A NICE SURPRISE - what's in the box? / English Addict EXTRA - Wed 25th Jan 2023

Do you like surprises?

آیا سوپرایز دوست دارید؟

I know I do.

من می دانم که انجام می دهم.

Well, yesterday I had a lovely surprise

خوب، دیروز با

when this package was delivered to my front door.

تحویل این بسته به درب ورودی من یک سورپرایز دوست داشتنی داشتم.

The only thing is I haven't opened it yet.

تنها چیزی که هست اینه که هنوز بازش نکردم

But later on today, we will have a look

اما در ادامه امروز، نگاهی

at what is inside this box.

به آنچه در داخل این جعبه وجود دارد خواهیم داشت.

So please don't go away.

پس لطفا نروید

Stay with us.

با ما بمان.

Lots of surprises coming your way.

شگفتی های زیادی در راه است.

This is English addict.

این معتاد انگلیسی است. به صورت

Coming to you live and direct from the birthplace of the English language,

زنده و مستقیم از زادگاه زبان انگلیسی،

which is, of course, England

که البته، انگلستان است،

Here we are.

اینجا ما هستیم، به شما می‌آیم.

We're back.

ما برگشتیم.

We are back With a vengeance, baby.

با انتقام برگشتیم عزیزم.

A vengeance. Hello, everybody. Hello, Mr. Duncan.

یک انتقام. سلام به همه. سلام آقای دانکن

I know I've already said hello to you today, but I'm going to say it again anyway.

می دانم که امروز قبلاً به شما سلام کرده ام، اما به هر حال دوباره آن را می گویم.

Well, you can say it here on the live stream.

خوب، شما می توانید آن را در اینجا در جریان مستقیم بگویید.

I can. Hello, Mr. Duncan.

من میتوانم. سلام آقای دانکن

Hello, Mr. Steve.

سلام آقای استیو.

We are back together. Hi, everybody.

ما دوباره با هم هستیم. سلام به همه.

This is Mr.

Duncan and I think you might already know by now.

این آقای

دانکن است و فکر می‌کنم تا الان می‌دانید.

That is Mr. Steve.

آن آقای استیو است.

We love the English language and we are back once again.

ما عاشق زبان انگلیسی هستیم و دوباره برگشتیم.

We are together with another English addict Extra.

ما با یک معتاد انگلیسی دیگر هستیم.

It is an extra slice, if you please,

این یک تکه اضافی است، اگر بخواهید،

A midweek bonanza.

یک لقمه در اواسط هفته.

Yes, we could say it's very warm outside, Mr.

بله، می توان گفت بیرون خیلی گرم است، آقای

Duncan. I know it's it's around about.

دانکن. من می دانم که آن اطراف است.

Well, at the moment, on my computer, it says 11 degrees. Yes.

خوب، در حال حاضر، در کامپیوتر من، می گوید 11 درجه. آره.

So yesterday it was probably two degrees. Today it's 11.

پس دیروز احتمالا دو درجه بود. امروز 11 است.

It's a big jump and a big jump.

این یک پرش بزرگ و یک پرش بزرگ است.

Of course, it wouldn't be a live stream from England

البته،

without talking about the weather, because you know what it's like here.

بدون صحبت در مورد آب و هوا، پخش زنده از انگلستان نخواهد بود، زیرا می دانید اینجا چگونه است.

English people, we love talking about

مردم انگلیسی، ما عاشق صحبت در مورد

the well, it is often used in conversation.

چاه هستیم، اغلب در گفتگو استفاده می شود.

Maybe when you meet someone in the street, someone might say good morning or hello

شاید وقتی در خیابان با کسی روبرو می شوید، ممکن است یکی بگوید صبح بخیر یا سلام

and the other person might say, Oh, isn't it cold today?

و دیگری بگوید: اوه، امروز سرد نیست؟

Or is it it hot today?

یا امروز هوا گرمه؟

Or isn't it windy today? Yes.

یا امروز باد نیست؟ آره.

British people use the weather as a friendly way of getting conversation going

مردم بریتانیا از آب و هوا به عنوان روشی دوستانه برای شروع گفتگو استفاده می کنند،

because you need to say something, don't you, to get conversation going with people

زیرا شما باید چیزی بگویید، نه، برای ادامه گفتگو با مردم

and with the weather, it's always, oh, what do you think of the weather today?

و با توجه به آب و هوا، همیشه، آه، نظر شما در مورد آب و هوای امروز چیست؟

Oh, it's a bit cold or it's a bit wet because in England

آه، هوا کمی سرد است یا کمی مرطوب است، زیرا در انگلستان

the weather is never the same from one day to the next.

هوا هرگز از یک روز به روز دیگر یکسان نیست.

It's always different.

همیشه متفاوت است.

We never have the same weather.

ما هرگز هوای یکسانی نداریم.

We rarely two days in a row.

ما به ندرت دو روز متوالی.

So yesterday was weird.

پس دیروز عجیب بود

Today it's warm, it's very warm and damp.

امروز هوا گرم است، بسیار گرم و مرطوب است.

We've had lots of rain, but it's very damp and mild.

ما باران زیادی داشته ایم، اما بسیار مرطوب و ملایم است.

It doesn't feel like mid-winter, I will be honest with you.

انگار اواسط زمستان نیست، من با شما صادق خواهم بود.

Anyway, we are here together again.

به هر حال ما دوباره با هم هستیم.

We've made it all the way to Wednesday.

تمام راه را تا چهارشنبه رساندیم.

It is lovely to be with you.

با تو بودن زیباست

I hope your week so far has been rather nice.

امیدوارم هفته شما تا الان نسبتا خوب بوده باشد.

We have lots of things to look at today, including yes,

ما امروز چیزهای زیادی داریم که باید به آنها نگاه کنیم، از جمله بله،

as I mentioned at the start on my pre-recorded video,

همانطور که در ابتدا در ویدیوی از پیش ضبط شده خود ذکر کردم،

we are going to take a look at what is inside

ما قصد داریم به آنچه در داخل

the box that I received at the start of the week.

جعبه ای که در ابتدای هفته دریافت کردم نگاهی بیندازیم.

What is in there?

چه چیزی در آنجا وجود دارد؟

That surprise is coming up.

آن شگفتی در راه است.

We also have a little anniversary, a significant

ما همچنین یک سالگرد کوچک داریم، یک

event took place ten years ago today.

رویداد مهم ده سال پیش امروز رخ داد.

It might it might not be significant for you,

ممکن است برای شما مهم نباشد،

but for us it is a significant anniversary today.

اما برای ما امروز یک سالگرد مهم است.

What else are we talking about?

ما در مورد چه چیز دیگری صحبت می کنیم؟

I believe, if I'm not mistaken, Mr.

من معتقدم، اگر اشتباه نکنم، آقای

Steele.

استیل.

Yes, I believe somebody is having a good week.

بله، من معتقدم کسی هفته خوبی را سپری می کند.

Someone out there in YouTube land

شخصی در سرزمین یوتیوب

has recently celebrated their birthday.

اخیراً تولد خود را جشن گرفته است.

Yes. Are we talking about a certain

آره. آیا ما در مورد یک

birthday boy called Vitesse?

پسر تولد خاص به نام Vitesse صحبت می کنیم؟

We are. Hallo, Vitesse.

ما هستیم. سلام، ویتسه.

We received your your message yesterday.

دیروز پیام شما را دریافت کردیم.

And can I say happy birthday?

و میتونم بگم تولدت مبارک؟

Belated, of course.

البته با تاخیر

Belated sighted.

دیر بینا.

Something that comes after the event

چیزی که پس از آن رویداد رخ می دهد که

we often describe as belated.

ما اغلب آن را با تأخیر توصیف می کنیم.

So belated birthday greetings to Vitesse

تبریک تولد با تاخیر به Vitesse

and I hope you had a super duper day yesterday.

و امیدوارم دیروز روز فوق العاده ای را سپری کرده باشید.

Yesterday, 21.

دیروز، 21.

Again, we don't ask ages where you can ask men

باز هم، ما از سنینی که می توانید سن مردان را بپرسید، نمی پرسیم

their age.

.

We're not going to ask.

قرار نیست بپرسیم

I mean, if you want to tell us, you can, but you don't know.

یعنی اگه بخوای به ما بگی میتونی ولی نمیدونی.

You certainly never ask a woman her age.

مطمئناً هرگز از یک زن سن او را نمی‌پرسید.

You never are.

تو هرگز نیستی

Well, it is always seen as rude, probably in the in the UK,

خوب، من می گویم که احتمالاً در بریتانیا، احتمالاً در بیشتر نقاط جهان، همیشه به عنوان بی ادبی دیده می شود

certainly probably in most parts of the world, I would say.

.

Well, I think so. I think it's personal. Yes.

خب، من اینطور فکر میکنم. به نظر من شخصی است. آره.

It's almost as bad as asking a person how much they earned from their job.

تقریباً به همان اندازه بد است که از فردی بپرسید که چقدر از شغل خود درآمد داشته است.

The older you get, the more years you can knock off and get away with it.

هر چه سن شما بالاتر می رود، سال های بیشتری می توانید دست از کار بکشید و از آن دور شوید.

By the way, I really yes, you can get away with the older you get,

به هر حال، من واقعاً بله، شما می توانید با بزرگتر شدن کنار بیایید، می

you can knock off more and more years and it and it's believable.

توانید سال های بیشتری را از بین ببرید و این باورپذیر است.

So you can always reduce your age like. Yes.

بنابراین همیشه می توانید سن خود را کاهش دهید. آره.

So a lot of people don't believe that we are the age that we are. So.

بنابراین بسیاری از مردم باور ندارند که ما در سنی هستیم که هستیم. بنابراین.

So what about you, Steve? What do you think

پس تو چی؟ فکر می کنید با چه چیزی

you could

possibly reduce your age by?

می توانید

سن خود را کاهش دهید؟

I as a slight lie.

من به عنوان یک دروغ کوچک.

So maybe you want to make your yourself feel better.

پس شاید بخواهید حال خود را بهتر کنید.

You can just say, Oh, maybe I am.

شما فقط می توانید بگویید، اوه، شاید من هستم.

How old? Well,

چند ساله؟ خوب،

of course, in these lights, where you look

البته، در این نورها، جایی که شما به

magnificently younger than we actually are in reality.

طرز باشکوهی جوان‌تر از آنچه در واقعیت هستیم، به نظر می‌رسید. با

Have you met us face to face?

ما رو در رو ملاقات کردی؟

Oh, I could probably knock ten years off.

اوه، احتمالاً می توانم ده سال تعطیل کنم.

Probably. And get away with it. Some people.

شاید. و از آن دور شوید. برخی از مردم.

Because you when you when people say

چون وقتی شما وقتی مردم می گویند

when people ask how old you are and then you tell them

وقتی مردم می پرسند چند سال دارید و بعد به آنها می گویید

or if then it's it's courtesy to always say to somebody

یا اینکه این حسن نیت است که همیشه به کسی بگویید

who you don't look your age because that's what people want to hear.

که به نظر سن شما نیست زیرا این چیزی است که مردم می خواهند بشنوند.

You've everybody lies when that if somebody

شما همه دروغ می گویند که اگر کسی

if you say to somebody, how old are you?

اگر به کسی بگویید چند سال دارید؟

How old are you?

شما چند سال دارید؟

And they say 50.

و آنها می گویند 50.

And you say, Oh yeah, you look 50.

و شما می گویید، اوه بله، شما 50 ساله به نظر می رسید

Nobody would ever say that because it would be impolite.

.

And rude.

و بی ادب.

So you would always say, Oh, you you look very good.

بنابراین همیشه می گویید، اوه، شما خیلی خوب به نظر می رسید.

You know, you're very good for your age or you only drop 40.

میدونی، تو نسبت به سنت خیلی خوب هستی یا فقط 40 سالت کم شده.

But so I don't know whether because people say to me, oh,

اما نمی دونم چون مردم به من می گن، اوه،

you only look I mean, I'm 61,

تو فقط نگاه می کنی، یعنی من 61 ساله هستم، به

I seem to be 60 to 62 next month.

نظر می رسد 60 ساله هستم. 62 ماه آینده

Next month.

ماه آینده

And people often say to me, oh, you haven't, you know,

و مردم اغلب به من می گویند، اوه، شما تا

sort of late forties, early fifties or something.

حدودی اواخر دهه چهل، اوایل دهه پنجاه یا چیزی شبیه به آن نبوده اید.

I'm But you don't know if they're lying to you or not.

من هستم اما نمی دانی به تو دروغ می گویند یا نه.

Yeah.

So, so anyway, back to banks the point I was making.

آره

بنابراین، به هر حال، به بانک ها برگردیم به نکته ای که گفتم.

Yeah.

So, Mr.

آره

بنابراین، آقای

Steve, you think you could say that you are 52

استیو، شما فکر می کنید می توانید بگویید که شما 52 ساله هستید

and people we pay and people would believe you.

و افرادی که ما پول می دهیم و مردم شما را باور خواهند کرد.

So me, from my point of view, I think I could

بنابراین من، از دیدگاه من، فکر می کنم

still say that I'm

هنوز هم می توانم بگویم که

maybe 4041

شاید 4041

laughs I'm joking.

خنده دارم شوخی می کنم.

I'm joking for comic effect.

برای جلوه های کمیک شوخی می کنم.

But now we have just had a lovely day.

اما اکنون ما فقط یک روز دوست داشتنی را سپری کردیم.

Yes, Well, well, see, the funny thing is,

بله، خوب، خوب، ببینید، چیز خنده دار این است،

and I've mentioned this before, is

و من قبلاً به این موضوع اشاره کردم،

a lot of you know, my mother sadly died last year.

بسیاری از شما می دانید، مادرم متأسفانه سال گذشته درگذشت.

But that's the funny thing.

اما چیز خنده دار همین است.

Know what's funny is that I only find out from all her friends

بدانید چه خنده دار است این است که من فقط از تمام دوستان او

who attended a funeral that Mum my mother had been lying about her age to everybody for years.

که در مراسم تشییع جنازه شرکت کرده بودند متوجه شدم که مادرم سال ها در مورد سن خود به همه دروغ می گفت.

So that's it, you see. So how.

پس همین است، می بینید. خوب چطور.

How old? How old was your mother?

چند ساله؟ مادرت چند سالش بود؟

Oh, she was.

اوه، او بود.

She was 92.

او 92 سال داشت.

And how old did she say she was?

و او گفت چند سال دارد؟

She took ten years off. Said she was 82.

ده سال مرخصی گرفت گفت که او 82 سال دارد.

Everybody thought she was ten years younger than she was, which was a big surprise to me

همه فکر می کردند که او ده سال از او کوچکتر است، که برای من تعجب بزرگ بود

because she would she would always say that her sister,

زیرا او همیشه می گفت که خواهرش است،

she would always criticise her sister for always lying about her age.

او همیشه از خواهرش انتقاد می کرد که همیشه در مورد سنش دروغ می گوید.

And yet I found out that my brother was I mean, it's

و با این حال فهمیدم که برادرم یعنی من

not a serious lie, I think.

فکر می کنم این یک دروغ جدی نیست.

And let's be honest, because here

و بیایید صادق باشیم، زیرا در اینجا

you may have noticed, here we just say what we think.

ممکن است متوجه شده باشید، در اینجا ما فقط آنچه را که فکر می کنیم می گوییم.

Sometimes it gets into a little bit of trouble.

گاهی اوقات کمی به دردسر می افتد.

Sometimes nobody cares about what we say.

گاهی اوقات هیچ کس به حرف ما اهمیت نمی دهد.

But I think everyone lies at some point

اما فکر می‌کنم هرکسی در مقطعی

about their age, even unconsciously, even even to themselves.

در مورد سن خود دروغ می‌گوید، حتی ناخودآگاه، حتی به خود.

So you might look in the mirror and you might actually look at yourself.

بنابراین ممکن است در آینه نگاه کنید و در واقع به خودتان نگاه کنید.

And unconsciously

و ناخودآگاه

or subconsciously, you are actually taking those years off.

یا ناخودآگاه، شما در واقع آن سالها را تعطیل می کنید.

You might not even realise you're doing it.

ممکن است حتی متوجه نشوید که دارید آن را انجام می دهید.

You're just going by the appearance, the reflection that you see staring back at you.

شما فقط به ظاهر نگاه می کنید، بازتابی که می بینید که به شما خیره شده است.

