود ندارد.

I just

من فقط

perhaps not in the middle of a restaurant. That's all.

شاید وسط یک رستوران نیستم. همین.

I think it's a very small complaint.

من فکر می کنم این یک شکایت بسیار کوچک است.

I don't think it's a big complaint.

فکر نمی کنم شکایت بزرگی باشد.

I think it's a very reasonable.

به نظر من خیلی منطقی است

If you think I'm being unreasonable, just let me know.

اگر فکر می کنید من غیر منطقی هستم، فقط به من اطلاع دهید.

Just say, Mr. Duncan, you are being unreasonable. You should live all animals.

فقط بگویید آقای دانکن، شما بی منطق رفتار می کنید. شما باید همه حیوانات را زندگی کنید.

And yes, it is true, I love animals.

و بله، درست است، من حیوانات را دوست دارم.

I love the birds. I love birds so much.

من عاشق پرنده ها هستم من پرنده ها را خیلی دوست دارم

I think birds are fascinating creatures for many reasons.

به نظر من پرندگان به دلایل زیادی موجودات جذابی هستند.

I mean, one is that they can fly.

منظورم این است که آنها می توانند پرواز کنند.

Isn't that amazing?

آیا این شگفت انگیز نیست؟

Imagine you can just flap your wings and fly away.

تصور کنید فقط می توانید بال های خود را تکان دهید و پرواز کنید.

Incredible.

باور نکردنی

So yes, I do love birds, but I wouldn't want I wouldn't want to keep my birds that live in the garden.

بنابراین بله، من عاشق پرندگان هستم، اما نمی خواهم پرندگانم را که در باغ زندگی می کنند نگه دارم.

I wouldn't like them to come into the house

من دوست ندارم به دلایل مختلف

for various reasons.

وارد خانه شوند .

I'm sure you can guess the reasons.

مطمئنم می توانید دلایل را حدس بزنید.

So even though I love birds, I would not have them in the house flying around

بنابراین، با وجود اینکه من عاشق پرندگان هستم، آنها را در خانه نخواهم داشت که

and pooping all over my furniture, and I certainly wouldn't have them in a restaurant

در تمام وسایلم پرواز کنند و مدفوع کنند، و مطمئناً آنها را در رستوران نخواهم داشت

unless of course, they were on the plate.

، مگر اینکه در بشقاب باشند.

As the main course.

به عنوان غذای اصلی.

Celia says, I don't have a dog.

سلیا می گوید، من سگ ندارم.

They are too much responsibility.

آنها بیش از حد مسئولیت دارند.

I think so I think one of the big problems that many people make is they allow their heart to rule their mind.

من فکر می کنم بنابراین فکر می کنم یکی از مشکلات بزرگی که بسیاری از مردم ایجاد می کنند این است که به قلبشان اجازه می دهند بر ذهنشان حکومت کند.

So they want to have a dog so much the emotion,

بنابراین آن‌ها می‌خواهند یک سگ داشته باشند، آنقدر احساسات دارند،

the desire to have a dog is very strong so they can't stop themselves.

میل به داشتن یک سگ بسیار قوی است، بنابراین نمی‌توانند جلوی خود را بگیرند.

I must have a dog. I'm going to have a dog.

من باید سگ داشته باشم من می روم یک سگ داشته باشم.

I have a dog.

من یک سگ دارم.

Oh my goodness.

وای خدای من.

I didn't realise having a dog was so much work.

من متوجه نشدم که داشتن یک سگ کار خیلی زیادی است.

Now I'm going to take this dog somewhere else and let someone else take care of it.

حالا من این سگ را به جای دیگری می برم و اجازه می دهم یکی دیگر از او مراقبت کند.

Another person will take care of that dog.

شخص دیگری از آن سگ مراقبت خواهد کرد.

And of course this happened during the pandemic as well.

و البته این اتفاق در طول همه گیری نیز افتاد.

A lot of people did buy a dog

بسیاری از مردم سگ خریدند

to keep them company during the pandemic.

تا در طول همه گیری با آنها همراهی کنند.

And then afterwards, of course, when they had to go back to work,

و البته بعد از آن، زمانی که مجبور شدند به سر کار برگردند،

they didn't know what to do with the dog.

نمی دانستند با سگ چه کنند.

They had a dog that they no longer wanted.

آنها سگی داشتند که دیگر نمی خواستند.

So maybe, maybe there is a little bit of selfishness

پس شاید، شاید کمی خودخواهی

in that action.

در آن عمل باشد.

But of course they do often say that a man's best friend is his dog.

اما البته آنها اغلب می گویند که بهترین دوست یک مرد سگ اوست.

And I think, yes, I think it's true.

و من فکر می کنم، بله، فکر می کنم درست است.

I think it's a great phrase.

به نظر من این عبارت عالی است.

I think dogs are wonderful things to have. They are loyal.

من فکر می کنم سگ ها چیزهای شگفت انگیزی هستند. آنها وفادار هستند.

And if you teach them well they are obedient.

و اگر به آنها خوب بیاموزی مطیع هستند.

I think you do have to train your animal to be good

من فکر می کنم شما باید حیوان خود را طوری تربیت کنید که خوب باشد

so it doesn't annoy everyone around them.

تا اطرافیانش را آزار ندهد.

Talking of animals, we have the lovely cows coming in a moment.

در مورد حیوانات صحبت می کنیم، ما گاوهای دوست داشتنی را داریم که در یک لحظه می آیند.

Not only that, but he will be with us in a few moments as the clock ticks.

نه تنها این، بلکه او تا چند لحظه دیگر با تیک تاک ساعت در کنار ما خواهد بود.

We have Mr. Steve on his way.

ما آقای استیو را در راه داریم.

He will be with us in a few moments from now.

او تا چند لحظه دیگر با ما خواهد بود.

Keep it right here, please. This is English addict.

همینجا نگهش دار لطفا این معتاد انگلیسی است.

We have a lot to talk about today.

امروز حرف های زیادی برای گفتن داریم.

Don't go away.

نرو

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

Oh, it does help if your microphone is turned up.

اوه، اگر میکروفون شما روشن باشد کمک می کند.

Sorry about that.

از این بابت متاسفم.

I'm not having the greatest of days today.

امروز بهترین روزها را سپری نمی کنم.

I will be honest with you. Here he is, then.

من با شما صادق خواهم بود. پس او اینجاست.

Whatever I just said,

هر چی گفتم

trust me. It was entertaining. What I just said.

به من اعتماد کن سرگرم کننده بود چیزی که من همین الان گفتم.

Even though you couldn't hear me.

با اینکه صدایم را نمی شنیدی

Today's live stream will continue with sign language, I think.

به نظرم پخش زنده امروز با زبان اشاره ادامه خواهد داشت.

Here he comes saying it is the one. The only.

اینجا می آید می گوید این یکی است. تنها.

Hopefully, hopefully his microphone will be working.

امیدوارم، امیدوارم میکروفون او کار کند.

It is Mr. Steve.

این آقای استیو است.

Hello? Hello.

سلام؟ سلام.

Can you hear me?

صدای من را می شنوی؟

Hello. Lovely, beautiful viewers from across the globe.

سلام. بینندگان دوست داشتنی و زیبا از سراسر جهان.

Here I am again with you, with Mr. Duncan at 230.

اینجا من دوباره با شما هستم، با آقای دانکن در 230.

On what is quite a nice, lovely Sunday, day weather wise here.

در یک یکشنبه خوب، دوست داشتنی، هوای روز اینجاست.

It's cold, but it's sunny and we haven't had any rain for about a week, so I'm very pleased, Mr.

هوا سرد است، اما هوا آفتابی است و حدود یک هفته است که باران نباریده ایم، بنابراین من خیلی راضی هستم، آقای

Duncan.

And later I'm going out to give the grass its first cut of the season.

دانکن.

و بعداً می روم بیرون تا چمن اولین برش فصلش را بدهد.

Oh, well, there you go.

اوه، خوب، شما بروید.

I'm going to be I'm going to be cleaning the spark plug. Okay.

من می روم شمع را تمیز می کنم. باشه

And the fill the air filter, I'm going to put some new oil in and then I'm going to fire it up and give the grass its first cut of the year.

و فیلتر هوا را پر کنید، مقداری روغن جدید در آن می‌ریزم و سپس آن را آتش می‌زنم و اولین برش سال را به چمن می‌دهم.

So you might say today is, is rather auspicious because we have we have that moment.

بنابراین ممکن است بگویید امروز بسیار مبارک است زیرا ما آن لحظه را داریم.

We have the moment where Steve will be starting the lawn mower for the first time.

ما لحظه ای را داریم که استیو برای اولین بار ماشین چمن زنی را راه اندازی می کند.

It's always exciting.

همیشه هیجان انگیز است.

Once that lawn mower is started for the first time, we know that spring is really on the way because the grass has already started to grow.

هنگامی که ماشین چمن زنی برای اولین بار شروع به کار کرد، می دانیم که بهار واقعاً در راه است زیرا چمن ها قبلاً شروع به رشد کرده اند.

In fact, it's about that long in places.

در واقع، در بعضی جاها به این مدت طولانی است.

Really? Yes, it's getting quite long, Mr. Duncan.

واقعا؟ بله، خیلی طولانی شده است، آقای دانکن.

If I leave it any longer, it's going to damage it.

اگه بیشتر بذارمش بهش آسیب میزنه

So I will not damage it, but it's going to make it more difficult to cut.

بنابراین من به آن آسیب نمی رسانم، اما برش آن را سخت تر می کند.

So I might I might have a go if we've got time already.

بنابراین، اگر از قبل وقت داشته باشیم، ممکن است به سراغم بروم.

We have a lot of people fascinated.

ما افراد زیادی را مجذوب خود کرده ایم.

I know I talk about the minutia of life. Yes.

می دانم که در مورد جزییات زندگی صحبت می کنم. بله.

Which is mowing the lawn, but it is, I'll only mention it this one time, but it does mean that spring is on the way.

که در حال چمن زنی است، اما هست، من فقط یک بار به آن اشاره می کنم، اما این بدان معنی است که بهار در راه است.

You'll mention it one time, but you will talk about it for ten minutes.

شما یک بار به آن اشاره خواهید کرد، اما ده دقیقه در مورد آن صحبت خواهید کرد.

Exactly.

دقیقا.

Here we go then. Yes, we are together today. And I suppose.

پس ما اینجا برویم. بله، امروز با هم هستیم. و من فکر می کنم.

It is a weird day for me.

برای من روز عجیبی است.

I'm not going to lie to you.

من قرار نیست به شما دروغ بگویم.

It is a very strange day.

روز بسیار عجیبی است.

I won't dwell on the reason, but it is just a very strange day.

من به دلیل آن نمی پردازم، اما فقط یک روز بسیار عجیب است.

I did not sleep very well last night.

دیشب خیلی خوب نخوابیدم.

That is all I'm saying. Are you okay there, Steve?

این تمام چیزی است که من می گویم. اونجا حالت خوبه استیو؟

I am though a few people have been commenting because I'm wearing something different.

من فکر می کنم چند نفر نظر داده اند زیرا من لباس متفاوتی می پوشم.

Yes. Today.

بله. امروز

Mr. Duncan suggested it because I'm all.

آقای دانکن آن را پیشنهاد کرد زیرا من همه چیز هستم.

I think what it was, is I was beginning to smell. What?

من فکر می کنم آنچه که بود، من شروع به بو کردن. چی؟

Because I've been wearing the same shirt for weeks, week in, week out.

چون هفته‌ها، هفته به هفته، همین پیراهن را می‌پوشم.

As we say, if you wear some, if you do something a lot, we say you do it week in, week out.

همانطور که می گوییم، اگر مقداری لباس می پوشید، اگر کاری را زیاد انجام می دهید، می گوییم این کار را هر هفته انجام دهید.

And so there we go. I've already gotten some teaching, Mr. Duncan.

و بنابراین ما به آنجا می رویم. من قبلاً تدریس کرده ام، آقای دانکن.

So Mr.

بنابراین آقای

Duncan suggested that I wear something different, and, so I'm wearing this this relatively old summer top.

دانکن به من پیشنهاد کرد که یک لباس متفاوت بپوشم، و بنابراین من این تاپ تابستانی نسبتا قدیمی را می پوشم.

No, it's not Fred Perry.

نه، فرد پری نیست.

I don't know what it is. Actually, I don't know what it is. I got it from. I got it from,

من نمی دانم آن چیست. در واقع نمی دانم چیست. من آن را از. من ازش گرفتم،

I don't know what make it is.

نمیدونم ساختش چیه

I don't think it's anything special. I got it from,

فکر نکنم چیز خاصی باشه من آن را سالها پیش

a department store many years ago.

از یک فروشگاه بزرگ گرفتم

But it's not Fred Perry. Okay.

. اما فرد پری نیست. باشه

But there you go. Just thought I'd, So we're we're definitely clear on that.

اما شما بروید. فقط فکر کردم، بنابراین ما قطعاً در این مورد واضح هستیم.

Everyone. So. So this. Forget about all of the news from around the world.

همه بنابراین. پس این همه اخبار از سراسر جهان را فراموش کنید.

Mr.. Steve is not wearing a Fred Perry t shirt today. Definitely.

آقای استیو امروز تی شرت فرد پری نپوشیده است. قطعا.

That's definitely not.

قطعا اینطور نیست.

I don't know what it is.

من نمی دانم آن چیست.

There's no brand on it.

هیچ مارکی روی آن نیست

It isn't polo either.

چوگان هم نیست

No, it's too expensive to to Posy.

نه، برای پوسی خیلی گران است.

I might have got it from a t k max. Okay, Steve.

شاید از atk max گرفتم. باشه، استیو.

Steve, I'm trying my best to keep our viewers today.

استیو، من تمام تلاشم را می کنم تا بینندگان امروزمان را حفظ کنم.

I just I don't know why it's gone down since I came on, so that's not a good sign.

من فقط نمی دانم چرا از زمانی که من آمدم پایین آمده است، بنابراین این نشانه خوبی نیست.

I think a lot of people know you might.

من فکر می کنم بسیاری از مردم می دانند که شما ممکن است.

It's funny you should mention that, Steve, because a lot of people this week have been doing other things

خنده دار است که باید به آن اشاره کنید، استیو، زیرا بسیاری از مردم این هفته کارهای دیگری انجام می دهند

because we have two big festivals going on at the moment.

زیرا ما در حال حاضر دو جشنواره بزرگ داریم.

We have we have lent

داریم وام داده ایم

and we have Ramadan as well.

و ماه رمضان هم داریم.

So both of those things are taking place at the same time.

بنابراین هر دوی این موارد در یک زمان در حال وقوع هستند.

And I think maybe I think they have both affected the viewership this week.

و فکر می‌کنم شاید فکر می‌کنم هر دو روی بیننده این هفته تأثیر گذاشته‌اند.

So a lot of people have been doing other things instead of watching my, my videos and my live lesson.

بنابراین بسیاری از مردم به جای تماشای من، ویدیوهای من و درس زنده من، کارهای دیگری انجام می دهند.

So I hope a lot of people will have a chance to join me today.

بنابراین امیدوارم افراد زیادی امروز فرصتی برای پیوستن به من داشته باشند.

And I think sometimes, Steve, it is easy to forget that you can watch the live stream again.

و من فکر می کنم گاهی اوقات، استیو، به راحتی می توان فراموش کرد که می توانید پخش زنده را دوباره تماشا کنید.

You can always watch this as many times as you want, and there are always lovely captions later on as well.

همیشه می‌توانید این را هر چند بار که بخواهید تماشا کنید، و همیشه زیرنویس‌های دوست‌داشتنی در ادامه وجود دارد.

Now, Steve, you know I love technology.

حالا، استیو، میدونی که من عاشق تکنولوژی هستم.

You.

شما

This week I've been playing around in the studio because, I've been trying something new with my lights.

این هفته در استودیو بازی می‌کردم، زیرا با چراغ‌هایم چیز جدیدی را امتحان کردم.

So a lot of people last week were interested in Steve's light at the back.

بنابراین بسیاری از مردم در هفته گذشته به نور استیو در عقب علاقه مند بودند.

So watch very carefully.

پس خیلی با دقت تماشا کنید

You might see something very strange happen.

ممکن است شاهد اتفاقات بسیار عجیبی باشید.

Oh, Mr. Steve is now going green at the back.

اوه، آقای استیو اکنون پشت سر سبز می شود.

And now he's gone bright red at the back,

و حالا او از پشت به رنگ قرمز روشن درآمده است،

and now he's gone a beautiful shade of.

و حالا یک سایه زیبا از آن رفته است.

I think that might be yellow. Yes, that's yellow.

فکر کنم ممکنه زرد باشه بله، زرد است.

Or maybe we'll go back to blue

یا شاید به آبی یا حتی سبز برگردیم

or even green. Isn't that nice?

. این خوب نیست؟

What's going on, Mr. Duncan? Yes, it's. I can see different colours. It's. It's quite interesting.

چه خبر است آقای دانکن؟ بله، این است. من می توانم رنگ های مختلف را ببینم. این است. خیلی جالبه

I have to say, I, I, I do like this new this new.

باید بگویم، من، من، این جدید را دوست دارم.

Oh, that's a nice colour. I like that one

اوه، این یک رنگ خوب است. من آن را دوست دارم

because it matches my blue top.

زیرا با تاپ آبی من مطابقت دارد.

Yeah, it's, Mr.

بله، آقای

Duncan, have you by any chance been, spending any money on some new states?

دانکن، آیا اتفاقاً برای برخی از ایالت های جدید پول خرج کرده اید؟

No, I haven't, oh, but thanks for mentioning it.

نه، نه، اوه، اما ممنون که به آن اشاره کردید.

So. And I can even adjust the front lights as well, Mr..

بنابراین. و من حتی می توانم چراغ های جلو را نیز تنظیم کنم، آقای

Steve.

So if Mr. Steve is a bit dark, I can I can actually just the lighting on Mr.

استیو.

بنابراین اگر آقای استیو کمی تاریک است، من می‌توانم در واقع نوری روی آقای

Steve to make him look lovely.

استیو بگذارم تا او را دوست‌داشتنی کنم.

So let's just see if I can brighten that side a bit.

پس بیایید ببینیم آیا می توانم آن طرف را کمی روشن کنم.

This interesting is yes, I feel like I'm on stage.

این جالب این است که بله، من احساس می کنم روی صحنه هستم.

It's interesting.

جالب است.

Oh that's all. Yes.

آه همین. بله. آقای دانکن،

The brighter the better because it'll it'll smooth out the wrinkles, Mr.

هر چه روشن تر باشد، بهتر است، زیرا چین و چروک ها را از بین می برد

Duncan. Yes, it'll smooth out the wrinkles.

. بله، چین و چروک ها را صاف می کند.

Okay. That quite fascinating actually.

باشه که در واقع بسیار جذاب است.

Do I look better viewers. Do I look better or worse? Yeah. I think you look good with the purple behind you.

آیا بینندگان بهتری به نظر می رسم ظاهرم بهتر است یا بدتر؟ آره فکر می کنم با بنفش پشت سرت خوب به نظر می آیی.

To be honest.

The purple.

صادقانه بگویم.

بنفش.

Yes, I do like the perfect Christine. Is it the blue? Looks nice.

بله، من کریستین کامل را دوست دارم. آبی است؟ زیبا به نظر می رسد.

Oh, I see, yes.

اوه، می بینم، بله.

Sika, Mr.

سیکا، آقای

Duncan is adjusting the lights, so that's why I'm changing colour.

دانکن نورها را تنظیم می کند، به همین دلیل است که من رنگ را تغییر می دهم.

So it's great.

پس عالیه

It's great that I can do that now, because one of the hardest parts of doing this is adjusting everything.

خیلی خوب است که اکنون می توانم این کار را انجام دهم، زیرا یکی از سخت ترین قسمت های انجام این کار، تنظیم همه چیز است.

