16 YEARS ON YOUTUBE - | - 2006-2022 / English Addict ep-220/ Join the LIVE chat / Listen and Learn

Can I just say that...

آیا می توانم فقط بگویم که...

no Mr Steves were injured or will be injured in today's Live Stream.

هیچ آقای استیو در جریان زنده امروز آسیب ندیده و نخواهد داشت.

I just want to make that completely clear.

من فقط می خواهم این را کاملاً روشن کنم.

Before we begin, here we are that it's a beautiful day to day.

قبل از شروع، ما اینجا هستیم که یک روز زیبا است.

It's ever

so nice. Outside, you can see the sun is shining.

همیشه

خیلی خوبه در بیرون، می توانید ببینید که خورشید می درخشد.

Everything is looking rather lovely today.

امروز همه چیز نسبتاً زیبا به نظر می رسد.

Yes. We are back once more live

آره. ما یک بار دیگر زنده

from the birthplace of the English language.

از زادگاه زبان انگلیسی برگشتیم.

You know where that is?

میدونی اونجا کجاست؟

I know where that is.

من می دانم که آن کجاست.

We all know where that is.

همه ما می دانیم که آن کجاست.

It is, of course, England and

البته انگلستان و

boo boo boo boo boo boo

بوو بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو نیست

deep BP.

.

It's so nice to be here with you again.

خیلی خوب است که دوباره اینجا با شما هستم.

Hi, everybody. This is Mr. Duncan in England.

سلام به همه. این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you okay? I hope so.

حالت خوبه؟ امیدوارم.

Are you feeling happy?

آیا احساس خوشبختی می کنید؟

I hope you are feeling good today because it is the weekend

امیدوارم امروز احساس خوبی داشته باشید زیرا آخر هفته است

and traditionally for many people

و به طور سنتی برای بسیاری از مردم

we often see the weekend as a time to relax.

ما اغلب تعطیلات آخر هفته را زمانی برای استراحت می بینیم.

Maybe on Saturday you spend all of your time at home,

شاید روز شنبه تمام وقت خود را در خانه سپری کنید،

maybe you go to visit some friends or relatives at the weekend.

شاید در آخر هفته به دیدار دوستان یا اقوام بروید.

So I suppose the weekend is one of those strange times when you can do virtually anything

بنابراین فکر می‌کنم آخر هفته یکی از آن زمان‌های عجیب است که اگر

if you are

lucky enough not to work during the weekend.

خوش شانس باشید که در آخر هفته کار نکنید، تقریباً می‌توانید هر کاری انجام دهید.

Of course, there are many people who have to go to work.

البته افراد زیادی هستند که باید سر کار بروند.

They have no choice.

آنها چاره ای ندارند.

They have to work on Saturday and quite often on Sunday as well.

آنها باید شنبه و اغلب یکشنبه ها نیز کار کنند.

So I hope even if you are working at the moment, you are having a chance to follow the live stream.

بنابراین امیدوارم حتی اگر در حال حاضر مشغول به کار هستید، فرصتی برای دنبال کردن جریان زنده داشته باشید.

Some people watch at home on their computer.

برخی از افراد در خانه با رایانه خود تماشا می کنند.

Some people decide to take their mobile phone with them

برخی از افراد تصمیم می‌گیرند تلفن همراه خود را

whilst they are walking around, or

در حین راه رفتن یا

maybe whilst they are at work.

شاید در حین کار با خود ببرند.

Some people even listen to the live stream

برخی از مردم حتی به پخش زنده

without actually watching it, which happens quite a lot.

بدون تماشای آن گوش می دهند، که بسیار اتفاق می افتد.

If you are busy.

اگر سر شما شلوغ است.

So the weekend is a very strange time.

بنابراین آخر هفته زمان بسیار عجیبی است.

Mr. Steve was away yesterday.

آقای استیو دیروز نبود.

He went to see his sister.

به دیدن خواهرش رفت.

I was here on my own, doing some things.

من به تنهایی اینجا بودم و بعضی کارها را انجام می دادم.

That's all I'm saying for now.

فعلاً فقط همین را می گویم.

I might show you what I was up to yesterday.

من ممکن است به شما نشان دهم که دیروز چه کار کردم.

A little bit later on.

کمی بعد.

We also have some lovely nature to look at today as well.

امروز نیز طبیعتی دوست داشتنی داریم که باید به آن نگاه کنیم.

We are coming towards the end of the month,

به آخر ماه

of course, October.

میرسیم البته مهر.

It's a special time because normally at this time of year

زمان خاصی است زیرا به طور معمول در این زمان از سال

we will celebrate the birth of this YouTube channel.

تولد این کانال یوتیوب را جشن می گیریم.

Way back in 2006 is when this started

در سال 2006، این موضوع

on the 31st of October 2006.

در 31 اکتبر

This all started a long time ago.

2006 شروع شد.

There was no Twitter.

توییتر نبود.

Yes, it was before Twitter even

بله، قبل از وجود توییتر بود

existed.

.

We might talk a little bit about that later on, because there is a lot of news

ممکن است بعداً کمی در مورد آن صحبت کنیم، زیرا اخبار زیادی

concerning social media and Twitter in particular.

در مورد رسانه های اجتماعی و به ویژه توییتر وجود دارد.

My name is Duncan, by the way, just in case you're wondering.

به هر حال، نام من دانکن است، فقط در صورتی که شما تعجب کنید.

Yeah, there, look.

آره اونجا ببین

Can you see it on the screen? That's me, by the way.

آیا می توانید آن را روی صفحه نمایش ببینید؟ اتفاقا اون منم

I love English.

من عاشق زبان انگلیسی هستم.

You might say that.

ممکن است این را بگویید.

I am one of those up there.

من یکی از اون بالا هستم

There it is. No, there it is.

ایناهاش. نه، آنجاست.

I'm getting my left and right mixed up today.

امروز دارم چپ و راستم را با هم قاطی می کنم.

I love English and I have a feeling that you might like English as well,

من عاشق انگلیسی هستم و این احساس را دارم که شما هم ممکن است انگلیسی را دوست داشته باشید،

because we are all here to share our love

زیرا همه ما اینجا هستیم تا عشق خود را

of the English language.

به زبان انگلیسی به اشتراک بگذاریم.

Yes, as I mentioned, we have made it to the end of another week

بله همانطور که اشاره کردم به آخر هفته

and also the end of another weekend, because it is

و همچنین آخر هفته دیگر رسیدیم چون

Sunday.

یکشنبه است.

And BP de

و bp de

de de de de de de de de de de de de de de de de de.

de de de de de de de de de de de de de de de de de.

Just a moment. I'm a little bit thirsty.

فقط یک لحظه. کمی تشنه ام

Just please excuse me a moment.

فقط لطفا یک لحظه ببخشید

I don't know why

نمی دانم چرا

I feel thirsty today, so I might be drinking

امروز احساس تشنگی می کنم، بنابراین ممکن است

quite a lot of water during today's live stream.

در جریان پخش زنده امروز مقدار زیادی آب بنوشم.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

Yesterday I was busy outside on the roof of the house.

دیروز بیرون پشت بام خانه مشغول بودم.

Something I want to show you.

چیزی که من می خواهم به شما نشان دهم.

Would you like to have a look at it right now? Okay, then

دوست دارید همین الان نگاهی به آن بیندازید؟ خوب، پس

we will do that.

ما این کار را انجام خواهیم داد.

We will have a look right now.

ما همین الان نگاهی خواهیم داشت.

What was I doing?

داشتم چیکار میکردم؟

Yes, of course.

بله حتما.

At this time of year, we start to think of Christmas.

در این زمان از سال، ما شروع به فکر کردن به کریسمس می کنیم.

I know, I know.

میدونم میدونم.

November is approaching and lots of people

نوامبر نزدیک است و بسیاری از

are starting to prepare already for Christmas, including me,

مردم شروع به آماده شدن برای کریسمس کرده‌اند، از جمله من،

because over the weekend I was up on the roof,

زیرا در آخر هفته روی پشت بام

putting up my Christmas lights and there they are.

بودم و چراغ‌های کریسمس را روشن می‌کردم و آنها آنجا هستند.

Can you see them

آیا می توانید آنها

looking rather nice?

را نسبتاً زیبا ببینید؟

So this was yesterday and you can see the weather

بنابراین این دیروز بود و می بینید که

was not very nice yesterday.

دیروز هوا خیلی خوب نبود.

But I have put all of my Christmas

اما من تمام

lights on the front of the house

چراغ های کریسمس خود را در جلوی خانه قرار داده ام

and here are some more of my Christmas lights for those who want to see them.

و در اینجا تعدادی دیگر از چراغ های کریسمس من برای کسانی که می خواهند آنها را ببینند قرار داده شده است.

Maybe you do. Maybe you don't. I don't know.

شاید شما انجام دهید. شاید شما این کار را نکنید. من نمی دانم.

So these are

بنابراین اینها

some more of my Christmas lights that I've put up.

تعدادی دیگر از چراغ های کریسمس من هستند که من نصب کرده ام.

And you may notice that where I live is very high up.

و ممکن است متوجه شوید که جایی که من زندگی می کنم بسیار بلند است.

In fact, we are the highest point in the whole of the village,

در واقع، ما بلندترین نقطه در کل روستا هستیم

and lots of people can see the house and at Christmas time,

و افراد زیادی می توانند خانه را ببینند و در زمان کریسمس،

lots of people can see the Christmas lights.

افراد زیادی می توانند چراغ های کریسمس را ببینند.

So that's why I always like to put an extra bright

بنابراین به همین دلیل است که من همیشه دوست دارم یک

display of Christmas lights on the roof

صفحه نمایش روشن اضافی از چراغ های کریسمس را روی پشت بام قرار

because all of the neighbours can see them.

دهم زیرا همه همسایه ها می توانند آنها را ببینند.

In fact, you might not realise this, but all Christmas

در واقع، ممکن است متوجه این موضوع نباشید، اما همه

lights, all Christmas lights

چراغ‌های کریسمس، همه چراغ‌های کریسمس

have become quite famous around here.

در اینجا کاملاً معروف شده‌اند.

Every year we meet people

ما هر سال با مردمی

in our local town in much Wenlock

در شهر محلی خود در ونلاک ملاقات می کنیم

and quite often people will know who we are

و اغلب مردم می دانند که ما چه کسی هستیم

because not of this, not because of this, not because of my YouTube channel,

نه به این دلیل، نه به این دلیل، نه به خاطر کانال یوتیوب من،

but because of the Christmas lights that I put up every year.

بلکه به دلیل چراغ های کریسمس که هر سال می گذارم. .

And a lot of people say, Oh, we know you're the ones

و بسیاری از مردم می گویند، اوه، ما می دانیم که شما کسانی هستید

with the Christmas lights.

که چراغ های کریسمس را در اختیار دارید.

It's true. I'm not joking about that.

درسته. من در مورد آن شوخی نمی کنم.

So we are quite well known for our Christmas lights

بنابراین ما به دلیل چراغ های کریسمس در خانه کاملاً شناخته شده هستیم

on the house and a lot of people know us because of that.

و بسیاری از مردم ما را به این دلیل می شناسند.

Of course, some people around here also know us because of this.

البته بعضی از اطرافیان هم ما را به همین دلیل می شناسند.

Our English addict live stream,

پخش زنده معتاد انگلیسی ما،

which of course, well, my YouTube channel will be celebrating

که البته، خوب، کانال یوتیوب من

16 years here on YouTube tomorrow.

فردا 16 سالگی را اینجا در یوتیوب جشن می گیرد.

Can you believe it? 16 years.

می تونی باور کنی؟ 16 سال.

Tomorrow, it will be the 16th anniversary

فردا، شانزدهمین

of my YouTube channel beginning

سالگرد کانال یوتیوب من است

so many years ago when I was in China.

که سال ها پیش زمانی که در چین بودم شروع شد.

Another thing I should mention, by the way,

اتفاقاً نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم

is this time

این است که این

last night or should I say

ساعت دیشب یا بهتر است بگویم

in the early hours of the morning,

در ساعات اولیه صبح،

we actually put our clocks back by one hour this morning.

ما در واقع امروز صبح ساعت خود را یک ساعت به عقب انداختیم.

So for those who are wondering why I am on at the wrong time,

بنابراین برای کسانی که در تعجب هستند که چرا در زمان اشتباه روشن

maybe for you I am one hour later than I should be,

هستم، شاید برای شما یک ساعت دیرتر از آنچه باید باشم،

but I'm not that worried.

اما من آنقدر نگران نیستم.

There is nothing wrong with your clock.

ساعت شما مشکلی ندارد.

It is because we have left British summer time

به این دلیل است که ما زمان تابستان بریتانیا را ترک

and we have gone back to g m t.

کرده‌ایم و به gm t بازگشته‌ایم.

So that means that we have put the clocks back

بنابراین این بدان معناست که ما ساعت‌ها را به عقب گذاشته‌ایم

and for some people we will now be on later.

و برای برخی افراد اکنون بعداً روشن خواهیم شد.

And I know for some, especially if you are watching in Asia,

و من می دانم برای برخی، به خصوص اگر در آسیا تماشا می کنید،

where of course it is very late at night, it will be even later.

جایی که البته شب بسیار دیر است، حتی دیرتر هم خواهد بود.

Now, during my live stream.

اکنون، در جریان پخش زنده من.

So I know that for so many people it is hard to do that.

بنابراین می دانم که برای بسیاری از مردم انجام این کار سخت است.

To join the live chat.

برای پیوستن به چت زنده

But I hope you will try to stay awake

اما امیدوارم

now that the clocks have gone back by one hour.

اکنون که ساعت یک ساعت به عقب برگشته است، سعی کنید بیدار بمانید.

Can I say hello to the live chat we have?

آیا می توانم به چت زنده ای که داریم سلام کنم؟

Oh, we have some people joining us on the live chat.

اوه، ما افرادی را داریم که در چت زنده به ما ملحق می شوند.

Hello to you.

درود بر تو.

Who was first, I wonder.

من تعجب می کنم که چه کسی اولین بود.

Let's have a look, shall we?

بیایید نگاهی بیندازیم، آیا؟

Oh, I see.

اوه می فهمم.

It would appear that we have a new champion

به نظر می رسد که ما یک قهرمان جدید داریم که

approaching

from the back and now is at the front.

از عقب نزدیک می شود و اکنون در جلو است.

Hello to Louis Mendez.

سلام به لوئیس مندز.

Guess what?

حدس بزن چی شده؟

You are first on today's livestream.

شما اولین نفر در پخش زنده امروز هستید.

Mendez is here and you are first on today's live chat.

مندز اینجاست و شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Very nice to see you here today. We also have Paolo.

خیلی خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم. ما پائولو را هم داریم.

Hello to you.

درود بر تو.

Vitesse is in third place today.

ویتسه امروز در جایگاه سوم قرار دارد.

We also have Miguel Miguel Kakkar.

ما میگل میگل کاکار را هم داریم.

Hello to you. I hope I pronounce your name right.

درود بر تو. امیدوارم اسمت رو درست تلفظ کنم

Francesca is here as well.

فرانچسکا هم اینجاست.

Hello, Francesca.

سلام فرانچسکا

Are you the same Francesca who used to watch me

آیا شما همان فرانچسکا هستید که سال ها پیش من را تماشا می

many, many years ago, I wonder.

کرد، تعجب می کنم.

We also have William.

ویلیام هم داریم.

Hello to you.

درود بر تو.

Maria is here today.

ماریا امروز اینجاست.

I am saying hello

من دارم

to Maria.

به ماریا سلام می کنم.

Hello, Maria.

سلام ماریا.

I hope you are okay today as well.

امیدوارم امروز هم حالتون خوب باشه

Palmira is here.

پالمیرا اینجاست.

We also have Valentin.

والنتین هم داریم.

We also have Fernando.

فرناندو را هم داریم.

Hello, Fernando.

سلام فرناندو

Nice to see you here as well on the live chat.

خوشحالم که شما را اینجا در چت زنده می بینم.

It's so good to see you all here

خیلی خوب است که همه شما را هر یکشنبه اینجا می بینم

every Sunday.

.

I'm here from 2 p.m.

من از ساعت 14 اینجا هستم.

UK time of course.

البته به وقت انگلستان

As I mentioned a few moments ago, the time will be slightly different where you are.

همانطور که چند لحظه پیش اشاره کردم ، زمان در جایی که شما هستید کمی متفاوت خواهد بود.

If you have not turned back

اگر

your clock by one hour because we have, you see, so some people don't even do it.

ساعت خود را یک ساعت به عقب برنگردانده اید، زیرا ما این کار را کرده ایم، می بینید، بنابراین برخی از مردم حتی این کار را نمی کنند.

Some countries don't actually bother.

برخی از کشورها واقعاً مزاحم نمی شوند.

Claudia.

کلودیا

Claudia is here.

کلودیا اینجاست

Oh, it's nice to see you here.

اوه، خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

My question today, of course, is Claudia,

البته سوال امروز من این است که کلودیا

is there something cooking in your kitchen

، آیا در آشپزخانه شما چیزی در حال پختن است

or more precisely, is there something cooking in your pot?

یا به طور دقیق تر ، آیا چیزی در قابلمه شما پخته می شود؟

What's cooking?

آشپزی چیست؟

Claudia, what have you got in the pot?

کلودیا، چه چیزی در گلدان داری؟

What's cooking? Claudia?

آشپزی چیست؟ کلودیا؟

Is it something spicy and hot?

آیا چیزی تند و تند است؟

Is it something salty or not?

چیز شوری هست یا نه؟

Oh, Claudia,

اوه، کلودیا،

what is in the pot?

چه چیزی در قابلمه است؟

What is involved? Claudia

شامل چه چیزی است؟ کلودیا وارد

in. So, come on, Claudia, tell us.

شد. پس بیا، کلودیا، به ما بگو.

What are you cooking today in your pot?

امروز تو قابلمه چی میپزی؟

Is it something nice? Is it delicious?

چیز خوبیه؟ خوشمزه است؟

Is it tasty?

خوشمزه است؟

Is it something that I am going to want to eat as well?

آیا چیزی است که من هم می خواهم بخورم؟

I wonder what is cooking in your pot today?

من نمی دانم امروز در قابلمه شما چه می پزید؟

Claudia, please let us know.

کلودیا، لطفا به ما اطلاع دهید.

Hello.

سلام.

Also to Sandra Gonzales is here today.

همچنین ساندرا گونزالس امروز اینجاست.

It's nice to see you back 16 years.

خوشحالم که شما را به 16 سال پیش می بینم.

Yes, I'm not joking.

بله شوخی نمی کنم.

The 31st of October, 2006,

در 31 اکتبر 2006،

whilst I was still living in China, I started my YouTube channel back then.

زمانی که هنوز در چین زندگی می کردم، کانال یوتیوب خود را در آن زمان راه اندازی کردم.

Of course, it was called Duncan in China.

البته در چین به آن دانکن می گفتند.

And then over the years I did change the name of my channel.

و سپس در طول سالها نام کانالم را تغییر دادم.

And now these days in 2022, it is known as

و اکنون این روزها در سال 2022 به عنوان معتاد انگلیسی شناخته می شود

English addict.

.

English addict with Mr.

معتاد انگلیسی با مستر

Duncan is what it is called.

دانکن به آن می گویند.

That is the name of my channel.

اسم کانالم همینه

And now there is no mistaking what it is called.

و در حال حاضر هیچ اشتباهی وجود دارد که آن را به نام.

English addict is what it is.

معتاد انگلیسی همان چیزی است که هست.

It really, really is.

واقعاً، واقعاً همینطور است.

I saw the lovely animals.

من حیوانات دوست داشتنی را دیدم.

I know a lot of people like to see nature.

می دانم که خیلی ها دوست دارند طبیعت را ببینند.

You like to look at the lovely animals that live around by my house.

شما دوست دارید به حیوانات دوست داشتنی که در اطراف خانه من زندگی می کنند نگاه کنید.

Well, guess what?

خوب حدس بزن چی؟

Look at that.

به آن نگاه کنید.

Some lovely cows that are living at the back of my house.

چند گاو دوست داشتنی که در پشت خانه من زندگی می کنند.

And I have to say, they are still there.

و باید بگویم که آنها هنوز آنجا هستند.

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

Now, normally at this time of year,

در حال حاضر، به طور معمول در این زمان از سال

there is very little grass

، علف بسیار کمی

for them to eat, but the cows are still there.

برای خوردن آنها وجود دارد، اما گاوها هنوز آنجا هستند.

So there they were on Friday.

بنابراین آنها در روز جمعه آنجا بودند.

I think I filmed this on Friday.

فکر کنم جمعه فیلمبرداری کردم.

So you can see we still have six cows at the back of the house.

بنابراین می توانید ببینید که ما هنوز شش گاو در پشت خانه داریم.

And also you might see in the distance there are some sheep as well.

و همچنین ممکن است در دوردست شاهد باشید که گوسفندهایی نیز وجود دارند.

So not only do we have cows at the back of the house, we also have sheep as well.

بنابراین نه تنها در پشت خانه گاو داریم، بلکه گوسفند نیز داریم.

Isn't it amazing?

شگفت انگیز نیست؟

So they are really enjoying themselves even though there seems to be

بنابراین آنها واقعاً از خودشان لذت می‌برند ، اگرچه به نظر می‌رسد

less, I suppose less grass

کمتر است، من فکر می‌کنم

for them to eat right now.

در حال حاضر علف کمتری برای خوردن آنها وجود دارد.

Aren't they lovely?

دوست داشتنی نیستند؟

That is my favourite cow.

اون گاو مورد علاقه منه

I don't know why I love the colour.

نمیدونم چرا رنگشو دوست دارم

I love the fact that this cow has a little white face and a pink nose.

من عاشق این واقعیت هستم که این گاو صورت کوچکی سفید و بینی صورتی دارد.

Very lovely. Isn't that nice?

خیلی دوست داشتنی. این خوب نیست؟

I'm just wondering if you have any nature

من فقط به این فکر می کنم که آیا شما طبیعتی

where you live near to you?

دارید که در آن نزدیک به خود زندگی می کنید؟

Do you have any nature that you see?

آیا طبیعتی دارید که می بینید؟

Do you have any lovely natural sites that you might see where you live?

آیا سایت های طبیعی دوست داشتنی دارید که ممکن است محل زندگی خود را ببینید؟

If you want to send something to me, you are more than welcome to do so.

اگر می خواهید چیزی برای من بفرستید، بیشتر از آن خوشتان می آید.

You can.

تو می توانی.

You can. Hello?

تو می توانی. سلام؟

Hello, cow.

سلام گاو

Aren't they lovely?

دوست داشتنی نیستند؟

I could watch the cows all day.

می توانستم تمام روز گاوها را تماشا کنم.

I will be honest with you.

من با شما صادق خواهم بود.

I could watch them again and again.

می توانستم بارها و بارها آنها را تماشا کنم.

And again and never get bored, to be honest.

و راستش را بخواهید دوباره و هرگز خسته نشوید.

Hello everyone. Hello life chat.

سلام به همه. سلام چت زندگی.

Who else is here today? Satu RINO.

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟ ساتو رینو.

We see here today.

ما امروز اینجا را می بینیم.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

It is a beautiful summer day.

یک روز زیبای تابستانی است.

Is it really?

آیا واقعا؟

I see.

می بینم.

Who else is there? Olena.

چه کسی دیگر آنجاست؟ اولنا.

Hello, Lena.

سلام لنا

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

What about you? Anyone out there?

تو چطور؟ کسی آنجاست؟

Do you have any lovely natural sites near you?

آیا سایت های طبیعی دوست داشتنی در نزدیکی خود دارید؟

Anything lovely that you would like to show me?

آیا چیزی دوست داشتنی است که دوست دارید به من نشان دهید؟

Maybe you can send a photograph.

شاید بتونی عکس بفرستی

And here is the address

و این آدرس است

so you can send

تا بتوانید

photographs videos to my

فیلم های عکس را به

email address.

آدرس ایمیل من ارسال کنید.

There it is at the bottom of the screen.

آنجا در پایین صفحه است.

So do you have any beautiful natural sites,

پس آیا سایت های طبیعی زیبا،

maybe animals, maybe you have a beautiful view there.

شاید حیوانات، شاید منظره زیبایی در آنجا دارید.

Your house, something that you like to look at.

خانه شما، چیزی که دوست دارید به آن نگاه کنید.

There is the address on the screen

در

right now of my email address

حال حاضر آدرس ایمیل من

for all of your correspondence.

برای تمام مکاتبات شما روی صفحه نمایش وجود دارد.

If you want to write to me to say hello or maybe you want to send

اگر می خواهید برای من بنویسید تا سلام کنم یا شاید می خواهید چیزی بفرستید

something, a beautiful shot photograph,

، یک عکس زیبا، یک

video of the nature where you live.

ویدیو از طبیعت محل زندگی شما.

Feel free to do so. It's okay.

راحت باش. مشکلی نیست.

I don't mind. It's very nice.

من مشکلی ندارم. خیلی خوبه.

Thank you, Bahram.

ممنون بهرام

Hello, Bahram.

سلام بهرام

Who says congratulations on your 16 years on YouTube?

چه کسی 16 سالگی شما را در YouTube تبریک می گوید؟

It's true.

درسته.

I still can't believe it, to be honest.

راستش را بخواهید هنوز باورم نمی شود.

I can't believe I've been here doing this for 16 years.

من نمی توانم باور کنم که 16 سال است که اینجا هستم و این کار را انجام می دهم.

It does seem incredible, but it is also true.

باورنکردنی به نظر می رسد، اما حقیقت دارد.

I've been doing this for a very long time. I have

من مدت زیادی است که این کار را انجام می دهم.

lots of festivals taking place.

جشنواره های زیادی دارم که برگزار می شود.

Last week we had Diwali or Diwali.

هفته گذشته دیوالی یا دیوالی داشتیم.

Some people pronounce it as the Festival of Lights for the Hindus last week.

برخی از مردم آن را به عنوان جشنواره نور برای هندوها در هفته گذشته تلفظ می کنند.

Tomorrow, of course, it is Halloween.

البته فردا هالووین است.

A lot of people around the world celebrate Halloween.

بسیاری از مردم در سراسر جهان هالووین را جشن می گیرند.

They have parties, they have celebrations.

مهمانی دارند، جشن می گیرند.

Here in the UK, people

اینجا در بریتانیا، مردم

often dress up in costumes.

اغلب لباس می پوشند.

They will go from door to door.

از در به در خواهند رفت.

They will knock on the door and they will say Trick or treat.

در می زنند و می گویند ترفند یا درمان.

Quite often they will get a treat. Mr.

اغلب آنها یک درمان دریافت می کنند.

Steve and myself, we are going around tomorrow night, around to the houses.

من و آقای استیو، فردا شب می‌رویم در خانه‌ها.