I'm always fascinated by these things, by the way.

اتفاقاً من همیشه مجذوب این چیزها هستم.

Human nature does fascinate me.

طبیعت انسان مرا مجذوب خود می کند.

This the live chat, we've got two different opinions here.

این چت زنده است، ما در اینجا دو نظر متفاوت داریم . می

You see, Christine is saying that we only look 40. Oh.

بینید، کریستین می گوید ما فقط 40 سال داریم. اوه.

And then he repeats, saying, Yeah, he looks 62.

و سپس تکرار می‌کند و می‌گوید، آره، 62 ساله به نظر می‌رسد.

So. So you know, it's funny isn't it.

بنابراین. پس می دانید، خنده دار است، اینطور نیست.

So I take it that's it.

بنابراین من آن را همین است.

Well I do that he repeats even p e w a p I ask you who are you.

خوب من انجام می دهم که او حتی p e w a p را تکرار می کند از شما می پرسم شما کی هستید.

You're not Tomic in disguise. Probably. Probably.

تو تومیک در لباس مبدل نیستی. شاید. شاید. به

It sounds like the sort of thing Tom Tomic would say sort of thing.

نظر می رسد که تام تومیک همچین چیزی بگوید.

Tomic We're definitely. I think so.

تومیک ما قطعا هستیم. من هم اینچنین فکر میکنم.

So thank you for that.

بنابراین برای آن از تو متشکرم.

So apparently we only look like we might be around 40, which is lovely.

بنابراین ظاهراً ما فقط به نظر می رسد که ممکن است حدود 40 سال داشته باشیم، که دوست داشتنی است.

That's very nice.

It's still a bit old.

خیلی خوبه.

هنوز کمی قدیمی است.

The lights. The lights you see making us younger.

چراغ ها. نورهایی که می بینید ما را جوان تر می کند.

I would prefer 36 or 35, but there you go.

من 36 یا 35 را ترجیح می دهم، اما شما بروید.

You can't have everything in this world.

شما نمی توانید همه چیز را در این دنیا داشته باشید.

But yeah, it is something that people common.

اما بله، این چیزی است که مردم رایج است.

And when you're when you get to sort of 70, 80, 90 years old, you can take off ten, 20 years

و زمانی که به سن 70، 80، 90 سالگی رسیدید، می توانید ده، 20 سال را ترک کنید

and no one's going to question it because and that's the other thing we've said before,

و هیچ کس آن را زیر سوال نبرد زیرا و این چیز دیگری است که قبلاً گفته ایم،

if it's not really a compliment, if when you're, say, 80,

اگر واقعاً اینطور نباشد. یک تعریف، اگر وقتی مثلاً 80،

70, you look ten years younger, I mean, in the seventies, still not good.

70 ساله هستید، ده سال جوانتر به نظر می رسید، منظورم این است که در دهه هفتاد هنوز خوب نیستید.

If you're 94 and someone says you only look 86 or 80, it's still not really a compliment.

اگر 94 ساله هستید و کسی می گوید فقط 86 یا 80 ساله به نظر می رسید، باز هم واقعاً یک تعریف و تمجید نیست.

Or even if they say you only look 70, it's not really a compliment because you still look old.

یا حتی اگر بگویند شما فقط 70 ساله به نظر می رسید، واقعاً یک تعریف نیست زیرا هنوز پیر به نظر می رسید.

So we do have to be careful sometimes what we say.

بنابراین گاهی اوقات باید مراقب صحبت هایمان باشیم.

It's funny, especially when we are commenting

خنده دار است، مخصوصاً وقتی در

on a person's appearance.

مورد ظاهر یک شخص نظر می دهیم.

I think these days my throat is being annoying today.

فکر می کنم این روزها گلویم امروز آزاردهنده است.

I think these days

فکر می کنم این روزها

men are just as worried as women.

مردان نیز به اندازه زنان نگران هستند.

I think in the past men didn't really care.

من فکر می کنم در گذشته مردان واقعاً اهمیتی نمی دادند.

But these days I think they do.

اما این روزها فکر می کنم که دارند.

I think.

من فکر می کنم. آیا

Are you new e w ap European?

شما تازه وارد اروپایی هستید؟ آیا

Are you new to this channel?

شما تازه وارد این کانال هستید؟

If so, welcome.

اگر چنین است، خوش آمدید.

And we'll take it.

و ما آن را می گیریم.

You know, all sorts of abuse.

می دانید، انواع سوء استفاده ها.

Well, up to a point because we've got moderators

خوب، تا حدی چون ما ناظرانی داریم

that will help us out effectively.

که به طور موثر به ما کمک می کنند.

If you go to Viagra.

اگر به سراغ ویاگرا رفتید.

Yeah, we're not up for a bit of ribbing.

آره، ما برای کمی دنده کردن آماده نیستیم.

Yeah, it's coming, but we don't we don't mind physical abuse.

بله، در راه است، اما ما از آزار جسمی مهم نیستیم.

Verbal abuse.

توهین کلامی

Well, not physical.

خوب، فیزیکی نیست. صادقانه بگویم،

We just we're just we're just glad of the attention, to be honest.

ما فقط هستیم، ما فقط از این توجه خوشحالیم .

Exactly. And anything's going good or bad.

دقیقا. و هر چیزی خوب یا بد پیش می رود.

I mean, that's why people go on social media, isn't it?

منظورم این است که چرا مردم به شبکه های اجتماعی می روند، اینطور نیست؟

And Twitter, I there was an interesting thing about Twitter I read the other day.

و توییتر، من یک چیز جالب در مورد توییتر وجود داشت که روز گذشته خواندم.

I mean, this is fairly I was reading a news article this morning

منظورم این است که من امروز صبح داشتم یک مقاله خبری می خواندم

because Germany

زیرا آلمان در

had been trying to decide whether to give the leopard tank some data to Ukraine

تلاش بود تا تصمیم بگیرد که آیا تانک پلنگ برخی از داده ها را به اوکراین

and apparently within Germany, within the political parties in Germany.

و ظاهراً در آلمان، در احزاب سیاسی در آلمان بدهد یا خیر.

And if there's somebody watching. Okay, so

و اگر کسی در حال تماشا باشد خوب، پس

is there a point?

نکته ای وجود دارد؟

Yeah, the point is that the political the politicians within Germany

بله، موضوع این است که سیاستمداران در آلمان

were having an argument with each other on Twitter

با یکدیگر در توییتر بحث می کردند

about whether they should send the tanks or not,

که آیا آنها باید تانک ها را بفرستند یا نه،

which and then somebody pointed out that, you know, maybe

که بعد یکی اشاره کرد که، می دانید، شاید

supposedly, you know, top politicians should not be arguing

ظاهرا، شما می دانید، سیاستمداران برتر هستند. نباید

things out in public on Twitter about such a serious matter.

در توئیتر در مورد چنین موضوع جدی بحث و جدل کرد.

Is this.

Well, and also so, you know, people like to get attention, don't they?

آیا این است.

خوب، و همچنین، می دانید، مردم دوست دارند توجه را جلب کنند، اینطور نیست؟

But I should point out that I think Twitter,

اما باید اشاره کنم که فکر می‌کنم توییتر،

social media, certain social media sites

رسانه‌های اجتماعی، سایت‌های رسانه‌های اجتماعی خاص

have become a platform almost for politicians.

تقریباً به پلتفرمی برای سیاستمداران تبدیل شده‌اند.

And I suppose the big change occurred

و من فکر می کنم تغییر بزرگ زمانی رخ داد

when Donald Trump became president of the US.

که دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده شد.

And because he has a very high profile

و از آنجایی که او

on social media and also in the entertainment industry, it did change the way

در رسانه‌های اجتماعی و همچنین در صنعت سرگرمی وجهه بسیار بالایی دارد، این موضوع باعث شد که

politicians, people in power, the way they communicate with each other.

سیاستمداران، افراد صاحب قدرت و نحوه ارتباط آنها با یکدیگر تغییر کنند.

So I don't think it's very unusual

بنابراین من فکر نمی‌کنم که

to see high ranking officials or maybe politicians

دیدن مقامات بلندپایه یا شاید سیاستمدارانی که

having a little battle

or a little war of words on the Internet.

در اینترنت کمی جنگ یا جنگ لفظی دارند، خیلی غیرعادی نیست.

Belarus here.

بلاروس اینجا

Claudia. Hello, Claudia. Claudia,

کلودیا سلام، کلودیا. کلودیا،

Of course, people have

البته، مردم از

been asking what have you What do you got?

شما می پرسند چه چیزی دارید؟

Cooking and better clothes.

آشپزی و لباس بهتر.

Claudia's used an interesting expression today.

کلودیا امروز از تعبیر جالبی استفاده کرد.

A pie in the oven.

یک پای در فر.

Oh, as long as it isn't a bun in the oven.

آه، به شرطی که نان در فر نباشد.

That's what I was going to say.

این چیزی بود که می خواستم بگویم.

Because if you say you've got a bun in the oven,

چون اگر می گویید یک نان در فر دارید،

a bun obviously is like a cake.

یک نان به وضوح مانند یک کیک است.

Yes. It means you're pregnant.

آره. یعنی باردار هستی

It's an expression we use in England.

این عبارتی است که ما در انگلیس استفاده می کنیم.

I don't know whether other countries use it.

من نمی دانم که آیا کشورهای دیگر از آن استفاده می کنند یا خیر.

So if you've got a bun in the oven. Yes.

بنابراین اگر یک نان در فر دارید. آره.

So if you have a bun in the oven, it is.

بنابراین اگر نان در فر دارید، همینطور است.

It is a type of phrase that we use an idiom for for expecting

این یک نوع عبارت است که ما از اصطلاحی برای انتظار

a baby may be in the early stages of pregnancy.

یک نوزاد استفاده می کنیم که ممکن است در مراحل اولیه بارداری باشد.

So we're assuming you're not pregnant.

بنابراین ما فرض می کنیم که شما باردار نیستید.

You might tell your friends that you have a bun in the oven.

ممکن است به دوستان خود بگویید که یک نان در فر دارید.

And it's a sort of a it's a sort of a polite way of saying you're pregnant sometimes.

و این به نوعی روشی مؤدبانه برای گفتن اینکه گاهی باردار هستید است.

Sounds a harsh word, isn't it?

کلمه خشن به نظر می رسد، اینطور نیست؟

I think pregnant. I'm pregnant.

فکر کنم حامله باشه من باردارم.

It sort of sounds a bit,

کمی به نظر می رسد،

but it doesn't sound nice.

اما خوب به نظر نمی رسد.

But if you say I've got a bun in the oven, maybe it sounds more pleasant.

اما اگر بگویید من یک نان در فر دارم، شاید خوشایندتر به نظر برسد.

Maybe it sounds too clinical.

شاید خیلی بالینی به نظر برسد.

Yes, it sounds a bit clinical,

بله، کمی بالینی به نظر می رسد،

but yeah, there we go.

اما بله، ما به این نتیجه می رسیم.

Obviously you don't have a bun in the oven.

بدیهی است که نان در فر ندارید.

You've got a pie in the oven.

شما یک پای در فر دارید.

Unless that means unless you are trying to tell us something else.

مگر اینکه به این معنی باشد مگر اینکه بخواهید چیز دیگری به ما بگویید.

Okay, So you just just keep digging.

خوب، پس فقط به حفاری ادامه دهید.

That whole.

اون کل

So today we are looking at words and phrases connected

بنابراین امروز ما به کلمات و عبارات مرتبط

to significant moments.

با لحظات مهم نگاه می کنیم.

Significant times, because today we are having a significant anniversary.

زمان های مهم، زیرا امروز سالگرد مهمی داریم.

Ten years ago today

ده سال پیش، امروز

on the 25th of January 2013,

در 25 ژانویه 2013،

we moved here.

ما به اینجا نقل مکان کردیم.

We may today.

ممکن است امروز

Today I forgot the 25th of January, forgot our anniversary.

امروز 25 ژانویه را فراموش کردم، سالگردمان را فراموش کردم.

Mr. Duncan So it's the anniversary of us moving here to much.

آقای دانکن پس سالگرد مهاجرت ما به اینجاست.

Wenlock Would you like to see a video image

Wenlock آیا می خواهید یک تصویر ویدیویی ببینید

One of the first video images that I that I filmed after we moved here.

یکی از اولین تصاویر ویدیویی که من بعد از نقل مکان به اینجا فیلمبرداری کردم.

Would you like to see it?

دوست دارید آن را ببینید؟

Go on.

You won't recognise it.

ادامه دادن.

شما آن را تشخیص نخواهید داد.

It's amazing. Heritage.

این شگفت انگیز است. میراث. آیا

Did we not look any older? It's not us.

ما پیرتر به نظر نمی رسیدیم؟ این ما نیستیم.

So there is the view out of the window of my studio

بنابراین نمای بیرون از پنجره استودیوی من وجود دارد

and that is way back in 2013.

و آن به سال 2013 باز می گردد.

You can see it has changed quite a lot.

می توانید ببینید که بسیار تغییر کرده است.

You will notice that the trees on the left are much shorter

متوجه خواهید شد که درختان سمت چپ بسیار کوتاهتر هستند

and also the tree that you could see on the right has gone completely.

و همچنین درختی که در سمت راست می دیدید کاملاً از بین رفته است.

We had that chopped down because it was far too large.

ما آن را خرد کردیم زیرا خیلی بزرگ بود.

And also outside my studio window, there were lots of plants

و همچنین در خارج از پنجره استودیو من، گیاهان زیادی وجود داشت

that were growing far too high.

که خیلی زیاد رشد می کردند.

So the view out of the window now

بنابراین نمای بیرون از پنجره اکنون

looks very different from the view that you can see there.

بسیار متفاوت از منظره ای است که می توانید در آنجا ببینید.

So that was way back in 2013, just after we moved here.

پس این در سال 2013 بود، درست پس از اینکه ما به اینجا نقل مکان کردیم.

Would you like to see another thing?

آیا دوست دارید چیز دیگری ببینید؟

This is one of the first video sequences that I filmed after we moved here,

این یکی از اولین سکانس های ویدیویی است که من بعد از نقل مکان به اینجا فیلمبرداری کردم

and this will give you a clue as to how the weather was.

و این به شما سرنخی از چگونگی آب و هوا می دهد.

So you can see when we first moved here, it was snowing.

بنابراین می توانید ببینید وقتی برای اولین بار به اینجا نقل مکان کردیم، برف بارید.

In fact, the day we moved in, the snow

در واقع، روزی که ما وارد خانه شدیم، برف

had just fallen and everything was covered in thick snow.

تازه باریده بود و همه چیز را برف غلیظی پوشانده بود.

And there is one of the first ever videos that I filmed from the window.

و یکی از اولین ویدیوهایی که من از پنجره فیلمبرداری کردم وجود دارد.

And you can see there are some some little blue tips having a feed

و می‌توانید ببینید که نکات آبی کوچکی وجود دارد که

on the the bird house.

از خانه پرنده تغذیه می‌کنند.

So that bird house is now gone because it fell to pieces.

بنابراین آن خانه پرنده اکنون از بین رفته است زیرا تکه تکه شده است.

So that was actually left for us by the previous owners, but

به طوری که در واقع توسط صاحبان قبلی برای ما باقی مانده بود ، اما

it sadly fell apart and it no longer exists.

متأسفانه از بین رفت و دیگر وجود ندارد.

But I thought it was interesting to have a look at some views.

اما به نظرم دیدن چند نما جالب بود.

And here's another view from the window.

و اینجا نمای دیگری از پنجره است.

I don't think this view has changed very much, Steve.

من فکر نمی کنم این دیدگاه خیلی تغییر کرده باشد، استیو.

I think this one is still pretty the same, Pretty similar.

من فکر می کنم این یکی هنوز هم همان است، بسیار شبیه است.

So this was first from ten years ago.

بنابراین این اولین بار از ده سال پیش بود.

Wow. 2030.

وای. 2030.

Very snowy. Yes.

خیلی برفی. آره.

And would you like to see the studio that we're in right now?

و آیا دوست دارید استودیویی را که در حال حاضر در آن هستیم ببینید؟

Here it is, Steve, on the screen right

این استیو، همین الان روی صفحه است

now. So there is the studio

. بنابراین استودیویی وجود دارد

that we are in and that's what it looks like

که ما در آن هستیم و این چیزی است که

before we well, we we ripped everything out.