Especially when Steve is not around.

به خصوص وقتی استیو در اطراف نیست.

So it's good that I now have the chance to do it whilst Steve is actually sitting in front of the camera and whilst I'm over here.

بنابراین خوب است که من اکنون فرصت انجام این کار را دارم در حالی که استیو در واقع جلوی دوربین نشسته است و در حالی که من اینجا هستم.

So I have to say I'm I'm rather impressed by that.

بنابراین باید بگویم که من تحت تأثیر آن هستم.

And it is a rather wonderful app that I've found on my phone that I've, I've installed on clever Mr.

و این یک برنامه نسبتاً فوق العاده است که من بر روی تلفن خود پیدا کرده ام و روی آقای دانکن باهوش نصب کرده ام

Duncan.

.

Well, I'm not clever, I can tell you. Now, there is one thing. Please don't misunderstand me.

خوب، من باهوش نیستم، می توانم به شما بگویم. حالا، یک چیز وجود دارد. خواهش میکنم منظورم رو اشتباه نفهمید

I am not clever.

من باهوش نیستم

The application on my phone is clever.

برنامه روی گوشی من هوشمندانه است.

All I'm doing is pressing it with my finger.

تنها کاری که انجام می دهم فشار دادن آن با انگشتم است.

Very little. It's still impressive, Mr. Duncan.

خیلی کم. هنوز هم قابل توجه است، آقای دانکن.

Good. Anyway,

خوب به هر حال،

I just I'm going to be honest with you, I, I want to go outside afterwards.

من فقط می خواهم با شما صادق باشم، من، می خواهم بعد از آن بروم بیرون.

I'm going to find a nice secluded place, I'm going to sit and I'm going to stare at the sky and watch the clouds go by.

می روم جای خلوت خوبی پیدا می کنم، می نشینم و به آسمان خیره می شوم و ابرها را تماشا می کنم.

I think that's what I'm going to do today.

فکر می کنم این کاری است که امروز می خواهم انجام دهم.

So we have a lot to talk about today.

پس امروز حرف های زیادی برای گفتن داریم.

Guess what we were talking about a few moments ago? We were actually talking about golf.

حدس بزنید چند لحظه پیش در مورد چه چیزی صحبت می کردیم؟ ما در واقع در مورد گلف صحبت می کردیم.

I saw that on the live chat, and I was mentioning yesterday that someone had a dog in the restaurant we were at yesterday. Yes.

من آن را در چت زنده دیدم، و دیروز داشتم به این موضوع اشاره می کردم که در رستورانی که دیروز در آن بودیم، شخصی سگی داشت. بله.

And it kept barking. Yes. And I think it is a little bit

و همچنان پارس می کرد. بله. و من فکر می کنم کمی

selfish maybe, but but 1 or 2 people on here have disagreed with me and they say, no, it's okay.

خودخواهانه است، اما 1 یا 2 نفر در اینجا با من مخالفت کرده اند و می گویند، نه، اشکالی ندارد.

It's fine.

خوب است.

If someone wants to bring their dog into the restaurant.

اگر کسی بخواهد سگش را به رستوران بیاورد.

So I suppose it's, as we often say in English, Steve, each to his own.

بنابراین من فکر می کنم، همانطور که اغلب در انگلیسی می گوییم، استیو، هر کدام برای خودش باشد.

Everyone has their own way or their own method of doing things, or their own way of thinking about things around them.

هر کس روش یا روش خاص خود را برای انجام کارها یا طرز تفکر خود در مورد چیزهای اطراف خود دارد.

So I suppose maybe, perhaps I am being unreasonable, but we will have to wait and see when all of the comments appear later on.

بنابراین من فکر می کنم شاید، شاید من غیر منطقی هستم، اما باید منتظر بمانیم و ببینیم که همه نظرات بعداً ظاهر می شوند.

So Steve is going into the garden and I will be going for a walk, and I'm going to sit on a hill.

بنابراین استیو به باغ می‌رود و من برای پیاده‌روی می‌روم، و می‌خواهم روی تپه بنشینم.

Oh, come with you, Mr.

اوه، آقای

Duncan, for a walk.

دانکن، برای قدم زدن با شما بیا.

Or you can come with me and follow me while I'm, mowing the grass.

یا می توانید با من بیایید و در حالی که من در حال چمن زدن هستم دنبال من بیایید.

No, no, I need I need somewhere peaceful, somewhere quiet where I can reflect and think about my mummy.

نه، نه، من نیاز دارم به جایی آرام، جایی آرام که بتوانم در مورد مومیایی خود فکر کنم و فکر کنم.

That's what I want to do today.

این کاری است که امروز می خواهم انجام دهم.

So here we go, then.

بنابراین ما به اینجا می رویم، پس.

We got a lot of people on the live chat, by the way, is it.

اتفاقاً ما افراد زیادی را در چت زنده دریافت کردیم.

Is it Saint Patrick's Day today or did I, did I imagine that I think it is, isn't it.

آیا امروز روز سنت پاتریک است یا من، آیا تصور می‌کردم که این روز است، نه.

Is it some Patrick's day? Let's look it up.

آیا روز پاتریک است؟ بیایید آن را بررسی کنیم.

Oh, I have a device here.

اوه، من اینجا یک دستگاه دارم.

Okay. I can use good.

باشه میتونم خوب استفاده کنم

Saint Patrick's Day. I think it is today.

روز سنت پاتریک. فکر کنم امروز باشه

Feels 25.

احساس 25.

Is it the 17th of March? Today it's the 16th.

آیا 17 مارس است؟ امروز شانزدهم است.

Oh, it's tomorrow then it's Patrick's day. Oh, okay.

اوه، فردا است پس روز پاتریک است. اوه، باشه

So it is Saint Patrick's Day tomorrow because it did seem normally halfway through March normally.

بنابراین فردا روز سنت پاتریک است زیرا به طور معمول در نیمه مارس به نظر می رسید.

So there we go.

بنابراین ما به آنجا برویم.

So it's tomorrow if you are celebrating Saint Patrick's Day tomorrow, have a good one.

پس فردا است اگر فردا روز سنت پاتریک را جشن می گیرید، روز خوبی داشته باشید.

We is it worth is celebrating? Is it something worth celebrating? Do you have to be Irish for that?

آیا ارزش این را دارد که جشن بگیریم؟ آیا چیزی ارزش جشن گرفتن دارد؟ آیا برای آن باید ایرانی باشید؟

Well, a lot of you will be surprised how many people get into the festivities of these types of holidays and festivals.

خوب، بسیاری از شما تعجب خواهید کرد که چه تعداد از مردم وارد جشن های این نوع تعطیلات و جشنواره ها می شوند.

To be honest with you, it is

صادقانه بگویم، این

what Alexander says.

همان چیزی است که اسکندر می گوید.

It will be another coexistence this year because the Catholic and Orthodox Easter will fall on the same day, the 20th of April.

امسال همزیستی دیگری خواهد بود زیرا عید پاک کاتولیک و ارتدکس در یک روز یعنی 20 آوریل برگزار می شود.

The next time it will happen is nine years from now.

دفعه بعدی که این اتفاق می افتد نه سال آینده است.

Of course, Easter.

البته عید پاک.

I'm not going to.

من نمی روم.

To lie, I've forgotten what Saint Patrick's Day is all about.

برای دروغ گفتن، فراموش کرده ام که روز سنت پاتریک چیست.

It's the patron saint of Ireland.

این قدیس حامی ایرلند است.

There you can set Patrick. Yes,

در آنجا می توانید پاتریک را تنظیم کنید. بله،

and no doubt a lot of alcohol will be consumed.

و بدون شک مقدار زیادی الکل مصرف خواهد شد.

If we know the Irish.

اگر ایرلندی ها را بشناسیم.

The Irish do like their alcohol.

ایرلندی ها الکل خود را دوست دارند.

They're not the only people we all like a little drop.

آنها تنها افرادی نیستند که همه ما یک قطره کوچک را دوست داریم.

But let's just.

اما اجازه دهید فقط.

Let's just say that, the stereotype type of the Irish person is somebody that likes their drink.

بیایید بگوییم که نوع کلیشه ای فرد ایرلندی کسی است که نوشیدنی خود را دوست دارد.

They like Guinness, don't they? Just like the Scots.

آنها گینس را دوست دارند، اینطور نیست؟ درست مثل اسکاتلندی ها.

We always think of Scottish people as as liking their drink, their whisky.

ما همیشه به مردم اسکاتلند فکر می کنیم که نوشیدنی، ویسکی خود را دوست دارند.

Yeah.

آره

And we always think as the Irish people as liking their, well, whisky as well, but also their famous drink, their famous beer,

و ما همیشه فکر می‌کنیم که مردم ایرلند، خوب، ویسکی‌شان را دوست دارند، البته نوشیدنی معروفشان، آبجو معروفشان را هم

of course, which, which they like.

دوست دارند.

It's very dark beer, isn't it? Guinness.

آبجو خیلی تیره است، اینطور نیست؟ گینس

I've been to the Guinness factory in Dublin. Oh, where they make Guinness.

من به کارخانه گینس در دوبلین رفته ام. اوه، جایی که گینس را می سازند.

It's supposed to be very good for you.

قرار است برای شما خیلی خوب باشد.

Supposed to be full of all sorts of vitamins and, minerals and nutrients.

مملو از انواع ویتامین ها و مواد معدنی و مواد مغذی است.

But I'm sure that they're all outweighed by the, deleterious effects of the alcohol.

اما من مطمئن هستم که اثرات مضر الکل بر همه آنها برتری دارد.

Okay, so serious as a word, I've no idea about today. It's just

خوب، به اندازه یک کلمه جدی است، من هیچ ایده ای درباره امروز ندارم. این فقط

about deleterious, I think more like delirious.

در مورد مضر است، به نظر من بیشتر شبیه هذیان است.

It tastes like mud, by the way.

اتفاقاً مزه گل می دهد.

Guinness tastes like mud. It's an acquired taste. It's disgusting.

گینس مزه گل می دهد. این یک سلیقه اکتسابی است. منزجر کننده است.

It's a very strong beer.

این یک آبجو بسیار قوی است.

Yeah, I don't like it.

آره دوست ندارم

I would say that that's something that's not good for you, Steve.

من می گویم این چیزی است که برای تو خوب نیست، استیو.

We have some subscribers who want to say hello.

تعدادی مشترک داریم که می خواهند سلام کنند.

Kiran.

کیران.

Preet Singh, I am from India and my name is Karen.

پریت سینگ، من اهل هند هستم و نام من کارن است.

Preet, do you provide English speaking courses 1 to 1?

پریت، دوره های مکالمه انگلیسی 1 تا 1 را ارائه می دهید؟

No, I don't, I don't do that because I don't have enough time.

نه، من این کار را نمی کنم، زیرا وقت کافی ندارم.

You could for the right price maybe. Yeah. Yes. What do you prepared to pay, Mr. Duncan?

شما می توانید با قیمت مناسب. آره بله. چه چیزی را برای پرداخت، آقای دانکن آماده کردید؟

That's the question.

این سوال است.

The only problem is I have so little time in my life because I spend most of my time doing this

تنها مشکل این است که من زمان کمی در زندگی ام دارم زیرا بیشتر وقتم را صرف این کار می کنم

and making my recorded lessons, that I don't really have much time to do anything else, and I do.

و دروس ضبط شده ام را می سازم، که واقعا وقت زیادی برای انجام کار دیگری ندارم، و انجام می دهم.

Sometimes I have to sleep as well.

گاهی هم باید بخوابم.

So. But no, I don't normally do one on one lessons, but maybe I should.

بنابراین. اما نه، من معمولاً دروس یک به یک را انجام نمی دهم، اما شاید این کار را بکنم.

Maybe I should charge a fee,

شاید من باید هزینه ای بپردازم،

but it wouldn't be cheap

اما داشتن وقت

to have my time.

ارزان نیست .

I will be honest with you because I give everything else away for free,

من با شما صادق خواهم بود زیرا من همه چیزهای دیگر را رایگان می دهم

and I can't give free one on one lessons, so I would have to charge for that, unfortunately.

و نمی توانم دروس را یک به یک رایگان بدهم، بنابراین متأسفانه باید برای آن هزینه بپردازم.

But of course there are only so many hours in the day.

اما مطمئناً ساعات زیادی در روز وجود دارد.

There are only 24 hours in the day.

فقط 24 ساعت در روز وجود دارد.

So most of them, I unfortunately have to use for doing this.

بنابراین، من متأسفانه باید از اکثر آنها برای انجام این کار استفاده کنم.

Hello to.

سلام به.

So Sai Sika.

پس سای سیکا.

Hello, Mr..

سلام جناب

Mr. Duncan and Mr.

آقای دانکن و آقای

Steve here in Kolkata, where I'm living and there is an environment

استیو اینجا در کلکته که من در آنجا زندگی می کنم و محیطی

around me with the sound of dogs barking outside the house.

در اطراف من با صدای پارس سگ ها در بیرون از خانه وجود دارد.

Oh my God, we know that very well around here.

خدای من، ما این را به خوبی می دانیم.

We have been of our lives is if something is a bane, it means it is a terrible thing, an annoyance.

ما از زندگی‌مان بوده‌ایم اگر چیزی آزاردهنده است، یعنی چیز وحشتناکی است، آزاردهنده.

Something that is very

چیزی که

annoying to you because somebody, what made me laugh earlier because people were talking about dogs.

برای شما بسیار آزاردهنده است، زیرا کسی، چه چیزی باعث شد من زودتر بخندم زیرا مردم در مورد سگ ها صحبت می کردند.

And a lot of people were saying, of course, if you have a dog.

و بسیاری از مردم می گفتند، البته، اگر شما یک سگ دارید.

I noticed from the comments earlier it's quite a commitment. Yeah.

از نظرات قبلی متوجه شدم که این یک تعهد است. آره

And it does restrict what you can, where you can go because you've always got to think about can you take your dog if you don't.

و آنچه را که می‌توانید، جایی که می‌توانید بروید محدود می‌کند، زیرا همیشه باید به این فکر کنید که آیا می‌توانید سگتان را ببرید، اگر این کار را نکنید.

Do you want to put it into kennels.

آیا می خواهید آن را در لانه ها قرار دهید؟

I've got quite a few people that work have dogs, and when we have meetings where we've got to travel somewhere,

من افراد زیادی دارم که کار می کنند سگ دارند، و وقتی جلساتی داریم که باید به جایی سفر کنیم،

they have to think about what they're going to do with their dog.

آنها باید به این فکر کنند که قرار است با سگشان چه کنند.

Yeah. Particularly they live on their own.

آره به خصوص آنها به تنهایی زندگی می کنند.

They've got a fine kennels that's going to be expensive.

آنها لانه های خوبی دارند که گران خواهد بود.

So you have to you have to put the dog somewhere else.

پس باید سگ را جای دیگری بگذارید.

Because if you're flying abroad, that's one thing I've never seen by the way.

زیرا اگر به خارج از کشور پرواز می کنید، این چیزی است که اتفاقاً من هرگز ندیده ام.

I've never been on a plane with a dog running around.

من هرگز در هواپیما با سگی که در حال دویدن است، نرفته ام.

I don't think it's allowed.

فکر نکنم مجاز باشه

No, you never see that because of all of the laws.

نه، شما هرگز به دلیل همه قوانین چنین چیزی را نمی بینید.

The Pidgey, the same rule didn't apply to babies. Yes. You couldn't

Pidgey، همان قانون برای نوزادان اعمال نمی شود. بله. نمی شد

say you can't fly with a dog.

گفت با سگ نمی توانی پرواز کنی.

You shouldn't be allowed to fly with a baby either. Or either they should.

شما هم نباید اجازه داشته باشید با بچه پرواز کنید. یا باید.

They should. You should have a separate plane. With all baby. Just stay.

آنها باید. شما باید یک هواپیما جداگانه داشته باشید. با همه عزیزم فقط بمون

You should have a separate plane with the babies on board. Exactly.

شما باید یک هواپیمای جداگانه با نوزادان در هواپیما داشته باشید. دقیقا.

So just one special plane and it's just screaming babies.

بنابراین فقط یک هواپیمای خاص و فقط بچه ها را فریاد می زند.

Yeah, on the plane, by the way, Javy said earlier, talking about pets that they'd rather have a fish

بله، اتفاقاً در هواپیما، جاوی قبلاً در مورد حیوانات خانگی صحبت می کرد که ترجیح می دهند ماهی داشته باشند

because they're obviously a lot easier to look after.

زیرا بدیهی است که مراقبت از آنها بسیار آسان تر است.

You can probably go away for a week or two weeks, and they'd probably be all right.

شما احتمالا می توانید برای یک یا دو هفته دور شوید و احتمالاً همه چیز خوب خواهد بود.

I don't know how often you have to say it's simple fish like a goldfish.

نمی دونم چند بار باید بگی ماهی ساده ای مثل ماهی قرمزه.

You have to feed them at least twice a day, do you? Yeah.

شما باید حداقل دو بار در روز به آنها غذا بدهید، درست است؟ آره

They will die. You can probably get automatic feeders

خواهند مرد. احتمالاً می توانید فیدرهای خودکار

for fish, can't you?

برای ماهی ها تهیه کنید، نه؟

I'd imagine you can get an automatic feeder.

فکر می کنم می توانید یک فیدر اتوماتیک تهیه کنید.

It's not it.

این نیست.

It is the basic requirement of all living creatures that they have to eat at least once a day, every a bit.

این نیاز اساسی همه موجودات زنده است که حداقل یک بار در روز و هر ذره غذا بخورند.

Humans can go without food for a month.

انسان می تواند یک ماه بدون غذا بماند.

I can't, I can't go ten minutes without eating.

من نمی توانم، نمی توانم ده دقیقه بدون غذا بمانم.

Yeah, I'm sure that, I'm sure you can get automatic feeders if you have a fish.

بله، مطمئنم که اگر ماهی داشته باشید، مطمئن هستم که می توانید فیدرهای خودکار تهیه کنید.

Of course, if you've got tropical fish, they require the water to be heated.

البته، اگر ماهی‌های گرمسیری دارید، باید آب گرم شود.

Then you would worry that there could be a power cut while you were away on holiday.

آن وقت نگران می‌شوید که در تعطیلات شما ممکن است برق قطع شود.

So maybe just stick to the the simple freshwater fish that need

بنابراین شاید فقط به ماهی های ساده آب شیرین که

just a standard room temperature, and then you've just got to get an automatic feed.

فقط به دمای اتاق استاندارد نیاز دارند بچسبید و سپس باید یک غذای خودکار دریافت کنید.

I don't I'm just I'm just I don't know much about keeping fish.

من نیستم، من فقط در مورد نگهداری ماهی اطلاعات زیادی ندارم.

But I know when we used to have a goldfish. Yeah,

اما می دانم زمانی که ماهی قرمز داشتیم. بله،

they were very easy to look after.

مراقبت از آنها بسیار آسان بود.

You just had to change the water every now and then.

فقط باید هر از چند گاهی آب را عوض می کرد.

But if you don't see that, they will die quite quickly.

اما اگر آن را نبینید، خیلی سریع خواهند مرد.

Do they?

آیا آنها؟

Yes. You might come back from your holiday and you might find the goldfish

بله. ممکن است از تعطیلات خود برگردید و ممکن است ماهی قرمز را

lying on its side at the top of the water, so that that's not a special trick that it's doing.

به پهلو در بالای آب بیابید، به طوری که این حقه خاصی نیست که انجام می دهد.

It's not trying to impress you.

تلاشی برای تحت تاثیر قرار دادن شما نیست.

That means your goldfish is now dead.

یعنی ماهی قرمز شما مرده است.

Hello. Idris from Morocco.

سلام. ادریس از مراکش

Yeah. Yes, please.

آره بله، لطفا.

I'm not sure if you new or not.

من مطمئن نیستم که تازه وارد هستید یا نه.