We will be knocking on the doors and we will be offering

ما درها را خواهیم

a trick to them.

زد و به آنها ترفندی خواهیم داد.

Unless, of course they give us a treat

البته مگر اینکه آنها به ما غذا بدهند

and we are wearing our scary costume.

و ما لباس ترسناک خود را پوشیده باشیم.

Well, to be honest with you, we're just going as we are,

خوب، صادقانه بگویم، ما همین طور که هستیم پیش می رویم،

because this this apparently is really scary.

زیرا این ظاهراً واقعاً ترسناک است.

So imagine opening your door at night and there's myself and Mr.

پس تصور کنید شب در را باز کنید و من و آقای

Steve standing on your doorstep.

استیو روی آستان شما ایستاده باشیم.

Can you imagine how scary that would actually be?

آیا می توانید تصور کنید که واقعا چقدر ترسناک خواهد بود؟

So we don't really need to dress up in Halloween costumes anyway.

بنابراین ما واقعاً نیازی به پوشیدن لباس‌های هالووین نداریم.

It is Halloween tomorrow.

فردا هالووین است.

A lot of people are going to

بسیاری از مردم قرار است

dress up and try to scare each other.

لباس بپوشند و سعی کنند یکدیگر را بترسانند.

We might talk about that a little bit later on when Mr.

ممکن است کمی بعد، وقتی آقای استیو آمد، در مورد آن صحبت کنیم

Steve arrives.

.

Yes, Steve will be here in a few moments.

بله، استیو تا چند لحظه دیگر اینجا خواهد بود.

For those wondering where Mr.

برای کسانی که نمی‌دانند آقای

Steve is and can I say thank you to everyone

استیو کجاست و می‌توانم از همه

who has sent lovely messages to me concerning Mr.

کسانی که پیام‌های دوست‌داشتنی درباره آقای استیو برای من ارسال کرده‌اند تشکر کنم

Steve, because now he appears on Wednesday as well.

، زیرا اکنون او چهارشنبه نیز ظاهر می‌شود.

A lot of people saying, oh, Mr.

بسیاری از مردم می گویند، اوه، آقای

Duncan, it's so kind of you to allow Mr.

دانکن، از شما خیلی مهربان است که به آقای

Steve onto your live stream.

استیو اجازه می دهید در پخش زنده خود پخش شود.

I think so as well.

من هم همینطور فکر می کنم.

To be honest, I think it's very nice of me

راستش را بخواهید، فکر می کنم خیلی خوب است

to give him the chance to say

که گاهی به او فرصت می دهم

what he wants sometimes.

آنچه را که می خواهد بگوید.

But today I'm going to be completely,

اما امروز قرار است

completely open with Mr.

کاملاً با آقای

Steve. I'm going to allow Mr.

استیو صحبت کنم. من به آقای

Steve when he comes on, I'm going to allow him to say

استیو اجازه می‌دهم وقتی وارد می‌شود، به او اجازه می‌دهم

anything he wants, anything,

هر چیزی که می‌خواهد، هر چیزی،

any subject, anything he wants to say.

هر موضوعی، هر چیزی که می‌خواهد بگوید.

So during the first few moments of Mr.

بنابراین در اولین لحظات حضور آقای

Steve being here today, he's going to have a chance to say anything he wants.

استیو امروز، او این فرصت را خواهد داشت که هر چیزی را که می خواهد بگوید.

And I suppose I am taking inspiration from Elon Musk

و فکر می‌کنم از ایلان ماسک الهام می‌گیرم

because now he has taken over Twitter

زیرا اکنون او توییتر را تصاحب کرده است

and apparently a lot of people think that Twitter is going to be wonderful in super

و ظاهراً بسیاری از مردم فکر می‌کنند که توییتر فوق‌العاده

and open with 100% freedom,

و باز با آزادی 100% فوق‌العاده خواهد بود،

although you might have to wait for a while.

اگرچه ممکن است لازم باشد مدتی صبر کنید.

I don't think Twitter has changed yet.

من فکر نمی کنم توییتر هنوز تغییر کرده باشد.

I think it will take maybe a couple of months before things

من فکر می کنم شاید چند ماه طول بکشد تا اوضاع

actually start changing.

واقعاً تغییر کند.

Hello, Lira.

سلام لیرا

Hello, Lira.

سلام لیرا

Lira Hidalgo,

لیرا هیدالگو،

nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

I don't recognise your name.

من اسم شما را نمی شناسم

Is it your first time?

آیا اولین بار است؟

I love nature.

من عاشق طبیعت هستم.

I grew up on a farm.

من در یک مزرعه بزرگ شدم.

It's not great near me.

در نزدیکی من عالی نیست

There are lots of farms, lots of farmland

مزارع زیادی وجود دارد، زمین های کشاورزی

and there are at least three

زیادی وجود دارد و حداقل سه

farmhouse houses very close to where I live.

خانه کشاورزی بسیار نزدیک به محل زندگی من وجود دارد.

But you're right, you're right.

اما حق با شماست، حق با شماست.

It's great if you grow up in a place where

اگر در مکانی بزرگ شوید که در

there is lots of wildlife and nature all around you.

اطراف شما حیات وحش و طبیعت زیادی وجود دارد، عالی است.

And to be honest with you, I can't think of a better place to grow up than on a farm.

و صادقانه بگویم، نمی توانم جایی بهتر از مزرعه برای بزرگ شدن پیدا کنم.

It must be really amazing.

باید واقعا شگفت انگیز باشد.

So I hope you enjoyed your years living

بنابراین امیدوارم از سالهای زندگی

and growing up on the farm.

و رشد در مزرعه لذت برده باشید.

Yes. Mr.

آره. آقای

Steve will be here soon and I am giving him complete freedom today.

استیو به زودی اینجا خواهد بود و من امروز به او آزادی کامل می دهم.

Absolute freedom.

آزادی مطلق

I am not going to censor Mr.

من به هیچ وجه قصد سانسور آقای

Steve in any way.

استیو را ندارم.

I am going to give him complete freedom.

من به او آزادی کامل می دهم.

There will be no censorship.

هیچ سانسوری وجود نخواهد داشت.

And there he was in the garden cutting the grass.

و آنجا در باغ بود و علف ها را می برید.

And yes, guess what?

و بله، حدس بزنید چیست؟

He is coming up right now for all the fans of Mr.

او در حال حاضر برای همه طرفداران آقای

Steve, you don't have to wait any longer.

استیو می آید، دیگر لازم نیست منتظر بمانید.

Here he comes.

اینجا او می آید.

And Mr.

و آقای

Steve can say anything he wants right now.

استیو می تواند در حال حاضر هر چیزی که می خواهد بگوید.

Mm hmm.

مم هوم

Mm mm mm

مم م م م م م م م م م م م م م م م م م

mm mm mm mm mm hmm.

Now, Mr. Steve.

حالا آقای استیو.

Mr. Steve, you have 10 seconds,

آقای استیو، شما 10 ثانیه،

ten, maybe 20 seconds to say anything you want.

ده، شاید 20 ثانیه فرصت دارید تا هر چیزی که می خواهید بگویید.

All the things you wanted to ever say on YouTube.

همه چیزهایی که می خواستید همیشه در YouTube بگویید.

Hmm hmm hmm hmm hmm

hmm hmm

hmm hmm hmm hmm hmm hmm hmm

hmm mm.

ههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه.

I am a liar.

من یک دروغگو هستم.

All right.

خیلی خوب.

Hmm hmm hmm hmm hmm hmm hmm hmm

هوم هوم

hmm hmm hmm hmm hmm hmm hmm hmm hmm

hmm. No, no, no, no. Ooh.

ههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه. نه نه نه نه. اوه

I going hurt.

دارم صدمه میبینم

Ow, ow, ow,

اووووووووووو

ow, ow.

You can't say those words.

شما نمی توانید آن کلمات را بگویید.

Thank goodness.

خدا را شکر.

Thank goodness you were wearing the tape.

خدا را شکر که نوار را پوشیده بودی.

Okay, Mr.

باشه، آقای

Steve, I will I will let you I will allow you now to be unleashed.

استیو، من به شما اجازه می‌دهم و اجازه می‌دهم اکنون آزاد شوید.

Here we go. This might hurt a bit.

در اینجا ما می رویم. این ممکن است کمی به درد بخورد.

One, two, three.

یک دو سه.

Oh, Mr.

اوه، آقای

Duncan, that was therapeutic.

دانکن، این یک درمان بود.

Did you enjoy the Putin?

آیا از پوتین لذت بردید؟

I could say whatever I wanted.

هر چه می خواستم می توانستم بگویم.

And. And I just hate that you don't get.

و. و من فقط از این متنفرم که شما متوجه نمی شوید.

After six years incident, your channel is finally banned.

بعد از شش سال حادثه بالاخره کانال شما توقیف شد.

Well, what you don't realise is I could understand what Mr.

خوب، چیزی که متوجه نمی‌شوید این است که من می‌توانم بفهمم آقای

Steve was saying.

استیو چه می‌گوید.

And to be honest, I hope you didn't, because some of that was really disgusting.

و صادقانه بگویم، امیدوارم این کار را نکرده باشید، زیرا برخی از آن ها واقعا منزجر کننده بودند.

I can't believe you used that word as well.

باورم نمیشه از این کلمه هم استفاده کردی

I feel so much better.

خیلی احساس بهتری میکنم.

I feel so much better, Mr.

من احساس خیلی بهتری دارم، آقای

Duncan.

دانکن.

It's just that I've got all this off my head, out of my mind.

فقط من تمام اینها را از سرم بیرون کرده ام.

Yeah, and you've let me do it.

بله، و شما به من اجازه انجام آن را دادید.

That's for miracle of your channel.

این برای معجزه کانال شماست.

You let me just say whatever I wanted to say.

تو اجازه دادی هر چی میخوام بگم

And, you know, it's out there now for ever,

و، می دانید، اکنون برای همیشه وجود دارد،

for everybody to to see and understand in here we might get cancelled.

برای همه برای دیدن و درک اینجا ممکن است ما لغو شویم.

Now, because of that, we might get cancelled.

حالا، به همین دلیل، ممکن است لغو شویم.

Well, I'm not sure about that, but.

خوب، من در مورد آن مطمئن نیستم، اما.

Hello, everybody.

سلام به همه.

Well, I already said hello.

خب من قبلا سلام کردم.

You've already heard me.

شما قبلاً من را شنیده اید.

Although I actually was.

اگرچه من در واقع بودم.

Was just coming out with lots of expletives.

تازه داشت با حرف های توهین آمیز زیادی بیرون می آمد.

You were. You were. You were.

تو بودی. تو بودی. تو بودی.

You were saying some terrible things about certain people

شما چیزهای وحشتناکی در مورد افراد خاصی می گفتید

who we get on on the channel anyway, saying all sorts of horrible things.

که ما به هر حال در کانال با آنها صحبت می کنیم و انواع چیزهای وحشتناک را می گویید.

I wasn't really.

من واقعا نبودم

Don't say what you were saying. I was joking.

چیزی که میگفتی رو نگو شوخي كردم.

But I have to be here.

اما من باید اینجا باشم.

By the way, for those wondering, we are not on late,

به هر حال، برای کسانی که تعجب می کنند، ما دیر نشده ایم،

but this is the time right now.

اما اکنون زمان آن است.

Okay, so this is the time now because last night

خوب، پس الان وقتشه چون دیشب

or should I say the early hours of this morning,

یا بهتره بگم ساعات اولیه صبح

we put our clocks back by one hour.

، ساعتمون رو یک ساعت عقب انداختیم.

So this is the correct time.

پس این زمان درست است.

Don't worry. There is nothing wrong with your clock.

نگران نباشید. ساعت شما مشکلی ندارد.

Which reminds me, we are going to talk all about time today.

که به من یادآوری می کند، امروز قرار است همه چیز درباره زمان صحبت کنیم.

Some words, expressions, phrases.

برخی از کلمات، عبارات، عبارات.

There were lots of them.

تعدادشان زیاد بود.

Lots of them, lots of phrases connected to time.

بسیاری از آنها، بسیاری از عبارات مرتبط با زمان.

And that's what we are going to look at all of that time, time

و این همان چیزی است که ما قصد داریم در تمام آن زمان، زمان

and specifically how this these Sunday live streams

و به طور خاص به این نگاه کنیم که چگونه این پخش‌های

don't go on for anywhere near enough time.

زنده یکشنبه‌ها برای مدت زمان کافی ادامه پیدا نمی‌کنند.

Mr.. Mr.. Steve.

آقای استیو.

Mr.. Steve is confusing excitement with actually being understood

آقای استیو هیجان را گیج می‌کند که واقعاً

so well, but I've noticed you've got your on as well.

به خوبی درک می‌شود، اما متوجه شده‌ام که شما هم این هیجان را انجام داده‌اید.

Yes, sir. Steve has his watch.

بله قربان. استیو ساعتش را دارد.

I have mine.

من مال خودم را دارم

We are watching our watch.

ما در حال تماشای ساعت خود هستیم.

I'm wearing my old retro watch.

من ساعت یکپارچهسازی با سیستمعامل قدیمی ام را پوشیده ام.

A lot of people, whenever I wear this in public,

بسیاری از مردم، هر زمان که من این را در ملاء عام می پوشم

a lot of people say, oh, your watch is very unusual.

، بسیاری از مردم می گویند، اوه، ساعت شما بسیار غیر معمول است.

And I say, yes, this this watch is about 26,

و من می گویم، بله، این ساعت حدود 26،

maybe 27 years old.

شاید 27 سال است.

Mr. Steve bought this for my birthday way

آقای استیو این را برای تولد من

back in the mid 1990s.

در اواسط دهه 1990 خرید.

So, yes, this this is a very old watch that I bought it all that time ago.

بنابراین، بله، این یک ساعت بسیار قدیمی است که من آن را تمام مدت پیش خریدم.

Mr. Duncan, I've got a runny nose.

آقای دانکن، من آبریزش بینی دارم.

Not sure why. No head is not covered.

مطمئن نیستم چرا. هیچ سر پوشیده نیست.

Well, I don't think it's covered.

خوب، فکر نمی کنم پوشش داده شود.

No, I think you're okay with that.

نه، من فکر می کنم شما با آن مشکلی ندارید.

Yes, Mr. Duncan bought this watch for me

بله، آقای دانکن این ساعت را برای من خرید

around.

.

Was about four years ago.

حدود چهار سال پیش بود

It wasn't.

این نبود.

It wasn't it was just. Yes, about three years ago now.

این فقط نبود. بله حدود سه سال پیش همین الان

And I've just noticed that I have not changed the time.

و من تازه متوجه شدم که زمان را تغییر نداده ام.

I have not put the clocks back.

من ساعت ها را عقب نگذاشته ام.

Oh I said one hour.

اوه گفتم یک ساعت

I'll do that now shall I Mr. Duncan.

آقای دانکن الان این کار را خواهم کرد.

Because obviously.

چون بدیهی است.

So you might get confused during the live stream.

بنابراین ممکن است در جریان پخش زنده گیج شوید.

You get confused very easily to be honest.

راستش خیلی راحت گیج می شوید.

I'm going to go back.

من می روم برگردم.

Can I go back an hour?

آیا می توانم یک ساعت به عقب برگردم؟

Is it good idea to do that? It's best to go all the way through you.

آیا انجام این کار ایده خوبی است؟ بهترین کار این است که تمام راه را از طریق شما طی کنید.

Just go back.

فقط برگرد

Just turn it back. It's very safe to do that. It's okay.

فقط آن را به عقب برگردانید. انجام این کار بسیار ایمن است. مشکلی نیست.

What time is Mr.

آقای دانکن ساعت چند است

Duncan? Well, you were surrounded by clocks.

؟ خوب، شما توسط ساعت احاطه شده بودید.

Yeah, that's all nicely wound up.

بله، همه اینها به خوبی حل شده است.

It's a bit like I am by you this morning.

انگار امروز صبح کنارت هستم.

Oh It's normally you that winds me up, to be honest.

اوه، صادقانه بگویم، معمولاً این شما هستید که مرا به هم می ریزید.

Whether that's a good use of time, isn't it, to wind somebody up? Why?

آیا این یک استفاده خوب از زمان است ، اینطور نیست که کسی را به باد دهد؟ چرا؟

Because it's connected with winding up watches.

زیرا با ساعت های سیم پیچی مرتبط است.

Oh, I see it with time.

اوه، من آن را با زمان می بینم.

That's a very tenuous connexion.

این یک ارتباط بسیار ضعیف است.

I think it's very good, actually.

من فکر می کنم خیلی خوب است، در واقع.

Yes, we do wind each other up from time to time. Yes.

بله، ما هر از چند گاهی همدیگر را به هم میزنیم. آره.

Which means that you deliberately say things to annoy somebody, to get them to

این بدان معناست که شما عمداً چیزهایی می گویید تا کسی را آزار دهید، تا او را وادار کنید

to react in a certain way, to get a rise out of people and sometimes unintentional as well. Yes.

که واکنش خاصی نشان دهد، برای برانگیختن مردم و گاهی ناخواسته نیز. آره.

So maybe you're watching someone up without even realising it.

بنابراین شاید شما بدون اینکه متوجه شوید کسی را تماشا می کنید.

So maybe if I'm eating some food

بنابراین، شاید اگر من مقداری غذا

and I make a lot of noise whilst eating, maybe that will wind up.

می‌خورم و در حین غذا خوردن سر و صدای زیادی ایجاد می‌کنم، شاید این کار تمام شود.

Maybe you will be annoyed by my my terrible noisy eating.

شاید از خوردن پر سر و صدا وحشتناک من آزرده خاطر شوید.

The implication is that you do it deliberately on purpose.

مفهوم این است که شما عمداً این کار را انجام می دهید .

You know what annoys somebody or what gets somebody excited?

می دانید چه چیزی کسی را آزار می دهد یا چه چیزی کسی را هیجان زده می کند؟

Rile somebody up and you deliberately press those button.

کسی را عصبانی کنید و شما عمدا آن دکمه را فشار دهید.

You don't you don't necessarily.

شما نه شما نه لزوما.

It just means to to annoy.

این فقط به معنای آزار دادن است.

Well yes, but you're doing it deliberately.

خوب بله، اما شما عمدا این کار را انجام می دهید.

Yeah. Not not necessarily. But usually.

آره نه لزوما. اما معمولا.

Well they're arguing already Mr.

خوب آنها دارند بحث می کنند آقای

Duncan. Arguing good at The View.

دانکن. بحث خوب در The View.

I'm just I'm just giving you the correct definition because we're supposed to be talking about English.

من فقط تعریف درستی به شما می دهم زیرا قرار است در مورد انگلیسی صحبت کنیم.

So that's if you want somebody market town.

بنابراین اگر می خواهید کسی در شهر بازار باشد.

Yeah it's usually moment he said the live chat has been very busy today.

بله، معمولاً لحظه‌ای است که می‌گوید چت زنده امروز بسیار شلوغ بوده است.

Yes, yes, Catarina says.

بله، بله، کاتارینا می گوید.

I like your £50,000 Rolex.

من رولکس 50000 پوندی شما را دوست دارم.

Yes. Well, you caused all the profits from the well, just a small amount of the profits from Mr.

آره. خوب، شما تمام سودهای حاصل از چاه را ایجاد کردید، فقط مقدار کمی از سود

YouTube channel into this £50,000.

کانال آقای یوتیوب به این 50000 پوند رسید.

What choose Mr.

چه چیزی آقای یوتیوب را انتخاب

YouTube? Well, Mr.

کنید؟ خب،

Duncan's YouTube.

یوتیوب آقای دانکن.

I was just, you know, just abbreviating the name it sadly.

من فقط، می دانید، فقط نام آن را مخفف کردم متاسفانه.

It's not a Rolex.

Not that I particularly want a Rolex.

رولکس نیست.

نه اینکه بخصوص رولکس بخواهم.

I don't want a Rolex. In fact, it's not a Rolex.

من رولکس نمیخوام در واقع رولکس نیست.

It's not a Rolex. You shouldn't say things like that.

رولکس نیست. نباید همچین حرفی بزنی

So say I spend all of my time trying to tell everyone that we're not millionaires.

پس بگو من تمام وقتم را صرف این می کنم که به همه بگویم که ما میلیونر نیستیم.

It is not a Rolex.

رولکس نیست.

We don't have Rolexes, we don't have a Rolls-Royce.

ما رولکس نداریم، رولزرویس نداریم.

We don't live in a 20 bedroom mansion like that.

ما در یک عمارت 20 خوابه مانند آن زندگی نمی کنیم.

We we are not YouTube millionaires.

ما میلیونرهای یوتیوب نیستیم.

Can we just say that now?

آیا می توانیم همین الان بگوییم؟

Thank you.

متشکرم.

We are the absolute opposite of YouTube millionaires now.

ما اکنون مخالف مطلق میلیونرهای یوتیوب هستیم.

It looks expensive.

گران به نظر می رسد.

Do we need to explain this? Watch now.

آیا لازم است در این مورد توضیح دهیم؟ الان ببین.

Now move on.

حالا ادامه دهید.

Let's move on that because we are talking about time.

بیایید آن را ادامه دهیم زیرا ما در مورد زمان صحبت می کنیم.

So the live chat.

بنابراین چت زنده.

Anything live chat? Yes.

چیزی برای چت زنده؟ آره.

Lots of people congratulating you, Mr.

افراد زیادی به شما تبریک گفتند، آقای

Duncan, on your six years

دانکن، شش سال

on YouTube, somebody said that

حضورتان در یوتیوب را، یکی گفت

you could probably get a driving licence now as a result of that,

که احتمالاً در نتیجه آن می توانید اکنون گواهینامه رانندگی بگیرید ،

captor said you have to DCH, I think I don't remember seeing you before,

کاپتور گفت باید DCH کنید، فکر می کنم یادم نمی آید شما را دیده باشم قبل از این،

but subscribed to you in 2007, 2007.

اما در سال 2007، 2007 مشترک

You've been watching since so so almost 16 years.

شما شده است. تقریباً 16 سال است که تماشا می کنید.

15 years you've been watching me and smug for he said that

15 سال است که مرا تماشا می‌کنی و راضی می‌شوی که او می‌گوید

you were the first YouTube channel that they subscribed to. Wow.

شما اولین کانال یوتیوبی هستید که آنها در آن مشترک شدند. وای.

I'm not sure

when that was, but obviously, presumably a long time ago

مطمئن نیستم

که چه زمانی بود، اما واضح است که احتمالاً مدت‌ها

it was still yet lots of people saying congratulations on 16 years.

پیش هنوز افراد زیادی 16 سالگی را تبریک می‌گفتند.

And Williams says, can I say happy birthday to your 16th year?

و ویلیامز می گوید، آیا می توانم تولد 16 سالگی شما را تبریک بگویم؟

Well, yes, you can. You can someone say it's a birthday?

خوب، بله، شما می توانید. میشه یکی بگه تولده؟

Tomorrow is the official day because it was the 31st of October

فردا روز رسمی است زیرا 31 اکتبر

2006 way back the Internet.

2006 راه بازگشت اینترنت بود.

It's very hard to appreciate just how different everything.

قدردانی از تفاوت همه چیز بسیار سخت است.

Way back in 2006, there was no Twitter,

در سال 2006، توییتر وجود نداشت،

although maybe Twitter was in its early days, but it wasn't popular.

اگرچه شاید توییتر در روزهای اولیه خود بود، اما محبوب نبود.

I think Facebook was around around that time or maybe a couple of years later.

فکر می‌کنم فیس‌بوک تقریباً در آن زمان یا شاید چند سال بعد وجود داشت.

I think it was actually 2008 or 2009, Twitter, Facebook.

فکر می کنم در واقع سال 2008 یا 2009، توییتر، فیسبوک بود.

But before then, of course, we had we had MySpace, which was the big thing, your space. Mr.

اما قبل از آن، البته، ما MySpace را داشتیم، که چیز بزرگی بود، فضای شما.

Duncan space.

So MySpace was a social media, a

فضای آقای دانکن.

بنابراین مای اسپیس یک رسانه اجتماعی بود، یک

social interaction website.

وب سایت تعامل اجتماعی.

I think you're winding me up to that.

فکر می‌کنم داری من را به این سمت می‌کشی.

Is your space, was it? No, it wasn't MySpace.

آیا فضای شماست؟ نه، مای اسپیس نبود.

Was it your space.

فضای تو بود

It was the original social.

اجتماعی اولیه بود.

Oh, was that platform?

اوه، این پلت فرم بود؟

Yeah, it's not.

آره، اینطور نیست.

The world is a control platform.

جهان یک پلت فرم کنترل است.

It wasn't the world or a mind. Hey, Mr. Duncan, up.

این دنیا و ذهن نبود. هی، آقای دانکن، بالا.

You see, I'm winding him up.

می بینید، من او را درگیر می کنم.

Well, bamboo for you says that he likes

خوب، بامبو برای شما می گوید که او دوست

to wind up his girlfriend by twisting her nipples.

دارد دوست دخترش را با پیچاندن نوک سینه هایش از بین ببرد.

Can we say that on your channel?

آیا می توانیم این را در کانال شما بگوییم؟

It's a bit like now I'm up and I have to put the tape back on Mr.

کمی مثل این است که الان بیدار شده ام و باید نوار را دوباره روی

Steve mouth,

دهان آقای استیو بگذارم،

but it's not really winding up.

اما واقعاً در حال اتمام نیست.

It does she not like it.

آیا او آن را دوست ندارد.

Well or some people might, might enjoy that.

خوب یا ممکن است برخی از مردم از آن لذت ببرند.

Maybe, yeah.

Maybe she gets annoyed.

شاید، آره

شاید اذیت میشه

That's because she thinks it's a prelude to something else that she might not want to do.

دلیلش این است که او فکر می‌کند این مقدمه‌ای برای چیز دیگری است که ممکن است مایل به انجام آن نباشد.

A prelude, something that comes before the main event

پیش درآمد، چیزی که قبل از رویداد اصلی

or something it comes before something.

یا چیزی که قبل از چیزی باشد.

This is probably a good opportunity

این احتمالاً فرصت خوبی است

to say that if you are if you are someone without a sense of humour,

برای گفتن اینکه اگر شما فردی بدون شوخ طبعی هستید،

if you have no sense of humour, then this might not be for you.

اگر حس شوخ طبعی ندارید، ممکن است این برای شما مناسب نباشد.

Because sometimes we do say things and do things that might be a little different.

زیرا گاهی اوقات ما چیزهایی می گوییم و کارهایی انجام می دهیم که ممکن است کمی متفاوت باشد.

You may have noticed already, this is not your usual English learning channel.

شاید قبلاً متوجه شده باشید، این کانال معمول یادگیری انگلیسی شما نیست.

Do you know why? Well, because it is.

میدونی چرا؟ خوب، چون اینطور است.