قبل از اینکه ما به خوبی همه چیز را از بین ببریم، به نظر می رسد.

Almost everything.

تقریبا همه چیز.

It was a bedroom, wasn't it?

اتاق خواب بود، نه؟

It was a bedroom.

یک اتاق خواب بود.

And it was used by the previous owners.

و توسط صاحبان قبلی استفاده می شد.

But of course we decided to repurpose the room

اما مطمئناً تصمیم گرفتیم اتاق را تغییر کاربری دهیم

and we turned it into my lovely studio and that's what it looks like now.

و آن را به استودیوی دوست داشتنی من تبدیل کردیم و اکنون به نظر می رسد.

So the room that we are in now used to look like that,

بنابراین اتاقی که ما اکنون در آن هستیم قبلاً اینطور به نظر می رسید،

but now it looks like that

اما اکنون به نظر می رسد که

you haven't got all the cameras and your computer equipment in there yet. Mr..

شما هنوز تمام دوربین ها و تجهیزات رایانه خود را در آنجا ندارید. آقای...

So this was just after I finished

پس این درست بعد از اتمام

decorating the room and changing things.

تزئین اتاق و تغییر وسایل بود.

But now, of course, this room is full of computer

اما الان، البته، این اتاق پر از

equipment, lights

تجهیزات کامپیوتری، چراغ است

and sometimes Mr.

و گاهی اوقات آقای

Steve and myself are in this room doing all sorts of things.

استیو و من در این اتاق هستیم و همه کارها را انجام می دهیم.

It's it's somebody else's birthday.

این روز تولد شخص دیگری است.

It's somebody's birthday today. Is it? Yes.

امروز تولد کسی است آیا این است؟ آره.

President Zelensky's birthday today.

امروز تولد پرزیدنت زلنسکی است.

Is it really 44?

واقعا 44 هست؟

Well, he could get the mother of all

خوب، او می تواند مادر تمام

actually birthday presents.

هدایای تولد را دریافت کند.

I think he looks slightly older than 44.

فکر می‌کنم او کمی بزرگ‌تر از 44 سال به نظر می‌رسد. از

I'm not surprised at the strain of what he's been going through

سختی‌هایی که او تجربه کرده تعجب نمی‌کنم،

because I saw some video footage of

زیرا چند فیلم ویدئویی از

President Zelensky

رئیس‌جمهور زلنسکی که

taken a couple of years before he became the president.

چند سال قبل از ریاست‌جمهوری او گرفته شده بود، دیدم.

But but he looks healthy and he looks about 20, rather.

اما او سالم به نظر می رسد و تقریباً 20 ساله به نظر می رسد.

You can imagine the strain of, you know, having to manage.

می‌توانید فشار ناشی از مدیریت را تصور کنید .

You country going to war.

شما کشوری که به جنگ می روید.

But yes, Zelensky's birthday today,

اما بله، امروز تولد زلنسکی است،

he may well get a very nice

او ممکن است یک هدیه تولد بسیار زیبا

birthday present in the form of hundreds of leopard tanks.

در قالب صدها تانک پلنگ دریافت کند.

Yes. From Europe.

آره. از اروپا

But imagine what kind of birthday present.

اما تصور کنید چه نوع هدیه تولدی.

That would be a celebration he's going to have if he gets that.

این جشنی است که او در صورت دریافت آن جشن خواهد گرفت.

Yeah, it's going to make his birthday because I think that due to

آره، قراره تولدش باشه چون فکر می‌کنم به خاطر همین

I make an announcement today on that Fortunately, no nukes yet.

امروز اعلامیه‌ای می‌کنم که خوشبختانه هنوز هیچ سلاح هسته‌ای وجود ندارد. به همین

That's up to about that Mr.

دلیل است که آقای

Trump no nukes so maybe that's on the on his birthday list as well.

ترامپ هیچ سلاح اتمی ندارد، بنابراین شاید این مورد در لیست تولد او نیز باشد.

But all he's got is so he might be a bit disappointed that all he's got are just some tanks.

اما تنها چیزی که او دارد این است که ممکن است کمی ناامید شود که تمام چیزی که دارد فقط چند تانک است.

Maybe he wanted a couple of well, we don't know that

شاید او یکی دو چاه می خواست، ما نمی دانیم که

that's not me.

آن من نیستم.

I know.

میدانم.

Well, I don't think we're going to be responsible for ramping up the Third World War I.

خب، من فکر نمی‌کنم که ما مسئول تشدید جنگ جهانی سوم باشیم.

I think we're okay those days.

فکر می‌کنم آن روزها حال ما خوب است.

Yeah, but.

آره ولی.

Yeah, but he was first. Mr. Duncan today.

آره ولی اون اول بود آقای دانکن امروز

You haven't mentioned that yet.

شما هنوز به آن اشاره نکرده اید.

First, on today's live chat, congratulations to Beatrix.

اول، در چت زنده امروز ، به بئاتریکس تبریک می گویم.

You are first today

شما امروز

in March of this year.

در ماه مارس امسال اولین هستید.

Congratulations.

تبریک می گویم.

Really.

واقعا

I think the first five or six people probably went on at the same time

فکر می‌کنم پنج یا شش نفر اول احتمالاً به طور همزمان ادامه دادند،

because I think it can't put you all on at the same time.

زیرا فکر می‌کنم نمی‌تواند همه شما را در یک زمان قرار دهد.

So I think obviously Lewis was there, Vitus was there,

بنابراین من فکر می کنم واضح است که لوئیس آنجا بود، ویتوس آنجا بود،

Paolo was there, Beatrice was there,

پائولو آنجا بود، بئاتریس آنجا بود،

Mohsin and Palmira

محسن و پالمیرا

and Claudia all at the same sort of time.

و کلودیا همه در یک زمان.

So you're all winners.

پس همه شما برنده هستید

And of course, I have to say hello to Lewis.

و البته باید به لوئیس سلام کنم.

Mendez is here today.

مندز امروز اینجاست.

Hello, Louis. Nice to see you back as well.

سلام، لویی. از بازگشت شما نیز خوشحالم.

Yeah. So we hope you had a lovely birthday yesterday.

آره پس امیدواریم دیروز تولد خوبی داشته باشید.

V Chancellor.

V صدراعظم.

We've come full circle and, and yeah, we just had a lovely day.

ما به دایره کامل رسیده ایم و، بله، فقط یک روز دوست داشتنی داشتیم.

And you had lots of nice presents.

و هدایای خوب زیادی داشتی

Yes. There in Lithuania I think it is.

آره. در لیتوانی فکر می کنم اینطور است.

And somebody else, somebody else is having a birthday

و شخص دیگری، شخص دیگری

as we mentioned earlier, Steve will be another year older.

همانطور که قبلاً ذکر کردیم تولد دارد، استیو یک سال دیگر بزرگتر خواهد شد.

He wants to say 52, I want to say 42, but no one will believe you.

او می خواهد بگوید 52، من می خواهم بگویم 42، اما هیچکس شما را باور نمی کند.

That's true.

درست است.

42, 52 or maybe 62.

42، 52 یا شاید 62.

He hasn't made up his mind yet.

هنوز تصمیمش را نگرفته است.

So, Mr.

Steve, you have your birthday coming in February.

بنابراین، آقای

استیو، تولد شما در فوریه است. آیا

Are you're looking forward to it,

شما مشتاقانه منتظر آن هستید

though?

؟

I don't really look forward to birthdays as you get older.

من واقعاً با بزرگتر شدن شما منتظر تولدها نیستم.

It doesn't bother me. Not going to worry about it.

من را اذیت نمی کند. قرار نیست نگران آن باشید.

I'm sure a lot of you, when you're getting older, you don't.

مطمئنم بسیاری از شما، وقتی پیر می شوید، این کار را نمی کنید.

I'm having said that, I know.

من این را گفته ام، می دانم.

I do know friends that do worry a lot about significant dates.

من دوستانی را می شناسم که در مورد تاریخ های مهم بسیار نگران هستند. می

You know, the decade, birthdays,

دانید، دهه، تولدها،

40, 50, 60, I think 70.

40، 50، 60، من فکر می کنم 70.

I think I might might feel a bit down at 70.

فکر می کنم ممکن است در 70 سالگی کمی احساس ناراحتی کنم

Yeah, well I'm not going to look at that It look on the bright side.

.

Eight years from now we will all be here together.

هشت سال بعد همه ما اینجا با هم خواهیم بود.

We'll be celebrating your, your 70th birthday.

ما تولد 70 سالگی شما را جشن خواهیم گرفت.

You'll be sitting in your, your little bath chair.

شما روی صندلی حمام کوچک خود خواهید نشست.

Do you think we'll also be friends in eight years time with your ear trumpet,

آیا فکر می‌کنی تا هشت سال دیگر با شیپور گوش تو دوست شویم و

trying to listen to the conversation taking place.

سعی کنیم به مکالمه‌ای که در حال انجام است گوش دهیم.

So I'm sure you will be okay. We'll be.

پس مطمئنم که حالت خوبه به خوبی می شود.

Will be. Will we all still be here?

خواهد بود. آیا همه ما هنوز اینجا خواهیم بود؟

I mean, no, I don't mean physically.

یعنی نه، منظورم فیزیکی نیست.

I mean we're we all still be here on the live stream in eight years time. Yes.

منظورم این است که ما هستیم و بعد از هشت سال هنوز در پخش زنده اینجا هستیم . آره.

What you, Mr. Duncan?

شما چی آقای دانکن؟

I think so myself.

من خودم اینطور فکر می کنم.

I'm not going anywhere.

من هیچ جا نمیروم.

Despite the fact that a lot of people wish I would.

علیرغم این واقعیت که بسیاری از مردم آرزو می کنند.

But no, I'm not going anywhere.

اما نه، من جایی نمی روم.

So eight years from now, eight years, that's that's a long time, of course, in the future.

بنابراین هشت سال بعد، هشت سال، این مدت زمان زیادی است، البته در آینده.

But that's.

اما همین است.

That's 32, isn't it. 31.

این 32 است، اینطور نیست. 31.

3121 2031.

3121 2031.

Oh, my goodness.

وای خدای من.

Yes. And 2030.

آره. و 2030.

That'll be a year after the European ban on cars

این یک سال پس از ممنوعیت اروپا برای خودروهای

with internal combustion engines, although secretly we know that's not going to happen.

با موتورهای احتراق داخلی خواهد بود، اگرچه مخفیانه می دانیم که این اتفاق نخواهد افتاد.

There is no way that's going to happen anyway.

به هر حال هیچ راهی وجود ندارد که این اتفاق بیفتد.

Talking of anniversaries, talking of significant things,

صحبت از سالگردها، صحبت از چیزهای مهم، آیا

are you ready to find out what was in the box?

آماده هستید که بفهمید چه چیزی در جعبه وجود دارد؟

I'm I'm sure a lot of people want to see this.

من مطمئن هستم که بسیاری از مردم می خواهند این را ببینند.

So we are now going to take a short break, but we are going to take a look also

بنابراین اکنون می‌خواهیم استراحت کوتاهی داشته باشیم، اما می‌خواهیم

at what was in the box that I received this week.

به آنچه در جعبه‌ای که این هفته دریافت کردم نیز نگاهی بیندازیم.

I had a lovely surprise.

یه سورپرایز دوست داشتنی داشتم

There was a big, strong man standing at my door with a large package.

مردی درشت اندام با یک بسته بزرگ جلوی در من ایستاده بود.

I didn't see that.

من که ندیدم

And to be honest with you, it cheered me up a lot.

و راستش را بخواهم، من را بسیار خوشحال کرد.

So he let me hold the package in my hand, right?

پس او به من اجازه داد بسته را در دستم بگیرم، درست است؟

I took it in the house and we haven't had an assault charge then.

من آن را در خانه بردم و آن موقع اتهام ضرب و شتم نداشتیم.

And what happened next is well,

و آنچه بعد اتفاق افتاد خوب است، همان چیزی

is what happened next.

است که بعد اتفاق افتاد.

So at the start of today's live stream, I showed you this package.

بنابراین در شروع پخش زنده امروز، این بسته را به شما نشان دادم.

It arrived yesterday and it was delivered to my house in the morning.

دیروز رسید و صبح تحویل خونه من شد.

A nice surprise.

یک سورپرایز خوب

It was a nice man with a package.

مرد خوبی بود با یک بسته.

It was this package.

این بسته بود

And I'm always happy to see a package at my door,

و من همیشه از دیدن بسته ای درب منزل خوشحال می شوم،

especially when it's a large one like this.

مخصوصاً وقتی که این بسته بزرگ باشد.

Let's have a look then.

پس بیایید نگاهی بیندازیم

Without any more waiting, let us open the box.

بدون هیچ انتظاری، اجازه دهید جعبه را باز کنیم.

Right. It's the moment of truth.

درست. لحظه حقیقت است

Let's have a look. What is inside the box?

بیایید نگاهی بیندازیم. داخل جعبه چیست؟

Is it something nice?

چیز خوبیه؟

Or maybe it is something not so nice.

یا شاید چیزی نه چندان خوب است.

We will see.

خواهیم دید.

Opening the box right now.

در حال باز کردن جعبه

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

Oh, inside the box,

آه، داخل جعبه،

the mystery box that was delivered yesterday. Oh.

جعبه رمز و راز که دیروز تحویل داده شد. اوه

Oh, my goodness.

اوه خدای من.

A letter.

یک نامه

A personal letter

نامه شخصی

from.

از

From YouTube.

از YouTube.

Very nice.

بسیار خوب.

You did it.

توانجامش دادی.

One mission, one channel and one more thing.

یک ماموریت، یک کانال و یک چیز دیگر.

1 million subscribers.

1 میلیون مشترک.

Congratulations.

تبریک می گویم.

You may have started with just a few viewers, but your incredible voice, passion

شما ممکن است با چند بیننده شروع کرده باشید، اما صدای باورنکردنی، اشتیاق

and creativity has now touched the lives of so many people around the world.

و خلاقیت شما اکنون زندگی افراد زیادی را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار داده است.

Yes, that is true.

بله، این درست است.

And the community that you've built is immeasurably

و جامعه‌ای که شما ساخته‌اید

enriched by the stories that you've shared as you bring people together.

با داستان‌هایی که به اشتراک گذاشته‌اید و مردم را گرد هم می‌آورید، به طرز بی‌اندازه‌ای غنی می‌شود.

Isn't that nice? Very nice.

این خوب نیست؟ بسیار خوب.

Finally, the unveiling of what is in the box.

در نهایت، رونمایی از آنچه در جعبه است.

Oh, my goodness.

اوه خدای من.

And guess what it says

و حدس بزنید چه چیزی

on the front

در قسمت جلویی که

presented to English addict with Mr.

به معتاد انگلیسی با آقای

Duncan for passing 1 million subscribers.

دانکن برای عبور از 1 میلیون مشترک ارائه شده است.

It is my YouTube play button.

این دکمه پخش یوتیوب من است.

It has arrived.

رسیده است.

So there it is.

بنابراین وجود دارد.

It's official.

رسمی است.

I now have a YouTube play button.

من اکنون یک دکمه پخش یوتیوب دارم.

My gold one.

طلای من

Of course I haven't got a silver one because I reached

البته من نقره ای ندارم زیرا

100,000 subscribers before they started making these.

قبل از شروع به ساخت اینها به 100000 مشترک رسیده بودم. به

So that's the reason why I don't have a silver

همین دلیل است که من جایزه نقره ای ندارم

award.

.

The other thing I've noticed is it's incredibly heavy.

نکته دیگری که من متوجه شدم این است که فوق العاده سنگین است.

I don't know what it's made of, but it weighs a ton.

من نمی دانم از چه چیزی ساخته شده است، اما وزن آن یک تن است.

It's not real gold, is it?

این طلای واقعی نیست، اینطور است؟

Yeah, it might be.

بله، ممکن است.

So here we go.

پس بزن که بریم.

Let's have a look at it in all its glory.

بیایید با تمام شکوهش به آن نگاه کنیم.

Wow. Okay.

وای. باشه.

I have to say, that is.

باید بگویم یعنی.

That is pretty neat.

که خیلی مرتب است.

It's official.

رسمی است.

I have my official gold clay button from YouTube.

من دکمه رسمی گلی طلایی خود را از YouTube دارم.

Thank you very much, YouTube, for sending this to me.

خیلی ممنون، یوتیوب، که این را برای من ارسال کردید.