If anyone is new, we say this every week.

اگر کسی جدید است، هر هفته این را می گوییم.

Please make yourself known on the live chat. Don't be shy.

لطفا خود را در چت زنده معرفی کنید. خجالتی نباش

There are lots of people on on the live chat who come very regularly.

افراد زیادی در چت زنده وجود دارند که به طور منظم به آن می آیند.

Very loyal.

بسیار وفادار

We love them all.

ما همه آنها را دوست داریم.

And they will say hello to you.

و آنها به شما سلام خواهند کرد.

They will make you feel welcome, as well. We.

آنها همچنین به شما احساس خوش آمد گویی می کنند. ما

So don't be afraid to say something.

پس از گفتن چیزی نترسید.

On the live chat, and, it would be very nice to see you.

در چت زنده، و، بسیار خوشحالم که شما را ببینم.

And please give Mr. Duncan's video a like,

و لطفا ویدیوی آقای دانکن را لایک کنید،

a, like, subscribe, as well, because then it helps Mr.

لایک کنید، سابسکرایب کنید، زیرا در این صورت این به

Duncan's channel to do well, and he needs that help.

کانال آقای دانکن کمک می کند تا عملکرد خوبی داشته باشد و او به این کمک نیاز دارد.

I need I need help in every respect.

از هر نظر به کمک نیاز دارم

Help from YouTube, help from my viewers, and maybe help from a psychiatrist now and again.

کمک از YouTube، کمک از بینندگان من، و شاید کمک از یک روانپزشک در حال حاضر و دوباره.

The, Giovanni. Giovanni.

جیووانی. جیووانی

Revathi, are you feeling better?

رواتی، حالت بهتره؟

Me? No. Giovanni.

من؟ نه. جووانی.

Oh, Giovanni wasn't very well. I didn't know that.

اوه، جووانی خیلی خوب نبود. من این را نمی دانستم.

All right. Well, yes. I hope you're feeling better.

بسیار خوب. خوب، بله. امیدوارم حالتون بهتر باشه

So Giovanni likes fish?

پس جیووانی ماهی دوست دارد؟

They have. Yes.

آنها دارند. بله.

He used to keep fish. 31 degrees.

ماهی نگهداری می کرد. 31 درجه.

Feed them twice a day. Yes. There are automatic systems.

دو بار در روز به آنها غذا بدهید. بله. سیستم های اتوماتیک وجود دارد.

Yeah.

آره

My, I've probably told this story before,

من، احتمالاً قبلاً این داستان را گفته‌ام،

but I remember years ago, about 30 years ago, I had a my my manager at the time used to keep tropical fish.

اما یادم می‌آید سال‌ها پیش، حدود 30 سال پیش، مدیرم در آن زمان از ماهی‌های استوایی نگهداری می‌کرد.

And they had to be kept at a temperature, certain temperature.

و آنها باید در دمای معینی نگهداری می شدند.

And he went on holiday for two weeks.

و دو هفته به تعطیلات رفت.

He came back and they were all dead because the like there'd been a power cut.

او برگشت و همه آنها مرده بودند، چون برق قطع شده بود.

And when the power came back on, they it hadn't reset the heating system.

و وقتی برق دوباره روشن شد، سیستم گرمایشی را تنظیم مجدد نکرده بودند.

So he was very, very upset about it.

بنابراین او از این موضوع بسیار بسیار ناراحت بود.

I'm not surprised because I can't expensive to set up these big tanks. Yes. With all the different,

من تعجب نمی کنم زیرا نمی توانم برای راه اندازی این تانک های بزرگ هزینه زیادی بپردازم. بله. با همه چیزهای متفاوت،

fish and all the other crustaceans and other creatures that you might put in there.

ماهی و همه سخت پوستان و سایر موجوداتی که ممکن است در آنجا قرار دهید.

The crustacean.

سخت پوست.

I don't know where that came from. Crustaceans?

من نمی دانم از کجا آمده است. سخت پوستان؟

You mean. You mean he's got a fish tank for the fish and crabs? Crabs? Yes.

منظورت اینه یعنی او یک مخزن ماهی برای ماهی و خرچنگ دارد؟ خرچنگ؟ بله.

And shell crustaceans that they're animals with, with shells, aren't they?

و سخت پوستان صدفی که با آنها حیواناتی هستند، با صدف، اینطور نیست؟

Yes, they are.

بله، آنها هستند.

I've never seen anyone keep crabs in a fish tank.

من هرگز کسی را ندیده ام که خرچنگ را در مخزن ماهی نگه دارد.

I think he can.

من فکر می کنم او می تواند.

I don't know, I've seen lots of them in restaurants.

نمی دانم، من تعداد زیادی از آنها را در رستوران ها دیده ام.

You know, you can choose which one you want to eat.

می دانید، شما می توانید انتخاب کنید که کدام یک را می خواهید بخورید.

I've seen them in restaurants. I've never seen anyone keep crabs at home.

من آنها را در رستوران ها دیده ام. من هرگز ندیده ام کسی در خانه خرچنگ نگه دارد.

It does seem like a strange thing.

به نظر چیز عجیبی میاد

Well, I've seen somebody that's kept spiders, stick insects.

خوب، من کسی را دیده ام که عنکبوت نگهداری می کند، حشرات می چسباند.

Okay.

باشه

A friend of mine, as you well know, if anyone's watched this for a long time, we did have tarantulas in a tank.

یکی از دوستان من، همانطور که می دانید، اگر کسی این را برای مدت طولانی تماشا کرده باشد، ما رتیل در تانک داشتیم.

We had to look after them. We had to look after them.

ما باید مراقب آنها بودیم. ما باید مراقب آنها بودیم.

My friend was moving house while your crazy friend was moving house, and we.

دوست من داشت خانه را جابجا می کرد در حالی که دوست دیوانه شما خانه را عوض می کرد و ما.

I had to look after his stupid tarantulas, and they were huge.

من باید از رتیل های احمقانه او مراقبت می کردم، آنها بزرگ بودند.

One of them died, but he also used to keep stick insects, locusts.

یکی از آنها مرد، اما او همچنین از حشرات چوبی، ملخ نگهداری می کرد.

Okay. Rabbits.

باشه خرگوش ها

Oh, and these slow worms. These sort of giant worms, a slow worm. What is that?

آه، و این کرم های کند. این نوع کرم های غول پیکر، یک کرم آهسته. اون چیه؟

But they're not very clever.

اما آنها خیلی باهوش نیستند.

I think it's slow, isn't it?

فکر کنم کند است، اینطور نیست؟

Slow worms? The.

کرم های آهسته؟ .

Yeah.

You had, like, a dozens of tanks in his living room.

آره تو اتاق نشیمنش ده ها تانک داشتی.

Small tanks with all these tiny creatures in. This is.

تانک های کوچک با همه این موجودات کوچک.

This is highly, highly fast. Anyway, we don't release levers.

این بسیار سریع است. به هر حال ما اهرم ها را رها نمی کنیم.

I can see them going down.

می توانم پایین رفتن آنها را ببینم.

We need to keep the energy up. Mr. Duncan, talk about interesting subjects. Yeah.

ما باید انرژی را بالا نگه داریم. آقای دانکن، در مورد موضوعات جالب صحبت کنید. آره

This is not the Joe Rogan Show.

این نمایش جو روگان نیست.

Unfortunately, I sometimes wish it was.

متأسفانه گاهی آرزو می کنم ای کاش اینطور بود.

I need to put on a few pounds before I look like him.

قبل از اینکه شبیه او شوم باید چند پوند اضافه کنم.

I always imagine Joe Rogan studio smells of flatulence and

من همیشه تصور می‌کنم استودیوی جو روگان بوی نفخ و

imprecations.

بداخلاقی می‌دهد.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

I always imagine whenever I see Joe Rogan on his podcast, I always imagine the studio must smell really bad.

من همیشه تصور می کنم هر وقت جو روگان را در پادکستش می بینم، همیشه تصور می کنم استودیو باید بوی بدی بدهد.

Have just men with the sweat and the flatulence and their their horrible aftershave and the cigar smoke.

فقط مردانی را با عرق و باد شکم و افترشیو وحشتناکشان و دود سیگار داشته باشید.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

English teacher.

Hello, Mr.. Duncan. Mr..

معلم زبان انگلیسی.

سلام آقای دانکن. آقای

Steve, could you also show the word phrase idiom in written along with, verdant verbal spoken form discussed in between the talk.

استیو، می‌توانید کلمه عبارت اصطلاحی را به صورت نوشتاری به همراه فرم گفتاری سرسبز که در بین سخنرانی مورد بحث قرار می‌گیرد، نشان دهید.

So well, I, I will always try to put things on the screen if I can, if I can.

خوب، من همیشه سعی می کنم اگر بتوانم، اگر بتوانم، همه چیز را روی صفحه نمایش می دهم.

So later on we are going to play the game that everyone loves.

بنابراین بعداً می خواهیم بازی را انجام دهیم که همه آن را دوست دارند.

Guess the picture idiom that is coming up a little bit later on.

حدس بزنید اصطلاح تصویری که کمی بعد ظاهر می شود.

Who else is here today?

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

Have we said hello to everyone today, Mr. Steve?

آیا امروز به همه سلام کرده ایم، آقای استیو؟

Not everyone, because there are too many people to say hello to everyone.

نه همه، چون افراد زیادی هستند که به همه سلام کنند.

Two we have. Balham, oh, Ora. Uruzgan.

دوتا داریم بالهم، اوه، اورا. ارزگان.

Balham, Uruzgan.

بلهم، ارزگان.

Hello to you.

سلام بر شما

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

Where are you watching at the moment, please?

لطفا در حال حاضر کجا را تماشا می کنید؟

Karen sings on as well. It was,

کارن هم آواز می خواند. بود،

it was says I am a teacher of English and

می‌گفت من معلم زبان انگلیسی هستم و

I'm here with my friend Hefyd who is a student of English.

با دوستم حفید که دانشجوی زبان انگلیسی است، اینجا هستم.

So can I say hello Idris?

پس می توانم به ادریس سلام کنم؟

And also hello to Sheffield as well, watching my live stream right now.

و همچنین سلام به شفیلد، همین الان پخش زنده من را تماشا می کند.

I hope you're enjoying it and I hope that you pick up some gems of information, and and that you learn something from us,

امیدوارم از آن لذت برده باشید و امیدوارم اطلاعاتی را به دست آورید، و چیزی از ما یاد بگیرید،

and hopefully we are speaking clearly so that you can pronounce and copy what we're doing. Yes.

و امیدوارم که ما به وضوح صحبت می کنیم تا بتوانید آنچه را که انجام می دهیم تلفظ و کپی کنید. بله.

Not exactly. Though.

نه دقیقا. هر چند.

You don't have to sound like us, but we are here to to help you learn the words.

شما مجبور نیستید شبیه ما باشید، اما ما اینجا هستیم تا به شما در یادگیری کلمات کمک کنیم.

And if you want to sound like me, you can.

و اگر می خواهید شبیه من باشید، می توانید.

But you don't have to.

اما شما مجبور نیستید.

It's not the law, so don't worry too much.

این قانون نیست، پس زیاد نگران نباشید.

Oh, yes.

Giovanni caught the the winter vomiting bug.

اوه، بله.

جیووانی حشره استفراغ زمستانی را گرفت.

Yes, yes, I remember now.

بله بله الان یادم اومد

Which we've which of course is prevalent at this time of the year.

چیزی که ما داریم که البته در این زمان از سال رایج است.

Wasn't it coincidentally we were talking about it and then the next day Giovanni actually came down with it. Yes.

آیا تصادفاً در مورد آن صحبت نمی کردیم و روز بعد جیووانی واقعاً با آن صحبت کرد. بله.

I think that we were talking about it one week and then the very next day Giovanni came down with it.

فکر می‌کنم یک هفته درباره آن صحبت می‌کردیم و روز بعد، جیووانی با آن صحبت کرد.

So yes. Hope you're feeling better.

پس بله. امیدوارم حالتون بهتر باشه

Not very nice.

خیلی قشنگ نیست

It's one of the worst feelings, isn't it, when when you know you're going to be sick and that you know that there's nothing

این یکی از بدترین احساسات است، اینطور نیست، وقتی می‌دانی که مریض می‌شوی و می‌دانی که هیچ کاری نمی‌توانی

you can do to stop it, that feeling that overwhelms you, it sort of builds up and builds up.

برای جلوگیری از آن انجام دهی، آن احساسی که تو را تحت الشعاع قرار می‌دهد، به نوعی ایجاد می‌شود و بیشتر می‌شود.

I just want to remind you of the of the trauma that you've been through.

فقط می‌خواهم آسیب‌هایی را که پشت سر گذاشته‌اید به شما یادآوری کنم.

You are really cheering him up today by by allowing him to relive the feeling and the sensation.

شما امروز واقعاً با اجازه دادن به او برای احیای این احساس و احساس، او را شاد می کنید.

But there is something but but it's strange.

اما چیزی وجود دارد اما عجیب است.

Just before you, you were sick just before you vomit. It's horrible. But then afterwards,

درست قبل از شما، درست قبل از استفراغ بیمار بودید. این وحشتناک است. اما بعد از آن،

it's very cleansing.

بسیار پاک کننده است.

You almost feel elated. You feel.

تقریباً احساس خوشحالی می کنید. شما احساس می کنید.

You feel as if you've been cleansed somehow because it's all over.

احساس می کنید که به نوعی پاک شده اید زیرا همه چیز تمام شده است.

You know it's over now.

میدونی که الان تموم شده

You know the the, the vomiting has stopped.

می دانید که استفراغ متوقف شده است.

Unless, of course, you have some more in the barrel.

مگر اینکه، البته، مقدار بیشتری در بشکه داشته باشید.

Which, of course, if you've got the the winter vomiting bug, the norovirus, it doesn't just happen once, does it?

که البته، اگر به بیماری استفراغ زمستانی، نوروویروس مبتلا شده باشید، فقط یک بار اتفاق نمی افتد، درست است؟

I was going to say as well, of course, we have a lot of people,

من هم می خواستم بگویم، البته ما مردم زیادی داریم که

celebrating Ramadan. Ramadan.

ماه رمضان را جشن می گیرند. رمضان.

And they won't be eating at the moment if it's daytime.

و اگر روز باشد در حال حاضر غذا نخواهند خورد.

Of course.

البته.

I've got a friend at work. Two, two colleagues at work.

من یک دوست در محل کار دارم. دو، دو همکار در محل کار.

Muslim colleagues who are celebrating Ramadan.

همکاران مسلمانی که ماه رمضان را جشن می گیرند.

And they were saying they were telling me that their skin

و آنها می گفتند که به من می گفتند که پوست آنها

improves massively during the fasting month.

در ماه روزه به شدت بهبود می یابد.

Yes, because

بله، زیرا

there are all sorts of health benefits associated with fasting that we now know about.

همه انواع فواید سلامتی مرتبط با روزه داری وجود دارد که ما اکنون در مورد آنها می دانیم.

And a lot of people, are practising fasting as part of their routine.

و بسیاری از مردم، روزه را به عنوان بخشی از روال خود تمرین می کنند.

Maybe once or twice a week, not from a religious point of view, but also from the point of view of.

شاید هفته ای یک یا دو بار نه از نظر دینی بلکه از نظر.

It's probably been shown to be better for your health if you go without food for sort of a day.

احتمالاً ثابت شده است که اگر یک روز بدون غذا بمانید، برای سلامتی شما بهتر است.

Now and then it's supposed to cleanse your system and I now, I was talking to my colleagues who were celebrating

گاه و بیگاه قرار است سیستم شما را پاک کند و من الان داشتم با همکارانم که

Ramadan at the moment, and they said that their skin improves massively during, during this month period.

در آن لحظه در حال جشن گرفتن رمضان بودند صحبت می کردم و آنها گفتند که در این ماه، پوست آنها به شدت بهبود می یابد.

So yeah, anybody watching who's fasting at the moment for religious or non-religious reasons,

بنابراین بله، هر کسی که در حال حاضر به دلایل مذهبی یا غیرمذهبی به روزه داری نگاه می کند،

do you feel as though it benefits, your health at all, particularly your skin?

آیا احساس می کنید که اصلاً برای سلامتی شما، به خصوص پوستتان مفید است؟

Which is what I'm being told, that it has a massive improvement to it.

این چیزی است که به من گفته می شود، که پیشرفت زیادی در آن دارد.

It's like the it's a bit like the keto diet, isn't it?

مثل این است که کمی شبیه رژیم کتو است، اینطور نیست؟

Potato diet? Keto.

رژیم سیب زمینی؟ کتو.

You know, way that you use the ketones.

می دانید، روشی که از کتون ها استفاده می کنید.

So you fast your body.

پس بدن خود را روزه بگیرید.

Your body starts absorbing all of the extra fat that you have stored.

بدن شما شروع به جذب تمام چربی اضافی که ذخیره کرده اید می کند.

So apparently I'm very good at that.

پس ظاهراً من در آن خیلی خوب هستم.

I had a medical test a few weeks ago and they said, oh, you're very good at that.

من چند هفته پیش آزمایش پزشکی دادم و گفتند اوه، تو در این کار خیلی خوب هستی.

So if you don't eat for a few hours, Mr.

بنابراین اگر چند ساعت غذا نخورید، آقای

Duncan, you will lose weight very quickly because all of that extra body fat is used up quite quickly.

دانکن، خیلی سریع وزن کم خواهید کرد، زیرا تمام آن چربی اضافی بدن خیلی سریع مصرف می شود.

So, so I suppose so.

بنابراین، بنابراین من چنین فرض می کنم.

Anyway, if you are celebrating with lent or if you are observing Ramadan, I hope you have a super duper time.

به هر حال اگر با روزه می گیرید یا ماه رمضان را می گیرید امیدوارم اوقات فوق العاده ای داشته باشید.

And of course we have Easter to look forward to. Lots and lots of love. The Easter eggs,

و البته ما عید پاکی داریم که منتظر آن هستیم. عشق زیاد و زیاد. تخم مرغ عید پاک،

lots of chocolate that isn't good for your skin.

مقدار زیادی شکلات که برای پوست شما خوب نیست.

No, let's face it, Francesca's here. I love Francesca, of course.

نه، اجازه دهید با آن روبرو شوید، فرانچسکا اینجاست. من فرانچسکا را دوست دارم، البته.

Christine is here. Giovanni.

کریستین اینجاست جیووانی

Louis. Marcia.

لویی. مارسیا

Christina. Who?

کریستینا سازمان بهداشت جهانی؟

Christina, by the way, loves to eat seafood.

کریستینا، به هر حال، عاشق خوردن غذاهای دریایی است.

Probably crab or lobster.

احتمالا خرچنگ یا خرچنگ.

I used to have a friend that always had crab when we went out, and, it was painful watching them eating it,

من دوستی داشتم که همیشه وقتی بیرون می‌رفتیم خرچنگ داشت، و تماشای آن‌ها در حال خوردن آن،

breaking off all these limbs and sucking out all the meat.

شکستن همه دست‌ها و مکیدن همه گوشت‌ها برایم دردناک بود.

It's not the easiest thing to eat.

این ساده ترین چیز برای خوردن نیست.

It would frustrate me, but I understand that some people do like crab meat, lobster?

این من را ناامید می کند، اما می دانم که برخی از مردم گوشت خرچنگ، خرچنگ را دوست دارند؟

You got to be quite strong, I think, haven't you, to to eat a lobster?

فکر می کنم باید خیلی قوی باشی، اینطور نیست که خرچنگ بخوری؟

You've got to really physically get involved with with, with breaking it open.

شما باید واقعاً از نظر فیزیکی با شکستن آن درگیر شوید.

Well, you know, you have a, you have a, a two, it looks like a nutcracker.

خوب، می دانید، شما یک، یک، دو دارید، شبیه یک فندق شکن است.

And you use that to, to break open the shell.

و شما از آن برای شکستن پوسته استفاده می کنید.