Well, it's something different.

خوب، چیز دیگری است.

This actually is English addict.

این در واقع معتاد انگلیسی است.

So I am.

پس من هستم.

And I am

و من

the English addict.

معتاد انگلیسی هستم.

And that's what we are with myself, Mr. Duncan.

و این چیزی است که ما با خودم هستیم، آقای دانکن.

And of course,

و البته

here he is.

او اینجاست.

Yes. Is still with us.

آره. هنوز با ماست

And but yes, I am still here.

و اما بله، من هنوز اینجا هستم.

You haven't banned me yet, Mr. Duncan. Not yet.

هنوز منو تحریم نکردی آقای دانکن. نه هنوز.

Although last week I did receive some complaints.

اگرچه هفته گذشته شکایت هایی دریافت کردم.

Complaints? Complaints about me

شکایت؟ شکایت از من که

censoring Mr.

آقای

Steve.

استیو را سانسور کردم.

So. So that's the reason why today I decided to let Mr.

بنابراین. پس به همین دلیل امروز تصمیم گرفتم به آقای استیو اجازه دهم

Steve say whatever he wanted.

هر چه می خواهد بگوید.

And that was, as I say, very therapeutic.

و این، همانطور که گفتم، بسیار درمانی بود.

If you say something is therapeutic means it makes you feel better.

اگر می گویید چیزی درمانی است به این معنی است که احساس بهتری در شما ایجاد می کند.

A therapy, a therapy like you might go for a massage

یک درمان، درمانی مانند شما ممکن است برای ماساژ

or something like that and is therapeutic.

یا چیزی شبیه به آن بروید و درمانی است.

It gives you therapy. You feel better?

به شما درمانی می دهد. شما احساس بهتری دارید؟

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

And often getting things off your chest.

و اغلب چیزها را از سینه خود خارج کنید.

Yes, getting things off your chest, which means that you you've got things

بله، برداشتن چیزها از سینه، به این معنی که شما چیزهایی دارید که

you want to verbalise, you want to talk about them or things that are important to you.

می خواهید به صورت شفاهی بیان کنید، می خواهید در مورد آنها صحبت کنید یا چیزهایی که برای شما مهم هستند.

And you want to sometimes rant or get them off your chest.

و شما می خواهید گاهی اوقات غرغر کنید یا آنها را از روی سینه خود بردارید.

It's a good way of saying once that you vocalise something

این یک راه خوب برای گفتن این است که یک بار چیزی را به صدا در

that's annoying you or worrying you, then you

می آورید که شما را آزار می دهد یا شما را نگران می کند،

then therefore feel better afterwards because somehow you've got rid of them out of your head.

سپس پس از آن احساس بهتری پیدا می کنید زیرا به نحوی آنها را از ذهن خود خلاص کرده اید.

And that's not simply say get them off your chest.

و این به این معنی نیست که آنها را از روی سینه خود بردارید.

That's right. I don't know why we say that, but we get rid of you.

درست است. نمی دانم چرا این را می گوییم، اما از شر تو خلاص می شویم.

It's the pressure, you say.

شما می گویید این فشار است.

Because pressure, yes. Feels as if you have pressure.

چون فشار، بله. انگار فشار داری

And then when you get it off your chest, you are

و سپس وقتی آن را از روی سینه خود بردارید،

you are expressing how you feel about something, maybe something you want to confess to

احساس خود را در مورد چیزی بیان می کنید، شاید چیزی که می خواهید به آن اعتراف کنید

or maybe something you want to say that you've always wanted to say to another person.

یا شاید چیزی را که می خواهید بگویید که همیشه می خواستید به شخص دیگری بگویید.

So there are many ways of getting things off

بنابراین راه‌های زیادی وجود دارد که می‌توانید چیزها را از روی سینه‌تان بردارید

your chest, relieving pressure of containing, you know, having things in you, in your mind,

، فشار ناشی از وجود چیزهایی را در ذهنتان، کاهش دهید،

thoughts going over and over and over, over and over.

افکاری که بارها و بارها و بارها و بارها تکرار می‌شوند.

Something very strange happened yesterday in the back of the house.

دیروز یک اتفاق خیلی عجیب در پشت خانه رخ داد.

Because you weren't here.

چون تو اینجا نبودی

I wasn't there.

من آنجا نبودم

You was visiting your sister.

داشتی به خواهرت سر میزدی

But I noticed yesterday the farmer came to leave some food

اما دیروز متوجه شدم که کشاورز آمده بود تا

for the cattle and the sheep at the back of the house.

برای گاوها و گوسفندها در پشت خانه غذا بگذارد.

And I don't know what that food was, but it sent them.

و من نمی دانم آن غذا چه بود، اما آنها را فرستاد.

It sent them all completely crazy. Look. Look at this.

همه آنها را کاملا دیوانه کرد. نگاه کن به این نگاه کن

So there they are.

بنابراین آنها هستند.

And they were they were going crazy.

و آنها داشتند دیوانه می شدند.

They were all climbing over each other, getting completely mad.

همه از روی هم بالا می رفتند و کاملاً عصبانی می شدند.

In fact, the cows were trying to push in, but they couldn't

در واقع ، گاوها سعی داشتند به داخل هل دهند، اما

get in because the sheep were going completely crazy.

نتوانستند وارد شوند زیرا گوسفندها کاملاً دیوانه می شدند.

So what happened?

پس چه اتفاقی افتاده؟

The farmer came and he sprinkled some some grain on the ground.

کشاورز آمد و مقداری دانه روی زمین پاشید.

Now I have a feeling that the farmer does this to give them vitamins

اکنون احساس می کنم که کشاورز این کار را انجام می دهد تا به آنها ویتامین ها

and nourishment that they might not be getting normally.

و مواد غذایی بدهد که ممکن است به طور طبیعی دریافت نکنند.

So that's the reason why he did that.

پس به همین دلیل این کار را کرد.

But you can see that the sheep

اما می بینید که گوسفندها

were going a bit

a bit crazy and the cows were trying to get in to eat the grain as well.

کمی دیوانه می شدند و گاوها سعی می کردند وارد شوند تا غلات را نیز بخورند.

But they couldn't they couldn't get near it.

اما نمی توانستند به آن نزدیک شوند.

Whatever it is.

هر چه هست.

I want some of it. Mr.. Don't get quite popular.

من مقداری از آن را می خواهم. آقای. خیلی محبوب نشو.

Yeah.

I wonder if the cows, they get a bit bored after a while.

آره

من تعجب می کنم که اگر گاوها، بعد از مدتی کمی خسته می شوند.

So you just sprinkle that onto the ground.

پس فقط آن را روی زمین بپاشید.

Straight onto the ground. Yes. You just put it on the ground.

مستقیم روی زمین. آره. شما فقط آن را روی زمین بگذارید.

And then a few moments later, the cows and the sheep all came and they were going crazy.

و چند لحظه بعد گاوها و گوسفندها همگی آمدند و دیوانه شدند.

They were all climbing over each other.

همه از روی هم بالا می رفتند.

In fact, I think I missed the best part,

در واقع، فکر می‌کنم بهترین بخش را از دست دادم،

which was when they first put it on the ground, because they were going

یعنی زمانی که برای اولین بار آن را روی زمین گذاشتند، زیرا آنها

absolutely absurd.

کاملاً پوچ بودند.

They were.

آنها بودند.

Mr. Steve and

اتفاقاً من و آقای استیو

myself are here, by the way, every Sunday for those wondering and we get an extra

اینجا هستیم، اتفاقاً، هر یکشنبه برای کسانی که در تعجب هستند، و ما یک

Wednesday appearance from Steve as well.

حضور چهارشنبه اضافی از استیو نیز دریافت می کنیم.

Well, I'm not saying I'll be here every Wednesday, not every Wednesday.

خوب، من نمی گویم هر چهارشنبه اینجا هستم، نه هر چهارشنبه.

You know, just I don't want people to get used

می‌دانی، من نمی‌خواهم مردم

to having too much of me, quite frankly.

به داشتن بیش از حد من عادت کنند.

I can't have you know, you can sometimes have too much of a good thing. Yes,

نمی توانم بدانی، گاهی اوقات می توانی چیزهای خوبی داشته باشی. بله،

probably not.

احتمالا نه.

Doesn't count in my case.

در مورد من به حساب نمی آید

You can sometimes have too much of a bad thing as well.

گاهی اوقات ممکن است چیز بدی نیز داشته باشید.

That could be me.

اون میتونه من باشم

Yes, but yes, I will try and make an appearance on a Wednesday

بله، اما بله، سعی می کنم چهارشنبه حضور پیدا کنم

and that is of course, because I am currently unemployed.

و این البته، چون در حال حاضر بیکار هستم.

It is true, Mr.

درست است، آقای

Steve, by the way, if there's anyone out there who wants to offer a job to Mr.

استیو، اتفاقاً، اگر کسی هست که بخواهد به آقای استیو پیشنهاد کاری بدهد

Steve, anything, anything.

، هر چیزی، هر چیزی.

So, so maybe we know anything, anything that you want doing.

بنابراین، شاید ما هر چیزی، هر کاری که شما می خواهید انجام دهید، بدانیم.

So this might be a new venture.

بنابراین این ممکن است یک سرمایه گذاری جدید باشد.

Forest You say we might actually be able to offer the services of this man

جنگل شما می گویید ما واقعاً ممکن است بتوانیم خدمات این مرد را ارائه دهیم

who over the past 40 years of working,

که در طول 40 سال کار گذشته

has gained so much experience and knowledge.

، تجربه و دانش زیادی به دست آورده است.

I'm a sage, Mr. Duncan.

من یک حکیم هستم، آقای دانکن.

I'm pretty sure you must be useful to someone. I must be.

من تقریباً مطمئن هستم که شما باید برای کسی مفید باشید. من باید باشم.

You would think so.

شما چنین فکر می کنید.

You would like to think that after 40 years of working,

شما دوست دارید فکر کنید که پس از 40 سال کار،

I have developed some skills and abilities

من مهارت ها و توانایی هایی را توسعه داده ام

that could be useful to an employer out there.

که می تواند برای یک کارفرما مفید باشد.

But, you know, I live in hope. Yes.

اما، می دانید، من به امید زندگی می کنم. آره.

Although I'm not actually looking at the moment

اگرچه در واقع به

for employment, but I may well be next year,

دنبال استخدام نیستم، اما ممکن است سال آینده باشم،

so we'll have to wait and see.

بنابراین باید منتظر ماند و دید.

Or I might get so used to this life of leisure that, you know, being supported by Mr.

یا ممکن است آنقدر به این زندگی فراغت عادت کنم که، می دانید، آقای

Duncan and his YouTube channel that

دانکن و کانال یوتیوب او از آن حمایت

we're joking. Oh, my goodness.

می کنند که شوخی می کنیم. اوه خدای من.

I don't think that will ever happen,

فکر نمی‌کنم هرگز چنین اتفاقی بیفتد،

that I may decide never to go back to work.

که شاید تصمیم بگیرم دیگر به سر کار برنگردم.

Of course, that is about as far

البته، این به همان اندازه

removed from the truth as you could possibly expect to get.

که شما می توانید انتظار داشته باشید از حقیقت دور است.

Can you imagine me keeping Mr.

آیا می توانید تصور کنید که من آقای

Steve with my YouTube earnings?

استیو را با درآمدهایم در یوتیوب نگه دارم؟

I don't think we would survive for one hour, to be honest.

راستش فکر نمی کنم یک ساعت هم زنده بمانیم.

Yes, sir. Inaki.

بله قربان. ایناکی.

Yes, 40 years and I've not been in the same job for 40 years.

بله، 40 سال است و من 40 سال است که در همان شغل نبودم.

I've just been working for 40 years.

من تازه 40 سال است که کار می کنم.

So I had got my first job

بنابراین من اولین شغلم را

after studying when I was around 22, 23.

بعد از تحصیل در حدود 22، 23 سالگی پیدا کرده

So I've new is that 39 years I would say I'm working

بودم. بنابراین من جدیداً این است که 39 سال است که می گویم کار می کنم،

so that's your total years of actually being in employment.

بنابراین مجموع سال های واقعی شما در استخدام است.

And the thing of course you're talking about being unemployed now,

و البته چیزی که الان از بیکاری می گویی،

but during all the time that I've known you,

اما در تمام مدتی که تو را می

I've never known you to be unemployed or not working.

شناسم، هیچ وقت ندانستم که بیکار باشی یا کار نکنی.

Yes. You've you've always worked.

آره. شما همیشه کار کرده اید

When you use the word unemployed, it implies that you want to be employed again.

وقتی از کلمه بیکار استفاده می کنید به این معنی است که می خواهید دوباره شاغل شوید.

Yes. Doesn't it. I may transition

آره. اینطور نیست. ممکن است تغییر

not sexually.

جنسی نداشته باشم.

No, I may transition from being

نه،

unemployed into retiring

if I feel like I don't want to go back to work or don't need to go back to work.

اگر احساس کنم نمی‌خواهم به سر کار برگردم یا نیازی به بازگشت به کار ندارم، ممکن است از بیکاری به بازنشستگی تبدیل شوم.

Yes, but yes,

بله، اما بله،

we'll have to wait and see.

باید منتظر بمانیم و ببینیم.

So when we talk about unemployed, you are unemployed

بنابراین وقتی در مورد بیکار صحبت می کنیم، شما بیکار

because you want to work, but there isn't a job that is suitable for you.

هستید زیرا می خواهید کار کنید، اما شغلی که برای شما مناسب باشد وجود ندارد.

Or maybe you live in an area where there are very few jobs, even though in this country,

یا شاید شما در منطقه ای زندگی می کنید که مشاغل بسیار کمی وجود دارد، حتی اگر در این کشور،

apparently in this country we have the lowest

ظاهراً در این کشور ما

I think we have the lowest unemployment rate ever.

کمترین نرخ بیکاری را داریم، فکر می کنم کمترین نرخ بیکاری را داشته ایم.

I think it's something ridiculous is that 3%.

من فکر می کنم این یک چیز مسخره است که 3٪ است.

It's very it's very low in America as well in lots of countries.

در آمریکا و همچنین در بسیاری از کشورها بسیار کم است.

See, they are talking about a possible recession happening.

ببینید، آنها از احتمال وقوع رکود صحبت می کنند.

But there is so much and so many people are employed.

اما خیلی زیاد است و افراد زیادی شاغل هستند.

You are absolutely right, Mr. Duncan.

کاملا حق با شماست آقای دانکن.

You've hit on quite an important thing that is going on at the moment.

شما به موضوع بسیار مهمی برخورد کرده اید که در حال حاضر در حال انجام است.

How can there be a recession is so many people are in employment.

چطور ممکن است رکود ایجاد شود که این همه افراد شاغل هستند.

It's amazingly in a recession.

به طرز شگفت انگیزی در رکود است.

Companies are laying people off, making them unemployed.

شرکت ها افراد را اخراج می کنند و آنها را بیکار می کنند.

So it's not normally

بنابراین،

you wouldn't expect that if you were about to enter a recession.

اگر قرار بود وارد رکود شوید، معمولاً چنین انتظاری ندارید.

So I do you know, a lot of people are doubting this this this recession that could be on the way, because

بنابراین، می دانید، بسیاری از مردم در این رکودی که ممکن است در راه باشد، شک دارند، زیرا تا

unless companies start laying people off, you can't really have a recession.

زمانی که شرکت ها شروع به اخراج افراد نکنند، واقعاً نمی توانید رکود داشته باشید.

Okay, Steve, but let's go into.

باشه، استیو، اما بیایید وارد آن شویم.

Yeah, well, is what I was going to say is it's amazing that we do have very low because I remember

بله، خوب، این چیزی است که می خواستم بگویم این شگفت انگیز است که وضعیت ما بسیار پایین است، زیرا به یاد دارم

growing up in the late seventies when unemployment was something ridiculous.

که در اواخر دهه هفتاد بزرگ شدم، زمانی که بیکاری چیز مضحکی بود.

I'm sure it was 15 or 20%, it was amazing.

مطمئنم 15 یا 20 درصد بود، فوق العاده بود.

During the seventies.

در طول دهه هفتاد

It was very used to be very high, yes.

خیلی استفاده شده بود که خیلی بالا بود، بله.

But now it's only three, 3%, 3%, yes.

اما اکنون فقط سه، 3، 3 درصد، بله.

And in fact there are now there are more jobs available at least in the UK

و در واقع در حال حاضر تعداد مشاغل موجود حداقل در بریتانیا

than there are people available who are unemployed to take up those jobs.

نسبت به افرادی که بیکار هستند برای انتخاب این مشاغل وجود دارد.

So I think we've got about

بنابراین من فکر می کنم ما

one just over a million people who are classified as unemployed.

حدود یک میلیون نفر را داریم که به عنوان بیکار طبقه بندی می شوند.

Yeah, a lot of those won't do

بله، بسیاری از آنها

the jobs that are required.

کارهای مورد نیاز را انجام نمی دهند.

So a lot of service industry jobs, sneaking in hotels,

بنابراین بسیاری از مشاغل صنعت خدمات، دزدکی در هتل ها،

picking fruit, working on farms.

چیدن میوه، کار در مزارع.

A lot of British people don't want to do those jobs. No.

بسیاری از مردم بریتانیا نمی خواهند این کارها را انجام دهند. نه.

And the other thing to mention, I suppose, is in the past we would often

و نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم، گمان می‌کنم، این است که در گذشته اغلب

have a lot of foreign or overseas labour in this country.

نیروی کار خارجی یا خارجی زیادی در این کشور داشتیم.

But of course, since we've we've cut off our ties with the European Union,

اما البته، از آنجایی که ما روابط خود را با اتحادیه اروپا قطع کرده‌ایم

then many of those people have actually gone back to where they were.

، بسیاری از این افراد در واقع به جایی که بودند بازگشته‌اند.

They had their own countries.

آنها کشورهای خود را داشتند.

And now we're finding it very hard to fill certain positions, certain types of jobs.

و اکنون برای ما بسیار سخت است که موقعیت‌های خاص، انواع خاصی از مشاغل را پر کنیم.

So it is interesting.

پس جالب است.

I and the reason why I am leading to this is because of being unemployed

من و دلیل اینکه به این سمت میروم به دلیل بیکار بودن

in a situation where you want a job.

در شرایطی است که شما شغل می خواهید.

And I have been unemployed in the past

و من در گذشته بیکار

and sometimes I've had to do jobs

بودم و گاهی اوقات مجبور بودم کارهایی انجام دهم

that were really, really terrible.

که واقعاً واقعاً وحشتناک بودند.

I think the worst job I've ever done, the worst job was

فکر می کنم بدترین کاری که تا به حال انجام داده ام، بدترین کاری

that I've

که

done I've done two or three terrible, horrible jobs.

انجام داده ام این بوده که دو یا سه کار وحشتناک و وحشتناک انجام داده ام.

But I think the worst one was when I had to get up very early in the morning and I was working cleaning.

اما فکر می کنم بدترین آن زمانی بود که باید صبح خیلی زود بیدار می شدم و مشغول تمیزکاری بودم.

Can you imagine me doing that?

آیا می توانید تصور کنید که من این کار را انجام دهم؟

I had to work in a supermarket

مجبور بودم در یک سوپرمارکت کار

and I had to get up about 4:00 in the morning to go and do cleaning.

کنم و باید حدود ساعت 4 صبح بیدار می شدم تا بروم و نظافت کنم.

And I was so desperate for work at that time.

و من در آن زمان بسیار ناامید برای کار بودم.

This is going back very many, many, many years to doing that when we first met.

این به سال‌های بسیار بسیار زیادی برمی‌گردد به زمانی که برای اولین بار با هم آشنا شدیم.

Yes, well, that's it.

بله، خوب، همین است.

I was coming to the end of that because my my well,

من داشتم به پایان می رسیدم زیرا چاه من،

first of all, the economy and everything was changing and there were more jobs around.

اول از همه، اقتصاد و همه چیز در حال تغییر بود و مشاغل بیشتری در اطراف وجود داشت.

So I was able to to do other things.

بنابراین من توانستم کارهای دیگری انجام دهم.

But if you are desperate, if you are desperate to do a job,

اما اگر ناامید هستید، اگر از انجام یک کار

if you're desperate for work and money, you will do anything

ناامید هستید، اگر از کار و پول ناامید هستید، چنین کاری را انجام

like this.

For example, this is this is how desperate to put yourself down.

خواهید داد.

به عنوان مثال، این گونه ناامیدانه است که خود را پایین بیاورید.

Mr. Juncker And this is what our country has become like,

آقای یونکر و کشور ما اینگونه شده است،

like America, like a lot of rich Western countries,

مانند آمریکا، مانند بسیاری از کشورهای ثروتمند غربی

the indigenous population and the people that were sort of born and grow up here

، جمعیت بومی و مردمی که به نوعی در اینجا به دنیا آمده اند و بزرگ شده اند

don't want to do what are perceived as menial jobs.

، نمی خواهند کاری را انجام دهند که به نظر می رسد حقیر است. شغل ها.

So they don't want to do cleaning.

بنابراین آنها نمی خواهند تمیزکاری کنند.

They don't want to pick fruit, they want to work on a farm, they don't want to serve in a restaurant.

آنها نمی خواهند میوه بچینند، می خواهند در مزرعه کار کنند ، نمی خواهند در رستوران سرو کنند.

And so those types of jobs over

و بنابراین این نوع مشاغل در

the last few decades have been taken up by foreign workers.

چند دهه گذشته توسط کارگران خارجی اشغال شده است.

Yeah.

آره

Coming into the country, when you say foreign, we mean from overseas.

وقتی وارد کشور می شوید، وقتی می گویید خارجی، منظور ما از خارج از کشور است.

Yeah, from overseas.

آره از خارج

Unfortunately, foreign doesn't.

متأسفانه خارجی اینطور نیست.

Doesn't always good when you say it.

وقتی آن را می گویید همیشه خوب نیست.

But overseas workers, I mean. Yeah, overseas.

اما منظورم کارگران خارج از کشور است. آره در خارج از کشور

But that's right.

اما این درست است.

And of course, being able to earn relatively high wages

و البته، توانایی دریافت دستمزدهای نسبتاً بالایی

for those jobs here compared to what they would have earned back home.

برای آن مشاغل در اینجا در مقایسه با آنچه در خانه به دست می آوردند.

Okay. So that's made it attractive.

باشه. بنابراین این باعث جذابیت آن شده است.

But of course, as you say, since the that we've a specification in Europe, things have changed.

اما البته، همانطور که شما می گویید، از زمانی که ما یک مشخصات در اروپا داریم، همه چیز تغییر کرده است.

So yes, there are a lot of people in this country and there's a lot of debate

بنابراین بله، افراد زیادی در این کشور وجود دارند و بحث های زیادی در

about those who are unemployed

مورد کسانی وجود دارد که بیکار

but won't do jobs that like cleaning like these.

هستند اما کارهایی مانند نظافت را انجام نمی دهند.

And they shouldn't, you know, almost should should they be forced to do these jobs? Yes.

و آنها نباید، می دانید، تقریباً آیا باید آنها را مجبور به انجام این کارها کرد؟ آره.

Or should we continue to pay them unemployment benefits?

یا باید به پرداخت مقرری بیکاری به آنها ادامه دهیم؟

Yeah, well, I think I think it comes down to sometimes laziness.

آره، خوب، فکر می‌کنم گاهی اوقات به تنبلی برمی‌گردد.

There are people who don't want to work at all.

افرادی هستند که اصلاً نمی خواهند کار کنند.

Whatever it was, whatever the pay is, they just lazy bone idle

هر چه که بود، هر چه حقوقی که باشد، آنها فقط

slobs and they just want to sit at home. Yes.

تنبلی می کنند و فقط می خواهند در خانه بنشینند. آره.

Claim their Social Security and and do nothing.

تامین اجتماعی خود را مطالبه کنند و هیچ کاری انجام ندهند.

And the benefits system is such that quite often in many cases,

و سیستم مزایا به گونه‌ای است که اغلب در بسیاری از موارد،

there is no incentive to take up a job because they can get more benefits

انگیزه‌ای برای شروع کار وجود ندارد، زیرا آنها می‌توانند مزایای بیشتری

from being unemployed than they can from the doing a relatively low paid job.

از بیکاری نسبت به انجام یک کار نسبتاً کم دریافت کنند.

So we won't go into that.

بنابراین ما وارد آن نمی شویم.

But can I say hello to Canada?

اما آیا می توانم به کانادا سلام کنم؟

Hello Canada.

سلام کانادا.

We have Canada here.

ما اینجا کانادا داریم.

Mary Fir saying hello from Canada to Mr.

مری فر از کانادا به

Duncan and Mr. Steve.

آقای دانکن و استیو سلام می کند.

We also have Vic here as well.

ما همچنین Vic را در اینجا نیز داریم.

Hello Vic I they recognise your name.

سلام ویک من نام شما را می شناسند.

Is it your first time?

آیا اولین بار است؟

We also have push pin dressing as well.

ما همچنین پانسمان پین فشاری نیز داریم.

Where were you watching at the moment.

در آن لحظه کجا را تماشا می کردی؟

Lots of it.

مقدار زیادی از آن.

Not lots of new names. There are, Inaki says.

نه تعداد زیادی اسم جدید ایناکی می گوید وجود دارد.

Is it true that the British gross domestic

آیا این درست است که تولید ناخالص داخلی انگلیس

product has gone up by 15% since Brexit?

از زمان برگزیت 15 درصد افزایش یافته است؟

No, that is not true. It is not true.

نه، درست نیست. این درست نیست.

Trump is try minus eight.

ترامپ تلاش منهای هشت است.

The growth rate has been extremely slow.

نرخ رشد بسیار کند بوده است.

I think we are probably I don't quote me on this, but I think we are have fallen

من فکر می‌کنم ما احتمالاً هستیم. در این مورد از من نقل قول نمی‌کنم، اما فکر می‌کنم

behind our European competitors

از رقبای اروپایی خود

like France and Germany in terms of GDP. Yes.

مانند فرانسه و آلمان از نظر تولید ناخالص داخلی عقب افتاده‌ایم. آره.

So that's that is basically the money we're making from the own

بنابراین این اساساً پولی است

the things that we make domestically.

که ما از چیزهایی که در داخل کشور به دست می‌آوریم، به دست می‌آوریم.

So the things we make within our own community or in

بنابراین چیزهایی که ما در جامعه خود یا

our country is just the total turnover of the economy.

در کشور خود می سازیم، تنها گردش مالی کل اقتصاد است.

But it is it is not much it's not 15%.

اما این زیاد نیست و 15 درصد هم نیست.

It's nowhere near that.

این به هیچ وجه نزدیک نیست.

It's not plus, I think we were barely even doing 1% at the moment per year.