And I suppose also I should say thank you as my subscribers,

و همچنین فکر می کنم باید به عنوان مشترکین من از شما تشکر کنم،

each one of you has allowed me to receive this.

هر یک از شما به من اجازه دریافت این را داده اید.

And of course it's taken a long time to get to this point.

و البته برای رسیدن به این نقطه زمان زیادی طول کشیده است.

16 years it's taken me.

16 سال از من گذشت.

But here we are.

اما ما اینجا هستیم.

We've arrived finally at 1 million subscribers.

بالاخره به 1 میلیون مشترک رسیدیم.

And to prove it, I have my gold play button.

و برای اثبات آن، من دکمه بازی طلایی خود را دارم. از

Thank you, everyone.

همتون سپاسگذارم.

Thank you very much. Thank you, YouTube.

بسیار از شما متشکرم. متشکرم، یوتیوب.

And thanks a lot to you for watching me

و از شما بسیار سپاسگزارم که مرا تماشا کردید

and supporting me for all these years

و در تمام این سالها از من حمایت کردید

and here it is

و اینجا با

in all its glory.

شکوه تمام است.

My YouTube golden button.

دکمه طلایی یوتیوب من.

I have to say I'm really impressed with this.

باید بگویم که من واقعا تحت تاثیر این موضوع هستم.

It's so heavy.

خیلی سنگینه در

I actually thought maybe it was a piece of gold.

واقع فکر کردم شاید یک تکه طلا باشد.

It's very reflective. Yes.

بسیار منعکس کننده است. آره.

I wonder if that's actually a gold in the mirror.

من نمی دانم که آیا این در واقع یک طلا در آینه است.

It's it's I must admit I'm quite impressed.

باید اعتراف کنم که کاملاً تحت تأثیر قرار گرفتم.

And they actually got the spelling right of your channel.

و آنها در واقع املای کانال شما را دریافت کردند.

Yes. And everything.

آره. و همه چیز.

And the letter was personally signed, actually, not just a rip off signature.

و نامه شخصاً امضا شد، در واقع، نه فقط یک امضای پاره کردن.

Not a printed signature. Yeah.

امضای چاپی نیست آره

An actual pen written signature

امضای واقعی با قلم

from the CEO of YouTube, Susie, as I call her. Yes.

از طرف مدیرعامل یوتیوب، سوزی، همانطور که من او را صدا می کنم. آره.

So there it is.

بنابراین وجود دارد.

So it's now official.

پس الان رسمی شده

I have my gold play button.

من دکمه بازی طلایی خود را دارم.

I think it will be a long time before I get my diamond play button.

فکر می کنم زمان زیادی طول بکشد تا دکمه پخش الماس خود را دریافت کنم.

Is that for 2 million?

یعنی 2 میلیون؟

That is I think I think it must be for 10 million.

یعنی فکر کنم باید 10 میلیون باشه.

So when you reach 10 million subscribers,

بنابراین وقتی به 10 میلیون مشترک می‌رسید،

I think you get a diamond one.

فکر می‌کنم یک الماس دریافت می‌کنید.

It's the most amazing looking thing.

این شگفت انگیزترین چیز به نظر می رسد.

But I'll have to say this looks pretty cool as well.

اما باید بگویم که این نیز بسیار جالب به نظر می رسد.

It does.

این کار را انجام می دهد.

So there it is.

بنابراین وجود دارد.

It's official English addict with Mr. Duncan.

این معتاد رسمی انگلیسی با آقای دانکن است.

Congratulations for passing 1 million subscribers.

تبریک برای عبور از 1 میلیون مشترک.

And our guest says, where is the champagne?

و مهمان ما می گوید شامپاین کجاست؟

Well, yes, we were live when, of course, Mr.

خب، بله، ما زنده بودیم که البته آقای

Duncan achieved a 1 million subscribers, some ago.

دانکن چندی پیش به یک میلیون مشترک دست یافت.

It's taken a while for this to arrive from YouTube.

مدتی طول کشید تا این از YouTube رسید.

But if you remember, if any of you were watching at the time or have seen the video, when was that?

اما اگر به خاطر دارید، اگر یکی از شما در آن زمان فیلم را تماشا می کردید یا آن را دیده اید، چه زمانی بود؟

Well, that would have been around,

خب، این اتفاق می‌افتاد،

I want to say end of July, because your mother was staying here.

می‌خواهم بگویم آخر جولای، چون مادرت اینجا می‌ماند.

That's right.

درست است.

So somewhere around the end of July, there is a live stream

بنابراین تقریباً در اواخر ماه جولای، یک استریم زنده وجود دارد

where we actually counted out when we got to a million subscribers.

که در آن ما واقعاً حساب کردیم که چه زمانی به یک میلیون مشترک رسیدیم.

The only problem was it kept dropping back down and going back up.

تنها مشکل این بود که دوباره پایین می آمد و دوباره بالا می رفت.

So we had to celebrate about ten times before it stopped going back down.

بنابراین ما مجبور شدیم حدود ده بار جشن بگیریم قبل از اینکه دوباره سقوط کند.

But we did it and we did drink lots of champagne.

اما ما این کار را کردیم و مقدار زیادی شامپاین نوشیدیم.

But today we can't, you see, because I said so many things

اما امروز نمی توانیم، می بینید، چون من خیلی چیزها را گفتم

that I now regret during that live stream, we were drunk.

که الان در آن پخش زنده پشیمانم، مست بودیم.

Olga says she remembers it.

اولگا می گوید که آن را به خاطر می آورد.

So yes, it was quite funny.

پس بله، خیلی خنده دار بود.

It was it's They kept going up and down, up and down.

این بود که آنها به بالا و پایین رفتن، بالا و پایین ادامه دادند.

We kept we celebrated about 20 times reaching a million because it reached a million.

ما نگه داشتیم حدود 20 بار جشن گرفتیم و به یک میلیون رسیدیم زیرا به یک میلیون رسید.

And then it went down again. And then it went back to Germany.

و سپس دوباره پایین آمد. و سپس به آلمان بازگشت.

And then it went down again. It went on and on and on.

و سپس دوباره پایین آمد. رفت و آمد و رفت.

But it was quite good fun.

ولی خیلی جالب بود

And because of that, I got drunk and I said things.

و به خاطر آن مست شدم و چیزهایی گفتم.

I said things that maybe now, on reflection,

چیزهایی گفتم که شاید الان در تأمل

maybe I should not have said, but I said it and.

شاید نباید می گفتم اما گفتم و.

It's out there.

آن بیرون است.

It's in the public domain now and you haven't been cancelled, so you're fine.

اکنون در مالکیت عمومی است و شما لغو نشده اید، بنابراین شما خوب هستید.

The thing I can do about it. Hello, Jemmy.

کاری که می توانم در مورد آن انجام دهم. سلام جمی

Well-deserved. Mr. Duncan and Mr. Steve.

سزاوار. آقای دانکن و آقای استیو.

You deserve that.

تو شایستگیشو داری.

You deserved that ten years ago.

ده سال پیش لیاقتش را داشتی

Well, I suppose so.

خوب، من فکر می کنم اینطور باشد.

The thing is, and I think it's worth mentioning ing,

نکته این است که، و فکر می‌کنم شایان ذکر است،

there are very few people

افراد بسیار کمی هستند

who are still active on YouTube

که هنوز در یوتیوب فعال هستند و در

who were around when I started

زمانی که من این کار را در سال 2006 شروع کردم، در اطراف بودند.

doing this way back in 2006.

So I don't want to keep talking about this because I'm sure it's boring for you.

بنابراین نمی‌خواهم در مورد این صحبت کنم زیرا من مطمئنم برای شما کسل کننده است

But when I started, there were

اما وقتی شروع کردم،

lots of people on YouTube, but not many.

افراد زیادی در یوتیوب بودند، اما تعداد زیادی نبود.

Not many because it was in its very early days.

تعداد زیادی نیست زیرا در روزهای اولیه خود بود.

So you might describe me as one of the original YouTubers.

بنابراین ممکن است من را به عنوان یکی از YouTubers های اصلی معرفی کنید.

In fact, I was the first ever English English teacher

در واقع، من اولین معلم انگلیسی انگلیسی

on YouTube way back in 2006.

در یوتیوب در سال 2006 بودم.

But there are very few people on now still

اما تعداد کمی از افرادی هستند که در حال حاضر همچنان

producing content who were on at the same time as I was.

محتوا تولید می کنند که همزمان با من در آن فعالیت داشته باشند.

So it's I still think it's quite amazing that

بنابراین، هنوز فکر می‌کنم بسیار شگفت‌انگیز است که

I'm still here 16 years later, despite all of the problems

من هنوز 16 سال بعد اینجا هستم، علی‌رغم همه مشکلات

and all of the trouble that I've had with YouTube and all of the publishers and music publishers

و مشکلاتی که با YouTube و همه ناشران و ناشران موسیقی

and all of the copyright claims and all of the small disputes

و همه ادعاهای حق نسخه‌برداری داشتم. تمام اختلافات کوچکی

that I've had with of people and I've had to get them sorted out, lots of problems.

که با مردم داشتم و مجبور بودم آنها را حل کنم، مشکلات زیادی.

The algorithm changes and of course the algorithms that the algorithm

الگوریتم تغییر می کند و البته الگوریتم هایی که الگوریتمی که

you should this should be an award for how long you've been producing on YouTube.

باید این کار را انجام دهید باید برای مدت زمانی که در یوتیوب تولید می کنید جایزه باشد.

I think that should have its own reward that we ought to suggest that to

فکر می‌کنم این باید پاداش خاص خود را داشته باشد که ما باید آن را به

YouTube, would write to Suzy and suggest that

یوتیوب پیشنهاد کنیم، به سوزی بنویسیم و به او پیشنهاد کنیم که

she gives out awards for longevity.

برای طول عمر جوایزی بدهد.

Yeah, because it's relatively easy to get

بله، زیرا دریافت 100000 مشترک نسبتاً آسان است

100,000

subscribers and a lot of people have got a million subscribers.

و بسیاری از مردم یک میلیون مشترک دارند.

But, you know, that might only do it for two or three years and then give up, whereas Mr.

اما، می دانید، ممکن است این کار فقط برای دو یا سه سال انجام شود و سپس تسلیم شود، در حالی که آقای

Duncan's been doing it for 15 years anyway.

دانکن به هر حال ۱۵ سال است که این کار را انجام داده است.

And the fact that the thing is, the success on YouTube is not about time,

و واقعیت این است که موفقیت در یوتیوب مربوط به زمان نیست، بلکه

it is about eyes on the screen.

مربوط به چشمان روی صفحه است.

And that's that's all most people think about.

و این تمام چیزی است که بیشتر مردم به آن فکر می کنند.

It's a bit like TV companies as well.

کمی شبیه شرکت های تلویزیونی نیز هست.

When they make a TV show, all they really interested in

وقتی آنها یک برنامه تلویزیونی می سازند، تنها چیزی که واقعاً به آن علاقه مند هستند

are the numbers of eyes watching their shows,

تعداد چشم هایی است که برنامه های آنها را تماشا می کنند،

because that means that there are other things

زیرا این بدان معناست که

that will then happen ad revenue, for example.

برای مثال، چیزهای دیگری وجود دارد که بعد از آن درآمد حاصل از تبلیغات اتفاق می افتد.

So it's always good when you have lots of people watching,

بنابراین زمانی که افراد زیادی تماشا می‌کنند همیشه خوب است،

but the length of time that you've been doing it for

اما مدت زمانی که اغلب آن را انجام داده‌اید چندان

quite often isn't as important.

مهم نیست.

And on YouTube that is definitely the case.

و در یوتیوب قطعا همینطور است.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

So today we are where we've had the celebration.

بنابراین امروز ما جایی هستیم که جشن گرفته ایم.

So so it's now official.

بنابراین اکنون رسمی است.

I don't know where I'm going to put it.

من نمی دانم کجا قرار است آن را بگذارم.

Someone just asked where I was going to stick it.

یک نفر فقط پرسید کجا می خواهم آن را بچسبانم.

I might put it on the wall.

شاید بزارمش روی دیوار

Although there isn't much wall space in here

اگرچه فضای دیوار زیادی در اینجا وجود ندارد

because everywhere is soundproofed, so I'll try and find somewhere to put it.

زیرا همه جا عایق صدا است، بنابراین من سعی خواهم کرد جایی برای قرار دادن آن پیدا کنم.

But that is the only time you're going to see my YouTube

اما این تنها باری است که می‌خواهید دکمه طلایی YouTube من را ببینید

gold button so you won't see it again.

تا دیگر آن را نبینید.

So that's it? That's it.

پس همین؟ خودشه. تمام

It's done, Lewis remembers that you were drunk in the end and he didn't like to see you like that.

شد، لوئیس به یاد می آورد که در نهایت مست بودی و او دوست نداشت تو را اینطور ببیند.

Oh, I see. Yes. It was an emotional

اوه می فهمم. آره.

time for Mr.

زمان احساسی برای آقای

Duncan because

دانکن بود، زیرا

he's reached my age, reached 1 million subscribers.

او به سن من رسیده و به 1 میلیون مشترک رسیده است.

But he also knew that he was being held back by the

اما او همچنین می‌دانست که توسط

algorithms on YouTube, which which only favour certain.

الگوریتم‌های یوتیوب که فقط به نفع برخی هستند، مانع شده است.

Anyway, we won't go into that. Right.

به هر حال ما وارد این موضوع نمی شویم. درست.

We've mentioned that before. That's it.

قبلاً به آن اشاره کرده ایم. خودشه.

Let's get on and teach.

بیایید سوار شویم و آموزش دهیم.

Do you want to say something nice? We just did.

میخوای یه چیز قشنگ بگی؟ ما فقط انجام دادیم.

Well, you're going to see something equally as nice.

خوب، شما چیزی را به همان اندازه زیبا خواهید دید.

Say the bird that was hanging around our garden

بگو پرنده ای که چند هفته پیش دور باغ ما آویزان بود

a few weeks ago has returned.

برگشت.

Yes, there it is.

بله، وجود دارد.

Do you remember what it's called?

یادت هست اسمش چیه؟ آیا

Was it the Pied Wagtail?

آن Pied Wagtail بود؟

It is.

این است.

Your camera there makes it look gigantic.

دوربین شما در آنجا باعث می شود غول پیکر به نظر برسد.

It does.

این کار را انجام می دهد. باعث می شود به

Makes it look like it's about

نظر برسد که قطر آن حدود

two feet across. Yes.

دو فوت است. آره.

They're not they're not very large birds.

آنها پرنده های خیلی بزرگ نیستند.

They are slightly larger than a robin, but not as large as a black bird.

آنها کمی بزرگتر از یک رابین هستند، اما به اندازه یک پرنده سیاه نیستند.

So the way you filmed it, that makes it look gigantic. Yes.

بنابراین روشی که از آن فیلمبرداری کردید، آن را غول‌پیکر جلوه می‌دهد. آره.

Look, as big as a pigeon, I have slowed it down slightly as well

نگاه کن، به بزرگی یک کبوتر، من هم کمی سرعتش را کم کردم

to give it so you can see the detail more clearly.

تا به آن بدهم تا بتوانی جزئیات را واضح تر ببینی.

But there it is. The Wagtail.

اما آنجاست. The Wagtail.

The Pied Wagtail has returned to the garden.

Pied Wagtail به باغ بازگشته است.

It doesn't look very happy though.

هرچند خیلی خوشحال به نظر نمی رسد.

It's a very timid bird.

این پرنده بسیار ترسو است.

So that's the reason why I'm so surprised that it's actually come into the garden.

بنابراین به همین دلیل است که من از اینکه واقعاً به باغ آمده است شگفت زده شده ام.

It's only about ten centimetres long, isn't it?

فقط ده سانتی متر طول دارد، اینطور نیست؟

Probably, I would say yes.

احتمالاً من می گویم بله.

It's well, as I said, it's like slightly larger than a robin.

خوب، همانطور که گفتم، کمی بزرگتر از رابین است.

In fact it's quite violent towards other birds, even robins.

در واقع نسبت به پرندگان دیگر، حتی رابین ها، کاملاً خشونت آمیز است.

So it will attack robins if the robins come down.

بنابراین اگر رابین ها پایین بیایند به رابین ها حمله می کند.

But there it is, a very unusual bird.

اما یک پرنده بسیار غیر معمول وجود دارد.

We don't normally get them in the garden.