I'm always suspicious of, of seafood mussels,

من همیشه به صدف های غذاهای دریایی،

in particular mussels,

به ویژه صدف ها مشکوک هستم،

whenever I've been out with a group of people and, and, maybe on a work do or something like that.

هر زمان که با گروهی از مردم بیرون رفته ام، و شاید در یک کار یا چیزی شبیه به آن.

And people have had the mussels, or the shrimp.

و مردم صدف یا میگو را خورده اند.

They are always the ones that come down with food poisoning.

آنها همیشه با مسمومیت غذایی مواجه می شوند.

Well, there is one exception to that, so.

خوب، یک استثنا برای آن وجود دارد، بنابراین.

Okay. Steve.

باشه استیو

Yeah. Well, what are you doing?

آره خب چیکار میکنی

You've got to be careful with seafood.

شما باید مراقب غذاهای دریایی باشید.

This this is like it's grown to giving you. Yes. Okay. Steve.

این مانند آن است که به شما بدهد. بله. باشه استیو

Intestinal upset.

ناراحتی روده.

Okay. I think we get the message, Steve.

باشه من فکر می کنم ما پیام را دریافت کردیم، استیو.

I think we do. Joanne is just, gone.

من فکر می کنم ما انجام می دهیم. جوآن فقط، رفته است.

Yeah, I'm not surprised.

آره تعجب نمیکنم

How about.

چطور؟

Well, we just lost about 25 viewers.

خوب، ما فقط 25 بیننده را از دست دادیم.

Five? We're talking them. Kevin does intermittent fasting.

پنج؟ ما با آنها صحبت می کنیم. کوین روزه متناوب می کند.

Feels a lot better.

احساس خیلی بهتری دارد.

Yeah. There's a lot of scientific evidence to suggest that it is good for you.

آره شواهد علمی زیادی وجود دارد که نشان می دهد برای شما خوب است.

Of course.

Break breakfast, indicates that you've had a fast, doesn't it?

البته.

افطار کردن، نشان دهنده این است که شما روزه گرفته اید، اینطور نیست؟

Because you're breaking the fast at breakfast unless you eat in your sleep.

چون در وعده صبحانه افطار می کنید مگر اینکه در خواب غذا بخورید.

But, of course, you've only probably just gone.

اما، البته، شما احتمالاً به تازگی رفته اید.

Maybe 12 hours.

شاید 12 ساعت

Yes, I go at least 12 hours without eating when I'm asleep.

بله، من در خواب حداقل 12 ساعت بدون غذا می مانم.

And whether that counts as a fast I don't know Steve.

و اینکه آیا این یک روزه محسوب می شود، من نمی دانم استیو.

Okay Steve we get it with goodness me.

خوب استیو، ما آن را به خوبی من.

It's like Peter says I love seafood, I seafood and eat it.

مثل این است که پیتر می گوید من غذاهای دریایی را دوست دارم، من غذاهای دریایی را می خورم.

Oh that's a, that's a, that's a good joke.

اوه این یک شوخی خوب است.

I seafood s e sounds the same as s a.

I seafood se صدایی مشابه s a دارد.

Yeah and I eat it. I'm explaining the joke.

آره و میخورمش دارم جوک رو توضیح میدم

I think everyone gets that, Steve I think everyone. That's a good one.

من فکر می کنم همه این را دریافت می کنند، استیو فکر می کنم همه. این یکی خوب است.

Thanks for that.

برای آن متشکرم.

Steve.

استیو

It's a weird one today. This, by the way, if you are a new viewer, it's not always like this.

امروز یک اتفاق عجیب است. اتفاقاً اگر بیننده جدیدی هستید، همیشه اینطور نیست.

Sometimes it's much worse.

گاهی اوقات خیلی بدتر است.

I like Alex Sandro is saying good afternoon.

دوست دارم الکس ساندرو ظهر بخیر می گوید.

Good afternoon to you too. Are you new to the channel?

ظهر شما هم بخیر تازه وارد کانال شدید؟

Or have you been on before? And if so, where are you? We'd like to know where you are.

یا قبلا هم بوده اید؟ و اگر هست کجایی؟ ما می خواهیم بدانیم شما کجا هستید.

We will be

looking at our super duper game in a bit, but in the moment we are looking at opposite words.

ما تا مدتی به بازی فوق‌العاده‌مان نگاه خواهیم

کرد، اما در حال حاضر به کلمات متضاد نگاه می‌کنیم.

There are a lot of words in the English language.

در زبان انگلیسی کلمات زیادی وجود دارد.

There are around about a million words in the English language.

حدود یک میلیون کلمه در زبان انگلیسی وجود دارد.

I know, I know because I've kept them all.

می دانم، می دانم چون همه آنها را نگه داشته ام.

It took me a very long time. That was a that was a very long night.

خیلی طول کشید. آن شب بسیار طولانی بود.

That's all I can say. In a few moments we will be looking at that.

این تمام چیزی است که می توانم بگویم. تا چند لحظه دیگر به آن نگاه خواهیم کرد.

So I hope you will stay with us as we continue with English addicts on this Sunday afternoon.

بنابراین امیدوارم که با ما بمانید، همانطور که در بعد از ظهر امروز یکشنبه با معتادان انگلیسی ادامه می دهیم.

English addict is with you on this Sunday.

معتاد انگلیسی در این یکشنبه با شماست.

Live from England.

زنده از انگلستان

All that talk of being sick,

این همه صحبت در مورد مریض بودن

it's made me. It's actually made me feel sick.

باعث شد من. در واقع باعث شده من احساس بیماری کنم.

Have you noticed that sometimes if you talk about something, especially something connected to your body,

آیا متوجه شده اید که گاهی اوقات اگر در مورد چیزی صحبت می کنید، به خصوص چیزی که به بدن شما مرتبط است،

and then suddenly you actually feel that thing?

و ناگهان در واقع آن چیز را احساس می کنید؟

Sometimes I lie in bed at night, and I.

گاهی شب ها در رختخواب دراز می کشم و

I feel as if I have an itch on my body, and then suddenly I can feel

احساس می کنم که بدنم خارش دارد و ناگهان احساس

an itch and I have to scratch the itch in bed.

خارش می کنم و باید خارش را در رختخواب بخراشم.

And then a few seconds later I get another.

و بعد از چند ثانیه من یکی دیگر را دریافت می کنم.

It's somewhere else.

جای دیگری است.

And then I spend the next 20 minutes scratching myself.

و سپس 20 دقیقه بعدی را صرف خاراندن خودم می کنم.

Here is a man who never has to scratch himself.

اینجا مردی است که هرگز مجبور نیست خودش را بخراشد.

Not very much anyway.

به هر حال نه خیلی

So are you sure you haven't got fleas, Mr. Duncan?

پس مطمئنی که کک نداری، آقای دانکن؟

I haven't got fleas. Bites around your ankles.

من کک ندارم اطراف مچ پای شما گاز می گیرد.

Well, that's. That's another reason why you never have an animal. Never keep an animal in the house.

خوب، همین است. این دلیل دیگری است که چرا شما هرگز حیوانی ندارید. هرگز حیوانی را در خانه نگه ندارید.

Do you end up with fleas everywhere? That's true too. Give it a cat.

آیا در نهایت همه جا با کک مواجه می شوید؟ این هم درست است. بهش گربه بده

Well. And dogs?

خوب و سگ ها؟

Yes, we we've we've got lots of stories about fleas.

بله، ما داستان های زیادی در مورد کک داریم.

How we've caught them off various people's pets. Yeah, but we won't go there today.

چگونه آنها را از حیوانات خانگی افراد مختلف گرفتار کرده ایم. بله، اما ما امروز آنجا نخواهیم رفت.

But, Yeah, we've told that story before.

اما، بله، ما قبلاً این داستان را گفته ایم.

It's. It's also not very interesting.

این است. همچنین زیاد جالب نیست.

It is, Mr. Duncan. Mr..

این است، آقای دانکن. آقای

Steve, for those wondering who who are these strange guys on the screen?

استیو، برای کسانی که می‌پرسند این افراد عجیب و غریب روی صفحه چه کسانی هستند؟

I will show you now, my name is Mr.

اکنون به شما نشان خواهم داد، اسم من آقای

Duncan, and that guy over there is Mr. Steve.

دانکن است و آن مرد آنجا آقای استیو است.

We are going to look at some opposite words.

ما قصد داریم به برخی از کلمات متضاد نگاه کنیم.

And I think in English, just like any other language, there are opposite words.

و من فکر می کنم در انگلیسی، درست مانند هر زبان دیگری، کلمات متضاد وجود دارد.

Words that have opposite meanings.

کلماتی که معانی متضاد دارند.

Sometimes those opposite meanings are not always clear.

گاهی اوقات آن معانی متضاد همیشه واضح نیستند.

So I thought today it would be interesting to have a look at some words that can be used as opposites.

بنابراین فکر کردم امروز جالب است که نگاهی به کلماتی بیندازیم که می توانند به عنوان متضاد استفاده شوند.

So we will be looking at those in a few moments from now.

بنابراین تا چند لحظه دیگر به بررسی آنها خواهیم پرداخت.

And there we go.

و ما به آنجا می رویم.

We have opposite words.

ما کلمات متضاد داریم.

In a moment we will be looking at opposite words.

در یک لحظه ما به کلمات متضاد نگاه خواهیم کرد.

I'm going to do something also with Mr. Steve's camera. Watch this.

من قصد دارم با دوربین آقای استیو هم کاری انجام دهم. اینو تماشا کن

Just to show how how prepared I am these days. Watch Mr..

فقط برای اینکه نشان دهم این روزها چقدر آماده هستم. آقای دانکن را تماشا کن.

To adjust me again are you Mr. Duncan. Look at that.

برای تنظیم دوباره من، شما آقای دانکن هستید. به آن نگاه کنید.

Just with one click I can move Mr.. Steve over.

فقط با یک کلیک می توانم آقای استیو را جابجا کنم.

Isn't that amazing? What happened.

آیا این شگفت انگیز نیست؟ چه اتفاقی افتاد.

Well, well, you won't feel anything, Steve.

خوب، خوب، استیو، تو چیزی احساس نخواهی کرد.

It's quite painless.

کاملا بدون درد است

I felt a kind of a shift, really?

من یک نوع تغییر را احساس کردم، واقعا؟

If you say so.

اگر شما بگویید.

So here we go.

بنابراین ما اینجا هستیم.

Opposite words in grammar, a similar word meaning is a synonym.

کلمات متضاد در دستور زبان، کلمه مشابه به معنای مترادف است.

So any words that has a similar meaning.

بنابراین هر کلمه ای که معنای مشابهی داشته باشد.

First of all, we will look at similar meanings.

ابتدا معانی مشابه را بررسی خواهیم کرد.

We describe it as a synonym.

ما آن را به عنوان مترادف توصیف می کنیم.

Synonym. It's an interesting word actually.

مترادف. در واقع کلمه جالبی است

Synonym.

مترادف.

A group of words with the same meaning are synonyms.

گروهی از کلمات با همان معنی مترادف هستند.

So when we look at words that have very similar meaning, and I'm sure Mr..

بنابراین وقتی به کلماتی که معنی بسیار مشابهی دارند نگاه می کنیم، و مطمئنم آقای

Steve, you can think of two words straight away that have similar meanings.

استیو، می توانید بلافاصله به دو کلمه فکر کنید که معانی مشابهی دارند.

No, really, just like that, you expect me to.

نه، واقعا، همینطور، تو از من انتظار داری.

You put me on the spot.

تو منو سرجاش گذاشتی

If you put somebody on the spot, it means that you, you you make them, you give them a task to do, which might put pressure on them.

اگر کسی را در محل قرار دهید، به این معنی است که شما، شما او را می سازید، به او وظیفه ای می دهید که ممکن است به او فشار بیاورد.

Okay.

So they weren't expecting to do.

باشه

بنابراین آنها انتظار انجام این کار را نداشتند.

So, I would give you a word, then some. Sorry.

بنابراین، من به شما یک کلمه، سپس مقداری. متاسفم

Oh, no,

اوه، نه،

it's not that they sound this. It's not words that sound the same.

این طور نیست که آنها این صدا را دارند. این کلمات نیستند که یکسان به نظر می رسند.

Yeah, right.

Okay, then you give us an example. Mr. Duncan, am I on the right live stream?

آره درسته

خوب پس شما برای ما مثال بزنید. آقای دانکن، آیا من در پخش مستقیم مستقیم هستم؟

Why am I on the right one?

چرا من در سمت راست هستم؟

This is. This is English addict, isn't it?

این است. این معتاد انگلیسی است، اینطور نیست؟

I'm on the right live stream.

من در جریان مستقیم مستقیم هستم.

Okay. Cold.

باشه سرد

Coal. Cold. Oh, cold.

زغال سنگ. سرد اوه سرد

You want me to give a synonym of the word cold? Yes.

شما می خواهید مترادف کلمه سرما را بگویم؟ بله.

Freezing.

انجماد.

I see I said chilli. Chilli.

دیدم فلفل دلمه گفتم فلفل قرمز

So that's it. You save very sick.

پس همین است. خیلی مریض پس انداز میکنی

Okay, I think of it, Mr.

خوب، من به آن فکر می کنم، آقای

Duncan.

دانکن.

Welcome.

خوش آمدید.

Welcome to English Addict, everyone.

به انگلیسی معتاد خوش آمدید، همه.

I hope you enjoyed today's livestream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

Dark, dark. Shady. Yes. Good luck.

تاریک، تاریک. سایه دار بله. موفق باشید.

Yes, yes.

بله، بله.

That's it.

همین است.

You see, although

می بینید، اگرچه

that's an interesting that's an interesting line that you took there.

این یک خط جالب است، اما یک خط جالب است که شما آنجا را انتخاب کردید.

So so so synonyms are words that have similar

بنابراین مترادف ها کلماتی هستند که

meanings that they, multiple multiple definitions that that have the same definition

معانی مشابهی دارند که آنها، تعاریف متعدد چندگانه که

in grammar, an opposite meaning word is an antonym.

در دستور زبان تعریف یکسانی دارند، یک کلمه به معنای متضاد یک متضاد است.

So antonym is the opposite.

پس متضاد برعکس است.

A group of words with the opposite meaning. Antonyms.

گروهی از کلمات با معنی مخالف. متضادها.

So complete opposites. Then. That's it. Like like dark and light?

بنابراین کاملاً متضاد هستند. سپس. همین است. مثل تاریکی و روشنایی؟

Yes. Would they be antonyms? Yes. We have what? We have a low of them to look at now.

بله. آیا آنها متضاد خواهند بود؟ بله. چی داریم؟ ما اکنون تعداد کمی از آنها را داریم که باید به آنها نگاه کنیم.

But there's one I we're looking at those as well. Okay, here we go.

اما یک مورد وجود دارد که ما به آنها نیز نگاه می کنیم. خوب، ما می رویم.

But Vitus just asked what that was so well done to Vitus. Yes.

اما ویتوس فقط پرسید که چه کاری با ویتوس انجام شد؟ بله.

So an antonym is a word that is the opposite of another word in definition terms.

پس متضاد کلمه ای است که در تعاریف متضاد کلمه دیگری باشد.

Here we go then. Steve.

پس ما اینجا برویم. استیو

So we have a list now of words on the left you can see there are words.

بنابراین ما اکنون لیستی از کلمات در سمت چپ داریم که می توانید ببینید کلماتی وجود دارند.

And on the right you can see the opposite

و در سمت راست می توانید عکس

of those words.

آن کلمات را ببینید.

What I always find interesting, Steve, about opposite words is sometimes the context of the word itself

چیزی که همیشه برای من جالب است، استیو، در مورد کلمات متضاد این است که گاهی اوقات بافت خود کلمه

can sometimes change the opposite word to it.

می تواند کلمه مخالف را با آن تغییر دهد.

So not all words have the same opposite if they are used in different contexts or different ways.

بنابراین اگر همه کلمات در زمینه های مختلف یا روش های متفاوت استفاده شوند، متضاد یکسانی ندارند.

So perhaps you are using a word as a verb, but then you might use the same word as a noun.

بنابراین شاید شما از یک کلمه به عنوان فعل استفاده می کنید، اما ممکن است از همان کلمه به عنوان اسم استفاده کنید.

Sometimes the opposite word will actually change.

گاهی اوقات کلمه مخالف در واقع تغییر می کند.

It won't be the same opposite because you are using the word in a different way.

این برعکس نخواهد بود زیرا شما از کلمه به روش دیگری استفاده می کنید.

So I have I have hard.

بنابراین من دارم سخت است.

Mr.. Steve, what do you have?

آقای استیو چی داری؟

You mean the opposite?

منظورت برعکسه؟

It's on the screen. Yeah. Oh, yeah. So you want me to read it off, right?

روی صفحه است. آره اوه، آره پس می‌خواهی آن را بخوانم، درست است؟

Okay. Soft is the opposite.

باشه نرم برعکس است.

So that's an antonym then isn't it Mr. Duncan.

پس این یک متضاد است پس آقای دانکن نیست.

But you said what do I have. No. What do you see.

ولی تو گفتی من چی دارم نه چی میبینی

This is why we do need to practice.

به همین دلیل است که ما باید تمرین کنیم.

Really.

واقعا

Yeah. Hard and soft are antonyms are opposite words. Yes.

آره سخت و نرم متضاد کلمات متضاد هستند. بله.

So hard.

خیلی سخته

Something hard.

یه چیز سخت

But a that's firm something that you sit on that is hard.

اما چیزی محکم که روی آن بنشینی سخت است.

So you might have a hard chair.

بنابراین ممکن است یک صندلی سخت داشته باشید.

You have to sit on something that is hard.

باید روی چیزی بنشینی که سخت است.

And Mr.

Steve because he, he loves his comfortable corner.

و آقای

استیو چون او گوشه راحت خود را دوست دارد.

Mr. Steve is sitting on his soft chair.

آقای استیو روی صندلی نرمش نشسته است.

That's right as well.

همین طور است.

But of course we can use this word in different ways.

اما البته ما می توانیم از این کلمه به روش های مختلف استفاده کنیم.

Hard can also mean a person who is tough and strong as well.

سخت همچنین می تواند به معنای فردی سخت و قوی باشد.

So a hard person might be a person who can take care of themselves.

بنابراین یک فرد سختگیر ممکن است فردی باشد که بتواند از خود مراقبت کند.

They are a person who can look after themselves.

آنها فردی هستند که می توانند از خود مراقبت کنند.

They are strong. Maybe they are aggressive.

آنها قوی هستند. شاید آنها تهاجمی هستند.

They can take care of themselves in different or difficult situations.

آنها می توانند در شرایط مختلف یا سخت از خود مراقبت کنند.

And you can say also soft might also describe a person.

و می توان گفت نرم نیز ممکن است یک فرد را توصیف کند.

So I'm hard

بنابراین من سخت هستم

and Mr.

Steve is soft. So where is that. What would that mean.

و آقای

استیو نرم است. پس کجاست. چه معنی می دهد.

A hard person would be somebody who you might describe them as cruel.

آدم سخت کسی است که ممکن است او را بی رحم توصیف کنید.

Yeah. As well somebody that, that, is unemotional.

آره و همچنین کسی که، آن، بی احساس است.

So soft would be, tough.

خیلی نرم و سخت خواهد بود.

What would soft be to soft would be somebody who is,

چیزی که برای نرم نرم است، کسی است که

maybe seen as a bit weak, a bit pathetic, maybe somebody or just somebody who's got a soft nature that's act could be a positive thing.

ممکن است کمی ضعیف، کمی رقت انگیز دیده شود، شاید کسی یا فقط کسی که طبیعت نرمی دارد که این عمل می تواند یک چیز مثبت باشد.

Yeah. They're not aggressive in the way that they,

آره آنها به گونه ای که خود را به دیگران نشان می دهند

present themselves to other people, that they're probably softly spoken as well.