این چیز مثبتی نیست، من فکر می کنم ما در حال حاضر به سختی حتی 1٪ در سال را انجام می دادیم.

So, no, we have not done better since coming out of Europe.

بنابراین، نه، ما از زمانی که از اروپا خارج شده ایم، بهتر عمل نکرده ایم.

I mean, no one's really been doing very well. No.

منظورم این است که هیچ کس واقعاً خوب عمل نکرده است. نه.

And it's difficult to measure where we would have been if we'd still been in Europe.

و اندازه گیری اینکه اگر هنوز در اروپا بودیم کجا بودیم دشوار است.

Difficult to you. You do retrospective? Yes.

برات سخته شما گذشته نگر انجام می دهید؟ آره.

You can never really tell because we might have stayed in Europe

شما هرگز نمی توانید واقعاً بگویید زیرا ممکن است ما در اروپا

and we might be having the same conversation now as the one we're having right now.

مانده باشیم و ممکن است در حال حاضر همان صحبتی را داشته باشیم که در حال حاضر داریم.

At this very moment, you never really know.

در این لحظه، شما هرگز واقعاً نمی دانید. کریستینا می گوید

You see, you make choices, you make decisions,

، می بینید، شما انتخاب می کنید، تصمیم

but you never really know if it was the right decision,

می گیرید، اما هرگز واقعاً نمی دانید که آیا این تصمیم درست بوده است یا نه،

even though I think it was the wrong decision, Cristina says.

حتی اگر فکر می کنم تصمیم اشتباهی بوده است .

At what age do you retire in the UK?

در چه سنی در انگلستان بازنشسته می شوید؟

Well, it's actually variable depending on your age, yes.

خوب، در واقع بسته به سن شما متغیر است، بله.

So the older

بنابراین هر چه سن

you are, the younger you will retire.

شما بیشتر باشد، جوانتر بازنشسته می شوید.

But I don't think anybody can retire now before the age of 66 in the UK.

اما من فکر نمی‌کنم که در حال حاضر کسی بتواند قبل از 66 سالگی در بریتانیا بازنشسته شود.

I'm a bit the older you are, the younger you retire at that.

من کمی بزرگتر هستم، جوان تر می شوی.

I don't understand what that means. Yes.

من نمی فهمم این یعنی چه آره.

Because the younger you are, what they're doing is that for younger people,

چون هر چه جوان تر باشید، کاری که آنها انجام می دهند این است که برای افراد جوان تر

they're pushing the retirement age further forwards.

، سن بازنشستگی را بیشتر به جلو می برند.

Oh, I see. Further back other way round to what you said.

اوه می فهمم. به سمتی که گفتید برگردید.

So it's now if you if your if you're older then you retire earlier

بنابراین، اگر شما اگر بزرگ‌تر هستید، زودتر بازنشسته می‌شوید،

because they thought these new rules in so may for example it give you an example you were lucky.

زیرا آنها فکر می‌کردند این قوانین جدید وجود دارد، بنابراین ممکن است برای مثال به شما مثالی بزند که شما خوش شانس بوده‌اید.

No I wasn't.

نه من نبودم

Oh so I was born in 1961

اوه پس من در سال 1961 به دنیا آمدم

so. I cannot officially retire

. من نمی

until I'm 67 to get a state pension.

توانم تا 67 سالگی برای دریافت مستمری دولتی رسما بازنشسته شوم.

That's not that that's terrible because you don't have much life left.

این وحشتناک نیست زیرا زندگی زیادی برای شما باقی نمانده است.

So. Yeah, well, that's what they've done.

بنابراین. بله، خوب، این کاری است که آنها انجام داده اند.

It used to be.

قبلا بود.

Yeah, men used to up until about not that long ago,

بله، مردان تا همین چند وقت پیش،

men in the UK would retire at 65 and women would retire at 60.

مردان در بریتانیا در 65 سالگی و زنان در 60 سالگی بازنشسته می شدند

Okay, so that was for decades.

.

But then because of

اما پس از آن به

the the cost of the retirement, the government has to spend

دلیل هزینه بازنشستگی ، دولت باید هزینه کند

and there's more and more elderly people,

و افراد مسن بیشتر و بیشتر می شوند،

they've pushed that back and depending on your age

آنها آن را عقب انداخته اند و بسته به سن شما

or when you were born, determines when you can get the state pension.

یا زمانی که به دنیا آمده اید، تعیین می کند که چه زمانی می توانید مستمری دولتی دریافت کنید.

Okay.

So for me and I mean, if I'd been six months earlier, so you have to wait until you're 67.

باشه.

بنابراین برای من و منظورم این است که اگر شش ماه زودتر بودم، پس باید تا 67 سالگی صبر

I do.

I think for you, I think it's going to be 68 because you're four years younger than me.

کنید.

فکر می‌کنم برای تو، فکر می‌کنم 68 سال می‌شود، زیرا چهار سال از من کوچک‌تر هستی.

I won't be alive then. That's right.

اونوقت من زنده نخواهم بود درست است.

So if I if I'd been born in

بنابراین اگر من اگر

I mean, if I'd been born a year earlier in 1960,

متولد شده بودم یعنی اگر یک سال زودتر در سال 1960 به دنیا

I could have got my state pension at 66, but I have to wait another year.

می آمدم، می توانستم در 66 سالگی مستمری بگیرم، اما باید یک سال دیگر صبر کنم.

So it all depends on your age, but it's Yeah.

بنابراین همه چیز به سن شما بستگی دارد، اما بله.

And that's probably going to get later and later for people and women.

و این احتمالاً دیرتر و بعداً برای مردم و زنان اتفاق خواهد افتاد.

Now because of equality, women are quite annoyed here because yeah.

اکنون به دلیل برابری، زنان در اینجا کاملاً اذیت می شوند زیرا بله.

Instead of retiring at 60 they cannot now get a state pension until they're at least 65.

به جای اینکه در 60 سالگی بازنشسته شوند، اکنون نمی توانند حداقل تا 65 سالگی بازنشستگی دولتی دریافت کنند.

It stays the same, you know, so essentially the same.

می دانید، همان طور که می دانید، اساساً یکسان است.

You see, ladies, you wanted the equality you wanted everything to be equal.

ببینید، خانم‌ها، شما می‌خواستید که همه چیز برابر باشد.

So now you have to work as long as the men do so. Yes.

بنابراین اکنون باید تا زمانی که مردان این کار را انجام می دهند کار کنید. آره. نیستروم می‌گوید:

It doesn't always it doesn't always work out in your favour

همیشه اینطور نیست، همیشه به نفع شما نیست

at all, Nystrom says.

.

Steve and Mr. Duncan and Mr.

استیو و آقای دانکن و آقای

Steve will live forever on the Internet.

استیو برای همیشه در اینترنت زندگی خواهند کرد.

Yes, well, that's true.

بله، درست است.

If you what you mean by that, of course, is that even after we're gone, even after we have deceased

اگر منظورتان از آن، البته، این است که حتی پس از رفتن ما، حتی پس از مرگ

and turned to dust on our videos

و تبدیل شدن به گرد و غبار بر روی ویدیوهای ما

or your videos will hopefully, unless YouTube cut them off.

یا ویدیوهای شما امیدواریم، مگر اینکه YouTube آنها را قطع کند.

Yeah, we'll still be able to be seen on YouTube, just like an old film

بله، ما همچنان می‌توانیم در یوتیوب دیده شویم، درست مانند یک فیلم قدیمی

or an old television programme that people in it have died.

یا یک برنامه تلویزیونی قدیمی که افراد حاضر در آن مرده‌اند.

You can carry on watching.

می توانید به تماشای خود ادامه دهید.

I have this dream that I'm a little bit like Van Gough,

من این آرزو را دارم که کمی شبیه ون گوگ هستم،

but during his lifetime he didn't really do very well.

اما در طول زندگی او واقعاً خوب عمل نکرد.

He did sell some pictures, but not many.

او برخی از عکس ها را فروخت، اما تعداد زیادی از آنها را فروخت.

But I like to think that after I'm after

اما من دوست دارم فکر کنم که بعد از اینکه

I've sniffed it that people will say, who?

من آن را بو کردم، مردم بگویند، چه کسی؟

Who is that guy?

آن مرد کیست؟

Who's that man on the Internet?

آن مرد در اینترنت کیست؟

The Internet, it will be preserved forever.

اینترنت، برای همیشه حفظ خواهد شد.

And then maybe people people will be buying

و سپس شاید مردم

my original videos.

ویدیوهای اصلی من را بخرند.

Maybe you get millions of views, Mr.

شاید شما میلیون ها بازدید داشته باشید، آقای

Duncan, but I won't get to enjoy it because I'll be dead.

دانکن، اما من نخواهم توانست از آن لذت ببرم، زیرا من خواهم مرد.

Exactly. So that that's how I see myself.

دقیقا. به طوری که من خودم را اینگونه می بینم.

Some people get to be successful

برخی افراد

with their creativity during their lives and some people don't.

با خلاقیت خود در طول زندگی خود موفق می شوند و برخی نه. می‌گوید،

I think I'm going to be the one that doesn't

فکر می‌کنم من کسی خواهم بود که

need Sam, says. 69.

به سام نیازی ندارد. 69.

Yeah, it is a hell of an age to retire.

آره، سن جهنمی برای بازنشستگی است.

Yes, I Know well, when we used to go to

بله، خوب می دانم، زمانی که ما به

of course, in France they're having a big debate, Louis.

فرانسه می رفتیم، البته، در فرانسه بحث بزرگی دارند، لوئیس.

So know about this.

پس در این مورد بدانید.

They're having a lot of debate and a lot of sort of protests. Yes.

آنها بحث های زیادی دارند و اعتراضات زیادی دارند. آره.

Because Macron wants to reduce or should I say Macron,

از آنجا که ماکرون می خواهد کم کند یا باید بگویم ماکرون،

if I'm not going to pronounce it correctly, you'll have to.

اگر قرار نیست آن را درست تلفظ نکنم ، شما مجبور خواهید بود.

Macron It wants to reduce the or increase the age of retirement.

مکرون می خواهد سن بازنشستگی را کاهش یا افزایش دهد .

I think.

من فکر می کنم.

Now, if Louis is on today, he is to do you know.

حالا، اگر لویی امروز است، باید بداند.

Yes, Louis is on now. Am I correct in saying that

بله، لویی در حال حاضر است. آیا من درست می گویم که

you can retire in France at the age of 60?

شما می توانید در 60 سالگی در فرانسه بازنشسته شوید؟

Well, I think I might be right, and I think they want to extend it to 65.

خب، فکر می‌کنم ممکن است حق با من باشد، و فکر می‌کنم آنها می‌خواهند آن را تا 65 افزایش دهند.

Louis contends. I can see why people are angry.

لویی ادعا می‌کند. می توانم بفهمم چرا مردم عصبانی هستند.

I yes.

من بله.

If I could retire at 60 and then they want to put it up to 65, I would be really annoyed.

اگر می توانستم در 60 سالگی بازنشسته شوم و بعد بخواهند آن را به 65 برسانند، واقعاً اذیت می شدم.

I'm asking Louis, what is the age of retirement in France?

از لویی می پرسم سن بازنشستگی در فرانسه چند است؟

I might go out and protest in the street myself,

من ممکن است خودم بیرون بروم و در خیابان اعتراض کنم،

but when we used to go in the sort of early 2000,

اما زمانی که در اوایل سال 2000

the late 1990 and early 2000, we were visiting Malaysia quite a lot.

، اواخر سال 1990 و اوایل سال 2000 می رفتیم، ما بسیار از مالزی بازدید می کردیم.

And my friends there.

و دوستانم اونجا

Yes. And I asked somebody what their retirement age was in Malaysia

آره. و از کسی پرسیدم که سن بازنشستگی آنها در مالزی چقدر است

and that was 55, 55.

و آن 55، 55 سال بود.

I don't know whether it still is.

نمی دانم هنوز هم هست یا نه.

Anybody watching from Malaysia.

هر کسی از مالزی تماشا می کند.

I was you know, I was incredibly jealous at the time.

من آنجا بودم، در آن زمان به طرز باورنکردنی حسودی می کردم.

But I think I think the standard of living there or certainly

اما فکر می‌کنم استاندارد زندگی در آنجا یا مطمئناً

amongst those who are working and earning

در میان کسانی که کار می‌کنند و درآمد دارند،

might be very different from from the average person.

ممکن است بسیار متفاوت از یک فرد معمولی باشد.

Because we did see I don't want to I'm not I'm not saying anything bad about Malaysia

چون دیدیم نمی‌خواهم، نمی‌خواهم چیز بدی در مورد مالزی نمی‌گویم

because I love the place.

زیرا من این مکان را دوست دارم.

But you might see that there is a lot of a lot of poverty

اما ممکن است ببینید که

at that time and not everyone was enjoying the pension.

در آن زمان فقر زیادی وجود داشت و همه از حقوق بازنشستگی برخوردار نبودند.

So maybe that's the reason why.

پس شاید به همین دلیل است.

So perhaps nowadays, don't know, maybe they've increased it in Malaysia as well.

بنابراین شاید امروزه، نمی دانم، شاید آنها آن را در مالزی نیز افزایش داده اند.

Yes, because more and more people have become affluent and have a better standard of living.

بله، زیرا روز به روز افراد بیشتری ثروتمند شده اند و سطح زندگی بهتری دارند.

Matt says.

مت می گوید.

In France, the retirement age is 62. Wow.

در فرانسه سن بازنشستگی 62 سال است.

Which is still very, very good. Yes.

که هنوز خیلی خیلی خوبه آره.

It's not a Western contract means that means you will be retire

این یک قرارداد غربی نیست به این معنی که

ing next year at six years hopefully.

سال آینده در شش سال آینده بازنشسته خواهید شد.

Sydney. Yes, it's

سیدنی بله،

five years.

پنج سال است.

Well I would have to if I was in France now

خوب، اگر اکنون در فرانسه

I could, I could literally retire now means yes without having to state pension.

بودم، می‌توانستم، می‌توانستم به معنای واقعی کلمه بازنشسته شوم، یعنی بله، بدون نیاز به بازنشستگی دولتی.

You could get your state state pension and you could retire completely and utterly.

شما می توانید مستمری دولتی خود را دریافت کنید و می توانید به طور کامل و کاملاً بازنشسته شوید.

But in fact, I will have to wait another five years before I can get my state pension. Yes.

اما در واقع باید پنج سال دیگر صبر کنم تا بتوانم بازنشستگی دولتی خود را بگیرم. آره.

Which means I will be relying on my company pension

این بدان معناست که من به حقوق بازنشستگی شرکت خود متکی خواهم

to try and fill that five year gap

بود و سعی می کنم آن شکاف پنج ساله را پر

until I can get the in order to finance my, you know, our lives.

کنم تا زمانی که بتوانم برای تأمین مالی زندگی خود، زندگی خود را دریافت کنم.

It's a bit of a squeeze.

این کمی فشار است.

Let's just say I might have to go back to selling my body

بیایید فقط بگوییم که ممکن است مجبور شوم دوباره بدنم را

on the streets of much Wenlock behind the Guildhall.

در خیابان های ونلاک پشت گیلدهال بفروشم.

So at the back of the Guildhall there's a little dog area

بنابراین در پشت سالن انجمن یک منطقه سگ کوچک وجود دارد

and I used to have to go there, you see, and sell my body.

و من مجبور بودم به آنجا بروم و بدنم را بفروشم.

But, but I have to go back to doing that.

اما، اما من باید به انجام آن برگردم.

How much do you think you get these days? Well, not much.

فکر می کنید این روزها چقدر می گیرید؟ خوب نه زیاد

I'm damaged goods now. That's very true.

من الان کالاهای آسیب دیده هستم. آن کاملا درست است.

It's like it's like going into an old antique shop

مثل این است که وارد یک عتیقه فروشی قدیمی

and you see a broken chair that's only got one leg.

می شوید و صندلی شکسته ای را می بینید که فقط یک پا دارد.

That's me. No one's going to pay for this.

منم. هیچ کس قرار نیست برای این هزینه پرداخت کند.

Christina says that they're waiting in Italy because, of course, they've got a new government

کریستینا می گوید که آنها در ایتالیا منتظر هستند ، زیرا، البته، آنها یک دولت جدید در

there, haven't they?

آنجا دارند، اینطور نیست؟

They have.

آنها دارند.

They're waiting about an announcement about the age of retirement.

آنها منتظر اعلام سن بازنشستگی هستند.

Yes. From the new government, another country that might be trying to pull out of Europe.

آره. از دولت جدید، کشور دیگری که ممکن است در تلاش برای خروج از اروپا باشد.

The European Union needs TRUMP.

اتحادیه اروپا به ترامپ نیاز دارد.

Yes, nations at 62 with a modern level of health is unsustainable.

بله، کشورهای 62 ساله با سطح بهداشت مدرن ناپایدار هستند.

Well, that's why a lot of countries are extending that retirement age.

خوب، به همین دلیل است که بسیاری از کشورها این سن بازنشستگی را افزایش می دهند.

Of course, I don't know that because we get full

البته، من این را نمی دانم زیرا ما

medical cover in the UK for health, because you've got the National Health Service.

در بریتانیا پوشش کامل پزشکی برای سلامت داریم، زیرا شما خدمات بهداشت ملی را دریافت کرده اید.

I'm not sure what the situation is in France in terms of health care,

من مطمئن نیستم که وضعیت در فرانسه از نظر مراقبت های بهداشتی چگونه است،

so maybe they can afford to let people retire early because they don't.

بنابراین شاید آنها بتوانند به مردم اجازه بازنشستگی زودهنگام بدهند زیرا این کار را نمی کنند.

There isn't such a burden on the economy from it.

چنین باری بر دوش اقتصاد نیست.

I think they have a similar I think they have

من فکر می کنم آنها خدمات مشابهی دارند، فکر می کنم

a similar health service to to the NHS.

آنها خدمات بهداشتی مشابهی با NHS دارند.

But it's, it's, I think only certain things are free as I understand it.

اما این است، این است، من فکر می کنم فقط چیزهای خاصی رایگان هستند که من آن را درک می کنم.

Oh, talking of politics.

اوه، صحبت از سیاست.

Yeah. Okay, you do yours first.

آره باشه، تو اول کار خودت رو انجام بده

I'm going to say Inaki says that in Spain,

می‌خواهم بگویم ایناکی می‌گوید که در اسپانیا،

if you work in the bank, you can retire at 53 or 55.

اگر در بانک کار کنید، می‌توانید در 53 یا 55 سالگی بازنشسته شوید.

Oh, my goodness. That means I would be retired now.

اوه، خدای من. یعنی الان بازنشسته می شدم.

Well, actually, nurses in the UK can get their nurse pension

خوب، در واقع، پرستاران در بریتانیا می توانند مستمری پرستار خود را

at the age of 60, so I think doctors can. Yes.

در سن 60 سالگی دریافت کنند، بنابراین من فکر می کنم پزشکان می توانند. آره.

So even in the UK, certain sectors

بنابراین حتی در بریتانیا، بخش‌های خاصی

and if you're in

و اگر در بخش‌های خاص هستید،

if you if you're a public health worker

اگر یک کارمند بهداشت عمومی

like a nurse or you work in the civil service

مانند یک پرستار هستید یا در خدمات دولتی کار

or you're a doctor, you can take your pension earlier,

می‌کنید یا پزشک هستید، می‌توانید حقوق بازنشستگی خود را زودتر دریافت کنید،

it might not be as good, but I know a lot of nurses

ممکن است به این خوبی نباشم، اما من پرستاران زیادی را می شناسم

who retire at 60

که در 60 سالگی بازنشسته می شوند،

because can and I've got an old NHS pension,

زیرا می توانند و من یک مستمری قدیمی NHS دریافت کرده ام،

it's not worth very much, but because I only worked in the NHS for four years.

ارزش زیادی ندارد، اما چون من فقط چهار سال در NHS کار کردم.

But I can take that now if I want to for, you know, something like

اما اگر بخواهم می‌توانم آن را برای چیزی در

£600 a month or something.

حدود 600 پوند در ماه یا چیزی دیگر بپذیرم.

That's right.

درست است.

That's not going to really help us very much.

این واقعاً کمک زیادی به ما نخواهد کرد.

Still more than I'm earning from on YouTube.

هنوز بیشتر از آنچه در یوتیوب درآمد دارم.

Oh, right. Yes.

درسته. آره.

So it is interesting when we look at those sorts of things.

بنابراین وقتی به این جور چیزها نگاه می کنیم جالب است.

Talking of politics, the thing I wanted to say was today

وقتی از سیاست صحبت می کنم، چیزی که می خواستم بگویم این بود که

it is the final runoff in Brazil.

امروز دومین دور نهایی در برزیل است.

Oh, yes, we have

اوه، بله،

we have Da Silva, who appears to be the

ما داسیلوا را داریم که به نظر می رسد

the current favourite.

محبوب فعلی است.

So he, of course, was the previous president.

بنابراین او البته رئیس جمهور قبلی بود.

But then he he was involved

اما بعد

in a little bit of scandal and then he was cleared of that scandal.

کمی درگیر رسوایی شد و بعد از آن رسوایی پاک شد.

So it would appear that balance what's the what's the other guys

بنابراین به نظر می‌رسد که این تعادل به نظر می‌رسد که چه چیزی دیگر افراد است

that I always mispronounce his name, the whole scenario Bolsonaro.

که من همیشه نام او را اشتباه تلفظ می‌کنم، کل سناریوی بولسونارو.

Right, that's it.

درست است، همین.

So Bolsonaro, who is the current president,

بنابراین، بولسونارو، که رئیس جمهور فعلی است،

might be beaten today

ممکن است امروز

as the results in.

در نتیجه شکست بخورد.

So it would appear that Da Silva, who apparently has a has a much softer approach

بنابراین به نظر می رسد که داسیلوا، که ظاهرا رویکردی ملایم تری نسبت

to many things, whereas

به بسیاری از چیزها دارد، در حالی که

Bolsonaro is a little bit more,

بولسونارو کمی بیشتر است،

I don't want to say towards the right, but people have said he is a little bit

من نه. نمی‌خواهم به سمت راست بگویم، اما مردم گفته‌اند که او کمی

more extreme and hard and it doesn't don't they don't they name him the trump of the

افراطی‌تر و سخت‌گیرتر است و اینطور نیست که او را

of South America and there's a there's a phrase yeah.

برنده آمریکای جنوبی نمی‌دانند و یک عبارت وجود دارد بله .

And of course he was criticised and he was

و البته مورد انتقاد قرار گرفت و در

criticised heavily during coronavirus as well.

دوران کرونا نیز به شدت مورد انتقاد قرار گرفت.

And thousands and thousands and thousands of people

و هزاران و هزاران و هزاران

sadly died due to the effects of the coronavirus.

نفر متأسفانه به دلیل تأثیرات ویروس کرونا جان خود را از دست دادند.

So it would appear that Luke is it lood de Leon,

بنابراین به نظر می رسد که Luke is it lood de Leon،

Leo da Silva or Lu Lee Lu It's a very hard name

Leo da Silva یا Lu Lee Lu

to pronounce, as you've noticed, so we will be very interested to see what happens.

است.

Yeah.

آره

So if he gets in Da Silva, things will be a little less extreme, hopefully.

بنابراین، اگر او وارد داسیلوا شود، امیدوارم شرایط کمی کمتر افراطی باشد.

And I did.

و من انجام دادم.

I did enjoy watching the Bolsonaro yesterday riding.

دیروز از تماشای بولسونارو در حال سواری لذت بردم.

Was it was he on his motorbike?

او سوار موتورش بود؟

He was riding on his motorbike with all of his supporters.

او با تمام هوادارانش سوار بر موتورش بود .

I thought that was amazing.

من فکر کردم که شگفت انگیز است.

I did see that.

من آن را دیدم

Well, Lewis says that, in fact, you can retire at 60 in France.

خب، لوئیس می‌گوید که در واقع می‌توانید در 60 سالگی در فرانسه بازنشسته شوید.

I think the qualifying qualifier

من فکر می‌کنم

has to be that you've worked for 40 years.

صلاحیت باید این باشد که شما ۴۰ سال کار کرده‌اید.

So in other words, you've paid into the tax system

به عبارت دیگر، شما 40 سال به سیستم مالیاتی پرداخت کرده اید

for 40 years and then you can take your pension.

و سپس می توانید مستمری خود را دریافت کنید.

Yeah, I mean that's that's quite good.

آره منظورم اینه که خیلی خوبه

You know, in the UK now Lewis and anybody else watching

می‌دانی، اکنون در بریتانیا، لوئیس و هر کس دیگری که تماشا می‌کند،

I mean effectively that was the you

منظورم این است که

if you paid him for 40 years in the UK you could.

اگر 40 سال در بریتانیا به او پول می‌دادی، می‌توانستی به او پرداختی.

But now for example we've got national

اما اکنون به عنوان مثال، ما ملی داریم،

but what is it national insurance

اما این بیمه ملی چیست

that you pay with your wages

که شما با دستمزد خود می پردازید

which is contributing towards your health

که به

care, the National Health Service and your pension,

مراقبت های بهداشتی، خدمات بهداشتی ملی و مستمری

but you can only put in for two years worth.

شما کمک می کند، اما شما فقط می توانید برای دو سال ارزش پرداخت کنید.

That's it.

And then after that, there's no you don't get any increased pension at all.

خودشه.

و بعد از آن، دیگر هیچ مستمری افزایشی دریافت نمی کنید.

So the max so it's very similar here once you've paid in, I think it's 40 years.

بنابراین حداکثر پس از پرداخت هزینه در اینجا بسیار شبیه است ، فکر می کنم 40 سال است.

So you could carry on working for another five or ten years and put carry on.

بنابراین می توانید پنج یا ده سال دیگر به کار ادامه دهید و ادامه دهید.

You would have to carry on paying your national insurance,

شما باید به پرداخت بیمه ملی خود ادامه دهید،

but you wouldn't get any extra money in your pension.

اما هیچ پول اضافی در بازنشستگی خود دریافت نمی کنید.

Your pension wouldn't go up any. Yeah.

حقوق بازنشستگی شما بالا نمی رود آره

So if you carry on working beyond 40 years, your,

بنابراین، اگر بیش از 40 سال به کار خود ادامه دهید،

your national insurance contributions are going to go towards, into the big pot.

سهم بیمه ملی شما به سمت دیگ بزرگ می رود.

Yeah, it's a big government pot.

آره، این یک ظرف بزرگ دولتی است.

Well pensions but you don't get any more.

خوب حقوق بازنشستگی، اما شما دیگر دریافت نمی کنید.

And all pensions, of course, are

و همه حقوق بازنشستگی، البته، این است

whether you pay your pension or the money towards your pension.

که بازنشستگی خود را بپردازید یا پولی که به بازنشستگی خود می دهید.

It isn't going somewhere.