ما معمولاً آنها را در باغ نمی گیریم.

There are lots of them in much Wenlock around

تعداد زیادی از آنها در ونلاک در اطراف

the recreation ground and there is a pigeon going by

زمین تفریحی وجود دارد و یک کبوتر در حال حرکت است

which you can get the scale.

که می توانید مقیاس را بدست آورید.

Now you see the pigeon looks the size of a dinosaur.

اکنون می بینید که کبوتر به اندازه یک دایناسور به نظر می رسد.

It does look like a dinosaur because I've slowed the video down.

شبیه دایناسور است چون سرعت ویدیو را کم کرده ام.

But where? Oh, there it is.

اما کجا؟ اوه، آنجاست.

Old man from Bangkok is here today.

پیرمردی از بانکوک امروز اینجاست.

Oh, I noticed earlier because we did mention on

اوه، من قبلاً متوجه شدم زیرا ما به این موضوع اشاره کردیم

that the celebrations going on

که جشن ها

in certain parts of the world, China

در مناطق خاصی از جهان، چین

and the east, as we call it, from where we are,

و شرق، به قول ما، از جایی که ما هستیم، برگزار می شود،

because in Vietnam, it was the year of the cat, wasn't it?

زیرا در ویتنام، سال گربه بود، نه؟

So very strange?

خیلی عجیبه؟

Where are you celebrating, old man?

کجا جشن میگیری پیرمرد؟

From Bangkok, as you call yourself.

به قول خودت از بانکوک.

I'm not saying that that's what you call yourself.

من نمی گویم که این چیزی است که شما خودتان را می نامید. آیا روز

Were you celebrating your lunar New Year on Sunday?

یکشنبه سال نو قمری خود را جشن می گرفتید؟

Is that why you weren't here? That must be you. Them?

برای همین اینجا نبودی؟ اون باید تو باشی آنها؟

Yes, it is. Yes.

بله همینطور است. آره.

One of our regular viewers from from Thailand.

یکی از بینندگان ثابت ما از تایلند.

Hello to So, yes, the Lunar New Year is celebrated across Asia.

سلام به پس، بله، سال نو قمری در سراسر آسیا جشن گرفته می شود.

But the interesting thing, Thailand.

اما نکته جالب، تایلند است.

Yes, I thought Vietnam. I got that wrong then, didn't I?

بله، من فکر کردم ویتنام. اون موقع اشتباه کردم، نه؟

The interesting thing is that the rabbit

نکته جالب این است که خرگوش

is the official lunar New Year animal for this year.

حیوان رسمی سال نو قمری امسال است.

But in Vietnam, they are celebrating the year of the cat,

اما در ویتنام سال گربه را جشن می گیرند

which caused quite a lot of confusion.

که باعث سردرگمی زیادی شد.

And Jim is here as well from Hong Kong as well.

و جیم نیز از هنگ کنگ اینجاست.

Yeah, who knows that will also have been celebrating the Lunar New Year,

آره، چه کسی می داند که سال نو قمری را نیز جشن می گرفت،

which will be the rabbit, won't it?

که خرگوش خواهد بود، اینطور نیست؟

It is

most most countries are celebrating the year, the rabbit.

اکثر کشورها سال را جشن می گیرند، خرگوش.

So it's only Vietnam that's decided to go to the pussycat in Staffordshire.

بنابراین این تنها ویتنام است که تصمیم گرفته است به گربه گربه در استافوردشایر برود. آیا

Can I also mention the fact that in China lots of people move around?

می توانم به این واقعیت اشاره کنم که در چین افراد زیادی در اطراف جابجا می شوند؟

In fact, it is the largest movement

در واقع، این بزرگترین حرکت

of human beings on the planet

انسان در این سیاره

during the the Chinese New Year.

در طول سال نو چینی است.

So when that happens, it is the largest movement.

بنابراین وقتی این اتفاق می افتد، بزرگترین حرکت است.

So imagine hundreds of middle lines of people

بنابراین تصور کنید که صدها صف متوسط ​​از مردم

travelling to different parts of the country in which they live.

به نقاط مختلف کشوری که در آن زندگی می کنند سفر می کنند.

So in China, lots of people live hundreds,

بنابراین در چین، افراد زیادی صدها،

maybe two or 3000 miles away.

شاید دو یا 3000 مایل دورتر زندگی می کنند.

So it takes a very long time to travel

بنابراین زمان زیادی طول می کشد تا سفر کنید

because quite often there are no direct links.

زیرا اغلب هیچ لینک مستقیمی وجود ندارد.

So if you travel by road in China, you might find that you travel

بنابراین اگر از طریق جاده در چین سفر می کنید، ممکن است متوجه شوید که

twice the distance, even though you're not travelling that far.

دو برابر مسافت را طی می کنید، حتی اگر آنقدر دور سفر نکنید.

If you were going directly from one place to another.

اگر مستقیماً از یک مکان به مکان دیگر می رفتید.

So flying, travelling by train, by the way,

بنابراین پرواز، سفر با قطار، اتفاقاً

I have experienced travelling by train overnight in China

من سفر یک شبه با قطار را در چین تجربه کرده ام

and let's just say it's a

و فقط بگوییم این یک

very interesting experience.

تجربه بسیار جالب است.

I was sleeping in a bunk bed.

روی تخت دو طبقه خوابیده بودم.

There were three bunks, one at the bottom, one in the middle

سه طبقه بود، یکی در پایین، یکی در وسط

and one at the top, and I was in the middle

و یکی در بالا، و من در وسط بودم

and unfortunate, the guy above me

و بدبخت، پسر بالای من مدام

kept kept farting.

گوز می زد.

And that's my first memory of being in China.

و این اولین خاطره من از حضور در چین است.

After arriving there, I had to travel for 13 hours by train

بعد از رسیدن به آنجا مجبور شدم 13 ساعت با قطار

from Beijing to the place where I was working.

از پکن تا محل کارم حرکت کنم.

And the guy above me, he kept farting during the night and that's my first memory.

و مرد بالای سر من، او در طول شب مدام گوز می زد و این اولین خاطره من است.

And he stayed for four years.

و چهار سال ماند.

No rhubarb. See here today. Smile.

نه ریواس. امروز اینجا را ببینید. لبخند.

Hello, Rhubarb, rhubarb, rhubarb.

سلام ریواس ریواس ریواس.

Congratulations.

تبریک می گویم.

A lot of people have congratulated you, Mr. Duncan,

بسیاری از مردم به شما تبریک گفته اند، آقای دانکن،

but yeah.

اما بله.

So, yes, it's. It's.

بنابراین، بله، این است. این است. خیلی

It's great that you've had that recognition.

خوب است که شما این شناخت را داشته اید.

Yes, right.

بله درسته.

It's very nice. Move on, as they say.

خیلی خوبه. همانطور که می گویند ادامه دهید.

So we might describe an anniversary

بنابراین ما ممکن است یک سالگرد را

as something that is maybe significant,

به عنوان چیزی که شاید مهم است،

maybe something that is significant

شاید چیزی که مهم

or perhaps also important as well.

یا شاید هم مهم است توصیف کنیم.

So we might say that an anniversary or a date

بنابراین ممکن است بگوییم که یک سالگرد یا یک تاریخ

or maybe a moment, maybe a moment of time as it passes.

یا شاید یک لحظه، شاید لحظه ای از زمان که می گذرد.

So maybe something that happens to you during a certain

بنابراین ممکن است اتفاقی که در یک دوره زمانی خاص برای شما رخ دهد،

period of time might become significant.

مهم باشد.

And the word significant can also be

و کلمه قابل توجه همچنین می تواند

used to describe something important,

برای توصیف چیزی مهم،

something notable something momentous.

چیزی قابل توجه، چیزی مهم استفاده شود.

I like that one, because you've got a moment in that word.

من آن را دوست دارم، زیرا شما یک لحظه در آن کلمه دارید.

So it is momentous.

بنابراین بسیار مهم است.

It is worthy of remembering.

شایسته یادآوری است.

It is a moment that will stay in your mind.

لحظه ای است که در ذهن شما خواهد ماند.

It is momentous.

مهم است.

It is noteworthy.

قابل توجه است.

So may be something that you actually write down in your diary.

بنابراین ممکن است چیزی باشد که شما واقعاً در دفتر خاطرات خود یادداشت کنید.

You write it down somewhere.

شما آن را در جایی یادداشت کنید.

You say, Oh, today I received

شما می گویید، اوه، امروز

my gold play button from YouTube.

دکمه پخش طلایی خود را از یوتیوب دریافت کردم.

So that would be noteworthy.

پس این قابل توجه خواهد بود.

Something that is worth recording or writing down.

چیزی که ارزش ثبت یا نوشتن را دارد.

There's another expression which has crept into the English language

یک عبارت دیگر وجود دارد که در زبان انگلیسی رخنه کرده است که به آن

called significant other.

معنادار دیگر می گویند.

Well, we might be looking at that in the moment.

خوب، ممکن است در حال حاضر به آن نگاه کنیم.

Oh, right.

درسته.

Okay. Right. Yes, I of course.

باشه. درست. بله، من البته.

I don't know what Mr. Duncan's preparing.

من نمی دانم آقای دانکن در حال آماده سازی چه چیزی است.

I just come into this totally unprepared.

من کاملاً ناآماده وارد این موضوع شدم.

This is all completely spontaneous, By the way, Considerable

این همه کاملاً خودبخودی است، به هر حال، قابل توجه

is another way of expressing significant.

روش دیگری برای بیان معنادار است.

Considerable.

قابل توجه.

Something is significant, maybe something noticeable.

چیزی قابل توجه است، شاید چیزی قابل توجه.

A large thing can also be described as significant.

یک چیز بزرگ را نیز می توان مهم توصیف کرد.

Maybe there is a storm coming your way

شاید طوفانی در راه باشد

and they might describe it as a significant storm, something that is large,

و ممکن است آن را به عنوان یک طوفان مهم توصیف کنند، چیزی که بزرگ است،

something that might be destructive, can be significant as well.

چیزی که ممکن است مخرب باشد، همچنین می تواند مهم باشد.

Large, considerable, noteworthy and momentous.

بزرگ، قابل توجه، قابل توجه و مهم.

Notable and important.

قابل توجه و مهم.

So these are all synonyms.

پس اینها همه مترادف هستند.

Are they for significant?

آیا آنها برای قابل توجهی هستند؟

Generally? Yes. Yes.

بطور کلی؟ آره. آره.

So you can use all of those instead of significant,

بنابراین می‌توانید از همه آن‌ها به جای چیزهای مهم،

but but generally speaking, something large.

اما به طور کلی، استفاده کنید.

Something large might be significant, especially if it may

یک چیز بزرگ ممکن است مهم باشد، به خصوص اگر ممکن است

or may not cause destruction damage

باعث آسیب تخریب شود

or maybe a disturbance of some sort.

یا ممکن است نوعی اختلال ایجاد کند.

So as Mr.

Steve rightly said, and you did say it rightly,

بنابراین همانطور که آقای

استیو به درستی گفت، و شما به درستی گفتید،

we can describe the person in our life,

ما می توانیم شخص زندگی خود را توصیف کنیم،

maybe that special person of soul mate,

شاید آن شخص خاص جفت روح،

maybe we can describe them as the significant overlap.

شاید بتوانیم آنها را به عنوان همپوشانی مهم توصیف کنیم.

So your significant other

پس دیگری مهم شما

is your partner, maybe your husband, your wife?

شریک زندگی شماست، شاید همسرتان یا همسرتان؟

Yes. Your girlfriend, your boyfriend, maybe your live in lover who?

آره. دوست دخترت، دوست پسرت، شاید تو عاشق کی هستی؟

And this phrase people might wonder why

و مردم ممکن است تعجب کنند که چرا از

this phrase is used.

این عبارت استفاده شده است.

I'm not sure how long it's been used,

من مطمئن نیستم که چه مدت از آن استفاده شده است،

but I do know about three or four years ago at work.

اما من در مورد سه یا چهار سال پیش در محل کار می دانم.

They certainly asked us for the names of our,

آنها مطمئناً از ما نام

as they described it, our significant other.

شخص مهم ما را، همانطور که آنها توصیف کردند، پرسیدند.

And a number of us didn't know what that meant.

و تعدادی از ما معنی آن را نمی دانستیم.

And it's a phrase that you said that

و این جمله ای است که شما گفتید که

people don't have to say whether they're married or not.

مردم مجبور نیستند بگویند متاهل هستند یا نه.

And so you don't have to identify whether you've got a wife or a husband or a boyfriend or a girlfriend.

و بنابراین لازم نیست تشخیص دهید که آیا همسر دارید یا شوهر یا دوست پسر یا دوست دختر.

Maybe you don't want to tell people what that is.

شاید شما نمی خواهید به مردم بگویید این چیست.

So the phrase significant other covers all those possible.

بنابراین عبارت قابل توجه سایر موارد ممکن را پوشش می دهد.

It is, yes.

این است، بله.

And know about you having to reveal

و بدانید که مجبورید فاش کنید

because some people might say, well, I don't want to say whether I'm married or not.

زیرا ممکن است برخی بگویند، خوب، من نمی خواهم بگویم که متاهل هستم یا نه.

Why should I say it's my wife or my husband?

چرا باید بگویم همسرم است یا شوهرم؟

Yeah, You know, it's

بله، می دانید، این

people thinking that it's being that they're being discriminated against in some way.

مردم فکر می کنند که به این دلیل است که به نوعی مورد تبعیض قرار می گیرند.

Yeah.

Or maybe it's a personal thing and they don't want to tell other people. So.

آره

یا شاید این یک چیز شخصی است و نمی خواهند به دیگران بگویند. بنابراین.

So these days we often use the word partner or partner.

بنابراین این روزها اغلب از کلمه شریک یا شریک استفاده می کنیم.

Yes. Yes, partner is very commonly used.

آره. بله، شریک بسیار رایج استفاده می شود.

So maybe.

پس شاید. آیا

Are you married or do you have a partner?

متاهل هستید یا شریک زندگی دارید؟

So that's a more polite way of saying,

بنابراین این یک راه مودبانه تر برای گفتن است،

do you have someone maybe you are living with them and you're not married.

آیا کسی را دارید که شاید با او زندگی می کنید و ازدواج نکرده اید.

But these days, to be honest, these days

اما این روزها، صادقانه بگویم، این روزها

no one really cares about that in this country.

هیچ کس واقعاً به این موضوع در این کشور اهمیت نمی دهد.

So if you are married or if you're not married,

بنابراین اگر متاهل هستید یا ازدواج نکرده‌اید،

you can describe that person as your significant other.

می‌توانید آن شخص را به‌عنوان شخص مهم خود توصیف کنید.

They are the special person in your life or partner.

آنها شخص خاصی در زندگی یا شریک زندگی شما هستند.

I think they're pretty much interchangeable. I don't know

من فکر می کنم آنها تقریباً قابل تعویض هستند. نمی‌دانم

why significant other would be used in place of partner.

چرا به جای شریک، از دیگری قابل توجه استفاده می‌شود.

Maybe you don't like the word partner.

شاید کلمه شریک را دوست نداشته باشید.

Maybe.

شاید.

Well, I think I think this is general anyway, even if you're married to them.

خوب، فکر می کنم به هر حال این موضوع کلی است، حتی اگر با آنها ازدواج کرده باشید.

Yes, I know.

بله میدانم.

But I don't know why you wouldn't say, partner, as a way of getting round that,

اما نمی‌دانم چرا شما نمی‌گویید، شریک زندگی، به عنوان راهی برای دور زدن این موضوع،

having to reveal whether you're married or not married or whether you've got a girlfriend or boyfriend.

باید فاش کنید که آیا متاهل هستید یا ازدواج نکرده‌اید یا دوست دختر یا دوست پسر دارید.

Well, this is a sort of romantic way of saying as well.

خب، این هم نوعی روش عاشقانه گفتن است.

It's quite a it's quite a romantic way when you say your significant other,

این کاملاً یک روش کاملاً عاشقانه است وقتی می گویید طرف مقابلتان،

it's the person who is closest to you.

نزدیک ترین فرد به شماست.

They know all of your darkest secrets.

آنها تمام تاریک ترین رازهای شما را می دانند.

May they know everything about you.

باشد که آنها همه چیز را در مورد شما بدانند.

Yeah.