پرخاشگر نیستند و احتمالاً به آرامی نیز با آنها صحبت می شود.

And.

و.

Oh, she's a very soft person, you might say, but that could be said as a positive or a negative.

اوه، او یک فرد بسیار نرم است، ممکن است بگویید، اما این می تواند مثبت یا منفی باشد.

Because if it.

زیرا اگر آن.

Oh they're, if it's soft can mean that they're a bit silly, a bit stupid or that, but that then wouldn't relate to the opposite. No.

اوه آنها، اگر نرم باشد می تواند به این معنی باشد که آنها کمی احمق، کمی احمق یا آن چیز هستند، اما این به عکس آن مربوط نمی شود. نه.

So if you were using soft to mean a person who is not very clever, then that wouldn't work here because it is not the opposite of hard.

بنابراین اگر از نرم به معنای شخصی استفاده می‌کنید که خیلی باهوش نیست، در اینجا کار نمی‌کند، زیرا برعکس سخت نیست.

If you've got a soft nature, it means a person who has a very pleasing nature, somebody who who wouldn't

اگر ذات نرمی دارید، یعنی شخصی که طبیعت بسیار خوشایندی دارد، کسی که

insult you, wouldn't say nasty things to you.

به شما توهین نمی کند، به شما چیزهای زشت نمی گوید.

I, and I can think of lots of people that we've met online here are described as having a, a soft personality.

من و من می توانم به بسیاری از افرادی که در اینجا به صورت آنلاین با آنها آشنا شده ایم فکر کنیم که دارای شخصیتی نرم هستند.

Somebody who's friendly outside.

کسی که بیرون دوستانه است.

Okay, Steve, we're going to move on. Okay.

باشه، استیو، ما به جلو می رویم. باشه

Also a person maybe might maybe the way they hold on to you, they they might do something aggressive to you.

همچنین ممکن است یک شخص ممکن است به روشی که شما را نگه می دارد، ممکن است کاری تهاجمی با شما انجام دهد.

They do something in a hard way and soft.

کاری را سخت و نرم انجام می دهند.

So in that sense we are using it as a type of maybe an action or we are describing it as an adjective.

بنابراین از این نظر ما از آن به عنوان یک نوع شاید یک عمل استفاده می کنیم یا آن را به عنوان یک صفت توصیف می کنیم.

The way something is being done, a hard kick or a soft tap.

روشی که انجام می شود، یک ضربه محکم یا یک ضربه نرم.

So there are many ways of using those words as opposites to each other, Lewis says.

لوئیس می گوید، بنابراین راه های زیادی برای استفاده از این کلمات به عنوان متضاد یکدیگر وجود دارد.

Could we use could we use it as a synonym of overbearing to describe a hard person?

آیا می‌توانیم برای توصیف یک فرد سخت‌گیر از آن به‌عنوان مترادف واژه‌ی سرسخت استفاده کنیم؟

I would say not.

من می گویم نه.

I say not overbearing.

من می گویم زیاده خواهی نیست.

I would say probably not.

من می گویم احتمالا نه.

In that sense, an overbearing person is somebody who is unfair, is dominant, a dominant person who,

از این نظر، یک فرد سلطه گر، فردی است که بی انصاف است، مسلط است، فرد مسلطی که

after a while, you don't want to be near them because they're always trying to dominate all situations.

پس از مدتی نمی خواهید در کنار او باشید، زیرا آنها همیشه سعی می کنند بر همه موقعیت ها مسلط شوند.

A hard person is somebody who is unemotional.

آدم سخت کسي است که بي عاطفه باشد.

I would say who is, you know, if they saw a dog, being run over by a car, they wouldn't react.

می‌گفتم کیست، می‌دانی، اگر می‌دیدند سگی با ماشین زیر گرفته می‌شود، واکنشی نشان نمی‌دهند.

They would just, you know, yeah, they wouldn't show any sort of,

آنها فقط، می دانید، بله، آنها هیچ نوع

sympathy or emotion towards an event which, and it can also mean that they, they can withstand a lot of the pressures of life.

همدردی یا احساسی را نسبت به یک رویداد نشان نمی دهند که، و همچنین می تواند به این معنی باشد که آنها می توانند بسیاری از فشارهای زندگی را تحمل کنند.

Yeah.

If a hard person is, is developed, this ability to be very emotionally,

آره

اگر یک فرد سخت گیر است، توسعه یافته است، این توانایی بسیار عاطفی،

resilient, you could say it's somebody that, you know, if an average person

انعطاف پذیر است، می توانید بگویید این کسی است که، می دانید، اگر یک فرد معمولی

saw a steady animal being run over by a car, they would they would get upset, but a hard person wouldn't like.

ببیند که یک حیوان ثابت توسط ماشین زیر گرفته می شود، ناراحت می شود، اما یک فرد سختگیر دوست ندارد.

Steve. We've got to stop there.

استیو ما باید آنجا توقف کنیم

You've explained it five times.

پنج بار توضیح دادی

We get it. We need to think it helps. We get it now. We get it. So here's another one.

ما آن را دریافت می کنیم. ما باید فکر کنیم که کمک می کند. ما اکنون آن را دریافت می کنیم. ما آن را دریافت می کنیم. پس اینم یکی دیگه

You might also say kind and cruel as well. Kind and cruel.

همچنین ممکن است بگویید مهربان و بی رحمانه. مهربان و بی رحم.

That's an interesting one.

این یک مورد جالب است.

Also pale.

همچنین رنگ پریده.

A person who is pale normally has very little colour in their skin.

فردی که رنگ پریده است معمولاً رنگ بسیار کمی در پوست خود دارد.

And then Mr.

Steve has the opposite, which, I think this is an interesting word, by the way.

و بعد آقای

استیو برعکسش را دارد، که اتفاقاً به نظر من این کلمه جالبی است.

So the opposite of pale.

پس برعکس رنگ پریده.

If a person has no colour in their skin, maybe they look unwell.

اگر فردی رنگی در پوست خود نداشته باشد، ممکن است ظاهری ناخوشایند داشته باشد.

Sometimes people say I look a little pale.

گاهی اوقات مردم می گویند من کمی رنگ پریده به نظر می رسم.

So in this respect you're using pale to describe somebody's complexion.

بنابراین در این رابطه شما از رنگ پریده برای توصیف رنگ چهره شخصی استفاده می کنید.

That appearance. Yeah. Yeah.

اون ظاهر آره آره

And then the opposite is an interesting word

و سپس برعکس یک کلمه جالب

Mr. Steve Ruddy Rudy.

آقای استیو رودی رودی است.

Yes I think that's a great word.

بله من فکر می کنم این کلمه عالی است.

A person who is ready is a person who, who has a lot of colour in their face.

فردی که آماده است، فردی است که رنگ زیادی در چهره دارد.

Maybe they, they've been to the sun into the sun and they've got a little bit of a suntan.

شاید آنها، آنها به خورشید در خورشید رفته اند و اندکی برنزه شده اند.

Or maybe it's quite often it refers to maybe their face being slightly red as well.

یا شاید اغلب به قرمز بودن صورت آنها نیز اشاره دارد.

Farmers, people that spend a lot of time outdoors

کشاورزان، افرادی که زمان زیادی را در خارج از منزل

exposed to the the sun and the wind will have a ruddy complexion.

در معرض نور خورشید و باد می گذرانند، چهره ای سرخ رنگ خواهند داشت.

They will have this red, rough sort of skin, by the way, the opposite of hard working Josette would be lazy.

آنها این نوع پوست قرمز و خشن را خواهند داشت، اتفاقاً برعکس جوزت سخت کوش، تنبل خواهد بود.

A lazy person is is the antonym of hardworking. Yes.

آدم تنبل است متضاد سختکوش است. بله.

So a hardworking person, a lazy person, a person who

پس آدم سخت کوش، آدم تنبل، آدمی که

doesn't work very hard or.

خیلی سخت کار نمی کند یا.

Yes, hard working. I suppose you could also say as well.

بله، سخت کار می کند. فکر می کنم شما نیز می توانید بگویید.

Have you got a ruddy complexion? Somebody that spends a lot of time outdoors?

آیا شما رنگ قرمز دارید؟ کسی که زمان زیادی را در فضای باز می گذراند؟

Farmers.

کشاورزان

Builders would have a ruddy complexion because their skin has been exposed to the sun.

سازندگان به دلیل اینکه پوستشان در معرض نور خورشید قرار گرفته است، چهره ای سرخ رنگ خواهند داشت.

The elements, as we call them, is another one. Steve.

عناصر، همانطور که ما آنها را می نامیم، یکی دیگر از عناصر است. استیو

Some something a lot of people enjoy doing.

برخی از کارهایی که بسیاری از مردم از انجام آن لذت می برند.

Spend.

خرج کن

You spend.

شما خرج می کنید.

The opposite of spend is, believe it or not.

متضاد خرج کردن است، باور کنید یا نه.

So that is the direct antonym. So when you think about it, that does make sense.

پس این متضاد مستقیم است. بنابراین، وقتی به آن فکر می کنید، منطقی است.

It does make sense because when you do a job, you work, you earn money.

منطقی است زیرا وقتی کاری را انجام می دهید، کار می کنید، درآمد کسب می کنید.

So the money is coming towards you.

بنابراین پول به سمت شما می آید.

And the opposite, of course, would be the money going the other way you spend money.

و برعکس، البته، این است که پول به سمت دیگری می رود که شما پول خرج می کنید.

So in that sense we are looking at maybe direct action direction as well.

بنابراین از این نظر ما به دنبال جهت اقدام مستقیم نیز هستیم.

You earn money, it comes towards you.

شما پول در می آورید، به سمت شما می آید.

You spend money.

شما پول خرج می کنید.

It means your your money is going the opposite way.

این بدان معناست که پول شما برعکس می رود.

You are buying things, you spend money.

شما در حال خرید چیزهایی هستید، پول خرج می کنید.

Then of course we have throw, throw.

سپس البته ما باید پرتاب، پرتاب.

We will. We have already mentioned

ما خواهیم کرد. قبلاً به پرفشاری

throwing up.

اشاره کردیم .

But this is different.

اما این متفاوت است.

This is different.

این متفاوت است.

To throw is to

پرتاب کردن یعنی

put something in your hand and throw it as an action.

چیزی را در دست بگذاری و آن را به عنوان یک عمل پرتاب کنی.

And of course, Mr. Steve, you might be a catcher, you might be the catcher.

و البته، آقای استیو، شما ممکن است شکارچی باشید، ممکن است شکارچی باشید.

So I'm the thrower,

بنابراین من پرتاب کننده هستم،

I'm the pitcher and you the you've got a tennis ball in your hand, you're throwing it to me and I will catch it.

من پرتاب کننده هستم و شما که یک توپ تنیس در دست دارید، آن را به سمت من پرتاب می کنید و من آن را می گیرم.

Yeah, it's.

بله، این است.

And then we have enter and leave.

و سپس ما باید وارد و خارج شویم.

Simple. Yes, it is simple, Mr. Duncan.

ساده بله، ساده است، آقای دانکن.

We've noticed.

ما متوجه شده ایم.

Enter.

وارد کنید.

You go in to a place, you enter the room.

وارد یک جایی می شوید، وارد اتاق می شوید.

You perhaps on the internet.

شما شاید در اینترنت

You enter a chatroom on the internet.

وارد یک چت روم در اینترنت می شوید.

And the opposite, of course, is leave. You go, you leave.

و البته برعکس، مرخصی است. تو برو، تو برو

So these are basic, basic antonyms that we will use when we're describing certain states or certain things.

بنابراین اینها متضادهای اساسی و پایه ای هستند که وقتی حالات خاص یا چیزهای خاصی را توصیف می کنیم از آنها استفاده خواهیم کرد.

Yes. So Louis Diligent could be a synonym of hardworking.

بله. بنابراین لویی دیلیجنت می تواند مترادف سختکوش باشد.

A diligent person is somebody who pays a lot of attention to detail.

یک فرد کوشا کسی است که به جزئیات توجه زیادی دارد.

So they probably there would be a hardworking person.

بنابراین احتمالاً یک فرد سختکوش وجود خواهد داشت.

Thanks for that. You would? Just me again, Mr. Duncan.

برای آن متشکرم. شما می خواهید؟ فقط من، آقای دانکن.

I was suggesting you then because we're going to move on to something else in a second.

من آن موقع به شما پیشنهاد دادم زیرا در یک ثانیه قرار است به سراغ چیز دیگری برویم.

I don't know what's going on.

نمی دانم چه خبر است.

I saw the helicopter going over it.

هلیکوپتر را دیدم که از روی آن می رفت.

I think it's I think it's trying to take our chimney off.

فکر می‌کنم این است که می‌خواهد دودکش ما را بردارد.

It's not amazing how close that sounds.

عجیب نیست که چقدر نزدیک به نظر می رسد.

It's rather dramatic.

نسبتاً دراماتیک است.

It's tisn't World War three by English teacher.

این جنگ جهانی سوم توسط معلم انگلیسی نیست.

Okay,

بسیار خوب،

Mr. Steve, are you ready to play the game that everyone loves?

آقای استیو، آیا شما آماده بازی ای هستید که همه دوست دارند؟

I love it, and I have a feeling quite a few of our viewers love it as well.

من آن را دوست دارم، و احساس می کنم تعداد کمی از بینندگان ما نیز آن را دوست دارند.

Do you know what it is?

میدونی چیه؟

Is it the same game we played last week? Is it something to do with

آیا همان بازی هفته گذشته است؟ آیا این چیزی است که

I can't remember the name gets called the I guess the, idiom picture,

به یاد نمی‌آورم نامش را حدس می‌زنم، تصویر اصطلاحی،

picture idiom. Yes.

اصطلاح تصویر می‌نامند. بله.

We got then guess the picture idiom.

سپس اصطلاح تصویر را حدس زدیم.

I really need to have a piece of music or something for that, but we haven't got it at the moment.

من واقعاً به یک قطعه موسیقی یا چیزی برای آن نیاز دارم، اما فعلاً آن را نداریم.

I'm at.

من در

Maybe next week I will create something we have guess the picture idiom.

شاید هفته آینده چیزی بسازم که اصطلاح تصویر را حدس بزنیم.

And yes, I will move Mr.

و بله، من آقای

Steve over so we can see his beautiful features, his wonderful glowing features.

استیو را جابه جا می کنم تا بتوانیم ویژگی های زیبا، ویژگی های درخشان فوق العاده اش را ببینیم.

There they are.

آنجا هستند.

Look, I felt something then.

ببین اون موقع یه چیزی حس کردم

Did you feel the earth move? I felt the earth move, Mr. Duncan. So here we go.

حرکت زمین را حس کردی؟ من احساس کردم زمین حرکت می کند، آقای دانکن. بنابراین ما اینجا هستیم.

This is the game that everyone loves.

این همان بازی است که همه آن را دوست دارند.

Everyone likes and everyone enjoys playing.

همه دوست دارند و همه از بازی کردن لذت می برند.

I will show you a picture on the screen. All you have to do is tell me what it is.

من یک عکس را روی صفحه نمایش به شما نشان خواهم داد. تنها کاری که باید انجام دهید این است که به من بگویید چیست.

What the phrase is. It is a well-known idiom.

عبارت چیست. یک اصطلاح معروف است.

And as I always say,

و همانطور که همیشه می گویم،

all you have to do

تنها کاری که باید انجام دهید

is say what you see, say what you see and say, say what you see, but then turn into an idiom.

این است که آنچه را که می بینید، بگویید، آنچه را می بینید و بگویید، آنچه را می بینید بگویید، اما سپس به یک اصطلاح تبدیل شوید.

Yes, by the way, yes, it shows up.

بله، اتفاقا، بله، نشان می دهد.

Spend and save as that's good to good.

خرج کنید و پس انداز کنید که خوب به خوب است.

Antonyms spend and earn.

متضاد خرج کردن و کسب درآمد.

But spend and save. Yeah, that would work as well. These.

اما خرج کنید و پس انداز کنید. بله، این نیز کار خواهد کرد. اینها

Yeah there are always always going to be other examples but so thank you for that.

بله همیشه نمونه های دیگری وجود دارد، اما از این بابت از شما متشکرم.

Yes. And Lewis has said log on log off.

بله. و لوئیس گفته است که از سیستم خارج شوید.

They are opposites. Yeah. Okay.

آنها متضاد هستند. آره باشه

So yeah I guess the picture idiom look at what's on the screen and then just think in your brain what does that literally mean.

بنابراین بله، حدس می‌زنم که اصطلاح تصویر به آنچه روی صفحه است نگاه کند و سپس فقط در مغز خود فکر کنید که این به معنای واقعی کلمه چیست.

And then how could that be. What idiom could that apply to.

و سپس چگونه می تواند باشد. چه اصطلاحی می تواند به کار رود.

And even if you don't know it that doesn't matter because afterwards we will explain it.

و حتی اگر شما آن را نمی دانید، مهم نیست زیرا بعداً آن را توضیح خواهیم داد.

So if you don't get it right, don't worry because we will explain it to you.

بنابراین اگر درست متوجه نشدید، نگران نباشید زیرا ما آن را برای شما توضیح خواهیم داد.

And I put you on the spot, Mr. Duncan, and ask what you would say.

و من شما را در محل قرار دادم، آقای دانکن، و از شما می پرسم که چه می گویید.

What is an idiom?

اصطلاح چیست؟

Idiom we're talking about?

اصطلاحی که ما در مورد آن صحبت می کنیم؟

Idiom is a word or anything that's used out of its original context.

اصطلاح کلمه یا هر چیزی است که خارج از متن اصلی خود استفاده می شود.

So you are using it to describe a certain action or a certain state of being.

بنابراین شما از آن برای توصیف یک عمل خاص یا وضعیت خاصی از وجود استفاده می کنید.

So an idiom is just another way of using a word, but you are taking away its actual meaning

بنابراین یک اصطلاح فقط راه دیگری برای استفاده از یک کلمه است، اما شما معنای واقعی آن را از بین می برید

and you are putting it in a different context.

و آن را در زمینه دیگری قرار می دهید.

So, for example, a couple of weeks ago we had let the cat out of the bag.

مثلاً چند هفته پیش گربه را از کیسه خارج کرده بودیم.

Yeah, well, you're not literally doing it.

بله، خوب، شما به معنای واقعی کلمه این کار را انجام نمی دهید.

It is an idiom.

یک اصطلاح است.

So you are using that sentence or that phrase to express an action

بنابراین شما از آن جمله یا عبارت برای بیان یک عمل

or a feeling or to give something special meaning and that is an idiom.

یا احساس یا برای دادن معنای خاصی استفاده می کنید که یک اصطلاح است.

We often use the word metaphor as well, quite often. Here we go then.

ما اغلب از کلمه استعاره نیز استفاده می کنیم، اغلب. پس ما اینجا برویم.

To say what you see, you can see something happening there.

برای گفتن چیزی که می بینید، می توانید چیزی را ببینید که در آنجا اتفاق می افتد.

And this is something that a person might feel.

و این چیزی است که یک فرد ممکن است احساس کند.

It is a negative thing.

یک چیز منفی است.

It might be seen as something negative.

ممکن است به عنوان یک چیز منفی دیده شود.

And the idea is Mr.

و ایده آقای

Steve, anything that's coming to mind, if it does, you don't want me to say it, obviously.

استیو است.

Well, don't.

No, definitely don't say it just in case. It's right.

خوب، نکن.

نه، قطعاً برای هر موردی آن را نگویید. درست است.

I can see a door and a nose and a hand.

من می توانم یک در و یک دماغ و یک دست را ببینم.

I want a hand. And the direction.

من یک دست می خواهم. و جهت.

Hand knows. Door. Yeah. It's.

دست می داند. درب. آره این است.

And that is a particular type of door as well.

و این نیز نوع خاصی از درب است.

Right. Okay.

درسته باشه

Yes.

بله.