جایی نمیره

So quite often it's it's spent on other things.

بنابراین اغلب اوقات برای چیزهای دیگر خرج می شود.

So they hope that by the time you claim pension

بنابراین آنها امیدوارند تا زمانی که شما ادعای بازنشستگی

that there is still enough money for them to give you your pension.

می کنید، هنوز پول کافی برای دادن حقوق بازنشستگی شما وجود داشته باشد.

It's very, very complicated.

خیلی خیلی پیچیده است.

So it's not linked to shares or investments.

بنابراین به سهام یا سرمایه گذاری مرتبط نیست.

It's a very different thing altogether.

این یک چیز کاملا متفاوت است.

Yeah.

So as that money is spent by the government on on roads and trains and you mean the national. Yes.

آره

به طوری که این پول توسط دولت در جاده ها و قطارها خرج می شود و منظور شما ملی است. آره.

So, yes.

درنتیجه بله.

What Macron wants to wants to make people work until 65.

آنچه ماکرون می‌خواهد می‌خواهد کاری کند که مردم تا 65 سالگی کار کنند.

That's what he wants to do. And it probably

این کاری است که او می‌خواهد انجام دهد. و احتمالاً

I can't see it being popular and of course it's not.

من نمی توانم آن را محبوب ببینم و البته اینطور نیست.

So it's going to increase by three years?

یعنی سه سال بیشتر میشه؟

Well, no, because Lewis says if you've worked for 40 years, so you start working on your 20.

خوب، نه، چون لوئیس می‌گوید اگر 40 سال کار کرده‌اید، روی 20 سال کار خود را شروع می‌کنید.

Yeah, you could retire at 60 at the moment.

بله، در حال حاضر می‌توانید در 60 سالگی بازنشسته شوید.

But he wants to extend that to 65.

اما او می خواهد آن را به 65 افزایش دهد.

Yes, I can I can understand now why people would be a little annoyed.

بله، می توانم اکنون می توانم بفهمم که چرا مردم کمی آزرده می شوند.

But the problem is people are getting older, there's more

اما مشکل این است که مردم در حال پیر شدن هستند، تعداد افراد بیشتر

and there's a higher proportion of elderly in the population.

و نسبت بیشتری از سالمندان در جمعیت وجود دارد.

And if you haven't got young people working to put that money in for the pension,

و اگر جوانانی را نداشته باشید که کار کنند تا آن پول را برای حقوق بازنشستگی بگذارند،

then it's going to become increasingly difficult so that either have to reduce the pension

آنگاه کار به طور فزاینده ای دشوار می شود، به طوری که باید حقوق بازنشستگی را کاهش دهید

or increase the age at which you start taking it.

یا سنی را که شروع به دریافت آن می کنید افزایش دهید.

All we do we do like like that film Logan's Run

هر کاری که انجام می دهیم مانند فیلم Logan's Run است،

because it where everyone has to die certain age.

زیرا در آن همه باید در سن خاصی بمیرند.

So you have to you have to have a little chip in your hand there.

بنابراین شما باید به شما باید یک تراشه کوچک در دست خود را در آنجا.

When it turns blue,

وقتی آبی می شود،

I think it's blue.

فکر می کنم آبی است.

When it goes blue from red, you have to go along to carousel

وقتی از قرمز آبی می شود ، باید به سمت چرخ فلک بروید

and then they spin around really fast and you explode into a thousand pieces roughly. Yes.

و سپس آنها خیلی سریع به اطراف می چرخند و شما به شدت به هزار تکه منفجر می شوید. آره.

So that's one way of getting rid of this.

بنابراین این یکی از راه های خلاص شدن از شر این است.

That's one way of doing it.

این یکی از راه های انجام آن است.

Yes. It's an increasing problem in lots of developed countries as well.

آره. در بسیاری از کشورهای توسعه یافته نیز این مشکل رو به افزایش است.

And because the proportion

و از آنجا که

of elderly people retiring is increasing and the proportion

نسبت سالمندان بازنشسته در حال افزایش است و نسبت

young workers putting money in to the tax system

کارگران جوانی که پولی را به سیستم مالیاتی

that pays for those pensions is reducing.

که برای این حقوق بازنشستگی پرداخت می کنند، کاهش می دهد.

So, you know, do the maths. Hmm.

بنابراین، می دانید، ریاضیات را انجام دهید. هوم

Something's got to give.

چیزی برای دادن است.

You can't carry on paying people high pensions for an early age.

شما نمی توانید برای سنین پایین به مردم حقوق بازنشستگی بالا پرداخت کنید .

If there's less people working, put your money in. Yeah.

اگر افراد کمتری کار می کنند، پول خود را بگذارید.

So it's just.

بنابراین آن را فقط.

It's just simply put, too many old people, not enough young people over working age.

به زبان ساده، تعداد افراد مسن زیاد است، جوانان به اندازه کافی در سن کار نیستند.

So everyone's getting older. We are. We're getting older.

بنابراین همه پیرتر می شوند. ما هستیم. داریم پیر میشیم

Can you see can you see what's happening to me?

میتونی ببینی ببینی چه بلایی سرم میاد؟

I don't know why.

نمی دانم چرا.

I noticed a couple of days ago that my face is going downwards.

چند روز پیش متوجه شدم که صورتم رو به پایین است.

It's all starting to drop.

همه چیز شروع به سقوط کرده است.

Everything now.

همه چیز الان

At the front of my body has now dropped by about

جلوی بدنم الان حدود

three or four inches.

سه یا چهار اینچ کم شده است.

Imagine where it's going to be by the time your time is. Yes.

تصور کنید که تا زمان شما به کجا می رسد . آره.

Maybe you should start doing your lesson standing on your head. Yes.

شاید بهتر باشد درس خود را با ایستادن روی سرتان شروع کنید. آره.

Then it will reverse.

سپس برعکس خواهد شد.

Gravity will pull, I think.

به نظر من گرانش می کشد.

Think back the other way, Miss.

خانم.

Trust me, that would look worse.

I might not be able to see anything.

شاید نتوانم چیزی ببینم.

But maybe you see people won't know.

اما شاید می بینید که مردم نمی دانند.

Maybe you could do it standing on your head.

شاید بتوانی روی سرت ایستاده این کار را انجام دهی.

Then you can reverse the picture.

سپس می توانید تصویر را برعکس کنید.

Well, turn it, invert, invert the picture.

خوب، آن را بچرخانید، معکوس کنید، عکس را معکوس کنید.

And then you will get the health and well, health benefits but everyone else.

و سپس شما سلامتی و سلامتی، مزایای سلامتی را به جز بقیه افراد دریافت خواهید کرد.

But now the difference there is a device you can get this sort of

اما در حال حاضر تفاوت وجود دارد دستگاهی که شما می توانید این نوع

it's a sort of a framework. Yes.

آن را یک نوع چارچوب است. آره.

And you lie and it's like a sort of. Yeah.

و شما دروغ می گویید و این مانند یک جور است. آره

And it sort of tips up the other way.

و به نوعی برعکس می شود.

But it's an inversion table and inversion table.

اما این یک جدول وارونگی و جدول وارونگی است.

It's supposed to be good for you.

قرار است برای شما خوب باشد.

It isn't sound.

صدا نیست

It doesn't seem like something you should be doing.

به نظر نمی رسد که شما باید انجام دهید.

If you are at risk of a stroke. Well, Mr.

اگر در معرض خطر سکته مغزی هستید. خوب، آقای

Duncan, I read about this, about you lie on the table and it tips you.

دانکن، من در این مورد خواندم، در مورد اینکه شما روی میز دراز کشیده اید و به شما کمک می کند.

It turns you upside down.

شما را زیر و رو می کند.

So you're hanging upside down like a bat.

پس مثل خفاش وارونه آویزان هستید.

It doesn't. It doesn't that that can't be good for you.

اینطور نیست. اینطور نیست که نمی تواند برای شما خوب باشد.

I don't. I don't.

من این کار را نمی کنم. من این کار را نمی کنم.

It might stretch the joints in your back, but I don't think it will do your brain much good.

ممکن است مفاصل کمر شما را کش دهد، اما فکر نمی‌کنم برای مغز شما مفید باشد.

Conversion therapy, it's called because all of the blood will go to your brain.

تبدیل درمانی، به این دلیل نامیده می شود که تمام خون به مغز شما می رود.

Well, I tried that you say about probably about 20 years ago.

خوب، من سعی کردم که شما بگویید احتمالاً حدود 20 سال پیش.

I read about this inversion therapy, whereas if you, you know, it's standing on your head or

من در مورد این وارونه درمانی خواندم، در حالی که اگر شما می دانید، این درمان روی سر شما ایستاده است یا

is supposed

to be great and I did try that standing on my head

قرار است عالی باشد و من آن ایستادن روی سرم را امتحان

and I literally I thought my head was going to explode.

کردم و به معنای واقعی کلمه فکر می کردم سرم منفجر می شود.

It was really painful, felt all this pressure.

واقعا دردناک بود، این همه فشار را احساس کردم.

I'm not doing that anymore. Mr. Duncan.

من دیگر این کار را نمی کنم. آقای دانکن

That's not very good for me.

این برای من خیلی خوب نیست.

So I didn't do that.

پس من این کار را نکردم.

So but yes, you could maybe

بنابراین، اما بله، شاید

you could get a facelift.

بتوانید لیفت صورت انجام دهید.

Mr. Duncan, turn back time.

آقای دانکن، زمان را به عقب برگردان.

You see how I've got time in there, Mr. Duncan

می بینید که من چقدر در آنجا وقت دارم، آقای دانکن

Oh, that looks brilliant. Yes.

اوه، عالی به نظر می رسد. آره.

Oh, do we look younger already, Mr. Duncan?

اوه، آیا ما جوانتر به نظر می رسیم، آقای دانکن؟

So we're just going to try it for a few moments?

بنابراین ما فقط می خواهیم آن را برای چند لحظه امتحان کنیم؟

Yes Okay? This happens.

بله خوبه؟ این اتفاق می افتد.

I can feel the blood already rushing to my to my brain.

می توانم احساس کنم خون از قبل به سمت مغزم می آید.

Mr. Duncan, you look so much younger already.

آقای دانکن، شما خیلی جوانتر به نظر می رسید.

Actually, I think we'll keep it like this because we look younger anyway.

در واقع، من فکر می کنم که ما آن را به این شکل حفظ خواهیم کرد زیرا به هر حال جوان تر به نظر می رسیم.

Just upside down.

فقط وارونه

I didn't realise how much better we look upside down.

نفهمیدم چقدر وارونه نگاه می کنیم.

Don't worry. Don't adjust your

نگران نباشید. آیپدهای خود را تنظیم نکنید

iPads.

.

Yes, well, it doesn't matter at your iPad.

بله، خوب، در iPad شما مهم نیست.

You just turn it around.

شما فقط آن را بچرخانید.

Oh, I see.

اوه می فهمم.

Right now, the livestream hasn't gone wrong again today.

در حال حاضر، پخش زنده امروز دوباره اشتباه نکرده است .

It's okay, everything is alright and we will revert back to normal.

اشکالی ندارد، همه چیز خوب است و ما به حالت عادی برمی گردیم.

Have we got?

We already have.

داریم؟

ما قبلا داریم.

I suppose you're such a technical wizard, Mr.

من فکر می کنم شما یک جادوگر فنی هستید، آقای

Duncan.

دانکن.

So time.

پس زمان

Is that what we're talking about today?

آیا امروز در مورد آن صحبت می کنیم؟

We will be taking back time and we have plenty of time to talk about time because there's always time

ما زمان را به عقب برمی‌گردانیم و زمان زیادی برای صحبت در مورد زمان داریم، زیرا همیشه زمانی

to talk about time here, because, of course, the clocks

برای صحبت در مورد زمان در اینجا وجود دارد، زیرا، البته، ساعت‌ها

went back last night by one hour because now we are following

دیشب یک ساعت به عقب برگشتند، زیرا اکنون به

GMT instead of B, s T.

جای B، GMT را دنبال می‌کنیم. s T.

So we're back to where

بنابراین ما به جایی

we're now on British standard time on GMT.

که اکنون در ساعت استاندارد بریتانیا در GMT هستیم، برگشتیم.

Now are Greenwich Mean Time.

اکنون به وقت گرینویچ است.

They were on what is the proper time then sit TV.

آنها در زمان مناسب و سپس تلویزیون نشسته بودند.

Can I just say I don't even understand any of that.

فقط میتونم بگم هیچی از اینا رو نمیفهمم

Yes, I wish they would just stop doing it.

بله، ای کاش آنها این کار را متوقف می کردند.

So we're on GMT now, Aubrey, as I understand it.

بنابراین ما اکنون در GMT هستیم، اوبری، همانطور که من آن را درک می کنم.

Yes, that's the proper time.

بله، آن زمان مناسب است.

That's it.

خودشه.

Opposed to the British summer time is when the clocks go back a full switch.

مخالف زمان تابستانی بریتانیا زمانی است که ساعت ها یک سوئیچ کامل به عقب برمی گردند.

You fall, you fall into summer or you spring and you fall back.

می‌افتی، به تابستان می‌افتی یا بهار می‌شوی و برمی‌گردی.

That's how I remember that.

اینجوری یادمه

Now we're back to what is the official

اکنون ما به زمان رسمی

time set

تعیین

by Greenwich Mean Clock,

شده توسط ساعت گرینویچ برمی گردیم

which the whole world, in fact, is set on that time.

، که در واقع تمام جهان در آن ساعت تنظیم شده است.

The atomic clock.

ساعت اتمی

Atomic clock doesn't sound very safe, does

ساعت اتمی خیلی ایمن به نظر نمی رسد، آیا

I'm sure there isn't much radioactivity in it, Mr.

مطمئن هستم که رادیواکتیویته زیادی در آن وجود ندارد، آقای

Duncan.

دانکن.

And is computers broken down?

و آیا کامپیوترها خراب هستند؟

Well, we'll wait for. You know, I think I agree.

خب ما منتظریم میدونی فکر کنم موافقم

I think he's on about the.

من فکر می کنم او در مورد.

Oh, yes, the inverted picture.

اوه، بله، عکس معکوس.

Yes, it is a joke.

بله، شوخی است.

Don't don't go away.

نرو

We're we're not having to do what we did last week.

ما مجبور نیستیم کاری را که هفته گذشته انجام دادیم انجام دهیم.

Well, it's okay. It's working now.

خوب، اشکالی ندارد. الان داره کار میکنه

We're back to the way we should.

ما به همان راهی که باید برگشتیم.

So we are we are looking at time.

بنابراین ما به دنبال زمان هستیم.

Time Time.

زمان زمان. وقتی به آن فکر

There never seems to be enough time does that when you think about it?

می کنید، به نظر می رسد هرگز زمان کافی وجود ندارد؟

There never seems to be enough time in the world.

به نظر می رسد هرگز زمان کافی در جهان وجود ندارد.

But we always try to make time whenever we can.

اما همیشه سعی می کنیم تا زمانی که می توانیم وقت بگذاریم.

So in a few moments, we are going to look at the subject of

بنابراین تا چند لحظه دیگر، ما به موضوع نگاه خواهیم کرد

and there are many words, many phrases if you want to talk about time as well,

و اگر می خواهید در مورد زمان نیز صحبت کنید، کلمات، عبارات زیادی وجود دارد، آیا

can I just say we have plenty of time to talk about it and

می توانم بگویم که ما زمان زیادی برای صحبت در مورد آن داریم و

I am.

من هستم.

I am and I am

من

an English addict

یک معتاد انگلیسی هستم و

on a Sunday here in the UK and I hope you're having a good day where you are.

در یک یکشنبه اینجا در بریتانیا هستم و امیدوارم روز خوبی را در جایی که هستید سپری کنید.

It's Mr. Steve. There he is. And myself, Mr.

این آقای استیو است. او آنجاست. و من، آقای

Duncan. That's me. By the way, we talk about English.

دانکن. منم. به هر حال، ما در مورد انگلیسی صحبت می کنیم.

You might say that we are English addicts, and I have a feeling you might be as well.

ممکن است بگویید که ما معتاد انگلیسی هستیم و من این احساس را دارم که شما هم ممکن است باشید.

And it's lovely to have you here today, this afternoon,

و بسیار دوست داشتنی است که امروز، امروز بعدازظهر،

as it is on this in our country, on this lovely autumn day.

در کشور ما، در این روز زیبای پاییزی اینجا هستید.

It's a very nice day today, by the way.

اتفاقا امروز روز خیلی خوبی است.

We are having some gorgeous weather.

حال و هوای خوبی داریم

Time is something that we often

زمان چیزی است که ما اغلب

work against.

علیه آن کار می کنیم.

We often find that time is something that we have to push against.

ما اغلب متوجه می‌شویم که زمان چیزی است که باید علیه آن فشار بیاوریم.

There never seems to be enough time.

به نظر می رسد هرگز زمان کافی وجود ندارد.

In fact, some say, though, there is, of course, a famous poem

در واقع، برخی می گویند، هر چند، وجود دارد، البته، یک شعر معروف

School is the

مدرسه

place in which we learn fire.

جایی است که ما آتش را در آن یاد می گیریم.

A time is the fire in which we burn.

زمان آتشی است که در آن می سوزیم.

And that's what they say.

و این چیزی است که آنها می گویند.

They say that time we are all being consumed by time.

آنها می گویند زمان همه ما در حال مصرف زمان هستیم.

It is slowly us as time goes on.

با گذشت زمان کم کم این ما هستیم.

I've got a definition of time old.

من تعریفی از زمان قدیمی دارم.

Do you want me to read that out?

آیا می خواهید آن را بخوانم؟

Give it to us.

به ما بده

It's.

این است.

It's on. It's not something I may die.

روشن است. این چیزی نیست که ممکن است بمیرم.

What is.

What is time Mr. Duncan put into Wikipedia?

چیست.

آقای دانکن چه زمانی را در ویکی پدیا گذاشته است؟

It is the combined sequence of existence and events

این توالی ترکیبی از هستی و رویدادها است

that occurs in an apparently irreversible sequence

که در یک توالی یا توالی ظاهراً برگشت

or succession from the past

ناپذیر از گذشته

to the present into the future.

تا حال در آینده رخ می دهد.

So they began at this time I was I was sequence of events.

بنابراین آنها در این زمان شروع شدند که من دنباله ای از وقایع بودم.

I was waiting for a bit more than that.

منتظر یه ذره بیشتر از این بودم

Now, that's nice, simple definition that occurs

حال، این تعریف ساده و زیباست که

in an apparently irreversible succession from the past

در یک توالی ظاهراً برگشت ناپذیر از گذشته

through to the present into the future.

تا حال به آینده رخ می دهد.

Well, we talk about the dimensions as well, that way, that date and time,

خوب، ما در مورد ابعاد نیز صحبت می کنیم، به این ترتیب، آن تاریخ و زمان،

because we is the old the old fashioned.

زیرا ما قدیمی هستیم.

Before Einstein came along,

قبل از ظهور اینشتین،

there were three dimensions

سه بعد وجود داشت

and time was often the fourth one.

و زمان اغلب بعد چهارم بود.

So the three dimensions, as we all know,

بنابراین، سه بعد، همانطور که همه ما می دانیم،

are measurements of up

اندازه گیری هایی از

yes across and depth.

بله در عرض و عمق هستند.

So they are your three spatial measurements in three dimensions.

بنابراین آنها سه اندازه گیری فضایی شما در سه بعدی هستند.

We exist in a three dimensional world and time is often thought of as the fourth dimension.

ما در یک دنیای سه بعدی وجود داریم و زمان اغلب به عنوان بعد چهارم در نظر گرفته می شود.

But that that's all sort of changed

اما از زمانی که انیشتین و نظریه‌هایش آمد، این همه چیز تغییر

since Einstein came along and his theories.

کرده است.

But that was sort of classical view of events.

اما این یک نوع نگاه کلاسیک به رویدادها بود.

So yes, you don't know what it is, but we can measure it some way.

بنابراین بله، شما نمی دانید چیست، اما ما می توانیم آن را به نوعی اندازه گیری کنیم.

It's all relative,

همه چیز نسبی است،

but we can measure it.

اما ما می توانیم آن را اندازه گیری کنیم.

I'm sure you're going to talk that are measurements, how to measure time.

من مطمئن هستم که شما در مورد اندازه گیری صحبت خواهید کرد، نحوه اندازه گیری زمان.

How are you going to talk about that? I don't know.

چگونه می خواهید در مورد آن صحبت کنید؟ من نمی دانم.

Maybe we'll see how much chronometer if we have.

شاید ببینیم اگر کرنومتر داشته باشیم چقدر است.

Is that a word? That's coming out?

این یک کلمه است؟ که بیرون می آید؟

Okay, Steve, I'm just asking because I've got it here if you haven't.

باشه، استیو، من فقط می پرسم چون اینجا دارم، اگر تو نداری.

Okay, good. I'm thirsty.

باشه خوبه من تشنه هستم.

We can measure time. Of course. Can't we?

ما می توانیم زمان را اندازه گیری کنیم. البته. نمی توانیم؟

We can measure time.

ما می توانیم زمان را اندازه گیری کنیم.

Chronometer is the measurement of time.

کرنومتر اندازه گیری زمان است.

And we can do that with our clocks.

و ما می توانیم این کار را با ساعت خود انجام دهیم.

We can do it with a calendar, for example,

مثلاً می‌توانیم آن را با یک تقویم انجام دهیم

and measure the progression of time, time,

و پیشرفت زمان، زمان،

time.

زمان را اندازه‌گیری کنیم.

Mr. Juncker There are lots of things we can say about time as well.

آقای یونکر در مورد زمان نیز می توانیم چیزهای زیادی بگوییم.

We can look at words and phrases, I suppose,

ما می‌توانیم به کلمات و عباراتی نگاه کنیم

connected to our old friend father Time.

که به دوست قدیمی‌مان پدر تایم مرتبط است.

He never stops.

او هرگز متوقف نمی شود.

I thought.

فکر کردم

I used to think when I was younger that somebody invented time.

وقتی جوانتر بودم فکر می کردم که کسی زمان را اختراع کرده است.

Really? Yes.

واقعا؟ آره.

Maybe the concept of time was thought up.

شاید مفهوم زمان اندیشیده شده باشد.

It's been here since the big bang.

از زمان انفجار بزرگ اینجا بوده است.

Assuming that

با فرض اینکه

actually did happen.

واقعاً این اتفاق افتاده است.

Well, I'm more interested in the concept.

خب، من بیشتر به مفهوم علاقه دارم.

Concept of time from from a human perspective,

مفهوم زمان از منظر انسانی،

because there must have been a point of time

زیرا باید نقطه ای از زمان وجود داشته باشد

where we did not think of time.

که ما به زمان فکر نکرده باشیم.

So we must have just woken up in the morning, moved around,

بنابراین باید صبح از خواب بیدار شده باشیم، حرکت کرده باشیم،

and then just felt a bit tired

و سپس کمی احساس خستگی کرده باشیم

and then had to sleep without actually thinking what time it was.

و بعد مجبور شده باشیم بدون اینکه واقعاً فکر کنیم ساعت چند است، بخوابیم.

So I always find that quite, quite interesting

بنابراین من همیشه آن را بسیار جالب

because animals don't well as far as we know,

می دانم زیرا حیوانات تا آنجا که ما می دانیم خوب نیستند،

because we can't get inside the heads of animals, we don't know what they're thinking.

زیرا ما نمی توانیم وارد سر حیوانات شویم، نمی دانیم آنها به چه چیزی فکر می کنند.

Presumably it is only humans

احتمالاً فقط انسانها

that are have got this perception of time.

هستند که این درک از زمان را دارند.

Probably animals, don't they?

احتمالا حیوانات هستند، اینطور نیست؟

Just eating or

فقط خوردن یا

copulating or something.

جفت گیری یا چیزی.

Okay. Yes, they just eat.

باشه. بله، آنها فقط می خورند.

What's worth insisting.

چیزی که ارزش اصرار دارد.

It was worth a pause that presumably not sitting there.

ارزش یک مکثی را داشت که احتمالاً آنجا ننشینم.

That's the difference between.

این تفاوت است.

Humans and animals, we can contemplate our existence and everything around us. It

انسان‌ها و حیوانات، ما می‌توانیم به وجود خود و همه چیز اطرافمان فکر کنیم.

we can measure it and animals can't.

ما می توانیم آن را اندازه گیری کنیم و حیوانات نمی توانند.

As far as we know, I think I think we've animals.

تا آنجا که ما می دانیم، فکر می کنم فکر می کنم ما حیوانات داریم.

It is more about daylight and warmth.

بیشتر در مورد نور روز و گرما است.

Yes, I think I think that their perception of time

بله، فکر می کنم درک آنها از

is based on light and warmth.

زمان بر اساس نور و گرما است.

When they feel warmer, they know they have to do certain things.

وقتی احساس گرما می کنند، می دانند که باید کارهای خاصی را انجام دهند.

When it start to get dark, they know they have to do certain things.

وقتی هوا شروع به تاریک شدن می کند، می دانند که باید کارهای خاصی را انجام دهند.

So there isn't an actual clock ticking away.

بنابراین یک ساعت واقعی وجود ندارد.

But with human beings, of course, we do in fact

اما در مورد انسان ها، البته، ما در واقع

have our own internal clock.

ساعت درونی خود را داریم.

A clock is controlling the body, the metabolism,

یک ساعت بدن، متابولیسم را کنترل می کند،

everything is ticking away and it's linked.

همه چیز در حال حرکت است و به هم مرتبط است.

It's called the biological clock ticking about missing.

به آن ساعت بیولوژیکی می گویند که از دست رفته است.

You would think we'd rehearsed this,

شما فکر می کنید ما این را تمرین کرده ایم،

but no, there is a name there, isn't there?

اما نه، یک نام وجود دارد، اینطور نیست؟

So the internal circadian the circadian clock, just a pretty face left that word before.

بنابراین شبانه روزی داخلی ساعت شبانه روزی، فقط یک چهره زیبا این کلمه را قبلاً ترک کرده بود.

So the circadian is your internal clock.

بنابراین شبانه روز ساعت داخلی شماست.

So everything that your body is doing is running to a certain

بنابراین هر کاری که بدن شما انجام می دهد به سمت خاصی پیش می رود

and that's one of the reasons why having lack of sleep can be so bad for you.

و این یکی از دلایلی است که کمبود خواب می تواند برای شما بسیار بد باشد.

In fact, they've worked out now that if you have

در واقع، آنها اکنون به این نتیجه رسیده اند که اگر

a certain career or a certain type of job where you have to work at night, it can cause

شغل خاصی دارید یا نوع خاصی از شغل دارید که باید در آن شب کار کنید، می تواند

so much disruption to your body that you can actually have

آنقدر در بدن شما اختلال ایجاد کند که در واقع می توانید

side effects, ill health as you get older.