Because partner could mean a partner in business

آره

از آنجا که شریک ممکن است به معنای یک شریک در تجارت

or upon that partner, it doesn't

یا با آن شریک باشد،

necessarily mean you're having a relationship with that person romantically,

لزوماً به این معنی نیست که شما با آن شخص رابطه عاشقانه دارید،

where a significant other definitely means it's

در حالی که یکی دیگر از افراد مهم قطعاً به این معنی است که این

a romantic relationship where his partner could.

یک رابطه عاشقانه است که شریک زندگی او می تواند.

You could say, Oh, John is my partner,

شما می توانید بگویید، اوه، جان شریک زندگی من است،

And somebody might say, Oh, does he mean partner in business or are they lovers?

و کسی ممکن است بگوید، اوه، آیا منظور او شریک در تجارت است یا آنها عاشق هستند؟

You know, it's is a bit of confusion with the word partner.

می دانید، این کمی با کلمه شریک اشتباه است.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Significant other means you don't want to tell

مهم دیگر به این معنی است که شما نمی خواهید بگویید که

you want to tell people you've got somebody significant in your life. Yes.

می خواهید به مردم بگویید که شخص مهمی در زندگی خود دارید. آره.

And a romantic relationship.

و یک رابطه عاشقانه

But you don't want to necessarily tell them whether it's a man or a woman,

اما شما نمی خواهید لزوماً به آنها بگویید که آیا این مرد است یا زن،

whether you're married or not divorced or whatever.

متاهل هستید یا طلاق ندارید یا هر چیز دیگری.

It just makes it it just it's just a neutral way of saying

این فقط باعث می شود که فقط یک روش خنثی برای گفتن

that you are attached to someone or maybe just that

اینکه به کسی وابسته هستید یا شاید فقط اینکه

you have someone special in your life says she says Hi.

فرد خاصی در زندگی خود دارید می گوید سلام است.

Oh, very good to see you both.

اوه، خیلی خوشحالم که هر دوی شما را می بینم.

It's good to see you here as well.

خوشحالم اینجا هم می بینمت.

And there she said.

و در آنجا او گفت.

My significant other doesn't speak English very well, but often watches.

طرف مقابل من خیلی خوب انگلیسی صحبت نمی کند، اما اغلب تماشا می کند.

We watch together.

با هم تماشا می کنیم.

Oh, so we know that your significant other we don't know who they are

اوه، بنابراین ما می دانیم که شخص مهم شما نمی دانیم آنها چه کسانی هستند

and we wouldn't pry into that.

و ما در این مورد فضولی نمی کنیم.

But you've said that's great, has a great reviews in that sentence

اما شما گفتید که عالی است، با استفاده از آن عبارت، نقدهای خوبی در آن جمله دارد

using that phrase.

.

Okay.

Another another use now of significant

باشه.

یکی دیگر از استفاده های دیگر در حال حاضر از

difficult event.

رویداد دشوار مهم است.

So I suppose I've mentioned this earlier about our 10th

بنابراین فکر می‌کنم قبلاً درباره دهمین

anniversary living here in much Wenlock.

سالگرد زندگی‌مان در اینجا در ونلاک بسیار به این موضوع اشاره کرده‌ام.

So we moved ten years ago today.

بنابراین ما ده سال پیش امروز نقل مکان کردیم. به

We arrived here everywhere was covered with snow,

اینجا رسیدیم همه جا پوشیده از برف بود،

everywhere was covered with snow completely.

همه جا کاملاً پوشیده از برف بود.

And I remember the removal van.

و من ون حذف را به یاد دارم.

There was a huge lorry with all of our belongings inside

یک کامیون بزرگ با تمام وسایل ما در داخل بود

and it was having difficulty getting it some of the hills, unfortunately.

و متاسفانه در برخی از تپه ها به سختی می آمد.

So that for us is a significant event.

به طوری که برای ما یک رویداد مهم است.

Yeah, it could be a significant event.

بله، این می تواند یک رویداد مهم باشد.

Could be an anniversary, could be a birthday or it could be,

می‌تواند یک سالگرد باشد، می‌تواند تولد باشد یا، می‌دانید، می‌تواند

you know, the ending of a war, the start of a war

پایان یک جنگ، شروع یک جنگ

or when something really momentous happens, like when Princess Diana died.

یا زمانی که اتفاق بسیار مهمی رخ می‌دهد، مانند زمانی که پرنسس دایانا درگذشت.

That is a significant, well, probably momentous event.

این یک رویداد مهم، خوب، احتمالاً مهم است.

But it can be significant in the fact that changes occurred after that.

اما می تواند در این واقعیت قابل توجه باشد که تغییرات پس از آن رخ داده است.

So it was a point of time where things altered.

بنابراین این یک نقطه از زمان بود که همه چیز تغییر کرد.

Yes. And quite often unexpectedly as well.

آره. و اغلب به طور غیر منتظره نیز.

So it can be used for negative things as well as positive things.

بنابراین می توان از آن برای چیزهای منفی و همچنین چیزهای مثبت استفاده کرد.

Yes. Yes.

آره. آره.

I mean, COVID was a significant event because it's had it's

منظورم این است که کووید یک رویداد مهم بود زیرا

led to many changes in the way

منجر به تغییرات زیادی در نحوه

that we do things in the structure of society and everything.

انجام کارها در ساختار جامعه و همه چیز شده است.

So that was probably. Yes, significant event.

پس احتمالا همینطور بود. بله اتفاق مهمی

Yeah, I think so.

آره، من اینطور فکر می کنم.

I think it's safe to say it's something that you will remember because it's had repercussions.

فکر می‌کنم می‌توان گفت که این چیزی است که به خاطر می‌آورید، زیرا بازتاب‌هایی داشته است.

Maybe your your wedding, maybe the day you got married,

شاید عروسی شما، شاید روزی که ازدواج کردید،

maybe the the day your significant other

شاید روزی که همسرتان

became your husband or wife.

همسر یا همسرتان شد.

Oh, very nice.

اوه خیلی خوبه

So we can use that in many ways.

بنابراین ما می توانیم از آن در بسیاری از موارد استفاده کنیم.

I suppose also we can describe how important something is.

من فکر می کنم همچنین می توانیم توصیف کنیم که چیزی چقدر مهم است.

So we we might say this significant

بنابراین می‌توانیم بگوییم این مهم

of something, how important something is.

در مورد چیزی چقدر مهم است.

So the significance you are maybe

بنابراین اهمیتی که شما ممکن است

looking at a certain subject or an event and you were deciding

به یک موضوع یا یک رویداد خاص نگاه کنید و تصمیم بگیرید که

you were deciding how important

تصمیم می‌گیرید که

that particular thing was or is so significance

آن چیز خاص چقدر مهم بوده یا است، بنابراین اهمیت یک چیزی،

of something is how important something is.

اهمیت چیزی است.

So the significance of us moving here

بنابراین اهمیت حرکت ما به اینجا

was important.

مهم بود.

It was a big event because you were changing

این یک رویداد بزرگ بود زیرا شما در حال تغییر

a lot of the parts of your life that you've become used to.

بخش‌های زیادی از زندگی‌تان بودید که به آن عادت کرده‌اید.

So if you live in one place for a long time and then you move somewhere else,

بنابراین اگر برای مدت طولانی در یک مکان زندگی می کنید و سپس به جای دیگری نقل مکان می کنید،

it is a significant moment.

لحظه مهمی است.

There is a lot of significance involved with that event

اهمیت زیادی در این رویداد وجود دارد

because it's seen as very important.

زیرا آن را بسیار مهم می دانند.

So I think it's it's a it's a good word to use, and we often use it in English

بنابراین من فکر می‌کنم این کلمه‌ای خوب برای استفاده است، و ما اغلب

when we are talking about things that are important.

وقتی در مورد چیزهای مهم صحبت می‌کنیم از آن در انگلیسی استفاده می‌کنیم.

For example, TASS yesterday

به عنوان مثال، TASS دیروز

was having a significant day because it was his birthday.

روز مهمی داشت زیرا روز تولد او بود.

Who else is having a birthday today?

کی دیگه امروز تولد داره؟

Thank you, sir.

ممنون آقا

The Lenski for Lenski, president of

Lenski برای Lenski، رئیس جمهور

the Ukraine.

اوکراین.

And as I said, he's probably getting, you know, 200 tanks

و همانطور که گفتم، او احتمالاً 200 تانک

coming from various parts of Europe.

از مناطق مختلف اروپا دریافت می کند.

So that would be a lovely birthday present for him.

بنابراین این یک هدیه تولد دوست داشتنی برای او خواهد بود. می

You see, you seem to like talking about that point.

بینید، به نظر می رسد دوست دارید در مورد آن نقطه صحبت کنید.

Well, I think it's significant. Okay.

خوب، من فکر می کنم مهم است. باشه.

That probably Germany are going to announce that they're going to allow

احتمالا آلمان اعلام خواهد کرد که اجازه می دهد تا از

these tanks to be to be used in the battlefields

این تانک ها در میدان های نبرد استفاده شود

because up until now they've been resisting doing that.

زیرا تا کنون در برابر این کار مقاومت کرده اند. آیا

Isn't the UK sending tanks as well as sending some challenger tanks?

انگلستان علاوه بر ارسال تانک های چالش برانگیز، تانک ها را نیز ارسال نمی کند؟

Ah, I think they said that.

آه، فکر می کنم آنها این را گفتند.

Oh, they're a bit heavy and they might sink in the mud there a bit. Yes.

اوه، آنها کمی سنگین هستند و ممکن است کمی در گل فرو روند. آره.

Apparently the leopard tanks, although they're much older, they're much faster.

ظاهراً تانک‌های پلنگ، اگرچه بسیار قدیمی‌تر هستند، اما بسیار سریع‌تر هستند.

I saw them last night, they were, they go really fast

من دیشب دیدمشون، اونها بودند، خیلی سریع می روند

and they've got, they've got a very interesting shape.

و دارند، شکل خیلی جالبی دارند.

The shape the shape of them is is quite different from

شکل شکل آنها کاملاً با

from what you would think of the of the tank

آنچه در مورد تانکی

that you see used in, say, in World War Two.

که مثلاً در جنگ جهانی دوم استفاده می شود فکر می کنید متفاوت است.

They're fast, they're nimble, they're easy to maintain.

آنها سریع هستند، آنها زیرک هستند، نگهداری از آنها آسان است.

And the weapons, the shells, they use a much easier it's

و از سلاح‌ها، پوسته‌ها استفاده می‌کنند و

much easier to train people in using them.

آموزش استفاده از آنها بسیار آسان‌تر است.

I think that a much more practical tank, whereas our tank is a bit

من فکر می کنم که یک مخزن بسیار کاربردی تر است، در حالی که تانک ما

is a bit more difficult to learn how to to use.

کمی دشوارتر است برای یادگیری نحوه استفاده.

And I don't think either.

و من هم فکر نمی کنم.

I think our taxes sort of better protected with armoury, but they're not as good,

من فکر می‌کنم مالیات‌های ما با اسلحه‌خانه بهتر محافظت می‌شوند، اما می‌دانید که آنقدر خوب نیستند که

you know, to be able to use this versatile, which is versatile.

بتوان از این همه‌کاره، که همه‌کاره است، استفاده کرد.

And I imagine that though imagine having a tank

و من تصور می‌کنم که اگر یک باک داشته باشید

and you could park anywhere no one is ever going to to, to

و بتوانید هر جایی که هیچ‌کس قصد ندارد پارک کنید، تا

to argue with you on the road, although you might say that the modern car,

با شما در جاده بحث کند، اگرچه ممکن است بگویید که ماشین مدرن،

a large SUV car, which Mr.

یک ماشین SUV بزرگ، که آقای

Steve, how you get me started.

استیو، چگونه مرا شروع کردی

Don't get me started, Mr. Grey.

من را شروع نکنید، آقای گری.

A significant event.

یک اتفاق قابل توجه

Mr. Steve hates SUV.

آقای استیو از SUV متنفر است.

They are a little bit like small tanks driving around on the road.

آنها کمی شبیه تانک های کوچکی هستند که در جاده ها می چرخند.

Yes, Vilnius is separating its town

بله، ویلنیوس در

near a 700 year birthday.

نزدیکی تولد 700 سالگی شهر خود را جدا می کند.

Who is Vilnius? The capital.

ویلنیوس کیست؟ پایتخت.

Oh, where Palmira is.

آه، پالمیرا کجاست.

So the place itself is separate.

پس خود مکان جداست.

Submarine seven, Rebirth two. That's quite. That is

زیردریایی هفت، تولد دوباره دو. که کاملا. این

momentous.

مهم است.

Mohammed wants to drive a tank.

محمد می خواهد تانک را سوار کند.

I presume?

You mean a tank, not an SUV.

من فرض می کنم؟

منظور شما یک تانک است، نه یک SUV.

Mind you, that's sort of the same thing.

حواستون باشه این هم یه جورایی

Yeah, they're almost as heavy.

بله، آنها تقریبا به همان اندازه سنگین هستند.

They're almost as heavy. That's what they ought to do.

آنها تقریباً به همان اندازه سنگین هستند. این کاری است که آنها باید انجام دهند.

They ought to

آنها باید به

Everyone in the West who's got a giant SUV

هر کسی در غرب که یک SUV غول پیکر دارد

should donate that for use in the war in Ukraine, because,

باید آن را برای استفاده در جنگ در اوکراین اهدا کند، زیرا، می

you know, that four wheel drive, they can they can get to the battlefield and get troops there.

دانید، آن چهار چرخ محرک، آنها می توانند به میدان جنگ برسند و نیروها را به آنجا بیاورند.

Anything they're missing is the large gun on the top.

هر چیزی که آنها از دست می دهند تفنگ بزرگ بالای آن است.

You could probably put one of those on top, couldn't you?

احتمالاً می‌توانید یکی از آن‌ها را روی آن قرار دهید، نه ؟

Please, please don't give people ideas.

لطفا، لطفا به مردم ایده ندهید.

I'd say that's what they should do with SUVs.

می توانم بگویم این کاری است که آنها باید با SUV ها انجام دهند.

Everyone that owns one should be forced to give them up

هر کسی که یکی از آنها را دارد باید مجبور شود آنها را رها کند

and send them to the battlefields in Ukraine

و آنها را به میدان های جنگ در اوکراین بفرستد

to be used as a troop transport.

تا از آنها به عنوان ترابری نیرو استفاده شود.

I often talk to my studio.

من اغلب با استودیوی خود صحبت می کنم.

I'd love to see it.

I'd love to see that has been blown up by tanks.

من دوست دارم آن را ببینم.

من دوست دارم ببینم که توسط تانک ها منفجر شده است. آیا

Can we move on? Yeah.

می توانیم ادامه دهیم؟ آره

I often talk to my students about the significance

من اغلب با دانش آموزانم در مورد اهمیت

of learning English by listening to native speakers.

یادگیری زبان انگلیسی از طریق گوش دادن به زبان مادری صحبت می کنم. می

Says You should.

گوید باید.

So thank you very much.

خوب، خیلی ممنون.

And he's actually sent the link to this live stream.

و او در واقع پیوند این پخش زنده را ارسال کرده است.

So if there are any of your students

بنابراین اگر در حال حاضر یکی از دانش‌آموزان شما

or any students of shit watching at the moment,

یا دانش‌آموزان دیگری در حال تماشا هستند،

hello to you and I hope you are enjoying listening to this

به شما سلام می‌کنم و امیدوارم از شنیدن این

native English conversation

مکالمه انگلیسی بومی لذت ببرید

and we will continue to do our best, and especially Mr.

و ما تمام تلاش خود را به‌ویژه آقای

Duncan, to improve, which is somebody,

دانکن برای پیشرفت ادامه خواهیم داد. ، که کسی است،

somebody else mentioned that earlier.

شخص دیگری قبلاً به آن اشاره کرد.

Carry on improving in what you do

در کاری که انجام می دهید به پیشرفت خود ادامه دهید

because of course you mustn't stand still in what you do.

زیرا مطمئناً نباید در کاری که انجام می دهید ثابت بمانید.

You must always seek to improve on what you are doing.

همیشه باید به دنبال بهبود کاری باشید که انجام می دهید.

And I can't remember who it was. I always try my best.

و یادم نیست کی بود من همیشه تلاشم را می کنم.

Oh, that It was Emilio. Emilio Lopez.

اوه، این امیلیو بود. امیلیو لوپز

There's a name that that is very nice to say.