See I see I think this is quite good because at least it's giving you your mind a chance to, to expand in some ways,

ببینید من می بینم فکر می کنم این بسیار خوب است زیرا حداقل به شما این فرصت را می دهد که از جهاتی گسترش پیدا کند،

yes. Think outside the box.

بله. خارج از چارچوب فکر کنید.

That's not the idiom but that is an idiom. But this isn't the idiom here.

این اصطلاح نیست اما یک اصطلاح است. اما این اصطلاح اینجا نیست.

Think outside the box would be an idiom, wouldn't it?

فکر کنید خارج از جعبه یک اصطلاح باشد، اینطور نیست؟

I hope that not one of the examples you've got today isn't.

امیدوارم یکی از نمونه‌هایی که امروز دارید، نباشد.

If it was, yes, think outside the box has been no means to think of ideas and things that are not what you would expect.

اگر اینطور بود، بله، فکر کردن در خارج از چارچوب هیچ وسیله ای برای فکر کردن به ایده ها و چیزهایی نبود که انتظارش را ندارید.

The not the normal run of what you would expect.

اجرای عادی آن چیزی نیست که انتظار دارید.

So if that was going to be an idiom, Mr.

بنابراین اگر قرار بود این یک اصطلاح باشد، آقای

Duncan might have a box. Okay.

دانکن ممکن است یک جعبه داشته باشد. باشه

And a brain thinking outside the box.

و مغزی که خارج از چارچوب فکر می کند.

And then the idiom would then be thinking outside the box.

و سپس این اصطلاح خارج از چارچوب فکر می کند.

But but it isn't.

اما اینطور نیست.

It's not that one. No, no, it's this one.

اون یکی نیست نه، نه، این یکی است.

Yes. On the screen right now. Yes.

بله. در حال حاضر روی صفحه نمایش بله.

Just think you people are saying what they're saying, but they're not describing an idiom.

فقط فکر کنید شما مردم دارید آنچه را که می گویند می گویید، اما آنها یک اصطلاح را توصیف نمی کنند.

Yeah that's okay Steve. That's okay. Okay.

آره اشکالی نداره استیو اشکالی ندارد. باشه

It's not it's not a we're not we're not putting anyone under pressure. It's just a bit of fun.

این نیست که ما نیستیم ما کسی را تحت فشار قرار نمی دهیم. این فقط کمی سرگرم کننده است.

We've got to you've got to know your you've got to know your idiom. Yes.

ما باید به شما باید بشناسید شما باید اصطلاح خود را بشناسید. بله.

And if you don't we will tell you anyway.

و اگر این کار را نکنید ما به شما خواهیم گفت.

So you will still learn something.

بنابراین شما هنوز چیزی یاد خواهید گرفت.

I can't believe I'm having to explain all this, Christine.

من نمی توانم باور کنم که باید همه اینها را توضیح دهم، کریستین.

And thank you for your guests, Alexander.

و از مهمانان شما اسکندر سپاسگزارم.

Thank you very much.

خیلی ممنون.

Beatrice. Beatrice is actually very close.

بئاتریس بئاتریس در واقع بسیار نزدیک است.

Beatrice, you are actually very close to her.

بئاتریس، تو در واقع خیلی به او نزدیکی.

Right? Okay, that's quite good.

درسته؟ خوب، این خیلی خوب است.

Abdalla.

عبدالله

Leila. Abdel. Leila.

لیلا. عبدالله لیلا.

Good one. Good guess.

یکی خوبه حدس خوب.

I will show you in a minute what the answer is.

من یک دقیقه دیگر به شما نشان خواهم داد که پاسخ چیست.

But it is something that happens.

اما این چیزی است که اتفاق می افتد.

Maybe in general life.

شاید در زندگی عمومی.

And I'm sure at some point, Mr.. Steve, maybe you've had this happen to you.

و من مطمئن هستم که در مقطعی، آقای استیو، شاید برای شما این اتفاق افتاده است.

Maybe this has happened to you as well.

شاید برای شما هم این اتفاق افتاده باشد.

I will show you the answer and then you can say, Mr.

من جواب را به شما نشان خواهم داد و سپس می توانید بگویید، آقای

Duncan, Mr. Duncan, that was too hard.

دانکن، آقای دانکن، خیلی سخت بود.

Here is the answer.

در اینجا پاسخ است.

Oh, here we go. Mauritius is here, right?

اوه، ما اینجا هستیم. موریس اینجاست، درست است؟

Nope. Okay.

نه باشه

You're on the right. I'm sure you're on the right. I don't know what this one is. Is it?

شما در سمت راست هستید. من مطمئن هستم که شما در سمت راست هستید. من نمیدونم این یکی چیه آیا این است؟

Beatrice is very close.

بئاتریس خیلی نزدیک است.

I was I was amazed at just how close Beatrice was. Very, very good

من از اینکه بئاتریس چقدر به هم نزدیک بود شگفت زده شدم. خیلی خیلی خوب است

to have your nose pushed out.

که بینی شما بیرون زده شود.

Right. Yes.

درسته بله.

You might push someone's nose out or you have your nose pushed out.

ممکن است بینی کسی را بیرون بیاورید یا بینی خود را بیرون بیاورید.

And this can happen quite often.

و این می تواند اغلب اتفاق بیفتد.

Maybe to be humiliated in a certain way, not to be included,

شاید به نوعی تحقیر شوید، شامل نشدید،

or maybe to feel as if you have been excluded from something.

یا شاید احساس کنید که از چیزی طرد شده اید.

So what would you say, Mr.. Steve? Yes.

پس چه می گویید آقای استیو؟ بله.

If somebody might say to you, oh, you, are you going on the, the works, Christmas party?

اگر کسی ممکن است به شما بگوید، اوه، شما، آیا به جشن کریسمس می روید؟

Yeah. And you might say.

آره و ممکن است بگویید.

No, I've had my nose pushed out. Yeah.

نه، بینی ام را بیرون آورده اند. آره

In other words, for some reason you've upset somebody and they don't want you to go.

به عبارت دیگر، به دلایلی شما کسی را ناراحت کرده اید و آنها نمی خواهند شما بروید.

A simple way of putting it would be snub, snub, snub have, you know it.

یک راه ساده برای قرار دادن آن می تواند snub، snub، snub have، شما آن را می دانید.

Yeah.

It means you have been pushed aside. Excluded from something. Yeah.

آره

یعنی شما را کنار زده اند. از چیزی مستثنی شده است. آره

So previously you were part of it.

بنابراین قبلاً شما بخشی از آن بودید.

Could have been a group of friends at work that used to go out on a Friday and have a meal together,

ممکن است گروهی از دوستان در محل کار باشند که روز جمعه بیرون می‌رفتند و با هم غذا می‌خوردند،

and you fell out with somebody and you've had your nose pushed out.

و شما با کسی درگیری داشتید و بینی‌تان را بیرون انداختند.

You could say, because somebody has decided they don't want you to go, anymore.

می توان گفت، چون یک نفر تصمیم گرفته است که دیگر نمی خواهد شما بروید.

There are obviously other examples of that. Yes.

بدیهی است که نمونه های دیگری از آن وجود دارد. بله.

If you haven't, if you've had your nose pushed out, you're excluded from something.

اگر این کار را نکرده‌اید، اگر بینی‌تان را بیرون آورده‌اید، از چیزی مستثنی شده‌اید.

We can also say you can have your nose pushed out of joint as well.

همچنین می توانیم بگوییم که می توانید بینی خود را نیز از مفصل بیرون بیاورید.

And it's the same thing.

و همین موضوع است.

Someone has just pushed you aside. You've been snubbed. You've been excluded.

یک نفر به تازگی شما را کنار زده است. شما مورد بی مهری قرار گرفته اید. شما حذف شده اید

Snubbed is a good.

اسناب خوب است.

Yeah, it's a good synonym, you could say, for that particular idiom.

بله، مترادف خوبی برای آن اصطلاح خاص است.

So you can see here have your nose pushed out in the picture and it's pushing a nose

بنابراین می توانید در اینجا ببینید که بینی شما در تصویر بیرون آورده شده است و بینی شما را

out of the door.

از در خارج می کند.

So that is why

پس به همین دلیل است که

that particular idiom, okay.

این اصطلاح خاص، خوب است.

It can come from this image to have your nose pushed out.

ممکن است از این تصویر بیرون کشیده شود.

I think that's quite a good one. Yes. Something's happened.

من فکر می کنم که این یک مورد کاملاً خوب است. بله. یه اتفاقی افتاده

You've upset somebody.

کسی رو ناراحت کردی

And, they don't want you to be included in whatever it is that you were part of before.

و، آنها نمی خواهند که شما در هر چیزی که قبلاً بخشی از آن بوده اید، قرار بگیرید.

A group, a friend, group of friends.

یک گروه، یک دوست، یک گروه از دوستان.

A work could be a project at work.

یک کار می تواند یک پروژه در حال کار باشد.

You could be on some on it could be 4 or 5 of you have been chosen to to try and put a presentation together or something new for work,

شما ممکن است در برخی از آن‌ها حضور داشته باشید، ممکن است 4 یا 5 نفر از شما انتخاب شده‌اند تا یک ارائه یا چیز جدیدی را برای کار تنظیم کنند،

and suddenly they don't want you anymore.

و ناگهان دیگر شما را نخواهند.

And you've been excluded.

و شما حذف شده اید.

You've had your nose pushed out.

بینی خود را بیرون آورده اید.

It's trying to indicate that you've been I mean yeah, yeah. Okay.

سعی می کند نشان دهد که شما بوده اید، یعنی بله، بله. باشه

I think we've expanded, we've explained it quite clearly there. Here's another one.

من فکر می کنم ما گسترش داده ایم، ما آن را کاملاً واضح در آنجا توضیح داده ایم. اینم یکی دیگه

I think this is a little easier.

من فکر می کنم این کمی راحت تر است.

So so I'm expecting quite a few correct answers here.

بنابراین من در اینجا منتظر پاسخ های بسیار صحیح هستم.

Again just see what you see.

باز هم فقط آنچه را که می بینید ببینید.

No. That should be even I know what that one is.

نه. این باید باشد حتی من می دانم که آن یکی چیست.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

Well yes.

خوب بله.

Lewis knows he means to to be

لوئیس می‌داند که منظورش از بودن است

Have too much interest in other people's affairs and what's going on.

علاقه زیادی به امور دیگران و آنچه در حال وقوع است دارد.

Yeah. It's to be over inquisitive over inquisitive nosy.

آره این بیش از حد کنجکاو بودن بیش از فضول کنجکاو است.

You want to find out what's happening to Jill?

میخوای بفهمی چه بلایی سر جیل میاد؟

With her boyfriend? Yeah. It's.

با دوست پسرش؟ آره این است.

You know. Oh. What's happened? What do you think? Oh. What, are they still going out together?

شما می دانید. اوه چه اتفاقی افتاده؟ نظر شما چیست؟ اوه چیه، هنوز با هم میرن بیرون؟

Oh, you know, you you being too nosy, and somebody might.

اوه، می دانید، شما بیش از حد فضول هستید، و ممکن است کسی.

Now that's to stop being so nosy. Stop asking me. Well, maybe. Maybe your neighbours. Nosy.

حالا دیگر اینقدر فضول نیست. دیگر از من نپرس. خب، شاید. شاید همسایه های شما فضولی

They are always watching you through the curtains.

آنها همیشه از میان پرده ها شما را تماشا می کنند.

Yeah. Trying to find out what's going on. Are nosy.

آره تلاش برای پیدا کردن آنچه در حال وقوع است. فضول هستند.

There's nothing worse than a nosy neighbour.

هیچ چیز بدتر از همسایه فضول نیست.

The nosy neighbour.

همسایه فضول

We have answers coming through.

ما پاسخ هایی داریم که در راه است.

Thank you.

متشکرم.

Yes, some answers are coming through now. Isn't that nice?

بله، برخی از پاسخ ها در حال حاضر ارائه می شوند. این خوب نیست؟

That's a very trendy looking person in that picture, by the way. Yes. It's me.

اتفاقاً در آن عکس یک فرد بسیار شیک به نظر می رسد. بله. این من هستم.

It's you.

این شما هستید.

Yeah.

آره

Interesting. In my dreams,

جالبه در رویاهای من،

they've got, they've got drainpipe trousers on that.

آن‌ها شلوارهای لوله‌کشی دارند.

I wish I looked that cool and trendy.

کاش آنقدر باحال و شیک به نظر می رسیدم.

Some, some, some rather trendy looking, trainers.

برخی، برخی، برخی نسبتاً مد روز، مربیان.

And those tight skinny jeans that, people wear these days,

و آن شلوارهای جین تنگ که این روزها مردم می پوشند،

I can't get them over my big calves.

من نمی توانم آنها را از روی ساق پاهای بزرگم رد کنم.

This isn't. Here's something it. Well, while we're waiting for more answers to come up,

این نیست اینجا چیزی است. خوب، در حالی که ما منتظر پاسخ های بیشتری هستیم،

I was with some work colleagues this week. We.

من این هفته با تعدادی از همکاران کار بودم. ما

Somebody was leaving, and we were we were we were saying goodbye to them.

یک نفر داشت می رفت و ما آنجا بودیم که با آنها خداحافظی می کردیم.

We all went out for a little meal and, in the UK, it's, Do you ever notice sometimes,

همه ما برای صرف یک وعده غذایی بیرون رفتیم و در بریتانیا، آیا تا به حال متوجه شده اید

that men seem to wear shorts when it's very cold?

که مردان وقتی هوا خیلی سرد است، به نظر می رسد که شلوارک می پوشند؟

Yeah, sometimes men wear shorts when it's very cold.

بله، گاهی اوقات مردها وقتی هوا خیلی سرد است شلوارک می پوشند.

And you just think, oh, you don't, you know, in the middle of winter.

و شما فقط فکر می کنید، اوه، نمی دانید، می دانید، در وسط زمستان.

Well, apparently it's quite common now for men to have a form of cosmetic surgery, called calf implants,

خب، ظاهراً اکنون بسیار رایج است که مردان نوعی جراحی زیبایی به نام ایمپلنت ساق پا انجام دهند

where that they have

که در آن

implants put into their calves to make their calves look more attractive.

ایمپلنت هایی را در ساق پاهای خود قرار می دهند تا گوساله هایشان جذاب تر به نظر برسد.

That's it.

So not not the top of the legs. It's it's the bit between your knees and the ankle.

همین است.

بنابراین نه بالای پاها. این لقمه بین زانو و مچ پا است.

Your calves. Yes.

گوساله های شما بله.

And apparently,

و ظاهراً،

you're always you always need to be suspicious if a man's wearing shorts when it's, maybe cold, maybe he's showing off his new calf implants.

همیشه باید مشکوک باشید، اگر مردی در هنگام سرما، شاید سرماخوردگی، شلوارک پوشیده است، شاید او کاشت‌های جدید ساق پا را به نمایش می‌گذارد.

Okay,

خوب،

so, yeah, we've got lots of answers on, and they all look pretty correct to me.

پس، بله، ما پاسخ های زیادی داریم، و همه آنها به نظر من بسیار درست به نظر می رسند.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

Yes, we have quite a few coming through now.

بله، ما در حال حاضر تعداد کمی داریم.

I will give you the answer in a moment.

پاسخ شما را تا لحظه ای دیگر خواهم داد.

Beatrice says that she's learned this before and uses it a lot.

بئاتریس می گوید که قبلاً این را یاد گرفته است و از آن بسیار استفاده می کند.

Oh, and the answer is, well, it is a very good,

اوه، و جواب این است، خوب، این یک

example of, say what you see, sit on the fence, you sit on the fence.

مثال بسیار خوب است، بگویید چه می بینید، روی حصار بنشینید، روی حصار بنشینید.

A person who will sit on the fence is someone who will not take sides in an argument.

کسی که روی حصار می نشیند کسی است که در بحث و جدل طرفی نمی گیرد.

They will remain neutral

آنها به روشی غیر قضاوتی بی طرف خواهند ماند

in a non judgemental way, or they will not commit to one side or the other in an argument.

، یا در بحث به یک طرف یا طرف دیگر متعهد نخواهند شد.

So in other words, they will sit on the fence and sometimes they do that so as not to upset people.

پس به عبارت دیگر روی حصار می نشینند و گاهی این کار را می کنند تا مردم را ناراحت نکنند.

Sometimes they may well have an opinion, but they don't wish to express it because it may upset you.

گاهی اوقات ممکن است نظری داشته باشند، اما تمایلی به بیان آن ندارند، زیرا ممکن است شما را ناراحت کند.

They may they may have friends on both sides of the argument.

آنها ممکن است در هر دو طرف بحث دوستانی داشته باشند.

But they don't want to upset either side.

اما آنها نمی خواهند هیچ یک از طرفین را ناراحت کنند.

And, so they sit.

و بنابراین آنها می نشینند.

I'm going to sit on the fence over this one because you don't it means you don't want to upset people.

من می روم روی حصار این یکی بنشینم زیرا شما این کار را نمی کنید به این معنی است که نمی خواهید مردم را ناراحت کنید.

Yeah, it doesn't mean that you're, indecisive as such.

آره، این به این معنی نیست که شما به این ترتیب بلاتکلیف هستید.

You probably have made a decision. You just don't want to show it.

احتمالا تصمیمی گرفته اید. شما فقط نمی خواهید آن را نشان دهید.

Or could it mean that you're indecisive? Indecisive in that sense, yes, because that will.

یا ممکن است به این معنی باشد که شما بلاتکلیف هستید؟ بلاتکلیف از این نظر، بله، زیرا چنین خواهد شد.

It is a very negative trait as well. Maybe you can't make a decision. Yes.

این یک ویژگی بسیار منفی نیز هست. شاید نتونی تصمیم بگیری بله.

Some people don't like it when a person will sit on the fence and they won't give their own opinion.

بعضی ها دوست ندارند وقتی یک نفر روی حصار می نشیند و نظر خودش را نمی دهد.

So maybe two people are arguing and they have different sides of of maybe their opinions.

بنابراین ممکن است دو نفر با هم دعوا کنند و جنبه‌های متفاوتی از نظراتشان داشته باشند.

They are different from each other.

آنها با یکدیگر متفاوت هستند.

Maybe your your friend and a friend is involved and you ask them, what do you think?

شاید دوست و دوست شما درگیر این موضوع باشد و از آنها بپرسید که نظر شما چیست؟

And they will say, oh,

و آنها خواهند گفت، اوه،

I don't want to get involved.

من نمی خواهم درگیر شوم.

I'm going to sit on the fence.

من می روم روی حصار می نشینم.

Some, some people don't like it when a person won't give their own opinion on something,

بعضی‌ها، بعضی‌ها دوست ندارند که یک نفر در مورد چیزی نظر خودش را بیان نمی‌کند،

but I think, I think these days, quite often it is better to sit on the fence. Yes.

اما فکر می‌کنم، این روزها فکر می‌کنم اغلب اوقات بهتر است روی حصار بنشینیم. بله.

If you were,

اگر قرار بود،

if you getting entered into a discussion with friends about whether you should,

اگر وارد بحثی با دوستانتان می‌شوید که آیا باید

take your dog for a walk without without a lead, that's hardly.

سگتان را بدون سرب به پیاده‌روی ببرید، به سختی ممکن است.

Or whether you should take your your baby in on a plane or into a restaurant.

یا اینکه آیا باید کودک خود را در هواپیما یا رستوران ببرید.

Okay.

You you know that in that group of friends are going to be people who will say, yes, I think you should.

باشه

شما می دانید که در آن گروه از دوستان افرادی هستند که می گویند، بله، فکر می کنم شما باید.

And no, you shouldn't.

و نه، شما نباید.

You don't want to upset either of them. And somebody might say, what's your opinion?

شما نمی خواهید هر یک از آنها را ناراحت کنید. و ممکن است کسی بگوید، نظر شما چیست؟

And you might say, because you don't want to upset anyone, I'm going to sit on the fence on that one.