عوارض جانبی داشته باشید. تو پیر میشی

Things like strokes, yes, have now been linked to poor sleep

چیزهایی مانند سکته مغزی، بله ، اکنون با خواب ضعیف مرتبط شده اند،

because your body isn't having a chance to to go through it.

زیرا بدن شما فرصتی برای پشت سر گذاشتن آن ندارد.

So was it circadian?

پس شبانه روزی بود؟

Yes. And circadian cycles

آره. و چرخه های شبانه روزی

also dementia is being linked to lack of sleep as well.

نیز زوال عقل با کمبود خواب مرتبط است.

But that's not really well.

اما این واقعاً خوب نیست.

It is a good time because it means you're not getting enough sleep.

زمان خوبی است زیرا به این معنی است که شما به اندازه کافی نمی خوابید.

That's not to do with really what we're talking about.

این واقعاً به چیزی که ما در مورد آن صحبت می کنیم ربطی ندارد.

But yeah, we even it old timers.

اما بله، ما حتی آن تایمرهای قدیمی را هم داریم.

Old timers, yes.

قدیمی تایمر، بله.

That's a good phrase is somebody who has lived for a long time.

این یک عبارت خوب است کسی که برای مدت طولانی زندگی کرده است.

And the perception of time

و درک زمان

for different in different creatures is different is no fly.

برای مختلف در موجودات مختلف متفاوت است بدون مگس.

I suppose the best one is plant life.

من فکر می کنم بهترین آنها زندگی گیاهی است.

So plant life appears

بنابراین به نظر می رسد که زندگی گیاهان

to have an internal clock, but all they are actually doing,

دارای یک ساعت درونی است، اما تنها کاری که آنها در واقع انجام می دهند،

all plants are actually doing is reacting once again to to light and heat.

همه گیاهان در واقع انجام می دهند این است که یک بار دیگر به نور و گرما واکنش نشان می دهند.

So when the light appears, when it's sunny, the flowers will open.

بنابراین هنگامی که نور ظاهر می شود، زمانی که هوا آفتابی است ، گل ها باز می شوند.

And when it gets cooler, the plants will prepare

و هنگامی که هوا خنک تر شود، گیاهان

for the onset of the extreme weather, especially in this country.

برای شروع آب و هوای شدید، به ویژه در این کشور آماده می شوند.

So it's it's quite interesting, see, and Anna thinks that

بنابراین بسیار جالب است، ببینید، و آنا فکر می کند

or Anna says that time is a circle, not a line.

یا آنا می گوید که زمان یک دایره است، نه یک خط.

You see in scientific terms.

از نظر علمی می بینید.

We think of time as as a line.

ما به زمان به عنوان یک خط فکر می کنیم.

It has a beginning and an end. Yes.

آغاز و پایانی دارد. آره.

And you can't go back in time.

و شما نمی توانید به گذشته برگردید.

But Anna is thinking that it's a circle that eventually

اما آنا به این فکر می کند که این یک دایره است که در

you might come back, maybe, I don't know, understand that concept.

نهایت ممکن است برگردی، شاید، نمی دانم، این مفهوم را درک کنی.

Perhaps you could explain that a bit further to is all I can say is I hope

شاید بتوانید توضیح دهید که تنها چیزی که می توانم بگویم کمی بیشتر توضیح دهید این است که امیدوارم

I've got what I mean, just I don't want to go through this again.

منظورم را گرفته باشم، فقط نمی خواهم دوباره به این موضوع بپردازم.

See, that's some that's a different definition of time.

ببینید، اینها تعریف متفاوتی از زمان است.

But we're open to all different ideas and views on this channel.

اما ما پذیرای همه ایده ها و دیدگاه های مختلف در این کانال هستیم.

Mr. Duncan But

آقای دانکن اما

yes, like a bit more context.

بله، می خواهم یک زمینه بیشتر داشته باشم.

Yes, please.

بله لطفا.

Anna.

On what you mean, was it wasn't it Archimedes?

آنا

منظورتان این است که آیا ارشمیدس نبود؟

Uh, Archimedes is one of the earliest

اوه، ارشمیدس یکی از اولین

sort of philosophers about time, and we think modern man.

نوع فیلسوفان در مورد زمان است، و ما فکر می کنیم انسان مدرن.

Thanks.

با تشکر.

I don't get those on Wikipedia.

من آن‌ها را در ویکی‌پدیا نمی‌بینم.

Of course.

البته.

The sun. The sun.

خورشید. خورشید.

Because we were talking about golf in light.

چون در مورد گلف در نور صحبت می کردیم.

Of course, the sun was the first way of measuring time, just by using the shadow of the sun.

البته خورشید اولین راه اندازه گیری زمان بود، فقط با استفاده از سایه خورشید.

And that's how we we actually ended up with clocks since the sundial.

و اینگونه بود که ما در واقع از زمان ساعت آفتابی به ساعت‌ها رسیدیم.

So the sundial would cast a shadow in a certain position.

بنابراین ساعت آفتابی در یک موقعیت خاص سایه می افکند.

And that is how you worked out what time it was.

و اینطوری فهمیدی که ساعت چنده.

Some phrases.

برخی از عبارات.

Phrases, yes. Here's a good one.

عبارات، بله. اینجا یکی خوبه

Talking of olden times,

از زمان های قدیم صحبت می کنیم،

they don't come much older than Latin time flies.

آنها خیلی قدیمی تر از زمان لاتین نیستند.

We can express this as tempest fugit

ما می‌توانیم این را به‌عنوان فرار طوفانی بیان

you might hear people say, Oh,

کنیم که ممکن است از مردم بشنوید که می‌گویند، اوه،

Tempus Fugit Not many, but.

Tempus Fugit خیلی نیست، اما.

And here many people are saying people do say that

و در اینجا بسیاری از مردم می گویند که مردم می گویند که

they didn't say it.

آنها آن را نگفته اند.

I've not heard anybody say that for probably 30 years.

احتمالاً 30 سال است که کسی چنین چیزی را نشنیده ام.

But you. I'm joking, Mr. Duncan.

اما شما. شوخی می کنم آقای دانکن.

I do.

انجام میدهم.

Okay, if you don't, you appear to be quite clever and knowledgeable.

بسیار خوب، اگر این کار را نکنید، به نظر می رسد که کاملاً باهوش و آگاه هستید.

Well, not really.

خوب، نه واقعا.

Then say Tempus Fugit. Say, you know, I've got to go.

سپس بگویید Tempus Fugit. بگو، می دانی، من باید بروم.

And don't use too much Latin because people will think that you're a bit of an afterthought.

و زیاد از لاتین استفاده نکنید، زیرا مردم فکر می کنند که شما کمی فکر می کنید.

I mean, you see Boris Johnson probably use that phrase every day of his life

منظورم این است که می‌بینید که بوریس جانسون احتمالاً هر روز از این عبارت استفاده می‌کند،

because he used to quote Latin a lot to make him appear clever.

زیرا او برای باهوش نشان دادن او از زبان لاتین زیاد نقل قول می‌کرد .

That's it.

خودشه.

But anyone can remember words. Well, that's it.

اما هر کسی می تواند کلمات را به خاطر بسپارد. خب همین.

It's just.

این فقط.

It's just the same as anybody of you watching.

این دقیقاً همان چیزی است که هر یک از شما تماشا می کند.

So there's a rather there's a fly that keeps attacking me as a fly that is.

بنابراین یک مگس وجود دارد که مدام به من حمله می کند مانند یک مگس که هست.

Yes this time there is a fly whose time is limited on this earth.

بله این بار مگسی هست که زمانش در این زمین محدود است.

This fly is winding me up. Yes, that's right.

این مگس داره من رو درگیر میکنه بله درست است.

So, I mean, people in people are often afraid of Latin, but it's no different.

بنابراین، منظورم این است که مردم اغلب از لاتین می ترسند، اما تفاوتی ندارد.

I've got to rush, Stephen.

من باید عجله کنم، استفان.

I'm just saying it's no different to learning any other language. Yes.

من فقط می گویم که با یادگیری هر زبان دیگری تفاوتی ندارد. آره.

And anyway, Tempus Fugit, you can say that time flies.

و به هر حال، Tempus Fugit، می توان گفت که زمان می گذرد.

That's literally what it means.

معنای واقعی کلمه همین است.

You can also say time flies a bit like the fly that's buzzing around here.

همچنین می توانید بگویید زمان کمی شبیه مگسی است که در اینجا وزوز می کند.

Yeah, that fly is buzzing around.

آره، آن مگس در اطراف وزوز می کند.

But as you said, I think he might not have much time left

اما همانطور که گفتید، من فکر می کنم

if he keeps flying around my studio.

اگر به پرواز در اطراف استودیوی من ادامه دهد، ممکن است زمان زیادی برای او باقی نماند.

Annoying. Mr.

مزاحم. آقای

Duncan killed a fly in a in a cafe we were in the other day.

دانکن در کافه‌ای که روز قبل در آن بودیم، مگسی را کشت.

Think you sound so pleased on the fly no spit up sat right in front of me.

فکر می‌کنی خیلی خوشحال به نظر می‌رسی و آب دهانت جلوی من نشست.

Kill the fly.

مگس را بکش

Well, it was.

خوب بود.

It was trying to land on my food and have a poop on it.

سعی می کرد روی غذای من فرود بیاید و مدفوع روی آن داشته باشد.

I know. I don't want fly poop anyway.

میدانم. به هر حال من مدفوع مگس نمی خواهم.

Steve, moving on, because we are now starting to run out of time, right?

استیو، به راه خود ادامه می دهد، زیرا اکنون زمان ما کم شده است، درست است؟

A watched pot never boils.

یک قابلمه تماشا هرگز نمی جوشد.

This is a good one. I like this expression.

این یکی خوبه. من این تعبیر را دوست دارم.

I watched Pot Never Boils,

من Pot Never Boils را تماشا کردم

and this refers to the awareness of time.

و این به آگاهی از زمان اشاره دارد.

If you think too much about how long something is taking to happen,

اگر بیش از حد به این فکر کنید که چقدر طول می کشد تا اتفاقی بیفتد،

it will seem as if it's taking longer to do it than it actually is.

به نظر می رسد که انجام آن بیشتر از آنچه که هست طول می کشد.

So it is, I suppose you might say it's just in your mind

همینطور است، فکر می‌کنم ممکن است بگویید این فقط در ذهن شماست،

because if it was, if you were sitting waiting for something to happen,

زیرا اگر اینطور بود، اگر نشسته بودید تا اتفاقی بیفتد،

maybe you are boiling some water, maybe you are cooking

شاید کمی آب می‌جوشانید، شاید

something delicious like Claudia is today.

دارید چیزی خوشمزه درست می‌کنید که امروز کلودیا است.

I yes, I read I read earlier about it.

بله، خواندم که قبلاً در مورد آن خوانده بودم.

Was it a lemon cake or something?

کیک لیمویی بود یا چیزی؟

Really? Or a cake? Yes.

واقعا؟ یا کیک؟ آره.

I think Koji was was was baking a cake.

فکر کنم کوجی داشت کیک می پخت.

I think nice, which sounded quite nice to me.

من فکر می کنم خوب است، که برای من بسیار خوب بود.

So a watched pot never boils.

بنابراین یک قابلمه تماشا هرگز نمی جوشد.

We often say this where we went to to address a person

ما اغلب این را جایی می گوییم که برای خطاب به فردی

who is waiting for something to happen or to be completed.

که منتظر اتفاقی یا تکمیل شدن است، رفتیم.

So don't concentrate too hard on it

بنابراین خیلی روی آن تمرکز نکنید

because if you do, it will seem to take much longer.

زیرا اگر این کار را انجام دهید، به نظر می رسد خیلی بیشتر طول بکشد.

The awareness of time makes it seem to go by slower.

آگاهی از زمان باعث می شود به نظر آهسته تر بگذرد.

A lot of people say that when they're bored, time goes slowly.

بسیاری از مردم می گویند که وقتی حوصله شان سر می رود، زمان به کندی می گذرد.

Maybe time is passing very slowly for people watching this livestream today.

شاید زمان برای افرادی که امروز این پخش زنده را تماشا می کنند بسیار کند می گذرد.

Let's hope it's passing quickly.

امیدواریم زود بگذره

People always know that you are engaged.

مردم همیشه می دانند که شما نامزد هستید.

People always say the opposite.

مردم همیشه برعکس می گویند.

They say it goes by so quickly.

میگن خیلی زود میگذره

It's like when you were at school and you wanted the lesson to end because you wanted to go home.

مثل زمانی که در مدرسه بودی و دوست داشتی درس تمام شود چون می خواستی به خانه برگردی. به

Those last 20 minutes, half an hour, seem

نظر می رسد آن 20 دقیقه آخر، نیم ساعت،

to go by very slowly because you keep watching the clock.

بسیار آهسته می گذرد، زیرا شما به تماشای ساعت ادامه می دهید.

It's because if you're thinking about

به این دلیل است که اگر به این فکر

wanting to do something at a certain time,

می‌کنید که بخواهید کاری را در یک زمان خاص انجام دهید،

then time moves slower than if you were engaged in activities.

زمان کندتر از زمانی است که شما درگیر فعالیت‌ها هستید.

Yeah, right up to that point. Here's another one, Steve.

آره تا اون مرحله اینم یکی دیگه، استیو.

We have to get on because we've got quite a few to look at.

ما باید راه بیفتیم زیرا باید به چند مورد نگاه کنیم.

Right?

درست؟

A stopped clock is right twice.

ساعت متوقف شده دو برابر راست است.

Never heard of that.

هرگز در مورد آن نشنیده اید.

You've never heard of that? No. A stop.

شما هرگز در مورد آن نشنیده اید؟ نه. توقف

The clock is right twice or quite often people say twice a day.

ساعت دو بار درست است یا اغلب مردم دو بار در روز می گویند.

So a stopped clock will be right twice.

بنابراین یک ساعت متوقف شده دو بار راست خواهد بود.

You'll have to explain that, Mr. Duncan.

شما باید این را توضیح دهید، آقای دانکن.

But because if a clock stops, then

اما به این دلیل که اگر یک ساعت متوقف شود،

it's stopping at a certain time, like the clock here.

در یک زمان خاص متوقف می شود، مانند ساعت اینجا.

So it's clock stopped at 2:10 or sorry.

بنابراین ساعت در 2:10 متوقف شده است یا متاسفم.

I think that's 10:10.

فکر می کنم ساعت 10:10 است.

10:10. You can see there.

10:10. می توانید آنجا را ببینید.

So this clock will be right twice a day

بنابراین این ساعت دو بار در روز

because it will be 10:10 in the morning

درست خواهد بود زیرا ساعت 10:10 صبح

and 10:10 at night.

و 10:10 شب خواهد بود.

So even though this clock has stopped and it is not showing the right time,

بنابراین با وجود اینکه این ساعت متوقف شده است و زمان مناسب را نشان نمی دهد،

it will still be right twice a day

باز هم دو بار در روز

because it will still be 10:10

درست خواهد بود زیرا

at some point in the morning and some point in the evening.

در برخی از نقاط صبح و برخی از نقاط عصر همچنان ساعت 10:10 خواهد بود.

So a stopped clock is right twice

بنابراین یک ساعت متوقف شده دو

or twice a day, so anyone or anything can be right at some point.

یا دو بار در روز درست است، بنابراین هر کسی یا هر چیزی می تواند در نقطه ای درست باشد.

It's a great expression.

این یک بیان عالی است.

You often hear this used when a person is trying to justify something that they might think

اغلب می شنوید که وقتی شخصی سعی می کند چیزی را که ممکن است فکر

is real or true.

می کند واقعی یا واقعی است توجیه کند استفاده می شود.

Maybe you doubt what they are saying is true, but maybe you say, Oh,

شاید شما شک داشته باشید که حرف آنها درست است، اما شاید بگویید اوه،

you, everyone is right.

شما، همه درست می گویند.

At some point a stopped clock is right twice or twice a day.

در بعضی مواقع یک ساعت متوقف شده دو یا دو بار در روز راست می شود.

So it means anyone can be right at some point.

بنابراین به این معنی است که هر کسی می تواند در نقطه ای درست باشد.

Oh, so yes.

اوه، پس بله.

So say is this referring to somebody who might be a bit stupid?

بنابراین بگویید آیا این به کسی اشاره دارد که ممکن است کمی احمق باشد؟

In a way, yes.

به نوعی بله.

Not very clever. Let's say that's it.

خیلی باهوش نیست بیایید بگوییم همین است.

And you want to come out with lots of rubbish like Boris Johnson.

و شما می خواهید مانند بوریس جانسون با تعداد زیادی آشغال بیرون بیایید .

Okay, so example, so

خوب، مثلاً، تا

you know, he comes out with a lot of garbage, okay.

بدانید، او با زباله های زیادی بیرون می آید، باشه.

But probably every now and then something that he says will actually be right.

اما احتمالا هرازگاهی چیزی که او می گوید در واقع درست خواهد بود.

That's it. And correct.

خودشه. و درست.

Because even a stopped clock is right twice a day. Yes.

زیرا حتی یک ساعت متوقف شده دو بار در روز راست است. آره.

Yeah.

So so even though that clock is useless, it can still be right and still be right twice a day.

آره

بنابراین حتی اگر آن ساعت بی فایده است، باز هم می تواند درست باشد و همچنان دو بار در روز درست باشد.

So even an idiot will be right. Right every now and then.

بنابراین حتی یک احمق هم حق خواهد داشت. هرازگاهی

I like that one.

من آن را دوست دارم.

Nick, Trump says, hey, and now, Nick, from

نیک، ترامپ می گوید، هی، و اکنون، نیک، از

sharing your site.

اشتراک گذاری سایت شما.

I think you need time is sharing his very clever scientific knowledge here.

من فکر می کنم برای به اشتراک گذاشتن دانش علمی بسیار هوشمندانه او در اینجا به زمان نیاز دارید .

Okay does the watched pot never boils

خوب آیا عبارت قابلمه تماشا شده هرگز نمی جوشد

phrase refer to the double slit experiment?

به آزمایش دو شکاف اشاره دارد؟

Does that are you referring to Young's

آیا به آزمایش دو شکاف یانگ اشاره می کنید

two slit experiment

proving that light is

که ثابت می کند نور

not just light is the outcome of what it does now.

فقط نور نیست، نتیجه کاری است که اکنون انجام می دهد.

Well, that's good.

خوب، این خوب است.

I remember doing that when I was in physics when I was young.

یادم می آید که در جوانی در فیزیک این کار را انجام می دادم .

I think Mr.

من فکر می کنم آقای

Stevens is a clock is is light a particle or is it a wave?

استیونز یک ساعت است که نور یک ذره است یا یک موج است؟

Yeah, that's what I argue, referring to Young's Tuesday's experiment, in which case I'm very impressed

بله، این همان چیزی است که من با اشاره به آزمایش سه‌شنبه یانگ استدلال می‌کنم ، در این مورد من بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم

and because I used to love that experiment, I thought it was fascinating.

و چون قبلاً آن آزمایش را دوست داشتم، فکر کردم جذاب بود.

You can bend it.

می توانید آن را خم کنید.

And I recreated it in my bedroom.

و من آن را در اتاق خوابم بازسازی کردم.

You really? I did, yes.

شما واقعا؟ انجام دادم، بله.

And it's quite easy to do.

و انجام آن بسیار آسان است.

Are you referring to Young's two state experiment dumps?

آیا منظورتان به دو محل تخلیه آزمایشی ایالت یانگ است؟

So Dr. Nick from

پس دکتر نیک

your Dr.

Natrium.

از دکتر

ناتریوم شما.

Okay, Steve. Alright, calm down a bit.

باشه، استیو. باشه یه کم آروم باش

I know you're, you're really happy because you've said something that sounds intelligent,

می دانم که هستید، شما واقعا خوشحال هستید زیرا چیزی گفته اید که هوشمندانه به نظر می رسد،

but so is it, is it a wave?

اما همینطور است، آیا این یک موج است؟

Is it a wave or a particle. It's a wave, isn't it.

موج است یا ذره. این یک موج است، اینطور نیست.

Well, well, this is what this experiment it was was designed to prove you can bend back.

خوب، خوب، این همان چیزی است که این آزمایش برای اثبات اینکه شما می توانید به عقب خم شوید، طراحی شده است.

Yeah, as it was.

بله، همانطور که بود.

But I think it'll just, you know, it's very old experiments now

اما فکر می‌کنم فقط، می‌دانید، اکنون آزمایش‌های بسیار قدیمی است،

I think because people use and assume it was a wave.

فکر می‌کنم چون مردم استفاده می‌کنند و فرض می‌کنند که این یک موج بوده است.

And I think that experiment proved that it could also be.

و من فکر می کنم آن آزمایش ثابت کرد که می تواند هم همینطور باشد.

It's all to do with quantum physics, I think.

فکر می کنم همه اینها به فیزیک کوانتومی مربوط می شود.

Okay, Steve, I think it's all to do with I feel already that

باشه، استیو، فکر می‌کنم همه چیز به این مربوط می‌شود که احساس

we are straying from your point of not know how.

می‌کنم از نقطه‌نظر شما که نمی‌دانید چگونه دور می‌شویم.

And then I want to know if that's what you are referring to.

و سپس می خواهم بدانم که آیا این همان چیزی است که شما به آن اشاره می کنید؟

Steve Yeah, I think it must be, in which case I'm very excited.

استیو آره، فکر می کنم باید اینطور باشد، در این صورت من بسیار هیجان زده هستم.

Suddenly it's Timex.

ناگهان تایمکس شد.

Just come in. It's nothing to do today.

فقط بیا داخل. امروز کاری نیست.

Alright, Steve, just let you have to stay setting me up.

باشه، استیو، فقط اجازه بده تا من را آماده کنی.

You say you pause. It would happen.

میگی مکث میکنی این اتفاق می افتاد.

I can, yes, because we've got 20 minutes and we've got thousands of things to look at.

من می توانم، بله، زیرا ما 20 دقیقه وقت داریم و هزاران چیز برای بررسی داریم.

You're doing what you do.

شما کاری را که انجام می دهید انجام می دهید.

You've missed all the aspects, bits, Tomic big mess.

شما تمام جنبه ها، قطعات، آشفتگی بزرگ Tomic را از دست داده اید.

You've missed all the best bits, the best bits, the best bits.

شما بهترین بخش ها، بهترین بخش ها، بهترین بخش ها را از دست داده اید.

He's a good bit.

او کمی خوب است.

Yeah, there's a nice big, nice big pen and he says,

آره، یک قلم بزرگ و زیبا وجود دارد و او می گوید،

as have a lot of people, congratulations on your anniversary.

مانند بسیاری از مردم، سالگرد شما را تبریک می گویم.

I can't thank you enough for everything you've done to improve my English.

من نمی توانم به اندازه کافی از شما برای هر کاری که برای بهبود زبان انگلیسی من انجام داده اید تشکر کنم.

That's nice.

خوبه.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

So we have some more. Steve.

بنابراین ما مقدار بیشتری داریم. استیو

Steve I want to do is back. So yeah,

استیو من می خواهم انجام دهم بازگشت. بنابراین بله،

we have run over.

ما فرار کرده ایم.

Yes, run out and run against.

بله، فرار کنید و در مقابل بدوید.

So these are you might say they are phrasal verbs to run

بنابراین اینها هستند شما ممکن است بگویید آنها افعال عبارتی برای اجرا

over is to go to long like us every Sunday.

کردن است که مانند ما هر یکشنبه به طولانی بروید.

We always run over so we go on longer than we should go.

ما همیشه فرار می کنیم، بنابراین بیشتر از آنچه باید پیش می رویم.

That meetings that meetings run over I'm going to be late for my bus

این که جلساتی که جلسات برگزار می‌شود، من برای اتوبوسم دیر می‌روم

is a phrase you could use it doesn't make sense for

، عبارتی است که می‌توانید از آن استفاده کنید،

does that shouldn't shouldn't that I.

منطقی نیست.

Well yeah I see because your meetings taking too long.

.

Yes I know you will miss your bus.

بله می دانم اتوبوستان را از دست خواهید داد.

That meetings run over far too long.

این جلسات بسیار طولانی است.

I'm going to miss my train. Yes.

من قطارم را از دست خواهم داد. آره.

So if something runs over, it means it's gone too long, too on, too long.

بنابراین اگر چیزی از بین برود، به این معنی است که خیلی طولانی شده است، خیلی طولانی است.

Run out means you have no time left.

تمام شدن به این معنی است که دیگر زمانی ندارید.

You run out of time.

وقتت تموم میشه

Maybe at one minute to four.

شاید در یک دقیقه تا چهار.

Today we will run out of time.

امروز وقت ما تمام خواهد شد.

We will have no time left.

ما دیگر زمانی نخواهیم داشت.

And then might run against time.

و سپس ممکن است در برابر زمان اجرا شود.

You are battling a deadline

شما در حال مبارزه با ضرب الاجلی

you are trying to get from one place

هستید که سعی می کنید

to another in a certain time.

در زمان معینی از مکانی به مکان دیگر برسید.

You are trying to to run against time.

شما در حال تلاش برای فرار در برابر زمان هستید.

You are trying to do something faster or maybe within a certain time period.

شما سعی می کنید کاری را سریعتر یا شاید در یک بازه زمانی مشخص انجام دهید.

Yes. So we might say at at

آره. بنابراین ممکن است بگوییم در ساعت

4:00,

4:00

we might say we've run out of time.

، ممکن است بگوییم که وقتمان تمام شده است.

We have to go because our allotted time is 2 hours.

باید برویم چون زمان در نظر گرفته شده برای ما 2 ساعت است.

I mean, we could run over.

منظورم این است که ما ممکن است فرار کنیم.

It's not like we have to stop exactly. At two.

اینطور نیست که دقیقاً متوقف شویم. در دو.

No but because we've run four, we've run out of time.

نه، اما چون ما چهار نفر را اجرا کرده‌ایم، وقتمان تمام شده است.

Nice to have you here today.

خوشحالم که امروز اینجا هستید.

See you next week. That's what we will probably say.

هفته آینده می بینمت. این چیزی است که ما احتمالاً خواهیم گفت.

But yes, if you're running against time, it means you're running out of time to do something.

اما بله، اگر در مقابل زمان می دوید، به این معنی است که برای انجام کاری وقت ندارید.

Yes. Doesn't it?

آره. اینطور نیست؟

You've you've got a time period to do something like a task.

شما یک دوره زمانی برای انجام کاری مانند یک کار دارید.

Okay.

باشه.

So you might be you might have an hour to do, like an exam, for example.

بنابراین ممکن است یک ساعت وقت داشته باشید ، مثلاً یک امتحان.

And you, you know, you you're battling to complete

و شما، می دانید، شما در حال مبارزه برای تکمیل

all the tasks in that, in that set amount of time.