اسمی هست که گفتنش خیلی خوبه

Emilio Lopez.

امیلیو لوپز

It's it. It.

همین است. آی تی.

It comes off the tongue very easily, doesn't it?

خیلی راحت از زبان جدا می شود، اینطور نیست؟

Unlike Sash.

بر خلاف ساش.

Sash, which who we now call double sash.

ارسی که اکنون به آن ارسی دوتایی می گوییم.

Because that's easier to say, huh?

چون گفتن آن راحت تر است، ها؟

Well, that was fascinating.

خوب، این جذاب بود.

I know.

Did you know yesterday, Steve, it was National Compliment Day.

میدانم.

آیا می دانستی دیروز، استیو، روز ملی تعارف بود.

Oh, yesterday Across the UK, we were encouraged

اوه، دیروز در سراسر بریتانیا، ما تشویق شدیم

to say nice things about other people.

که در مورد دیگران چیزهای خوبی بگوییم.

We were encouraged to say lovely things about each other.

ما تشویق شدیم که در مورد یکدیگر چیزهای دوست داشتنی بگوییم .

Maybe the way we look or maybe something that we have.

شاید نوع نگاه ما یا شاید چیزی که داریم.

Maybe we are wearing a beautiful new dress and they say, Oh,

شاید ما یک لباس جدید و زیبا پوشیده ایم و می گویند: اوه،

that is a beautiful dress that you're wearing.

این لباس زیبایی است که شما می پوشید.

Where did you buy it from?

این را از کجا خریدی؟

And that is a type of compliment.

و این یک نوع تعریف و تمجید است.

You are saying something nice.

حرف قشنگی میزنی

Oh, so yesterday across the UK where we were

اوه، پس دیروز در سراسر بریتانیا، جایی که

all encouraged to say something nice.

همه ما تشویق شدیم که چیز خوبی بگوییم.

So I want I want you

بنابراین می خواهم از شما

to give me a compliment, Mr.

یک تعریف و تمجید از من بکنید، آقای

Duncan.

دانکن.

You look 20 years younger than your actual age,

شما 20 سال جوانتر از سن واقعی خود به نظر می رسید،

but it's not that.

اما اینطور نیست.

Is that a real compliment, or are you just patronising me?

آیا این یک تعریف واقعی است یا فقط از من حمایت می کنید؟

Probably a bit of both.

احتمالا مقداری از هر دو.

No, I'm not very vetiver, but yes, but I didn't hear about this.

نه، من خیلی وتیور نیستم، اما بله، اما در این مورد نشنیدم.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

Well, it wasn't, was it? On the news?

خوب، اینطور نبود، نه؟ در اخبار؟

It wasn't on the news, no, exactly.

در اخبار نبود، نه، دقیقا.

So it wasn't a significant event, but it was a thing

بنابراین این رویداد مهمی نبود، اما کاری بود

that is done every year just to encourage people to be nice to each other.

که هر سال انجام می شود فقط برای تشویق مردم به رفتار خوب با یکدیگر.

For example, I might say.

مثلاً ممکن است بگویم.

Mr.. Mr..

آقای آقای

Steve, that is a lovely shirt you're wearing.

استیو، این پیراهن دوست داشتنی است که شما می پوشید.

Why, thank you, Mr.

چرا ممنون آقای

Duncan Where did you buy it from?

دانکن از کجا خریدی؟

I had it's just a birthday present from you.

من فقط یک هدیه تولد از شما داشتم.

For me, I was going to say it must be a very generous person with good taste.

برای من، می خواستم بگویم که باید یک فرد بسیار سخاوتمند با سلیقه باشد.

See where this is going?

ببینید به کجا میرسد؟

Who bought this for you?

چه کسی این را برای شما خرید؟

They must be a wonderful human being.

آنها باید انسان فوق العاده ای باشند.

I really must.

من واقعا باید.

Yes. Compliment.

آره. تعریف و تمجید.

And yes, this sort of helps the wheels of society

و بله، این نوع به چرخ های جامعه کمک می کند

and, you know, just helps people talking.

و، می دانید، فقط به مردم کمک می کند که صحبت کنند.

Or is Mr.

یا آقای

Steve famously said it moves the oil, the oil of society.

استیو معروف است که گفته است که نفت، روغن جامعه را حرکت می دهد.

He gets moved, it moves the oil. It's nothing.

او حرکت می کند، روغن را حرکت می دهد. چیزی نیست.

Everybody likes compliments, don't they?

همه از تعارف خوششان می آید، اینطور نیست؟

Well, the thing is, it might have been Compliment Day yesterday

خب، موضوع این است که ممکن است دیروز روز تعارف

in the UK, but I didn't know about it

در بریتانیا باشد، اما من در مورد آن نمی‌دانستم

and I don't know anybody else that did so it can't have been very well advertised.

و هیچ کس دیگری را نمی‌شناسم که این کار را انجام داده باشد، نمی‌توان آن را به خوبی تبلیغ کرد.

It was very much publicised on the internet, well made.

در اینترنت بسیار تبلیغ شد، به خوبی ساخته شد.

Maybe everybody got confused and thought that it was a compliment.

شاید همه گیج شدند و فکر کردند که این یک تعارف است.

Which is part of your immune system.

که بخشی از سیستم ایمنی بدن شماست.

Oh, I see.

And that meant it was we celebrating the compliment. Yes.

اوه می فهمم.

و این بدان معنی بود که ما این تعریف را جشن می گرفتیم. آره.

Which is something to do with your immune system.

چیزی که با سیستم ایمنی بدن شما ارتباط دارد.

Then don't ask me what it is.

بعد از من نپرس که چیه

It's something to do with antibodies.

این چیزی است که با آنتی بادی ها انجام می شود.

But I can't remember.

We've reached the end of Mr. Steve knowledge on that.

اما یادم نمی آید.

ما به پایان دانش آقای استیو در این زمینه رسیده ایم.

One might not even call it that anymore.

حتی ممکن است کسی دیگر آن را به این نام نگذارد.

So to compliment someone, if you compliment someone, you say something

بنابراین برای تعریف کردن از کسی، اگر از کسی تعریف کنید، چیز

nice, you offer a positive remark.

خوبی می‌گویید، یک نکته مثبت ارائه می‌دهید.

And I think sometimes we are afraid to give compliments nowadays,

و من فکر می کنم گاهی اوقات ما از تعریف کردن می ترسیم،

especially if you are a man and maybe you are giving a compliment to a woman.

به خصوص اگر شما یک مرد هستید و شاید برای یک زن تعریف می کنید.

So I think you have to be a little bit careful because it might be misunderstood

بنابراین من فکر می کنم شما باید کمی مراقب باشید زیرا ممکن است

as some sort of harassment

به عنوان نوعی آزار و اذیت

or some sort of verbal assault.

یا نوعی حمله لفظی به اشتباه درک شود.

So you do have to be careful when you are giving compliments and who you give them to.

بنابراین باید مراقب باشید که وقتی تعریف می کنید و به چه کسانی تعارف می کنید.

Although it's been a long time since I've received any compliments

اگر چه مدت زیادی است که من شخصاً هیچ گونه تعریف و تمجیدی رو در

personally face to face, to be honest, because some people think that if you're complimenting

رو دریافت نکرده ام، صادقانه بگویم، زیرا برخی از مردم فکر می کنند که اگر از

their appearance, it's a chat up line, then they

ظاهر آنها تعریف می کنید، این یک خط چت است، پس

some some not Mad Men men would would soak it up.

برخی از مردان غیر دیوانه این کار را انجام می دهند. آن را خیس می کرد

Oh, haven't you got a lovely muscular figure.

اوه، آیا شما یک هیکل عضلانی دوست داشتنی ندارید؟

So if if a woman compliments a man, he loves it.

بنابراین اگر زنی از مردی تعریف کند، او آن را دوست دارد.

He loves it.

او دوستش دارد.

But if you say to a woman, Oh, haven't you got a lovely figure,

اما اگر به یک زن بگویید، اوه، آیا شما هیکل دوست داشتنی ندارید،

Sometimes the woman might be a bit offended.

گاهی ممکن است زن کمی آزرده شود.

Might think you're trying to chatter.

ممکن است فکر کنید در حال تلاش برای گپ زدن هستید.

Oh, well, well, magnificent breasts you have.

اوه، خوب، خوب، سینه های باشکوهی داری.

Yes, that probably isn't.

بله، احتمالا اینطور نیست.

You know, that wouldn't go down very well.

میدونی، این خیلی خوب نمیشه.

But unless, of course, they just had an enhanced statement.

اما مگر اینکه، البته، آنها فقط یک بیانیه تقویت شده داشته باشند.

Yes, maybe they've made them larger.

بله، شاید آنها آنها را بزرگتر کرده اند.

Maybe they've just had some silicone implants and they're wearing a very revealing dress.

شاید آنها به تازگی چند ایمپلنت سیلیکونی زده اند و لباس بسیار آشکاری پوشیده اند.

And therefore.

و بنابراین.

But would it be appropriate to make a comment on that and probably not.

اما آیا مناسب است که در مورد آن اظهار نظر کنیم و احتمالاً نه.

No, No, please.

نه، نه، لطفا

If there are any men listening, I know that Andrew Tate,

اگر مردی گوش کند، می دانم که اندرو تیت،

a very famous influencer, he would probably say that that's okay.

اینفلوئنسر بسیار معروف، احتمالاً می گوید که اشکالی ندارد.

But here and English addict,

اما اینجا و معتاد انگلیسی،

we are saying that it's not a good idea

ما می گوییم که این ایده خوبی نیست،

because you might get you might get a slap, a slap in the face.

زیرا ممکن است به شما یک سیلی بخورد، یک سیلی به صورت شما.

There's a time and a place to say that.

زمان و مکانی برای گفتن آن وجود دارد.

And of course, the other thing is if you if somebody is the phrase

و البته، چیز دیگر این است که اگر شما اگر کسی عبارتی است

that you can use, if a salesperson oh, okay.

که می توانید از آن استفاده کنید، اگر یک فروشنده اوه، خوب است. به

Is giving you lots of compliments because they want you

شما تعارف زیادی می کند، زیرا می خواهند شما

to buy something off them, they're buttering you up. Yes.

از آنها چیزی بخرید، آنها شما را سرکوب می کنند. آره.

Don't forget compliment.

تعریف و تمجید را فراموش نکنید

Making compliments is a very big part of sales.

تعریف کردن بخش بسیار بزرگی از فروش است.

So our background, yes, mine and Steve's,

بنابراین پیشینه ما، بله، من و استیو،

our backgrounds are both involved in sales.

پیشینه ما هر دو در فروش نقش دارند.

And I do know for a fact that one of the things I was taught

و من به درستی می‌دانم که یکی از چیزهایی که

many years ago in my younger days,

سال‌ها پیش در دوران جوانی‌ام به من آموخته‌اند،

say nice things to your customers, say nice things, compliment them

گفتن چیزهای خوب به مشتریانتان، گفتن چیزهای خوب، تعریف کردن از آنها

and you often find that that person will be more relaxed.

و اغلب متوجه می‌شوید که آن شخص آرام‌تر خواهد بود.

So in sales you will find compliments are often made to customers,

بنابراین در فروش خواهید دید که اغلب برای مشتریان تعریف و تمجید می شود،

but you've got to with experience, you can say it

اما شما با تجربه این کار را انجام داده اید، می توانید آن را

in a way that doesn't come across as false.

به گونه ای بگویید که نادرست به نظر نرسد.

So obviously if you just meet somebody for the first time,

بنابراین بدیهی است که اگر برای اولین بار با شخصی ملاقات کنید،

a new customer, you don't sort of heap lots of compliments on that.

یک مشتری جدید، در مورد آن تعارف زیادی نمی کنید.

Oh, what a lovely dress having.

اوه چه لباس قشنگی داره

You got a lovely room.

شما یک اتاق دوست داشتنی دارید

Your business is fantastic in it.

کسب و کار شما در آن فوق العاده است.

What a lovely staff. Yeah.

چه پرسنل دوست داشتنی آره باید

It's got to be, it's got to be genuine, it's got to come from a genuine

باشد، باید واقعی باشد، باید از یک

desire to say something. Yes.

میل واقعی برای گفتن چیزی ناشی شود. آره.

Or maybe believe it, or maybe it is a real compliment.

یا شاید باور کنید، یا شاید این یک تعریف واقعی باشد.

Oh, your hair looks good today.

اوه، امروز موهای شما خوب به نظر می رسد.

Oh, I was just admiring your hair.

اوه، من فقط موهای شما را تحسین می کردم.

Isn't it lovely?

دوست داشتنی نیست؟

See, I learnt as a salesperson that sometimes, even if there was something to compliment,

ببینید، من به عنوان یک فروشنده یاد گرفتم که گاهی اوقات، حتی اگر چیزی برای تعریف و تمجید وجود داشته باشد،

it wasn't the right time or the place to do it.

زمان یا مکان مناسبی برای انجام آن نیست.

Because it would.

چون این کار را می کرد.

Could come across that you are complimenting them in the hope that they will buy something off you.

ممکن است متوجه شوید که از آنها تعریف می کنید به این امید که چیزی از شما بخرند.

And if the customer perceives it in that way,

و اگر مشتری آن را به این شکل درک کند،

then you might not get the sale.

ممکن است فروش را دریافت نکنید.

Even if even if you are being genuine about it,

حتی اگر در مورد آن صادق باشید،

it's probably best not to until you get to know them a bit better.

احتمالاً بهتر است تا زمانی که آنها را کمی بهتر نشناسید این کار را نکنید.

Mohammed El Fahd says cultures are different.

محمد الفهد می گوید فرهنگ ها متفاوت است.

A compliment in some cultures might be offensive in another.

تعریف و تمجید در برخی فرهنگ ها ممکن است در فرهنگ دیگری توهین آمیز باشد.

And I think this is true.

و من فکر می کنم این درست است.

So maybe if you are complimenting someone on their personal appearance

بنابراین شاید اگر در برخی فرهنگ‌ها از ظاهر شخصی کسی تعریف می‌کنید

in some cultures that would actually be seen as offensive.

که در واقع توهین‌آمیز به نظر می‌رسد.

Even though you are saying something nice about them

حتی اگر در مورد آنها چیز خوبی می گویید

and you are complimenting them,

و به آنها تعارف می کنید،

their appearance, their clothes, or maybe their face,

ظاهر، لباس یا شاید چهره آنها،

it would seen as as quite disrespectful.

کاملاً بی احترامی به نظر می رسد.

So you do have to be careful, even if it's if it's genuine,

بنابراین باید مراقب باشید، حتی اگر واقعی باشد،

your compliments might be genuine, but it could still be offensive.

تعارف شما ممکن است واقعی باشد، اما باز هم می تواند توهین آمیز باشد.

You might not have any intention of trying to chat

ممکن است قصد نداشته باشید که با

that person up or become romantically involved.

آن شخص چت کنید یا عاشقانه درگیر شوید.

And you just see something and you think, Oh, what lovely hair, or you have skin or something,

و شما فقط چیزی را می بینید و فکر می کنید، اوه، چه موهای دوست داشتنی، یا پوست دارید یا چیزی،

but you have to sometimes probably the best to say

اما باید گاهی اوقات بهترین

nothing until you get to know somebody better.

چیزی را بگویید تا زمانی که کسی را بهتر بشناسید.

But certainly

اما مطمئناً

going the opposite and telling that

برعکس حرکت کردن و گفتن اینکه

telling the truth is probably not going to help. Are you?

گفتن حقیقت احتمالاً کمکی نخواهد کرد. شما هستید؟

That you wouldn't meet somebody and say, Oh, I do you mind me saying

اینکه با کسی ملاقات نکنی و نگویی، اوه، بدت می‌آید که بگویم

I think I don't like your hairstyle, I think you should change it.

فکر می‌کنم مدل موهایت را دوست ندارم، فکر می‌کنم باید آن را عوض کنی.

It doesn't suit you.

بهت نمیاد

You know, they're probably the worst thing you could say to a woman would be, I don't like your hair.

می دانید، آنها احتمالاً بدترین چیزی هستند که می توانید به یک زن بگویید، من موهای شما را دوست ندارم.

I've said I think the worst thing you could say and I think I think it might be

من گفته ام که فکر می کنم بدترین چیزی است که می توانید بگویید و فکر می کنم

if you if you think that a woman is pregnant and she is another one.