و ممکن است بگویید، چون نمی خواهید کسی را ناراحت کنید، من روی حصار آن یکی می نشینم.

I'm not going to give my opinion.

من قرار نیست نظرم را بگویم.

Quite often it's during a discussion about a very hot topic maybe.

اغلب اوقات در حین بحث در مورد یک موضوع بسیار داغ است.

What do you think about the death penalty,

نظر شما در مورد مجازات اعدام

or what do you think about the politics in the United States? Yes.

یا سیاست در ایالات متحده چیست؟ بله.

And though it's normally a big subject,

و اگرچه معمولاً موضوع بزرگی است،

maybe something that could create an argument or a fight, so the other person will say, I will sit on the fence.

شاید چیزی که می‌تواند مشاجره یا دعوا ایجاد کند، بنابراین طرف مقابل می‌گوید، من روی حصار می‌نشینم.

I'm not going to give you my opinion on whatsoever.

من قصد ندارم نظر خود را در مورد هر چیزی به شما بگویم.

Here's another one, Steve. Moving on.

اینم یکی دیگه، استیو. در حال حرکت

If Christina never sits on the fence, she said,

او گفت اگر کریستینا هرگز روی حصار ننشیند،

we always know what Christina's thinking.

ما همیشه می دانیم که کریستینا به چه فکر می کند.

Yes, well, sometimes it's good to sometimes think. Good to express your opinion.

بله، خوب، گاهی اوقات خوب است گاهی اوقات فکر کنید. خوب است نظر خود را بیان کنید.

There is nothing wrong with it.

هیچ اشکالی ندارد.

Here we go. Here's another one.

در اینجا ما می رویم. اینم یکی دیگه

If I can find it.

اگه بتونم پیداش کنم

I like this one.

من این یکی را دوست دارم.

This took me a long time to, create. By the way.

این برای من زمان زیادی طول کشید تا خلق کنم. به هر حال.

Oh, right. Okay. I like this one.

اوه، درست است. باشه من این یکی را دوست دارم.

I don't know what it is.

من نمی دانم آن چیست.

I was making this last night, and it made me laugh, I was chuckling, I was going.

دیشب داشتم اینو درست میکردم خنده ام گرفته بود میخندیدم میرفتم.

It's a nice pair of shoes, Mr.

این یک جفت کفش خوب است، آقای

Duncan. Yes. He's going to spoil those shoes.

دانکن. بله. اون کفشا رو خراب میکنه

It's, by the way, there's a there's a combination of, So would you call those brogues, Mr.

به هر حال، ترکیبی از اینها وجود دارد، پس آیا شما آن را آقای

Duncan? They all kind of brogues. Yes.

دانکن بنامید؟ همه آنها یک نوع بروگ هستند. بله.

That tan coloured, tan colour for shoes is very popular in the UK.

رنگ برنزه و برنزه برای کفش در بریتانیا بسیار محبوب است.

For for men to wear, tan shoes with a dark suit.

برای مردان برای پوشیدن کفش های برنزه با کت و شلوار تیره.

Yeah. It's, it's very popular.

آره این است، بسیار محبوب است.

Fashion.

مد

Expression in the UK.

بیان در انگلستان

But tan shoes tend to give an impression of someone who's a bit of a wide boy.

اما کفش‌های قهوه‌ای مایل به این هستند که تصوری نسبت به کسی که کمی گشاد است، ایجاد کند.

Okay, a bit of, in your opinion, really trust them.

بسیار خوب، به نظر شما، کمی به آنها اعتماد کنید.

This this sounds more like your opinion. This is something dating back years.

این بیشتر شبیه نظر شماست این چیزی است که به سالها قبل برمی گردد.

So when you see somebody, it's a sort of a, you know, a car salesman sort of look.

بنابراین وقتی کسی را می بینید، یک جور قیافه فروشنده ماشین است.

Tan shoes with a dark suit.

کفش برنزه با کت و شلوار تیره.

Yeah.

آره

Because you normally you wouldn't wear tan shoes with a dark suit.

زیرا معمولاً کفش های برنزه با کت و شلوار تیره نمی پوشید.

You would wear dark shoes. Black shoes? Yes, with a dark.

کفش های تیره می پوشید. کفش مشکی؟ بله با تاریکی

But if you had tan shoes, it gives the impression in the UK that you're a bit dodgy, you know, bit of bit of a bit of a car salesman.

اما اگر کفش‌های برنزه داشتید، این تصور را در بریتانیا ایجاد می‌کند که شما یک مقدار بداخلاق هستید، می‌دانید، کمی تا حدودی فروشنده ماشین هستید.

You're willing to use sort of unethical tactics to get to, to get the sale.

شما حاضرید از نوعی تاکتیک های غیراخلاقی برای رسیدن به آن استفاده کنید تا به فروش برسید.

I think, I think, I think you've made this a

فکر می‌کنم، فکر می‌کنم، فکر می‌کنم شما این را به یک

well, I could well be doing,

چاه تبدیل کرده‌اید، من به خوبی می‌توانم این کار را انجام دهم،

idiom is. Yes.

اصطلاح این است. بله.

I think Mr. Steve is literally doing this.

من فکر می کنم آقای استیو به معنای واقعی کلمه این کار را انجام می دهد.

Yes. By saying that I, I don't think that's a real thing, to be honest.

بله. صادقانه بگویم، با گفتن من، فکر نمی کنم این یک چیز واقعی باشد.

It is, it is.

هست، هست.

So when we say tan, by the way, we mean brown tan. Yeah. A light brown brown.

بنابراین وقتی می گوییم برنزه، اتفاقاً منظور ما قهوه ای قهوه ای است. آره قهوه ای روشن.

So light brown in colour of a saddle.

بنابراین به رنگ قهوه ای روشن یک زین.

Yeah. Anyway, here we go. So,

آره به هر حال، ما به اینجا می رویم. بنابراین،

Yes yes yes, yes. Okay.

بله بله بله، بله. باشه

Interesting.

جالبه

We've got some interesting answers coming through.

ما پاسخ های جالبی داریم.

Very interesting.

خیلی جالبه

So this is something a person might do

بنابراین این کاری است که یک فرد ممکن است انجام دهد

if they, if they actually do something, maybe they're trying to do something to another person to harm them.

، اگر واقعاً کاری انجام دهد، شاید سعی کند کاری را با شخص دیگری انجام دهد تا به او آسیب برساند.

Or maybe they say something about another person.

یا شاید در مورد شخص دیگری چیزی می گویند.

They're trying to do something against another person.

آنها سعی می کنند علیه شخص دیگری کاری انجام دهند.

But unfortunately that thing comes back on them. So they

اما متأسفانه این موضوع به آنها برمی گردد. بنابراین آنها

the end result is them being harmed by the thing they've done.

نتیجه نهایی این است که از کاری که انجام داده اند آسیب می بینند.

And the expression that we would use.

و عبارتی که ما از آن استفاده خواهیم کرد.

I just love this image.

من فقط عاشق این تصویر هستم.

I don't really want to take this image down because I'm very proud of it.

من واقعاً نمی خواهم این تصویر را از بین ببرم زیرا بسیار به آن افتخار می کنم.

Shoot yourself in the foot.

به پای خود شلیک کنید.

You shoot yourself in the foot.

به پای خودت شلیک می کنی

If you do that, it means you've inflicted something on yourself whilst trying to do something to another person.

اگر این کار را انجام دهید، به این معنی است که در حالی که می خواهید کاری را به شخص دیگری انجام دهید، چیزی را به خودتان تحمیل کرده اید.

You do something very silly.

تو یه کار خیلی احمقانه انجام میدی

You shoot yourself in the foot, or maybe you do something that takes away something you've had as well.

به پای خود شلیک می‌کنید، یا شاید کاری انجام می‌دهید که چیزی را که داشته‌اید از بین می‌برد.

Maybe a chance to do thing, do something or an opportunity that you may have had.

شاید فرصتی برای انجام کاری، انجام کاری یا فرصتی که ممکن است داشته باشید.

But then you did something and now it's harmed you and that thing will not happen.

اما بعد شما کاری کردید و حالا به شما آسیب زده است و آن اتفاق نمی افتد.

We can say that you have

می توان گفت که

shot yourself in the foot.

به پای خودت شلیک کرده ای.

As Lewis has put it very succinctly, it means making a decision that harms you or doing something that harms you.

همانطور که لوئیس خیلی مختصر بیان کرده است، یعنی تصمیمی بگیرید که به شما آسیب برساند یا کاری را انجام دهید که به شما آسیب می رساند.

Yeah.

آره

Yes. Harm your own cause.

بله. به آرمان خودت صدمه بزن

I mean, you might be trying to get here's an example.

منظورم این است که شما ممکن است سعی کنید مثالی در اینجا بیاورید.

You might be trying to get a promotion at work, and you've been, working very hard, impressing the boss, and everything's looking good.

ممکن است سعی کنید در محل کارتان ترفیع بگیرید، و خیلی سخت کار کرده اید، رئیس را تحت تاثیر قرار داده اید و همه چیز خوب به نظر می رسد.

You know, you've been working for, for months

می‌دانی، ماه‌ها تا تا به حال تلاش کرده‌ای

to to to try and get that promotion and then you do something silly, which reverses all the good things that you've done.

تا آن ترفیع را بگیری و بعد کار احمقانه‌ای انجام می‌دهی که تمام کارهای خوبی را که انجام داده‌ای معکوس می‌کند.

So you might you might be, I don't know, go to a work's party and get drunk.

بنابراین ممکن است شما، نمی دانم، به یک مهمانی کاری بروید و مست شوید.

Okay. And, and just make yourself look silly. That sounds completely normal to me.

باشه و فقط خودت را احمق جلوه بده این برای من کاملا عادی به نظر می رسد.

Or you might say something to your boss that upsets them.

یا ممکن است چیزی به رئیس خود بگویید که او را ناراحت کند.

The a personal remark about their clothing or something that undoes all the good work that you've done.

اظهار نظر شخصی در مورد لباس آنها یا چیزی که تمام کارهای خوبی را که انجام داده اید خنثی می کند.

And you might say, oh, I've just shot myself in the foot.

و ممکن است بگویید، اوه، من همین الان به پای خودم شلیک کردم.

So, you know, I would have probably said, you go to the you go to the disco at work.

بنابراین، می‌دانید، احتمالاً می‌گفتم، شما به جایی بروید که سر کار به دیسکو می‌روید.

So maybe there's a Christmas party and then you punch the manager.

بنابراین شاید یک جشن کریسمس برگزار شود و سپس مدیر را مشت کنید.

Yeah.

آره

Or you might have done all this good work. Yeah.

یا ممکن است این همه کار خوب را انجام داده باشید. آره

And then your boss comes in one day and he's got a they've got a tie on, and you say, oh, oh, that tie tower ties a bit to gay ritual.

و سپس رئیس شما یک روز می آید و یک کراوات بسته است، و شما می گویید، اوه، اوه، آن برج کراوات کمی به مراسم همجنس گرایان گره خورده است.

I don't think you should wear that. It doesn't suit you or something because you've become a bit overconfident.

من فکر نمی کنم شما باید آن را بپوشید. به شما یا چیزی مناسب نیست زیرا کمی بیش از حد اعتماد به نفس پیدا کرده اید.

And they they look at you and you say, how dare you say that to me?

و آنها به شما نگاه می کنند و شما می گویید چگونه جرات می کنید این را به من بگویید؟

And you, you might go to one of your friends and say, oh, I've just shot myself in the foot.

و شما، ممکن است به سراغ یکی از دوستانتان بروید و بگویید، اوه، من همین الان به پای خودم شلیک کردم.

Yeah, I've just done something that has harmed me and, and, and reversed all the good things that I've just done.

بله، من همین الان کاری کردم که به من آسیب رسانده است، و، و همه کارهای خوبی که انجام داده ام را برعکس کرده است.

Yeah.

آره

Over the last few weeks. Yeah. It's.

طی چند هفته گذشته آره این است.

You take away your own opportunity by doing something silly, harm your own cause.

شما با انجام یک کار احمقانه فرصت خود را از دست می دهید، به هدف خود آسیب می زنید.

Beatrice says in in Argentina we use the phrase throw stones on your own roof.

بئاتریس می گوید در آرژانتین ما از عبارت پرتاب سنگ روی سقف خود استفاده می کنیم.

Yeah, yeah.

آره آره

That's it.

همین است.

That's a good one.

این یکی خوب است.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

I like this one. This.

من این یکی را دوست دارم. این

This might be an easy one as well.

این نیز ممکن است آسان باشد.

We will see what happens.

خواهیم دید چه اتفاقی می افتد.

Oh, so this is a good example of say what you see.

اوه، پس این مثال خوبی برای گفتن آنچه می بینید است.

English addict by the way, is what you are watching at the moment with myself, Mr.

به هر حال، معتاد انگلیسی، چیزی است که شما در حال حاضر با من تماشا می کنید، آقای

Duncan. That's me, by the way.

دانکن. اتفاقا اون منم

I'm Mr.

Steve on a Sunday afternoon and we are with you for a few more minutes.

من آقای

استیو در یک بعد از ظهر یکشنبه هستم و برای چند دقیقه دیگر با شما هستیم.

Guess the picture idiom.

اصطلاح تصویر را حدس بزنید.

So it is literally say what you see on the screen.

بنابراین به معنای واقعی کلمه چیزی است که روی صفحه می بینید.

It almost looks like an album cover

تقریباً شبیه یک جلد آلبوم

from some Supertramp.

از سوپرترامپ است.

It looks like something like an album cover.

چیزی شبیه جلد آلبوم به نظر می رسد.

It does look like an album cover.

شبیه جلد آلبوم است.

Maybe Supertramp or or perhaps, I don't know, Talking Heads.

شاید Supertramp یا شاید، نمی دانم، Talking Heads.

It looks like it looks like that the album cover from one of their CD's, but it isn't.

به نظر می رسد که جلد آلبوم یکی از سی دی های آنها به نظر می رسد، اما اینطور نیست.

I made this on my own.

اینو خودم درست کردم

Well, it's a good guess. You, it's that water or ice, Mr. Duncan?

خوب، حدس خوبی است. شما، این آب یا یخ است، آقای دانکن؟

Well, there are ripples.

خوب، موج هایی وجود دارد.

Okay, so it's

خوب، پس آب است

water, so it's water, but that is that is an idiom foetus that you've put on there.

، پس آب است، اما این یک جنین اصطلاحی است که شما در آنجا قرار داده اید.

Walk on thin ice. Yes.

روی یخ نازک راه بروید. بله.

It could, it could have been ice. Mr. Duncan has just confirmed that it's water.

ممکن است، ممکن است یخ باشد. آقای دانکن به تازگی تایید کرده که آب است.

But, because there are ripples going out.

اما، چون امواجی در حال بیرون آمدن هستند.

So on the ice, they wouldn't be on the water.

بنابراین روی یخ، آنها روی آب نخواهند بود.

There would be ripple.

موج دار خواهد بود.

But it's a good guess nevertheless. If you walk on thin ice, of course, it means that you,

اما با این وجود حدس خوبی است. اگر روی یخ نازک راه می روید، البته به این معنی است که شما

your, saying something that could maybe be offensive.

چیزی می گویید که ممکن است توهین آمیز باشد.

But are you doing something that's dangerous? You're doing something that's dangerous.

اما آیا کاری انجام می دهید که خطرناک باشد؟ تو داری کاری میکنی که خطرناکه

Whether it's something you're saying to hero. Action hero.

چه چیزی باشد که به قهرمان می گویید. قهرمان اکشن

Good guess.

حدس خوب.

Very good guess. In fact.

حدس خیلی خوبیه در واقع.

In fact, it's a it's a very, very good guess,

در واقع، این یک حدس بسیار بسیار خوب است،

actually.

در واقع.

Touch the water or taste the water, says Giovanni.

جیووانی می گوید آب را لمس کنید یا آب را بچشید.

Don't go into the water without knowing the depth.

بدون اطلاع از عمق آب وارد آب نشوید.

Interesting. Yes, yes there is.

جالبه بله، بله وجود دارد.

There is a very similar phrase that might be there is to go into deep water.

یک عبارت بسیار مشابه وجود دارد که ممکن است وجود داشته باشد برای رفتن به آب های عمیق.

If you go into deep water, it means you are going into a situation or talking

اگر به عمق آب می روید، به این معنی است که در موقعیتی قرار می گیرید یا

about something that maybe you you don't fully understand and you are trying to talk about it.

در مورد چیزی صحبت می کنید که شاید شما کاملاً متوجه آن نشده اید و سعی می کنید در مورد آن صحبت کنید.

You are going into deep water.

شما در حال رفتن به آب های عمیق هستید.

You might you might be talking about something that you don't know much about.

ممکن است در مورد چیزی صحبت کنید که چیز زیادی درباره آن نمی دانید.

That happens to me quite a lot.

برای من خیلی اتفاق می افتد.

Guess the picture idiom.

اصطلاح تصویر را حدس بزنید.

Here is the answer coming up.

در اینجا پاسخ در راه است.

I will show you the answer now on the screen

من جواب را اکنون روی صفحه نمایش به شما نشان خواهم داد

you don't quite know what happened there.

که کاملاً نمی دانید آنجا چه اتفاقی افتاده است.

That's

اشکالی ندارد

okay.

.

This is going well today. I'm enjoying today's live stream.

امروز به خوبی پیش می رود. من از پخش زنده امروز لذت می برم.

It's all going well. Mr. Duncan said you've had to get the article.

همه چیز خوب پیش می رود. آقای دانکن گفت شما باید مقاله را دریافت کنید.

There we go.

آنجا می رویم.

There it is, Steve. It's my fault, though. It's my stupidity that would say that.

اینجاست، استیو. هر چند تقصیر من است. این حماقت من است که می گوید.

Dip your toe in the water

انگشت پا را در آب فرو کنید

so you dip your toe in the water.

تا انگشت پا را در آب فرو کنید.

Well, don't you, hero?

خوب، نه قهرمان؟

Yes. To dip your toe in the water means to try something.

بله. فرو بردن انگشت پا در آب به معنای امتحان کردن چیزی است.

Try something, but you don't do it fully.

چیزی را امتحان کنید، اما آن را به طور کامل انجام نمی دهید.

You have a go. You try. You.

شما باید بروید. تو تلاش کن شما

You see if you can do it.

می بینید که آیا می توانید آن را انجام دهید.

You see if you can.

ببین می تونی

You can.

You like that thing?

شما می توانید.

شما آن چیز را دوست دارید؟

Maybe you dip your toe in the water.

شاید انگشت پای خود را در آب فرو کنید.

Yes. It's saying that instead of going for a full, full on swim, immersing

بله. این می گوید که به جای شنا کردن کامل و کامل، غوطه ور شدن

your whole self in the water, you're just testing the temperature.

تمام خود در آب، فقط در حال آزمایش دما هستید.

Maybe do what's that like?

شاید این کار چگونه است؟

But it's it's for an activity that you've never tried before that you might want to have a go at.

اما این برای فعالیتی است که قبلاً هرگز آن را امتحان نکرده اید و ممکن است بخواهید در آن شرکت کنید.

So dip your toe in the water, anything you want to try.

بنابراین هر چیزی را که می خواهید امتحان کنید، انگشت خود را در آب فرو کنید.

Quite often at first you might just dip your toe in the water.

اغلب در ابتدا ممکن است انگشت پا را در آب فرو کنید.

You will go a long to to see what is involved.

شما خیلی وقت خواهید رفت تا ببینید چه چیزی در این مورد وجود دارد.

You will maybe try that thing I Francesca. Bye bye.

شاید من فرانچسکا آن چیزی را امتحان کنید. خداحافظ

Yeah. And, Yes. That's it.

آره و، بله. همین است.

You might, there might be a new job opportunity. Opportunity at work.