تمام وظایف در آن، در آن مدت زمان تعیین شده هستید.

Are you battling a deadline, circling to recap, run over,

آیا در حال مبارزه با یک ضرب الاجل هستید، برای خلاصه کردن،

go to long run out, have no time left, run against battle

دویدن، رفتن به زمان طولانی، هیچ زمانی باقی نمانده، در مقابل نبرد

against time or to battle a deadline.

با زمان یا برای مبارزه با یک ضرب الاجل می چرخید.

I can't talk to you now. I'm running against time.

الان نمیتونم باهات حرف بزنم من در برابر زمان می دوم.

I've got, I've got I've got to go on.

دارم، باید ادامه بدم.

And so are we.

و ما هم همینطور.

You've got tasks to do the hands of time.

شما وظایفی دارید که باید زمان را انجام دهید.

This is an interesting one.

این یکی جالب است.

We can we can also say another thing, Steve,

می‌توانیم چیز دیگری هم بگوییم، استیو

the sands of time, but this one, hands of time.

، شن‌های زمان، اما این، دست‌های زمان.

So we are talking about the movement of the hands on a clock

بنابراین ما در مورد حرکت عقربه ها بر روی ساعت صحبت می کنیم

because they never stop, unless, of course, the clock breaks

زیرا آنها هرگز متوقف نمی شوند، مگر اینکه، البته، ساعت خراب

or runs out of power.

یا تمام شود.

But the hands of time, we are talking about the movement.

اما دست زمان، ما در مورد جنبش صحبت می کنیم.

It is figurative.

فیگوراتیو است.

So we are talking about time itself,

بنابراین ما در مورد خود

time, the hands of time.

زمان، زمان، عقربه زمان صحبت می کنیم.

Or we can say the sound of time.

یا می توانیم صدای زمان را بگوییم.

Yes, because the old fashioned clock

بله، چون ساعت

or timer that used to be full of sand.

یا تایمر قدیمی که قبلا پر از شن بود.

So you can have one of those as well that that hourglass sort of figure.

بنابراین می‌توانید یکی از آن‌ها را نیز داشته باشید که شکل ساعت شنی دارد.

Yes. Yes.

آره. آره.

So it just it's just a phrase that you use to express that time is passing

بنابراین این فقط یک عبارت است که شما برای بیان این که زمان در حال گذر

since the hands of time that you could say, oh, look how how Mr.

است استفاده می‌کنید، از زمانی که می‌توانستید بگویید، اوه، ببینید چقدر

Duncan's face in his early YouTube

چهره آقای دانکن در اولین

lessons was much more youthful.

درس‌های یوتیوب بسیار جوان‌تر بود.

It's true.

Now, it has had has dropped, as you referred to earlier.

درسته.

اکنون، همانطور که قبلاً اشاره کردید، کاهش یافته است .

You can say, well, that's the sands of time. Yes.

می توان گفت، خوب، این شن و ماسه زمان است. آره.

Or the hands of the time.

یا دست های زمانه.

The hands of time. Never sands of time.

دست های زمان. هرگز زمان را نمی شنود.

So the commonest one.

بنابراین رایج ترین.

So this is what 16 years on YouTube will do to you.

پس این کاری است که 16 سال در یوتیوب با شما انجام خواهد داد.

It will do this to you, will make your face turn into this.

این کار را با شما انجام می دهد، چهره شما را تبدیل به این می کند.

That go has exactly said what I said.

این برو دقیقاً همان چیزی را که من گفتم گفته است.

It is that is what young to experiment is.

این همان چیزی است که جوانی را تجربه کند.

Are you impressed that I knew about that in tram?

آیا شما تحت تاثیر قرار گرفته اید که من در مورد آن در تراموا می دانستم؟

Are you impressed?

آیا شما تحت تاثیر قرار گرفته اید؟

The experiment with two slits. So?

آزمایش با دو شکاف بنابراین؟

So this light is both a particle and a wave.

پس این نور هم ذره است و هم موج.

I can't fully understand it, but yes, that's clear.

من نمی توانم آن را به طور کامل درک کنم، اما بله، واضح است.

That experiment is was designed to show

این آزمایش به گونه‌ای طراحی شده است که نشان

that it can be defined in ways and part not.

دهد می‌توان آن را به روش‌هایی تعریف کرد و نه.

Not to be confused.

نباید اشتباه گرفته شود.

Not to be confused with Schrödinger's cat, which is.

نباید با گربه شرودینگر اشتباه گرفت.

Well, somebody has said that.

خب یکی اینو گفته

Is that the same thing?

آیا همان است؟

Oh, it's not the same that it's quite the same.

اوه، این یکسان نیست که کاملاً یکسان است.

That is that is all about possibility and outcome of a situation.

یعنی همه چیز در مورد احتمال و نتیجه یک موقعیت است.

So the link to quantum mechanics on.

بنابراین پیوند مکانیک کوانتومی روشن است.

Yes, so, so if you put a cat in a box, is it dead or alive?

بله، بنابراین، اگر یک گربه را در جعبه قرار دهید ، آیا آن مرده است یا زنده است؟

Well well it's well it's unseen and in the box.

خوب خوب خوب است که دیده نشده و در جعبه است.

It is both.

هر دو است.

It is both dead and alive.

هم مرده و هم زنده است.

Valentine says Footprints of time.

ولنتاین می گوید ردپای زمان.

That's a good one. Yes, yes.

این یکی خوب است. بله بله.

As we go through time, we leave a mark

با گذشتن از زمان، اثری از خود

on the world.

در جهان به جا می گذاریم.

We do things that might change

ما کارهایی انجام می دهیم که ممکن است

time or change a person's life in some way.

زمان را تغییر دهد یا زندگی یک فرد را به نوعی تغییر دهد.

We all leave our footprints

همه ما گاهی اوقات رد پای خود را ترک می کنیم

yes sometimes.

.

Literally.

به معنای واقعی کلمه.

If you lost that famous place where you put your handprints

اگر آن مکان معروفی را که رد دست خود را در آن گذاشته اید گم

in, it's it's on the famous

کرده اید، این مکان در

walk of famous people in America, somewhere on the streets.

پیاده روی معروف افراد مشهور در آمریکاست، جایی در خیابان ها.

That must be the Chinese theatre.

این باید تئاتر چینی باشد.

No, it's.

نه، این است.

It's in Hollywood somewhere.

جایی در هالیوود است.

I just said it's the Chinese theatre that what it's called it's

من فقط گفتم این تئاتر چینی است که به آن می

lays these latest giant Chinese theatre.

گویند این آخرین تئاتر غول پیکر چینی است.

Yes, that's it. It's a cinema.

آره همینه. این یک سینما است.

And I know it's not that it's it's where the stars put their handprints

و می‌دانم که این جایی نیست که ستاره‌ها

on them or their footprints on the on the pavements.

رد دست‌هایشان را روی آن‌ها می‌گذارند یا جای پایشان را روی سنگ‌فرش‌ها.

Yeah. Paving stones that sit somewhere in. Hollywood.

آره سنگ فرش هایی که در جایی در هالیوود نشسته اند.

What's the name of the street?

اسم خیابون چیه

Well, it's the Walk of Fame.

خب، پیاده روی مشاهیر است.

Yeah, that's the Hollywood Walk of Fame. But.

بله، این پیاده روی مشاهیر هالیوود است. ولی.

But it's outside the theatre itself where they leave their their hand prints.

اما خارج از خود تئاتر است که در آن آثار دست خود را به جا می گذارند.

But yes, it's got another name but yeah, that's it. So.

اما بله، نام دیگری دارد اما بله، همین است. بنابراین.

Yes, so that literally you have left your imprint on.

بله، به طوری که به معنای واقعی کلمه اثر خود را بر جای گذاشته اید.

Everyone can see that forever in that moment.

همه می توانند آن را برای همیشه در آن لحظه ببینند.

But yeah. So thank you for that. Yeah.

ولی آره. بنابراین برای آن از تو متشکرم. آره

It's nice when we get other people.

وقتی افراد دیگر را می گیریم خیلی خوب است.

Oh, you know, I'm sure you've got this one, Mr.

اوه، می دانید، من مطمئنم که شما این یکی را دارید، آقای

Duncan Kano's just put on, but that's okay. Not.

دانکن کانو به تازگی پوشیده است، اما اشکالی ندارد. نه.

Can we move on stage? Yes, of course. I'm not stopping here.

آیا می توانیم روی صحنه حرکت کنیم؟ بله حتما. من اینجا توقف نمی کنم.

You kind of are.

تو یه جورایی هستی

Something is a ticking time bomb.

چیزی یک بمب ساعتی است.

Now, can I just say that this once again is figurative.

حالا فقط می توانم بگویم که این یک بار دیگر تصویری است.

So this is a figurative express hope?

پس این یک امید بیان فیگوراتیو است؟

So, but it is.

بنابراین، اما این است.

That's what I'm saying. It is it is figurative.

این چیزی است که من می گویم. این فیگوراتیو است.

So something is a ticking time bomb.

بنابراین چیزی یک بمب ساعتی است.

We often use this phrase a terrible thing waiting to happen.

ما اغلب از این عبارت استفاده می کنیم که یک اتفاق وحشتناک در انتظار رخ دادن است.

So it doesn't necessarily mean that it will happen or that it will be a disaster.

بنابراین لزوماً به این معنی نیست که این اتفاق خواهد افتاد یا فاجعه خواهد بود.

But we can night we can name anything or say that

اما می‌توانیم شبانه هر چیزی را نام ببریم یا چیزی بگوییم

something that might cause a problem or might cause

که ممکن است مشکلی ایجاد کند یا

hurt, harm, upset damage in the future.

در آینده باعث آسیب، آسیب، ناراحتی شود.

We can say that it is a it is a ticking time by me, for example, on the live streams, Mr.

می‌توانیم بگوییم که این یک زمان است که توسط من انجام می‌شود، برای مثال، در جریان‌های زنده، آقای

Duncan I'm a ticking time bomb to getting Mr.

دانکن، من یک بمب ساعتی برای ممنوع کردن آقای

Duncan banned of YouTube because at any moment, maybe not today,

دانکن از YouTube هستم، زیرا هر لحظه، شاید امروز نه،

maybe next week or a year later, I may say something.

شاید هفته آینده یا یک سال بعد، ممکن است چیزی بگویم.

And YouTube bans, Mr. Doom is the channel.

و یوتیوب را ممنوع می کند، آقای Doom کانال است.

So I am in a way, ticking time bomb.

بنابراین من به نوعی بمب ساعتی را می زنم.

What I'm hoping is that Elon Musk eventually buys YouTube

چیزی که من امیدوار هستم این است که ایلان ماسک در نهایت یوتیوب را بخرد

and then we can say whatever we want, just like you did with Twitter.

و سپس ما می توانیم هر چه می خواهیم بگوییم، درست مانند کاری که شما با توییتر کردید.

Another example would be you've got an old electrical device.

مثال دیگر این است که شما یک دستگاه الکتریکی قدیمی دارید.

Yeah, well, I'm trying to use examples to help people understand is a

بله، خوب، من سعی می کنم از مثال هایی استفاده کنم تا به مردم کمک کنم بفهمند

more you've got an old

که آیا شما یک

electric fire or something like that or.

آتش سوزی قدیمی الکتریکی دارید یا چیزی شبیه به آن یا.

Yeah, and it's, it's old, it's dangerous.

بله، و این قدیمی است، خطرناک است.

You switch it on and it could be all right for years or it could be right for weeks,

شما آن را روشن می‌کنید و ممکن است سال‌ها درست باشد یا هفته‌ها درست باشد،

but then one day you switch it on, it might blow up and a fire in the house.

اما یک روز آن را روشن کنید ، ممکن است منفجر شود و در خانه آتش‌سوزی شود.

It literally is called a fire, though.

اگرچه به معنای واقعی کلمه آتش نامیده می شود.

Yes. So that's something that could go could go wrong.

آره. بنابراین این چیزی است که ممکن است به خطا برود.

There's something inherently bad about, that situation

چیزی ذاتاً بد وجود دارد، آن موقعیت

or that person or that thing, which means that it could go wrong.

یا آن شخص یا آن چیز، به این معنی که ممکن است اشتباه پیش برود.

But you would have an opportunity to correct

اما

that if you were to do something about it. Yes.

اگر بخواهید کاری در مورد آن انجام دهید، فرصتی برای اصلاح آن خواهید داشت. آره.

But often people don't

اما اغلب افرادی را

you know, you could have,

که نمی‌شناسید، می‌دانید، مثلاً

you know, a car, for example,

می‌توانید یک ماشین داشته باشید،

and anything a hidden danger hidden dangers.

و هر چیزی که یک خطر پنهان، خطرات پنهان است.

You've got a car, for example, that you never checked the tyres

مثلاً شما ماشینی دارید که هرگز لاستیک‌ها را چک نکرده‌اید

or the brakes don't work properly,

یا ترمزها درست کار نمی‌کنند،

but one day you might to use those brakes to stop this of running over somebody.

اما یک روز ممکن است از آن ترمزها استفاده کنید تا جلوی برخورد کردن با کسی را بگیرید.

It's a ticking time bomb.

این یک بمب ساعتی است.

Yes, but you could the perception is that you could actually correct it

بله، اما می توانید تصور کنید که

if you were to do something about it.

اگر بخواهید کاری در مورد آن انجام دهید، واقعاً می توانید آن را اصلاح کنید.

So maybe a situation that could be put right, but isn't so it will eventually

بنابراین ممکن است وضعیتی که بتواند درست شود، اما اینطور نیست، در نهایت

or may eventually go horrendously wrong.

یا ممکن است در نهایت به طرز وحشتناکی اشتباه شود.

Here's another one, Steve because we have loads to do yet beat the clock.

در اینجا یکی دیگر است، استیو، زیرا ما کارهای زیادی برای انجام دادن داریم و در عین حال به سرعت عمل می کنیم.

So this doesn't mean to do do

بنابراین، این به معنای انجام دادن

do do does doesn't mean not a literal phrase.

انجام دادن نیست، به معنای یک عبارت تحت اللفظی نیست.

It's not literal, it's figurative.

تحت اللفظی نیست، مجازی است.

Again, you are saying that you are racing against time.

باز هم می گویید با زمان مسابقه می دهید.

You have to do something within a certain period of time, are trying to beat the clock.

شما باید کاری را در مدت زمان معینی انجام دهید، در تلاش هستید که ساعت را ضرب و شتم کنید.

You are trying to do something before time runs out.

شما سعی می کنید قبل از تمام شدن زمان کاری انجام دهید.

You have to beat the clock.

شما باید ساعت را ضرب و شتم کنید.

You have to. Yes you have to do it.

تو باید. بله باید این کار را انجام دهید.

I've got to beat the clock today.

امروز باید ساعت را بزنم.

I've got so many things to do.

من کارهای زیادی برای انجام دادن دارم.

Yes, it's a phrase you could use it to indicate you've got a lot of things

بله، این عبارتی است که می توانید از آن برای نشان دادن کارهای زیادی

to do in a short period of time.

برای انجام دادن در مدت زمان کوتاه استفاده کنید.

Here's another

اینم یه

deadline.

مهلت دیگه

DEADLINE? Yeah, we all have these.

ضرب الاجل؟ بله، همه ما اینها را داریم.

If you work in an office, maybe you have to do a certain amount of tasks

اگر در یک دفتر کار می کنید، شاید مجبور باشید مقدار مشخصی از وظایف

during the day, or maybe you have to complete something.

را در طول روز انجام دهید، یا شاید مجبور باشید کاری را تکمیل کنید.

You have to have it finished by a certain time or date.

شما باید آن را در زمان یا تاریخ خاصی به پایان برسانید.

We describe that as a deadline.

ما آن را به عنوان یک ضرب الاجل توصیف می کنیم.

That is when the time runs out.

آن وقت است که زمان تمام می شود.

So we might say that it is a time limit,

بنابراین ممکن است بگوییم که این یک محدودیت زمانی است،

a point of time when something must be done by like you.

یک نقطه زمانی که کاری باید توسط شما انجام شود.

You have to be ready at 2:00 to start your live lesson.

برای شروع درس زنده خود باید ساعت 2:00 آماده باشید.

Yes, that is a deadline.

بله، این یک مهلت است.

Or you might say that your boss might say to you, I want that report by 5 p.m.

یا ممکن است بگویید که رئیستان ممکن است به شما بگوید، من آن گزارش را تا ساعت 5 بعد از ظهر می خواهم.

on Friday, that's your deadline.

روز جمعه، این آخرین مهلت شماست.

And unless you negotiate a new deadline, it's got to be done by that time.

و مگر اینکه برای یک ضرب الاجل جدید مذاکره کنید، باید تا آن زمان انجام شود.

So I a deadline every Sunday.

بنابراین من هر یکشنبه یک مهلت دارم.

In fact, my deadline is 10 minutes to two.

در واقع مهلت من 10 دقیقه به دو است.

So 10 minutes to two is my deadline.

بنابراین 10 دقیقه به دو مهلت من است.

Have to be prepared, ready.

باید آماده شد، آماده بود.

Everything has to be running in preparation

همه چیز باید در حال آماده سازی باشد

to make sure everything is running smoothly.

تا مطمئن شوید که همه چیز به خوبی پیش می رود.

The computer is working, everything is prepared.

کامپیوتر کار می کند، همه چیز آماده است.

So it's actually 10 to 2 is when my deadline is.

بنابراین در واقع 10 به 2 زمانی است که مهلت من است.

So that's when I have to be ready.

پس آن موقع است که باید آماده باشم.

I have to be standing here.

من باید اینجا بایستم

I to then prepare to begin the live stream.

سپس برای شروع پخش زنده آماده می شوم.

I have 10 minutes to do that to make sure I'm ready.

من 10 دقیقه برای انجام این کار فرصت دارم تا مطمئن شوم که آماده هستم.

If a deadline a point that that must be

اگر ضرب الاجل نقطه ای باشد که باید

well it's there in front of you and you have to complete something by that time.

خوب باشد، در مقابل شماست و باید تا آن زمان کاری را تکمیل کنید.

Creates pressure, tension, stress is another one.

فشار ایجاد می کند، تنش، استرس یکی دیگر است.

Well-known proverb

ضرب المثل معروف

Time and tide waits for no man.

زمان و جزر و مد برای هیچ مردی منتظر نمی ماند.

Connell put that on the line. So well done. Connell.

کانل آن را روی خط قرار داد. خیلی خوبه کانل.

Thank you for that. Good.

بابت آن تشکر می کنم. خوب

But yes, please explain. Mr. Duncan.

اما بله، لطفا توضیح دهید. آقای دانکن

Time and tide wait for no man that that means

زمان و جزر و مد برای هیچ کس منتظر نمی ماند که این بدان معناست

that they are things that are unstoppable.

که آنها چیزهایی هستند که متوقف نشدنی هستند.

You can't stop them.

شما نمی توانید آنها را متوقف کنید.

You can't change the tide as it comes in

شما نمی توانید جزر و مد را هنگام ورود

and goes out the sea will always come in

و خروج تغییر دهید، دریا همیشه وارد می شود

and always go out as the moon goes around the earth.

و همیشه خاموش می شود همانطور که ماه به دور زمین می چرخد.

So the sea level will change.

بنابراین سطح دریا تغییر خواهد کرد.

Which is why you have this tide coming in and going out.

به همین دلیل است که شما این جزر و مد را دارید که وارد و خارج می شود.

So imagine that the moon is slightly sucking,

بنابراین تصور کنید که ماه کمی در حال مکیدن است،

sucking the water upwards and that's why it goes away.

آب را به سمت بالا می مکد و به همین دلیل از بین می رود.

It's very simplistic.

خیلی ساده انگارانه است.

Yes, it is meant to say that you can't stop time,

بله، منظور این است که بگوییم نمی‌توانید زمان را متوقف کنید،

so you might as well get on and do what you're supposed to do.

بنابراین می‌توانید به کار خود ادامه دهید و کاری را که قرار است انجام دهید، انجام دهید.

Is that almost say somebody says that to you?

آیا این تقریباً نشان می دهد که کسی این را به شما می گوید؟

It's almost like they're accusing you of being a bit lazy. Hmm.

تقریباً مثل این است که شما را متهم به تنبلی می کنند. هوم

Yes, I.

آره

You better go.

No. Better get on and do those those tasks around the house that housework

من. بهتره بری

نه. بهتر است سوار شوید و کارهای خانه را انجام دهید،

because time and tide wait for no man or woman you might be having a lazy moment.

زیرا زمان و جزر و مد منتظر هیچ مرد یا زنی نیست و ممکن است لحظات تنبلی را سپری کنید.

And then you look at your watch, you say, well, time and tide wait for no matter,

و سپس به ساعت خود نگاه می کنید، می گویید، خوب، زمان و جزر و مد هیچ اهمیتی ندارد، سوار

get on and do those housework tasks because time and tide wait for no man.

شوید و کارهای خانه را انجام دهید زیرا زمان و جزر و مد برای هیچ مردی منتظر نمی مانند.

So it's an indication that you've got things you've got to do

بنابراین این نشانه این است که شما کارهایی دارید که باید انجام دهید

and if you don't do them, then you're going to run out of time.

و اگر آنها را انجام ندهید، وقتتان تمام می شود.

That's it.

خودشه.

And yeah, you don't want that

و بله، شما این را اینجا نمی خواهید

here. Oh, here.

Here are some good ones Dave.

. اوه، اینجا

در اینجا چند مورد خوب دیو وجود دارد.

Clock on and clock off.

ساعت روشن و خاموش.

Right, you clock on and clock off.

درست است، شما ساعت را روشن و خاموش می کنید.

So again, this is used as a term.

بنابراین، دوباره، این به عنوان یک اصطلاح استفاده می شود.

Well, they are both terms that relate to beginning work.

خوب، هر دو اصطلاحی هستند که به شروع کار مربوط می شوند.

So when you go to work you clock on

بنابراین وقتی سر کار می روید، ساعت را روشن می کنید

and you clock off when you finish work.

و وقتی کار را تمام می کنید، ساعت را خاموش می کنید.

In the old days in factories, a person would literally take a card

در زمان های قدیم در کارخانه ها، یک نفر به معنای واقعی کلمه یک کارت می گرفت

and they would punch that card into a machine.

و آن کارت را به دستگاه می زد.

And that would that would state when that person arrived.

و زمانی که آن شخص وارد شد، این موضوع بیان می‌شود.

So at the end of the week, the boss could check to make sure you were coming in

بنابراین در پایان هفته ، رئیس می‌تواند بررسی کند که شما در

at the right time and we would call up clocking on.

زمان مناسب وارد می‌شوید و ما با ساعت تماس می‌گیریم.

And then, of course, the opposite clock off

و سپس، البته، ساعت مخالف

time line means you clock out.

خط زمانی به این معنی است که شما از ساعت خارج می شوید.

So you are leaving work and you do the same thing

بنابراین شما در حال ترک کار هستید و همین کار را انجام می دهید

because they need to make sure that you are doing full day's work.

زیرا آنها باید مطمئن شوند که شما کار یک روزه را انجام می دهید.

You're not you're not having a short day.

شما نیستید روز کوتاهی ندارید.

You are working for the hours that you are supposed to.

شما برای ساعاتی که قرار است کار کنید.

I think factory work is still probably that

من فکر می کنم کار کارخانه هنوز هم احتمالاً این است که

if you work in a factory, you have the clock on them, clock off.

اگر در یک کارخانه کار می کنید ، ساعت را روی آنها دارید، ساعت خاموش است.

They probably still do that in factories around the world and certainly in this country.

آنها احتمالا هنوز هم این کار را در کارخانه های سراسر جهان و قطعا در این کشور انجام می دهند.

I would imagine

من تصور می

nowadays it's all done wirelessly with a card probably.

کنم امروزه همه چیز به صورت بی سیم با یک کارت انجام می شود.

I would imagine somebody would just use card and swipe

من تصور می کنم کسی فقط از کارت استفاده کند و انگشت خود را بکشد

or just show that card or even their face. Yes.

یا فقط آن کارت یا حتی صورت خود را نشان دهد. آره.

You guys is a camera facial recognition question is or whatever.

شما بچه ها یک سوال تشخیص چهره دوربین است یا هر چیز دیگری.

So we are thumbprint.

بنابراین ما انگشت شست هستیم.

You probably don't have a car that you physically put into a car anymore.

احتمالاً دیگر ماشینی ندارید که از نظر فیزیکی آن را داخل ماشین قرار دهید.

I think they use your face nowadays. Yeah.

فکر می کنم این روزها از چهره شما استفاده می کنند. آره

You just look at at the camera and it takes a picture and it shows

شما فقط به دوربین نگاه می کنید و عکس می گیرد و نشان می دهد

when you arrived at work.

که چه زمانی به محل کار رسیده اید.

Here we go.

Another one, Steve, before we finish, only got 6 minutes.

در اینجا ما می رویم.

یکی دیگر، استیو، قبل از اتمام، فقط 6 دقیقه فرصت داشت.

6 minutes where we're going to try and beat the clock here, Mr.

6 دقیقه که ما سعی می کنیم اینجا ساعت را بزنیم، آقای

Duncan, and get all your phrases.

دانکن، و تمام عبارات شما را دریافت کنیم.

And the time is running out.

و زمان رو به اتمام است.

So here are some words we can use the word watch.

بنابراین در اینجا چند کلمه وجود دارد که می توانیم از کلمه ساعت استفاده کنیم.

Well, when we think of watch, it is the thing on your wrist.

خوب، وقتی به ساعت فکر می کنیم، آن چیزی است که روی مچ دست شماست.

We can also use chronometer as well.

همچنین می توانیم از کرنومتر نیز استفاده کنیم.

The measurement of time with any device, including a clock.

اندازه گیری زمان با هر وسیله ای از جمله ساعت.

So Steve has Steve has the old fashioned clock, you see.

بنابراین می بینید که استیو دارای ساعت قدیمی است.

So that one is my 50.

پس اون یکی 50 منه

Okay. Rolex is somebody.

. باشه. رولکس کسی است.

It is not.

Didn't suggest it was it. It is not a Roman. Nice watch.

این نیست.

پیشنهاد نکردم همین بود رومی نیست. ساعت زیبا.

So this one is described as analogue analogue

بنابراین این یکی به عنوان آنالوگ آنالوگ

and this one is digital.

و این یکی دیجیتال است.

So this one is using a small crystal that vibrates at a certain rate and that's how it keeps the time.

بنابراین این یکی از یک کریستال کوچک استفاده می کند که با سرعت خاصی می لرزد و به این ترتیب زمان را حفظ می کند.

Yours is mechanical and you have to wind the watch up.

مال شما مکانیکی است و باید ساعت را باد کنید.

And of course there are watches like yours, Steve.

و البته ساعت‌هایی مثل مال شما هستند، استیو.