اگر فکر کنید که یک زن باردار است و او زن دیگری است ممکن است این اتفاق بیفتد.

Oh, hello there.

اوه، سلام.

Oh, I believe I believe there are congratulations that I should be giving you.

اوه، من باور دارم که تبریک هایی وجود دارد که باید به شما بدهم.

And the woman will say why they said, Oh, well, you're pregnant.

و زن خواهد گفت که چرا گفتند: اوه، خوب، تو حامله ای. به

You appear to have a little frenzied view.

نظر می رسد کمی دید دیوانه وار دارید.

Yeah. When is your baby coming?

آره بچه شما کی میاد؟

And the woman says, I'm not pregnant?

و زن می گوید من حامله نیستم؟

No, this is. This is just me.

نه، این است. این فقط منم

Yes. So you are you are basically saying

آره. بنابراین، شما اساساً می گویید

that that person looks overweight so that is, you know, the opposite of what you're trying to achieve.

که آن شخص اضافه وزن به نظر می رسد، بنابراین، می دانید، برعکس چیزی است که شما می خواهید به آن برسید.

Sometimes giving a compliment can get you into a lot of trouble.

گاهی تعریف کردن شما را به دردسرهای زیادی می اندازد.

I mean, it says my hair always looks neat and tidy.

منظورم این است که می گوید موهای من همیشه مرتب و مرتب به نظر می رسد. به

It does look, it just suits you.

نظر می رسد، فقط به شما می آید.

Some people and this is something we've talked about.

برخی از افراد و این چیزی است که ما در مورد آن صحبت کرده ایم.

Some men look good.

برخی از مردان ظاهر خوبی دارند.

Bald know.

طاس میدونه

I don't know how it works yet.

من هنوز نمی دانم چگونه کار می کند.

Other men, you see them sometimes and their head is a very strange shape.

مردان دیگر، گاهی اوقات آنها را می بینید و سرشان شکل بسیار عجیبی دارد. به

It looks sometimes it looks like two heads have been have been joined together.

نظر می رسد گاهی اوقات به نظر می رسد که دو سر به هم متصل شده اند.

And it has a strange sort of ripple in the middle.

و در وسط یک موج عجیب و غریب دارد.

But, Mr.

اما، آقای

Steve, I think you have good head for baldness. So.

استیو، من فکر می کنم شما برای طاسی سر خوبی دارید. بنابراین.

So you're quite lucky that I'm always jealous of black guys.

پس تو خیلی خوش شانسی که من همیشه به سیاه پوست ها حسادت می کنم.

Black guys always look great.

مردان سیاه پوست همیشه عالی به نظر می رسند.

It doesn't matter how old they are or what they look like.

فرقی نمی کند چند سال دارند و چه شکلی هستند.

They always look great and cool.

آنها همیشه عالی و باحال به نظر می رسند.

Bald. Samuel L Jackson who?

بدون مو. ساموئل ال جکسون کیست؟

Who can wear a bald head

چه کسی

any cooler than Samuel L Jackson.

بهتر از ساموئل ال جکسون می تواند سر طاس بپوشد.

And it was cool on black people.

و برای سیاه پوستان جالب بود.

I will tell you who model Mr.

من به شما می گویم که آقای استیو چه مدلی

Steve wears it Well, baldness always looks cool on a black guy, but on a white guy,

آن را می پوشد خب، طاسی همیشه برای یک پسر سیاه پوست جالب به نظر می رسد، اما در یک پسر سفید پوست،

unless it's really shaved tightly, it can look a bit anyway, I think you know what I'm saying.

مگر اینکه واقعاً محکم تراشیده شود، به هر حال ممکن است کمی به نظر برسد ، فکر می کنم می دانید چه می گویم. .

Yes, Christine, as we've just mentioned, false, false compliments.

بله، کریستین، همانطور که قبلاً اشاره کردیم، تعریف های نادرست و دروغین.

So saying something you don't really mean

بنابراین گفتن چیزی که واقعاً منظور شما نیست،

can often be used to get something.

اغلب می تواند برای به دست آوردن چیزی مورد استفاده قرار گیرد.

You want something back in return from that person.

شما در ازای آن شخص چیزی می خواهید.

Either you want them to buy something or you're trying to get into bed with them

یا می خواهید آنها چیزی بخرند یا سعی می کنید با آنها به رختخواب بروید

or something like that.

یا چیزی شبیه به آن.

So, yes.

درنتیجه بله.

And Daria says, Your ears look gorgeous today.

و داریا می‌گوید، گوش‌های تو امروز زیبا به نظر می‌رسند.

Oh, thank you. Thank you. Oh, do you mean it?

اوه، متشکرم. متشکرم. اوه منظورت اینه؟

Is it You're just trying to get round me?

آیا این شما فقط سعی در دور زدن من دارید؟

Is it your ears, though? Mine?

با این حال آیا این گوش شماست؟ مال خودم؟

Yes. If you're

آره. اگر

trying to get round somebody, that is a good expression.

می‌خواهید کسی را دور بزنید، این بیان خوبی است.

Are you trying to get round me?

داری سعی میکنی دورم بشی؟

In other words, are you trying to

به عبارت دیگر آیا سعی می کنید

get a favour from that person?

از آن شخص لطف کنید؟

If you're trying to get round somebody, it means you're trying to smooch them,

اگر می‌خواهید کسی را دور بزنید، به این معنی است که سعی می‌کنید او را از بین ببرید،

trying to get something from them as well.

همچنین سعی می‌کنید چیزی از او بگیرید.

You used a good expression earlier to butter someone up to better them up.

شما قبلاً از یک عبارت خوب استفاده کردید تا کسی را بهتر کنید.

You are saying nice things because want something from you, want something, whatever it could be.

شما چیزهای خوبی می گویید زیرا چیزی از شما می خواهم، چیزی را می خواهید، هر چه که می تواند باشد.

You want something, it might could be anything.

شما چیزی می خواهید، ممکن است هر چیزی باشد.

It could be.

میتوانست باشد. لازم

It doesn't have to be.

نیست که باشد.

It could be anything you want. Something from that person.

این می تواند هر چیزی باشد که شما می خواهید. یه چیزی از اون شخص

Money normally could be money.

پول معمولاً می تواند پول باشد.

Yes. To compliment someone.

آره. تعریف کردن از کسی

So let's have a look at some synonyms to compliment someone you give praise.

پس بیایید نگاهی به چند مترادف بیندازیم تا از کسی که ستایش می کنید تعریف کنیم.

You give an accolade like my accolade,

شما تحسینی مانند تمجید من می دهید،

maybe my praise that I received from YouTube.

شاید تمجید من که از یوتیوب دریافت کردم.

I received it in the form of an award.

من آن را در قالب یک جایزه دریافت کردم.

You give an accolade, you commend someone, you commend them.

شما تحسین می کنید، کسی را تحسین می کنید، او را تحسین می کنید.

You give them a nice compliment.

شما به آنها تعارف خوبی می کنید.

You say something to them.

یه چیزی بهشون میگی

Maybe they did a very good job of something.

شاید آنها کاری را خیلی خوب انجام دادند.

Maybe they are very good in their workplace.

شاید در محل کارشان خیلی خوب باشند.

You extol That's a great word.

شما تمجید می کنید این کلمه عالی است.

You extol a person's virtues.

شما فضایل یک فرد را تمجید می کنید.

You are talking about their character and the way they behave.

شما در مورد شخصیت و نحوه رفتار آنها صحبت می کنید.

You are talking about them in a very complimentary way.

شما در مورد آنها به صورت کاملاً تعریفی صحبت می کنید.

Exalt a only to exalt someone is to honour them.

تجلیل کردن فقط برای بزرگ کردن کسی است که به او احترام می گذارد. داری

You are praising them.

ازشون تعریف میکنی

You are being very complimentary.

خیلی تعریف میکنی داری

You are making compliments.

تعریف میکنی

Yes. Often used in religious

آره. اغلب در لحن های مذهبی استفاده می شود

tones.

Isn't it exaltation

. آیا

تجلیل از

to exalt the Lord?

خداوند متعالی نیست؟

Yes. High honour?

آره. افتخار بالا؟

Yes, that's it.

آره همینه.

You also laud someone, you Lord them.

شما همچنین کسی را ستایش می کنید، شما خداوند او را.

So I think that's also used in the word applause.

بنابراین من فکر می کنم که در کلمه تشویق نیز استفاده می شود.

So you applause, you give applause or you applaud someone.

بنابراین شما تشویق می کنید، تشویق می کنید یا کسی را تشویق می کنید.

So Lord is also a compliment.

پس پروردگار هم یک تعارف است.

You can load it up, can't you? Yes.

شما می توانید آن را بارگذاری کنید، نمی توانید؟ آره.

And load it up, which means you sort of

و آن را بارگذاری کنید، به این معنی که شما به نوعی

you're sort of bragging about yourself.

در مورد خودتان لاف می زنید.

Yeah. So it can be used negatively. Yes.

آره بنابراین می توان از آن به صورت منفی استفاده کرد. آره.

And finally, the word honour can also be the type of compliment as well.

و بالاخره کلمه عزت نیز می تواند از نوع تعارف باشد.

You are saying something nice.

حرف قشنگی میزنی

Before we go,

قبل از رفتن،

there is a common confusion that takes place,

یک سردرگمی رایج وجود دارد

that takes place in the English language.

که در زبان انگلیسی رخ می دهد.

The words compliment and compliment.

کلمات تعارف و تعارف.

They are both pronounced in the same way.

هر دو به یک شکل تلفظ می شوند.

So the word compliment, the way I've been describing it

بنابراین کلمه تعریف و تمجید، روشی که من امروز آن را توصیف کردم

today, spelt with an eye in the middle

، با یک چشم در وسط املای آن

means to praise someone.

به معنای تمجید کردن از کسی است.

You give them a nice comment, you will pleasant towards someone.

شما به آنها نظر خوبی می دهید، نسبت به کسی خوشایند خواهید بود.

And then we have compliment with an E in the middle.

و سپس تعارف با یک E در وسط داریم.

And this refers to suitable supplies for something.

و این به لوازم مناسب برای چیزی اشاره دارد.

Maybe if you are in the army and you are going to a to an area where there is a war,

شاید اگر در ارتش هستید و به منطقه ای می روید که در آن جنگ وجود دارد،

you might need your complement, you might need your suitable supplies.

ممکن است به مکمل خود نیاز داشته باشید، ممکن است به تجهیزات مناسب خود نیاز داشته باشید.

And also if you match something,

و همچنین اگر با چیزی مطابقت داشته باشید،

things that match each other, they complement each other.

چیزهایی که با یکدیگر مطابقت دارند، مکمل یکدیگر هستند.

They go together very well.

خیلی خوب با هم پیش می روند.

And in the military, a group of service

و در ارتش، گروهی از

personnel might also be a complement as well.

پرسنل خدماتی نیز ممکن است مکمل باشند.

A complement of people.

مکملی از مردم

A complement of troops.

مکملی از نیروها

And as I said, just two things that go together very well.

و همانطور که گفتم، فقط دو چیز که خیلی خوب با هم همخوانی دارند .

Some people might say that we complement each other because we go together

ممکن است بعضی ها بگویند ما مکمل هم هستیم چون خیلی خوب با هم می رویم

very well and man and wife

و زن و شوهر

often in a marriage,

اغلب در ازدواج

two people are well suited in personality

دو نفر از نظر شخصیتی مناسب هستند

and you say that they complement

و شما می گویید که مکمل

each other not complement.

یکدیگر هستند نه مکمل.

MM Yes.

MM بله.

So two things matching together, they complement each other.

بنابراین دو چیز با هم تطبیق می کنند، آنها یکدیگر را تکمیل می کنند.

Do you pronounce it much the same way?

آیا آن را تقریباً به همین شکل تلفظ می کنید؟ به

Much the same way, to be honest with you.

همین ترتیب، برای اینکه با شما صادق باشم.

So complement, complement.

پس مکمل، مکمل.

But generally speaking, when people are using these words

اما به طور کلی، وقتی مردم از این کلمات

in everyday English, they will be pronounced in a similar way.

در انگلیسی روزمره استفاده می کنند، به روشی مشابه تلفظ می شوند.

So I think there isn't any need to get too worried about the pronunciation.

بنابراین فکر می کنم نیازی به نگرانی در مورد تلفظ نیست.

There probably is a slight difference, but to be honest, it's not worth worrying about.

احتمالاً یک تفاوت جزئی وجود دارد، اما صادقانه بگویم، ارزش نگرانی در مورد آن را ندارد.

And that is almost it for today.

و این تقریباً برای امروز است.

We've almost come to the end.

تقریباً به پایان رسیده ایم.

Today's live stream.

پخش زنده امروز

Almost. Almost.

تقریبا. تقریبا.

Does that mean something else?

آیا این به معنای چیز دیگری است؟

Well, there will be us saying goodbye.

خوب، ما خواهیم بود که خداحافظی کنیم.

So thank you very much. Feel company today.

خوب، خیلی ممنون. امروز احساس همراهی کنید.

And also your lovely words of praise,

و همچنین کلمات ستایش دوست داشتنی شما،

your compliments about my English.

تعریف های شما در مورد انگلیسی من.

Live streams and also about what is happening

پخش‌های زنده و همچنین درباره اتفاقاتی که

with my little award

با جایزه کوچکم

that I got this week from YouTube.

که این هفته از YouTube دریافت کردم، می‌افتد.

As well. We are back on Sunday.

همچنین. یکشنبه برگشتیم

Okay. Sunday 2 p.m.

باشه. یکشنبه ساعت 2 بعد از ظهر

UK. Time is when we're back with you.

انگلستان. زمان زمانی است که ما با شما برگشتیم.

So we are back on Sunday.

پس یکشنبه برگشتیم.

We will be here live. I will be here.

ما به صورت زنده اینجا خواهیم بود. من اینجا خواهم بود.

Will you be here?

I will do.

آیا اینجا خواهی بود؟

من انجام خواهم داد.

I don't think I'm doing anything on Sunday.

فکر نمی کنم یکشنبه کاری انجام دهم.

Don't think I have any significant event.

فکر نکن اتفاق مهمی داشته باشم.

Oh, very good. On Sunday.

اوه خیلی خوبه روز یکشنبه.

So I will be here.

پس من اینجا خواهم بود.

All being well.

حال همه خوب است

Yes, it's all being well.

بله، همه چیز خوب است.

We will be back with you on Sunday.

یکشنبه با شما برمی گردیم.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

And we will be back hours, by the way, on Sunday, a whole 2 hours.

و ما ساعت ها برمی گردیم، اتفاقا یکشنبه، 2 ساعت کامل.

No one else does that on YouTube.

هیچ کس دیگری این کار را در یوتیوب انجام نمی دهد.

We are the only people who do a two hour live English stream

ما تنها افرادی هستیم که

every Sunday from 2 p.m.

هر یکشنبه از ساعت 2 بعد از ظهر یک پخش زنده انگلیسی دو ساعته انجام می دهیم. به

UK time.

وقت انگلستان

We are going now. Thank you, Mr. Steve.

الان میریم ممنون آقای استیو.

Thank you, Mr.

Duncan, and congratulations again on your YouTube play button for 1 million subscribers.

متشکرم، آقای

دانکن، و باز هم به خاطر دکمه پخش YouTube شما برای 1 میلیون مشترک تبریک می گویم.

Thank you for all complementing

از همه شما متشکرم که

complementing with an eye Mr.

با چشم‌اندازی آقای دانکن را تکمیل کردید و

Duncan on his achievement and I look forward to seeing you all again on Sunday.

دستاوردهای او را تکمیل کردید و من مشتاقانه منتظر دیدار دوباره شما در یکشنبه هستم.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

All I have to say now is thank you very much for watching.

تنها چیزی که اکنون باید بگویم این است که از تماشای شما بسیار سپاسگزارم.

Thank you for being with me.

ممنون که با من بودید

Whether you've been with us for a couple of years,

چه چند سال،

a couple of days, or for the whole 16 years,

چند روز یا تمام 16 سال با ما بوده باشید،

all I can say is you are very brave.

تنها چیزی که می توانم بگویم این است که شما بسیار شجاع هستید.

See you on Sunday.

یکشنبه می بینمت.

And of course, until the next time we meet, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که ما ملاقات می کنیم، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes You do?

بله شما انجام می دهید؟

Until Sunday.

تا یکشنبه.

ta ta for now.

تا تا فعلا