ممکن است، یک فرصت شغلی جدید وجود داشته باشد. فرصت در کار.

But you like the job you're doing at the moment.

اما شما شغلی را که در حال حاضر انجام می دهید دوست دارید.

And you're not sure whether you should try this new job.

و مطمئن نیستید که آیا باید این شغل جدید را امتحان کنید.

So, you might say to your boss.

بنابراین، ممکن است به رئیس خود بگویید.

Oh, I'm not sure. Can I can I just have a period of time when I try it out?

اوه، مطمئن نیستم. آیا می توانم فقط یک دوره زمانی داشته باشم که آن را امتحان کنم؟

Yes, a trial, a trial.

بله، یک محاکمه، یک محاکمه.

You're just dipping your toe in the water. You just saying. Let's just try it out.

شما فقط انگشت پا را در آب فرو می کنید. تو فقط میگی بیایید فقط آن را امتحان کنیم.

If you don't like it, you can come back again.

اگر آن را دوست ندارید، می توانید دوباره برگردید.

If the water's too cold and you don't like it, you don't have to go all the way in.

اگر آب خیلی سرد است و شما آن را دوست ندارید، لازم نیست تا آخر راه بروید

Yeah, here's the final one today, because we will be going in a few moments.

.

Here is the final one again, a very good example of say what you see.

در اینجا دوباره آخرین مورد است، یک مثال بسیار خوب برای بیان آنچه می بینید.

Oh, Mr.

اوه، آقای

Duncan, this this one is very, very,

دانکن، این یکی خیلی خیلی است،

once you're getting good at these, Mr.

وقتی در اینها خوب شدی، آقای

Duncan, I am.

دانکن، من هستم.

I was working very hard last night.

دیشب خیلی سخت کار می کردم.

I couldn't sleep last night because I kept thinking about my poor mum, and then I stayed awake.

دیشب نتونستم بخوابم چون مدام به مامان بیچاره فکر می کردم و بعد بیدار موندم.

And I did some of these in the early hours of this morning.

و من برخی از اینها را در ساعات اولیه صبح امروز انجام دادم.

So my brain was.

بنابراین مغز من بود.

Was working quite hard, even though I should have been asleep in bed.

خیلی سخت کار می‌کردم، حتی اگر باید در رختخواب می‌خوابیدم.

So here is another one to say what you see.

بنابراین در اینجا یک مورد دیگر برای گفتن آنچه می بینید وجود دارد.

What is that person doing?

اون شخص داره چیکار میکنه؟

And this, again, I don't know how I come up with these, by the way.

و این، باز هم، اتفاقاً من نمی دانم چگونه به اینها می رسم.

I really don't,

واقعا نمی دانم،

I don't, I don't know.

نمی دانم، نمی دانم.

Yes. So modest. Yes. Giovanni, I really don't know.

بله. خیلی متواضع بله. جیووانی، من واقعاً نمی دانم.

Giovanni.

I usually dip my toe in the water with new people before using my sense of humour.

جیووانی

من معمولا قبل از استفاده از حس شوخ طبعی، انگشت پا را با افراد جدید در آب فرو می کنم.

There's a good example, because sometimes if you use your if you've got a strong sense of humour

یک مثال خوب وجود دارد، زیرا گاهی اوقات اگر از حس شوخ طبعی قوی استفاده می کنید

and people don't know you, sometimes they might be offended by the things that you say.

و مردم شما را نمی شناسند، گاهی ممکن است از چیزهایی که می گویید آزرده شوند.

I've.

I got into this trouble myself with people.

من دارم.

من خودم با مردم دچار این مشکل شدم.

You in a new group of people and you suddenly start

شما در گروه جدیدی از افراد قرار می گیرید و ناگهان شروع به

doing the jokes or the comments that you usually do in fun,

انجام شوخی ها یا کامنت هایی می کنید که معمولاً برای سرگرمی انجام می دهید،

but some people might get a bit offended by it and then because they don't know you, they don't know that you're

اما ممکن است برخی از افراد کمی از آن آزرده شوند و سپس به دلیل اینکه شما را نمی شناسند، ندانند که شما

being offensive.

توهین آمیز بودن

You're not being offensive.

تو توهین آمیز نیستی

So yes, you yeah, dip your toe in the water. And that's a good example.

پس بله، شما آره، انگشت پای خود را در آب فرو کنید. و این یک مثال خوب است.

I remember when I first met Giovanni, he came up behind me and put his hand on my shoulder and he said,

یادم می آید وقتی برای اولین بار با جیووانی آشنا شدم، او پشت سرم آمد و دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت،

I will. I've been looking for you. Yes.

می کنم. من به دنبال تو بودم بله.

I was not expecting that.

من انتظار چنین چیزی را نداشتم.

So Giovanni did not give me a chance to adjust to his sense of humour.

بنابراین جووانی به من فرصتی نداد تا با حس شوخ طبعی خود سازگار شوم.

That's it.

همین است.

So yeah, very funny, by the way. You have a very good sense of humour. I like it a lot.

پس بله، اتفاقاً خیلی خنده دار است. شما حس شوخ طبعی بسیار خوبی دارید. من آن را خیلی دوست دارم.

So what is it?

پس چیست؟

Does anyone know where we are? Not getting any answers is here.

کسی میدونه ما کجا هستیم؟ عدم دریافت هیچ پاسخی اینجاست.

And I thought this one was quite easy.

و من فکر می کردم این یکی بسیار آسان است.

I don't know why I thought this was quite easy.

نمی دانم چرا فکر می کردم این کار بسیار آسان است.

It was so good. A lot of people watching.

خیلی خوب بود بسیاری از مردم تماشا می کنند.

Thank you.

متشکرم.

Rice, raisin or raisin calling you the best speech in the world.

برنج، کشمش یا کشمش شما را بهترین سخنرانی جهان می نامد.

Mr. Duncan, I presume you mean Mr.

آقای دانکن، فکر می کنم منظور شما آقای

Duncan? Yeah. Yes.

دانکن است؟ آره بله.

Mr. Duncan is the goat.

آقای دانکن همان بز است.

I've been called many things in my life,

در زندگی به من خیلی چیزها گفته می شود،

but I've never been called a girl.

اما هیچ وقت به من دختر خطاب نشده است.

Charo is on a roll to hear.

چارو در حال شنیدن است.

If you are on a roll, that means you are being successful.

اگر در حال پیشرفت هستید، به این معنی است که موفق هستید.

Yes, you are having a streak of good luck.

بله، شما یک سری از خوش شانسی دارید.

A streak of good luck being successful many times in a row without any.

رگه ای از خوش شانسی که چندین بار متوالی بدون هیچ موفقیتی موفق بوده است.

Without any, but that any anything going wrong? Yeah.

بدون هیچ، اما آیا چیزی اشتباه است؟ آره

So I guess the picture idiom, I will give you the answer because we are just three minutes away from the end of the show

بنابراین حدس می‌زنم اصطلاح تصویر، پاسخ شما را می‌دهم زیرا فقط سه دقیقه با پایان نمایش فاصله داریم

there.

. می‌دانی، این یکی سخت است، آقای

You know, it is difficult this one, Mr.

Duncan, says, Christina, somebody is drawing something.

دانکن، می‌گوید، کریستینا، یکی دارد چیزی می‌کشد.

What are they drawing?

چه چیزی می کشند؟

Yeah.

Why is it what's different about that thing they're drawing compared to the other two?

آره

چرا آن چیزی که آنها می کشند در مقایسه با دو مورد دیگر متفاوت است؟

The green one and the blue one? Yeah. What is different?

سبز و آبی؟ آره چه فرقی دارد؟

It's smaller. It's also what's another.

کوچکتر است. این هم چیز دیگری است.

What's a synonym for smaller.

مترادف کوچکتر چیست.

Yeah. It's

آره

it is not long.

مدت زیادی نیست

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Here's the answer anyway.

به هر حال جواب اینجاست.

Draw the short straw.

نی کوتاه را بکشید.

You don't your hero.

تو قهرمانت نیستی

Oh you draw the short straw.

اوه شما نی کوتاه را بکشید.

That means very interesting idiom.

این به معنای اصطلاح بسیار جالب است.

It means you have been chosen to do the thing that no one else wants to do.

این بدان معناست که شما برای انجام کاری انتخاب شده اید که هیچ کس دیگری نمی خواهد انجام دهد.

Maybe a task or a job.

شاید یک کار یا یک شغل.

You have that responsibility.

شما این مسئولیت را دارید.

They have chosen you.

آنها شما را انتخاب کرده اند.

You have drawn the short straw. Yes.

نی کوتاه را کشیده اید. بله.

I mean often, don't they?

منظورم این است که اغلب، اینطور نیست؟

If you've got if you've seen in films probably many times that somebody has to

اگر احتمالاً بارها در فیلم‌ها دیده‌اید که

in a war situation, they have to do something dangerous and, but nobody wants to do it.

در شرایط جنگی باید یک نفر انجام دهد، باید کاری خطرناک انجام دهد، اما هیچ‌کس نمی‌خواهد این کار را انجام دهد.

But so the boss or the or the or the sergeant or somebody,

اما بنابراین، رئیس، یا گروهبان یا کسی،

gets everybody to pick a straw.

همه را وادار می کند که یک نی بچینند.

And the one that picks the shortest one is the one that has to go and do that difficult task.

و کسی که کوتاه ترین را انتخاب می کند، کسی است که باید برود و آن کار دشوار را انجام دهد.

It could be to go outside where all the enemy's where the enemy is to defuse a bomb or something like that.

ممکن است برای خنثی کردن یک بمب یا چیزی شبیه به آن، به بیرون از جایی که دشمن در آن قرار دارد بروید.

Yeah. And but but obviously that's an extreme case.

آره و اما بدیهی است که این یک مورد افراطی است.

But you can draw the short straw, for example,

اما می‌توانید نی کوتاه را بکشید، برای مثال،

if you've got to, to go in and, and teach somebody how to do something at work that nobody else wants to do,

اگر مجبور هستید، وارد شوید و به دیگران بیاموزید که چگونه کاری را در محل کار انجام دهد که هیچ کس دیگری نمی‌خواهد انجام دهد،

because nobody likes that particular person, I would say, I would say a good, good example would be just staying over

زیرا هیچ‌کس آن شخص خاص را دوست ندارد، من می‌توانم بگویم، یک مثال خوب و خوب این است که

after after the after your work is finished, one person has to stay behind

بعد از پایان کار، یک نفر باید پشت سر بماند

and do some extra work, and so the boss will choose someone and they will.

و کارهای اضافی را انجام دهد، و به همین دلیل، کارفرما می‌خواهد.

They will often say it is a joke.

آنها اغلب می گویند این یک شوخی است.

I'm sorry you have drawn the short straw.

متاسفم که نی کوتاه را کشیدی.

So even if they don't have a choice quite often, they won't have a choice.

بنابراین حتی اگر اغلب اوقات انتخابی نداشته باشند، انتخابی نخواهند داشت.

We can say that they have drawn or they draw the short straw.

می توان گفت که کشیده اند یا نی کوتاه را کشیده اند.

They have to do the thing that no one else wants to do, I think.

آنها باید کاری را انجام دهند که هیچ کس دیگری نمی خواهد انجام دهد، فکر می کنم.

Yes, your hero says that I've got jury duty coming up.

بله، قهرمان شما می گوید که من وظیفه هیئت منصفه دارم.

Can that be an example of drawing the short straw? Well, yes, it could be, yes.

آیا این می تواند نمونه ای از کشیدن نی کوتاه باشد؟ خوب، بله، ممکن است، بله.

I think that's a good example, because you've been picked to do something

فکر می‌کنم این مثال خوبی است، زیرا شما برای انجام کاری انتخاب شده‌اید

that ordinarily you wouldn't want to do and know what a lot of people,

که معمولاً نمی‌خواهید انجام دهید و می‌دانید که بسیاری از افراد،

Kevin, is off to do his Latin dance class.

کوین، برای انجام کلاس رقص لاتین خود چه کار می‌کنند.

Oh, now, do you know I want to learn dancing?

اوه، حالا می دانی که من می خواهم رقص یاد بگیرم؟

So. Yes.

بنابراین. بله.

If we ever meet up, maybe you can come to Paris, on the 1st of July.

اگر همدیگر را ملاقات کنیم، شاید بتوانید در اول جولای به پاریس بیایید.

In which case you can show me how to do it when we meet up.

در این صورت شما می توانید به من نشان دهید که چگونه این کار را هنگام ملاقات با هم انجام دهم.

Don't forget, by the way, we're all meeting up on the 1st of July.

فراموش نکنید، اتفاقا، ما همه در اول جولای با هم ملاقات می کنیم.

1st of June, the 1st of June in Paris. If you want to be there.

1 ژوئن، 1 ژوئن در پاریس. اگر می خواهید آنجا باشید.

Let us let Mr.

اجازه دهید آقای

Duncan know in an email. And, there's quite a lot of us already committed to going.

دانکن را در یک ایمیل مطلع کنیم. و بسیاری از ما در حال حاضر متعهد به رفتن هستیم.

There are some people joining us as well.

عده ای نیز به ما می پیوندند.

On the 1st of June.

در اول ژوئن.

So, yes.

So, yeah, I want to learn how to dance, Mr. Duncan.

بنابراین، بله.

خب، بله، من می‌خواهم رقصیدن را یاد بگیرم، آقای دانکن.

I want to learn all the different dance route, all the different dances, all of them.

من می خواهم همه مسیرهای مختلف رقص، همه رقص های مختلف، همه آنها را یاد بگیرم.

Yeah.

آره

Well, everyone.

خب همه

Well, you know, there's lots of the samba, breakdancing.

خوب، می دانید، مقدار زیادی از سامبا، بریک دانسی وجود دارد.

The samba.

سامبا.

Breakdancing? Yeah. Maybe I'm too old for that. It's been around on the waltz.

رقص بریک؟ آره شاید من برای این کار خیلی پیر شده ام. این اطراف در والس بوده است.

Waltz and, Latin dance, so.

والس و، رقص لاتین، بنابراین.

Yeah, I'd like to do. I'd like to learn more. Mr..

بله، من می خواهم انجام دهم. من می خواهم بیشتر یاد بگیرم. آقای.

Oh, about the cha cha cha cha cha. Yeah. The the the cancan. All of the. Mr..

اوه، در مورد چا چا چا چا چا چا. آره the cancan همه از. آقای.

All about the conga.

همه چیز در مورد conga.

Yep. I like I want to That's something I'm going to do when I retire, Mr.

بله من دوست دارم می خواهم این چیزی است که وقتی بازنشسته می شوم، آقای

Duncan, is go for dance classes.

دانکن، رفتن به کلاس های رقص است.

Because it's very good for coordination and all that kind of thing.

چون برای هماهنگی و این جور چیزا خیلی خوبه.

Anyway. Yes, we've gone 4:00.

به هر حال. بله، ما ساعت 4:00 رفته ایم.

Been lovely to be here, Mr. Duncan, I hope. I hope everyone's enjoyed it.

خیلی دوست داشتم که اینجا بودم، آقای دانکن، امیدوارم. امیدوارم همه از آن لذت برده باشند

I hope you don't feel that coming.

امیدوارم این آمدن را حس نکنی

On today's live stream, you have drawn the short straw. Yes.

در پخش زنده امروز، نی کوتاه را کشیده اید. بله.

Because you had other things to do.

چون کارهای دیگری داشتی.

Or maybe it was your first time here and you decided to dip your toe in the water.

یا شاید اولین باری بود که اینجا بودید و تصمیم گرفتید انگشت پا را در آب فرو کنید.

Yes, ma'am.

بله خانم

Mr. Duncan, he's such a good a fast brain.

آقای دانکن، او مغز سریعی دارد.

It it happens sometimes.

گاهی پیش میاد

Here we go. Then. It's time to say goodbye to Mr.

در اینجا ما می رویم. سپس. زمان خداحافظی با آقای

Steve. Catch you again next Sunday.

استیو فرا رسیده است. یکشنبه آینده دوباره شما را بگیرم.

We have a busy week ahead because we are going places and I might not even be here on Wednesday.

هفته شلوغی در پیش داریم چون به جاهایی می رویم و حتی ممکن است چهارشنبه اینجا نباشم.

We will have to wait and see what happens. Yes.

باید منتظر بمانیم و ببینیم چه می شود. بله.

See where?

ببین کجا؟

See where about.

ببینید در مورد کجا.

Tune in and see where Mr. Duncan is.

تنظیم کنید و ببینید آقای دانکن کجاست.

Whereabouts in England will I be?

در انگلیس کجا خواهم بود؟

Find out during the week.

در طول هفته متوجه شوید.

Thank you, Mr. Steve. We will see you next Sunday.

ممنون آقای استیو. یکشنبه آینده شما را خواهیم دید.

We will. And, love to be here.

ما خواهیم کرد. و دوست دارم اینجا باشم

Have a good week, please. Like the video?

هفته خوبی داشته باشید لطفا ویدیو را دوست دارید؟

This this live stream, if you haven't already.

این پخش زنده است، اگر قبلاً این کار را نکرده‌اید.

And, see you all. Well, I be here next Sunday.

و همه شما را ببینم خوب، یکشنبه آینده اینجا هستم.

Yes, there are a few Sundays coming up when I won't be here, Mr. Duncan. But, you know, here we go.

بله، چند روز یکشنبه در راه است که من اینجا نخواهم بود، آقای دانکن. اما، می دانید، ما به اینجا می رویم.

Because I'm rehearsing for something.

چون دارم برای چیزی تمرین می کنم.

But that'll be later on. That'll be, further into sort of meh time.

اما این بعداً خواهد بود. این خواهد بود، بیشتر به نوعی از زمان ماه.

So anyway, see you all next week. Okay. See you later.

بنابراین به هر حال، هفته آینده همه شما را می بینیم. باشه بعدا میبینمت

It's almost time to go.

تقریباً وقت رفتن است.

It's almost time to say goodbye.

تقریباً زمان خداحافظی فرا رسیده است.

Thank you very much for your company today.

از شرکت امروز شما بسیار سپاسگزارم.

I hope you've enjoyed today's English Addict live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز انگلیسی معتاد لذت برده باشید.

Don't forget.

Also, if you want to, please, please can you subscribe

فراموش نکنید.

همچنین اگر مایل هستید لطفاً می توانید مشترک شوید

and also give me a lovely like as well.

و همچنین یک لایک دوست داشتنی به من بدهید.

That would be ever so welcome.

که همیشه بسیار خوش آمدید.

To be honest with you. I would like that very much.

برای اینکه با شما صادق باشم. من این را خیلی دوست دارم.

Thank you for your company.

ممنون از همراهی شما

I will see you hopefully during the week,

امیدوارم در طول هفته،

wherever I end up, wherever

هر کجا که باشم، هر کجای

I will be during the week.

هفته باشم، شما را می بینم.

Find out.

دریابید.

You might see me, you might not.

ممکنه منو ببینی شاید نه

It depends what happens.

بستگی دارد چه اتفاقی بیفتد.

And of course I will be back next Sunday as well.

و البته یکشنبه آینده هم برمیگردم.

Enjoy the rest of your Sunday and I hope you have a good day. This is Mr.

از بقیه یکشنبه خود لذت ببرید و امیدوارم روز خوبی داشته باشید. این آقای

Duncan in the birthplace of the English language, saying thank you very much for watching.

دانکن در زادگاه زبان انگلیسی است که می گوید از تماشای شما بسیار متشکرم.

See you later.

بعدا میبینمت

Take care of yourselves. And of course, until the next time we meet.

مواظب خودت باش و البته تا دفعه بعد که همدیگه رو ببینیم.

You know what's coming next. Yes, you do.

میدونی بعدش چی میاد بله، شما انجام می دهید.

I'm going out for a walk.

دارم میرم بیرون قدم بزنم

Ta ta for now. See you soon.

تا تا فعلا به زودی می بینمت.