I can show it again or I can do it so I'll just bring that to them to literally physically

من می‌توانم دوباره آن را نشان دهم یا می‌توانم آن را انجام دهم، بنابراین فقط آن را به آنها می‌آورم تا به معنای واقعی کلمه

move my hand around so these can work either mechanically

دستم را حرکت دهند تا بتوانند به صورت مکانیکی

with a Wallenda fascinated with a battery.

با یک والندای شیفته باتری کار کنند.

So there are. Yes, but that's that is.

بنابراین وجود دارد. بله، اما همین است.

Yes, useful state clock can also be described

بله، ساعت حالت مفید را می توان به

as a timepiece, your timepiece and also your face.

عنوان یک ساعت، ساعت و همچنین چهره شما توصیف کرد.

Yes. If somebody says, oh, have a look at his clock

آره. اگر کسی بگوید، اوه، به ساعت او نگاهی بیندازید

or at that a clock is often a a

یا به آن ساعت اغلب یک

slang word for somebody's face.

کلمه عامیانه برای چهره کسی است.

I think it's cockney. Yeah. Is it?

من فکر می کنم این کاکائو است. آره آیا این است؟

I think it's more of a cockney phrase but it can be referred to as your face, your clock.

من فکر می‌کنم این بیشتر یک عبارت کاکائویی است، اما می‌توان آن را به عنوان چهره شما، ساعت شما نامید.

And to look at something as well as the clock.

و نگاه کردن به چیزی و همچنین ساعت.

If you look at something that you clock something clock did you clock that?

اگر به چیزی نگاه کنید که در آن ساعت چیزی را ساعت کنید، آیا آن را ساعت کردید؟

Did you see it?

دیدی؟

Did you see it?

دیدی؟

Yes. Pound me a crown.

آره. یک تاج به من بزن

No matter. Cronos is a Greek word.

ایرادی نداره. کرونوس یک کلمه یونانی است.

Thank you very much for that.

بابت آن بسیار ممنونم.

Palmira, the subject of time, peace making.

پالمیرا، موضوع زمان، ایجاد صلح.

If you are making clocks, watches, anything,

اگر در حال ساخت ساعت، ساعت، هر چیزی هستید،

we often use the word

ما اغلب از کلمه

horology is the

horology استفاده می کنیم

the study or the action of making watches or clocks.

که مطالعه یا عمل ساخت ساعت یا ساعت است.

And of course, the general subject of the movement of time

و البته موضوع کلی حرکت زمان

is also described as horology as well.

به عنوان ساعت شناسی نیز توصیف می شود.

I like that word. Horology.

من آن کلمه را دوست دارم. ساعت شناسی.

It's nice.

خوبه.

Yes, tempo. Tempo.

بله، سرعت. تمپو

We often use this, especially you, Steve, because you are musical

ما اغلب از این استفاده می کنیم، به خصوص شما، استیو، زیرا شما تمپوی موسیقی هستید

tempo.

.

The pace of, something

سرعت، چیزی

to the rhythm of something to do to to to

به ریتم چیزی برای انجام دادن به

or the beat of something to do to do to.

یا ضربان چیزی برای انجام دادن برای انجام دادن.

And it comes from Tempus, which is the Latin word for time, however.

و از Tempus می آید که کلمه لاتین زمان است.

So we've got the Greek word for time.

بنابراین ما کلمه یونانی زمان را داریم.

Chrono And now we've got the Latin word for time.

Chrono و اکنون ما کلمه لاتین برای زمان را داریم.

Tempus Yes, from your Tempus.

Tempus بله، از Tempus شما.

Fugit And of course, you know, you, you know, in your,

Fugit و البته، می دانید، شما، می دانید،

in your singing there is, there was a way of keeping time as well.

در آواز شما ، روشی برای نگه داشتن زمان نیز وجود داشت.

There is a device

دستگاهی وجود دارد

which will swing back

که به

and forth and that will keep the time.

جلو و عقب می چرخد ​​و زمان را حفظ می کند.

So you will sing at the right place or the right tempo?

بنابراین شما در مکان مناسب یا سرعت مناسب آواز خواهید خواند؟

Yes. Metronome.

آره. مترونوم.

That's right.

درست است.

Mostly electronic these days.

این روزها بیشتر الکترونیکی است.

You get one on your phone. Hmm?

شما یکی را در گوشی خود دریافت می کنید. هوم؟

Yes. It just beats beating out the time so that you can keep in time with the music.

آره. این فقط ضرب و شتم از زمان به طوری که شما می توانید در زمان با موسیقی نگه دارید.

And finally, Steve Fine, finally, chronograph.

و در نهایت، استیو فاین، در نهایت، کرنوگراف.

Chronograph, the precise time measurement.

کرنوگراف، اندازه گیری دقیق زمان.

So there are very sophisticated

بنابراین ساعت های بسیار پیچیده ای وجود دارند

watches that can just not only keep the time with the hour

که نه تنها می توانند زمان را با ساعت

and the minutes, but also the seconds.

و دقیقه، بلکه ثانیه ها را نیز حفظ کنند.

And that the micro seconds as well.

و آن میکرو ثانیه نیز هست.

So we often use a type of

بنابراین ما اغلب از نوعی

clock or watch called a chronograph

ساعت یا ساعت به نام کرنوگراف استفاده می

and that has a very precise way of of keeping time.

کنیم که روش بسیار دقیقی برای ثبت زمان دارد.

But also, if you are if you want to time something, how long something

اما همچنین، اگر می‌خواهید چیزی را زمان‌بندی کنید، چقدر طول

takes, you can have the seconds, you can have the microseconds

می‌کشد، می‌توانید ثانیه‌ها را داشته باشید، می‌توانید میکروثانیه‌ها

as well, tenths of a second or hundredths of a second.

را نیز داشته باشید، دهم ثانیه یا صدم ثانیه.

I think they measure, you know, the hundred metre sprint

من فکر می کنم آنها دوی صد متر

or any sort of Olympic or any sporting event

یا هر نوع المپیک یا هر رویداد ورزشی را

where you are defined as the winner.

که در آن شما به عنوان برنده تعریف می شوید، اندازه گیری می کنند.

If you beat the other person and you're going to use a

اگر طرف مقابل را شکست دهید و قرار است از کرنوگراف استفاده کنید

chronograph.

.

Yeah.

In some accurate sometimes the difference is

آره

در برخی موارد دقیق، تفاوت

just a 10th of a second or even like a 200.

فقط یک دهم ثانیه یا حتی مانند یک 200 است.

It's something. Yes, I always find that amazing.

این یک چیزی است. بله، من همیشه آن را شگفت انگیز می دانم.

So if two people are running in a race and they appear to be going across the finish line

بنابراین اگر دو نفر در یک مسابقه می‌دوند و به نظر می‌رسد که همزمان از خط پایان عبور

at the same time, there still might be a slight difference between those two competitors

می‌کنند، باز هم ممکن است تفاوت جزئی بین آن دو رقیب وجود داشته باشد

and it might just be a fraction, a fraction of a second,

و ممکن است فقط کسری باشد ، کسری از ثانیه،

particularly those these days when particularly the short races

به ویژه آن روزها که مخصوصاً مسابقات کوتاهی

like the hundred metre, the short, quick events where everybody is at

مانند صد متر، مسابقات کوتاه و سریع که در آن همه

such a high level of fitness, an ability now that you can only measure the difference

در سطح بالایی از آمادگی جسمانی قرار دارند، توانایی اکنون که شما فقط می توانید

in someone's ability by measuring down to a hundredth of a second.

تفاوت توانایی یک نفر را با اندازه گیری تا یک صدم اندازه گیری کنید. دومین.

That's quite incredible.

این کاملاً باورنکردنی است.

Yes, I find I find that fascinating.

بله، به نظر من این جذاب است.

So even if you seem to be to be in equal place

بنابراین حتی اگر به نظر می رسد که در یک مکان مساوی هستید

going at the same time, they can measure it.

و همزمان می روید، آنها می توانند آن را اندازه گیری کنند.

They can show that one person was slightly faster than another one.

آنها می توانند نشان دهند که یک نفر کمی سریعتر از دیگری بوده است.

And so so whoever was the fastest, even if it was only by

بنابراین، هر کسی که سریع‌ترین بود، حتی اگر فقط

a microsecond,

یک میکروثانیه

they will be the winner.

باشد، برنده خواهد بود.

And chronograph of course, comes from Chronos or Chronos.

و البته کرنوگراف از Chronos یا Chronos می آید.

And he was the Greek god of time

و او خدای یونانی زمان

for his coming for us for an extra bonus.

برای آمدنش برای ما برای پاداش اضافی بود.

One of his sons had a very interesting name.

یکی از پسرانش نام بسیار جالبی داشت.

Can you think of what it was?

آیا می توانید فکر کنید که چه چیزی بود؟

One of his sons. Can you think of it? Might be.

یکی از پسرانش. آیا می توانید به آن فکر کنید؟ ممکن است.

Obviously we know.

بدیهی است که می دانیم.

Well, it's 4:00, so we don't have much time to do that.

خوب، ساعت 4:00 است، بنابراین زمان زیادی برای انجام این کار نداریم.

But I'm running out of time.

اما وقتم داره تموم میشه

His one of his sons was called

یکی از پسرانش آشوب نام داشت

Chaos.

.

Oh, oh, chaos.

اوه، اوه، هرج و مرج.

Apparently it relates to the voyage of time, the expanse of time in the void time.

ظاهراً مربوط به سفر زمان است ، وسعت زمان در زمان باطل.

And of course, we now use the word chaos to mean

و البته، ما اکنون از کلمه آشوب به معنای

lots of things happening at the same time that are disruptive,

اتفاقات زیادی استفاده می‌کنیم که همزمان اتفاق می‌افتند و باعث اختلال می‌شوند

of which we often get on these live, but not not today or being fairly calm.

، که اغلب به صورت زنده از آنها استفاده می‌کنیم، اما نه امروز یا نسبتاً آرام.

And, you know, we had no chaos at all.

و، می دانید، ما اصلاً هرج و مرج نداشتیم.

I just threw that one in, by the way, as an extra.

اتفاقاً من آن را به عنوان اضافی انداختم.

So, sir, Mr. Steve Bonus Mr.

بنابراین، آقا، جایزه آقای استیو آقای

Steve has his split like a bonus and I have my, my son of Kronos.

استیو مانند یک جایزه تقسیم خود را دارد و من پسرم کرونوس را دارم.

It sounds like something from Superman, but it isn't.

به نظر می رسد چیزی از سوپرمن باشد، اما اینطور نیست. ولنتاین اینجا می‌گوید،

I think we are almost

فکر می‌کنم تقریباً زمان ما تمام

out of

شده

time, Valentine says here.

است.

There are days we're going to run over.

روزهایی هست که قرار است زیر پا بگذاریم.

If we're not careful, Mr.

اگر مواظب نباشیم، آقای

Jenkins, if we carry on talking for much longer, we will run over.

جنکینز، اگر برای مدت طولانی تری به صحبت کردن ادامه دهیم، رد می شویم.

So if we run out of time, we will then run over time.

بنابراین اگر زمان ما تمام شود، در طول زمان اجرا خواهیم کرد.

There are instruments that can show the movement of light, literally.

ابزارهایی وجود دارند که می توانند حرکت نور را به معنای واقعی کلمه نشان دهند.

Yes, that's right.

بله درست است.

Yes. And 96,000 miles per second.

آره. و 96000 مایل در ثانیه.

I don't know that in kilometres a very fast.

من نمی دانم که در کیلومتر بسیار سریع است.

It's very fast.

خیلی سریع است.

But yes that's how we measure the distance of galaxies.

اما بله، ما فاصله کهکشان ها را به این ترتیب اندازه گیری می کنیم.

Well stars as well.

خب ستاره ها هم همینطور

They use these as sort of atomic clocks, don't they?

آنها از این به عنوان ساعت های اتمی استفاده می کنند، اینطور نیست؟

We've mentioned this before to measure the fact that time runs

ما قبلاً به این موضوع اشاره کردیم تا این واقعیت را بسنجیم که زمان

at different speeds and slightly

با سرعت‌های متفاوت و کمی

closer to the earth than it does away from the influence of gravity.

نزدیک‌تر به زمین می‌گذرد تا دور از تأثیر گرانش.

You can measure higher up like a plane an aeroplane

شما می توانید مانند هواپیمایی که هواپیما در آسمان بالا می رود اندازه گیری کنید،

going up in the sky because it's further away from, you know,

زیرا از آن دورتر است، می دانید،

gravity doesn't have the

گرانش

same pull on it because it's further away from the from the ground

همان کشش را روی آن ندارد زیرا از زمین دورتر است و

that time actually runs kind of whether it's faster or slower now.

زمان واقعاً به نوعی می گذرد. اکنون سریعتر یا کندتر است.

Well and as you speed up, it

خوب و با افزایش سرعت،

goes it goes faster, time goes faster.

سریعتر می رود، زمان سریعتر می رود.

You can actually measure that, which is incredible.

شما در واقع می توانید آن را اندازه گیری کنید، که باور نکردنی است.

As you speed up the time will will will change

با افزایش سرعت زمان تغییر خواهد کرد

you are literally warping time ever

که شما به معنای واقعی کلمه زمان

so ever so slightly by by maybe a microsecond.

را تا حد کمی و شاید یک میکروثانیه تغییر می دهید.

Now it's only it's a billionth, a second billionth of a second.

حالا فقط یک میلیاردم، یک میلیاردم ثانیه است.

So you would have to travel very fast.

بنابراین باید خیلی سریع سفر کنید.

You would have to travel well, literally near the speed of light

شما باید خوب سفر کنید ، به معنای واقعی کلمه نزدیک به سرعت نور

to actually start to bend time.

تا در واقع شروع به خم شدن زمان کنید.

But of course, that, of course, has been the basis of many science fiction. Yes.

اما البته، این، البته ، اساس بسیاری از داستان های علمی تخیلی بوده است. آره.

So interestingly enough, they think that we can move forward in time,

به اندازه کافی جالب است، آنها فکر می کنند که ما می توانیم در زمان به جلو حرکت کنیم،

but they know that you can because they've measured that you can do that.

اما آنها می دانند که شما می توانید زیرا آنها اندازه گیری کرده اند که شما می توانید این کار را انجام دهید.

You go up in a plane and go 300 miles hour.

شما با هواپیما بالا می روید و 300 مایل در ساعت می روید.

The thing we just said. Yeah, exactly.

همونی که همین الان گفتیم بله دقیقا.

But can you go back in time?

اما آیا می توانید به گذشته برگردید؟

Apparently, they don't think that's possible.

ظاهراً آنها فکر نمی کنند که این امکان پذیر باشد.

No physicists, don't think it's possible.

نه فیزیکدانان، فکر نکنید ممکن است.

But who knows? In the future it might be possible.

اما چه کسی می داند؟ در آینده ممکن است امکان پذیر باشد.

It's rather like eating a meal.

بیشتر شبیه خوردن یک وعده غذایی است.

I always see time as something that is consumed.

من همیشه زمان را چیزی می بینم که مصرف می شود.

So when you eat something, Steve, I think it goes into your into your mouth, into your stomach.

بنابراین وقتی چیزی می خوری، استیو، فکر می کنم به دهانت می رود، به شکمت.

And then it's digested and it's pooped and that's it.

و بعد هضم می شود و مدفوع می شود و تمام.

So you can't you can't make that poop

بنابراین شما نمی توانید شما نمی توانید آن مدفوع را

go back up. Oh, Mr. Jim.

به عقب برگردانید. اوه، آقای جیم.

And no, I'm just saying I reverse the process so I always think

و نه، من فقط می گویم که روند را معکوس می کنم، بنابراین همیشه فکر می کنم

eating is very similar to time.

غذا خوردن بسیار شبیه زمان است.

And that is why they say that time is the fire in which we burn because we are consumed by it.

و به همین دلیل است که می گویند زمان همان آتشی است که ما در آن می سوزیم زیرا در آن سوخته شده ایم.

It is very hard to come back from something that has been consumed.

بازگشت از چیزی که مصرف شده بسیار سخت است.

I think so.

I have a good Halloween sense. Palmira. Hello.

من هم اینچنین فکر میکنم.

من حس هالووین خوبی دارم. پالمیرا. سلام.

When you said it's Halloween Satan, we barely mentioned it's tomorrow.

وقتی گفتی هالووین شیطان است، به سختی گفتیم که فردا است.

And of course, also this week, the 5th of November

و البته، همچنین این هفته، 5

is Guy Fawkes Night Bonfire Night, which a lot of people will also be celebrating.

نوامبر، Guy Fawkes Night Bonfire Night است که افراد زیادی نیز آن را جشن خواهند گرفت.

Somebody mentioned that earlier on in the live stream.

شخصی قبلاً در جریان مستقیم به آن اشاره کرد.

Are we having any fireworks?

آیا آتش بازی داریم؟

Mr. DUNCAN Well, we're not.

آقای دانکن خب، ما نیستیم.

I was asking you whether you maybe you're going to surprise me.

داشتم ازت میپرسیدم شاید سورپرایزم کنی؟

No, no, no, no. 5000 sparklers.

نه نه نه نه. 5000 جرقه.

No, I don't. I don't have money to burn.

نه، نه. پول ندارم بسوزانم

I mean, literally, when you buy fireworks, you are burning money.

منظورم این است که وقتی آتش بازی می‌خری، پول می‌سوزی.

Literally, you might as well just have a pile of money that you just set fire to.

به معنای واقعی کلمه، شما ممکن است فقط یک انبوه پول داشته باشید که به تازگی آن را آتش زده اید.

But but, yes, Halloween is something that not everyone celebrates.

اما، بله، هالووین چیزی است که همه آن را جشن نمی گیرند.

Not everyone observes Halloween, but some people do.

همه هالووین را جشن نمی گیرند، اما برخی از مردم این کار را انجام می دهند.

Some people don't.

بعضی ها این کار را نمی کنند.

It's very big in the United States, even though it originated here in the UK.

در ایالات متحده بسیار بزرگ است، حتی اگر منشا آن در انگلستان باشد.

So its origins began here

بنابراین منشأ آن از اینجا

with with all of the pagan festivals.

با تمام جشن های بت پرستی آغاز شد.

And then that was also influenced by other pagan festivals from from other countries.

و سپس این نیز تحت تأثیر سایر جشنواره های بت پرست از کشورهای دیگر قرار گرفت.

That that's how we end up with Christmas as well

که

at this time of year because Christmas was moved

در این زمان از سال به همین ترتیب به کریسمس پایان می‌دهیم، زیرا کریسمس

as was All Saints Day as well.

مانند روز همه مقدسین جابه‌جا شد.

So just to annoy all of the pagans, they actually moved All Saints Day

بنابراین فقط برای آزار دادن همه بت پرستان، آنها در واقع روز همه مقدسین را

to the 1st of November, which is the next day,

به اول نوامبر منتقل کردند، که روز بعد است،

just just to annoy all of the people

فقط برای آزار همه افرادی

who like dancing naked around fires

که دوست دارند برهنه دور

niche and says going back in time is possible they've done it with a single particle.

طاقچه آتش برقصند و می گویند بازگشت به زمان ممکن است. آنها این کار را با یک ذره انجام داده اند.

That's very scary.

این خیلی ترسناک است.

I didn't know that near term.

من آن را در کوتاه مدت نمی دانستم.

Thank you for that insight.

از شما برای این بینش سپاسگزارم.

I will look that up when we come off the livestream.

وقتی از پخش زنده خارج شدیم آن را بررسی خواهم کرد.

I will have more time.

زمان بیشتری خواهم داشت.

It's not, it's, it's not quite quantum leap, though, is it.

این یک جهش کوانتومی نیست، اینطور است.

Let's hope not.

امیدوار باشیم که نه.

We're a long way from that. Yes.

ما خیلی با آن فاصله داریم. آره.

All right, then.

باشه پس

I'll go first as Mr. Duncan,

من اول به عنوان آقای دانکن می روم

there's been an interesting passage of time these last 2 hours.

، گذر زمان جالبی در این 2 ساعت گذشته بوده است.

I hope you've enjoyed your time here. Yes.

امیدوارم از وقت خود در اینجا لذت برده باشید. آره.

And I hope we will have more time next week and spend more time with you then.

و امیدوارم هفته آینده وقت بیشتری داشته باشیم و در آن زمان بیشتر با شما وقت بگذرانیم.

Yeah, sorry. We've run over. Yes.

آره ببخشید ما زیر گرفته ایم آره.

Although we were, you know, we were going to struggle to beat the clock today.

می‌دانی، اگرچه ما بودیم، امروز می‌خواستیم برای غلبه بر ساعت تلاش کنیم.

That's

right.

We did have a deadline which was 4:00.

درست است.

ما یک مهلت داشتیم که ساعت 4:00 بود.

But now we have gone over the.

اما در حال حاضر ما بیش از.

We've run over.

ما زیر گرفته ایم

Nice to be here.

خوشحالم که اینجا هستم

Nice to be with you, Mr. Duncan.

از بودن با شما خوشحالم، آقای دانکن.

Although I will be seeing you again in a few minutes with a cup of tea.

هر چند تا چند دقیقه دیگر دوباره شما را با یک فنجان چای می بینم.

Yes, but you won't see that now.

بله، اما اکنون آن را نخواهید دید.

You won't see what goes on after this because it film it.

بعد از این نمی‌بینید که چه اتفاقی می‌افتد، زیرا از آن فیلم می‌گیرد.

Actually, maybe we could do that one day.

در واقع، شاید بتوانیم روزی این کار را انجام دهیم.

We could film what happens after the live stream that can sort

ما می‌توانیم از اتفاقاتی که بعد از پخش زنده رخ می‌دهد فیلمبرداری کنیم که می‌تواند

of a sort of extra time, like a sort of a mr.

به نوعی زمان اضافی باشد، مانند یک آقای.

Duncan Extra time, though, to film what happens after we finish that?

با این حال، دانکن وقت اضافی برای فیلمبرداری دارد که بعد از اتمام آن چه اتفاقی می افتد؟

I just done 2 hours.

من فقط 2 ساعت تمام کردم

I don't want to film anything else.

من نمی خواهم چیز دیگری فیلمبرداری کنم.

It's as if the last thing I want to do after doing

انگار آخرین کاری که بعد از انجام

this is is to do something else connected to cameras and filming.

این کار می‌خواهم انجام دهم، انجام کار دیگری است که به دوربین‌ها و فیلم‌برداری متصل است.

I want to do the opposite, which is none of that.

من می خواهم برعکس این کار را انجام دهم که هیچ کدام از اینها نیست.

Right. Are you ready, Mr. Duncan?

درست. آیا آماده اید، آقای دانکن؟

It's already starting to get dark.

در حال حاضر شروع به تاریک شدن کرده است.

It is right. That's yes of time. Yes, of course.

درست است. آن زمان بله است. بله حتما.

Because the clocks have changed. So the clocks went back.

چون ساعت عوض شده بنابراین ساعت ها به عقب برگشتند.

And also it means now everything is it's getting dark.

و همچنین به این معنی است که اکنون همه چیز در حال تاریک شدن است.

I was going to go into the garden and do something and now,

قرار بود برم تو باغ و یه کاری بکنم و الان

because it gets darker earlier because the clock's going back.

چون هوا زودتر تاریک میشه چون ساعت داره برمیگرده.

So by 5:00 it will be relatively dark.

بنابراین تا ساعت 5:00 هوا نسبتا تاریک خواهد بود.

Yeah, right.

بله درسته.

Yes, I said, All right, Mr.

بله، گفتم، بسیار خوب، آقای

Duncan, this time time is against me.

دانکن، این بار علیه من است.

Now, Mr. Duncan, I'm going to do things outside. Well,

حالا، آقای دانکن، من می خواهم کارهایی را در بیرون انجام دهم. خوب

see you all again next week, possibly on Wednesday.

، همه شما را دوباره هفته آینده، احتمالا چهارشنبه.

I be here.

من اینجا باشم

Okay, Stephanie, briefly by

خوب، استفانی، برای مدت کوتاهی توسط

Mr. Steve has left the building.

آقای استیو ساختمان را ترک کرده است.

That was an interesting day.

روز جالبی بود

I hope you enjoyed today's live stream

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید

and I hope it was useful to you.

و امیدوارم برای شما مفید بوده باشد.

I hope it was a useful thing for you.

امیدوارم مطلب مفیدی برای شما بوده باشد.

Yes, it is getting dark outside right now.

بله، در حال حاضر بیرون تاریک است.

As the day comes to an end, Night-Time is approaching.

وقتی روز به پایان می رسد، زمان شب نزدیک می شود.

As the days get shorter and shorter,

هر چه روزها کوتاه تر و کوتاه تر می شوند

it really does feel as if winter is on its way.

، واقعاً احساس می شود که زمستان در راه است.

I will be back with you on

من در روز چهارشنبه که دوم نوامبر خواهد بود، با شما باز خواهم گشت

Wednesday fancy that,

which will be the 2nd of November.

.

I will be back with you on Wednesday.

من چهارشنبه با شما برمی گردم.

Mr. steve might be here as well.

ممکن است آقای استیو هم اینجا باشد.

We will see what happens.

ما خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

I hope you enjoy today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت ببرید.

Of course, tomorrow it be the 16th

البته، فردا شانزدهمین

anniversary, 16 years

سالگرد است، 16 سال

I've been doing this on YouTube.

است که این کار را در یوتیوب انجام می دهم.

So the anniversary is coming tomorrow.

پس فردا سالگرد فرا می رسد.

If you want to send me a little thank you notes you can if you want to say something

اگر می‌خواهید یک یادداشت تشکر کوچک برای من بفرستید، می‌توانید اگر می‌خواهید چیزی

underneath here in the comments you are more than welcome to do so.

زیر اینجا در نظرات بگویید، می‌توانید این کار را انجام دهید.

Thanks for your time.

ممنون بابت وقتی که گذاشتید.

I will see you all on Wednesday.

چهارشنبه همه شما را می بینم.

Steve might be here.

استیو ممکن است اینجا باشد.

We will see what happens.

ما خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

Thanks for watching and I will catch you very soon.

از تماشای شما متشکرم و به زودی شما را خواهم گرفت.

Take care and enjoy the rest of your Sunday and the beginning of your week.

مراقب باشید و از بقیه روزهای یکشنبه و آغاز هفته خود لذت ببرید.

Have a good one.

یک خوب.

Stay safe, please.

ایمن بمان لطفا

Please stay safe.

لطفا در امان باشید.

And of course, until the next time we meet, this is Mr.

و البته، تا دفعه بعد که همدیگر را ملاقات کنیم، این آقای

Duncan in England saying

دانکن در انگلیس است که می گوید فعلاً

time’s up...

زمان تمام است...

ta ta for now

تا تا